display result search
منو
تفسیر آیات 172 تا 174 سوره اعراف بخش دوم

تفسیر آیات 172 تا 174 سوره اعراف بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 36 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 172 تا 174 سوره اعراف بخش دوم"
گاهی ذات اقدس الهی از راه عقل استدلال می‌کند گاهی از راه کتاب و سنت استدلال می‌کند
بعد از فرستادن این همه انبیا کسی حق احتجاج ندارد که راهنما نداشتیم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلینَ أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنّا ذُرّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ اْلآیاتِ وَ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾

جریان سعادت انسان به قدری مهم است که ذات اقدس الهی از تمام علل و عوامل ممکن برای تأمین سعادت انسان یادآوری کردند و افاضه کردند هم از راه عقل هم از راه فطرت هم از راه کتاب و سنت که هیچ راهی برای غفلت باز نشود هم انسان حقیقت تابنده و ارزنده است و هم جریان قیامتی که در پیش است خیلی مهم است و هدف انبیا (علیهم السلام) هم پرورش انسان است لذا گاهی ذات اقدس الهی از راه عقل استدلال می‌کند گاهی از راه کتاب و سنت استدلال می‌کند گاهی هم از راه فطرت از راه عقل در بسیاری از آیات فرمود که اگر کسی اولوالالباب باشد اگر اولولابصار باشد اگر اولوالنهی و مانند آن باشد این مطلب را به خوبی درک می‌کند یا می‌فرماید افلا تعقلون افلا تتفکرون افلا .. و مانند آن، که با براهین عقلی انسان را توجیه می‌کند و در حقیقت احتجاج می‌کند گاهی هم از راه کتاب و سنت و وحی احتجاج می‌کند نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مبسوطاً گذشت که فرمود ما انبیا را فرستادیم و بر آنها کتاب نازل کردیم تا کسی در قیامت احتجاج نکند که چرا برای ما حجت نفرستادید آیه 165 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این بود ﴿رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ بعد از فرستادن این همه انبیا کسی حق احتجاج ندارد نمی‌تواند در قیامت حجت اقامه کند که ما راهنما نداشتیم راه ما مشخص نبود چه اینکه در قیامت مسئولان دوزخ و خزنه دوزخ آن ملائکه (علیهم السلام) که موکل دوزخ‌اند به دوزخیان می‌فرمایند: ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ قالُوا بَلی﴾ آنها احتجاج می‌کنند می‌گویند مگر انبیا مرسلین اولیای الهی (علیهم السلام) از طرف خدا نیامدند که شما را هدایت کنند می‌گویند چرا آمده خب این راه‌ها را ذات اقدس الهی به عنوان راه احتجاج بازگو می‌کند هم عقل و هم نقل اما این آیه محل بحث که آیه فطرت است یک راه سومی است که ذات اقدس الهی ارائه کرده است و این فطرت برای انسان است بالجمله نه فی الجمله یعنی به نحو موجبه کلیه است قضیه حقیقیه است برای تک تک انسان در هر دوره در هر عصر در هر مصر در هر نسل لذا نفرمود اذ اخذ ربک من الادم یا من الانسان یا من بنی آ دم که احتمال موجبه جزئیه یا قضیه محمله را حمل کند بلکه فرمود: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ﴾ تا روشن بشود تمام افراد در این معاهده سهیم‌اند هیچ فردی نیست که تعهد نسپرده باشد خب پس اگر یک وقتی فرمود: ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ﴾ آن را کاملاً در این آیه سورهٴ «اعراف» تبیین کرد توضیح داد که مبادا کسی خیال بکند که منظور از انسان فی الجمله است انبیا هستند اولیا هستند بزرگان از بشرند که خدا از اینها تعهد گرفته است آن تعهد و میثاق نبوت ﴿وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ میثاقَهُمْ﴾ بحث خاص خود را دارد آنچه مربوط به نبوت و رسالت است یک میثاق ویژه است که ذات اقدس الهی بین خود و بین انبیا بسته است اما اعتراف به ربوبیت خدا و عبودیت خود این یک میثاقی است که ذات اقدس الهی با تک تک انسانها بسته است پس به نحو جمیع است نه مجموع به نحو بالجمله است نه فی الجمله به نحو موجبه کلیه است نه موجبه جزئیه و نه به نحو مهمله وگرنه می‌فرمود به اینکه اذ اخذ ربک من الانسان اما اینکه می‌فرماید: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ﴾ برای آن است که تک تک افراد را در این میثاق و میعاد الهی مشمول بد‌اند این مطلب اول.
