- 693
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 46 تا 51 سوره اعراف _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 46 تا 51 سوره اعراف _ بخش دوم"
بین تمام کسانی که در قیامت بر اساس درجاتی که دارند یا آن درکاتی که دارند حجاب است
رجال اعراف کسانیاند که هم بر اصحاب الجنه اشراف دارند و هم بر اصحاب النار.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ بَیْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَی اْلأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسیماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ ٭ وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ ٭ وَ نادی أَصْحابُ اْلأَعْرافِ رِجالاً یَعْرِفُونَهُمْ بِسیماهُمْ قالُوا ما أَغْنى عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ ٭ أهؤُلاءِ الَّذینَ أَقْسَمْتُمْ لا یَنالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ ٭ نادی أَصْحابُ النّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ قالُوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرینَ ٭ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْوًا وَ لَعِبًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ﴾
بین جهنم و بهشت و همچنین بین جهنمیها و بهشتیها حجاب است لکن بین تمام کسانی که در قیامت بر اساس درجاتی که دارند یا آن درکاتی که دارند حجاب است یک حجاب خاص است که این آیه مطرح میکند ﴿وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ﴾ یعنی بین بهشت و جهنم و بهشتیها و جهنمیها حجاب است که در این بخش از آیات سورهٴ «اعراف» آن حجاب مطرح است وگرنه کسانی که در بهشتاند و دارای درجاتاند یا کسانی که در جهنماند و دارای درکاتاند بین هر درجه و درجه دیگر حجاب است بین هر درکه و درکه دیگر حجاب است یعنی کسانی که در درکه نازلتر و درکه اسفل درک اسفل به سرمیبرند آنها نمیتوانند به درک سافل ترقی کنند و بیایند چون عذاب کسانی که در درک اسفلاند بیشتر از کسانی است که در درک سافلند که ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الأسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾ آنها اگر بخواهند یک مقداری راحت تر باشند یا یک مختصری احساس راحتی کنند باید بیایند به درک سافل ولی این قدرت را ندارند پس بین اسفل و سافل حجاب است چه اینکه بین جهنمیها و بهشتیها حجاب است در بهشت هم بین کسانی که در درجات متنوع به سر میبرند حجاب است بین عالی و اعلی حجاب است کسانی که در مرحله اعلی هستند گرچه اشراف دارند و از لذایذ درجه عالی برخوردارند ولی کسانی که در درجه عالی هستند حق صعود به درجه اعلی را ندارند که آن حجاب حجاب نوری است ولی آنچه که در این بخش از آیات سورهٴ «اعراف» مطرح است اصل حجابی است که بین بهشت و جهنم یا بهشتیها و جهنمیهاست این یک مطلب
مطلب دوم آن است که گرچه درباره اعراف و رجال اعراف چندین قول بود هم درباره اعراف اقوال متعدد بود هم درباره رجال اعراف ولی ظاهراً آنچه که در بحث دیروز به این نتیجه رسیدیم آن است که این رجال اعراف غیر از ﴿لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ﴾اند آنها کسانیاند که هم بر اصحاب الجنة اشراف دارند هم بر اصحاب النار اشراف دارند هم با بهشتیها سخن میگویند هم با دوزخیها سخن میگویند هم با کسانی که هنوز تکلیفشان روشن نشده است سخن میگویند اینها یک چنین فرمانروایانیاند در روزی که ﴿لاَّ یَتَکَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾ در یک چنین روزی اینها فرمانروایند و اینها هم رجالاند نه ملائکه و اگر روایات اینها را به اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) تطبیق کرده است برابر با آیاتی است که ظاهرش همین است که اینها رجالاند از ملائکه نیستند یک و جزء اوحدی از رجالاند دو اما چه کسانیاند این را روایت مشخص کرد که اهل بیت(علیهم السلام)اند چون این مقام در روزی که احدی حق حرف ندارد مقام عادی نیست آن روز احدی حق حرف ندارد ولو حرفی برای گفتن داشته باشد و بخواهد درست حرف بزند ولی به او اجازه گفتن نمیدهند خب اینها معلوم میشود ماذون از طرف خدایاند پس معلوم میشود اینها رجالاند یک از انساناند یک انسان عادی نیستند جزء مومنین عادی نیستند جزء بهشتیهای عادی نیستند جزء اوحدی اهل بهشتند این مقدار از قرآن استفاده میشود آن وقت روایات مشخص میکند که ائمه(علیهم السلام) فرمودند ما اصحاب اعرافیم کسی که ما را بشناسد ما او را به رسمیت میشناسیم بهشت میرود کسی ما را انکار کند ما او را نشناسم به جهنم میرود معلوم میشود اینها معیار معرفتاند فرمود ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ که ﴿یَعْرِفُونَ کُلّاً﴾ یعنی کل کسانی که در صحنه قیامتاند اینها ﴿بِسِیَماهُمْ﴾ میشناسند گرچه در قیامت افراد با سلایقشان ظاهر میشوند اما این دو مطلب در بحث دیروز گذشت که آیا سرائر علن میشود یا ابلاء میشود یوم تعلی السرائر است تعلن السرائر است؟ یا یوم تبلی السرائر است الان هر کسی در باطن خود هرچه دارد آنرا نمیآزماید فعلاً ذخیره میکند ولی بعداز مرگ فقط با همانها سرو کار دارد ﴿َبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ﴾ اینقدر با آنها سرو کار دارد که آنها را کهنه میکند اینکه ما در تعبیرات عادی میگوییم من او را خیلی خوب میشناسم مثلاً اگر پدری درباره پسر میخواهد حرف بزند استادی درباره شاگرد حرف میزند دوستی درباره دوستی که سابقه چهل پنجاه ساله دارند بخواهند سخن بگویند میگویند من او را کهنه کردم بلا کهنگی یعنی اینقدر با او تماس داشتم که حالا این کهنه شده است در دست من من او را کهنه کردم خب سرائر آن روز علن میشود؟ یا نه ابلا میشود نه اعلان ﴿یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ﴾ نه «تعلن السرائر» خب یوم ﴿تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ﴾ اینکه دارد در اوائل سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم گذشت که شما ﴿وَابْتَلُوا﴾ هم شما اینها را آزمایش کنید این بچه های نابالغ که حالا میخواهید اموال اینها را به اینها بدهید اینها را ﴿وَابْتَلُوا﴾ هم اگر چنانچه به حد رشد رسیدند اینها را رشید یافتید اموال اینها را به آنها تسلیم کنید وگرنه تسلیم نکیند همین است در اوائل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود ﴿سَفَهَاً﴾ و امثال ذلک را اموالشان را ندهید آیه شش فرمود ﴿وَابْتَلُوا الْیَتَامَی حَتَّی إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ﴾ اینها را ابتلا کنید بیازمایید بلا کهنگی با آزمایش حاصل میشود اینها یک وقتی از نظر سن بالغاند میتوانند زن بگیرند ولی مال اینها را به اینها ندهید اگر گذشته از بلوغ سنی رشد اقتصادی دارند مال اینها را به اینها بدهید که بحثش در اوائل سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت ﴿وَابْتَلُوا الْیَتَامَی حَتَّی إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ﴾ پس ﴿تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ﴾ و چنین سرائری ابلیٰ میشود نه اعلان میشود که همه علنی بفهمند البته ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾ آنچه که در بحث دیروز گذشت این دو مطلب بود که سرائر فی الجمله علن میشود نه بالجمله لبعض الناس علن است نه لجمیع الناس و اگر در مناجات شعبانیه و امثال ذلک آمده است علی رئوس الاشهاد نه یعنی علی رئوس الاولین و الاخرین این رئوس الاشهاد مانند همین تعیبرات عرفی خودماست که اگر کسی در ملأ عام در حضور عدهای یا تکریم بشود یا تحقیر بشود میگویند علی رئوس الاشهاد نه علی رئوس الاشهاد که جمیع مردم روی زمین علی رئوس اشهاد مردم همان منطقه اگر چنانچه یک کسی را در حضور صدها تجلیل بکنند یا تحقیر بکنند میگویند علی رئوس الاشهاد است در ملأ عام است در ملأ عام نه یعنی درم ملأ عام جمیع مردم روی زمین منظور این نیست که مردم جمیع روز قیامت ممکن است عدهای باشند البته در صحنه قیامت ﴿إِنَّ الأوَّلِینَ وَالآخِرِین ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ اگر کسی بخواهد تا دورترین نقطه ساهره قیامت را بنگرد به دو دلیل میتواند یکی اینکه در جریان قیامت ﴿لاَّ تَرَی فِیهَا عِوَجاً وَلاَ أَمْتاً﴾ الان در دنیا که نمیتوانیم دورترین نقطه را ببینیم برای اینکه کوه و دره و فراز و نشیب و ساختمان و خیابان و بیابان و درخت و امثال ذلک حاجب است دلیل دوم اصول مقتضی است که اصلاً دید ما محدود است بنابراین سر اینکه ما در دنیا نقاط دور را نمیبینیم وجود مانع از یک سو فقدان مقتضی از سوی دیگر نه دستگاه دید ما آنقدر قوی است که دور نگر باشد نه این کوه و درخت و خانهها میگذارد ما نقاط دور را ببینیم در قیامت هم مانع مفقود است هم مقتضی موجود هیچ کدام از این دو محذور وجود ندارد اما مانع مفقود است برای اینکه فرمود از شما سؤال میکنند که ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَال﴾ این کوهها چه میشود ﴿فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً﴾ پروردگار این را میکوبد در هم میکوبد ﴿فَیَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفا ٭ لاَّ تَرَی فِیهَا عِوَجاً وَلاَ أَمْتاً﴾ نه کوهی هست نه درختی هست نه دیواری هست که شرمندهای خود را پس دیوار پنهان کند صاف است قاع صفصف است قاع یعنی بیابان قیع یعنی بیابان سراب بقیعة قیعه قاع بیابان صاف این صفصف وصف تاکیدی چنین بیابان است یعنی بیابانی که هیچ تل و تپهای ندارد درهای ندارد نه فرو رفتگی دارد نه برجستگی دارد نه درختی دارد نه کوهی دارد نه کسی خودش را لای اینها پنهان کند و خجالت نکشد پس مانع مفقود است مقتضی هم موجود است برای اینکه فرمود ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ حدید یعنی تیز بین چشم حدید است حدت دارد تیزبین است ممکن است چیزی موجود باشد و چشم آن را نبیند بنابراین اگر کسی خواست تا دورترین نقطه صحنه قیامت را ببیند هم متقضی موجود است هم مانع مفقود است اما ذات اقدس الهی به چه کسی اجازه میدهد برای چه اجازه میدهد آن را روایات مشخص کرده است غرض اینچنین نیست که اگر کسی خواست مثلاً هتک حیثیت بشود برای همگان باشد تا سر خواست علن بشود بالجمله باشد لجمیع من فی المحشر باشد این طور نیست فی الجمله است لمن اراد الله است جمیع مواقف شاید اینچنین نباشد برای جمیع مردم نباشد بعضیها توبیخ میشوند به جهنم هم میروند ولی آبرویشان ریخته نمیشود در حضور دیگران برای اینکه اینها سعی میکردند علنی گناه نکنند یک تا آنجا که ممکن بود اسرار مردم را هم حفظ میکردند دو این دوتا رذیلت در اینها نبود نه تجاهر به فسق داشتند نه پرده در بودند تا آنجا که ممکن بود اصرار داشتند آبروی مردم را حفظ بکنند و تا آنجا که ممکن بود سعی میکردند علنی گناه نکنند چنین شخصی جهنم میرود اما اینچنین نیست که در صحنه قیامت علی رئوس الاشهاد آبروی او برود بنابراین این سیما شناسی اینچنین نیست که کار همه مردم قیامت باشد لذا ذات اقدس الهی رجال اعراف را به این وصف ستود که اینها ﴿یَعْرِفُونَ کُلّاً بِسِیَماهُمْ﴾ این گروه گروه مخصوصیاند که همگان را میشناسند نه همگان همگان را به سیما و علامت میشناسند خب آنگاه فرمود این گروهی که همگان را چه بهشتیها را چه جهنمیها را به علامت میشناسند به کسانی که اصحاب الجنةاند خطاب میکنند
پرسش ...
پاسخ: نه خب آن روایتی که مرحوم مجلسی در بحار نقل کرده که حاکم است دارد مجرمی را در قیامت ذات اقدس الهی میآورد در صحنه قیامت محاسبه میکند اعمالش را به او نشان میدهد از او اقرار میگیرد بدون اینکه کسی که در کنار او نشسته است یا ایستاده است ببیند یا بفهمد تمام حرفها را شخصاً او میشنود تمام صحنهها را شخصاً خود او میبیند این گونه از روایات را ما داریم دیگر در بحث معاد خب
پرسش ...
پاسخ: آن با انبیاء گفتگو میکند آن در اواخر سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بحثش گذشت حالا این رجال اعراف یک گفتگویی و محاورهای با اصحاب الجنة دارند ظاهر اصحاب الجنة این است که فعلاً در بهشت باشند ولی به قرینه ﴿لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ﴾ معلوم میشود که اینها بالقوة القریبة من الفعل وارد آتش میشوند در آستانه ورود به بهشتاند هنوز وارد بهشت نشدهاند برای اینکه ﴿نَادَوْ﴾ ضمیرش به اصحاب اعراف برمیگردد به رجال اعراف برمیگردد این که ظاهر اصحاب الجنة از این به بعد هر ضمیری که هست اولی است به اینها برگردد ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ گرچه ضمیری نیست که مرجع داشته باشد ولی مخاطب این ﴿کَمْ﴾ همان اصحاب الجنةاند اولی این است که ﴿لَمْ یَدْخُلُوهَا﴾ به همین ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّةِ﴾ برگردد و ﴿هُمُ﴾ به ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ برگردد ضمیر ﴿یَطْمَعُونَ﴾ به ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ برگردد ﴿وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ﴾ به ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ برگردد ﴿تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا﴾ این ضمیر هم به ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّةِ﴾ برگردد ﴿رَبَّنَا﴾ این متکلم مع الغیر منظور ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّةِ﴾ است ﴿لاَ تَجْعَلْنَا﴾ این ﴿نا﴾ هم ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّةِ﴾ است چون این ضمایر بعضی خطاباند بعضی غیبتاند این ضمایر خمسه غیبت همه به ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ برمیگردد لذا نوبت به جمله بعد که رسید از رجال اعراف باز به اسم ظاهر یاد کرد فرمود ﴿وَنَادَی أَصْحَابُ الأعْرَافِ رِجَالاً﴾ این اصحاب الاعراف همان رجال اعرافاند که قبلاً از آنها به عنوان ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ یاد شد آنجا چون دیگر اشتباه نمیشد ضمیر به آنها برگشت فرمود ﴿وَنَادَوا﴾ اما اینجا دیگر نفرمود «و نادوا» برای اینکه آن ضمائر خمسه یا بیش از خمسه به اصحاب الجنة برمیگردد اگر اینجا میفرمود «و نادوا» شاید اشتباه میشد که این ضمیر هم هم به اصحاب الجنة برگردد لذا اسم ظاهر آورد فرمود ﴿وَنَادَوا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ خب این اصحاب الاعراف همانطوری که با اصحاب الجنة گفتگو کردند با اصحاب النار هم گفتگو میکنند ممکن است یک عده از اصحاب الجنة وارد بهشت شده باشند با آنها فعلاً گفتگویی نیست یک عده از اصحاب الجنة که فعلاً در ساحره قیامتاند هنوز وارد بهشت نشدهاند با اینها گفتگو میکنند که ﴿لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ﴾ و اما این اصحاب النار ممکن است وارد شده باشند ظاهرش این است که وارد جهنم هم شدهاند اینها دیگر بلا تکلیف نیستند اینها اصحاب الناریند که مستقر در نارند ﴿وَنَادَی أَصْحَابُ الأعْرَافِ رِجَالاً یَعْرِفُونَهُم بِسِیَماهُم﴾ این رجال همان رجال اصحاب النارند منتها از باب ذکر سبب و حذف مسبب نام آنها را به عنوان اصحاب النار ذکر نکرد نفرمود رجال اعراف با اصحاب النار گفتگو کردند فرمود رجال اعراف با مردانی که سیمای آنها را میشناسند خب آن سیما چه سیمایی است چگونه سیماست اینها بالأخره بهشتیاند یا جهنمی از این مکالمه پیداست که آنها اصحاب النارند و سیمای آنها سیمای نار است و آن این است که ﴿قَالُوا مَاأَغْنَی عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَمَا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ﴾ اینها معلوم میشود اصحاب النارند یک و جزء ائمه کفرند دو به چه دلیل جزء اصحاب النارند برای اینکه اینها هستند که نسبت به مومنین طعنی داشتند به چه دلیل جزء ائمه کفرند برای اینکه افراد عادی تبهکار که جزء مستضعفینیاند که جهنم میروند که میگویند ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا﴾ آنها که ﴿جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ﴾ نبود آنها که ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ نبود آنها که صاحب گفتار ﴿أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾ نبود اینها نه اهل جمع مال بودند نه اهل جمع قبیله بودند اینها پیرو بودند تابع بودند نه متبوع آن که متبوع است ﴿جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ﴾ است ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ است ﴿أَخْلَدَ إِلَی الأرْضِ﴾ است ﴿أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾ آنها اینها صاحب جمعاند چه جمع مال چه جمع قبیله چه جمع جاه و جمال و جلال اینها مال آنهاست و قرینه بعدیاش هم دیگر کالنص است ﴿وَمَا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ﴾ خب پس اینها اصحاب نارند جزء ائمه کفر هم هستند به دلیل سه شاهد یکی اهل جمعاند یکی استکبار دارند یکی اینها هستند که به محرومین طعن دارند ﴿أَهَؤُلاَءِ الَّذِینَ﴾ این رجال اعراف به اصحاب النار میگویند کسانی که اهل جمعاند اهل تکاثرند اهل استکبارند اهل طعناند به اینها میگویند که این گروه بلا تکلیفی که الان تکلیفشان روشن میشود شما درباره اینها میگفتید که ﴿لاَیَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَتِهِ﴾ حالا ببینید چگونه رحمت خدا شامل حال اینها میشود ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ اینجا اگر ما بگوییم قائل ﴿ادْخُلُوا﴾ خداست یا بگوییم قائل ﴿ادْخُلُوا﴾ ملائکه است بالأخره باید یک چیزی تقدیر بگیریم ملائکه ظاهرا نیست چون سخن از ملائکه اصلاً مطرح نیست امر دائر است به اینکه قائل ﴿ادْخُلُوا﴾ یا رجال اعراف باشند یا الله در این که قائل ﴿ادْخُلُوا﴾ الله است حرفی در او نیست منتها الله به وسیله این رجال اعراف میگوید وگرنه کسی در قیامت حاکم مطلق نیست مگر خدا پس این رجال اعراف سخنگوی اعرافاند به دلیل اینکه موذن اللهاند اینکه دارد ﴿فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَن لَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ﴾ اینکه لعنة لفظی نیست این توزیع کار است توزیع بعد و قرب است بالأخره پس ظاهرا همین رجال اعرافاند که میگویند و همینها سخنگویان الاهند و به اذن الله هم حرف میزنند چون ﴿لاَّ یَتَکَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾ گرچه درباره ﴿لاَّ یَتَکَلَّمُونَ﴾ ضمیر به ملائکه برمیگردد ولی نشانه آن است که در آن روز کسی بدون اذن خدا سخن نمیگوید پس ظاهرش این است که همین رجال اعراف به این گروهی که اصحاب الجنة ﴿لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ﴾اند درباره این گروه به مستکبران و ائمه کفر میگویند ﴿أَهؤُلاَءِ الَّذِینَ﴾ که ضمیر اسم اشاره ﴿هؤُلاَء﴾ به همین ﴿لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ﴾ برمیگردد وگرنه اگر به اینها برنگردد ما مشار الیهی تا کنون نداشتیم تا ﴿هؤُلاَء﴾ اشاره به آنها باشد ظاهرش این احتمال اقرب به ذهن است ﴿أَهؤُلاَءِ﴾ یعنی همین گروهی که ﴿لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ﴾ اینها همانهایی هستند که ﴿أَقْسَمْتُمْ لاَیَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَتِهِ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لاَخَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَلاَأَنْتُمْ تَحْزَنُونَ﴾ که اینها ملحق به اولیای الهی میشوند حالا که اصحاب النار در نار مستقر شدند اصحاب الجنة در جنة مستقر شدند گفتگویی که بین اصحاب النار با اصحاب جنة است مطرح میکنند دوزخیان وقتی وارد دوزخ شدند مشغول سوخت و سوزند چند جا آه و ناله دارند به همه متوسل میشوند و توسل اینها هم از باب «ان الغریق یتشبث بالزبد» است خب اگر کسی در دریا غرق شد گاهی هم به این زبدی که ﴿فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً﴾ دست میزند این گفتار آنها زبد است این توسل آنها زبد است نه متوسل الیه چون دسترسی به متوسل الیه که ندارند که اینها گاهی به مردان بهشت متوسل میشوند گاهی هم ناله میکنند معلوم نیست از چه کسی چیز میخواهند گاهی هم خطابشان به فرشتههاست گاهی هم خطابشان به الله است چه آنجا که آه و ناله دارند معلوم نیست از چه کسی میخواهند آن را هم قرآن گرفته چه آنها که مخاطبشان مشخص است آنها را هم قرآن گفته نالهها و خواستههای دوزخیان چهار قسم است یک مقدار مشخص نیست اصلاً از چه کسی میخواهند آنها را هم قرآن گفته یک مقدار مشخص است که از بهشتیها میخواهند آنها را هم گفته یک مقدار مشخص است که از فرشتهها میخواهند آنها را هم گفته یک مقدار مشخص است که از الله میخواهند آنها را هم گفته اما آن بخشی که مشخص نیست از چه کسی میخواهند فقط آه وناله دارند آب میطلبند نان میطلبند و مانند آن آن در آیهٴ 29 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» است که فرمود ﴿إِنّا أَعْتَدْنا لِلظّالِمینَ نارًا أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ یَسْتَغیثُوا﴾ حالا از چه کسی غوث طلب کنند از چه کسی مدد طلب کنند معلوم نیست فقط اینها استغاثه میکنند ﴿یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقًا﴾ ـ معاذالله ـ به اینها آبی میدهد که از بس داغ گداخته است هنوز به لب نرسیده پوستهای صورت را بریان میکند مشوی یعنی بریان شده غیرمشوی یعنی بریان شده از بس داغ است که ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً﴾ اینجا معلوم نیست که از چه کسی استغاثه دارند گاهی از اصحاب الجنة استغاثه میکنند مثل همین آیه مورد بحث که ﴿نَادَی أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّه﴾ اینها چون اصحاب النارند در دنیا هم گرفتار اجوفین بودند اینها آن معارف را از بهشتیها طلب نمیکنند اولاً با اوحدی از بهشت تماس ندارند آنها که ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ که از بهشتیهای عادی با آنها تماس ندارند چه رسد به جهنمیها اینها که گرفتار اجوفین بودند گرفتار خوردن و نوشیدن بودند اولین چیزی که میخواهند نوشیدن است آن دومی هم از همین سنخ است این ﴿مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ﴾ آن معارف بلند نیست برای اینکه اصحاب النار که به سراغ آن نمیرود که گرچه بهشتی رزقهای فراوان دارد نه خود بهشتی میداند که خدا چه چیزی برای و فراهم کرده نه دیگری ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ﴾ ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾ در بخشی از آیات فرمود که خیلی از اوحدی از بهشتیها اصلاً نمیدانند ما برای چه تهیه کردیم برای اینکه آرزو هم نخواهند داشت چون آرزو هم به اندازه معرفت آنهاست قبلاً هم یک وقتی به عرضتان رسید الان یک آدم عادی وقتی آرزو میکند آرزو باغ و راغ دارد یا یک طلبهٴ عادی وقتی آرزو میکند آرزو میکند ای کاش من یک دوره جواهر میداشتم یک دوره المیزان میداشتم یک دوره تفسیر فلان میداشتم یک کتاب خانه میداشتم او که اصلاً نمیداند فارابی یک کتاب خطی دارد در فلان زمینه شیخ مفید یک رساله خطی در فلان زمینه نوشته اصلاً نمیداند تا آرزو بکند که این فقط جواهر و مکاسب و اینها شنیده یک طلبه عادی اگر از او بپرسند چه کتابی میخواهی فقط از همینها حرف میزند اصلاً نمیداند که بوعلی یک نسخه خطی در فلان زمینه دارد فارابی چه دارد مفید چه دارد شیخ طوسی چه دارد و مانند آن هر کسی به اندزه فهمش آرزو دارد افراد دیگر هم وقتی از آنها بخواهند به اینکه چه چیزی میخواهید آنها ﴿غُرَفٌ مَبْنِیَّةٌ﴾ میطلبند ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ میطلبند ﴿أَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّ﴾ میطلند ﴿أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِین﴾ میطلبدن ﴿أَنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَأَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ﴾ میطلبند و مانند آن اما اینکه هر روز جمعهای مردم به لقاء الله میروند اصلاً نشنیده تا بخواهد که روز جمعه یعنی چه آنجا که روز نیست لقاء الله یعنی چه؟ ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ﴾ این را هم گفتند مال شب زنده دارهاست بنابراین آنچه را که اصحاب النار از اصحاب الجنة میخواهند از محدوده شکم بیرون نیست یا آب میخواهند یا نان میخواهند یا میوه میخواهند همین اینچنین نیست که ﴿مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ﴾ برای اینها معارف باشد پس دو مطلب است یکی اینکه برای اوحدی معارفی است که خودش در دنیا نمیدانست در آخرت میفهمد و آنچه که برای اوحدی از بهشت است سایر مومنین از او بی خبرند این دو و آنچه که مؤمنین عادی دارند اصحاب نار از آنها بی اطلاعاند این سه اصحاب نار فقط در محدوده اجوفین و خوراک و پوشاک و لباس و اینها با خبرند چون در دنیا غیر از این نمیفهمیدند در آخرت هم که میخواهند همین چیزها را میخواهند آب یا آنچه که شبیه آب است بالأخره خب وقتی این چیزها را از اصحاب الجنة خواستند اصحاب الجنة در جواب اینها به اذن خدا میگویند ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ این دو مرحله حالا که نا امید شدند فقط مانده تقاضای مرگ کردن آنجا که انتحار ممکن نیست که کسی خود کشی بکند که مالک موت و حیات در آخرت جز خدا احدی نیست عدهای هم که ﴿لاَ یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلاّ الْمَوْتَةَ الْأُولَی﴾ مرگ هم دست کسی نیست که کسی خود کشی بکند لذا اینها برابر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» آمده بعد از اینکه از خورد و خوراک و پوشاک و اینها ناامید شدند به مالک آن مسئول دوزخ(سلام الله علیه) به او میگویند ﴿یَامَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ اینکه خدا فرمود ﴿وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلاّ مَلاَئِکَةً﴾ سر پرستان و ماموران جهنم فرشتگان الهیاند که ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾ (سلام الله علیهم اجمعین) اینها به مالک دوزخ میگویند ﴿لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ از خدا بخواه که جان ما را بگیرد ما بمیریم آن مالک هم میگوید ﴿إِنَّکُم مَّاکِثُونَ﴾ باید بمانید از اینها که ناامید شدند آنگاه نوبت به مسئلت به درگاه ذات اقدس الهی میرسد که آن را در آیهٴ 108 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» خدا نقل کرد که آنها در آ یهٴ 107 اینچنین میگویند ﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ﴾ آنگاه جواب میدهد ﴿قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلاَ تُکَلِّمُونِ﴾ اخسئ همان است که به کلب میگویند اینچنین نیست که خدای سبحان ـ معاذالله ـ حرفی داشته باشد غیر ادبیانه نه اصلاً به کلب غیر از اخسئ نمیگویند و اینها واقعا کلباند اینچنین است این مراحل چهارگانه که اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا در قرآن مشخص شد بنابراین به خیلی از این سوالات پاسخ داده شد اما اینکه این اصحاب الجنة و اصحاب الاعراف چه کسانی هستند تا حدودی مشخص شدن و رجال اعراف هم مشخص شد که اوحدی از مردان الهیاند و این ﴿مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ﴾ این ﴿مِمَّا رَزَقَکُمُ﴾ خدا به شما روزی داد آن ما رزقکمی که اصحاب نار میگویند از محدوده خوراکی و پوشاکی و بالاخره جنت حسی نمیگذرد اگر گفته شد ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ آنها از این جنت حسی با خبرند و طلب میکنند وگرنه از آن ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ بی خبرند و اطلاعی هم ندارند و از او هم چیزی نمیطلبند و در جریان اینکه قیامت ظرف ظهور اعمال است و هر کسی بر اساس شاکله خود در قیامت ظاهر میشود این هم جوابش روشن شد که هر کسی براساس شاکله خود ظاهر میشود اما فی الجمله است نه در جمیع مواقف و لبعض الناس است نه لجمیع الناس به دلیل آن روایاتی که گفته شد
اما در پایان اصحاب الجنة به اصحاب النار میفرمایند ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ کافرین چه کسانیاند چطور میشود آدم کافر میشود خیلیها روی همین گرفتاریهای مسائل عملی سر از کفر در میآورند نه اینکه حالا اول شبهه ابن کمونه و امثال ابن کمونه برای آنها مطرح شده نه اول مکروهات بود بعد معصاصی صغیره بود بعد معاصی کبیره بود ادامهاش بود بعد سر از کفر در آورد کافرین چه کسانی اند؟ ﴿الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَلَعِباً﴾ اینها دینشان را به بازیچه گرفتند یا دین را ـ معاذالله ـ به بازی گرفتند ﴿وَإِذَا نَادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاَةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوا﴾ اینها نماز را مسخره میکنند روزه را مسخره میکنند حجاب را مسخره میکنند و حج را -معاذالله- و سایر احکام را مسخره میکنند این است که دین خدا را مسخره میکنند بازیچه میگیرند یا نه لهو و لعب را دینشان قرار میدهند که «اتخذوا دینهم لهوا» یعنی لهو را دین خود قرار دادند مثل ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ یعنی «جعل الهوی را اله» یک وقت است انسان از یک چیزی اعراض میکند بعد کم کم این را بازیچه خود قرار میدهد بعد این را فضیلت میداند اگر به یک چیزی سرگرم شد بعد او را معیار بازیچه قرار داد بعد او را یک مطلب ارزشی تلقی ک رد قیامت یادش میرود الان شما ببینید در بعضی از گوشههای غرب متأسفانه ورزش برای آنها یک مذهب شده ورزش چیز بسیار خوبی است به همه ما گفتند تا در سن پیری ورزش کنید اگر توانستید ورزشهای دیگر نشد بالأخره راه بروید یکی از بهترین نعمتها ورزش است برای تأمین سلامت اما گاهی اینها سلامت را فدای یک هوس محض میکنند میبینید تمام آن اهمیتی که برای المپیادهای ریاضی و غیر ریاضی باید جهان غرب قائل باشد برای این جام جهان نمای المپیاد خودش قائل نیست تمام این بلیطها گران شده تا ببیند این بازی جام جهانی فرانسه را تماشا کنند که چه کسی مثلاً گل میزند چه کسی میبرد چه کسی میبازد این غرب ورزش را در حد یک مذهب برای خود تلقی کرد هیچ علمی هیچ پیشرفت علمی هیچ معارفی معرفتی تحقیقی فضیلت اخلاقی به این اندازه ارزش ندارد برای اینها این اصل ورزش چیز بسیار خوبی است یک آدم تن پرور تنبل از ورزش از سلامتی خودش را محروم کرده به ما گفتند تا آخرین لحظه عمرتان ورزش کنید ولو به قدم زدن هیچ پیرمردی نیست که بگوید من نمیتوانم ورزش کنم چون ورزش برای همه در هر عصری چیز خوبی است و تأمین سلامتی اوست اما دیگر مذهب برای کسی نیست سرگرمی نیست مقدمه است فقط برای تامین سلامت اگر کسی یک چیزی را لهو قرار داد لهوی یعنی وسیله اعراض با این از آن مسائل ارزشی اعراض میکند یک بعد او را محور بازی قرار میدهد دو بعد فریب میخورد خیال میکند این خودش ارزش است سه این باعث میشد از آن ارزش اساسی باز میماند به عنوان قیامت معاد را فراموش میکند برد و باخت هم در آن هست همه ـ معاذالله ـ راههای انحرافی ممکن است در آن راه پیدا کند دو این است که برای عدهای متاسفانه این شده دین یعنی برای غرب گرچه در این قسمت آسیا و ایران به لطف الهی محفوظ است ولی ما باید به برکت انقلاب اینها را حفظ بکنیم یعنی نگذاریم ورزش برای عزیزان جوان ورزشکار ما یک مذهب در بیاید پس اول این که فرمود ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ کسی به کفر کشیده میشود که دین خود را لهو قرار بدهد بعد لغو قرار بدهد بعد فریب بخورد این را یک ارزش بداند بعد در مرحله چهارم آن ارزش اساسی را که قیامت است فراموش میکند بعد این نسیان سر از انکار درمیآورد جهل و انکار دامنگیرش میشود این پنج مرحله اول که انسان جاهل و منکر قیامت نیست که اول لهو است بعد لعب است بعد این را ارزش تلقی کردن است بعد فراموش کردن است بعد انکار کردن است خب این مراحل پنج گانه را به عنوان تفسیر کافرین ذکر میکند ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ کافرین چه کسانیاند ﴿الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً﴾ این یک مرحله ﴿وَلَعِباً﴾ این دو مرحله ﴿وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا﴾ دنیا اینها را فریب داده گرچه دنیا فریب کار نیست شیطان است که فریب میدهد دنیا وسیله است نه فاعل وقتی فریب خورد حق را باطل و باطل را حق میپندارد این سه مرحله بعد قیامت را فراموش میکند این چهار مرحله این تناسی او و نسیان او زمینه جهود و انکار را فراهم میکند ﴿مَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ﴾ ـ معاذالله ـ این پنج مرحله و قسمت مهم در سعادتمند شدن جریان قیامت است والا صرف اینکه خدایی در عالم هست خب همه مشرکین قبول داشتند که خدا هست خدا هست یک اصل وجود وجب الوجود را همه بت پرستها قبول داشتند خدا آسمان و زمین را خلق کرده بله آسمان و زمین را خلق کرده مدیر عامل کل مجموعه آسمان و زمین خداست بله این سه اصل را همه بت پرستها قبول داشتند در این جهت که مشرک نبودند که اما اینها که مشکل حل نمیکند که آن که مشکل حل میکند این است که چه کسی باید به من دستور بدهد من دستورم را باید از چه کسی بگیرم و آیا هر کاری کردم در برابر کار مسئولم یا نه مهمترین عامل سعادت یاد قیامت است این کار زنده است من در برابر این مسئولم مرگ هم معلوم نیست الان میآید یا بعد اولین چیزی که بعد از مرگ سؤال میکنند این است که عمرت را کجا صرف کردی این است که آموزنده است در سورهٴ مبارکهٴ «ص» هم فرمود که ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ چرا؟ ﴿بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ﴾ وگرنه همه مشرکین قائل بودند واجب الوجود هست همه مشرکین قائل بودند که او خالق کل سعادت هست همه مشرکین قائل بودند او رب العالمین هست اینها را دارد ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ اما حالا رب من کیست؟ چه کسی باید من را بپروراند رب جامعه انسانی کیست چه کسی باید جامعه بشری را بپروراند اینجا اول مسئله است این است که وحی و نبوت آیاتی الهی است مشرکین انکار کردند معاد جزء آیات الهی است اینها انکار کردند آن که مهم است مسئله پذیرش وحی و نبوت و معاد است متاسفانه مشرکین نداشتند
«و الحمد لله رب العالمین»
بین تمام کسانی که در قیامت بر اساس درجاتی که دارند یا آن درکاتی که دارند حجاب است
رجال اعراف کسانیاند که هم بر اصحاب الجنه اشراف دارند و هم بر اصحاب النار.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ بَیْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَی اْلأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسیماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ ٭ وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ ٭ وَ نادی أَصْحابُ اْلأَعْرافِ رِجالاً یَعْرِفُونَهُمْ بِسیماهُمْ قالُوا ما أَغْنى عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ ٭ أهؤُلاءِ الَّذینَ أَقْسَمْتُمْ لا یَنالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ ٭ نادی أَصْحابُ النّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ قالُوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرینَ ٭ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْوًا وَ لَعِبًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ﴾
بین جهنم و بهشت و همچنین بین جهنمیها و بهشتیها حجاب است لکن بین تمام کسانی که در قیامت بر اساس درجاتی که دارند یا آن درکاتی که دارند حجاب است یک حجاب خاص است که این آیه مطرح میکند ﴿وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ﴾ یعنی بین بهشت و جهنم و بهشتیها و جهنمیها حجاب است که در این بخش از آیات سورهٴ «اعراف» آن حجاب مطرح است وگرنه کسانی که در بهشتاند و دارای درجاتاند یا کسانی که در جهنماند و دارای درکاتاند بین هر درجه و درجه دیگر حجاب است بین هر درکه و درکه دیگر حجاب است یعنی کسانی که در درکه نازلتر و درکه اسفل درک اسفل به سرمیبرند آنها نمیتوانند به درک سافل ترقی کنند و بیایند چون عذاب کسانی که در درک اسفلاند بیشتر از کسانی است که در درک سافلند که ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الأسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾ آنها اگر بخواهند یک مقداری راحت تر باشند یا یک مختصری احساس راحتی کنند باید بیایند به درک سافل ولی این قدرت را ندارند پس بین اسفل و سافل حجاب است چه اینکه بین جهنمیها و بهشتیها حجاب است در بهشت هم بین کسانی که در درجات متنوع به سر میبرند حجاب است بین عالی و اعلی حجاب است کسانی که در مرحله اعلی هستند گرچه اشراف دارند و از لذایذ درجه عالی برخوردارند ولی کسانی که در درجه عالی هستند حق صعود به درجه اعلی را ندارند که آن حجاب حجاب نوری است ولی آنچه که در این بخش از آیات سورهٴ «اعراف» مطرح است اصل حجابی است که بین بهشت و جهنم یا بهشتیها و جهنمیهاست این یک مطلب
مطلب دوم آن است که گرچه درباره اعراف و رجال اعراف چندین قول بود هم درباره اعراف اقوال متعدد بود هم درباره رجال اعراف ولی ظاهراً آنچه که در بحث دیروز به این نتیجه رسیدیم آن است که این رجال اعراف غیر از ﴿لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ﴾اند آنها کسانیاند که هم بر اصحاب الجنة اشراف دارند هم بر اصحاب النار اشراف دارند هم با بهشتیها سخن میگویند هم با دوزخیها سخن میگویند هم با کسانی که هنوز تکلیفشان روشن نشده است سخن میگویند اینها یک چنین فرمانروایانیاند در روزی که ﴿لاَّ یَتَکَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾ در یک چنین روزی اینها فرمانروایند و اینها هم رجالاند نه ملائکه و اگر روایات اینها را به اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) تطبیق کرده است برابر با آیاتی است که ظاهرش همین است که اینها رجالاند از ملائکه نیستند یک و جزء اوحدی از رجالاند دو اما چه کسانیاند این را روایت مشخص کرد که اهل بیت(علیهم السلام)اند چون این مقام در روزی که احدی حق حرف ندارد مقام عادی نیست آن روز احدی حق حرف ندارد ولو حرفی برای گفتن داشته باشد و بخواهد درست حرف بزند ولی به او اجازه گفتن نمیدهند خب اینها معلوم میشود ماذون از طرف خدایاند پس معلوم میشود اینها رجالاند یک از انساناند یک انسان عادی نیستند جزء مومنین عادی نیستند جزء بهشتیهای عادی نیستند جزء اوحدی اهل بهشتند این مقدار از قرآن استفاده میشود آن وقت روایات مشخص میکند که ائمه(علیهم السلام) فرمودند ما اصحاب اعرافیم کسی که ما را بشناسد ما او را به رسمیت میشناسیم بهشت میرود کسی ما را انکار کند ما او را نشناسم به جهنم میرود معلوم میشود اینها معیار معرفتاند فرمود ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ که ﴿یَعْرِفُونَ کُلّاً﴾ یعنی کل کسانی که در صحنه قیامتاند اینها ﴿بِسِیَماهُمْ﴾ میشناسند گرچه در قیامت افراد با سلایقشان ظاهر میشوند اما این دو مطلب در بحث دیروز گذشت که آیا سرائر علن میشود یا ابلاء میشود یوم تعلی السرائر است تعلن السرائر است؟ یا یوم تبلی السرائر است الان هر کسی در باطن خود هرچه دارد آنرا نمیآزماید فعلاً ذخیره میکند ولی بعداز مرگ فقط با همانها سرو کار دارد ﴿َبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ﴾ اینقدر با آنها سرو کار دارد که آنها را کهنه میکند اینکه ما در تعبیرات عادی میگوییم من او را خیلی خوب میشناسم مثلاً اگر پدری درباره پسر میخواهد حرف بزند استادی درباره شاگرد حرف میزند دوستی درباره دوستی که سابقه چهل پنجاه ساله دارند بخواهند سخن بگویند میگویند من او را کهنه کردم بلا کهنگی یعنی اینقدر با او تماس داشتم که حالا این کهنه شده است در دست من من او را کهنه کردم خب سرائر آن روز علن میشود؟ یا نه ابلا میشود نه اعلان ﴿یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ﴾ نه «تعلن السرائر» خب یوم ﴿تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ﴾ اینکه دارد در اوائل سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم گذشت که شما ﴿وَابْتَلُوا﴾ هم شما اینها را آزمایش کنید این بچه های نابالغ که حالا میخواهید اموال اینها را به اینها بدهید اینها را ﴿وَابْتَلُوا﴾ هم اگر چنانچه به حد رشد رسیدند اینها را رشید یافتید اموال اینها را به آنها تسلیم کنید وگرنه تسلیم نکیند همین است در اوائل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود ﴿سَفَهَاً﴾ و امثال ذلک را اموالشان را ندهید آیه شش فرمود ﴿وَابْتَلُوا الْیَتَامَی حَتَّی إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ﴾ اینها را ابتلا کنید بیازمایید بلا کهنگی با آزمایش حاصل میشود اینها یک وقتی از نظر سن بالغاند میتوانند زن بگیرند ولی مال اینها را به اینها ندهید اگر گذشته از بلوغ سنی رشد اقتصادی دارند مال اینها را به اینها بدهید که بحثش در اوائل سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت ﴿وَابْتَلُوا الْیَتَامَی حَتَّی إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ﴾ پس ﴿تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ﴾ و چنین سرائری ابلیٰ میشود نه اعلان میشود که همه علنی بفهمند البته ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾ آنچه که در بحث دیروز گذشت این دو مطلب بود که سرائر فی الجمله علن میشود نه بالجمله لبعض الناس علن است نه لجمیع الناس و اگر در مناجات شعبانیه و امثال ذلک آمده است علی رئوس الاشهاد نه یعنی علی رئوس الاولین و الاخرین این رئوس الاشهاد مانند همین تعیبرات عرفی خودماست که اگر کسی در ملأ عام در حضور عدهای یا تکریم بشود یا تحقیر بشود میگویند علی رئوس الاشهاد نه علی رئوس الاشهاد که جمیع مردم روی زمین علی رئوس اشهاد مردم همان منطقه اگر چنانچه یک کسی را در حضور صدها تجلیل بکنند یا تحقیر بکنند میگویند علی رئوس الاشهاد است در ملأ عام است در ملأ عام نه یعنی درم ملأ عام جمیع مردم روی زمین منظور این نیست که مردم جمیع روز قیامت ممکن است عدهای باشند البته در صحنه قیامت ﴿إِنَّ الأوَّلِینَ وَالآخِرِین ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ اگر کسی بخواهد تا دورترین نقطه ساهره قیامت را بنگرد به دو دلیل میتواند یکی اینکه در جریان قیامت ﴿لاَّ تَرَی فِیهَا عِوَجاً وَلاَ أَمْتاً﴾ الان در دنیا که نمیتوانیم دورترین نقطه را ببینیم برای اینکه کوه و دره و فراز و نشیب و ساختمان و خیابان و بیابان و درخت و امثال ذلک حاجب است دلیل دوم اصول مقتضی است که اصلاً دید ما محدود است بنابراین سر اینکه ما در دنیا نقاط دور را نمیبینیم وجود مانع از یک سو فقدان مقتضی از سوی دیگر نه دستگاه دید ما آنقدر قوی است که دور نگر باشد نه این کوه و درخت و خانهها میگذارد ما نقاط دور را ببینیم در قیامت هم مانع مفقود است هم مقتضی موجود هیچ کدام از این دو محذور وجود ندارد اما مانع مفقود است برای اینکه فرمود از شما سؤال میکنند که ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَال﴾ این کوهها چه میشود ﴿فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً﴾ پروردگار این را میکوبد در هم میکوبد ﴿فَیَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفا ٭ لاَّ تَرَی فِیهَا عِوَجاً وَلاَ أَمْتاً﴾ نه کوهی هست نه درختی هست نه دیواری هست که شرمندهای خود را پس دیوار پنهان کند صاف است قاع صفصف است قاع یعنی بیابان قیع یعنی بیابان سراب بقیعة قیعه قاع بیابان صاف این صفصف وصف تاکیدی چنین بیابان است یعنی بیابانی که هیچ تل و تپهای ندارد درهای ندارد نه فرو رفتگی دارد نه برجستگی دارد نه درختی دارد نه کوهی دارد نه کسی خودش را لای اینها پنهان کند و خجالت نکشد پس مانع مفقود است مقتضی هم موجود است برای اینکه فرمود ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ حدید یعنی تیز بین چشم حدید است حدت دارد تیزبین است ممکن است چیزی موجود باشد و چشم آن را نبیند بنابراین اگر کسی خواست تا دورترین نقطه صحنه قیامت را ببیند هم متقضی موجود است هم مانع مفقود است اما ذات اقدس الهی به چه کسی اجازه میدهد برای چه اجازه میدهد آن را روایات مشخص کرده است غرض اینچنین نیست که اگر کسی خواست مثلاً هتک حیثیت بشود برای همگان باشد تا سر خواست علن بشود بالجمله باشد لجمیع من فی المحشر باشد این طور نیست فی الجمله است لمن اراد الله است جمیع مواقف شاید اینچنین نباشد برای جمیع مردم نباشد بعضیها توبیخ میشوند به جهنم هم میروند ولی آبرویشان ریخته نمیشود در حضور دیگران برای اینکه اینها سعی میکردند علنی گناه نکنند یک تا آنجا که ممکن بود اسرار مردم را هم حفظ میکردند دو این دوتا رذیلت در اینها نبود نه تجاهر به فسق داشتند نه پرده در بودند تا آنجا که ممکن بود اصرار داشتند آبروی مردم را حفظ بکنند و تا آنجا که ممکن بود سعی میکردند علنی گناه نکنند چنین شخصی جهنم میرود اما اینچنین نیست که در صحنه قیامت علی رئوس الاشهاد آبروی او برود بنابراین این سیما شناسی اینچنین نیست که کار همه مردم قیامت باشد لذا ذات اقدس الهی رجال اعراف را به این وصف ستود که اینها ﴿یَعْرِفُونَ کُلّاً بِسِیَماهُمْ﴾ این گروه گروه مخصوصیاند که همگان را میشناسند نه همگان همگان را به سیما و علامت میشناسند خب آنگاه فرمود این گروهی که همگان را چه بهشتیها را چه جهنمیها را به علامت میشناسند به کسانی که اصحاب الجنةاند خطاب میکنند
پرسش ...
پاسخ: نه خب آن روایتی که مرحوم مجلسی در بحار نقل کرده که حاکم است دارد مجرمی را در قیامت ذات اقدس الهی میآورد در صحنه قیامت محاسبه میکند اعمالش را به او نشان میدهد از او اقرار میگیرد بدون اینکه کسی که در کنار او نشسته است یا ایستاده است ببیند یا بفهمد تمام حرفها را شخصاً او میشنود تمام صحنهها را شخصاً خود او میبیند این گونه از روایات را ما داریم دیگر در بحث معاد خب
پرسش ...
پاسخ: آن با انبیاء گفتگو میکند آن در اواخر سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بحثش گذشت حالا این رجال اعراف یک گفتگویی و محاورهای با اصحاب الجنة دارند ظاهر اصحاب الجنة این است که فعلاً در بهشت باشند ولی به قرینه ﴿لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ﴾ معلوم میشود که اینها بالقوة القریبة من الفعل وارد آتش میشوند در آستانه ورود به بهشتاند هنوز وارد بهشت نشدهاند برای اینکه ﴿نَادَوْ﴾ ضمیرش به اصحاب اعراف برمیگردد به رجال اعراف برمیگردد این که ظاهر اصحاب الجنة از این به بعد هر ضمیری که هست اولی است به اینها برگردد ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ گرچه ضمیری نیست که مرجع داشته باشد ولی مخاطب این ﴿کَمْ﴾ همان اصحاب الجنةاند اولی این است که ﴿لَمْ یَدْخُلُوهَا﴾ به همین ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّةِ﴾ برگردد و ﴿هُمُ﴾ به ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ برگردد ضمیر ﴿یَطْمَعُونَ﴾ به ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ برگردد ﴿وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ﴾ به ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ برگردد ﴿تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا﴾ این ضمیر هم به ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّةِ﴾ برگردد ﴿رَبَّنَا﴾ این متکلم مع الغیر منظور ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّةِ﴾ است ﴿لاَ تَجْعَلْنَا﴾ این ﴿نا﴾ هم ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّةِ﴾ است چون این ضمایر بعضی خطاباند بعضی غیبتاند این ضمایر خمسه غیبت همه به ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ برمیگردد لذا نوبت به جمله بعد که رسید از رجال اعراف باز به اسم ظاهر یاد کرد فرمود ﴿وَنَادَی أَصْحَابُ الأعْرَافِ رِجَالاً﴾ این اصحاب الاعراف همان رجال اعرافاند که قبلاً از آنها به عنوان ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ یاد شد آنجا چون دیگر اشتباه نمیشد ضمیر به آنها برگشت فرمود ﴿وَنَادَوا﴾ اما اینجا دیگر نفرمود «و نادوا» برای اینکه آن ضمائر خمسه یا بیش از خمسه به اصحاب الجنة برمیگردد اگر اینجا میفرمود «و نادوا» شاید اشتباه میشد که این ضمیر هم هم به اصحاب الجنة برگردد لذا اسم ظاهر آورد فرمود ﴿وَنَادَوا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ خب این اصحاب الاعراف همانطوری که با اصحاب الجنة گفتگو کردند با اصحاب النار هم گفتگو میکنند ممکن است یک عده از اصحاب الجنة وارد بهشت شده باشند با آنها فعلاً گفتگویی نیست یک عده از اصحاب الجنة که فعلاً در ساحره قیامتاند هنوز وارد بهشت نشدهاند با اینها گفتگو میکنند که ﴿لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ﴾ و اما این اصحاب النار ممکن است وارد شده باشند ظاهرش این است که وارد جهنم هم شدهاند اینها دیگر بلا تکلیف نیستند اینها اصحاب الناریند که مستقر در نارند ﴿وَنَادَی أَصْحَابُ الأعْرَافِ رِجَالاً یَعْرِفُونَهُم بِسِیَماهُم﴾ این رجال همان رجال اصحاب النارند منتها از باب ذکر سبب و حذف مسبب نام آنها را به عنوان اصحاب النار ذکر نکرد نفرمود رجال اعراف با اصحاب النار گفتگو کردند فرمود رجال اعراف با مردانی که سیمای آنها را میشناسند خب آن سیما چه سیمایی است چگونه سیماست اینها بالأخره بهشتیاند یا جهنمی از این مکالمه پیداست که آنها اصحاب النارند و سیمای آنها سیمای نار است و آن این است که ﴿قَالُوا مَاأَغْنَی عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَمَا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ﴾ اینها معلوم میشود اصحاب النارند یک و جزء ائمه کفرند دو به چه دلیل جزء اصحاب النارند برای اینکه اینها هستند که نسبت به مومنین طعنی داشتند به چه دلیل جزء ائمه کفرند برای اینکه افراد عادی تبهکار که جزء مستضعفینیاند که جهنم میروند که میگویند ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا﴾ آنها که ﴿جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ﴾ نبود آنها که ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ نبود آنها که صاحب گفتار ﴿أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾ نبود اینها نه اهل جمع مال بودند نه اهل جمع قبیله بودند اینها پیرو بودند تابع بودند نه متبوع آن که متبوع است ﴿جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ﴾ است ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ است ﴿أَخْلَدَ إِلَی الأرْضِ﴾ است ﴿أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾ آنها اینها صاحب جمعاند چه جمع مال چه جمع قبیله چه جمع جاه و جمال و جلال اینها مال آنهاست و قرینه بعدیاش هم دیگر کالنص است ﴿وَمَا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ﴾ خب پس اینها اصحاب نارند جزء ائمه کفر هم هستند به دلیل سه شاهد یکی اهل جمعاند یکی استکبار دارند یکی اینها هستند که به محرومین طعن دارند ﴿أَهَؤُلاَءِ الَّذِینَ﴾ این رجال اعراف به اصحاب النار میگویند کسانی که اهل جمعاند اهل تکاثرند اهل استکبارند اهل طعناند به اینها میگویند که این گروه بلا تکلیفی که الان تکلیفشان روشن میشود شما درباره اینها میگفتید که ﴿لاَیَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَتِهِ﴾ حالا ببینید چگونه رحمت خدا شامل حال اینها میشود ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ اینجا اگر ما بگوییم قائل ﴿ادْخُلُوا﴾ خداست یا بگوییم قائل ﴿ادْخُلُوا﴾ ملائکه است بالأخره باید یک چیزی تقدیر بگیریم ملائکه ظاهرا نیست چون سخن از ملائکه اصلاً مطرح نیست امر دائر است به اینکه قائل ﴿ادْخُلُوا﴾ یا رجال اعراف باشند یا الله در این که قائل ﴿ادْخُلُوا﴾ الله است حرفی در او نیست منتها الله به وسیله این رجال اعراف میگوید وگرنه کسی در قیامت حاکم مطلق نیست مگر خدا پس این رجال اعراف سخنگوی اعرافاند به دلیل اینکه موذن اللهاند اینکه دارد ﴿فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَن لَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ﴾ اینکه لعنة لفظی نیست این توزیع کار است توزیع بعد و قرب است بالأخره پس ظاهرا همین رجال اعرافاند که میگویند و همینها سخنگویان الاهند و به اذن الله هم حرف میزنند چون ﴿لاَّ یَتَکَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾ گرچه درباره ﴿لاَّ یَتَکَلَّمُونَ﴾ ضمیر به ملائکه برمیگردد ولی نشانه آن است که در آن روز کسی بدون اذن خدا سخن نمیگوید پس ظاهرش این است که همین رجال اعراف به این گروهی که اصحاب الجنة ﴿لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ﴾اند درباره این گروه به مستکبران و ائمه کفر میگویند ﴿أَهؤُلاَءِ الَّذِینَ﴾ که ضمیر اسم اشاره ﴿هؤُلاَء﴾ به همین ﴿لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ﴾ برمیگردد وگرنه اگر به اینها برنگردد ما مشار الیهی تا کنون نداشتیم تا ﴿هؤُلاَء﴾ اشاره به آنها باشد ظاهرش این احتمال اقرب به ذهن است ﴿أَهؤُلاَءِ﴾ یعنی همین گروهی که ﴿لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ﴾ اینها همانهایی هستند که ﴿أَقْسَمْتُمْ لاَیَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَتِهِ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لاَخَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَلاَأَنْتُمْ تَحْزَنُونَ﴾ که اینها ملحق به اولیای الهی میشوند حالا که اصحاب النار در نار مستقر شدند اصحاب الجنة در جنة مستقر شدند گفتگویی که بین اصحاب النار با اصحاب جنة است مطرح میکنند دوزخیان وقتی وارد دوزخ شدند مشغول سوخت و سوزند چند جا آه و ناله دارند به همه متوسل میشوند و توسل اینها هم از باب «ان الغریق یتشبث بالزبد» است خب اگر کسی در دریا غرق شد گاهی هم به این زبدی که ﴿فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً﴾ دست میزند این گفتار آنها زبد است این توسل آنها زبد است نه متوسل الیه چون دسترسی به متوسل الیه که ندارند که اینها گاهی به مردان بهشت متوسل میشوند گاهی هم ناله میکنند معلوم نیست از چه کسی چیز میخواهند گاهی هم خطابشان به فرشتههاست گاهی هم خطابشان به الله است چه آنجا که آه و ناله دارند معلوم نیست از چه کسی میخواهند آن را هم قرآن گرفته چه آنها که مخاطبشان مشخص است آنها را هم قرآن گفته نالهها و خواستههای دوزخیان چهار قسم است یک مقدار مشخص نیست اصلاً از چه کسی میخواهند آنها را هم قرآن گفته یک مقدار مشخص است که از بهشتیها میخواهند آنها را هم گفته یک مقدار مشخص است که از فرشتهها میخواهند آنها را هم گفته یک مقدار مشخص است که از الله میخواهند آنها را هم گفته اما آن بخشی که مشخص نیست از چه کسی میخواهند فقط آه وناله دارند آب میطلبند نان میطلبند و مانند آن آن در آیهٴ 29 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» است که فرمود ﴿إِنّا أَعْتَدْنا لِلظّالِمینَ نارًا أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ یَسْتَغیثُوا﴾ حالا از چه کسی غوث طلب کنند از چه کسی مدد طلب کنند معلوم نیست فقط اینها استغاثه میکنند ﴿یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقًا﴾ ـ معاذالله ـ به اینها آبی میدهد که از بس داغ گداخته است هنوز به لب نرسیده پوستهای صورت را بریان میکند مشوی یعنی بریان شده غیرمشوی یعنی بریان شده از بس داغ است که ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً﴾ اینجا معلوم نیست که از چه کسی استغاثه دارند گاهی از اصحاب الجنة استغاثه میکنند مثل همین آیه مورد بحث که ﴿نَادَی أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّه﴾ اینها چون اصحاب النارند در دنیا هم گرفتار اجوفین بودند اینها آن معارف را از بهشتیها طلب نمیکنند اولاً با اوحدی از بهشت تماس ندارند آنها که ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ که از بهشتیهای عادی با آنها تماس ندارند چه رسد به جهنمیها اینها که گرفتار اجوفین بودند گرفتار خوردن و نوشیدن بودند اولین چیزی که میخواهند نوشیدن است آن دومی هم از همین سنخ است این ﴿مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ﴾ آن معارف بلند نیست برای اینکه اصحاب النار که به سراغ آن نمیرود که گرچه بهشتی رزقهای فراوان دارد نه خود بهشتی میداند که خدا چه چیزی برای و فراهم کرده نه دیگری ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ﴾ ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾ در بخشی از آیات فرمود که خیلی از اوحدی از بهشتیها اصلاً نمیدانند ما برای چه تهیه کردیم برای اینکه آرزو هم نخواهند داشت چون آرزو هم به اندازه معرفت آنهاست قبلاً هم یک وقتی به عرضتان رسید الان یک آدم عادی وقتی آرزو میکند آرزو باغ و راغ دارد یا یک طلبهٴ عادی وقتی آرزو میکند آرزو میکند ای کاش من یک دوره جواهر میداشتم یک دوره المیزان میداشتم یک دوره تفسیر فلان میداشتم یک کتاب خانه میداشتم او که اصلاً نمیداند فارابی یک کتاب خطی دارد در فلان زمینه شیخ مفید یک رساله خطی در فلان زمینه نوشته اصلاً نمیداند تا آرزو بکند که این فقط جواهر و مکاسب و اینها شنیده یک طلبه عادی اگر از او بپرسند چه کتابی میخواهی فقط از همینها حرف میزند اصلاً نمیداند که بوعلی یک نسخه خطی در فلان زمینه دارد فارابی چه دارد مفید چه دارد شیخ طوسی چه دارد و مانند آن هر کسی به اندزه فهمش آرزو دارد افراد دیگر هم وقتی از آنها بخواهند به اینکه چه چیزی میخواهید آنها ﴿غُرَفٌ مَبْنِیَّةٌ﴾ میطلبند ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ میطلبند ﴿أَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّ﴾ میطلند ﴿أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِین﴾ میطلبدن ﴿أَنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَأَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ﴾ میطلبند و مانند آن اما اینکه هر روز جمعهای مردم به لقاء الله میروند اصلاً نشنیده تا بخواهد که روز جمعه یعنی چه آنجا که روز نیست لقاء الله یعنی چه؟ ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ﴾ این را هم گفتند مال شب زنده دارهاست بنابراین آنچه را که اصحاب النار از اصحاب الجنة میخواهند از محدوده شکم بیرون نیست یا آب میخواهند یا نان میخواهند یا میوه میخواهند همین اینچنین نیست که ﴿مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ﴾ برای اینها معارف باشد پس دو مطلب است یکی اینکه برای اوحدی معارفی است که خودش در دنیا نمیدانست در آخرت میفهمد و آنچه که برای اوحدی از بهشت است سایر مومنین از او بی خبرند این دو و آنچه که مؤمنین عادی دارند اصحاب نار از آنها بی اطلاعاند این سه اصحاب نار فقط در محدوده اجوفین و خوراک و پوشاک و لباس و اینها با خبرند چون در دنیا غیر از این نمیفهمیدند در آخرت هم که میخواهند همین چیزها را میخواهند آب یا آنچه که شبیه آب است بالأخره خب وقتی این چیزها را از اصحاب الجنة خواستند اصحاب الجنة در جواب اینها به اذن خدا میگویند ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ این دو مرحله حالا که نا امید شدند فقط مانده تقاضای مرگ کردن آنجا که انتحار ممکن نیست که کسی خود کشی بکند که مالک موت و حیات در آخرت جز خدا احدی نیست عدهای هم که ﴿لاَ یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلاّ الْمَوْتَةَ الْأُولَی﴾ مرگ هم دست کسی نیست که کسی خود کشی بکند لذا اینها برابر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» آمده بعد از اینکه از خورد و خوراک و پوشاک و اینها ناامید شدند به مالک آن مسئول دوزخ(سلام الله علیه) به او میگویند ﴿یَامَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ اینکه خدا فرمود ﴿وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلاّ مَلاَئِکَةً﴾ سر پرستان و ماموران جهنم فرشتگان الهیاند که ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾ (سلام الله علیهم اجمعین) اینها به مالک دوزخ میگویند ﴿لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ از خدا بخواه که جان ما را بگیرد ما بمیریم آن مالک هم میگوید ﴿إِنَّکُم مَّاکِثُونَ﴾ باید بمانید از اینها که ناامید شدند آنگاه نوبت به مسئلت به درگاه ذات اقدس الهی میرسد که آن را در آیهٴ 108 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» خدا نقل کرد که آنها در آ یهٴ 107 اینچنین میگویند ﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ﴾ آنگاه جواب میدهد ﴿قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلاَ تُکَلِّمُونِ﴾ اخسئ همان است که به کلب میگویند اینچنین نیست که خدای سبحان ـ معاذالله ـ حرفی داشته باشد غیر ادبیانه نه اصلاً به کلب غیر از اخسئ نمیگویند و اینها واقعا کلباند اینچنین است این مراحل چهارگانه که اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا در قرآن مشخص شد بنابراین به خیلی از این سوالات پاسخ داده شد اما اینکه این اصحاب الجنة و اصحاب الاعراف چه کسانی هستند تا حدودی مشخص شدن و رجال اعراف هم مشخص شد که اوحدی از مردان الهیاند و این ﴿مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ﴾ این ﴿مِمَّا رَزَقَکُمُ﴾ خدا به شما روزی داد آن ما رزقکمی که اصحاب نار میگویند از محدوده خوراکی و پوشاکی و بالاخره جنت حسی نمیگذرد اگر گفته شد ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ آنها از این جنت حسی با خبرند و طلب میکنند وگرنه از آن ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ بی خبرند و اطلاعی هم ندارند و از او هم چیزی نمیطلبند و در جریان اینکه قیامت ظرف ظهور اعمال است و هر کسی بر اساس شاکله خود در قیامت ظاهر میشود این هم جوابش روشن شد که هر کسی براساس شاکله خود ظاهر میشود اما فی الجمله است نه در جمیع مواقف و لبعض الناس است نه لجمیع الناس به دلیل آن روایاتی که گفته شد
اما در پایان اصحاب الجنة به اصحاب النار میفرمایند ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ کافرین چه کسانیاند چطور میشود آدم کافر میشود خیلیها روی همین گرفتاریهای مسائل عملی سر از کفر در میآورند نه اینکه حالا اول شبهه ابن کمونه و امثال ابن کمونه برای آنها مطرح شده نه اول مکروهات بود بعد معصاصی صغیره بود بعد معاصی کبیره بود ادامهاش بود بعد سر از کفر در آورد کافرین چه کسانی اند؟ ﴿الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَلَعِباً﴾ اینها دینشان را به بازیچه گرفتند یا دین را ـ معاذالله ـ به بازی گرفتند ﴿وَإِذَا نَادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاَةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوا﴾ اینها نماز را مسخره میکنند روزه را مسخره میکنند حجاب را مسخره میکنند و حج را -معاذالله- و سایر احکام را مسخره میکنند این است که دین خدا را مسخره میکنند بازیچه میگیرند یا نه لهو و لعب را دینشان قرار میدهند که «اتخذوا دینهم لهوا» یعنی لهو را دین خود قرار دادند مثل ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ یعنی «جعل الهوی را اله» یک وقت است انسان از یک چیزی اعراض میکند بعد کم کم این را بازیچه خود قرار میدهد بعد این را فضیلت میداند اگر به یک چیزی سرگرم شد بعد او را معیار بازیچه قرار داد بعد او را یک مطلب ارزشی تلقی ک رد قیامت یادش میرود الان شما ببینید در بعضی از گوشههای غرب متأسفانه ورزش برای آنها یک مذهب شده ورزش چیز بسیار خوبی است به همه ما گفتند تا در سن پیری ورزش کنید اگر توانستید ورزشهای دیگر نشد بالأخره راه بروید یکی از بهترین نعمتها ورزش است برای تأمین سلامت اما گاهی اینها سلامت را فدای یک هوس محض میکنند میبینید تمام آن اهمیتی که برای المپیادهای ریاضی و غیر ریاضی باید جهان غرب قائل باشد برای این جام جهان نمای المپیاد خودش قائل نیست تمام این بلیطها گران شده تا ببیند این بازی جام جهانی فرانسه را تماشا کنند که چه کسی مثلاً گل میزند چه کسی میبرد چه کسی میبازد این غرب ورزش را در حد یک مذهب برای خود تلقی کرد هیچ علمی هیچ پیشرفت علمی هیچ معارفی معرفتی تحقیقی فضیلت اخلاقی به این اندازه ارزش ندارد برای اینها این اصل ورزش چیز بسیار خوبی است یک آدم تن پرور تنبل از ورزش از سلامتی خودش را محروم کرده به ما گفتند تا آخرین لحظه عمرتان ورزش کنید ولو به قدم زدن هیچ پیرمردی نیست که بگوید من نمیتوانم ورزش کنم چون ورزش برای همه در هر عصری چیز خوبی است و تأمین سلامتی اوست اما دیگر مذهب برای کسی نیست سرگرمی نیست مقدمه است فقط برای تامین سلامت اگر کسی یک چیزی را لهو قرار داد لهوی یعنی وسیله اعراض با این از آن مسائل ارزشی اعراض میکند یک بعد او را محور بازی قرار میدهد دو بعد فریب میخورد خیال میکند این خودش ارزش است سه این باعث میشد از آن ارزش اساسی باز میماند به عنوان قیامت معاد را فراموش میکند برد و باخت هم در آن هست همه ـ معاذالله ـ راههای انحرافی ممکن است در آن راه پیدا کند دو این است که برای عدهای متاسفانه این شده دین یعنی برای غرب گرچه در این قسمت آسیا و ایران به لطف الهی محفوظ است ولی ما باید به برکت انقلاب اینها را حفظ بکنیم یعنی نگذاریم ورزش برای عزیزان جوان ورزشکار ما یک مذهب در بیاید پس اول این که فرمود ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ کسی به کفر کشیده میشود که دین خود را لهو قرار بدهد بعد لغو قرار بدهد بعد فریب بخورد این را یک ارزش بداند بعد در مرحله چهارم آن ارزش اساسی را که قیامت است فراموش میکند بعد این نسیان سر از انکار درمیآورد جهل و انکار دامنگیرش میشود این پنج مرحله اول که انسان جاهل و منکر قیامت نیست که اول لهو است بعد لعب است بعد این را ارزش تلقی کردن است بعد فراموش کردن است بعد انکار کردن است خب این مراحل پنج گانه را به عنوان تفسیر کافرین ذکر میکند ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ کافرین چه کسانیاند ﴿الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً﴾ این یک مرحله ﴿وَلَعِباً﴾ این دو مرحله ﴿وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا﴾ دنیا اینها را فریب داده گرچه دنیا فریب کار نیست شیطان است که فریب میدهد دنیا وسیله است نه فاعل وقتی فریب خورد حق را باطل و باطل را حق میپندارد این سه مرحله بعد قیامت را فراموش میکند این چهار مرحله این تناسی او و نسیان او زمینه جهود و انکار را فراهم میکند ﴿مَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ﴾ ـ معاذالله ـ این پنج مرحله و قسمت مهم در سعادتمند شدن جریان قیامت است والا صرف اینکه خدایی در عالم هست خب همه مشرکین قبول داشتند که خدا هست خدا هست یک اصل وجود وجب الوجود را همه بت پرستها قبول داشتند خدا آسمان و زمین را خلق کرده بله آسمان و زمین را خلق کرده مدیر عامل کل مجموعه آسمان و زمین خداست بله این سه اصل را همه بت پرستها قبول داشتند در این جهت که مشرک نبودند که اما اینها که مشکل حل نمیکند که آن که مشکل حل میکند این است که چه کسی باید به من دستور بدهد من دستورم را باید از چه کسی بگیرم و آیا هر کاری کردم در برابر کار مسئولم یا نه مهمترین عامل سعادت یاد قیامت است این کار زنده است من در برابر این مسئولم مرگ هم معلوم نیست الان میآید یا بعد اولین چیزی که بعد از مرگ سؤال میکنند این است که عمرت را کجا صرف کردی این است که آموزنده است در سورهٴ مبارکهٴ «ص» هم فرمود که ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ چرا؟ ﴿بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ﴾ وگرنه همه مشرکین قائل بودند واجب الوجود هست همه مشرکین قائل بودند که او خالق کل سعادت هست همه مشرکین قائل بودند او رب العالمین هست اینها را دارد ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ اما حالا رب من کیست؟ چه کسی باید من را بپروراند رب جامعه انسانی کیست چه کسی باید جامعه بشری را بپروراند اینجا اول مسئله است این است که وحی و نبوت آیاتی الهی است مشرکین انکار کردند معاد جزء آیات الهی است اینها انکار کردند آن که مهم است مسئله پذیرش وحی و نبوت و معاد است متاسفانه مشرکین نداشتند
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است