- 601
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 130 تا 133 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 130 تا 133 سوره اعراف"
موسای کلیم در قبال آن شعار فراعن فرعون گفت که ﴿إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾
ذات اقدس الهی از طبیعت و فطرت انسان باخبر است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ٭ فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِه وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ ٭ وَ قالُوا مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آیَةٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنینَ ٭ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْمًا مُجْرِمینَ﴾
نکاتی که دربارهٴ آیات قبلی مانده است یکی این است که اینکه فرعون در برابر پیشنهاد مشاوران سیاسی گفت ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ﴾ محتمل است ناظر به این باشد که هنوز باورش نشد آن فرزندی که از بنی اسرائیل متولد میشود متولد شده است و هنوز باور نکرد که موسای کلیم همان وعدهٴ الهی است او چون شنیده بود به وسیله کاهنان و غیر کاهن که فرزندی از بنیاسرائیل به دنیا میآید که او را از عزت به ذلت منتقل میکند لذا بنا گذاشت که فرزندهایی که به دنیا میآیند اگر پسرند بکشند و اگر دخترند که زنده نگه بدارند ﴿یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ﴾ هنوز باور نکرد که آن فرزند به دنیا آمده لذا گفت ما همان آن ستم گذشته را ادامه میدهیم اگر این چنین باشد این ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیی نِساءَهُمْ﴾ ناظر به همین فرزندان است یعنی موسی و سرانی که به او ایمان آوردند که از آنها کاری ساخته نیست و اگر خطری هست درباره آن مولود موعود است و ما هم نمی گذاریم به دنیا بیاید یعنی زنده بماند اگر این پندار باطل باشد آنگاه ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیی نِساءَهُمْ﴾ به همان روال گذشته ستم قبلی اوست دیگر نیازی نیست که ما بگوییم ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ﴾ کنایه از آن است که ما همه اینها را میکشیم آنگاه آن آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» بود که گفت ﴿ذَرُونی أَقْتُلْ مُوسی﴾ این بعد از آن است که بر او روشن شد که حالا موسی یک فتنه رسمی است برای او
مطلب بعدی آن است که درباریان فرعون روی این فکر باطلشان شعارشان این بود ﴿إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ وجود مبارک موسای کلیم براساس آن بینش توحیدی آمیخته با تأدب در قبال ﴿إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ فرعون در حقیقت فرمود ﴿إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ منتها این را با تأدب آمیخته با توحید ذکر کرد اینکه موسای کلیم در قبال آن شعار فراعن فرعون گفت که ﴿إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ فرمود ﴿انَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ یعنی ﴿إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ ما برندهایم برای اینکه ارض لله است و به هر که خدا مصلحت بداند ارث میدهد و پایان این مبارزات هم به سود مردان با تقواست خب خود موسی و همراهان او متقیان بودند دیگر پس در قبال ﴿إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ موسای کلیم فرمود ﴿إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ منتها این بینش توحیدی آمیخته با تأدب اخلاقی وادار کرد که تعبیر ﴿إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ نفرماید بفرماید که ﴿وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾
مطلب بعدی آن است که قرآن که سراسر آمیخته با نکات ادبی است چهار جهت در آن جملهٴ ﴿فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِه وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ﴾ بود که در بحث دیروز گذشت در جریان ﴿أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا﴾ یک نکته در فرق گذاری بین گذشته و آینده بود برای پرهیز از تکرار یکی اینکه و آن این است که نفرمود «منْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما اتیتنا» یا «من قبل ان تجیئنا و من بعد ما جئتنا» تکرار نفرمود برای اینکه اصولاً تکرار خسته کننده است و به تعبیر ظریف برخی از ادبا عادت روح این است که با معادات معاوده دارد با معادات یعنی با اعادهها یعنی با تکرارها طبع انسان عدو اعاده است یعنی وقتی اعاده بشود، تکرار بشود خسته میکند آدم را طبع انسان معادات با معادات است یعنی عداوت با اعاده است عداوت با تکرار برای اینکه انسان از چنین عداوتی رنج نبرد و گرفتار چنین رنجی نشود ذات اقدس الهی که از طبیعت و فطرت انسان باخبر است نه تنها کلمهٴ اتیان یا مجیء را تکرار نفرمود و اینها را به عنوان تفنن در عبارت یکی را از باب اتیان یکی را از باب مجیء ذکر کرد بلکه آن حرفها را هم تکرار نکرد برای اینکه ﴿مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا﴾ این أن مصدریه است همین حرف مصدریه را در جملهٴ بعدی به صورت ﴿مَا﴾ ذکر کرد نه به صورت ﴿أن﴾ آن ﴿مَا﴾ هم مای مصدریه است اما نفرمود «من بعد انجئتنا» یا قبلش هم نفرمود «من قبل ما تأتینا» یک جا حرف مصدریه را أن قرار داد یک جا حرف مصدریه را ما که تکرار نشود چه اینکه اتیان و مجیء هم تکرار نشد.
مطلب بعدی آن است که وعدههای الهی اول به صورت کلی است و کنایه بعد نیم رخ خود را نشان میدهد به صورت باز قبلاً فرمود ﴿انَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ بعد هم این را به صورت باز فرمود ﴿وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی اْلأَرْضِ﴾
مطلب بعدی آن است که گرچه حسنه را به صورت معرفه ذکر فرمود ﴿فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ﴾ ذکر فرمود و درباره سیئه نکره آورد با تنوین تحقیر ﴿وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ﴾ لکن معنایش این نیست که سیئهای که به آنها رسید سختی و گرانی و قحطی که دامنگیر آل فرعون شد بسیار اندک بود برای اینکه قبلاً فرمود قسم یاد میکنم که ما آنها را سالهایی در عذاب نگه داشتیم ﴿وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ﴾ خب جمع آورد لااقل سه سال متوالی باید اینها خشکسالی ببینند اما این سه سال در برابر سالیان متمادی که آنها در رفاه و اطراف به سر بردند اندک است پس اندک بودن سیئه در قبال حسنه است وگرنه ممکن است فی نفسه کثیر باشد چون فرمود: ﴿وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ﴾ گذشته از اینکه سالیان متمادیاینها گرفتار قحطی و خشکسالی شدند نقص ثمرات هم ضمیمه شد یک وقت است که باران نمیآید یک وقت است که این کرمهایی هم که اشاره میکند آفتها و حشرات موذی که خورنده ساقه و برگ و میوه این درختان است هم بر اینها مسلط میکند که حتی برخی نقل کردند که یک درخت خرما گاهی مجموعه درخت خرما یک خرما میآورد یک دانه خرما در مجموعه درخت بود یک نخلهای یک تمره میآورد این میشود نقص ثمرات این مجموعه نسبت به حسنات سالیان متمادی اندک است.
مطلب بعدی آن است که وقتی انسان گرفتار شرک شد گرفتار فسق شد آن محور رحمت و تنبّه مدار غضب میشود برای او گاهی انسان در یک فرصتی قرار میگیرد که باید بیدار بشود اگر از آن فرصت استفاده کرد بیدار میشود وگرنه در همان حالت میماند و اما اگر خیلی گرفتار غباوت و جهالت شد آن باعث خواب سنگین او میشود ذات اقدس الهی فرمود ما آنها را در سختی قرار دادیم تا متذکر بشوند اینها نه تنها متذکر نشدند بلکه بدتر شدند برای اینکه همین آزمون الهی اینها را جری کرد ما اینها را آزمودیم ﴿لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ اما اینها کسانیاند که ﴿وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ﴾ به جای اینکه متذکر بشوند به تَشَأن تن در میدهند به جای اینکه متنبه بشوند موسی را بدنام میکنند میگویند به وسیله نحس وجود شما بود که ما آسیب دیدیم
پرسش ...
پاسخ: چون با إن که باشد اصلاً اصل وجودش مشکوک است آن فعل مضارعی که مفید استمرار است محقق است نه مشکوک این إن شرطیه اصل وجود اصابه را مشکوک میداند بر خلاف اذا آنجایی فعل مضارع دلالت بر استمرار است که اصل وقوعش محقق است حالا برای تداوم از هیئت مضارع استفاده میشود اما اینجا با اِن شرطیه ذکر شده است که اصل وجود اصابه مشکوک است.
پرسش ...
پاسخ: نه آنکه حاصل شد به عنوان آزمون است ولی دأب اینها این است دأب اینها این است یک وقتی قرآن میخواهد جمع بندی کند فرمود ﴿إِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ﴾ که این است سیئه اصلاً ممکن است نیاید حالا اینجا آمده ولی ممکن است انسان گرفتار سیئه نشود گرفتار قحطی و خشکسالی نشود چون اوست کسی که فرمود ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُ عَنْ کَثیرٍ﴾ در سورهٴ مبارکه که از حوامیم سبعه که قبلاً هم اشاره شد فرمود سنت الهی بر این است که او حسنات ولو کم باشد قبول میکند ﴿وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ﴾ فرمود آن مشکلاتی هم که شما الآن میبینید این مشکلات بر این است که ذات اقدس الهی هشتاد درصد، نود درصد عفو میکند آن ده درصد تلخ کامی که میبینید هم محصول کار خودتان است ﴿وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ﴾ است در صورتی که ﴿وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ﴾ هشتاد درصد، نود درصد سیئات شما را ذات اقدس الهی عفو میکند این مختصر فشاری هم که میبینید محصول کار خود شماست خب بنابراین وقتی فعل مضارع دلالت بر استمرار میکند که اصل وقوعش محقق باشد ولی با تعبیر إن اصل وجودش مشکوک است عمده غباوت و جهالت این آلفرعون است که اینها از آن مدرسه تذکره از چیزی که وسیله یادآوری و اندرز است بهرهٴ سوء میبرند به جای اینکه متنبّه بشوند موسای کلیم و همراهان او را اهانت میکنند نه تنها ﴿یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ﴾ بلکه تعبیرات تند بعدی او هم این است این هم تتمّهٴ همان آن بدرفتاری آل فرعون است ﴿وَ قالُوا مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آیَةٍ﴾ اینها که معتقد نبودند آنچه را که موسای کلیم(سلام الله علیه) میآورد معجزه است به موسای کلیم از باب دهن کجی میگفتند اینکه دلت را خوش کردی، گفتی این معجزه است هر گونه معجزهای بیاوری بدان که ما میدانیم که تو میخواهی سِحر کنی ﴿مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آیَةٍ﴾ به زعم خودت برای سرکوب ما، ما میدانیم که ﴿نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنینَ﴾ سِرّ تذکیر ضمیر اولاً و تأنیث او ثانیاً این است چون قبلاً از او به عنوان ﴿مَا﴾ یاد کرد ﴿مَهْما تَأْتِنا بِهِ﴾ فرمود رعایت لفظ ﴿مَا﴾ چون کلمه ﴿مِنْ آیَةٍ﴾ آمده است و آیه مؤنث است ضمیر بعدی ضمیر مؤنث شد که ﴿لِتَسْحَرَنَا بِهَا﴾ وگرنه هدف هر دو یکی است سِرّ اینکه اول ﴿بِهِ﴾ فرمود بعد ﴿بِهَا﴾ فرمود برای آن است که آن ﴿بِهِ﴾ قبل از کلمه ﴿آیُّهَ﴾ آمد و هنوز مرجع مؤنثی ندارد لذا ضمیر مذکر ذکر شد بعد از اینکه آیه را به عنوان ضمیر مؤنث یاد کرد آنگاه ﴿لِتَسْحَرَنا بِها﴾ را به عنوان ضمیر مؤنث فرمود ﴿فَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنینَ﴾
پرسش ...
پاسخ: اینها در آن میدان مبارزه و مسابقه برایشان روشن شد که سِحر نیست یک وقت است انسان نمیخواهد بفهمد وجود مبارک موسای کلیم به فرعون فرمود: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماواتِ﴾ آخر برای تو روشن شد که اینها معجزات الهی است شما میبینید هرکسی در درون خود یک فرعونکی دارد دو نفر طلبه با هم بحث میکنند در حجرهاند ثالثی هم نیست الا الله برای احدهما روشن شد که حق با رفیق خود اوست ولی حاضر نیست قبول بکند دارد حرف خودش را توجیه میکند این همان فرعونکی است که بعد فرعون بزرگ خواهد شد در درون همه ما چنین خطری است با اینکه فهمیدیم اشتباه کردیم با اینکه فهمیدیم که حق با رفیق ماست اما به هر زحمت است میخواهیم حرف خودمان را توجیه کنیم اگر الآن جلویش را بگیریم بعد راحتیم پس میشود انسان عالماً عامداً دروغ بگوید وجود مبارک کلیم حق فرمود ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماواتِ﴾ هولاء البصائر را فقط معجزه است فقط خدا آورد تو که فهمیدی اگر ذات اقدس الهی فرمود ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ همین است با اینکه یقین دارند علم کاری به عمل ندارد اصلاً دستگاه علم کاملاً از دستگاه عمل جداست ما با یک سلسله مجاری ادراکی میفهمیم با یک سلسله مجاری تحریکی کار میکنیم ما دستی داریم، پایی داریم با این دست قبض و بسط میکنیم با این پا نشست و برخاست میکنیم و مانند آن چشمی داریم که میبینیم، گوشی داریم که میشنویم آنها مجاری ادراکی ماست این دست و پا مجاری تحریکی ما انسانها از نظر تقسیم مجاری ادراکی و تحریکی چهار قسماند بعضی هم مجاری ادراکی آنها قوی است دارای چشم سالم، گوش سالم، مجاری تحریکی آنها هم قوی است دست سالم، پای سالماند این یک، بعضی مجاری ادراکی آنها قوی است مجاری تحریکی آنها ضعیف است مثل یک سالمندی که بالأخره خوب میفهمد یا بعضی هستند که چشمشان خیلی قوی است گوششان خیلی شنواییاش خوب است اما دستشان مشکل دارد پایشان درد میکند مریض است این قدرت راه رفتن ندارد یا قدرت باربرداری ندارد بعضیها ممکن است مجاری تحریکی آنها قوی باشد بازوهای قوی داشته باشند ولی باصره آنها ضعیف باشد سامعه آنها ضعیف باشد گروه چهارم هم کسانیاند که هر دو جهت ضعیف است یعنی هم مجاری ادراکیشان چشم و گوششان، شنواییشان و بیناییشان ضعیف است هم دست و پایشان آسیب دیده است اینها برای ظاهر در درون ما هم همین طور است ما از نظر نهاد درونی هم به چهار قسم تقسیم میشویم یک بخشی از شئون درونی ما را به اصطلاح عقل نظری به عهده میگیرد کارها ادراکی است که میفهمد بعضیها خیلی خوش استعدادند خیلی چیز میفهمند اما مشکل عملی دارند در موقع آزمون که میشود آن عقل عملی آن که باید تصمیم بگیرد آنجا که جای اراده است، جای نیت است، جای اخلاص است، جای عزم است ضعیف است در محور جزم قویاند یعنی نابغهاند، خوش استعدادند، خوب میفهمند، اهل جزماند، شک و تردید ندارند اما در مقام عزم مشکل عملی دارند اینها همان عالم بی عملاند، عالم فاسقاند گروهی هم مقدس کم تشخیصاند هر چه به آنها بگویی اطاعت میکنند، عمل میکنند اما درک آنها ضعیف است اهل عزماند، اهل نیتاند، اهل اخلاصاند، اهل اراده و ارادتاند اما اندیشه آنها ضعیف است گروهی متأسفانه هر دو جهتشان ضعیف است یعنی هم کودناند هم فاسق نه اهل جزماند نه اهل عزم اندکی هم ﴿قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ﴾ در هر دو جهت موفقاند هم خوش استعدادند هم عادل هم خوب میفهمند هم به وظایفشان آشنا هستند، عمل میکنند و کاملاً این قوا هم از هم جداست اینطور نیست که هر کسی خوش فهم باشد مؤمن هم باشد هر کسی اهل جزم باشد اهل عزم هم باشد این طور نیست این گروه اگر از نظر استعداد ضعیف بودند مسئله برایشان به عنوان آیات بینه روشن شد وجود مبارک کلیم خدا مسئله را برای آنها مثل دو دوتا چهارتا روشن کرد انبیا به همان براهین عمیق اکتفا نمیکنند مسئله را علنی میکنند وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) وقتی به نمرود فرمود ﴿رَبِّیَ الَّذی یُحْیی وَ یُمیتُ﴾ و نمرود دو تا زندانی را آورد و یکی را اعدام کرد و یکی را آزاد کرد و بعد گفت ﴿أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ﴾ وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) دید او مسئله را خوب درک نکرد نه اینکه آن برهان ناتمام بود نقض شد و ایشان یک دلیل دیگری آورد نه یک مثال روشنتری ذکر کرد گفت ﴿رَبِّیَ الَّذی یأْتی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ﴾ یک مثال بازتری ذکر کرد که او نتواند عوام فریبی کند آن وقت ﴿فَبُهِتَ الَّذی کَفَرَ﴾ وگرنه برهان ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) هر دو تام است این طور نیست که حالا ـ معاذالله ـ در آنجا شکست خورده باشد و برهان دیگر آورده باشد که معصوم که از ملکوت الهی برخوردار است این چنین نیست که برهان غلطی ارائه کند، مغالطه بخواهد بکند ـ معاذالله ـ که نه آن ﴿رَبِّیَ الَّذی یُحْیی وَ یُمیتُ﴾ همیشه تام بود و همیشه هم تام است منتها وقتی او نفهمید یک مثال بازتری ذکر کرد فرمود پروردگارا ﴿رَبِّیَ الَّذی یأْتی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ﴾ غرض آن است که وجود مبارک موسای کلیم به فرعون و امثال فرعون فرمود مسئله برای شما حل شد تو میدانی این سِحر نیست.
مطلب بعدی آن است که در جریان نحس و سعد که در بحث دیروز گذشت در بعضی از نصوص ایام مخصوصی را گفتند دیگر فلان کار را نکنید مثلاً در حال قمر در عقرب عقد نکنید یا سفر نکنید و مانند آن اما این نه معنایش تعطیل بودن است بلکه گفتند همانها را «سیروا علی اسم الله» با صدقه با توکل با بسم الله انجام بدهید هیچ روزی نحس نیست «سیروا علی اسم الله» منتها اگر یک سلسله اموری نحساند به مبدأ قابلی برمیگردد نه فاعلی اولاً، آنهایی هم که مبدأ فاعلیاند مأموران الهیاند مظاهر قدرت حقاند، آیات فاعلیت حقاند ثانیاً، اینطور نیست که در برابر کار خدا باشد وگرنه عالم را یک مدیر عامل که خداست دارد اداره میکند اینطور نیست که خداست و دیگری، خداست و جزء نحس و سعد، خداست و فلان که بگوییم اول خدا دوم فلان شخص اینکه نیست پس دیگری به عنوان ابزار کار است به عنوان وسیله کار است ما اصلاً سراسر جهان را با وسیله میشناسیم غیر از وسیله نمیشناسیم در بحثهای قبل هم به عرضتان رسید که ما اصلاً اگر به اهل بیت(علیهم السلام) توسل بکنیم که وهابیت از این بار معنوی توسل و شفاعت نه عالم است نه بهره دارد و متأسفانه دست زدند در هشتم شوال بعضی از سنوات گذشته به تخریب قبور ائمه بقیع(صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) آنها خیال میکردند که این شرک است برای اینکه اینها اولاً بسیاری از مسائل اعتقادی است که اگر شیعه فرصت داشته باشد و تهاجم کند راه باز است اینها یا به جبر تن در دادند یا به تفویض تن در دادند که کلاهما فی النار است نه جبر با توحید سازگار است نه تفویض با توحید سازگار است شیعه مکتبش آن توحید ناب است هیچ چیزی ندارد که با توحید سازگار نباشد اینها هستند که بدهکارند منتها حالا قلم دست اینهاست قدرت هم دست اینهاست وگرنه شیعه بدهکار نیست شیعه وقتی متوسل میشود یعنی اینها را مظهر قدرت حق میداند خب بارها به عرضتان رسید که ما اصلاً در عالم توسل داریم زندگی میکنیم ما اگر سردمان شد در برابر آفتاب قرار میگیریم که از حرارت او کمک بگیریم یا اگر خواستیم مطالعهای بکنیم در اتاق را باز میکنیم که نور آفتاب بتابد ما آفتاب را چه طور نگاه میکنیم ماه را چطور نگاه میکنیم اینها را منشأ اثر میدانیم واقعاً یعنی اینها واقعاً فضا را گرم میکنند اینها واقعاً فضا را نور میدهند یا اینها مسخر ذات اقدس الهیاند که ﴿جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُورًا﴾ اینها را ما ابزاری میدانیم که ذات اقدس الهی اینها را آفریده که اینها به ما حرارت بدهند، نور بدهند غیر از ابزار و سمت کار دیگر از اینها ساخته نیست که ما اگر خواستیم [که] فضای ما روشن بشود این طور نیست که ـ معاذالله ـ معتقد باشیم [که] آفتاب گرم میکند نه اوست که ﴿جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُورًا﴾ خب این اهل بیت(علیهم السلام) که میلیاردها بالاتر از شمس و قمرند ما از اینها کمک میگیریم اینها را به عنوان شمس و قمر جهان خلقت میشناسیم و لاغیر اینها را مظهر ضیا و نور میدانیم و لاغیر این طور نیست که ـ معاذالله ـ اینها را در برابر الله بدانیم که خب کسی که تشنه است آب مینوشد این آب را چه چیزی برای یعنی خود آب واقعاً سیر میکند یعنی آب رفع عطش میکند بالذّات یا آب وسیله است وجود مبارک خلیل حق حرفش این است که ﴿یُطْعِمُنی وَ یَسْقینِ﴾ مطعم اوست، ساقی اوست آب وسیله است نان وسیله است ما همان توحید را داریم غیر از اینکه نمیگوییم که خب اگر کسی بالاتر از آب بود بالاتر از نان بود ما به او متوسل بشویم مشکل دارد اصلاً انسان با وسیله دارد زندگی میکند آنها وقتی معنی توسل را نفهمند دست به تخریب قبور ائمه بقیع(علیهم السلام) میزنند وقتی معنای شفاعت را نفهمند دست به آن کار میزنند اما از آن طرف به دام جبر افتادند که با توحید سازگار نیست به دام تفویض افتادند که خطر تفویض بدتر از جبر است که با توحید سازگار نیست غرض آن است که مسئله سعد و نحس به احدالامرین برمیگردد یا به مبدأ قابلی برمیگردد که فلان روز قابلیت فلان کار را ندارد فلان زمان قابلیت فلان کار را دارد مبدأ قابلی غیر از موثّر است غیر از مبدأ فاعلی است یا نه اگر هم به علل و عوامل فاعلی برگردد آنها هیچ کارهاند آنها ابزارند یک نفر است که دارد عالم را اداره میکند و آن خداست همین ذات اقدس الهی که کارها را گاهی به ابر نسبت میدهد گاهی به باران نسبت میدهد گاهی به ثلج و تگرگ و اینها نسبت میدهد همان کار را در قرآن به خودش اسناد میدهد این آیات قرآنی که ملاحظه میکنید میبینید که گاهی میفرماید باد است که ابرها را جابهجا میکند گاهی میفرماید ﴿هُوَ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ﴾ خداست که ابرها را جابهجا میکند یعنی این چنین نیست که باد حالا در قبال قدرت الهی این بتواند ابرها را جابهجا کند باد هم رسالت الهی را دارد ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ﴾ اگر موجودی در عالم کاری دارد انجام میدهد رسولِ الله است خب اگر ما در همه دیار هستیمان از پیک خدا کمک بگیریم از اهل بیت(علیهم السلام) که از هر پیکی رسالت آنها قویتر است چرا کمک نگیریم
پرسش ...
پاسخ: همین دیگر این نظیر ﴿فی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرِّ﴾ که در قرآن بود این یا به مبدأ قابلی برمیگردد که این ظرف صلاحیت فلان کار را دارد این ظرف صلاحیت فلان کار را ندارد یا اگر بعضی از امور که مبدأ فاعلیاند اینها ابزار و وسیلهاند این دو،
مطلب سوم آن است که همان حادثهای که برای یک عدهای سوء است و همان روزی که برای یک عدهای یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرِّ است برای مقابلشان یوم سعد است این ﴿سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیّامٍ﴾ بعد فرمود ﴿فی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرِّ﴾ این برای پیغمبر و مؤمنین که روز سعد بود برای آن تبهکاران نحس بود همان روزی که نحس است برای تبهکار برای پرهیزکاران سعد است تشفی قلوب آنهاست و مانند آن.
پرسش ...
پاسخ: بالأخره اینها یک ریشهای در مخزن الهی دارند هر چیزی یک مخزنی است حالا گاهی به لحاظ آن مظروف است یا حادثهای در یک زمانی اتفاق افتاده است که آن حادثه باعث شد که آن ظرف شرافت پیدا کرده است یا نه چون همه این اشیایی که پیش ما هستند از زمان و زمین ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ﴾ وقتی در مخزن الهی ریشههای اینها موجودند آنها هم باهم متفاوتاند بنابراین شرافت بعضی از امکنه شرافت بعضی از ازمنه یا به لحاظ متمکّن و متزمّن است آن متمکّن است که به مکان شرف میدهد آن متزمّن است که به زمان بها میبخشد نه خود ازمنه و امکنه یا نه به لحاظ آن ریشهای که در مخزن الهی دارند باهم متفاوتاند.
مطلب بعدی آن است که این بنیاسرائیل که گاهی میگفتند ﴿أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا﴾ دو وجه تا کنون بیان شده یکی استبطاء بود که در نوبت اسبق گذشت یکی هم بینش این چنینی بود که آلفرعون همیشه راحتاند ما مستضعفان مثل اینکه «کتبت علینا الذله» همیشه باید در زحمت باشیم این بینش را وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) ابطال کرد فرمود این چنین نیست که همیشه آنها فوق باشند و آن چنین نیست که همیشه شما رنجبر باشید اینطور نیست برای اینکه ﴿إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ﴾ که دو تفسیر و دو معنا دربارهٴ ﴿أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا﴾ گذشت یکی استبطاء بود یعنی به ما وعده دادی دیر شد یکی آن بینش بود که وجود مبارک کلیم حق ابطال کرد احتمال سوم تحزن باشد نه استبطاء و نه آن بینش میخواهند درد و دل کنند یک انسان رنج دیده و غم کشیده وقتی با دوستش درد و دل کند یک مقدار سبک میشود تحزن غیر از استبطاء است یعنی ما که غمگینیم دردمان را با شما در میان میگذاریم ما قبلاً هم بچههایمان را میکشتند الآن هم همین طور است قبلاً هم ما در زحمت بودیم الآن هم کارگری ما را رها نمیکند اینها همه میتواند مضمون آیه باشد گاهی ممکن است استعمال لفظ در اکثر از معنا محل اشکال باشد این از نظر اصولی هیچ اشکالی ندارد یک، بر فرضی اشکال داشته باشد به عنوانی که لفظ فانی در معناست و بر اساس این حرفهای غیر تحقیقی اگر لفظ فانی در معنا باشد اگر انسان نتواند در آنِ واحد چند مطلب را اراده کند برای یک انسان محدودِ محدود الإراده است نه برای ذات اقدس الهی نه گویندهای مثل خدا او در اراده چند معنا مشکل دارد نه شنوندهای مثل پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در دریافت چندین معنا با یک لفظ مشکلی دارد آن کسی که یک میلیون مطلب را با یک جمله میفهماند که وجود مبارک حضرت امیر فرمود دقیقاً بر در زیر گوش من دری از علم باز کرد که از آن در هزار در این یک، و از هر دری هزار در این دو، این روایت «ألف ألف» در بعضی از روایاتی که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف امالی نقل کرد آمده است یعنی این مطلبی را که وجود مبارک پیغمبر به من فرمود یک میلیون حرف در آن است اینها هم که منزه از مبالغهاند «علمنی ألف باب یفتح لی کل باب ألف باب» هزار هزار میشود یک میلیون اما شما بیازمایید پنج معنا را بعد یک لفظ را استعمال بکنیم یعنی چه؟ اینها خیال کردند که همان خلط حقیقت و تکوین است که نگذاشت اینها یک قدری عمیقتر بیندیشند ده معنا را شما در ذهن میگیرید بعد این یک لفظ را علامت قرار بدهید برای آن ده معنا هیچ محذوری ندارد اگر هم محذوری داشته باشد برای انسان مدار بسته ضعیف الاراده است درباره ذات اقدس الهی که گویندهای است و دربارهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که شنوندهای آنچنان است اراده همهٴ این معانی از لفظ واحد بی محذور است خب فرمود: ﴿فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ﴾ آن لغت شناسان در بین قدما این قمل را همان جراد ضعیف دانستند اینکه در بعضی از کتابهای تفسیر آمده قمل آن جراد کوچک است تحلیلش این است اینها قبل از اینکه پر دربیاورند روی زمین راه میروند اینها را میگویند ملخ پیاده وقتی پر درآوردند پرواز میکنند اگر میگویند قمل یعنی ملخ پیاده یعنی آن ملخهای کوچکی که هنوز پر درنیاورده تا پرواز کند البته کَنَه هم گفتند و مانند آن اما ضفادع که جمع ضفدع است در فارسی همان قورباقه، غوک و چَغْز نه چَغَز چغز با غین همین قورباقه است غوک است که اینها از آب برمیخواست و اینهایی که در کنار
پرسش ...
پاسخ: بله دیگر اینها همان آفت کشاورزی است چون برخی خواستند بگویند این شپش است یا شپشک آن رد شد در بحثهای قبلی که آن قَمل است نه قُمّل در احرام حج هم آنجا هم همین مشکل است در روایات احرام که یکی از محرمات غَسل و یکی از تروک آل احرام غَسل قُمّل است آیا قُمّل است یا قَمل است این را باید چطور خواند؟ آنجا ممکن است قَمل باشد آنکه در روایت تشدید ندارد و جا هم برای آن اصولی که پایه علمی ندارد نظیر اصالت عدم تشدیدی که مرحوم شیخ انصاری در «البیعان بالخیار» به آن توسل میکند آنجا این حرفها نیست که بگوییم اصل عدم تشدید است که حالا «البیعان بالخیار ما لم یفترقا» یا بیع این چنین است البیع است یا بیع است بعد بگویید به اصالت عدم تشدید خب بعضی از استدلالها خیلی ضعیف است آنجا نظیر آیه نیست که قرائتش روشن باشد حدیث است که بر مُحرم حرام است قتل قُمّل آیا قتل قُمّل است، قتل قَمل است آنجا جای تحقیق است اما اینجا که آمده قُمّل، قُمّل همین این جراد پیاده است ملخ کوچک است هنوز پر درنیاورده ضفدع هم قورباغه، غوک که از او به عنوان چغز در فارسیهای پیشین یاد میکردند فرمود ﴿آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْمًا مُجْرِمینَ﴾
«والحمدلله رب العالمین»
موسای کلیم در قبال آن شعار فراعن فرعون گفت که ﴿إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾
ذات اقدس الهی از طبیعت و فطرت انسان باخبر است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ٭ فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِه وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ ٭ وَ قالُوا مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آیَةٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنینَ ٭ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْمًا مُجْرِمینَ﴾
نکاتی که دربارهٴ آیات قبلی مانده است یکی این است که اینکه فرعون در برابر پیشنهاد مشاوران سیاسی گفت ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ﴾ محتمل است ناظر به این باشد که هنوز باورش نشد آن فرزندی که از بنی اسرائیل متولد میشود متولد شده است و هنوز باور نکرد که موسای کلیم همان وعدهٴ الهی است او چون شنیده بود به وسیله کاهنان و غیر کاهن که فرزندی از بنیاسرائیل به دنیا میآید که او را از عزت به ذلت منتقل میکند لذا بنا گذاشت که فرزندهایی که به دنیا میآیند اگر پسرند بکشند و اگر دخترند که زنده نگه بدارند ﴿یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ﴾ هنوز باور نکرد که آن فرزند به دنیا آمده لذا گفت ما همان آن ستم گذشته را ادامه میدهیم اگر این چنین باشد این ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیی نِساءَهُمْ﴾ ناظر به همین فرزندان است یعنی موسی و سرانی که به او ایمان آوردند که از آنها کاری ساخته نیست و اگر خطری هست درباره آن مولود موعود است و ما هم نمی گذاریم به دنیا بیاید یعنی زنده بماند اگر این پندار باطل باشد آنگاه ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیی نِساءَهُمْ﴾ به همان روال گذشته ستم قبلی اوست دیگر نیازی نیست که ما بگوییم ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ﴾ کنایه از آن است که ما همه اینها را میکشیم آنگاه آن آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» بود که گفت ﴿ذَرُونی أَقْتُلْ مُوسی﴾ این بعد از آن است که بر او روشن شد که حالا موسی یک فتنه رسمی است برای او
مطلب بعدی آن است که درباریان فرعون روی این فکر باطلشان شعارشان این بود ﴿إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ وجود مبارک موسای کلیم براساس آن بینش توحیدی آمیخته با تأدب در قبال ﴿إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ فرعون در حقیقت فرمود ﴿إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ منتها این را با تأدب آمیخته با توحید ذکر کرد اینکه موسای کلیم در قبال آن شعار فراعن فرعون گفت که ﴿إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ فرمود ﴿انَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ یعنی ﴿إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ ما برندهایم برای اینکه ارض لله است و به هر که خدا مصلحت بداند ارث میدهد و پایان این مبارزات هم به سود مردان با تقواست خب خود موسی و همراهان او متقیان بودند دیگر پس در قبال ﴿إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ موسای کلیم فرمود ﴿إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ منتها این بینش توحیدی آمیخته با تأدب اخلاقی وادار کرد که تعبیر ﴿إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ نفرماید بفرماید که ﴿وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾
مطلب بعدی آن است که قرآن که سراسر آمیخته با نکات ادبی است چهار جهت در آن جملهٴ ﴿فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِه وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ﴾ بود که در بحث دیروز گذشت در جریان ﴿أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا﴾ یک نکته در فرق گذاری بین گذشته و آینده بود برای پرهیز از تکرار یکی اینکه و آن این است که نفرمود «منْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما اتیتنا» یا «من قبل ان تجیئنا و من بعد ما جئتنا» تکرار نفرمود برای اینکه اصولاً تکرار خسته کننده است و به تعبیر ظریف برخی از ادبا عادت روح این است که با معادات معاوده دارد با معادات یعنی با اعادهها یعنی با تکرارها طبع انسان عدو اعاده است یعنی وقتی اعاده بشود، تکرار بشود خسته میکند آدم را طبع انسان معادات با معادات است یعنی عداوت با اعاده است عداوت با تکرار برای اینکه انسان از چنین عداوتی رنج نبرد و گرفتار چنین رنجی نشود ذات اقدس الهی که از طبیعت و فطرت انسان باخبر است نه تنها کلمهٴ اتیان یا مجیء را تکرار نفرمود و اینها را به عنوان تفنن در عبارت یکی را از باب اتیان یکی را از باب مجیء ذکر کرد بلکه آن حرفها را هم تکرار نکرد برای اینکه ﴿مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا﴾ این أن مصدریه است همین حرف مصدریه را در جملهٴ بعدی به صورت ﴿مَا﴾ ذکر کرد نه به صورت ﴿أن﴾ آن ﴿مَا﴾ هم مای مصدریه است اما نفرمود «من بعد انجئتنا» یا قبلش هم نفرمود «من قبل ما تأتینا» یک جا حرف مصدریه را أن قرار داد یک جا حرف مصدریه را ما که تکرار نشود چه اینکه اتیان و مجیء هم تکرار نشد.
مطلب بعدی آن است که وعدههای الهی اول به صورت کلی است و کنایه بعد نیم رخ خود را نشان میدهد به صورت باز قبلاً فرمود ﴿انَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ بعد هم این را به صورت باز فرمود ﴿وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی اْلأَرْضِ﴾
مطلب بعدی آن است که گرچه حسنه را به صورت معرفه ذکر فرمود ﴿فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ﴾ ذکر فرمود و درباره سیئه نکره آورد با تنوین تحقیر ﴿وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ﴾ لکن معنایش این نیست که سیئهای که به آنها رسید سختی و گرانی و قحطی که دامنگیر آل فرعون شد بسیار اندک بود برای اینکه قبلاً فرمود قسم یاد میکنم که ما آنها را سالهایی در عذاب نگه داشتیم ﴿وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ﴾ خب جمع آورد لااقل سه سال متوالی باید اینها خشکسالی ببینند اما این سه سال در برابر سالیان متمادی که آنها در رفاه و اطراف به سر بردند اندک است پس اندک بودن سیئه در قبال حسنه است وگرنه ممکن است فی نفسه کثیر باشد چون فرمود: ﴿وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ﴾ گذشته از اینکه سالیان متمادیاینها گرفتار قحطی و خشکسالی شدند نقص ثمرات هم ضمیمه شد یک وقت است که باران نمیآید یک وقت است که این کرمهایی هم که اشاره میکند آفتها و حشرات موذی که خورنده ساقه و برگ و میوه این درختان است هم بر اینها مسلط میکند که حتی برخی نقل کردند که یک درخت خرما گاهی مجموعه درخت خرما یک خرما میآورد یک دانه خرما در مجموعه درخت بود یک نخلهای یک تمره میآورد این میشود نقص ثمرات این مجموعه نسبت به حسنات سالیان متمادی اندک است.
مطلب بعدی آن است که وقتی انسان گرفتار شرک شد گرفتار فسق شد آن محور رحمت و تنبّه مدار غضب میشود برای او گاهی انسان در یک فرصتی قرار میگیرد که باید بیدار بشود اگر از آن فرصت استفاده کرد بیدار میشود وگرنه در همان حالت میماند و اما اگر خیلی گرفتار غباوت و جهالت شد آن باعث خواب سنگین او میشود ذات اقدس الهی فرمود ما آنها را در سختی قرار دادیم تا متذکر بشوند اینها نه تنها متذکر نشدند بلکه بدتر شدند برای اینکه همین آزمون الهی اینها را جری کرد ما اینها را آزمودیم ﴿لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ اما اینها کسانیاند که ﴿وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ﴾ به جای اینکه متذکر بشوند به تَشَأن تن در میدهند به جای اینکه متنبه بشوند موسی را بدنام میکنند میگویند به وسیله نحس وجود شما بود که ما آسیب دیدیم
پرسش ...
پاسخ: چون با إن که باشد اصلاً اصل وجودش مشکوک است آن فعل مضارعی که مفید استمرار است محقق است نه مشکوک این إن شرطیه اصل وجود اصابه را مشکوک میداند بر خلاف اذا آنجایی فعل مضارع دلالت بر استمرار است که اصل وقوعش محقق است حالا برای تداوم از هیئت مضارع استفاده میشود اما اینجا با اِن شرطیه ذکر شده است که اصل وجود اصابه مشکوک است.
پرسش ...
پاسخ: نه آنکه حاصل شد به عنوان آزمون است ولی دأب اینها این است دأب اینها این است یک وقتی قرآن میخواهد جمع بندی کند فرمود ﴿إِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ﴾ که این است سیئه اصلاً ممکن است نیاید حالا اینجا آمده ولی ممکن است انسان گرفتار سیئه نشود گرفتار قحطی و خشکسالی نشود چون اوست کسی که فرمود ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُ عَنْ کَثیرٍ﴾ در سورهٴ مبارکه که از حوامیم سبعه که قبلاً هم اشاره شد فرمود سنت الهی بر این است که او حسنات ولو کم باشد قبول میکند ﴿وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ﴾ فرمود آن مشکلاتی هم که شما الآن میبینید این مشکلات بر این است که ذات اقدس الهی هشتاد درصد، نود درصد عفو میکند آن ده درصد تلخ کامی که میبینید هم محصول کار خودتان است ﴿وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ﴾ است در صورتی که ﴿وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ﴾ هشتاد درصد، نود درصد سیئات شما را ذات اقدس الهی عفو میکند این مختصر فشاری هم که میبینید محصول کار خود شماست خب بنابراین وقتی فعل مضارع دلالت بر استمرار میکند که اصل وقوعش محقق باشد ولی با تعبیر إن اصل وجودش مشکوک است عمده غباوت و جهالت این آلفرعون است که اینها از آن مدرسه تذکره از چیزی که وسیله یادآوری و اندرز است بهرهٴ سوء میبرند به جای اینکه متنبّه بشوند موسای کلیم و همراهان او را اهانت میکنند نه تنها ﴿یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ﴾ بلکه تعبیرات تند بعدی او هم این است این هم تتمّهٴ همان آن بدرفتاری آل فرعون است ﴿وَ قالُوا مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آیَةٍ﴾ اینها که معتقد نبودند آنچه را که موسای کلیم(سلام الله علیه) میآورد معجزه است به موسای کلیم از باب دهن کجی میگفتند اینکه دلت را خوش کردی، گفتی این معجزه است هر گونه معجزهای بیاوری بدان که ما میدانیم که تو میخواهی سِحر کنی ﴿مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آیَةٍ﴾ به زعم خودت برای سرکوب ما، ما میدانیم که ﴿نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنینَ﴾ سِرّ تذکیر ضمیر اولاً و تأنیث او ثانیاً این است چون قبلاً از او به عنوان ﴿مَا﴾ یاد کرد ﴿مَهْما تَأْتِنا بِهِ﴾ فرمود رعایت لفظ ﴿مَا﴾ چون کلمه ﴿مِنْ آیَةٍ﴾ آمده است و آیه مؤنث است ضمیر بعدی ضمیر مؤنث شد که ﴿لِتَسْحَرَنَا بِهَا﴾ وگرنه هدف هر دو یکی است سِرّ اینکه اول ﴿بِهِ﴾ فرمود بعد ﴿بِهَا﴾ فرمود برای آن است که آن ﴿بِهِ﴾ قبل از کلمه ﴿آیُّهَ﴾ آمد و هنوز مرجع مؤنثی ندارد لذا ضمیر مذکر ذکر شد بعد از اینکه آیه را به عنوان ضمیر مؤنث یاد کرد آنگاه ﴿لِتَسْحَرَنا بِها﴾ را به عنوان ضمیر مؤنث فرمود ﴿فَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنینَ﴾
پرسش ...
پاسخ: اینها در آن میدان مبارزه و مسابقه برایشان روشن شد که سِحر نیست یک وقت است انسان نمیخواهد بفهمد وجود مبارک موسای کلیم به فرعون فرمود: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماواتِ﴾ آخر برای تو روشن شد که اینها معجزات الهی است شما میبینید هرکسی در درون خود یک فرعونکی دارد دو نفر طلبه با هم بحث میکنند در حجرهاند ثالثی هم نیست الا الله برای احدهما روشن شد که حق با رفیق خود اوست ولی حاضر نیست قبول بکند دارد حرف خودش را توجیه میکند این همان فرعونکی است که بعد فرعون بزرگ خواهد شد در درون همه ما چنین خطری است با اینکه فهمیدیم اشتباه کردیم با اینکه فهمیدیم که حق با رفیق ماست اما به هر زحمت است میخواهیم حرف خودمان را توجیه کنیم اگر الآن جلویش را بگیریم بعد راحتیم پس میشود انسان عالماً عامداً دروغ بگوید وجود مبارک کلیم حق فرمود ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماواتِ﴾ هولاء البصائر را فقط معجزه است فقط خدا آورد تو که فهمیدی اگر ذات اقدس الهی فرمود ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ همین است با اینکه یقین دارند علم کاری به عمل ندارد اصلاً دستگاه علم کاملاً از دستگاه عمل جداست ما با یک سلسله مجاری ادراکی میفهمیم با یک سلسله مجاری تحریکی کار میکنیم ما دستی داریم، پایی داریم با این دست قبض و بسط میکنیم با این پا نشست و برخاست میکنیم و مانند آن چشمی داریم که میبینیم، گوشی داریم که میشنویم آنها مجاری ادراکی ماست این دست و پا مجاری تحریکی ما انسانها از نظر تقسیم مجاری ادراکی و تحریکی چهار قسماند بعضی هم مجاری ادراکی آنها قوی است دارای چشم سالم، گوش سالم، مجاری تحریکی آنها هم قوی است دست سالم، پای سالماند این یک، بعضی مجاری ادراکی آنها قوی است مجاری تحریکی آنها ضعیف است مثل یک سالمندی که بالأخره خوب میفهمد یا بعضی هستند که چشمشان خیلی قوی است گوششان خیلی شنواییاش خوب است اما دستشان مشکل دارد پایشان درد میکند مریض است این قدرت راه رفتن ندارد یا قدرت باربرداری ندارد بعضیها ممکن است مجاری تحریکی آنها قوی باشد بازوهای قوی داشته باشند ولی باصره آنها ضعیف باشد سامعه آنها ضعیف باشد گروه چهارم هم کسانیاند که هر دو جهت ضعیف است یعنی هم مجاری ادراکیشان چشم و گوششان، شنواییشان و بیناییشان ضعیف است هم دست و پایشان آسیب دیده است اینها برای ظاهر در درون ما هم همین طور است ما از نظر نهاد درونی هم به چهار قسم تقسیم میشویم یک بخشی از شئون درونی ما را به اصطلاح عقل نظری به عهده میگیرد کارها ادراکی است که میفهمد بعضیها خیلی خوش استعدادند خیلی چیز میفهمند اما مشکل عملی دارند در موقع آزمون که میشود آن عقل عملی آن که باید تصمیم بگیرد آنجا که جای اراده است، جای نیت است، جای اخلاص است، جای عزم است ضعیف است در محور جزم قویاند یعنی نابغهاند، خوش استعدادند، خوب میفهمند، اهل جزماند، شک و تردید ندارند اما در مقام عزم مشکل عملی دارند اینها همان عالم بی عملاند، عالم فاسقاند گروهی هم مقدس کم تشخیصاند هر چه به آنها بگویی اطاعت میکنند، عمل میکنند اما درک آنها ضعیف است اهل عزماند، اهل نیتاند، اهل اخلاصاند، اهل اراده و ارادتاند اما اندیشه آنها ضعیف است گروهی متأسفانه هر دو جهتشان ضعیف است یعنی هم کودناند هم فاسق نه اهل جزماند نه اهل عزم اندکی هم ﴿قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ﴾ در هر دو جهت موفقاند هم خوش استعدادند هم عادل هم خوب میفهمند هم به وظایفشان آشنا هستند، عمل میکنند و کاملاً این قوا هم از هم جداست اینطور نیست که هر کسی خوش فهم باشد مؤمن هم باشد هر کسی اهل جزم باشد اهل عزم هم باشد این طور نیست این گروه اگر از نظر استعداد ضعیف بودند مسئله برایشان به عنوان آیات بینه روشن شد وجود مبارک کلیم خدا مسئله را برای آنها مثل دو دوتا چهارتا روشن کرد انبیا به همان براهین عمیق اکتفا نمیکنند مسئله را علنی میکنند وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) وقتی به نمرود فرمود ﴿رَبِّیَ الَّذی یُحْیی وَ یُمیتُ﴾ و نمرود دو تا زندانی را آورد و یکی را اعدام کرد و یکی را آزاد کرد و بعد گفت ﴿أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ﴾ وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) دید او مسئله را خوب درک نکرد نه اینکه آن برهان ناتمام بود نقض شد و ایشان یک دلیل دیگری آورد نه یک مثال روشنتری ذکر کرد گفت ﴿رَبِّیَ الَّذی یأْتی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ﴾ یک مثال بازتری ذکر کرد که او نتواند عوام فریبی کند آن وقت ﴿فَبُهِتَ الَّذی کَفَرَ﴾ وگرنه برهان ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) هر دو تام است این طور نیست که حالا ـ معاذالله ـ در آنجا شکست خورده باشد و برهان دیگر آورده باشد که معصوم که از ملکوت الهی برخوردار است این چنین نیست که برهان غلطی ارائه کند، مغالطه بخواهد بکند ـ معاذالله ـ که نه آن ﴿رَبِّیَ الَّذی یُحْیی وَ یُمیتُ﴾ همیشه تام بود و همیشه هم تام است منتها وقتی او نفهمید یک مثال بازتری ذکر کرد فرمود پروردگارا ﴿رَبِّیَ الَّذی یأْتی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ﴾ غرض آن است که وجود مبارک موسای کلیم به فرعون و امثال فرعون فرمود مسئله برای شما حل شد تو میدانی این سِحر نیست.
مطلب بعدی آن است که در جریان نحس و سعد که در بحث دیروز گذشت در بعضی از نصوص ایام مخصوصی را گفتند دیگر فلان کار را نکنید مثلاً در حال قمر در عقرب عقد نکنید یا سفر نکنید و مانند آن اما این نه معنایش تعطیل بودن است بلکه گفتند همانها را «سیروا علی اسم الله» با صدقه با توکل با بسم الله انجام بدهید هیچ روزی نحس نیست «سیروا علی اسم الله» منتها اگر یک سلسله اموری نحساند به مبدأ قابلی برمیگردد نه فاعلی اولاً، آنهایی هم که مبدأ فاعلیاند مأموران الهیاند مظاهر قدرت حقاند، آیات فاعلیت حقاند ثانیاً، اینطور نیست که در برابر کار خدا باشد وگرنه عالم را یک مدیر عامل که خداست دارد اداره میکند اینطور نیست که خداست و دیگری، خداست و جزء نحس و سعد، خداست و فلان که بگوییم اول خدا دوم فلان شخص اینکه نیست پس دیگری به عنوان ابزار کار است به عنوان وسیله کار است ما اصلاً سراسر جهان را با وسیله میشناسیم غیر از وسیله نمیشناسیم در بحثهای قبل هم به عرضتان رسید که ما اصلاً اگر به اهل بیت(علیهم السلام) توسل بکنیم که وهابیت از این بار معنوی توسل و شفاعت نه عالم است نه بهره دارد و متأسفانه دست زدند در هشتم شوال بعضی از سنوات گذشته به تخریب قبور ائمه بقیع(صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) آنها خیال میکردند که این شرک است برای اینکه اینها اولاً بسیاری از مسائل اعتقادی است که اگر شیعه فرصت داشته باشد و تهاجم کند راه باز است اینها یا به جبر تن در دادند یا به تفویض تن در دادند که کلاهما فی النار است نه جبر با توحید سازگار است نه تفویض با توحید سازگار است شیعه مکتبش آن توحید ناب است هیچ چیزی ندارد که با توحید سازگار نباشد اینها هستند که بدهکارند منتها حالا قلم دست اینهاست قدرت هم دست اینهاست وگرنه شیعه بدهکار نیست شیعه وقتی متوسل میشود یعنی اینها را مظهر قدرت حق میداند خب بارها به عرضتان رسید که ما اصلاً در عالم توسل داریم زندگی میکنیم ما اگر سردمان شد در برابر آفتاب قرار میگیریم که از حرارت او کمک بگیریم یا اگر خواستیم مطالعهای بکنیم در اتاق را باز میکنیم که نور آفتاب بتابد ما آفتاب را چه طور نگاه میکنیم ماه را چطور نگاه میکنیم اینها را منشأ اثر میدانیم واقعاً یعنی اینها واقعاً فضا را گرم میکنند اینها واقعاً فضا را نور میدهند یا اینها مسخر ذات اقدس الهیاند که ﴿جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُورًا﴾ اینها را ما ابزاری میدانیم که ذات اقدس الهی اینها را آفریده که اینها به ما حرارت بدهند، نور بدهند غیر از ابزار و سمت کار دیگر از اینها ساخته نیست که ما اگر خواستیم [که] فضای ما روشن بشود این طور نیست که ـ معاذالله ـ معتقد باشیم [که] آفتاب گرم میکند نه اوست که ﴿جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُورًا﴾ خب این اهل بیت(علیهم السلام) که میلیاردها بالاتر از شمس و قمرند ما از اینها کمک میگیریم اینها را به عنوان شمس و قمر جهان خلقت میشناسیم و لاغیر اینها را مظهر ضیا و نور میدانیم و لاغیر این طور نیست که ـ معاذالله ـ اینها را در برابر الله بدانیم که خب کسی که تشنه است آب مینوشد این آب را چه چیزی برای یعنی خود آب واقعاً سیر میکند یعنی آب رفع عطش میکند بالذّات یا آب وسیله است وجود مبارک خلیل حق حرفش این است که ﴿یُطْعِمُنی وَ یَسْقینِ﴾ مطعم اوست، ساقی اوست آب وسیله است نان وسیله است ما همان توحید را داریم غیر از اینکه نمیگوییم که خب اگر کسی بالاتر از آب بود بالاتر از نان بود ما به او متوسل بشویم مشکل دارد اصلاً انسان با وسیله دارد زندگی میکند آنها وقتی معنی توسل را نفهمند دست به تخریب قبور ائمه بقیع(علیهم السلام) میزنند وقتی معنای شفاعت را نفهمند دست به آن کار میزنند اما از آن طرف به دام جبر افتادند که با توحید سازگار نیست به دام تفویض افتادند که خطر تفویض بدتر از جبر است که با توحید سازگار نیست غرض آن است که مسئله سعد و نحس به احدالامرین برمیگردد یا به مبدأ قابلی برمیگردد که فلان روز قابلیت فلان کار را ندارد فلان زمان قابلیت فلان کار را دارد مبدأ قابلی غیر از موثّر است غیر از مبدأ فاعلی است یا نه اگر هم به علل و عوامل فاعلی برگردد آنها هیچ کارهاند آنها ابزارند یک نفر است که دارد عالم را اداره میکند و آن خداست همین ذات اقدس الهی که کارها را گاهی به ابر نسبت میدهد گاهی به باران نسبت میدهد گاهی به ثلج و تگرگ و اینها نسبت میدهد همان کار را در قرآن به خودش اسناد میدهد این آیات قرآنی که ملاحظه میکنید میبینید که گاهی میفرماید باد است که ابرها را جابهجا میکند گاهی میفرماید ﴿هُوَ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ﴾ خداست که ابرها را جابهجا میکند یعنی این چنین نیست که باد حالا در قبال قدرت الهی این بتواند ابرها را جابهجا کند باد هم رسالت الهی را دارد ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ﴾ اگر موجودی در عالم کاری دارد انجام میدهد رسولِ الله است خب اگر ما در همه دیار هستیمان از پیک خدا کمک بگیریم از اهل بیت(علیهم السلام) که از هر پیکی رسالت آنها قویتر است چرا کمک نگیریم
پرسش ...
پاسخ: همین دیگر این نظیر ﴿فی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرِّ﴾ که در قرآن بود این یا به مبدأ قابلی برمیگردد که این ظرف صلاحیت فلان کار را دارد این ظرف صلاحیت فلان کار را ندارد یا اگر بعضی از امور که مبدأ فاعلیاند اینها ابزار و وسیلهاند این دو،
مطلب سوم آن است که همان حادثهای که برای یک عدهای سوء است و همان روزی که برای یک عدهای یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرِّ است برای مقابلشان یوم سعد است این ﴿سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیّامٍ﴾ بعد فرمود ﴿فی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرِّ﴾ این برای پیغمبر و مؤمنین که روز سعد بود برای آن تبهکاران نحس بود همان روزی که نحس است برای تبهکار برای پرهیزکاران سعد است تشفی قلوب آنهاست و مانند آن.
پرسش ...
پاسخ: بالأخره اینها یک ریشهای در مخزن الهی دارند هر چیزی یک مخزنی است حالا گاهی به لحاظ آن مظروف است یا حادثهای در یک زمانی اتفاق افتاده است که آن حادثه باعث شد که آن ظرف شرافت پیدا کرده است یا نه چون همه این اشیایی که پیش ما هستند از زمان و زمین ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ﴾ وقتی در مخزن الهی ریشههای اینها موجودند آنها هم باهم متفاوتاند بنابراین شرافت بعضی از امکنه شرافت بعضی از ازمنه یا به لحاظ متمکّن و متزمّن است آن متمکّن است که به مکان شرف میدهد آن متزمّن است که به زمان بها میبخشد نه خود ازمنه و امکنه یا نه به لحاظ آن ریشهای که در مخزن الهی دارند باهم متفاوتاند.
مطلب بعدی آن است که این بنیاسرائیل که گاهی میگفتند ﴿أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا﴾ دو وجه تا کنون بیان شده یکی استبطاء بود که در نوبت اسبق گذشت یکی هم بینش این چنینی بود که آلفرعون همیشه راحتاند ما مستضعفان مثل اینکه «کتبت علینا الذله» همیشه باید در زحمت باشیم این بینش را وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) ابطال کرد فرمود این چنین نیست که همیشه آنها فوق باشند و آن چنین نیست که همیشه شما رنجبر باشید اینطور نیست برای اینکه ﴿إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ﴾ که دو تفسیر و دو معنا دربارهٴ ﴿أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا﴾ گذشت یکی استبطاء بود یعنی به ما وعده دادی دیر شد یکی آن بینش بود که وجود مبارک کلیم حق ابطال کرد احتمال سوم تحزن باشد نه استبطاء و نه آن بینش میخواهند درد و دل کنند یک انسان رنج دیده و غم کشیده وقتی با دوستش درد و دل کند یک مقدار سبک میشود تحزن غیر از استبطاء است یعنی ما که غمگینیم دردمان را با شما در میان میگذاریم ما قبلاً هم بچههایمان را میکشتند الآن هم همین طور است قبلاً هم ما در زحمت بودیم الآن هم کارگری ما را رها نمیکند اینها همه میتواند مضمون آیه باشد گاهی ممکن است استعمال لفظ در اکثر از معنا محل اشکال باشد این از نظر اصولی هیچ اشکالی ندارد یک، بر فرضی اشکال داشته باشد به عنوانی که لفظ فانی در معناست و بر اساس این حرفهای غیر تحقیقی اگر لفظ فانی در معنا باشد اگر انسان نتواند در آنِ واحد چند مطلب را اراده کند برای یک انسان محدودِ محدود الإراده است نه برای ذات اقدس الهی نه گویندهای مثل خدا او در اراده چند معنا مشکل دارد نه شنوندهای مثل پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در دریافت چندین معنا با یک لفظ مشکلی دارد آن کسی که یک میلیون مطلب را با یک جمله میفهماند که وجود مبارک حضرت امیر فرمود دقیقاً بر در زیر گوش من دری از علم باز کرد که از آن در هزار در این یک، و از هر دری هزار در این دو، این روایت «ألف ألف» در بعضی از روایاتی که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف امالی نقل کرد آمده است یعنی این مطلبی را که وجود مبارک پیغمبر به من فرمود یک میلیون حرف در آن است اینها هم که منزه از مبالغهاند «علمنی ألف باب یفتح لی کل باب ألف باب» هزار هزار میشود یک میلیون اما شما بیازمایید پنج معنا را بعد یک لفظ را استعمال بکنیم یعنی چه؟ اینها خیال کردند که همان خلط حقیقت و تکوین است که نگذاشت اینها یک قدری عمیقتر بیندیشند ده معنا را شما در ذهن میگیرید بعد این یک لفظ را علامت قرار بدهید برای آن ده معنا هیچ محذوری ندارد اگر هم محذوری داشته باشد برای انسان مدار بسته ضعیف الاراده است درباره ذات اقدس الهی که گویندهای است و دربارهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که شنوندهای آنچنان است اراده همهٴ این معانی از لفظ واحد بی محذور است خب فرمود: ﴿فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ﴾ آن لغت شناسان در بین قدما این قمل را همان جراد ضعیف دانستند اینکه در بعضی از کتابهای تفسیر آمده قمل آن جراد کوچک است تحلیلش این است اینها قبل از اینکه پر دربیاورند روی زمین راه میروند اینها را میگویند ملخ پیاده وقتی پر درآوردند پرواز میکنند اگر میگویند قمل یعنی ملخ پیاده یعنی آن ملخهای کوچکی که هنوز پر درنیاورده تا پرواز کند البته کَنَه هم گفتند و مانند آن اما ضفادع که جمع ضفدع است در فارسی همان قورباقه، غوک و چَغْز نه چَغَز چغز با غین همین قورباقه است غوک است که اینها از آب برمیخواست و اینهایی که در کنار
پرسش ...
پاسخ: بله دیگر اینها همان آفت کشاورزی است چون برخی خواستند بگویند این شپش است یا شپشک آن رد شد در بحثهای قبلی که آن قَمل است نه قُمّل در احرام حج هم آنجا هم همین مشکل است در روایات احرام که یکی از محرمات غَسل و یکی از تروک آل احرام غَسل قُمّل است آیا قُمّل است یا قَمل است این را باید چطور خواند؟ آنجا ممکن است قَمل باشد آنکه در روایت تشدید ندارد و جا هم برای آن اصولی که پایه علمی ندارد نظیر اصالت عدم تشدیدی که مرحوم شیخ انصاری در «البیعان بالخیار» به آن توسل میکند آنجا این حرفها نیست که بگوییم اصل عدم تشدید است که حالا «البیعان بالخیار ما لم یفترقا» یا بیع این چنین است البیع است یا بیع است بعد بگویید به اصالت عدم تشدید خب بعضی از استدلالها خیلی ضعیف است آنجا نظیر آیه نیست که قرائتش روشن باشد حدیث است که بر مُحرم حرام است قتل قُمّل آیا قتل قُمّل است، قتل قَمل است آنجا جای تحقیق است اما اینجا که آمده قُمّل، قُمّل همین این جراد پیاده است ملخ کوچک است هنوز پر درنیاورده ضفدع هم قورباغه، غوک که از او به عنوان چغز در فارسیهای پیشین یاد میکردند فرمود ﴿آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْمًا مُجْرِمینَ﴾
«والحمدلله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است