مطلب دوم آن است که این آیه سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» نه نظیر آیات ﴿أَفَلَا تَعْقِلُونَ﴾ و مانند آن است که احتجاج عقلی باشد و نه نظیر آیه سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است که احتجاج نقلی باشد که فرمود: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ یا نظیر آیاتی که فرشتگان دوزخ (سلام الله علیهم) به دوزخیان می‌فرمایند ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ ٭ قَالُوا بَلَی﴾ از آن سنخ نیست یک حجت ثالثه و آن حجت ثالثه حجت فطرت است یک وقت است ذیل آیه را انسان که بررسی می‌کند می‌بیند که هیچ کسی در هیچ شرایطی بهانه ندارد کسی بگوید من در محیط کفر تربیت شدم اصلاً دسترسی به این مسائل نداشتم یا من را شستشوی مغزی دادند چنین کسی هم نمی‌تواند بهانه‌ای بیاورد برای اینکه در درون او یک چیزی هست این سخن اجمال درباره آیه.
‌پرسش: ...
پاسخ: اگر این فطرت خاموش بشود این فطرت از بین برود آن تبلیغ سوئی که پدران و مادران می‌کنند یا اولیای مدرسه می‌کنند بهانه به دست آدم می‌دهد انسان می‌تواند بگوید که ما در محیط شرک تربیت شدیم یا در مدرسه شرک درس خواندیم و مشرک شدیم لکن این بهانه را هم در ذیل آیه ذات اقدس الهی از دست اینها گرفته است فرمود شما نه می‌توانید بگویید که ﴿إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلینَ﴾ نه می‌توانید بگویید ﴿إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنّا ذُرّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ﴾ معلوم می‌شود که در بین این صوری که تصویر می‌شود ذات اقدس الهی از جمیع به طور تفصیل این تعهد را گرفته است حالا این معهد کجاست این جای تعهد کجاست علی عده باید بحث بشود که در بحث دیروز یک مقداری از آن مسائل ارائه شد فعلاً بحث در این است که موجبه کلیه از همه گرفته شده است برای اینکه اگر از هیچ کس گرفته نمی‌شد یا از بعضی گرفته می‌شد یا از بعضی از تعهد گرفته نمی‌شد یکی از این دو بهانه‌ها یا دو احتجاج تام بود حجتی که آنها می‌توانند در قیامت اقامه کنند در همین آیه به دو صورت اقامه شده یکی اینکه غفلت یکی وراثت همین دو چیز است اگر خداوند از هیچ کس این تعهد را نگیرد اینها در قیامت می‌گویند ما غافل بودیم ﴿إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلینَ﴾ یا اگر از آبائ نگیرند از ابناء بگیرند از نسل قبل تعهد نگیرند از نسل بعد تعهد بگیرند نسل قبل می‌گویند ﴿إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلینَ﴾ غفلت بهانه‌ای خوبی است ولی اگر از نسل قبل بگیرند و از نسل بعد نگیرند و نسل قبل بدون بهانه در اثر اینکه ﴿غلبت علیهم شقوتهم﴾ به شرک گراییدند آنها عذری ندارند برای اینکه غافل نبودند و عالماً عامداً در اثر غلبه شهوت و غضب مشرک شدند اما نسل بعد یعنی وارثان آنها می‌توانند احتجاج به وراثت کنند بگویند به اینکه﴿إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنّا ذُرّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ﴾ ما در خانواده شرک در محیط شرک در مدرسه شرک رشد کردیم ما وارث پدیده شرک بودیم خب غفلت که داشتند اینها هم در حقیقت احتجاج می‌کنند به غفلت و ارث هم خودشان غافل بودند هم از توحید غافل بودند هم شرک را به وراثت بردند پس چند طور تصور دارد یکی اینکه از هیچ کس گرفته نشود آن‌گاه حجت و بهانه آنها این است که ﴿إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلینَ﴾ در صورتی که سالبه کلیه باشد اگر از نسل قبل تعهد نگیرند از نسل بعد تعهد بگیرند آن نسل قبل می‌گویند ﴿إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلینَ﴾ اگر از نسل قبل تعهد بگیرند از نسل بعد تعهد نگیرند نسل بعد در عین حال که می‌تواند بگوید ﴿إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلینَ﴾ یعنی ما از توحید غافل بودیم می‌توانند شرکشان را توجیه کنند که ما شرک را به وراثت از بزرگانمان بردیم ﴿إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنّا ذُرّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ﴾ این می‌شود خلاصه احتجاج برای اینکه هیچ کدام از این حجتها جمعاً و فرادی مثنا او فرادا مطرح نشود ذات اقدس الهی فرمود من از تک تک انسان تعهد گرفتم هیچ کس در قیامت هیچ بهانه‌ای ندارد خواه در خانواده شرک به دنیا بیاید و مدرسه مشرکان برود و در جامعه مشرکین زندگی کند و خواه در جوامع توحیدی این معلوم می‌شود به اینکه یک راهی است که بهانه‌ناپذیر و غفلت‌ناپذیر یک راهی است که وراثت نمی‌تواند او را از بین ببرد اگر کسی هم در خانواده شرک در محیط شرک در مدرسه شرک درس بخواند هم باز محجوج است برای اینکه یک چیزی در درون او هست که همه اینها را می‌توان برطرف بکند او را باید جستجو کرد چند اشکالی که در بحث دیروز گذشت آن اشکال را قائلین به عالم ذر پاسخ دادند که آن پاسخها به تدریج بازگو خواهد شد.
مطلب بعد آن است که از این آیه کریمه برمی‌آید که انسان نسبت به خودش علم حضوری دارد چرا؟ برای اینکه فرمود: ﴿وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾ انسان را شاهد علیه خود قرار داد یعنی گفت خودت را ببین به چه امری اقرار کردی چه مطلبی را امضا کردی و چه تعهدی را سپردی؟ انسان وقتی به خویشتن خویش مراجعه کرد خود را مراجعه کرد دید ربوبیت خدا را امضا کرد و عبودیت خود را تعهد سپرد ﴿وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾ یعنی جعلهم شاهدین علی انفسهم یعنی به انسان این آگاهی را داد که خودش را بفهمد خب اگر خود فهمی تحلیل بشود همان علم حضوری است دیگر برای اینکه عالمی که معلوم را می‌فهمد یا بلاواسطه است یا مع‌الواسطه اگر به واسطه صورت او را بفهمد صورتی از معلوم پیش عالم باشد این می‌شود علم حصولی اگر خود شیء پیش عالم حاضر باشد این می‌شود علم حضوری علم که از این دو حال بیرون نیست علم آگاهی شیء است به شیء دیگر آن معلوم یا بدون واسطه پیش عالم حاضر است می‌شود علم حضوری یا مع‌الواسطه حاضر است می‌شود علم حصولی مع‌الواسطه یعنی به وساطت مفهوم وگرنه ممکن است که بعضی از علمها مع‌الواسطه باشد ولی مع ذلک علم حضوری مثل اینکه ما فرض بکنیم الف و با و جیم اینها در نظام علِّی بعضها فوق بعض‌اند آن علت نخست در اثر اینک معلول خود را به علم حضوری عالم است و آن معلول، معلول خود را به علم حضوری عالم است آن معلول مع‌الواسطه برای آن علت نخست به علم حضوری معلوم است پس اینکه گفته می‌شود اگر علم مع‌الواسطه بود علم حصولی است و بلاواسطه بود علم حضوری منظور این نیست که هر وساطتی علم را حصولی می‌کند اگر علم به واسطه صورت حاصله بود می‌شود علم حصولی اگر علم با حضور خود معلوم تأمین شد می‌شود علم حضوری یک راه دیگری هم برای تقسیم هست بالأخره برای اینکه شیء یا وجود است یا مفهوم، مفهوم به معنی اعم اگر مفهوم معلوم شد می‌شود علم حصولی مفهوم به معنی اعم که ماهیت را هم می‌گیرد اگر مفهوم معلوم شد می‌شود علم حصولی اگر وجود معلوم شد می‌شود علم حضوری ولی از این آیه برمی‌آید که انسان خود را می‌فهمد نه اینکه صورتی از انسان پیش انسان هست این صورت که می‌گوییم من یا مفهوم که می‌گوییم من این من به حمل اولی است ولی هو به حمل شایع ما که من نیستیم آنکه در عربی می‌گوید انا این انا به حمل اولی انا است و به حمل شایع هو است این یک مفهومی است نظیر مفاهیم دیگر که در ذهن ما ترسیم شده است ما که آن مفهوم نیستیم ما ماییم و این مفهوم غایب از ماست ما شخصیم و این مفهوم کلی است مفهوم انا کلی است مفهوم من در فارسی کلی است ما شخصیم او کلی است ما حاضریم و او غایب است اگر کسی مفهوم من را در ذهن ترسیم کند این من حقیقت او نیست خب بنابراین اینکه ذات اقدس الهی می‌فرماید ما انسان را شاهد بر خودش قرار دادیم معلوم می‌شود هر کسی حقیقت خویش را می‌بیند این می‌‌شود علم حضوری در این کریمه فرمود ما او را شاهد بر خودش قرار دادیم شهادت مستحضرید که یک موطن تحمل دارد یک موطن ادا موطن تحمل آن است که شاهد در حین حادثه حضور داشته باشد تا متن حادثه را ببیند و این را به خاطر بسپارد که این را می‌گویند تحمل شهادت تا در محکمه عدل آنچه را که تحمل کرده است بازگو کند که آن را می‌گویند ادای شهادت آنچه را که شاهد در محکمه عدل بازگو می‌کند مقام ادای شهادت است آنچه را که شاهد در صحنه حادثه مشاهده می‌کند آن را می‌گویند تحمل شهادت خب فرمود به اینکه ما انسان را به حقیقت او آگاه کردیم تا این حادثه را مشاهده کند این میثاق بین عبد و مولا را مشاهده کند این تعهد بین خالق و خلق را مشاهده کند که این می‌شود ظرف تحمل شهادت و در قیامت همین را ادا کند که می‌شود ظرف ادای شهادت پس آنچه در موطن اخذ میثاق و اخذ تعهد مطرح است تحمل شهادت است تحمل شهادت به این است که شاهد در متن حادثه حضور داشته باشد از اینجا معلوم می‌شود که حقیقت انسان در متن حادثه میثاق‌گیری حضور دارد یک طرفین میثاق را مشاهده می‌کند دو هم ذات اقدس الهی را که یک طرف میثاق است و هم خویشتن خویش را از اینکه در متن حادثه حضور دارد معلوم می‌شود نسبت به میثاق علم حضوری دارد از اینکه طرفین میثاق را می‌بیند معلوم می‌شود نسبت به ذات اقدس الهی علم حضوری دارد نسبت به خودش هم که روشن است ﴿وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾ این ﴿وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾ ناظر به مقام ادای شهادت نیست که ﴿شَاهِدِینَ عَلَی أَنْفُسِهِم بِالْکُفْرِ﴾ بشود که آن مقام اداست ولی این مقام تحمل است یعنی ما این کار را کردیم انسان را شاهد بر نفس خود کردیم که نگاه بکن ببین به ربوبیت چه کسی و عبودیت چه کسی اعتراف و اقرار داری خب از باب تشبیه معقول به محسوس می‌شود این‌چنین گفت فرض کنید یک آینه‌ای را انسان در برابر یک حقیقت تابنده‌ای قرار می‌دهد این آینه آن حقیقت را می‌بیند و نشان می‌دهد و در برابر آن حقیقت هم خاضع است اگر کسی بتواند سر این آینه را خم بکند به خود آینه نشان بدهد به آینه بگوید چه کسی را می‌بینی؟ این آینه اگر خواست حرف بزند آن صاحب صورت را نشان می‌دهد می‌گوید من صاحب صورت را دیدم ابی که در آینه جان انسان منعکس است خداست و حقیقت انسان یک مرآتی است مانند سایر آیات الهی که الله را نشان می‌دهد منتها آینه توان آن را ندارد که خود را ببیند و اگر از آینه سؤال بکنیم چه کسی را می‌بینید یا چه کسی را نشان می‌دهی جوابی به ما نمی‌دهد چون ساکت است خود را ندید تا بگوید در من جزء صاحب صورت کسی دیگری نیست ولی انسان یک آینه‌ای است که خدا سر او را خم کرده است و او را به خودش آشنا کرده است درون خود را دیده است آن‌گاه از او سؤال می‌کنند ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی﴾ اگر آینه سرش خم بشود درون خود را ببیند یک انسانی در برابر این آینه ایستاده باشد از این آینه سؤال بکنیم چه کسی را دیدی نمی‌گوید که خودم را دیدم که می‌گوید فلان کس را دیدم چون مرآت از آن جهت که مرآت است آن صاحب صورت را نشان می‌دهد و حرف آینه این است که من هیچ ندارم فقط آیت اویم او را دارم نشان می‌دهم اگر بتوان سر آینه را خم کرد اگر آینه خود را ببیند اگر از آینه سؤال بکنیم چه کسی را دیدی پاسخ آینه این است که صاحب صورت را دیدم نه خودم را ذات اقدس الهی سر انسان را خم کرد به خود انسان نشانش داد از انسان اقرار گرفت سؤال کرد چه کسی را می‌بینی گفت خدا را می‌بینم فرمود همین حرف را به یاد داشته باش مبادا در قیامت بگویی خدا خود را به من نشان نداد مبادا بگویی من در محیط شرک تربیت شدم تو همیشه آیت منی و من هم همیشه صاحب صورت توام اینکه در خطبه نهج‌البلاغه آمد که خلق مرایای الهی‌اند مرائی الهی‌اند مرات حق‌اند مرئی حق‌اند و حق در آنها مرئی است ناظر به همین بخش است خب گرچه ﴿أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾ غیر از اشهدهم انفسهم هست اما در این مرحله‌ای که ذات اقدس الهی انسان را شاهد بر او قرار داد که مقام تحمل شهادت است قبل از موطن شهادت قبل از موطن اشهاد ذات اقدس الهی با انسان که تعهد برقررا کرده است انسان ربوبیت خدا را دید و عبودیت خود را پذیرفت آن را با چه چیزی پذیرفت؟ از تک تک انسان این را اقرار گرفته است اگر براساس لسان عقل و استدلال باشد آنها که در محیط شرک تربیت شدند با شستشوی مغزی به بار آمدند این ملحداً بالغ می‌شوند و کافراً رشد می‌کنند پس محیط عقل نیست عالم ذر هم به آن بیانی که بازگو شد با آن پنج، شش اشکال روبرو بود به هیچ کدام از جوابهایی که در پیش داریم کافی نیست بر فرض چنین عالمی باشد آن با این آیه هماهنگ نیست چون آیه دارد به اینکه مبادا کسی بگوید پدران ما شرک ورزیدند خب آنجا جای شرک نبود و اصولاً اصل تعهدگیری برای آن است که انسان یادش باشد تا شرک نورزد ما اگر در عالم دیگر تعهد سپرده باشیم و اینجا هیچ یادمان نباشد که آن احتجاج تام نیست آن اشهاد موثر نیست اصل آن اشهاد برای آن است که کسی غفلت نکند ما الآن در فضای غفلت داریم زندگی می‌کنیم بنابراین این با خود آن با آیه سازگار نیست پس یک موطنی هست که آن موطن غفلت پذیر نیست آن موطن هم با وراثت شرک از بین نخواهد رفت انسان طبق این آیه شاهد بر نفس خود هست یعنی حقیقت خویش را با علم حضوری می‌یابد و می‌یابد که حقیقت او به ربوبیت خدا و عبودیت خود اقرار دارد اما حالا حقیقت او چگونه ربوبیت خدا و عبودیت خود را اقرار دارد شاید نتوان به صراحت از آیه استفاده کرد برای اینکه آیه ندارد و اشهدهم انفسهم دارد ﴿وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾ یعنی یک مرحله بعد را ذکر می‌کند در مرحله قبل این است که ذات اقدس الهی از انسان تعهد گرفت ربوبیت خود را و عبودیت انسان را تثبیت کرد این قباله و میثاق چه کسی باید پای این قباله را امضا کند؟ شاهد، شاهد انسان کیست خود انسان اینجاست که فرمود: ﴿وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾ یعنی هر کسی را شاهد علیه خود قرار داد فرمود این را ببین تا در قیامت بهانه نیاوری خب این ﴿أَشْهَدَهُمْ﴾ ناظر به آن مقام امضاست از این آیه نمی‌شود علم حضوری میثاق را استنباط کرد ولی از این جمله می‌توان استباط کرد که انسان به خود علم حضوری دارد و در مرحله امضا و تحمل شهادت با علم حضوری خویشتن خویش را یافته است اما اگر ما توانستیم با این مرحله یک مقدار جلوتر برویم بگوییم آن مقام تعهدسپردن هم علم حضوری است آن‌گاه آن مثال آینه یک مثال کاملی خواهد بود یعنی اگر یک انسان مستوی القامه‌ای در برابر آینه قرار بگیرد و این آینه بتواند سرش را خم بکند خودش را ببیند آن صاحب صورت اگر از آینه بپرسد چه کسی را می‌بینی نمی‌گوید خودم را می‌گوید تو را چون در مرآت غیر از صاحب صورت چیز دیگری نیست مرآت که خودش را نشان نمی‌دهد مرآت که چیزی نیست آنکه خود را می‌بیند در حقیقت ﴿اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ وگرنه آینه که غیر را نشان نمی‌دهد این خود را به جای الله نشاند یک بدلی الله درست کرد و در جلو ایستاد دو خودش در خودش تابید سه آن‌گاه می‌گوید ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾ چهار و در بحثهای قبل هم این حرف بود که هیچ کس عالماً عامداً معصیت نمی‌کند مگر اینکه ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾ هیچ کس اگر عند الغفله باشد که معصیت نیست عند السهو و النسیان باشد که معصیت نیست عند العلم و العمد است عند العلم و العمد معنایش این است که شخص می‌داند که این حرف بر خلاف گفته خداست خدا چیز دیگر فرمود، فرمود این کار را نکن مع ذلک عالماً عامداً اقدام می‌کند این کار را انجام ‌می‌دهد یعنی چه یعنی گرچه خدا فرمود نکن ولی به نظر من باید بکنم هیچ معصیتی نیست مگر اینکه سر از شرک در می‌آورد این است که در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آمده است ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ اکثر مومنین مشرک‌اند سرش همین است البته یکی، دوتا روایت هم در ذیل این آیه بود که در بحثهای قبل گذشت و این است که وجود مبارک امام صادق فرمود به حمران بن اعین برو بگو اگر کسی بگوید لا اله الا الله و در قیامت این کلمه از زبانش جاری بشود یقیناً اهل بهشت است «من قال لا اله الا الله دخل الجنة» البته این تبیین شده است تقیید شده است با روایت دیگری که مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) نقل کرد که «من قال لا اله الا الله مخلصا دخل الجنه و اخلاصه ان تحجزه لا اله الا الله عما حرم الله عز و جل» که آن در حقیقت مبین همین است حمران بن اعین به امام صادق (سلام الله علیه) عرض کرد که من بروم در کوفه همین حدیث را از شما نقل کنم؟ فرمود آری عرض کرد در آنجا غیر از پیروان اهل بیت دیگران هم هستند گفت تو این حدیث را نقل بکند «اذ ا جاء یوم القیامة سلب تلک الکلمة» مگر هر کس می‌تواند در قیامت بگوید «لا اله الا الله» هر کس در قیامت توانست بگوید «لا اله الا الله» یقیناً اهل بهشت است آن کسی که گرفتار گناه است تا زبانش به «لا اله الا الله» گویا بشود باید احقابی از عذاب را تحمل بکند زیرا هیچ کس معصیت نمی‌کند مگر اینکه مشرک باشد چون عند السهو که عصیان نیست عند الاضطرار که عصیان نیست عند الغفلة که عصیان نیست عند الجهل که عصیان نیست اگر عالماً عامداً گناه می‌کند معنایش این است که بله گرچه خدا این را فرمود ولی به نظر من عیب ندارد می‌بینید سر از کجا درمی‌آورد گناه به هر تقدیر در نهان ما آن سرش این است که اگر آینه خم شد و خودش را دید در درون خودش اگر کسی آینه بود یعنی شفاف بود روشن بود غیر از صاحب صورت هیچ کس را نشان نمی‌دهد یعنی غیر از الله لذا «من عرف نفسه فقد عرف ربه» دیگر نیازی به آن بحثهای عقلی آنها هم سر جایش محفوظ است البته استدلالها تام است اما بحث در این است که اگر کسی سر خم بکند متواضع باشد و خویشتن خویش را ببیند در صورتی که ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ نباشد دینی نباشد غباری نباشد شفاف بشود به تعبیر شیخنا الاستاد مرحوم الهی قمشه‌ای آینه شو تا بردت سوی دوست کوی دوست این شخص «من عرف نفسه یقینا عرف ربه» اما اگر غبار آلود بود سر خم کرد خودش را فقط می‌بیند آن غبار را می‌بیند دیگر الله را نمی‌بیند که خب الآن آنچه مهم است آن است که ما اینها را خط کشی بکنیم یک، دو، سه شماره‌گذاری بکنیم ببینیم که موطن میثاق کجاست حالا هر جاهست موطن تحمل شهادت کجاست این دو از این آیه یقیناً این موطن تحمل شهادت به نحو علم حضوری برمی‌آید سه ﴿وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾ یعنی ذات اقدس الهی انسان را به خودش نشان داد گفت شاهد باش تحمل بکن ببین چه چیزی را امضا کردی تا اینجا درست است اما در موطن امضا چگونه گفت ﴿بَلَی﴾ آن باید علی حده بحث بشود چون روزها الآن کوتاه شده در پاییز این طور است معمولاً قبل از دوازده هست اگر آقایان هم بالأخره باید نماز اول وقت فضیلتش از دست نرود اگر زودتر تشریف بیاورید ان‌شاء‌الله ما اول یازده شروع بکنیم خوب است.
« و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:24

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی