- 496
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 162 تا 165 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 162 و 165 سوره اعراف"
ممکن است بخشی از قصههای مربوط به بنیاسرائیل در مکه نازل شده باشد
ملتی که از چشمه معرفت میجوشد محصولش اعتقاد و ایمان است نه کفر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا کَانُوا یَظْلِمُونَ ٭ وَسْالهُمْ عَنِ القَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ البَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَیَوْمَ لاَیَسْبِتُونَ لاَتَأْتِیهِمْ کَذلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ٭ وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ٭ فَلَمَّا نَسُوا مَاذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِیسٍ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ﴾
این بخش از آیات که مربوط به جریان بنیاسرائیل است در مدینه نازل شده است ظاهراً و در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که سورهٴ مکی است قرار گرفته است گاهی هم ممکن است بعضی از مطالب مربوط به بنیاسرائیل در مکه نازل شده باشد این ممتنع نیست لکن ظاهر این سوال بکن از آنها بپرس این اینجا معلوم میشود در مدینه نازل شده چون در مکه یهودیها به این صورت حضور نداشتند ممکن است که بخشی از قصههای مربوط به بنیاسرائیل در مکه نازل شده باشد این عیب ندارد و اما آن آیاتی که میفرماید از یهودیها بپرس با آنها مناظره بکن با آنها محاجه بکن اینها ظاهراً در مدینه نازل شده گرچه سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» مکی است ولی این بخشش شاید در مدینه نازل شده است این بخشش که میفرماید: ﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ البَحْرِ﴾ بر خلاف آن قسمتها که دارد ﴿وَإِذْ قِیلَ لَهُمُ اسْکُنُوا﴾ در آنجا خدا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که به یاد آن صحنه باشد از باب ﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ﴾ یک خبر غیبی را دارد به پیغمبر میدهد این ممکن است در مدینه نازل شده باشد ممکن است در مکه و چون سورهٴ «اعراف» در مکه نازل شد این بخشش هم در مکه است اما وقتی به پیغمبر میفرماید از یهودیها بپرس که آن صحنه چگونه اتفاق افتاده است این معلوم میشود در مدینه است این یک مطلب.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ﴾ معلوم میشود این نقل به لفظ نیست تبدیل لفظ به لفظ دیگر با حفظ هدف و معنای مشترک نیست این تبدیل اجتهادی نیست یک تبدیل ظالمانه است نه تبدیل به مساوی است نه تبدیل به احسن تبدیل احسن که در این بخشها راه ندارد تبدیل به مساوی هم راه دارد لکن اینها ظالمانه تبدیل کردند یک وقت است در جریان وقف و وصیت و امثال ذلک است میفرماید: ﴿فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَی الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ﴾ این دربارهٴ تبدیل وصیت است حالا یا تبدیل به مساوی یا تبدیل به احسن آنها را نمیگیرد حتماً تبدیل به انقص را میگیرد در اینجا که فرمود: ﴿فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ﴾ این تبدیل اجتهادی، تبدیل به مساوی تبدیل لفظ به لفظ با حفظ معنا و هدف نبود به دو شاهد یکی اینکه عنوان ظلموا مأخوذ است پس معلوم میشود تبدیلش تبدیل ظالمانه است دوم اینکه فرمود وقتی ﴿فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذی قیلَ لَهُمْ﴾ خب نشان میدهد که مساوی آن نیست دیگر چون خود تبدیل میفهماند که آنکه گفتند غیر از آنی است که به آنها دستور دادند اما این عنوان اینکه ﴿غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ﴾ تصریح شده است معلوم میشود آنها مخالفت کردند و معاندت داشتند اگر با حفظ هدف و معنا بود که دیگر نمیفرمود ﴿غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ﴾ که اگر منظور آن است که لفظ را تغییر دادند خب خود بدّل میفهماند پس معلوم میشود که تنها تغییر لفظی نبود تغییر معنوی بود تغییر هدف بود پس به این دو دلیل تبدیلشان تبدیل اجتهادی نبود تبدیل ظالمانه بود ﴿فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذی قیلَ لَهُمْ﴾ اما اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» تعبیر به انزال شده است در سوره «اعراف» که محل بحث است تعبیر به ارسال فرمود: ﴿فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِجْزًا مِنَ السَّماءِ﴾ تقریباً ارسال در اینجا همان معنای انزال را دارد برای اینکه ارسال من السماء با انزال همراه است گاهی ممکن است مرسل و مرسلالیه در سطح واحد باشند هر دو در یک شهر در یک اقلیم به سر میبرند کسی پیکی به طرف آن شخص ثالث میفرستد خب این ارسال است یک وقت است از بالا میفرستد این در عین حال که ارسال است انزال هم هست پس چون قرینه داریم که ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ﴾ با آن انزلنایی که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آمده است هماهنگ خواهد بود این ارسال من فوق است نه سواء واحد.
مطلب دیگر آن است که سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که در مکه نازل شد غالب این تعبیرات با اسم ظاهر است و معلل است و روشن سورهٴ «بقره» چون در مدینه نازل شد بعد از مکه است همه این حرفها تبیین شده است دیگر با ضمیر اکتفا میشود سرّ اینکه در سورهٴ «اعراف» غالباً به اسم ظاهر است و معلل و در سورهٴ «بقره» غالباً ضمیر است و بیتعلیل برای اینکه همه حرفها در سور مکی گفته شد از این جهت تفاوتهای هفتگانه یا هشتگانهای که در بحث دیروز بین آیات سورهٴ «بقره» و آیات سورهٴ «اعراف» بازگو شد سرّش هم همین تفاوت نزول است.
پرسش ...
پاسخ: سما بله یعنی فضای بالا دیگر یعنی آنچه از بالا میآید مثل اینکه میگویند باران از آسمان نازل کردند «ما علاک فهو سماء» این جمع را میگویند سما نه یعنی فلک به آن معنا.
مطلب بعدی آن است که این تبدیل به چه چیزی بوده است؟ حطه را به چه تبدیل کردند؟ چون هیچ نقشی ندارد لذا قرآن تعرض نکرده در یک روایت معتبری هم نداریم اما حالا اسرائیلیاتی باشد به اینکه بگوید اینها لفظ حطه را به چه لفظی تغییر دادند که معنایش عوض شده است آن معتبر نیست دلیل متقنی وجود ندارد که اینها این کلمه حطه را به چه چیزی تبدیل کردند اینقدر هست که اینها آنچه را که ذات اقدس الهی فرمود آن را تغییر دادند.
مطلب بعدی درباره کلمه اسباط بود که بحث دیروز گذشت اسباط را به دو وجه گفتند که جمع است وجه اول این است که گرچه ظاهراً جمع است چون در تعبیر مفرد است به معنی سبط هم هست این میتواند تمیز با شد برای اثنی عشر «اثنتی عشرة سبط» که سبطاً به معنی فرقتاً هست چون فرقه مؤنث است یازده و دوازده هم عدد با تمییزشان در تأنیث و تذکیر موافقاند حالا وقتی که بگذرد چهارده و پانزده فرق میکند خب چون اسباط به معنای مفرد است آن هم به معنی فرقه است و فرقه مؤنث است لذا میتواند تمییز باشد برای اثنتی عشر، اثنتی عشر مؤنث است برای اینکه فرقه مؤنث است این وجه اول، وجه دوم آن است که نه اسباط همان جمع است لکن تمیز نیست چون اگر تمیز باشد باید حد اقل 36 فرقه باشند اینها برای اینکه دوازده اسباط اسباط هم که جمع است حداقل سه گروهاند دوازده تا سه گروه میشود 36 گروه لذا اسباطاً دیگر تمیز نیست بدل است برای این اثنتی عشر چه اینکه امما هم بدل است بدل بعد از بدل است نه بدل از بدل امم بدل از اسباط نیست بدل از بدل نیست بدل بعد از بدل است هر دو بدل اثنتی عشراند و تمیز محذوف است و آن فرقةً است اثنتی عشرة فرقة برای اینکه میفرمود اینها دوازده قبیهاند منتها هر کدام جزء بنی اعمام یکدیگرند اسباط فرمود و هر کدام سازماندهی خاصی دارند امماً یاد کرده است
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ چون این ﴿عِلْمٌ﴾ به معنی عرف است یک مفعول گرفته نه دو مفعول اما از اینکه ﴿کُلُّ أُنَاسٍ﴾ فرمود معلوم میشود که این اسباط زیر مجموعهاش زیاد بود حالا سخن از یک میلیون و دو میلیون و اینها کم و بیش در المنار آمده ولی گرچه نپذیرفتند ولی رقم زیاد ذکر کردند که جمعیت بنیاسرائیل فراوان بود در آنجا حالا نمیشود گفت رقمشان به یک میلیون یا کمتر و بیشتر میرسید ولی از اینکه فرمود ﴿کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ معلوم میشود جمعیتشان زیاد بود این دوازده فرقه زیر مجموعه فراوانی داشتند از زن و مرد و کوچک و بزرگ که فرمود ﴿عَلِمَ﴾ علم یعنی عرف «قد عرف کل اناس مشربهم» همه اینها فهمیدند از کدام چشمه باید آب بنوشند یک توزیع عادلانهای بود که وجود مبارک موسای کلیم بین اینها برقرار کرد.
پرسش ...
پاسخ: مفرد باید آورده بشوند دیگر الآن همین ضمینه را بحث کردیم از یازده تا 99 مفرد باید باشد و این باید مفرد باشد و منصوب، تمیز نیست دیگر اگر تمیز باشد میفرماید سبطا به دو وجه گفته شد برای اینکه یا این اسباطاً چون در معنا مفرد است معنای سبطاً است تمیز است یا نه همانطوری که لفظاً جمع است معناً هم جمع است وقتی جمع شد دیگر میشود بدل نه تمیز، تمیز اثنتی عشر فرقة است که محذوف است «قطعناهم اثنتی عشرة فرقة» آنگاه بدل اول از اثنتی عشرة اسباط است بدل دومش امماً است میشود بدل نه تمیز
از اینکه فرمود ﴿قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ معلوم میشود جمعیتشان زیاد بود حالا چقدر بود مهم نیست و چون علم به معنی عرف است بیش از یک مفعول نگرفت اما حالا آیا این چشمهها چشمههای معرفت و علم بود یا نه؟ نمیتوان گفت این چشمهها چشمههای معرفت و علم و مانند آن بود برای اینکه این گروه با برخورداری از این چشمههای به جای شکر کفر ورزیدند و این کفر دو جهت داشت یکی انحراف از طریق و طریقت بود و دوم ظلم به نفس خب ملتی که از چشمه معرفت میجوشد محصولش اعتقاد و ایمان است نه کفر پس معلوم میشود این هم آب ظاهری بود نه اینکه آب معنوی و امثال ذلک باشد.
پرسش ...
پاسخ: نه خب اینجا کفر هست بعد عذاب هست معلوم میشود اگر کسی از چشمه معرفت بنوشد که کفر نمیورزد که اگر کسی عارف شد شاکر میشود خب
از اینکه فرمود: ﴿قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ بعد فرمود که اینها بعد از اینکه نوشیدند بعد از اینکه این آبها را نوشیدند ظلم کردند به خودشان یعنی کفر ورزیدند و کفرشان ظلم به خودشان بود معلوم میشود آن چشمه معرفت نبود ﴿قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ یعنی همین این آب ظاهری بود بعد منّ و سلوی هم همین منّ و سلوای مادی و نعمتهای ظاهری بود نه ملکوتی ﴿کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ﴾ بعد فرمود: ﴿وَمَا ظَلَمُونَا﴾ یعنی بعد از اینکه اینها را خوردند به جای شکر کفر ورزیدند آن وقت این کفر را تحلیل میکند که این کفر آنها ظلم به ما نبود ظلم به خودشان بود ﴿وَمَا ظَلَمُونَا وَلکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ این ﴿کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ تقدیم ﴿أَنفُسَهُمْ﴾ بر ﴿یَظْلِمُونَ﴾ روی دو نکته است یک نکته ظاهری دارد که آخر این آیات با نون ختم میشود ﴿یَظْلِمُونَ﴾، ﴿المُحْسِنِینَ﴾ ﴿یَظْلِمُونَ﴾ بعدی ﴿یَفْسُقُونَ﴾ بعدی ﴿وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ﴾ بعدی ﴿بِعَذَابٍ بَئِیسٍ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ﴾، ﴿کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾ و مانند آن همه آیاتی که الآن اینجا خوانده میشود آخرش به جمع سالم است این نکته ظاهری نکته باطنی در تقدیم ﴿أَنْفُسِهِمْ﴾ این است که انسان فقط به خود ظلم میکند به کسی ظلم نمیکند اگر ظلمی به دیگری میکند آن سایه ظلم است قبلاً هم بحث شد حالا اگر کسی در خانهاش یک کنیفی بکند و تمام مدت شبانهروز خود در زحمت است گاهی هم البته یک بویی از این کنیف به بیرون کوی و برزن میرسد شامه رهگذر را میگزد همین، هیچ ممکن نیست کسی به کسی ظلم بکند حالا قاتل دیگری را کشته چه کار کرده نسبت به او یک جسمی از او گرفته یک حیات محدود را گرفته او به حیات ابد نایل شده و مظلوم و خودش به عذاب ابد گرفتار شده این عذاب ابدی که «یوم المظلوم علی الظالم اشد من یوم الظالم علی المظلوم» یا ﴿وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً﴾ این مثل همان است که کسی دائماً کنیفی در منزلش در اتاق شخصی خودش کنده باشد درش هم بسته است دائماً خودش هم در آن کنیف زندگی میکند گاهی ممکن است یک باید بوزد و بویش را به رهگذر برساند همین هرچه انسان میکند به خودش میکند این سایه ظلم اوست که به دیگری میرسد چه اینکه در احسان هم همینطور است روی دلیل عقلی هیچ ممکن نیست کسی به کسی احسان بکند انسان وقتی احسان کرد مثل این است که یک بوستان و گلستانی در درون خود میکارد گاهی هم یک بویی میوزد بوی گل را از بوستان او به شامه دیگری میرساند خب ما اگر احسان کردیم به دیگری چه چیزی میدهیم؟ به دیگری مسکن میدهیم زندگی او را تأمین میکنیم همین است دیگر چه چیزی میگیریم؟ آن روضه الهی را میگیریم آنکه «روضة من ریاض الجنة» این برای ماست؟ یک خانه زودگذر فاسد شونده در مدت کوتاه این برای دیگری است آن نسیم این است این «روضة من ریاض الجنة» ابد است آن شصت هفتاد سال بماند حد اکثر هفتاد سال نسبت به ابد مثل یک نسیم است دیگر بنابراین ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ ِلأَنْفُسِکُمْ﴾ سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» تام است ﴿وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ تام است و مانند آن در این کریمه هم فرمود: ﴿وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ نه یظلمون انفسهم اینها فقط به جان خودشان ستم کردند و بالاٴخره کسی گناه میکند هم همینطور است.
مطلب بعدی آن است که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آنجا سخن از رغدا هست رغداً یعنی فران و انبوه در سورهٴ «اعراف» که محل بحث است سخن از رغداً نیست در اینجا فقط فرمود که ﴿اسْکُنُوا هذِهِ القَرْیَةَ وَکُلُوا مِنْهَا حَیْثُ شِئْتُمْ﴾ سرّش آن است که آنجا چون از دخول یاد کرده است وقتی وارد میشوید یک ملت خستهٴ گرسنهٴ واماندهٴ رنج دیدهای که از آن بیابان وارد یک شهری شده اینجا باید به او تعارف کرد که این نعمش اینجا رغد از فراوان میل کنید اما حالا وقتی که وارد شدند و ساکن شدند و آنجا در آن سرزمین دارند زندگی میکنند دیگر برایشان عادی است میفرماید ﴿حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَدَاً﴾ دیگر رغداً لازم نیست لذا آنچه را که برای اولین بار انسان وارد میشود باید چشمگیر باشد سخن از رغد است آنچه که در حال سکونت هست آنجا دیگر رغد نیست البته این در نشئه طبیعت است و دنیاست که بین حدوث و بقائش فرق است آن لذتی که انسان تازه وارد از فراوانی نعمت میبرد یک انسانی که در آن سرزمین زندگی میکند و برایش عادی شده اینچنین نیست لذا در سورهٴ «اعراف» که سخن از دخول قریه است با رغد یاد شد رغداً یعنی انبوه و فراوان در سورهٴ «اعراف» اینچنین نیست در تفسیر آلوسی میگوید که این نقض میشود به جریان حضرت آدم(سلام الله علیه) که در آنجا ذات اقدس الهی با اینکه تعبیر به سکون کرده رغد را یاد کرده فرمود شما ساکن بهشت بشوید و از نعم بهشت ﴿حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَدَاً﴾ یاد کنید بعد گفت که اینها تقریباً تفنن در تعبیر است هر دو قسمش رواست هم میشود با دخول رغد را ذکر کرد هم میشود با سکون رغد را ذکر کرد این خلاصه درک جناب آلوسی است غافل از اینکه بهشت حسابش با دنیا جداست در بهشت انسان همیشه لذت میبرد یک، لذت انبوه و فراوان میبرد دو، بدون اینکه خستگی و رنج داشته باشد سه؛ خب یک انسان تشنه تازه به چشمه کوثر رسیده چقدر از آب لذت میبرد؟ اگر فرض کنید کسی تشنگیاش صد در صد است او چقدر از آب کوثر لذت میبرد؟ خیلی کسی که حالا عادی شد برای او لذت کمتری میبرد در بهشت اینچنین نیست یعنی کسانی که تازه وارد بهشت شدند لذت زاید ببرند کسانی که ماندند لذت کمتر ببرند اینطور نیست این کمی و زیادی برای نشئه دنیاست که حدوث و بقائش فرق دارد این یک مطلب، دوم اینکه انسان تا گرسنه نشود لذت سیری را ندارد تا تشنه نشود لذت آب نوشیدن را ندارد خب یک آدم سیر اگر بخواهد غذا بخورد که لذت نمیبرد که یک آدم غیر تشنه اگر بخواهد کوثر بنوشد که لذت نمیبرد که این نقص دنیاست ولی در بهشت لذتش مسبوق به رنج تشنگی و گرسنگی نیست اینچنین نیست که انسان رنج تشنگی ببرد بعد لذت ببرد از آب کوثر او هر وقت مینوشد مثل بار اول لذت میبرد بدون سبق تشنگی او هر وقت غذا میل میکند بدون سبق رنج گرسنگی لذت سیری را دارد وگرنه در او رنج بود که در حالی که ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ﴾ اصلاً رنج و غصه و اندوه در او نیست یک جایی که لذت دائم باشد مسبوق به رنج نیست لذا جریان حضرت آدم(سلام الله علیه) که ذات اقدس الهی فرمود ﴿فَکُلُوْا مِنْهَا حَیْثُ شِئْتُمْ﴾ با جریان بنیاسرائیل خیلی فرق است این یک علامه طباطبایی میخواهد بفهمد کار آلوسی و امثال آلوسی نیست خب این نکات ادبی بود که چرا آن را مقدم داشت و چرا آن را مؤخر داشت و چرا آنجا ضمیر .. آورد و اینها مقدور آن آقایان است اما یک قدری که حرف بالا آمد دیگر «از شافعی نپرسید امثال این مسائل»
مطلب بعدی آن است که در ﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ البَحْرِ﴾ این سؤال با آن ﴿وَإِذْ قِیلَ لَهُمُ اسْکُنُوا﴾ خیلی فرق میکند این ﴿وَإِذْ﴾ خب ظرف است منصوب است به اذکر که محذوف است یعنی اذکر آن صحنه را و این مستلزم آن نیست که این آیه در مدینه نازل شده باشد اما آیهٴ 163 که دارد ﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ البَحْرِ﴾ این حتماً با یهودیهایی که در مدینه بودند هماهنگ است یا غیر مدینه اگر هم در مکه باشد بالأخره میفرماید از یهودیها بپرس این بپرس روی چند جهت است یکی اینکه اینها را زیر سؤال ببرد نه سؤال استفهامی بکن تو داری اینها را اعلام میکنی اینها را زیر سؤال ببر که شما همانهایی بودید که نیاکانتان این کارها را کردند، دو میدانید که من اصلاً کتابی نخواندم درسی نخواندم و عبریدانها هم همان شما چند نفرید اینها که عربزباناند که عبری نمیدانند و عربی را هم نمیتوانند بخوانند چه رسد به عبری و سریانی کتابهای شما هم که نزد شماست بروید این تورات را باز کنید ببینید این جریان بندری که من میگویم درست است یا نه؟ در تورات خودتان نوشته یا نه؟ یک دریایی بود یک بندری بود مردمی بودند در بندر زندگی میکردند شغلشان ماهیگیری بود خدا امتحان کرده که روز شنبه ماهی غدقن است روزهای دیگر ماهی بگیرید و این روز شنبه که اینها ماهی نمیگرفتند ماهیها فراوان میآمدند کنار روی آب وقتی که روز یکشنبه به بعد میشد اینها میرفتند در آب با اینکه صید ماهی برای اینها روز شنبه حرام بود اینها چون دیدند روز شنبه ماهیها فراوان میآیند روی آب تور انداختند این قسمت را برو از آنها سؤال بکن خب ما که از جایی نخواندیم کسی هم که به ما نگفت که ﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ البَحْرِ﴾ خب این نه «اعلمهم» که صرف فقط گزارش غیبی باشد اینها را زیر سؤال ببر شما همانهایی هستید که نیاکانتان اینطور بود پس با چند هدف این آیه کریمه نازل شده است یکی زیر سؤال بردن یهودیها و آنها را به عناد و لجاجشان آشنا کردن، یکی هم اخبار غیب وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ﴿وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْر﴾ حالا ایله یا غیر ایله بود این در روایات و تاریخ هست دریای احمر بود یا غیر احمر این هست ولی اینها چون نقش تاریخی دارد نه نقش قرآنی اینها را ذکر نمیکند قریهای بود در کنار دریا جنبه بندری داشت ﴿إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ﴾ تعدی میکردند تجاوز میکردند عدو را عدو میگویند چون اهل تعدی است عداوت را عداوت میگویند برای اینکه انسان به حقوق دیگران تعدی میکند تجاوز میکند اینها در روز تعطیلی تجاوز کردند یعنی روز تعطیلی کار کردند روزی که بنا بود تعطیل باشد کار کردند این روز تعطیل حالا ممکن است که یک روز مشخص معینی بوده است با این شنبه هماهنگ نباشد گاهی هم ممکن است با همین یوم سبت بر همین منطبق بشود غرض این است که این سبت اسم برای شنبه نیست شاید بعد برای شنبه نامگذاری شده یوم سبت یعنی یوم تعطیل سبات یعنی تعطیل ﴿وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتًا﴾ آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه «نعوذ بالله من سبات العقل» ما به خدا پناه میبریم از اینکه عقل بخوابد تعطیل بشود همین است سبات با سین یعنی تعطیل ﴿وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتاً﴾ یعنی همین «نعوذ بالله من سبات العقل» یعنی همین خب یعنی روز تعطیل نباید کار بکنند اینها در روز تعطیل تعدی کردند؛ چرا؟ برای اینکه ﴿إِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا﴾ سرّ تعدی اینها در روز تعطیل این بود که حالا یا روی علل طبیعی بود یا روی علل فرا طبیعی بود چون حالا شما میبینید کبوترها در حرم و امثال حرم وقتی احساس امنیت میکنند جمع میشوند در بعضی از شهرها و کشورها هم همینطور است مرتب کبوترها در خیابانها هستند چون احساس امنیت و آرامش میکنند کسی کاری به این حیوانات ندارد اگر حیوانی یک جایی احساس امنیت بکند آنجا پر میکشد بارانداز میکند اینها هم احساس امنیت کردند این حیوانات این ماهیها میفهمیدند که روز شنبه کسی در این زمان مخصوص کسی کاری به آنها ندارد اینها مرتب میآمدند روی آب فراوان بودند و روزهایی که اینها تعطیل نبود مشغول شیلات و صید ماهی و اینها بودند این ماهیها احساس خطر میکردند و میرفتند در آب ﴿إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ﴾ یوم تعطیل اینها یوم سبت اینها یوم تعطیل اینها شرع شرَّع جمع شارع است یعنی باز، روشن ﴿وَیَوْمَ لاَیَسْبِتُونَ﴾ روزی که اینها تعطیل نمیکردند ﴿لاَتَأْتِیهِمْ﴾ این ماهیها نمیآمدند میرفتند در آب خب آیا این جریان طبیعی است نظیر همین کبوترها که در خیلی از کشورها در خیابانهایشان کبوتر پر میکشد همینطور میماند راه میرود یا در این شهرها نظیر حرم و اینها کبوترها راه میروند اینطوری است احساس امنیت میکنند؟ یا نه ﴿کَذلِکَ نَبْلُوهُم﴾ فرمود ما این کارها را کردیم این ﴿مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذُ بِنَاصِیَتِهَا﴾ همین است دیگر ما اینها را آزمودیم ببینید مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» قبلاً گذشت در سورهٴ «مائده» آیهٴ 94 و 95 حکمش این بود که ذات اقدس الهی به مؤتمران و حاجیان به محرمان میفرماید که در سرزمین حرم صید ممنوع است این یک مطلب، از طرفی صیدهای بالای کوه را ذات اقدس الهی دستور میدهد که اینها پایین بیایند در تیررس و دسترس محرمان قرار بگیرند این دو مطلب، حالا امروز از آهو و کبوتر میگذرد همینها را قرآن تربیت کرده دیگر مگر آنها از سوسمار میگذشتند به صید این سوسمار میرفتند حالا از غزال میگذرند از حمام میگذرند فرمود ما این کارها را کردیم به آنها گفتیم ﴿لاَ تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ این یک چیز، بعد ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنَالُهُ أَیْدِیکُمْ وَرِمَاحُکُمْ﴾ مثل اینکه از این طرف به یک جوانی میگوییم که ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ از آن طرف چهارتا نامحرم از تیررس چشمش میگذرد ببینیم چه کار میکند خب اگر کسی نامحرم در کنارش نگذرد که با ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ امتحان نمیشود که از آن طرف امکانات مالی به کسی میدهیم از آن طرف یک کسی که نیازمند است به واحد تجاری او میفرستیم ببینیم ربا میگیرد یا نه از این طرف به یک کارمندی قدرت میدهیم از این طرف به یک ارباب رجوعی نیاز میدهیم ببینیم رشوه میگیرد یا نه از هر دو طرف میآزماید حالا اگر ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ را گفت و نامحرمی از جلوی چشم کسی عبور نداد نه عبور نکرد اینکه امتحان نیست فرمود ما این کار را میکنیم اینجا هم فرمود ما دستور میدهم که آنها یک مقداری پایین بیایند در تیررس اینها در دسترس اینها قرار بگیرند تا بیازماییم ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ﴾ که ﴿تَنَالُهُ أَیْدِیکُمْ وَرِمَاحُکُمْ﴾ با تیر میخواهید بزنید میتوانید با دست بخواهید بگیرید میتوانید ﴿لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ﴾ تا ببینیم ایمان به غیب دارید یا ندارید ﴿فَمَنِ اعْتَدَی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ ٭ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَأَنْتُمْ حُرُم ﴾ از اینکه فرمود ﴿کَذلِکَ نَبْلُوهُم﴾ این نشان میدهد که بالأخره یک صبغه فراطبیعی دارد تنها جریان طبیعی نیست که حالا آنها چون روز شنبه احساس آرامش میکردند میآمدند روی آب البته محال نیست اما ذات اقدس الهی همینطور در آن تیررس یا دسترس قرار گرفتن صید حرم را یا صید در حال احرام را به خود اسناد میدهد اینجا هم به خود اسناد میدهد ﴿کَذلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ﴾ حالا در چنین فضایی یک عده به طمع آن ماهیها روز شنبه یا آن روزی که تعطیل بود شروع کردند به ما هیگیری یک عده که خواص از مؤمنین آن منطقه بودند شروع کردند به نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر کردن عدهای که بیتفاوت بودند میگفتند به شما چه؟ همانطوری که میگفتند به من چه میگفتند به شما چه؟ میگفتند چکار دارید اینها را نصیحت میکنید؟ اینها تنها نمیگفتند به من چه که به آمران به معروف و ناهیان از منکر هم میگفتند به شما چه این سه گروه شده بودند ذات اقدس الهی حرف آن آمران به معروف و ناهیان از منکر را تشریح کرد یک، نزول عذاب را بیان کرد دو، نجات آمران به معروف و ناهیان از منکر را ذکر کرد سه، بقیه را هم به کام عذاب فرستاده چهار، پس اینکه گفته میشود «آتش اگر آمده خشک و تر نمیکند» ﴿وَاتَّقُوا فِتْنَةً لاَتُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنکُمْ خَاصَّةً﴾ برای آنجایی است که دیگران تماشاچی بودند خب اگر دیگران آمر به معروف و ناهی از منکر بودند وظیفهشناس بودند ممکن نیست ذات اقدس الهی آنها را عذاب بکند آتش الهی اگر باشد حقیقتاً خشک و تر میکند خشک را میسوزاند ترها را حفظ میکند اگر آتش طبیعی باشد بله خشک و تر میکند ببینید حالا چگونه این گروه را نجات داد فرمود: ﴿وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ﴾ این ﴿لِمَ تَعِظُونَ﴾ به چه کسی گفتند؟ پس معلوم میشود یک عده واعظان بودند دیگر یک عده موعظه میکردند نصیحت میکردند که صید حرام است این روز تعطیلی صید نکنید امر به معروف و نهی از منکر میکردند یک عدهای هم که میگفتند به من چه به ین آمران به معروف و ناهیان از منکر هم میگفتند به شما چه چکار دارید خودتان را خسته میکنید ﴿وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ﴾ اینها میگفتند که به ما چه خدا اینها را عذاب میکند خدا بله عذاب میکند ولی شما را هم عذاب میکند اینچنین نیست که خدا مرتکبین گناه را عذاب بکند تارکین امر به معروف و نهی از منکر را عذاب نکند که شما را هم عذاب میکند ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً﴾ حالا یا در دنیا یا در آخرت ﴿قَالُوا﴾ این آمران به معروف و ناهیان از منکر که احساس مسئولیت میکردند به ین گروه سوم که بیتفاوت بودند میگفتند به ما چه؟ به شما هم چه به این گروه میگفتند که به دو دلیل این کار را میکنیم ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ﴾ ما وظیفه داریم ذات اقدس الهی گفته این کار را بکنید ما عذر داشته باشیم نزد خدا نباید عذر داشته باشیم؟ باید عذری داشته باشیم نزد خدا این یک، و از طرفی هم شاید اینها برگردند این دو، یک وقت است انسان یقین دارد که اثر نمیکند اگر یقین دارد اثر نمیکند باز از جهت دیگر ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ﴾ است و آن این است که یک وقت است که یک عده متجریاند، لجوج و لنود و عنوداند و نصیحتپذیر نیستند لکن عده دیگر هستند که اصلاً نمیدانند این گناه است خیال میکنند جایز است یا در اثر خردسالی یا در اثر ناآگاهی یا دسترسی نداشتن خیال میکنند این کار جایز است یک عده باید باشند بالأخره فریاد برآورند که این کار حرام است یا نه تا آنها هم بفهمند برای اینکه آنها خیال نکنند این کار جایز است یک عده بالأخره باید فریاد بزنند این یک، دوم اگر احتمال این دادیم که با فریاد یک گوشه وضع عوض میشود خب باز هم آنها اگر بگویند شما اگر میگفتید ما برمیگشتیم شما اعلام نکردید بهانه بگیرند برای اینکه بهانه نگیرند نه برای اینکه متعظ بشوند برای اینکه بهانه نگیرند آن وقت انسان میگوید که ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ﴾ ما این کار را کردیم اینها اگر در قیامت بگویند که اگر اینها این کرا را میکردند میگفتند فریاد میزدند ما دست برمیداشتیم اینها چون چیزی نگفتند ما کارمان را ادامه دادیم برای اینکه یک چنین بهانهای هم در قیامت نیاورند این آمران به معروف و ناهی از منکر نصیحتشان را ادامه میدهند حالا که اثر نکرد ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَاذُکِّرُوا بِهِ﴾ عالمان دین آمران به معروف ناهیان از منکر این تبهکاران را نصیحت کردند موعظه کردند اینها تناسی داشتند نه نسیان اینکه دارد ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ این یک تناسی عمدی است این در بیان نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه هست که این نسیان نیست تناسی است مثل اینکه گاهی انسان جهل دارد گاهی تجاهل میکند اینجا حضرت فرمود نسیان نداشتند تناسی کردند خودشان را به فراموشی زدند این هم که میفرماید ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَاذُکِّرُوا بِهِ﴾ اینها را یاد آوری کردند نصیحت کردند امر به معروف کردند نهی از منکر کردند اینها یادشان رفته عمداً یادشان رفته آنگاه چه کارکردیم ما؟﴿أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ﴾ ما ناهی از منکر را نجات دادیم ﴿وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾ ظالمین را به عذابی که دارای بأس شدید است گرفتیم ﴿بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
ممکن است بخشی از قصههای مربوط به بنیاسرائیل در مکه نازل شده باشد
ملتی که از چشمه معرفت میجوشد محصولش اعتقاد و ایمان است نه کفر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا کَانُوا یَظْلِمُونَ ٭ وَسْالهُمْ عَنِ القَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ البَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَیَوْمَ لاَیَسْبِتُونَ لاَتَأْتِیهِمْ کَذلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ٭ وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ٭ فَلَمَّا نَسُوا مَاذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِیسٍ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ﴾
این بخش از آیات که مربوط به جریان بنیاسرائیل است در مدینه نازل شده است ظاهراً و در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که سورهٴ مکی است قرار گرفته است گاهی هم ممکن است بعضی از مطالب مربوط به بنیاسرائیل در مکه نازل شده باشد این ممتنع نیست لکن ظاهر این سوال بکن از آنها بپرس این اینجا معلوم میشود در مدینه نازل شده چون در مکه یهودیها به این صورت حضور نداشتند ممکن است که بخشی از قصههای مربوط به بنیاسرائیل در مکه نازل شده باشد این عیب ندارد و اما آن آیاتی که میفرماید از یهودیها بپرس با آنها مناظره بکن با آنها محاجه بکن اینها ظاهراً در مدینه نازل شده گرچه سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» مکی است ولی این بخشش شاید در مدینه نازل شده است این بخشش که میفرماید: ﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ البَحْرِ﴾ بر خلاف آن قسمتها که دارد ﴿وَإِذْ قِیلَ لَهُمُ اسْکُنُوا﴾ در آنجا خدا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که به یاد آن صحنه باشد از باب ﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ﴾ یک خبر غیبی را دارد به پیغمبر میدهد این ممکن است در مدینه نازل شده باشد ممکن است در مکه و چون سورهٴ «اعراف» در مکه نازل شد این بخشش هم در مکه است اما وقتی به پیغمبر میفرماید از یهودیها بپرس که آن صحنه چگونه اتفاق افتاده است این معلوم میشود در مدینه است این یک مطلب.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ﴾ معلوم میشود این نقل به لفظ نیست تبدیل لفظ به لفظ دیگر با حفظ هدف و معنای مشترک نیست این تبدیل اجتهادی نیست یک تبدیل ظالمانه است نه تبدیل به مساوی است نه تبدیل به احسن تبدیل احسن که در این بخشها راه ندارد تبدیل به مساوی هم راه دارد لکن اینها ظالمانه تبدیل کردند یک وقت است در جریان وقف و وصیت و امثال ذلک است میفرماید: ﴿فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَی الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ﴾ این دربارهٴ تبدیل وصیت است حالا یا تبدیل به مساوی یا تبدیل به احسن آنها را نمیگیرد حتماً تبدیل به انقص را میگیرد در اینجا که فرمود: ﴿فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ﴾ این تبدیل اجتهادی، تبدیل به مساوی تبدیل لفظ به لفظ با حفظ معنا و هدف نبود به دو شاهد یکی اینکه عنوان ظلموا مأخوذ است پس معلوم میشود تبدیلش تبدیل ظالمانه است دوم اینکه فرمود وقتی ﴿فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذی قیلَ لَهُمْ﴾ خب نشان میدهد که مساوی آن نیست دیگر چون خود تبدیل میفهماند که آنکه گفتند غیر از آنی است که به آنها دستور دادند اما این عنوان اینکه ﴿غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ﴾ تصریح شده است معلوم میشود آنها مخالفت کردند و معاندت داشتند اگر با حفظ هدف و معنا بود که دیگر نمیفرمود ﴿غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ﴾ که اگر منظور آن است که لفظ را تغییر دادند خب خود بدّل میفهماند پس معلوم میشود که تنها تغییر لفظی نبود تغییر معنوی بود تغییر هدف بود پس به این دو دلیل تبدیلشان تبدیل اجتهادی نبود تبدیل ظالمانه بود ﴿فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذی قیلَ لَهُمْ﴾ اما اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» تعبیر به انزال شده است در سوره «اعراف» که محل بحث است تعبیر به ارسال فرمود: ﴿فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِجْزًا مِنَ السَّماءِ﴾ تقریباً ارسال در اینجا همان معنای انزال را دارد برای اینکه ارسال من السماء با انزال همراه است گاهی ممکن است مرسل و مرسلالیه در سطح واحد باشند هر دو در یک شهر در یک اقلیم به سر میبرند کسی پیکی به طرف آن شخص ثالث میفرستد خب این ارسال است یک وقت است از بالا میفرستد این در عین حال که ارسال است انزال هم هست پس چون قرینه داریم که ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ﴾ با آن انزلنایی که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آمده است هماهنگ خواهد بود این ارسال من فوق است نه سواء واحد.
مطلب دیگر آن است که سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که در مکه نازل شد غالب این تعبیرات با اسم ظاهر است و معلل است و روشن سورهٴ «بقره» چون در مدینه نازل شد بعد از مکه است همه این حرفها تبیین شده است دیگر با ضمیر اکتفا میشود سرّ اینکه در سورهٴ «اعراف» غالباً به اسم ظاهر است و معلل و در سورهٴ «بقره» غالباً ضمیر است و بیتعلیل برای اینکه همه حرفها در سور مکی گفته شد از این جهت تفاوتهای هفتگانه یا هشتگانهای که در بحث دیروز بین آیات سورهٴ «بقره» و آیات سورهٴ «اعراف» بازگو شد سرّش هم همین تفاوت نزول است.
پرسش ...
پاسخ: سما بله یعنی فضای بالا دیگر یعنی آنچه از بالا میآید مثل اینکه میگویند باران از آسمان نازل کردند «ما علاک فهو سماء» این جمع را میگویند سما نه یعنی فلک به آن معنا.
مطلب بعدی آن است که این تبدیل به چه چیزی بوده است؟ حطه را به چه تبدیل کردند؟ چون هیچ نقشی ندارد لذا قرآن تعرض نکرده در یک روایت معتبری هم نداریم اما حالا اسرائیلیاتی باشد به اینکه بگوید اینها لفظ حطه را به چه لفظی تغییر دادند که معنایش عوض شده است آن معتبر نیست دلیل متقنی وجود ندارد که اینها این کلمه حطه را به چه چیزی تبدیل کردند اینقدر هست که اینها آنچه را که ذات اقدس الهی فرمود آن را تغییر دادند.
مطلب بعدی درباره کلمه اسباط بود که بحث دیروز گذشت اسباط را به دو وجه گفتند که جمع است وجه اول این است که گرچه ظاهراً جمع است چون در تعبیر مفرد است به معنی سبط هم هست این میتواند تمیز با شد برای اثنی عشر «اثنتی عشرة سبط» که سبطاً به معنی فرقتاً هست چون فرقه مؤنث است یازده و دوازده هم عدد با تمییزشان در تأنیث و تذکیر موافقاند حالا وقتی که بگذرد چهارده و پانزده فرق میکند خب چون اسباط به معنای مفرد است آن هم به معنی فرقه است و فرقه مؤنث است لذا میتواند تمییز باشد برای اثنتی عشر، اثنتی عشر مؤنث است برای اینکه فرقه مؤنث است این وجه اول، وجه دوم آن است که نه اسباط همان جمع است لکن تمیز نیست چون اگر تمیز باشد باید حد اقل 36 فرقه باشند اینها برای اینکه دوازده اسباط اسباط هم که جمع است حداقل سه گروهاند دوازده تا سه گروه میشود 36 گروه لذا اسباطاً دیگر تمیز نیست بدل است برای این اثنتی عشر چه اینکه امما هم بدل است بدل بعد از بدل است نه بدل از بدل امم بدل از اسباط نیست بدل از بدل نیست بدل بعد از بدل است هر دو بدل اثنتی عشراند و تمیز محذوف است و آن فرقةً است اثنتی عشرة فرقة برای اینکه میفرمود اینها دوازده قبیهاند منتها هر کدام جزء بنی اعمام یکدیگرند اسباط فرمود و هر کدام سازماندهی خاصی دارند امماً یاد کرده است
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ چون این ﴿عِلْمٌ﴾ به معنی عرف است یک مفعول گرفته نه دو مفعول اما از اینکه ﴿کُلُّ أُنَاسٍ﴾ فرمود معلوم میشود که این اسباط زیر مجموعهاش زیاد بود حالا سخن از یک میلیون و دو میلیون و اینها کم و بیش در المنار آمده ولی گرچه نپذیرفتند ولی رقم زیاد ذکر کردند که جمعیت بنیاسرائیل فراوان بود در آنجا حالا نمیشود گفت رقمشان به یک میلیون یا کمتر و بیشتر میرسید ولی از اینکه فرمود ﴿کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ معلوم میشود جمعیتشان زیاد بود این دوازده فرقه زیر مجموعه فراوانی داشتند از زن و مرد و کوچک و بزرگ که فرمود ﴿عَلِمَ﴾ علم یعنی عرف «قد عرف کل اناس مشربهم» همه اینها فهمیدند از کدام چشمه باید آب بنوشند یک توزیع عادلانهای بود که وجود مبارک موسای کلیم بین اینها برقرار کرد.
پرسش ...
پاسخ: مفرد باید آورده بشوند دیگر الآن همین ضمینه را بحث کردیم از یازده تا 99 مفرد باید باشد و این باید مفرد باشد و منصوب، تمیز نیست دیگر اگر تمیز باشد میفرماید سبطا به دو وجه گفته شد برای اینکه یا این اسباطاً چون در معنا مفرد است معنای سبطاً است تمیز است یا نه همانطوری که لفظاً جمع است معناً هم جمع است وقتی جمع شد دیگر میشود بدل نه تمیز، تمیز اثنتی عشر فرقة است که محذوف است «قطعناهم اثنتی عشرة فرقة» آنگاه بدل اول از اثنتی عشرة اسباط است بدل دومش امماً است میشود بدل نه تمیز
از اینکه فرمود ﴿قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ معلوم میشود جمعیتشان زیاد بود حالا چقدر بود مهم نیست و چون علم به معنی عرف است بیش از یک مفعول نگرفت اما حالا آیا این چشمهها چشمههای معرفت و علم بود یا نه؟ نمیتوان گفت این چشمهها چشمههای معرفت و علم و مانند آن بود برای اینکه این گروه با برخورداری از این چشمههای به جای شکر کفر ورزیدند و این کفر دو جهت داشت یکی انحراف از طریق و طریقت بود و دوم ظلم به نفس خب ملتی که از چشمه معرفت میجوشد محصولش اعتقاد و ایمان است نه کفر پس معلوم میشود این هم آب ظاهری بود نه اینکه آب معنوی و امثال ذلک باشد.
پرسش ...
پاسخ: نه خب اینجا کفر هست بعد عذاب هست معلوم میشود اگر کسی از چشمه معرفت بنوشد که کفر نمیورزد که اگر کسی عارف شد شاکر میشود خب
از اینکه فرمود: ﴿قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ بعد فرمود که اینها بعد از اینکه نوشیدند بعد از اینکه این آبها را نوشیدند ظلم کردند به خودشان یعنی کفر ورزیدند و کفرشان ظلم به خودشان بود معلوم میشود آن چشمه معرفت نبود ﴿قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ یعنی همین این آب ظاهری بود بعد منّ و سلوی هم همین منّ و سلوای مادی و نعمتهای ظاهری بود نه ملکوتی ﴿کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ﴾ بعد فرمود: ﴿وَمَا ظَلَمُونَا﴾ یعنی بعد از اینکه اینها را خوردند به جای شکر کفر ورزیدند آن وقت این کفر را تحلیل میکند که این کفر آنها ظلم به ما نبود ظلم به خودشان بود ﴿وَمَا ظَلَمُونَا وَلکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ این ﴿کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ تقدیم ﴿أَنفُسَهُمْ﴾ بر ﴿یَظْلِمُونَ﴾ روی دو نکته است یک نکته ظاهری دارد که آخر این آیات با نون ختم میشود ﴿یَظْلِمُونَ﴾، ﴿المُحْسِنِینَ﴾ ﴿یَظْلِمُونَ﴾ بعدی ﴿یَفْسُقُونَ﴾ بعدی ﴿وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ﴾ بعدی ﴿بِعَذَابٍ بَئِیسٍ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ﴾، ﴿کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾ و مانند آن همه آیاتی که الآن اینجا خوانده میشود آخرش به جمع سالم است این نکته ظاهری نکته باطنی در تقدیم ﴿أَنْفُسِهِمْ﴾ این است که انسان فقط به خود ظلم میکند به کسی ظلم نمیکند اگر ظلمی به دیگری میکند آن سایه ظلم است قبلاً هم بحث شد حالا اگر کسی در خانهاش یک کنیفی بکند و تمام مدت شبانهروز خود در زحمت است گاهی هم البته یک بویی از این کنیف به بیرون کوی و برزن میرسد شامه رهگذر را میگزد همین، هیچ ممکن نیست کسی به کسی ظلم بکند حالا قاتل دیگری را کشته چه کار کرده نسبت به او یک جسمی از او گرفته یک حیات محدود را گرفته او به حیات ابد نایل شده و مظلوم و خودش به عذاب ابد گرفتار شده این عذاب ابدی که «یوم المظلوم علی الظالم اشد من یوم الظالم علی المظلوم» یا ﴿وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً﴾ این مثل همان است که کسی دائماً کنیفی در منزلش در اتاق شخصی خودش کنده باشد درش هم بسته است دائماً خودش هم در آن کنیف زندگی میکند گاهی ممکن است یک باید بوزد و بویش را به رهگذر برساند همین هرچه انسان میکند به خودش میکند این سایه ظلم اوست که به دیگری میرسد چه اینکه در احسان هم همینطور است روی دلیل عقلی هیچ ممکن نیست کسی به کسی احسان بکند انسان وقتی احسان کرد مثل این است که یک بوستان و گلستانی در درون خود میکارد گاهی هم یک بویی میوزد بوی گل را از بوستان او به شامه دیگری میرساند خب ما اگر احسان کردیم به دیگری چه چیزی میدهیم؟ به دیگری مسکن میدهیم زندگی او را تأمین میکنیم همین است دیگر چه چیزی میگیریم؟ آن روضه الهی را میگیریم آنکه «روضة من ریاض الجنة» این برای ماست؟ یک خانه زودگذر فاسد شونده در مدت کوتاه این برای دیگری است آن نسیم این است این «روضة من ریاض الجنة» ابد است آن شصت هفتاد سال بماند حد اکثر هفتاد سال نسبت به ابد مثل یک نسیم است دیگر بنابراین ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ ِلأَنْفُسِکُمْ﴾ سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» تام است ﴿وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ تام است و مانند آن در این کریمه هم فرمود: ﴿وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ نه یظلمون انفسهم اینها فقط به جان خودشان ستم کردند و بالاٴخره کسی گناه میکند هم همینطور است.
مطلب بعدی آن است که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آنجا سخن از رغدا هست رغداً یعنی فران و انبوه در سورهٴ «اعراف» که محل بحث است سخن از رغداً نیست در اینجا فقط فرمود که ﴿اسْکُنُوا هذِهِ القَرْیَةَ وَکُلُوا مِنْهَا حَیْثُ شِئْتُمْ﴾ سرّش آن است که آنجا چون از دخول یاد کرده است وقتی وارد میشوید یک ملت خستهٴ گرسنهٴ واماندهٴ رنج دیدهای که از آن بیابان وارد یک شهری شده اینجا باید به او تعارف کرد که این نعمش اینجا رغد از فراوان میل کنید اما حالا وقتی که وارد شدند و ساکن شدند و آنجا در آن سرزمین دارند زندگی میکنند دیگر برایشان عادی است میفرماید ﴿حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَدَاً﴾ دیگر رغداً لازم نیست لذا آنچه را که برای اولین بار انسان وارد میشود باید چشمگیر باشد سخن از رغد است آنچه که در حال سکونت هست آنجا دیگر رغد نیست البته این در نشئه طبیعت است و دنیاست که بین حدوث و بقائش فرق است آن لذتی که انسان تازه وارد از فراوانی نعمت میبرد یک انسانی که در آن سرزمین زندگی میکند و برایش عادی شده اینچنین نیست لذا در سورهٴ «اعراف» که سخن از دخول قریه است با رغد یاد شد رغداً یعنی انبوه و فراوان در سورهٴ «اعراف» اینچنین نیست در تفسیر آلوسی میگوید که این نقض میشود به جریان حضرت آدم(سلام الله علیه) که در آنجا ذات اقدس الهی با اینکه تعبیر به سکون کرده رغد را یاد کرده فرمود شما ساکن بهشت بشوید و از نعم بهشت ﴿حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَدَاً﴾ یاد کنید بعد گفت که اینها تقریباً تفنن در تعبیر است هر دو قسمش رواست هم میشود با دخول رغد را ذکر کرد هم میشود با سکون رغد را ذکر کرد این خلاصه درک جناب آلوسی است غافل از اینکه بهشت حسابش با دنیا جداست در بهشت انسان همیشه لذت میبرد یک، لذت انبوه و فراوان میبرد دو، بدون اینکه خستگی و رنج داشته باشد سه؛ خب یک انسان تشنه تازه به چشمه کوثر رسیده چقدر از آب لذت میبرد؟ اگر فرض کنید کسی تشنگیاش صد در صد است او چقدر از آب کوثر لذت میبرد؟ خیلی کسی که حالا عادی شد برای او لذت کمتری میبرد در بهشت اینچنین نیست یعنی کسانی که تازه وارد بهشت شدند لذت زاید ببرند کسانی که ماندند لذت کمتر ببرند اینطور نیست این کمی و زیادی برای نشئه دنیاست که حدوث و بقائش فرق دارد این یک مطلب، دوم اینکه انسان تا گرسنه نشود لذت سیری را ندارد تا تشنه نشود لذت آب نوشیدن را ندارد خب یک آدم سیر اگر بخواهد غذا بخورد که لذت نمیبرد که یک آدم غیر تشنه اگر بخواهد کوثر بنوشد که لذت نمیبرد که این نقص دنیاست ولی در بهشت لذتش مسبوق به رنج تشنگی و گرسنگی نیست اینچنین نیست که انسان رنج تشنگی ببرد بعد لذت ببرد از آب کوثر او هر وقت مینوشد مثل بار اول لذت میبرد بدون سبق تشنگی او هر وقت غذا میل میکند بدون سبق رنج گرسنگی لذت سیری را دارد وگرنه در او رنج بود که در حالی که ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ﴾ اصلاً رنج و غصه و اندوه در او نیست یک جایی که لذت دائم باشد مسبوق به رنج نیست لذا جریان حضرت آدم(سلام الله علیه) که ذات اقدس الهی فرمود ﴿فَکُلُوْا مِنْهَا حَیْثُ شِئْتُمْ﴾ با جریان بنیاسرائیل خیلی فرق است این یک علامه طباطبایی میخواهد بفهمد کار آلوسی و امثال آلوسی نیست خب این نکات ادبی بود که چرا آن را مقدم داشت و چرا آن را مؤخر داشت و چرا آنجا ضمیر .. آورد و اینها مقدور آن آقایان است اما یک قدری که حرف بالا آمد دیگر «از شافعی نپرسید امثال این مسائل»
مطلب بعدی آن است که در ﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ البَحْرِ﴾ این سؤال با آن ﴿وَإِذْ قِیلَ لَهُمُ اسْکُنُوا﴾ خیلی فرق میکند این ﴿وَإِذْ﴾ خب ظرف است منصوب است به اذکر که محذوف است یعنی اذکر آن صحنه را و این مستلزم آن نیست که این آیه در مدینه نازل شده باشد اما آیهٴ 163 که دارد ﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ البَحْرِ﴾ این حتماً با یهودیهایی که در مدینه بودند هماهنگ است یا غیر مدینه اگر هم در مکه باشد بالأخره میفرماید از یهودیها بپرس این بپرس روی چند جهت است یکی اینکه اینها را زیر سؤال ببرد نه سؤال استفهامی بکن تو داری اینها را اعلام میکنی اینها را زیر سؤال ببر که شما همانهایی بودید که نیاکانتان این کارها را کردند، دو میدانید که من اصلاً کتابی نخواندم درسی نخواندم و عبریدانها هم همان شما چند نفرید اینها که عربزباناند که عبری نمیدانند و عربی را هم نمیتوانند بخوانند چه رسد به عبری و سریانی کتابهای شما هم که نزد شماست بروید این تورات را باز کنید ببینید این جریان بندری که من میگویم درست است یا نه؟ در تورات خودتان نوشته یا نه؟ یک دریایی بود یک بندری بود مردمی بودند در بندر زندگی میکردند شغلشان ماهیگیری بود خدا امتحان کرده که روز شنبه ماهی غدقن است روزهای دیگر ماهی بگیرید و این روز شنبه که اینها ماهی نمیگرفتند ماهیها فراوان میآمدند کنار روی آب وقتی که روز یکشنبه به بعد میشد اینها میرفتند در آب با اینکه صید ماهی برای اینها روز شنبه حرام بود اینها چون دیدند روز شنبه ماهیها فراوان میآیند روی آب تور انداختند این قسمت را برو از آنها سؤال بکن خب ما که از جایی نخواندیم کسی هم که به ما نگفت که ﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ البَحْرِ﴾ خب این نه «اعلمهم» که صرف فقط گزارش غیبی باشد اینها را زیر سؤال ببر شما همانهایی هستید که نیاکانتان اینطور بود پس با چند هدف این آیه کریمه نازل شده است یکی زیر سؤال بردن یهودیها و آنها را به عناد و لجاجشان آشنا کردن، یکی هم اخبار غیب وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ﴿وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْر﴾ حالا ایله یا غیر ایله بود این در روایات و تاریخ هست دریای احمر بود یا غیر احمر این هست ولی اینها چون نقش تاریخی دارد نه نقش قرآنی اینها را ذکر نمیکند قریهای بود در کنار دریا جنبه بندری داشت ﴿إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ﴾ تعدی میکردند تجاوز میکردند عدو را عدو میگویند چون اهل تعدی است عداوت را عداوت میگویند برای اینکه انسان به حقوق دیگران تعدی میکند تجاوز میکند اینها در روز تعطیلی تجاوز کردند یعنی روز تعطیلی کار کردند روزی که بنا بود تعطیل باشد کار کردند این روز تعطیل حالا ممکن است که یک روز مشخص معینی بوده است با این شنبه هماهنگ نباشد گاهی هم ممکن است با همین یوم سبت بر همین منطبق بشود غرض این است که این سبت اسم برای شنبه نیست شاید بعد برای شنبه نامگذاری شده یوم سبت یعنی یوم تعطیل سبات یعنی تعطیل ﴿وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتًا﴾ آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه «نعوذ بالله من سبات العقل» ما به خدا پناه میبریم از اینکه عقل بخوابد تعطیل بشود همین است سبات با سین یعنی تعطیل ﴿وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتاً﴾ یعنی همین «نعوذ بالله من سبات العقل» یعنی همین خب یعنی روز تعطیل نباید کار بکنند اینها در روز تعطیل تعدی کردند؛ چرا؟ برای اینکه ﴿إِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا﴾ سرّ تعدی اینها در روز تعطیل این بود که حالا یا روی علل طبیعی بود یا روی علل فرا طبیعی بود چون حالا شما میبینید کبوترها در حرم و امثال حرم وقتی احساس امنیت میکنند جمع میشوند در بعضی از شهرها و کشورها هم همینطور است مرتب کبوترها در خیابانها هستند چون احساس امنیت و آرامش میکنند کسی کاری به این حیوانات ندارد اگر حیوانی یک جایی احساس امنیت بکند آنجا پر میکشد بارانداز میکند اینها هم احساس امنیت کردند این حیوانات این ماهیها میفهمیدند که روز شنبه کسی در این زمان مخصوص کسی کاری به آنها ندارد اینها مرتب میآمدند روی آب فراوان بودند و روزهایی که اینها تعطیل نبود مشغول شیلات و صید ماهی و اینها بودند این ماهیها احساس خطر میکردند و میرفتند در آب ﴿إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ﴾ یوم تعطیل اینها یوم سبت اینها یوم تعطیل اینها شرع شرَّع جمع شارع است یعنی باز، روشن ﴿وَیَوْمَ لاَیَسْبِتُونَ﴾ روزی که اینها تعطیل نمیکردند ﴿لاَتَأْتِیهِمْ﴾ این ماهیها نمیآمدند میرفتند در آب خب آیا این جریان طبیعی است نظیر همین کبوترها که در خیلی از کشورها در خیابانهایشان کبوتر پر میکشد همینطور میماند راه میرود یا در این شهرها نظیر حرم و اینها کبوترها راه میروند اینطوری است احساس امنیت میکنند؟ یا نه ﴿کَذلِکَ نَبْلُوهُم﴾ فرمود ما این کارها را کردیم این ﴿مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذُ بِنَاصِیَتِهَا﴾ همین است دیگر ما اینها را آزمودیم ببینید مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» قبلاً گذشت در سورهٴ «مائده» آیهٴ 94 و 95 حکمش این بود که ذات اقدس الهی به مؤتمران و حاجیان به محرمان میفرماید که در سرزمین حرم صید ممنوع است این یک مطلب، از طرفی صیدهای بالای کوه را ذات اقدس الهی دستور میدهد که اینها پایین بیایند در تیررس و دسترس محرمان قرار بگیرند این دو مطلب، حالا امروز از آهو و کبوتر میگذرد همینها را قرآن تربیت کرده دیگر مگر آنها از سوسمار میگذشتند به صید این سوسمار میرفتند حالا از غزال میگذرند از حمام میگذرند فرمود ما این کارها را کردیم به آنها گفتیم ﴿لاَ تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ این یک چیز، بعد ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنَالُهُ أَیْدِیکُمْ وَرِمَاحُکُمْ﴾ مثل اینکه از این طرف به یک جوانی میگوییم که ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ از آن طرف چهارتا نامحرم از تیررس چشمش میگذرد ببینیم چه کار میکند خب اگر کسی نامحرم در کنارش نگذرد که با ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ امتحان نمیشود که از آن طرف امکانات مالی به کسی میدهیم از آن طرف یک کسی که نیازمند است به واحد تجاری او میفرستیم ببینیم ربا میگیرد یا نه از این طرف به یک کارمندی قدرت میدهیم از این طرف به یک ارباب رجوعی نیاز میدهیم ببینیم رشوه میگیرد یا نه از هر دو طرف میآزماید حالا اگر ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ را گفت و نامحرمی از جلوی چشم کسی عبور نداد نه عبور نکرد اینکه امتحان نیست فرمود ما این کار را میکنیم اینجا هم فرمود ما دستور میدهم که آنها یک مقداری پایین بیایند در تیررس اینها در دسترس اینها قرار بگیرند تا بیازماییم ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ﴾ که ﴿تَنَالُهُ أَیْدِیکُمْ وَرِمَاحُکُمْ﴾ با تیر میخواهید بزنید میتوانید با دست بخواهید بگیرید میتوانید ﴿لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ﴾ تا ببینیم ایمان به غیب دارید یا ندارید ﴿فَمَنِ اعْتَدَی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ ٭ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَأَنْتُمْ حُرُم ﴾ از اینکه فرمود ﴿کَذلِکَ نَبْلُوهُم﴾ این نشان میدهد که بالأخره یک صبغه فراطبیعی دارد تنها جریان طبیعی نیست که حالا آنها چون روز شنبه احساس آرامش میکردند میآمدند روی آب البته محال نیست اما ذات اقدس الهی همینطور در آن تیررس یا دسترس قرار گرفتن صید حرم را یا صید در حال احرام را به خود اسناد میدهد اینجا هم به خود اسناد میدهد ﴿کَذلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ﴾ حالا در چنین فضایی یک عده به طمع آن ماهیها روز شنبه یا آن روزی که تعطیل بود شروع کردند به ما هیگیری یک عده که خواص از مؤمنین آن منطقه بودند شروع کردند به نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر کردن عدهای که بیتفاوت بودند میگفتند به شما چه؟ همانطوری که میگفتند به من چه میگفتند به شما چه؟ میگفتند چکار دارید اینها را نصیحت میکنید؟ اینها تنها نمیگفتند به من چه که به آمران به معروف و ناهیان از منکر هم میگفتند به شما چه این سه گروه شده بودند ذات اقدس الهی حرف آن آمران به معروف و ناهیان از منکر را تشریح کرد یک، نزول عذاب را بیان کرد دو، نجات آمران به معروف و ناهیان از منکر را ذکر کرد سه، بقیه را هم به کام عذاب فرستاده چهار، پس اینکه گفته میشود «آتش اگر آمده خشک و تر نمیکند» ﴿وَاتَّقُوا فِتْنَةً لاَتُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنکُمْ خَاصَّةً﴾ برای آنجایی است که دیگران تماشاچی بودند خب اگر دیگران آمر به معروف و ناهی از منکر بودند وظیفهشناس بودند ممکن نیست ذات اقدس الهی آنها را عذاب بکند آتش الهی اگر باشد حقیقتاً خشک و تر میکند خشک را میسوزاند ترها را حفظ میکند اگر آتش طبیعی باشد بله خشک و تر میکند ببینید حالا چگونه این گروه را نجات داد فرمود: ﴿وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ﴾ این ﴿لِمَ تَعِظُونَ﴾ به چه کسی گفتند؟ پس معلوم میشود یک عده واعظان بودند دیگر یک عده موعظه میکردند نصیحت میکردند که صید حرام است این روز تعطیلی صید نکنید امر به معروف و نهی از منکر میکردند یک عدهای هم که میگفتند به من چه به ین آمران به معروف و ناهیان از منکر هم میگفتند به شما چه چکار دارید خودتان را خسته میکنید ﴿وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ﴾ اینها میگفتند که به ما چه خدا اینها را عذاب میکند خدا بله عذاب میکند ولی شما را هم عذاب میکند اینچنین نیست که خدا مرتکبین گناه را عذاب بکند تارکین امر به معروف و نهی از منکر را عذاب نکند که شما را هم عذاب میکند ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً﴾ حالا یا در دنیا یا در آخرت ﴿قَالُوا﴾ این آمران به معروف و ناهیان از منکر که احساس مسئولیت میکردند به ین گروه سوم که بیتفاوت بودند میگفتند به ما چه؟ به شما هم چه به این گروه میگفتند که به دو دلیل این کار را میکنیم ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ﴾ ما وظیفه داریم ذات اقدس الهی گفته این کار را بکنید ما عذر داشته باشیم نزد خدا نباید عذر داشته باشیم؟ باید عذری داشته باشیم نزد خدا این یک، و از طرفی هم شاید اینها برگردند این دو، یک وقت است انسان یقین دارد که اثر نمیکند اگر یقین دارد اثر نمیکند باز از جهت دیگر ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ﴾ است و آن این است که یک وقت است که یک عده متجریاند، لجوج و لنود و عنوداند و نصیحتپذیر نیستند لکن عده دیگر هستند که اصلاً نمیدانند این گناه است خیال میکنند جایز است یا در اثر خردسالی یا در اثر ناآگاهی یا دسترسی نداشتن خیال میکنند این کار جایز است یک عده باید باشند بالأخره فریاد برآورند که این کار حرام است یا نه تا آنها هم بفهمند برای اینکه آنها خیال نکنند این کار جایز است یک عده بالأخره باید فریاد بزنند این یک، دوم اگر احتمال این دادیم که با فریاد یک گوشه وضع عوض میشود خب باز هم آنها اگر بگویند شما اگر میگفتید ما برمیگشتیم شما اعلام نکردید بهانه بگیرند برای اینکه بهانه نگیرند نه برای اینکه متعظ بشوند برای اینکه بهانه نگیرند آن وقت انسان میگوید که ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ﴾ ما این کار را کردیم اینها اگر در قیامت بگویند که اگر اینها این کرا را میکردند میگفتند فریاد میزدند ما دست برمیداشتیم اینها چون چیزی نگفتند ما کارمان را ادامه دادیم برای اینکه یک چنین بهانهای هم در قیامت نیاورند این آمران به معروف و ناهی از منکر نصیحتشان را ادامه میدهند حالا که اثر نکرد ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَاذُکِّرُوا بِهِ﴾ عالمان دین آمران به معروف ناهیان از منکر این تبهکاران را نصیحت کردند موعظه کردند اینها تناسی داشتند نه نسیان اینکه دارد ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ این یک تناسی عمدی است این در بیان نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه هست که این نسیان نیست تناسی است مثل اینکه گاهی انسان جهل دارد گاهی تجاهل میکند اینجا حضرت فرمود نسیان نداشتند تناسی کردند خودشان را به فراموشی زدند این هم که میفرماید ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَاذُکِّرُوا بِهِ﴾ اینها را یاد آوری کردند نصیحت کردند امر به معروف کردند نهی از منکر کردند اینها یادشان رفته عمداً یادشان رفته آنگاه چه کارکردیم ما؟﴿أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ﴾ ما ناهی از منکر را نجات دادیم ﴿وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾ ظالمین را به عذابی که دارای بأس شدید است گرفتیم ﴿بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است