- 950
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 158 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 158 سوره اعراف"
برای چه کسی مبعوث شدید؟﴿قُلْ یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعًا﴾
تحلیل مسئله ربوبیت به خلقت برمیگردد
رب یعنی مدبّر خالق
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعًا الَّذی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ یُحْیی وَیُمیتُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ اْلأُمِّیِّ الَّذی یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَکَلِماتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ﴾
بعد از اینکه خصوصیت رسالت و نبوت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بازگو شد آنگاه فرمود که به چند دلیل همه مردم جهان باید این حرف را بپذیرند ﴿قُلْ یا أَیُّهَا النّاسُ﴾ خطاب به همه مردم است هر کسی که ناس بر او صادق است اختصاصی به عصر و مصر ندارد مردم همه اعصار و امصار را شامل میشود تعبیر ﴿یا أَیُّهَا النّاسُ﴾ این است مگر اینکه دلیل خاصی بر انصراف یا تخصیص و تقیید اقامه بشود این با آن روایتی را که مرحوم فیض در صافی از مجالس نقل میکند هم هماهنگ است که عدهای از بنیاسرائیل حضور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشرف شدند عرض کردند آیا شما برای ما مبعوث شدید یا برای عجم یا برای عرب برای چه کسی مبعوث شدید؟ آن وقت این آیه نازل شد که ﴿قُلْ یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعًا﴾ در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که معنای نزول آیه در یک زمینه این نیست که یک قصه تاریخی مختصری اتفاق افتاده فوراً همزمان یک آیهای نازل شده باشد البته گاهی اینچنین است نظیر آیه ﴿ إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ ﴾ آیه مباهله آیه تطهیر و مانند آن و اما گاهی یک سؤالی در یک زمینه فکری مطرح بود و مدتها این سؤال ماند تا اینکه در فرصت مناسبی ذات اقدس الهی به این سؤال پاسخ داد در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت با اینکه این سوره یکجا نازل شده است ولی برای بعضی آیاتش شأن نزول ذکر میکنند معنای شأن نزول آیات سوره «انعام» با اینکه یکجا نازل شده است و هزارها فرشته این سوره را بدرقه کردند تا بر قلب مطهر حضرت نازل شده است (صلّی الله علیه و آله و سلّم) معنایش این نیست که مثلاً آن شأن نزول باعث شده است که فلان آیه سوره «انعام» نازل شده و شأن نزول دیگر باعث شده است که آیه سوره «انعام» جداگانه نازل شده باشد بلکه این مسائل مطرح بود در چنین جو و فضایی این سوره نازل شده است که قابل انطباق بر آن مطلبی است که مورد سؤال بود در جریان سوره «اعراف» از یک نظر هم همینطور است این آیاتی که الآن مورد بحث است متحد السیاقاند ظاهراً با هم نازل شدهاند گرچه در زمینهای بود که برخی از بنیاسرائیل از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال میکردند آیا شما رسول عربید یا عجمید برای ما هستید یا برای دیگران؟ این سؤال مطرح بود و آیه ﴿یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعًا﴾ میتواند پاسخ آن سؤال باشد اما معنایش این نیست که این بریده و جدای از آیات دیگر در یک مقطع مخصوص نازل شد است.
مطلب دیگر آن است که آیات فراوانی در قرآن کریم هست که دلالت میکند بر اینکه پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیغمبر همه مردم است که بعضی از آنها در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت بعضی هم در سایر سور خواهد آمد آیه نوزده سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این بود که ﴿وَأُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ ِلأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ﴾ این قرآن به این منظور نازل شده است که من شما مخاطبان و مردم این عصر و هر کسی که قرآن به آنها رسیده است آنها را انذار کنم خب این نشان میدهد که همه مردم تمام کسانی که قرآن به آنها رسیده است مشمول این حکماند چه اینکه در آیه 92 همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم تا حدودی این مطلب اشاره شد که فرمود: ﴿وَهذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَمَنْ حَوْلَها﴾ اگر منظور مکه و اطراف مکه باشد البته این دلیل بر جهانی بودن قرآن نیست اما اگر منظور ﴿مَنْ حَوْلَها﴾ آن معنای جامعش باشد یعنی ام القری و تمام کسانی که در اطراف مکهاند از آن جهت که مثلاً کعبه در وسط زمین است و مکه وسطالارض است با یک دیدی ﴿مَنْ حَوْلَها﴾ شامل همه خواهد شد که بحثش گذشت آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» هست آن هم باز نشانه جهانشمولی قرآن کریم است در سورهٴ «سبأ» این کریمه نشانه آن است که همه مردم روی زمین مشمول پیام الهیاند آیه 28 سوره «سبأ» این است ﴿وَما أَرْسَلْناکَ إِلاّ کَافَّةً لِلنّاسِ بَشیرًا وَنَذیرًا﴾ برای همه مردم یعنی در حقیقت و ما ارسلناک الا للناس کافة چه اینکه آیه آیهای که ﴿وَما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾ هم نشانه سعه نبوت و رسالت حضرت و جهانشمولی آن حضرت است برابر آنچه که در آیه اول سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» آمده است که ﴿تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیرًا﴾ خب اگر قرینه خاص نداشته باشیم منظور از عالمین مطلق جهانیان است و مردم عالم هست اگر یک قرینه خاصی داشتیم نظیر آنچه که درباره حضرت مریم (سلام الله علیها) آمده است میگوییم عالمین عصر خودش وگرنه اگر قرینه خاصی نبود بر خلاف بلکه قرینه فراوانی بود بر وفاق اطلاق و عموم عالمین این عموم یا اطلاق مأخوذ است یعنی پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای تمام مردم مبعوث شده است چه در طول تاریخ چه مردمی که در اقالیم گوناگون به سر میبرند که این با خاتمیت هم سازگار است چه اینکه ﴿نَذِیراً لِلْبَشَرِ﴾ ی هم که در بعضی از آیات آمده است این را تایید میکند یعنی برای بشریت این کتاب انذار است پس اینکه فرمود: ﴿قل یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعاً﴾ تعبیر به ﴿النّاسُ﴾ تعبیر به جمیع نشان میدهد که رسالت آن حضرت و دعوت آن حضرت و ادعای آن حضرت جهانشمول است برای این جهانشمولی دوتا برهان اقامه شده است یکی تحلیل محور دعوت او و یکی برای رفع استبعاد سعه ربوبیت ذات اقدس الهی اما تحلیل دعوت او در آیه قبل یعنی آیه 157 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» دعوت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و عصاره رهبری او را بازگو فرمود که او امر به معروف میکند نهی از منکر میکند طیبات را حلال میکند خبائث را تحریم میکند هر گونه اصر و اغلال اعتقادی اخلاقی حقوقی و فقهی همه را برمیدارد و دیگر اختصاصی به مسائل احکامی ندارد بلکه اخلاق رذیله هم برداشته میشود و اختصاصی به اخلاق ندارد حقوق تعدیآمیز را هم برمیدارد و اختصاصی به مسائل فقهی اخلاقی حقوقی ندارد بلکه عقایدی که دست و پای انسان را میبندد از نظر جهانبینی آنها را هم برمیدارد گرچه همه اینها از جهتی مشمول حکم فقهیاند زیرا عقیده از آن جهت که در محدوده اعتقاد قرار داد و تحصیل چنین اعتقادی واجب است حکم فقهی دارد اخلاق رذیله از آن جهت که اتصاف به آنها محرم است و اتصاف به اخلاق حسنه واجب یا مستحب است حکم فقهی دارد مسائل حقوقی هم بشرح ایضاً الا اینکه در مقام تقسیم مسائل اعتقادی از اخلاقی از حقوقی از فقهی جداست خب و این وضع اصر و اغلال یعنی نهادن آنچه که مانع حرکت است و غل از آن جهتی هم که مانع قیام و قعود است و باز کردن دست و پاست همه اینها را برمیدارد خواه مربوط به فقه باشد خواه مربوط به اخلاق باشد خواه مربوط به حقوق باشد خواه مربوط به عقاید همه بخشهای چهارگانه را شامل میشود آنگاه کسی که یک چنین پیامی میآورد پیام جهانی است چون بشر بالأخره در حقیقت بشری اتفاق نوعی دارد اینها انواع گوناگون نیستند چون اینها انواع گوناگون نیستند یک قانون مشترک میتواند رهبری اینها را به عهده بگیرد آن مطلب اول که بشر حقایق گوناگون و انواع گوناگون نیست گذشته از شواهد برهانی تجارب خارجی هم تأیید میکند مردمی که در مشرقزمیناند مغربزمیناند در شمال زندگی میکنند در جنوب زندگی میکنند با تفاوت ضریبهای هوشی در بسیاری از اصول جامع شریکاند شما ببینید از تاشکن شرق تا واشنگتن غرب حوزههای علمی فراوانی هست دانشگاههای علمی فراوانی هست در شعب گوناگون علوم تجربی ریاضی انسانی در همه این حوزهها و همه این دانشگاهها در همه این شعب گوناگون علوم ریاضی تجربی انسانی میبینید زنها شرکت میکنند مردها شرکت میکنند یک شرقی و یک غربی کنار هم در یک کلاس در یک حوزه در یک دانشکده شرکت میکنند و همه هم میفهمند خب چه شاهد تجربی بهتر از اینکه انسان یک حقیقت است برای اینکه شما انواع و اقسام علوم تجربی را علوم ریاضی را و علوم انسانی را در بخش علوم انسانی مثل فلسفه عرفان کلام حقوق فقه و اینها در علوم ریاضی هندسه و حساب و زیر مجموعه فراوان علوم تجربی طب و زیر مجموعه آن داروسازی و زیر مجموعه آن همه اینها را شما ببینید در حوزهها و در دانشکدهها برای انسانها تدریس میکنند زنها شرکت میکنند مردها هم شرکت میکنند معلوم میشود اینها یک حقیقت واحدند شرقی شرکت میکند غربی شرکت میکند ابیض و اسود شرکت میکنند معلوم میشود حقیقت واحدند خب ما اگر بخواهیم ثابت بکنیم که انسانها یک حقیقتاند یا چند حقیقت بهترین راهش همین است دیگر از نظر مسائل اخلاقی و حقوقی هم میبینیم که آداب و سنن مشترکی دارند خب اگر انسان حقیقت مشترک است برای هدایت چنین انسان یک قانون مشترکی لازم است و ذات اقدس الهی به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید این اصول را به مردم برسان بعد میفرماید که به استثنای احکام اقلیمی اینها یک امور مشترک است هیچ کسی نیست که معروف را یعنی چیزی که نزد عقل و برهان به رسمت شناخته شده است معرفه است این را نپذیرد و چیزی که منکر است یعنی نزد عقل و فطرت نکره است ناشناس است به رسمیت شناخته نشده این را نهی نکند اگر ما فطرت نداشته باشیم و عقل مشترک نداشته باشیم هرگز حقوق بشر مشترک نخواهیم داشت الآن سازمان ملل منشور ملل جامعه ملل سایر مجامع بینالمللی اینها باور کردند که میشود بشر را با یک سلسله اصول مشترک اداره کرد اما منبعی برای این ارائه نمیکنند از کجا ما ثابت بکنیم که حقوق بشر مشترک است باید اول انسانشناس باشیم و ثابت بکنیم که انسان حقیقت مشترک است انسان را خصوصیتهای اقلیمی عادات آداب رسوم سنن اینها تأمین نمیکند اگر حقیقت انسان را این امور تأمین میکند این امور که مختلف است پس انسان یک حقیقتی دارد که چه در مشرقزمین باشد چه در مغربزمین چه در بین شرق و غرب به سر ببرد چه در قطب و استوا هر انسانی در هر منطقهای از این مناطق یاد شده به سر ببرد با دیگر انسانها یک حقیقت مشترکی دارد پس ماورای رسوم و عاداب و آداب و زبان و زمان و نژاد و قومیت یک گوهر مشترکی است آن را دین مشخص کرد به عنوان فطرت این حرفی برای گفتن دارد میفرماید فطرت در همه هست ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ هست ﴿فَالهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ هست هر انسانی در هر منطقهای بخواهد زندگی کند و از هر دیاری بخواهد نشأت بگیرد وابسته به هر زبان و زمان و نژاد و قوم و قبیلهای باشد این حقیقت را دارد قرآن یک حرفی برای جهانی شدن دارد میگوید انسانها یک گوهر مشترک دارند برای این گوهر مشترک قانون مشترک میشود وضع کرد به نام فطرت اگر کسی فطرت را نپذیرد آن گوهر مشترک را نپذیرد این از چه راه ثابت میکند که برای بشر میتواند حقوق بشر تنظیم بکند شما اگر برای بشر یک حقوق مشترکی قائلید باید یک گوهر مشترکی قائل باشید شما راهی برای اثبات گوهر مشترک ندارید اما دین یک چنین راهی را دارد خب این اصول یاد شده با آن گوهر مشترک هماهنگ است حالا چنین است فرمود بگو ای بشر من برای شما پیام آوردم حرفهای من حرفهای بشری است حرفهای جهانی است چیزی را که فطرت به رسمیت میشناسد آن را من امر میکنم چیزی را که فطرت به رسمیت نمیشناسد من نهی میکنم چیزی را که فطرت و طبیعت میپسندند خوشش میآید من حلال میکنم چیزی را که فطرت و طبیعت ناخوشایند از اوست من تحریم میکنم چیزی را که دست و بال فطرت را میبندد من میگشایم چیزی که دست و بال طبیعت را میبندد من میگشایم این حرف او این هم نتیجه آن حرف حالا که چنین مطلب و رهآورد جهانی دارد رسالت او باید جهانی باشد ﴿قل یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعاً﴾ و اگر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد از تشکیل حکومت مرکزی در مدینه و گرفتن منطقه حجاز و نازل شدن آیه سوره ﴿إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَالْفَتْحُ ٭ وَرَأَیْتَ النّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ أَفْواجاً﴾ نامهای برای امپراطوری ایران و روم نوشت این معنایش این نیست که از آن به بعد رسالت پیغمبر جهانی شد بلکه به این معناست از آن به بعد برنامه اجرایی آن حضرت از حجاز گذشت برای اینکه ذات اقدس الهی در همان طلیعه رسالتش فرمود: ﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الکُفَّارِ﴾ فرمود شما اگر بخواهید مقاتله کنید مناظره کنید مناظره کنید مجاهده کنید باید از مرزهای خودتان شروع کنید آنهایی که یلی شما هستند تلی شما هستند نزدیک شما هستند با آنها حسابتان را صاف کنید بعد برسید به امپراطوری روم و ایران پس اگر حضرت در اواخر بعثتشان نامه برای کسراهای ایران و قیصرهای روم نوشتند نه معنایش این است که تازه این دستور نازل شده این نظیر احکام فرعی نیست که مثلاً بگوییم در فلان سال حکم زکات آمده در فلان سال حکم خمس آمده آن رسالت حضرت در همان آغازش جهانی بود به دلیل اینکه در عتایق سور همان سوری که در مکه نازل شد آیات جهانشمولی هست ﴿نَذِیراً لِلْبَشَرِ﴾ هست ﴿وَما أَرْسَلْناکَ إِلاّ کَافَّةً لِلنّاسِ﴾ هست ﴿تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیرًا﴾ هست ﴿یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعًا﴾ هست ﴿لأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ﴾ هست و مانند آن پس اجرای او در مراحل بعدی قرار گرفته است نه اصل رسالت خب اما برای نفی استبعاد برهانی اقامه کرده است که مطلب دوم است فرمود به اینکه تعیین رهبری تعیین رسالت نبوت امامت و مانند آن به دست خداست برای اینکه همه امور را در نظام آفرینش او اداره میکند گاهی ذات اقدس الهی از خالقیت حد وسط میسازد برهان اقامه میکند بر ربوبیت گاهی از ربوبیت برهان اقامه میکند حد وسط اقامه میکند برای اینکه او مرسل هست رسالت به دست اوست اما مطلب اول که به بحث فعلی ما مرتبط نیست فقط به عنوان اشاره و تأیید بازگو میشود این است که عالم را چه کسی باید اداره کند؟ آن کسی که آفرید به دو دلیل یکی اینکه تحلیل مسئله ربوبیت به خلقت برمیگردد چون رب روابط ایجاد میکند رب یعنی مدبّر خالق آن کان تامه و حلیت بسیطه ایجاد میکند آفرینش است زمین ایجاد میکند آسمان ایجاد می کند انسان ایجاد میکند درخت ایجاد میکند و مانند آن ایجاد است کان تامه است رب کان ناقصه میدهد میرویاند تدبیر میکند که لازمه ربوبیت و تربیب تربیت است وگرنه رب غیر از تربیت است آن ناقص است این مضاعف است اصلاً بابشان جداست خب این رب کسی که مدبّر باشد «المالک المدبّر» را به او میگویند السید المدبّر را به او میگویند رب لازمه تربیب تربیت است کسی مربی است که مربب باشد مدبّر باشد کسی که کان ناقصه ایجاد میکند یعنی چه؟ یعنی بین اشیاء روابط ایجاد میکند کمالات را به اینها میدهد اوصاف را به اینها میدهد ایجاد کان ناقصه یعنی اوصاف را به موصوفها دادند کمالها را به مستکمل دادن حرکت را به متحرک دادن فعلیت را به یک موجود بالقوه عطا کردن و مانند آن این میشود تربیب و ربوبیت خب چه کسی باید ربوبیت عالم را به عهده بگیرد؟ آن کسی که اصل عالم را آفرید چرا؟ به دو دلیل یکی اینکه بازگشت ربوبیت به خالقیت است چون او دارد رابطه ایجاد میکند کان ناقصه ایجاد میکند وصف را به موصوف عطا میکند این یک خلقت است آفرینش وصف در موصوف خلقت است چون عندالتحلیل بازگشت ربوبیت به خالقیت است لذا ذات اقدس الهی برای وثنیین حجاز از راه توحید خالقی توحید ربوبی ثابت میکند فرمود شما قبول دارید که خالق آسمان و زمین خداست؟ ﴿لَیَقُولُنَّ اللّهُ﴾ فرمود حالا که قبول دارید خالق اوست پس رب هم اوست این حد وسط برهان اول اما حد وسط برهان دوم این است که ما لازم نیست ربوبیت را به خالقیت برگردانیم که بگوییم عندالتحلیل رب همان خالق است برای اینکه کان ناقصه ایجاد میکند وصف ایجاد میکند این یک نوع خلقت است بلکه میگوییم بر فرض هم تدبیر به معنای تربیت باشد اداره شئون باشد کسی میتواند اینها را اداره کند که از عمق هستی اینها با خبر باشد کسی که از سود و زیان اینها با خبر نیست که نمیتواند اینها را تربیت کند بپروراند کسی از سود و زیان اینها مصلحت و مفسده اینها با خبر است که اینها را آفریده باشد کسی که اینها را نیافریده باشد که از مصالح و مفاسد اینها خبر ندارد خب پس کسی که آفرید از مصالح و مفاسد و منافع و مضار با خبر است پس کسی که خالق است باید رب باشد لذا برای توحید ربوبی از همین توحید خالقی استفاده میکند که ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَاْلأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللّهُ﴾ این دوتا برهان است که از توحید خالقی به توحید ربوبی میرسند و ثابت میکنند که او رب است و لا شریک له حالا که ثابت شد او رب است آیا فقط رب ارض و سما و حجر و مدر و شجر است یا رب انسان هم هست؟ انسان که نظیر درخت نیست که با یک باران و نسیم حل بشود که آن با یک مقداری باران حل میشود با یک مقداری نسیم حل میشود با یک مقداری مواد دیگر مثلاً تأمین میشود خب آیا انسان را هم باید تربیت کند یا فقط درخت و معدن را تربیت میکند اگر انسان را تربیت بکند انسان یک موجود متفکر مختار است یک موجود اندیشور را جز از راه اندیشه که نمیشود راهنمایی کرد که تغذیه او تغذیه فرهنگی است فرمود او چون مربی همه است باید انسان را هم بپروراند و برای ما هم فرق نمیکند شرقی و غربی ندارد برای شما شرقی و غربی دارد شمال و جنوب دارد عرب و عجم دارد تازی و فارسی دارد برای او که یکی است که مالک سماوات و ارض است هیچ الهی غیر از او نیست حیات و ممات به دست اوست خب اگر حیات گیاهان به دست او حیات انسانها هم به دست اوست انسان یک حیات گیاهی دارد که قبلاً بحثش گذشت آن وقتی که میخورد و میروید و بالند میشود مثل کودک و نوجوان یک حیات حیوانی دارد آن وقتی که به این سلسله مسائل عواطف و بخشی از اخلاق و ریاست و مرئوسیت و عضویت و با این سلسله امور است که اینها در زنبور عسل و امثال اینها در حیات حیوانی هست یک حیات انسانی دارد و آن خضوع در برابر آن وحدت مطلقه است لقاء الله طلب کردن است به وحی و نبوت و ولایت اندیشیدن است آن هم حیات اوست این حیات را هم باید ذات اقدس الهی عطا کند فرمود محیی اوست ممیت اوست همه را او باید زنده کند انسان را هم برابر آیه سورهٴ مبارکهٴ «انفال» که ﴿اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُم﴾ هم باید او اداره میکند اگر به درخت بگویند وقتی که باران آمده خودت را جمع نکن زیر باران از این باران الهی مدد بگیر تا زنده بشوی یعنی اگر تربیت بخواهد بشوی بالنده بشوی راهت استفاده از باران است این هم نور است که نازل کرده این هم آب حیات است که نازل کرده ﴿اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ پیغمبر هم حرفی جز حرف ما ندارد دیگر لذا آنجا ضمیر تثنیه نیاورد نفرمود «استجیبوا لله و للرسول اذا دعواکم» اینجا ضمیر مفرد است برای اینکه پیغمبر هم دعوتش جز دعوت حق چیز دیگر نیست خب این حیاتبخش است وقتی حیاتبخش است باید از این حیاتبخشی بهره برد آن محیی است آن ممیت است و مانند آن اینها براهین است برای اینکه کسی تعجب نکند که چطور ذات اقدس الهی برای کل جهان یک پیغمبر میفرستد نه اصل پیغمبر فرستادن برای اوست برای کل جهان هم میتواند یک پیغمبر بفرستد چه اینکه برای اقالیم گوناگون یا اعصار متنوع انبیای گوناگون فرستاده است خب پس ﴿یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعاً﴾ طبق آن برهانی که گذشت طبق آیه سورهٴ مبارکهٴ 57 پس من رسالتم جهانی است ﴿الَّذی﴾ حالا این تعلیق حکم بر وصف است که خدا میتواند یک پیغمبر جهانی بفرستد.
پرسش: ...
پاسخ: اجنه جمع جنین است ﴿وَإِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُم﴾ اجنه جمع جن نیست برای جن چرا جنّه که جمع جن است برای آنها هم هست برای اینکه جن هم مثل انسان موجود متفکر است راهنما میخواهد عالم مخصوص خودشان را دارند و آن سوره «احقاف» آن سوره «جن» اینها هم همین است دیگر ﴿اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنّا سَمِعْنا قُرْآنًا عَجَباً﴾ که گفتند آن جنها یا یهودی بوند یا مسیحی چون بالأخره کتابی که من بعد موسی است یا یهودیهایی بودند که به شریعت موسی عمل میکردند یا عیسویها بودند که شریعتشان همان شریعت موسای کلیم بود در این بخشها ﴿الَّذی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ یُحْیی وَیُمیتُ﴾ اینها را دیگر با واو عطف نفرمود هر کدام از اینها میتواند حد وسط برای تقریر برهان باشد چون ملک السماوات و الارض اوست او باید اداره کند چون الوهیت مخصوص اوست او باید اداره کند چون قدرت احیا و اماته منحصر در اوست او باید اداره کند آنگاه با فای تفریع امر کرد فرمود پس ﴿فَآمِنُوا بِاللّهِ﴾ برای اینکه «لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ یُحْیی وَیُمیتُ و رسوله» برای اینکه آن کسی که ﴿لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾ رسول دارد آن که ﴿ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ﴾ رسول دارد آن که﴿یُحْیی وَیُمیتُ﴾ رسول دارد و آن رسول نبی هم هست امی هم هست که قبلاً بحثش گذشت این اوصاف در تورات و انجیل به عنوان وصف مختص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است.
پرسش: ...
پاسخ: محال نیست ولی برای قبل آنها از نظر اقلیم جهانی بود ولی از نظر زمان محدود بود برای اینکه همه آنها بشارت دادند به رسول بعدی اگر ﴿ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالإِنْجِیلِ﴾ این دلیل است برا اینکه جهانی بودن اینها فقط اقلیمی است به دلیل اینکه همه آنها بشارت دادند به رسول آینده پس این نمیتواند جهانی تاریخی باشد جهانی جغرافیایی و شمول مکانی هست البته انبیای اولواالعزم اینطور بودند.
پرسش: ...
پاسخ: نه اختصاص نداشت برای اینکه موسای کلیم عیسای مسیح اینها اختصاص به بنیاسرائیل داشتند منتها در منطقه بنیاسرائیل ذکر میشدند دیگر فرمود: ﴿فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ اْلأُمِّیِّ الَّذی یُؤْمِنُ بِاللّهِ﴾ این کلمه امی در قرآن کریم مخصوص پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است برای غیر آن حضرت ذکر نشد برخیها درباره امی آن چند احتمال که قبلاً گذشت یا به معنای امالقری بودن یا امت عرب بودن یا منسوب به امت بودن و مانند آن هست اما معنای دیگری که برای امی ذکر کردند این است که این اصلش أمی است نه اُمی أم یعنی قصد امّ یعنی قصد و در مقام نسبت یک تغیری در آن همزه پدید میآید که مفتوح میشود مضموم میشود امی یعنی او که مقصود کل است بالأخره همگان او را میطلبند اگر او أمی است یعنی أُمی است همه به او ائتمام میکنند اقتدا میکنند او مقصود است او منظور است پس جهانی خواهد بود برخیها هم أمی قرائت کردند آنطوری که در تفسیر آلوسی آمده است.
مطلب دیگر این است که اینکه گفته شد مکتوب است در تورات و انجیل این حصر نیست چون مکتوب در زبور هم هست منتها آن اهتمامی که بنیاسرائیل برای تورات و انجیل قائلاند آن احترام و اهتمام برای زبور نیست وقتی که جریان تورات و انجیل مطرح بشود کفایت میکند وگرنه در زبور هم آمده است.
مطلب دیگر آن است که اگر این آیه در همان زمان نازل شده باشد یعنی بعد از اینکه موسای کلیم عرض کرد ﴿وَاکْتُبْ لَنا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِی اْلآخِرَةِ إِنّا هُدْنا إِلَیْکَ قالَ عَذابی أُصیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَرَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾ در همان زمان یک چنین مطلبی نازل شده باشد که اکنون قرآن دارد آن را نقل میکند آنگاه این سؤال مطرح است که در آن زمانی که موسای کلیم (سلام الله علیه) عرض کرد ﴿وَاکْتُبْ لَنا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِی اْلآخِرَةِ إِنّا هُدْنا إِلَیْکَ﴾ خدای سبحان چگونه فرمود رحمت من وسعت کل شیء اما این را برای متقیان و مؤمنانی ثبت میکنم که به پیغمبری ایمان میآورند که نام آن پیغمبر در تورات و انجیل هست چون هنوز انجیلی نیامده که اگر آیه 157 به دنبال 156 است کما هو الظاهر و اگر وحدت سیاق ایجاب میکند که بعد از اینکه موسای کلیم آن صحنه را دید ﴿وَاخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً﴾ حالتی برای آن هفتاد نفر پدید آمد دوباره زنده شدند وجود مبارک موسای کلیم عرض کرد ﴿إِنّا هُدْنا إِلَیْکَ﴾ یعنی «رجعنا الیک» رحمتت را برای ما مقرر فرما خداوند در پاسخ فرمود من دارای عذابی هستم که برابر مشیئت افراد را عذاب میکنم ودارای دو رحمتم یک رحمت عامه یک رحمت خاصه رحمت عامهام وسعت کل شیء رحمت خاصهام برای متقیانی است که به پیغمبری ایمان بیاورند که نام آن پیغمبر در تورات و انجیل هست خب اگر در چنین فضایی این مطلب نازل شد و قرآن کنونی آیات کنونی دارد همان قصه را تشریح میکند خب در آن عصر موسای کلیم سخن از انجیل نبود تا خدا به موسای کلیم بفرماید این رحمت مخصوص من برای کسانی است که به پیغمبری ایمان میآورند که اسمش را در تورات و انجیل میبینند این سؤال پاسخش این است که خب اگر همان خدا به جریان پیغمبر از نظر علم غیب دارد اینها را آگاه میکند درباره انجیل هم همین حرف را میزند یعنی موسای کلیم (سلام الله علیه) تو بدان امت تو بداند بعد از تو ما دوتا پیغمبر میفرستیم یکی صاحب انجیل است و یکی صاحب قرآن عمده صاحب قرآن است ما نام صاحب قرآن را هم در تورات تو آوردیم هم در انجیلی که بعد از تورات تو میفرستی ما آوردیم این است معنایش بنابراین محذوری از این جهت نخواهد داشت.
مطلب بعدی ان است که در همین آیه محل بحث یعنی آیه 158 سوره «اعراف» فرمود که ﴿فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ اْلأُمِّیِّ الَّذی﴾ که خود این پیغمبر هیچ داعیهای ندارد ﴿یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَکَلِماتِهِ﴾ هرگز انبیا مردم را به خود دعوت نمیکنند انبیا مردم را به الله دعوت میکنند یکی از خصوصیتهای قرآن کریم آن است که وقتی میخواهد رسالت انبیا را بازگو کند میفرماید هیچ پیغمبری مردم را به خود دعوت نکرد بلکه به مردم میگوید که یک راهی است رفتنی است بیایید راه خوبی است من میروم شما هم به دنبال من همین راه را طی کنید هر چه من پیروی میکنم پیروی کنید نه پیرو من باشید در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود که ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلُّ﴾ اول خود پیغمبر ایمان دارد و عمل میکند بعد مؤمنین اینجا هم میفرماید که به پیغمبری ایمان بیاورید که پیشاپیش قبل از شما به خدا و کلمات خدا ایمان میآورد منظور از کلمات خدا همان تورات و انجیل و کلمات تکوین و تدوین الهی است بعد فرمود ایمان تنها کافی نیست تبعیت کنید از نظر عمل تا هدایت بشوید این هدایت یقینا هدایت پاداشی است حالا تا چه اندازه شما عمل بکنید اگر عملتان «خوفاً من النار» است هدایت میشوید که از جهنم نجات پیدا کنید اگر «شوقاً الی الجنة» است به بهشت هدایت میشود به عنوان ایصال مطلوب اگر بالاتر از اینها به علم لدنی است که در تفسیر صافی آمده به علم لدنی هدایت میشوید و بالاتر از این اگر به لقاءالله است خب به لقاءالله هدایت میشوید وگرنه آن هدایت تشریعی که با خود ایمان همراه است نمیشود گفت که ایمان بیاورید عمل بکنید تا هدایت بشوید برای اینکه اگر کسی خود ایمان هدایت است خود عمل صالح هدایت است پس معلوم میشود این اهتدا یا اهتدای پاداشی است ارائه طریق دیگر نیست ایصال مطلوب است مطلوبها هم فرق میکند و عالیترین مطلوب همان لقاءالله است.
«و الحمد لله رب العالمین»
برای چه کسی مبعوث شدید؟﴿قُلْ یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعًا﴾
تحلیل مسئله ربوبیت به خلقت برمیگردد
رب یعنی مدبّر خالق
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعًا الَّذی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ یُحْیی وَیُمیتُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ اْلأُمِّیِّ الَّذی یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَکَلِماتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ﴾
بعد از اینکه خصوصیت رسالت و نبوت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بازگو شد آنگاه فرمود که به چند دلیل همه مردم جهان باید این حرف را بپذیرند ﴿قُلْ یا أَیُّهَا النّاسُ﴾ خطاب به همه مردم است هر کسی که ناس بر او صادق است اختصاصی به عصر و مصر ندارد مردم همه اعصار و امصار را شامل میشود تعبیر ﴿یا أَیُّهَا النّاسُ﴾ این است مگر اینکه دلیل خاصی بر انصراف یا تخصیص و تقیید اقامه بشود این با آن روایتی را که مرحوم فیض در صافی از مجالس نقل میکند هم هماهنگ است که عدهای از بنیاسرائیل حضور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشرف شدند عرض کردند آیا شما برای ما مبعوث شدید یا برای عجم یا برای عرب برای چه کسی مبعوث شدید؟ آن وقت این آیه نازل شد که ﴿قُلْ یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعًا﴾ در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که معنای نزول آیه در یک زمینه این نیست که یک قصه تاریخی مختصری اتفاق افتاده فوراً همزمان یک آیهای نازل شده باشد البته گاهی اینچنین است نظیر آیه ﴿ إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ ﴾ آیه مباهله آیه تطهیر و مانند آن و اما گاهی یک سؤالی در یک زمینه فکری مطرح بود و مدتها این سؤال ماند تا اینکه در فرصت مناسبی ذات اقدس الهی به این سؤال پاسخ داد در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت با اینکه این سوره یکجا نازل شده است ولی برای بعضی آیاتش شأن نزول ذکر میکنند معنای شأن نزول آیات سوره «انعام» با اینکه یکجا نازل شده است و هزارها فرشته این سوره را بدرقه کردند تا بر قلب مطهر حضرت نازل شده است (صلّی الله علیه و آله و سلّم) معنایش این نیست که مثلاً آن شأن نزول باعث شده است که فلان آیه سوره «انعام» نازل شده و شأن نزول دیگر باعث شده است که آیه سوره «انعام» جداگانه نازل شده باشد بلکه این مسائل مطرح بود در چنین جو و فضایی این سوره نازل شده است که قابل انطباق بر آن مطلبی است که مورد سؤال بود در جریان سوره «اعراف» از یک نظر هم همینطور است این آیاتی که الآن مورد بحث است متحد السیاقاند ظاهراً با هم نازل شدهاند گرچه در زمینهای بود که برخی از بنیاسرائیل از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال میکردند آیا شما رسول عربید یا عجمید برای ما هستید یا برای دیگران؟ این سؤال مطرح بود و آیه ﴿یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعًا﴾ میتواند پاسخ آن سؤال باشد اما معنایش این نیست که این بریده و جدای از آیات دیگر در یک مقطع مخصوص نازل شد است.
مطلب دیگر آن است که آیات فراوانی در قرآن کریم هست که دلالت میکند بر اینکه پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیغمبر همه مردم است که بعضی از آنها در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت بعضی هم در سایر سور خواهد آمد آیه نوزده سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این بود که ﴿وَأُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ ِلأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ﴾ این قرآن به این منظور نازل شده است که من شما مخاطبان و مردم این عصر و هر کسی که قرآن به آنها رسیده است آنها را انذار کنم خب این نشان میدهد که همه مردم تمام کسانی که قرآن به آنها رسیده است مشمول این حکماند چه اینکه در آیه 92 همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم تا حدودی این مطلب اشاره شد که فرمود: ﴿وَهذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَمَنْ حَوْلَها﴾ اگر منظور مکه و اطراف مکه باشد البته این دلیل بر جهانی بودن قرآن نیست اما اگر منظور ﴿مَنْ حَوْلَها﴾ آن معنای جامعش باشد یعنی ام القری و تمام کسانی که در اطراف مکهاند از آن جهت که مثلاً کعبه در وسط زمین است و مکه وسطالارض است با یک دیدی ﴿مَنْ حَوْلَها﴾ شامل همه خواهد شد که بحثش گذشت آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» هست آن هم باز نشانه جهانشمولی قرآن کریم است در سورهٴ «سبأ» این کریمه نشانه آن است که همه مردم روی زمین مشمول پیام الهیاند آیه 28 سوره «سبأ» این است ﴿وَما أَرْسَلْناکَ إِلاّ کَافَّةً لِلنّاسِ بَشیرًا وَنَذیرًا﴾ برای همه مردم یعنی در حقیقت و ما ارسلناک الا للناس کافة چه اینکه آیه آیهای که ﴿وَما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾ هم نشانه سعه نبوت و رسالت حضرت و جهانشمولی آن حضرت است برابر آنچه که در آیه اول سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» آمده است که ﴿تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیرًا﴾ خب اگر قرینه خاص نداشته باشیم منظور از عالمین مطلق جهانیان است و مردم عالم هست اگر یک قرینه خاصی داشتیم نظیر آنچه که درباره حضرت مریم (سلام الله علیها) آمده است میگوییم عالمین عصر خودش وگرنه اگر قرینه خاصی نبود بر خلاف بلکه قرینه فراوانی بود بر وفاق اطلاق و عموم عالمین این عموم یا اطلاق مأخوذ است یعنی پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای تمام مردم مبعوث شده است چه در طول تاریخ چه مردمی که در اقالیم گوناگون به سر میبرند که این با خاتمیت هم سازگار است چه اینکه ﴿نَذِیراً لِلْبَشَرِ﴾ ی هم که در بعضی از آیات آمده است این را تایید میکند یعنی برای بشریت این کتاب انذار است پس اینکه فرمود: ﴿قل یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعاً﴾ تعبیر به ﴿النّاسُ﴾ تعبیر به جمیع نشان میدهد که رسالت آن حضرت و دعوت آن حضرت و ادعای آن حضرت جهانشمول است برای این جهانشمولی دوتا برهان اقامه شده است یکی تحلیل محور دعوت او و یکی برای رفع استبعاد سعه ربوبیت ذات اقدس الهی اما تحلیل دعوت او در آیه قبل یعنی آیه 157 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» دعوت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و عصاره رهبری او را بازگو فرمود که او امر به معروف میکند نهی از منکر میکند طیبات را حلال میکند خبائث را تحریم میکند هر گونه اصر و اغلال اعتقادی اخلاقی حقوقی و فقهی همه را برمیدارد و دیگر اختصاصی به مسائل احکامی ندارد بلکه اخلاق رذیله هم برداشته میشود و اختصاصی به اخلاق ندارد حقوق تعدیآمیز را هم برمیدارد و اختصاصی به مسائل فقهی اخلاقی حقوقی ندارد بلکه عقایدی که دست و پای انسان را میبندد از نظر جهانبینی آنها را هم برمیدارد گرچه همه اینها از جهتی مشمول حکم فقهیاند زیرا عقیده از آن جهت که در محدوده اعتقاد قرار داد و تحصیل چنین اعتقادی واجب است حکم فقهی دارد اخلاق رذیله از آن جهت که اتصاف به آنها محرم است و اتصاف به اخلاق حسنه واجب یا مستحب است حکم فقهی دارد مسائل حقوقی هم بشرح ایضاً الا اینکه در مقام تقسیم مسائل اعتقادی از اخلاقی از حقوقی از فقهی جداست خب و این وضع اصر و اغلال یعنی نهادن آنچه که مانع حرکت است و غل از آن جهتی هم که مانع قیام و قعود است و باز کردن دست و پاست همه اینها را برمیدارد خواه مربوط به فقه باشد خواه مربوط به اخلاق باشد خواه مربوط به حقوق باشد خواه مربوط به عقاید همه بخشهای چهارگانه را شامل میشود آنگاه کسی که یک چنین پیامی میآورد پیام جهانی است چون بشر بالأخره در حقیقت بشری اتفاق نوعی دارد اینها انواع گوناگون نیستند چون اینها انواع گوناگون نیستند یک قانون مشترک میتواند رهبری اینها را به عهده بگیرد آن مطلب اول که بشر حقایق گوناگون و انواع گوناگون نیست گذشته از شواهد برهانی تجارب خارجی هم تأیید میکند مردمی که در مشرقزمیناند مغربزمیناند در شمال زندگی میکنند در جنوب زندگی میکنند با تفاوت ضریبهای هوشی در بسیاری از اصول جامع شریکاند شما ببینید از تاشکن شرق تا واشنگتن غرب حوزههای علمی فراوانی هست دانشگاههای علمی فراوانی هست در شعب گوناگون علوم تجربی ریاضی انسانی در همه این حوزهها و همه این دانشگاهها در همه این شعب گوناگون علوم ریاضی تجربی انسانی میبینید زنها شرکت میکنند مردها شرکت میکنند یک شرقی و یک غربی کنار هم در یک کلاس در یک حوزه در یک دانشکده شرکت میکنند و همه هم میفهمند خب چه شاهد تجربی بهتر از اینکه انسان یک حقیقت است برای اینکه شما انواع و اقسام علوم تجربی را علوم ریاضی را و علوم انسانی را در بخش علوم انسانی مثل فلسفه عرفان کلام حقوق فقه و اینها در علوم ریاضی هندسه و حساب و زیر مجموعه فراوان علوم تجربی طب و زیر مجموعه آن داروسازی و زیر مجموعه آن همه اینها را شما ببینید در حوزهها و در دانشکدهها برای انسانها تدریس میکنند زنها شرکت میکنند مردها هم شرکت میکنند معلوم میشود اینها یک حقیقت واحدند شرقی شرکت میکند غربی شرکت میکند ابیض و اسود شرکت میکنند معلوم میشود حقیقت واحدند خب ما اگر بخواهیم ثابت بکنیم که انسانها یک حقیقتاند یا چند حقیقت بهترین راهش همین است دیگر از نظر مسائل اخلاقی و حقوقی هم میبینیم که آداب و سنن مشترکی دارند خب اگر انسان حقیقت مشترک است برای هدایت چنین انسان یک قانون مشترکی لازم است و ذات اقدس الهی به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید این اصول را به مردم برسان بعد میفرماید که به استثنای احکام اقلیمی اینها یک امور مشترک است هیچ کسی نیست که معروف را یعنی چیزی که نزد عقل و برهان به رسمت شناخته شده است معرفه است این را نپذیرد و چیزی که منکر است یعنی نزد عقل و فطرت نکره است ناشناس است به رسمیت شناخته نشده این را نهی نکند اگر ما فطرت نداشته باشیم و عقل مشترک نداشته باشیم هرگز حقوق بشر مشترک نخواهیم داشت الآن سازمان ملل منشور ملل جامعه ملل سایر مجامع بینالمللی اینها باور کردند که میشود بشر را با یک سلسله اصول مشترک اداره کرد اما منبعی برای این ارائه نمیکنند از کجا ما ثابت بکنیم که حقوق بشر مشترک است باید اول انسانشناس باشیم و ثابت بکنیم که انسان حقیقت مشترک است انسان را خصوصیتهای اقلیمی عادات آداب رسوم سنن اینها تأمین نمیکند اگر حقیقت انسان را این امور تأمین میکند این امور که مختلف است پس انسان یک حقیقتی دارد که چه در مشرقزمین باشد چه در مغربزمین چه در بین شرق و غرب به سر ببرد چه در قطب و استوا هر انسانی در هر منطقهای از این مناطق یاد شده به سر ببرد با دیگر انسانها یک حقیقت مشترکی دارد پس ماورای رسوم و عاداب و آداب و زبان و زمان و نژاد و قومیت یک گوهر مشترکی است آن را دین مشخص کرد به عنوان فطرت این حرفی برای گفتن دارد میفرماید فطرت در همه هست ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ هست ﴿فَالهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ هست هر انسانی در هر منطقهای بخواهد زندگی کند و از هر دیاری بخواهد نشأت بگیرد وابسته به هر زبان و زمان و نژاد و قوم و قبیلهای باشد این حقیقت را دارد قرآن یک حرفی برای جهانی شدن دارد میگوید انسانها یک گوهر مشترک دارند برای این گوهر مشترک قانون مشترک میشود وضع کرد به نام فطرت اگر کسی فطرت را نپذیرد آن گوهر مشترک را نپذیرد این از چه راه ثابت میکند که برای بشر میتواند حقوق بشر تنظیم بکند شما اگر برای بشر یک حقوق مشترکی قائلید باید یک گوهر مشترکی قائل باشید شما راهی برای اثبات گوهر مشترک ندارید اما دین یک چنین راهی را دارد خب این اصول یاد شده با آن گوهر مشترک هماهنگ است حالا چنین است فرمود بگو ای بشر من برای شما پیام آوردم حرفهای من حرفهای بشری است حرفهای جهانی است چیزی را که فطرت به رسمیت میشناسد آن را من امر میکنم چیزی را که فطرت به رسمیت نمیشناسد من نهی میکنم چیزی را که فطرت و طبیعت میپسندند خوشش میآید من حلال میکنم چیزی را که فطرت و طبیعت ناخوشایند از اوست من تحریم میکنم چیزی را که دست و بال فطرت را میبندد من میگشایم چیزی که دست و بال طبیعت را میبندد من میگشایم این حرف او این هم نتیجه آن حرف حالا که چنین مطلب و رهآورد جهانی دارد رسالت او باید جهانی باشد ﴿قل یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعاً﴾ و اگر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد از تشکیل حکومت مرکزی در مدینه و گرفتن منطقه حجاز و نازل شدن آیه سوره ﴿إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَالْفَتْحُ ٭ وَرَأَیْتَ النّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ أَفْواجاً﴾ نامهای برای امپراطوری ایران و روم نوشت این معنایش این نیست که از آن به بعد رسالت پیغمبر جهانی شد بلکه به این معناست از آن به بعد برنامه اجرایی آن حضرت از حجاز گذشت برای اینکه ذات اقدس الهی در همان طلیعه رسالتش فرمود: ﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الکُفَّارِ﴾ فرمود شما اگر بخواهید مقاتله کنید مناظره کنید مناظره کنید مجاهده کنید باید از مرزهای خودتان شروع کنید آنهایی که یلی شما هستند تلی شما هستند نزدیک شما هستند با آنها حسابتان را صاف کنید بعد برسید به امپراطوری روم و ایران پس اگر حضرت در اواخر بعثتشان نامه برای کسراهای ایران و قیصرهای روم نوشتند نه معنایش این است که تازه این دستور نازل شده این نظیر احکام فرعی نیست که مثلاً بگوییم در فلان سال حکم زکات آمده در فلان سال حکم خمس آمده آن رسالت حضرت در همان آغازش جهانی بود به دلیل اینکه در عتایق سور همان سوری که در مکه نازل شد آیات جهانشمولی هست ﴿نَذِیراً لِلْبَشَرِ﴾ هست ﴿وَما أَرْسَلْناکَ إِلاّ کَافَّةً لِلنّاسِ﴾ هست ﴿تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیرًا﴾ هست ﴿یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعًا﴾ هست ﴿لأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ﴾ هست و مانند آن پس اجرای او در مراحل بعدی قرار گرفته است نه اصل رسالت خب اما برای نفی استبعاد برهانی اقامه کرده است که مطلب دوم است فرمود به اینکه تعیین رهبری تعیین رسالت نبوت امامت و مانند آن به دست خداست برای اینکه همه امور را در نظام آفرینش او اداره میکند گاهی ذات اقدس الهی از خالقیت حد وسط میسازد برهان اقامه میکند بر ربوبیت گاهی از ربوبیت برهان اقامه میکند حد وسط اقامه میکند برای اینکه او مرسل هست رسالت به دست اوست اما مطلب اول که به بحث فعلی ما مرتبط نیست فقط به عنوان اشاره و تأیید بازگو میشود این است که عالم را چه کسی باید اداره کند؟ آن کسی که آفرید به دو دلیل یکی اینکه تحلیل مسئله ربوبیت به خلقت برمیگردد چون رب روابط ایجاد میکند رب یعنی مدبّر خالق آن کان تامه و حلیت بسیطه ایجاد میکند آفرینش است زمین ایجاد میکند آسمان ایجاد می کند انسان ایجاد میکند درخت ایجاد میکند و مانند آن ایجاد است کان تامه است رب کان ناقصه میدهد میرویاند تدبیر میکند که لازمه ربوبیت و تربیب تربیت است وگرنه رب غیر از تربیت است آن ناقص است این مضاعف است اصلاً بابشان جداست خب این رب کسی که مدبّر باشد «المالک المدبّر» را به او میگویند السید المدبّر را به او میگویند رب لازمه تربیب تربیت است کسی مربی است که مربب باشد مدبّر باشد کسی که کان ناقصه ایجاد میکند یعنی چه؟ یعنی بین اشیاء روابط ایجاد میکند کمالات را به اینها میدهد اوصاف را به اینها میدهد ایجاد کان ناقصه یعنی اوصاف را به موصوفها دادند کمالها را به مستکمل دادن حرکت را به متحرک دادن فعلیت را به یک موجود بالقوه عطا کردن و مانند آن این میشود تربیب و ربوبیت خب چه کسی باید ربوبیت عالم را به عهده بگیرد؟ آن کسی که اصل عالم را آفرید چرا؟ به دو دلیل یکی اینکه بازگشت ربوبیت به خالقیت است چون او دارد رابطه ایجاد میکند کان ناقصه ایجاد میکند وصف را به موصوف عطا میکند این یک خلقت است آفرینش وصف در موصوف خلقت است چون عندالتحلیل بازگشت ربوبیت به خالقیت است لذا ذات اقدس الهی برای وثنیین حجاز از راه توحید خالقی توحید ربوبی ثابت میکند فرمود شما قبول دارید که خالق آسمان و زمین خداست؟ ﴿لَیَقُولُنَّ اللّهُ﴾ فرمود حالا که قبول دارید خالق اوست پس رب هم اوست این حد وسط برهان اول اما حد وسط برهان دوم این است که ما لازم نیست ربوبیت را به خالقیت برگردانیم که بگوییم عندالتحلیل رب همان خالق است برای اینکه کان ناقصه ایجاد میکند وصف ایجاد میکند این یک نوع خلقت است بلکه میگوییم بر فرض هم تدبیر به معنای تربیت باشد اداره شئون باشد کسی میتواند اینها را اداره کند که از عمق هستی اینها با خبر باشد کسی که از سود و زیان اینها با خبر نیست که نمیتواند اینها را تربیت کند بپروراند کسی از سود و زیان اینها مصلحت و مفسده اینها با خبر است که اینها را آفریده باشد کسی که اینها را نیافریده باشد که از مصالح و مفاسد اینها خبر ندارد خب پس کسی که آفرید از مصالح و مفاسد و منافع و مضار با خبر است پس کسی که خالق است باید رب باشد لذا برای توحید ربوبی از همین توحید خالقی استفاده میکند که ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَاْلأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللّهُ﴾ این دوتا برهان است که از توحید خالقی به توحید ربوبی میرسند و ثابت میکنند که او رب است و لا شریک له حالا که ثابت شد او رب است آیا فقط رب ارض و سما و حجر و مدر و شجر است یا رب انسان هم هست؟ انسان که نظیر درخت نیست که با یک باران و نسیم حل بشود که آن با یک مقداری باران حل میشود با یک مقداری نسیم حل میشود با یک مقداری مواد دیگر مثلاً تأمین میشود خب آیا انسان را هم باید تربیت کند یا فقط درخت و معدن را تربیت میکند اگر انسان را تربیت بکند انسان یک موجود متفکر مختار است یک موجود اندیشور را جز از راه اندیشه که نمیشود راهنمایی کرد که تغذیه او تغذیه فرهنگی است فرمود او چون مربی همه است باید انسان را هم بپروراند و برای ما هم فرق نمیکند شرقی و غربی ندارد برای شما شرقی و غربی دارد شمال و جنوب دارد عرب و عجم دارد تازی و فارسی دارد برای او که یکی است که مالک سماوات و ارض است هیچ الهی غیر از او نیست حیات و ممات به دست اوست خب اگر حیات گیاهان به دست او حیات انسانها هم به دست اوست انسان یک حیات گیاهی دارد که قبلاً بحثش گذشت آن وقتی که میخورد و میروید و بالند میشود مثل کودک و نوجوان یک حیات حیوانی دارد آن وقتی که به این سلسله مسائل عواطف و بخشی از اخلاق و ریاست و مرئوسیت و عضویت و با این سلسله امور است که اینها در زنبور عسل و امثال اینها در حیات حیوانی هست یک حیات انسانی دارد و آن خضوع در برابر آن وحدت مطلقه است لقاء الله طلب کردن است به وحی و نبوت و ولایت اندیشیدن است آن هم حیات اوست این حیات را هم باید ذات اقدس الهی عطا کند فرمود محیی اوست ممیت اوست همه را او باید زنده کند انسان را هم برابر آیه سورهٴ مبارکهٴ «انفال» که ﴿اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُم﴾ هم باید او اداره میکند اگر به درخت بگویند وقتی که باران آمده خودت را جمع نکن زیر باران از این باران الهی مدد بگیر تا زنده بشوی یعنی اگر تربیت بخواهد بشوی بالنده بشوی راهت استفاده از باران است این هم نور است که نازل کرده این هم آب حیات است که نازل کرده ﴿اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ پیغمبر هم حرفی جز حرف ما ندارد دیگر لذا آنجا ضمیر تثنیه نیاورد نفرمود «استجیبوا لله و للرسول اذا دعواکم» اینجا ضمیر مفرد است برای اینکه پیغمبر هم دعوتش جز دعوت حق چیز دیگر نیست خب این حیاتبخش است وقتی حیاتبخش است باید از این حیاتبخشی بهره برد آن محیی است آن ممیت است و مانند آن اینها براهین است برای اینکه کسی تعجب نکند که چطور ذات اقدس الهی برای کل جهان یک پیغمبر میفرستد نه اصل پیغمبر فرستادن برای اوست برای کل جهان هم میتواند یک پیغمبر بفرستد چه اینکه برای اقالیم گوناگون یا اعصار متنوع انبیای گوناگون فرستاده است خب پس ﴿یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعاً﴾ طبق آن برهانی که گذشت طبق آیه سورهٴ مبارکهٴ 57 پس من رسالتم جهانی است ﴿الَّذی﴾ حالا این تعلیق حکم بر وصف است که خدا میتواند یک پیغمبر جهانی بفرستد.
پرسش: ...
پاسخ: اجنه جمع جنین است ﴿وَإِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُم﴾ اجنه جمع جن نیست برای جن چرا جنّه که جمع جن است برای آنها هم هست برای اینکه جن هم مثل انسان موجود متفکر است راهنما میخواهد عالم مخصوص خودشان را دارند و آن سوره «احقاف» آن سوره «جن» اینها هم همین است دیگر ﴿اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنّا سَمِعْنا قُرْآنًا عَجَباً﴾ که گفتند آن جنها یا یهودی بوند یا مسیحی چون بالأخره کتابی که من بعد موسی است یا یهودیهایی بودند که به شریعت موسی عمل میکردند یا عیسویها بودند که شریعتشان همان شریعت موسای کلیم بود در این بخشها ﴿الَّذی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ یُحْیی وَیُمیتُ﴾ اینها را دیگر با واو عطف نفرمود هر کدام از اینها میتواند حد وسط برای تقریر برهان باشد چون ملک السماوات و الارض اوست او باید اداره کند چون الوهیت مخصوص اوست او باید اداره کند چون قدرت احیا و اماته منحصر در اوست او باید اداره کند آنگاه با فای تفریع امر کرد فرمود پس ﴿فَآمِنُوا بِاللّهِ﴾ برای اینکه «لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ یُحْیی وَیُمیتُ و رسوله» برای اینکه آن کسی که ﴿لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾ رسول دارد آن که ﴿ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ﴾ رسول دارد آن که﴿یُحْیی وَیُمیتُ﴾ رسول دارد و آن رسول نبی هم هست امی هم هست که قبلاً بحثش گذشت این اوصاف در تورات و انجیل به عنوان وصف مختص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است.
پرسش: ...
پاسخ: محال نیست ولی برای قبل آنها از نظر اقلیم جهانی بود ولی از نظر زمان محدود بود برای اینکه همه آنها بشارت دادند به رسول بعدی اگر ﴿ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالإِنْجِیلِ﴾ این دلیل است برا اینکه جهانی بودن اینها فقط اقلیمی است به دلیل اینکه همه آنها بشارت دادند به رسول آینده پس این نمیتواند جهانی تاریخی باشد جهانی جغرافیایی و شمول مکانی هست البته انبیای اولواالعزم اینطور بودند.
پرسش: ...
پاسخ: نه اختصاص نداشت برای اینکه موسای کلیم عیسای مسیح اینها اختصاص به بنیاسرائیل داشتند منتها در منطقه بنیاسرائیل ذکر میشدند دیگر فرمود: ﴿فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ اْلأُمِّیِّ الَّذی یُؤْمِنُ بِاللّهِ﴾ این کلمه امی در قرآن کریم مخصوص پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است برای غیر آن حضرت ذکر نشد برخیها درباره امی آن چند احتمال که قبلاً گذشت یا به معنای امالقری بودن یا امت عرب بودن یا منسوب به امت بودن و مانند آن هست اما معنای دیگری که برای امی ذکر کردند این است که این اصلش أمی است نه اُمی أم یعنی قصد امّ یعنی قصد و در مقام نسبت یک تغیری در آن همزه پدید میآید که مفتوح میشود مضموم میشود امی یعنی او که مقصود کل است بالأخره همگان او را میطلبند اگر او أمی است یعنی أُمی است همه به او ائتمام میکنند اقتدا میکنند او مقصود است او منظور است پس جهانی خواهد بود برخیها هم أمی قرائت کردند آنطوری که در تفسیر آلوسی آمده است.
مطلب دیگر این است که اینکه گفته شد مکتوب است در تورات و انجیل این حصر نیست چون مکتوب در زبور هم هست منتها آن اهتمامی که بنیاسرائیل برای تورات و انجیل قائلاند آن احترام و اهتمام برای زبور نیست وقتی که جریان تورات و انجیل مطرح بشود کفایت میکند وگرنه در زبور هم آمده است.
مطلب دیگر آن است که اگر این آیه در همان زمان نازل شده باشد یعنی بعد از اینکه موسای کلیم عرض کرد ﴿وَاکْتُبْ لَنا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِی اْلآخِرَةِ إِنّا هُدْنا إِلَیْکَ قالَ عَذابی أُصیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَرَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾ در همان زمان یک چنین مطلبی نازل شده باشد که اکنون قرآن دارد آن را نقل میکند آنگاه این سؤال مطرح است که در آن زمانی که موسای کلیم (سلام الله علیه) عرض کرد ﴿وَاکْتُبْ لَنا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِی اْلآخِرَةِ إِنّا هُدْنا إِلَیْکَ﴾ خدای سبحان چگونه فرمود رحمت من وسعت کل شیء اما این را برای متقیان و مؤمنانی ثبت میکنم که به پیغمبری ایمان میآورند که نام آن پیغمبر در تورات و انجیل هست چون هنوز انجیلی نیامده که اگر آیه 157 به دنبال 156 است کما هو الظاهر و اگر وحدت سیاق ایجاب میکند که بعد از اینکه موسای کلیم آن صحنه را دید ﴿وَاخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً﴾ حالتی برای آن هفتاد نفر پدید آمد دوباره زنده شدند وجود مبارک موسای کلیم عرض کرد ﴿إِنّا هُدْنا إِلَیْکَ﴾ یعنی «رجعنا الیک» رحمتت را برای ما مقرر فرما خداوند در پاسخ فرمود من دارای عذابی هستم که برابر مشیئت افراد را عذاب میکنم ودارای دو رحمتم یک رحمت عامه یک رحمت خاصه رحمت عامهام وسعت کل شیء رحمت خاصهام برای متقیانی است که به پیغمبری ایمان بیاورند که نام آن پیغمبر در تورات و انجیل هست خب اگر در چنین فضایی این مطلب نازل شد و قرآن کنونی آیات کنونی دارد همان قصه را تشریح میکند خب در آن عصر موسای کلیم سخن از انجیل نبود تا خدا به موسای کلیم بفرماید این رحمت مخصوص من برای کسانی است که به پیغمبری ایمان میآورند که اسمش را در تورات و انجیل میبینند این سؤال پاسخش این است که خب اگر همان خدا به جریان پیغمبر از نظر علم غیب دارد اینها را آگاه میکند درباره انجیل هم همین حرف را میزند یعنی موسای کلیم (سلام الله علیه) تو بدان امت تو بداند بعد از تو ما دوتا پیغمبر میفرستیم یکی صاحب انجیل است و یکی صاحب قرآن عمده صاحب قرآن است ما نام صاحب قرآن را هم در تورات تو آوردیم هم در انجیلی که بعد از تورات تو میفرستی ما آوردیم این است معنایش بنابراین محذوری از این جهت نخواهد داشت.
مطلب بعدی ان است که در همین آیه محل بحث یعنی آیه 158 سوره «اعراف» فرمود که ﴿فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ اْلأُمِّیِّ الَّذی﴾ که خود این پیغمبر هیچ داعیهای ندارد ﴿یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَکَلِماتِهِ﴾ هرگز انبیا مردم را به خود دعوت نمیکنند انبیا مردم را به الله دعوت میکنند یکی از خصوصیتهای قرآن کریم آن است که وقتی میخواهد رسالت انبیا را بازگو کند میفرماید هیچ پیغمبری مردم را به خود دعوت نکرد بلکه به مردم میگوید که یک راهی است رفتنی است بیایید راه خوبی است من میروم شما هم به دنبال من همین راه را طی کنید هر چه من پیروی میکنم پیروی کنید نه پیرو من باشید در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود که ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلُّ﴾ اول خود پیغمبر ایمان دارد و عمل میکند بعد مؤمنین اینجا هم میفرماید که به پیغمبری ایمان بیاورید که پیشاپیش قبل از شما به خدا و کلمات خدا ایمان میآورد منظور از کلمات خدا همان تورات و انجیل و کلمات تکوین و تدوین الهی است بعد فرمود ایمان تنها کافی نیست تبعیت کنید از نظر عمل تا هدایت بشوید این هدایت یقینا هدایت پاداشی است حالا تا چه اندازه شما عمل بکنید اگر عملتان «خوفاً من النار» است هدایت میشوید که از جهنم نجات پیدا کنید اگر «شوقاً الی الجنة» است به بهشت هدایت میشود به عنوان ایصال مطلوب اگر بالاتر از اینها به علم لدنی است که در تفسیر صافی آمده به علم لدنی هدایت میشوید و بالاتر از این اگر به لقاءالله است خب به لقاءالله هدایت میشوید وگرنه آن هدایت تشریعی که با خود ایمان همراه است نمیشود گفت که ایمان بیاورید عمل بکنید تا هدایت بشوید برای اینکه اگر کسی خود ایمان هدایت است خود عمل صالح هدایت است پس معلوم میشود این اهتدا یا اهتدای پاداشی است ارائه طریق دیگر نیست ایصال مطلوب است مطلوبها هم فرق میکند و عالیترین مطلوب همان لقاءالله است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است