- 740
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 57 و 58 سوره اعراف _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 57 و 58 سوره اعراف _ بخش اول"
- فاصله زمانی یا مکانی و مادی بین زمین و عرش نیست
- ین دو موجود مجرد یا یک موجود مادی و یک موجود مجرد هرگز فاصله زمانی یا مکانی نیست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿وَ هُوَ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتّی إِذا أَقَلَّتْ سَحابًا ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتی لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ٭ وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلاّ نَکِدًا کَذلِکَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ﴾
روایات مربوط به عرش که در ضمن ین آیات آمده بود مفصل بود بخشی از آن روایات در نوبتهای قبل اشاره شد بنا شد بخش دیگر را مطالعه بفرمایید در بعضی از روایات که درباره عرش وارد شده است از وجود مبارک امیر المؤمنین (سلام الله علیه) سؤال کردند که بین زمین تا عرش چقدر فاصله است فرمود: «ان یقول قائل مخلصاً لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» این میشود معراج یک موحّد فاصله زمانی یا مکانی و مادی بین زمین و عرش نیست بین دو موجود مجرد یا یک موجود مادی و یک موجود مجرد هرگز فاصله زمانی یا مکانی نیست فاصله زمانی یا مکانی بین دو موجود مادی فرض میشود بین دو موجود مجرد یا یک موجود مادی و یک موجود مجرد فاصله زمانی یا مکانی یا فواصل مادی دیگر فرض ندارد وقتی عرش مقام فرمانروایی ذات اقدس الهی بود و علم فعلی حق تعالی بود چنین موجودی مادی نیست لذا وجود مبارک امیر المؤمنین (سلام الله علیه) در پاسخ این سؤال که فاصله بین زمین تا عرش چقدر است؟ فرمود انسان مخلصاً بگوید «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» و معنای اخلاص هم آن طوری که مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید از امام (سلام الله علیه) نقل کردند این است که فرمود: «و اخلاصه ان تحجزه لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ عما حرّم الله علیه» معنای اخلاص عبارت از همان جمع بین نظر و عمل اخلاص عبارت از آن است که انسان از نظر اعتقاد موحّد ناب باشد و از نظر عمل هم موحّد ناب یک وقت است بوی وثنیّت یا صنمیت در عقاید او هست چه اینکه مشرکین حجاز در شعار تلبیهشان میگفتند که «اللهم لبّیک لبّیک لا شریک لک لبیک» آنگاه این «لا شریک لک» را به این جمله منضم میکردند «لا شریک لک الاّ شریک هو لک تملکه و ما ملک» یعنی تو شریک داری اما آن شریک در اختیار توست _معاذالله_ این است که در تلبیه چهار بار تصریح به توحید میشود برای همان جاهلیتزدایی است که اصلاً خدا شریک ندارد اگر از نظر اعتقاد کسی موحّد بود و در مقام عمل هم موحّد بود چنین کسی «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» را با اخلاص میگوید گاهی انسان در مقام اعتقاد موحّد هست ولی در مقام عمل موحّد نیست اینکه در ذیل آیه حج آمده است که فرمود: ﴿لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیُّ عَنِ الْعالَمینَ﴾ این کفر در مقام عمل است نه کفر در مقام اعتقاد لذا به کسی که مستطیع بود و عمداً عالماً عامداً مکه نرفت تا زمان مرگ به او میگوید: «فلیمت یهودیاً او نصرانیاً» در جریان ارتداد هم که در ذیل مقبوله عمربن حنظله هست که فرمود من فقیه جامع الشرایط را به عنوان حاکم نصب کردم شما او را به عنوان حکم و حاکم بپذیرید آنگاه فرمود: «الراد علینا کالراد علی الله وهو علی حدّ الشرک بالله» این شرک شرک عملی است دیگر نه شرک اعتقادی حالا اگر کسی حکم حاکم دین را ولو امام معصوم (سلام الله علیه) نقض بکند و عمل نکند چنین کسی ارتداد عملی دارد نه ارتداد اعتقادی و آن حدیث معروف «ارتدّ الناس بعد النبی الاّ ثلاثة أنفار» همان ارتداد عن الولایة است که ارتداد عملی است نه ارتداد اعتقادی که اینها شده باشند مرتد و مشرک و نجس این طور که نیست اگر ارتداد از ولایت است ارتداد از اصلی از اصول مذهب است نه از اصل دین لذا با آنها معامله مسلمین میکردند طاهر میدانستند و احکام اسلام را درباره آنها عمل میکردند به هر تقدیر اگر کسی بخواهد مخلص باشد باید هم در بخش اعتقاد شعار جاهلی ندهد هم در بخش عمل دست و پایش آلوده نشود هیچ کسی گناه نمیکند مگر اینکه در حین گناه مشرک است اصلاً گناه با توحید سازگار نیست و توحید هم با گناه سازگار نیست بیان ذلک این است که یک کسی که گناه میکند یعنی چه؟ اگر نداند که این معصیت است که این ذنب نیست اگر بداند که این گناه است معنایش این است که در عین حال که من میدانم که خدای سبحان چنین دستور داد و قبول دارم دستورات الهی را اما برابر میلم علاقمندم به این شهوت یا غضب عمل بکنم پس او در مقام عمل موحّد نیست یک کفر عملی دارد ولو توحید اعتقادی دارد هیچ کسی گناه نمیکند مگر اینکه در حین گناه خود را صاحبرأی میداند لذا هر گناهی با دعوی ربوبیت همراه از این جهت به صورت کفر عملی درمیآید حالا اگر کسی با اخلاص گفت «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» این از زمین به عرش خدا عروج پیدا کرده است چنین انسانی قلب او میشود عرشالرحمان چنین انسانی اینکه میبینید در بعضی از کتابهای عقلی گاهی مطالب بلند را به عنوان حکمت عرشی یاد میکنند آنها که محققاند در این زمینه معنای حکمت عرشی آنها این است که این مطلب بر قلب ما القا شده است و قلب مؤمن هم عرشالرحمان است لذا از آن به عنوان حکمت عرشی یاد میکنند آنها که مقلدند معنایش این است که این حرف بر عرش دل یک صاحبدلی وارد شده است و ما هم همان را نقل میکنیم مطلب مطلب بلند است بالأخره خب اگر کسی با اخلاص گفت «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» یعنی در مقام علم هم در مقام عمل چنین قلبی عرشالرحمان خواهد بود مشابه این حدیثی است که از وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) نقل شده است و از وجود مبارک امام مجتبی (سلام الله علیه) هم نقل شده است که بین آسمان و زمین چقدر فرق است؟ این را صاحب احتجاج نقل کرده است در همان جلد اول احتجاج هست که یک مردی از شام آمده حضور مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) وجود مبارک امام مجتبی (سلام الله علیه) هم حضور داشت یکی از اسئلهاش این بود که «کم بین السماء و الأرض؟» فرمود: «مد البصر و دعوة المظلوم» یعنی اگر منظور شما آسمان ظاهر است تا آنجا که چشمتان میبیند فاصله است و اگر منظور آسمان غیب است آه مظلوم «دعوة المظلوم» این به آسمان غیب میرود آن وقت چنین انسانی قلبش میشود عرشالرحمان این است که درباره اهلبیت (علیهم السلام) در ذیل کریمه ﴿وَمَا تَشَاؤُونَ إِلاَّ أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ آمده است که وجود مبارک امام (سلام الله علیه) میفرماید: «ان الله جعل قلب ولیه وکر الارادة» ، «بل قلوبنا اوعیة لمشیئة الله» همین است وکر یعنی آشیانه یعنی اراده الهی اگر بخواهد پرواز کند از ملکوت به ناسوت و ملک بیاید آشیانه اراده خدا دل ماست ما میفهمیم خدا چه چیزی گفته است میفهمیم خدا چه اراده کرده است میفهمیم خدا چکار میخواهد بکند میفهمیم چه بلایی میخواهد نازل کند میفهمیم چه لطفی میخواهد بکند، وکر اراده خدا یا آشیانه اراده الهی بودن یا وعاء و ظرف اراده الهی بودن همین است چون این ارادهها ارادههای فعلی است یک و اراده فعلی خارج از ذات است دو، هرچه خارج از ذات است ممکن است سه، اگر ممکن شد انسان کامل میتواند آنجا حضور و ظهور داشته باشد چهار، اینکه اراده ذاتی نیست که بنابراین اگر کسی بخواهد قلبش عرشالرحمن بشود همین است و اگر حمران بن اعین از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) آن روایت را نقل میکند که حضرت فرمود برو به مردم کوفه بگو هر کس بتواند طرزی زندگی کند که در قیامت بگوید: «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» این یقیناً اهل بهشت است فوراً عرض کرد همین طور صریح من بروم به مردم بگویم فرمود بله برو بگو عرض کرد در بین اینها شیعه هست غیر شیعه هست فرمود آن که موحّد ناب نیست در قیامت یادش میرود «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» منظور این نیست که اگر کسی در دنیا بگوید «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» در آخرت بهشت میدهند در دنیا «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» گو زیاد است اگر کسی این هنر را بتواند داشته باشد که زبانش تا موت ب«لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» مترنم باشد در برزخ به این قول قائل باشد در ساحره قیامت وقتی حرف میزند بتواند بگوید «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» این یقیناً اهل بهشت است خدا وعده نداد اگر کسی در دنیا کار خوب بکند در قیامت بهشت برود فرمود اگر کسی بتواند کار خوب را به همراه خود تا قیامت بیاورد ﴿مَن جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ که در بحثهای قبل هم مبسوطاً گذشت نه «من فعل» و اگر کسی کار خوب بکند اگر کسی بتواند این هنر را داشته باشد کار خوب بکند حدوثاً و آن را به هم نزند بقائاً و این حسنه در جان او ملکه بشود ثالثاً با این حسنه بمیرد و با این حسنه محشور بشود رابعاً این اهل بهشت است ﴿مَن جَاءَ بِالحَسَنَةِ﴾ نه «من فعل الحسنة» لذا کسی در قیامت میتواند بگوید «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» که با توحید زندگی کند با توحید هم بمیرد وجود مبارک امام (سلام الله علیه) به حمران فرمود شما نگران نباشید «اذا کان یوم القیامة وَجمع الله الأولین فیسلب منهم لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» این «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» از یادشان میرود لذا در قیامت از عدهای سؤال میکنند پیامبر شما کیست؟ اینها اصلاً یادشان نیست بعد از احقابی از عذاب حالا تقریباً نزدیک یک قرن هشتاد سال وقتی معذّب بودند کم کم یادشان میآید میگویند پیامبر ما کسی است که قرآن بر او نازل شده است هنوز نام مبارک حضرت یادشان نمیآید مرگ چیز آسانی نیست انسان تا زنده است زبان در اختیار اوست همین که به لبه احتضار رسید تمام اعضا و جوارح در اختیار عمل اوست این طور نیست که انسان حالا حرف بزند فردا هم بتواند حرف بزند این تلقین میت که مسائل ابتدایی و الف بای دین را تلقین میکنند از همین قبیل است مگر کسی یادش است که قرآن کتاب اوست مگر کسی یادش است که قبله او کعبه است دین او اسلام است اینچنین آسان نیست مرگ مثل مرض نیست یک تامه موت همه اوضاع را عوض میکند تمام اعضا و جوارح آدم در اختیار عمل قرار میگیرد و برابر عمل حرف میزند و خیلیها در قبر وقتی از او سؤال میکنند «من ربک؟» یادشان نیست «ما دینک؟» یادشان نیست «این قبلتک؟» یادشان نیست «اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا» خب.
پس این حدیث نورانی که از وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) نقل شده است که بین زمین تا عرش چقدر فاصله است؟ فرمود اگر کسی مخلصاً گفت «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» این فاصله را طی میکند از آن به بعد دیگر چنین قلبی میشود عرشالرحمان و این کریمه سوره «فاطر» که ﴿اِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ﴾ اگر مفاد آن آیه بالاتر از این حدیث نباشد حداقلش همین حدیث است چون ﴿اِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ﴾ نه تنها الیالعرش خب «کلم طیب» که از متکلمش جدا نیست نیت که از ناوی جدا نیست عقیده که از معتقد جدا نیست علم که از عمل که از عامل جدا نیست اگر علم صائب و عمل صالح بالا میرود عالم و عامل هم بالا میروند دیگر این دیگر قراردادی که نیست که نامه عمل را ببرند نیت را میبرند نیت یک نیت نفسانی است که با نائی مرتبط است نائی را بالا میبرند ﴿اِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ﴾ لذا برخی از بزرگان این «کلم طیب» را به ارواح طیب تطبیق کردند برای اینکه آن عقاید طیب که از ارواح جدا نیست آن اوصاف نفسانی که از صاحب صفت جدا نیست خب.
مطلب بعدی آن است که در روایات عرش آمده کعبه در حذاء و مقابل و برابر البیتالمعمور است این معنا را آدم وقتی متوجه میشود که ببیند البیتالمعمور هم محاذی عرش است وقتی که به سراغ عرش میرویم میبینیم عرش و کرسی اینها محیط به مجموعه نظام هستیاند که ﴿وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ﴾ بنابراین یک گوشه از نظام به عنوان کرسی یا عرش نیست اگر عرش بالاتر از کرسی است و اگر کرسی که تازه زیر مجموعه عرش است محیط به همه نظام است آن وقت البیتالمعمور محاذی با کرسی باشد یعنی چه؟ اصلاً فرض ندارد یک چیزی محاط باشد یک چیزی محیط باشد این محاط محاذی آن باشد چون آن محیط همه این را در بر دارد یک وقتی پوست پیازی فکر میکنند روی مدارات میگویند مثلاً ما از ده دوازده تا مدار داشته باشیم با یک مرکز وحدت مرکز باعث میشود که این مدارات هر کدام محاذی دیگرند اما اگر البیتالمعمور را ما فرض کردیم یک خانهای است چهار ضلعی که با عبادت فرشتگان آباد است مسجد که خانه خداست معمور به مؤمنین است ﴿إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ اْلآخِرِ﴾ «انما یعمر البیتالمعمور الملائکة السجد فیها» «انما یعمر العرش الملائکة الحافین حول العرش» اگر بیت معمور معمور به ملائکه است و این محاذی عرش است عرش که هم جلوی اوست هم دنبال او هم شرق او هم غرب او هم درون او هم بیرون او خب این عرشی که محیط به تمام درون و بیرون البیتالمعمور است چگونه این البیتالمعمور محاذی اوست؟ قهراً حذا معنای خاص خود را دارد نه حذای فیزیکی باشد یعنی این تمثل یافته اوست و تنزل یافته اوست و رقیقه آن حقیقت است و مانند آن آیت اوست چه اینکه این کعبه هم محاذی آن البیتالمعمور است اینچنین نیست که محاذی فیزیکی باشد خب بنابراین اگر البیتالمعمور محاذی عرش بود این حذا حذای فیزیکی نخواهد بود برای اینکه آن محیط به درون و بیرون و آغاز و انجام و ظاهر و باطن البیت المعمور است.
مطلب بعدی آن است که با این بیان اینکه قلب مؤمن عرش خداست روشن میشود و چون خود عرش مقام فرمانروایی است و این مقام فعل است نه مقام ذات زیر مجموعه ذات است لذا ذات اقدس الهی رب عرش عظیم هم خواهد بود چون مقام عرش مقام خارج از ذات است مقام فعل است فرمانروایی اوست این فرمانروایی که مقام فعل است در تحت آفرینش و تدبیر مقام ذات است و ذات او عین علم ذاتی است عین قدرت ذاتی است و مانند آن تدبیری ماورای عرش هست و آن همین است که خود عرش را تدبیر میکند بنابراین تدبیری فوق عرش هست که خود عرش را تدبیر میکند و ربوبیتی فوق عرش هست که عرش مربوب اوست و اما اینکه در آیه 55 سوره «اعراف» که محل بحث است فرمود: ﴿إِنَّهُ لاَیُحِبُّ المُعْتَدینَ﴾ و در تفسیر اعتدا گفته شد که اگر کسی مقام انبیاء و اولیا را بخواهد اعتداست این دو مطلب است یکی اینکه بخواهد با دعا به مقام نبوت رسالت امامت امثال ذلک برسد این اعتدا و تعدی و تجاوز است برای اینکه ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ و اینها مقامهای کسبی نیست اینها پستهای کلیدی است که ذات اقدس الهی به افراد خاص عطا میکند ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ هیچ ممکن نیست کسی با دعا و نیایش بشود پیغمبر یا امام اما مقام ولایت یک مقامی است برای همگان و درجاتی دارد البته منتها اگر کسی در دعای کمیل و امثال ذلک از ذات اقدس الهی بخواهد که واجعلنی احسن عبیدک یعنی در جمع کسانی که این افراد من نسبت به اینهایی که همتایان مناند از همه بهتر باشم «أقربهم منزلة منک وأخصهم زلفة لدیک» گاهی انسان وارد بیت ولایت میشود و در آنجا که جذب شد حکم همان بیت را پیدا میکند آنچه که دعای نوح (سلام الله علیه) است که ﴿رَبِّ اغْفِرْ لی وَلِوالِدَیَّ وَلِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنًا﴾ اگر کسی در آن بیت داخل شد زیر مجموعه همان است و حکم همانها را پیدا میکند اما اگر کسی بتواند «مستقلاً بحیاده و استقلاله عن الاولیاء» به چنین مقامی برسد البته مقدورش نیست فتحصل [در نتیجه] که این دعای کمیل یا نسبی است نه مطلق یا اگر مطلق است باید انسان جذب بیت الولایه انبیا و اولیا بشود که زیر آن مجموعه قرار بگیرد آن مجموعه البته اخص مقام را دارد «اقربهم منزلة منک» است احسن العباد است و مانند آن.
مطلب بعدی آن است که قرب رحمت خدا این رحمت رحمت رحیمیه است که رحمت خاصه است و به انسان میگویند که او نزدیک است منتها شما باید یک دستی هم تکان بدهید همان جریان حضرت مریم (سلام الله علیه) که از همه راههای غیر عادی او ارتزاق میکرد ﴿کلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً﴾ از راه غیبی مادر شد از راه غیبی ﴿فَأَجَاءَهَا المضخَاضُ إِلَی جِذْعِ النَّخْلَةِ﴾ شد و از راه غیبی آن جزع نخله و درخت پژمرده سرسبز و خرم و شاداب و ثمربخش شد اما از آن به بعد یک دستی هم این باید تکان بدهد ﴿فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلاّ تَحْزَنی﴾ کذا و کذا بعد ﴿وَهُزّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیّاً﴾ یعنی تو هم اهتزاز بده تو هم این شاخه را بتکان از میوهاش که خرماست استفاده بکن یعنی بالأخره این نظام یک دست تکان دادنی لازم است اینچنین نیست که همه کارها از راه غیب باشد گاهی بسیاری از کارها از راه عادی است گاهی دستی از غیب بیرون میآید گاهی برای خواص بسیاری از کارها از راه غیر عادی تأمین میشود ولی یک گوشهاش بالأخره عادی است این خدایی که درخت خشک را مثمر میکند این توان را هم دارد که شاخه را یک مقدار خم کند دیگر نیازی نیست که او دستی برآورد به اهتزاز خوشه و شاخه بپردازد ولی نظام نظام حرکت است فرمود: ﴿وَهُزّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیّاً﴾ این قرب رحمت الهی این است وصولش بالأخره یک دستی تکان دادن یک نیایشی کردن یک تضرعی کردن یک دعایی کردن لازم دارد خب اما اینکه فرمود: ﴿وَ هُوَ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ﴾ نشانههای رحمت در این است که این ریاح را به صورت جمع محلی به الف و لازم ذکر میکند که رحمت او سابق است بر غضب او و ریاحی که مبشرات رحمتاند زیادند برخی نشره هم خواندند در قبال طی این نسیم و این باد مادامی که ساکت است و ساکن است مطوی است وقتی به دستور الهی به راه افتاده منشور است در مقابل آن مطوی لکن قرائتهای رایج همان ﴿بُشْرًا﴾ هست که آیات دیگر هم ﴿بُشْرًا﴾ دارد و برخی از آیات به صورت روشن مبشرات دارد تا معلوم بشود که نشراً نیست این ﴿بُشْرًا﴾ است در آیه 46 سورهٴ مبارکهٴ «روم» این است ﴿وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ﴾ بنابراین آنچه که در محل بحث است یعنی در سوره «اعراف» یا در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» که از آنجا به عنوان ﴿بُشْرًا﴾ یا د کرده است نظیر آیه 63 سوره «نمل» که فرمود: ﴿أَمَّنْ یَهْدیکُمْ فی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ﴾ یا در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» آیه 48 به این صورت آمده است ﴿وَ هُوَ الَّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ﴾ نشان میدهد که همه این قرائتها ﴿بُشْرًا﴾ اولی است نه «نشراً» برای اینکه در سوره «نمل» به صورت ﴿مُبَشِّراتٍ﴾ یاد شده است سوره «روم» در آیه 46 سوره «روم» به عنوان ﴿وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ﴾ یاد شده است در عرف هم از باران به رحمت یاد میکنند میگویند رحمت آمد باران را میگویند رحمت در این آیات ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿وَهُوَ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ﴾ مثل اینکه باران رحمت که از او به رحمت یاد میشود مثل یک مسافر دورافتادهای است که ما منتظر قدوم او هستیم آن مبشر میآید مژده میدهد که این مسافر در راه است و به زودی میرسد این بادها بشیر رحمتاند یعنی بشیر باراناند این بادهایی که ویژگی فنی دارد این مبشر رحمت است ﴿بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ﴾ یعنی پیشاپیش بین دو دست باران یعنی جلوی روی باران قبل از اینکه باران بیاید بادی میوزد این باد ابرها را جا به جا میکند ابرهای تلقیح شده باردار میشوند این ابرهای باردار شده بارش بارش را همین این ریاح به عهده میگیرند این ریاح رسالت الهی را به عهده دارند ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ میشود ﴿یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ﴾ میشود در نظام تکوین این ریح رسول خداست رسالت الهی را دارد ﴿حتّی إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً﴾ وقتی این بادها این ابرها را به دوش کشیدند گرچه «اقلال» به معنای حمل آمده است لکن غالباً آن حمل بر دوش را یک وقتی انسان چیزی را به دست حمل میکند یک پاکت میوه را با دست میگیرد بالای پاکت میگیرد یا ساک و جامدان و چمدان را به دست میگیرد این هم «اقلال» و حمل است اما دیگر به دوش نمیکشد یا به گردن و سر نمیگذارد ولی برخی گفتند «اقلال» آن حمل رفیعانه است اگر کسی باری را دوش بگذارد و سر بگذارد و گردن بگذارد آن را میگویند «اقلال» «ما اقلت الغبراء» هم از همین قبیل است «ما أظلت الخضراء و أقلت الغبراء علی ذی لهجة اصدق من ابی ذر» هم از همین قبیل است زمین کسی را که راستگوتر از اباذر باشد به دوش نکشید اقلال یعنی به دوش کشیدن حمل رفیعانه است که آن محمول مرفوع است حالا خواه اقلال به خصوص این قسم باشد یا نه مطلق حمل به هر تقدیر درباره سحاب صادق است ﴿حتّی إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً﴾ این سحاب که به حسب ظاهر مفرد است وصف او جمع است برای اینکه چون معنای جنسی دارد قهراً زیر مجموعه فراوانی دارد ﴿حتّی إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً﴾ نه «سحاباً ثقیلاً» چون جنس است میتواند معنای جمعی داشته باشد ﴿سُقْناهُ﴾ این هم ضمیر را مفرد آوردند برای اینکه سحاب لفظش مفرد است ﴿سُقْناهُ﴾ این لام یا به معنای غایت است یا «الی الی بلد میت» یا این را ما سوق میدهیم «لاجل بلد میت» قرطبی در جامع خودش بلد را مطلق زمین معنا کرده است چه معمور چه غیر معمور دارای سکنه چه فاقد سکنه لکن بلد زمین معمور است به شهادت اینکه وجود مبارک ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) در آن دعای خاص خود به ذات اقدس الهی عرض کرد که ﴿رَبَّنا إِنّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ﴾ آنگاه در تتمه همین نیایش عرض میکند ﴿رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً﴾ این را شهر امن قرار بده اگر بلد مطلق سرزمین باشد دیگر حضرت عرض نمیکند این را بلد قرار بده مگر به لحاظ وصف که ﴿بَلَداً آمِناً﴾ آمده بعداً که اینجا سرزمین شد عرض کرد ﴿رَبِّ اجْعَلْ هذَا البَلَدَ آمِناً﴾ با الف و لام ذکر کرده است تتمه بحث برای روز بعد انشاءالله.
«و الحمد لله رب العالمین»
- فاصله زمانی یا مکانی و مادی بین زمین و عرش نیست
- ین دو موجود مجرد یا یک موجود مادی و یک موجود مجرد هرگز فاصله زمانی یا مکانی نیست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿وَ هُوَ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتّی إِذا أَقَلَّتْ سَحابًا ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتی لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ٭ وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلاّ نَکِدًا کَذلِکَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ﴾
روایات مربوط به عرش که در ضمن ین آیات آمده بود مفصل بود بخشی از آن روایات در نوبتهای قبل اشاره شد بنا شد بخش دیگر را مطالعه بفرمایید در بعضی از روایات که درباره عرش وارد شده است از وجود مبارک امیر المؤمنین (سلام الله علیه) سؤال کردند که بین زمین تا عرش چقدر فاصله است فرمود: «ان یقول قائل مخلصاً لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» این میشود معراج یک موحّد فاصله زمانی یا مکانی و مادی بین زمین و عرش نیست بین دو موجود مجرد یا یک موجود مادی و یک موجود مجرد هرگز فاصله زمانی یا مکانی نیست فاصله زمانی یا مکانی بین دو موجود مادی فرض میشود بین دو موجود مجرد یا یک موجود مادی و یک موجود مجرد فاصله زمانی یا مکانی یا فواصل مادی دیگر فرض ندارد وقتی عرش مقام فرمانروایی ذات اقدس الهی بود و علم فعلی حق تعالی بود چنین موجودی مادی نیست لذا وجود مبارک امیر المؤمنین (سلام الله علیه) در پاسخ این سؤال که فاصله بین زمین تا عرش چقدر است؟ فرمود انسان مخلصاً بگوید «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» و معنای اخلاص هم آن طوری که مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید از امام (سلام الله علیه) نقل کردند این است که فرمود: «و اخلاصه ان تحجزه لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ عما حرّم الله علیه» معنای اخلاص عبارت از همان جمع بین نظر و عمل اخلاص عبارت از آن است که انسان از نظر اعتقاد موحّد ناب باشد و از نظر عمل هم موحّد ناب یک وقت است بوی وثنیّت یا صنمیت در عقاید او هست چه اینکه مشرکین حجاز در شعار تلبیهشان میگفتند که «اللهم لبّیک لبّیک لا شریک لک لبیک» آنگاه این «لا شریک لک» را به این جمله منضم میکردند «لا شریک لک الاّ شریک هو لک تملکه و ما ملک» یعنی تو شریک داری اما آن شریک در اختیار توست _معاذالله_ این است که در تلبیه چهار بار تصریح به توحید میشود برای همان جاهلیتزدایی است که اصلاً خدا شریک ندارد اگر از نظر اعتقاد کسی موحّد بود و در مقام عمل هم موحّد بود چنین کسی «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» را با اخلاص میگوید گاهی انسان در مقام اعتقاد موحّد هست ولی در مقام عمل موحّد نیست اینکه در ذیل آیه حج آمده است که فرمود: ﴿لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیُّ عَنِ الْعالَمینَ﴾ این کفر در مقام عمل است نه کفر در مقام اعتقاد لذا به کسی که مستطیع بود و عمداً عالماً عامداً مکه نرفت تا زمان مرگ به او میگوید: «فلیمت یهودیاً او نصرانیاً» در جریان ارتداد هم که در ذیل مقبوله عمربن حنظله هست که فرمود من فقیه جامع الشرایط را به عنوان حاکم نصب کردم شما او را به عنوان حکم و حاکم بپذیرید آنگاه فرمود: «الراد علینا کالراد علی الله وهو علی حدّ الشرک بالله» این شرک شرک عملی است دیگر نه شرک اعتقادی حالا اگر کسی حکم حاکم دین را ولو امام معصوم (سلام الله علیه) نقض بکند و عمل نکند چنین کسی ارتداد عملی دارد نه ارتداد اعتقادی و آن حدیث معروف «ارتدّ الناس بعد النبی الاّ ثلاثة أنفار» همان ارتداد عن الولایة است که ارتداد عملی است نه ارتداد اعتقادی که اینها شده باشند مرتد و مشرک و نجس این طور که نیست اگر ارتداد از ولایت است ارتداد از اصلی از اصول مذهب است نه از اصل دین لذا با آنها معامله مسلمین میکردند طاهر میدانستند و احکام اسلام را درباره آنها عمل میکردند به هر تقدیر اگر کسی بخواهد مخلص باشد باید هم در بخش اعتقاد شعار جاهلی ندهد هم در بخش عمل دست و پایش آلوده نشود هیچ کسی گناه نمیکند مگر اینکه در حین گناه مشرک است اصلاً گناه با توحید سازگار نیست و توحید هم با گناه سازگار نیست بیان ذلک این است که یک کسی که گناه میکند یعنی چه؟ اگر نداند که این معصیت است که این ذنب نیست اگر بداند که این گناه است معنایش این است که در عین حال که من میدانم که خدای سبحان چنین دستور داد و قبول دارم دستورات الهی را اما برابر میلم علاقمندم به این شهوت یا غضب عمل بکنم پس او در مقام عمل موحّد نیست یک کفر عملی دارد ولو توحید اعتقادی دارد هیچ کسی گناه نمیکند مگر اینکه در حین گناه خود را صاحبرأی میداند لذا هر گناهی با دعوی ربوبیت همراه از این جهت به صورت کفر عملی درمیآید حالا اگر کسی با اخلاص گفت «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» این از زمین به عرش خدا عروج پیدا کرده است چنین انسانی قلب او میشود عرشالرحمان چنین انسانی اینکه میبینید در بعضی از کتابهای عقلی گاهی مطالب بلند را به عنوان حکمت عرشی یاد میکنند آنها که محققاند در این زمینه معنای حکمت عرشی آنها این است که این مطلب بر قلب ما القا شده است و قلب مؤمن هم عرشالرحمان است لذا از آن به عنوان حکمت عرشی یاد میکنند آنها که مقلدند معنایش این است که این حرف بر عرش دل یک صاحبدلی وارد شده است و ما هم همان را نقل میکنیم مطلب مطلب بلند است بالأخره خب اگر کسی با اخلاص گفت «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» یعنی در مقام علم هم در مقام عمل چنین قلبی عرشالرحمان خواهد بود مشابه این حدیثی است که از وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) نقل شده است و از وجود مبارک امام مجتبی (سلام الله علیه) هم نقل شده است که بین آسمان و زمین چقدر فرق است؟ این را صاحب احتجاج نقل کرده است در همان جلد اول احتجاج هست که یک مردی از شام آمده حضور مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) وجود مبارک امام مجتبی (سلام الله علیه) هم حضور داشت یکی از اسئلهاش این بود که «کم بین السماء و الأرض؟» فرمود: «مد البصر و دعوة المظلوم» یعنی اگر منظور شما آسمان ظاهر است تا آنجا که چشمتان میبیند فاصله است و اگر منظور آسمان غیب است آه مظلوم «دعوة المظلوم» این به آسمان غیب میرود آن وقت چنین انسانی قلبش میشود عرشالرحمان این است که درباره اهلبیت (علیهم السلام) در ذیل کریمه ﴿وَمَا تَشَاؤُونَ إِلاَّ أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ آمده است که وجود مبارک امام (سلام الله علیه) میفرماید: «ان الله جعل قلب ولیه وکر الارادة» ، «بل قلوبنا اوعیة لمشیئة الله» همین است وکر یعنی آشیانه یعنی اراده الهی اگر بخواهد پرواز کند از ملکوت به ناسوت و ملک بیاید آشیانه اراده خدا دل ماست ما میفهمیم خدا چه چیزی گفته است میفهمیم خدا چه اراده کرده است میفهمیم خدا چکار میخواهد بکند میفهمیم چه بلایی میخواهد نازل کند میفهمیم چه لطفی میخواهد بکند، وکر اراده خدا یا آشیانه اراده الهی بودن یا وعاء و ظرف اراده الهی بودن همین است چون این ارادهها ارادههای فعلی است یک و اراده فعلی خارج از ذات است دو، هرچه خارج از ذات است ممکن است سه، اگر ممکن شد انسان کامل میتواند آنجا حضور و ظهور داشته باشد چهار، اینکه اراده ذاتی نیست که بنابراین اگر کسی بخواهد قلبش عرشالرحمن بشود همین است و اگر حمران بن اعین از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) آن روایت را نقل میکند که حضرت فرمود برو به مردم کوفه بگو هر کس بتواند طرزی زندگی کند که در قیامت بگوید: «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» این یقیناً اهل بهشت است فوراً عرض کرد همین طور صریح من بروم به مردم بگویم فرمود بله برو بگو عرض کرد در بین اینها شیعه هست غیر شیعه هست فرمود آن که موحّد ناب نیست در قیامت یادش میرود «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» منظور این نیست که اگر کسی در دنیا بگوید «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» در آخرت بهشت میدهند در دنیا «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» گو زیاد است اگر کسی این هنر را بتواند داشته باشد که زبانش تا موت ب«لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» مترنم باشد در برزخ به این قول قائل باشد در ساحره قیامت وقتی حرف میزند بتواند بگوید «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» این یقیناً اهل بهشت است خدا وعده نداد اگر کسی در دنیا کار خوب بکند در قیامت بهشت برود فرمود اگر کسی بتواند کار خوب را به همراه خود تا قیامت بیاورد ﴿مَن جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ که در بحثهای قبل هم مبسوطاً گذشت نه «من فعل» و اگر کسی کار خوب بکند اگر کسی بتواند این هنر را داشته باشد کار خوب بکند حدوثاً و آن را به هم نزند بقائاً و این حسنه در جان او ملکه بشود ثالثاً با این حسنه بمیرد و با این حسنه محشور بشود رابعاً این اهل بهشت است ﴿مَن جَاءَ بِالحَسَنَةِ﴾ نه «من فعل الحسنة» لذا کسی در قیامت میتواند بگوید «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» که با توحید زندگی کند با توحید هم بمیرد وجود مبارک امام (سلام الله علیه) به حمران فرمود شما نگران نباشید «اذا کان یوم القیامة وَجمع الله الأولین فیسلب منهم لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» این «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» از یادشان میرود لذا در قیامت از عدهای سؤال میکنند پیامبر شما کیست؟ اینها اصلاً یادشان نیست بعد از احقابی از عذاب حالا تقریباً نزدیک یک قرن هشتاد سال وقتی معذّب بودند کم کم یادشان میآید میگویند پیامبر ما کسی است که قرآن بر او نازل شده است هنوز نام مبارک حضرت یادشان نمیآید مرگ چیز آسانی نیست انسان تا زنده است زبان در اختیار اوست همین که به لبه احتضار رسید تمام اعضا و جوارح در اختیار عمل اوست این طور نیست که انسان حالا حرف بزند فردا هم بتواند حرف بزند این تلقین میت که مسائل ابتدایی و الف بای دین را تلقین میکنند از همین قبیل است مگر کسی یادش است که قرآن کتاب اوست مگر کسی یادش است که قبله او کعبه است دین او اسلام است اینچنین آسان نیست مرگ مثل مرض نیست یک تامه موت همه اوضاع را عوض میکند تمام اعضا و جوارح آدم در اختیار عمل قرار میگیرد و برابر عمل حرف میزند و خیلیها در قبر وقتی از او سؤال میکنند «من ربک؟» یادشان نیست «ما دینک؟» یادشان نیست «این قبلتک؟» یادشان نیست «اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا» خب.
پس این حدیث نورانی که از وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) نقل شده است که بین زمین تا عرش چقدر فاصله است؟ فرمود اگر کسی مخلصاً گفت «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» این فاصله را طی میکند از آن به بعد دیگر چنین قلبی میشود عرشالرحمان و این کریمه سوره «فاطر» که ﴿اِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ﴾ اگر مفاد آن آیه بالاتر از این حدیث نباشد حداقلش همین حدیث است چون ﴿اِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ﴾ نه تنها الیالعرش خب «کلم طیب» که از متکلمش جدا نیست نیت که از ناوی جدا نیست عقیده که از معتقد جدا نیست علم که از عمل که از عامل جدا نیست اگر علم صائب و عمل صالح بالا میرود عالم و عامل هم بالا میروند دیگر این دیگر قراردادی که نیست که نامه عمل را ببرند نیت را میبرند نیت یک نیت نفسانی است که با نائی مرتبط است نائی را بالا میبرند ﴿اِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ﴾ لذا برخی از بزرگان این «کلم طیب» را به ارواح طیب تطبیق کردند برای اینکه آن عقاید طیب که از ارواح جدا نیست آن اوصاف نفسانی که از صاحب صفت جدا نیست خب.
مطلب بعدی آن است که در روایات عرش آمده کعبه در حذاء و مقابل و برابر البیتالمعمور است این معنا را آدم وقتی متوجه میشود که ببیند البیتالمعمور هم محاذی عرش است وقتی که به سراغ عرش میرویم میبینیم عرش و کرسی اینها محیط به مجموعه نظام هستیاند که ﴿وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ﴾ بنابراین یک گوشه از نظام به عنوان کرسی یا عرش نیست اگر عرش بالاتر از کرسی است و اگر کرسی که تازه زیر مجموعه عرش است محیط به همه نظام است آن وقت البیتالمعمور محاذی با کرسی باشد یعنی چه؟ اصلاً فرض ندارد یک چیزی محاط باشد یک چیزی محیط باشد این محاط محاذی آن باشد چون آن محیط همه این را در بر دارد یک وقتی پوست پیازی فکر میکنند روی مدارات میگویند مثلاً ما از ده دوازده تا مدار داشته باشیم با یک مرکز وحدت مرکز باعث میشود که این مدارات هر کدام محاذی دیگرند اما اگر البیتالمعمور را ما فرض کردیم یک خانهای است چهار ضلعی که با عبادت فرشتگان آباد است مسجد که خانه خداست معمور به مؤمنین است ﴿إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ اْلآخِرِ﴾ «انما یعمر البیتالمعمور الملائکة السجد فیها» «انما یعمر العرش الملائکة الحافین حول العرش» اگر بیت معمور معمور به ملائکه است و این محاذی عرش است عرش که هم جلوی اوست هم دنبال او هم شرق او هم غرب او هم درون او هم بیرون او خب این عرشی که محیط به تمام درون و بیرون البیتالمعمور است چگونه این البیتالمعمور محاذی اوست؟ قهراً حذا معنای خاص خود را دارد نه حذای فیزیکی باشد یعنی این تمثل یافته اوست و تنزل یافته اوست و رقیقه آن حقیقت است و مانند آن آیت اوست چه اینکه این کعبه هم محاذی آن البیتالمعمور است اینچنین نیست که محاذی فیزیکی باشد خب بنابراین اگر البیتالمعمور محاذی عرش بود این حذا حذای فیزیکی نخواهد بود برای اینکه آن محیط به درون و بیرون و آغاز و انجام و ظاهر و باطن البیت المعمور است.
مطلب بعدی آن است که با این بیان اینکه قلب مؤمن عرش خداست روشن میشود و چون خود عرش مقام فرمانروایی است و این مقام فعل است نه مقام ذات زیر مجموعه ذات است لذا ذات اقدس الهی رب عرش عظیم هم خواهد بود چون مقام عرش مقام خارج از ذات است مقام فعل است فرمانروایی اوست این فرمانروایی که مقام فعل است در تحت آفرینش و تدبیر مقام ذات است و ذات او عین علم ذاتی است عین قدرت ذاتی است و مانند آن تدبیری ماورای عرش هست و آن همین است که خود عرش را تدبیر میکند بنابراین تدبیری فوق عرش هست که خود عرش را تدبیر میکند و ربوبیتی فوق عرش هست که عرش مربوب اوست و اما اینکه در آیه 55 سوره «اعراف» که محل بحث است فرمود: ﴿إِنَّهُ لاَیُحِبُّ المُعْتَدینَ﴾ و در تفسیر اعتدا گفته شد که اگر کسی مقام انبیاء و اولیا را بخواهد اعتداست این دو مطلب است یکی اینکه بخواهد با دعا به مقام نبوت رسالت امامت امثال ذلک برسد این اعتدا و تعدی و تجاوز است برای اینکه ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ و اینها مقامهای کسبی نیست اینها پستهای کلیدی است که ذات اقدس الهی به افراد خاص عطا میکند ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ هیچ ممکن نیست کسی با دعا و نیایش بشود پیغمبر یا امام اما مقام ولایت یک مقامی است برای همگان و درجاتی دارد البته منتها اگر کسی در دعای کمیل و امثال ذلک از ذات اقدس الهی بخواهد که واجعلنی احسن عبیدک یعنی در جمع کسانی که این افراد من نسبت به اینهایی که همتایان مناند از همه بهتر باشم «أقربهم منزلة منک وأخصهم زلفة لدیک» گاهی انسان وارد بیت ولایت میشود و در آنجا که جذب شد حکم همان بیت را پیدا میکند آنچه که دعای نوح (سلام الله علیه) است که ﴿رَبِّ اغْفِرْ لی وَلِوالِدَیَّ وَلِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنًا﴾ اگر کسی در آن بیت داخل شد زیر مجموعه همان است و حکم همانها را پیدا میکند اما اگر کسی بتواند «مستقلاً بحیاده و استقلاله عن الاولیاء» به چنین مقامی برسد البته مقدورش نیست فتحصل [در نتیجه] که این دعای کمیل یا نسبی است نه مطلق یا اگر مطلق است باید انسان جذب بیت الولایه انبیا و اولیا بشود که زیر آن مجموعه قرار بگیرد آن مجموعه البته اخص مقام را دارد «اقربهم منزلة منک» است احسن العباد است و مانند آن.
مطلب بعدی آن است که قرب رحمت خدا این رحمت رحمت رحیمیه است که رحمت خاصه است و به انسان میگویند که او نزدیک است منتها شما باید یک دستی هم تکان بدهید همان جریان حضرت مریم (سلام الله علیه) که از همه راههای غیر عادی او ارتزاق میکرد ﴿کلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً﴾ از راه غیبی مادر شد از راه غیبی ﴿فَأَجَاءَهَا المضخَاضُ إِلَی جِذْعِ النَّخْلَةِ﴾ شد و از راه غیبی آن جزع نخله و درخت پژمرده سرسبز و خرم و شاداب و ثمربخش شد اما از آن به بعد یک دستی هم این باید تکان بدهد ﴿فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلاّ تَحْزَنی﴾ کذا و کذا بعد ﴿وَهُزّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیّاً﴾ یعنی تو هم اهتزاز بده تو هم این شاخه را بتکان از میوهاش که خرماست استفاده بکن یعنی بالأخره این نظام یک دست تکان دادنی لازم است اینچنین نیست که همه کارها از راه غیب باشد گاهی بسیاری از کارها از راه عادی است گاهی دستی از غیب بیرون میآید گاهی برای خواص بسیاری از کارها از راه غیر عادی تأمین میشود ولی یک گوشهاش بالأخره عادی است این خدایی که درخت خشک را مثمر میکند این توان را هم دارد که شاخه را یک مقدار خم کند دیگر نیازی نیست که او دستی برآورد به اهتزاز خوشه و شاخه بپردازد ولی نظام نظام حرکت است فرمود: ﴿وَهُزّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیّاً﴾ این قرب رحمت الهی این است وصولش بالأخره یک دستی تکان دادن یک نیایشی کردن یک تضرعی کردن یک دعایی کردن لازم دارد خب اما اینکه فرمود: ﴿وَ هُوَ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ﴾ نشانههای رحمت در این است که این ریاح را به صورت جمع محلی به الف و لازم ذکر میکند که رحمت او سابق است بر غضب او و ریاحی که مبشرات رحمتاند زیادند برخی نشره هم خواندند در قبال طی این نسیم و این باد مادامی که ساکت است و ساکن است مطوی است وقتی به دستور الهی به راه افتاده منشور است در مقابل آن مطوی لکن قرائتهای رایج همان ﴿بُشْرًا﴾ هست که آیات دیگر هم ﴿بُشْرًا﴾ دارد و برخی از آیات به صورت روشن مبشرات دارد تا معلوم بشود که نشراً نیست این ﴿بُشْرًا﴾ است در آیه 46 سورهٴ مبارکهٴ «روم» این است ﴿وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ﴾ بنابراین آنچه که در محل بحث است یعنی در سوره «اعراف» یا در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» که از آنجا به عنوان ﴿بُشْرًا﴾ یا د کرده است نظیر آیه 63 سوره «نمل» که فرمود: ﴿أَمَّنْ یَهْدیکُمْ فی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ﴾ یا در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» آیه 48 به این صورت آمده است ﴿وَ هُوَ الَّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ﴾ نشان میدهد که همه این قرائتها ﴿بُشْرًا﴾ اولی است نه «نشراً» برای اینکه در سوره «نمل» به صورت ﴿مُبَشِّراتٍ﴾ یاد شده است سوره «روم» در آیه 46 سوره «روم» به عنوان ﴿وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ﴾ یاد شده است در عرف هم از باران به رحمت یاد میکنند میگویند رحمت آمد باران را میگویند رحمت در این آیات ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿وَهُوَ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ﴾ مثل اینکه باران رحمت که از او به رحمت یاد میشود مثل یک مسافر دورافتادهای است که ما منتظر قدوم او هستیم آن مبشر میآید مژده میدهد که این مسافر در راه است و به زودی میرسد این بادها بشیر رحمتاند یعنی بشیر باراناند این بادهایی که ویژگی فنی دارد این مبشر رحمت است ﴿بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ﴾ یعنی پیشاپیش بین دو دست باران یعنی جلوی روی باران قبل از اینکه باران بیاید بادی میوزد این باد ابرها را جا به جا میکند ابرهای تلقیح شده باردار میشوند این ابرهای باردار شده بارش بارش را همین این ریاح به عهده میگیرند این ریاح رسالت الهی را به عهده دارند ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ میشود ﴿یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ﴾ میشود در نظام تکوین این ریح رسول خداست رسالت الهی را دارد ﴿حتّی إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً﴾ وقتی این بادها این ابرها را به دوش کشیدند گرچه «اقلال» به معنای حمل آمده است لکن غالباً آن حمل بر دوش را یک وقتی انسان چیزی را به دست حمل میکند یک پاکت میوه را با دست میگیرد بالای پاکت میگیرد یا ساک و جامدان و چمدان را به دست میگیرد این هم «اقلال» و حمل است اما دیگر به دوش نمیکشد یا به گردن و سر نمیگذارد ولی برخی گفتند «اقلال» آن حمل رفیعانه است اگر کسی باری را دوش بگذارد و سر بگذارد و گردن بگذارد آن را میگویند «اقلال» «ما اقلت الغبراء» هم از همین قبیل است «ما أظلت الخضراء و أقلت الغبراء علی ذی لهجة اصدق من ابی ذر» هم از همین قبیل است زمین کسی را که راستگوتر از اباذر باشد به دوش نکشید اقلال یعنی به دوش کشیدن حمل رفیعانه است که آن محمول مرفوع است حالا خواه اقلال به خصوص این قسم باشد یا نه مطلق حمل به هر تقدیر درباره سحاب صادق است ﴿حتّی إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً﴾ این سحاب که به حسب ظاهر مفرد است وصف او جمع است برای اینکه چون معنای جنسی دارد قهراً زیر مجموعه فراوانی دارد ﴿حتّی إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً﴾ نه «سحاباً ثقیلاً» چون جنس است میتواند معنای جمعی داشته باشد ﴿سُقْناهُ﴾ این هم ضمیر را مفرد آوردند برای اینکه سحاب لفظش مفرد است ﴿سُقْناهُ﴾ این لام یا به معنای غایت است یا «الی الی بلد میت» یا این را ما سوق میدهیم «لاجل بلد میت» قرطبی در جامع خودش بلد را مطلق زمین معنا کرده است چه معمور چه غیر معمور دارای سکنه چه فاقد سکنه لکن بلد زمین معمور است به شهادت اینکه وجود مبارک ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) در آن دعای خاص خود به ذات اقدس الهی عرض کرد که ﴿رَبَّنا إِنّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ﴾ آنگاه در تتمه همین نیایش عرض میکند ﴿رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً﴾ این را شهر امن قرار بده اگر بلد مطلق سرزمین باشد دیگر حضرت عرض نمیکند این را بلد قرار بده مگر به لحاظ وصف که ﴿بَلَداً آمِناً﴾ آمده بعداً که اینجا سرزمین شد عرض کرد ﴿رَبِّ اجْعَلْ هذَا البَلَدَ آمِناً﴾ با الف و لام ذکر کرده است تتمه بحث برای روز بعد انشاءالله.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است