- 620
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 157 و 158 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 157 و 158 سوره اعراف"
در بین فرشتهها کسانی هستند که رسولاند اما نبی نیستند
قهراً بین رسول و نبی عامه من وجه است نه عموم و خصوص مطلق
برای موسای کلیم تورات نازل شده است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ اْلأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ٭ قُلْ یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعًا الَّذی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ یُحْیی وَ یُمیتُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ اْلأُمِّیِّ الَّذی یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ کَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ﴾
گرچه در این کریمه کلمه نبی بعد از رسول ذکر شده است و هر نبیی رسول است هر رسولی نبی هست گرچه هر نبی رسول نیست لذا چنین به ذهن میآید که بفرماید «الذین یتبعون النبی الرسول» اول نبی را ذکر بکند بعد رسول را برای اینکه اگر رسول شد یقیناً نبی است و ممکن است نبی باشد لکن رسول نباشد قبلاً اشاره شد که احتمالاً برای اهمیت مسئله رسالت، رسالت را قبل ذکر فرمود در بعضی از آیات قرآن کریم هم کلمه رسول قبل از کلمه نبی ذکر شده است در جریان اسماعیل صادق الوعد آیه 54 سورهٴ مبارکهٴ «مریم» اینچنین است ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا﴾ اگر در آنجا این رسول و نبی معنای لغوی خود را داشته باشد ممکن است که خب رسول قبل از نبی ذکر بشود محذوری نداشته باشد چون معنای اصطلاحی نیست که رسالت بعد از نبوت باشد ولی اگر آنجا هم منظور معنای اصطلاحی باشد آنجا هم لابد نکتهاش اهمیت است و امثال ذلک و شاید آنجا منظور معنای لغوی باشد نه اصطلاحی البته باید علی حده [جداگانه] بحث بشود چون ظاهراً آن اسماعیل صادق الوعد غیر از اسماعیل نبی است فرزند ابراهیم (سلام الله علیه).
مطلب دیگر اینکه گرچه به حسب نشئه بشری هر رسولی نبی هست ولی از نظر معنای جامع رسالت و نبوت ممکن است که عامین من وجه باشند نه عامه مطلق برای اینکه بعضی از رسول نبی نیستند نظیر فرشتگانی که دارای رسالتاند که ﴿اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلاَئِکَةِ رُسُلاً وَمِنَ النَّاسِ﴾ چه اینکه در اول سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» هم فرمود: ﴿جَاعِلِ الْمَلاَئِکَةِ رُسُلاً﴾ ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلاً﴾ خب اگر ﴿اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلاَئِکَةِ رُسُلاً﴾ اگر ﴿جَاعِلِ الْمَلاَئِکَةِ رُسُلاً﴾ پس در بین فرشتهها کسانی هستند که رسولاند اما نبی نیستند قهراً بین رسول و نبی عامه من وجه است نه عموم و خصوص مطلق لکن اگر منظور از نبی یعنی صاحب شریعت و مانند آن، که شریعت را دریافت میکند ولو برای خودش این ممکن است که با رسول عامه من وجه باشد روی این تعبیری که نبی در خصوص انسان هست و رسول بعضی از رسولها هستند که نبی نیستند مثل رسولی که بر فرشته صادق است این طور که قبلاً گفته میشد هر رسولی نبی هست نه این طور نیست بعضی از مرسلین نبی نیستند لکن اگر نبوت را به معنای مطلق خبر مهم گرفتیم یقیناً فرشتگانی که دارای رسالتاند نبوت را هم دارند برای اینکه آنها خبر مهم را دریافت میکنند ولی اگر نبوت را به معنای دریافت اخبار تشریعی بگیریم آنها البته چون شریعت و امر و نهی تشریعی و تکلیفی و امثال ذلک ندارند نبوت تشریع را ندارند لذا در آنجا رسالت هست و نبوت نیست پس وقتی میتوان گفت رسول مطلق است و گاهی ممکن است که کسی رسول باشد و نبی نباشد که منظور از این نبوت نبوت تشریعی باشد اگر منظور از نبوت نبوت تشریعی شد اینچنین نیست که کل رسول نبی و عام مطلق باشند بلکه نه بعضی از مرسلین نبیاند و بعضی از انبیا رسول نیستند یعنی رسالت فرشتگان را ندارند گرچه از آن طرف چون برای خودشان پیام دارند پیام الهی را برای خودشان میرسانند یک رسالتی را دارند ولی اصطلاحاً آنها را رسول نمیگویند پس ممکن است کسی نبی باشد و رسول نباشد مثل کسانی که نبی هستند برای خودشان چه اینکه ممکن است کسی رسول باشد و نبی نباشد مثل فرشتگانی که دارای رسالت هستند برابر آیه سورهٴ «فاطر» و دارای نبوت نیستند البته در صورتی که منظور از این نبوت نبوت تشریعی باشد.
پرسش ...
پاسخ: بعضی از روایات دارد که انبیا عدهای مبعوث شدند فقط برای خودشان شریعتی به آن صورت نداشتند و اگر هم حکم میکردند به حکم انبیای دیگر حکم میکردند مشابه آنچه که فیالجمله تأیید میکند آیه 44 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است که قبلاً گذشت در آیه 44 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این است که ﴿إِنّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فیها هُدًى وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذینَ أَسْلَمُوا لِلَّذینَ هادُوا﴾ خب فرمود ما برای موسای کلیم تورات نازل کردیم که کتاب تشریعی امت اوست و بعضی از انبیای بعد از او برابر همین تورات حکم میکردند وگرنه خودشان شریعتی نیاوردند البته این ثابت نمیکند که اینها برای مردم هم رسالت نداشتند ولی اجمالاً میتوان گفت که ممکن است این آیه شامل کسانی بشود که به منزله علما هستند نسبت به مردم برای تکلیف شخصی خودشان خب نبی بودند اما نسبت به جامعه برابر با کتاب موسای کلیم حکم میکردند نه برابر شریعت خودشان اگر آنچه را که خدای سبحان به ایشان وحی فرستاد برابر همان در جامعه فصل خصومت میکردند دیگر خدا نمیفرمود: ﴿یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذینَ أَسْلَمُوا لِلَّذینَ هادُوا﴾ معلوم میشود که یک سلسله انبیایی هستند که به منزله قاضیهای یک شریعت دیگرند آنچه را که خداوند به اینها وحی میفرستد برای خودشان برابر آن داوری نمیکنند بلکه برابر با شریعت موسای کلیم که از انبیای اولواالعزم است داوری میکنند به هر تقدیر روایات هم همین را تأیید میکند که عدهای از انبیا مبعوث شدند فقط برای خودشان.
مطلب بعدی آن است که نبی گرچه از نبأ است به معنای خبر است اما هر خبری به عنوان نبأ یاد نمیکنند آن خبر مهم را میگویند نبأ و نبی به کسی میگویند که خبر مهم دریافت میکند و اگر در سورهٴ مبارکهٴ «انسان» از جریان قیامت یا را جریان ولایت به عنوان نبأ عظیم یاد شده است آن یک عظمت فاعقه است پس اصل نبأ خبر مهم را میگویند و نبی به کسی میگویند که اخبار مهم را از ذات اقدس الهی دریافت بکند اصولاً آنچه که از وحی به او میرسد خبر مهم است و اگر در سوره «انسان» جریان نبأ به عظمت ستوده شد و وصف شد این نشانه آن است که آن خبر خیلی مهم است ﴿قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظیمٌ ٭ أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ﴾ در جریان قیامت اینچنین است و ولایت هم همینطور است خبر مهم همان ولایت اهلبیت است اینکه در بعضی از ادعیه میگوییم «یا ابن النباء العظیم» به وجود مبارک حضرت حجت عرض میکنیم تو پسر نبأ عظیم هستی برای آن است که نبأ عظیم به حضرت امیر (سلام الله علیه) بر آن حضرت تطبیق شده است خب او نبأ عظیم است و وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) فرزند نبأ عظیم است البته اینها مصداقاند البته نه مفهوم اینها اختلاف دارند ﴿عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ﴾ خب جریان قیامت خبر مهم است چه اینکه ولایت هم اینچنین است پس اصل نبأ مهم است و نبی کسی است که خبر مهم سماوی را دریافت میکند و اگر در قرآن کریم از جریان ولایت و از جریان معاد به نبأ عظیم یاد شده است آن عظمت فاعقه است آن طوری که عقد الفرید در کتاب خودش نقل میکند محاضراتش نقل میکند بعضیها در چهره لوح قبرشان نوشتهاند «قل هو نبأ عظیم انتم عنه معرضون» جریان مرگ به بعد این طور است آنها رسمشان این بود که در چهره لوح قبر این جمله قرآن را مینوشتند ﴿قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظیمٌ﴾ از جریان مرگ به بعد به عنوان نبأ عظیم یاد میکردند.
مطلب بعدی آن است که کلمه امی وصف هیچ پیغمبری در قرآن کریم نیامده فقط وصف پیغمبر اسلام است ممکن است برخی از انبیای دیگر هم درس نخوانده باشند لکن دلیلی بر اثباتش نیست آنچه که هست مخصوص پیغمبر اسلام است تنها دلیلی که وارد شده است درباره پیغمبر اسلام است که او درس نخوانده بود و بهترین و جامعترین حرف را هم او آورد که «اعطیت جوامع الکلم» که خودش میشود معجزه.
مطلب بعدی آن است که اهل کتاب یعنی مسیحیها و یهودیها عرب را به امیین مینامیدند میگفتند که ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ اینها چون درس نخواندهاند از اینها به عنوان امی یاد میکردند ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾.
مطلب بعدی آن است که گرچه سیاق آیات مربوط به جریان امت موسای کلیم (سلام الله علیه) هست که موسای کلیم عرض کرد ﴿وَ اکْتُبْ لَنا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی اْلآخِرَةِ إِنّا هُدْنا إِلَیْکَ﴾ لکن مخاطبان اصلی بنی اسرائیلاند اعم از امت موسی و امت عیسی (سلام الله علیهما) لذا فرمود که ﴿الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجیلِ﴾ اگر خطاب مخصوص به قوم موسی بود میفرمود «مکتوبا عندهم فی التورات» ولی چون مخاطبان اصلی این بحث بنیاسرائیلاند لذا کلمه انجیل را هم اضافه فرمود.
مطلب بعدی آن است که نفرمود نعت پیغمبر نشانه پیغمبر و علامت پیغمبر در تورات و انجیل هست نفرمود «یجدون نعته یا وصفه مکتوبا عندهم فی التوارت» بلکه فرمود ﴿یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً﴾ یعنی خودش را مکتوب میبینند یعنی اسم او کنیه او هر چه هست بالأخره فرق است بین اینکه گفته بشود «یجدون نعته مکتوبا» یعنی نشانهاش و وصفش در تورات و انجیل نوشته است و بین اینکه بفرماید ﴿یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً﴾ یعنی خودش مکتوب است نه وصفش یعنی نام او آمده با همه خصوصیات آمده برخی از تفسیرها نظیر تفسیر المنار بحث مبسوطی کردهاند حتماً مراجعه بکنید هم به عهدین هم به این کتاب یعنی المنار شواهد فراوانی از سفرهای متعدد و سورههای متعدد و آیات متعدد عهدین را نقل کردند که این جز بر وجود مبارک پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر هیچ پیغمبری تطبیق نمیشود برخیها خواستند این را منطبق بر مسیح (سلام الله علیه) کنند معذلک نخواهد بود چه در تورات چه در انجیل.
آنچه که در انجیل آمده است که خب بر خود عیسی منطبق نیست برای اینکه سخن از بشارت است یقیناً به پیغمبر آینده بعد از مسیح ناظر است و آنچه که مربوط به تورات است گرچه احتمال دادند که ناظر به بشارت به مسیح (سلام الله علیه) باشد ولی بر آن حضرت گفتند منطبق نیست شواهد فراوانی در این عهدین هست که تطبیق نمیشود مگر بر پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم).
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ اْلأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُم فِی التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجیلِ﴾ کافی بود اما ﴿مَکْتُوباً عِندَهُمْ﴾ این نشانه است است برای زیاده تقریر زیاده تثبیت زیاده تأکید و مانند آن این ظرف برای زیاده تقریر است.
مطلب بعدی آن است که اگر روی تفکر اشعری ما بخواهیم این امر به معروف و نهی از منکر را معنا بکنیم چون آنها معروف را به چیزی که حکم الشرع به حمل میکنند تفسیر میکنند منکر را به چیزی که نهی عنه الشرع معنا میکنند چون قائل به حسن و قبح عقلی نیستند میگویند عقل ادراکی ندارد نسبت به حسن و قبح و حسن چیزی است که شارع او را امر کرده باشد و قبیح چیزی است که شارع آن را تقبیح کرده باشد بنابراین این از سنخ حمل شیء بر نفس خواهد بود یا ضرورت به شرط محمول ﴿یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ﴾ یعنی یامرهم بما امر به الشرع ﴿یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ یعنی ینهاهم عما نهاه الشرع یک وقت است یک فرد عادی دارد امر به معروف و نهی از منکر میکند خب بله این قابل پذیرش هست که امر بکند به چیزی که شریعت مردم را به او امر کرده نهی میکند از چیزی که شریعت مردم را از آن نهی کرده این درست است ولی یک وقتی صاحب شریعت امر به معروف میکند یعنی خود پیغمبر امر به معروف میکند خود پیغمبر نهی از منکر میکند در اینجا معنایش این نیست که امر میکند مردم را به چیزی که امر میکند به آن یا نهی میکند مردم را از چیزی که نهی کرده است مردم را از آن که این بشود حمل شیء بر نفس یا نظیر ضرورت به شرط المحمول بشود بلکه امر میکند مردم را به چیزی که نزد عقل شناخته شده است نهی میکند مردم را از چیزی که نزد عقل نکره است منکر است نزد عقل به رسمیت شناخته نشده پس معلوم میشود عقل چیزی را میفهمد به عنوان حسن چیزی را میفهمد به عنوان قبیح و هر چه را علق به عنوان حسن فهمید او حسن است معرفه است و هر چه را عقل به عنوان نکره به عنوان زشت و قبیح به رسمیت نشناخت آن میشود منکر.
مطلب بعدی آن است که این است که این ﴿یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ﴾ این گذشته از طیبات ظاهری نظیر میوهها، آب.
پرسش...
پاسخ: بله ولی راجع به آن درباره او مطالب بعدی را اشاره کردند که پیروی کنید به او ایمان بیاورید یک چیزهایی هم هست که البته عقل درک نمیکند وقتی اصل این خصوصیات را انسان در پیغمبر شناخت معلوم میشود که از طرف خداست یعنی طبق اخبار غیب قرنها قبل از آمدن پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک چنین چیزی را ذات اقدس الهی در تورات نازل کرده یک کسی در حجاز از فلان خانواده به فلان نشانه به فلان اسم خواهد آمد این را هزار سال قبل گفته و هزار سال در تورات اینها را میخواندند یا شش صد سال قبل گفته از انجیل تا وجود مبارک ظهور پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ششصد سال مسیحیها در انجیل میخواندند بیش از هزار سال یهودیها در تورات میخواندند که کسی در سرزمین حجاز با این نشانه با این علامت اسم شریفش فلان است میآید و این کارها را هم میکند یعنی به معروف امر میکند از منکر نهی میکند طیبات را حلال میکند خبائث را حرام میکند به او ایمان بیاورید خب اگر این پنج شش صفت را با آن خصوصیتهای اسمی و لقبی و کنیهای همه گفته آدم میفهمد او پیغمبر است حالا که پیغمبر است هرچه گفته اطاعت میکند دیگر تعبدیات را که انسان با برهان عقلی نمیفهمد که آنچه را که میفهمد همین اِخبار غیب است خب اگر هزار سال قبل از آمدن حضرت ذات اقدس الهی در تورات همه مشخصات حضرت را گفته باشد و همه اینها هم در طی هزارها خوانده باشند یا در انجیل گفته باشد و همه اینها ششصد سال در طی قرنها خوانده باشند بعد هم حضرت ظهور کرده باشد با همه این علائم که ﴿یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾ میفهمند این رسول خداست حالا که رسول خداست یک چیزهایی را به عنوان تعبدیات میآورد که عقل گرچه ضرورت آنها را درک نمیکند ولی برهانی هم بر خلاف آنها نیست قهراً اطاعت میکنند.
مطلب مهم آن است که منظور از این طیبات و خبائث خصوص طیبات ظاهری نیست یک سلسله چیزهایی است که طیبات ظاهری است مثل میوهها و بعضی از حیوانات و یک چیزهایی است که خبائث ظاهری است مثل برخی از میوهها زیانبار است و برخی از گوشتها که زیانبار است و آلوده است نظیر خنزیر و امثال ذلک سگ و خنزیر و این چیزها لکن برخی از خبائث است که خبث آن معنوی است آنها را دیگر اینها کم کم باید بپذیرند که این خبث معنوی دارد و برای آنها روشن نیست بنیاسرائیل یک سلسله کارهایی کردند که دست و بالشان بسته شد و این قیود باطل و تعصبات باطل بود یک سلسله کارهایی کردند که خیال کردند دست و دلشان باز است این رهایی است نه آزادی پیغمبر اسلام آمد آنجایی که اینها با دست و بال باز عمل میکردند دست و دلشان باز بود آنجا را بست و آنجایی که دست و بالشان بسته بود آنجا را باز کرد و در تحلیل جامع فرمود آنجایی که من بستم در حقیقت باز کردم و این جایی هم که من باز کردم در حقیقت بستم حالا چهارتا کار را باید تبیین کرد کار اول اینکه بعضی از جاها دست و بال اینها بسته بود اسلام آمد باز کرد در حقیقت این باز کردن بستن است این یک، پس یک سلسله اموری بود که بسته بود این یک، اسلام آمد آنها را باز کرد این دو، این باز کردن در حقیقت بستن است. مطلب سوم آن است که یک سلسله کارهایی آنها میکردند که دست و دلشان باز بود این سه، اسلام آمد اینها را بست این چهار، بعد فرمود این بستن در حقیقت باز کردن است این نتیجه اینها باید تحلیل بشود در این آیه آنجایی که بسته بود و اسلام آمد باز کرد فرمود شما در اثر سیئاتتان روی آدمکشیتان روی پیغمبرکشیتان روی ظلمتان روی رباخواریتان خیلی از طیبات بود بر شما حرام شد ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ﴾ ما آمدیم این طیباتی که بر شما تحریم شده بود حلال کردیم در حقیقت شما چون دست و دلتان باز بود در خونریزی سبب شد طیبات بر شما حرام شد دست و دلتان باز بود در رباخواری و رشوهگیری سبب شد که طیبات بر شما حرام شد ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ﴾ ما آمدیم این طیباتی که برای شما محرم بود اینها را حلال کردیم برای اینکه آنجا دست و بالتان را بستم دیگر نگذاشتیم شما خونریزی بکنید رباخواری بکنید رشوهخواری بکنید چون منشأ حرمت طیبات را بستیم این حرمت طیبات رخت بربست و بر شما حلال شد این یک، آنجایی که دست و دلتان باز بود شما اصلاً کسانی که بیسواد بودند به تعبیر شما امی بودند درس نخوانده بودند روی آن تفکر باطل صهیونیستیتان نژادپرستیتان خود را نژاد برتر میدانستید میگفتید: ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ اگر یک دینار به شما به عنوان امانت میدادند میگفتید که برای ماست خب بالأخره امانت یک چیزی است که هر انسانی روی حرمت او روی احترام او صحه میگذارد ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ شما مردم حجاز را اصلاً صاحب ارزش نمیدانستید اگر مال را به امانت میدادند شما خیانت میکردید میگفتید اصلاً حق مسلم ماست چه رسد به اینکه امانت نباشد ولو آن مال امانی یک درهم هم دنانیر نیست دینار است مفرد آن تنوینش هم تنوین تحقیر است ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ﴾ که هیچ کسی در آن خیانت نمیکند اینها خیانت میکردند ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا﴾ مگر قدرت قیام داشته باشی بتوانی مالت را بگیری چون منطق آنها این است که ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ چنین آزادی را داشتند پس دست و دلشان روی اصول نژادپرستی باز بود میگفتند اموال مردم حجاز برای ماست وقتی در امانت فتوایشان این بود در اموال عادی به طریق اولی اگر شما یک دینار به اینها به عنوان امانت میدادید اینها میگفتند برای ماست خب اگر مال شما به دست اینها میرسید نمیگفتند برای ماست دست اینها در خیانت در امانت باز بود اسلام آمده این باز بودن را که رهایی بیجاست و آزادی کاذب است بست گفت خیانت حرام است بعد فرمود این بستن گشودن است چرا؟ برای اینکه ما شما را از آن مال مردمی خوری از عبدالشهوة بودن عبدالطمع بودن که «عبد الشهوة اذل من عبد الرق» ما شما را آزاد کردیم از بردگی هوس آزاد کردیم این جزء بیانات نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) است که «عبد الشهوة اذل من عبد الرق» کسی که بنده هوس و مالدوستی و مانند آن است این فرومایهتر و ذلیلتر از برده زرخرید است خب فرمود ما شما را آزاد کردیم گفتیم مالدوستی را بگذارید کنار مال حلال خودتان برای خودتان شما با دیگران هم هیچ فرفی ندارید وقتی شما را از این خیال خام آزاد کردیم دستتان را بستیم گفتیم در حقیقت به مال مردم تعدی نکنید خب اینکه فرمود ما جلوی مال مردمخوری شما را گرفتیم یعنی آن آزادی کاذب را ما برطرف کردیم شما را از طمع آزاد کردیم این آزادی صادق را به شما دادیم در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آن جریان حرمت طیبات بر اینها بازگو شد فرمود آیه 155 سوره «نساء» است که قبلاً بحث شد این بود: ﴿فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللّهِ وَ قَتْلِهِمُ اْلأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقِّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاّ قَلیلاً ٭ وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلى مَرْیَمَ بُهْتانًا عَظیمًا ٭ وَ قَوْلِهِمْ إِنّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ﴾ بعد میفرماید: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ﴾ که ﴿أُحِلَّتْ لَهُمْ﴾ روی طبع اولی دینی بر اینها این طیبات حلال بود اما ما خیلی از این طیبات را به عنوان عقوبت بر اینها تحریم کردیم خب وقتی منابع و آن مبانی آن ریشهها و اصول ارتداد و کفر و فساد و رذایل اخلاقی را از آنها گرفتیم قهراً این طیباتی که بر اینها محرم بو محلل کردیم پس میشود: ﴿وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ﴾ اول آن ریشهها را گرفت بعد این طیبات محرم شده محلل این برای سورهٴ مبارکهٴ «نساء».
پرسش...
پاسخ: نه آنجا ثابت شد تشریع است تکوینی نبود فرمود: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ﴾. در آیه 75 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این است که ﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ﴾ البته بعضی از آنها که آدمهای خوبیاند چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» از نیکانشان هم به عظمت یاد میکند ﴿وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ﴾ همیشه یک اقلیتی خوبی بودند و از آنها هم به نیکی یاد میشود حق آنها را تضییع نمیکند میفرماید: ﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ﴾ اما ﴿تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ﴾ آنکه قنطار بود که قنطار نه حالا دینار آن هم تنوینش هم تنونین تحقیر و تفکیر یک دینار هم اگر به اینها بدهید به عنوان امانت بدهید نه دست آنها برسد ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا﴾ مگر اینکه قیام بکنی حقت را بگیری خب چرا آنها برنمیگردانند؟ برای اینکه منطق آنها این است که ما نژاد برتریم ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ ما هر کاری بکنیم آزادیم مردم حجاز را میگفتند امی خودشان چون اهل کتاب بودند به عنوان اهل کتاب و با سواد معروف بودند حجازیها چون مشرک بودند نبی نداشتند و درس و بحثی نداشتند و مکتب و مدرسی نداشتند میگفتند امیین ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ این حرفی است که بر خلاف وحی الهی است ﴿وَ یَقُولُونَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾ خب اسلام آمده این دست دو دل باز بیجا که آزادی کاذب است این را بست سرّش آن است که آن قلب بسته را باز کرد یعنی آن فکر متحجّر را آزاد کرد گفت شما با دیگران فرق نمیکنید آن طمع بسته را باز کرد و رها کرد مرخص کرد وقتی آن قلب غل گرفته را بست آن دل اصر گرفته را بست مشروحالصدر و الفواد شدند آنگاه فرمود ما شما را آزاد کردیم در عین حال که این دست را میبندد میگوید ما شما را آزاد کردیم چون این دست باز یک آزادی کاذب است جلوی آزادی کاذب را گرفته بنابراین اینچنین نیست که آن ﴿وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ﴾ مخصوص به همان جریان ﴿یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ﴾ و امثال ذلک باشد بلکه ﴿یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ﴾ این خبائث معنوی را هم شامل میشود وقتی ریشههای این تباهیها را قطع کرد و اینها را از تبهکاری آزاد کرد آنگاه دست اینها را بست از خیانت پس بنابراین بازگشت چنین بستنی به گشودن است برای اینکه جلوی آزادی کاذب را گرفتن تقویت آزادی صادق است قهراً آن ﴿وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ﴾ به اطلاق خود باقی است.
مطلب بعدی آن است که وجود مبارک عیسای مسیح که آمد برخی از آن احکام دشوار مادی را تخفیف داد همین تخفیف ﴿وَلأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ﴾ را عیسای مسیح (سلام الله علیه) فرمود که آنها در مسائل مادی خیلی فشار میدیدند عیسای مسیح (سلام الله علیه) آمد مقداری رفاه مادی به اینها داد ولی در معنویت یک مقداری شدت عمل نشان داد تا تعدیل بشود برای اینکه این یهودی مالزده دلباخته به مال تا آن ردههای رهبانیت مسیحی را نچشد تربیتش صحیح نخواهد بود اگر در شریعت موسای کلیم یک سلسله دستورات معنوی حادّی وجود دارد برای تعدیل این یهودی دلباخته به مال است.
مطلب بعدی آن است که چون این اصل اصل کلی است اختصاصی به یهودیها یا مسیحیها ندارد لذا گرچه صدر آیه 157 به عنوان بیان وصف بنیاسرائیل هست لکن ذیل که جمعبندی میکند میفرماید ﴿فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ﴾ چه یهودی چه مسیحی چه افرادی که مربوط به ملل دیگر باشند عمده آن اطلاق یا عموم ذیل آیه است این ﴿یَجِدُونَهُ﴾ را که دیگر خودتان مراجعه میفرمایید در تورات و انجیل چون هست دیگر ما علی حده [جداگانه] بحث نکنیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
در بین فرشتهها کسانی هستند که رسولاند اما نبی نیستند
قهراً بین رسول و نبی عامه من وجه است نه عموم و خصوص مطلق
برای موسای کلیم تورات نازل شده است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ اْلأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ٭ قُلْ یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعًا الَّذی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ یُحْیی وَ یُمیتُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ اْلأُمِّیِّ الَّذی یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ کَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ﴾
گرچه در این کریمه کلمه نبی بعد از رسول ذکر شده است و هر نبیی رسول است هر رسولی نبی هست گرچه هر نبی رسول نیست لذا چنین به ذهن میآید که بفرماید «الذین یتبعون النبی الرسول» اول نبی را ذکر بکند بعد رسول را برای اینکه اگر رسول شد یقیناً نبی است و ممکن است نبی باشد لکن رسول نباشد قبلاً اشاره شد که احتمالاً برای اهمیت مسئله رسالت، رسالت را قبل ذکر فرمود در بعضی از آیات قرآن کریم هم کلمه رسول قبل از کلمه نبی ذکر شده است در جریان اسماعیل صادق الوعد آیه 54 سورهٴ مبارکهٴ «مریم» اینچنین است ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا﴾ اگر در آنجا این رسول و نبی معنای لغوی خود را داشته باشد ممکن است که خب رسول قبل از نبی ذکر بشود محذوری نداشته باشد چون معنای اصطلاحی نیست که رسالت بعد از نبوت باشد ولی اگر آنجا هم منظور معنای اصطلاحی باشد آنجا هم لابد نکتهاش اهمیت است و امثال ذلک و شاید آنجا منظور معنای لغوی باشد نه اصطلاحی البته باید علی حده [جداگانه] بحث بشود چون ظاهراً آن اسماعیل صادق الوعد غیر از اسماعیل نبی است فرزند ابراهیم (سلام الله علیه).
مطلب دیگر اینکه گرچه به حسب نشئه بشری هر رسولی نبی هست ولی از نظر معنای جامع رسالت و نبوت ممکن است که عامین من وجه باشند نه عامه مطلق برای اینکه بعضی از رسول نبی نیستند نظیر فرشتگانی که دارای رسالتاند که ﴿اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلاَئِکَةِ رُسُلاً وَمِنَ النَّاسِ﴾ چه اینکه در اول سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» هم فرمود: ﴿جَاعِلِ الْمَلاَئِکَةِ رُسُلاً﴾ ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلاً﴾ خب اگر ﴿اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلاَئِکَةِ رُسُلاً﴾ اگر ﴿جَاعِلِ الْمَلاَئِکَةِ رُسُلاً﴾ پس در بین فرشتهها کسانی هستند که رسولاند اما نبی نیستند قهراً بین رسول و نبی عامه من وجه است نه عموم و خصوص مطلق لکن اگر منظور از نبی یعنی صاحب شریعت و مانند آن، که شریعت را دریافت میکند ولو برای خودش این ممکن است که با رسول عامه من وجه باشد روی این تعبیری که نبی در خصوص انسان هست و رسول بعضی از رسولها هستند که نبی نیستند مثل رسولی که بر فرشته صادق است این طور که قبلاً گفته میشد هر رسولی نبی هست نه این طور نیست بعضی از مرسلین نبی نیستند لکن اگر نبوت را به معنای مطلق خبر مهم گرفتیم یقیناً فرشتگانی که دارای رسالتاند نبوت را هم دارند برای اینکه آنها خبر مهم را دریافت میکنند ولی اگر نبوت را به معنای دریافت اخبار تشریعی بگیریم آنها البته چون شریعت و امر و نهی تشریعی و تکلیفی و امثال ذلک ندارند نبوت تشریع را ندارند لذا در آنجا رسالت هست و نبوت نیست پس وقتی میتوان گفت رسول مطلق است و گاهی ممکن است که کسی رسول باشد و نبی نباشد که منظور از این نبوت نبوت تشریعی باشد اگر منظور از نبوت نبوت تشریعی شد اینچنین نیست که کل رسول نبی و عام مطلق باشند بلکه نه بعضی از مرسلین نبیاند و بعضی از انبیا رسول نیستند یعنی رسالت فرشتگان را ندارند گرچه از آن طرف چون برای خودشان پیام دارند پیام الهی را برای خودشان میرسانند یک رسالتی را دارند ولی اصطلاحاً آنها را رسول نمیگویند پس ممکن است کسی نبی باشد و رسول نباشد مثل کسانی که نبی هستند برای خودشان چه اینکه ممکن است کسی رسول باشد و نبی نباشد مثل فرشتگانی که دارای رسالت هستند برابر آیه سورهٴ «فاطر» و دارای نبوت نیستند البته در صورتی که منظور از این نبوت نبوت تشریعی باشد.
پرسش ...
پاسخ: بعضی از روایات دارد که انبیا عدهای مبعوث شدند فقط برای خودشان شریعتی به آن صورت نداشتند و اگر هم حکم میکردند به حکم انبیای دیگر حکم میکردند مشابه آنچه که فیالجمله تأیید میکند آیه 44 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است که قبلاً گذشت در آیه 44 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این است که ﴿إِنّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فیها هُدًى وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذینَ أَسْلَمُوا لِلَّذینَ هادُوا﴾ خب فرمود ما برای موسای کلیم تورات نازل کردیم که کتاب تشریعی امت اوست و بعضی از انبیای بعد از او برابر همین تورات حکم میکردند وگرنه خودشان شریعتی نیاوردند البته این ثابت نمیکند که اینها برای مردم هم رسالت نداشتند ولی اجمالاً میتوان گفت که ممکن است این آیه شامل کسانی بشود که به منزله علما هستند نسبت به مردم برای تکلیف شخصی خودشان خب نبی بودند اما نسبت به جامعه برابر با کتاب موسای کلیم حکم میکردند نه برابر شریعت خودشان اگر آنچه را که خدای سبحان به ایشان وحی فرستاد برابر همان در جامعه فصل خصومت میکردند دیگر خدا نمیفرمود: ﴿یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذینَ أَسْلَمُوا لِلَّذینَ هادُوا﴾ معلوم میشود که یک سلسله انبیایی هستند که به منزله قاضیهای یک شریعت دیگرند آنچه را که خداوند به اینها وحی میفرستد برای خودشان برابر آن داوری نمیکنند بلکه برابر با شریعت موسای کلیم که از انبیای اولواالعزم است داوری میکنند به هر تقدیر روایات هم همین را تأیید میکند که عدهای از انبیا مبعوث شدند فقط برای خودشان.
مطلب بعدی آن است که نبی گرچه از نبأ است به معنای خبر است اما هر خبری به عنوان نبأ یاد نمیکنند آن خبر مهم را میگویند نبأ و نبی به کسی میگویند که خبر مهم دریافت میکند و اگر در سورهٴ مبارکهٴ «انسان» از جریان قیامت یا را جریان ولایت به عنوان نبأ عظیم یاد شده است آن یک عظمت فاعقه است پس اصل نبأ خبر مهم را میگویند و نبی به کسی میگویند که اخبار مهم را از ذات اقدس الهی دریافت بکند اصولاً آنچه که از وحی به او میرسد خبر مهم است و اگر در سوره «انسان» جریان نبأ به عظمت ستوده شد و وصف شد این نشانه آن است که آن خبر خیلی مهم است ﴿قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظیمٌ ٭ أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ﴾ در جریان قیامت اینچنین است و ولایت هم همینطور است خبر مهم همان ولایت اهلبیت است اینکه در بعضی از ادعیه میگوییم «یا ابن النباء العظیم» به وجود مبارک حضرت حجت عرض میکنیم تو پسر نبأ عظیم هستی برای آن است که نبأ عظیم به حضرت امیر (سلام الله علیه) بر آن حضرت تطبیق شده است خب او نبأ عظیم است و وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) فرزند نبأ عظیم است البته اینها مصداقاند البته نه مفهوم اینها اختلاف دارند ﴿عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ﴾ خب جریان قیامت خبر مهم است چه اینکه ولایت هم اینچنین است پس اصل نبأ مهم است و نبی کسی است که خبر مهم سماوی را دریافت میکند و اگر در قرآن کریم از جریان ولایت و از جریان معاد به نبأ عظیم یاد شده است آن عظمت فاعقه است آن طوری که عقد الفرید در کتاب خودش نقل میکند محاضراتش نقل میکند بعضیها در چهره لوح قبرشان نوشتهاند «قل هو نبأ عظیم انتم عنه معرضون» جریان مرگ به بعد این طور است آنها رسمشان این بود که در چهره لوح قبر این جمله قرآن را مینوشتند ﴿قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظیمٌ﴾ از جریان مرگ به بعد به عنوان نبأ عظیم یاد میکردند.
مطلب بعدی آن است که کلمه امی وصف هیچ پیغمبری در قرآن کریم نیامده فقط وصف پیغمبر اسلام است ممکن است برخی از انبیای دیگر هم درس نخوانده باشند لکن دلیلی بر اثباتش نیست آنچه که هست مخصوص پیغمبر اسلام است تنها دلیلی که وارد شده است درباره پیغمبر اسلام است که او درس نخوانده بود و بهترین و جامعترین حرف را هم او آورد که «اعطیت جوامع الکلم» که خودش میشود معجزه.
مطلب بعدی آن است که اهل کتاب یعنی مسیحیها و یهودیها عرب را به امیین مینامیدند میگفتند که ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ اینها چون درس نخواندهاند از اینها به عنوان امی یاد میکردند ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾.
مطلب بعدی آن است که گرچه سیاق آیات مربوط به جریان امت موسای کلیم (سلام الله علیه) هست که موسای کلیم عرض کرد ﴿وَ اکْتُبْ لَنا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی اْلآخِرَةِ إِنّا هُدْنا إِلَیْکَ﴾ لکن مخاطبان اصلی بنی اسرائیلاند اعم از امت موسی و امت عیسی (سلام الله علیهما) لذا فرمود که ﴿الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجیلِ﴾ اگر خطاب مخصوص به قوم موسی بود میفرمود «مکتوبا عندهم فی التورات» ولی چون مخاطبان اصلی این بحث بنیاسرائیلاند لذا کلمه انجیل را هم اضافه فرمود.
مطلب بعدی آن است که نفرمود نعت پیغمبر نشانه پیغمبر و علامت پیغمبر در تورات و انجیل هست نفرمود «یجدون نعته یا وصفه مکتوبا عندهم فی التوارت» بلکه فرمود ﴿یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً﴾ یعنی خودش را مکتوب میبینند یعنی اسم او کنیه او هر چه هست بالأخره فرق است بین اینکه گفته بشود «یجدون نعته مکتوبا» یعنی نشانهاش و وصفش در تورات و انجیل نوشته است و بین اینکه بفرماید ﴿یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً﴾ یعنی خودش مکتوب است نه وصفش یعنی نام او آمده با همه خصوصیات آمده برخی از تفسیرها نظیر تفسیر المنار بحث مبسوطی کردهاند حتماً مراجعه بکنید هم به عهدین هم به این کتاب یعنی المنار شواهد فراوانی از سفرهای متعدد و سورههای متعدد و آیات متعدد عهدین را نقل کردند که این جز بر وجود مبارک پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر هیچ پیغمبری تطبیق نمیشود برخیها خواستند این را منطبق بر مسیح (سلام الله علیه) کنند معذلک نخواهد بود چه در تورات چه در انجیل.
آنچه که در انجیل آمده است که خب بر خود عیسی منطبق نیست برای اینکه سخن از بشارت است یقیناً به پیغمبر آینده بعد از مسیح ناظر است و آنچه که مربوط به تورات است گرچه احتمال دادند که ناظر به بشارت به مسیح (سلام الله علیه) باشد ولی بر آن حضرت گفتند منطبق نیست شواهد فراوانی در این عهدین هست که تطبیق نمیشود مگر بر پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم).
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ اْلأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُم فِی التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجیلِ﴾ کافی بود اما ﴿مَکْتُوباً عِندَهُمْ﴾ این نشانه است است برای زیاده تقریر زیاده تثبیت زیاده تأکید و مانند آن این ظرف برای زیاده تقریر است.
مطلب بعدی آن است که اگر روی تفکر اشعری ما بخواهیم این امر به معروف و نهی از منکر را معنا بکنیم چون آنها معروف را به چیزی که حکم الشرع به حمل میکنند تفسیر میکنند منکر را به چیزی که نهی عنه الشرع معنا میکنند چون قائل به حسن و قبح عقلی نیستند میگویند عقل ادراکی ندارد نسبت به حسن و قبح و حسن چیزی است که شارع او را امر کرده باشد و قبیح چیزی است که شارع آن را تقبیح کرده باشد بنابراین این از سنخ حمل شیء بر نفس خواهد بود یا ضرورت به شرط محمول ﴿یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ﴾ یعنی یامرهم بما امر به الشرع ﴿یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ یعنی ینهاهم عما نهاه الشرع یک وقت است یک فرد عادی دارد امر به معروف و نهی از منکر میکند خب بله این قابل پذیرش هست که امر بکند به چیزی که شریعت مردم را به او امر کرده نهی میکند از چیزی که شریعت مردم را از آن نهی کرده این درست است ولی یک وقتی صاحب شریعت امر به معروف میکند یعنی خود پیغمبر امر به معروف میکند خود پیغمبر نهی از منکر میکند در اینجا معنایش این نیست که امر میکند مردم را به چیزی که امر میکند به آن یا نهی میکند مردم را از چیزی که نهی کرده است مردم را از آن که این بشود حمل شیء بر نفس یا نظیر ضرورت به شرط المحمول بشود بلکه امر میکند مردم را به چیزی که نزد عقل شناخته شده است نهی میکند مردم را از چیزی که نزد عقل نکره است منکر است نزد عقل به رسمیت شناخته نشده پس معلوم میشود عقل چیزی را میفهمد به عنوان حسن چیزی را میفهمد به عنوان قبیح و هر چه را علق به عنوان حسن فهمید او حسن است معرفه است و هر چه را عقل به عنوان نکره به عنوان زشت و قبیح به رسمیت نشناخت آن میشود منکر.
مطلب بعدی آن است که این است که این ﴿یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ﴾ این گذشته از طیبات ظاهری نظیر میوهها، آب.
پرسش...
پاسخ: بله ولی راجع به آن درباره او مطالب بعدی را اشاره کردند که پیروی کنید به او ایمان بیاورید یک چیزهایی هم هست که البته عقل درک نمیکند وقتی اصل این خصوصیات را انسان در پیغمبر شناخت معلوم میشود که از طرف خداست یعنی طبق اخبار غیب قرنها قبل از آمدن پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک چنین چیزی را ذات اقدس الهی در تورات نازل کرده یک کسی در حجاز از فلان خانواده به فلان نشانه به فلان اسم خواهد آمد این را هزار سال قبل گفته و هزار سال در تورات اینها را میخواندند یا شش صد سال قبل گفته از انجیل تا وجود مبارک ظهور پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ششصد سال مسیحیها در انجیل میخواندند بیش از هزار سال یهودیها در تورات میخواندند که کسی در سرزمین حجاز با این نشانه با این علامت اسم شریفش فلان است میآید و این کارها را هم میکند یعنی به معروف امر میکند از منکر نهی میکند طیبات را حلال میکند خبائث را حرام میکند به او ایمان بیاورید خب اگر این پنج شش صفت را با آن خصوصیتهای اسمی و لقبی و کنیهای همه گفته آدم میفهمد او پیغمبر است حالا که پیغمبر است هرچه گفته اطاعت میکند دیگر تعبدیات را که انسان با برهان عقلی نمیفهمد که آنچه را که میفهمد همین اِخبار غیب است خب اگر هزار سال قبل از آمدن حضرت ذات اقدس الهی در تورات همه مشخصات حضرت را گفته باشد و همه اینها هم در طی هزارها خوانده باشند یا در انجیل گفته باشد و همه اینها ششصد سال در طی قرنها خوانده باشند بعد هم حضرت ظهور کرده باشد با همه این علائم که ﴿یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾ میفهمند این رسول خداست حالا که رسول خداست یک چیزهایی را به عنوان تعبدیات میآورد که عقل گرچه ضرورت آنها را درک نمیکند ولی برهانی هم بر خلاف آنها نیست قهراً اطاعت میکنند.
مطلب مهم آن است که منظور از این طیبات و خبائث خصوص طیبات ظاهری نیست یک سلسله چیزهایی است که طیبات ظاهری است مثل میوهها و بعضی از حیوانات و یک چیزهایی است که خبائث ظاهری است مثل برخی از میوهها زیانبار است و برخی از گوشتها که زیانبار است و آلوده است نظیر خنزیر و امثال ذلک سگ و خنزیر و این چیزها لکن برخی از خبائث است که خبث آن معنوی است آنها را دیگر اینها کم کم باید بپذیرند که این خبث معنوی دارد و برای آنها روشن نیست بنیاسرائیل یک سلسله کارهایی کردند که دست و بالشان بسته شد و این قیود باطل و تعصبات باطل بود یک سلسله کارهایی کردند که خیال کردند دست و دلشان باز است این رهایی است نه آزادی پیغمبر اسلام آمد آنجایی که اینها با دست و بال باز عمل میکردند دست و دلشان باز بود آنجا را بست و آنجایی که دست و بالشان بسته بود آنجا را باز کرد و در تحلیل جامع فرمود آنجایی که من بستم در حقیقت باز کردم و این جایی هم که من باز کردم در حقیقت بستم حالا چهارتا کار را باید تبیین کرد کار اول اینکه بعضی از جاها دست و بال اینها بسته بود اسلام آمد باز کرد در حقیقت این باز کردن بستن است این یک، پس یک سلسله اموری بود که بسته بود این یک، اسلام آمد آنها را باز کرد این دو، این باز کردن در حقیقت بستن است. مطلب سوم آن است که یک سلسله کارهایی آنها میکردند که دست و دلشان باز بود این سه، اسلام آمد اینها را بست این چهار، بعد فرمود این بستن در حقیقت باز کردن است این نتیجه اینها باید تحلیل بشود در این آیه آنجایی که بسته بود و اسلام آمد باز کرد فرمود شما در اثر سیئاتتان روی آدمکشیتان روی پیغمبرکشیتان روی ظلمتان روی رباخواریتان خیلی از طیبات بود بر شما حرام شد ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ﴾ ما آمدیم این طیباتی که بر شما تحریم شده بود حلال کردیم در حقیقت شما چون دست و دلتان باز بود در خونریزی سبب شد طیبات بر شما حرام شد دست و دلتان باز بود در رباخواری و رشوهگیری سبب شد که طیبات بر شما حرام شد ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ﴾ ما آمدیم این طیباتی که برای شما محرم بود اینها را حلال کردیم برای اینکه آنجا دست و بالتان را بستم دیگر نگذاشتیم شما خونریزی بکنید رباخواری بکنید رشوهخواری بکنید چون منشأ حرمت طیبات را بستیم این حرمت طیبات رخت بربست و بر شما حلال شد این یک، آنجایی که دست و دلتان باز بود شما اصلاً کسانی که بیسواد بودند به تعبیر شما امی بودند درس نخوانده بودند روی آن تفکر باطل صهیونیستیتان نژادپرستیتان خود را نژاد برتر میدانستید میگفتید: ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ اگر یک دینار به شما به عنوان امانت میدادند میگفتید که برای ماست خب بالأخره امانت یک چیزی است که هر انسانی روی حرمت او روی احترام او صحه میگذارد ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ شما مردم حجاز را اصلاً صاحب ارزش نمیدانستید اگر مال را به امانت میدادند شما خیانت میکردید میگفتید اصلاً حق مسلم ماست چه رسد به اینکه امانت نباشد ولو آن مال امانی یک درهم هم دنانیر نیست دینار است مفرد آن تنوینش هم تنوین تحقیر است ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ﴾ که هیچ کسی در آن خیانت نمیکند اینها خیانت میکردند ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا﴾ مگر قدرت قیام داشته باشی بتوانی مالت را بگیری چون منطق آنها این است که ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ چنین آزادی را داشتند پس دست و دلشان روی اصول نژادپرستی باز بود میگفتند اموال مردم حجاز برای ماست وقتی در امانت فتوایشان این بود در اموال عادی به طریق اولی اگر شما یک دینار به اینها به عنوان امانت میدادید اینها میگفتند برای ماست خب اگر مال شما به دست اینها میرسید نمیگفتند برای ماست دست اینها در خیانت در امانت باز بود اسلام آمده این باز بودن را که رهایی بیجاست و آزادی کاذب است بست گفت خیانت حرام است بعد فرمود این بستن گشودن است چرا؟ برای اینکه ما شما را از آن مال مردمی خوری از عبدالشهوة بودن عبدالطمع بودن که «عبد الشهوة اذل من عبد الرق» ما شما را آزاد کردیم از بردگی هوس آزاد کردیم این جزء بیانات نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) است که «عبد الشهوة اذل من عبد الرق» کسی که بنده هوس و مالدوستی و مانند آن است این فرومایهتر و ذلیلتر از برده زرخرید است خب فرمود ما شما را آزاد کردیم گفتیم مالدوستی را بگذارید کنار مال حلال خودتان برای خودتان شما با دیگران هم هیچ فرفی ندارید وقتی شما را از این خیال خام آزاد کردیم دستتان را بستیم گفتیم در حقیقت به مال مردم تعدی نکنید خب اینکه فرمود ما جلوی مال مردمخوری شما را گرفتیم یعنی آن آزادی کاذب را ما برطرف کردیم شما را از طمع آزاد کردیم این آزادی صادق را به شما دادیم در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آن جریان حرمت طیبات بر اینها بازگو شد فرمود آیه 155 سوره «نساء» است که قبلاً بحث شد این بود: ﴿فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللّهِ وَ قَتْلِهِمُ اْلأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقِّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاّ قَلیلاً ٭ وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلى مَرْیَمَ بُهْتانًا عَظیمًا ٭ وَ قَوْلِهِمْ إِنّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ﴾ بعد میفرماید: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ﴾ که ﴿أُحِلَّتْ لَهُمْ﴾ روی طبع اولی دینی بر اینها این طیبات حلال بود اما ما خیلی از این طیبات را به عنوان عقوبت بر اینها تحریم کردیم خب وقتی منابع و آن مبانی آن ریشهها و اصول ارتداد و کفر و فساد و رذایل اخلاقی را از آنها گرفتیم قهراً این طیباتی که بر اینها محرم بو محلل کردیم پس میشود: ﴿وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ﴾ اول آن ریشهها را گرفت بعد این طیبات محرم شده محلل این برای سورهٴ مبارکهٴ «نساء».
پرسش...
پاسخ: نه آنجا ثابت شد تشریع است تکوینی نبود فرمود: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ﴾. در آیه 75 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این است که ﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ﴾ البته بعضی از آنها که آدمهای خوبیاند چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» از نیکانشان هم به عظمت یاد میکند ﴿وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ﴾ همیشه یک اقلیتی خوبی بودند و از آنها هم به نیکی یاد میشود حق آنها را تضییع نمیکند میفرماید: ﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ﴾ اما ﴿تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ﴾ آنکه قنطار بود که قنطار نه حالا دینار آن هم تنوینش هم تنونین تحقیر و تفکیر یک دینار هم اگر به اینها بدهید به عنوان امانت بدهید نه دست آنها برسد ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا﴾ مگر اینکه قیام بکنی حقت را بگیری خب چرا آنها برنمیگردانند؟ برای اینکه منطق آنها این است که ما نژاد برتریم ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ ما هر کاری بکنیم آزادیم مردم حجاز را میگفتند امی خودشان چون اهل کتاب بودند به عنوان اهل کتاب و با سواد معروف بودند حجازیها چون مشرک بودند نبی نداشتند و درس و بحثی نداشتند و مکتب و مدرسی نداشتند میگفتند امیین ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ این حرفی است که بر خلاف وحی الهی است ﴿وَ یَقُولُونَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾ خب اسلام آمده این دست دو دل باز بیجا که آزادی کاذب است این را بست سرّش آن است که آن قلب بسته را باز کرد یعنی آن فکر متحجّر را آزاد کرد گفت شما با دیگران فرق نمیکنید آن طمع بسته را باز کرد و رها کرد مرخص کرد وقتی آن قلب غل گرفته را بست آن دل اصر گرفته را بست مشروحالصدر و الفواد شدند آنگاه فرمود ما شما را آزاد کردیم در عین حال که این دست را میبندد میگوید ما شما را آزاد کردیم چون این دست باز یک آزادی کاذب است جلوی آزادی کاذب را گرفته بنابراین اینچنین نیست که آن ﴿وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ﴾ مخصوص به همان جریان ﴿یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ﴾ و امثال ذلک باشد بلکه ﴿یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ﴾ این خبائث معنوی را هم شامل میشود وقتی ریشههای این تباهیها را قطع کرد و اینها را از تبهکاری آزاد کرد آنگاه دست اینها را بست از خیانت پس بنابراین بازگشت چنین بستنی به گشودن است برای اینکه جلوی آزادی کاذب را گرفتن تقویت آزادی صادق است قهراً آن ﴿وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ﴾ به اطلاق خود باقی است.
مطلب بعدی آن است که وجود مبارک عیسای مسیح که آمد برخی از آن احکام دشوار مادی را تخفیف داد همین تخفیف ﴿وَلأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ﴾ را عیسای مسیح (سلام الله علیه) فرمود که آنها در مسائل مادی خیلی فشار میدیدند عیسای مسیح (سلام الله علیه) آمد مقداری رفاه مادی به اینها داد ولی در معنویت یک مقداری شدت عمل نشان داد تا تعدیل بشود برای اینکه این یهودی مالزده دلباخته به مال تا آن ردههای رهبانیت مسیحی را نچشد تربیتش صحیح نخواهد بود اگر در شریعت موسای کلیم یک سلسله دستورات معنوی حادّی وجود دارد برای تعدیل این یهودی دلباخته به مال است.
مطلب بعدی آن است که چون این اصل اصل کلی است اختصاصی به یهودیها یا مسیحیها ندارد لذا گرچه صدر آیه 157 به عنوان بیان وصف بنیاسرائیل هست لکن ذیل که جمعبندی میکند میفرماید ﴿فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ﴾ چه یهودی چه مسیحی چه افرادی که مربوط به ملل دیگر باشند عمده آن اطلاق یا عموم ذیل آیه است این ﴿یَجِدُونَهُ﴾ را که دیگر خودتان مراجعه میفرمایید در تورات و انجیل چون هست دیگر ما علی حده [جداگانه] بحث نکنیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است