- 813
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 54 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 54 سوره اعراف"
اگر چیزی در خارج وجود پیدا نکند تأویل ندارد فقط تفسیر دارد مگر اینکه برای او وجودی فرض بکنیم
آیاتی که مربوط به آفرینش آسمانها و زمین در شش روز است چند طایفه است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثیثًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ اْلأَمْرُ تَبارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمینَ﴾
بعضی از مطالبی که آقایان پیشنهاد فرمودند مربوط به جریان گفتگوی اصحاب اعراف با بهشتیان و دوزخیان بود که چون شرح مبسوطش در سال گذشته به پایان رسید دیگر آنها امثال تکرار نمیشود.
مطلب دومی که سؤال شد رابطه هست و باید است که این ممکن است به یک مناسبتهایی در خلال تفسیر بازگو بشود ولی شرح مبسوطش در کتاب تبیین براهین آمده است که انشاءالله آنجا مراجعه بفرمایید.
پیشنهاد سوم آقایان این بود که الآن چون در این فصل پاییز قبل از دوازده اذان هست بحث زودتر تمام بشود این پیشنهاد خوبی است انشاءالله ما اگر اول یازده شروع بکنیم چند دقیقه قبل از اذان بحث تمام بشود که آقایانی که به نماز جماعت میخواهند یا امام هستند یا مأموم موفق بشوند انشاءالله حالا ما فردا انشاءالله سعی بکنیم یک قدری زودتر شروع بکنیم سؤال چهارم هم این بود که اگر حادثهای علمی باشد و وجود خارجی نداشته باشد تأویل دارد یا نه؟ چنین حادثهای تأویل ندارد مگر به فرض وجود چون تأویل مربوط به وجود خارجی است اگر چیزی در خارج وجود پیدا نکند تأویل ندارد فقط تفسیر دارد مگر اینکه برای او وجودی فرض بکنیم که بر فرض وجود تأویل او چیست اینها مطالب چهارگانهای بود مربوط به بحثهای قبل اما آیهای که درباره آفرینش آسمانها و زمین در شش روز سخن میگوید این اولین آیه است یعنی آیهٴ 54 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» اولین آیه است که در قرآن کریم آفرینش آسمانها و زمین را در شش روز ذکر میکند آیاتی که مربوط به آفرینش آسمانها و زمین در شش روز است چند طایفه است و چند تا بحث مربوط به این است یکی اینکه منظور از این ایام چیست؟ این باید بعد از گذشت آن سیر اجمالی روشن بشود که منظور از این ایام چیست یقیناً روز به معنای دوازده ساعت در مقابل شب نیست و یقیناً روز به معنای شبانه روز نیست چون گاهی روز در مقابل شب است مثل همین آیهای که دارد ﴿یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ﴾ یک وقت روز مجموعه شبانه روز است مثلاً میگویند صلات یومیه صلات یومیه یعنی نماز شبانه روز که یوم یعنی شبانه روز نه یوم در مقابل لیل گاهی هم روز به معنای روزگار است نه به معنای مقابل شب و نه به معنای مجموع شب و روز مثلاً «الدهر یومان یوم لک و یوم علیک» روزگار دو حالت دارد یعنی سیر تاریخی اینچنین است که برههای از روزگار را یوم مینامند مثلاً میگویند روزی در این کشور شاهنشاهی بود روزی در این کشور مشروطه بود روزی در این کشور جمهوری اسلامی مستقر شد این روز یعنی عصر ولی یوم در قرآن کریم که آسمانها و زمین با معیار یوم مثلاً شش روز خلق شدند هیچ کدام از اینها نخواهد بود برای اینکه بالأخره چه یوم در مقابل شب باشد چه یوم مجموعه شب و روز باشد چه یوم به معنای برههای از تاریخ باشد اینها فرع بر آن است که یک زمینی باشد یک آفتابی باشد و زمین به دور آفتاب بگردد و به دور خود بگردد با گردش دور خود به نام حرکت وضعی شبانه روز پدید بیاید و با حرکت به دور آفتاب سال و ماه پدید بیاید ولی اگر هنوز آسمان و زمین خلق نشد هنوز شمس و قمر خلق نشد هنوز این مجموعه پدید نیامد آن روز معنای خاص خود را خواهد داشت حالا آن معنا چیست باید در خلال بحثهای آینده به لطف الهی روشن بشود این مطلب اول.
مطلب دوم آن است که اینکه فرمود خداوند آسمان و زمین را در شش روز خلق کرد آن گاه دوتا سؤال میماند یکی اینکه آن موجوداتی که بین آسمان و زمین است آنها را در چند روز خلق کرد سؤال دوم آن است که حالا این شش روز که مربوط به آسمان و زمین است آسمانها را چند روز و زمین را چند روز تقسیمش به چه نحو است این دوتا سؤال میماند این دوتا سؤال را قرآن کریم پاسخ داده است فرمود که اگر گفته میشود خداوند آسمانها و زمین را در شش روز خلق کرد یعنی مجموعه نظام کیهانی را اعم از آسمان و آنچه در آسمان است زمین و آنچه در زمین است و آنچه بین الارض و السماء است برای اینکه قرآن اگر بخواهد منظور از آسمان و زمین و آنچه بین آسمان و زمین است جدا ذکر بکند آن را جداگانه بازگو میکند میفرماید آسمان و زمین و آنچه که بین آسمان و زمین است و در هر جا که فرمود آسمانها و زمین و نفرمود آنچه بین آسمان و زمین است در آنجاهایی که نفرمود آسمان و زمین و آنچه بین آسمان و زمین است منظور مجموعه آسمان و زمین و آنچه بینهماست و اما آنچه در خصوص آسمانها زندگی میکنند یا خصوص زمین زندگی میکنند آن اصلاً در این بحثهای خلقت ستة ایام نیست مبحث خاص خود را دارد بنابراین وقتی خدا میفرماید آسمانها و زمین در شش روز خلق شد یعنی آسمان و زمین و فضا و هوا و چیزهای دیگری که بین آسمان و زمین است این مجموعه در شش روز خلق شد اما آن موجوداتی که در آسماناند آن موجوداتی که در زمیناند رأساً از این بحث بیروناند این را قرآن دارد چون بعضی از آیات میفرماید آسمان و زمین را در شش روز خلق کرد بعضی از آیات میفرماید که آسمان و زمین و آنچه «بین السماء و الارض» است این مجموعه در شش روز خلق شد این معلوم میشود که آن طایفه از آیاتی که میفرماید آسمان و زمین در شش روز خلق شد یعنی آسمانها و زمین و آنچه «بین السماء و الارض» است مثل هوا یا لایههای ازن و چیزهای دیگری که یکی پس از دیگری کشف میشود این مجموعه در شش روز خلق شد مطلب بعدی آن است که آیاتی که این کلی و مجمل را تجزیه میکند و تفصیل میدهد دو طایفه است یک طایفه میفرماید که آسمانها را خدا در دو روز خلق کرد یک طایفه آیاتی است که میفرماید زمین را در دو روز خلق کرد خب این شش روز اگر برای مجموعه آسمانها و زمین و آنچه بین الارض و السماء است طبق بعضی از آیات آسمانها در دو روز خلق شد طبق بعضی از آیات دیگر زمین در دو روز خلق شد این چهار روز که از آن شش روز منها بشود قهراً نتیجهاش این خواهد بود که بین الارض و السماء آنچه هم که بنام هوا و مانند آن است آن هم در دو روز خلق شد این یک نحوه تفسیر قرآن به قرآن است بدون اینکه به المعجم مراجعه بشود یا به لغت مراجعه بشود یا از واژه کمک گرفته بشود یک وقت است که تفسیر قرآن به قرآن به این است که مثلاً ما ببینیم که ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ در چند جا به کار رفت یا ﴿خَلَقَ﴾ در چند جا به کار رفت خب این یک تفسیر قرآن و قرآن رایجی است که قبل از المیزان هم بوده بعد از المیزان رواج پیدا کرده که با المعجم مشکل حل میشود که این سادهترین راه برای تفسیر قرآن به قرآن است یک وقتی پیوند معنوی آیات است که دیگر از لغت و المعجم و مانند آن کسی کمک نمیگیرد این یک اجتهاد قرآنی است این از ابتکارات المیزان است وگرنه تفسیر قرآن به قرآن از دیر زمان بود اینکه انسان پیوند معنوی آیات را پیدا کند و آن کمبود را با اجتهاد حل کند به کمک آیات این میشود تفسیر قرآن به قرآن وگرنه یک المعجم را انسان جلو بیاورد واژهها را برابر المعجم فیشبرداری کند بعد با این فیشهایی که از المعجم به دست آورد به سراغ آیات برود این قبلاً هم بود بعداً هم رواج پیدا کرد اما این ابتکار المیزان نیست ابتکار المیزان در آن پیوند معنوی آیات به هم است که دیگر در المعجم نیست از لغت بر نمیآید و انسان هم نمیداند به کمک کدام آیه آیه را حل کند چون از لغت که کمک نمیگیرد از المعجم که مدد نمیگیرد خب بنابراین آیات چند طایفه است طایفه اولی آیاتی است که دلالت میکند که خلقت آسمان و زمین در شش روز است نظیر همین آیه محل بحث یعنی آیهٴ 54 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیّامٍ﴾ مشابه این آیه که جزء همین طایفه است آیات دیگریاند که دلالت میکنند بر اینکه آسمانها و زمین در شش روز خلق شده است نظیر آیهٴ سه سورهٴ مبارکهٴ «یونس» که ﴿إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیّامٍ﴾ دیگر سخن از «ما بینهما» نیست آیه هفت سورهٴ مبارکهٴ «هود» هم این است ﴿وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیّامٍ﴾ در این آیات که آیه طایفه اولی محسوب میشوند دیگر سخن از «بین الارض و السماء» نیست تا روشن بشود تکلیف فضا و هوا و امثال ذلک چیست در آنجاها سخن از بین نیست در از همین طایفه اولی در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» هم آیهٴ چهار آمده است سورهٴ حدید آیهٴ چهار این است ﴿هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ فی سِتَّةِ أیّام﴾ این طایفه اولی طایفه ثانیه مشخص میکند که اینکه خدا آسمانها و زمین را در شش روز خلق کرد منظور خصوص آسمان و زمین نیست بلکه آسمانها و زمین و فضا و هوا و هرچه که «بین الارض و السماء» آنها هم در همان شش روز خلق شدند این طایفه ثانیه است که در سورهٴ مبارکهٴ «قمر» یا سورهٴ «ق» و مانند آن به این صورت آمده است که خداوند آسمان و زمین و آنچه «بین الارض و السماء» است نظیر آیهٴ 38 سورهٴ مبارکهٴ «ق» فرمود: ﴿وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیّامٍ﴾ پس اگر لایه ازن هست اگر فضاست اگر هواست اگر چیزهای دیگری که بشر هنوز کشف نکرده و بعداً کشف میشود همه و همه اینها که «بین الارض و السماء» است اینها هم در همان مجموعه شش روزند آیهٴ سوم سورهٴ «یونس»
پرسش ...
پاسخ: آن درباره عرش است که به خواست خدا جمله بعد همین آیه محل بحث است ﴿ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ﴾.
پرسش ...
پاسخ: بله؟ عرش نه عرش مقام فرمانروایی است عرش جزء آسمانها نیست آن مقام و منزلت فرمانروایی است که بعد به خواست خدا در همان آیه محل بحث سورهٴ «اعراف» درباره عرش گفتگو خواهد شد خب
آیهٴ چهارم سورهٴ مبارکهٴ «سجده» جزء طایفه ثانیه است که فرمود: ﴿اللّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیّامٍ﴾ بعد جریان عرش را ذکر میکند ﴿ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ﴾ نشانه اینکه عرش جزء سماوات نیست این است که عرش جزء مقام فرمانروایی است که خدا روی عرش مستوی است مستوی است یعنی مستقر است خب معلوم میشود که عرش جایی است که فرمان خدا روی آنجا استقرار دارد و آن عرش حامل فرمان خداست و اگر عرش جزء آسمانها بود خب او که حامل میشد نه محمول در حالی که در بخشهای دیگر ذات اقدس الهی میفرماید که خداوند ﴿یُمْسِکُ السَّماوَاتِ وَالأرْضَ أَن تَزُولا﴾ او حامل این مجموعه است معلوم میشود عرش بیرون از منطقه آسمانها و زمین است عرش جزء آسمانها نیست خدا ممسک و نگهبان و نگهدار مجموعه نظام کیهانی است یعنی هر چه آسمان نام دارد و هر چه زمین نامیده میشود اینها محمول است و حاملش خداست نگهدار و نگهبانش خداست این باید در بحث عرش یاد بشود آیهٴ چهار سورهٴ مبارکهٴ «سجده» این است که ﴿اللّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیّامٍ﴾ پس مجموعه آسمانها و زمین و آنچه «بین الارض و السماء» است اینها در شش روز آفریده شده و این دو روز هم و این موجود «بین الارض و السماء» هم جزء همین شش روز خواهد بود خب پس دو طایفه است یک طایفه دلالت میکند که آسمانها و زمین در شش روز طایفه دیگر باز میکند میفرماید آسمانها و زمین و آنچه «بین الارض و السماء» است در شش روز از هر کدام از این دو طایفه نمونههایی خوانده شد البته استقصا بفرمایید نمونههای دیگری هم هست
مطلب سوم و مقام سوم بحث تنویع و تقسیم است که این شش روز دو روزش برای آسمانهاست دو روزش برای زمین است و دیگر آیهای نیست که دلالت بکند بر اینکه این «بین الارض و السماء» هم در دو روز خلق شد او را دیگر به اجتهاد مستنبط تفسیر میشود در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» آنجا به این صورت باز شده است که دو روز برای آسمانهاست دو روز برای زمین است آیه نهم سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» این است «فصلت» فرمود: ﴿قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذی خَلَقَ اْلأَرْضَ فی یَوْمَیْنِ﴾ حالا یوم به معنای تطور است به معنای سیر مادی این مواد است تا به صورت زمین در بیاید حالا ممکن است که این اگر بخواهد به زبان تاریخ در بیاید ممکن است ده سال باشد ده میلیون سال باشد ده میلیارد سال باشد سال شمسی و قمری باشد یا سال نوری باشد اینها که روشن نیست که، که حالا این تطور چند روز طول کشید چند سال طول کشید چند سال نوری طول کشید ولی زمان به این صورت تاریخ نبود ولی یقیناً زمان بود هر جا حرکت هست زمان هست حرکت در لا زمان ممکن نیست اما تاریخ برنمیدارد که یک سیری باشد زمینی به دور آفتابی بگردد لیل و نهاری پدید بیاید نه ولی زمان یقیناً بود اگر ماده است و اگر حرکت است تدریج است هر جا تدریج است زمان هم هست خب فرمود آیهٴ نُه سورهٴ «فصلت» این است ﴿قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذی خَلَقَ اْلأَرْضَ فی یَوْمَیْنِ و تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدادًا ذلِکَ رَبُّ الْعالَمینَ﴾ پس زمین در دو طور و در دو مرحله کم کم به این صورت در آمد آیهٴ دوازده همان سورهٴ «فصلت» این است آیهٴ یازدهاش این است ﴿ثُمَّ اسْتَوى إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ﴾ آسمان به صورت یک گازی بوده است بعد این را خداوند ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ ٭ فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فی یَوْمَیْنِ﴾ آسمانها را به هفت طبقه به هفت بخش در آورد در دو روز پیشینیان فکر میکردند که این ﴿سَّماوَاتُ السَّبْع﴾ همان هفت فلکی است که مثلاً بطلمیوسیها و اینها دارند الیوم یک برداشتی دارند ممکن است در آینده نزدیک یا دور برداشت دیگری باشد ما در مسائل علمی و تجربی به همان اندازه مطالب را به قرآن اسناد میدهیم که در مطالب فقهی و حقوقی آن کار را میکنیم اگر یک چیزی را یقین داشتیم به صورت یقین اسناد میدهیم و اگر چیزی را مظنه داشتیم به صورت مظنه اسناد میدهیم و این هم هیچ منافاتی ندارد که بعد کشف خلاف بشود چون کشف خلاف در فقه ما هم هست خب یک فقیه وقتی یک مطلبی را فهمید برابر فهم خود به کتاب و سنت اسناد میدهد بعد هم برای خودش کشف خلاف میشود تجدید نظر میکند یا برای دیگران کشف خلاف میشود این اختلاف به فهم فقیه برمیگردد یا به فهم مفسر برمیگردد اینچنین نیست که حالا ـ معاذالله ـ اگر یک فقیهی کشف خلاف شد معنایش این است که سنت اشتباه کرده ـ معاذالله ـ یا قرآن اشتباه کرده که ولی اسناد قطعی و علمزدگی صحیح نیست که انسان بگوید الا و لابد این است نه آنچه را که ما میفهمیم فعلاً این است و قرآن کریم یک بیان علمی دارد که ین باید حل بشود یک بیان فلسفی و کلامی دارد که آن دیگر قابل تغییر نیست چه هیئت بطلمیوسی چه هیئت فلان چه آن وقتی که قبل از بطلمیوس اقدمین یعنی قبل از دو هزار سال اینها جریان سپهر را ریاضی حل میکردند نه طبیعی یعنی مداراتی رسم میکردند که حرکات را روی آن مدارات ترسیم میکردند و آن اقدمین جریان حرکات را روی مسائل ریاضی حل میکردند نه طبیعی از بطلمیوس به بعد یعنی قدما کم کم این را صبغه طبیعی دادند گفتند جرم است و جسم است و خرق و التیام میپذیرد یا نمیپذیرد و اینها بعد متأخرین فهمیدند نه حق با اقدمین است نه قدما چون قبل از بطلمیوس همین فرمایشان ریاضی مطرح بود یعنی آنکه در این کتابهای فعلی حوزوی هست این است که اقدمین این سپهرشناسیشان روی مدارات ریاضی بود بعد کم کم برای تقریب به ذهن جرمی و جسمی و فلکی ترسیم کردند بعد کم کم شده فلکی و جسم شد که دیگر از ریاضی به طبیعی منتقل شد چون سالیان متمادی رویش کار نمیکردند همین طور ماند اخیراً در این عصرهای اخیر که در این زمینه کار کردند فهمیدند حق با اقدمین است جرمی نیست پوست پیازی نیست فلکی در کار نیست یک مداری است در کوکبی دارد حرکت میکند حرفی نیست که متأخرین تازه گفته باشند نظیر همین ذرّات اتمی که ذیمقراطیس قائل به ذرات پراکنده بود اقدمین میگفتند جسم مرکب از ذرّات ریز است همین ذرّات اتمی الیوم قدما میگفتند نه جسم پیوسته است به تعبیر مرحوم بوعلی جسم در ذات خود پیوسته است که اگر گسسته بودی قابل ابعاد نبودی آنها میگویند نه این سنگی که شما میبینید مثل یک مشت آرد است منتها یک مشت آرد ذراتش یک قدری درشت است و چشمگیر است شما میفهمید اینها متصل نیستند مجتمعاند یک تکه سنگ نمیبینی خیال میکنی متصلاند اینها مجتمعاند ما فصل و وصل نداریم جمع و فرق داریم خلاصه حرف اقدمین چیز دیگر بود قدما چیز دیگر بود متأخرین چیز دیگر است آنچه که در تمام این امور مطرح است آن صبغه تفسیری فلسفی و کلامی است که هیچ تکان نخورده بلکه کاملتر شده قرآن کریم میفرماید این موجودی که نبود و پیدا شد خدا دارد این موجودی که حرکت میکند محرک دارد میبینید این حرکت از آسمان به زمین آمده یعنی جریان کپرنیک جریان گالیله تحول کوچکی در جهان حرکت پدید نیاورد تحول عظیمی دیگران فکر میکردند بر اساس زمینمحوری است یعنی زمین آرام است و مرکز است و آسمانها و این شمس و قمر حرکت میکنند جریان کپرنیک و امثال ایشان این حرکت را از زمین به آسمان برد گفت نه این زمین ساکن است از آسمان به زمین آورد خب آن شمس کاری به حرکت شمس ندارد این زمین شماست که به دور خودش میگردد به دور شمس میگردد این حرف جناب گالیله حرف جناب کپرنیک این بزرگان حرفهای کمی نیاوردند این حرکت از آسمان به زمین آمد و کل بحثهای حرکت عوض شد ولی برهان حرکت فلسفی و کلامی ذرهای تکان نخورد برهان حرکت که حرکت محرک میخواهد تا آن محرک به محرک نخست منتهی بشود ذرهای تکان نخورد آنهایی که برهان را تام میدانستند دیروز تام میدانستند امروز هم تام میدانند قبلاً ناقص میدانستند امروز هم ناقص میدانند میگفتند برهان حرکت واجب اثبات نمیکند محرک اول ثابت میکند الیوم هم همین حرف را میزنند میبینید جریان قبض و بسط جریان تئوری قبض و بسط جریان ترابط معارف پایش به جایی بند نیست خب این تحول کم نبود حرف کپرنیک یک حرف فرعی که نبود این حرکت را از آسمان به زمین آورد یا سخن گالیله که کم حرف نبود اینها یک میل طبیعی را به جاذبه کشاند این یک تحول عظیمی در طبیعیات ایجاد کردند نه یک مسئله بلکه یک فن را عوض کردند خب هر فنی میبینید صدها یا دهها یا صد هزارها مسئله دارد میبینید یک کتاب کلاً عوض شد یک رشته کلاً عوض شد اما برهان حرکت ذرهای تکان نخورد آنها که برهان حرکت را تام میدانستند الآن هم تام میدانند آنهایی که میگفتند برهان حرکت محرک اول درست میکند نه واجب الیوم هم همان حرف را میزنند میگویند حرکت محرک میخواهد ما خیال میکردیم زمین ساکن است و سپهر حرکت میکند حالا به عکس فهمیدیم نه زمین حرکت میکند شمس ساکن است فرق نمیکند بالأخره حرکت محرک میخواهد دیدید سخن از ترابط معارف یک حرف باطلی است دیدید سخن از قبض و بسط یک سخن باطلی است یک تحول عظیم و جهانی در یک رشتههای عمیق تجربی پدید میآید ولی در بحث فلسفی ذرهای تحول پدید نمیآید قرآن روی آن محور ثابتش کار دارد میفرماید بالأخره حرکت محرک میخواهد معلول علت میخواهد مخلوق خالق میخواهد حالا یا آن حرکت میکند یا این بالأخره یا زمین حرکت میکند یا شمس هر دو مخلوقاند خالق میطلبند هر دو متحرکاند محرک میطلبند در دانشهای کشتیرانی فرقهای فراوانی پدید آمد اما برهان قرآنی سر جایش محفوظ است فرمود: ﴿سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ﴾ اوست که ﴿تَرَی الْفُلْکَ مَوَاخِر﴾ بالأخره این شکاف آب با یک عاملی است یک محرک میطلبد آنکه قرآن کار دارد روی آن صبغه فلسفی و کلامیاش کار دارد روی جهان بینیاش کار دارد آنکه عوض میشود بحثهای مادی و تجربی است حالا یا این حرکت میکند یا آن پس میشود یک رشته کاملاً زیر و رو بشود و رشته دیگر تغییر پیدا نکند اینطور نیست که تمام رشتههای علوم نظیر آب یک استخر باشند که اگر یک سنگی انداختی کل استخر موجپذیر باشد اینچنین نیست یا تمام رشتههای علوم نظیر افراد یک اتاق نیستند که اگر یک مهمانی وارد شد همه تکان بخورند جابجا بکنند نه اتاقهای متعددی دارند دیوارها و جدارهایی بین اینها هست ممکن است استخرهای متعدد داشته باشیم که اگر یک سنگی در یک استخری پدید آمد موجی بیافریند استخرهای دیگر آرام باشند یک مهمانی وارد یک اتاق شد ساکنان اتاقهای دیگر یا خانههای دیگر همچنان سر جایشان بنشینند اینچنین نیست که همه علوم به همه رشتهها مرتبط است یک گوشه که عوض شد گوشههای دیگر تغییر بکنند تا بگویند که شما که میخواهید از آیات استفاده کنید از روایات استفاده کنید فتوای فقهی بدهید باید بفهمید در کل جهان چه خبر است چون نمیدانید اطلاعتان هم از تفسیر و فقه تام نیست آن بازدهش این است دیگر برای آب بستن زیر قداست فتوا میگویند چون همه علوم به هر مرتبطاند و علوم فراوانی از راه رسیدند و فقهای حوزوی از آنها بیخبرند فتوای اینها مرتجع است و قداست ندارد و راکد است و جامد است و زیرش را آب میبندند به هر تقدیر خب پس طایفه اولی دلالت کرد بر اینکه سماوات و ارض در شش روز است طایفه ثانیه دلالت میکنند بر اینکه این شش روز برای مجموع آسمانها و زمین و آنچه «بین الارض و السماء» است طایفه ثالثه این را باز میکند میفرماید زمین در دو روز آسمانها هم در دو روز قهراً آنچه که «بین الارض و السماء» میماند نظیر فضا هوا لایه ازن آن چیزهای کشف شده یا کشف نشده آنها هم در دو روز و منظور از این آسمانها همان هفت فلک نیست برای اینکه طبق هیئت پیشینیان تمام این ستارههای ثابت در آسمان هشتم و فلک هشتم بود طبق هیئت بطلمیوسی از قمر است و عطارد و زهره و شمس و مریخ و مشتری و زحل این هفت ستاره را در هفت آسمان جا میدادند ثوابت را در فلک هشتم فلک اطلس را که فلک الافلاک مینامیدند چون بیستاره بود مثل کلمه اطلس بینقطه بود میگفتند محیط به افلاک هشتگانه است ولی قرآن از دیر زمان فرمایشش این بود که ﴿زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾ یعنی تمام این ستارهها در آسمان اول است پس معلوم میشود قرآن نمیخواهد آن را بگوید این را هم قبلاً متفطن بوده است خب.
اما آنچه که «بین الارض و السماء» است میماند دو روز که این دو روز برای آن «بین الارض و السماء» است
یک مطلب دیگری است که در قرآن کریم از آنها به عنوان ایام اربعه ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ یاد کردند و آن آیه ده سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» است فرمود: ﴿وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فیها وَ قَدَّرَ فیها أَقْواتَها فی أَرْبَعَةِ أَیّامٍ سَواءً لِلسّائِلینَ﴾ این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ طبق بیان سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) جزء آن شش روز نیست برای اینکه این شش روز به دوتا دو روز تقسیم شد که چهار روز از آن خارج شد یک دو روز مانده چون آیات فراوانی دلالت میکردند که آسمان و زمین و بینهما فی ستة ایام خلق شد آیه نه سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» این است که ﴿خَلَقَ الأرْضَ فِی یَوْمَیْنِ﴾ آیهٴ دوازده «فصلت» این است که آسمانها را ﴿فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ﴾ پس آسمانها دو روز زمین با همه مجموعههایی که در زمینشناسی هست دو روز میشود چهار روز این چهار روز که از آن شش روز کم بشود دو روز میماند این دو روز را سیدنا الاستاد میفرماید که برای «بین الارض و السماء» است اما این اربعة ایامی که در آیهٴ ده سورهٴ «فصلت» هست جزء آن ستة ایام نیست این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ از سنخ آنها هم نیست این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ ناظر به فصول چهارگانه است به دلیل اینکه دارد خداوند اقوات را روزیها را در چهار روز مشخص کرده است دنیا هم همین فصول چهارگانه است دیگر اگر تمام فصلها یک فصل بود دیگر روزی به دست نمیآمد که باید زمستان باشد باید تابستان باشد باید بهار باشد باید پاییز باشد پس این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ میشود راجع به فصول چهارگانه حالا انشاءالله فردا به خواست خدا یک مقداری زودتر تشریف بیاورید که به نماز جماعت هم برسیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
اگر چیزی در خارج وجود پیدا نکند تأویل ندارد فقط تفسیر دارد مگر اینکه برای او وجودی فرض بکنیم
آیاتی که مربوط به آفرینش آسمانها و زمین در شش روز است چند طایفه است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثیثًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ اْلأَمْرُ تَبارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمینَ﴾
بعضی از مطالبی که آقایان پیشنهاد فرمودند مربوط به جریان گفتگوی اصحاب اعراف با بهشتیان و دوزخیان بود که چون شرح مبسوطش در سال گذشته به پایان رسید دیگر آنها امثال تکرار نمیشود.
مطلب دومی که سؤال شد رابطه هست و باید است که این ممکن است به یک مناسبتهایی در خلال تفسیر بازگو بشود ولی شرح مبسوطش در کتاب تبیین براهین آمده است که انشاءالله آنجا مراجعه بفرمایید.
پیشنهاد سوم آقایان این بود که الآن چون در این فصل پاییز قبل از دوازده اذان هست بحث زودتر تمام بشود این پیشنهاد خوبی است انشاءالله ما اگر اول یازده شروع بکنیم چند دقیقه قبل از اذان بحث تمام بشود که آقایانی که به نماز جماعت میخواهند یا امام هستند یا مأموم موفق بشوند انشاءالله حالا ما فردا انشاءالله سعی بکنیم یک قدری زودتر شروع بکنیم سؤال چهارم هم این بود که اگر حادثهای علمی باشد و وجود خارجی نداشته باشد تأویل دارد یا نه؟ چنین حادثهای تأویل ندارد مگر به فرض وجود چون تأویل مربوط به وجود خارجی است اگر چیزی در خارج وجود پیدا نکند تأویل ندارد فقط تفسیر دارد مگر اینکه برای او وجودی فرض بکنیم که بر فرض وجود تأویل او چیست اینها مطالب چهارگانهای بود مربوط به بحثهای قبل اما آیهای که درباره آفرینش آسمانها و زمین در شش روز سخن میگوید این اولین آیه است یعنی آیهٴ 54 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» اولین آیه است که در قرآن کریم آفرینش آسمانها و زمین را در شش روز ذکر میکند آیاتی که مربوط به آفرینش آسمانها و زمین در شش روز است چند طایفه است و چند تا بحث مربوط به این است یکی اینکه منظور از این ایام چیست؟ این باید بعد از گذشت آن سیر اجمالی روشن بشود که منظور از این ایام چیست یقیناً روز به معنای دوازده ساعت در مقابل شب نیست و یقیناً روز به معنای شبانه روز نیست چون گاهی روز در مقابل شب است مثل همین آیهای که دارد ﴿یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ﴾ یک وقت روز مجموعه شبانه روز است مثلاً میگویند صلات یومیه صلات یومیه یعنی نماز شبانه روز که یوم یعنی شبانه روز نه یوم در مقابل لیل گاهی هم روز به معنای روزگار است نه به معنای مقابل شب و نه به معنای مجموع شب و روز مثلاً «الدهر یومان یوم لک و یوم علیک» روزگار دو حالت دارد یعنی سیر تاریخی اینچنین است که برههای از روزگار را یوم مینامند مثلاً میگویند روزی در این کشور شاهنشاهی بود روزی در این کشور مشروطه بود روزی در این کشور جمهوری اسلامی مستقر شد این روز یعنی عصر ولی یوم در قرآن کریم که آسمانها و زمین با معیار یوم مثلاً شش روز خلق شدند هیچ کدام از اینها نخواهد بود برای اینکه بالأخره چه یوم در مقابل شب باشد چه یوم مجموعه شب و روز باشد چه یوم به معنای برههای از تاریخ باشد اینها فرع بر آن است که یک زمینی باشد یک آفتابی باشد و زمین به دور آفتاب بگردد و به دور خود بگردد با گردش دور خود به نام حرکت وضعی شبانه روز پدید بیاید و با حرکت به دور آفتاب سال و ماه پدید بیاید ولی اگر هنوز آسمان و زمین خلق نشد هنوز شمس و قمر خلق نشد هنوز این مجموعه پدید نیامد آن روز معنای خاص خود را خواهد داشت حالا آن معنا چیست باید در خلال بحثهای آینده به لطف الهی روشن بشود این مطلب اول.
مطلب دوم آن است که اینکه فرمود خداوند آسمان و زمین را در شش روز خلق کرد آن گاه دوتا سؤال میماند یکی اینکه آن موجوداتی که بین آسمان و زمین است آنها را در چند روز خلق کرد سؤال دوم آن است که حالا این شش روز که مربوط به آسمان و زمین است آسمانها را چند روز و زمین را چند روز تقسیمش به چه نحو است این دوتا سؤال میماند این دوتا سؤال را قرآن کریم پاسخ داده است فرمود که اگر گفته میشود خداوند آسمانها و زمین را در شش روز خلق کرد یعنی مجموعه نظام کیهانی را اعم از آسمان و آنچه در آسمان است زمین و آنچه در زمین است و آنچه بین الارض و السماء است برای اینکه قرآن اگر بخواهد منظور از آسمان و زمین و آنچه بین آسمان و زمین است جدا ذکر بکند آن را جداگانه بازگو میکند میفرماید آسمان و زمین و آنچه که بین آسمان و زمین است و در هر جا که فرمود آسمانها و زمین و نفرمود آنچه بین آسمان و زمین است در آنجاهایی که نفرمود آسمان و زمین و آنچه بین آسمان و زمین است منظور مجموعه آسمان و زمین و آنچه بینهماست و اما آنچه در خصوص آسمانها زندگی میکنند یا خصوص زمین زندگی میکنند آن اصلاً در این بحثهای خلقت ستة ایام نیست مبحث خاص خود را دارد بنابراین وقتی خدا میفرماید آسمانها و زمین در شش روز خلق شد یعنی آسمان و زمین و فضا و هوا و چیزهای دیگری که بین آسمان و زمین است این مجموعه در شش روز خلق شد اما آن موجوداتی که در آسماناند آن موجوداتی که در زمیناند رأساً از این بحث بیروناند این را قرآن دارد چون بعضی از آیات میفرماید آسمان و زمین را در شش روز خلق کرد بعضی از آیات میفرماید که آسمان و زمین و آنچه «بین السماء و الارض» است این مجموعه در شش روز خلق شد این معلوم میشود که آن طایفه از آیاتی که میفرماید آسمان و زمین در شش روز خلق شد یعنی آسمانها و زمین و آنچه «بین السماء و الارض» است مثل هوا یا لایههای ازن و چیزهای دیگری که یکی پس از دیگری کشف میشود این مجموعه در شش روز خلق شد مطلب بعدی آن است که آیاتی که این کلی و مجمل را تجزیه میکند و تفصیل میدهد دو طایفه است یک طایفه میفرماید که آسمانها را خدا در دو روز خلق کرد یک طایفه آیاتی است که میفرماید زمین را در دو روز خلق کرد خب این شش روز اگر برای مجموعه آسمانها و زمین و آنچه بین الارض و السماء است طبق بعضی از آیات آسمانها در دو روز خلق شد طبق بعضی از آیات دیگر زمین در دو روز خلق شد این چهار روز که از آن شش روز منها بشود قهراً نتیجهاش این خواهد بود که بین الارض و السماء آنچه هم که بنام هوا و مانند آن است آن هم در دو روز خلق شد این یک نحوه تفسیر قرآن به قرآن است بدون اینکه به المعجم مراجعه بشود یا به لغت مراجعه بشود یا از واژه کمک گرفته بشود یک وقت است که تفسیر قرآن به قرآن به این است که مثلاً ما ببینیم که ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ در چند جا به کار رفت یا ﴿خَلَقَ﴾ در چند جا به کار رفت خب این یک تفسیر قرآن و قرآن رایجی است که قبل از المیزان هم بوده بعد از المیزان رواج پیدا کرده که با المعجم مشکل حل میشود که این سادهترین راه برای تفسیر قرآن به قرآن است یک وقتی پیوند معنوی آیات است که دیگر از لغت و المعجم و مانند آن کسی کمک نمیگیرد این یک اجتهاد قرآنی است این از ابتکارات المیزان است وگرنه تفسیر قرآن به قرآن از دیر زمان بود اینکه انسان پیوند معنوی آیات را پیدا کند و آن کمبود را با اجتهاد حل کند به کمک آیات این میشود تفسیر قرآن به قرآن وگرنه یک المعجم را انسان جلو بیاورد واژهها را برابر المعجم فیشبرداری کند بعد با این فیشهایی که از المعجم به دست آورد به سراغ آیات برود این قبلاً هم بود بعداً هم رواج پیدا کرد اما این ابتکار المیزان نیست ابتکار المیزان در آن پیوند معنوی آیات به هم است که دیگر در المعجم نیست از لغت بر نمیآید و انسان هم نمیداند به کمک کدام آیه آیه را حل کند چون از لغت که کمک نمیگیرد از المعجم که مدد نمیگیرد خب بنابراین آیات چند طایفه است طایفه اولی آیاتی است که دلالت میکند که خلقت آسمان و زمین در شش روز است نظیر همین آیه محل بحث یعنی آیهٴ 54 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیّامٍ﴾ مشابه این آیه که جزء همین طایفه است آیات دیگریاند که دلالت میکنند بر اینکه آسمانها و زمین در شش روز خلق شده است نظیر آیهٴ سه سورهٴ مبارکهٴ «یونس» که ﴿إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیّامٍ﴾ دیگر سخن از «ما بینهما» نیست آیه هفت سورهٴ مبارکهٴ «هود» هم این است ﴿وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیّامٍ﴾ در این آیات که آیه طایفه اولی محسوب میشوند دیگر سخن از «بین الارض و السماء» نیست تا روشن بشود تکلیف فضا و هوا و امثال ذلک چیست در آنجاها سخن از بین نیست در از همین طایفه اولی در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» هم آیهٴ چهار آمده است سورهٴ حدید آیهٴ چهار این است ﴿هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ فی سِتَّةِ أیّام﴾ این طایفه اولی طایفه ثانیه مشخص میکند که اینکه خدا آسمانها و زمین را در شش روز خلق کرد منظور خصوص آسمان و زمین نیست بلکه آسمانها و زمین و فضا و هوا و هرچه که «بین الارض و السماء» آنها هم در همان شش روز خلق شدند این طایفه ثانیه است که در سورهٴ مبارکهٴ «قمر» یا سورهٴ «ق» و مانند آن به این صورت آمده است که خداوند آسمان و زمین و آنچه «بین الارض و السماء» است نظیر آیهٴ 38 سورهٴ مبارکهٴ «ق» فرمود: ﴿وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیّامٍ﴾ پس اگر لایه ازن هست اگر فضاست اگر هواست اگر چیزهای دیگری که بشر هنوز کشف نکرده و بعداً کشف میشود همه و همه اینها که «بین الارض و السماء» است اینها هم در همان مجموعه شش روزند آیهٴ سوم سورهٴ «یونس»
پرسش ...
پاسخ: آن درباره عرش است که به خواست خدا جمله بعد همین آیه محل بحث است ﴿ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ﴾.
پرسش ...
پاسخ: بله؟ عرش نه عرش مقام فرمانروایی است عرش جزء آسمانها نیست آن مقام و منزلت فرمانروایی است که بعد به خواست خدا در همان آیه محل بحث سورهٴ «اعراف» درباره عرش گفتگو خواهد شد خب
آیهٴ چهارم سورهٴ مبارکهٴ «سجده» جزء طایفه ثانیه است که فرمود: ﴿اللّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیّامٍ﴾ بعد جریان عرش را ذکر میکند ﴿ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ﴾ نشانه اینکه عرش جزء سماوات نیست این است که عرش جزء مقام فرمانروایی است که خدا روی عرش مستوی است مستوی است یعنی مستقر است خب معلوم میشود که عرش جایی است که فرمان خدا روی آنجا استقرار دارد و آن عرش حامل فرمان خداست و اگر عرش جزء آسمانها بود خب او که حامل میشد نه محمول در حالی که در بخشهای دیگر ذات اقدس الهی میفرماید که خداوند ﴿یُمْسِکُ السَّماوَاتِ وَالأرْضَ أَن تَزُولا﴾ او حامل این مجموعه است معلوم میشود عرش بیرون از منطقه آسمانها و زمین است عرش جزء آسمانها نیست خدا ممسک و نگهبان و نگهدار مجموعه نظام کیهانی است یعنی هر چه آسمان نام دارد و هر چه زمین نامیده میشود اینها محمول است و حاملش خداست نگهدار و نگهبانش خداست این باید در بحث عرش یاد بشود آیهٴ چهار سورهٴ مبارکهٴ «سجده» این است که ﴿اللّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیّامٍ﴾ پس مجموعه آسمانها و زمین و آنچه «بین الارض و السماء» است اینها در شش روز آفریده شده و این دو روز هم و این موجود «بین الارض و السماء» هم جزء همین شش روز خواهد بود خب پس دو طایفه است یک طایفه دلالت میکند که آسمانها و زمین در شش روز طایفه دیگر باز میکند میفرماید آسمانها و زمین و آنچه «بین الارض و السماء» است در شش روز از هر کدام از این دو طایفه نمونههایی خوانده شد البته استقصا بفرمایید نمونههای دیگری هم هست
مطلب سوم و مقام سوم بحث تنویع و تقسیم است که این شش روز دو روزش برای آسمانهاست دو روزش برای زمین است و دیگر آیهای نیست که دلالت بکند بر اینکه این «بین الارض و السماء» هم در دو روز خلق شد او را دیگر به اجتهاد مستنبط تفسیر میشود در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» آنجا به این صورت باز شده است که دو روز برای آسمانهاست دو روز برای زمین است آیه نهم سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» این است «فصلت» فرمود: ﴿قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذی خَلَقَ اْلأَرْضَ فی یَوْمَیْنِ﴾ حالا یوم به معنای تطور است به معنای سیر مادی این مواد است تا به صورت زمین در بیاید حالا ممکن است که این اگر بخواهد به زبان تاریخ در بیاید ممکن است ده سال باشد ده میلیون سال باشد ده میلیارد سال باشد سال شمسی و قمری باشد یا سال نوری باشد اینها که روشن نیست که، که حالا این تطور چند روز طول کشید چند سال طول کشید چند سال نوری طول کشید ولی زمان به این صورت تاریخ نبود ولی یقیناً زمان بود هر جا حرکت هست زمان هست حرکت در لا زمان ممکن نیست اما تاریخ برنمیدارد که یک سیری باشد زمینی به دور آفتابی بگردد لیل و نهاری پدید بیاید نه ولی زمان یقیناً بود اگر ماده است و اگر حرکت است تدریج است هر جا تدریج است زمان هم هست خب فرمود آیهٴ نُه سورهٴ «فصلت» این است ﴿قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذی خَلَقَ اْلأَرْضَ فی یَوْمَیْنِ و تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدادًا ذلِکَ رَبُّ الْعالَمینَ﴾ پس زمین در دو طور و در دو مرحله کم کم به این صورت در آمد آیهٴ دوازده همان سورهٴ «فصلت» این است آیهٴ یازدهاش این است ﴿ثُمَّ اسْتَوى إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ﴾ آسمان به صورت یک گازی بوده است بعد این را خداوند ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ ٭ فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فی یَوْمَیْنِ﴾ آسمانها را به هفت طبقه به هفت بخش در آورد در دو روز پیشینیان فکر میکردند که این ﴿سَّماوَاتُ السَّبْع﴾ همان هفت فلکی است که مثلاً بطلمیوسیها و اینها دارند الیوم یک برداشتی دارند ممکن است در آینده نزدیک یا دور برداشت دیگری باشد ما در مسائل علمی و تجربی به همان اندازه مطالب را به قرآن اسناد میدهیم که در مطالب فقهی و حقوقی آن کار را میکنیم اگر یک چیزی را یقین داشتیم به صورت یقین اسناد میدهیم و اگر چیزی را مظنه داشتیم به صورت مظنه اسناد میدهیم و این هم هیچ منافاتی ندارد که بعد کشف خلاف بشود چون کشف خلاف در فقه ما هم هست خب یک فقیه وقتی یک مطلبی را فهمید برابر فهم خود به کتاب و سنت اسناد میدهد بعد هم برای خودش کشف خلاف میشود تجدید نظر میکند یا برای دیگران کشف خلاف میشود این اختلاف به فهم فقیه برمیگردد یا به فهم مفسر برمیگردد اینچنین نیست که حالا ـ معاذالله ـ اگر یک فقیهی کشف خلاف شد معنایش این است که سنت اشتباه کرده ـ معاذالله ـ یا قرآن اشتباه کرده که ولی اسناد قطعی و علمزدگی صحیح نیست که انسان بگوید الا و لابد این است نه آنچه را که ما میفهمیم فعلاً این است و قرآن کریم یک بیان علمی دارد که ین باید حل بشود یک بیان فلسفی و کلامی دارد که آن دیگر قابل تغییر نیست چه هیئت بطلمیوسی چه هیئت فلان چه آن وقتی که قبل از بطلمیوس اقدمین یعنی قبل از دو هزار سال اینها جریان سپهر را ریاضی حل میکردند نه طبیعی یعنی مداراتی رسم میکردند که حرکات را روی آن مدارات ترسیم میکردند و آن اقدمین جریان حرکات را روی مسائل ریاضی حل میکردند نه طبیعی از بطلمیوس به بعد یعنی قدما کم کم این را صبغه طبیعی دادند گفتند جرم است و جسم است و خرق و التیام میپذیرد یا نمیپذیرد و اینها بعد متأخرین فهمیدند نه حق با اقدمین است نه قدما چون قبل از بطلمیوس همین فرمایشان ریاضی مطرح بود یعنی آنکه در این کتابهای فعلی حوزوی هست این است که اقدمین این سپهرشناسیشان روی مدارات ریاضی بود بعد کم کم برای تقریب به ذهن جرمی و جسمی و فلکی ترسیم کردند بعد کم کم شده فلکی و جسم شد که دیگر از ریاضی به طبیعی منتقل شد چون سالیان متمادی رویش کار نمیکردند همین طور ماند اخیراً در این عصرهای اخیر که در این زمینه کار کردند فهمیدند حق با اقدمین است جرمی نیست پوست پیازی نیست فلکی در کار نیست یک مداری است در کوکبی دارد حرکت میکند حرفی نیست که متأخرین تازه گفته باشند نظیر همین ذرّات اتمی که ذیمقراطیس قائل به ذرات پراکنده بود اقدمین میگفتند جسم مرکب از ذرّات ریز است همین ذرّات اتمی الیوم قدما میگفتند نه جسم پیوسته است به تعبیر مرحوم بوعلی جسم در ذات خود پیوسته است که اگر گسسته بودی قابل ابعاد نبودی آنها میگویند نه این سنگی که شما میبینید مثل یک مشت آرد است منتها یک مشت آرد ذراتش یک قدری درشت است و چشمگیر است شما میفهمید اینها متصل نیستند مجتمعاند یک تکه سنگ نمیبینی خیال میکنی متصلاند اینها مجتمعاند ما فصل و وصل نداریم جمع و فرق داریم خلاصه حرف اقدمین چیز دیگر بود قدما چیز دیگر بود متأخرین چیز دیگر است آنچه که در تمام این امور مطرح است آن صبغه تفسیری فلسفی و کلامی است که هیچ تکان نخورده بلکه کاملتر شده قرآن کریم میفرماید این موجودی که نبود و پیدا شد خدا دارد این موجودی که حرکت میکند محرک دارد میبینید این حرکت از آسمان به زمین آمده یعنی جریان کپرنیک جریان گالیله تحول کوچکی در جهان حرکت پدید نیاورد تحول عظیمی دیگران فکر میکردند بر اساس زمینمحوری است یعنی زمین آرام است و مرکز است و آسمانها و این شمس و قمر حرکت میکنند جریان کپرنیک و امثال ایشان این حرکت را از زمین به آسمان برد گفت نه این زمین ساکن است از آسمان به زمین آورد خب آن شمس کاری به حرکت شمس ندارد این زمین شماست که به دور خودش میگردد به دور شمس میگردد این حرف جناب گالیله حرف جناب کپرنیک این بزرگان حرفهای کمی نیاوردند این حرکت از آسمان به زمین آمد و کل بحثهای حرکت عوض شد ولی برهان حرکت فلسفی و کلامی ذرهای تکان نخورد برهان حرکت که حرکت محرک میخواهد تا آن محرک به محرک نخست منتهی بشود ذرهای تکان نخورد آنهایی که برهان را تام میدانستند دیروز تام میدانستند امروز هم تام میدانند قبلاً ناقص میدانستند امروز هم ناقص میدانند میگفتند برهان حرکت واجب اثبات نمیکند محرک اول ثابت میکند الیوم هم همین حرف را میزنند میبینید جریان قبض و بسط جریان تئوری قبض و بسط جریان ترابط معارف پایش به جایی بند نیست خب این تحول کم نبود حرف کپرنیک یک حرف فرعی که نبود این حرکت را از آسمان به زمین آورد یا سخن گالیله که کم حرف نبود اینها یک میل طبیعی را به جاذبه کشاند این یک تحول عظیمی در طبیعیات ایجاد کردند نه یک مسئله بلکه یک فن را عوض کردند خب هر فنی میبینید صدها یا دهها یا صد هزارها مسئله دارد میبینید یک کتاب کلاً عوض شد یک رشته کلاً عوض شد اما برهان حرکت ذرهای تکان نخورد آنها که برهان حرکت را تام میدانستند الآن هم تام میدانند آنهایی که میگفتند برهان حرکت محرک اول درست میکند نه واجب الیوم هم همان حرف را میزنند میگویند حرکت محرک میخواهد ما خیال میکردیم زمین ساکن است و سپهر حرکت میکند حالا به عکس فهمیدیم نه زمین حرکت میکند شمس ساکن است فرق نمیکند بالأخره حرکت محرک میخواهد دیدید سخن از ترابط معارف یک حرف باطلی است دیدید سخن از قبض و بسط یک سخن باطلی است یک تحول عظیم و جهانی در یک رشتههای عمیق تجربی پدید میآید ولی در بحث فلسفی ذرهای تحول پدید نمیآید قرآن روی آن محور ثابتش کار دارد میفرماید بالأخره حرکت محرک میخواهد معلول علت میخواهد مخلوق خالق میخواهد حالا یا آن حرکت میکند یا این بالأخره یا زمین حرکت میکند یا شمس هر دو مخلوقاند خالق میطلبند هر دو متحرکاند محرک میطلبند در دانشهای کشتیرانی فرقهای فراوانی پدید آمد اما برهان قرآنی سر جایش محفوظ است فرمود: ﴿سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ﴾ اوست که ﴿تَرَی الْفُلْکَ مَوَاخِر﴾ بالأخره این شکاف آب با یک عاملی است یک محرک میطلبد آنکه قرآن کار دارد روی آن صبغه فلسفی و کلامیاش کار دارد روی جهان بینیاش کار دارد آنکه عوض میشود بحثهای مادی و تجربی است حالا یا این حرکت میکند یا آن پس میشود یک رشته کاملاً زیر و رو بشود و رشته دیگر تغییر پیدا نکند اینطور نیست که تمام رشتههای علوم نظیر آب یک استخر باشند که اگر یک سنگی انداختی کل استخر موجپذیر باشد اینچنین نیست یا تمام رشتههای علوم نظیر افراد یک اتاق نیستند که اگر یک مهمانی وارد شد همه تکان بخورند جابجا بکنند نه اتاقهای متعددی دارند دیوارها و جدارهایی بین اینها هست ممکن است استخرهای متعدد داشته باشیم که اگر یک سنگی در یک استخری پدید آمد موجی بیافریند استخرهای دیگر آرام باشند یک مهمانی وارد یک اتاق شد ساکنان اتاقهای دیگر یا خانههای دیگر همچنان سر جایشان بنشینند اینچنین نیست که همه علوم به همه رشتهها مرتبط است یک گوشه که عوض شد گوشههای دیگر تغییر بکنند تا بگویند که شما که میخواهید از آیات استفاده کنید از روایات استفاده کنید فتوای فقهی بدهید باید بفهمید در کل جهان چه خبر است چون نمیدانید اطلاعتان هم از تفسیر و فقه تام نیست آن بازدهش این است دیگر برای آب بستن زیر قداست فتوا میگویند چون همه علوم به هر مرتبطاند و علوم فراوانی از راه رسیدند و فقهای حوزوی از آنها بیخبرند فتوای اینها مرتجع است و قداست ندارد و راکد است و جامد است و زیرش را آب میبندند به هر تقدیر خب پس طایفه اولی دلالت کرد بر اینکه سماوات و ارض در شش روز است طایفه ثانیه دلالت میکنند بر اینکه این شش روز برای مجموع آسمانها و زمین و آنچه «بین الارض و السماء» است طایفه ثالثه این را باز میکند میفرماید زمین در دو روز آسمانها هم در دو روز قهراً آنچه که «بین الارض و السماء» میماند نظیر فضا هوا لایه ازن آن چیزهای کشف شده یا کشف نشده آنها هم در دو روز و منظور از این آسمانها همان هفت فلک نیست برای اینکه طبق هیئت پیشینیان تمام این ستارههای ثابت در آسمان هشتم و فلک هشتم بود طبق هیئت بطلمیوسی از قمر است و عطارد و زهره و شمس و مریخ و مشتری و زحل این هفت ستاره را در هفت آسمان جا میدادند ثوابت را در فلک هشتم فلک اطلس را که فلک الافلاک مینامیدند چون بیستاره بود مثل کلمه اطلس بینقطه بود میگفتند محیط به افلاک هشتگانه است ولی قرآن از دیر زمان فرمایشش این بود که ﴿زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾ یعنی تمام این ستارهها در آسمان اول است پس معلوم میشود قرآن نمیخواهد آن را بگوید این را هم قبلاً متفطن بوده است خب.
اما آنچه که «بین الارض و السماء» است میماند دو روز که این دو روز برای آن «بین الارض و السماء» است
یک مطلب دیگری است که در قرآن کریم از آنها به عنوان ایام اربعه ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ یاد کردند و آن آیه ده سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» است فرمود: ﴿وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فیها وَ قَدَّرَ فیها أَقْواتَها فی أَرْبَعَةِ أَیّامٍ سَواءً لِلسّائِلینَ﴾ این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ طبق بیان سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) جزء آن شش روز نیست برای اینکه این شش روز به دوتا دو روز تقسیم شد که چهار روز از آن خارج شد یک دو روز مانده چون آیات فراوانی دلالت میکردند که آسمان و زمین و بینهما فی ستة ایام خلق شد آیه نه سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» این است که ﴿خَلَقَ الأرْضَ فِی یَوْمَیْنِ﴾ آیهٴ دوازده «فصلت» این است که آسمانها را ﴿فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ﴾ پس آسمانها دو روز زمین با همه مجموعههایی که در زمینشناسی هست دو روز میشود چهار روز این چهار روز که از آن شش روز کم بشود دو روز میماند این دو روز را سیدنا الاستاد میفرماید که برای «بین الارض و السماء» است اما این اربعة ایامی که در آیهٴ ده سورهٴ «فصلت» هست جزء آن ستة ایام نیست این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ از سنخ آنها هم نیست این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ ناظر به فصول چهارگانه است به دلیل اینکه دارد خداوند اقوات را روزیها را در چهار روز مشخص کرده است دنیا هم همین فصول چهارگانه است دیگر اگر تمام فصلها یک فصل بود دیگر روزی به دست نمیآمد که باید زمستان باشد باید تابستان باشد باید بهار باشد باید پاییز باشد پس این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ میشود راجع به فصول چهارگانه حالا انشاءالله فردا به خواست خدا یک مقداری زودتر تشریف بیاورید که به نماز جماعت هم برسیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است