display result search
منو
تفسیر آیات 46 تا 50 سوره اعراف

تفسیر آیات 46 تا 50 سوره اعراف

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 55 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 46 تا 50 سوره اعراف"
یکی از جزئیات مسئله معاد که عقل به آن دسترسی ندارد همین حجاب بین بهشت و جهنم است
بهشتیها تحمید، تسبیح و تسلیم دارند که هیچ کدام از اینها عبادت نیست بلکه لذت عبادی است

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ بَیْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَی اْلأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسیماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ ٭ وَإِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ وَ نادی أَصْحابُ اْلأَعْرافِ رِجالاً یَعْرِفُونَهُمْ بِسیماهُمْ قالُوا ما أَغْنى عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُون ٭ اَ هؤُلاءِ الَّذینَ أَقْسَمْتُمْ لا یَنالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُون ٭ وَنادی أَصْحابُ النّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ قالُوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرینَ﴾

یکی از جزئیات مسئله معاد که عقل به آن دسترسی ندارد و نقل آنها را تبیین می‌کند همین حجاب بین بهشت و جهنم یا بین بهشتیها و دوزخیهاست این ضمیر تثنیه ﴿وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ﴾ یا به جنت و نار برمی‌گردد که اسم هر دو قبلاً گذشت ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ و همچنین ﴿أَصْحَابِ النَّارِ﴾ یا به بهشتیها و جهنمیها برمی‌گردد که آن اصحاب باشد به هر دو وجه قابل قبول است و تام ﴿وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ﴾ سخنانی که در این بخش ذات اقدس الهی از اصحاب اعراف نقل می‌کند خواه آنهایی که بر بلندای این حجاب حضور و ظهور دارند خواه آنهایی که در دامنه این حجاب هستند و هنوز تکلیفشان روشن نیست این کلام آنها به عنوان نیایش و دعای تکلیفی نیست چون در قیامت سخن از تکلیف مطرح نیست بلکه همان ‌طوری که بهشتیها تحمیدی دارند تسبیحی دارند تسلیمی دارند و هیچ کدام از اینها عبادت نیست بلکه لذت عبادی است ﴿دَعْواهُمْ فیها سُبْحانَکَ أَللّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ همه این اذکار برای بهشتیها مطرح است اما این به عنوان لذت بهشت مطرح است نه به عنوان تکلیف در آنچه اصحاب اعراف خواه آنهایی که بر بلندای عرف سور و حجاب قرار دارند خواه آنهایی که در دامنه همین سور قرار دارند به عنوان لذت مطرح است نه به عنوان یک عبادت چون قیامت ظرف تکلیف نیست ظرف درخواست عبادی نیست حتی آنهایی هم که استشفا می‌کنند شفاعت طلب می‌کنند نظیر درخواست شفاعت در دنیا نیست که این به عنوان یک دعاست و تکلیف است و مستحب است وبا ثواب همراه است اینکه فرمود ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ کلمات اینها را نقل می‌کند کلماتشان از این قبیل است برخی از مفسرین مثل قرطبی در جامع خود این رجال را فرشته می‌داند به گمان اینکه نقل می‌کند البته به گمان اینکه ملائکه مذکرند مونث نیستند و می‌شود از اینها به رجال یاد کرد در حالی که فرشته نه مذکرند نه مونث برای اینکه اوصافی که خداوند برای فرشتگان ذکر می‌کند و همچنین اوصافی که امیر المومنین(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه برای فرشته ذکر می‌کند آنها از سنخ جرم و جسم نیستند فرمود آنها غذا نمی‌خورند غذای آنها تسبیح است آنها نمی‌خوابند اهل غفلت نیستند و بعضی از آنها اقدام اینها در تخوم ارضین و اعناق اینها از فوق آسمانها می‌گذرد این معلوم است که جسم نیست چون اگر جسم بود که تداخل می‌شد و مانند آن یعنی اینها احاطه وجودی دارند خب و تسبیح اینها هم، هم به زبان اینها هم با پرهای آنها در نهج‌البلاغه وقتی از فرشتگان سخن به میان می‌آید فرمود «اولی اجنحة تسبح جلال عزته» و مانند آن یعنی فرشتگان دارای پرهایی هستند دارای بالهایی هستند جناح بال و ریاش پرها دارای بالهایی هستند که این «اجنحه» و این بالها مسبحات‌اند تسبیح حق می‌گویند اگر منظور آن تسبیح تکوینی باشد که خب مرغ خانگی هم پرش تسبیح تکوینی را دارد ﴿إِن مِن شَیْ‏ءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِه﴾ هیچ موجودی نیست مگر اینکه مسبح حق است این دیگر اختصاصی به اجنحه فرشتگان ندارد این اجنحه طیور حلال گوشت و حرام گوشت همان ‌طور است آن طیر حرام گوشت مثل طاووس و زغن و شاهین و کرکس و کلاغ و زاغ و اینها، اینها هم اجنحه شان مسبحات‌اند بر اساس «ان من شیء الا یسبح بحمده ولکن لا تفقهون تسبیحهم» اما اینکه در نهج‌البلاغه از اجنحه فرشتگان به این وصف یاد می‌کند «اولی اجنحة تسبح جلال حزته» این معلوم می‌‌شود که یک تسبیح خاص است
‌پرسش ...
پاسخ: خب پس بنابراین چون تفاوت دارد معلوم می‌شود که آنها از سنخ جرم نیستند تا ما بگوییم آنچه قرطبی در جامع البیان احکامش نقل کرده است که منظور از این ﴿رِجٰال﴾ ملائکه‌اند برای اینکه مذکرند بعد اشکالی بر ایشان وارد کردند که رجال در جایی گفته می‌شود که اناث باشد وقتی این ملائکه انثی ندارند چگونه رجال‌اند؟ این البته تام نیست ممکن است سنخی فقط مرد باشد و زن از سنخ خود نداشته باشد و کلمه مرد بر او اطلاق بشود ولی اصلاً ملائکه نه رجال‌اند نه اناث خب این رجال نشان می‌دهد که نه جزء جنها هستند نه جزء ملائکه طبق شواهدی که قبلاً نقل شد.
مطلب بعدی آن است که ﴿یَعْرِفُونَ کُلّاً بِسِیَماهُمْ﴾ این ظاهراً اختصاصی به آخرت ندارد این مردانی که هر کسی را برابر سیمایشان می‌شناسند حالا در آخرت برابر سیما می‌شناسند یا نه اعم از دنیا و آخرت آن مردانی که هر کسی را به سیما می‌شناسند ممکن است در دنیا هم به سیما بشناسند لذا نمی‌شود اشکال کرد به اینکه خب وقتی بهشتیها در بهشت‌اند و جهنمیها در جهنم‌اند دیگر نیاز ندارد که ما اینها را با علامت بشناسیم برای اینکه بهشتی خودش در بهشت است و جهنمی در جهنم است این شناخت به علامت برای جایی است که هنوز آن ذی علامت حاصل نشده باشد بنابراین این را خواستند حمل بکنند بر اینکه اینها هنوز وارد بهشت نشدند در حالی که طبق آیات قبلی ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّةِ﴾ وارد بهشت شدند بعد به آنها گفته می‌شود که این جنتی است که ﴿أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ آنها هم می‌گویند ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللّهُ﴾ ولی اگر گفتیم ﴿یَعْرِفُونَ کُلّاً بِسِیَماهُمْ﴾ اعم از دنیا و آخرت است دیگر چنین چیزی محذوری ندارد یعنی این رجالی که بر بالای اعراف مستقرند کسانی‌اند که همگان را روی علامتهایی که دارند می‌شناسند هم در دنیا هم در آخرت
