- 989
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 115 تا 126 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 115 تا 126 سوره اعراف "
سحر واقعیتی ندارد فقط در محدوده خیال هست
ساحر در اینجا صفت مشبهه است آنهایی که پیشهشان و حرفهشان ساحر است نه اسم فاعل
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قالُوا یا مُوسی إِمّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقینَ ٭ قالَ أَلْقُوا فَلَمّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظیمٍ ٭ وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ ٭ فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ٭ فَغُلِبُوا هُنالِکَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرینَ ٭ وَ أُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدینَ ٭ قالُوا آمَنّا بِرَبِّ الْعالَمینَ ٭ رَبِّ مُوسی وَ هارُونَ ٭ قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّ هذا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدینَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ ٭ َلأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ َلأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعینَ ٭ قالُوا إِنّا إِلی رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ ٭ وَ ما تَنْقِمُ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِآیاتِ رَبِّنا لَمّا جاءَتْنا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْرًا وَ تَوَفَّنا مُسْلِمینَ﴾
آنچه که در جریان سحر ساحران موسی در عصر آن حضرت یاد شده است دلیل نیست برای اینکه حقیقت همین است چون یک قضیه شخصی است اما سحر واقعیتی ندارد فقط در محدوده خیال هست آن را از این جریان نمیشود استفاده کرد ممکن است سحر انواع و اقسامی داشته باشد بعضی از آنها فقط در محدوده حس و خیال و امثال ذلک اثر کند بعضی گذشته از تأثیر در حس یک واقعیتی هم داشته باشد چه اینکه ممکن است همه اقسام سحر از این قبیل باشد ولی در مقام استدلال کسی بگوید جمیع اقسام سحر از این قبیل است بعد به این قضیه شخصی که قضیهٌ فی واقعه استشهاد کند این استدلال تام نیست چون در آیه چنین تعبیری نیامده است که اصولاً سحر جز چشمبندی چیزی دیگر نیست فقط یک قضیه این را نقل میکند که فرمود: ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظیمٍ﴾ یا ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعی﴾ بنابراین ممکن جمیع انواع سحر از همین قسم باشد که بیواقعیت است فقط تلقین است و در محدوده حس اثر میگذارد ممکن است سحر اقسامی داشته باشد که بعضی از همین قبیل است بعضی هم دارای واقعیت باشد چون اینجا نه عموم است و نه اطلاق اگر در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آمده است که ﴿یفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ که نشانه آن است که در تکوین اثر دارد اینها واقعاً اثر دارد منتها به اذنالله اثر دارند آن آیه با این آیه معارض نیست برای اینکه این آیه قضیه شخصی را نقل میکند که آنچه که در عصر موسای کلیم (سلام الله علیه) اتفاق افتاده است در محدوده خیال اثر کرد نه جمیع انواع و اقسام سحر این یک مطلب.
پرسش...
پاسخ: چرا در آن عصر سحر عظیم آورد، و نزد مردم و به لحاظ مردم و تماشاچیان عظیم بود وگرنه سحری که با یک عصا و به اندک اشاره موسای کلیم از بین میرود دیگر عظیم نیست معلوم میشود این عظمت عظمت نسبی است یعنی به لحاظ مردم مردمی که ترسیدند مردمی که این حبال و عصی را این طنابها و چوبها را مار پنداشتند برای اینها و در برابر اینها عظیم بود.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿یَأْتُوکَ بِکُلِّ ساحِرٍ عَلیمٍ﴾ تعبیر قرآن ساحر است ساحر در اینجا صفت مشبهه است آنهایی که پیشهشان و حرفهشان ساحر است نه اسم فاعل باشد اینهایی که ملکه سحر دارند و حرفهشان سحر است و عظمتی هم که برای سحر وضع شده است به لحاظ دید ناظران است صحنه مبارزه و تحدی هم ظاهراً خارج از شهر بود برخی از مفسرین از ابن زید نقل کردهاند که این در اسکندریه اتفاق افتاده است این صحنه مبارزه و مسابقه. ولی در قرآن کریم خصوص شهر اسکندریه و مانند آن نیامده ولی آمده است که بالأخره نیمروز بود یک و در یک روز جشن عمومی بود دو، و خارج از محدوده شهر بود سه. اینها را میشود از قرآن استفاده کرد برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» این است وقتی وجود مبارک موسای کلیم این کارها را انجام داد بعنی ثعبان مبین ارائه کرده است فرعون گفت: ﴿قالَ أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِکَ یا مُوسی ٭ فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ﴾ ما هم سحری مثل تو داریم یک میدان مسابقه و قرار تحدی بگذار ﴿فَاجْعَلْ بَیْنَنا وَ بَیْنَکَ مَوْعِدًا لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَکانًا سُوًی﴾ یک جایی باشد که تماشاچیان را بتواند جا بدهد جای مشخصی باشد که نه ما خلف وعده کنیم نه تو، همه بیایند آنجا و سحرمان را مثلاً نشان بدهیم ﴿قالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ وَ أَنْ یُحْشَرَ النّاسُ ضُحًی﴾ فرمود به اینکه موعد شما یا از آن طرف پیشنهاد داده شد که یک روز عیدی باشد که همه تعطیل است و کسی در منزل نمیماند و نیمروز هم باشد مثلا نزدیک ساعت ده به بعد که میگویند ضحی است نزدیک ساعت یازده و اینها، که هوا کاملاً روشن است و مقداری از صبح هم گذشته است و هر کسی بخواهد از راه دور برسد میرسد از این تعبیری که ﴿مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ وَ أَنْ یُحْشَرَ النّاسُ ضُحًی﴾ حالا یا میدان بزرگی در وسط شهر و داخل شهر بود و یا نه خارج محدوده شهر که همگان بتوانند آنجا جمع شوند حشر یعنی جمع محشور یعنی مجموع، حالا یا داخل شهر است یا خارج از شهر. پس این دو نکته معلوم میشود که یک جشن عمومی باشد یک و در نیمروزی باشد نه اول وقت نه آخر وقت که مردم نتوانند حضور پیدا کنند در وسط روز باشد این دو، اما از اینکه خارج محدوده شهر است آن را هم میتوان از مکان سوا ﴿وَأَن یُحْشَرَ النَّاسُ﴾ استفاده کرد و هم اینکه بعد از اینکه این جریان اتفاق افتاد فرعون گفت که این یک مکری است که شما در شهر انجام دادید گفت که این مکری است که ﴿انَّ هذا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدینَةِ﴾ این معلوم میشود که این صحنه مبارزه خارج از شهر بود وقتی فرعون دید شکست خورد گفت شما تو شهر توطئه کردید آمدید اینجا نقشه را پیاده کردید پس از اینکه روز عید بود و از اینکه نیمروز است آن را از سورهٴ «طه» میشود استفاده کرد و از اینکه خارج شهر است از اینجا میشود استفاده کرد. و در داخله شهر اگر بود و محدوده شهر نمیگفت به اینکه مکری است که شما در شهر انجام دادید ﴿انَّ هذا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدینَةِ﴾.
پرسش...
پاسخ: همان؟ شهر خودشان بالأخره الآن خارج آن شهر است دیگر.
پرسش...
پاسخ: جایی که همه جمع بشوند جای که همه بشوند ظاهر خارج از محدودهٴ شهر باید باشد.
مطلب دیگر آن است که در جریان سحر که عدهای از آن تماشاچیان ترسیدند وجود مبارک موسای کلیم نهراسید یعنی از آن چوبها و از آن طنابهایی که به صورت مار در آمدند نترسید ولی از ضعف فکر مردم هراسناک بود که اگر این را تشخیص ندهند ما چکار کنیم تأثیر سحر در موسای کلیم (سلام الله علیه) فقط در محدوده حس و خیال بود این با عصمت منافات ندارد اگر در محدوده فکر و اندیشه کسی اثر کند بله اما وقتی که در محدوده حس و خیال باشد باور که نمیکند میبیند یک چیزی را که عقل خلاف آن را تشخیص میدهد مثل اینکه انسان به حسب چشم کار مشعبدان و ساحران را میبیند ولی میداند اینها خلاف است و واقعیتی ندارد چنین کسی مسحور نیست تصرف در چشم دونالعقل در خیال دونالعقل این با عصمت منافات ندارد اگر در اندیشه اثر کند که پیغمبر باور کند و در فؤاد و دل او راه پیدا کند بله این با عصمت سازگار نیست و اما آدم بداند این شخص دروغ میکند و آنچه که ما میبینیم حس دارد خطا میکند مثل اینکه انسان یک چوب سالمی را در داخل آب شکسته میبیند یا درختی را در کنار حوض و استخر که قرار میگیرد این را معلقاً میبیند خب میداند که حس طوری میبیند و واقع طور دیگر است اگر کسی کودک بلاشد تشخیص نمیدهد بنابراین نه قرآن فرمود به اینکه سحر پیروان فرعون در قلب و اندیشه موسای کلیم اثر کرد و نه چنین چیزی ممکن است فقط در محدوده خیال و حس است وقتی انسان عالم باشد بر خلاف چنین چیزی عیب ندارد.
پرسش...
پاسخ: چرا سحر یقیناً اثر دارد منتها گاهی تلقین است گاهی واقعیت گاهی دروغ اثر دارد الآن یک کسی خیال میکند این طناب ابلق مار است خب فرار میکند انسان هم با اندیشههای باطل متأثر میشود خبر دروغ هم در انسان اثر میگذارد اثر بخشی مربوط به تلقین است بخشی مربوط به واقعیت صرف اثر داشتن دلیل بر واقعیت داشتن نیست.
مطلب بعد آن است که اینها که آمدند به قصد معارضه و مبارزه چون مطمئن بودند که پیروز میشوند و اینکه پذیرفتند که در میدان مسابقه خارج از شهر باشد مثلاً روز عید باشد همه حضور داشته باشند برای آن بود که فرعون باور کرد که کار موسی -معاذالله- سحر است و به صورت قطعی با حرف تأکید گفت: ﴿فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ﴾ مثل سحر تو این باور داشت که کار موسی -معاذالله- سحر است و ساحران فراوانی هم در مملکت بودند و میتواند او را شکست بدهد روی تحقیر و تصغیر و توهین موسای کلیم این پیشنهاد را پذیرفت ولی از آن طرف ﴿فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ وقتی موسای کلیم (سلام الله علیه) عصا را انداخت و سحر ساحران برطرف شد حق واقع شد یعنی موجود شد یا ظاهر شد و سحر باطل شد ﴿ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ سحر بودند نه چوب آنچه را که اینها انجام میدادند بَطل دیگر دیدند یک چیزی در میدان حرکت نمیکند چند تا تکه چوب چند تا تکه طناب هم افتاده است﴿وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ٭ فَغَلِبُوا﴾ فرعون و ملأ او مغلوب شدند ﴿وَ انْقَلَبُوا صاغِرینَ﴾ اینها به قصد تحقیر و تسخیر موسای کلیم اقدام کردند خودشان صاغر و حقیر شدند در بخشی از قرآن کریم در هنگام تعدیه جزیه میفرماید: ﴿یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ﴾ صاغر یعنی ذلیل و خوار. آنگاه فرمود ذلت و خواری فرعون تنها از این جهت نبود که در میدان مسابقه شکست خورد از دو جهت بود یکی که در میدان مسابقه شکست خورد یکی اینکه همه ساحرانی که فرعون به هنر آنها دل بسته بود همه آنها به موسای کلیم ایمان آوردند و ایمانشان هم این چنین بود مثل اینکه داعیه الهی آنها را وادار کرده است که ایمان بیاورند چون آنها تعبیرشان این نبود که «سجد الساحرین» دارد ﴿وَ أُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدینَ﴾ دیگر به فعل مجهول یاد کرده است مبنی به مفعول است ملقی کیست؟ معلوم نیست مثل اینکه اینها دیگر بیاختیار سجده کردند چون اینها کارشناس بودند معمولاً سحره همان متولیان بتکدهها بودند و داعیهداران که انتهای کهن بودند اینهایی که بالأخره عقاید مردم را با همین باور باطل و پندار باطلی که داشتند حفظ میکردند خب قالب متولیان معبد و بتکدهها همین ساحرها بودند و کاهنها را هم همین ساحرها و اینها تأمین میکردند اینها هم روی عقیده دینیشان این کار را میکردند بعد وقتی دیدند کارشناس دیگر بودند چون دیدند دیگر این از سنخ سحر نیست فوراً ایمان آوردند ﴿وَ أُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدینَ﴾ این نشان میدهد که اینها بیاختیار نه اینکه بیاختیار یعنی از شدت علاقه و شوق به سجده افتادند برای اینکه این کار را فرعون تعمیه نکند عوامفریبی نکند همان سحرهای که ایمان آوردند گفتند: ﴿آمَنّا بِرَبِّ الْعالَمینَ﴾ و چون فرعون داعیه داشت و میگفت: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾ مبادا او بهرهبرداری سوء کند آن مجمل را مفصل کردند آن ربالعالمین را توضیح دادند گفتند: ﴿رَبِّ مُوسَی وَهَارُونَ﴾ رب موسی و هارون هم برای همه مشخص شده بود چون فرعون گفته بود: ﴿فَمَنْ رَبُّکُما یا مُوسی ٭ قالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾ برای همه مشخص شده بود که رب موسی و هارون کیست و فرعون هم چه ادعایی دارد لذا ساحران وقتی به سجده افتادند و ایمان آوردند گفتند: ﴿آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ برای اینکه فرعون نگوید به این رب العالمین من هستم برای اینکه ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾ را از فرعون شنیده بودند سحره این جمله را اضافه کردند گفتند: ﴿رَبِّ مُوسَی وَهَارُونَ﴾.
مطلب مهمی که در جریان حضرت موسی است این است که فرعون چند تا مشکل داشت و موسای کلیم (سلام الله علیه) هم چند تا حقیقت در کارش بود مشکل فرعون همان تهمت زدن و انگهای سیاسی زدن و اینها بود اولاً خود فرعون در عین حال که میگفت: ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾ در عین حال که میگفت: ﴿انا ربکم الاعلی﴾ یک دین جدای از سیاست داشت و یک سیاست جدای از دین داشت یک ربوبیت سیاسی برای او مطرح بود که خود را رب میدانست یک ربوبیت عبودی بود که برای غیر قائل بود خود فرعون بتپرست بود همانند سایر بتپرستهای مصر الهی داشت همانند سایر وثنیین مصر به دلیل اینکه درباریان او به فرعون گفتند که ﴿أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَوْمَهُ﴾ آیا اینها را رها میکنی که در شهر آشوب بکنند؟ و تو و آلهه تو را رها بکنند همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیه 127 که در پیش داریم به خواست خدا ملأ از قوم فرعون به او اینچنین گفتند: ﴿وَ قالَ الْمََلأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی اْلأَرْضِ﴾ که این کار سیاسی دارد میکند یک، و ﴿وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ﴾ این کار عبادی میکند این دو، درباریان به فرعون گفتند موسای کلیم دو کار میخواهد بکند هم مشکل سیاسی ایجاد میکند برای اینکه فساد میکند در زمین هم مشکل عبادی ایجاد میکند برای اینکه آلهه تو و بتهای تو و خدایان تو را به استهزاء گرفته است ﴿وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ﴾ با اینکه خود فرعون میگفت: ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾ معلوم میشود این الهی که فرعون ادعا میکرد یک اله سیاسی بود یعنی اداره این کشور به فکر من است و رهبری این مملکت به اندیشه من است این میشود اله سیاسی آن به خاک افتادن و امثال ذلک در برابر بت است حالا یا گاو یا تمثال گاو است هر چه است این آله مصر بود و خود فرعون هم گرفتار چنین وثنیت بود فرعون که اینچنین نبود که از سایر مصریها جدا باشد و وثنی نباشد که.
پرسش...
پاسخ: ارباب منطقه جزئی وگرنه آن رب العالمین را که رب العالمین مطلق است آن را معمولاً میپذیرند خداست چون چنین چیزی تقریباً تفکیک ربوبیت رب العالمین از سرپرستی مردم است این را مشرکین حجاز هم قبول داشتند یک خدایی که از آدم مسئولیت نخواهد عقیده به او سهل المعونه است غالب مشرکین یا همه آنها خدا را به عنوان واجب الوجود قبول داشتند یک، به عنوان خالق قبول داشتند دو، برای خالق هم شریک قائل نبودند سه، مگر مثالاً به برخی از یزدان اهریمنیها اسناد داده شده که حالا تا چند اندازه درست باشد یا نه. در مرحله چهارم او را به عنوان رب الارباب قبول داشتند چهار، برای رب الارباب بودن او و رب العالمین بودن او شریک قائل نبودند پنج، منتها باری کارهای جزئی ربوبیتهای جزئی ارباب متفرعه قائل بودند. رب ارض کسی است رب انسان کسی است رب شجر کسی است رب بحر کسی است رب برّ کسی است و قیامت را هم منکر بودند چنین خدایی که از آدم کاری نخواهد کاری هم به آدم نداشته باشد این را هر بتپرستی قبول دارد چون که بتپرستان حجاز هم قبول داشتند آن خدایی که از آدم مسئولیت بخواهد و انسان در برابر او مسئول باش او را انبیا اصرار داشتند که کارها را او باید دستور بدهد همه برنامهها را یک، و حسابرسی همه و همه کارها به عهده اوست دو، معاد حق است نبوت حق است وگرنه اصل ربوبیت را که سهل المعونه همه میپذیرفتند.
پرسش...
پاسخ: ادعای سیاسیاش.
پرسش...
پاسخ: اله سیاسیاش.
برای اینکه آلهتک معلوم میشود که آن آله معبودهای همه بودند که یکی از آن عبادت کنندهها خود فرعون بود اگر فرعون ربوبیت عبادیاش جدای از ربوبیت سیاسی نبود که نمیگفتند: ﴿وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ﴾ معلوم میشود فرعون یک الهی داشت یک آلهای داشت اینها که اشراف بودند چند تا بت داشتند گذشته از اینکه بتهای معابد عمومی را تعظیم میکردند بتهایی هم در معابد خصوصی داشتند در خانه داشتند که از آنها مدد مخفیانه میطلبیدند همین اباسفیانها و سایر صنادید قریش از بتهای معروف بتکدهشان که متأسفانه کعبه بود یک بتهایی هم در خانه داشتند در هنگام آمدن به جنگ بدر گذشته از اینکه از بتهای کعبه کمک میگرفتند از بتهای خصوصی منزلهای شخصی هم مدد گرفتند و آمدند.
پرسش...
پاسخ: چرا دیگر ﴿لِیفسَدُوا﴾ دیگر اینها که میآیند در کشور چون مصلح تویی خود فرعون گفته بود که﴿انا ربکم الاعلی﴾ ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾ ﴿ما اهدیکم إلا سبیل الرشاد﴾ و ﴿انی اخاف ان یبدل دینکم﴾ ﴿أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ﴾ این تقابل بین دین و فساد همین است که این یا میخواهد ربوبیت عبادی را از شما بگیرد این بتهای شما را یا ربوبیت سیاسی را از شما بگیرد اگر ربوبیت سیاسی را گرفت که فساد در زمین پیدا میشود من شما را هدایت میکنم ﴿مَا أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشَادِ﴾ من شما را به رشد و سعادتتان را هدایت میکنم خب همین انسان که داعیهدار سعادت مردم مصر بود خودش یک بتی داشت آن نیایشهای شبانه یا روزانه اینها یا هر وقتی که داشتند آن به عنوان یک ربوبیت عبادی بود رهبری قانونی کشور را هم اندیشه شخصی فرعون اداره میکرد.
پرسش...
پاسخ: آن ﴿رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾ خود فرعون میگوید: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾ یک، ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾ دو، این میشود حصر چه آن جمله چه این جمله اما این آیه 127 سوره «اعراف» این است که ملأ فرعون به فرعون گفتند که [اگر] موسی را رها کنی چند تا مشکل ایجاد میکند یکی فساد فی الارض است برای اینکه قانون تو را بهم میزند یکی فساد اعتقادی ایجاد میکند برای اینکه آلهه تو را ترک میکند معلوم میشود فرعون خودش بتپرست بود اینچنین نبود که او بتی نداشته باشد حالا یا گاوپرست بودند مصریها یا معبود دیگری را تحسین میکردند از این جمله بر میآید که ﴿وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ﴾ که به خواست خدا وقتی در همین سوره «اعراف» به آیه 127 رسیدیم روشنتر خواهد شد که اینها یک ربوبیت سیاسی داشتند که میگفتند کشور را اندیشه فرعون باید اداره کند یک ربوبیت دینی داشتند که روی نیایشها و دعاها و نذورات و صدقات و حل بیماریها و امثال ذلک. این مشکل فرعون بود و برای همین امر خودش هم حساس بود درباریان او هم حساس بودند هم خودش برای تهییج میگفت که این میخواهد شما را از شهر بیرون کند ﴿انّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی اْلأَرْضِ الْفَسادَ﴾ هم درباریان او میگفتند که ﴿أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَوْمَهُ لیُفسدوا فِی الأَرضِ وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ﴾ این دو خطر را یعنی خطر را خطر سیاسی و عبادی را هم خود فرعون گوشزد میکرد هم ملأ فرعون به فرعون گوشزد میکردند تا حساسیت ایجاد کنند هم درباره فرعون هم درباره مردم.
مطلب مهمی که بعد در پیش داریم به خواست خدا الآن سرفصلش گفته میشود و در طی مباحث بعد روشنتر میشود این است که وجود مبارک موسای کلیم لحظه به لحظه با آن اعجازهای غیبی و تصرفات الهی روبهروست یک وقت است که خدا به موسای کلیم میفرماید: ﴿مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ﴾ خدا نمیگوید این عصایی که در دست توست آن را برای چی میخواهی گفت این چیست نه برای چه میخواهی موسی باید عرض میکرد که هر چه تو بخواهی چون در طلیعه امر بود گفت عصاست فرمود عصاست بیانداز ببینم عصاست یا نه؟ وقتی انداخت ﴿تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانُّ وَلّی مُدْبِرًا﴾ فرمود نگو عصا بگو هر چه تو بخواهی اینچنین نیست که از حقایق یک چیزی داشته باشند و ذات اقدس الهی تابع اینها باشد و بخواهد اینها را اداره کند بودن اینها و هستی اینها به اراده اوست و هر چه او بخواهد اینها هستند آن وقت در اواخر امر دیگر موسای کلیم این طور حرف نمیزد گفت هر چه تو بخواهی یک وقت است که خدا میفرماید: ﴿مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ﴾ در طلیعه امر است تعلیم از اینجا شروع میشود این هم طبق جریان عادی عرض کرد عصاست ﴿قالَ هِیَ عَصایَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیْها وَ أَهُشُّ بِها عَلی غَنَمی وَ لِیَ فیها مَآرِبُ أُخْری﴾ فرمود: ﴿فَأَلْقاها فَإِذا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعی﴾ یا ﴿تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانُّ﴾ از آن به بعد موسای کلیم متوجه شد به اینکه خب این عصایی که حالا از شعیب گرفته بالأخره سالها یا ماههاست که این تکه چوب در دست اوست وقتی خدا بخواهد این بشود ثعبان مبین یا جان فوراً به صورت مار در میآید این یک، یک قدری گذشت و تأثیرات الهی جلوتر آمد تاکنون درباره عصای موسی بود که در دست موسی است الآن به دست موسی رسید فرمود دست را در بغل کن که ببینم چه خبر است دست را در بغل کرد و دست هم عوض شد حالا آن عصای دست بود این خود دست بود سالیان متمادی عصا در دست آدم است اما مثل دست آدم نیست که بالأخره دست عضو آدم است و انسان میداند دیگر رنگش را میداند که این رنگ بر میگردد میشود بیضاء این مرحله دوم. مرحله سوم هم که آن بخش مهم است که به خواست خدا در پیش داریم آن قلب موسی است که کل بساط موسی عوض شد ﴿وَ خَرَّ مُوسی صَعِقًا﴾ خب این خیلی فاصله است یک وقت عصا اوضاعش عوض میشود یک وقت دست اوضاعش عوض میشود یک وقت دل اوضاعش عوض میشود در همه مراحل برای او روشن شد که چیزی را که ذات اقدس الهی بخواهد همان خواهد شد و جهان به اراده او دارد اداره میشود. حیف این موسای کلیم که گرفتار این بنیاسرائیل شد حیف. خب این عظمت موسای کلیم است اینکه در تمام زیارتها به ما دستور دادند عرض ادب کنید به پیشگاه انبیا همین است دیگر اینها مردان جهانی هستند آدم (سلام الله علیه) نوح (سلام الله علیه) ابراهیم (سلام الله علیه) موسی (سلام الله علیه) عیسی (سلام الله علیه) وجود مبارک خضر (سلام الله علیه) اینها مردان جهانی هستند برای اینکه ما یاد و نام اینها را داشته باشیم در تمام روزها به ما گفتهاند نسبت به اینها عرض ارادت و عرض ادب کنید سلام عرض کنید به اینها.
مطلب بعدی آن است که ایمان ساحران تعیین کننده بود بر خلاف ایمان تماشاچیان اگر چند نفر از تماشاچیان ایمان میآوردند خیلی مؤثر نبود ساحران طبق چند نکتهای که در ایمان آنها بود ایمانشان تعیین کنده بود یکی اینکه همان طوری که اشاره شد اینها معمولاً متولیان مراکز مذهب بودند و اقبال و ادبار اینها در امور دینی مردم مؤثر بود یکی اینکه اینها کارشناساند بالأخره اینها هستند که تشخیص میدهند سحر چیست معجزه چیست و جهت دیگر هم آن است که اینها مورد امید درباریان فرعون بودند بعد هم این سخن فرعون گفت که این یک نقشهای است که شما در شهر کشیدید این یک تهمت بیّنالغی است برای اینکه موسای کلیم که اینها را نمیشناخت تو اینها را از شهرهای پراکنده جمع کردی اینها با موسای کلیم که جلسه و انجمن نداشتند که ﴿انَّ هذا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدینَةِ﴾ تو با اینها جلسه داشتی نه موسای کلیم اینها به دستور تو آمدند مأمورین تو رفتند دنبال اینها و اینها را آوردند اینها با موسای کلیم درگیر بودند و با موسای کلیم جلسه نداشتند تا بگویی با اینها نشستی و توطئه کردی اینها که مستقیماً به دربار بو آمدند گفتند: ﴿إِنَّ لَنا َلأَجْرًا إِنْ کُنّا نَحْنُ الْغالِبینَ﴾ این چه حرف باطلی میزنی ﴿انَّ هذا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدینَةِ﴾ بنابراین توطئهای در کار نبود بعد هم چنین آدمی داعیه بر سلطه دلها دارد میگوید ایمان شما باید بدست من باشد چرا شما ایمان آوردید؟ ﴿آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ﴾ آن وقت عقاید و افکار اینها هم باید از فرعون اجازه میگرفتند. الآن بعضیها نقل کردهاند این اهرام مصر بالأخره حالا که معلوم نیست کدام یک از اینها برای فرعون بود که چون لقب سلاطین مصر را میگفتند خدیو، فرعون و مانند آن کدام یک از این اهرام لاشه آن فرعون معروف را در بر دارد یا اصلاً هست یا نه ولی این کلمه را در کنار برخی از اهرام معروف مصر نوشتهاند ﴿فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً﴾ این را نوشتهاند برای عبرتگیری. تحدید مهمی که فرعون کرده بود گفته بود من دست و پایتان را قطع میکنم و مانند آن این کارشناسان سحر چون با یک نیت پاکی آمده بودند و فکر میکردند که دینشان حق است و در صدد حق بودند که بالأخره حق نصیبشان شد اینها گفتند که ما این خطر را تحمل میکنیم هر کاری از دستت میآید بکن اما فوراً متوسل شدند به همین خدایی که تازه به او ایمان آودهاند گفتند خدایا این کار بسیار سختی است ما گفتیم بکن این هم که میکند گفت: ﴿لأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ﴾ دست راست و پای چپ و دست چپ و پای راست اینها را مِن خلاف قطع میکند دست راست و پای چپ قطع کردن گذشته از اینکه انسان را فاقد این اعضا میکند بالأخره به یک صورت مستنکری هم بر میآورد گفت: ﴿لأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ﴾ اینچنین نیست که دست راست و پای راست را قطع کنند بلکه دست راست و پای چپ و دست چپ و پای راست، این مرگ تدریجی با چنین کشتار بیرحمانهای را این سحره که مؤمن شدند تحمل کردند و تحمل میکنند گفتند: ﴿قالُوا لا ضَیْرَ إِنّا إِلی رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ﴾ اما برای اینکه به ذات اقدس الهی پناهنده بشوند و از او مدد بگیرند تا در این راه صابر باشند عرض کردند: ﴿رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْرًا وَ تَوَفَّنا مُسْلِمینَ﴾ عرض کردند خدایا صبری به ما بده که ما این خطر را تحمل کنیم و تا زندهایم اسلام را داشته باشیم که مبادا این خطر باعث بشود ما ـ معاذالله ـ مرتد بشویم.
«و الحمد لله رب العالمین»
سحر واقعیتی ندارد فقط در محدوده خیال هست
ساحر در اینجا صفت مشبهه است آنهایی که پیشهشان و حرفهشان ساحر است نه اسم فاعل
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قالُوا یا مُوسی إِمّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقینَ ٭ قالَ أَلْقُوا فَلَمّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظیمٍ ٭ وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ ٭ فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ٭ فَغُلِبُوا هُنالِکَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرینَ ٭ وَ أُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدینَ ٭ قالُوا آمَنّا بِرَبِّ الْعالَمینَ ٭ رَبِّ مُوسی وَ هارُونَ ٭ قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّ هذا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدینَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ ٭ َلأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ َلأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعینَ ٭ قالُوا إِنّا إِلی رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ ٭ وَ ما تَنْقِمُ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِآیاتِ رَبِّنا لَمّا جاءَتْنا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْرًا وَ تَوَفَّنا مُسْلِمینَ﴾
آنچه که در جریان سحر ساحران موسی در عصر آن حضرت یاد شده است دلیل نیست برای اینکه حقیقت همین است چون یک قضیه شخصی است اما سحر واقعیتی ندارد فقط در محدوده خیال هست آن را از این جریان نمیشود استفاده کرد ممکن است سحر انواع و اقسامی داشته باشد بعضی از آنها فقط در محدوده حس و خیال و امثال ذلک اثر کند بعضی گذشته از تأثیر در حس یک واقعیتی هم داشته باشد چه اینکه ممکن است همه اقسام سحر از این قبیل باشد ولی در مقام استدلال کسی بگوید جمیع اقسام سحر از این قبیل است بعد به این قضیه شخصی که قضیهٌ فی واقعه استشهاد کند این استدلال تام نیست چون در آیه چنین تعبیری نیامده است که اصولاً سحر جز چشمبندی چیزی دیگر نیست فقط یک قضیه این را نقل میکند که فرمود: ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظیمٍ﴾ یا ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعی﴾ بنابراین ممکن جمیع انواع سحر از همین قسم باشد که بیواقعیت است فقط تلقین است و در محدوده حس اثر میگذارد ممکن است سحر اقسامی داشته باشد که بعضی از همین قبیل است بعضی هم دارای واقعیت باشد چون اینجا نه عموم است و نه اطلاق اگر در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آمده است که ﴿یفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ که نشانه آن است که در تکوین اثر دارد اینها واقعاً اثر دارد منتها به اذنالله اثر دارند آن آیه با این آیه معارض نیست برای اینکه این آیه قضیه شخصی را نقل میکند که آنچه که در عصر موسای کلیم (سلام الله علیه) اتفاق افتاده است در محدوده خیال اثر کرد نه جمیع انواع و اقسام سحر این یک مطلب.
پرسش...
پاسخ: چرا در آن عصر سحر عظیم آورد، و نزد مردم و به لحاظ مردم و تماشاچیان عظیم بود وگرنه سحری که با یک عصا و به اندک اشاره موسای کلیم از بین میرود دیگر عظیم نیست معلوم میشود این عظمت عظمت نسبی است یعنی به لحاظ مردم مردمی که ترسیدند مردمی که این حبال و عصی را این طنابها و چوبها را مار پنداشتند برای اینها و در برابر اینها عظیم بود.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿یَأْتُوکَ بِکُلِّ ساحِرٍ عَلیمٍ﴾ تعبیر قرآن ساحر است ساحر در اینجا صفت مشبهه است آنهایی که پیشهشان و حرفهشان ساحر است نه اسم فاعل باشد اینهایی که ملکه سحر دارند و حرفهشان سحر است و عظمتی هم که برای سحر وضع شده است به لحاظ دید ناظران است صحنه مبارزه و تحدی هم ظاهراً خارج از شهر بود برخی از مفسرین از ابن زید نقل کردهاند که این در اسکندریه اتفاق افتاده است این صحنه مبارزه و مسابقه. ولی در قرآن کریم خصوص شهر اسکندریه و مانند آن نیامده ولی آمده است که بالأخره نیمروز بود یک و در یک روز جشن عمومی بود دو، و خارج از محدوده شهر بود سه. اینها را میشود از قرآن استفاده کرد برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» این است وقتی وجود مبارک موسای کلیم این کارها را انجام داد بعنی ثعبان مبین ارائه کرده است فرعون گفت: ﴿قالَ أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِکَ یا مُوسی ٭ فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ﴾ ما هم سحری مثل تو داریم یک میدان مسابقه و قرار تحدی بگذار ﴿فَاجْعَلْ بَیْنَنا وَ بَیْنَکَ مَوْعِدًا لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَکانًا سُوًی﴾ یک جایی باشد که تماشاچیان را بتواند جا بدهد جای مشخصی باشد که نه ما خلف وعده کنیم نه تو، همه بیایند آنجا و سحرمان را مثلاً نشان بدهیم ﴿قالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ وَ أَنْ یُحْشَرَ النّاسُ ضُحًی﴾ فرمود به اینکه موعد شما یا از آن طرف پیشنهاد داده شد که یک روز عیدی باشد که همه تعطیل است و کسی در منزل نمیماند و نیمروز هم باشد مثلا نزدیک ساعت ده به بعد که میگویند ضحی است نزدیک ساعت یازده و اینها، که هوا کاملاً روشن است و مقداری از صبح هم گذشته است و هر کسی بخواهد از راه دور برسد میرسد از این تعبیری که ﴿مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ وَ أَنْ یُحْشَرَ النّاسُ ضُحًی﴾ حالا یا میدان بزرگی در وسط شهر و داخل شهر بود و یا نه خارج محدوده شهر که همگان بتوانند آنجا جمع شوند حشر یعنی جمع محشور یعنی مجموع، حالا یا داخل شهر است یا خارج از شهر. پس این دو نکته معلوم میشود که یک جشن عمومی باشد یک و در نیمروزی باشد نه اول وقت نه آخر وقت که مردم نتوانند حضور پیدا کنند در وسط روز باشد این دو، اما از اینکه خارج محدوده شهر است آن را هم میتوان از مکان سوا ﴿وَأَن یُحْشَرَ النَّاسُ﴾ استفاده کرد و هم اینکه بعد از اینکه این جریان اتفاق افتاد فرعون گفت که این یک مکری است که شما در شهر انجام دادید گفت که این مکری است که ﴿انَّ هذا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدینَةِ﴾ این معلوم میشود که این صحنه مبارزه خارج از شهر بود وقتی فرعون دید شکست خورد گفت شما تو شهر توطئه کردید آمدید اینجا نقشه را پیاده کردید پس از اینکه روز عید بود و از اینکه نیمروز است آن را از سورهٴ «طه» میشود استفاده کرد و از اینکه خارج شهر است از اینجا میشود استفاده کرد. و در داخله شهر اگر بود و محدوده شهر نمیگفت به اینکه مکری است که شما در شهر انجام دادید ﴿انَّ هذا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدینَةِ﴾.
پرسش...
پاسخ: همان؟ شهر خودشان بالأخره الآن خارج آن شهر است دیگر.
پرسش...
پاسخ: جایی که همه جمع بشوند جای که همه بشوند ظاهر خارج از محدودهٴ شهر باید باشد.
مطلب دیگر آن است که در جریان سحر که عدهای از آن تماشاچیان ترسیدند وجود مبارک موسای کلیم نهراسید یعنی از آن چوبها و از آن طنابهایی که به صورت مار در آمدند نترسید ولی از ضعف فکر مردم هراسناک بود که اگر این را تشخیص ندهند ما چکار کنیم تأثیر سحر در موسای کلیم (سلام الله علیه) فقط در محدوده حس و خیال بود این با عصمت منافات ندارد اگر در محدوده فکر و اندیشه کسی اثر کند بله اما وقتی که در محدوده حس و خیال باشد باور که نمیکند میبیند یک چیزی را که عقل خلاف آن را تشخیص میدهد مثل اینکه انسان به حسب چشم کار مشعبدان و ساحران را میبیند ولی میداند اینها خلاف است و واقعیتی ندارد چنین کسی مسحور نیست تصرف در چشم دونالعقل در خیال دونالعقل این با عصمت منافات ندارد اگر در اندیشه اثر کند که پیغمبر باور کند و در فؤاد و دل او راه پیدا کند بله این با عصمت سازگار نیست و اما آدم بداند این شخص دروغ میکند و آنچه که ما میبینیم حس دارد خطا میکند مثل اینکه انسان یک چوب سالمی را در داخل آب شکسته میبیند یا درختی را در کنار حوض و استخر که قرار میگیرد این را معلقاً میبیند خب میداند که حس طوری میبیند و واقع طور دیگر است اگر کسی کودک بلاشد تشخیص نمیدهد بنابراین نه قرآن فرمود به اینکه سحر پیروان فرعون در قلب و اندیشه موسای کلیم اثر کرد و نه چنین چیزی ممکن است فقط در محدوده خیال و حس است وقتی انسان عالم باشد بر خلاف چنین چیزی عیب ندارد.
پرسش...
پاسخ: چرا سحر یقیناً اثر دارد منتها گاهی تلقین است گاهی واقعیت گاهی دروغ اثر دارد الآن یک کسی خیال میکند این طناب ابلق مار است خب فرار میکند انسان هم با اندیشههای باطل متأثر میشود خبر دروغ هم در انسان اثر میگذارد اثر بخشی مربوط به تلقین است بخشی مربوط به واقعیت صرف اثر داشتن دلیل بر واقعیت داشتن نیست.
مطلب بعد آن است که اینها که آمدند به قصد معارضه و مبارزه چون مطمئن بودند که پیروز میشوند و اینکه پذیرفتند که در میدان مسابقه خارج از شهر باشد مثلاً روز عید باشد همه حضور داشته باشند برای آن بود که فرعون باور کرد که کار موسی -معاذالله- سحر است و به صورت قطعی با حرف تأکید گفت: ﴿فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ﴾ مثل سحر تو این باور داشت که کار موسی -معاذالله- سحر است و ساحران فراوانی هم در مملکت بودند و میتواند او را شکست بدهد روی تحقیر و تصغیر و توهین موسای کلیم این پیشنهاد را پذیرفت ولی از آن طرف ﴿فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ وقتی موسای کلیم (سلام الله علیه) عصا را انداخت و سحر ساحران برطرف شد حق واقع شد یعنی موجود شد یا ظاهر شد و سحر باطل شد ﴿ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ سحر بودند نه چوب آنچه را که اینها انجام میدادند بَطل دیگر دیدند یک چیزی در میدان حرکت نمیکند چند تا تکه چوب چند تا تکه طناب هم افتاده است﴿وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ٭ فَغَلِبُوا﴾ فرعون و ملأ او مغلوب شدند ﴿وَ انْقَلَبُوا صاغِرینَ﴾ اینها به قصد تحقیر و تسخیر موسای کلیم اقدام کردند خودشان صاغر و حقیر شدند در بخشی از قرآن کریم در هنگام تعدیه جزیه میفرماید: ﴿یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ﴾ صاغر یعنی ذلیل و خوار. آنگاه فرمود ذلت و خواری فرعون تنها از این جهت نبود که در میدان مسابقه شکست خورد از دو جهت بود یکی که در میدان مسابقه شکست خورد یکی اینکه همه ساحرانی که فرعون به هنر آنها دل بسته بود همه آنها به موسای کلیم ایمان آوردند و ایمانشان هم این چنین بود مثل اینکه داعیه الهی آنها را وادار کرده است که ایمان بیاورند چون آنها تعبیرشان این نبود که «سجد الساحرین» دارد ﴿وَ أُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدینَ﴾ دیگر به فعل مجهول یاد کرده است مبنی به مفعول است ملقی کیست؟ معلوم نیست مثل اینکه اینها دیگر بیاختیار سجده کردند چون اینها کارشناس بودند معمولاً سحره همان متولیان بتکدهها بودند و داعیهداران که انتهای کهن بودند اینهایی که بالأخره عقاید مردم را با همین باور باطل و پندار باطلی که داشتند حفظ میکردند خب قالب متولیان معبد و بتکدهها همین ساحرها بودند و کاهنها را هم همین ساحرها و اینها تأمین میکردند اینها هم روی عقیده دینیشان این کار را میکردند بعد وقتی دیدند کارشناس دیگر بودند چون دیدند دیگر این از سنخ سحر نیست فوراً ایمان آوردند ﴿وَ أُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدینَ﴾ این نشان میدهد که اینها بیاختیار نه اینکه بیاختیار یعنی از شدت علاقه و شوق به سجده افتادند برای اینکه این کار را فرعون تعمیه نکند عوامفریبی نکند همان سحرهای که ایمان آوردند گفتند: ﴿آمَنّا بِرَبِّ الْعالَمینَ﴾ و چون فرعون داعیه داشت و میگفت: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾ مبادا او بهرهبرداری سوء کند آن مجمل را مفصل کردند آن ربالعالمین را توضیح دادند گفتند: ﴿رَبِّ مُوسَی وَهَارُونَ﴾ رب موسی و هارون هم برای همه مشخص شده بود چون فرعون گفته بود: ﴿فَمَنْ رَبُّکُما یا مُوسی ٭ قالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾ برای همه مشخص شده بود که رب موسی و هارون کیست و فرعون هم چه ادعایی دارد لذا ساحران وقتی به سجده افتادند و ایمان آوردند گفتند: ﴿آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ برای اینکه فرعون نگوید به این رب العالمین من هستم برای اینکه ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾ را از فرعون شنیده بودند سحره این جمله را اضافه کردند گفتند: ﴿رَبِّ مُوسَی وَهَارُونَ﴾.
مطلب مهمی که در جریان حضرت موسی است این است که فرعون چند تا مشکل داشت و موسای کلیم (سلام الله علیه) هم چند تا حقیقت در کارش بود مشکل فرعون همان تهمت زدن و انگهای سیاسی زدن و اینها بود اولاً خود فرعون در عین حال که میگفت: ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾ در عین حال که میگفت: ﴿انا ربکم الاعلی﴾ یک دین جدای از سیاست داشت و یک سیاست جدای از دین داشت یک ربوبیت سیاسی برای او مطرح بود که خود را رب میدانست یک ربوبیت عبودی بود که برای غیر قائل بود خود فرعون بتپرست بود همانند سایر بتپرستهای مصر الهی داشت همانند سایر وثنیین مصر به دلیل اینکه درباریان او به فرعون گفتند که ﴿أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَوْمَهُ﴾ آیا اینها را رها میکنی که در شهر آشوب بکنند؟ و تو و آلهه تو را رها بکنند همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیه 127 که در پیش داریم به خواست خدا ملأ از قوم فرعون به او اینچنین گفتند: ﴿وَ قالَ الْمََلأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی اْلأَرْضِ﴾ که این کار سیاسی دارد میکند یک، و ﴿وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ﴾ این کار عبادی میکند این دو، درباریان به فرعون گفتند موسای کلیم دو کار میخواهد بکند هم مشکل سیاسی ایجاد میکند برای اینکه فساد میکند در زمین هم مشکل عبادی ایجاد میکند برای اینکه آلهه تو و بتهای تو و خدایان تو را به استهزاء گرفته است ﴿وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ﴾ با اینکه خود فرعون میگفت: ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾ معلوم میشود این الهی که فرعون ادعا میکرد یک اله سیاسی بود یعنی اداره این کشور به فکر من است و رهبری این مملکت به اندیشه من است این میشود اله سیاسی آن به خاک افتادن و امثال ذلک در برابر بت است حالا یا گاو یا تمثال گاو است هر چه است این آله مصر بود و خود فرعون هم گرفتار چنین وثنیت بود فرعون که اینچنین نبود که از سایر مصریها جدا باشد و وثنی نباشد که.
پرسش...
پاسخ: ارباب منطقه جزئی وگرنه آن رب العالمین را که رب العالمین مطلق است آن را معمولاً میپذیرند خداست چون چنین چیزی تقریباً تفکیک ربوبیت رب العالمین از سرپرستی مردم است این را مشرکین حجاز هم قبول داشتند یک خدایی که از آدم مسئولیت نخواهد عقیده به او سهل المعونه است غالب مشرکین یا همه آنها خدا را به عنوان واجب الوجود قبول داشتند یک، به عنوان خالق قبول داشتند دو، برای خالق هم شریک قائل نبودند سه، مگر مثالاً به برخی از یزدان اهریمنیها اسناد داده شده که حالا تا چند اندازه درست باشد یا نه. در مرحله چهارم او را به عنوان رب الارباب قبول داشتند چهار، برای رب الارباب بودن او و رب العالمین بودن او شریک قائل نبودند پنج، منتها باری کارهای جزئی ربوبیتهای جزئی ارباب متفرعه قائل بودند. رب ارض کسی است رب انسان کسی است رب شجر کسی است رب بحر کسی است رب برّ کسی است و قیامت را هم منکر بودند چنین خدایی که از آدم کاری نخواهد کاری هم به آدم نداشته باشد این را هر بتپرستی قبول دارد چون که بتپرستان حجاز هم قبول داشتند آن خدایی که از آدم مسئولیت بخواهد و انسان در برابر او مسئول باش او را انبیا اصرار داشتند که کارها را او باید دستور بدهد همه برنامهها را یک، و حسابرسی همه و همه کارها به عهده اوست دو، معاد حق است نبوت حق است وگرنه اصل ربوبیت را که سهل المعونه همه میپذیرفتند.
پرسش...
پاسخ: ادعای سیاسیاش.
پرسش...
پاسخ: اله سیاسیاش.
برای اینکه آلهتک معلوم میشود که آن آله معبودهای همه بودند که یکی از آن عبادت کنندهها خود فرعون بود اگر فرعون ربوبیت عبادیاش جدای از ربوبیت سیاسی نبود که نمیگفتند: ﴿وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ﴾ معلوم میشود فرعون یک الهی داشت یک آلهای داشت اینها که اشراف بودند چند تا بت داشتند گذشته از اینکه بتهای معابد عمومی را تعظیم میکردند بتهایی هم در معابد خصوصی داشتند در خانه داشتند که از آنها مدد مخفیانه میطلبیدند همین اباسفیانها و سایر صنادید قریش از بتهای معروف بتکدهشان که متأسفانه کعبه بود یک بتهایی هم در خانه داشتند در هنگام آمدن به جنگ بدر گذشته از اینکه از بتهای کعبه کمک میگرفتند از بتهای خصوصی منزلهای شخصی هم مدد گرفتند و آمدند.
پرسش...
پاسخ: چرا دیگر ﴿لِیفسَدُوا﴾ دیگر اینها که میآیند در کشور چون مصلح تویی خود فرعون گفته بود که﴿انا ربکم الاعلی﴾ ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾ ﴿ما اهدیکم إلا سبیل الرشاد﴾ و ﴿انی اخاف ان یبدل دینکم﴾ ﴿أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ﴾ این تقابل بین دین و فساد همین است که این یا میخواهد ربوبیت عبادی را از شما بگیرد این بتهای شما را یا ربوبیت سیاسی را از شما بگیرد اگر ربوبیت سیاسی را گرفت که فساد در زمین پیدا میشود من شما را هدایت میکنم ﴿مَا أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشَادِ﴾ من شما را به رشد و سعادتتان را هدایت میکنم خب همین انسان که داعیهدار سعادت مردم مصر بود خودش یک بتی داشت آن نیایشهای شبانه یا روزانه اینها یا هر وقتی که داشتند آن به عنوان یک ربوبیت عبادی بود رهبری قانونی کشور را هم اندیشه شخصی فرعون اداره میکرد.
پرسش...
پاسخ: آن ﴿رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾ خود فرعون میگوید: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾ یک، ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾ دو، این میشود حصر چه آن جمله چه این جمله اما این آیه 127 سوره «اعراف» این است که ملأ فرعون به فرعون گفتند که [اگر] موسی را رها کنی چند تا مشکل ایجاد میکند یکی فساد فی الارض است برای اینکه قانون تو را بهم میزند یکی فساد اعتقادی ایجاد میکند برای اینکه آلهه تو را ترک میکند معلوم میشود فرعون خودش بتپرست بود اینچنین نبود که او بتی نداشته باشد حالا یا گاوپرست بودند مصریها یا معبود دیگری را تحسین میکردند از این جمله بر میآید که ﴿وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ﴾ که به خواست خدا وقتی در همین سوره «اعراف» به آیه 127 رسیدیم روشنتر خواهد شد که اینها یک ربوبیت سیاسی داشتند که میگفتند کشور را اندیشه فرعون باید اداره کند یک ربوبیت دینی داشتند که روی نیایشها و دعاها و نذورات و صدقات و حل بیماریها و امثال ذلک. این مشکل فرعون بود و برای همین امر خودش هم حساس بود درباریان او هم حساس بودند هم خودش برای تهییج میگفت که این میخواهد شما را از شهر بیرون کند ﴿انّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی اْلأَرْضِ الْفَسادَ﴾ هم درباریان او میگفتند که ﴿أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَوْمَهُ لیُفسدوا فِی الأَرضِ وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ﴾ این دو خطر را یعنی خطر را خطر سیاسی و عبادی را هم خود فرعون گوشزد میکرد هم ملأ فرعون به فرعون گوشزد میکردند تا حساسیت ایجاد کنند هم درباره فرعون هم درباره مردم.
مطلب مهمی که بعد در پیش داریم به خواست خدا الآن سرفصلش گفته میشود و در طی مباحث بعد روشنتر میشود این است که وجود مبارک موسای کلیم لحظه به لحظه با آن اعجازهای غیبی و تصرفات الهی روبهروست یک وقت است که خدا به موسای کلیم میفرماید: ﴿مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ﴾ خدا نمیگوید این عصایی که در دست توست آن را برای چی میخواهی گفت این چیست نه برای چه میخواهی موسی باید عرض میکرد که هر چه تو بخواهی چون در طلیعه امر بود گفت عصاست فرمود عصاست بیانداز ببینم عصاست یا نه؟ وقتی انداخت ﴿تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانُّ وَلّی مُدْبِرًا﴾ فرمود نگو عصا بگو هر چه تو بخواهی اینچنین نیست که از حقایق یک چیزی داشته باشند و ذات اقدس الهی تابع اینها باشد و بخواهد اینها را اداره کند بودن اینها و هستی اینها به اراده اوست و هر چه او بخواهد اینها هستند آن وقت در اواخر امر دیگر موسای کلیم این طور حرف نمیزد گفت هر چه تو بخواهی یک وقت است که خدا میفرماید: ﴿مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ﴾ در طلیعه امر است تعلیم از اینجا شروع میشود این هم طبق جریان عادی عرض کرد عصاست ﴿قالَ هِیَ عَصایَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیْها وَ أَهُشُّ بِها عَلی غَنَمی وَ لِیَ فیها مَآرِبُ أُخْری﴾ فرمود: ﴿فَأَلْقاها فَإِذا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعی﴾ یا ﴿تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانُّ﴾ از آن به بعد موسای کلیم متوجه شد به اینکه خب این عصایی که حالا از شعیب گرفته بالأخره سالها یا ماههاست که این تکه چوب در دست اوست وقتی خدا بخواهد این بشود ثعبان مبین یا جان فوراً به صورت مار در میآید این یک، یک قدری گذشت و تأثیرات الهی جلوتر آمد تاکنون درباره عصای موسی بود که در دست موسی است الآن به دست موسی رسید فرمود دست را در بغل کن که ببینم چه خبر است دست را در بغل کرد و دست هم عوض شد حالا آن عصای دست بود این خود دست بود سالیان متمادی عصا در دست آدم است اما مثل دست آدم نیست که بالأخره دست عضو آدم است و انسان میداند دیگر رنگش را میداند که این رنگ بر میگردد میشود بیضاء این مرحله دوم. مرحله سوم هم که آن بخش مهم است که به خواست خدا در پیش داریم آن قلب موسی است که کل بساط موسی عوض شد ﴿وَ خَرَّ مُوسی صَعِقًا﴾ خب این خیلی فاصله است یک وقت عصا اوضاعش عوض میشود یک وقت دست اوضاعش عوض میشود یک وقت دل اوضاعش عوض میشود در همه مراحل برای او روشن شد که چیزی را که ذات اقدس الهی بخواهد همان خواهد شد و جهان به اراده او دارد اداره میشود. حیف این موسای کلیم که گرفتار این بنیاسرائیل شد حیف. خب این عظمت موسای کلیم است اینکه در تمام زیارتها به ما دستور دادند عرض ادب کنید به پیشگاه انبیا همین است دیگر اینها مردان جهانی هستند آدم (سلام الله علیه) نوح (سلام الله علیه) ابراهیم (سلام الله علیه) موسی (سلام الله علیه) عیسی (سلام الله علیه) وجود مبارک خضر (سلام الله علیه) اینها مردان جهانی هستند برای اینکه ما یاد و نام اینها را داشته باشیم در تمام روزها به ما گفتهاند نسبت به اینها عرض ارادت و عرض ادب کنید سلام عرض کنید به اینها.
مطلب بعدی آن است که ایمان ساحران تعیین کننده بود بر خلاف ایمان تماشاچیان اگر چند نفر از تماشاچیان ایمان میآوردند خیلی مؤثر نبود ساحران طبق چند نکتهای که در ایمان آنها بود ایمانشان تعیین کنده بود یکی اینکه همان طوری که اشاره شد اینها معمولاً متولیان مراکز مذهب بودند و اقبال و ادبار اینها در امور دینی مردم مؤثر بود یکی اینکه اینها کارشناساند بالأخره اینها هستند که تشخیص میدهند سحر چیست معجزه چیست و جهت دیگر هم آن است که اینها مورد امید درباریان فرعون بودند بعد هم این سخن فرعون گفت که این یک نقشهای است که شما در شهر کشیدید این یک تهمت بیّنالغی است برای اینکه موسای کلیم که اینها را نمیشناخت تو اینها را از شهرهای پراکنده جمع کردی اینها با موسای کلیم که جلسه و انجمن نداشتند که ﴿انَّ هذا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدینَةِ﴾ تو با اینها جلسه داشتی نه موسای کلیم اینها به دستور تو آمدند مأمورین تو رفتند دنبال اینها و اینها را آوردند اینها با موسای کلیم درگیر بودند و با موسای کلیم جلسه نداشتند تا بگویی با اینها نشستی و توطئه کردی اینها که مستقیماً به دربار بو آمدند گفتند: ﴿إِنَّ لَنا َلأَجْرًا إِنْ کُنّا نَحْنُ الْغالِبینَ﴾ این چه حرف باطلی میزنی ﴿انَّ هذا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدینَةِ﴾ بنابراین توطئهای در کار نبود بعد هم چنین آدمی داعیه بر سلطه دلها دارد میگوید ایمان شما باید بدست من باشد چرا شما ایمان آوردید؟ ﴿آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ﴾ آن وقت عقاید و افکار اینها هم باید از فرعون اجازه میگرفتند. الآن بعضیها نقل کردهاند این اهرام مصر بالأخره حالا که معلوم نیست کدام یک از اینها برای فرعون بود که چون لقب سلاطین مصر را میگفتند خدیو، فرعون و مانند آن کدام یک از این اهرام لاشه آن فرعون معروف را در بر دارد یا اصلاً هست یا نه ولی این کلمه را در کنار برخی از اهرام معروف مصر نوشتهاند ﴿فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً﴾ این را نوشتهاند برای عبرتگیری. تحدید مهمی که فرعون کرده بود گفته بود من دست و پایتان را قطع میکنم و مانند آن این کارشناسان سحر چون با یک نیت پاکی آمده بودند و فکر میکردند که دینشان حق است و در صدد حق بودند که بالأخره حق نصیبشان شد اینها گفتند که ما این خطر را تحمل میکنیم هر کاری از دستت میآید بکن اما فوراً متوسل شدند به همین خدایی که تازه به او ایمان آودهاند گفتند خدایا این کار بسیار سختی است ما گفتیم بکن این هم که میکند گفت: ﴿لأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ﴾ دست راست و پای چپ و دست چپ و پای راست اینها را مِن خلاف قطع میکند دست راست و پای چپ قطع کردن گذشته از اینکه انسان را فاقد این اعضا میکند بالأخره به یک صورت مستنکری هم بر میآورد گفت: ﴿لأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ﴾ اینچنین نیست که دست راست و پای راست را قطع کنند بلکه دست راست و پای چپ و دست چپ و پای راست، این مرگ تدریجی با چنین کشتار بیرحمانهای را این سحره که مؤمن شدند تحمل کردند و تحمل میکنند گفتند: ﴿قالُوا لا ضَیْرَ إِنّا إِلی رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ﴾ اما برای اینکه به ذات اقدس الهی پناهنده بشوند و از او مدد بگیرند تا در این راه صابر باشند عرض کردند: ﴿رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْرًا وَ تَوَفَّنا مُسْلِمینَ﴾ عرض کردند خدایا صبری به ما بده که ما این خطر را تحمل کنیم و تا زندهایم اسلام را داشته باشیم که مبادا این خطر باعث بشود ما ـ معاذالله ـ مرتد بشویم.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است