- 755
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 111 تا 120 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 111 تا 120 سوره اعراف "
وقتی موسای کلیم (س) برهان اقامه کرد و بیّنه ارائه کرد فرعون نپذیرفت
آفریدگار هر موجودی خداست هدف نهایی هر موجودی هم خداست و ناظم درونی هر موجودی هم خداست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ أَرْسِلْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرینَ ٭ یَأْتُوکَ بِکُلِّ ساحِرٍ عَلیمٍ ٭ وَ جاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قالُوا إِنَّ لَنا َلأَجْرًا إِنْ کُنّا نَحْنُ الْغالِبینَ ٭ قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ ٭ قالُوا یا مُوسی إِمّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقینَ ٭ قالَ أَلْقُوا فَلَمّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظیمٍ ٭ وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ ٭ فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ٭ فَغُلِبُوا هُنالِکَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرینَ ٭ وَ أُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدینَ﴾
وقتی موسای کلیم (سلام الله علیه) برهان اقامه کرد و بیّنه ارائه کرد فرعون نپذیرفت برهانش در سورهٴ مبارکهٴ «طه» است که خداوند ﴿الَّذی أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾ هم به نظام فاعلی هم به نظام غایی هم به نظام داخلی اشاره کرد که آفریدگار هر موجودی خداست هدف نهایی هر موجودی هم خداست و ناظم درونی هر موجودی هم خداست ﴿أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾ این برهان که اثر نکرد آن معجزه را ارائه کرد آن معجزه هم بیاثر شد فرعون تهدید کرد گفت اگر دست از این مکتب برنداری تو را زندانی میکنم تهدید فرعون این بود در سورهٴ مبارکهٴ «شعرا» تهدید فرعون به این صورت یاد شده است که اگر آیه 29 ﴿قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهًَا غَیْری َلأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونینَ﴾ اینگونه از تهدیدها را فرعون و درباریانش داشتند برای اعمال این تصمیم اطرافیان او به او گفتند عجله نکن ﴿أَرْجِهْ وَ أَخاهُ﴾ ارجه اصلش ارجعه بود یعنی أخره آن تصمیمی که درباره موسی و هارون داری حالا یا قتل است یا زندان است یا تبعید است عجله نکن بگذار ما از راه مبارزه علمی و علنی و عملی او را شکست بدهیم بعد به عنوان اینکه به این سرزمین دارد خیانت میکند هر تصمیمی که میخواهید بگیرید بگیرید اتهام موسای کلیم این بود که ﴿یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ﴾ چه اینکه خود فرعون به مردم گفته بود که ﴿یَذْهَبا بِطَریقَتِکُمُ الْمُثْلی﴾ ﴿إِنّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی اْلأَرْضِ الْفَسادَ﴾ اینها اتهاماتی بود که دربار فرعون به وجود مبارک موسی و هارون (سلام الله علیهما) میزدند تهدید هم این بود که گفتند: ﴿َلأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونینَ﴾ آن اتهام این هم تهدید اطرافیان گفتند که ﴿أَرْجِهِ وَأَخَاهُ﴾ یعنی ارجعه یعنی أخره این تصمیمی که داری حالا یا زندان کردن است یا تبعید است یا قتل است یا شکنجه است یا هر چه است صبر بکن بعد از یک مناظره و تحدّی عمل شود آنگاه این پیشنهاد مورد قبول قرار گرفت به فرعون گفتند که ﴿وَ أَرْسِلْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرینَ﴾ یعنی مأمورین را بفرست که اینها حاشر باشند جامع باشند گردآورندهها را به شهرها اعزام بکن که آنها بروند ساحران را محشور کنند یعنی مجموع کنند حاشرین یعنی جامعین ﴿أَرْسِلْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرینَ﴾ را تا این حاشرین این جامعین این گردآورندهها ساحرین را جمع کنند گردبیاورند بیاورند در مصر آنها هم پذیرفتند که این حاشرین بروند و هر ساحر کارشناس و کارآزمودهای را حاضر کنند ﴿یَأْتُوکَ بِکُلِّ ساحِرٍ عَلیمٍ﴾ نه هر کسی که مقداری سحر بلد است بلکه متخصص در رشته سحر باشد چون آن روز متخصصین هم کم نبودند این پیشنهاد عملی شد و حاشرین یعنی جامعین یعنی مأمورانی که اعزام شدند برای گردآوری ساحران اینها رفتند و ساحران را آوردند ﴿وَ جاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ﴾ اینها آمدند به دربار فرعون ﴿قالُوا إِنَّ لَنا َلأَجْرًا إِنْ کُنّا نَحْنُ الْغالِبینَ﴾ گفتند ما مجبوریم این کار را انجام بدهیم یا نه یک پاداشی هم داریم؟ یک وقت است که روی زور و قلدری از ما کار میخواهی یک وقت است نه اگر ما پیروز شدیم یک پاداشی هم به ما میدهی بعید بود فرعونی که ﴿یُذبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَیَسْتَحْیی نِسَاءَهُمْ﴾ در برابر اینها مزدی به اینها بدهد حالا ممکن بود مزدی به اینها بدهد ولی قطعی نبود لذا اینها گفتند آیا ما مجبوریم یا بالأخره مزدی هم هست؟ گذشته از این توقع داشتند که اگر پیروز بشوند یک بهره دیگری هم ببرند فرعون گفت ﴿نَعَمْ﴾ یعنی آن اجر را دارید و سمتها و پستهای کلیدی هم به شما میدهم ﴿وَ إِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ﴾ جزء کسانی خواهید بود که به دربار من نزدیکاید خب اگر سمتهای کلیدی و پستهای حساس داشته باشند مقرباند دیگر این ﴿قالُوا إِنَّ لَنا َلأَجْرًا إِنْ کُنّا نَحْنُ الْغالِبینَ﴾ اگر این تعبیر را فرعون کرده بود این کلمه اجر این تنوین اجر برای تفخیم و تعظیم بود اما چون خود سحره این تعبیر را دارند شاید منظورشان اصل اجر باشد نه اجر مهم البته توقع آنها ممکن است اجر مهم باشد ولی اگر خود فرعون گفته باشد «ان لکم لاجرا» این تنوین، تنوین تفحیم بود مسلماً و اما آنها تقاضای چنین چیزی را دارند میگویند: ﴿إِنَّ لَنا َلأَجْرًا﴾ که در حالت استفهام است که این اصل اجر را مسئلت میکنند البته بعید نیست که منظور از این اجر، اجر عظیم باشد یعنی پاداش مهم ولی اثباتش آسان نیست مگر به قرینه ﴿إِنْ کُنّا نَحْنُ الْغالِبینَ﴾ اگر ما در این مسابقه برنده شدیم باید یک اجر و پاداش مهمی داشته باشیم فرعون هم تصدیق کرد گفت گذشته از آن پاداش مهم جزء مقربین درگاه ما و دستگاه ما خواهید بود. حالا این مبارزه و مسابقه شروع شد تحدّی شروع شد سحره فرعون به موسی (سلام الله علیه) گفتند: ﴿إِمّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقینَ﴾ که بحثشش دیروز گذشت وجود مبارک موسی (سلام الله علیه) فرمود: ﴿ألْقَوْا﴾ شما اول بیاندازید ﴿قالَ أَلْقُوا فَلَمّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ﴾ منظور از ناس همه تماشاگران بودند نه توده مردم در مقابل موسای کلیم حتی در خود موسای کلیم هم این اثر را گذاشتند منتها اثری که در موسای کلیم گذاشتند آن رهبت و خوف نبود ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ﴾ شامل موسای کلیم هم میشود اما ﴿وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ﴾ شامل موسای کلیم میشد چرا ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ﴾ شامل موسای کلیم میشود؟ به قرینه آیه 66 سورهٴ مبارکهٴ «طه» که فرمود: ﴿قَالَ بَلْ أَلْقُوا﴾ شما این طنابها را بیاندازید ﴿فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعی﴾ پس در قوه خیال و متخیله موسای کلیم (سلام الله علیه) هم این اثر ظهور کرد که موسی میدید اینها راه میروند به صورت مار درآمدهاند اما موسی نترسید ترس برای موسی نبود برای اینکه موسی از مار واقعی نمیترسد چه برسد به مار خیالی مار واقعی عصای اوست که از او نمیترسد در طلیعه امر در آغاز رسالت ذات اقدس الهی به موسای کلیم طبق آیات شانزده به بعد سورهٴ «طه» فرمود: ﴿وَ ما تِلْکَ بِیَمینِکَ یا مُوسی ٭ قالَ هِیَ عَصایَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیْها وَ أَهُشُّ بِها عَلی غَنَمی وَ لِیَ فیها مَآرِبُ أُخْری ٭ قالَ أَلْقِها یا مُوسی ٭ فَأَلْقاها فَإِذا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعی﴾ برای اولین بار است در شب تار کوه طور این عصا شده مار برای اولین بار است، لذا موسای کلیم ترس، عصا شده مار، مار واقعی هم هست خب خوف دارد آنگاه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعیدُها سیرَتَهَا اْلأُولی﴾ نفرمود من این را به صورت اولی در میآورم عصا میکنم تو بگیر نه همین که مار است بگیر من میخواهم با دست تو مار عصا بشود و عصا مار بشود هر دو به دست تو، تو یداللهی دیگر در این حال.
پرسش...
پاسخ: آن هم در طلیعه وحیگیری است دیگر هر دو چه در سورهٴ «شعرا» چه در سورهٴ «طه» در همان شب تار در کوه طور بود این اولین بار است آنجایی که ﴿کَأَنَّها جَانُّ وَلّی مُدْبِرًا﴾ آن برای اولین بار است اولین بار ترس هم دارد که چون اینها که ذاتاً بیترس نیستند که اینها ذاتاً بنده خدا هستند وقتی یک انسانی ببیند چوبی مار واقعی شده و آن هم به سرعت در جهش است خب میترسد دیگر ذات اقدس الهی فرمود نترس دیگر نترسید که نترسید. آن خوف برای بار اولش است بعدها مکرر در مکرر این عصا ثعبان مبین میشد با دست موسای کلیم ثعبان میشد با دست موسای کلیم بر میگشت و عصا میشد.
پرسش...
پاسخ: افراد عادی مگر مارگیر باشد وگرنه افراد عادی چطور از مار نمیترسند.
پرسش...
پاسخ: دوم بار هم میترسد سوم بار هم میترسد وقتی آدم مار ببیند میترسد مگر کسی با اعجاز الهی سلطه بر مار داشته باشد دیگر بعد نمیترسد به اعانت الهی نمیترسد وگرنه خب جریان طبیعی است دیگر ﴿ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ﴾ هیچ پیامبری معجزه نمیآورد مگر به اذن خدا ذات افدس اله وقتی اذن داد فرمود بگیر این گفتن دیگر امر تشریعی نیست که فقط یک تکلیف محض باشد یعنی میتوانی بگیری نفرمود من این مار را چوب میکنم بعد چوب را بگیر فرمود تو بگیر من این را بعد چوب میکنم ﴿خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَی﴾ این دست زد و مار را گرفت و بعد این شده چوب گرفتن همان خب و چوب شدن همان پس بار اول طبیعی است باید بترسد، ترسید، بارهای بعد چون به عنایت الهی بود نترسید که نترسید دیگران میترسیدند ولی او نترسید پس در جریان میدان مبارزه و مسابقه همگان خیال میکردند اینها مارند یک، ترسیدند دو، ولی در وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) ترس پدید نیامد یک، گرچه به حسب ظاهر موسای کلیم میدید که مار راه افتاده است دیگر ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعی﴾ اما ﴿وَاسْتَرْهَبُوهُمْ﴾ در آن نیست بنابراین در این صحنه که استرهاب است و رهنت و خوف ایجاد کردن است همگان هراسناک شدند در چنین صحنهای وجود مبارک موسای کلیم یک خوفی پیدا کرد آن خوف را در سورهٴ «شعرا» به این صورت بیان فرمود که ﴿فَأَوْجَسَ فی نَفْسِهِ خیفَةً مُوسی﴾ که موسای کلیم ترسید آن ترس را وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) تبیین کرد که ترس موسای کلیم برای خودش نبود برای درک ضعیف مردم بود که اگر مردم نتوانند بین سحر و معجزه فرق بگذارند چه کرد؟ آن را در سورهٴ «طه» آیه 67 به بعد اینچنین بیان کرد بعد از اینکه فرمود: ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعی﴾ فرمود: ﴿فَأَوْجَسَ فی نَفْسِهِ خیفَةً مُوسی﴾ چون آخر این آیات به الف ختم میشود برای دعایت فواصل و بخش پایانی آیات این کلمه موسی که فاعل اوجس است مؤخر شده اصلش این است که «فأوجس موسی فی نفسه خیفة»، خب آنگاه این ترس بود این کدام ترس است؟ خب چطور وقتی که در جریان ارائه این معجزه به فرعون ﴿فَأَلْقی عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبینٌ﴾ نترسید بعد هم گرفت شده عصا حالا اینجا از مارهای غیر واقعی میترسد؟ این از مار واقعی و ثعبان واقعی خودش نترسید چون در جریان اینکه فرعون گفت که ﴿فَأْتِ بِآیَةٍ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقینَ﴾ اگر معجزهای آوردی راست میگویی بیار ﴿فَأَلْقی عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبینٌ﴾ آنجا که دیگر سخن از خوف نبود آنکه ثعبان حقیقی بود ثعبان مبین بود خیال که نبود در جریان این طنابها و در جریان این چوبها که وجود مبارک حضرت موسی میداند اینها سحراند نه معجزه اینها چوباند اینها طناباند از اینها میترسد؟ پس خود آیه دلالت میکند بر اینکه ترس موسی از این مارها نبود ﴿فَأَوْجَسَ فی نَفْسِهِ خیفَةً مُوسی﴾ این را چون بشر عالم که نمیترسد چون بشر عالم وقتی که میبیند این چوب است نمیترسد که این بیان را وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) در خطبه چهارم نهجالبلاغه بصورت باز ذکر فرمود، فرمود به اینکه در بخش پایانی خطبه چهارم نهجالبلاغه «ما شککت فی الحق مُذ اریته» از آن لحظهای که حق را به من ارائه کردند و من به رؤیت حق نائل شدم نه به نگاه که بشود علم حصولی بلکه به رؤیت که بشود علم حضوری «ما شککتُ فی الحق مذُ اریته» از آن لحظهای که حق را به من ارائه دادند من درباره حق شک نکردم. حالا و ان قلت شما از آن جهت که معصومید ولی خدا هستید شکی نمیکنید خب معصوم و ولی خدا نباید شک بکند پس چرا موسای کلیم ترسید؟ آنگاه به عنوان جواب سؤال مقدر میفرماید که «لم یوجس موسی (علیه السلام) خیفة علی نفسه» چون در آیه دارد ﴿فِی نَفَسِهِ﴾ نه علی نفسه در باطنش ترسید نه برای خودش ترسید فرمود: «لم یوجس موسی (علیه السلام) خیفة علی نفسه» گرچه ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی﴾ خب پس ترس موسی چه چیزی بود؟ «بل أشفق من غلبة الجهال و دول الضلال» از این جهت ترسید که خب اگر من هم عصا را القا بکنم آن هم بشود مار و این تماشاچی بیتشخیص نتواند بین معجزه و سحر ساحران فرق بگذارد چه کنم؟ قهراً میگویند تو پیغمبر نیستی و من را تکذیب میکنند آن وقت دین خدا باطل خواهد بود ترسم از این است البته انسان وظیفه این بیش از این ندارد لکن رنج میبرد و غصه میخورد از اینکه دین خدا پیاده نشده است وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن قدر غمگین شده بود که ذات اقدس الهی به او تسلی میدهد ﴿فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفًا﴾ ، ﴿وَ ما أَکْثَرُ النّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنینَ﴾ ، ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ این قدر غصه و حسرت نخور ایمان نیاوردند که نیاوردند این یک دلداری و تسلیت است یک چیز کمالی است که انسان رنج ببرد ببیند که دین خدا در زحمت است گاهی امام میفرمود نه تنها در جلسات خصوصی در جلسات عمومی اعلام میکرد، اصلاً من خوابم نبرد وقتی این را از دولت وقت شنیدم وقتی من شنیدم مثلاً اعلم این حرف را زد اصلاً دیشب خوابم نبرد خب راست میگفت کسی که درد دین دارد این است دیگر میفرمود خوابم نبرد در همین مسجد اعظم فرمود وقتی من این را شنیدم یا آن تعهد یا آن پیمان نفت را شنیدم اصلاً خوابم نبرد خب آدم وقتی غصه داشته باشد خوابش نمیبرد یک داستان شیرینی در این الغارات آمده الغارات یک کتاب لطیفی است قبل از نهجالبلاغه تقریباً صد و اندی سال قبل از نهجالبلاغه نوشته شده غارتهایی که بنیامیه در عصر حضرت امیر کردند در آن کتاب جمع شده و به این مناسبت شده الغارات و خطبهها و نامهها و بخشنامههای حضرت امیر که در نهجالبلاغه آمده یکی از مدارک نهجالبلاغه همان الغارات است آنجا حضرت پاسخ میدهد اعتراض میکند بخشنامه صادر میکند در برابر غارتهای بنیامیه در آن کتاب آمده است که چه چیزی مهم است و چه چیزی ضد دارد و چه چیزی ضد ندارد هر چیزی ضد ندارد هر چیزی یک ضدی خدا بر او خلق کرده است اگر شیشه است مثلا سنگ است و اگر آتش است و آب است و مانند آن هر چیزی یک ضدی دارد تا میرسید به اینجا که بالأخره اگر آهن سخت است آتش مثلاً او را نرم میکند و اگر آتش پرحرارت است آب او را افسرده میکند بالأخره آن که همه این کارها را میکند انسان است انسان است که قادر است همه اینها را انجام بدهد بعد میگوید به اینکه خواب بر قدرت انسان مسلط است انسان هر چه مقتدر باشد بالأخره وقتی خواب آمد میافتد و بالاتر از خواب اندوه است که نمیگذارد انسان بخوابد اندوه قاهر بر نوم است هیچ طوری خواب را هم نمیگیرد. یک بیان لطیفی آنجا دارد به هر تقدیر فرمود به اینکه ما هرگز شک نکردیم من شک نکردم و اگر در قرآن خواندهاید که وجود مبارک حضرت موسای کلیم ترسید این ترسش برای این بود که اگر اینها نتوانند تشخیص بدهند من معجزه آوردم دیگران سحر آوردند بین این مار و آن مار خیلی فرق است آن را عقل تشخیص میدهد نه حس اینها هم که گرفتار حساند «لم یوجس موسی (علیه السلام) خیفة علی نفسه» چون ﴿فِی نَفْسِهِ خِیفَةً﴾ است نه علی نفسه «بل اشفق من غلبة الجهال و دول الضلال» این است که گفتند تا آنجا که ممکن است مردم را عالم بکنید. خب پس این ترس برای آن جهت بود آنجا که ﴿وَاسْتَرْهَبُوهُمْ﴾ دارد روی این جمعبندی معلوم میشود که ﴿وَاسْتَرْهَبُوهُمْ﴾ یقیناً به خود مردم برمیگردد اما ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ﴾ حتی موسای کلیم (سلام الله علیه) را میتواند شامل بشود برای اینکه آیه 66 سورهٴ «طه» در جریان سحربینی موسای کلیم این آیه را دارد که ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعی﴾ حالا در چنین فضایی ذات اقدس الهی فرمود به اینکه ما وحی فرستادیم اینجا همه کارها را موسی به وحی الهی میکند اما برای اهمیت مسئله اینجا ذات اقدس الهی کلمه ﴿وَأَوْحَیْنَا﴾ را ذکر میکند.
پرسش...
پاسخ: نه تکذیب آدم را خائف نمیکند غمگین میکند خوف غیر از غم است در طلیعه امر در شب تار در کوه طور اولین بار آدم مار ببیند خوب میترسد بعد هم که فهمید نه این به اراده الهی است خدا که اراده کند میشود عصا خدا اراده کند میشود مار و ذات اقدس الهی دستور داد ﴿خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ﴾ این دیگر نترسید که نترسید این برای خوف. بعد شفقت است شفقت است هراس از ضعف تشخیص مردم است نه برای خودش این در میدان مسابقه و مبارزه است در جای دیگر نیست که غم البته است اما آن شفقت و خوف شکست این در میدان مسابقه است دیگر.
پرسش...
پاسخ: بله حالا تا به آنجا برسیم آن هم قبلاً اشاره شد به اینکه اینها که روی برهان تشخیص ندادند روی حس تشخیص دادند بالأخره آدم وقتی که اهل برهان نباشد برابر با حس و تجربه داوری میکند به حسب ظاهر دیدند خب یک چیزی قویتر از چیز دیگر بود قبول کردند اگر اهل برهان بودند میفهمیدند معجزه ما هی؟ است السحر ما هو؟ اینها دیگر به دنبال گوساله سامری نمیرفتند اینها دیدند یک چوبی اژدها شد گفتند امنّا و صدقنا بعد دیدند ﴿عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ﴾ گفتند امنّا و صدقنا فرق بین اینکه المعجزه ما هی؟ و السحر ما هو؟ برهان فلسفی میخواهد با حس که نمیشود تشخیص داد آنچه که که با حس بیاید با حس میرود آن که فهمید حقیقت معجزه چیست فرق اعجاز با علوم غریبه چیست این برای همیشه دنبال موسی است آن کسی که ببیند که نه یک چوب مار شد میگوید امنّا و صدقنا میبیند ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ﴾ میگوید امنّا و صدقنا خب به هر تقدیر در اینجا ذات اقدس الهی میفرماید که ﴿وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ﴾ حرفی که در بحث دیروز نقل شد برای بعضی از بزرگان اهل معرفت است این وقتی بر دست صاحب المنار بیافتد این به دنبال این است که ما موصوله است یا ما مصدریه است گفت اگر ما موصوله باشد این معنا درست است اگر مصدریه باشد درست نیست آن معنایی که اوج گرفته وقتی به دست او برسد جور در نمیآید. حالا ما با قطع نظر از حرفهای خارجی به خود آیه مراجعه کنیم ببینیم آیات اولاً و بالذات لو خلیت و التباها چیست آیه این است که ما دستور دادیم تو عصا را القا کنی ﴿فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ﴾ چه این ما موصوله باشد یعنی چیزی چه مصدریه باشد که به جای ان است یأفکون را تأویل به مصدر میبرد ﴿ما یَأْفِکُونَ﴾ میشود افک تلقف افکهم چه این باشد چه آن باشد افک یعنی وارون کردن سرنگون کردن زیرورو کردند دروغ را که میگویند افک برای آن است که این محمول برای یک موضوع دیگر است به این موضوع نسبت میدهند این موضوع برای یک محمول دیگر است به این محمول ارتباط میدهند این وارونه کردن میشود افک خب کار سحر چه بود؟ کار سحره چوبسازی بود طناببافی بود طناب را که اینها نبافتند چوب را اینها نساختند روی چوب کار کردند آن کار سحر است ما یأ فکونشان سحراست چه ما مصدریه باشد چه موصوله سحر است سحر اینها را از بین برد میرسیم به آیات سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» یا «طه» چون بخشی ازاینها درسورهٴ مبارکهٴ «شعراء» است بخشی هم در سورهٴ مبارکهٴ «طه» در سورهٴ «طه» آیه 67 به بعد فرمود که ﴿قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ اْلأَعْلی ٭ وَ أَلْقِ ما فی یَمینِکَ تلقف﴾ ببیند این مرتب دارد امر میکند این آن این تلقف جواب امر است امر را ذات اقدس الهی به موسی میکند جواب امر را آن حیه باید بدهد امر را به موسی میکند آن جواب امری که مجزوم است آن تلقف ضمیرش به حیه برمیگردد به همان عصا برمی گرد ﴿وَ أَلْقِ ما فی یَمینِکَ﴾ تلقف یعنی آن هم مأمور است این کار را بکند مثل اینکه به مادر موسی فرمود که ﴿فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ﴾ مرتب ببینید دارد امر میکند میگوید بیانداز دریا و دریا هم میگویم ببر در خانه فرعون این هم امر است دیگر فرمود که ﴿لاَ تَخَافِی وَلاَ تَحْزَنِی﴾ وقتی این کار را کردی ﴿إِنّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلینَ﴾ این را ﴿فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ﴾ این امراست ﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسّاحِلِ﴾ این هم امراست مرتب دارد دستور میدهد به مادر موسی دارد دستور میدهد به دریا دارد دستور میدهد به عمله و اکرهٴ فرعون دارد دستور میدهد این یک نظام تکوینی است دیگر ﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوُّ لی وَ عَدُوُّ لَهُ﴾ این امر قضا و قدر است این باید بگیرد آن باید ببرد تا آنجا ببرد تا اینجا فرمود تو بیانداز یک، چوب میبلعد دو، حالا چه چیزی را میبلعد؟ فرمود: ﴿وَ أَلْقِ ما فی یَمینِکَ تَلْقَفْ﴾ همین عصا، چه چیزی را ﴿مَا صَنَعُوا﴾ را ﴿مَا صَنَعُوا﴾ی ساحران چه چیزی بود؟ عصا بود چوب بود حبال و عصا بود یا سحر بود ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا﴾ بعد فرمود ﴿إِنَّمَا﴾ منتها این ﴿إِنَّمَا﴾ همان طور که در بحث دیروز گذشت در رسم الخط قرآنی است وگرنه در قواعد عربی باید این چنین نوشته میشد «انّ ما صنعوا» این ﴿إِنَّمَا﴾ که حرف نیست نظیر «انّما الاعمال بالنیات» که نظیر ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم﴾ آن که نظیر انّما نیست نظیر «انما الاعمال بالنیات» آن یک حرف است یک اسم است یک حرف مشبهة بالفعل است یک اسم است و منصوب و اینها ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم﴾ حالا روی رسمالخط وقرائت خاص قرآن میگوید: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم﴾ اینجا هم ﴿إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ وَ لا یُفْلِحُ السّاحِرُ حَیْثُ أَتی﴾ چه صغرا و کبرا شکل اولی از این ظریفتر فرمود که ﴿وَ أَلْقِ ما فی یَمینِکَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا﴾ ﴿مَا صَنَعُوا﴾ چیست؟ ﴿إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ﴾ پس «تلقف الکید» نه «تلقف الحبل» نه «تلقف العصا» وقتی به دست المنار میدهیم آن درمیآید حالا ممکن است کسی بگوید به اینکه اگر این کار طوری باشد که وقتی عصا را انداخت چون این میدان شده بود میدان مار همه ترسیدند وقتی این عصا را وجود مبارک موسای کلیم انداخت همه این چوبها ایستادند همه این طنابها ایستادند دیدند یک مار است میدانداری میکند برخی خیال کردند که وقتی بخورد بهتر است همگان میفهمند خب حالا آنکه به زعم شما خورد چون اینها میگویند خورد گفتند که اگر بخورد بهتر است روشن میشود کسی نمیتواند اعتراض کند خب با اینکه به خیال شما خورد آنها که باید بپذیرند پذیرفتند آنهایی که نمیخواستند بپذیرند نپذیرفتند درباریان فرعون که نپذیرفتند فرعون که نپذیرفت گفت این ساحرعظیمی است ﴿عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ﴾ کبیرشماست ﴿عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ﴾ آن هم سحر است این هم سحر است این منتها سحر بزگتر است آنچه بهانه میگیرد بعد از ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ بهانه میگیرد آنکه بهانه میگیرد ﴿وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ بِکُلِّ آیَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَکَ﴾ بهانه میگیرد خب به زعم مشهور بین اهل تفسیر این است که این عصای موسای کلیم اینها همه را خورد چرا آنها باز ایمان نیاوردند؟ فقط چند تا کارشناس متعهد ایمان آوردند معلوم میشود که در این جهت فرقی ندارد چه ما ظاهر قرآن را حفظ بکنیم چه نه یک طرزی معنا بکنیم که به ذهن عوام بهتر بیاید خب اینها که مطابق با آیه نیست آیه میگوید: ﴿تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ﴾ یعنی تلقف الکید حالا وقت خواندن میگوییم ﴿تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ﴾ ﴿تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ﴾ مگر حبال و عصی افک اینها بود این طور نیست که خب بنابراین ظاهر آیه این است که آن سحر را از بین بردند حالا باید ببینیم آن روایتی که در جریان حضرت امام رضا (سلام الله علیه) است تا چه اندازه سند درست است تا چه اندازه دلالتش معتبر است و تا چه اندازه با ظاهر مطابقت میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
وقتی موسای کلیم (س) برهان اقامه کرد و بیّنه ارائه کرد فرعون نپذیرفت
آفریدگار هر موجودی خداست هدف نهایی هر موجودی هم خداست و ناظم درونی هر موجودی هم خداست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ أَرْسِلْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرینَ ٭ یَأْتُوکَ بِکُلِّ ساحِرٍ عَلیمٍ ٭ وَ جاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قالُوا إِنَّ لَنا َلأَجْرًا إِنْ کُنّا نَحْنُ الْغالِبینَ ٭ قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ ٭ قالُوا یا مُوسی إِمّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقینَ ٭ قالَ أَلْقُوا فَلَمّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظیمٍ ٭ وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ ٭ فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ٭ فَغُلِبُوا هُنالِکَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرینَ ٭ وَ أُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدینَ﴾
وقتی موسای کلیم (سلام الله علیه) برهان اقامه کرد و بیّنه ارائه کرد فرعون نپذیرفت برهانش در سورهٴ مبارکهٴ «طه» است که خداوند ﴿الَّذی أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾ هم به نظام فاعلی هم به نظام غایی هم به نظام داخلی اشاره کرد که آفریدگار هر موجودی خداست هدف نهایی هر موجودی هم خداست و ناظم درونی هر موجودی هم خداست ﴿أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾ این برهان که اثر نکرد آن معجزه را ارائه کرد آن معجزه هم بیاثر شد فرعون تهدید کرد گفت اگر دست از این مکتب برنداری تو را زندانی میکنم تهدید فرعون این بود در سورهٴ مبارکهٴ «شعرا» تهدید فرعون به این صورت یاد شده است که اگر آیه 29 ﴿قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهًَا غَیْری َلأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونینَ﴾ اینگونه از تهدیدها را فرعون و درباریانش داشتند برای اعمال این تصمیم اطرافیان او به او گفتند عجله نکن ﴿أَرْجِهْ وَ أَخاهُ﴾ ارجه اصلش ارجعه بود یعنی أخره آن تصمیمی که درباره موسی و هارون داری حالا یا قتل است یا زندان است یا تبعید است عجله نکن بگذار ما از راه مبارزه علمی و علنی و عملی او را شکست بدهیم بعد به عنوان اینکه به این سرزمین دارد خیانت میکند هر تصمیمی که میخواهید بگیرید بگیرید اتهام موسای کلیم این بود که ﴿یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ﴾ چه اینکه خود فرعون به مردم گفته بود که ﴿یَذْهَبا بِطَریقَتِکُمُ الْمُثْلی﴾ ﴿إِنّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی اْلأَرْضِ الْفَسادَ﴾ اینها اتهاماتی بود که دربار فرعون به وجود مبارک موسی و هارون (سلام الله علیهما) میزدند تهدید هم این بود که گفتند: ﴿َلأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونینَ﴾ آن اتهام این هم تهدید اطرافیان گفتند که ﴿أَرْجِهِ وَأَخَاهُ﴾ یعنی ارجعه یعنی أخره این تصمیمی که داری حالا یا زندان کردن است یا تبعید است یا قتل است یا شکنجه است یا هر چه است صبر بکن بعد از یک مناظره و تحدّی عمل شود آنگاه این پیشنهاد مورد قبول قرار گرفت به فرعون گفتند که ﴿وَ أَرْسِلْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرینَ﴾ یعنی مأمورین را بفرست که اینها حاشر باشند جامع باشند گردآورندهها را به شهرها اعزام بکن که آنها بروند ساحران را محشور کنند یعنی مجموع کنند حاشرین یعنی جامعین ﴿أَرْسِلْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرینَ﴾ را تا این حاشرین این جامعین این گردآورندهها ساحرین را جمع کنند گردبیاورند بیاورند در مصر آنها هم پذیرفتند که این حاشرین بروند و هر ساحر کارشناس و کارآزمودهای را حاضر کنند ﴿یَأْتُوکَ بِکُلِّ ساحِرٍ عَلیمٍ﴾ نه هر کسی که مقداری سحر بلد است بلکه متخصص در رشته سحر باشد چون آن روز متخصصین هم کم نبودند این پیشنهاد عملی شد و حاشرین یعنی جامعین یعنی مأمورانی که اعزام شدند برای گردآوری ساحران اینها رفتند و ساحران را آوردند ﴿وَ جاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ﴾ اینها آمدند به دربار فرعون ﴿قالُوا إِنَّ لَنا َلأَجْرًا إِنْ کُنّا نَحْنُ الْغالِبینَ﴾ گفتند ما مجبوریم این کار را انجام بدهیم یا نه یک پاداشی هم داریم؟ یک وقت است که روی زور و قلدری از ما کار میخواهی یک وقت است نه اگر ما پیروز شدیم یک پاداشی هم به ما میدهی بعید بود فرعونی که ﴿یُذبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَیَسْتَحْیی نِسَاءَهُمْ﴾ در برابر اینها مزدی به اینها بدهد حالا ممکن بود مزدی به اینها بدهد ولی قطعی نبود لذا اینها گفتند آیا ما مجبوریم یا بالأخره مزدی هم هست؟ گذشته از این توقع داشتند که اگر پیروز بشوند یک بهره دیگری هم ببرند فرعون گفت ﴿نَعَمْ﴾ یعنی آن اجر را دارید و سمتها و پستهای کلیدی هم به شما میدهم ﴿وَ إِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ﴾ جزء کسانی خواهید بود که به دربار من نزدیکاید خب اگر سمتهای کلیدی و پستهای حساس داشته باشند مقرباند دیگر این ﴿قالُوا إِنَّ لَنا َلأَجْرًا إِنْ کُنّا نَحْنُ الْغالِبینَ﴾ اگر این تعبیر را فرعون کرده بود این کلمه اجر این تنوین اجر برای تفخیم و تعظیم بود اما چون خود سحره این تعبیر را دارند شاید منظورشان اصل اجر باشد نه اجر مهم البته توقع آنها ممکن است اجر مهم باشد ولی اگر خود فرعون گفته باشد «ان لکم لاجرا» این تنوین، تنوین تفحیم بود مسلماً و اما آنها تقاضای چنین چیزی را دارند میگویند: ﴿إِنَّ لَنا َلأَجْرًا﴾ که در حالت استفهام است که این اصل اجر را مسئلت میکنند البته بعید نیست که منظور از این اجر، اجر عظیم باشد یعنی پاداش مهم ولی اثباتش آسان نیست مگر به قرینه ﴿إِنْ کُنّا نَحْنُ الْغالِبینَ﴾ اگر ما در این مسابقه برنده شدیم باید یک اجر و پاداش مهمی داشته باشیم فرعون هم تصدیق کرد گفت گذشته از آن پاداش مهم جزء مقربین درگاه ما و دستگاه ما خواهید بود. حالا این مبارزه و مسابقه شروع شد تحدّی شروع شد سحره فرعون به موسی (سلام الله علیه) گفتند: ﴿إِمّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقینَ﴾ که بحثشش دیروز گذشت وجود مبارک موسی (سلام الله علیه) فرمود: ﴿ألْقَوْا﴾ شما اول بیاندازید ﴿قالَ أَلْقُوا فَلَمّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ﴾ منظور از ناس همه تماشاگران بودند نه توده مردم در مقابل موسای کلیم حتی در خود موسای کلیم هم این اثر را گذاشتند منتها اثری که در موسای کلیم گذاشتند آن رهبت و خوف نبود ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ﴾ شامل موسای کلیم هم میشود اما ﴿وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ﴾ شامل موسای کلیم میشد چرا ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ﴾ شامل موسای کلیم میشود؟ به قرینه آیه 66 سورهٴ مبارکهٴ «طه» که فرمود: ﴿قَالَ بَلْ أَلْقُوا﴾ شما این طنابها را بیاندازید ﴿فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعی﴾ پس در قوه خیال و متخیله موسای کلیم (سلام الله علیه) هم این اثر ظهور کرد که موسی میدید اینها راه میروند به صورت مار درآمدهاند اما موسی نترسید ترس برای موسی نبود برای اینکه موسی از مار واقعی نمیترسد چه برسد به مار خیالی مار واقعی عصای اوست که از او نمیترسد در طلیعه امر در آغاز رسالت ذات اقدس الهی به موسای کلیم طبق آیات شانزده به بعد سورهٴ «طه» فرمود: ﴿وَ ما تِلْکَ بِیَمینِکَ یا مُوسی ٭ قالَ هِیَ عَصایَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیْها وَ أَهُشُّ بِها عَلی غَنَمی وَ لِیَ فیها مَآرِبُ أُخْری ٭ قالَ أَلْقِها یا مُوسی ٭ فَأَلْقاها فَإِذا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعی﴾ برای اولین بار است در شب تار کوه طور این عصا شده مار برای اولین بار است، لذا موسای کلیم ترس، عصا شده مار، مار واقعی هم هست خب خوف دارد آنگاه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعیدُها سیرَتَهَا اْلأُولی﴾ نفرمود من این را به صورت اولی در میآورم عصا میکنم تو بگیر نه همین که مار است بگیر من میخواهم با دست تو مار عصا بشود و عصا مار بشود هر دو به دست تو، تو یداللهی دیگر در این حال.
پرسش...
پاسخ: آن هم در طلیعه وحیگیری است دیگر هر دو چه در سورهٴ «شعرا» چه در سورهٴ «طه» در همان شب تار در کوه طور بود این اولین بار است آنجایی که ﴿کَأَنَّها جَانُّ وَلّی مُدْبِرًا﴾ آن برای اولین بار است اولین بار ترس هم دارد که چون اینها که ذاتاً بیترس نیستند که اینها ذاتاً بنده خدا هستند وقتی یک انسانی ببیند چوبی مار واقعی شده و آن هم به سرعت در جهش است خب میترسد دیگر ذات اقدس الهی فرمود نترس دیگر نترسید که نترسید. آن خوف برای بار اولش است بعدها مکرر در مکرر این عصا ثعبان مبین میشد با دست موسای کلیم ثعبان میشد با دست موسای کلیم بر میگشت و عصا میشد.
پرسش...
پاسخ: افراد عادی مگر مارگیر باشد وگرنه افراد عادی چطور از مار نمیترسند.
پرسش...
پاسخ: دوم بار هم میترسد سوم بار هم میترسد وقتی آدم مار ببیند میترسد مگر کسی با اعجاز الهی سلطه بر مار داشته باشد دیگر بعد نمیترسد به اعانت الهی نمیترسد وگرنه خب جریان طبیعی است دیگر ﴿ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ﴾ هیچ پیامبری معجزه نمیآورد مگر به اذن خدا ذات افدس اله وقتی اذن داد فرمود بگیر این گفتن دیگر امر تشریعی نیست که فقط یک تکلیف محض باشد یعنی میتوانی بگیری نفرمود من این مار را چوب میکنم بعد چوب را بگیر فرمود تو بگیر من این را بعد چوب میکنم ﴿خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَی﴾ این دست زد و مار را گرفت و بعد این شده چوب گرفتن همان خب و چوب شدن همان پس بار اول طبیعی است باید بترسد، ترسید، بارهای بعد چون به عنایت الهی بود نترسید که نترسید دیگران میترسیدند ولی او نترسید پس در جریان میدان مبارزه و مسابقه همگان خیال میکردند اینها مارند یک، ترسیدند دو، ولی در وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) ترس پدید نیامد یک، گرچه به حسب ظاهر موسای کلیم میدید که مار راه افتاده است دیگر ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعی﴾ اما ﴿وَاسْتَرْهَبُوهُمْ﴾ در آن نیست بنابراین در این صحنه که استرهاب است و رهنت و خوف ایجاد کردن است همگان هراسناک شدند در چنین صحنهای وجود مبارک موسای کلیم یک خوفی پیدا کرد آن خوف را در سورهٴ «شعرا» به این صورت بیان فرمود که ﴿فَأَوْجَسَ فی نَفْسِهِ خیفَةً مُوسی﴾ که موسای کلیم ترسید آن ترس را وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) تبیین کرد که ترس موسای کلیم برای خودش نبود برای درک ضعیف مردم بود که اگر مردم نتوانند بین سحر و معجزه فرق بگذارند چه کرد؟ آن را در سورهٴ «طه» آیه 67 به بعد اینچنین بیان کرد بعد از اینکه فرمود: ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعی﴾ فرمود: ﴿فَأَوْجَسَ فی نَفْسِهِ خیفَةً مُوسی﴾ چون آخر این آیات به الف ختم میشود برای دعایت فواصل و بخش پایانی آیات این کلمه موسی که فاعل اوجس است مؤخر شده اصلش این است که «فأوجس موسی فی نفسه خیفة»، خب آنگاه این ترس بود این کدام ترس است؟ خب چطور وقتی که در جریان ارائه این معجزه به فرعون ﴿فَأَلْقی عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبینٌ﴾ نترسید بعد هم گرفت شده عصا حالا اینجا از مارهای غیر واقعی میترسد؟ این از مار واقعی و ثعبان واقعی خودش نترسید چون در جریان اینکه فرعون گفت که ﴿فَأْتِ بِآیَةٍ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقینَ﴾ اگر معجزهای آوردی راست میگویی بیار ﴿فَأَلْقی عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبینٌ﴾ آنجا که دیگر سخن از خوف نبود آنکه ثعبان حقیقی بود ثعبان مبین بود خیال که نبود در جریان این طنابها و در جریان این چوبها که وجود مبارک حضرت موسی میداند اینها سحراند نه معجزه اینها چوباند اینها طناباند از اینها میترسد؟ پس خود آیه دلالت میکند بر اینکه ترس موسی از این مارها نبود ﴿فَأَوْجَسَ فی نَفْسِهِ خیفَةً مُوسی﴾ این را چون بشر عالم که نمیترسد چون بشر عالم وقتی که میبیند این چوب است نمیترسد که این بیان را وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) در خطبه چهارم نهجالبلاغه بصورت باز ذکر فرمود، فرمود به اینکه در بخش پایانی خطبه چهارم نهجالبلاغه «ما شککت فی الحق مُذ اریته» از آن لحظهای که حق را به من ارائه کردند و من به رؤیت حق نائل شدم نه به نگاه که بشود علم حصولی بلکه به رؤیت که بشود علم حضوری «ما شککتُ فی الحق مذُ اریته» از آن لحظهای که حق را به من ارائه دادند من درباره حق شک نکردم. حالا و ان قلت شما از آن جهت که معصومید ولی خدا هستید شکی نمیکنید خب معصوم و ولی خدا نباید شک بکند پس چرا موسای کلیم ترسید؟ آنگاه به عنوان جواب سؤال مقدر میفرماید که «لم یوجس موسی (علیه السلام) خیفة علی نفسه» چون در آیه دارد ﴿فِی نَفَسِهِ﴾ نه علی نفسه در باطنش ترسید نه برای خودش ترسید فرمود: «لم یوجس موسی (علیه السلام) خیفة علی نفسه» گرچه ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی﴾ خب پس ترس موسی چه چیزی بود؟ «بل أشفق من غلبة الجهال و دول الضلال» از این جهت ترسید که خب اگر من هم عصا را القا بکنم آن هم بشود مار و این تماشاچی بیتشخیص نتواند بین معجزه و سحر ساحران فرق بگذارد چه کنم؟ قهراً میگویند تو پیغمبر نیستی و من را تکذیب میکنند آن وقت دین خدا باطل خواهد بود ترسم از این است البته انسان وظیفه این بیش از این ندارد لکن رنج میبرد و غصه میخورد از اینکه دین خدا پیاده نشده است وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن قدر غمگین شده بود که ذات اقدس الهی به او تسلی میدهد ﴿فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفًا﴾ ، ﴿وَ ما أَکْثَرُ النّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنینَ﴾ ، ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ این قدر غصه و حسرت نخور ایمان نیاوردند که نیاوردند این یک دلداری و تسلیت است یک چیز کمالی است که انسان رنج ببرد ببیند که دین خدا در زحمت است گاهی امام میفرمود نه تنها در جلسات خصوصی در جلسات عمومی اعلام میکرد، اصلاً من خوابم نبرد وقتی این را از دولت وقت شنیدم وقتی من شنیدم مثلاً اعلم این حرف را زد اصلاً دیشب خوابم نبرد خب راست میگفت کسی که درد دین دارد این است دیگر میفرمود خوابم نبرد در همین مسجد اعظم فرمود وقتی من این را شنیدم یا آن تعهد یا آن پیمان نفت را شنیدم اصلاً خوابم نبرد خب آدم وقتی غصه داشته باشد خوابش نمیبرد یک داستان شیرینی در این الغارات آمده الغارات یک کتاب لطیفی است قبل از نهجالبلاغه تقریباً صد و اندی سال قبل از نهجالبلاغه نوشته شده غارتهایی که بنیامیه در عصر حضرت امیر کردند در آن کتاب جمع شده و به این مناسبت شده الغارات و خطبهها و نامهها و بخشنامههای حضرت امیر که در نهجالبلاغه آمده یکی از مدارک نهجالبلاغه همان الغارات است آنجا حضرت پاسخ میدهد اعتراض میکند بخشنامه صادر میکند در برابر غارتهای بنیامیه در آن کتاب آمده است که چه چیزی مهم است و چه چیزی ضد دارد و چه چیزی ضد ندارد هر چیزی ضد ندارد هر چیزی یک ضدی خدا بر او خلق کرده است اگر شیشه است مثلا سنگ است و اگر آتش است و آب است و مانند آن هر چیزی یک ضدی دارد تا میرسید به اینجا که بالأخره اگر آهن سخت است آتش مثلاً او را نرم میکند و اگر آتش پرحرارت است آب او را افسرده میکند بالأخره آن که همه این کارها را میکند انسان است انسان است که قادر است همه اینها را انجام بدهد بعد میگوید به اینکه خواب بر قدرت انسان مسلط است انسان هر چه مقتدر باشد بالأخره وقتی خواب آمد میافتد و بالاتر از خواب اندوه است که نمیگذارد انسان بخوابد اندوه قاهر بر نوم است هیچ طوری خواب را هم نمیگیرد. یک بیان لطیفی آنجا دارد به هر تقدیر فرمود به اینکه ما هرگز شک نکردیم من شک نکردم و اگر در قرآن خواندهاید که وجود مبارک حضرت موسای کلیم ترسید این ترسش برای این بود که اگر اینها نتوانند تشخیص بدهند من معجزه آوردم دیگران سحر آوردند بین این مار و آن مار خیلی فرق است آن را عقل تشخیص میدهد نه حس اینها هم که گرفتار حساند «لم یوجس موسی (علیه السلام) خیفة علی نفسه» چون ﴿فِی نَفْسِهِ خِیفَةً﴾ است نه علی نفسه «بل اشفق من غلبة الجهال و دول الضلال» این است که گفتند تا آنجا که ممکن است مردم را عالم بکنید. خب پس این ترس برای آن جهت بود آنجا که ﴿وَاسْتَرْهَبُوهُمْ﴾ دارد روی این جمعبندی معلوم میشود که ﴿وَاسْتَرْهَبُوهُمْ﴾ یقیناً به خود مردم برمیگردد اما ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ﴾ حتی موسای کلیم (سلام الله علیه) را میتواند شامل بشود برای اینکه آیه 66 سورهٴ «طه» در جریان سحربینی موسای کلیم این آیه را دارد که ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعی﴾ حالا در چنین فضایی ذات اقدس الهی فرمود به اینکه ما وحی فرستادیم اینجا همه کارها را موسی به وحی الهی میکند اما برای اهمیت مسئله اینجا ذات اقدس الهی کلمه ﴿وَأَوْحَیْنَا﴾ را ذکر میکند.
پرسش...
پاسخ: نه تکذیب آدم را خائف نمیکند غمگین میکند خوف غیر از غم است در طلیعه امر در شب تار در کوه طور اولین بار آدم مار ببیند خوب میترسد بعد هم که فهمید نه این به اراده الهی است خدا که اراده کند میشود عصا خدا اراده کند میشود مار و ذات اقدس الهی دستور داد ﴿خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ﴾ این دیگر نترسید که نترسید این برای خوف. بعد شفقت است شفقت است هراس از ضعف تشخیص مردم است نه برای خودش این در میدان مسابقه و مبارزه است در جای دیگر نیست که غم البته است اما آن شفقت و خوف شکست این در میدان مسابقه است دیگر.
پرسش...
پاسخ: بله حالا تا به آنجا برسیم آن هم قبلاً اشاره شد به اینکه اینها که روی برهان تشخیص ندادند روی حس تشخیص دادند بالأخره آدم وقتی که اهل برهان نباشد برابر با حس و تجربه داوری میکند به حسب ظاهر دیدند خب یک چیزی قویتر از چیز دیگر بود قبول کردند اگر اهل برهان بودند میفهمیدند معجزه ما هی؟ است السحر ما هو؟ اینها دیگر به دنبال گوساله سامری نمیرفتند اینها دیدند یک چوبی اژدها شد گفتند امنّا و صدقنا بعد دیدند ﴿عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ﴾ گفتند امنّا و صدقنا فرق بین اینکه المعجزه ما هی؟ و السحر ما هو؟ برهان فلسفی میخواهد با حس که نمیشود تشخیص داد آنچه که که با حس بیاید با حس میرود آن که فهمید حقیقت معجزه چیست فرق اعجاز با علوم غریبه چیست این برای همیشه دنبال موسی است آن کسی که ببیند که نه یک چوب مار شد میگوید امنّا و صدقنا میبیند ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ﴾ میگوید امنّا و صدقنا خب به هر تقدیر در اینجا ذات اقدس الهی میفرماید که ﴿وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ﴾ حرفی که در بحث دیروز نقل شد برای بعضی از بزرگان اهل معرفت است این وقتی بر دست صاحب المنار بیافتد این به دنبال این است که ما موصوله است یا ما مصدریه است گفت اگر ما موصوله باشد این معنا درست است اگر مصدریه باشد درست نیست آن معنایی که اوج گرفته وقتی به دست او برسد جور در نمیآید. حالا ما با قطع نظر از حرفهای خارجی به خود آیه مراجعه کنیم ببینیم آیات اولاً و بالذات لو خلیت و التباها چیست آیه این است که ما دستور دادیم تو عصا را القا کنی ﴿فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ﴾ چه این ما موصوله باشد یعنی چیزی چه مصدریه باشد که به جای ان است یأفکون را تأویل به مصدر میبرد ﴿ما یَأْفِکُونَ﴾ میشود افک تلقف افکهم چه این باشد چه آن باشد افک یعنی وارون کردن سرنگون کردن زیرورو کردند دروغ را که میگویند افک برای آن است که این محمول برای یک موضوع دیگر است به این موضوع نسبت میدهند این موضوع برای یک محمول دیگر است به این محمول ارتباط میدهند این وارونه کردن میشود افک خب کار سحر چه بود؟ کار سحره چوبسازی بود طناببافی بود طناب را که اینها نبافتند چوب را اینها نساختند روی چوب کار کردند آن کار سحر است ما یأ فکونشان سحراست چه ما مصدریه باشد چه موصوله سحر است سحر اینها را از بین برد میرسیم به آیات سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» یا «طه» چون بخشی ازاینها درسورهٴ مبارکهٴ «شعراء» است بخشی هم در سورهٴ مبارکهٴ «طه» در سورهٴ «طه» آیه 67 به بعد فرمود که ﴿قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ اْلأَعْلی ٭ وَ أَلْقِ ما فی یَمینِکَ تلقف﴾ ببیند این مرتب دارد امر میکند این آن این تلقف جواب امر است امر را ذات اقدس الهی به موسی میکند جواب امر را آن حیه باید بدهد امر را به موسی میکند آن جواب امری که مجزوم است آن تلقف ضمیرش به حیه برمیگردد به همان عصا برمی گرد ﴿وَ أَلْقِ ما فی یَمینِکَ﴾ تلقف یعنی آن هم مأمور است این کار را بکند مثل اینکه به مادر موسی فرمود که ﴿فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ﴾ مرتب ببینید دارد امر میکند میگوید بیانداز دریا و دریا هم میگویم ببر در خانه فرعون این هم امر است دیگر فرمود که ﴿لاَ تَخَافِی وَلاَ تَحْزَنِی﴾ وقتی این کار را کردی ﴿إِنّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلینَ﴾ این را ﴿فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ﴾ این امراست ﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسّاحِلِ﴾ این هم امراست مرتب دارد دستور میدهد به مادر موسی دارد دستور میدهد به دریا دارد دستور میدهد به عمله و اکرهٴ فرعون دارد دستور میدهد این یک نظام تکوینی است دیگر ﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوُّ لی وَ عَدُوُّ لَهُ﴾ این امر قضا و قدر است این باید بگیرد آن باید ببرد تا آنجا ببرد تا اینجا فرمود تو بیانداز یک، چوب میبلعد دو، حالا چه چیزی را میبلعد؟ فرمود: ﴿وَ أَلْقِ ما فی یَمینِکَ تَلْقَفْ﴾ همین عصا، چه چیزی را ﴿مَا صَنَعُوا﴾ را ﴿مَا صَنَعُوا﴾ی ساحران چه چیزی بود؟ عصا بود چوب بود حبال و عصا بود یا سحر بود ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا﴾ بعد فرمود ﴿إِنَّمَا﴾ منتها این ﴿إِنَّمَا﴾ همان طور که در بحث دیروز گذشت در رسم الخط قرآنی است وگرنه در قواعد عربی باید این چنین نوشته میشد «انّ ما صنعوا» این ﴿إِنَّمَا﴾ که حرف نیست نظیر «انّما الاعمال بالنیات» که نظیر ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم﴾ آن که نظیر انّما نیست نظیر «انما الاعمال بالنیات» آن یک حرف است یک اسم است یک حرف مشبهة بالفعل است یک اسم است و منصوب و اینها ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم﴾ حالا روی رسمالخط وقرائت خاص قرآن میگوید: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم﴾ اینجا هم ﴿إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ وَ لا یُفْلِحُ السّاحِرُ حَیْثُ أَتی﴾ چه صغرا و کبرا شکل اولی از این ظریفتر فرمود که ﴿وَ أَلْقِ ما فی یَمینِکَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا﴾ ﴿مَا صَنَعُوا﴾ چیست؟ ﴿إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ﴾ پس «تلقف الکید» نه «تلقف الحبل» نه «تلقف العصا» وقتی به دست المنار میدهیم آن درمیآید حالا ممکن است کسی بگوید به اینکه اگر این کار طوری باشد که وقتی عصا را انداخت چون این میدان شده بود میدان مار همه ترسیدند وقتی این عصا را وجود مبارک موسای کلیم انداخت همه این چوبها ایستادند همه این طنابها ایستادند دیدند یک مار است میدانداری میکند برخی خیال کردند که وقتی بخورد بهتر است همگان میفهمند خب حالا آنکه به زعم شما خورد چون اینها میگویند خورد گفتند که اگر بخورد بهتر است روشن میشود کسی نمیتواند اعتراض کند خب با اینکه به خیال شما خورد آنها که باید بپذیرند پذیرفتند آنهایی که نمیخواستند بپذیرند نپذیرفتند درباریان فرعون که نپذیرفتند فرعون که نپذیرفت گفت این ساحرعظیمی است ﴿عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ﴾ کبیرشماست ﴿عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ﴾ آن هم سحر است این هم سحر است این منتها سحر بزگتر است آنچه بهانه میگیرد بعد از ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ بهانه میگیرد آنکه بهانه میگیرد ﴿وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ بِکُلِّ آیَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَکَ﴾ بهانه میگیرد خب به زعم مشهور بین اهل تفسیر این است که این عصای موسای کلیم اینها همه را خورد چرا آنها باز ایمان نیاوردند؟ فقط چند تا کارشناس متعهد ایمان آوردند معلوم میشود که در این جهت فرقی ندارد چه ما ظاهر قرآن را حفظ بکنیم چه نه یک طرزی معنا بکنیم که به ذهن عوام بهتر بیاید خب اینها که مطابق با آیه نیست آیه میگوید: ﴿تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ﴾ یعنی تلقف الکید حالا وقت خواندن میگوییم ﴿تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ﴾ ﴿تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ﴾ مگر حبال و عصی افک اینها بود این طور نیست که خب بنابراین ظاهر آیه این است که آن سحر را از بین بردند حالا باید ببینیم آن روایتی که در جریان حضرت امام رضا (سلام الله علیه) است تا چه اندازه سند درست است تا چه اندازه دلالتش معتبر است و تا چه اندازه با ظاهر مطابقت میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است