display result search
منو
تفسیر آیات 144 و 145سوره اعراف بخش اول

تفسیر آیات 144 و 145سوره اعراف بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 37 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 144 و 145سوره اعراف بخش اول"
ذات اقدس الهی موسای کلیم را بر مردم آن روزگار از جهت رسالت و از جهت کلام فضیلت داد
ایمان وقتی قوی می‌شود که معرفت قوی باشد معرفت وقتی قوی است که برهانی باشد

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ یَا مُوسَی إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی الْنَّاسِ بِرِسَالاَتِی وَبِکَلاَمِی فَخُذْ مَاآتَیْتُکَ وَکُنْ مِنَ الشَّاکِرِین ٭ وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الألْوَاحِ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا سَأُورِیکُمْ دَارَ الْفَاسِقِینَ﴾

ذات اقدس الهی موسیای کلیم را بر مردم آن روزگار از جهت رسالت و از جهت کلام فضیلت داد به آن حضرت رسالت داد نه به سائر افراد آن عصر و با آن حضرت سخن گفت نه با افراد دیگر ممکن است این رسالات و پیامها به وسیله کلام بلاواسطه باشد یا کلام مع الواسطه بالأخره این رسالت کلام می‌طلبد تا تکلم نباشد رسالت ثابت نمی‌شود حالا یا بلاواسطه است یا من وراء حجاب است یا با ارسال رسول به یکی از انحای سه‌گانه است چه اینکه آن کلام ممکن است محتوای آن رسالت باشد یا مناجات باشد پس هم آن رسالتها ممکن است به نحو کلام بلاواسطه و کلام مع الواسطه باشد این یک، و هم آن کلام ممکن است که محتوایش رسالت باشد یا مناجات این دو این چنین نیست که هر رسالتی کلام بلاواسطه باشد و هر کلامی هم درباره رسالت باشد ممکن است بخشی از کلامها مربوط به مناجات معرفتی باشد که کاری به پیام ندارد
مطلب دیگر آن است که در جریان اصطفا که ﴿إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی الْنَّاسِ﴾ معلوم می‌شود که گذشته از آن صفوت نفسی که موسی کلیم به آن مقام رسیده بود این اصطفای علی الناس است آن صفوت نفسی راجع به فضیلت است این صفوت علی الناس راجع به افضلیت است اگر یک انسانی فی نفسه فاضل بود صفی الله است و اگر انسانی نسبت به دیگران افضل بود مصطفی علی الناس است چون با کلمه علی متعدی شد در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» آنجا مبسوطاً گذشت درباره حضرت مریم(سلام الله علیها) که ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ این اگر درباره آن فضیلت نفسی باشد با علی متعدی نمی‌شود و روایات دیگری هم وارد شده بود که دلالت می‌کند بر اینکه آنکه سیده نسای عالمیان من الاولین و الآخرین است به وجود مبارک حضرت زهرا(سلام الله علیها) است که این بر خود بر مریم(سلام الله علیها) و سایر بانوان الهی افضل است آن در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» ثابت شد آنچه که در سوره آل عمران گذشت این است که زنی که بدون همسرمادر بشود در همه ادوار تاریخ وجود مبارک حضرت مریم(سلام الله علیها) بود و این مستلزم فضیلتهای نفسانی نیست پس بنابراین بحث در دو مقام بود آنجا یکی اینکه فضیلتهای نفسانی که معارف را به علوم شهودی و کمالات نفسانی برمی‌گردد وجود مبارک حضرت زهرا(سلام الله علیها) طبق روایتی که دارد «سیدة نساء العالمین من الاولین و الآخرین» آن بانوست یکی اینکه در بین همه زنهای عالم این خصوصیت برای حضرت مریم(سلام الله علیها) است که بدون همسر مادر شده است این دیگر من الاولین و الآخرین است و این کاری به فضیلتهای علمی و معرفتی ندارد
مطلب سوم آن است که در «اخذ ما آتینا» آیات دو طائفه است یکی مطلق است یکی مقید آیه مطلق نظیر همین آیه محل بحث یعنی آیهٴ 144 «اعراف» است که خداوند به موسی کلیم(سلام الله علیه) می‌فرماید ﴿فَخُذْ مَاآتَیْتُکَ﴾ دیگر نمی‌فرماید «خذ ما آتیتک بقوه»، بقوة قید نیست طائفه ثانیه آیاتی است که دلالت دارد بر اینکه اخذ باید بقوه باشد و این اخذ مقید است نظیر آیه بعد همین سورهٴ 145 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) را مخاطب قرار می‌دهد می‌فرماید ﴿وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الألْوَاحِ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» راجع به بنی‌اسرائیل هم دستوراتی بود که خداوند می‌فرمود ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ آیهٴ 63 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْکُرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾ چه اینکه در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 93 هم به این صورت بود ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ و باز در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» به