display result search
منو
تفسیر آیات  152 تا 156سوره اعراف

تفسیر آیات 152 تا 156سوره اعراف

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 27 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 152 تا 156سوره اعراف"
بیش از صد بار نام مبارک موسای کلیم در شئون گوناگون در قرآن کریم ذکر شده است
جریان افصح بودن هارون (س) نسبت به حضرت موسی (ع)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرینَ ٭ وَالَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ ٭ وَلَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ اْلأَلْواحَ وَفی نُسْخَتِها هُدًی وَرَحْمَةٌ لِلَّذینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ ٭ وَاخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعینَ رَجُلاً لِمیقاتِنا فَلَمّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِیّایَ أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا إِنْ هِیَ إِلاّ فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَتَهْدی مَنْ تَشاءُ أَنْتَ وَلِیُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَارْحَمْنا وَأَنْتَ خَیْرُ الْغافِرینَ ٭ وَاکْتُبْ لَنا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِی اْلآخِرَةِ إِنّا هُدْنا إِلَیْکَ قالَ عَذابی أُصیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَرَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذینَ یَتَّقُونَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَالَّذینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ﴾

جریان موسای کلیم (سلام الله علیه) با انبیای دیگر فرقهای فراوانی دارد بیش از صد بار نام مبارک موسای کلیم در شئون گوناگون در قرآن کریم ذکر شده است و به تعبیر بعضی از بزرگان اهل معرفت وجود مبارک موسای کلیم محصول خونهای صدها شهید است یعنی جریان ﴿یُقَتِّلُونَ أَبْنَاءَکُمْ﴾ ﴿یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُم﴾ و مانند آن این خونها هدر نرفته این خونها زمینه ظهور موسای کلیم (سلام الله علیه) را فراهم کرده تا انتقام مظلوم را از ظالم بگیرد که در حقیقت این سخن که خون شهیدان به هدر نمی‌رود بلکه در رگهای جامعه تزریق می‌شود حداقل سخنان بزرگانی است که در هفت قرن قبل یا هشت قرن قبل فرمودند جریان موسای کلیم به این صورت است لذا قرآن وقتی قصه موسی (سلام الله علیه) را نقل می‌کند چنین بازگو می‌کند که موسای کلیم به ذات اقدس الهی عرض کرد مسئولیت بسیار سنگینی به عهده من واگذار شده است برای اینکه من تنها برای هدایت یک گروه خاص اعزام نمی‌شوم یک وقت است یک جمعیتی در یک جایی به سرمی‌برند هادی و راهنما ندارند یک پیغمبری از طرف خدا برای هدایت و رهبری آنها اعزام می‌شود این کار دشوار هست اما توان فرسا نیست یک وقت نظام طغیانگر فرعون را که سالیان متمادی بر اساس ﴿یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُم﴾ زندگی می‌کردند ﴿یُقَتِّلُونَ أَبْنَاءَکُمْ﴾ سیره آنها بود ﴿وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُم﴾ سیره اینها بود و قدرت مرکزی این قاره اروپا را اینها داشتند ﴿أَلَیْسَ لی مُلْکُ مِصْرَ وَهذِهِ اْلأَنْهارُ تَجْری مِنْ تَحْتی﴾ و مانند آن را می‌گفتند بعد به خودشان اجازه دادند ادعای ربوبیت داشته باشند ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ بگویند ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الأَعْلَی﴾ بگویند این کار آسانی نبود لذا به ذات اقدس الهی عرض کرد که من یک وزیری معاونی معینی مشاوری مرحمت کنید و آن هارون باشد این نه برای آن است که هر پیغمبری وزیر می‌خواهد بلکه چنین پیغمبری وزیر می‌خواهد جریان پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بالاتر از جریان موسای کلیم بود برای اینکه اگر کسی پیغمبر جهانی بود گذشته از سنادید قریش و براندازی آن سلطه داخلی حجاز مأموریت جهانی هم دارد هم باید با کسراهای ایران دربیفتد هم باید با قیصرهای روم درگیر بشود آن هم بالأخره یک وزیری مثل حضرت امیر می‌طلبد و اگر کارش جهانی باشد آن هم یک چنین قدرتی می‌طلبد به هر تقدیر سر اینکه وجود مبارک موسای کلیم به ذات اقدس الهی عرض کرد من یک وزیری می‌خواهم اینها بود این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه مشکلات داخلی خود موسای کلیم علی حده با ذات اقدس الهی در میان گذاشته شد آنها هم حل شد مشکلات داخلی که مربوط به موسای کلیم بود بخشی مربوط به بدن او بود که عرض کرد ﴿وَاحْلُل عُقْدَةً مِن لِسَانِی ٭ یَفْقَهُوا قَوْلِی﴾ این هم عمل شد چون خدا فرمود ﴿قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَامُوسَی﴾ بخشی مربوط «به قدرتهای روحی او بود که عرض کرد ﴿رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی ٭ وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی﴾ آنها را هم دریافت کرد و خدا فرمود: ﴿قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَامُوسَی﴾ آن هم حل شد بخشی مربوط به مسائل سیاسی اجتماعی خود موسای کلیم بود که قبلاً در مصر بعضی را کشته از این تبهکاران طغیانگر را کشته و در دربار آنها هم تربیت شده به حسب ظاهر لذا به خدا عرض کرد ﴿وَلَهُمْ عَلَیَّ ذَنبٌ﴾ یعنی من پیش آنها مذنبم نه اینکه من گناهکارم من بالأخره یک طاغی را کشتم ﴿ فَوَکَزَهُ مُوسَی فَقَضَی عَلَیْهِ﴾ یک ظالمی را و یک طاغی را از پا درآورد خونش به حق ریخته شد نه به ناحق لکن پیش درباریان فرعون مجرم تلقی می‌شود نفرمود من مذنبم به خدا عرض کرد ﴿وَلَهُمْ عَلَیَّ ذَنبٌ﴾ نه اینکه من گناهی کردم این همان است که ذات مقدس پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم در جریان فتح مکه به زعم صنادید حجاز مذنب بود لذا خدا فرمود که ما فتح مکه را نصیب تو کردیم تو امیرانه و فاتحانه وارد مکه که ام القرای حجاز است شدی از آنها انتقام نگرفتی بله فرمودی «انتم الطلقاء» من این فتح را وسیله بخشایش آن گناهان سیاسی قرار دادم ﴿إِنّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحًا مُبینًا ٭ لِیَغْفِرَ لَکَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَما تَأَخَّرَ﴾ نه اینکه _معاذ‌الله_ پیغمبر گناهی داشت و خداوند فتح مکه را نصیب او کرد که گناهان او آمرزیده بشوند این گذشته از اینکه مخالف عقل است مخالف نقل هست مخالف خود آیه هم هست خب چه ارتباطی بین فتح مکه و بخشایش گناه فرمود به اینکه -معاذ‌الله- تو چون گناهکار بودی ما این شرافت و عزت را به تو دادیم مکه را به دست تو فتح کردیم که گناهان تو بخشیده بشود این که نعمتی است روی نعمت که هیچ ارتباطی هم نیست بین فتح مکه و مغفرت ذنب بلکه این همان گناهان سیاسی که پیش آنها داشتی در جنگهای بدر و حنین و احزاب و سایر مسائل عده زیادی از آنها به هلاکت رساندی پیش آنها مذنبی به گمان آنها مذنبی ولی فتح مکه که به دست تو انجام شد با تمام قدرت وارد مکه شدی و انتقام نگرفتی خانه اعدای اسلام و مسلمین را بست و مأمن قرار دادی و دیگران را هم آزاد کردی فرمودی «انتم الطلقاء» این گناهان سیاسی تو به زعم اینها که گناه بود این بخشوده می‌شود به هر تقدیر این امور سه‌گانه‌ای که بخشی مربوط به بدن موسای کلیم (سلام الله علیه) است بخشی مربوط به نفسانیات وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) بود بخشی هم به مسائل سیاسی و سوابق اجتماعی موسای کلیم بود همه اینها را از ذات اقدس الهی مسئلت کرد و پاسخ را دریافت کرد اما جریان افصح بودن هارون (سلام الله علیه) نسبت به موسی (علیه السلام) آن ظاهراً همان‌طوری که در بحثهای قبل اشاره شده است این با ﴿وَاحْلُل عُقْدَةً مِن لِسَانِی ٭ یَفْقَهُوا قَوْلِی﴾ و مانند آن حل می‌شود اگر در زبان موسای کلیم یک چیزی هست که به آن مرحله بالا و والای فصاحت نمی‌رسد با این مسئلت که ﴿وَاحْلُل عُقْدَةً مِن لِسَانِی ٭ یَفْقَهُوا قَوْلِی﴾ به آن مرحله بالا می‌رسد که واجد نصاب لازم از فصاحت خواهد بود هر پیغمبری باید نصاب لازم در فصاحت را داشته باشد این به آن مرحله رسیده است خب پس همه مشکلاتش از این سو حل شده است مشکلاتی که باید در تأیید و وزارت باشد آن هم حل شد شاید از همان اوائل پیش بینی می‌شد که یک چنین مسافرتهایی در پیش هست و در زمان غیبت کسی باید باشد که کار موسای کلیم را انجام بدهد آنها را هم از ذات اقدس الهی مسئلت کرده است
‌پرسش: ... پاسخ: نه آن نصاب لازم فصاحت را باید موسای کلیم داشته باشد لذا اگر قبل از نبوت نداشت با آن درخواست الهی که عرض کرد ﴿وَاحْلُل عُقْدَةً مِن لِسَانِی ٭ یَفْقَهُوا قَوْلِی﴾ بعد هم خدا فرمود: ﴿قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَامُوسَی﴾ آن حاصل شده است یعنی نصاب لازم را که در مسئله فصاحت هست بلاغت هست تبیین آیات و معارف است باید داشته باشد که از دیگر مردمان بالاترند یک یک حد مشخصی برای نبوت و رسالت هست دو اینها را باید داشته باشند حالا زاید بر او لازم نیست چون خود انبیاء هم در فضایل با یکدیگر اختلاف دارند.
‌پرسش: ...
پاسخ: آن هم در مقام گزارش دارد حالا آن را بعد اشاره خواهد شد که وجود مبارک سلیمان (سلام الله علیه) باعث شد که چنین چیزی بهره آن هدهد شد وگرنه شما ببینید یک حیوان قوی‌ترین و محکم‌ترین براهین کلامی که متکلمان ما اقامه می‌کنند دارد اقامه می‌کند کدام حیوان است که این‌گونه برهان کلامی اقامه بکند که ﴿وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ چرا ﴿أَلاّ یَسْجُدُوا لِلّهِ الَّذی یُخْرِجُ الْخَبْ‏ءَ فِی السَّماواتِ﴾ چرا شمس آفرین را عبادت نمی‌کنند شمس را می‌پرستند خب این برهان را کمتر آدم درس خوانده می‌تواند اقامه کند این برای متکلمین قوی و عمیق اندیش است یک حیوان عادی که این‌طور نمی‌فهمد که اینها همه‌اش به برکت تعلیمات سلیمان پیغمبر است آنکه دارد ﴿أَحَطتُ﴾ یعنی اینکه به دستور شما به علم غیب شما من یک چیزهایی را پیدا کردم شما آنجا حضور نداشتید خب به هر تقدیر.
مطلب بعدی آن است که این دو آیه ﴿إِنَّ الَّذینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ﴾ و همچنین ﴿وَالَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ﴾ آیا ستینافیه است یا معترضه ظاهرش این است که مربوط به همین مجموعه داستان است و جمله معترضه بودن این دو آیه که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) او را ترجیح می‌دهند معنایش این است که این در قصه موسای کلیم نبود خطاب به موسای کلیم نیست خطاب به پیغمبر اسلام است ضمن این که قصه موسای کلیم را دارد نقل می‌کند در اثنا این قصه را قطع می‌کند دوتا آیه مستقیماً به پیغمبر اسلام خطاب می‌کند برای اینکه بفهماند این یک امر عمومی و کلی است شاهدی که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) اقامه می‌کنند این است که در این دو آیه خطاب هست یکی اینکه ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرینَ﴾ این «کاف» خطاب مخاطب می‌طلبد چون ذا اشاره است لام برای مشارالیه دور است کاف خطاب است ما وقتی بخواهیم اشاره کنیم یک مشیری هستیم که ماییم یک اشاره‌ای دارد که مثلاً با انگشت اشاره می‌کند یک مشارالیهی داریم آن شیء خارجی است یک مخاطبی داریم که ان مشارالیه را به مخاطب می‌فهمانیم اگر مخاطبی در کار نباشد می‌گوییم ذا هذا اما وقتی می‌گوییم ذاک ذلک یعنی ما یک مطلبی را می‌خواهیم به مخاطب نشان بدهیم این «کاف» کاف خطاب است آن ذا‌ اشاره است این مرکب از دوتا اسم است یکی ذا که اشاره به قریب است یکی کاف که خطاب است به مخاطب می‌گوییمها این اگر مشارالیه متوسط باشد که ذاک و اگر قریب باشد که هذا و اگر بعید باشد ذلک بالأخره کاف کاف خطاب است اینکه فرمود: ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرینَ﴾ ذات اقدس الهی دارد خطاب می‌کند به مخاطبی آن مخاطب پیغمبر است این یک در آیه بعد هم دارد که ﴿وَالَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ﴾ این کاف خطاب به پیغمبر است و آن اصل ﴿نَجْزِی الْمُفْتَرینَ﴾ هم نشان می‌دهد که یک فلسفه و سنت تاریخ را خدا می‌خواهد ذکر بکند اینها را سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) شاهدی قرار می‌دهند که این دوتا آیه جمله معترضه است در تفسیر المنار فقط دو قول نقل شده هیچ کدام را ترجیح نداد یک قول این است که اینها استیناف است قول دوم این است که اعتراض است استیناف است یعنی مربوط به همان قصه است ولی مطلب جدید است مربوط به آن قصه نه اینکه خطاب به پیغمبر باشد هیچ کدام از این دو رأی را ترجیح ندارد لکن در این گونه موارد اصل بر ارتباط است اعتراض شاهد قوی می‌طلبد اگر این دو سه شاهدی که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) اقامه کردند ما نتوانیم خود موسای کلیم را مخاطب بدانیم بله چاره جز این نیست که این دوتا آیه معترضه است ولی اگر محتمل بود که کاف خطاب در ﴿کَذلِکَ﴾ و کاف خطاب در ﴿إِنَّ رَبَّکَ﴾ متوجه موسای کلیم هست این دوتا آیه می‌تواند استیفناف باشد یعنی تتمه مطلب قبلی باشد گرچه عطف بر آنها نیست گفتگو با موسای کلیم است بالأخره و اصل در این جریان هم حفظ وحدت و ارتباط است نه جمله معترضه.
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿وَلَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ﴾ آن‌گاه ﴿أَخَذَ اْلأَلْواحَ وَفی نُسْخَتِها هُدًی وَرَحْمَةٌ لِلَّذینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ﴾ که مشابه این در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» درباره کتاب آسمانی گذشت آیه 52 همین سوره «اعراف» این بود که ﴿وَلَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلی عِلْمٍ هُدًی وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾ که این درباره قرآن هم صادق است.
‌پرسش: ...
پاسخ: نه اما منظور این است که خطاب به کیست یک وقت است می‌گوییم که در زمان موسای کلیم این حرف نازل شده ولی این بیان سنت الهی است ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرینَ﴾ اصل کلی را آن وقت هم بیان می‌کند یک وقت است می‌گوییم نه این دوتا آیه در زمان موسای کلیم این دوتا مضمون صادر نشده خطاب به موسای کلیم نبوده فقط در زمان پیغمبر اسلام است که این دوتا مطلب نازل شده اگر گفتیم این دوتا آیه معترضه است یعنی آن وقت نازل نشده قبلش مربوط به داستان موسای کلیم است بعدش مربوط به داستان موسای کلیم است که می‌فرماید ﴿وَاخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعینَ رَجُلاً﴾ بین آن قبل و این بعد که مربوط به موسای کلیم است دوتا آیه است که خدا به پیغمبر اسلام خطاب می‌کند این را می‌گویند جمله معترضه اما اگر این دو آیه مربوط به خود موسای کلیم باشد ولو عطف نیست استیناف است ولی معترضه نیست خب اما اینکه فرمود: ﴿وَفی نُسْخَتِها هُدًی وَرَحْمَةٌ لِلَّذینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ﴾ یعنی گرچه برای همه هدایت هست لکن کسانی که اهل رهبت و رغبت‌اند آنهایی که از خدا می‌ترسند از جهنم می‌ترسند یا اهل رغبت‌اند به لطف و رحمت و بهشت الهی امیدوارند آنها بهره می‌برند این که فرمود: لِلَّذینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ﴾ شامل «للذین هم لربهم یرغبون» هم می‌شود گروه دوم شامل «للذین یحبون ربهم» هم می‌شود که عبادت احرار دارند عبادت شاکرانه و محبانه دارند گروه سوم منتها در نوبتهای قبل به عرض رسید که غالب مردم براساس ترس عبادت می‌کنند البته اوحدی فوق ترس و امید‌اند بر اساس مهر و محبت عبادت می‌کنند خواص بر اساس مهر و رغبت و اشتیاق عبادت می‌کنند ولی اکثری بر اساس ترس است برای اینکه این همه فضیلت برای نماز شب ذکر شده خب غالب مردم نمی‌خوانند اما نماز صبح را حتما می‌خوانند چون جهنم در پی دارد اگر مردم نماز را حباً می‌خواندند و عبادت آنها عبادت احرار بود یا لااقل شوقاً می‌خواندند خب نماز شبش را هم می‌خوانند دیگر این همه فضیلت برای نماز شب هست نیست اما برای دو رکعت نماز صبح بالأخره یقیناً بلند می‌شوند می‌خوانند سرش این است که اکثری مردم متأسفانه از راه هراس عبادت می‌کنند لذا ﴿لِلَّذینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ﴾ ذکر شده است وگرنه «للذین هم لربهم یرغبون» است «للذین هم یحبون ربهم» هست و مانند آن در نوبتهای قبل هم اشاره شد با اینکه ذات اقدس الهی انبیا را به عنوان بشیر و نذیر معرفی می‌کند ﴿ بَشِیراً وَنَذِیراً﴾ معرفی می‌کند اما در هیچ جا آنها را به عنوان «ان انت الاّ بشیر» یا بگو «ان انا الاّ مبشر» نداریم اما ﴿إِنْ أَنتَ إِلاَّ نَذِیرٌ﴾ ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ﴾ ﴿إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذِیرٌ﴾ اینها هست که حصر می‌کند با اینکه خداوند انبیاء را به دو وصف تبشیر و انذار ستود اما این در قرآن کریم کم نیست که لسان لسان حصر است که تو فقط منذری یا پیغمبر می‌گوید من فقط منذرم اما هیچ جا ندارد من فقط مبشرم برای اینکه اکثری مردم متأسفانه بر اساس انذار حرکت می‌کنند.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَالَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَآمَنُوا﴾ تکرار این ایمان برای آن است که بعضی از گناهان است که صرف توبه کافی است بعضی از گناهان است که صرف توبه کافی نیست بلکه اصلاح هم لازم است در حقیقت اصلاح جزء ارکان توبه چنان گناه است در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» به این صورت آمده است آیه 159 و آیه 160 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این است که آنهایی که آیات الهی را کتمان می‌کنند باعث ضلالت یک عده‌ای می‌شوند مورد لعنت خدای‌اند مگر اینکه توبه بکنند اما توبه آنها تنها به این نیست که بگویند «استغفر الله وأتوب إلیه» ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَیَّنُوا﴾ آن‌گاه ﴿فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَأَنَا التَّوّابُ الرَّحیمُ﴾ حالا اگر کسی با گفتارش با رفتارش با مقالاتش با قلم مسمومش یک عده‌ای را گمراه کرده بعد بیاید بین خود و خدای خود توبه بکند نماز هم بخواند این مشکلش حل نمی‌شود این باید به مقدار لازم کتاب بنویسد سخنرانی بکند و آن فسادها را به صلاح تبدیل کند آنهایی که باعث فساد فطری یک گروهی شدند توبه آنها به این نیست که بگویند «استغفر الله و أتوب إلیه» و پشیمان بشوند بعد دیگر این کارها را نکنند یک مقدار هم گریه بکنند این نیست توبه آنها این است که ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا﴾ آن ناله‌ها و گریه‌ها و استغفار سر جایش محفوظ است این یک ﴿ وَأَصْلَحُوا﴾ دو ﴿وَبَیَّنُوا﴾ سه به اندازه آن مقاله‌هایی که نوشتند سخنرانیهایی که کردند باید جوانها را هدایت کنند.
‌پرسش: ...
پاسخ: تکلیف جدید این است که بعداً خلاف نکند یا بعداً مقالات خوب بنویسد.
پرسش: ...
پاسخ: تکلیف جدید باشد نسبت به چه؟ آنها را اصلاح بکند آن فسادهای قبلی را و بیان بکند آن اشتباهات قبلی را که بگوید آن حرفهایی که من گفتم درست نبود ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَیَّنُوا﴾ اینهایی که ﴿یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَالْهُدی مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنّاهُ لِلنّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ﴾ حالا کسانی که تحریف کردند _معاذ‌الله_ آن تورات و انجیل را آیات الهی را درست به مردم نگفتند دین موسای کلیم (سلام الله علیه) دین عیسای مسیح (علیه السلام) را به درست تبیین نکردند تحریف کردند افکار را آلوده کردند اینها اگر بخواهند توبه کنند گریه کنند استغفار کنند نماز بخوانند یک گوشه از کارها را انجام داده‌اند باید آن افکار فاسد شده را اصلاح کنند و اشتباهاتشان را به مردم بیان کنند بنابراین اینهایی که بساط گوساله‌پرستی را ترویج کردند صرف ناله و گریه کافی نیست باید توبه کنند و ایمان بیاورند و معنای ایمان آوردن در هر مقطع هم مناسب با همان مقطع است.
مطلب بعدی آن است که قرآن کریم این داستان را در آیه 155 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آغاز می‌کند که ﴿وَاخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعینَ رَجُلاً لِمِیقَاتِنَا﴾ خب این کدام میقات است آیا در همان میقات اول بود که به همراه خود برد خب این چرا در همان اول ذکر نشد در اول آیه 142 به بعد همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بود که ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ﴾ بعد فرمود: ﴿وَلَمّا جاءَ مُوسی لِمیقاتِنا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ مناسب بود که بفرماید موسی هنگام آمدن به میقات الهی هفتاد نفر را هم به همراه خود آورد اینها حالا کجا ماندند آن را باید بفرماید برای موسای کلیم حادثه تجلی جبل پیش آمد و صعقه‌ای نصیب ایشان شد و مدهوش شد این را هم بفرماید که فرمود صاعقه‌ای به حیات آنها خاتمه داد آنها را از بین برد آنها را باید ذکر بکند بعد موسای کلیم درخواست اعاده حیات آنها کرد آنها را باید همان جا ذکر بکند نه اینکه قصه موسی را ذکر بکند و بعد در غیاب موسی بساط گوساله‌پرستی اتفاق افتاد آن را ذکر بکند و مراجعت موسای کلیم از طور را ذکر بکند و برخورد تند با مردم و همچنین برخورد با هارون (سلام الله علیه) را ذکر بکند بعد بفرماید به اینکه موسای کلیم هنگام ملاقات هفتاد نفر را هم به همراه خود برد این قصه به کجا مرتبط است ﴿وَاخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعینَ رَجُلاً لِمیقاتِنا فَلَمّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ﴾ وقتی آن رجفه و صاعقه آن زلزله و لرزه‌ای که از صاعقه نشأت گرفته است آنها را گرفته و به حیات آنها خاتمه داد ﴿قال﴾ موسای کلیم عرض کرد ﴿رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِیّایَ﴾ تو اگر می‌خواستی می‌توانستی هم به حیات آنها قبلاً خاتمه بدهی هم به حیات من اما اینها به دعوت من آمدند من اگر تنها برگردم به بنی‌اسرائیل بگویم این هفتاد نفر مردند چه کنم آنها نپذیرند من چه کنم می‌گویند اینها را بردی کشتی و آمدی آن وقت این حادثه برای ما خیلی سخت است ﴿أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا﴾ اینها سخن سفیهانه گفتند البته قول را گاهی فعل می‌دانند مثل اینکه ذات اقدس الهی از فعل گاهی به قول یاد می‌کند از قول گاهی هم به فعل یاد می‌کند اینکه خدا فرمود ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ﴾ اینها هیچ حرفی نمی‌زنند مگر اینکه فرشتگانی که مراقب اینها هستند فرشته‌ای که مراقب اینهاست رقیب اینهاست یک عتید است مستعد است معد است برای ثبت و ضبط دو نه یکی رقیب است دیگری «عتید» ﴿رَقیبٌ عَتیدٌ﴾ نیست ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ﴾ یعنی یک ملکی که رقیب است مراقب است خوب مواظب است و آماده هم هست برای ضبط خب اینکه فرمود: ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ﴾ فعل را شامل نمی‌شود ما یفعل من فعل ما یقوم من قیام ما یقعد من قعود ما یکتب من کتابة ما یاکل من اکل منتها حالا بارزش که به عنوان نطق است ذکر کرده گاهی ما برای اینکه بفهمیم سنت و سیرت و مکتب اینها چیست می‌گوییم ببینیم ببین منطق اینها چیست حرف اینها چیست این حرف اینها یعنی سنت و سیرت و روش اینها چیست گاهی هم از اینها به فعل تعبیر می‌کنیم یک کسی دارد سخنرانی می‌کند حرف می‌زند با یک عده‌ای مذاکره می‌کند می‌گوییم برو ببین چه می‌کند به جای اینکه بگوییم چه می‌گوید می‌گوییم برو ببین چه می‌کند غرض آن است که گاهی فعل در جای قول گاهی قول در جای فعل و مانند آن به کار می‌رود اینکه فرمود: ﴿أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا﴾ یعنی «ما قال السفهاء منّا» این حرفی که نزدند کاری کردند عرض می‌کند خدایا کار سفیهانه‌ای که اینها کردند باعث عقوبت ما نشود خب بعد عرض کرد ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ فِتْنَتُکَ﴾ اینها همه آزمون توست﴿تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَتَهْدی مَنْ تَشاءُ أَنْتَ وَلِیُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَارْحَمْنا وَأَنْتَ خَیْرُ الْغافِرینَ﴾ ... ظاهر سوره مبارکهٴ «بقره» این است که این قصه قبل از اتخاذ عجل است آیه 54 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این است ﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ یَاقَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ العِجْلَ فَتُوبُوا إِلَی بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بَارِئِکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ﴾، ﴿وَإِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ این ظاهر آیاتی است که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است ولی در نساء یک ظهور دیگری دارد در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه 153 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است که ﴿یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتابًا مِنَ السَّماءِ﴾ یهودیها از توی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درخواست می‌کنند یک کتاب محسوسی از آسمان بیاوری ﴿فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ﴾ این معلوم می‌شود که درخواست رویت و آمدن صاعقه قبل بود بعدا مسئله گوساله‌پرستی بود این معلوم می‌شود اینهایی که به همراه موسای کلیم آمدند این گروه یک چنین حرفی زدند بعدها بعد از این گروه عده‌ای به دام گوساله‌پرستی افتادند اگر این ﴿ثُم﴾ راجع به تراخی زمان باشد اگر برای ترتیب ذکر باشد که البته یک چنین ظهوری ندارد خب این را به وسیله شواهد دیگری از آیات یا اگر نبود روایات باید حل کرد لکن بیانی که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) دارند قبلاً هم مشابه این بازگو شد این است که قرآن کتاب قصه و داستان نیست که سلسله بحثها را از اول شروع کند تا آخر جریان موسای کلیم با اینکه نام مبارکش بیش از صد بار در قرآن کریم آمده قصه و داستان موسای کلیم در قرآن نیست هر داستانی یک نکات برجسته آموزنده دارد قرآن کریم سعی می‌کند آن قسمتهای برجسته عقلی علمی آموزنده را ذکر بکند لذا ببینید اصلاً تاریخش نیست در چه سالی بود در چه ماهی بود اصلاً می‌شود قصه باشد تاریخ باشد ولی زمانش مشخص نشود هرگز قرآن به این امور بها نمی‌دهد که در چه قرنی بود در چه سالی بود در چه ماهی بود کاری به این حرفها ندارد از این جهت می‌شود «احسن القصص» داستان موسی «احسن القصص» است داستان یوسف احسن القصص است داستان هر پیغمبری که قرآن کریم ذکر کرده احسن القصص است احسن القصص یعنی چه؟ یعنی بهترین روش داستان سرایی نه بهترین قصه و داستان خدا که نفرمود «نحن نقص علیک احسن القِصص» بهترین قصه این است که ﴿أَحْسَنَ القَصَصِ﴾ نه «احسن القِصص» این قَصص مصدر است این احسن که اضافه شد به قصص یعنی «نحن نقص علیک قصصاً احسن» قهراً می‌شود مفعول مطلق نوعی یعنی بهترین روش داستان را من برای تو انتخاب کردم نه بهترین قصه‌ها را می‌گویم بهترین قصه قصه انبیاست تمام انبیا قصصشان احسن القصص است نسبت به قصص دیگر خب نه اینکه قصه یوسف بهترین داستان قرآن باشد قصه همه انبیا احسن القصص است قصه موسای کلیم احسن القصص است بهترین روش داستان سرایی چیست داستان نویسی چیست؟ این است که آن نکات عقلی آموزنده تحلیلی را بازگو کند حالا در کی بود در چه زمانی بود اینها که علمی نیست آموزنده نیست اینها را کتاب تاریخ هم ثبت می‌کند خب ذات اقدس الهی سنتش و سیرتش را در تبیین قصص بازگو می‌کند ما وقتی می‌خواهیم قصه بگوییم به بهترین روش قصه می‌گوییم ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ القَصَصِ﴾ یعنی «قصصاً احسن» به زیباترین وجه ما داستان می‌گوییم آن چیزهای غیر علمی را اصلاً نمی‌گوییم آن چیزهای عمیق علمی را می‌گوییم فاصله مدین و مصر چقدر است چند کیلومتر است این اصلاً در قرآن نیست کی در چه روزی در چه ماهی حرکت کرده این در قرآن نیست اما داستان موسی می‌شود احسن القصص چه اینکه داستان همه انبیاء همین‌طور است چون این است قرآن کتاب افسانه و قصه و تاریخ نیست بلکه کتاب علم است و نور حالا کاری ندارد به اینکه کدام اول است کدام وسط است کدام آخر این جریانها را در هر مقطع به یک مناسبتی ذکر می‌کند این یک مقطع خاصی است که عده‌ای به همراه موسای کلیم انتخاب شدند رفتند و خواسته غیر معقول داشتند و گرفتار صاعقه شدند و به دعای موسای کلیم دوباره زنده شدند این برای این منظور ذکر می‌کند ﴿وَاخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ﴾ که این ﴿قَوْمَهُ﴾ منصوب به نزع خافظ است یعنی «من قومه» حالا قوم او چند نفر بودند بعضی گفتند که هفتصد هزار نفر بودند از بین اینها هفتاد هزار نفر انتخاب کردند بعد هفت هزار نفر انتخاب کردند بعد هفتصد نفر انتخاب کردند بعد هفتاد نفر را حالا این نقل باید معتبر باشد البته ولی ظاهرش این است که جمعیتی بودند وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) از بین اینها هفتاد نفر را انتخاب کرده برای میقات آیا میقات جدایی بود یا مقدمه همان میقات بود.
‌پرسش: ...
پاسخ: بله نه آن رقم قوم است آمار قوم است قومشان هفتصد هزار نفر بودند موسای کلیم در بین هفتصد هزار نفر هفتاد هزار نفر را انتخاب کرد بعد در بین هفتاد هزار نفر هفت هزار نفر انتخاب کرد در بین هفت هزار نفر هفت صد نفر انتخاب کرد در بین هفتصد نفر هفتاد نفر را انتخاب کرد اختیار برای موسی است منتها از بین این جمعیت با حفظ این ترتیب این انتخاب صورت پذیرفت آن البته باشد نقل معتبری دلالت بکند این روایتی که از وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) در عیون اخبار الرضا آمده است و مرحوم فیض هم در صافی آن را نقل کرده البته همه این روایات باید ملاحظه بشود لابد ملاحظه فرمودید در بحث تفسیری بعضی از آنها خوانده شد و بعضی از آنها مضمونش اشاره شد در آنجا دارد که از عیون اخبار الرضا مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) آمده است که وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) مورد سؤال قرار گرفت که «کیف یجوز ان یکون کلیم الله موسی بن عمران (ع) لا یعلم ان الله تبارک و تعالی ذکره لا یجوز علیه الرؤیة» با اینکه او کلیم خداست معصوم است از انبیای اولوأالعزم است او یقین می‌داند که خدا دیدنی نیست پس چرا عرض کرد ﴿رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ آن‌گاه وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) فرموده است که «ان کلیم الله موسی ‌بن عمران (ع) علم ان الله تعالی أعز أن یری بالأبصار ولکنه لما کلمه الله عزّوجلّ وَقربه نجیاً» با او نجوا کرد موسای کلیم به قومش برگشت به آنها خبر داد که خدا با او سخن گفت او را به خود نزدیک کرد با او مناجات کرد آنها گفتند ما ایمان نمی‌آوریم «حتی نستمع کلامه» تا کلام خدا را بشنویم همان‌طوری که تو شنیدی آن‌گاه قوم هفتصد هزار نفر بودند و موسای کلیم هفتاد هزار نفر انتخاب کرد و بعد هفتصد نفر را بعد هفت هزار نفر را بعد هفت صد نفر را بعد هفتاد نفر را انتخاب کرده این هفتاد نفر را به طور برده «فأقامهم فی صفح الجبل» در دامنه کوه اینها را نگه داشته خودش بالای طور رفته با خدا مکالمه کرده کلام خدا را شنیده و کلام خدا را هم قوم موسی شنیدند اسماع کردند این هم به معجزه موسای کلیم است «و سأل الله ان یکلمه وَیسمعهم کلامه» موسای کلیم دوتا خواسته داشت یکی اینکه خداوند با موسی سخن بگوید که موسی بشنود دوم اینکه کلام خود را ذات اقدس الهی کلام خود را به قوم او هم اسماع کند به سمع قوم هم برساند ذات اقدس الهی با موسای کلیم سخن گفت و قوم او هم کلام خدا را شنیدند منتها از یک جهت نشنیدند همان‌طوری که ﴿فَأَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ آنجا هم «أینما تولوا فثمّ کَلام الله» از یک جهت مخصوص نشنیدند از بالا می‌شنیدند از پایین می‌شنیدند از طرف راست طرف چپ از جلو پشت سر می‌شنیدند برای اینکه ذات اقدس الهی این کلام را در درخت ایجاد کرد بعد منبعث کرد تا من جمیع الوجوه شنیدند آن‌گاه همین قوم به موسای کلیم گفتند که «لن نؤمن لک بأن هذا الذی سمعناه کلام الله حتی نری الله جهرة» تا خود خدا را نبینیم باورمان نمی‌شود که این کلام کلام خداست «فلما قالوا هذا القول العظیم وَاستکبروا وَعتوا بعث الله عزّوجلّ علیهم صاعقة فاخذتهم بظلمهم فماتوا» آن‌گاه موسای کلیم عرض کرد که خدایا من به بنی‌اسرائیل چه بگویم برگردم به آنها بگویم که تو این هفتاد نفر را کشتی و حرف من را تصدیق نکنند عرض کرد که خدایا اگر اینها دوباره زنده بشوند مشکل ما حل می‌شود «فقال موسی یا قوم ان الله تعالی لا یری بالابصار وَلا کیفیة له وَانما یعرف بآیاته وَیعلم باعلامه» آنها گفتند تا این حرف را سؤال نکنی ما از خدا بخواه او را ببینیم که دوباره موسای کلیم عرض کرد ﴿رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ این ﴿أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ را طبق این روایات موسای کلیم از طرف قومش به عرض ذات اقدس الهی رساند البته قبلاً اجازه گرفت به ذات اقدس الهی عرض کرد آنها یک چنین خواسته‌ای دارند ذات اقدس الهی فرمود مجازی که خواسته آنها را در میان بگذاری آن‌گاه موسای کلیم خواسته قوم را در میان گذاشت بعد صاعقه آمد به حیات آنها خاتمه داد حالا روایت بعد برای جلسه بعد.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:41

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی