- 629
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 143 سوره اعراف بخش هفتم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 143 سوره اعراف بخش هفتم "
اگر رؤیت خداوند محال باشد جواب این است که «لن اُری» نه اینکه ﴿لَنْ تَرَانِی﴾
انبیای بزرگ الهی مخصوصاً موسای کلیم که از انبیای اولوالعزم است اینها همتای فرشتگانند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَمَّا جَاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَخَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِین﴾
ظاهراً این سؤال برای خود حضرت بود نه برای درخواست قوم چون آن قوم که درخواست رؤیت ظاهری میکردند یک امر محالی را طلب میکردند و همانطوری که وجود مبارک موسای کلیم آنها را در جریان ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ رد کرده حرف آنها را ابطال کرد فرمود: ﴿إِنَّ هؤُلاَءِ مُتَبَّرٌ مَاهُمْ فِیهِ وَبَاطِلٌ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ یعنی خدای جعلی بتپرستها باطل است کار آنها باطل است اگر درخواست آنها این بود که ذات اقدس الهی را با چشم ظاهر مشاهده کنند که میگفتند: ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ وجود مبارک موسای کلیم آن را هم ابطال میکرد و هرگز خواسته باطل آنها را به عرض ذات اقدس الهی نمیرساند ظاهرش این است که درخواست رؤیت برای خودش بود البته رؤیت قلبی و نه رؤیت بصری
پرسش ...
پاسخ: البته، اگر کسی توفیقی داشته باشد کلام الهی را بشنود به حول و قوه الهی است جمال الهی را بخواهد ببیند به حول و قوه الهی است مطلب دوم این است اگر مؤمنین نظیر حارثة بن مالک و مانند آن در دنیا به مقام شهود الهی رسیدند فی الجمله یا در قیامت به شهود الهی توفیق پیدا میکنند وجود مبارک موسای کلیم مرحله بالاترش را طلب میکرد نه اینکه آنچه را که دیگران پیدا کردند موسای کلیم همان درجه را بخواهد پس اگر در برخی از روایات آمده است که عدهای از مومنین جمال خدا را با چشم جان مشاهده میکنند معنایش آن نیست که همان مرحله را وجود مبارک موسای کلیم درخواست میکرد بلکه به مراحل بالاتر همانطوری که کلام خدا را موسای کلیم شنید و دیگران نمیشنیدند جمال الهی را هم موسای کلیم درخواست کرد که دیگران نمیدیدند آن کمالی که با کلام او هماهنگ و همتا باشد.
مطلب بعدی آن است که وجود مبارک موسای کلیم که عرض کرد: ﴿رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ ذات اقدس الهی نفرمود: «لن اُری» من دیده نمیشوم فرمود: تو نمیبینی همانطوری که برخی از مفسرین نظیر فخر رازی و دیگران اشاره کردند این جواب ﴿لَنْ تَرَانِی﴾ غیر ازجواب «لن اُری» است اگر یک وقتی یک میوه مأکولی دست کسی باشد و دیگری طلب بکند بگوید مقداری از آن میوه به ما عطا کن آن میگوید به تو نمیرسد نظیر اینکه میوه بهشتی به هر کسی نمیرسد ولی اگر چیزی از سنخ میوه نباشد و خوراکی نباشد و قابل خوردن نباشد کسی بگوید مقداری از آن به ما بده بخوریم این در جواب نمیگوید تو نمیخوری میگوید این خوراکی نیست در جریان رؤیت هم همینطور است اگر رؤیت ذات اقدس الهی محال باشد جواب این است که «لن اُری» نه اینکه ﴿لَنْ تَرَانِی﴾ یعنی من دیده نمیشوم نه اینکه تو نمیبینی از اینکه فرمود تو نمیبینی معلوم میشود رؤیت ممکن است منتها بهره موسای کلیم نخواهد بود مطلب بعدی آن است که فخر رازی نظرش این است که این جواب عتابآلودی که از طرف خدای سبحان به موسای کلیم آمده است برای آن است که موسای کلیم بدون اجازه یک همچنین سؤالی را مطرح کرد این سخن ناصواب است برای اینکه انبیای الهی همانند فرشتگان بدون اذن خدا چیزی را درخواست نمیکنند همانطوری که در سورهٴ «انبیاء» درباره فرشتگان آمده است که ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ و مشابه این تعبیر سورهٴ «انبیاء» در زیارت جامعه در حق اهل بیت(علیهم السلام) هم آمده است که اینها عباد مکرماند بدون اذن خدا چیزی را از ذات اقدس الهی مسئلت نمیکنند انبیای اولوالعزم هم همینطورند اینکه موسای کلیم از انبیای بزرگ و اولوالعزم الهی است ایجاب میکند که بدون اذن خدا چیزی را از خدا طلب نکند.
پرسش ...
پاسخ: بله؟ نه با اذن خدا بود بدون اذن خدا نیست چون عتاب نفرمود فرمود که این سؤال و این جواب همه به اذن خدا است وجود مبارک موسای کلیم برای اینکه خیلی از مطالب برای خیلیها مطرح بشود اجازه درخواست این سؤال را کرده است و گوشهای از این سؤال پاسخ داده شد چون مقداری از تجلی فی الجمله حاصل شد گرچه بالجمله حاصل نشد تا اینکه برای دیگران روشن بشود که اگر کسی بخواهد به جمال الهی راه یابد مادامی که خودش در حد خویشتن خویش به سر میبرد مقدورش نیست غرض آن است این انبیای بزرگ الهی مخصوصاً موسای کلیم که از انبیای اولوالعزم است اینها همتای فرشتگاناند ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ خواهد بود.
پرسش ...
پاسخ: عتاب نیست یعنی انبیاء(علیهم السلام) از آن جهت که اسوه مردماند اگر یک مطلب نهانی بین آنها باشد و بین خدایشان و نقش تعلیمی و تربیتی نداشته باشد که بازگو نمیکنند نظیر آنچه در معراج گذشت اگر در جریان معراج بعضی از مراحل از قبیل ﴿فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی﴾ آن دیگر معلوم نیست چیست گفت خدا میداند و آن کس که رفته «چنان رفته باز آمده باز پس که نآید در اندیشه هیچ کس» آن مقداری که سهم بشر نیست آن به عنوان ﴿فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی﴾ بازگو میشود ولی آنچه را که به عنوان یک جریان رسمی بازگو شد معلوم میشود نقش تربیتی دارد دیگر.
مطلب بعدی آن است که این صعقی که در جریان موسای کلیم(سلام الله علیه) به کار رفت که فرمود: ﴿وَخَرَّ مُوسی صَعِقاً﴾ آیا به معنی موت است یا مدهوشی است صعق هم در قرآن هم به معنای موت آمده هم به معنای مدهوشی با قرینه معینه مشخص میشود که منظور از این صعق مردن است یا مدهوش شدن است در سورهٴ مبارکهٴ «طور» آیهٴ 45 این است ﴿فَذَرْهُمْ حَتَّی یُلاَقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ﴾ فرمود: اینها را رها کن تا آن روزی را که مصعوق میشوند و میمیرند یعنی یوم الموت را ملاقات کنند یعنی تا مرحله مرگ اینها را رها کن اینها میمیرند و بعد مسائل برای اینها حل میشود که در آنجا ﴿یُصْعَقُونَ﴾ یعنی «یموتون» چه اینکه در آیهٴ 68 سورهٴ «زمر» هم آنجا ظاهراً صعق به معنی موت است که در نفخ اول همه میمیرند ﴿وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الأرْضِ إِلاّ مَن شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ﴾ در نفخ اول همگان میمیرند مگر کسی که تحت مشیت الهی باشد در نفخه ثانی دوباره زنده میشود خب پس ظاهر این صعق مردن است و چه اینکه برای مدهوشی هم به کار میروند قرینه معینه باید تعیین کند که آیا جریان صعق موسای کلیم از سنخ موت بود یا از سنخ مدهوشی در جریان قوم موسی صعقی که برای آنها بود به معنی موت بود برای اینکه آیه 55 و56 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که قبلاً بحثش گذشت این صورت بود ﴿وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُون ٭ ثُمَّ بَعَثْنَاکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ﴾ فرمود: صاعقه شما را گرفت شما نگاه میکردید که به جمال الهی بنگرید ولی صاعقه آمد به حیات شما خاتمه داد و خداوند شما را بعد از مرگ زنده کرد تا شاکر باشید از اینکه فرمود: ﴿ثُمَّ بَعَثْنَاکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ﴾ معلوم میشود که ﴿فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ﴾ آنجا صعق به معنای موت و رحلت از دنیا است اما در جریان موسای کلیم نفرمود به اینکه خداوند او را بعد از موت مبعوث کرد کلمه موت و مانند آن به کار نرفت بلکه فرمود: ﴿فَلَمّا أَفَاقَ﴾ این تعبیر افاقه نشان میدهد که آن صعق، صعق به معنی موت نیست از اینکه فرمود: ﴿فَلَمّا أَفَاقَ﴾ و افاقه برای کسی است که مدهوش باشد نظیر آنچه گفته شد «رُفع القلم عن المجنون حتی یفیق» بالأخره افاقه یا از بیهوشی است نظیر افراد متعارف یا از مدهوشی است نظیر افراد فوق متعارف و معنای صعق به معنی موت نیست به دلیل اینکه نفرمود: «فلما بعث» یا «فلما بعثه الله فلما احیائه الله» بلکه فرمود: ﴿فَلَمّا أَفَاقَ﴾.
مطلب بعدی آن است که این ﴿جَبَلٍ﴾ که خداوند برای او تجلی کرده است آیا حال عادی جبل بود چیزی از تجلی الهی سهم جبل شد یا نه؟ همانطوری که گاهی کوه در اثر آتشفشانی منفجر میشود، اینجا هم منفجر شد یک وقت است که انسان در اثر یک ادراک قالب تهی میکند نظیر آن خطبه نورانی وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) که آن شخص به حضرت عرض کرد «صف لی المتقین حتی کأنی أنظر الیهم» وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود: تو طاقت شنیدن آن سخنان را نداری او اصرار کرد بعد وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) اوصاف متقیان را طوری تبیین کرد که گویا تقوی را مجسم کرد که آن شخص هم گفت که «صف لی المتقین حتی کانی انظر الیهم» در پایان سخنان حضرت «فصعق هام صعقة کانت نفسه فیها» صیحهای زد و مدهوش شد و از دنیا رفت خب این مرگی است که به دنبال یک ادراک عقلی پدید میآید در جریان ﴿فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً﴾ آیا نظیر انفجار کوههای آتشفشانی است که با درک همراه نیست یک پدیده مادی توانفرسا کوه را متلاشی میکند یا از سنخ قالب تهی کردن ادراکی یک موجود مدرک است نظیر مستمع خطبه تقوا از کدام قبیل است احتمال اینکه این جبل مقداری از معارف الهی را ادراک کرده باشد و نظیر مستمع خطبه تقوایی وجود مبارک حضرت امیر قالب تهی کرده باشد هست برای اینکه در آیه هجدهم سورهٴ مبارکهٴ «ص» این است ﴿إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ﴾ در جریان داود(سلام الله علیه) فرمود: این سلسله کوه را ما مسخر کردیم که به همراه داود و به امامت داود(سلام الله علیه) نماز جماعتی میخواندند تسبیح میکردند ﴿یَاجِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ﴾ این تأوب این ناله کردن این اوب و آه و ناله گاهی وحده است گاهی معالجماعه است مثل صلات گاهی فرادا است گاهی جماعت است ذات اقدس الهی به جبال فرمود: ﴿یَاجِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ﴾ اینجا هم فرمود: ﴿إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ﴾ که ﴿یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ﴾ اینها به امامت داود(سلام الله علیه) عبادت میکردند خب اگر کوه تحت تسخیر ولی خدا است اهل عبادت است، اهل نماز جماعت است، اهل آه و ناله است، اهل تسبیح است در بامداد و شامگاه ﴿بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ﴾ در شامگاه و بامداد چنین کوهی هم ممکن است در جریان کوه طور از فیض الهی برخوردار شده باشد معرفت الهی نصیبش شده باشد و همانطوری که موسای کلیم مدهوشی او عارفانه بود متلاشی شدن کوه هم عارفانه بود این یک پدیده مادی بی درک نبود نظیر انفجاری که در کوههای آتشفشانی رخ میدهد این احتمال است که کوه فهمید و نتوانست تحمل کند و متلاشی شد و وجود مبارک موسای کلیم با اینکه پر تجلی او را گرفت او مستقیماً در مسیر تجلی قرار نگرفت صعق و مدهوش شد این احتمال هست خب از توبه او پیدا است که چیزی را میطلبید که در توان او نبود اما اینکه گفته شد در بحثهای قبل آنهایی که در دنیا کافر بودند و کور بودند در قیامت بینا میشوند که ﴿لاَ تَعْمَی الأبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ اینها در قیامت میگویند ﴿ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ همینهایی که کورند میگویند: ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنتُ بَصِیراً﴾ همینهایی که ﴿لاَ تَعْمَی الأبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ همینهایی که ﴿وَمَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً﴾ همینها در قیامت بیدار میشوند سؤال این است آیا اینها فقط عذاب الهی را میبینند حقیقت قیامت را میبینند یا نه وجه الرب را هم میبینند پاسخش این است که معاد چیزی جدای از رجوع الی المبدأ نیست بیگانهای از مبدأ نیست چون ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ﴾ در آمدن در قوس نزول که ﴿إِنَّا لِلّهِ﴾ همگان از طرف خدایند از خدا صادر میشوند اما با حفظ مراتب اینطور نیست که همه صادره اول باشند همه از خدایند اما این سلسله آفرینش با نظم و چینش خاص محفوظ است صادره اول فرمود: «اول ما خلق الله نور نبینا یا نور جدنا» از ائمه(علیهم السلام) رسیده است که «اول ما خلق الله» آن انسان کامل است تا برسد به آفرینش آسمان و زمین که در شش روز یا تطورات ششگانه خلق شده است پس همه من اللهاند اما فقط بعضیها صادره اولاند بقیه صادره وسطا و متأخرند در جریان قیامت هم همینطور است همه الی اللهاند اما آنکه به قله میرسد همان صادره اول است آنکه صادره اول است پایان راه را هم او طی میکند آنکه وسط این سلسله خلقت است در قوس نزول در بازگشت هم به این وسط اسمای حسنا میرسد او دیگر به اوحی ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ که نمیرسد که آنکه اول ما صدر است به ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ راه پیدا میکند بنابراین چون معاد غیر از رجوع به مبدأ نیست همه من اللهاند همه هم الی اللهاند آن وقت هر کسی به اندازه خود لقاءالله را ادراک میکند فرمود: اینها به لقاءالله راه مییابند نه اینکه حالا به لقای عالیترین اسم از اسمای حسنای الهی راه بیابد پس یقیناً اینها در معاد به وجه الرب میرسند منتها با ربشان گفتگو میکنند میگویند: ﴿رَبُّنَا﴾ همه اینهایی که میگفتند: ﴿مَا هِیَ إِلاّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ همینها میگویند: ﴿رَبَّنَا﴾ اینکه در دنیا لائیک بود منکر رب بود و از جهت اعتقاد به رب نابینا بود در قیامت میگوید: ﴿رَبَّنَا﴾ اما خب خیلی طول میکشد به آسانی برای اینها پدید نمیآید منکری بشود مقر چون در دنیا با برهان میشود منکری را مقر کرد یا با شهود میشود منکری را مقر کرد چون مرز تکلیف محفوظ است اما وقتی کسی به سوء اختیار خود تا آخرین لحظه منکراً ماند بعد وقتی بخواهند چیزی را به او بفهمانند آسان نیست باید تمام این رینهایی که این ﴿رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ اینها را جراحی بکنند که از فشار قبر شروع میشود تا کم کم به او بفهمانند تکامل علمی هست تکامل عملی نیست تکامل علمی الی ماشاءالله بعد از مرگ هست خیلی از چیزهاست انسان الآن یا نمیداند یا به طور ضعیف میداند بعد برایش روشن میشود
پرسش ...
پاسخ: براساس علاجی که دارند براساس عنادی که دارند در آنجا هم حاضر نیستند بعضیها با خدا مستقیماً گفتگو کنند میگویند ﴿یَامَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ آنجا هم براساس لجاجی که دارند دیگر با خدا مستقیماً سخن نمیگویند به مالک میگویند تو از خدای خودت بخواه که جان ما را بگیرد خب اینطور است بالأخره، بنابراین تکامل علمی هست اما نه اینکه آدم زحمت بکشد عالم بشود به آدم میفهمانند مثل خواب در خواب چه طور انسان خیلی از چیزها را گاهی با رؤیای صادقه میفهمد اما آنجا که دیگر درس و بحث نیست خواب آیتی از جریان قیامت کبراست تکامل عملی که اصلاً نیست یعنی اینکه انسان زحمت بکشد ایمانی بیاورد کار خیری انجام بدهد و به ثوابی برسد چون آن روز، روز عمل نیست روز حساب است این بیان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که «الیوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل» که همین بیان نبوی در همین نهج البلاغه هم آمده خب آن روز کسی حالا زحمت بکشد بگوید من جبران میکنم نماز میخوانم روزه میگیرم این نیست کارهای عملی اصلاً نیست این یک، کارهای علمی هم تکامل علمی هم از راه تحصیل نیست که کسی کتابی بخواند درسی بخواند، سؤال و جوابی بکند نظیر دنیا از این راه عالم بشود این هم نیست اما تکامل علمی از راه اشهاد الهی و شهود این شخص فراوان است خیلی از چیزها را به انسان ارائه میکنند و انسان میفهمد در حالی که دنیا یا اصلاً نمیفهمید یا کمش را میفهمید نمونهاش جریان خواب است این دو روایتی که مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرد بعد مرحوم فیض در وافی در پایان جلد سوم بخش بعث وافی نقل کرد در قسمت پایان آن جلد سوم رحلی در آن بخشهای پایانی جریان بعث را که نقل میکند همین دو روایت را هم ذکر میکند این دو روایت چند بار است به مناسبتهایی در طی این سالها گفته شد که مرحوم کلینی این دو روایت را در کافی نقل میکند که بشرهای اولی میخوابیدند ولی خواب نمیدیدند این رؤیاهایی که حالا متعارف است را نمیدیدند حرفهای انبیا را هم باور نداشتند بعد به انبیا میگفتند که خب ما اگر حرفهای شما را قبول بکنیم چه میشود آنها جواب میدادند که بعد از مرگ نتیجهاش را میبینید انکار اینها بیشتر میشد چون میگفتند بعد از مرگ دیگر حیاتی نیست هر که مرد نابود میشود بعد ذات اقدس الهی رؤیا را بهره این بشرهای اولی کرد اینها میآمدند پیش پیامبرانشان میگفتند این چیست که ما در عالم خواب میبینیم آنها میفرمودند این نمونهای از آن چیزهایی است که ما میگوییم آنچه ما میگوییم نمونهاش این است شما توقع نداشته باشید که مردههایتان از قبرستان زنده بشوند کسی که رفت دیگر به دنیا برنمیگردد الی الله رجوع میکند نه الی الدنیا ما دیگر دو دنیا نداریم که آن میشود تناسخ که عقلاً و نقلاً باطل است ما به سمت لقای خدا حرکت میکنیم نمودارش این است آیتش این است نه از قبیل خواب باشد بیداری هست حقیقتاً وجود عینی و خارجی است حقیقتاً ولی فرمودند: سنخش این است نمونهاش این است
پرسش ...
پاسخ: ممکن است غرض این است که این تجلی که شده شاید از سنخ تجلی سورهٴ «ص» باشد که خدای سبحان به جبال فرمود: مسخر امامت داود هستید ﴿إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ﴾ .
پرسش ...
پاسخ: آن براساس لجاج است دیگر نه براساس ادراک همین الآن اشاره شد.
پرسش ...
پاسخ: نه چون حق برایشان روشن میشود ﴿یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَیَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ﴾ قیامت روز ظهور حق است فرمود: آن روز را ذات اقدس الهی طرزی ظهور میکند ﴿یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ﴾ تا برایشان روشن بشود آن وقت همین کورها همینهایی که میگفتند: ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾ همینها میگویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ حالا آن لجاجی که در آنها هست گاهی به مالک دوزخ میگویند از خدای خودت بخواه گاهی هم درباره عبور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ممکن است بگویند که ما حاضر نیستیم او را ببینیم و مانند آن چون یکدیگر را هم لعن میکنند اصولاً یک انسان لعّان بد دهن آنجا هم که رفت این لعنش ظهور میکند ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ وقتی این چنین است ممکن است که اولیای الهی را هم ـ معاذالله ـ ناسزا بگوید غرض آن است که چون قیامت چون رجوع الی الله است این چنین نیست که انسان وجه رب را نبیند منتها به اندازه خودش نظیر اینکه همه آبها به دریا میریزند اما این چنین نیست که همه آبها به عمق دریا و وسط دریا بریزد همه این بارانها که میبارد بالأخره به وسیله این نهرها به آن بحر آشنا میشود در این جدولها جویها به و نهرهای بزرگ میریزند و کم کم به دریا میریزند بعضی از این آبها به همین لبه دریا میرسند چون کماند بعضیها یک مقدار جلوتر میروند اما وقتی این نهر عظیم دارد حرکت میکند به دریا بریزد این تا وسطهای دریا میرود هر آبی به دریا میرود اما این چنین نیست همه آبها به وسط دریا برسد هیچ کس نیست که به غیر خدا مراجعه کند همه الی الله مراجعه میکنند ﴿إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ﴾ اما آنکه بلاواسطه از خدا آمد به آن اوج میرسد آنکه مع الواسطه آمد در همین اثنا میماند و اما در جریان ﴿اسْتَقَرَّ﴾ که با فی استعمال میشود یا با علی ظاهراً اینجا نقشی ندارد این معنایش ان است که اگر این کوه مستقر بود در مکان خود یعنی مضطرب نبود یعنی متلاشی نشد تو هم میتوانی تحمل بکنی و ببینی اما اگر متلاشی شد دیگر تو نمیتوانی ببینی ﴿فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی﴾ قرار بگیرد در جای خود نقشی از این جهت ظاهراً بین فی و علی نیست ﴿اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ﴾ یعنی «فی مکانه» یا اگر هم علی باشد به معنای ضد استقرار نیست یعنی مکانش پایگاهی باشد بر مکان خود استوار باشد خب
مطلب دیگر اینکه اشاعره اصراری دارند که این رؤیت را بگویند ممکن است رؤیت خدا و در قیامت خدا دیده میشود و مانند آن و حتی از آیه سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هم فخر رازی میخواهد بهره امکان رؤیت ببرد آیه 103 سورهٴ «انعام» این بود ﴿لَاتُدْرِکُهُ الأبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ﴾ که در ذیل آن آیه که قبلاً بحثش گذشت فخر رازی اصرار دارد که این آیه دلالت میکند بر امکان رؤیت منتها محققین از اشاعره بعید است که منظورشان رؤیت فیزیکی و مادی و چشم ظاهری باشد که ـ معاذالله ـ خدا را در قیامت میشود دید آنطوری که انسان درختی را میبیند ـ معاذالله ـ در اینها غزالی است که تفکرش تفکر اشعری است بعید است که آنها رؤیت ظاهری را از آیه بخواهند استفاده کنند چون میگویند به اینکه گرچه ظاهر آیهٴ 103 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این است که ابصار او را ادراک نمیکند ولی میگویند یک حس ششمی را خدا خلق میکند «بحاسة سادسه» این پیدا است که نمیخواهند بگویند یک امر مادی است و فخر رازی هم میگوید که این آیه رؤیت را نفی نمیکند ادراک را نفی میکند ادراک رؤیت محیط و اکتناهی است اگر طوری انسان او را ببیند که ادراک کند احاطه بکند این را آیه نفی کرده اما اگر بدون اکتناه باشد آیه نفی نکرده چون آیه نفرمود: «لا تراه الابصار» فرمود: ﴿لَاتُدْرِکُهُ الأبْصَارُ﴾ ادراک آن رؤیت محیطانه است بالأخره به هر تقدیر خوشبینی به بزرگان این رشته ایجاب میکند که انسان کلامشان را بر وجه صحیح حمل بکند البته ظاهر بعضی از مجسمه و اینها ـ معاذالله ـ همین است که ذات اقدس الهی را با حس ظاهر میتوان دید.
«والحمدلله رب العالمین»
اگر رؤیت خداوند محال باشد جواب این است که «لن اُری» نه اینکه ﴿لَنْ تَرَانِی﴾
انبیای بزرگ الهی مخصوصاً موسای کلیم که از انبیای اولوالعزم است اینها همتای فرشتگانند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَمَّا جَاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَخَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِین﴾
ظاهراً این سؤال برای خود حضرت بود نه برای درخواست قوم چون آن قوم که درخواست رؤیت ظاهری میکردند یک امر محالی را طلب میکردند و همانطوری که وجود مبارک موسای کلیم آنها را در جریان ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ رد کرده حرف آنها را ابطال کرد فرمود: ﴿إِنَّ هؤُلاَءِ مُتَبَّرٌ مَاهُمْ فِیهِ وَبَاطِلٌ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ یعنی خدای جعلی بتپرستها باطل است کار آنها باطل است اگر درخواست آنها این بود که ذات اقدس الهی را با چشم ظاهر مشاهده کنند که میگفتند: ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ وجود مبارک موسای کلیم آن را هم ابطال میکرد و هرگز خواسته باطل آنها را به عرض ذات اقدس الهی نمیرساند ظاهرش این است که درخواست رؤیت برای خودش بود البته رؤیت قلبی و نه رؤیت بصری
پرسش ...
پاسخ: البته، اگر کسی توفیقی داشته باشد کلام الهی را بشنود به حول و قوه الهی است جمال الهی را بخواهد ببیند به حول و قوه الهی است مطلب دوم این است اگر مؤمنین نظیر حارثة بن مالک و مانند آن در دنیا به مقام شهود الهی رسیدند فی الجمله یا در قیامت به شهود الهی توفیق پیدا میکنند وجود مبارک موسای کلیم مرحله بالاترش را طلب میکرد نه اینکه آنچه را که دیگران پیدا کردند موسای کلیم همان درجه را بخواهد پس اگر در برخی از روایات آمده است که عدهای از مومنین جمال خدا را با چشم جان مشاهده میکنند معنایش آن نیست که همان مرحله را وجود مبارک موسای کلیم درخواست میکرد بلکه به مراحل بالاتر همانطوری که کلام خدا را موسای کلیم شنید و دیگران نمیشنیدند جمال الهی را هم موسای کلیم درخواست کرد که دیگران نمیدیدند آن کمالی که با کلام او هماهنگ و همتا باشد.
مطلب بعدی آن است که وجود مبارک موسای کلیم که عرض کرد: ﴿رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ ذات اقدس الهی نفرمود: «لن اُری» من دیده نمیشوم فرمود: تو نمیبینی همانطوری که برخی از مفسرین نظیر فخر رازی و دیگران اشاره کردند این جواب ﴿لَنْ تَرَانِی﴾ غیر ازجواب «لن اُری» است اگر یک وقتی یک میوه مأکولی دست کسی باشد و دیگری طلب بکند بگوید مقداری از آن میوه به ما عطا کن آن میگوید به تو نمیرسد نظیر اینکه میوه بهشتی به هر کسی نمیرسد ولی اگر چیزی از سنخ میوه نباشد و خوراکی نباشد و قابل خوردن نباشد کسی بگوید مقداری از آن به ما بده بخوریم این در جواب نمیگوید تو نمیخوری میگوید این خوراکی نیست در جریان رؤیت هم همینطور است اگر رؤیت ذات اقدس الهی محال باشد جواب این است که «لن اُری» نه اینکه ﴿لَنْ تَرَانِی﴾ یعنی من دیده نمیشوم نه اینکه تو نمیبینی از اینکه فرمود تو نمیبینی معلوم میشود رؤیت ممکن است منتها بهره موسای کلیم نخواهد بود مطلب بعدی آن است که فخر رازی نظرش این است که این جواب عتابآلودی که از طرف خدای سبحان به موسای کلیم آمده است برای آن است که موسای کلیم بدون اجازه یک همچنین سؤالی را مطرح کرد این سخن ناصواب است برای اینکه انبیای الهی همانند فرشتگان بدون اذن خدا چیزی را درخواست نمیکنند همانطوری که در سورهٴ «انبیاء» درباره فرشتگان آمده است که ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ و مشابه این تعبیر سورهٴ «انبیاء» در زیارت جامعه در حق اهل بیت(علیهم السلام) هم آمده است که اینها عباد مکرماند بدون اذن خدا چیزی را از ذات اقدس الهی مسئلت نمیکنند انبیای اولوالعزم هم همینطورند اینکه موسای کلیم از انبیای بزرگ و اولوالعزم الهی است ایجاب میکند که بدون اذن خدا چیزی را از خدا طلب نکند.
پرسش ...
پاسخ: بله؟ نه با اذن خدا بود بدون اذن خدا نیست چون عتاب نفرمود فرمود که این سؤال و این جواب همه به اذن خدا است وجود مبارک موسای کلیم برای اینکه خیلی از مطالب برای خیلیها مطرح بشود اجازه درخواست این سؤال را کرده است و گوشهای از این سؤال پاسخ داده شد چون مقداری از تجلی فی الجمله حاصل شد گرچه بالجمله حاصل نشد تا اینکه برای دیگران روشن بشود که اگر کسی بخواهد به جمال الهی راه یابد مادامی که خودش در حد خویشتن خویش به سر میبرد مقدورش نیست غرض آن است این انبیای بزرگ الهی مخصوصاً موسای کلیم که از انبیای اولوالعزم است اینها همتای فرشتگاناند ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ خواهد بود.
پرسش ...
پاسخ: عتاب نیست یعنی انبیاء(علیهم السلام) از آن جهت که اسوه مردماند اگر یک مطلب نهانی بین آنها باشد و بین خدایشان و نقش تعلیمی و تربیتی نداشته باشد که بازگو نمیکنند نظیر آنچه در معراج گذشت اگر در جریان معراج بعضی از مراحل از قبیل ﴿فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی﴾ آن دیگر معلوم نیست چیست گفت خدا میداند و آن کس که رفته «چنان رفته باز آمده باز پس که نآید در اندیشه هیچ کس» آن مقداری که سهم بشر نیست آن به عنوان ﴿فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی﴾ بازگو میشود ولی آنچه را که به عنوان یک جریان رسمی بازگو شد معلوم میشود نقش تربیتی دارد دیگر.
مطلب بعدی آن است که این صعقی که در جریان موسای کلیم(سلام الله علیه) به کار رفت که فرمود: ﴿وَخَرَّ مُوسی صَعِقاً﴾ آیا به معنی موت است یا مدهوشی است صعق هم در قرآن هم به معنای موت آمده هم به معنای مدهوشی با قرینه معینه مشخص میشود که منظور از این صعق مردن است یا مدهوش شدن است در سورهٴ مبارکهٴ «طور» آیهٴ 45 این است ﴿فَذَرْهُمْ حَتَّی یُلاَقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ﴾ فرمود: اینها را رها کن تا آن روزی را که مصعوق میشوند و میمیرند یعنی یوم الموت را ملاقات کنند یعنی تا مرحله مرگ اینها را رها کن اینها میمیرند و بعد مسائل برای اینها حل میشود که در آنجا ﴿یُصْعَقُونَ﴾ یعنی «یموتون» چه اینکه در آیهٴ 68 سورهٴ «زمر» هم آنجا ظاهراً صعق به معنی موت است که در نفخ اول همه میمیرند ﴿وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الأرْضِ إِلاّ مَن شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ﴾ در نفخ اول همگان میمیرند مگر کسی که تحت مشیت الهی باشد در نفخه ثانی دوباره زنده میشود خب پس ظاهر این صعق مردن است و چه اینکه برای مدهوشی هم به کار میروند قرینه معینه باید تعیین کند که آیا جریان صعق موسای کلیم از سنخ موت بود یا از سنخ مدهوشی در جریان قوم موسی صعقی که برای آنها بود به معنی موت بود برای اینکه آیه 55 و56 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که قبلاً بحثش گذشت این صورت بود ﴿وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُون ٭ ثُمَّ بَعَثْنَاکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ﴾ فرمود: صاعقه شما را گرفت شما نگاه میکردید که به جمال الهی بنگرید ولی صاعقه آمد به حیات شما خاتمه داد و خداوند شما را بعد از مرگ زنده کرد تا شاکر باشید از اینکه فرمود: ﴿ثُمَّ بَعَثْنَاکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ﴾ معلوم میشود که ﴿فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ﴾ آنجا صعق به معنای موت و رحلت از دنیا است اما در جریان موسای کلیم نفرمود به اینکه خداوند او را بعد از موت مبعوث کرد کلمه موت و مانند آن به کار نرفت بلکه فرمود: ﴿فَلَمّا أَفَاقَ﴾ این تعبیر افاقه نشان میدهد که آن صعق، صعق به معنی موت نیست از اینکه فرمود: ﴿فَلَمّا أَفَاقَ﴾ و افاقه برای کسی است که مدهوش باشد نظیر آنچه گفته شد «رُفع القلم عن المجنون حتی یفیق» بالأخره افاقه یا از بیهوشی است نظیر افراد متعارف یا از مدهوشی است نظیر افراد فوق متعارف و معنای صعق به معنی موت نیست به دلیل اینکه نفرمود: «فلما بعث» یا «فلما بعثه الله فلما احیائه الله» بلکه فرمود: ﴿فَلَمّا أَفَاقَ﴾.
مطلب بعدی آن است که این ﴿جَبَلٍ﴾ که خداوند برای او تجلی کرده است آیا حال عادی جبل بود چیزی از تجلی الهی سهم جبل شد یا نه؟ همانطوری که گاهی کوه در اثر آتشفشانی منفجر میشود، اینجا هم منفجر شد یک وقت است که انسان در اثر یک ادراک قالب تهی میکند نظیر آن خطبه نورانی وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) که آن شخص به حضرت عرض کرد «صف لی المتقین حتی کأنی أنظر الیهم» وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود: تو طاقت شنیدن آن سخنان را نداری او اصرار کرد بعد وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) اوصاف متقیان را طوری تبیین کرد که گویا تقوی را مجسم کرد که آن شخص هم گفت که «صف لی المتقین حتی کانی انظر الیهم» در پایان سخنان حضرت «فصعق هام صعقة کانت نفسه فیها» صیحهای زد و مدهوش شد و از دنیا رفت خب این مرگی است که به دنبال یک ادراک عقلی پدید میآید در جریان ﴿فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً﴾ آیا نظیر انفجار کوههای آتشفشانی است که با درک همراه نیست یک پدیده مادی توانفرسا کوه را متلاشی میکند یا از سنخ قالب تهی کردن ادراکی یک موجود مدرک است نظیر مستمع خطبه تقوا از کدام قبیل است احتمال اینکه این جبل مقداری از معارف الهی را ادراک کرده باشد و نظیر مستمع خطبه تقوایی وجود مبارک حضرت امیر قالب تهی کرده باشد هست برای اینکه در آیه هجدهم سورهٴ مبارکهٴ «ص» این است ﴿إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ﴾ در جریان داود(سلام الله علیه) فرمود: این سلسله کوه را ما مسخر کردیم که به همراه داود و به امامت داود(سلام الله علیه) نماز جماعتی میخواندند تسبیح میکردند ﴿یَاجِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ﴾ این تأوب این ناله کردن این اوب و آه و ناله گاهی وحده است گاهی معالجماعه است مثل صلات گاهی فرادا است گاهی جماعت است ذات اقدس الهی به جبال فرمود: ﴿یَاجِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ﴾ اینجا هم فرمود: ﴿إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ﴾ که ﴿یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ﴾ اینها به امامت داود(سلام الله علیه) عبادت میکردند خب اگر کوه تحت تسخیر ولی خدا است اهل عبادت است، اهل نماز جماعت است، اهل آه و ناله است، اهل تسبیح است در بامداد و شامگاه ﴿بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ﴾ در شامگاه و بامداد چنین کوهی هم ممکن است در جریان کوه طور از فیض الهی برخوردار شده باشد معرفت الهی نصیبش شده باشد و همانطوری که موسای کلیم مدهوشی او عارفانه بود متلاشی شدن کوه هم عارفانه بود این یک پدیده مادی بی درک نبود نظیر انفجاری که در کوههای آتشفشانی رخ میدهد این احتمال است که کوه فهمید و نتوانست تحمل کند و متلاشی شد و وجود مبارک موسای کلیم با اینکه پر تجلی او را گرفت او مستقیماً در مسیر تجلی قرار نگرفت صعق و مدهوش شد این احتمال هست خب از توبه او پیدا است که چیزی را میطلبید که در توان او نبود اما اینکه گفته شد در بحثهای قبل آنهایی که در دنیا کافر بودند و کور بودند در قیامت بینا میشوند که ﴿لاَ تَعْمَی الأبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ اینها در قیامت میگویند ﴿ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ همینهایی که کورند میگویند: ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنتُ بَصِیراً﴾ همینهایی که ﴿لاَ تَعْمَی الأبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ همینهایی که ﴿وَمَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً﴾ همینها در قیامت بیدار میشوند سؤال این است آیا اینها فقط عذاب الهی را میبینند حقیقت قیامت را میبینند یا نه وجه الرب را هم میبینند پاسخش این است که معاد چیزی جدای از رجوع الی المبدأ نیست بیگانهای از مبدأ نیست چون ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ﴾ در آمدن در قوس نزول که ﴿إِنَّا لِلّهِ﴾ همگان از طرف خدایند از خدا صادر میشوند اما با حفظ مراتب اینطور نیست که همه صادره اول باشند همه از خدایند اما این سلسله آفرینش با نظم و چینش خاص محفوظ است صادره اول فرمود: «اول ما خلق الله نور نبینا یا نور جدنا» از ائمه(علیهم السلام) رسیده است که «اول ما خلق الله» آن انسان کامل است تا برسد به آفرینش آسمان و زمین که در شش روز یا تطورات ششگانه خلق شده است پس همه من اللهاند اما فقط بعضیها صادره اولاند بقیه صادره وسطا و متأخرند در جریان قیامت هم همینطور است همه الی اللهاند اما آنکه به قله میرسد همان صادره اول است آنکه صادره اول است پایان راه را هم او طی میکند آنکه وسط این سلسله خلقت است در قوس نزول در بازگشت هم به این وسط اسمای حسنا میرسد او دیگر به اوحی ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ که نمیرسد که آنکه اول ما صدر است به ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ راه پیدا میکند بنابراین چون معاد غیر از رجوع به مبدأ نیست همه من اللهاند همه هم الی اللهاند آن وقت هر کسی به اندازه خود لقاءالله را ادراک میکند فرمود: اینها به لقاءالله راه مییابند نه اینکه حالا به لقای عالیترین اسم از اسمای حسنای الهی راه بیابد پس یقیناً اینها در معاد به وجه الرب میرسند منتها با ربشان گفتگو میکنند میگویند: ﴿رَبُّنَا﴾ همه اینهایی که میگفتند: ﴿مَا هِیَ إِلاّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ همینها میگویند: ﴿رَبَّنَا﴾ اینکه در دنیا لائیک بود منکر رب بود و از جهت اعتقاد به رب نابینا بود در قیامت میگوید: ﴿رَبَّنَا﴾ اما خب خیلی طول میکشد به آسانی برای اینها پدید نمیآید منکری بشود مقر چون در دنیا با برهان میشود منکری را مقر کرد یا با شهود میشود منکری را مقر کرد چون مرز تکلیف محفوظ است اما وقتی کسی به سوء اختیار خود تا آخرین لحظه منکراً ماند بعد وقتی بخواهند چیزی را به او بفهمانند آسان نیست باید تمام این رینهایی که این ﴿رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ اینها را جراحی بکنند که از فشار قبر شروع میشود تا کم کم به او بفهمانند تکامل علمی هست تکامل عملی نیست تکامل علمی الی ماشاءالله بعد از مرگ هست خیلی از چیزهاست انسان الآن یا نمیداند یا به طور ضعیف میداند بعد برایش روشن میشود
پرسش ...
پاسخ: براساس علاجی که دارند براساس عنادی که دارند در آنجا هم حاضر نیستند بعضیها با خدا مستقیماً گفتگو کنند میگویند ﴿یَامَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ آنجا هم براساس لجاجی که دارند دیگر با خدا مستقیماً سخن نمیگویند به مالک میگویند تو از خدای خودت بخواه که جان ما را بگیرد خب اینطور است بالأخره، بنابراین تکامل علمی هست اما نه اینکه آدم زحمت بکشد عالم بشود به آدم میفهمانند مثل خواب در خواب چه طور انسان خیلی از چیزها را گاهی با رؤیای صادقه میفهمد اما آنجا که دیگر درس و بحث نیست خواب آیتی از جریان قیامت کبراست تکامل عملی که اصلاً نیست یعنی اینکه انسان زحمت بکشد ایمانی بیاورد کار خیری انجام بدهد و به ثوابی برسد چون آن روز، روز عمل نیست روز حساب است این بیان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که «الیوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل» که همین بیان نبوی در همین نهج البلاغه هم آمده خب آن روز کسی حالا زحمت بکشد بگوید من جبران میکنم نماز میخوانم روزه میگیرم این نیست کارهای عملی اصلاً نیست این یک، کارهای علمی هم تکامل علمی هم از راه تحصیل نیست که کسی کتابی بخواند درسی بخواند، سؤال و جوابی بکند نظیر دنیا از این راه عالم بشود این هم نیست اما تکامل علمی از راه اشهاد الهی و شهود این شخص فراوان است خیلی از چیزها را به انسان ارائه میکنند و انسان میفهمد در حالی که دنیا یا اصلاً نمیفهمید یا کمش را میفهمید نمونهاش جریان خواب است این دو روایتی که مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرد بعد مرحوم فیض در وافی در پایان جلد سوم بخش بعث وافی نقل کرد در قسمت پایان آن جلد سوم رحلی در آن بخشهای پایانی جریان بعث را که نقل میکند همین دو روایت را هم ذکر میکند این دو روایت چند بار است به مناسبتهایی در طی این سالها گفته شد که مرحوم کلینی این دو روایت را در کافی نقل میکند که بشرهای اولی میخوابیدند ولی خواب نمیدیدند این رؤیاهایی که حالا متعارف است را نمیدیدند حرفهای انبیا را هم باور نداشتند بعد به انبیا میگفتند که خب ما اگر حرفهای شما را قبول بکنیم چه میشود آنها جواب میدادند که بعد از مرگ نتیجهاش را میبینید انکار اینها بیشتر میشد چون میگفتند بعد از مرگ دیگر حیاتی نیست هر که مرد نابود میشود بعد ذات اقدس الهی رؤیا را بهره این بشرهای اولی کرد اینها میآمدند پیش پیامبرانشان میگفتند این چیست که ما در عالم خواب میبینیم آنها میفرمودند این نمونهای از آن چیزهایی است که ما میگوییم آنچه ما میگوییم نمونهاش این است شما توقع نداشته باشید که مردههایتان از قبرستان زنده بشوند کسی که رفت دیگر به دنیا برنمیگردد الی الله رجوع میکند نه الی الدنیا ما دیگر دو دنیا نداریم که آن میشود تناسخ که عقلاً و نقلاً باطل است ما به سمت لقای خدا حرکت میکنیم نمودارش این است آیتش این است نه از قبیل خواب باشد بیداری هست حقیقتاً وجود عینی و خارجی است حقیقتاً ولی فرمودند: سنخش این است نمونهاش این است
پرسش ...
پاسخ: ممکن است غرض این است که این تجلی که شده شاید از سنخ تجلی سورهٴ «ص» باشد که خدای سبحان به جبال فرمود: مسخر امامت داود هستید ﴿إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ﴾ .
پرسش ...
پاسخ: آن براساس لجاج است دیگر نه براساس ادراک همین الآن اشاره شد.
پرسش ...
پاسخ: نه چون حق برایشان روشن میشود ﴿یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَیَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ﴾ قیامت روز ظهور حق است فرمود: آن روز را ذات اقدس الهی طرزی ظهور میکند ﴿یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ﴾ تا برایشان روشن بشود آن وقت همین کورها همینهایی که میگفتند: ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾ همینها میگویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ حالا آن لجاجی که در آنها هست گاهی به مالک دوزخ میگویند از خدای خودت بخواه گاهی هم درباره عبور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ممکن است بگویند که ما حاضر نیستیم او را ببینیم و مانند آن چون یکدیگر را هم لعن میکنند اصولاً یک انسان لعّان بد دهن آنجا هم که رفت این لعنش ظهور میکند ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ وقتی این چنین است ممکن است که اولیای الهی را هم ـ معاذالله ـ ناسزا بگوید غرض آن است که چون قیامت چون رجوع الی الله است این چنین نیست که انسان وجه رب را نبیند منتها به اندازه خودش نظیر اینکه همه آبها به دریا میریزند اما این چنین نیست که همه آبها به عمق دریا و وسط دریا بریزد همه این بارانها که میبارد بالأخره به وسیله این نهرها به آن بحر آشنا میشود در این جدولها جویها به و نهرهای بزرگ میریزند و کم کم به دریا میریزند بعضی از این آبها به همین لبه دریا میرسند چون کماند بعضیها یک مقدار جلوتر میروند اما وقتی این نهر عظیم دارد حرکت میکند به دریا بریزد این تا وسطهای دریا میرود هر آبی به دریا میرود اما این چنین نیست همه آبها به وسط دریا برسد هیچ کس نیست که به غیر خدا مراجعه کند همه الی الله مراجعه میکنند ﴿إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ﴾ اما آنکه بلاواسطه از خدا آمد به آن اوج میرسد آنکه مع الواسطه آمد در همین اثنا میماند و اما در جریان ﴿اسْتَقَرَّ﴾ که با فی استعمال میشود یا با علی ظاهراً اینجا نقشی ندارد این معنایش ان است که اگر این کوه مستقر بود در مکان خود یعنی مضطرب نبود یعنی متلاشی نشد تو هم میتوانی تحمل بکنی و ببینی اما اگر متلاشی شد دیگر تو نمیتوانی ببینی ﴿فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی﴾ قرار بگیرد در جای خود نقشی از این جهت ظاهراً بین فی و علی نیست ﴿اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ﴾ یعنی «فی مکانه» یا اگر هم علی باشد به معنای ضد استقرار نیست یعنی مکانش پایگاهی باشد بر مکان خود استوار باشد خب
مطلب دیگر اینکه اشاعره اصراری دارند که این رؤیت را بگویند ممکن است رؤیت خدا و در قیامت خدا دیده میشود و مانند آن و حتی از آیه سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هم فخر رازی میخواهد بهره امکان رؤیت ببرد آیه 103 سورهٴ «انعام» این بود ﴿لَاتُدْرِکُهُ الأبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ﴾ که در ذیل آن آیه که قبلاً بحثش گذشت فخر رازی اصرار دارد که این آیه دلالت میکند بر امکان رؤیت منتها محققین از اشاعره بعید است که منظورشان رؤیت فیزیکی و مادی و چشم ظاهری باشد که ـ معاذالله ـ خدا را در قیامت میشود دید آنطوری که انسان درختی را میبیند ـ معاذالله ـ در اینها غزالی است که تفکرش تفکر اشعری است بعید است که آنها رؤیت ظاهری را از آیه بخواهند استفاده کنند چون میگویند به اینکه گرچه ظاهر آیهٴ 103 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این است که ابصار او را ادراک نمیکند ولی میگویند یک حس ششمی را خدا خلق میکند «بحاسة سادسه» این پیدا است که نمیخواهند بگویند یک امر مادی است و فخر رازی هم میگوید که این آیه رؤیت را نفی نمیکند ادراک را نفی میکند ادراک رؤیت محیط و اکتناهی است اگر طوری انسان او را ببیند که ادراک کند احاطه بکند این را آیه نفی کرده اما اگر بدون اکتناه باشد آیه نفی نکرده چون آیه نفرمود: «لا تراه الابصار» فرمود: ﴿لَاتُدْرِکُهُ الأبْصَارُ﴾ ادراک آن رؤیت محیطانه است بالأخره به هر تقدیر خوشبینی به بزرگان این رشته ایجاب میکند که انسان کلامشان را بر وجه صحیح حمل بکند البته ظاهر بعضی از مجسمه و اینها ـ معاذالله ـ همین است که ذات اقدس الهی را با حس ظاهر میتوان دید.
«والحمدلله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است