display result search
منو
تفسیر آیات 57 تا 59 سوره اعراف

تفسیر آیات 57 تا 59 سوره اعراف

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 43 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 57 تا 59 سوره اعراف"
مبنای اسلام است همین چهارتاست «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر»
انسان اگر بخواهد از فیض خدا بهره بگیرد باید از حجاب منیّت به درآید





اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ ٭ وَ لا تُفْسِدُوا فِی اْلأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفًا وَ طَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنینَ ٭ وَ هُوَ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتّی إِذا أَقَلَّتْ سَحابًا ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتی لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ﴾

بعضی از بحثهایی که مربوط به آیه قبل بود یعنی ﴿ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ﴾ تا ﴿أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأمْرُ﴾ ممکن است در ذیل بحثهای روایی مطرح بشود روایاتی که در باب عرش آمده است به اینکه چرا کعبه چهار ضلعی است؟ برای اینکه البیت‌المعمور چهار ضلعی است و چرا البیت المعمور چهار ضعلی است؟ برای اینکه عرش چهار ضلعی است و چرا عرش چهار ضلعی است؟ برای اینکه کلماتی که مبنای اسلام است همین تسبیحات اربعه چهارتاست این از غرر روایاتی است که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) رسیده است و سرّ مربع بودن اضلاع کعبه و همچنین بیت معمور و همچنین عرش این است که کلماتی که مبنای اسلام است همین چهارتاست «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر» این از غرر روایات است که در بحث روایی عرش ان‌شاء‌الله به خواست خدا خواهیم خواند و حالا سندش را دلالتش ان‌شاء‌الله در ذیل بحث روایی خوهیم خواند آن‌گاه تعبیری که فخر رازی از ﴿أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأمْرُ﴾ دارند که از آن جبر استفاده کرده‌اند این هم شاید اشاره بشود و شاید نیازی نباشد برای اینکه از این تعبیرات و استفاده‌های ناصوابی که داشتند کم نیست ایشان در این ﴿أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأمْرُ﴾ جبر استفاده کرده‌اند که سخنی است باطل اما در جریان دعا فرمود: ﴿ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً﴾ امام رازی در تفسیرش ده تا اشکال ذکر می‌کند برای دعا که دعا فایده‌ای ندارد بعد البته پاسخ می‌دهد آن اشکالات ده‌گانه در همین محور دور می‌زند که اگر ذات اقدس الهی علم ازلی او تعلق گرفته به یک حادثه‌ای چه شخص دعا بکند چه نکند آن حادثه تعلق می‌گیرد یا اگر حکمت و مصلحت در این باشد آن شیء حاصل بشود می‌شود اگر مصلحت نیست نمی‌شود دعا چه نقشی دارد اگر علل و اسباب خارجی فراهم است آن شیء حاصل می‌شود و اگر فراهم نیست آن شیء حاصل نمی‌شود دعا چه تأثیری دارد و بالأخره اشکال دهم‌اش این است اگر دعا اثری می‌کرد چرا وجود مبارک خلیل خدا در هنگامی که گفتند: ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ او را معلق در نار می‌کردند در آن حال فرمود: «حسبی من سؤالی علمه بحالی» این اشکال دهم است و آن اولی هم