وجود مبارک یحیی(سلام الله علیه) هم خطاب شده است ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ پس به موسی کلیم(سلام الله علیه) می‌فرماید: «خذ ما آتیناک بقوه» به یحیی(علیه السلام) می‌فرماید ﴿خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ به بنی اسرائیل می‌فرماید ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ﴾ اینها طایفه ثانیه است و مقید به اخذ به قوه است در ضمن آیات سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آنجا این حدیث از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل شده است که از حضرت سؤال کرده‌اند «أقوة فی الابدان أو قوة فی القلب» اینکه خدا می‌فرماید ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ﴾ آیا این منظور قوت بدنی است یعنی کاری با نیروهای نظامی در میدان جبهه و جنگ و اینهاست یا نه کار به حوزه و دانشگاه و اینهاست «أو قوة فی القلب» فرمود «أقوة فی الابدان أو قوة فی القلب» یعنی اطلاق آیه ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ﴾ شامل می‌شود که با فهم دقیق و ایمان دقیق بگیرید یک، با قدرت بدنی قوی حمایت کنید دو، «أقوة فی الابدان أو قوة فی القلب» قوه قلب مربوط به ایمان است ایمان وقتی قوی می‌شود که معرفت قوی باشد معرفت وقتی قوی است که برهانی باشد که با یک شبهه متزلزل نشود تقلید با یک شبهه متزلزل می‌شود مظنه با یک شبهه متزلزل می‌شود یک وقت هست که با یک شبهه با یک تحریک یک نسلی برمی‌گردند این معلوم می‌شود ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ﴾ نبود یا نه ممکن است از نظر بحثهای نظامی با یک تهدید نظامی یک جمعیتی بترسند و برگردند این معلوم می‌شود حضورشان در جبهه بقوه نبود پس آن روایتی که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) رسیده است این قوه را با اطلاق تفسیر کرده است یعنی هم بقوه قلوب من المعرفة اولاً و الایمان ثانیاً و بقوة الابدان ثالثاً «بقوة القلوب»، «بقوة الابدان» خب پس آیات دو طایفه است یک طایفه مطلق است که ﴿فَخُذْ مَاآتَیْتُکَ﴾ دیگر مقید به قوه نکرد طایفه ثانیه آیاتی است که چه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» چه در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» به قوه امر کرده است چه اینکه در آیه بعد همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» مقید به قوه کرد فرمود «خذ ما آتیناک بقوه» اینها نه برای آن است که مثبتان‌اند و به هر دو اخذ می‌شود بلکه همان اخذ به قوه معیار است لکن در آیه اول محل بحث سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که مقید نشد و به اطلاق ذکر کرد فرمود ﴿فَخُذْ مَاآتَیْتُکَ وَکُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ﴾ این راجع به قبل است هنوز کتابی و شریعتی به این صورت به او نداد در همان مکالمه وقتی موسای کلیم از مدهوشی به درآمد حالت افاقه بر آن حضرت حاصل شد ﴿فَلَمّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ﴾ آنگاه خدای سبحان در چنین فضایی می‌فرماید ﴿قَالَ یَا مُوسَی إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی الْنَّاسِ بِرِسَالاَتِی وَبِکَلاَمِی فَخُذْ مَاآتَیْتُکَ﴾ هنوز سخن از تورات و اجرای حدود تورات و احکام تورات نیست ﴿فَخُذْ مَاآتَیْتُکَ﴾ یعنی این مقامهایی که ما دادیم این را بگیر و شاکر باش و برای تو همین مقدار بس است بعد که وقتی جریان تورات مطرح است می‌فرماید ﴿فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ﴾ چون آن آیه قبل هنوز سخن از تورات نیست بعد تورات نازل شد این هم که مرحوم فیض در صافی به صورت مرسل نقل کرده است مرحوم امین الاسلام هم در مجمع از ابن عباس به صورت مرسل نقل کرد که اربعین موسی کلیم به بخش پایانی که رسید در روز عرفه که روز سی و نهم این میقات چهل روزه آن حضرت بود روز عرفه درخواست رویت کرد آن حادثه پیش آمد و روز عید قربان تورات نازل شد از اینجا معلوم می‌شود که اربعین‌گیری موسی کلیم(سلام الله علیه) از اول ذیقعده شروع شد تا دهم ذیحجه این لیالی عشر هم که جزء لیالی پربرکت است و مستحب است در این دهه ذیحجه بین نماز مغرب و عشاء دو رکعت نماز خوانده بشود که در رکعت اول بعد از حمد سوره توحید است و آیه ﴿وَاعَدْنَا﴾ است سِرّش همین است برای اینکه این دهه، دهه پایانی آن اربعین است این روایت مرسل را هم مرحوم امین الاسلام نقل می‌کند خب پس روز دهم ذیحجه که روز پایانی اربعین است تورات نازل شد آنگاه فرمود ﴿فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ﴾ به یحیی هم می‌فرماید که ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾
پرسش ...
پاسخ: بله حالا به آن هم می‌رسیم به خواست خدا
پرسش ...
پاسخ: می‌رسیم به اینکه به قوم خود امر بکن به احسن بگیرد این فرع بر آن است که که بقوه بگیرد و آن دو تا آیه‌ای که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» خوانده شد آن همان خطاب بنی اسرائیل است ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ چون آن دو آیه‌ای که از سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً خوانده شد راجع به قوم بود اینجا راجع به خود موسای کلیم است چه اینکه سورهٴ «مریم» راجع به خود حضرت یحیی(سلام الله علیه) است بنابراین آیات دو طائفه است یک طایفه مطلق یک طایفه مقید آن طایفه‌ای که مقید است و مقید به قوه است گاهی خطاب به رهبر است گاهی خطاب به امت گاهی خطاب به موسی است که مفرد است ﴿فَخُذ﴾ که ﴿فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ﴾ گاهی خطاب به امت موسی است که ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾
پرسش ...
پاسخ: نه حالا این اجراییات است آنجا که این بگیر با قوه هم بگیر یعنی خوب بفهم خب درجات شهود هم فرق می‌کند و خوب هم اجرا بکن مثل اینکه در سورهٴ «مریم» به وجود مبارک یحیی هم فرمود که ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾
مطلب بعد آن است که فرمود درباره امت خدا مستقیماً به اینها امر نکرد بلکه به پیغمبرشان یعنی به حضرت موسی فرمود تو به آنها امر بکن ﴿وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا﴾ آنجا که خطاب رو در رو و مستقیم است ذات اقدس الهی به خود مؤمنین خطاب می‌کند که نشانه فضیلت مخاطبان است درباره امت موسای کلیم خداوند مستقیماً به آنها نفرمود ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم﴾ بلکه به موسای کلیم فرمود ﴿وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا﴾ به امتت بگو که گرچه سراسر مطالب این الواح هدایت و موعظه است ولی بعضی حسن است بعضی احسن آن احسنشان را بگیرند لکن در جریان امت اسلامی خود خداوند مستقیماً به امت خطاب می‌کند نظیر آیهٴ 55 سورهٴ مبارکهٴ «زمر» می‌فرماید ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم مِن رَبِّکُم﴾ پس یک وقت هست که خدا به پیغمبر می‌فرماید به قومت امر بکن که به احسن را اخذ کنند یک وقت هست که خود خدا مستقیماً به امت خطاب می‌کند می‌فرماید ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم﴾ گرچه بعضی از خطابها مستقیماً به بنی اسرائیل شده است ﴿یَا بَنِی‌إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ و مانند آن این چنین نیست که ذات اقدس الهی به امت موسای کلیم خطاب مستقیم نداشته باشد لکن فضای طور سینا فضایی نبود که ذات اقدس الهی مستقیماً با بنی اسرائیل خطاب بکند الآن مخاطبش موسای کلیم است لذا در همان فضای طور به موسای کلیم می‌فرماید ﴿وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا﴾
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود ﴿فَخُذْ مَاآتَیْتُکَ وَکُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ﴾ این همان‌طوری که در نوبت قبل بازگو شد این زمینه ازدیاد معرفت و شهود را فراهم می‌کند به پیغمبرل اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود ﴿قُل رَبِّ زِدْنِی عِلْما﴾ به وجود مبارک موسی کلیم(سلام الله علیه) فرمود ﴿کُن مِنَ الشَّاکِرِین﴾ یعنی اگر شکر کردی ﴿لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ﴾ راه برای افزایش نعمتهای غیبی هم هست گاهی مستقیماً دستور افزون طلبی می‌دهند می‌فرماید ﴿قُل رَبِّ زِدْنِی عِلْما﴾ گاهی هم مقدمات و اسباب و علل افزون طلبی را یاد می‌دهند می‌فرماید ﴿وَکُن مِنَ الشَّاکِرِینَ﴾ چون در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» خداوند به زبان موسای کلیم این اعلام و اعلان عمومی را کرده است ﴿وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ﴾ این را موسای کلیم از طرف خدای سبحان بیان کرده است آن‌طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» آمده است به این صورت است در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» این است بعد از اینکه فرمود ﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنجَاکُم مِنْ آلِ‌فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ﴾ بعد دارد ﴿وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ ٭ وَ قالَ مُوسیٰ إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیُّ حَمیدٌ﴾ گرچه صدر آیهٴ 7 سورهٴ «ابراهیم» ندارد که موسی گفته است ولی سیاق، سیاق گفتار موسی است به اذن خدا و این اعلان عمومی و اذان عمومی از طرف موسای کلیم شده است که هرکه شکر نعمت کرده است نعمتش افزون شود شکر نعمت نعمتت افزون کند، این یک اصل کلی است کفر، نعمت از کفت بیرون کند نه کفرِ نعمت کفر نعمت از کفت بیرون کند خب پس موسی کلیم پیام آور یک هم چنین مطلبی است که شکر نعمت باعث افزایش آن نعمت است خدا هم که در کوه طور مستقیماً به او می‌فرماید که ﴿وَکُن مِنَ الشَّاکِرِینَ﴾ یعنی زمینه افزون طلبی را یادش می‌دهد
پرسش ...
پاسخ: چرا ولی منظور آن است که یکی را به سبب امر می‌کنند یکی را به مسبب اینها درجات فرق می‌کند درباره تورات فرمود ﴿وَ کَتَبْنا لَهُ فِی اْلأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ آنچه را که ذات اقدس الهی به موسی کلیم داد گذشته از رسالتهای یاد شده یک، و گذشته از تکلم دو، کتاب هم بود سه، حالا چگونه ذات اقدس الهی در الواح دستور نگارش داد با اراده الهی در الواح مطالبی نوشته شد قرآن آن بیان را به صورت مبسوط ذکر نکرده است و آن الواح جنسش و سنخش و جنسش چه بوده است آن را هم ذکر نکرده است الواح را الواح گفتند چون جمع لوح است برای اینکه اول صاف و شفاف و روشن است لاحه یعنی درخشید لمح یعنی درخشش آن لمعان را که دارد می‌گویند لمحه‌ای و مطلبی که درخشش ضمنی است می‌گویند تلویحاً بیان کرده است این اگر شفاف و صاف نباشد نمی‌شود که روی آن نوشت پس باید لوح باشد یعنی شفاف باشد، صاف باشد، تیره نباشد، نوشته نباشد تا آدم بتواند روی آن چیزی بنویسد از این جهت آن را لوح گفتند خب اما نفرمود کل شی را ما در الواح نوشتیم فرمود ﴿مِن کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ اگر این من بیان نباشد و تبعیض باشد ظاهرش این است که ما از هر حقیقتی نمونه‌ای را در الواح ثبت کردیم اگر بیان باشد که خب البته نمی‌شود استفاده کرد که از هر حقیقتی نمونه‌ای را در الواح ثبت کردیم و اگر تبعیض باشد نشانه آن است که ما از هر حقیقتی نموداری را در الواح ثبت کردیم اگر بیان باشد نمی‌شود فضیلت قرآن را بر تورات به وسیله آیه سورهٴ مبارکهٴ «نحل» ثابت کرد چون در سورهٴ «نحل» آیهٴ 89 به این صورت آمده است ﴿وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِم مِنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِکَ شَهِیداً عَلَی هؤُلاَءِ وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ این کتاب یا قرآن کریم مبین همه حقایق است اگر ﴿مِن﴾ در ﴿مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ بیان باشد یعنی منظور این باشد که ما از هر حقیقتی را در الواح موسای کلیم ثبت کردیم دیگر آیهٴ 89 دلیل نیست که قرآن افضل بر تورات است آن را باید از آیه ﴿وَمُهَیْمِناً عَلَیْهِ﴾ استفاده کرد در بحث دیروز گذشت ولی اگر من تبعیض باشد نشانه آن است که ما نمونه‌ای از حقیقتی را در الواح موسای کلیم ثبت کردیم ولی درباره قرآن کریم آیهٴ 89 سورهٴ مبارکهٴ «نحل» این است که ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ آن‌گاه به خوبی دلالت دارد که قرآن جامع‌تر از تورات است البته این هم برای نیاز مردم است یک، و برای اینکه قرآن آخرین کتاب است و باید همه قوانین و اصول جامع را در برداشته باشد که بعد به وسیله روایات از یک سو به اجتهاد مجتهدین در مدار عقل و قرآن و سنت از سوی دیگر باز بشود
پرسش ...
پاسخ: نه هر اندازه که بشر آن روز لازم داشته است کامل بوده است ﴿وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الألْوَاحِ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ خب ﴿فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا﴾ از اینکه فرمود ﴿وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا﴾ هم آن مطلب دو آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که خطاب به بنی اسرائیل است ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ استفاده می‌شود ضمناً و هم اینکه بکوشید به آن مراحل برتر راه پیدا کنید زیرا اگر نسبت به خود این کتاب در دو آیه فرمود ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ نسبت به آن مراحل برتر و برجسته‌اش یقیناً ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ دارد چون کتاب یک مباحاتی دارد، یک مستحباتی دارد، یک فرائضی دارد یک اکبر فرائضی دارد از نظر مراحل اخلاقی درجات فراوانی دارد از مراحل نازله تا وسطی، از مراحل وسطی تا علیا و از مراحل علیا تا اعلا اینها مراحلی دارد اگر اینها مأمور شدند که به آن مراحل برتر راه پیدا کنند یقیناً قوه می‌طلبد هم قوة القلوب هم قوة البدان اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» به همه ما خطاب شده است آیهٴ 55 سورهٴ «زمر» این بود ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم مِن رَبِّکُم﴾ اگر آن معنا روشن بشود اینجا هم که ﴿وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا﴾ وارد شده است روشن خواهد شد گاهی گفتند این احسن به معنای حسن است چون سراسر احکام الهی حسن است این حرف بد نیست ولی استفاده این حرف از آیه دشوار و حمل احسن بر حسن هم دشوار احسن نشان می‌دهد به اینکه آیات تورات کلیم دو قسم است چه اینکه آیات قرآن کریم هم دو قسم است آیات تورات موسای کلیم(سلام الله علیه) گرچه حسن است ولی بعضی احسن از بعض است آیات قرآن کریم هم گرچه همه حسن است ولی بعضی احسن از بعض همه است و منظور از این احسن بودن احسن فصاحت و بلاغت نیست تا کسی بگوید کِی شود تبت یدا یا ارض ابلعی از آن سنخ نیست بلکه احسن علمی است احسن معرفتی و علمی است از یک سو، احسن اخلاقی است از سوی دیگر احسن اخلاقی را مفسرین بازگو کردند گفتند شما چهار حکم در قرآن کریم می‌بینید همه اینها احکام الهی است همه اینها را قرآن صادر کرده است اما بعضی ضعیف است بعضی متوسط است بعضی قوی است و بعضی اقوا مرحله ضعیفش که از آن پایین‌تر دیگر جا برای دستورات دین نیست مرحله عدالت است ضعیف‌ترین مرحله این است که انسان عادل باشد دیگر از این پایین‌تر که ممکن نیست ضعیف‌ترین مرحله این است که انسان عادل باشد از اینجا پایین‌تر دیگر عذاب است و جهنم اینجا از آن پایین‌تر دیگر دستور قرآن نیست خب پس ضعیف‌ترین مرحله که دیگر از آن پایین‌تر نیست مرحله عدالت است یعنی انسان عادل باشد یعنی به کسی ظلم نکند یک، اگر به او ظلم شده است برابر عدل انتقام بگیرد دو، در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آیهٴ 126 این است فرمود ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ﴾ خب اگر کسی نسبت به شما ستم کرده است عدل اجازه می‌دهد که شما معاقبت کنید در عقب و به دنبال تعدی او، او را تنبیه کنید عقوبت را عقوبت گفتن و عقاب گفتن چون عقب ظلم است عقب گناه است خب ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ﴾ اگر خواستید انتقام بگیری باید معادل همان ستم باشد نه بیشتر اینکه می‌گوید اگر یک بد به من گفتند دو برابر یا چند برابر این معلوم می‌شود خلاف خب بعد ذیلش هم دستور صبر می‌دهد که آن بالاتر از انتقام است که آن را بعد خواهیم خواند خب ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ﴾ این دیگر نازل‌ترین درجه یک اسلام است که از این پایین‌تر انسان از آن وظیفه الهی سقوط می‌کند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 194 هم همین موضوع را بازگو فرمود: ﴿الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیْکُمْ﴾ اگر کسی تعدی کرد، اعتدا کرد، تجاوز کرد عداوتی نشان داد یعنی تعدی کرد و از مرز خود تجاوز کرد شما هم به اندازه تعدی او، او را کیفر کنید این عدل است این ضعیف‌ترین مرحله اسلام است دیگر از این پایین‌تر دستور نیست خب از این بالاتر سه مرحله است که مجموعاً می‌شود چهار مرحله بالاتر از انتقام گرفتن کظم غیظ است انسان وقتی بخواهد انتقام بگیرد عصبانی می‌شود دیگر چهره‌اش برافروخته می‌شود، خشمگین می‌شود بالاتر از عدالت این است که این خشمش را فرو بنشاند و اما خب کینه را در دل دارد آن بی‌علاقگی را در دل دارد بعد از اینکه خشمش را فرو نشاند از آن مرحله بالاتر اینکه کینه را هم از دل بردارد دیگر نگوید بالأخره یک وقتی جبران می‌کنیم این را دیگر نگوید پس این شده مرحله سوم اول مرحله عدل است که انتقام عادلانه است بعد مرحله کظم غیظ است آن برافروختگی و عصبانیت و کف کردن دهان و اینها را بگذارد کنار معتدل باشد وقتی معتدل شد کم کم به این فکر باشد که آن کینه درونی را هم برطرف کند کینه درونی را که برطرف کرد نسبت به او دیگر حالا هیچ مشکل اخلاقی ندارد نوبت به مرحله چهارم می‌رسد که حالا شما از این به بعد نسبت به او محبت بکنید خب این همان در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» قبلاً بحثش گذشت و جریان ائمه(علیهم السلام) مکرر این قضیه اتفاق افتاد در جریان ابی ابراهیم امام کاظم(سلام الله علیه) این قصه هست درباره ائمه دیگر(علیهم السلام) هست که خدمتگذار اینها بالأخره ظرف آبی داشت این ظرف آب افتاد حالا یا به سر مطهر ایشان آسیب رسید یا به بدن ایشان آن شخص این آیه را خواند ﴿وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ﴾ خب چهره مبارک حضرت که می‌رفت مثلاً برافروخته بشود معتدل شد ﴿وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ﴾ حضرت فرمود «کظمتُ غیظی» ﴿وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ﴾ که خواند گفت «عفوت عنک» ﴿وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ﴾ را که خواند گفت «أنت حرٌّ لوجه الله» آزاد کردم تو را خب این مرحله، مرحله چهارم است احسان خب این در سیره و سنت ائمه(علیهم السلام) هست یکی دو تا هم نیست خب پس نازل‌ترین مرحله که از آن طرف آدم بیفتد می‌شود ﴿إِنْ هُمْ إِلاّ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً﴾ او دیگر دستور قرآنی نیست نازل‌ترین مرحله، مرحله عدالت است یعنی که به کسی ظلم نکند اگر هم مظلوم شدند انتقام بگیرند به اندازه‌ای که ظلم شده‌اند همین بالاتر از عدالت کظم غیظ است که آن برافروختگی چهره را انسان فرو بنشاند بالاتر از کظم غیظ عفو است که در صحنه دل انسان کینه را بزداید بالاتر از عفو احسان است اینها در مسائل اخلاقی است اما از نظر مسائل معرفتی همان روایتی که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کافی نقل کرد و همان روایت را مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) که وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) می‌فرماید چون ذات اقدس الهی می‌دانست که «أنه یکون فی آخر الزمان اقوام متعمقون» در دوره‌های آخر در اثر رشد علم مردان بزرگ ژرف اندیش می‌آیند خدای سبحان سورهٴ «توحید» که سوره «اخلاص» معروف است و اوائل سورهٴ «حدید» تا ﴿وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ را نازل کرده است سورهٴ «توحید» که می‌گویند ثلث قرآن است ﴿قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ ٭ اللّهُ الصَّمَدُ ٭ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ ٭ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ﴾ معنای واحدیت چیست، معنای احدیت چیست صمدیت خدا به چه معناست این چنین نیست برای توده مردم صدر اسلام قابل درک بود خواص البته می‌فهمید یا آیات سورهٴ مبارکهٴ «حدید» این چند آیه‌ای که در اولش هست تا ﴿وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ این شش آیه است تسبیح است، قدرت مطلقه اوست ﴿ُوَ الأوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِن﴾ هست ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُم﴾ هست هرجا باشیم، هر حالی باشیم او با ما است در درون درون ما او هست در بیرون هم او هست خب نه تنها با ما با هر چیزی هم هست هیچ جایی نیست که خدا خالی باشد مخصوصاً این اسماء اربعه ﴿هُوَ الأوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ﴾ جا برای غیر او نمی‌گذارد اصلاً لذا هرچه هست می‌شود آیه و علامت او و آیت هم اگر خوب معنا بشود وضع خودش را خوب روشن می‌کند که چی علامت است علامت قراردادی است نه علامت تکوینی موقت است آن‌طوری که چمن آیه آب است نه، آن‌طوری که دود علامت و آیت آتش است نه چون دود مادامی که دود است آیت است بعد دیگر آیت نیست چمن وقتی سبز است آیت آب است وقتی پژمرده شد دیگر آیت نیست ولی هیچ موجودی نیست که حالی، شأنی، وضعی داشته باشد که در آن شأن آیه حق نباشد فی جمیع شئونه بظاهره و باطنه و باوله و بآخره و بجنسه و بفصله و بمادته و بصورته و ماهیته و بمفهومه و بوجوده و بذاته و بوصفه می‌شود آیه آن وقت چیزی شما برای حجر و مدر نمی‌بینید و اگر یک چیزی باشد به نام حجر در آن جهت خدا را نشان ندهد مستقل باشد دیگر آیت نیست اصلاً جنس و فصل اشیا آیه است چقدر این تعبیر، تعبیر خوبی است خب اگر یک حیثیتی داشته باشد به نام خودش دیگر خدا را نشان نمی‌دهد آینه که آینه است یک وقت می‌بینید شما در بازار آینه می‌خرید بله آن جیوه و آن شیشه و آن قاب و آن قطر و آن خصوصیت این می‌شود آینه که خرید و فروش می‌شود اما وقتی در مسائل علمی وقتی سخن از مرآت است آن چیزی که خریدید آن چیز که آینه نیست آن صورت مرآت است چون با آن صورت خودتان را می‌بینید مرآت یعنی وسیله رویت مگر نه آن است که شما می‌خواهید خودتان را ببینید مگر نه آن است که یک راننده می‌خواهد ببیند چندتا اتومبیل پشت سر و دست راست و دست چپ دارد می‌آید این می‌خواهد بیرون را ببیند این شیشه که آینه نیست این شیشه به درد بازار و خرید و فروش می‌خورد آن صورت در آینه مرآت است اوست که نشان می‌دهد چند اتومبیل دست راست هستند چند اتومبیل دست چپ هستند چندتا پشت سر دارند می‌آیند وقتی حکیم می‌گوید مرآت آن صورت مرئیه را می‌گوید مرآت وقتی عامی و بازاری می‌گوید مرآت آن شیشه عقاب را می‌گویند اشیا که آیه حق‌اند مرآت حق‌اند یعنی مثل همان صورت مرآتیه‌اند نه مثل قاب و شیشه چون قاب و شیشه که اگر بشکند دیگر آینه نیست می‌شود که چیزی بشکند و آینه نباشد آیه حق نباشد؟ می‌شود در جهان هستی من السماوات و الارضین یک موجودی در یک شرطی در یک حالی در یک وضعی آیه الله نباشد؟ نه پس هیچ چیزی برای جهان نمی‌ماند مگر همه می‌گویند خدا خب این معارف برای صدر اسلام که قابل توجیه نبود الآن بعد از گذشت هزار و چهارصد سال آمدن این همه مفسرین و حکما و عرفا و باز بودن روایات تازه گوشه‌ای از این آیات دارد خودش را نشان می‌دهد که ﴿هُوَ الأوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ﴾ یعنی چه این از آن غرر روایات ماست که مرحوم کلینی نقل کرده هم مرحوم صدوق نقل کرده مرحوم کلینی در کافی نقل کرده مرحوم صدوق در کتاب شریف توحید نقل کرده که وجود مبارک امام سجاد فرمود به اینکه چون خدای سبحان می‌دانسته «یکون فی آخر الزمان اقوام متعمقون» خدای سبحان سورهٴ «اخلاص» را و اوائل سورهٴ «حدید» را تا ﴿وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ نازل کرده است خب پس این ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ﴾ که تنها برای اخلاق نیست برای علوم هم است اینکه گفته شد «اقرأ وارق» بخوان و بالا برو خب پس معلوم می‌شود درجات بهشت به عدد آیات قرآن کریم است معلوم می‌شود که آیات قرآن کریم معارف و معالی فراوانی دارد مرزی هم که برای درجات بهشت نیست بنابراین این چنین نیست که ﴿وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا﴾ این فقط ناظر به آن بخشهای اخلاقی باشد هم ناظر به بخشهای اخلاقی است هم ناظر به بخشهای مربوط به عملی سید الاستاد می‌فرماید مرحوم آقای قاضی اصراری داشتند که ارزیابی بکنند که چه فرق است بین صدر سورهٴ «حدید» با پایان سورهٴ «حشر» در سورهٴ مبارکهٴ حشر پایانش همان اسمای حسنای الهی است از آیهٴ 22 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «حشر» این است ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِی لاَ إِلهَ إِلاّ هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَانُ الرَّحِیم ٭ هُوَ اللَّهُ الَّذِی لاَ إِلهَ إِلاّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلاَمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُون ٭ هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الأسْماءُ الْحُسْنَی یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُُ﴾ جلسات آن بزرگوار در این مدار دور می‌زد که خب چه فرق است بین بخش پایانی سورهٴ «حشر» و بخشهای ابتدایی سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آن وقت دلیلی اقامه می‌کردند که آن مرحله برتر را دارد لذا این روایت مرحوم کلینی و مرحوم صدوق آیه آن بخشهای اولی سورهٴ مبارکهٴ «حدید» را برتر دانسته است خب حالا این یک سلسله بحث تفسیری است یک بحث تفسیری رایج هم که ماها داریم می‌بینید ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم مِن رَبِّکُم﴾ یعنی هرچه بالاتر بروید جا هست هم گفتند بیایید هم می‌دهند این چنین نیست که بگویند بیایید و ندهند که یا این چنین نیست که بگویند نیایید که آن مقاماتی که برای معصومین است که به این آسانیها اصلاً تحت فهم کسی نمی‌آید تا کسی به سراغش برود و آرزو بکند چون معیار آرزو هم به اندازه فهم افراد است یک وقتی هم شاید گذشت در همین آیه‌ای که ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ﴾ خیلی از ما هستیم که در دعاها که مثلاً از خدا بهشت می‌خواهیم درجات بهشت می‌خواهیم اصلاً نمی‌دانیم آنجا چه هست تا بخواهیم چون بالأخره آرزو فرع معرفت است الآن یک انسان عادی که در یک کارگاهی کار می‌کند هرگز در تمام مدت عمر اصلاً در خیال او می‌گذرد‌ ای کاش من آن نسخه خطی جناب فارابی را که در فلسفه نوشته بود و آن نسخه خطی به دست ابن سینا افتاد و ابن سینا با مطالعه آن نسخه به حرفهای ارسطو پی برد‌ای کاش من آن نسخه خطی را داشته باشم اصلاً آن نشنید یک هم چنین سؤالی هم را و آرزو کند که یا آیا ممکن است که کسی نسخه خطی مرحوم شیخ مفید در تجرد روح نوشته من داشته باشم اصلاً کسی نشنید شیخ مفید یک هم چنین نسخه‌ای شیخ مفید دارد تا آرزو کند که آرزوی هر کسی مربوط به درک اوست فرمود شما نمی‌دانید چه خبر است تا بخواهید که ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ﴾ آن وقت آدم خیال می‌کند که اگر چهار تا کلمه حرف یاد گرفت پس فرقش با معصومین چیست آنها کجا آنها صاحبان «سلونی قبل ان تفقدونی»‌ اند هستند خب قابل قیاس نیست هرگز علمای عادی را بلغ ما بلغ با آنها نمی‌شود سنجید که این «لا یقاس بنا احد» است این هم در کلمات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هست هم در نهج البلاغه است منتها به اسم ظاهر هم در سخنان امام رضا(سلام الله علیه) است که مرحوم صدوق نقل کرده فرمود هیچ کس خودش را با این خاندان قیاس نکند حسابشان جداست «لا یقاس بنا احد» دلیلی هم بر انصراف به انس و جن نیست ظاهراً فرشته‌ها هم مشمول این احدند اما این قرآن تاب آن را دارد که برابر ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم﴾ بیاید بررسی کند خب چه فرق است بین آیات پایانی سورهٴ «حشر» و آیات اوائل سورهٴ مبارکهٴ «حدید» اینها مگر چه پیامی دارند آنها چه پیامی دارند و مانند آن
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:32

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی