- 392
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 132 تا 136سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 132 تا 136سوره اعراف"
فرعون و درباریان به موسای کلیم(س) میگفتند آنچه را که تو میآوری سحر است و این لجاج فکری آنها بود
هر موجودی نشانه است برای اینکه هیچ موجودی هستی را از خود ندارد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ قالُوا مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آیَةٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنینَ ٭ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْمًا مُجْرِمینَ ٭ وَ لَمّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنی إِسْرائیلَ ٭ فَلَمّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلى أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ ٭ فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ﴾
فرعون و درباریان او و قبطیهای همراه او چون به توحید ربوبی مؤمن نبودند از یک سو و به نبوت و رسالت موسای کلیم(سلام الله علیه) معتقد نبودند از سوی دیگر حوادث تلخ را به عنوان تطیّر به موسای کلیم و مانند ایشان نسبت میدهند به همراهان ایشان نسبت میدادند ذات اقدس الهی فرمود اینها اولاً انتقام الهی است و اگر هم عنوان طیره داشته باشد طائر و منشأ اصلی این غضبها گرچه قهر الهی است ولی سبب قریب اینها کفر و عناد شماست طائر شما یعنی این نصیب تلخ نه هر نصیب، این نصیب تلخ گرچه عندالله است ولی من الله نیست من انفسکم است و شما نمیدانید تعبیر دیگری که آنها داشتند گذشته از تطیّر آیات الهی را به عنوان سِحر تلقی میکردند و به موسای کلیم(سلام الله علیه) میگفتند آنچه را که تو میآوری سحر است و ما هرگز ایمان نمیآوریم این لجاج فکری آنها بود در مقام عمل هم این لجاج را پیاده میکردند نه تنها آن آیات الهی را سحر میدانستند نه تنها میگفتند هر گونه سحری بیاوری ما ایمان نمیآوریم هر گونه عذابی را هم که ذات اقدس الهی به عنوان تذکره و تنبیه برای اینها مقرر میکرد هم ایمان نمیآوردند هم در برابر آن معارف الهی و معجزات و بینات میگفتند ﴿مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آیَةٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنینَ﴾ آن عصا را سحر میدانستند، ید بیضاء را سحر میدانستند و معجزات دیگر را هم سحر میدانستند هم این انتقامهای الهی که معجزات موسای کلیم(سلام الله علیه) است اینها را هم ایمان نداشتند ﴿فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ﴾ اینها آیات مفصلات گرچه هر موجودی در عالم خلق میشود آیه الهی است ﴿وَفِی الأرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ ٭ وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ﴾ هیچ چیزی نیست که نشانه خدا نباشد اما نشانه نبوت و رسالت الهی باشد باید خرق عادت باشد وگرنه هر موجودی نشانه است برای اینکه هیچ موجودی هستی را از خود ندارد موجودی در عالم نیست که آیهٴ حق نباشد ﴿وَفِی الأرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ ٭ وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ﴾ هرچه در آسمان و زمین هست هرچه در آفاق و انفس هست آیهٴ الهی است اما بخواهد آیهٴ نبوت و رسالت و ولایت و امثال ذلک باشد باید خرق عادت باشد فرمود اینها آیات مفصل است که گذشته از اینکه از جهت عمومی آیه حق است از جهت خصوصی آیهٴ وحی و نبوت و رسالت موسای کلیم(سلام الله علیه) هم است باز آنها استکبارشان را ادامه میدادند و همچنان مجرمانه به سر میبردند ﴿فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْمًا مُجْرِمینَ﴾ پس هم دربارهٴ آن آیات اولی نظیر عصا و ید بیضاء و مانند آن میگفتند ﴿مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آیَةٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنینَ﴾ همین آیات تنبیهی و انتقامی را سحر تلقی میکردند و ایمان نمیآوردند هم میگفتند ﴿فما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنینَ﴾ هم براساس این لجاجتشان عمل میکردند ﴿فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْمًا مُجْرِمینَ﴾ عمده آن است که اینکه ذات اقدس الهی فرمود ﴿وَ لَمّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ﴾ وقتی عذاب الهی میآمد اینها به موسای کلیم مراجعه میکردند و تعهد میسپردند که اگر این عذاب برداشته بشود ما دو کار میکنیم هم از نظر فکری معتقد و مؤمن میشویم هم از نظر سیاسی و اجتماعی این بنیاسرائیل را آزاد میکنیم و بعد نقض پیمان میکردند این بعد از آن عذاب پنجگانه نیست بلکه بعد از هر کدام از آنها این تعهد را میسپردند ﴿وَ لَمّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ﴾ این رجز ظاهراً الف و لامش، الف و لام عهد است شامل این عذاب پنجگانه خواهد بود گرچه آیه در مقام حصر نیست که فقط همین پنج عذاب بود و لاغیر ممکن است عذابهای دیگر هم نازل کرده باشد و آیه نفرموده باشد لکن این کلمه رجز که معلاّ به الف و لام عهد است و الف و لامش هم ظاهراً عهد است به طور مسلم این عذابهای پنجگانه را شامل میشود حالا ممکن است عذاب دیگری هم مشمول رجز باشد ﴿وَ لَمّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ﴾ یعنی این عذابهای پنجگانه آنها به موسای کلیم مراجعه میکردند و تعهد میسپردند معنایش این نیست که بعد از این عذاب پنجگانه پناهنده میشدند بلکه ظاهرش این است که بعد از هر عذابی به موسای کلیم پناهنده میشدند بعد از طوفان این تعهد را سپردند بعد از جراد این تعهد را سپردند بعد از قمل و هم چنین بعد از ضفادع و بعد از دممطلب دیگر آن است که جراد را این ملخ را که جراد گفتند برای اینکه این بوته، این ساقه، این خوشه، این شاخه طوری مورد تهاجم این حیوان قرار میگیرد که از از پوست و برگ برهنه میشود مجرد میشود چون تجرید میکند از این جهت میگویند جراد و آن گیاهی که ملخ آن را از بین ببرد یعنی پوستش و برگش را بخورد و او را لخت بکند میگویند نبطٌ مجرود یعنی ملخزده دیگر حالا مجرد شده خب این خاصیت ملخ است.
پرسش ...
پاسخ: آن وقت اگر همه باشد معنایش این است که اینها توان تحمل آنها را داشتند در حالی که هیچ کدام از اینها تحملپذیر نیست هر عذابی که بیاید طبع انسان التجاء است این چنین نیست که عذاب اول را تحمل کردهاند بعد عذاب دوم را تحمل کردهاند بعد از عذاب پنجم ملتجی شدند هیچ کدام از اینها تحمل پذیر نیست اینها هم که مطرف و مرفه بودند یک امت عادتکردهٴ به رفاه این اصلاً قابل قبول نیست برای او که مدتها صبر بکند و ملتجی نشود طوفان را ببیند گرانی و قحطی را ببیند و هیچ مراجعه نکند هم اینها اهل تحمل نبودند هم تناسب موضوع ایجاب میکند که بعد از هر حادثه تلخی اینها به پیغمبر الهی آن عصر مراجعه بکنند ﴿وَ لَمّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ﴾ یعنی کلما وقع علیهم الرجز ﴿قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ﴾
مطلب دیگر آن است که اینها چون روح توحید نداشتند یا آن فطرت توحیدی را مستور کردند وقتی هم عذاب ببینند به این واسطهها مراجعه میکنند نه به مبدأ وسایط قبلاً هم به عنوان شاهد ذکر شده است که جهنمیها وقتی عذاب الهی را از نزدیک لمس میکنند و معذّب میشوند به مالک(سلام الله علیه) که مسئول دوزخ است مراجعه میکنند میگویند ﴿یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ﴾ از خدا بخواه که جان ما را بگیرد دیگر نه به خدا مستقیماً مراجعه میکنند نه میگویند ربّنا حالا گروهی هم البته میگویند ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحًا﴾ یا همین گروه هستند بعد از رنجهای فراوان چنین ندایی را میدهند بالأخره انسان عنود در جهنم هم آن لجاجتش را حفظ میکند خب اینها باید به ذات اقدس الهی مراجعه کنند بعد هم اگر هم به مالک(سلام الله علیه) مراجعه میکنند باید بگویند از خدای ما بخواه از خدای همه بخواه نه از خدای خودت بخواه
پرسش ...
پاسخ: نه وقتی که کسی قائل به ربوبیت باشد او رب العالمین است معتقد است که همه کارها به دست رب العالمین است اگر همه کارها به دست رب العالمین است خب از همان میگیرند دیگر خب. ﴿وَ لَمّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ﴾ این ﴿بِما عَهِدَ عِنْدَکَ﴾ همان طوری که مرحوم امین الاسلام و دیگران احتمال دادند دو وجه در آن ذکر شده است وجه اول این است که خدا به تو اعلام کرده است این تعهد را از طرف خدا دارید این عهد خداست که هر وقت بندگان به وسیله انبیا و اولیا به خدا مراجعه کنند خداوند مشکل آنها را حل میکند این تعهد، وجه دیگر آن است که این «باء» بای قسم باشد یعنی آن مقام نبوتی که عهد الهی است و پیش توست تو را به مقام نبوتت سوگند که این مشکل ما را حل کن چون نبوت، رسالت، خلافت، ولایت، همه اینها عهد الهی است که فرمود ﴿لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمینَ﴾ که این عهد فاعل ینال است عهد من باید برسد مردم که دسترسی به عهد الهی ندارند عهد و فیض و مقام باید از بالا بیاید ﴿لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمینَ﴾ که این میشود مفعول عهد میشود فاعل ﴿قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمینَ﴾ خب اینها عهد الهی است و عهد الهی باید برسد این چنین نیست که اینها کسبی باشد ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ﴾ این جعل نبوت، جعل ولایت، جعل رسالت، جعل امامت، جعل خلافت اینها یک مقام جعلی است انسان کسب بکند با تلاش و کوشش پیغمبر بشود، امام بشود، رسول بشود شدنی نیست باید آمادگیاش را داشته باشد تا ذات اقدس الهی چه کس را خواهد و لطفش به چه کسی باشد خب. پس هم میتواند «باء»، «باء» سوگند باشد هم میتواند سبب باشد به سبب آن عهدی که ذات اقدس الهی با تو در میان گذاشت که اگر بندگان شما را مجاری فیض قرار بدهند به خدا متوسل بشوند از راه شما مشکلشان را حل میکنید یا نه سوگند به آن عهد و نبوتی که پیش شماست ﴿قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ﴾ که ﴿لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ﴾ باز هم موسی را منشأ کشف رجز میداند تو اگر با این کار مشکل ما را حل کردی این رجزهای پنجگانه یکی پس از دیگری که حادثه اتفاق افتاد هر کدام از این رجزها را یا اگر رجز دیگری هم بود مشمول همین رجز است عنوان جامع رجز شامل او میشود اگر این را برطرف کردی ما هم از نظر عقیده به تو ایمان میآوریم هم این بنی اسرائیل را که به بردگی گرفتیم آزاد میکنیم اولین پیشنهاد موسای کلیم(سلام الله علیه) این بود که به خدا ایمان بیاورید یک، بعد ﴿فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنیإِسْرائیلَ﴾ دو، این بنیاسرائیل و اینها به بردگی گرفته بودند یک مزد کم به اینها میدادند و همه منافع را خودشان تصاحب میکردند که وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) فرمود ﴿وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنی إِسْرائیلَ﴾ تعبید کردی آنها را به بردگی گرفتی خب این دو کار را از اول وجود مبارک موسای کلیم از اینها خواسته بود یکی اعتقاد یکی هم مسائل سیاست و اقتصاد که اینها را در کسبشان آزاد بگذار در مسایل اجتماعی هم آزاد باشند آنها تعهد سپردند ﴿لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ﴾ یک، ﴿وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنی إِسْرائیلَ﴾ دو، هر دو را هم با لام و نون تأکید ثقیله و امثال ذلک یاد کردند آنگاه ذات اقدس الهی فرمود ﴿فَلَمّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلى أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ﴾ ما هر کدام از این عذابها را تا یک مدت معینی برمیداشتیم عذاب به نحو ابد قطع نشد بلکه محدوداً قطع شد این یک، این پنج عذاب در پنج مقطع آمد و در پنج مقطع هم قطع شد به طور ابد قطع نشد قطع این عذاب و کشف این عذاب تا یک مدت معین بود در تمام این مدتی که ما عذابها را برمیداشتیم اینها پیمان شکنی میکردند ملاحظه بفرمایید که فرمود کشف عذاب تا یک مدتی بود نه عذاب تا یک مدتی ادامه میداشت آغاز کشف مشخص بود پایان کشف مشخص است نه آغاز کشف معنایش این نیست که تا فلان وقت این عذاب ادامه دارد ما از فلان وقت عذاب را برمیداریم تا معنایش این باشد که رفع عذاب زمان معینی دارد و خود عذاب امتداد دارد تا زمان معین که آنها نتوانند بر تصادف حمل بکنند بگویند خود به خود رفع شد بلکه چون موسای کلیم فرمود این عذاب هست تا مثلاً یک هفته یا یک ماه در فلان تاریخ عذاب گرفته میشود اگر موسای کلیم بفرماید این عذاب ادامه دارد در فلان تاریخ عذاب برداشته میشود این برای رفع تصادف خوب است اما این معنایش این است که عذاب ادامه دارد ﴿إِلى أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ﴾ لکن آیه این است که کشف عذاب ﴿إِلَی أَجَلٍ هُمْ بَالِغُوهُ﴾ است نه امتداد عذاب رفع عذاب تا یک مدت معین است خب بنابراین این عذاب را برمیداشت تا یک ماه تا بیست روز یا تاریخ معین و در تمام این مدتی که عذاب برداشته میشد اینها شروع میکردند به پیمانشکنی ﴿فَلَمّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ﴾ یعنی «کلما کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ» اگر آن کریمه ﴿وَ لَمّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ﴾ به این معناست که «کلما وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ» اینجا هم معنا چنین خواهد بود که «کلما کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلى أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ فإذا هُمْ یَنْکُثُونَ» هر وقتی که عذاب را برمیداشتیم اینها نقض عهد میکردند خیلی فرق هست بین اینکه ما بگوییم موسای کلیم(سلام الله علیه) به اینها میفرمود که عذاب در فلان تاریخ برداشته میشود یعنی عذاب ادامه دارد تا آن تاریخ از آن تاریخ به بعد عذاب گرفته میشود یا نه کشف عذاب تا یک تاریخ معین است که ظاهر آیه این است خب پس «کلما وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ» هر وقت مشکلی پیدا میکردند به موسای کلیم مراجعه میکردند هر وقت ما عذاب را از اینها برمیداشتیم شروع میکردند به پیمان شکنی پس «کلَمّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلى أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ» در تمام این مدت «فإذا هُمْ یَنْکُثُونَ» کارشان این بود حداقل پنج بار ما آزمودیم اینها را ﴿فَلَمّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلى أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ﴾ همین که عذاب برداشته میشد شروع میکردند به پیمان شکنی در جریان کسانی که سوار دریا میشدند احساس خطر میکردند به خداوند پناهنده میشدند که ﴿فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ﴾ آن درباره اصل توحید بود یعنی وثنیین حجاز اصلاً خدا را قبول داشتند لکن وقتی خطر احساس میکرد این غبارها زدوده میشد غبار شرک و ذات اقدس الهی را میخواندند و با اخلاص هم میخواندند خود قرآن کریم روی اخلاص اینها صحه میگذارد نه «دعوا الله ظاهراً» بلکه ﴿دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ چون فطرتشان ظهور میکند خاصیت خطر آن است که گردگیری میکند نه چیزی به انسان میدهد گردگیری میکند آن آینه شفاف خدا را نشان میدهد مؤمناند، با اخلاص هم میخوانند و قرآن کریم هم اخلاص اینها صحه گذاشت نفرمود اینها منافقانه میخوانند ﴿دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ اما وقتی به ساحل آمدند همان آن غبارها دوباره جلوی بینش توحیدی را میگیرد اما قبطیها و آلفرعون اینطور نبودند اینها اولاً به موسای کلیم مراجعه میکردند نه به الله و آن استکبارشان هم بود برای اینکه قرآن کریم در همان حال دارد که اینها ﴿فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْمًا مُجْرِمینَ﴾ این هم نقض عهد میکردند دیگر حالا حجت خدا بالغ شد حجت علمی خدا بالغ شد براساس آن برهان فلسفی و کلامی که ﴿رَبُّنَا الَّذی أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾ و براهین دیگر ... گفت رب العالمین است هر چیزی را او آفرید و براهین معجزه روشنی آوردند که جریان عصا باشد اینها برهانان من الرّب بودند و قرآن کریم از آنها به عنوان سلطان یاد میکند برای اینکه معجزه مسلط بر وهم است مسلط بر خیال است مسلط بر پندارهای دیگران است اگر چیزی مسلط بود به آن میگویند سلطان برهان را که سلطان میگویند چون مسلط بر وهم و خیال است دیگر عقل مسلط بر وهم و خیال است خُب این معجزات را آوردند از راه حکمت و موعظه و جدال احسن هم وارد شدند هیچ اثر نکرد پس راههای علمی را موسی و هارون(سلام الله علیهما) پیمودند و در فرعون اثر نکرد راههای عملی را هم پیمودند چه تشویق چه تهدید اثر نکرد این خطرها را یکی پس از دیگری ذات اقدس الهی اعمال کرد اثر نکرد تضرّع و نالههای مقطعی اینها را هم ترتیب اثر دادند پنج بار عذابهای گوناگون آمد و رفت و خداوند برداشت اثر نکرد آنگاه فرمود: ﴿فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ﴾ ما نقمت را دامنگیر آنها کردیم در برابر نعمت آن حادثهای که پیش میآید اگر به حال انسان گوارا باشد به حال انسان ملایم باشد نرم باشد به حال انسان نعومت یعنی نرمی میگویند نعمت اگر درشت و خشن باشد به حال انسان سازگار نباشد میگویند نقمت انتقام هم از این باب است این کودک بچه شیری که تازه به دنیا آمده است پوست بدنش نرم است میگویند نعومت، خَدّ او و صورت او نعومت دارد نرم است آنچه را که ملایم است نرم است میگویند نعمت و اگر خشن باشد میشود نقمت فرمود ﴿فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ﴾ و نحوه انتقام هم این است که ﴿فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ﴾ اینها را ریختیم در دریا حالا باید در بحثهای بعد روشن بشود که منظور دریاست یا نیل است و آن رود نیل عظیم چون عمیق است هم یم میگویند این یم الا و لابد به معنای دریاست یا نه آن رود عظیم نیل را هم چون عمیق است یم میگویند این باید در بحثهای بعد بیاید در قرآن کریم تعبیرات متعددی دارد که ما اینها را در دریا ریختیم ﴿فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ﴾ ، ﴿فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ ما غَشِیَهُمْ﴾ یا نه هر آب عمیقی را هم یم میگویند ﴿فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ﴾ و سبب انتقام هم این بود که ﴿بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ﴾ اینها آیات ما را تکذیب کردند نه تنها آیات تکوینی را که سراسر جهان آیه توحید است بلکه آیات خاصی را که ما به صورت روشن به وسیله موسی و هارون(سلام الله علیهما) به اینها ارائه کردیم اینها نکردند در قرآن کریم چند جا آیه به عنوان بیّن یاد شده است یکی هم جریان مکه است فرمود ﴿فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهیمَ﴾ اصلاً صاحبخانه در مکه میخواهد خودش را نشان بدهد این طور آیات الهی در آن روشن است ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ﴾ خیلی روشن است به مقام ابراهیم یکی هم در جریان موسای کلیم(سلام الله علیه) ست که ﴿تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتِ﴾ که خیلی علنی روشن است این آیات را اینها تکذیب کردند ﴿کَذَّبُوا بآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ﴾ این غفلت وقتی بعد از تکذیب یاد شد معلوم میشود که تغافل عمدی است غفلت مصطلح نیست یک وقتی است انسان غافل است غافل که مؤاخذه نمیشود به قرینه اینکه فرمود اینها تکذیب کردند معلوم میشود التفات داشتند یک، حجت خدا بر اینها بالغ شد دو، اینها عالماً عامداً تکذیب کردند سه، پس اگر غفلت است تغافل عمدی است چهار، وگرنه خدا برای غفلت که کسی را مؤاخذه نمیکند که ﴿وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ﴾ در جریان طیره روایات ما تطیّر را امضا نکرده است ولی تفأل را امضا کرده است که «تفألوا بالخیر ولاتجدوا» این چون روح امید و نشاط و مانند آن احیا میکند این را امضا کردند که چیز بدی نیست چیز خوبی است
مطلب دیگر آن است که درباره قرآن کریم گفتند تفأل نزنید قرآن فالنامه نیست استخاره یک حساب دیگری دارد کسی بخواهد ببیند که در این تجارت سود میبرد یا نه اگر خوب آمد خیال نکند که یعنی در این تجارت سود میبرد یعنی این کار برایش خوب است ولو به حسب ظاهر ضرر بکند ﴿عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ﴾ قرآن فالنامه نیست تفأل به قرآن مَنهی است روایاتش را هم مرحوم محدث قمی در سفینة البحار نقل کرده است استخاره به قرآن مطلب دیگری است که مرحوم صاحب عروه در مقدمه بحث حج میگوید ما روایات قویای درباره استخاره نداریم این روایت استخارهمان هم ضعیف است آنچه که مهم است مسئله استخاره یعنی طلب خیری است که از دعاهای نورانی صحیفه سجادیه است [که] انسان یک کاری را میخواهد انجام بدهد حالا برایش روشن شد مسلم شد که کار خوب است و تصمیم هم گرفته میخواهد انجام بدهد شایسته است آن دعای استخاره را بخواند از خدا خیر بخواهد بعد وارد کار بشود آنکه نور است آن دعای استخاره است که اول دعا میکند که خدایا خیر مرا در این کار قرار بده خُب غرض آن است که تفأل مُمضاست اما تطیر مَنهی است و نهی هم شده
مطلب بعد اینکه تعبیر به طایر فرمود این هم شاید از قرینه مشاکله باشد سوم آن است که گناهان چند قسم است از این نحو گناه پیداست که باعث طوفان، جراد، قُمّل، ضفادع، او دم و مانند آن میشود در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و مانند آن گذشت که بین اعمال مردم و حوادث روزگار یک ارتباط مستقیمی است قرآن کریم هم بین اعمال نیک و نعمتهای الهی رابطه برقرار کرد هم بین اعمال بد و حوادث تلخ رابطه برقرار کرد که ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ﴾ یا ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ َلأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ﴾ از دو طرف رابطه است در این دعای نورانی کمیل هست که «اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم» خُب این ذنوبی که «تغیر النعم» نمونههایش در این بخش از سورهٴ «اعراف» آمده کدام گناه است که نعمتها را تغییر میدهد خُب آلفرعون متنعم بودند سرزمین پهناور مصر اصولاً سرزمین کشاورزی است هوایش هم که ملایم است آبش هم فراوان زمینش هم زرخیز ولی شده ﴿وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ﴾ و همه اینهایی که آمدند به تعبیر برخی از مفسران زرع و ضرع، زرع با را، زا یعنی کشاورزی ضرع با صاد، ضاد یعنی دامداری پستان این حیواناتشان هم خشک شد خوشهٴ زراعتهایشان هم خشک شد به اینها آسیب رساند خب اینکه فرمود «اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم» نحوهٴ تغییر نعمت هم مشخص میشود گرچه یک وقتی هم بحث شد که مرحوم فیض(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف وافی جمع کرده روایاتی را که دلالت میکند به اینکه کدام گناه است که «تحبس الدعاء» کدام گناه است که «تقطع الرجاء» کدام گناه است که «تنزل البلاء» کدام گناه است که «تغیر النعم» اینها را مشخص کرده در یک بابی بخشی از اینها در جلد دوم اصول کافی هست ولی ایشان در وافی نوع روایاتی که مشخص میکند آن گناهانی که نعمت را عوض میکند، دعا را حبس میکند، بلا را نازل میکند، حیثیّت را سلب میکند اینها را مشخص کرده ولی نمونههایش در این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آمده است خُب الآن بحث مهمی که در پیش داریم این است که فرمود در آیهٴ 137 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» ﴿وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ اْلأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتی بارَکْنا فیها وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنى عَلی بَنی إِسْرائیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ﴾ در این آیه چند مطلب است مطلب اول این است که ذات اقدس الهی برابر آن اصل کلی که در آیهٴ 128 همین سورهٴ «اعراف» گذشت که موسای کلیم فرمود زمین برای خداست هر که را مصلحت بداند ارث میدهد شما اگر صابر و مستعین باشید از خدا کمک بخواهید و بردبار باشید زمین را ممکن است به شما ارث بدهد چون ﴿وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ اینجا دارد انجاز وعده الهی را بازگو میکند که خدا به وعده خود عمل کرده است فرمود: ﴿وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ اْلأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا﴾ همین بنی اسرائیل محروم را که مستضعف بودند و استضعاف اینها هم ادامه داشت اینها مستضعف در عرض بودند سالیان متمادی که «یستضعف قوماً منهم یستضعفهم یستضعف ابنائهم» و مانند آن، ما مشرق و مغرب آن سرزمین پربرکت را به اینها ارث دادیم آیا منظور مصر و شام است یا خصوص شام است یا خصوص مصر در جریان شام آنجا که آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» دارد که ﴿سُبْحانَ الَّذی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ اْلأَقْصَی الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ﴾ نشان میدهد آن سرزمین، سرزمین پربرکت است خُب اما دربارهٴ مصر هم چنین چیزی هست که پربرکت است یا نه این یک، باید بحث بشود
مطلب دوم آن است وعدهای که خداوند به وسیله موسای کلیم به بنی اسرائیل داد که ﴿إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ﴾ بعد هم وجود مبارک موسای کلیم این را تتمیم کرد به اذن خدا فرمود ﴿عَسیٰ رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی اْلأَرْضِ﴾ نشان میدهد که سرزمین مصر است از طرفی اینها بعد از اینکه از دریا گذشتند، از نیل گذشتند چگونه دوباره به مصر برگشتند چه وقت به مصر برگشتند خروجشان از مصر به وسیلهٴ معجزه الهی بود که ﴿اضْرِب بِعّصَاکَ الْبَحْرَ﴾ بود اینها چندین سال در آن سرزمین سرگردان بودند آیا در زمان حیات موسای کلیم(سلام الله علیه) به مصر برگشتند یا بعد از ارتحال موسی و هارون(سلام الله علیهما) به مصر برگشتند آیا اینها به مصر برگشتند یا فرزندان اینها به مصر برگشتند اینها مطالبی است که این آیه عهدهدار آنهاست ﴿وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ اْلأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتی بارَکْنا فیها﴾ البته وجود مبارک سلیمان و داود(سلام الله علیهما) بر آن فلات وسیع حکومت کردهاند اما حالا بعد از مدتهای فراوان که موسی و هارون(سلام الله علیهما) رحلت کردند سالیان متمادی طول کشید تا حکومت این پدر و پسر یعنی سلیمان و داود(سلام الله علیهما) ظهور کرد لکن میفرماید ﴿وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنى عَلى بَنی إِسْرائیلَ بِما صَبَرُوا﴾ چون موسای کلیم به اینها فرمود ﴿اسْتَعینُوا بِاللّهِ وَ اصْبِرُوا﴾ اینها هم به استعانت الهی صبر کردند اینها پیروز شدند و مالک سرزمین پربرکت شدند فرعون آنچه را که انجام میداد و درباریان او آنچه را که انجام میدادند قصرهایی که میساختند یا بحثهای کشاورزی که داشتند همه اینها تدمیر شدند، تخریب شدند، به هلاکت رسیدند ﴿وَ دَمَّرْنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ﴾ تدمیر کردیم، به هلاکت رساندیم، زیر و رو کردیم، ویران کردیم، تخریب کردیم، تخریب کردیم آنچه را که فرعون انجام میداد آنچه را که قوم فرعون انجام میدادند اول جریان فرعون را ذکر فرمود بعد جریان قوم را که اینها جدای از همهاند کاخهای اختصاصی فرعون، باغهای اختصاصی فرعون اینها علی حده [جداگانه] است و آنچه را که ابنیهٴ مربوط به قوم و کشاورزیها و باغداریهای مربوط به قوم بود جدا ذکر کرد بعد در پایان جمعبندی فرمود ﴿وَمَا کَانُوا یَعْرِشُونَ﴾ این ﴿یَعْرِشُونَ﴾ هم شامل بنا میشود هم شامل عرش به معنای آن انگورهای داربست و اینها خواهد شد.
«والحمد لله رب العالمین»
فرعون و درباریان به موسای کلیم(س) میگفتند آنچه را که تو میآوری سحر است و این لجاج فکری آنها بود
هر موجودی نشانه است برای اینکه هیچ موجودی هستی را از خود ندارد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ قالُوا مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آیَةٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنینَ ٭ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْمًا مُجْرِمینَ ٭ وَ لَمّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنی إِسْرائیلَ ٭ فَلَمّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلى أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ ٭ فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ﴾
فرعون و درباریان او و قبطیهای همراه او چون به توحید ربوبی مؤمن نبودند از یک سو و به نبوت و رسالت موسای کلیم(سلام الله علیه) معتقد نبودند از سوی دیگر حوادث تلخ را به عنوان تطیّر به موسای کلیم و مانند ایشان نسبت میدهند به همراهان ایشان نسبت میدادند ذات اقدس الهی فرمود اینها اولاً انتقام الهی است و اگر هم عنوان طیره داشته باشد طائر و منشأ اصلی این غضبها گرچه قهر الهی است ولی سبب قریب اینها کفر و عناد شماست طائر شما یعنی این نصیب تلخ نه هر نصیب، این نصیب تلخ گرچه عندالله است ولی من الله نیست من انفسکم است و شما نمیدانید تعبیر دیگری که آنها داشتند گذشته از تطیّر آیات الهی را به عنوان سِحر تلقی میکردند و به موسای کلیم(سلام الله علیه) میگفتند آنچه را که تو میآوری سحر است و ما هرگز ایمان نمیآوریم این لجاج فکری آنها بود در مقام عمل هم این لجاج را پیاده میکردند نه تنها آن آیات الهی را سحر میدانستند نه تنها میگفتند هر گونه سحری بیاوری ما ایمان نمیآوریم هر گونه عذابی را هم که ذات اقدس الهی به عنوان تذکره و تنبیه برای اینها مقرر میکرد هم ایمان نمیآوردند هم در برابر آن معارف الهی و معجزات و بینات میگفتند ﴿مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آیَةٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنینَ﴾ آن عصا را سحر میدانستند، ید بیضاء را سحر میدانستند و معجزات دیگر را هم سحر میدانستند هم این انتقامهای الهی که معجزات موسای کلیم(سلام الله علیه) است اینها را هم ایمان نداشتند ﴿فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ﴾ اینها آیات مفصلات گرچه هر موجودی در عالم خلق میشود آیه الهی است ﴿وَفِی الأرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ ٭ وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ﴾ هیچ چیزی نیست که نشانه خدا نباشد اما نشانه نبوت و رسالت الهی باشد باید خرق عادت باشد وگرنه هر موجودی نشانه است برای اینکه هیچ موجودی هستی را از خود ندارد موجودی در عالم نیست که آیهٴ حق نباشد ﴿وَفِی الأرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ ٭ وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ﴾ هرچه در آسمان و زمین هست هرچه در آفاق و انفس هست آیهٴ الهی است اما بخواهد آیهٴ نبوت و رسالت و ولایت و امثال ذلک باشد باید خرق عادت باشد فرمود اینها آیات مفصل است که گذشته از اینکه از جهت عمومی آیه حق است از جهت خصوصی آیهٴ وحی و نبوت و رسالت موسای کلیم(سلام الله علیه) هم است باز آنها استکبارشان را ادامه میدادند و همچنان مجرمانه به سر میبردند ﴿فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْمًا مُجْرِمینَ﴾ پس هم دربارهٴ آن آیات اولی نظیر عصا و ید بیضاء و مانند آن میگفتند ﴿مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آیَةٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنینَ﴾ همین آیات تنبیهی و انتقامی را سحر تلقی میکردند و ایمان نمیآوردند هم میگفتند ﴿فما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنینَ﴾ هم براساس این لجاجتشان عمل میکردند ﴿فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْمًا مُجْرِمینَ﴾ عمده آن است که اینکه ذات اقدس الهی فرمود ﴿وَ لَمّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ﴾ وقتی عذاب الهی میآمد اینها به موسای کلیم مراجعه میکردند و تعهد میسپردند که اگر این عذاب برداشته بشود ما دو کار میکنیم هم از نظر فکری معتقد و مؤمن میشویم هم از نظر سیاسی و اجتماعی این بنیاسرائیل را آزاد میکنیم و بعد نقض پیمان میکردند این بعد از آن عذاب پنجگانه نیست بلکه بعد از هر کدام از آنها این تعهد را میسپردند ﴿وَ لَمّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ﴾ این رجز ظاهراً الف و لامش، الف و لام عهد است شامل این عذاب پنجگانه خواهد بود گرچه آیه در مقام حصر نیست که فقط همین پنج عذاب بود و لاغیر ممکن است عذابهای دیگر هم نازل کرده باشد و آیه نفرموده باشد لکن این کلمه رجز که معلاّ به الف و لام عهد است و الف و لامش هم ظاهراً عهد است به طور مسلم این عذابهای پنجگانه را شامل میشود حالا ممکن است عذاب دیگری هم مشمول رجز باشد ﴿وَ لَمّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ﴾ یعنی این عذابهای پنجگانه آنها به موسای کلیم مراجعه میکردند و تعهد میسپردند معنایش این نیست که بعد از این عذاب پنجگانه پناهنده میشدند بلکه ظاهرش این است که بعد از هر عذابی به موسای کلیم پناهنده میشدند بعد از طوفان این تعهد را سپردند بعد از جراد این تعهد را سپردند بعد از قمل و هم چنین بعد از ضفادع و بعد از دممطلب دیگر آن است که جراد را این ملخ را که جراد گفتند برای اینکه این بوته، این ساقه، این خوشه، این شاخه طوری مورد تهاجم این حیوان قرار میگیرد که از از پوست و برگ برهنه میشود مجرد میشود چون تجرید میکند از این جهت میگویند جراد و آن گیاهی که ملخ آن را از بین ببرد یعنی پوستش و برگش را بخورد و او را لخت بکند میگویند نبطٌ مجرود یعنی ملخزده دیگر حالا مجرد شده خب این خاصیت ملخ است.
پرسش ...
پاسخ: آن وقت اگر همه باشد معنایش این است که اینها توان تحمل آنها را داشتند در حالی که هیچ کدام از اینها تحملپذیر نیست هر عذابی که بیاید طبع انسان التجاء است این چنین نیست که عذاب اول را تحمل کردهاند بعد عذاب دوم را تحمل کردهاند بعد از عذاب پنجم ملتجی شدند هیچ کدام از اینها تحمل پذیر نیست اینها هم که مطرف و مرفه بودند یک امت عادتکردهٴ به رفاه این اصلاً قابل قبول نیست برای او که مدتها صبر بکند و ملتجی نشود طوفان را ببیند گرانی و قحطی را ببیند و هیچ مراجعه نکند هم اینها اهل تحمل نبودند هم تناسب موضوع ایجاب میکند که بعد از هر حادثه تلخی اینها به پیغمبر الهی آن عصر مراجعه بکنند ﴿وَ لَمّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ﴾ یعنی کلما وقع علیهم الرجز ﴿قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ﴾
مطلب دیگر آن است که اینها چون روح توحید نداشتند یا آن فطرت توحیدی را مستور کردند وقتی هم عذاب ببینند به این واسطهها مراجعه میکنند نه به مبدأ وسایط قبلاً هم به عنوان شاهد ذکر شده است که جهنمیها وقتی عذاب الهی را از نزدیک لمس میکنند و معذّب میشوند به مالک(سلام الله علیه) که مسئول دوزخ است مراجعه میکنند میگویند ﴿یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ﴾ از خدا بخواه که جان ما را بگیرد دیگر نه به خدا مستقیماً مراجعه میکنند نه میگویند ربّنا حالا گروهی هم البته میگویند ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحًا﴾ یا همین گروه هستند بعد از رنجهای فراوان چنین ندایی را میدهند بالأخره انسان عنود در جهنم هم آن لجاجتش را حفظ میکند خب اینها باید به ذات اقدس الهی مراجعه کنند بعد هم اگر هم به مالک(سلام الله علیه) مراجعه میکنند باید بگویند از خدای ما بخواه از خدای همه بخواه نه از خدای خودت بخواه
پرسش ...
پاسخ: نه وقتی که کسی قائل به ربوبیت باشد او رب العالمین است معتقد است که همه کارها به دست رب العالمین است اگر همه کارها به دست رب العالمین است خب از همان میگیرند دیگر خب. ﴿وَ لَمّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ﴾ این ﴿بِما عَهِدَ عِنْدَکَ﴾ همان طوری که مرحوم امین الاسلام و دیگران احتمال دادند دو وجه در آن ذکر شده است وجه اول این است که خدا به تو اعلام کرده است این تعهد را از طرف خدا دارید این عهد خداست که هر وقت بندگان به وسیله انبیا و اولیا به خدا مراجعه کنند خداوند مشکل آنها را حل میکند این تعهد، وجه دیگر آن است که این «باء» بای قسم باشد یعنی آن مقام نبوتی که عهد الهی است و پیش توست تو را به مقام نبوتت سوگند که این مشکل ما را حل کن چون نبوت، رسالت، خلافت، ولایت، همه اینها عهد الهی است که فرمود ﴿لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمینَ﴾ که این عهد فاعل ینال است عهد من باید برسد مردم که دسترسی به عهد الهی ندارند عهد و فیض و مقام باید از بالا بیاید ﴿لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمینَ﴾ که این میشود مفعول عهد میشود فاعل ﴿قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمینَ﴾ خب اینها عهد الهی است و عهد الهی باید برسد این چنین نیست که اینها کسبی باشد ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ﴾ این جعل نبوت، جعل ولایت، جعل رسالت، جعل امامت، جعل خلافت اینها یک مقام جعلی است انسان کسب بکند با تلاش و کوشش پیغمبر بشود، امام بشود، رسول بشود شدنی نیست باید آمادگیاش را داشته باشد تا ذات اقدس الهی چه کس را خواهد و لطفش به چه کسی باشد خب. پس هم میتواند «باء»، «باء» سوگند باشد هم میتواند سبب باشد به سبب آن عهدی که ذات اقدس الهی با تو در میان گذاشت که اگر بندگان شما را مجاری فیض قرار بدهند به خدا متوسل بشوند از راه شما مشکلشان را حل میکنید یا نه سوگند به آن عهد و نبوتی که پیش شماست ﴿قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ﴾ که ﴿لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ﴾ باز هم موسی را منشأ کشف رجز میداند تو اگر با این کار مشکل ما را حل کردی این رجزهای پنجگانه یکی پس از دیگری که حادثه اتفاق افتاد هر کدام از این رجزها را یا اگر رجز دیگری هم بود مشمول همین رجز است عنوان جامع رجز شامل او میشود اگر این را برطرف کردی ما هم از نظر عقیده به تو ایمان میآوریم هم این بنی اسرائیل را که به بردگی گرفتیم آزاد میکنیم اولین پیشنهاد موسای کلیم(سلام الله علیه) این بود که به خدا ایمان بیاورید یک، بعد ﴿فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنیإِسْرائیلَ﴾ دو، این بنیاسرائیل و اینها به بردگی گرفته بودند یک مزد کم به اینها میدادند و همه منافع را خودشان تصاحب میکردند که وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) فرمود ﴿وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنی إِسْرائیلَ﴾ تعبید کردی آنها را به بردگی گرفتی خب این دو کار را از اول وجود مبارک موسای کلیم از اینها خواسته بود یکی اعتقاد یکی هم مسائل سیاست و اقتصاد که اینها را در کسبشان آزاد بگذار در مسایل اجتماعی هم آزاد باشند آنها تعهد سپردند ﴿لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ﴾ یک، ﴿وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنی إِسْرائیلَ﴾ دو، هر دو را هم با لام و نون تأکید ثقیله و امثال ذلک یاد کردند آنگاه ذات اقدس الهی فرمود ﴿فَلَمّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلى أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ﴾ ما هر کدام از این عذابها را تا یک مدت معینی برمیداشتیم عذاب به نحو ابد قطع نشد بلکه محدوداً قطع شد این یک، این پنج عذاب در پنج مقطع آمد و در پنج مقطع هم قطع شد به طور ابد قطع نشد قطع این عذاب و کشف این عذاب تا یک مدت معین بود در تمام این مدتی که ما عذابها را برمیداشتیم اینها پیمان شکنی میکردند ملاحظه بفرمایید که فرمود کشف عذاب تا یک مدتی بود نه عذاب تا یک مدتی ادامه میداشت آغاز کشف مشخص بود پایان کشف مشخص است نه آغاز کشف معنایش این نیست که تا فلان وقت این عذاب ادامه دارد ما از فلان وقت عذاب را برمیداریم تا معنایش این باشد که رفع عذاب زمان معینی دارد و خود عذاب امتداد دارد تا زمان معین که آنها نتوانند بر تصادف حمل بکنند بگویند خود به خود رفع شد بلکه چون موسای کلیم فرمود این عذاب هست تا مثلاً یک هفته یا یک ماه در فلان تاریخ عذاب گرفته میشود اگر موسای کلیم بفرماید این عذاب ادامه دارد در فلان تاریخ عذاب برداشته میشود این برای رفع تصادف خوب است اما این معنایش این است که عذاب ادامه دارد ﴿إِلى أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ﴾ لکن آیه این است که کشف عذاب ﴿إِلَی أَجَلٍ هُمْ بَالِغُوهُ﴾ است نه امتداد عذاب رفع عذاب تا یک مدت معین است خب بنابراین این عذاب را برمیداشت تا یک ماه تا بیست روز یا تاریخ معین و در تمام این مدتی که عذاب برداشته میشد اینها شروع میکردند به پیمانشکنی ﴿فَلَمّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ﴾ یعنی «کلما کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ» اگر آن کریمه ﴿وَ لَمّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ﴾ به این معناست که «کلما وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ» اینجا هم معنا چنین خواهد بود که «کلما کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلى أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ فإذا هُمْ یَنْکُثُونَ» هر وقتی که عذاب را برمیداشتیم اینها نقض عهد میکردند خیلی فرق هست بین اینکه ما بگوییم موسای کلیم(سلام الله علیه) به اینها میفرمود که عذاب در فلان تاریخ برداشته میشود یعنی عذاب ادامه دارد تا آن تاریخ از آن تاریخ به بعد عذاب گرفته میشود یا نه کشف عذاب تا یک تاریخ معین است که ظاهر آیه این است خب پس «کلما وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ» هر وقت مشکلی پیدا میکردند به موسای کلیم مراجعه میکردند هر وقت ما عذاب را از اینها برمیداشتیم شروع میکردند به پیمان شکنی پس «کلَمّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلى أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ» در تمام این مدت «فإذا هُمْ یَنْکُثُونَ» کارشان این بود حداقل پنج بار ما آزمودیم اینها را ﴿فَلَمّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلى أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ﴾ همین که عذاب برداشته میشد شروع میکردند به پیمان شکنی در جریان کسانی که سوار دریا میشدند احساس خطر میکردند به خداوند پناهنده میشدند که ﴿فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ﴾ آن درباره اصل توحید بود یعنی وثنیین حجاز اصلاً خدا را قبول داشتند لکن وقتی خطر احساس میکرد این غبارها زدوده میشد غبار شرک و ذات اقدس الهی را میخواندند و با اخلاص هم میخواندند خود قرآن کریم روی اخلاص اینها صحه میگذارد نه «دعوا الله ظاهراً» بلکه ﴿دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ چون فطرتشان ظهور میکند خاصیت خطر آن است که گردگیری میکند نه چیزی به انسان میدهد گردگیری میکند آن آینه شفاف خدا را نشان میدهد مؤمناند، با اخلاص هم میخوانند و قرآن کریم هم اخلاص اینها صحه گذاشت نفرمود اینها منافقانه میخوانند ﴿دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ اما وقتی به ساحل آمدند همان آن غبارها دوباره جلوی بینش توحیدی را میگیرد اما قبطیها و آلفرعون اینطور نبودند اینها اولاً به موسای کلیم مراجعه میکردند نه به الله و آن استکبارشان هم بود برای اینکه قرآن کریم در همان حال دارد که اینها ﴿فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْمًا مُجْرِمینَ﴾ این هم نقض عهد میکردند دیگر حالا حجت خدا بالغ شد حجت علمی خدا بالغ شد براساس آن برهان فلسفی و کلامی که ﴿رَبُّنَا الَّذی أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾ و براهین دیگر ... گفت رب العالمین است هر چیزی را او آفرید و براهین معجزه روشنی آوردند که جریان عصا باشد اینها برهانان من الرّب بودند و قرآن کریم از آنها به عنوان سلطان یاد میکند برای اینکه معجزه مسلط بر وهم است مسلط بر خیال است مسلط بر پندارهای دیگران است اگر چیزی مسلط بود به آن میگویند سلطان برهان را که سلطان میگویند چون مسلط بر وهم و خیال است دیگر عقل مسلط بر وهم و خیال است خُب این معجزات را آوردند از راه حکمت و موعظه و جدال احسن هم وارد شدند هیچ اثر نکرد پس راههای علمی را موسی و هارون(سلام الله علیهما) پیمودند و در فرعون اثر نکرد راههای عملی را هم پیمودند چه تشویق چه تهدید اثر نکرد این خطرها را یکی پس از دیگری ذات اقدس الهی اعمال کرد اثر نکرد تضرّع و نالههای مقطعی اینها را هم ترتیب اثر دادند پنج بار عذابهای گوناگون آمد و رفت و خداوند برداشت اثر نکرد آنگاه فرمود: ﴿فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ﴾ ما نقمت را دامنگیر آنها کردیم در برابر نعمت آن حادثهای که پیش میآید اگر به حال انسان گوارا باشد به حال انسان ملایم باشد نرم باشد به حال انسان نعومت یعنی نرمی میگویند نعمت اگر درشت و خشن باشد به حال انسان سازگار نباشد میگویند نقمت انتقام هم از این باب است این کودک بچه شیری که تازه به دنیا آمده است پوست بدنش نرم است میگویند نعومت، خَدّ او و صورت او نعومت دارد نرم است آنچه را که ملایم است نرم است میگویند نعمت و اگر خشن باشد میشود نقمت فرمود ﴿فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ﴾ و نحوه انتقام هم این است که ﴿فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ﴾ اینها را ریختیم در دریا حالا باید در بحثهای بعد روشن بشود که منظور دریاست یا نیل است و آن رود نیل عظیم چون عمیق است هم یم میگویند این یم الا و لابد به معنای دریاست یا نه آن رود عظیم نیل را هم چون عمیق است یم میگویند این باید در بحثهای بعد بیاید در قرآن کریم تعبیرات متعددی دارد که ما اینها را در دریا ریختیم ﴿فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ﴾ ، ﴿فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ ما غَشِیَهُمْ﴾ یا نه هر آب عمیقی را هم یم میگویند ﴿فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ﴾ و سبب انتقام هم این بود که ﴿بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ﴾ اینها آیات ما را تکذیب کردند نه تنها آیات تکوینی را که سراسر جهان آیه توحید است بلکه آیات خاصی را که ما به صورت روشن به وسیله موسی و هارون(سلام الله علیهما) به اینها ارائه کردیم اینها نکردند در قرآن کریم چند جا آیه به عنوان بیّن یاد شده است یکی هم جریان مکه است فرمود ﴿فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهیمَ﴾ اصلاً صاحبخانه در مکه میخواهد خودش را نشان بدهد این طور آیات الهی در آن روشن است ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ﴾ خیلی روشن است به مقام ابراهیم یکی هم در جریان موسای کلیم(سلام الله علیه) ست که ﴿تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتِ﴾ که خیلی علنی روشن است این آیات را اینها تکذیب کردند ﴿کَذَّبُوا بآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ﴾ این غفلت وقتی بعد از تکذیب یاد شد معلوم میشود که تغافل عمدی است غفلت مصطلح نیست یک وقتی است انسان غافل است غافل که مؤاخذه نمیشود به قرینه اینکه فرمود اینها تکذیب کردند معلوم میشود التفات داشتند یک، حجت خدا بر اینها بالغ شد دو، اینها عالماً عامداً تکذیب کردند سه، پس اگر غفلت است تغافل عمدی است چهار، وگرنه خدا برای غفلت که کسی را مؤاخذه نمیکند که ﴿وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ﴾ در جریان طیره روایات ما تطیّر را امضا نکرده است ولی تفأل را امضا کرده است که «تفألوا بالخیر ولاتجدوا» این چون روح امید و نشاط و مانند آن احیا میکند این را امضا کردند که چیز بدی نیست چیز خوبی است
مطلب دیگر آن است که درباره قرآن کریم گفتند تفأل نزنید قرآن فالنامه نیست استخاره یک حساب دیگری دارد کسی بخواهد ببیند که در این تجارت سود میبرد یا نه اگر خوب آمد خیال نکند که یعنی در این تجارت سود میبرد یعنی این کار برایش خوب است ولو به حسب ظاهر ضرر بکند ﴿عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ﴾ قرآن فالنامه نیست تفأل به قرآن مَنهی است روایاتش را هم مرحوم محدث قمی در سفینة البحار نقل کرده است استخاره به قرآن مطلب دیگری است که مرحوم صاحب عروه در مقدمه بحث حج میگوید ما روایات قویای درباره استخاره نداریم این روایت استخارهمان هم ضعیف است آنچه که مهم است مسئله استخاره یعنی طلب خیری است که از دعاهای نورانی صحیفه سجادیه است [که] انسان یک کاری را میخواهد انجام بدهد حالا برایش روشن شد مسلم شد که کار خوب است و تصمیم هم گرفته میخواهد انجام بدهد شایسته است آن دعای استخاره را بخواند از خدا خیر بخواهد بعد وارد کار بشود آنکه نور است آن دعای استخاره است که اول دعا میکند که خدایا خیر مرا در این کار قرار بده خُب غرض آن است که تفأل مُمضاست اما تطیر مَنهی است و نهی هم شده
مطلب بعد اینکه تعبیر به طایر فرمود این هم شاید از قرینه مشاکله باشد سوم آن است که گناهان چند قسم است از این نحو گناه پیداست که باعث طوفان، جراد، قُمّل، ضفادع، او دم و مانند آن میشود در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و مانند آن گذشت که بین اعمال مردم و حوادث روزگار یک ارتباط مستقیمی است قرآن کریم هم بین اعمال نیک و نعمتهای الهی رابطه برقرار کرد هم بین اعمال بد و حوادث تلخ رابطه برقرار کرد که ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ﴾ یا ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ َلأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ﴾ از دو طرف رابطه است در این دعای نورانی کمیل هست که «اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم» خُب این ذنوبی که «تغیر النعم» نمونههایش در این بخش از سورهٴ «اعراف» آمده کدام گناه است که نعمتها را تغییر میدهد خُب آلفرعون متنعم بودند سرزمین پهناور مصر اصولاً سرزمین کشاورزی است هوایش هم که ملایم است آبش هم فراوان زمینش هم زرخیز ولی شده ﴿وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ﴾ و همه اینهایی که آمدند به تعبیر برخی از مفسران زرع و ضرع، زرع با را، زا یعنی کشاورزی ضرع با صاد، ضاد یعنی دامداری پستان این حیواناتشان هم خشک شد خوشهٴ زراعتهایشان هم خشک شد به اینها آسیب رساند خب اینکه فرمود «اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم» نحوهٴ تغییر نعمت هم مشخص میشود گرچه یک وقتی هم بحث شد که مرحوم فیض(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف وافی جمع کرده روایاتی را که دلالت میکند به اینکه کدام گناه است که «تحبس الدعاء» کدام گناه است که «تقطع الرجاء» کدام گناه است که «تنزل البلاء» کدام گناه است که «تغیر النعم» اینها را مشخص کرده در یک بابی بخشی از اینها در جلد دوم اصول کافی هست ولی ایشان در وافی نوع روایاتی که مشخص میکند آن گناهانی که نعمت را عوض میکند، دعا را حبس میکند، بلا را نازل میکند، حیثیّت را سلب میکند اینها را مشخص کرده ولی نمونههایش در این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آمده است خُب الآن بحث مهمی که در پیش داریم این است که فرمود در آیهٴ 137 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» ﴿وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ اْلأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتی بارَکْنا فیها وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنى عَلی بَنی إِسْرائیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ﴾ در این آیه چند مطلب است مطلب اول این است که ذات اقدس الهی برابر آن اصل کلی که در آیهٴ 128 همین سورهٴ «اعراف» گذشت که موسای کلیم فرمود زمین برای خداست هر که را مصلحت بداند ارث میدهد شما اگر صابر و مستعین باشید از خدا کمک بخواهید و بردبار باشید زمین را ممکن است به شما ارث بدهد چون ﴿وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ اینجا دارد انجاز وعده الهی را بازگو میکند که خدا به وعده خود عمل کرده است فرمود: ﴿وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ اْلأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا﴾ همین بنی اسرائیل محروم را که مستضعف بودند و استضعاف اینها هم ادامه داشت اینها مستضعف در عرض بودند سالیان متمادی که «یستضعف قوماً منهم یستضعفهم یستضعف ابنائهم» و مانند آن، ما مشرق و مغرب آن سرزمین پربرکت را به اینها ارث دادیم آیا منظور مصر و شام است یا خصوص شام است یا خصوص مصر در جریان شام آنجا که آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» دارد که ﴿سُبْحانَ الَّذی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ اْلأَقْصَی الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ﴾ نشان میدهد آن سرزمین، سرزمین پربرکت است خُب اما دربارهٴ مصر هم چنین چیزی هست که پربرکت است یا نه این یک، باید بحث بشود
مطلب دوم آن است وعدهای که خداوند به وسیله موسای کلیم به بنی اسرائیل داد که ﴿إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ﴾ بعد هم وجود مبارک موسای کلیم این را تتمیم کرد به اذن خدا فرمود ﴿عَسیٰ رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی اْلأَرْضِ﴾ نشان میدهد که سرزمین مصر است از طرفی اینها بعد از اینکه از دریا گذشتند، از نیل گذشتند چگونه دوباره به مصر برگشتند چه وقت به مصر برگشتند خروجشان از مصر به وسیلهٴ معجزه الهی بود که ﴿اضْرِب بِعّصَاکَ الْبَحْرَ﴾ بود اینها چندین سال در آن سرزمین سرگردان بودند آیا در زمان حیات موسای کلیم(سلام الله علیه) به مصر برگشتند یا بعد از ارتحال موسی و هارون(سلام الله علیهما) به مصر برگشتند آیا اینها به مصر برگشتند یا فرزندان اینها به مصر برگشتند اینها مطالبی است که این آیه عهدهدار آنهاست ﴿وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ اْلأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتی بارَکْنا فیها﴾ البته وجود مبارک سلیمان و داود(سلام الله علیهما) بر آن فلات وسیع حکومت کردهاند اما حالا بعد از مدتهای فراوان که موسی و هارون(سلام الله علیهما) رحلت کردند سالیان متمادی طول کشید تا حکومت این پدر و پسر یعنی سلیمان و داود(سلام الله علیهما) ظهور کرد لکن میفرماید ﴿وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنى عَلى بَنی إِسْرائیلَ بِما صَبَرُوا﴾ چون موسای کلیم به اینها فرمود ﴿اسْتَعینُوا بِاللّهِ وَ اصْبِرُوا﴾ اینها هم به استعانت الهی صبر کردند اینها پیروز شدند و مالک سرزمین پربرکت شدند فرعون آنچه را که انجام میداد و درباریان او آنچه را که انجام میدادند قصرهایی که میساختند یا بحثهای کشاورزی که داشتند همه اینها تدمیر شدند، تخریب شدند، به هلاکت رسیدند ﴿وَ دَمَّرْنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ﴾ تدمیر کردیم، به هلاکت رساندیم، زیر و رو کردیم، ویران کردیم، تخریب کردیم، تخریب کردیم آنچه را که فرعون انجام میداد آنچه را که قوم فرعون انجام میدادند اول جریان فرعون را ذکر فرمود بعد جریان قوم را که اینها جدای از همهاند کاخهای اختصاصی فرعون، باغهای اختصاصی فرعون اینها علی حده [جداگانه] است و آنچه را که ابنیهٴ مربوط به قوم و کشاورزیها و باغداریهای مربوط به قوم بود جدا ذکر کرد بعد در پایان جمعبندی فرمود ﴿وَمَا کَانُوا یَعْرِشُونَ﴾ این ﴿یَعْرِشُونَ﴾ هم شامل بنا میشود هم شامل عرش به معنای آن انگورهای داربست و اینها خواهد شد.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است