اشکال اول و بینهما اشکالات ثمانیه پاسخ اجمالی همه اینها آن است که خود دعا جزء علل و اسباب است خود دعا جزء شرایط است خود دعا جزء قضا و قدر است دعا مثل آن بارانی است که زمینه را آماده می‌کند اینها جزء علل معده‌اند جزء علل ممده‌اند زمینه را فراهم می‌کنند مگر نه آن است که انسان تا آماده دریافت فیض نشود از خدای فیاض فیض نمی‌گیرد او که فیضش دائمی است او که دائم الفضل و دائم الفیض علی البریه است انسان اگر بخواهد از این فیض خدا بهره بگیرد باید از حجاب منیّت به در آید به ما گفتند به اینکه «ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها» در باب کسب هم گفتند وظیفه کاسب این است که مغازه را باز کند به امید خدا اگر کسی بگوید خدا رازق است و به دنبال کسب نرود که ارتزاق نخواهد کرد وقتی انسان می‌تواند در معرض فیض خدا قرار بگیرد که از حجاب خودی و منیت بیرون بیاید و مهم‌ترین یا تنها راهی که انسان را از حجاب خودی و غرور بیرون می‌آورد همین دعا و نیایش و تضرع و زاری است آن‌گاه در معرض فیض حق قرار می‌گیرد و فیض دریافت می‌کند پس اگر روی قوانین علت و معلول کسی سخن بگوید که یکی از اشکالات ده‌گانه است دعا نقشی که دارد تأثیری که دارد این است که علت معدّه است علت ممدّه است زمینه را فراهم می‌کند تا قابل به نصاب مبدأ قابلی برسد و اگر سخن علم ازلی و قضا و قدر الهی و امثال ذلک است باید گفت علم ازلی خدا تعلق گرفت که اگر کسی اهل نیایش و دعا باشد فیض می‌برد و اگر اهل نیایش نباشد محروم می‌شود علم ازلی این‌چنین است حکمت خدا این‌چنین است ما راهی برای کشف علم ازلی نداریم مگر به کلام خدا راهی برای کشف قضا و قدر نداریم مگر به کتاب خدا کتاب خدا این‌چنین ترسیم کرده است که خدا مقدر کرده است به بندگان داعی چیز عطا کند فرمود بخواهید بگیرید اگر نخواستید معنایش این است که به خود متکی هستید کسی که به خود متکی است خب روزی خودش را هم خودش باید تأمین کند اگر آن بحثهای قبلی راجع به این بود که مبدأ فاعلی عالم و آدم خداست این بخش اول اگر بخش سوم هم این است که مبدأ غایی عالم و آدم خداست این بخش سوم در وسط این است که شما بالأخره اگر روی نظام مبدأ فاعلی باشد فاعل همگان خداست از او کمک بگیرید اگر روی نظام مبدأ غایی می‌اندیشید هدف همگان خداست از او کمک بگیرید این برهانی که اول ذکر کرد آن برهانی که در مرحله سوم و آخر ذکر می‌کند این وسط که دستور دعا داده شد محفوف به دو برهان است ما این راه با قضا و قدر کشف می‌کنیم بنابراین دیگر احتیاجی نیست که ما اشکالات ده‌گانه فخر رازی را به صورت مبسوط ذکر بکنیم گرچه همه اشکالات را ایشان جواب می‌دهند ولی جواب اجمالی‌اش همین است که می‌تواند شبهات ده‌گانه را پاسخ بدهد و اما اشکال دهمی که ایشان نقل کردند در جریان حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) آن عالی‌ترین دعا همان است که انسان با زبان حال بخواهد اینکه می‌گوید «حسبی من سؤالی علمه بحالی» این عالی‌ترین مرحله دعاست یک وقت است انسان با زبان قال دعا می‌کند که غالب ادعیه ما این است یک وقت به زبان حال دعا می‌کند یک وقت به زبان استعداد دعا می‌کند آن لسان استعداد لسانی نیست که رد بشود فرمود: ﴿وَآتَاکُم مِن کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ﴾ هر چه خواستید گرفتید منتها اگر با لسان استعداد باشد انسان دیگر یقیناً پاسخ می‌گیرد حالا اگر کسی به دیگری و به زیر دستش ظلم می‌کند بعد با زبان مقال می‌گوید «لا تسلط علینا من لا یرحمنا» این با زبان مقال می‌گوید خدایا کسی را بر ما مسلط نکن با زبان حال و استعداد که آن دعا به زبان استعداد مؤثر است می‌گوید خدایا کسانی را بر ما مسلط کن که بر ما رحم نمی‌کنند خب اگر کسی در منزلش به اعضای منزلش ظلم می‌کند یا در محیط کارش به زیر دست ظلم می‌کند این‌چنین شخصی چه در نماز چه در غیر نماز بگوید «لا تسلط علینا من لا یرحمنا» این با زبان مقال می‌گوید خدایا ظالم را بر ما مسلط نکن به زبان حال و بالاتر از زبان حال به زبان استعداد می‌گوید خدایا ظالم را بر ما مسلط بکن این است که فرمود هر چه از خدا خواستید گرفتید ﴿وَآتَاکُم مِن کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ﴾ این به صورت فعل مضارع ذکر کرده اینکه وعده نیست که فرمود هر چه خواستید گرفتید و به زبان قال خیلی از چیزهاست که آدم می‌خواهد و نمی‌گیرد پس معلوم می‌شود عمده زبان حال و زبان استعداد است آن زبان حال و زبان استعداد خلیل حق بالاترین لسانها برای دعاست اینکه می‌گوید علم او کافی است یعنی من تنها به او متکی‌ام هر چه خواست یعنی من خیر می‌خواهم من صلاح می‌خواهم صلاح من هم که به دست اوست آن‌گاه ندای ﴿یَانَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً عَلَی إِبْرَاهِیمَ﴾ آمده است اگر کسی بگوید خدایا من را از آتش نجات بده این تضرع زبانی دارد اما آن تضرع استعدادی را که پیدا نکرده است اگر کسی خود را عبد محض ببیند ﴿لاَ یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَلاَ حَیَاةً وَلاَ نُشُورا﴾ چنین شخصی متضرع محض است این متضرع محض پاسخی که می‌شنود این است که ﴿یَانَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً عَلَی إِبْرَاهِیمَ﴾ به هر تقدیر این شبهات ده‌گانه را ملاحظه می‌فرمایید پاسخهای آنها هم روشن است.
مطلب بعدی آن است که در این کریمه اگر ﴿لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ﴾ علت اصل دعا باشد دعا باز معنای خاص خودش است یعنی خواندن خواندن گاهی به صورت سؤال است که خود ذات را می‌خواهم گاهی به صورت سؤال فضایل و فواضل است که از ذات چیزهایی را می‌خواهند بالأخره آن‌که به محبوب می‌گوید یا زید و تمام تلاشش این است که یک بار هم او را ببیند این خود زید را می‌خواهد حالا مادری فرزندی را در هنگام تودیع جبهه که او را به جبهه اعزام کرد یک بار هم گفت یا زید یعنی برگرد تو را ببینم همین چیزی که از او نمی‌خواهد که انسان که خدا را می‌خواند گاهی لقاء الله مطلوب اوست گاهی هم از خدا می‌طلبد که خدا بگوید لبیک آن‌گاه این حاجت خود را دریافت کند یا به خدا عرض کند که من چیزی می‌خواهم علم می‌خواهم کمال می‌خواهم عدل می‌خواهم و مانند آن در هر دو حال چه لقاءالله طلب بکند چه از خدا مطالب دیگر مسئلت بکند در هر دو حال این ﴿لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ﴾ می‌تواند علت اصل دعا باشد غرض آن است که اگر علت اصل دعا بود این دعا هم می‌تواند سؤال ذات باشد که خدا یا خود را به ما نشان بده یا همین «الهی هب لی کمال الانقطاع الیک» هم یک نحوه سؤال است یا نه مطالب دیگر را از ذات اقدس الهی مسئلت کند.
مطلب دیگر آن است که برای داعی یک حدی است که از حد خود نباید تعدی بکند اگر کسی به مقام ولایت نرسیده است می‌تواند از ذات اقدس الهی مقام ولایت متعارف را مسئلت کند اما دیگر نمی‌تواند از خدا مقام امامت بخواهد نبوت بخواهد و مانند آن چون امامت که دیگر کسبی نیست کسی از خدا طلب بکند که به من امامت بده این امامتی که مخصوص دوازده معصوم است اما امامت به معنای رهبری ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ چرا آن را می‌دهند اما اگر بخواهد با دعا از ذات اقدس الهی مقام نبوت طلب بکند این می‌شود اعتدا نبی غیر اولی‌العزم بخواهد از خدا مقام اولی‌العزمی طلب بکند می‌شود اعتدا انبیای اولوالعزم اگر بخواهند از ذات اقدس الهی مقام خاتمشان را مسئلت بکنند این می‌شود اعتدا هر کسی حدی دارد از دانی برنمی‌آید که آن مقامی که برای اوست مسئلت کند اما آن کمالات مطلقه را چرا پس اعتدا هم اقسامی دارد.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ لا تُفْسِدُوا فِی اْلأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها﴾ یعنی ذات اقدس الهی زمین و جامعه بشری را با وحی و نبوت و شریعت اصلاح کرده است شما آن را فاسد نکنید فساد در زمین هم گاهی به این صورت است که فراعنه داشتند که مفسد فی الارض‌اند ﴿یُفْسِدُونَ فِی الأرْض﴾ ‌اند ﴿جَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعا﴾ یا نه محیط زیست را آلوده می‌کنند آن هم فساد در زمین است بالأخره یا فساد در زمین یا فساد زمینه فرمود: ﴿وَلاَ تُفْسِدُوا فِی الأرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا﴾ که در ذیل این بخش قرآن کریم حدیثی از امام باقر(سلام الله علیه) است که ذات اقدس الهی به وسیله وحی و نبوت جامعه‌های بشری را اصلاح کرده است شما فاسد نکنید در بحثهای آغازین مسئله دعا اشاره شده است که آنهایی که طالب حضورند در حقیقت از خدا می‌خواهند که آنها را از غیبت به حضور بیاورد وگرنه خدا ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ بعد اشاره شد که ذات اقدس الهی نظیر وجود مبارک ولی عصر نیست در جریان ولی عصر صحیح است که انسان برابر دعای ندبه و مانند آن بگوید «أبرضوی او غیرها ام ذی طوی» سرّش این است که وجود مبارک ولی عصر از آن جهت که خلیفة الله است انسان کامل است مظهر خدایی است که ﴿فَأَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ او به اعمال عباد آشناست هر بامداد و شامگاه اعمال همه را به عرض آن حضرت می‌رسانند عرض اعمال همین است گذشته از اینکه بعضی از ایام به طور خصوص اعمال را ارائه می‌کنند هر بامداد و شامگاه اعمال همگان را به حضور حضرت می‌رسانند و کریمه ﴿وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ مصداق کاملش ائمه(علیهم السلام)‌اند که هر عملی از هر عاملی صادر بشود آنها می‌فهمند ولی آنها روح محض نیستند تا از آن جهت مظهر ﴿أَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّه﴾ باشند یک بدن مطهری هم دارند انسان دلش می‌خواهد آن بدن مطهر اینها را با همین چشم ظاهر زیارت کند لذا می‌گوید «أبرضوی او غیرها ام ذی طوی» ولی درباره ذات اقدس الهی این‌چنین نیست او ﴿لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ﴾ محض است او ﴿فَأَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ محض است او ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُم﴾ محض است دیگر یک جنبه‌ای داشته باشد که از آن جنبه غایب باشد و انسان طلب بکند و بگوید من می‌خواهم زیارتت بکنم او دیگر نیست.
پرسش ...
پاسخ: همان می‌خواهد با بدن ظاهری با چشم ظاهری آن حضرت را زیارت کند.
و اگر در جریان وجود مبارک ولی عصر(ارواحنا فداه) هست که همه اعمال را حضور و ظهور دارد و همه جا حضور و ظهور دارد و مظهر ﴿لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ﴾ است یا مظهر ﴿أَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّه﴾ است باز بالأخره بالعرض چنین خاصیتی را دارد ولی ذات اقدس الهی بالذات چنین فضیلتی را دارد.
‌پرسش ...
پاسخ: بله برای اینکه او از این جهت محجوب است یعنی خود شخص محجوب است بازگشت دعوت حضور در طلیعه ﴿ادْعُوا رَبَّکُمْ﴾ تحلیل شد که بازگشت دعوت حضور به این است که مرا بینا کن تا تو را ببینم الآن شما فرض کنید یک انسان نابینایی یک برادری داشت این برادرش سالیان متمادی آزاده بود و الآن به برکت انقلاب اسلامی آزاد شد و از اسارت به در آمده شهر را هم آزین بستند برای اینکه این آزادگان آزاد شدند برادرش نابیناست و سالهاست که با هم رفتند جبهه یکی نابینا شد یکی آزاده آن آزاده آمده در کنار او نشسته و این همین‌طور در فراق برادرش می‌سوزد و نمی‌بیند خب این چون نابیناست نمی‌بیند وگرنه برادر آمده در کنار اوست تمام این دعاهایی که می‌گوییم «این کنت یا ولی المؤمنین» برای اینکه اگر کسی به جهنم رفته محجوب است آن وقت از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کند مرا از این حجاب به درآور من که نابینایم بینا بشوم تا تو را زیارت کنم این نابینایی او هم نابینایی ظاهری نیست برای اینکه بگوید ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ آتش را می‌بیند ﴿لاَ تَعْمَی الأبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ یک کوری است که فقط انبیا و اولیا و مؤمنین و بهشت و اینها را نمی‌بیند نسبت به اینها کور است جهنم و شعله جهنم و زبانه جهنم و کفار را کاملاً می‌بینند اینها که ﴿نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی﴾ این‌طور نیست که آتش را نبیند که آنجا که باید رنج ببرد می‌بیند آنجا که باید گنج نصیبش بشود ﴿نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی﴾ اولیای الهی را نمی‌بیند اما ابولهب را با لهب نار می‌بیند همین کورها هستند که می‌گویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ همین کرها هستند که می‌گویند: ﴿سَمِعْنَا﴾ اما همین مؤمنین که در دنیا نگاه نامحرمانه نداشتند و گوششان هم حرف حرام نشنید اینها در قیامت ﴿لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾ آن غرش رعب‌آور جهنم را اصلاً نمی‌شنوند اصلاً حسیسش را نمی‌شنوند به همان دلیل که در دنیا غیبت نشنیدند دروغ نشنیدند تهمت نشنیدند اینها هم ناشنوایند اما از بدیها ناشنوایند آنها نابینایند از خوبیها نابینایند به هر تقدیر اگر در دعای کمیل یا مانند آن بگوید انسان جهنم رفته بگوید اگر آنجا مرا آزاد بگذارید فریاد برمی‌آورم «این کنت یا ولی المؤمنین» یعنی من را بینا کن که تو را ببینم وگرنه تو ﴿ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ﴾ هیچ جا نیست هیچ کس نیست مگر اینکه خدا با آنهاست منتها نابینا نمی‌بینند خب
‌پرسش ...
پاسخ: بله دیگر بعضیها خدا را با ارحم الراحمین می‌بینند بعضیها خدا را به عنوان «اشدالمعاقبین» می‌بینند همین که می‌گوید ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ خدا را به عنوان ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ﴾ می‌بیند نه به عنوان ﴿أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾ نه به عنوان ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ همین نابیناها قهار را می‌بینند منتقم را می‌بینند از ثواب و فیض الهی محروم‌اند
خب ﴿ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْیَةً إِنَّهُ لاَیُحِبُّ الْمُعْتَدین ٭ وَلاَ تُفْسِدُوا فِی الأرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفاً وَطَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ﴾ بعضی آن آداب فیزیکی دعا را دارند اما آداب متافیزیکی دعا را ندارند گردن کچ می‌‌کنند اشک هم احیاناً دارند یا تباکی دارند آرام آرام هم ناله می‌کنند تضرع دارند خفیه دارند اما خوف ندارند طمع ندارند این حالتهای روانی که متافیزیکی دعاست نه فیزیکی آن دو حالت حالت فیزیکی دعاست حالت شرط دعاست ادب دعاست مثل اینکه می‌گویند که گردن را کج بکن با انگشت سبابه حرکت بده نظیر دعاهای بعد از نماز ماه رجب این کارها اینها حالتهای فیزیکی است شرط است رو به قبله بنشین دو زانو بنشین یا متبرکاً بنشین اینها حالتهای عادی است این حالت تضرع و خفیه است اما آن نفسانیات به خوف و طمع برمی‌گردد بالأخره انسان باید بترسد یا نترسد؟ ترس از جهنم کار آسانی نیست برای هر کسی هم پیش نمی‌آید چون اگر از جهنم بترسد دیگر با آتش بازی نمی‌کند این‌چنین نیست که گناه بعداً بشود آتش نه می‌گویند با آتش بازی نکن ﴿إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْمًا إِنَّما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ نارًا وَ سَیَصْلَوْنَ سَعیرًا﴾ منتها حالا کسی که مست است چطور یک آدم بیهوش را در اتاق عمل اربا اربا می‌کنند قطعه قطعه می‌کنند و هیچ احساسی ندارد بیهوش است اگر کسی مست دنیاست بیهوش است این دستش سوخته و احساس نمی‌کند این ترس اگر باشد انسان با آتش بازی نمی‌کند و طمع اگر باشد خود را به چیزهای غیر سودمند سرگرم نمی‌کند این تشویق کردن به خوف و طمع برای آن است که اگر یک جهت تقویت بشود یعنی جهت خوف این یأس می‌آورد که در بحث دیروز هم اشاره شد و اگر طمع تقویت بشود غرور می‌آورد این هم صحیح نیست لذا ذات اقدس الهی وقتی خودش را می‌خواهد معرفی کند می‌فرماید من هم بهشت دارم و هم جهنم ﴿نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیم ٭ وَأَنَّ عَذَابِی هُوَ الْعَذَابُ الألِیمُ﴾ خودش را معرفی می‌کند یک، بندگان صالح سالک را که معرفی می‌کند می‌فرماید: ﴿یَدْعُونَنَا رَغَباً وَرَهَبا﴾ این دو، به ما‌ها که افراد عادی هستیم دستور می‌دهد می‌فرماید: ﴿وَ ادْعُوهُ خَوْفًا وَ طَمَعًا﴾ خب خودش را که معرفی می‌کند می‌فرماید ما ﴿نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیم ٭ وَأَنَّ عَذَابِی هُوَ الْعَذَابُ الألِیمُ﴾ بندگان به مقصد رسیده مثل اولیای الهی را که معرفی می‌کند در سورهٴ «انبیاء» می‌فرماید اینها کسانی‌اند که ﴿یَدْعُونَنَا رَغَباً وَرَهَبا﴾ اینها راغبانه و راهبانه راهب یعنی خائف رهبت یعنی خوف راغب یعنی شائق و مایل ﴿یَدْعُونَنَا رَغَباً وَرَهَبا﴾ اینها برای اولیای الهی به ما‌ها که وظیفه داریم راهی راه اولیای الهی باشیم به ما می‌فرماید شما هم با این دو بال حرکت کنید ﴿وَادْعُوهُ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾ بعد هم در همه این مراحل سه‌گانه وقتی که خودش را معرفی می‌کند می‌گوید من هم بهشت دارم هم جهنم اما دو گونه حرف می‌زند ببینید فرمود: ﴿نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ﴾ اما دیگر نفرمود «و انی اعذّب» ﴿وَ أَنَّ عَذابی هُوَ الْعَذابُ اْلأَلیمُ﴾ آن جریان عقاب را به عذاب اسناد می‌دهد نه به متکلم وحده خیلی بین این دو تعبیر فرق است ﴿نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیم ٭ وَأَنَّ عَذَابِی هُوَ الْعَذَابُ الألِیمُ﴾ نه «انی اعذب» یا «انی معذب» این‌طور نیست نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» است ﴿لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ﴾ با لام و نون تأکید ثقیله و همه چیز اما﴿وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ﴾ چه چیزی «لاعذبنهم» که ندارد فرمود: ﴿وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ﴾ بعد ﴿لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ﴾ خب خیلی این تعبیرها فرق می‌کند در جریان کنونی خود ما هم می‌بینید وقتی که به دو مطلب امر می‌کند برای یکی علت می‌آورد نه برای هر دو اگر بفرماید «وادعوه خوفا و طمعا ان عذاب الله قریب من المعتدین و ان رحمت الله قریب من المحسنین» این معلوم می‌شود که اینها همتای هم‌اند پا به پاست اما وقتی سخن از تعلیل است از جهنم هیچ سخنی به میان نمی‌آید فقط از رحمت سخن به میان می‌آید ﴿وَادْعُوهُ خَوْفاً﴾ خوفا من چه چیزی؟ خوفا من النار دیگر از نار سخن به میان نمی‌آید ﴿وَطَمَعاً﴾ طمعا الی چه چیزی؟ الی الجنة آن‌گاه فقط از رحمت و جنت سخن به میان می‌آید این معنای سبقت رحمت بر غضب است گذشته از اینکه کسی که داعی خداست خوفا من النار چنین دعایی احسان است و ﴿إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ﴾ شامل حال او هم خواهد بود غرض آن است که خود این کار احسان است کسی که از ترس خدا می‌نالد محسن است و رحمت خدا بر محسن نزدیک است در همه موارد بوی سبقت رحمت بر غضب هست ولی به ما دستور دادند تا زنده‌ای کاری بکنید که جنبه خوف یک مقدار بیشتر باشد آن آخرهای عمر که ﴿مَن نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْق﴾ فرا می‌رسد راهی بروید که رحمت و امید بیش از خوف باشد طمع بیش از خوف باشد چون سکر جوانی سکر مال سکر مقام سکر همین اوضاع اعتباری این یک عامل کنترل می‌خواهد و آن ترس است آدم وقتی پیاده شد در آخر عمر دیگر وسیله فریب ندارد خب چرا این بیچاره پیرمرد سالمند بیچاره را بترسانی ؟... جنبه خوف را یک مقدار ترجیح بدهد اگر رفت خانه سالمندانی که در اختیار شهرداری است آنجا بخواهد نصیحت کنند آنجا اینها را که نمی‌توانند بترسانند که عامل فریب ندارند اینها آنجا باید آیات رحمت و آیات مغفرت و آیات بشارت خوانده بشود لذا گفتند تا سواره‌ای سعی کنید خوف بیشتر باشد وقتی پیاده شدید به مرحله ﴿مَن نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْق﴾ رسیدید امیدتان بیشتر باشد خب آن‌گاه فرمود این جریان ﴿ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً﴾ بین حنفیه و شافعیه تا حدودی اختلاف است قرطبی در جامع خودش می‌گوید اصحاب ابی‌حنیفه به این ﴿ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً﴾ استدلال کردند که این آمینی که بعد از حمد گفته می‌شود مخفی باشد آلوسی در تفسیرش دارد که شافعیه چنین سنت نهاد که آمین بعد از فاتحه بلند باشد این دعایی است جهری که امام و مأموم می‌خوانند خب کلاهما کذا چه جهرش چه اخفاتش وقتی بنا شد که سنت اصیل نباشد نه جهر دارد نه اخفات اما خب آن الحمد لله رب العالمین حساب دیگری دارد پس آنچه که جناب قرطبی در تفسیر گفتند که اصحاب ابی‌حنیفه به این آیه تمسک کردند که امین را مخفی بگویند و آنچه را که آلوسی در تفسیر دارد که شافعیه جهر به آمین را سنت می‌دانند اینها حشرشان با مطلب خود آنها در جریان ﴿إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنینَ﴾ که اسم انّ مؤنث است و خبرش مذکر در قرطبی آمده که هفت وجه است قسمت مهم این وجوه سبعه را زمخشری در کشاف یاد کرده است به جای اینکه دربارهٴ معارف بیندیشند درباره تذکیر و تأنیث وقت صرف می‌کنند زمخشری در این قسمتها مثلاً یک مطلب عمیق قابل ارائه‌ای ندارد اما حالا وجوه فراوانی که چرا قریب مذکر است با اینکه رحمت مؤنث است حالا چون رحمت از رحم است نظیر ﴿فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ﴾ که موعظه با وعظ یکی است از این است یا نظیر ﴿لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِیبٌ﴾ که در سورهٴ «شوری» است آنجا هم یکی مؤنث است دیگری مذکر یا چون مذکر و مؤنث تأنیثش حقیقی نیست و لفظی است قابل این هست که خبر مذکر باشد از این وجوه فراوان گفته شده که اینها دیگر حالا مهم نیست عمده آن است که ﴿إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنینَ﴾ این قرب درجاتی دارد درجات قرب وابسته به درجات احسان است یک وقت احسان یعنی انسان کار نیک می‌کند یک وقت این است که نسبت به دیگری عمل خیر انجام می‌دهد اینجا ظاهراً ناظر به آن است که احسان یعنی کار حسن کردن برای اینکه دعا خودش کار حسن است یک وقتی انسان انفاق می‌کند این انفاق احسان است یعنی نسبت به دیگری کار خیر می‌کند یک وقت است نه دعا می‌خواند و دعا می‌کند که خود این دعا فعل حسن است احسان درجاتی دارد اگر احسان خالص بود رحمت خالصه شامل می‌شود و اگر احسان مشوب بود ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ و رحمت مشوب نصیب می‌شود این مربوط به درجات احسان است.
‌پرسش ...
پاسخ: بله دیگر رحمت خاص نیست که مثلاً هیچ عذابی در آن نباشد گاهی یک رحمتی می‌دهد یک رنجی هم در کنار او هست خالص محض نیست.
در جریان دعا گفتند که تضرع و خفیه باشد دست بلند کردند چطور اگر کسی خفیتاً دعا بکند آیا رفع یدین هم هست یا نه؟ آن هم برابر با وظیفه خاص است گاهی بعضی از دعاهاست که انسان ناله بکند اولی است نظیر دعای ندبه که بعضی از جمله‌هایش این است تا حالا دستور چه باشد در کجا آدم دعا کند کجا فریاد برآورد کجا ناله کند غالب دعاها اصل بر خفیه بودن است حالا اگر گفتند در ندبه ضجه بزنید ویل داشته باشید صراخ داشته باشید آن نص خاص است از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) رسیده است که فرمود تضرع که یک ادبی از آداب دعاست این است که با انگشت سبابه به سمت صورت خودت اشاره بکنی نظیر همان حالتی که در دعای ماه رجب دارد که ظاهر آن دعا این است که از همان اول دعا این انگشت سبابه حرکت می‌کند نه در به «یا ذا الجلال و الاکرام» رسیدن نه ظاهر دعا این است که کل جمله که «یا من ارجوه» که آدم می‌خواند تا آخر این انگشت سبابه را به حالت تضرع در بیاورد این معنای تضرع است که مرحوم کلینی از وجود مبارک امام صادق نقل کردند و این هم دعای تضرع است هم دعای خفیه بنابراین آن ﴿وَ ادْعُوهُ خَوْفًا وَ طَمَعًا﴾ ناظر به حالتهای نفسانی است ﴿إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنینَ﴾ بعدش هم که بحث معاد است آن هم علت غایی را اشاره می‌کند.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:32

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی