display result search
منو
تفسیر آیات 168 تا 170سوره اعراف

تفسیر آیات 168 تا 170سوره اعراف

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 49 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 168 تا 170سوره اعراف"
از حکومت مرکزی پیروی نکردن‏؛ هر کسی حرف خود را زدن؛ این یک نحوه عذاب است
بنی‌اسرائیل آنجایی که تحریف معنوی لازم نبود عالماً عامداً بر خلاف تورات عمل می‌کردند

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَطَّعْنَاهُمْ فِی الأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَمِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ وَبَلَوْنَاهُم بِالحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ٭ فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الکِتَابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الأَدْنَی وَیَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنَا وَإِن یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الحَقَّ وَدَرَسُوا مَا فِیهِ وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ٭ وَالَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالکِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ إِنَّا لاَنُضِیعُ أَجْرَ المُصْلِحِینَ﴾

در جریان امر به نسخ که فرمود: ﴿کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾ این یک امر تکوینی بحث کردن در اینکه آیا این لفظ را شنیدند یا نه ناصواب است چون اصلاً لفظ نیست انما قوله فعله اما سماء تکوینی که همان ادراک باشد و استماع تکوینی که همان امتثال باشد اینها را به همراه دارد ولی آثار لفظ را نباید بار کرد مطلب بعدی آن است که این تقطیع و قطعه قطعه کردن یک وقت برای نظم است یک وقتی برای به‌هم‌خوردگی نظم یک وقت است انسان هر کسی را در جایگاه خود قرار می‌دهد قطعه قطعه گروه گروه فرقه فرقه می‌کند تا بر اساس ﴿عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ هر کسی خط مشیش را راهش را آب خورش را و شرایط اجزای زندگی‌اش را تشخیص بدهد و راه را طی کند چنین تفریقی چنین پراکندگی یک اختلاف محمود و ممدوح است و عین نظم است که هر کسی کار خودش را انجام بدهد یک وقت است تقطیع و قطعه قطعه کردن عبارت از آن است که یک واحد منسجم و منظمی را انسان پراکنده بکند این تقطیع عذاب است این اختلاف عذاب است آن تقطیعی که در آیهٴ 160 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بحث شد فرمود: ﴿وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْبَاطاً أُمَماً﴾ آن یک تقطیع محمود و ممدوحی است برای اینکه فرمود: ﴿عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ برای اینکه اختلاف نشود برای اینکه تزاحم نشود برای اینکه تراکم نشود هر کدام از این ده سبط و فرقه چشمه آب آشامیدنی خودشان را تشخیص دادند و نظم برقرار شد این در تحت رهبری موسای کلیم(سلام الله علیه) ... بعد وقتی که از آن رهبری سوء استفاده کردند و به نظم و عدل او بها ندادند از آن به بعد مبتلا شدند به تقطیع مذموم، تقطیع مذموم همان اختلاف مذموم است که قطعه قطعه شدن ارباً اربا شدن همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» فرمود: ﴿وَالقَیْنَا بَیْنَهُمُ العَدَاوَةَ وَالبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ القِیَامَةِ﴾ یا ﴿فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ العَدَاوَةَ وَالبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ القِیَامَةِ﴾ این پراکنده شدن گسیختن از حکومت مرکزی پیروی نکردن هر کسی حرف خود را بزند این یک نحوه عذاب است پس این ﴿قَطَّعْنَاهُمْ﴾ که در آیهٴ 168 است با آن ﴿قَطَّعْنَا﴾ که در آیهٴ 160 بود کاملاً فرق دارد آن یکی رحمت است و این یکی عذاب ﴿وَقَطَّعْنَاهُمْ فِی الأَرْضِ أُمَماً﴾ اما آیا اینها یک انسجامی پیدا می‌کنند یا انسجام پیدا نمی‌کنند آیا می‌توانند یهودیها دولتی تشکیل بدهند یا از این کلمه ﴿قَطَّعْنَاهُمْ فِی الأَرْضِ أُمَماً﴾ استفاده نمی‌شود برای اینکه این درباره گذشته سخن دارد که ما آنها را به چنین عذاب تفرق و تشتتی مبتلا کردیم اما آن آیه که فرمود: ﴿وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ إِلَی یَوْمِ القِیَامَةِ مَن یَسُومُهُمْ سُوءَ العَذَابِ﴾ معلوم می‌شود دیگر آنها توان تشکیل دولت مرکزی ندارند یعنی اسرائیل هرگز نمی‌تواند روی کره زمین یک دولت مستقلی تشکیل بدهد برای اینکه ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾ فرمود تا روز قیامت اینها تحت سلطه‌اند اگر الان هم در فلسطین اشغالی اینها در صدد تشکیل یک حکومت مرکزی‌اند واقعاً یک غده سرطانی‌اند یک حکومت نامشروع یعنی الان هم یک بیگانه اینها را جمع کرده آنجا آورده این‌طور نیست که واقعاً اینها دولتی باشند اینها یک گروهی‌اند از اشرار که این استعمار جهان بزرگ نظم نوین اینها را آ نجا جمع کرده شما می‌بینید تمام تجهیزاتشان امکاناتشان خط مشیشان را باید غرب بدند بنابراین گرچه از ﴿ وَقَطَّعْنَاهُمْ فِی الأَرْضِ أُمَماً﴾ که فعل ماضی است بدون شواهد نمی‌شود استمرار فهمید برای اینکه فعل ماضی است نه مضارع اما آن آیه قبلش که اعلان عمومی خداست که خداوند اعلام کرد که من سوگند یاد کرده‌ام ﴿ وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبْعَثَنَّ﴾ که لامش جواب قسم است معنایش این است که خداوند اعلام و اعلان کرده است که من قسم خورده‌ام اینها تا روز قیامت تحت سلطه و عذاب باشند از آن کریمه به خوبی برمی‌آید که اینها هرگز توان تشکیل حکومت مرکزی را نخواهند داشت که یک دولت مستقلی باشند حالا آن ﴿ مَن یَسُومُهُمْ سُوءَ العَذَابِ﴾ چه کسی هست معلوم نیست قبل از موسای کلیم(سلام الله علیه) که فراعنه بودند ذات اقدس الهی منت نهاد آنها را از بین برد فرمود ما شما را جای آنها نشاندیم ﴿ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ ﴿ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ گاهی به صورت متکلم مع الغیر یاد می‌کند گاهی به صورت فعل مغایب یاد می‌کند فرمود ما آنها را از بین بردیم و شما را به جای آنها نشاندیم تا خدا ببیند شما چه می‌کنید یا ما ببینیم شما چه می‌کنید بعد از فراعنه بابلیها بر اینها مسلط شدند بعد ایرانیها بر اینها مسلط شدند بعد اسکندریها بر اینها مسلط شدند بعد مسیحیها بر اینها مسلط شدند این از تفسیر البحر المحیط را بعضیها نقل کردند که این بزرگوار می‌گوید که آنچنان یهودیها تحت سلطه بودند که در یک سالی که اینها گرفتار فقر مالی شدند این مسیحیها این یهودیها را به عنوان برده فروختند «فباؤ الیهود» یکسالی بود که «املقت النصاری» اینها گرفتار املاق و فقر مالی شدند و این یهودیهایی که تحت سلطه اینها بودند اینها را به عنوان برده فروختند «فباؤ الیهود» چنین ذلتی را هم یهودی تحمل کرده خب بنابراین از آن تعبیر و منشأش هم خود اینها هستند ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالمَسْکَنَةُ﴾ یا اینها باید برگردند که اگر واقعاً یک عده شان برگشتند یا اهل نجاه و فلاح می‌شوند یا نه باید طوق بندگی دیگران را به گردن بگذارند ﴿ إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ این‌چنین نیست که بتوانند مستقل باشند
‌پرسش ...
پاسخ: استفاده‌اش آسان نیست اگر اینها حکومت عدل باشد هم تکوین است هم تشریع مبعوث الهی‌اند مثلاً اگر ان‌شاء‌الله حزب الله بر اینها مسلط بشوند این هم تشریع است هم تکوین ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ﴾ پایان سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم هست اولش هم هست یعنی فقط در همان سوره است که این ﴿وَعْدُ الآخِرَةِ﴾ بازگو شده اگر ان‌شاء‌الله اینها مسلط بشوند هم تکوین است هم تشریع اما اگر دیگران بر اینها مسلط بشوند اذن تکوینی هست تشریعی نیست خدا ظالمی را اگر بر ظالمی مسلط کند آن مظلوم مظلوم هست ولی مأجور نیست قبلاً هم گذشت همین امیر کویت که امام راحل(رضوان الله علیه) آن پیرمرد را در آن سرزمین سوزان کویری معطل کرد و راه ندارد خدا این صدام افلقی را بر همین امیر کویت مسلط کرد اما آن مظلوم شد مأجور نشد شما دیدید همین امیر کویت دستمال درآورد آن ابای مطلا که روی دوشش بود رفت سازمان ملل آنجا دستمال درآورده و بعد از گزارش اشک ریخت و گریه کرد پیش یک کافر تا آنها آمدند بالأخره این را نجاتش دادند صدام را بیرون کردند این همه ستم که بر امیر کویت و خانواده‌های او شد یک ذره که اجر نبرد هر مظلومی که مأجور نیست همینهایی که در دفاع هشت سال مقدس این صدام را یاری کردند «من اعان ظالما سلطه الله علیه» همین صدام بر اینها مسلط شد غرض آن است که ممکن است کسی مظلومانه اشک بریزد اما یک ذره اجر هم نبرد خب صدام یک کلبی بود در جریان حمله به کویت و هیچ کدام هم مأجور نبودند کار تکوینی بود نظیر اینکه درباره ساحران فرمود ﴿یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ المَرْءِ وَزَوْجِهِ﴾ و اما ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ اینها که کار حرام می‌کنند اینها که کار معصیت می‌کنند بین زن و شوهر جدایی می‌اندازند اینها اذن تکوینی دارند نه اذن تشریعی در شریعت این کارها حرام است خب ولی در نظام تکوین اگر یک کاری می‌کند مثل کلب معلم‌اند این‌طور نیست که کسی بتواند ـ معاذ‌الله ـ در برابر قضا و قدر الهی در برابر اراده تکوینی الهی بتواند کاری انجام بدهد که غرض آن است که در آن سوره به خواست خدا روشن خواهد شد که یک عده‌ای قیام می‌کنند ﴿إِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ جِئْنَا بِکُمْ لَفِیفاً﴾ بساط اینها را برمی‌چینند حالا آنها اگر ان‌شاء‌الله نیروی حزب الله بودند که هم تکوین است هم تشریع اگر نیرو‌های دیگر بودند غیر مذهبی بودند که فقط تکوین است نه تشریع حالا باید در این دو بخشی که در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» است بحثش می‌آید فرمود: ﴿وَقَطَّعْنَاهُمْ فِی الأَرْضِ أُمَماً﴾
مطلب دیگر آن است که نشانه اینکه این تقطیع آیهٴ 168 تقطیع مذموم است و آن ﴿قَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْبَاطاً﴾ تقطیع محمود و ممدوح است آن است که آنها در یک سرزمین به دوازده فرقه تقسیم شدند اما اینجا فرمود: ﴿وَقَطَّعْنَاهُمْ فِی الأَرْضِ﴾ اینها را در زمین ما قطعه قطعه کردیم و پراکنده کردیم یک عده در شرق‌اند یک عده در غرب‌اند یک عده در شمال‌اند یک عده در جنوب‌اند یک جا مستقر نیستند آواره‌اند بالأخره این ﴿قَطَّعْنَاهُم﴾ به معنی آوارگی است به دلیل اینکه فرمود: ﴿وَقَطَّعْنَاهُمْ فِی الأَرْضِ﴾ آن ﴿وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْبَاطاً﴾ در یک محدوده است نشانه نظم است که ﴿عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ بشود خب اینها قرینه داخلی است پس از اینکه فرمود: ﴿لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ إِلَی یَوْمِ القِیَامَةِ﴾ معلوم می‌شود که اینها همیشه آواره‌اند و گرفتار.
مطلب بعدی آن است که یک گروه خاصی بر اینها تا روز قیامت مسلط نیستند چون نفرمود «لیبعثن علیهم من یسومهم سوء العذاب الی یوم القیامة» بلکه این کلمه الی یوم القیامه را مقدم داشت فرمود تا روز قیامت یک عده می‌آید بر اینها مسلط‌اند حالا آنها ممکن است وحدت شخصی باشد یا وحدت صنفی مثل مسلمین یا نه وحدت نوعی باشد مثل همان مثالهایی که گفته شد یک عده بابلیها بودند بعد ایرانیها بودند بعد اسکندریها بودند بعد مسیحی‌ها بودند یک گروه شخصی بر اینها مسلط نشد یک نژاد و قبیله مخصوص بر اینها مسلط نشد پس نمی‌شود گفت به اینکه این امتی که چون تا قیامت می‌مانند امت اسلامی است پس منظور از این ﴿لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ یَسُومُهُمْ﴾ خصوص مسلمین است برای اینکه اگر کلمه ﴿إِلَی یَوْمِ القِیَامَةِ﴾ بعد ذکر می‌شد مجال برای چنین توهمی بود گرچه آن وقت آنجا هم خیلی ظهور نداشت اما ﴿إِلَی یَوْمِ القِیَامَةِ﴾ قبل ذکر شد یعنی تا روز قیامت اینها تحت عذاب معذبها هستند اما معذب چه کسی است معلوم نیست وحدت شخصی است صنفی است نوعی است چیست؟ بعد فرمود به اینکه ما اینها را آزمودیم تا اینها برگردند رجوع اقسامی دارد یا «من الکفر الی الایمان» است یا «من المعصیة الی الطاعة» است یا «من لامخالفت الی الموافقت» است یا رجوع از غیر است به خود حق که این عالی‌ترین مرحله رجوع است و گرچه درباره سالکان مطرح است ولی درباره این بنی‌اسرائیل به ندرت صادق است این ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ﴾ را آن اوحدی اهل معرفت هم می‌گویند اینها مراجعه از غیر حق به حق دارند یعنی کاری نه تنها با معصیت و اینها نداشتند و ندارند از مباح به مستحب و واجب مراجعه می‌کنند بعد کم کم می‌رسند به اینکه از توجه به غیر خدا به خدا مراجعه می‌کنند که جز او را نمی‌نگرند نظیر آن فرشتگانی که اصلاً خبر ندارند خدا عالم و آدمی آفرید محو جمال و جلال الهی‌اند طبق بعضی از روایات این مرحله عالیه رجوع است و بعید است در بین آنها چنین گروهی باشد که به این مرحله والا بار یاید این از آن بنی‌اسرائیل آن وقت بعد فرمود: ﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الکِتَابَ﴾ بعد از اینها گروهی از همین بنی‌اسرائیل آمدند تورات به دست اینها رسیده حجت الهی به دست اینها رسیده این کتاب را ‌می‌خواندند می‌فهمیدند مکرر هم می‌خواندند درس داشتند درس آن رجوع مکرر است کسی یک بار چیزی را بخواند نمی‌گویند درس سرّ اینکه دروس به معنای اندراس کهنگی است برای اینکه چون تکرار می‌شود فرسوده می‌شود باید مکرر مراجعه کرد تا درس صادق باشد یک بار را درس نمی‌گویند فرمود: ﴿وَدَرَسُوا مَا فِیهِ﴾ اینها مکر ربه کتاب آسمانی مراجعه می‌کردند همه مضامینش را می‌فهمدند چیزی برای اینها مبهم نبود اما مع ذلک تا آنجایی که ممکن بود با خود کتاب آسمانی معامله می‌کردند نشد این را کتمان می‌کردند آنجایی که با خود کتاب آسمانی معامله می‌کردند وقتی تحریف خریدار داشت ﴿یُحَرِّفُونَ الکَلِمَ عَن مَواضِعِهِ﴾ بود ﴿یَکْتُبُونَ الکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ بود ﴿یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلا﴾ با خود کتاب معامله می‌شد آنجایی که تحریف لفظی خریدار نداشت تحریف معنوی می‌کردند یعنی آیات تورات را به میل خود تفسیر می‌کردند آنجایی هم که تحریف معنوی لازم نبود عالماً عامداً بر خلاف تورات عمل می‌کردند در گرفتن رشوه در گرفتن ربا و مانند آن فرمود اینها کسانی‌اند که بعد از آن نسل قبلی آمدند و تورات به آنها رسیده تورات را می‌خواندند خوب هم می‌فهمیدند اما ﴿یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الأَدْنَی﴾ عرض یعنی کالا متاع که جمعش عروض است آن عرض در مقبال جوهر جمعش اعراض است آن عارض در مقابل ذاتی جمعش عوارض است بحث در اعراض و عوارض نیست بحث در عروض است عروض یعنی متاها و کالاها فرمود اینها کالای این عالم ادنا را می‌گیرند که از اینجا دیگر پست‌تر نیست یا از اینجا نزدیک‌تر نیست دنیا را دنیا گفتند یا برای اینکه به ما نزدیک است از دنو است یا از دنائت است ادنا هم همین ‌طور است منتها این ادنا به لحاظ عالم است آن دنیا به لحاظ حیات است یک جا مونث است یک جا مذکر از این پست‌تر دیگر عالمی خدا خلق نکرده در بعضی از روایات آمده است که «الا ان من هوان الدنیا انه سبحانه و تعالی انه لا یعصی الله الا فیها و لا ینال ما عند الله الا بترکها» حضرت فرمود به اینکه از پستی دنیا همین بس که در هیچ عالمی خدا معصیت نمی‌شود مگر در دنیا همین که از دنیا بگذری چه نسبت به گذشته چه نسبت به آینده چه در قوص صعود چه در قوص نزول چه برسیم به برزخ و عالم عقل و عالم فرشته‌ها و مانند آن چه در نسبت به آینده برسیم به برزخ و صحنه قیامت و عالمهای بعدی هیچ جایی خدا معصیت نمی‌شود وهیچ جا خدا معصیت نشده تنها علمی که خدا معصیت می‌شود همین نشئه تکلیف و آزمون است «الا ان لا یعصی الله سبحانه و تعالی الا فی هذه الدنیا و لا ینال ما عند الله الا بترکها» اگ رکسی بخواهد به چیزی که عند الله برسد چاره‌ای نیست مگر اینکه این متاع آلوده را رها کند البته تعلقش را رها کند وگرنه ﴿مَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لاَّ یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ﴾ این که فرمود ادناست یعنی از این پایین‌تر دیگر ممکن نیست از این مرحله دیگر بگذرید می‌شود عدم دیگر از دنیا پایین‌تر عالمی نیست هرچه هست بالاتر از اوست متاع این عالم پست هم معلوم می‌شود پست است فرمود به اینکه اینها ﴿یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الأَدْنَی﴾ یعنی متاع این را می‌طلبد خب حالا به چه دلیل این کار، کار زشت است به دلیل اینکه فرمود اینها وقتی این متاع را گرفتند ﴿یَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنَا﴾ برای ما بخشوده می‌شود معلوم می‌شود این کار، کار گناهی بوددیگر حالا یا ربا گرفتند یا رشوه گرفتند وگرنه کسی کسب بکند از کشاورزی‌اش نان در بیاورد که دیگر لازم نیست استغفار بکند که به قرینه ﴿و یَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنا﴾ معلوم می‌شود که این کالایی که گرفتن کالای حرام بود این یک قرینه و به قرینه اینکه در جمله قبل فرمود: ﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الکِتَابَ﴾ معلوم می‌شود که این متاعی که می‌گفتند حرام بود برای اینکه آن قرینه قبلی و این قرینه بعدی دوتا شاهد حاف‌اند که این مطلب را محفوف کردند تا انسان بفهمد ﴿یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا اْلأَدْنى﴾ یک کالای حرام است برای اینکه کالای حلال باشد که آن کتاب تشویق کرده است که تحریم نکرد که و اگر کالای حلال باشد که دیگر طلب مغرفت ندارد دیگر پس به دو شاهد یکی قبل یکی بعد معلوم می‌شود که ﴿یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الأَدْنَی﴾ مال حلال نیست مال حرام است چون مال حلال را هم آیه تجویز می‌کند هم نیاز به استغفار ندارد اینکه فرمود: ﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ﴾ بعضی خواستند بگویند بین خَلَفَ خَلفٌ این فرق هست که اگر این آینده صالح باشد بتواند خلیفه گذشته باشد و جای آن را پر بکند می‌گویند خَلَفْ و اگر ناصالح باشد می‌گویند خَلْفْ شاید شاهدی هم این را تأیید بکند ولی اثباتش خیلی آسان نیست، ﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ﴾
‌پرسش ...
پاسخ: برای اینکه بعدیها معاصر بودند دیگر الان مشکل اینها را می‌خواهد حل کند یک وقت است تاریخ ننگین اسرائیل را می‌گوید تا اینها از تبار خودشان باخبر باشند یک وقت است از آیندگان آنها خبر دادند که وضع معاصرین روشن بشود ﴿یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا اْلأَدْنى﴾ بعد ﴿وَیَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنَا﴾ می‌گویند برای ما بخشوده می‌شود همان عزیز بی جهت بودنی که خود را اولیاء الهی و احبا می‌دانستند این صهیونیست خود را نژاد برتر می‌داند این صهاینه و خود را محبوب خدا و محبین خدا می‌دانند و اولیای خدا تلقی می‌کنند می‌گویند خدا ما را عذاب نمی‌کند بر فرض هم عذاب بکند یک ایام محدودی ما را عذاب می‌کند و اینها که قرآن می‌فرماید: ﴿إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا المَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ بعد هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود که هرگز اینها در خواست مرگ نمی‌کنند ﴿وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَی حَیَاةٍ﴾ اینها علاقمندند ﴿یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ الفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مَنَ العَذَابِ أَنْ یُعَمَّرَ﴾ اینها خیلی علاقمند به ماندن هستند خیلی علاقه به دنیا دارند و خود را احباء الله می‌دانند و محبوب نزد خدا چنین قومی که باورش شد از دیگران برتر و بهتر است و به خدا نزدیک‌تر است این دلش می‌خواهد که عالماً عامداً ربا و رشوه بگیرد از یک سو بدون استغفار بخشوده بشود از سوی دیگر اینها گفتند ﴿سَیُغْفَرُ لَنَا﴾ نه استغفر الله یک بعد هم با اینکه می‌دانستند این کار گناه است بدون استغفار بر گناه اصرار داشتند برای اینکه ﴿وَ إِنْ یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ﴾ اگر یک کالایی هم مثل آن قبلی از رشوه و ربا گیرشان آمد باز هم می‌گرفتند خب وسط حرفشان این بود که ﴿سَیُغْفَرُ لَنَا﴾ بعد هم ﴿وَ إِنْ یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ﴾ خب این جزء توهم نژاد برتر و عزیز بی جهت بودن پیش خدا چیز دیگری نیست دیگر با چنین قومی هیچ نمی‌شود زندگی کرد در بحثهای قبلی هم از سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» و امثال «آل‌عمران» بر آمده بود که فرمود با اینها باید مبارزه کنید برای اینها کافر نیستند که بشود با اینها زندگی کرد اینها مستکبرند اینها به هیچ چیزی پایبند نیستند در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید ذات اقدس الهی نفرمود با کفار بجنگید چون کافرند نفرمود «فقاتلوا ائمة الکفر لانهم کفار» فرمود: ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ نه «لا ایمان لهم» الان که دنیا روی صلح و صفا را نمی‌بیند کسی آرامش ندارد نمی‌تواند زندگی بکند برای اینکه این استکبار جهانی اصلاً پیمان و قطعنامه و تعهد و امضای طرفین واینها را نمی‌شناسد ﴿إِنَّهُمْ لاَأَیْمَانَ لَهُمْ﴾ که جمع یمین است بالأخره بعضی کافرند ایمان ندارند ولی ایمانشان تعهدشان و امضایشان و سوگندشان و پیمانشان محترم است با آنها می‌شود زندگی کرد اما با کسی که تعهد می‌کند و عمل نمی‌کند دیگران با شما تعهد می‌کنند وادار می‌کنند که نقض عهد بکند نه عهد خودشان را رعایت می‌کنند نه می‌گذارند دیگری با شما عهد ببندد خب با چنین ملتی نمی‌شود زندگی کرد فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَأَیْمَانَ لَهُمْ﴾ با اینکه کفر را اول ذکر کرد خیلیها بودند که زندگی کافرانه داشتند کاری به کسی نداشتند اما این مستکبر هر جا سخن از تعهد است این می‌آید نقض می‌کند می‌گوید حرف، حرف من بود منتها حالا رویش نمی‌شود بگوید انا ربکم الاعلی ولی همان حرف را می‌زند فرعونی که می‌گفت انا ربکم الاعلی که غیر از این نمی‌گفت، نمی‌گفت من خالقهم که این خودش گاو می‌پرستید خودش یک بتی داشت بت پرست بود اما در نظام انسانی اجتماعی می‌گفت حرف حرف من است وگرنه همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بحثش قبلاً گذشت که درباریان فرعون به فرعون گفتند اگر به موسی(علیه السلام) میدان بدهی ﴿وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ﴾ تو و خدایانتان همه را از بین می‌برد معلوم می‌شود او آلهه‌ای داشت بت‌پرست بود درباریان فرعون بت‌پرست بودند او که دیگر نمی‌گفت من خالق شما هستم که من خالق آسمان و زمین‌ام که می‌گفت سعادت شما در این است که قانون من را گوش بدهید همین حرف من را گوش بدهید بیش از این اصلاً ادعایی نداشت معنای الوهیت معنای ربوبیت هم همین بود همین حرف را الان استکبار جهانی دارد این دیگر اصلاً با اینها نمی‌شود زندگی کرد خب فرمود اینها در اثر اینکه خود را برتر می‌دانند می‌دانند گناه است یک رابطه‌ای با خدا دارند اما مجانی می‌خواهند بدون استغفار بخشوده بشوند یک با اصرار بر تجاوز هم بخشوده می‌شوند دو و ﴿وَإِن یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ﴾ حالا می‌فرماید که مگر ما در کتاب آسمانی از اینها تعهد نگرفتیم که جزء حق نگویند ﴿أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الحَقَّ﴾ ما در کتاب آسمانی این حرف را گفتیم که تصدیقتان باید روی برهان باشد تکذیبتان باید روی برهان باشد چیزی را بخواهید به صاحب شریعت اسناد بدهید باید یقین داشته باشید چیزی را بخواهید نفی کنید باید یقین داشته باشید اینها همه را ما در کتاب آسمانی گفتیم شما هم ایمان آوردید از شما تعهد گرفتیم شما هم اینها را خواندید ﴿أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الحَقَّ﴾ در بحثهای قبلی مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد که «ان الله [سبحانه و تعالی] خص عباده بآیتین» هم خص نقل شد هم حض نقل شد هم حصن نقل شد به تفاوت نسخ یعنی خداوند بندگانش را به دو آیه مخصوص کرد یک یا دربارهٴ دو آیه تحضیض کرد ترغیب کرد تشویق کرد دو یا اینها را با دو آیه تحصین کرد یعنی حصن ساخت اینها را در آن حصن دژ قلعه جا داد از دو طرف قلعه هست که اینها بیرون نروند یکی اینکه اگر بگویند آری محققانه باشد اگر بگویند نه محققانه باشد ... «حصن عباده بآیتین» یک چنین کتابی یکی ﴿أَن لاَیَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الحَقَّ﴾ و یکی هم «لا یرد ما لم یعلموا» چیزی را که نمی‌دانند تکذیب نکنند آن را از منظور از دو آیه یعنی دو جریان در قرآن کریم هست نه خصوص دعا چون این مطلب در ضمن چندین آیه آمده که تصدیق باید عالمانه و محققانه باشد تکذیب باید عالمانه و محققانه باشد انسان چیزی را می‌پذیرد باید با تحقیق باشد نفی هم می‌کند باید بعد از تحقیق باشد می‌فرماید به اینکه در کریمه دیگر ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمّا یَأْتِهِمْ تَأْویلُهُ﴾ به این آیه استناد کردند فرمود اینها تکذیبشان عالمانه نیست ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ﴾ پس تکذیب باید محققانه باشد یعنی آدم وقتی می‌گوید نه باید بعد از تحقیق باشد اینجا این است که وقتی می‌گوید آری بعد از تحقیق باشد ﴿أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الحَقَّ﴾ وقتی می‌خواهد چیزی را به صاحب شریعت نسبت بدهد باید حق باشد باید تحقیق کرده باشد و حقانیتش را ثابت کرده باشد خب عالم همین است دیگر اگر چیزی برای او روشن نشد که می‌گوید لا ادری اگر ‌می‌خواهد فتوا بدهد به منع یا جواز هر دو باید بعد از تحقیق باشد این جزء نعمتهای خاص خداست هر سه نسخه هم صحیح است اگر بگوید خص یعنی این را ذات اقدس الهی مخصوص بندگان خاص خود قرار داد آنهایی که با مجرای علم و فکر آشنا هستند خدا طرزی اینها را تربیت کرد که تصدیقشان محققانه تکذیبشان هم محققانه اگر تحضیض و ترغیب باشد به این دو اصل باز هم رواست اگر تحصین و حصن‌سازی و قعله‌سازی و دژبانی باشد باز هم رواست ﴿وَدَرَسُوا مَا فِیهِ﴾ یعنی اینها را خواندند مکرر هم این حرفها را خواندند اما حب دنیا نمی‌گذارد اینها به مسیر اصلی راه پیدا کنند ﴿وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ مگر شما اهل خرد و عقل نیستید آخرت بهتر از این دنیاست این آخرت بهتر از دنیاست برای اوساط از سالکان است مستحضرید که گاهی خدا می‌فرماید ﴿وَالآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ گاهی می‌فرماید ﴿وَمَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ بعد وقتی آدم جلوتر رفت آن جمال و جلال را دید می‌گوید همه را رها کن ﴿وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ حیف تو نیست که تو دنبال بهشتی خب بهشت دنبال توست اگر گفته شد بهشت مشتاق چند نفر است اینکه حصر و حد ندارد که حالا سلمان(سلام الله علیه) اباذر(سلام الله علیه) مقداد(سلام الله علیه) اینها به عنوان مثال ذکر شدند سایر موممنین هم(سلام الله علیهم) آنها هم می‌توانند باشند اگر «ان الجنة تشتاق الی کذا و کذا» خب آدم به جایی برود که بهشت به دنبال او بدود قرآن که راه را نشان داد این‌چنین نیست که آنجایی که فرمود ﴿وَالآخِرَةُ خَیْرٌ﴾ یا ﴿وَمَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ﴾ اینها بشوند اصل نهایی ﴿وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ یک مضافی محذوف باشد یک محذوفی در تقدیر باشد این‌طور نیست که یعنی ﴿وَمَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ نه از آن قبیل نیست خود خدا خیر و ابقی آن برای بنی‌اسرائیل و اینها خیلی زیاد است آن تبعیر برای خواص است درباره بنی‌اسرائیل و امثال ذلک همان ﴿الآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ﴾ مطرح است افلا تعقلون.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:08

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن