- 754
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 54 سوره اعراف _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 54 سوره اعراف _ بخش اول"
آسمانها و زمین را در شش روز آفرید بعد بر عرش فرمانروایی استقرار و استیلا پیدا کرد
مطالب نظری باید به بدیهی ختم بشود اگر به بدیهی ختم نشد حجت نیست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثیثًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ اْلأَمْرُ تَبارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمینَ﴾
لیل و نهار مقابل هماند اما یوم و لیل اینچنین نیست اگر گفته بشود یوم و لیل البته تغابن و تفسیر قاطع شرکت است و یوم دیگر لیل را شامل نمیشود اما معمولاً لیل و نهار در مقابل هماند نه یوم در مقابل لیل باشد لذا ایام در مقابل لیالی نیست به دلیل اینکه در همین آیه لیل و نهار را مقابل هم قرار دادند نه لیل و یوم را فرمود آسمانها و زمین را در شش روز آفرید بعد بر عرش فرمانروایی استقرار و استیلا پیدا کرد آنگاه لیل را غاشیه نهار قرار داد ﴿یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ﴾ مطلب دوم آن است که در تفسیر بعض اهل معرفت آمده است که این سماوات که در شش روز خلق شدند قابل توجیه است برای اینکه قبل از سماوات این سماوات هفتگانه که بعد خلق شدند قبل از اینها فلک ثوابت به اصطلاح فلک هشتم آن موجود بود و فلک نهم به اصطلاح هیئت بطلمیوسی همان فلک الافلاک است وقتی فلک هشتم و قبل از او یعنی فلک نهم موجود باشد ما زمان داریم یوم داریم چون این حرکت شبانهروزی به اصطلاح هیئت بطلمیوسی به استناد فلک هشتم یا فلک نهم است که آنها که میگردند لیل و نهار پدید میآید شب و روز پدید میآید و سماوات سبع زیر مجموعه فلک ثوابت است این سخن را جناب ابن عربی در تفسیرشان دارند این نشانه آن است که بعضی از حرفهای ایشان به کشف مستند نیست یا اگر مستند به کشف باشد این کشف ناصواب است زیرا فلک هشتمی در کار نیست فلک الافلاکی فلک اطلسی در کار نیست که آنها بگردند و لیل و نهار پدید بیاید این هست که در تفسیرشان ذیل همین آیه محل بحث این سخن را دارند برای توجیه ایام ششگانه که پیدایش شب و روز برای فلک ثوابت است پس فلک ثوابت قبل از سماوات سبع بود اینها یا ناشی از آن است که همه حرفهای اینها به کشف استناد ندارد و یا ناشی از آن است که اگر حرفها را روی کشف میگویند کشفهای اینها هم اشتباه است
پرسش ...
پاسخ: ایام یعنی مدتی که شما بین مکه و مدینه هستید در این روزها شب را هم شامل میشود دیگر.
پرسش ...
پاسخ: نه شب هم همینطور است گرچه آنجا روایتی دارد که منظور از این ایام آمنین ماییم اهلبیت(علیهم السلام) فرمودند ماییم برای اینکه اگر فاصله بین مکه و مدینه بخواهد مأمن باشد یا آن سرزمین حجاز باید مأمن باشد در حالیکه آنجا غارتگری و رهزنی کم نیست در خود روایات بعضی از ائمه(علیهم السلام) فرمودند که منظور ماییم البته تطبیق است بحث درباره ﴿أَیَّاماً آمِنِین﴾ ﴿سِیرُوا فِیهَا لَیَالِیَ وَأَیَّاماً آمِنِینَ﴾ اینجا قرینه تقابل و تفصیل هست لیل و نهار هست ایام و لیالی هم هست که مقابل هماند غرض آن است که آنجا که مقابل هم قرار میگیرد محفوف به قرینه است که منظور از یوم مقابل لیل است برای تقابل به تفصیل قاطع شرکت است اما آنجا که مقابل هم قرار نمیگیرد مثل آیه ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ مضافاً به اینکه در همین آیه لیل و نهار را مقابل هم قرار میدهد نه لیل و یوم را معلوم میشود که یوم در مقابل لیل نیست حالا گاهی که یوم را در مقابل لیل قرار میدهد مثلاً ﴿سِیرُوا فِیهَا لَیَالِیَ وَأَیَّاماً آمِنِینَ﴾ آن همراه با قرینه است.
پرسش: با توجه اینکه میگویند کشف مطابق با معتقدات است علم ...
پاسخ: گاهی ممکن است که اینچنین باشد البته کشف نظیر رویا اینطور است گاهی انسان خاطراتی دارد آن خاطرات در عالم رویا متمثل میشود خوابش برابر با آن خاطرات اوست یا عقاید اوست کشف هم به شرح ایضاً [همچنین] ولی گاهی رویا رویای صادق است کشف هم کشف صادق است اینها یک معیاری دارد لذا همین بزرگان میگویند همانطوری که مطالب نظری باید به بدیهی ختم بشود اگر به بدیهی ختم نشد حجت نیست کشفهای غیر معصوم باید به کشف معصوم(علیهم السلام) عرضه بشود مادامی که به کشف معصوم عرضه نشد مطابق با او نشد حجت نیست این را خودشان هم اعتراف دارند هم تصریح اما جریانی که منظور از ﴿عِدَّةَ الشُّهُورِ﴾ یا ﴿ایام اللیالی﴾ ائمه(علیهم السلام) هستند هر کدام از اینها در بحث خاص خودش مخصوصاً جریان ﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً﴾ آن در آیه سورهٴ مبارکهٴ «توبه» باید جداگانه بحث بشود.
مطلب بعدی آن است که اینکه ذات اقدس الهی فرمود آسمان و زمین را در شش روز خلق کرد برابر با آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «سجده» است مشخص شد ولی در تفسیر المنار آمده است که این ﴿وَقَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ که در سورهٴ «سجده» هست ایشان خواستند تطبیق بکنند بگویند که این دو روزش برای آفرینش زمین است چون خدا فرمود: ﴿خَلَقَ الأرْضَ فِی یَوْمَیْنِ﴾ دو روز دیگرش برای تصدیع کوهها و استقرار کوهها در زمین و امثال ذلک است تا اینکه مجموع ﴿وَقَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ هماهنگ بشود یعنی این اربع ایام این چهار روز را ایشان به زمین و موجودات زمینی اختصاص داد دو روز برای زمین است دو روز هم برای تنظیم سلسله جبال و معادن و اینهاست در حالی که ظاهراً در همان بحث سورهٴ «سجده» خواهد آمد به خواست خدا که بیان سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) این است که این ﴿قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّام﴾ این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ کاری به آن ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ ندارد به دلیل اینکه این تقدیر است نه خلق این مربوط به تأمین ارزاق و اقوات است نه آفرینش درباره آفرینش فرمود آسمان و زمین را در شش روز خلق کرد بعد فرمود آسمان و زمین و آنچه بین آسمان و زمین است در شش روز خلق کرد بعد فرمود زمین را در دو روز آسمان را در دو روز قهراً آنچه که بین ارض و سماست آن هم در دو روز میشود اما این ﴿وَقَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ ظاهرا ناظر به فصول چهارگانه است که برای تقدیر اقوات و روزیهاست نه مربوط به آن ستة ایام باشد بنابراین آنچه را که جناب رشید رضا تبعاً لاستادش جناب عبدی فرمودند این از بعضی جهات ناتمام است نتایجی که جناب عبدو در المنار دارند این نتایج تا حدودی بد نیست که به بعضی هم اشاره شد یا به همه آنها در خلال بحث اشاره شد یکی اینکه ماده اولی زمین و آسمان یک ماده گازی بوده است که تعبیر قرآن هم این است که ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَهِیَ دُخَانٌ﴾ مشابه این تعبیر درباره ارض هم هست حالا یا دخان میتواند ماده گازی هم باشد این یک، مطلب دوم آن است که اول یک ماده بود بعد توسعه پیدا کرد تفصیل شد تجزیه شد و به صورت آسمانها و زمین درآمد این را هم میشود از آیه سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» استفاده کرد که فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالأرْضَ کَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا﴾ اول «رتق» بود بعد «فتق» شد یعنی اول بسته بود بعد باز شد اول یکی بود بعد تکثیر شد این معنا را هم میشود استفاده کرد چه اینکه این بخش را البته ایشان دیگر ندارند در المنار اگر کرهای از این به بعد جدا بشود یا راه شیری بعد کشف بشود این با وعده الهی که فرمود: ﴿وَالسَّماءَ بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ﴾ هماهنگ است همانطوری که اول «رتق» بود بعد «فتق» شد «رتق» را «فتق» کرد اول یکی بود بعد تکثیر کرد اول بسته بود بعد باز کرد اول مجمل بود بعد مفصل کرد اول مضیّق بود بعد موسّع کرد الآن یکی پس از دیگری اکتشافاتی که هست یا خبر از کشف است یا خبر از تجزیه و انفصال که کرهای از کره دیگر جدا شده است یعنی آن «رتق» «فتق» شد آن بسته باز شد آن واحد متعدد شد این با ﴿إِنَّا لَمُوسِعُون﴾ هماهنگ است.
مطلب بعدی آن است که این آفرینش همه اینها با کثرتها و پراکندگیهایی که دارند هماهنگاند یعنی اینچنین نیست که یک کرهای با کره دیگر بیگانه باشد بلکه یک روابط ریاضی بین اینها حاکم است این نشانه وحدت تدبیر است و وحدت تدبیر نشانه وحدت مدبّر است خب.
مطلب بعدی آن است که این تعبیر به ایام هفته که آفرینش در روز یکشنبه شروع شد و در روز جمعه ختم شد این را ایشان میگویند جزء اسرائیلیات است که از قوم یهود آمده ما یک چنین روایت معتبری نداریم که خلقت در روز یکشنبه واقع شده و در جمعه ختم شده اینها جزء اسرائیلیات است روایت معتبری البته در این زمینه نیست.
مطلب بعدی آن است که اینکه گفته شد اگر روایت معتبر و صحیح هم باشد چون این مسئله مسئله علمی است تعبداً حجت نیست این منافاتی با مسئله رجعت یا مسئله معاد جسمانی و مانند آن ندارد برای اینکه ادله معاد نه تنها عقلا فراوان است ادله نقلی بر معاد طوری است که کتاباً و سنتاً یقینآور است آن از مسئله تواتر میگذرد درباره بعضی از مسائل هم اگر خبر واحد محفوف به قرینه قطعی باشد آن هم یقینآور است و حجت قول معصوم(سلام الله علیه) میتواند حد وسط برهان قرار بگیرد یعنی همانطوری که در کتابهای کلامی مثلاً تغیّر را حد وسط قرار دادند برای اثبات حدوث یا حدوث را حد وسط قرار میدهند برای اثبات نیازمندی جهان و مبدأ میگویند «العالم متغیر و کل متغیر حادث والعالم حادث» یا میگویند «العالم حادث و کل حادث فله محدث العالم له محدث» تغیّر در قیاس اول حدوث در قیاس دوم حد وسط برهان کلامی است قول معصوم(سلام الله علیه) هم به شرح ایضا [همچنین] میتواند حد وسط برهان قرار بگیرد البته قول معصوم باشد یعنی اگر کسی نظیر زراره، عمران و دیگران که خدمت امام(سلام الله علیه) مشرف میشدند اگر چیزی را امام زمانشان میفرمود همانطوری که یک فیلسوف با برهان یقین پیدا میکند یک متکلم با برهان یقین پیدا میکند یک محدث هم با نقل قول معصوم یقین پیدا میکند هیچ احتمال اشتباه هم نمیدهد و اگر کسی شخصاً به حضور امام زمانش مشرف نشده است برای او نقل شده آن نقل هم اگر دارای سه عنصر محوری باشد چنین نقلی هم میتواند حد وسط برهان قرار بگیرد نه برهانی که محدث قبول کند یک برهانی که فقیه قبول کند یک برهانی که مفسر قبول کند یک برهانی که اصولی قبول کند نه برهانی که یک فیلسوف قبول بکند برهانی که متکلم قبول بکند مرحوم صدر المتألهین تصریح کرده که قول معصوم حد وسط برهان قرار میگیرد چون هیچ احتمال اشتباه نمیدهد اگر شخص خودش در حضور امام زمانش(سلام الله علیه) مشرف بشود که یقین پیدا میکند چون خیلی از این ظنون متراکمه است که عرف یا ذهن عرفی او را علم میکند سیدنا الاستاد امام(رضوان الله علیه) در درس اصولشان گاهی میفرمودند که خیلی از اینها ظُنَنٰا هستند نه علما ظن متراکم و متاخم علم را اینها علم میپندارند فورا جزم پیدا میکنند کمترین چیزی که خدا در عالم خلق کرده است علم است علم به معنای یقین نه علم به معنای طمأنینه و علم عرفی این ذوق عرفی بنای عرفی حرف زدن با اینکه اعتبار هم مساعد است مردم اینچنین میفهمند با این سرمایه کسی بخواهد به سراغ مسائل اعتقادی برود مشکل پیدا میکند اما با علم ریاضی اگر بخواهد برود موفق است اینکه مرحوم شهید در منیه فرمودند طلبهها یک مقدار ریاضی بخوانند این برای چند نکته است یکی اینکه فکر فکر منظم باشد درسی که میدهد آمارگیری کند یک دو سه من چند تا مطلب میخواهم بگویم این صفحه چند تا مطلب دارد اگر ریاضی نباشد انباری باشد دیگر ملا نخواهد شد این حتماً باید خطکشی کند صفحهشماری کند رقم بزند این صفحه مرحوم شیخ چند تا مطلب میخواهد بگوید یکی دو تا سه تا اگر سه تا مطلب است سه تا برهان میخواهد یک صفحه را همینطور مطالعه کند بحث بکند این حداکثر میشود یک واعظ یا پیشنماز این ملا نخواهد شد یکی روی این نکته است که مرحوم شهید میفرماید باید ریاضی بخواند یکی اینکه فکر فکر برهانی باشد روی این دو جهت مرحوم شهید میفرماید در منیه که طلبه باید یک مقداری ریاضی بخواند برای اینکه تا خطکشی نشده نشود تا قلم نگیرد مگر این صفحه چند مطلب میخواهد بگیرد دو تا مطلب میخواهد بگیرد سه تا مطلب میخواهد بگیرد فاصلهشان چیست اگر یک مطلب است به چه دلیل اگر دو مطلب است به چه دلیل و اگر دو مطلب است دو تا برهان مستأنف و جدا میخواهد به هر تقدیر اگر کسی با فهم عرفی به سراغ عقاید برود این مشکل پیدا میکند با فهم ریاضی به سراغ حقایق برود که موفق خواهد شد حالا در این جریان ایام هفتگانهای که جزء اسرائیلیات است و گفتند که ما دلیل معتبری نداریم اگر خبر در مسائل اعتقادی وارد شد خود شخص هم به حضور امام مشرف نشد اگر آن روایت دارای سه عنصر محوری بود هر سه هم یقین ریاضی داشت این در عقاید او حجت است سند است یکی اینکه صدورش قطعی باشد دوم اینکه جهت صدورش قطعی باشد سوم اینکه دلالتش هم قطعی باشد صدور یقینی جهت صدور برای تقیه نباشد برای حکم الله الباقی باشد خود دلالت هم نص باشد نه ظاهر چنین چیزی در جریان معاد فوق اینهاست اینکه بعضی از برادرها سؤال کردند اگر اینطور شد ما نتوانیم به خبر واحد اعتماد کنیم جریان معاد چه میشود یا جریان فلان چه میشود ما در جریان معاد فوق اینها ادله عقلی و نقلی داریم قرآن کریم که پر است از جریان معاد است خب اما مطلب بعدی که اگر چنانچه این ایام قراردادی باشد آن فیضهای تکوینی که ذات اقدس الهی برای لیالی جمعه برای لیالی قدر برای روزهای دیگر مشخص کرد چه خواهد شد؟ آن پاسخش این است که اعتباریات دو قسم است یک اعتباریات عرفی و عقلایی که منشأش عادات، آداب، سنن، رسوم، فرهنگ ملی مردم است یک سلسله اعتبارات است که منشأش نفس الامریات است قوانینی که بشر وضع میکند میبینید قانون این است که فلان خیابان در فلان ماه یکطرفه باشد بعد میبینند برمیگردند میگویند این تجربه درست نبود خیابان دیگر یکطرفه باشد این دو طرفه باشد این تعطیلاتی که دارند مثلاً حالا جمعه تعطیل است بعضی از روزها یکشنبه تعطیل میکنند بعضی شنبه تعطیل میکنند تصمیم میگیرند فلان روز را روی احترام تعطیل بکنند یا فلان روز کار بکنند اینها یک قوانین اعتباری بشری است که منشأ تکوین ندارد روی عادات و آداب مردم است مردم ایرانزمین فروردین را تعطیل میکنند مردم بخشهای دیگر نه یک تعطیلات دیگر دارند اما اعتبارات شارع مقدس به نفس الامر متکی است یعنی آنچه را که ذات اقدس الهی به وسیله خداوند به وسیله انبیا به ما میرساند اینها گرچه اعتباریات است جزء بحثهای حکمت عملی است جزء باید و نباید است جزء تکوینیات نیست اما ریشه تکوینی دارد بنابراین میشود به اینکه به اعتبار آن ریشههای تکوینی برای لیله جمعه یک حسابی باز کرد برای لیله قدر حسابی باز کرد برای اینکه همه امور در مخزن الهی وجود تکوینی دارند وقتی اینجا نازل شدند به این صورت ظهور و بروز پیدا میکنند پس میشود که یک سلسله امور قراردادی باشد یک، پشتوانه تکوین داشته باشد دو، به استناد آن پشتوانههای تکوینی حقایق نصیب آدم شود سه، برخلاف قراردادهای عرفی که پشتوانهاش عادت مردم است آداب مردم است فرهنگ مردم است ملیت مردم است و واقعیت برنمیگردد.
مطلب بعدی آن است که این ایام سته را بعضی از مفسرین سلف به همین شش هزار سال تطبیق کردند نه شش روز مصطلح یعنی شش تا دوازده ساعت یا شش تا 24 ساعت پس از دیر زمان بین مفسرین این ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ یعنی ستة اطوار اینطور بود حالا هزار سال عادی یا هزار سال نوری اینها همه ممکن است.
مطلب بعدی آن است که درباره عقاید بود و آن هم درباره لیالی جمعه بود آن هم سؤال درباره ﴿عِدَّةَ الشُّهُورِ﴾ بود که به آیه سورهٴ مبارکهٴ «توبه» برمیگردد و اما آن سؤالهایی که مربوط به قبض و بسط بود به مناسبت اینکه همه حوادث به هم مرتبطاند یا نه این را به کتاب شریعت انشاءالله مراجعه میکنید و اگر مناسبتی پیش آمد حالا در این زمینه باز بحث خواهد شد یک سؤالهایی بفرمایید که با بحثهای تفسیری هماهنگ باشد.
پرسش: ... چه دلیلی داریم بگوییم که دو روز زمین خلق کرد دو روز آسمان دو روز ما بین اینها.
پاسخ: این اشاره شد به اینکه آنچه که به امر الهی برمیگردد زماندار نیست ﴿کُن فَیَکُونُ﴾ است آنچه که به قابلیت قابل برمیگردد آن تطور دارد و زمانمند است وگرنه ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ بعد اشاره شد که خدای سبحان به دلیل اینکه حکیم است کار را برابر با نظم انجام میدهد به دلیل اینکه قدیر است با ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ انجام میدهد بین قدرت و حکمت که جمع بشود به این صورت درمیآید اگر خدای سبحان یک کرهای را به نام کره زمین دفعتاً میآفرید دیگر علم پژوهشگران پیشرفت نمیکرد الآن هم که میتوانند فهمیدند کم کم اول این به صورت گاز بود مذاب بود داغ بود اطواری و ادواری بر او گذشت تا خنک شد و عوامل حیات در او پیدا شد و قابل زیست شد این علم را کم کم بشر به او راه پیدا کرده است خدا یک کاری کرده است که بشر چیز بفهمد خب جریان عرش جداگانه باید مطرح بشود این آیهٴ 54 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که محل بحث است اولین آیهای است که کلمه عرش در او به کار رفته که ﴿ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ﴾ عرش که مقام فرمانروایی و تدبیر است این تدبیر دو قسم است یک تدبیر عام است که قبل از خلق است یک تدبیر خاص است که بعد از خلق است آن تدبیر عام این است که چگونه بیافریند و برای چه بیافریند آن تدبیر عام است بعد از اینکه آفرید و هر کدام را در جای خود مشخص کرده ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾ قدر یعنی اندازه و در بعضی از روایات آنها که در شروح اصول کافی آمده است در روایات ائمه(علیهم السلام) ذات اقدس الهی به عنوان مهندس یاد کردند که گفتند مهندس که این اسم فاعل از هندسه است اصل هندسه عربی نیست معرب است معرب از اندزه که اندزه مخفف اندازه است این را شارحان اصول کافی هم مشخص کردند این حدیث شریف را که خدا مهندس است یعنی روی هندسه یعنی روی اندزه یعنی روی اندازه کار میکند ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾ روایت کلمه مهندس را بر ذات اقدس الهی ابلاغ کرده است یعنی او روی اندازه کار میکند و پشتوانه این حدیث هم ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾ و «کل شیء عندنا بقدر» هر چیزی نزد ما به یک اندازه است و مانند آن اینکه با اندازه میآفریند و با اندازه تدبیر میکند این تدبیر عام است بعد از تدبیر عام که حالا هر چیزی را با اندازه خاص آفرید آن را رهبری خاص میکند ﴿وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَی﴾ که این هدایت عمومی همان تدبیر و فرمانروایی ذات اقدس الهی است که این کلمه عرش را(سیدناالاستاد) یک باب عنوان خاصی به آن دادند که حتماً المیزان را مراجعه بفرمایید تا بحث جداگانه بشود نحوه اداره لیل و نهار هم به این است که شب را غاشیه روز قرار میدهد و روز به سرعت حرکت میکند و شب هم که سایه آن زمین است به سرعت به دنبال او میرود ﴿یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ﴾ یعنی «یجعل اللیل غاشیة النهار» که ﴿یَطْلُبُهُ حَثِیثاً﴾ یعنی سریعاً لیل به دنبال نهار میرود نهار باعث میشود که اشیا روشن خواهد شد فرمود: ﴿وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاَّهَا﴾ جلی الاشیاء را ﴿وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَی﴾ یعنی «اذا یغشی النهار» «لیل یغشی النهار نهار یجلی الاشیاء» ﴿وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاَّهَا﴾ یعنی جلی الاشیاء را او تجلی میدهد روشن میکند اشیاء را ولی سایه که همان شب است روز را میپوشاند به سرعت هم میپوشاند این نظامی که کیهانی تا روزی که برای بشر کشف شده بود قرآن ذکر کرد آن مقداری هم که کشف نشده بود هنوز هم کشف نشد از آنها چنین یاد میکند که ﴿فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُون ٭ وَمَا لاَ تُبْصِرُونَ ﴾ آنچه را که شما میبینید و آنچه را که شما نمیبینید اینچنین نیست که حالا که چشمهای مسلح کشف شده است و صنعت پیشرفت کرد همه کهکشانها و ستارهها دیده شده باشد یا دیده بشود اینچنین نیست الیوم هم با اینکه چشم صنعت بشر مسلح است خیلی از اجرام سپهری است که مبصر نیست ﴿فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُون ٭ وَمَا لاَ تُبْصِرُونَ﴾ خب ﴿وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ﴾ نه شما تسخیر میکنید که «به زیر آورم چرخ نیلوفری را» این چرخ نیلوفری را او برای شما رام کرده است فرمود ما زمین را ذلول و نرم کردیم در روایات هست که این اسبها را او رام کرده وگرنه او هم مثل حیوانات دیگر وحشی بود حالا اگر یک اسبی وحشی بشود مگر میشود او را رام کرد؟ مگر میشود با او زندگی کرد؟ در روایات هست که ذات اقدس الهی این را برای شما اهلی کرد برای تنظیم کارهای شما و زمین را او ذلول و نرم کرد تا شما روی آن کشت و کار داشته باشید بخواهید ساختمان داشته باشید بتوانید کشاورزی داشته باشید بتوانید باغداری داشته باشید بتوانید حفاری داشته باشید بتوانید او هم اگر صخرهای بود و نفوذناپذیر که جا برای زندگی نبود نه چیزی از زیر میرویید نه چیزی بالای او قابل ساخت و ساز بود فرمود ما این را به صورت مهد قرار دادیم ذلول قرار دادیم زمین را برای شما در عبارت نورانی نهجالبلاغه که حالا حتماً ملاحظه فرمودید به صورت باز و روشن این را ذکر میکنند فرمود اینها مطیع خدایند خدا دستور داد شمس و قمر و ارض و سما در اختیار شما باشند اینکه فرمود مسخرند مسخرند نه بشر اینها را تسخیر میکند به ما گفتند وقتی سوار این را که در قرآن دارد وقتی شما سوار اسب شدید ﴿مَا تَرْکَبُون ٭ ِتَسْتَوُوا عَلَی ظُهُورِهِ ... وَتَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِین ٭ وَإِنَّا إِلَی رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ﴾ خب اینکه در فتواها آمده مستحب است کسی سوار اسب شد این دعا را بخواند برای اینکه صریح قرآن کریم است فرمود ما این اسبها و این حیوانات و این دام را برای شما رام کردیم ما مسخر کردیم تا شما وقتی بر ظهر و پشتش سوار شدید بگویید، چه چیزی بگویید؟ ﴿سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ﴾ بعد هم به یاد مرگ هم باشید بگویید یک روزی هم یک مرکبی میآورند سوار آن مرکب میشویم به برزخ میرویم ﴿وَإِنَّا إِلَی رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ﴾ این یک کتاب علمی نیست نظیر مکاسب و کفایه این نور است وقتی نور شد علم را با تربیت هماهنگ میکند یعنی مسئله مرگ را قیامت را یاد رفتن را روی این مسائل اخلاقی در کتابهای فقهی فقط همین را میگویند مستحب است وقتی آدم سوار مرکبش شد بگوید: ﴿سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ﴾ اما ﴿وَإِنَّا إِلَی رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ﴾ را قرآن یاد میدهد که یک مرکب دیگری هم هست یک تابوت؟ .. هم هست بالأخره خب این ﴿سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذا﴾ که اختصاصی به اسب و استر ندارد که اگر سوار هواپیما شدید مستحب است سوار اتومبیل شدید مستحب است آن تمثیل است نه تعیین یعنی این را ذات اقدس الهی مسخر کرده است و اگر تسخیر الهی نبود که ما مسخر نبودیم این عمومات که دارد ﴿سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الأرْض﴾ هر چه در آسمان و زمین است او مسخر کرده برای شما او رام کرده نه اینکه شما قدرت رام کردن دارید او همه چیز را رام کرده یک عقلی به شما داده یک امری هم به او کرده که اطاعت بکن حالا شما دارید بهرهبرداری میکنید صحیح بهرهبرداری کنید اینچنین نیست که انسان به این فکر است که «به زیر آورد چرخ نیلوفری را» نه انسان طرزی هدایت شده است که این چرخ نیلوفری به تسخیر الهی ذلول و رام برای انسان است انسان بهره صحیحی ببرد پس مسخر ذات اقدس الهی است نه صنعت بشری ﴿سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الأرْض﴾ چه اینکه شمس و قمر هم اینچنین است حالا الآن با آن حرارت گدازندهای که شمس دارد سیر درباره او رفتن او ممکن نیست ممکن است در آینده نزدیک یا دور این هم نظیر کرات دیگر زیر سلطه صنعت قرار بگیرد آنجا هم بالأخره بفهمند که چه خبر است یک چیزی هم بسازند با سرنشین یا بیسرنشین که آنجا پیاده بشود این محال نیست خب پس اصل تسخیر برای ذات اقدس الهی است و در نهجالبلاغه هم آمده است که اینها مطیعاند برابر همان آیه سورهٴ «حم» که ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ نه طائعَین اصلش را ملاحظه بفرمایید تا اینجا همهاش ضمیر تثنیه است خدا به آسمان و زمین فرمود: ﴿ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا﴾ تثنیه است ﴿أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ نه طائعَین یعنی ما همانند دیگران میگوییم: ﴿إِیِّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ﴾ چطور همه بنده تواند ما هم بنده توایم همه طائعاند ما هم طائعیم همه مطیعاند ما هم مطیعیم ﴿أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ همین بیان نورانی قرآن در نهجالبلاغه است که اینها طوع دارند با رغبت با طوع انقیاد دارند آنگاه ذات اقدس الهی این بندگان مطیع خود را که اینها مسلماند منقادند مسبحاند ساجدند این بندگان منقاد را تحت تسخیر شما قرار داد که شما بهره صحیح ببرید حالا آنچه که فعلاً در بحث فردا قرار است بیاید به خواست خدا جریان عرش است یک، و عالم امر و خلق است دو.
«و الحمد لله رب العالمین»
آسمانها و زمین را در شش روز آفرید بعد بر عرش فرمانروایی استقرار و استیلا پیدا کرد
مطالب نظری باید به بدیهی ختم بشود اگر به بدیهی ختم نشد حجت نیست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثیثًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ اْلأَمْرُ تَبارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمینَ﴾
لیل و نهار مقابل هماند اما یوم و لیل اینچنین نیست اگر گفته بشود یوم و لیل البته تغابن و تفسیر قاطع شرکت است و یوم دیگر لیل را شامل نمیشود اما معمولاً لیل و نهار در مقابل هماند نه یوم در مقابل لیل باشد لذا ایام در مقابل لیالی نیست به دلیل اینکه در همین آیه لیل و نهار را مقابل هم قرار دادند نه لیل و یوم را فرمود آسمانها و زمین را در شش روز آفرید بعد بر عرش فرمانروایی استقرار و استیلا پیدا کرد آنگاه لیل را غاشیه نهار قرار داد ﴿یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ﴾ مطلب دوم آن است که در تفسیر بعض اهل معرفت آمده است که این سماوات که در شش روز خلق شدند قابل توجیه است برای اینکه قبل از سماوات این سماوات هفتگانه که بعد خلق شدند قبل از اینها فلک ثوابت به اصطلاح فلک هشتم آن موجود بود و فلک نهم به اصطلاح هیئت بطلمیوسی همان فلک الافلاک است وقتی فلک هشتم و قبل از او یعنی فلک نهم موجود باشد ما زمان داریم یوم داریم چون این حرکت شبانهروزی به اصطلاح هیئت بطلمیوسی به استناد فلک هشتم یا فلک نهم است که آنها که میگردند لیل و نهار پدید میآید شب و روز پدید میآید و سماوات سبع زیر مجموعه فلک ثوابت است این سخن را جناب ابن عربی در تفسیرشان دارند این نشانه آن است که بعضی از حرفهای ایشان به کشف مستند نیست یا اگر مستند به کشف باشد این کشف ناصواب است زیرا فلک هشتمی در کار نیست فلک الافلاکی فلک اطلسی در کار نیست که آنها بگردند و لیل و نهار پدید بیاید این هست که در تفسیرشان ذیل همین آیه محل بحث این سخن را دارند برای توجیه ایام ششگانه که پیدایش شب و روز برای فلک ثوابت است پس فلک ثوابت قبل از سماوات سبع بود اینها یا ناشی از آن است که همه حرفهای اینها به کشف استناد ندارد و یا ناشی از آن است که اگر حرفها را روی کشف میگویند کشفهای اینها هم اشتباه است
پرسش ...
پاسخ: ایام یعنی مدتی که شما بین مکه و مدینه هستید در این روزها شب را هم شامل میشود دیگر.
پرسش ...
پاسخ: نه شب هم همینطور است گرچه آنجا روایتی دارد که منظور از این ایام آمنین ماییم اهلبیت(علیهم السلام) فرمودند ماییم برای اینکه اگر فاصله بین مکه و مدینه بخواهد مأمن باشد یا آن سرزمین حجاز باید مأمن باشد در حالیکه آنجا غارتگری و رهزنی کم نیست در خود روایات بعضی از ائمه(علیهم السلام) فرمودند که منظور ماییم البته تطبیق است بحث درباره ﴿أَیَّاماً آمِنِین﴾ ﴿سِیرُوا فِیهَا لَیَالِیَ وَأَیَّاماً آمِنِینَ﴾ اینجا قرینه تقابل و تفصیل هست لیل و نهار هست ایام و لیالی هم هست که مقابل هماند غرض آن است که آنجا که مقابل هم قرار میگیرد محفوف به قرینه است که منظور از یوم مقابل لیل است برای تقابل به تفصیل قاطع شرکت است اما آنجا که مقابل هم قرار نمیگیرد مثل آیه ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ مضافاً به اینکه در همین آیه لیل و نهار را مقابل هم قرار میدهد نه لیل و یوم را معلوم میشود که یوم در مقابل لیل نیست حالا گاهی که یوم را در مقابل لیل قرار میدهد مثلاً ﴿سِیرُوا فِیهَا لَیَالِیَ وَأَیَّاماً آمِنِینَ﴾ آن همراه با قرینه است.
پرسش: با توجه اینکه میگویند کشف مطابق با معتقدات است علم ...
پاسخ: گاهی ممکن است که اینچنین باشد البته کشف نظیر رویا اینطور است گاهی انسان خاطراتی دارد آن خاطرات در عالم رویا متمثل میشود خوابش برابر با آن خاطرات اوست یا عقاید اوست کشف هم به شرح ایضاً [همچنین] ولی گاهی رویا رویای صادق است کشف هم کشف صادق است اینها یک معیاری دارد لذا همین بزرگان میگویند همانطوری که مطالب نظری باید به بدیهی ختم بشود اگر به بدیهی ختم نشد حجت نیست کشفهای غیر معصوم باید به کشف معصوم(علیهم السلام) عرضه بشود مادامی که به کشف معصوم عرضه نشد مطابق با او نشد حجت نیست این را خودشان هم اعتراف دارند هم تصریح اما جریانی که منظور از ﴿عِدَّةَ الشُّهُورِ﴾ یا ﴿ایام اللیالی﴾ ائمه(علیهم السلام) هستند هر کدام از اینها در بحث خاص خودش مخصوصاً جریان ﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً﴾ آن در آیه سورهٴ مبارکهٴ «توبه» باید جداگانه بحث بشود.
مطلب بعدی آن است که اینکه ذات اقدس الهی فرمود آسمان و زمین را در شش روز خلق کرد برابر با آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «سجده» است مشخص شد ولی در تفسیر المنار آمده است که این ﴿وَقَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ که در سورهٴ «سجده» هست ایشان خواستند تطبیق بکنند بگویند که این دو روزش برای آفرینش زمین است چون خدا فرمود: ﴿خَلَقَ الأرْضَ فِی یَوْمَیْنِ﴾ دو روز دیگرش برای تصدیع کوهها و استقرار کوهها در زمین و امثال ذلک است تا اینکه مجموع ﴿وَقَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ هماهنگ بشود یعنی این اربع ایام این چهار روز را ایشان به زمین و موجودات زمینی اختصاص داد دو روز برای زمین است دو روز هم برای تنظیم سلسله جبال و معادن و اینهاست در حالی که ظاهراً در همان بحث سورهٴ «سجده» خواهد آمد به خواست خدا که بیان سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) این است که این ﴿قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّام﴾ این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ کاری به آن ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ ندارد به دلیل اینکه این تقدیر است نه خلق این مربوط به تأمین ارزاق و اقوات است نه آفرینش درباره آفرینش فرمود آسمان و زمین را در شش روز خلق کرد بعد فرمود آسمان و زمین و آنچه بین آسمان و زمین است در شش روز خلق کرد بعد فرمود زمین را در دو روز آسمان را در دو روز قهراً آنچه که بین ارض و سماست آن هم در دو روز میشود اما این ﴿وَقَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ ظاهرا ناظر به فصول چهارگانه است که برای تقدیر اقوات و روزیهاست نه مربوط به آن ستة ایام باشد بنابراین آنچه را که جناب رشید رضا تبعاً لاستادش جناب عبدی فرمودند این از بعضی جهات ناتمام است نتایجی که جناب عبدو در المنار دارند این نتایج تا حدودی بد نیست که به بعضی هم اشاره شد یا به همه آنها در خلال بحث اشاره شد یکی اینکه ماده اولی زمین و آسمان یک ماده گازی بوده است که تعبیر قرآن هم این است که ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَهِیَ دُخَانٌ﴾ مشابه این تعبیر درباره ارض هم هست حالا یا دخان میتواند ماده گازی هم باشد این یک، مطلب دوم آن است که اول یک ماده بود بعد توسعه پیدا کرد تفصیل شد تجزیه شد و به صورت آسمانها و زمین درآمد این را هم میشود از آیه سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» استفاده کرد که فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالأرْضَ کَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا﴾ اول «رتق» بود بعد «فتق» شد یعنی اول بسته بود بعد باز شد اول یکی بود بعد تکثیر شد این معنا را هم میشود استفاده کرد چه اینکه این بخش را البته ایشان دیگر ندارند در المنار اگر کرهای از این به بعد جدا بشود یا راه شیری بعد کشف بشود این با وعده الهی که فرمود: ﴿وَالسَّماءَ بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ﴾ هماهنگ است همانطوری که اول «رتق» بود بعد «فتق» شد «رتق» را «فتق» کرد اول یکی بود بعد تکثیر کرد اول بسته بود بعد باز کرد اول مجمل بود بعد مفصل کرد اول مضیّق بود بعد موسّع کرد الآن یکی پس از دیگری اکتشافاتی که هست یا خبر از کشف است یا خبر از تجزیه و انفصال که کرهای از کره دیگر جدا شده است یعنی آن «رتق» «فتق» شد آن بسته باز شد آن واحد متعدد شد این با ﴿إِنَّا لَمُوسِعُون﴾ هماهنگ است.
مطلب بعدی آن است که این آفرینش همه اینها با کثرتها و پراکندگیهایی که دارند هماهنگاند یعنی اینچنین نیست که یک کرهای با کره دیگر بیگانه باشد بلکه یک روابط ریاضی بین اینها حاکم است این نشانه وحدت تدبیر است و وحدت تدبیر نشانه وحدت مدبّر است خب.
مطلب بعدی آن است که این تعبیر به ایام هفته که آفرینش در روز یکشنبه شروع شد و در روز جمعه ختم شد این را ایشان میگویند جزء اسرائیلیات است که از قوم یهود آمده ما یک چنین روایت معتبری نداریم که خلقت در روز یکشنبه واقع شده و در جمعه ختم شده اینها جزء اسرائیلیات است روایت معتبری البته در این زمینه نیست.
مطلب بعدی آن است که اینکه گفته شد اگر روایت معتبر و صحیح هم باشد چون این مسئله مسئله علمی است تعبداً حجت نیست این منافاتی با مسئله رجعت یا مسئله معاد جسمانی و مانند آن ندارد برای اینکه ادله معاد نه تنها عقلا فراوان است ادله نقلی بر معاد طوری است که کتاباً و سنتاً یقینآور است آن از مسئله تواتر میگذرد درباره بعضی از مسائل هم اگر خبر واحد محفوف به قرینه قطعی باشد آن هم یقینآور است و حجت قول معصوم(سلام الله علیه) میتواند حد وسط برهان قرار بگیرد یعنی همانطوری که در کتابهای کلامی مثلاً تغیّر را حد وسط قرار دادند برای اثبات حدوث یا حدوث را حد وسط قرار میدهند برای اثبات نیازمندی جهان و مبدأ میگویند «العالم متغیر و کل متغیر حادث والعالم حادث» یا میگویند «العالم حادث و کل حادث فله محدث العالم له محدث» تغیّر در قیاس اول حدوث در قیاس دوم حد وسط برهان کلامی است قول معصوم(سلام الله علیه) هم به شرح ایضا [همچنین] میتواند حد وسط برهان قرار بگیرد البته قول معصوم باشد یعنی اگر کسی نظیر زراره، عمران و دیگران که خدمت امام(سلام الله علیه) مشرف میشدند اگر چیزی را امام زمانشان میفرمود همانطوری که یک فیلسوف با برهان یقین پیدا میکند یک متکلم با برهان یقین پیدا میکند یک محدث هم با نقل قول معصوم یقین پیدا میکند هیچ احتمال اشتباه هم نمیدهد و اگر کسی شخصاً به حضور امام زمانش مشرف نشده است برای او نقل شده آن نقل هم اگر دارای سه عنصر محوری باشد چنین نقلی هم میتواند حد وسط برهان قرار بگیرد نه برهانی که محدث قبول کند یک برهانی که فقیه قبول کند یک برهانی که مفسر قبول کند یک برهانی که اصولی قبول کند نه برهانی که یک فیلسوف قبول بکند برهانی که متکلم قبول بکند مرحوم صدر المتألهین تصریح کرده که قول معصوم حد وسط برهان قرار میگیرد چون هیچ احتمال اشتباه نمیدهد اگر شخص خودش در حضور امام زمانش(سلام الله علیه) مشرف بشود که یقین پیدا میکند چون خیلی از این ظنون متراکمه است که عرف یا ذهن عرفی او را علم میکند سیدنا الاستاد امام(رضوان الله علیه) در درس اصولشان گاهی میفرمودند که خیلی از اینها ظُنَنٰا هستند نه علما ظن متراکم و متاخم علم را اینها علم میپندارند فورا جزم پیدا میکنند کمترین چیزی که خدا در عالم خلق کرده است علم است علم به معنای یقین نه علم به معنای طمأنینه و علم عرفی این ذوق عرفی بنای عرفی حرف زدن با اینکه اعتبار هم مساعد است مردم اینچنین میفهمند با این سرمایه کسی بخواهد به سراغ مسائل اعتقادی برود مشکل پیدا میکند اما با علم ریاضی اگر بخواهد برود موفق است اینکه مرحوم شهید در منیه فرمودند طلبهها یک مقدار ریاضی بخوانند این برای چند نکته است یکی اینکه فکر فکر منظم باشد درسی که میدهد آمارگیری کند یک دو سه من چند تا مطلب میخواهم بگویم این صفحه چند تا مطلب دارد اگر ریاضی نباشد انباری باشد دیگر ملا نخواهد شد این حتماً باید خطکشی کند صفحهشماری کند رقم بزند این صفحه مرحوم شیخ چند تا مطلب میخواهد بگوید یکی دو تا سه تا اگر سه تا مطلب است سه تا برهان میخواهد یک صفحه را همینطور مطالعه کند بحث بکند این حداکثر میشود یک واعظ یا پیشنماز این ملا نخواهد شد یکی روی این نکته است که مرحوم شهید میفرماید باید ریاضی بخواند یکی اینکه فکر فکر برهانی باشد روی این دو جهت مرحوم شهید میفرماید در منیه که طلبه باید یک مقداری ریاضی بخواند برای اینکه تا خطکشی نشده نشود تا قلم نگیرد مگر این صفحه چند مطلب میخواهد بگیرد دو تا مطلب میخواهد بگیرد سه تا مطلب میخواهد بگیرد فاصلهشان چیست اگر یک مطلب است به چه دلیل اگر دو مطلب است به چه دلیل و اگر دو مطلب است دو تا برهان مستأنف و جدا میخواهد به هر تقدیر اگر کسی با فهم عرفی به سراغ عقاید برود این مشکل پیدا میکند با فهم ریاضی به سراغ حقایق برود که موفق خواهد شد حالا در این جریان ایام هفتگانهای که جزء اسرائیلیات است و گفتند که ما دلیل معتبری نداریم اگر خبر در مسائل اعتقادی وارد شد خود شخص هم به حضور امام مشرف نشد اگر آن روایت دارای سه عنصر محوری بود هر سه هم یقین ریاضی داشت این در عقاید او حجت است سند است یکی اینکه صدورش قطعی باشد دوم اینکه جهت صدورش قطعی باشد سوم اینکه دلالتش هم قطعی باشد صدور یقینی جهت صدور برای تقیه نباشد برای حکم الله الباقی باشد خود دلالت هم نص باشد نه ظاهر چنین چیزی در جریان معاد فوق اینهاست اینکه بعضی از برادرها سؤال کردند اگر اینطور شد ما نتوانیم به خبر واحد اعتماد کنیم جریان معاد چه میشود یا جریان فلان چه میشود ما در جریان معاد فوق اینها ادله عقلی و نقلی داریم قرآن کریم که پر است از جریان معاد است خب اما مطلب بعدی که اگر چنانچه این ایام قراردادی باشد آن فیضهای تکوینی که ذات اقدس الهی برای لیالی جمعه برای لیالی قدر برای روزهای دیگر مشخص کرد چه خواهد شد؟ آن پاسخش این است که اعتباریات دو قسم است یک اعتباریات عرفی و عقلایی که منشأش عادات، آداب، سنن، رسوم، فرهنگ ملی مردم است یک سلسله اعتبارات است که منشأش نفس الامریات است قوانینی که بشر وضع میکند میبینید قانون این است که فلان خیابان در فلان ماه یکطرفه باشد بعد میبینند برمیگردند میگویند این تجربه درست نبود خیابان دیگر یکطرفه باشد این دو طرفه باشد این تعطیلاتی که دارند مثلاً حالا جمعه تعطیل است بعضی از روزها یکشنبه تعطیل میکنند بعضی شنبه تعطیل میکنند تصمیم میگیرند فلان روز را روی احترام تعطیل بکنند یا فلان روز کار بکنند اینها یک قوانین اعتباری بشری است که منشأ تکوین ندارد روی عادات و آداب مردم است مردم ایرانزمین فروردین را تعطیل میکنند مردم بخشهای دیگر نه یک تعطیلات دیگر دارند اما اعتبارات شارع مقدس به نفس الامر متکی است یعنی آنچه را که ذات اقدس الهی به وسیله خداوند به وسیله انبیا به ما میرساند اینها گرچه اعتباریات است جزء بحثهای حکمت عملی است جزء باید و نباید است جزء تکوینیات نیست اما ریشه تکوینی دارد بنابراین میشود به اینکه به اعتبار آن ریشههای تکوینی برای لیله جمعه یک حسابی باز کرد برای لیله قدر حسابی باز کرد برای اینکه همه امور در مخزن الهی وجود تکوینی دارند وقتی اینجا نازل شدند به این صورت ظهور و بروز پیدا میکنند پس میشود که یک سلسله امور قراردادی باشد یک، پشتوانه تکوین داشته باشد دو، به استناد آن پشتوانههای تکوینی حقایق نصیب آدم شود سه، برخلاف قراردادهای عرفی که پشتوانهاش عادت مردم است آداب مردم است فرهنگ مردم است ملیت مردم است و واقعیت برنمیگردد.
مطلب بعدی آن است که این ایام سته را بعضی از مفسرین سلف به همین شش هزار سال تطبیق کردند نه شش روز مصطلح یعنی شش تا دوازده ساعت یا شش تا 24 ساعت پس از دیر زمان بین مفسرین این ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ یعنی ستة اطوار اینطور بود حالا هزار سال عادی یا هزار سال نوری اینها همه ممکن است.
مطلب بعدی آن است که درباره عقاید بود و آن هم درباره لیالی جمعه بود آن هم سؤال درباره ﴿عِدَّةَ الشُّهُورِ﴾ بود که به آیه سورهٴ مبارکهٴ «توبه» برمیگردد و اما آن سؤالهایی که مربوط به قبض و بسط بود به مناسبت اینکه همه حوادث به هم مرتبطاند یا نه این را به کتاب شریعت انشاءالله مراجعه میکنید و اگر مناسبتی پیش آمد حالا در این زمینه باز بحث خواهد شد یک سؤالهایی بفرمایید که با بحثهای تفسیری هماهنگ باشد.
پرسش: ... چه دلیلی داریم بگوییم که دو روز زمین خلق کرد دو روز آسمان دو روز ما بین اینها.
پاسخ: این اشاره شد به اینکه آنچه که به امر الهی برمیگردد زماندار نیست ﴿کُن فَیَکُونُ﴾ است آنچه که به قابلیت قابل برمیگردد آن تطور دارد و زمانمند است وگرنه ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ بعد اشاره شد که خدای سبحان به دلیل اینکه حکیم است کار را برابر با نظم انجام میدهد به دلیل اینکه قدیر است با ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ انجام میدهد بین قدرت و حکمت که جمع بشود به این صورت درمیآید اگر خدای سبحان یک کرهای را به نام کره زمین دفعتاً میآفرید دیگر علم پژوهشگران پیشرفت نمیکرد الآن هم که میتوانند فهمیدند کم کم اول این به صورت گاز بود مذاب بود داغ بود اطواری و ادواری بر او گذشت تا خنک شد و عوامل حیات در او پیدا شد و قابل زیست شد این علم را کم کم بشر به او راه پیدا کرده است خدا یک کاری کرده است که بشر چیز بفهمد خب جریان عرش جداگانه باید مطرح بشود این آیهٴ 54 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که محل بحث است اولین آیهای است که کلمه عرش در او به کار رفته که ﴿ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ﴾ عرش که مقام فرمانروایی و تدبیر است این تدبیر دو قسم است یک تدبیر عام است که قبل از خلق است یک تدبیر خاص است که بعد از خلق است آن تدبیر عام این است که چگونه بیافریند و برای چه بیافریند آن تدبیر عام است بعد از اینکه آفرید و هر کدام را در جای خود مشخص کرده ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾ قدر یعنی اندازه و در بعضی از روایات آنها که در شروح اصول کافی آمده است در روایات ائمه(علیهم السلام) ذات اقدس الهی به عنوان مهندس یاد کردند که گفتند مهندس که این اسم فاعل از هندسه است اصل هندسه عربی نیست معرب است معرب از اندزه که اندزه مخفف اندازه است این را شارحان اصول کافی هم مشخص کردند این حدیث شریف را که خدا مهندس است یعنی روی هندسه یعنی روی اندزه یعنی روی اندازه کار میکند ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾ روایت کلمه مهندس را بر ذات اقدس الهی ابلاغ کرده است یعنی او روی اندازه کار میکند و پشتوانه این حدیث هم ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾ و «کل شیء عندنا بقدر» هر چیزی نزد ما به یک اندازه است و مانند آن اینکه با اندازه میآفریند و با اندازه تدبیر میکند این تدبیر عام است بعد از تدبیر عام که حالا هر چیزی را با اندازه خاص آفرید آن را رهبری خاص میکند ﴿وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَی﴾ که این هدایت عمومی همان تدبیر و فرمانروایی ذات اقدس الهی است که این کلمه عرش را(سیدناالاستاد) یک باب عنوان خاصی به آن دادند که حتماً المیزان را مراجعه بفرمایید تا بحث جداگانه بشود نحوه اداره لیل و نهار هم به این است که شب را غاشیه روز قرار میدهد و روز به سرعت حرکت میکند و شب هم که سایه آن زمین است به سرعت به دنبال او میرود ﴿یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ﴾ یعنی «یجعل اللیل غاشیة النهار» که ﴿یَطْلُبُهُ حَثِیثاً﴾ یعنی سریعاً لیل به دنبال نهار میرود نهار باعث میشود که اشیا روشن خواهد شد فرمود: ﴿وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاَّهَا﴾ جلی الاشیاء را ﴿وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَی﴾ یعنی «اذا یغشی النهار» «لیل یغشی النهار نهار یجلی الاشیاء» ﴿وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاَّهَا﴾ یعنی جلی الاشیاء را او تجلی میدهد روشن میکند اشیاء را ولی سایه که همان شب است روز را میپوشاند به سرعت هم میپوشاند این نظامی که کیهانی تا روزی که برای بشر کشف شده بود قرآن ذکر کرد آن مقداری هم که کشف نشده بود هنوز هم کشف نشد از آنها چنین یاد میکند که ﴿فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُون ٭ وَمَا لاَ تُبْصِرُونَ ﴾ آنچه را که شما میبینید و آنچه را که شما نمیبینید اینچنین نیست که حالا که چشمهای مسلح کشف شده است و صنعت پیشرفت کرد همه کهکشانها و ستارهها دیده شده باشد یا دیده بشود اینچنین نیست الیوم هم با اینکه چشم صنعت بشر مسلح است خیلی از اجرام سپهری است که مبصر نیست ﴿فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُون ٭ وَمَا لاَ تُبْصِرُونَ﴾ خب ﴿وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ﴾ نه شما تسخیر میکنید که «به زیر آورم چرخ نیلوفری را» این چرخ نیلوفری را او برای شما رام کرده است فرمود ما زمین را ذلول و نرم کردیم در روایات هست که این اسبها را او رام کرده وگرنه او هم مثل حیوانات دیگر وحشی بود حالا اگر یک اسبی وحشی بشود مگر میشود او را رام کرد؟ مگر میشود با او زندگی کرد؟ در روایات هست که ذات اقدس الهی این را برای شما اهلی کرد برای تنظیم کارهای شما و زمین را او ذلول و نرم کرد تا شما روی آن کشت و کار داشته باشید بخواهید ساختمان داشته باشید بتوانید کشاورزی داشته باشید بتوانید باغداری داشته باشید بتوانید حفاری داشته باشید بتوانید او هم اگر صخرهای بود و نفوذناپذیر که جا برای زندگی نبود نه چیزی از زیر میرویید نه چیزی بالای او قابل ساخت و ساز بود فرمود ما این را به صورت مهد قرار دادیم ذلول قرار دادیم زمین را برای شما در عبارت نورانی نهجالبلاغه که حالا حتماً ملاحظه فرمودید به صورت باز و روشن این را ذکر میکنند فرمود اینها مطیع خدایند خدا دستور داد شمس و قمر و ارض و سما در اختیار شما باشند اینکه فرمود مسخرند مسخرند نه بشر اینها را تسخیر میکند به ما گفتند وقتی سوار این را که در قرآن دارد وقتی شما سوار اسب شدید ﴿مَا تَرْکَبُون ٭ ِتَسْتَوُوا عَلَی ظُهُورِهِ ... وَتَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِین ٭ وَإِنَّا إِلَی رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ﴾ خب اینکه در فتواها آمده مستحب است کسی سوار اسب شد این دعا را بخواند برای اینکه صریح قرآن کریم است فرمود ما این اسبها و این حیوانات و این دام را برای شما رام کردیم ما مسخر کردیم تا شما وقتی بر ظهر و پشتش سوار شدید بگویید، چه چیزی بگویید؟ ﴿سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ﴾ بعد هم به یاد مرگ هم باشید بگویید یک روزی هم یک مرکبی میآورند سوار آن مرکب میشویم به برزخ میرویم ﴿وَإِنَّا إِلَی رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ﴾ این یک کتاب علمی نیست نظیر مکاسب و کفایه این نور است وقتی نور شد علم را با تربیت هماهنگ میکند یعنی مسئله مرگ را قیامت را یاد رفتن را روی این مسائل اخلاقی در کتابهای فقهی فقط همین را میگویند مستحب است وقتی آدم سوار مرکبش شد بگوید: ﴿سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ﴾ اما ﴿وَإِنَّا إِلَی رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ﴾ را قرآن یاد میدهد که یک مرکب دیگری هم هست یک تابوت؟ .. هم هست بالأخره خب این ﴿سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذا﴾ که اختصاصی به اسب و استر ندارد که اگر سوار هواپیما شدید مستحب است سوار اتومبیل شدید مستحب است آن تمثیل است نه تعیین یعنی این را ذات اقدس الهی مسخر کرده است و اگر تسخیر الهی نبود که ما مسخر نبودیم این عمومات که دارد ﴿سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الأرْض﴾ هر چه در آسمان و زمین است او مسخر کرده برای شما او رام کرده نه اینکه شما قدرت رام کردن دارید او همه چیز را رام کرده یک عقلی به شما داده یک امری هم به او کرده که اطاعت بکن حالا شما دارید بهرهبرداری میکنید صحیح بهرهبرداری کنید اینچنین نیست که انسان به این فکر است که «به زیر آورد چرخ نیلوفری را» نه انسان طرزی هدایت شده است که این چرخ نیلوفری به تسخیر الهی ذلول و رام برای انسان است انسان بهره صحیحی ببرد پس مسخر ذات اقدس الهی است نه صنعت بشری ﴿سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الأرْض﴾ چه اینکه شمس و قمر هم اینچنین است حالا الآن با آن حرارت گدازندهای که شمس دارد سیر درباره او رفتن او ممکن نیست ممکن است در آینده نزدیک یا دور این هم نظیر کرات دیگر زیر سلطه صنعت قرار بگیرد آنجا هم بالأخره بفهمند که چه خبر است یک چیزی هم بسازند با سرنشین یا بیسرنشین که آنجا پیاده بشود این محال نیست خب پس اصل تسخیر برای ذات اقدس الهی است و در نهجالبلاغه هم آمده است که اینها مطیعاند برابر همان آیه سورهٴ «حم» که ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ نه طائعَین اصلش را ملاحظه بفرمایید تا اینجا همهاش ضمیر تثنیه است خدا به آسمان و زمین فرمود: ﴿ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا﴾ تثنیه است ﴿أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ نه طائعَین یعنی ما همانند دیگران میگوییم: ﴿إِیِّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ﴾ چطور همه بنده تواند ما هم بنده توایم همه طائعاند ما هم طائعیم همه مطیعاند ما هم مطیعیم ﴿أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ همین بیان نورانی قرآن در نهجالبلاغه است که اینها طوع دارند با رغبت با طوع انقیاد دارند آنگاه ذات اقدس الهی این بندگان مطیع خود را که اینها مسلماند منقادند مسبحاند ساجدند این بندگان منقاد را تحت تسخیر شما قرار داد که شما بهره صحیح ببرید حالا آنچه که فعلاً در بحث فردا قرار است بیاید به خواست خدا جریان عرش است یک، و عالم امر و خلق است دو.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است