- 574
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 159 و 160 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 159 و 160 سوره اعراف"
اگر کسی در راه خدا جهاد کرد وعده الهی این است که او را هدایت کند
جریان وعده الهی قطعی و تخلفناپذیر است اما قبول و نکول مردم امری ضروری نیست
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ ٭ وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْبَاطاً أُمَماً وَأَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِب بِعَصَاکَ الحَجَرَ فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنَا عَلَیْهِمُ الغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَیْهِمُ المَنَّ وَالسَّلْوَی کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَارَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلکِن کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُون﴾
در جریان قصه بنیاسرائیل مسئله نبوت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و بشارت عهدین و آثار و مآثر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بازگو شد جهانی بودن دعوت پیغمبر، رسالت آن حضرت اشاره شد براهینی که برای اصل رسالت و ضرورت وحی اقامه میشود آنها بازگو شد، لزوم اطاعت از پیغمبری که خودش هم از نظر عقیده و هم از نظر اخلاق و هم از نظر حقوق و فقه تابع فرمان الهی است آنها تشریع شد دوباره برگشتند به جریان بنیاسرائیل در پایان فرمود: ﴿وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ﴾ اما اینکه گاهی گفته میشود چطور خداوند در بعضی از موارد به صورت جزم هدایت را اسناد میدهد در بعضی از موارد با لعل یاد میکند سرّش این است آنجایی که به صورت جزم ذکر میکند نظیر ﴿الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ آن کار خودش را بازگو میکند چون خدا خلف وعده نمیکند فرمود اگر کسی در راه خدا جهاد کرد مخصوصاً جهاد اکبر و وعده الهی این است که او را هدایت کند و وعده الهی انجازی است و تخلفناپذیر است لذا از کار خود به صورت امر جزمی یاد میکند میفرماید: ﴿الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ این یک، اما آنچه که به انسانها و مکلفین و افراد برمیگردد آیا آنها هم قطعاً هدایتپذیرند یا نه؟ ممکن است آنها هدایت را بپذرند ممکن است نپذیرند در جریان وعده الهی کار قطعی است تخلفناپذیر است اما قبول و نکول مردم امری ضروری نیست گاهی قبول میکنند گاهی نکول میکنند گاهی قبولشان ملحوق به نکول است گاهی نکولشان ملحوق به قبول است چون وضع مردم ضروری نیست با لعل یاد میشود لذا آنجایی که به فعل خودش برمیگردد به صورت جزم یاد میکند دیگر نمیفرماید شما اگر این کار را کردید ممکن است خدا به وعدهاش وفا بکند «لعل الله یفی بما وعد» اینطور نیست برای اینکه او یقیناً به وعده وفا میکند اما حالا فیض خدا و وعده الهی که وفا شده است نسبت به همه مردم آیا آنها تأثرپذیراند یا نه نسبت به آنها با لعل و لیت ذکر میکند درباره ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی﴾ اولین مطلبی که هست این است که ذات اقدس الهی مکرراً در قرآن هم حقوق اقلیت را ذکر کرد هم وضع اکثریت را اگر گروه کمی راه صلاح را طی میکنند حق آن گروه تضییع نمیشود نمیفرماید همگان بیراهه رفتند مثلاً اگر در یک شهری یک خانوار مسلمان و مومن باشند خداوند حق آن یک خانوار را رعایت میکند میفرماید ﴿فَمَا وَجَدْنَا فِیهَا غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ المُسْلِمِینَ﴾ دیگر نمیفرماید همشان به طرف فساد رفتند اگر یک خانوار مسلمان بود حق آن یک خانوار را رعایت میکند در جریان قوم موسای کلیم(سلام الله علیه) آنجایی که اکثری به طرف سامری حرکت کردند فرمود ﴿وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَی مِن بَعْدِهِ﴾ از ﴿مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ﴾ اما در بین آنها یک گروه اندکی بودند که به همراه هارون(سلام الله علیه) حرکت میکردند و تابع رهبری موسی و هارون(سلام الله علیهما) بودند حق آنها را رعایت میکند اگر یک گروه کمی به طرف فساد به طرف صلاح میروند و اکثری به طرف فساد حق آن گروه کم که شایستهاند در فرهنگ قرآن محفوظ است و خداوند آنها را استثنا میکند لذا میفرماید: ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالحَقِّ﴾ این یک مطلب مطلب دوم این است که در بیان این قوم آراء و اقوم زیادی است که برابر بعضی از این اقوال روایتی هست که آن روایت گرچه سند معتبری ندارد ولی به عنوان یک رأی در بین مفسرین مطرح است یکی از آن آراء این است که ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی﴾ منظور گروهی بودند در عصر خود موسای کلیم که به حق ایمان آورند و به حق هم از باطل عدول میکردند ﴿وَبِهِ یَعْدِلُونَ﴾ یعنی بالحق یعدلون عن الباطل یا بالحق یعدلون فی القضا و مانند آن خب این گروه کیاناند؟ یک جمعیت اندکی در زمان خود موسای کلیم(سلام الله علیه) بودند و تابع هارون(سلام الله علیه) بودند این بر آنها قابل انطباق است یک، آیا آنها این نسبتی که خدا به آنها داده است این نسبت رواست که اینها هادی بالحقاند؟ پاسخش این است که جریان هدایت دو قسم است گرچه هدایت بالذات برای ذات اقدس الهی است ولی در بین جوامع بشری هدایت بالاصاله برای انبیا و معصومین(علیهم السلام) است بعد به تبع آنها برای پیروان آنها اینکه در قرآن کریم از زبان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی﴾ معلوم میشود که پیروان پیغمبر مردم را به طرف خود دعوت میکنند این دعوت الی الله همان یک نوع هدایت است پس گرچه هدایت بالاصاله در بین جوامع بشری برای انبیا و معصومین است ولی شاگردان اینها که متعلمین علی سبیل نجاتاند میتوانند طبق راهنمایی آنها هادیان مردم باشند نمونه اینکه هدایت را میتوان به غیر انبیا هم اسناد داد و علمای متعبد و ربانی و متشرع و متعهد آنها هم میتوانند هادیان الهی باشند این است که در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» همان سوره «مؤمن» آیهٴ 36، 37، 38 به این صورت آمده است در جریان فرعون ﴿وَقَالَ الَّذِی آمَنَ یَاقَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشَادِ﴾ خب آنکه در عصر فرعون به موسای کلیم ایمان آورد و فرعون حرفش این بود که ﴿وَقَالَ فِرْعَونُ یَا هَامَانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الأَسْبَابَ ٭ أَسْبَابَ السَّماوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلی إِلهِ مُوسَی وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ کَاذِباً وَکَذلِکَ زُیِّنَ لِفرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِیلِ وَمَا کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِی تَبَابٍ﴾ آن مومن آلفرعون کسی است که میگوید: ﴿وَقَالَ الَّذِی آمَنَ یَاقَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشَادِ﴾ بعدها هم در آیهٴ 42 میفرماید که ﴿وَیَا قَوْمِ مَا لِی أَدْعُوکُمْ إِلَی النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِی إِلَی النَّارِ ٭ تَدْعُونَنِی لِأَکْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِکَ بِهِ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَی العَزِیزِ الغَفَّارِ﴾ و ظاهراً آن مؤمن آلفرعون پیغمبر یا امام نبود یک عالم متدیّن و متعهدی بود یک مؤمنی بود که قرآن از او به عنوان مؤمن یاد میکند این یک، پس اسناد هدایت به غیر امام و غیر پیغمبر ممکن است احتمال بعدی آن است که منظور از این امت که فرمود: ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ﴾ به قرینه هدایت ما بگوییم اینها انبیا و اولیای آیندهای بودند که از قوم موسای کلیم بودند و آیهٴ 24 سورهٴ «سجده» را بر اینها منطبق بدانیم در آیهٴ 23 و 24 سورهٴ «سجده» این است که ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی الکِتَابَ فَلاَ تَکُن فِی مِرْیَةٍ مِن لِّقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدیً لِبَنِی إِسْرَائِیلَ ٭ وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾ که اینها رهبران الهی بودند که مردم را با امر الهی هدایت میکردند حالا این امر یا به معنای فرمان و رهبری تشریعی است یا همان امر ملکوتی است که ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ یعنی هدایت باطنی به هر تقدیر اینها رهبران الهیاند و بعد از موسای کلیم و ظهور و حضور پیدا کردند که انسانها را به امر الهی هدایت میکردند این دو احتمال، احتمال سوم این است که منظور از قوم موسی برابر روایتی که از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) رسیده است گروهیاند که ورای چین زندگی میکنند بین چین و بین آنها یک وادی بیابان سوزان رملی است «و ادحاد من الرمل» که دسترسی به آنها میسور نیست نه آنها از ما با خبرند نه ما از آنها با خبریم ولی قوم مؤمنیاند و طبق این روایت را مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان نقل میکند در تفسیر صافی این جمله اضافه شده است که ذیالقرنین گفت اگر بنا شد من با کسی به سر ببرم و با کسی زندگی کنم با همانها زندگی میکنم چون بسیار وارسته و مؤمناند منظور از قوم موسی آن گروهاند اثبات این، هم از جهت تاریخ مشکل است هم از جهت روایت صعب است هم از جهت موقعیتهای کنونی اما از جهت تاریخ مشکل است برای اینکه تا کنون یک چنین چیزی نقل نشده تاریخ مدون معتبری از نظر روایت این روایتی که مرحوم امین الاسلام نقل کرده سند معتبری ندارد از نظر موقعیت کنونی هم دشوار است برای اینکه با پیشرفت علم جای غیر کشف شده نیست که حالا در یک جزیرهای یا غیر جزیرهای اینها به سر ببرند و کسی از آنها باخبر نباشد و آنها هم از آنها باخبر نباشند این قول بعید است ممکن است این گروه ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ﴾ گروهی باشند که بعد از موسای کلیم و قبل از عیسای مسیح(سلام الله علیهما) آمدند و به شریعت موسای کلیم معتقد بودند و ایمان آوردند آنها قابل انطباق بر آنهاست چه اینکه آخرین احتمال این است که منظور از ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ﴾ آن است که از همان قوم در عصر نزول قرآن کریم کسانی بودند که به پیغمبر ایمان آوردند مردم را به حق دعوت میکردند و در داوریها هم بالحق حکم عادلانه داشتند یکی از این وجوه خمسه میتواند معنای ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ﴾ باشند.
مطلب بعدی آن است که در جریان تبعیت گفته شد اگر پیغمبر و همچنین امام معصوم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) از آن جهت که دارای سمت و رسالت و نبوت و امامتاند دارند کاری انجام میدهند آن کار حجت شرعی است و اسوه است ولی از آن جهت که یک انسان عادیاند دارند یک کار شخصی انجام میدهند از آن جهت دیگر کارشان اسوه نیست حالا امام عصوم یا پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) یک وقتی خسته شدند دو ساعت به ظهر گرفتند استراحت کردند یک روز هم چنین اتفاقی افتاده حالا این دلیل است که ما هم باید تأسی بکنیم یا نه؟ یا یک وقتی میل داشتند فلان غذا را میل کردند این دلیل است بر اینکه ما هم باید از آن غذا استفاده کنیم که اینها مثلاً استحباب شرعی است یا نه فرض هم بر این است که قرینه هم حالیه یا مقالیه قائم شده است بر اینکه این روی فعل شخصی است این یک مطلب؛ مطلب دیگر اینکه آیا اگر فعل پیغمبر مورد یک فعل شخصی بود و محور استدلال فقهی یا حقوقی نبود این مستلزم آن است که ایشان معصوم نباشند در این کار یا منافی با عصمت اوست هرگز اینچنین نیست ممکن است در همه شئون حتی آن شئون عادی هم معصوم باشند کما هو الحق لکن این معیار حجت شرعی نیست برای ما به ما نفرمودند در این کار تأسی کنید اگر یک کسی به جایی رسیده است که منطق و سنت و سیرت او این است که ﴿قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ العَالَمِینَ﴾ همه شئون مرگ و زندگی او برای خداست چنین انسانی در جمیع لیل و اطراف النهار کارهای او معصومانه است الآن در زیارت آلیاسین که یکی از بهترین زیارتهای وجود مبارک ولی عصر(ارواحنا فداه) است ما به تک تک احوال او سلام عرض میکنیم «السلام علیک حین تقوم السلام علیک حین تقعد السلام علیک حین تقرأ و تبین» بعد میگوییم «السلام علیک فی آناء لیلک و اطراف نهارک» بر تک تک حالات تو سلام خب این برای آن است که یک انسان کامل جمیع شئونش الهی است حالا ولو آن حالتهای خاصش برای بیان حکم شرع نباشد حالا فرض کنید حضرت یک وقتی خسته شد قدم زدند و قدمشان هفت دقیقه طول کشید این دلیل است بر اینکه آدم مستحب است هفت دقیقه قدم بزند اینکه نیست و منافات هم ندارد در همان کار معصوم هم باشند نه مستلزم عدم عصمت است نه منافی با عصمت بنابراین فرق است بین اینکه چه کاری حجت شرعی باشد یک.
پرسش ...
پاسخ: خب البته اباحه که استفاده میشود اما این دیگر شرعی نیست که ترکش هم جایز است اگر یک کاری است کرده و مباح است خب ترکش هم مباح است بنابراین یک حکم شرعی خاصی از آن استفاده نمیشود.
پرسش ...
پاسخ: قول هم همینطور است یک وقتی به مسئول داخل منزل فرمودند که رختخواب را فلان جا بینداز این تعبیر را گفت حالا مستحب است ما اینطور حرف بزنیم؟ در صورتی که قرینه اقامه بشود که این مربوط به حالات شخصی اوست اگر نه قرینه نبود آدم میتواند بفهمد که شایسته است انسان با اعضای منزل چطور حرف میزند او میتواند ولی به هر تقدیر کسی که جمیع شئونش الهی شد جمیع شئونش در تحت ولایت حق است پس فرق است بین اینکه آن جنبه عصمتش و جنبه ولایتش در همه شئون محفوظ است یک مطلب مطلب دیگر این است که آیا اگر قرینه اقامه شده است به اینکه این کار کار شخصی است ﴿یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الأَسْوَاقِ﴾ است نه «انه یوحی الیه» آیا از آن جهت منافات با عصمت دارد یا نه؟ نه هرگز منافات با عصمت ندارد.
پرسش ...
پاسخ: ترکش هم میشود مباح اگر نکرده بود هم میفهمیدیم دیگر یک کار عادی است حالا مگر قبل از اینکه این حضرت دو به ظهر یک استراحت مختصری بکنند آن هم ده دقیقه دلیل داشتیم بر حرمت یک چنین چیزی خودشان فرمودند «کل شیء لک حلال» حالا فرض کنید آن هم روز دو شنبه بود در فلان ساعت بود در فلان جای معین خوابیده بود مگر میشود استفاده کرد که فلان روز دو شنبه در فلان ساعت در فلان وقت این مقدار خوابیدن مستحب است اگر یک وقتی حضرت دارد یک کاری را انجام میدهد که قرین حالی یا مقالی برای این است که فقط حکم شرعی را بیان کند این داخل در بخش تقریر میشود میشود سنت که فعل و قول و تقریر معصوم میشود حجت و منبع حکم شرعی است اما اگر نه قرینه داریم که این برای بیان حکم شرعی نیست این حالا حضرت خسته شدند دارند میخوابند استراحت میکنند.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْبَاطاً أُمَماً﴾ گوشهای از این در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد و الآن برخی از نعم را اینجا ذکر میکنند که این نعم باز در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آمده ما حالا به خطوط کلیاش اشاره میکنیم تفسیرش به همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» برمیگردد فرمود: ﴿وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْبَاطاً﴾ ما اینها را تقطیع کرده قطعه قطعه کردیم تفریق کردیم فرقه فرقه کردیم فریق فریق کردیم اینها را دوازده سبط قرار دادیم سبط به فرزند و به نوه گفته میشود منتها درباره دو اطلاق شیوع بیشتری دارد یکی درباره نوه است این یک، یکی درباره نوه دختری این دو، در مقابل حفید که نوه پسری است سبط را غالباً به نوه دختری اطلاق میکنند گرچه فرزند را هم میگویند سبط ولی غالباً به نوه آن هم نوه دختری میگویند اسباط سبط در قبال حفید و احفاد که به نوه پسری است اما خب اولاد مطلق است فرمود ما اینها را دوازده فرقه قرار دادیم برای تنظیم کارها اولاد حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) یکیاش اسحاق بود ﴿وَمِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ﴾ و یعقوب دارای دوازده فرزند بود که هر کدام از اینها رئیس یک تیره و تبار و گروه خاصی بودند که این اسباط دوازدهگانه سرسلسله اینها دوازده فرزند از فرزندان یعقوب(سلام الله علیه) است اسباط یعقوبی به منزله قبائل اسماعیلی است اسماعیل(سلام الله علیه) دارای فرزندانی بود که هر کدام رئیس قبیلهای شدند و یعقوب(سلام الله علیه) دارای فرزندانی بودند که هر کدام از آنها رئیس سبطی شدند برای اینکه کارهای آنها درست نظم بگیرد در این مسافرت هر کدام به رهبر گروه خاص خود مراجعه کنند وجود مبارک موسای کلیم سازماندهی خوبی کرد هم اینها را سازماندهی کرد و هم آن نظم طبیعی و خانوادگی را رعایت کرده است دوازده فرقه درست کرد از دوازده سبط و رهبر هر کدام از اینها را زعیمی از زعمای همان سبط قرار داده است فرمود: ﴿وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْبَاطاً﴾ و هر کدام از اینها به منزله امت شد و اینها شدند امم دوازدهگانه و اگر درباره آیه قبل فرمود: ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالحَقِّ﴾ معلوم میشود که یک گروهی را هم امت میگفتند بعد فرمود که اینها هر وقت نیازی داشتند ما از راه غیر عادی در آن بیابان گرم که اینها آن راه طولانی را طی میکردند نیازهای اینها را برطرف میکردیم ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی إِذِ اسْتَسْقَاهُ﴾ وقتی این بنیاسرائیل که دوازده سبط شدند تشنه شدند در آن بیابان از وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) آب خواستند ما به موسای کلیم دستور دادیم ﴿أَنِ اضْرِب بِعَصَاکَ الحَجَرَ﴾ با عصایت این سنگ را بزن یک حجر عظیمی بود که این الف و لامش الف و و لام عهد است ظاهراً نه یک حجر کوچک یک حجر بزرگ و صخره عظیمی بود که از آن میتوانست دوازده چشمه بجوشد فرمود آنها استسقا کردند ما هم بلا فاصله به موسای کلیم دستور دادیم از راه وحی که عصا را به آن سنگ بزرگ و به آن سخره عظیم بزند او هم این کار را کرده ﴿فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْنًا﴾ دوازده چشمه از این سنگ و صخره عظیم جوشید برای تأمین نیازهای آبی این دوازده فرقه عصای موسای کلیم(سلام الله علیه) در موارد فراوانی خاصیت حیات در او بود این به منزله آب زندگانی بود گاهی خودش زنده میشد گاهی هم یک شیء جامدی را جریان میبخشید حکم حیات به او میداد خودش زنده میشد همان است که وقتی موسای کلیم این عصا را القا میکرد ﴿کَأَنَّهَا جَانٌّ﴾ این ﴿کَأَنَّهَا جَانٌّ﴾ یک ماری شد که جست و خیزش در حد یک جن بود این تحول این عصای جامد به صورت یک حیوان گاهی هم با این عصا دریای منغلق را منفلق میکند بسته را باز میکند این سراسر دریا آب بود و بسته بود ﴿أَنِ اضْرِب بِعّصَاکَ البَحْرَ﴾ این بسته باز میشود یعنی آبهای رفته میرود آبهای نیامده میماند این وسطش ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی البَحْرِ یَبَساً﴾ یک چنین کاری از عصا ساخته است که منغلق را منفلق میکند بسته را باز میکند گاهی هم با همین عصا صخره منغلق را منفلق میکند اما با جوشش دوازده چشمه برابر نیازهای دوازده گروه که ﴿عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ هر کسی میدانست از کجا برابر توضیحی که وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) کردند از آنجا آب مینوشد خب این حالا تبدیل عناصر به آب ممکن است از یک سو و این آبهایی که زیر زمین به رهبری خدا حرکت میکنند فرمود که او باران بر شما میفرستید ﴿فَسَلَکَهُ یَنَابِیعَ فِی الْأَرْضِ﴾ این ینبوعها و چشمهها را او در زیر زمین رهبری میکند این دوراهی سهراهی یک جا ورود ممنوع یکجا دوطرفه یک جا یکطرفه این راههای زیر زمینی میاه را او به عهده دارد مسالک اینها و طرق اینها را ذات اقدس الهی تأمین میکند اوست که باران میفرستد و به زمین فرو میبرد ﴿فَسَلَکَهُ یَنَابِیعَ فِی الْأَرْضِ﴾ اوست که مسلک و طریق و راه یک طرفه و دو طرفه و اینها را میکند این آبها کجا بروند و کجا سر دربیاورند و فاصله چقدری در زمین به سر ببرند اگر مردم یک سرزمینی مورد عنایت حق بودند خب سعی میکند این آبها را دردید آنها در دسترس آنها قرار بدهد اگر خدای ناکرده مورد بی مهری خدا قرار گرفتند خب دستور میدهد این آبها یک قدری پایینتر بروند این که فرمود ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ﴾ همین است دیگر ماء معین را ماء معین گفتند برای اینکه تراه العیون و تناله الدلاء از این جهت ماء معین است آبی که چشم او را میبیند دلو به او دسترسی دارد دست به او دسترسی دارد آبی که تراه العیون و تناله الدماء میشود ماء معین و چنین آبی هم آب جاری است که فیضش به همه میرسد یکی از القاب وجود مبارک حضرت ولی عصر(سلام الله علیه) ماء معین است و این هم تطبیق شده است به وجود مبارک حضرت فرمود در غیبت فمن یاتیکم بماء معین این آب زندگانی است که الان غ ائر و غایب است ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ﴾ یکی از القاب حضرت ماء معین است و عالم را هم ماء معین گفتند علم را هم ماء معین گفتند چون جاری است از زبانی به قلبی و از قلبی به قلمی و از قلمی به کتابی و مانند آن اگر شما میبینید یک علمی از اعصار گذشته به ماها رسیده است معلوم میشود آب جاری است ا ین مشایخ ما این بزرگان ما این مفسرین ما این علمای ما(رضوان الله علیهم اجمعین) اینها فمرودند به شاگردانشان فرمودند آنها یا گفتند یا در کتابها نوشتند دیگران مطالعه کردند یا شنیدند کم کم به ماها رسید بریای ماهم نقل کردند این میشود ماء معین علم ماء معین است عالم ماء معین است خب اگر مردم یک منطقهای خدای ناکرده نالایق بودند علمای آنها یا رحلت کردند یا هجرت کردند فمن یا تیکم بماء معین یک مدت میبینید یک شهری خشکسالی میگیرد یا یک روستایی خشک سالی میگیرد مدتها دیگر عالم آنجا نمیرود در اثر کفران نعمت به هر تقدیر ذات اقدس اله طبق بیان قرآن کریم سلوک این آبها را به خود اسناد میدهد که فرمود سلکه ینابیع فی الارض حالا کجا میخواهد ینبوع بشود کجا چشمه بشود کجا قنات بشود کجا چاه بشود او باید دستور بدهد اگر خدای ناکرده مردمی مورد بی مهری او شدند دستور میدهد یک قدری این آبها پایین میروند آنگاه با هیچ وسیله صنعتی هم نمیشود او را بالا آورد خب این کویرها هم همینطور است دیگر اگر خدای ناکرده این چاههای قم یک دو سه کیلومتر پایینتر برود وسیله صنعتی برای او نیست آن وقت اینجا هم میشود خشک دیگر جا برای زندگی نیست آن وقت همه یک سره از بین میرود فمن یاتیکم بماء معین بنابراین هم رهبری راههای زیر زمینی آبها به دست اوست هم ارتفاع و انخفاض سطح این آبها به دست اوست هم ﴿﴾ به دست اوست هم ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَعِینٍ﴾ به دست اوست حالا که چنین است یک عصایی که سرّ حیات در اوست به فرمان الهی زنده میشود به فرمان الهی تشنهها را هم سیر میکند نمیگذارد اینها بمیرند این هم یک نحوه حیات است در حقیقت احیاست منتها در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» تعبیرش این است که ﴿فَانْفَجَرَتْ﴾ اینجا دارد ﴿فَانبَجَسَتْ﴾ مرحوم امین الاسلام و دیگران بر این باورند که انبجاس با انفجار فرقش این است آن جوشش نرم و ملایم و اندک را میگویند انبجاس آن فوران را میگویند انفجار اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» از انفجار سخن به میان آورد و در سورهٴ «اعراف» از انبجاس برای آن است که این آب در طلیعه طلوع و روشن شدنش به صورت ملایم درآمده یکسر فشار نیاورد به صورت ملایم بود تا هر کسی به اندازه لازم از آب استفاده کند و بفهمد که چقدر آب میآید راههایش مشخص میشود آن وقت فوران شروع شد در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 57 به بعد این است ﴿وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَیْکُمُ المَنَّ وَالسَّلْوی کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ در آیهٴ شصت سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: ﴿وَإِذِ اسْتَسْقَی مُوسَی لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاکَ الحَجَرَ﴾ گفتن همان و اطاعت او همان دیگر نفرمود «فقنا اضرب بعصاک الحجر فضرب» بلکه فرمود: ﴿فَانْفَجَرَتْ﴾ این فضرب مطوی است برای سرعت قضیه یعنی دیگر او معطل نشد فوراً عصا را به آن سنگ زد ﴿فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاکَ الحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْناً﴾ که ﴿قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ هر گروهی آبخورشان را میدانستند منظور از این کل اناس همان دوازده سبط و دوازده فرقه بودند ﴿کُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللّهِ وَلاَ تَعْثَوْا فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ﴾ اما در این آیه محل بحث سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِب بِعَصَاکَ الحَجَرَ فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْناً﴾ خب معمولاً در طلیعه امر انبجاس است و به صورت نرم و شیب ملایم این آبها میجوشد بعد فوران میکند ﴿فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ و اما آنچه در آیهٴ 57 فرمود که ﴿وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الغَمَامَ﴾ نعمت دیگری را که باید آنجا ذکر میکردند اینجا ذکر کردند فرمودند فرمودند ما نیازهای آشامیدنی آنها را تأمین کردیم در این بیابان سوزان احتیاج داشتند به یک سایبانی ما ابر را هم به عنوان سایبان به اینها رسالت دادیم چون این ابرها را ذات اقدس الهی در اثر بادهایی که میآفریند رهبری میکند و بادها رسالتشان جا به جا کردن ابرها فرمود این بادها رسالت الهی را به عهده دارند ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ اگر ریاح را ذات اقدس الهی ارسال بکند پس سلسله ریاح رسالت تکوینی الهی را به عهده دارند برای تلقیح گیاهان هم خوباند این ابرها را به به وسیله بادها جا به جا میکند غمام این ابر اگر مأموریت الهی داشته باشد بالای سر همه اینها برود یک چتر سیاری است در اطراف مدینه یک مسجدی ساختند الآن که داخل در شهر شد به نام مسجد الغمام مسجد الغمامه میگفتند همان خود مردم مدینه میگفتند که روزی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نماز عید فطر را در بیرون مدینه که مستحب است در یک فضای باز تحت السماء بخوانند اینجا بخوانند آن روز هم هوا خیلی گرم بود خب آنجا تقریباً منطقه استوایی است همیشه تا حدودی یکسان است و گرم است فرق تابستان و زمستانش هم نیم ساعت است نه بیشتر ولی اگر مصادف با تابستان باشد و یک سال گرمی باشد خب گرمایش زاید است شاید مصادف با تابستان بود و در ایام سوزان و گرمای بدون بارش باران بود لذا خیلیها احساس گرما میکردند دیدند که یک ابری آمده در حد یک چتر ایستاد بالای سر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و نماز گزارها تا اینها نماز عیدشان را خواندند به برکت آن اعجاز الهی یک مسجدی آنجا ساختند به عنوان مسجد غمامه این را آن بزرگان مدینه یک وقتی به خود ما میگفتند خب این معجزه بود پیداست که این ابر آمده تکان نمیخورد همانجا هست هوا هم هوای ابری است یک تکه ابر پیدا شده و فقط همینجاست بعد هم که نماز خواندند متفرق شدند این ابرها هم راهشان را گرفتند رفتند این ﴿وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الغَمَامَ﴾ هست ﴿وَظَلَّلْنَا عَلَیْهِمُ الغَمَامَ﴾ این هم یک کرامت همه اینها به برکت موسای کلیم بود(سلام الله علیه) ﴿وَأَنْزَلْنَا عَلَیْهِمُ المَنَّ وَالسَّلْوَی﴾ که جریان منّ و سلوی مبسوطا در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بازگو شد منّ شاید چیزی شبیه عسل باشد سلوی باشد چیزی شبیه طایر خوشخوراک و کبوترگونهای باشد که آبشان با آن دوازده چشمه تأمین شده است و مواد غذایی آنها هم با همین منّ و سلوی تأمین شده است آنگاه فرمود ﴿کُلُوا﴾ یعنی قلنا لهم ﴿کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ﴾ این غذاها را بخورید و شاکرانه به سر ببرید آنکه ظلم نکنید و شاکرانه به سر ببرید محذوف است به قرینه ﴿وَمَا ظَلَمُونَا﴾ یعنی اینها کفران نعمت کردند به جای شکر نعمت ولی به ما ستم نکردند به خودشان ستم کردند ﴿وَمَا ظَلَمُونَا وَلکِن کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ این برای پرهیز از اتحاد ظالم و مظلوم باید چنین توجیه کرد که انسان یک فطرتی دارد که انسانیت انسان به همان فطرت و عقل اوست شهوت و غضبی هم دارد اگر در مصاف جهاد اکبر این شهوت و غضب پیروز شدند این عقل و فطرت را به اسارت میگیرند نه اینکه اینها را از بین ببرند اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «کم من عقل اسیر تحت هوی امیر» ناظر به همین است خب حالا اینکه هوا غالب شد این به چه کسی ظلم میکند؟ به این فطرت و عقل ظلم میکند که در حقیقت انسانیت انسان و شناسنامه انسان به همان فطرت و عقل است خود خود همان اوست اینکه قرآن در سورهٴ «حشر» میفرماید اینها خودشان را فراموش کردند یعنی خود فیالاصل را که فطرت و عقل است همین قرآن در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است ظاهراً فرمود اینهایی که ایمان ندارند منافقاند اینها فقط به فکر خودشاناند ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الحَقِّ ظَنَّ الجَاهِلِیَّةِ﴾ این دیگر خود حیوانی است اینکه ما میگوییم اینها فقط به فکر خودشاناند نه آن خود خود و خود اصیل انسانی خب اگر به فکر خودشان بودند که خویشتن خودشان را یافتند که در حالی که خدا میفرماید که ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ اینها را خدا انسا کرده خودشان را از یاد خودشان برده اینها به فکر همه چیز هستند فقط خودشان را فراموش کردند معلوم میشود آن خود بالاصاله که عقل و فطرت است او منسی است و این خود حیوانی که ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ این خود مذکور است آن وقت این خود مذکور که زمامدار کارهاست ظالم است آن خود اصیل که منسی است مظلوم است فرمود: ﴿وَمَا ظَلَمُونَا وَلکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ فردا به مناسب شهادت امام سجاد(سلام الله علیه) تعطیل است.
«و الحمد لله رب العالمین»
اگر کسی در راه خدا جهاد کرد وعده الهی این است که او را هدایت کند
جریان وعده الهی قطعی و تخلفناپذیر است اما قبول و نکول مردم امری ضروری نیست
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ ٭ وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْبَاطاً أُمَماً وَأَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِب بِعَصَاکَ الحَجَرَ فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنَا عَلَیْهِمُ الغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَیْهِمُ المَنَّ وَالسَّلْوَی کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَارَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلکِن کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُون﴾
در جریان قصه بنیاسرائیل مسئله نبوت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و بشارت عهدین و آثار و مآثر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بازگو شد جهانی بودن دعوت پیغمبر، رسالت آن حضرت اشاره شد براهینی که برای اصل رسالت و ضرورت وحی اقامه میشود آنها بازگو شد، لزوم اطاعت از پیغمبری که خودش هم از نظر عقیده و هم از نظر اخلاق و هم از نظر حقوق و فقه تابع فرمان الهی است آنها تشریع شد دوباره برگشتند به جریان بنیاسرائیل در پایان فرمود: ﴿وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ﴾ اما اینکه گاهی گفته میشود چطور خداوند در بعضی از موارد به صورت جزم هدایت را اسناد میدهد در بعضی از موارد با لعل یاد میکند سرّش این است آنجایی که به صورت جزم ذکر میکند نظیر ﴿الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ آن کار خودش را بازگو میکند چون خدا خلف وعده نمیکند فرمود اگر کسی در راه خدا جهاد کرد مخصوصاً جهاد اکبر و وعده الهی این است که او را هدایت کند و وعده الهی انجازی است و تخلفناپذیر است لذا از کار خود به صورت امر جزمی یاد میکند میفرماید: ﴿الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ این یک، اما آنچه که به انسانها و مکلفین و افراد برمیگردد آیا آنها هم قطعاً هدایتپذیرند یا نه؟ ممکن است آنها هدایت را بپذرند ممکن است نپذیرند در جریان وعده الهی کار قطعی است تخلفناپذیر است اما قبول و نکول مردم امری ضروری نیست گاهی قبول میکنند گاهی نکول میکنند گاهی قبولشان ملحوق به نکول است گاهی نکولشان ملحوق به قبول است چون وضع مردم ضروری نیست با لعل یاد میشود لذا آنجایی که به فعل خودش برمیگردد به صورت جزم یاد میکند دیگر نمیفرماید شما اگر این کار را کردید ممکن است خدا به وعدهاش وفا بکند «لعل الله یفی بما وعد» اینطور نیست برای اینکه او یقیناً به وعده وفا میکند اما حالا فیض خدا و وعده الهی که وفا شده است نسبت به همه مردم آیا آنها تأثرپذیراند یا نه نسبت به آنها با لعل و لیت ذکر میکند درباره ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی﴾ اولین مطلبی که هست این است که ذات اقدس الهی مکرراً در قرآن هم حقوق اقلیت را ذکر کرد هم وضع اکثریت را اگر گروه کمی راه صلاح را طی میکنند حق آن گروه تضییع نمیشود نمیفرماید همگان بیراهه رفتند مثلاً اگر در یک شهری یک خانوار مسلمان و مومن باشند خداوند حق آن یک خانوار را رعایت میکند میفرماید ﴿فَمَا وَجَدْنَا فِیهَا غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ المُسْلِمِینَ﴾ دیگر نمیفرماید همشان به طرف فساد رفتند اگر یک خانوار مسلمان بود حق آن یک خانوار را رعایت میکند در جریان قوم موسای کلیم(سلام الله علیه) آنجایی که اکثری به طرف سامری حرکت کردند فرمود ﴿وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَی مِن بَعْدِهِ﴾ از ﴿مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ﴾ اما در بین آنها یک گروه اندکی بودند که به همراه هارون(سلام الله علیه) حرکت میکردند و تابع رهبری موسی و هارون(سلام الله علیهما) بودند حق آنها را رعایت میکند اگر یک گروه کمی به طرف فساد به طرف صلاح میروند و اکثری به طرف فساد حق آن گروه کم که شایستهاند در فرهنگ قرآن محفوظ است و خداوند آنها را استثنا میکند لذا میفرماید: ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالحَقِّ﴾ این یک مطلب مطلب دوم این است که در بیان این قوم آراء و اقوم زیادی است که برابر بعضی از این اقوال روایتی هست که آن روایت گرچه سند معتبری ندارد ولی به عنوان یک رأی در بین مفسرین مطرح است یکی از آن آراء این است که ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی﴾ منظور گروهی بودند در عصر خود موسای کلیم که به حق ایمان آورند و به حق هم از باطل عدول میکردند ﴿وَبِهِ یَعْدِلُونَ﴾ یعنی بالحق یعدلون عن الباطل یا بالحق یعدلون فی القضا و مانند آن خب این گروه کیاناند؟ یک جمعیت اندکی در زمان خود موسای کلیم(سلام الله علیه) بودند و تابع هارون(سلام الله علیه) بودند این بر آنها قابل انطباق است یک، آیا آنها این نسبتی که خدا به آنها داده است این نسبت رواست که اینها هادی بالحقاند؟ پاسخش این است که جریان هدایت دو قسم است گرچه هدایت بالذات برای ذات اقدس الهی است ولی در بین جوامع بشری هدایت بالاصاله برای انبیا و معصومین(علیهم السلام) است بعد به تبع آنها برای پیروان آنها اینکه در قرآن کریم از زبان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی﴾ معلوم میشود که پیروان پیغمبر مردم را به طرف خود دعوت میکنند این دعوت الی الله همان یک نوع هدایت است پس گرچه هدایت بالاصاله در بین جوامع بشری برای انبیا و معصومین است ولی شاگردان اینها که متعلمین علی سبیل نجاتاند میتوانند طبق راهنمایی آنها هادیان مردم باشند نمونه اینکه هدایت را میتوان به غیر انبیا هم اسناد داد و علمای متعبد و ربانی و متشرع و متعهد آنها هم میتوانند هادیان الهی باشند این است که در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» همان سوره «مؤمن» آیهٴ 36، 37، 38 به این صورت آمده است در جریان فرعون ﴿وَقَالَ الَّذِی آمَنَ یَاقَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشَادِ﴾ خب آنکه در عصر فرعون به موسای کلیم ایمان آورد و فرعون حرفش این بود که ﴿وَقَالَ فِرْعَونُ یَا هَامَانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الأَسْبَابَ ٭ أَسْبَابَ السَّماوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلی إِلهِ مُوسَی وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ کَاذِباً وَکَذلِکَ زُیِّنَ لِفرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِیلِ وَمَا کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِی تَبَابٍ﴾ آن مومن آلفرعون کسی است که میگوید: ﴿وَقَالَ الَّذِی آمَنَ یَاقَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشَادِ﴾ بعدها هم در آیهٴ 42 میفرماید که ﴿وَیَا قَوْمِ مَا لِی أَدْعُوکُمْ إِلَی النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِی إِلَی النَّارِ ٭ تَدْعُونَنِی لِأَکْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِکَ بِهِ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَی العَزِیزِ الغَفَّارِ﴾ و ظاهراً آن مؤمن آلفرعون پیغمبر یا امام نبود یک عالم متدیّن و متعهدی بود یک مؤمنی بود که قرآن از او به عنوان مؤمن یاد میکند این یک، پس اسناد هدایت به غیر امام و غیر پیغمبر ممکن است احتمال بعدی آن است که منظور از این امت که فرمود: ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ﴾ به قرینه هدایت ما بگوییم اینها انبیا و اولیای آیندهای بودند که از قوم موسای کلیم بودند و آیهٴ 24 سورهٴ «سجده» را بر اینها منطبق بدانیم در آیهٴ 23 و 24 سورهٴ «سجده» این است که ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی الکِتَابَ فَلاَ تَکُن فِی مِرْیَةٍ مِن لِّقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدیً لِبَنِی إِسْرَائِیلَ ٭ وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾ که اینها رهبران الهی بودند که مردم را با امر الهی هدایت میکردند حالا این امر یا به معنای فرمان و رهبری تشریعی است یا همان امر ملکوتی است که ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ یعنی هدایت باطنی به هر تقدیر اینها رهبران الهیاند و بعد از موسای کلیم و ظهور و حضور پیدا کردند که انسانها را به امر الهی هدایت میکردند این دو احتمال، احتمال سوم این است که منظور از قوم موسی برابر روایتی که از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) رسیده است گروهیاند که ورای چین زندگی میکنند بین چین و بین آنها یک وادی بیابان سوزان رملی است «و ادحاد من الرمل» که دسترسی به آنها میسور نیست نه آنها از ما با خبرند نه ما از آنها با خبریم ولی قوم مؤمنیاند و طبق این روایت را مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان نقل میکند در تفسیر صافی این جمله اضافه شده است که ذیالقرنین گفت اگر بنا شد من با کسی به سر ببرم و با کسی زندگی کنم با همانها زندگی میکنم چون بسیار وارسته و مؤمناند منظور از قوم موسی آن گروهاند اثبات این، هم از جهت تاریخ مشکل است هم از جهت روایت صعب است هم از جهت موقعیتهای کنونی اما از جهت تاریخ مشکل است برای اینکه تا کنون یک چنین چیزی نقل نشده تاریخ مدون معتبری از نظر روایت این روایتی که مرحوم امین الاسلام نقل کرده سند معتبری ندارد از نظر موقعیت کنونی هم دشوار است برای اینکه با پیشرفت علم جای غیر کشف شده نیست که حالا در یک جزیرهای یا غیر جزیرهای اینها به سر ببرند و کسی از آنها باخبر نباشد و آنها هم از آنها باخبر نباشند این قول بعید است ممکن است این گروه ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ﴾ گروهی باشند که بعد از موسای کلیم و قبل از عیسای مسیح(سلام الله علیهما) آمدند و به شریعت موسای کلیم معتقد بودند و ایمان آوردند آنها قابل انطباق بر آنهاست چه اینکه آخرین احتمال این است که منظور از ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ﴾ آن است که از همان قوم در عصر نزول قرآن کریم کسانی بودند که به پیغمبر ایمان آوردند مردم را به حق دعوت میکردند و در داوریها هم بالحق حکم عادلانه داشتند یکی از این وجوه خمسه میتواند معنای ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ﴾ باشند.
مطلب بعدی آن است که در جریان تبعیت گفته شد اگر پیغمبر و همچنین امام معصوم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) از آن جهت که دارای سمت و رسالت و نبوت و امامتاند دارند کاری انجام میدهند آن کار حجت شرعی است و اسوه است ولی از آن جهت که یک انسان عادیاند دارند یک کار شخصی انجام میدهند از آن جهت دیگر کارشان اسوه نیست حالا امام عصوم یا پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) یک وقتی خسته شدند دو ساعت به ظهر گرفتند استراحت کردند یک روز هم چنین اتفاقی افتاده حالا این دلیل است که ما هم باید تأسی بکنیم یا نه؟ یا یک وقتی میل داشتند فلان غذا را میل کردند این دلیل است بر اینکه ما هم باید از آن غذا استفاده کنیم که اینها مثلاً استحباب شرعی است یا نه فرض هم بر این است که قرینه هم حالیه یا مقالیه قائم شده است بر اینکه این روی فعل شخصی است این یک مطلب؛ مطلب دیگر اینکه آیا اگر فعل پیغمبر مورد یک فعل شخصی بود و محور استدلال فقهی یا حقوقی نبود این مستلزم آن است که ایشان معصوم نباشند در این کار یا منافی با عصمت اوست هرگز اینچنین نیست ممکن است در همه شئون حتی آن شئون عادی هم معصوم باشند کما هو الحق لکن این معیار حجت شرعی نیست برای ما به ما نفرمودند در این کار تأسی کنید اگر یک کسی به جایی رسیده است که منطق و سنت و سیرت او این است که ﴿قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ العَالَمِینَ﴾ همه شئون مرگ و زندگی او برای خداست چنین انسانی در جمیع لیل و اطراف النهار کارهای او معصومانه است الآن در زیارت آلیاسین که یکی از بهترین زیارتهای وجود مبارک ولی عصر(ارواحنا فداه) است ما به تک تک احوال او سلام عرض میکنیم «السلام علیک حین تقوم السلام علیک حین تقعد السلام علیک حین تقرأ و تبین» بعد میگوییم «السلام علیک فی آناء لیلک و اطراف نهارک» بر تک تک حالات تو سلام خب این برای آن است که یک انسان کامل جمیع شئونش الهی است حالا ولو آن حالتهای خاصش برای بیان حکم شرع نباشد حالا فرض کنید حضرت یک وقتی خسته شد قدم زدند و قدمشان هفت دقیقه طول کشید این دلیل است بر اینکه آدم مستحب است هفت دقیقه قدم بزند اینکه نیست و منافات هم ندارد در همان کار معصوم هم باشند نه مستلزم عدم عصمت است نه منافی با عصمت بنابراین فرق است بین اینکه چه کاری حجت شرعی باشد یک.
پرسش ...
پاسخ: خب البته اباحه که استفاده میشود اما این دیگر شرعی نیست که ترکش هم جایز است اگر یک کاری است کرده و مباح است خب ترکش هم مباح است بنابراین یک حکم شرعی خاصی از آن استفاده نمیشود.
پرسش ...
پاسخ: قول هم همینطور است یک وقتی به مسئول داخل منزل فرمودند که رختخواب را فلان جا بینداز این تعبیر را گفت حالا مستحب است ما اینطور حرف بزنیم؟ در صورتی که قرینه اقامه بشود که این مربوط به حالات شخصی اوست اگر نه قرینه نبود آدم میتواند بفهمد که شایسته است انسان با اعضای منزل چطور حرف میزند او میتواند ولی به هر تقدیر کسی که جمیع شئونش الهی شد جمیع شئونش در تحت ولایت حق است پس فرق است بین اینکه آن جنبه عصمتش و جنبه ولایتش در همه شئون محفوظ است یک مطلب مطلب دیگر این است که آیا اگر قرینه اقامه شده است به اینکه این کار کار شخصی است ﴿یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الأَسْوَاقِ﴾ است نه «انه یوحی الیه» آیا از آن جهت منافات با عصمت دارد یا نه؟ نه هرگز منافات با عصمت ندارد.
پرسش ...
پاسخ: ترکش هم میشود مباح اگر نکرده بود هم میفهمیدیم دیگر یک کار عادی است حالا مگر قبل از اینکه این حضرت دو به ظهر یک استراحت مختصری بکنند آن هم ده دقیقه دلیل داشتیم بر حرمت یک چنین چیزی خودشان فرمودند «کل شیء لک حلال» حالا فرض کنید آن هم روز دو شنبه بود در فلان ساعت بود در فلان جای معین خوابیده بود مگر میشود استفاده کرد که فلان روز دو شنبه در فلان ساعت در فلان وقت این مقدار خوابیدن مستحب است اگر یک وقتی حضرت دارد یک کاری را انجام میدهد که قرین حالی یا مقالی برای این است که فقط حکم شرعی را بیان کند این داخل در بخش تقریر میشود میشود سنت که فعل و قول و تقریر معصوم میشود حجت و منبع حکم شرعی است اما اگر نه قرینه داریم که این برای بیان حکم شرعی نیست این حالا حضرت خسته شدند دارند میخوابند استراحت میکنند.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْبَاطاً أُمَماً﴾ گوشهای از این در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد و الآن برخی از نعم را اینجا ذکر میکنند که این نعم باز در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آمده ما حالا به خطوط کلیاش اشاره میکنیم تفسیرش به همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» برمیگردد فرمود: ﴿وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْبَاطاً﴾ ما اینها را تقطیع کرده قطعه قطعه کردیم تفریق کردیم فرقه فرقه کردیم فریق فریق کردیم اینها را دوازده سبط قرار دادیم سبط به فرزند و به نوه گفته میشود منتها درباره دو اطلاق شیوع بیشتری دارد یکی درباره نوه است این یک، یکی درباره نوه دختری این دو، در مقابل حفید که نوه پسری است سبط را غالباً به نوه دختری اطلاق میکنند گرچه فرزند را هم میگویند سبط ولی غالباً به نوه آن هم نوه دختری میگویند اسباط سبط در قبال حفید و احفاد که به نوه پسری است اما خب اولاد مطلق است فرمود ما اینها را دوازده فرقه قرار دادیم برای تنظیم کارها اولاد حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) یکیاش اسحاق بود ﴿وَمِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ﴾ و یعقوب دارای دوازده فرزند بود که هر کدام از اینها رئیس یک تیره و تبار و گروه خاصی بودند که این اسباط دوازدهگانه سرسلسله اینها دوازده فرزند از فرزندان یعقوب(سلام الله علیه) است اسباط یعقوبی به منزله قبائل اسماعیلی است اسماعیل(سلام الله علیه) دارای فرزندانی بود که هر کدام رئیس قبیلهای شدند و یعقوب(سلام الله علیه) دارای فرزندانی بودند که هر کدام از آنها رئیس سبطی شدند برای اینکه کارهای آنها درست نظم بگیرد در این مسافرت هر کدام به رهبر گروه خاص خود مراجعه کنند وجود مبارک موسای کلیم سازماندهی خوبی کرد هم اینها را سازماندهی کرد و هم آن نظم طبیعی و خانوادگی را رعایت کرده است دوازده فرقه درست کرد از دوازده سبط و رهبر هر کدام از اینها را زعیمی از زعمای همان سبط قرار داده است فرمود: ﴿وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْبَاطاً﴾ و هر کدام از اینها به منزله امت شد و اینها شدند امم دوازدهگانه و اگر درباره آیه قبل فرمود: ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالحَقِّ﴾ معلوم میشود که یک گروهی را هم امت میگفتند بعد فرمود که اینها هر وقت نیازی داشتند ما از راه غیر عادی در آن بیابان گرم که اینها آن راه طولانی را طی میکردند نیازهای اینها را برطرف میکردیم ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی إِذِ اسْتَسْقَاهُ﴾ وقتی این بنیاسرائیل که دوازده سبط شدند تشنه شدند در آن بیابان از وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) آب خواستند ما به موسای کلیم دستور دادیم ﴿أَنِ اضْرِب بِعَصَاکَ الحَجَرَ﴾ با عصایت این سنگ را بزن یک حجر عظیمی بود که این الف و لامش الف و و لام عهد است ظاهراً نه یک حجر کوچک یک حجر بزرگ و صخره عظیمی بود که از آن میتوانست دوازده چشمه بجوشد فرمود آنها استسقا کردند ما هم بلا فاصله به موسای کلیم دستور دادیم از راه وحی که عصا را به آن سنگ بزرگ و به آن سخره عظیم بزند او هم این کار را کرده ﴿فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْنًا﴾ دوازده چشمه از این سنگ و صخره عظیم جوشید برای تأمین نیازهای آبی این دوازده فرقه عصای موسای کلیم(سلام الله علیه) در موارد فراوانی خاصیت حیات در او بود این به منزله آب زندگانی بود گاهی خودش زنده میشد گاهی هم یک شیء جامدی را جریان میبخشید حکم حیات به او میداد خودش زنده میشد همان است که وقتی موسای کلیم این عصا را القا میکرد ﴿کَأَنَّهَا جَانٌّ﴾ این ﴿کَأَنَّهَا جَانٌّ﴾ یک ماری شد که جست و خیزش در حد یک جن بود این تحول این عصای جامد به صورت یک حیوان گاهی هم با این عصا دریای منغلق را منفلق میکند بسته را باز میکند این سراسر دریا آب بود و بسته بود ﴿أَنِ اضْرِب بِعّصَاکَ البَحْرَ﴾ این بسته باز میشود یعنی آبهای رفته میرود آبهای نیامده میماند این وسطش ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی البَحْرِ یَبَساً﴾ یک چنین کاری از عصا ساخته است که منغلق را منفلق میکند بسته را باز میکند گاهی هم با همین عصا صخره منغلق را منفلق میکند اما با جوشش دوازده چشمه برابر نیازهای دوازده گروه که ﴿عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ هر کسی میدانست از کجا برابر توضیحی که وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) کردند از آنجا آب مینوشد خب این حالا تبدیل عناصر به آب ممکن است از یک سو و این آبهایی که زیر زمین به رهبری خدا حرکت میکنند فرمود که او باران بر شما میفرستید ﴿فَسَلَکَهُ یَنَابِیعَ فِی الْأَرْضِ﴾ این ینبوعها و چشمهها را او در زیر زمین رهبری میکند این دوراهی سهراهی یک جا ورود ممنوع یکجا دوطرفه یک جا یکطرفه این راههای زیر زمینی میاه را او به عهده دارد مسالک اینها و طرق اینها را ذات اقدس الهی تأمین میکند اوست که باران میفرستد و به زمین فرو میبرد ﴿فَسَلَکَهُ یَنَابِیعَ فِی الْأَرْضِ﴾ اوست که مسلک و طریق و راه یک طرفه و دو طرفه و اینها را میکند این آبها کجا بروند و کجا سر دربیاورند و فاصله چقدری در زمین به سر ببرند اگر مردم یک سرزمینی مورد عنایت حق بودند خب سعی میکند این آبها را دردید آنها در دسترس آنها قرار بدهد اگر خدای ناکرده مورد بی مهری خدا قرار گرفتند خب دستور میدهد این آبها یک قدری پایینتر بروند این که فرمود ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ﴾ همین است دیگر ماء معین را ماء معین گفتند برای اینکه تراه العیون و تناله الدلاء از این جهت ماء معین است آبی که چشم او را میبیند دلو به او دسترسی دارد دست به او دسترسی دارد آبی که تراه العیون و تناله الدماء میشود ماء معین و چنین آبی هم آب جاری است که فیضش به همه میرسد یکی از القاب وجود مبارک حضرت ولی عصر(سلام الله علیه) ماء معین است و این هم تطبیق شده است به وجود مبارک حضرت فرمود در غیبت فمن یاتیکم بماء معین این آب زندگانی است که الان غ ائر و غایب است ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ﴾ یکی از القاب حضرت ماء معین است و عالم را هم ماء معین گفتند علم را هم ماء معین گفتند چون جاری است از زبانی به قلبی و از قلبی به قلمی و از قلمی به کتابی و مانند آن اگر شما میبینید یک علمی از اعصار گذشته به ماها رسیده است معلوم میشود آب جاری است ا ین مشایخ ما این بزرگان ما این مفسرین ما این علمای ما(رضوان الله علیهم اجمعین) اینها فمرودند به شاگردانشان فرمودند آنها یا گفتند یا در کتابها نوشتند دیگران مطالعه کردند یا شنیدند کم کم به ماها رسید بریای ماهم نقل کردند این میشود ماء معین علم ماء معین است عالم ماء معین است خب اگر مردم یک منطقهای خدای ناکرده نالایق بودند علمای آنها یا رحلت کردند یا هجرت کردند فمن یا تیکم بماء معین یک مدت میبینید یک شهری خشکسالی میگیرد یا یک روستایی خشک سالی میگیرد مدتها دیگر عالم آنجا نمیرود در اثر کفران نعمت به هر تقدیر ذات اقدس اله طبق بیان قرآن کریم سلوک این آبها را به خود اسناد میدهد که فرمود سلکه ینابیع فی الارض حالا کجا میخواهد ینبوع بشود کجا چشمه بشود کجا قنات بشود کجا چاه بشود او باید دستور بدهد اگر خدای ناکرده مردمی مورد بی مهری او شدند دستور میدهد یک قدری این آبها پایین میروند آنگاه با هیچ وسیله صنعتی هم نمیشود او را بالا آورد خب این کویرها هم همینطور است دیگر اگر خدای ناکرده این چاههای قم یک دو سه کیلومتر پایینتر برود وسیله صنعتی برای او نیست آن وقت اینجا هم میشود خشک دیگر جا برای زندگی نیست آن وقت همه یک سره از بین میرود فمن یاتیکم بماء معین بنابراین هم رهبری راههای زیر زمینی آبها به دست اوست هم ارتفاع و انخفاض سطح این آبها به دست اوست هم ﴿﴾ به دست اوست هم ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَعِینٍ﴾ به دست اوست حالا که چنین است یک عصایی که سرّ حیات در اوست به فرمان الهی زنده میشود به فرمان الهی تشنهها را هم سیر میکند نمیگذارد اینها بمیرند این هم یک نحوه حیات است در حقیقت احیاست منتها در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» تعبیرش این است که ﴿فَانْفَجَرَتْ﴾ اینجا دارد ﴿فَانبَجَسَتْ﴾ مرحوم امین الاسلام و دیگران بر این باورند که انبجاس با انفجار فرقش این است آن جوشش نرم و ملایم و اندک را میگویند انبجاس آن فوران را میگویند انفجار اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» از انفجار سخن به میان آورد و در سورهٴ «اعراف» از انبجاس برای آن است که این آب در طلیعه طلوع و روشن شدنش به صورت ملایم درآمده یکسر فشار نیاورد به صورت ملایم بود تا هر کسی به اندازه لازم از آب استفاده کند و بفهمد که چقدر آب میآید راههایش مشخص میشود آن وقت فوران شروع شد در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 57 به بعد این است ﴿وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَیْکُمُ المَنَّ وَالسَّلْوی کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ در آیهٴ شصت سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: ﴿وَإِذِ اسْتَسْقَی مُوسَی لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاکَ الحَجَرَ﴾ گفتن همان و اطاعت او همان دیگر نفرمود «فقنا اضرب بعصاک الحجر فضرب» بلکه فرمود: ﴿فَانْفَجَرَتْ﴾ این فضرب مطوی است برای سرعت قضیه یعنی دیگر او معطل نشد فوراً عصا را به آن سنگ زد ﴿فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاکَ الحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْناً﴾ که ﴿قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ هر گروهی آبخورشان را میدانستند منظور از این کل اناس همان دوازده سبط و دوازده فرقه بودند ﴿کُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللّهِ وَلاَ تَعْثَوْا فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ﴾ اما در این آیه محل بحث سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِب بِعَصَاکَ الحَجَرَ فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْناً﴾ خب معمولاً در طلیعه امر انبجاس است و به صورت نرم و شیب ملایم این آبها میجوشد بعد فوران میکند ﴿فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ و اما آنچه در آیهٴ 57 فرمود که ﴿وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الغَمَامَ﴾ نعمت دیگری را که باید آنجا ذکر میکردند اینجا ذکر کردند فرمودند فرمودند ما نیازهای آشامیدنی آنها را تأمین کردیم در این بیابان سوزان احتیاج داشتند به یک سایبانی ما ابر را هم به عنوان سایبان به اینها رسالت دادیم چون این ابرها را ذات اقدس الهی در اثر بادهایی که میآفریند رهبری میکند و بادها رسالتشان جا به جا کردن ابرها فرمود این بادها رسالت الهی را به عهده دارند ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ اگر ریاح را ذات اقدس الهی ارسال بکند پس سلسله ریاح رسالت تکوینی الهی را به عهده دارند برای تلقیح گیاهان هم خوباند این ابرها را به به وسیله بادها جا به جا میکند غمام این ابر اگر مأموریت الهی داشته باشد بالای سر همه اینها برود یک چتر سیاری است در اطراف مدینه یک مسجدی ساختند الآن که داخل در شهر شد به نام مسجد الغمام مسجد الغمامه میگفتند همان خود مردم مدینه میگفتند که روزی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نماز عید فطر را در بیرون مدینه که مستحب است در یک فضای باز تحت السماء بخوانند اینجا بخوانند آن روز هم هوا خیلی گرم بود خب آنجا تقریباً منطقه استوایی است همیشه تا حدودی یکسان است و گرم است فرق تابستان و زمستانش هم نیم ساعت است نه بیشتر ولی اگر مصادف با تابستان باشد و یک سال گرمی باشد خب گرمایش زاید است شاید مصادف با تابستان بود و در ایام سوزان و گرمای بدون بارش باران بود لذا خیلیها احساس گرما میکردند دیدند که یک ابری آمده در حد یک چتر ایستاد بالای سر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و نماز گزارها تا اینها نماز عیدشان را خواندند به برکت آن اعجاز الهی یک مسجدی آنجا ساختند به عنوان مسجد غمامه این را آن بزرگان مدینه یک وقتی به خود ما میگفتند خب این معجزه بود پیداست که این ابر آمده تکان نمیخورد همانجا هست هوا هم هوای ابری است یک تکه ابر پیدا شده و فقط همینجاست بعد هم که نماز خواندند متفرق شدند این ابرها هم راهشان را گرفتند رفتند این ﴿وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الغَمَامَ﴾ هست ﴿وَظَلَّلْنَا عَلَیْهِمُ الغَمَامَ﴾ این هم یک کرامت همه اینها به برکت موسای کلیم بود(سلام الله علیه) ﴿وَأَنْزَلْنَا عَلَیْهِمُ المَنَّ وَالسَّلْوَی﴾ که جریان منّ و سلوی مبسوطا در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بازگو شد منّ شاید چیزی شبیه عسل باشد سلوی باشد چیزی شبیه طایر خوشخوراک و کبوترگونهای باشد که آبشان با آن دوازده چشمه تأمین شده است و مواد غذایی آنها هم با همین منّ و سلوی تأمین شده است آنگاه فرمود ﴿کُلُوا﴾ یعنی قلنا لهم ﴿کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ﴾ این غذاها را بخورید و شاکرانه به سر ببرید آنکه ظلم نکنید و شاکرانه به سر ببرید محذوف است به قرینه ﴿وَمَا ظَلَمُونَا﴾ یعنی اینها کفران نعمت کردند به جای شکر نعمت ولی به ما ستم نکردند به خودشان ستم کردند ﴿وَمَا ظَلَمُونَا وَلکِن کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ این برای پرهیز از اتحاد ظالم و مظلوم باید چنین توجیه کرد که انسان یک فطرتی دارد که انسانیت انسان به همان فطرت و عقل اوست شهوت و غضبی هم دارد اگر در مصاف جهاد اکبر این شهوت و غضب پیروز شدند این عقل و فطرت را به اسارت میگیرند نه اینکه اینها را از بین ببرند اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «کم من عقل اسیر تحت هوی امیر» ناظر به همین است خب حالا اینکه هوا غالب شد این به چه کسی ظلم میکند؟ به این فطرت و عقل ظلم میکند که در حقیقت انسانیت انسان و شناسنامه انسان به همان فطرت و عقل است خود خود همان اوست اینکه قرآن در سورهٴ «حشر» میفرماید اینها خودشان را فراموش کردند یعنی خود فیالاصل را که فطرت و عقل است همین قرآن در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است ظاهراً فرمود اینهایی که ایمان ندارند منافقاند اینها فقط به فکر خودشاناند ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الحَقِّ ظَنَّ الجَاهِلِیَّةِ﴾ این دیگر خود حیوانی است اینکه ما میگوییم اینها فقط به فکر خودشاناند نه آن خود خود و خود اصیل انسانی خب اگر به فکر خودشان بودند که خویشتن خودشان را یافتند که در حالی که خدا میفرماید که ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ اینها را خدا انسا کرده خودشان را از یاد خودشان برده اینها به فکر همه چیز هستند فقط خودشان را فراموش کردند معلوم میشود آن خود بالاصاله که عقل و فطرت است او منسی است و این خود حیوانی که ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ این خود مذکور است آن وقت این خود مذکور که زمامدار کارهاست ظالم است آن خود اصیل که منسی است مظلوم است فرمود: ﴿وَمَا ظَلَمُونَا وَلکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ فردا به مناسب شهادت امام سجاد(سلام الله علیه) تعطیل است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است