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود ﴿وَنَادَوْا﴾ یعنی همین رجالی که بر اعراف حجاب مستقرند اصحاب جنت را ندا دادند گفتند ﴿أَن سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ این سلام تکلیفی و عبادی نیست که انسان به قصد ثواب سلام بکند که جزء مستحبات باشد تا جوابش بشود واجب نظیر دنیا بلکه یک تسلیم لذیذی است اینها از این تسلیم اینها از این تسبیح اینها از تحمید لذت می‌برند مثل اینکه آن تحمیدی که بهشتیها داشتند از آن حمد لذت می‌برند گفتند ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللّهُ﴾ خب آن را کسی که در دنیا می‌گوید به قصد ثواب می‌گوید یک امر عبادی است ولی در آخرت چنین حرفی به عنوان لذت مطرح است نه به عنوان عبادت چون تکلیف در آنجا نیست ﴿أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ﴾ این طمع به معنای یقین نیست گرچه در مورد یقین هم به کار می‌رود پس آنکه بخشی در تفسیر فخر رازی آمده مقداری هم در تفسیر جامع‌الاحکام قرطبی آمده که «الطمع هو الیقین» بعد هم استشهاد می‌کردند به جریان حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) که ﴿وَالَّذِی أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ﴾ خیال می‌کردند منظور از طمع در اینجا یقین است این تام نیست طمع همان مورد خودش است معنای خودش را دارد منتها گاهی در بعضی از موارد یقین وجود دارد در بعضی از موارد یقین وجود ندارد اینها براساس خصوصیت مورد است که در مفهوم مأخوذ نیست که حالا اینجا «الطمع هوا لیقین» باشد این‌طور نیست ﴿وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النّارِ﴾ قبلاً هم ملاحظه فرمودید این صیغه اگر مصدر باشد بر وزن تفعال است مثل تکرار، تعداد، تذکار و مانند آن و اگر مصدر باشد به وزن تفعال خیلی کم می‌آید مثل همین تلقاء تبیان و مانند آن ولی اگر مصدر نباشد بر وزن تفعال کم نیست مثل تمثال ؟... و مانند آن این تلقاء هم صدر است گاهی هم ممکن است به معنای جهت و غیر مصدر باشد برابر با قانون خودش است که اگر مصدر نباشد بر وزن تفعال خواهد آمد ﴿وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ﴾ ظاهر این ضمیر به همین کسانی که همین رجالی که ﴿لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ﴾ برمی‌گردد نه آن گروه دیگری که در اعراف بلاتکلیف منتظرند چون هنوز نام آنها به میان نیامده قهراً ضمیر بی مرجع است نمی‌شود گفت ﴿وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ﴾ یعنی ابصار آن گروهی که هنوز بلاتکلیف‌اند و حسنات و سیئات آنها برابر است و در اعراف به سر می‌برند آنها اگر چشمشان به دوزخیها بیفتد آنها دعا می‌کنند می‌گویند ﴿رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ﴾ ظاهر این ﴿وَإِذَا صُرِفَتْ﴾ آن است که مقابل آن ﴿وَنَادَوا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ است یعنی این رجال اعراف که مشرف بر عرف سورند اینها مستقیماً با بهشتیها در تماس‌اند و با آنها سخن می‌گویند ولی مایل نیستند جهنمیها را ببیند اگر چشمشان به جهنمیها افتاد می‌گویند خدایا ما را با جهنمیها قرار نده و این دعای آنها هم دعای عبادی تکلیفی دنیا نیست بلکه یک التذاذی است با این جمله مناجاتی است با خدا دارند وگرنه دعا باشد و نالیدن باشد و گریه و زاری دنیایی و تکلیفی باشد نیست چون آنجا دیگر روز حساب است روز عمل که نیست پس ظاهرش این است که ضمیر ﴿إِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُم﴾ به همین رجال اعراف برمی‌گردد و این حرف اینها که می‌گویند ﴿رَبَّنَا لاَتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ از این مناجات با خدا لذت می‌برند مثل اینکه بهشتیها می‌گویند ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهذَا﴾ یا می‌گویند ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ و مانند آن که از این اذکار و اقوال لذت می‌برند می‌گویند بهشتی وقتی در بهشت نیاز به یک میوه دارد به جای اینکه از کسی بخواهد یا خودش میوه‌ای را بچیند همین که بگوید ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ آن میوه مطلوب پیش او می‌آید یعنی به نقص خود توجه می‌کند به نزاهت خدا و سبوح و قدوس بودن خدا از نقص توجه می‌کند می‌گوید ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ یعنی خدایا تو بی‌نیاز از اکل و شربی ما الان نیازمند به اکل و شربیم با همین ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ آن مدعو اینها حاصل می‌شود ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ اینها وقتی دعا می‌خواهند بکنند یعنی چیزی را بخوانند یا چیزی را بخواهند وقتی می‌خواهند میوه‌ای را بخوانند یا شخصی را بخوانند می‌گویند ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ آن وقت آن شیء حاصل می‌شود نه اینکه دعای آنها ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ است یا ذکر عبادی آنها ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ است بلکه ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ بهشتی اگر بخواهد میوه‌ای را بچیند بدون اینکه دستی دراز بکند بدون اینکه به کسی بگوید میوه برای من بیاور همین که بگوید ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ میوه برای او حاصل است ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ بنابراین پس این اذکاری که در بهشت است لذتی است و آثار بهشتی را دارد بدون اینکه جنبه تکلیف را به همراه داشته باشد دعای آنها هم از همین قبیل است ﴿رَبَّنَا لاَتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ هم از سنخ دعای مصطلح دنیا نیست با همین اذکار هم لذت می‌برند.
‌پرسش ...
پاسخ: بله هنوز وارد بهشت نشدند می‌گویند خدایا چون از آن طرف که طمع دارند یعنی علاقمندند که به بهشت وارد بشوند از این طرف چشمشان که به دوزخ می‌افتد می‌گویند خدایا ما را با دوزخیان قرار نده از همین گفتن لذت می‌برند گرچه گفتن آنجا تکلیف نیست ظالمین همانهایی هستند که در چند آیه قبل فرمود ﴿فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَن لَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ﴾ در روایات اهل بیت(علیهم السلام) موذن وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) است البته سایر ائمه هم می‌توانند باشند ولی آن‌طوری که از سخنان طاووس یمانی و مانند آن برمی‌آید این است که یوم‌الاذان معروف بین بزرگان اهل معنا بود وقتی می‌خواستند یکدیگر را متنبه کنند تذکر بدهند نصیحت کنند می‌گفتند یوم‌الاذان را فراموش نکن مثل اینکه می‌گویند یوم‌الواقعه را فراموش نکن ﴿إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ﴾ ساهره را فراموش نکن نامی از نامهای قیامت یا شأنی از شئون قیامت یا کاری از کارهایی که در قیامت مطرح است بازگو می‌شدند می‌فرمودند یوم‌الاذان را فراموش نکن مثلاً طاووس وقتی می‌خواست هشام را نصیحت کند می‌گفت یوم‌الاذان یادت نرود می‌گفت یوم‌الاذان چیست؟ طاووس می‌گفت ﴿فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَن لَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ﴾ حالا گاهی اثر می‌کرد گاهی اثر نمی‌کرد آن قصه‌ای که در تفسیر قرطبی آمده است که طاووس به هشام بن عبدالملک گفت و هشام اشک ریخت ظاهراً بی جعل نیست زیرا آنها اهل اشک و اتعاظ نبودند ولی بالأخره پیداست به اینکه یوم‌الاذان در کلمات بزرگان به عنوان عامل نصیحت مطرح بود که یوم‌الاذان را فراموش نکنید آنجاست که ﴿فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَن لَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ﴾ خب این موذن هم که بین اینها قرار دارد شاید برابر بینهم همان ﴿بَیْنَهُمَا حِجَاب﴾ باشد یعنی در همان آن فاصل بین دوزخیان و بهشتیان در همان فاصل بین بهشت ودوزخ آن موذن چنین اعلانی را هم دارد ﴿وَ نادی أَصْحابُ اْلأَعْرافِ رِجالاً یَعْرِفُونَهُمْ بِسیماهُمْ﴾ حالا که چشمشان به جهنم افتاد اول به فکر خودشان‌ هستند عرض می‌کنند ﴿رَبَّنَا لاَتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ همین که چشمشان به جهنم افتاد اول این نیایش را دارند این مناجات را دارند که با این مناجات هم لذت می‌برند البته خواسته اینها در دنیا مطرح بود که به خدا در دعاها عرض می‌کردند که خدایا ما را از اصحاب جنت قرار نده می‌گویند وقتی زائر بیت الله از راه دور وارد حرم الهی شد وارد مکه شد کعبه را دید اولین حرفی که در پیشگاه کعبه به خدا عرض می‌کند این است که «من علی بفکاک رقبتی من النار» اول به کعبه سلام عرض می‌کند الله اکبر می‌گوید السلام علیک خدایی که «وکرمک وشرفک وعظمک» بعد به خاک می‌افتد سجده می‌کند اولین حرفی که زائر در کنار بیت خدا عرض می‌کند این است که الهی «من علی بفکاک رقبتی من النار» خب روشن نیست بالأخره چه کسی اهل نجات است کار آسان نیست این مردان الهی وقتی چشمشان به دوزخ افتاد اولین حرفشان این است که ﴿رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ﴾ بعد آن‌گاه با خود ظالمین دوزخ گفتگو می‌کنند چون همه را می‌شناختند دیگر ﴿وَ نادیٰ أَصْحابُ اْلأَعْرافِ رِجالاً﴾ که ﴿یَعْرِفُونَهُمْ بِسیماهُمْ﴾ این نشان می‌دهد که اینها را در دنیا می‌شناختند همانها را که در دنیا می‌شناختند به همان علامت حالا لازم نیست که برابر شناسنانه بشناسند که معلوم نیست که این شخصی که حالا این رجال الهی با آنها سخن می‌گویند این عین همان شخصی باشد که در اقلیم شرقی مثلاً زندگی می‌کرد و همین حرف را می‌زد نه کسی که خوی استکبار را دارد کسی که محرومین را لِهْ می‌کند این خوی چه در مردم شرق چه در مردم غرب چه در مردم شمال چه در مردم جنوب باشد در قیامت وقتی چنین شخصی که دارای فلان خوی است به دوزخ رفت آن مردان الهی که ﴿أَصْحَابُ الأعْرَافِ﴾اند به چنین گروهی که این صفت را داشتند می‌گویند شما نبودید که در دنیا سوگند یاد می‌کردید که این طبقه محروم اهل سعادت نیست حالا شاید عین این شخص را اینها در دنیا ندیدند ولی اینها را با وصف می‌شناختند بیان ذلک این است مثلاً کسی که رباخوار است این افزون طلب است این شخص چه در شرق باشد چه در غرب چه در شمال چه در جنوب چه معاصر این مردان الهی باشد چه قبل از آنها چه بعد از آنها حرفش این است که ﴿إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا﴾ حرف رباخوار این است حالا این کسانی که ﴿أَصْحَابُ الأعْرَافِ﴾اند و بر آن عرف و کنگره این حجاب حضور و ظهور دارند یعنی بر آن ایوان بلند این حجاب حضور دارند هر کسی را برابر با آن وسمه درونی‌اش می‌شناسند این کسی که اهل رباست نشانه‌ای دارد مردان الهی او را با این نشانه در دنیا می‌شناختند در آخرت هم همان نشانه مشخص است ممکن است این کسی که این نشانه را دارد هزارها سال قبل از این مردانی که جزء اصحاب اعراف‌اند بودند و مردند یا صدها سال هزارها سال بعد از او به دنیا آمدند اصلاً در دنیا اینها به یکدیگر برخورد نکردند ولی خوی اینها را می‌دانند آن گاه به اینها می‌گویند: ﴿أَ هؤُلاءِ الَّذینَ أَقْسَمْتُمْ لا یَنالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ﴾ شماها نبودید که در دنیا مردان الهی را می‌گفتید اینها اهل سعادت نیستند اهل بهشت نیستند حالا ببینید اینها چگونه اهل بهشت‌اند ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ غرض آن است که این ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ این رجال الهی چون هر کسی را برابر با سیما می‌شناسد یک مطلب سیما هم یعنی علامت نه یعنی صورت این دو مطلب و علامتها هم درونی است که با عقاید و اخلاق شکل می‌گیرد این سه مطلب هر کسی برابر با آن عقیده و خلق بود دارای این علامت است خواه معاصر وجود مبارک حضرت امیر باشد یا قبل از حضرت امیر بود یا صدها سال بعد از حضرت امیر آمد این وجود مبارک امیر المومنین(سلام الله علیه) مثلاً که حاکم در اعراف است این وقتی چشمش افتاد به ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّة﴾ می‌شناسد آن مستکبرین متکبر را به آنها می‌فرمایند ﴿قالُوا ما أَغْنى عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ﴾ خلاصه لازم نیست این اولیای الهی به معاصرین خودشان چنین حرفی را بزنند چون برابر با سیما سخن می‌گویند آن روز هم که ﴿إِنَّ الأوَّلِینَ وَالآخِرِین ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ ﴿وَ نادی أَصْحابُ اْلأَعْرافِ رِجالاً یَعْرِفُونَهُمْ بِسیماهُمْ قالُوا ما أَغْنى عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ﴾ نه آن خوی تکاثر طلبی مشکل شما را حل کرد نه این زر اندوزی شما نه زور و نه زر این کسی که ﴿جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ﴾ این کسی که ﴿أَخْلَدَ إِلَی الأرْضِ﴾ این کسی که ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ به چنین گروهی وجود مبارک ولی خدا می‌گوید ﴿ما أَغْنى عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ﴾ در تعبیرات دیگر هم آمده است که ذات اقدس الهی می‌فرماید ﴿مَا أَغْنَی عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ﴾ آن یعنی آنچه را که شما کردید این ذخیره کردنهای شما به حال شما نافع نبود بعد در آیات دیگر ‌هم می‌فرماید نه تنها نافع نبود بلکه زیانبار بود برای اینکه همین مالها را گداخته می‌کنند ﴿یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کَنَزْتُمْ ِلأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ﴾ پس به این دوزخیان می‌فرماید ﴿ما أَغْنى عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ﴾ نه زر و نه زور نه آن استکبار و قلدری و نه این مال بعد می‌فرمایند ﴿أَ هؤُلاءِ الَّذینَ أَقْسَمْتُمْ لا یَنالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ﴾ آیا این گروه محروم همانها نبودند که شما در دنیا می‌گفتید اینها اهل سعادت نیستند اینها چیز نمی‌فهمند اینها سفیه‌اند و اینها مشمول رحمت حق نیستند با سوگند هم این حرفها را ذکر می‌کردید و می‌گفتید معادی نیست و اگر معادی باشد همان کسی که در دنیا متمکن است در آخرت هم متمکن است در جریان سورهٴ «کهف» این‌چنین آمده است که اینها می‌گفتند قیامتی نیست اگر قیامتی باشد همان‌ طوری که خدا در دنیا ما را متنعم کرده است در آخرت هم می‌کند این حرف آنهاست ﴿أَهؤُلاَءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لاَیَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَتِهِ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ گرچه بعضی از قرائتها دخلوا هست بدون همزه ولی ظاهرش امر است و فرمانی است که اینها صادر می‌کنند این گروهی که فرمان صادر می‌کنند گفته شد یا انبیایند یا ملائکه که این در تفسیر قرطبی آمده ولی می‌توان گفت یا انبیایند یا ملائکه‌اند یا اولیای الهی و ائمه(علیهم السلام)‌اند که آنها هم به اذن خدا سخن می‌گویند و طبق شواهد گذشته فرشته نیستند حالا یا انبیایند یا اولیا ممکن است روایات باید مشخص کند که اینها چه گروه‌اند و در روایات هم آمده که اینها اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام)‌اند خب این خیلی مقام است که در آن روزی که ﴿لا یَتَکَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَوابًا﴾ آنها بالأخره چون بدون اذن خدا که سخن نمی‌گویند اینها فرمان می‌دهند به این اصحاب اعراف بلاتکلیف که ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ وارد بهشت بشوید در جریان اصحاب اعراف اقوال فراوانی است که ده قول در تفسیر فخر رازی و جامع البیان قرطبی آمده هم در ناحیه افراط هم در ناحیه تفریط هم در هسته مرکزی بین افراط و تفریط ده قول نقل کردند اینها انبیایند اینها ملائکه‌اند اینها صلحایند اینها صدیقین‌اند اینها شهدایند اینها ضعفاء المومنین‌اند هم در مرحله کمال نقل کردند هم در مرحله ضعف ولی ظاهراً اصحاب اعراف یعنی کسانی که در اعراف هستند دو گروه‌اند یک عده فرمانروایان اعراف‌اند یک عده فرمانپذیرهای اعراف‌اند اینهایی که وضعشان ضعیف است و خیلی روشن نیست حسنات و سیئات اینها مساوی هم است که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا﴾ هستند و هنوز تکلیفشان روشن نیست اینها هم در اعراف‌اند آنهایی که فرمانروایانند ﴿یَعْرِفُونَ کُلاً بِسِیَماهُمْ﴾ نسبت به اینها هم احاطه و سلطه الهی دارند اینها هم اصحاب اعراف‌اند خب ﴿أَ هؤُلاءِ الَّذینَ أَقْسَمْتُمْ لا یَنالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ﴾ دیگر حزنی نداشته باشید خوفی نداشته باشید وارد بهشت بشوید که آنجا اصلاً خوف و حزن نیست این صحنه کرامت و شفاعت را وقتی دوزخیان از فرمانروایان بهشت دیدند آنها هم حالا طمعشان ظهور می‌کند از آن به بعد این‌چنین است ﴿وَ نادی أَصْحابُ النّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ قالُوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرینَ﴾ حالا که دیدند یک عده افراد بلاتکلیف به فرمان مردان الهی وارد بهشت شدند آنها هم دلشان می‌خواهد که چیزی طمع بکنند تا آن لحظه دیگر آن سوخت و سوز را تحمل می‌کردند آن تشنگی و گرسنگی را تحمل می‌کردند اما از آن لحظه به بعد آنها هم درخواست می‌کنند به بهشتیها می‌گویند یک مقدار آب به ما بدهید یک مقدار از آن روزیهایتان برای ما بفرستید افاضه کنید یعنی از بالا این فیض را به ما برسانید چیزی که از بالا به پایین می‌ریزد می‌گویند فاض می‌گویند «فاض الدمع» ریخت ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ همین است.
‌پرسش ...
پاسخ: چون ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ اگر آن گروه ضعیف باشد چگونه ﴿یَعْرِفُونَ کُلّاً بِسِیَماهُمْ﴾.
‌پرسش ...
پاسخ: خب آنکه همه می‌شناسند اینها الان حرفش در این است که اصحاب بهشت وارد بهشت شدند اصحاب جهنم هم وارد جهنم شدند اینها با چه علامت می‌شناسند خب اصلاً نشانه برای آن است که به ذی نشان منتهی بشود اینها به ذی نشان رسیده‌اند الان مستقر شدند بهشتیها در بهشت جهنمیها در جهنم.
‌پرسش ...
پاسخ: اینکه فرمود ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ ضعیف که روی عرف نمی‌نشیند عرف یعنی بلندای آن سور اینها در دامنه حجاب‌اند این یک ﴿یَعْرِفُونَ کُلاً﴾ هم نیست اینها چنین قدرت علمی و احاطه علمی ندارند دو و همچنین احاطه‌ای با اصحاب جنت نداشته باشند به آنها سلام عرض کنند این نیست سه ﴿وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ﴾ می‌شود به اینها برگردد ولی تا حال سخن از ضعاف از اصحاب اعراف به میان نیامده خب غرض آن است که بعد از اینکه این گروه ضعیف به فرمان آن گروه قوی به اذن الله وارد بهشت شدند دوزخیان هم طمع کردند حالا به سراغ شفاعت می‌روند به بهشتیها می‌گویند یک مقدار آب برای ما بدهید یک مقدار غذا برای ما بدهید میوه برای ما بدهید ﴿وَنادیٰ أَصْحابُ النّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ﴾ این ذکر عام بعداز خاص است چون مهمترین چیزی که جهنمی می‌طلبد آب است در فضای سوخت و سوز بهترین چیزی که مطلوب است همان آب خنک است لذا اول سخن از آب می‌کند ﴿أَنْ أَفیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ﴾ حالا که شما بالا هستید ما پایین از همان بالا یک مقدار آب بریزید یا نه ﴿أَوْ مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ﴾ که این منفصله مانعةالخلو است جمع را شاید از نظر خواستند هم آب می‌خواهند هم میوه‌های بهشت و غذاهای بهشت نه مانعةالجمع باشد که اگر آب دادید مثلاً نان ندهید یا میوه ندهید یا اگر میوه دادید آب ندهید این‌چنین نیست خب طمع نشان می‌دهد که اینها به عنوان مانعةالخلو خواستند لااقل یکی از این دو را بفرستید او ﴿مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ قَالُوا﴾ اصحاب جنت به اصحاب نار می‌گویند ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرینَ﴾ ما که نمی‌توانیم کاری را بدون اذن خدا بکنیم خدا هم تحریم کرده این تحریم کردن خدا در قیامت این تحریم تکوینی تحریم تکلیفی که نیست چون آنجا دار تکلیف نیست نمونه‌اش همان که قبلاً از سورهٴ مبارکهٴ «قصص» به عنوان شاهد ذکر می‌شد آیهٴ دوازده سورهٴ «قصص» این است که ذات اقدس الهی برای اینکه موسای کلیم(سلام الله علیه) را به مادرش(سلام الله علیها) برگرداند دستور داد تکویناً که موسای کلیم پستان هیچ دایه‌ای را نمکد لذا فرمود ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ﴾ ما از قبل این برنامه‌ها را تنظیم کردیم این نقشه‌ها را کشیدیم از یک سوی این کودک احساس گرسنگی و تشنگی می‌کند یک از سوی دیگر دربار فرعون دایه‌های فراوانی برای ارضای این کودک می‌آورند دو از سوی سوم این کودک هیچ کدام از آن پستانهای دایه‌ها را نمی‌مکد و قبول نمی‌کند سه ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ﴾ تا اینکه او بگوید ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ﴾ که بعد فررند به مادر برگردد ﴿إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ خب چنین فشاری زمینه آن وصال است ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ﴾ یا نظیر ﴿فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و مانند آن درباره بنی‌اسرائیل بود که اینها چهل سال در آن وادی تیه سرگردان و متحیر بودند این تحریمها تحریم تکوینی است یعنی اینها محروم‌اند ممنوع‌اند در آنجا هم که در همین آیات محل بحث که می‌فرماید ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرینَ﴾ یعنی تکویناً خدا اینها را منع کرده است وگرنه آنجا سخن از تکلیف نیست
‌پرسش ...
پاسخ: نه نمی‌توانند استفاده کنند کسی دسترسی ندارد تنها یک مبدأ است که قدرت دارد این آب را به آنها برساند و آن خداست و خدا هم که دارد از اینها انتقام می‌گیرد ﴿وَنادی أَصْحابُ النّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ قالُوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرینَ﴾ هر دوی اینها را یعنی تک‌تک اینها را نه اینکه مجموع حرام است ولی جمیع حرام نیست این‌چنین نیست یعنی «حرم کل واحد» اینها را ﴿عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ و شما چون کافرینید دیگر نفرمود «ان الله حرمهما علیکم» این ضمیر نیاوردن و اسم ظاهر آوردن برای آن است که سبب حکم ذکر بشود وگرنه می‌فرمود «ان الله حرمهما علیکم» ظاهرش این است که به ضمیر اکتفا بشود اما چون اسم ظاهر آورد برای آن است که دلیل حکم مشخص باشد.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:27

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی