- 427
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 46 تا 49 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 46 تا 49 سوره اعراف"
بهشت دو قسمت است؛ یک قسمت انسان در اثر عمل صالح کسب میکند
یک قسمت دیگر بهشت هم نصیب کافران بوده که با سوء اختیار خو را محروم کردند
أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلّاً بِسِیَماهُمْ وَنَادَوا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ ٭ وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لاَتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ٭ وَنَادَی أَصْحَابُ الأعْرَافِ رِجَالاً یَعْرِفُونَهُم بِسِیَماهُم قَالُوا مَاأَغْنَی عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَمَا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ ٭ أَهؤُلاَءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لاَیَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةِ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لاَخَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَلاَأَنْتُمْ تَحْزَنُونَ﴾
در جریان جنت که میراث متقیان است سوالی مطرح است که در ارث عنوان ارث جایی مطرح است که مورث از بین برود و وارث جای او بنشیند اینکه بهشت میراث متقیان است اگر مورث خدا باشد تصویرش چگونه است در جریان میراث اشاره شد که آن ارث دهنده واقعی خداست که ﴿إِنَّ الأرْضَ لِلّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ﴾ لکن طبق بعضی از روایات بهشت دو قسمت بود یک قسمت را انسان در اثر عمل صالح کسب میکند یک قسمت هم نصیب کافران بود که کافران محروم شدند خود را عمداً به سوء اختیار محروم کردند و سهم آنها به مومنین میرسد اگر ارث طبق بعضی از روایاتی که در ذیل کریمه ﴿الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾ وارد شده است به این معنا باشد که مومن بهشت را از کافر ارث میبرد این سؤال قهراً پاسخ داده میشود که آن صاحب اصلیاش که کافر بود و بر اساس فطرت میتوانست به این بهشت راه پیدا کند به سوء اختیار خود از این محروم شد و از این نعمت رخت بربست و در حقیقت حیات طیبه را از دست داد و این بهشت به مومن رسید این معنای ارث درست است اما اگر براساس تحلیل نهایی که مورث حقیقی و مورث حقیقی خداست که ﴿إِنَّ الأرْضَ لِلّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ﴾ چه ارض دنیا چه ارض آخرت و بهشتیها هم وقتی وارد بهشت شدند میگویند خدایی را سپاس میگوییم که ﴿أَوْرَثَنَا الأرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشَاءُ﴾ اگر این چنین باشد که در تحلیل نهایی به اینجا رسیدیم پاسخ این است که در حقیقت ارث یا مرگ مورّث دخیل نیست که جزء خصوصیت مورد است نه مأخوذ در مفهوم ایراث یا اگر در مفهوم ایراث و توریث مرگ مورّث دخیل است وقتی که به ذات اقدس الهی اسناد داده میشود باید از این قید تجرید بشود برای اینکه ﴿إِنَّ الأرْضَ لِلّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ﴾ بالأخره این تعبیر آمده است که خدا مورث است نظیر این بحث در جریان خلافت گذشت که ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ خلیفه آن است که از خلف و پشت سر مستخلف عنه بیاید اگر کسی شاهد است غایب نیست حاضر است غیبتی ندارد خلفی ندارد تا کسی در خلف او جای او بنشیند خلافت معنا نخواهد داشت برای اینکه خدا طوری است که ﴿فَأَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ یا ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ اگر هر جا باشید خدا با شماست اگر سحره را به شرق و غرب عالم متوجه کنید به «وجه الله» متوجه کردهاید پس او غیبتی ندارد وقتی غیبتی نداشت خلفی ندارد تا کسی از خلف او و از ورای او و پشت سر او بیاید و جای او بنشیند همان طوری که در مسئله خلافت تبیین شده است که ممکن است انسان کامل خلیفه کسی بشود که خلف ندارد «کله امام» و ممکن است وارث کسی بشود که مرگ ندارد «کله حیاة» بنابراین یا در مفهوم ایراث مرگ مورِّث دخیل نیست یا اگر مأخوذ است باید تجرید بشود چه اینکه در حقیقت خلافت یا خلف داشتن و غیبت داشتن مستخلفعنه دخیل نیست آن به حسب خصوصیت مورد است نه مأخوذ در مفهوم یا اگر مأخوذ در مفهوم است وقتی به ذات اقدس الهی اسناد داده شد باید تجرید بشود مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ﴾ یعنی بین دوزخیان و بهشتیان حجاب است حجاب گاهی مادی و ظاهری است مثل آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آمده است که ذات اقدس الهی در آیهٴ 53 سورهٴ «احزاب» به همسران پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید شما مواظب باشید اگر کسی با شما سخن میگوید یا به مخاطبان این همسران خطاب میکند ﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ یا پشت دیوار یا پشت در یا پشت پرده و مانند آن، که این حجاب، حجاب مادی و حجاب ظاهری است گاهی حجاب معنوی است نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آمده است در سورهٴ «اسراء» آیهٴ 45 این است ﴿وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً﴾ یعنی وقتی در قرآن خواندی و در محضر و مشهد قرآن بودی بین تو و بین کافران حجابی است که این حجاب نادیدنی است نه اینکه اینجا مفعول به معنی فاعل باشد مستور به معنی ساتر باشد نه مستور به معنای خود مستور است خود این حجاب مستور است حجابی است نادیدنی خب بین مؤمن و بین کافر حجابی است نادیدنی در حقیقت کافر محجوب است ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ با اینکه ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ اگر حجاب است خود شخص است و خودبینی شخص است پس حجاب دو قسم است یا حجاب حسی است یا حجاب معنوی و در موارد دیگر هم حجاب معنوی در قرآن کریم بکار رفت اینکه فرمود: ﴿وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ﴾ لازم نیست که یک دیوار مادی باشد یا پرده مادی باشد یا در مادی باشد بالأخره بین بهشتیها و بین دوزخیها چیزی است که نمیگذارد دوزخیها به بهشتیها برسند همین میشود حجاب نظیر آن روایتی که وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) فرمودند و مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) آن را در توحیدشان نقل کردند که بین خلق و خالق هیچ حجاب نیست مگر خود خلق «لیس بینه [سبحانه و تعالی] و بین خلقه حجاب غیر خلقه احتجب بغیر حجاب محجوب و استتر بغیر ستر مستور» یعنی بین زید و خدا، خود زید فاصله است زید وقتی خود را ندید لقاء الله نصیبش میشود که خدا بدون حجاب محجوب است و بدون ساتر مستور است بین خدا و بنده خدا هیچ حجابی نیست مگر خود بنده و هر کس که خود را نبیند خب به «لقاء الله» راه پیدا میکند پس حجاب دو قسم است گاهی حجاب مستور است گاهی حجاب غیر حسی حجاب غیر حسی و حجاب مستور مثل خودبینی، خودبینی نظیر پرده حسی نیست نظیر دیوار یا در حسی نیست ولی مانع خدابینی است بین دوزخیان و بهشتیان حجاب است نه حالا حجاب مادی نظیر پرده و سور، سور هم اگر آمد و دیوار گفته شد نه یعنی دیوار دنیایی ممکن است دیوار مناسب با همان عالم باشد آنگاه فرمود ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ ظاهرش این است که آن حجاب اعراف است که هر کسی بر این حجاب مشرف بود میتواند دو طرف را ببیند این حجاب که مراتبی دارد براساس بالای این براساس عرف این عرف همان یال اسب را میگویند یال خروس را میگویند پشت گردن او را میگویند آنجا که بلندترین جاست اعراف جمع عرف است به این معنا ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ﴾ یعنی «علی اعراف الحجاب رجال» از مجموعه آیاتی که امروز تلاوت شد چند مطلب استفاده میشود یکی اینکه بین دوزخیان و بهشتیان یک حجاب و مانع است که دوزخیان و بهشتیان رابطه برقرار نکنند این یک دوم اینکه خود این حجاب اعراف است سوم اینکه بر بلندای این اعراف یک عده مستقرند و آن عده هم رجالاند نه از جناند نه از ملک رجالاند منافاتی ندارد که در بین اینها زنانی هم باشند که تعبیر رجال تعبیر تغلیب باشد این رجال در مقابل نساء نیست این رجال در مقابل جن و انس است ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ آنگاه گروه دیگری هم در اعراف به سر میبرند یعنی در همین محدوده حجاب «بین النار و الجنة» به سر میبرند که اینها مستضعفانند اینها منتظران دستورات الهیاند هنوز تکلیفشان روشن نشده که آیا به بهشت میروند یا به دوزخ اینها هم هستند بالای اعراف هم مردان الهی هستند چون مردان الهی اوصاف فراوانی دارند که خداوند چند وصف از اوصاف کریمه اینها را ذکر میکند پس فرمود: ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ پس ظاهر این اعراف همان حجاب است در محدوده اعراف هم گروهی هستند که آیات بعد دلالت میکند روی بلندای این اعراف عدهای هم مستقرند و آن عده رجالاند یعنی از جن نیستند از فرشته نیستند و رجالاند
پرسش ...
پاسخ: چون این الف و لامش باید الف و لام عهد باشد اعراف یعنی بر بلندیهای بلندیهای چه؟ بالأخره جایی باید قبلاً ذکر شده باشد دیگر بهشت ذکر شده جهنم ذکر شده و «بین النار و الجنة» تناسب این دو عنوان اتصال این دو عنوان ایجاب میکند که اعراف همان اعراف حجاب باشد یعنی اگر ما پردهای بین بهشت و جهنم فرض بکنیم یا دیواری بین بهشت و جهنم فرض بکنیم یا دری بین بهشت و جهنم فرض بکنیم بالای این پرده و دیوار و در مردان الهی مستقرند که هر دو طرف را میبینند
پرسش ...
پاسخ: چرا حجاب معنوی هم درجاتی دارد آنها اگر حجاب است امر عدمی که نیست امر وجودی است اگر وجودی شد دارای مراتب هست منتها مراتب حجاب معنوی، معنوی است درجات حجاب حسی، حسی است اگر گفتند این ستون حجاب است و ارتفاعش شش متر است یا پنج متر است متر اول و دوم و سوم تا پنجم قابل تقسیم این حجاب حسی است یا پرده یا دیوار ولی اگر ما حجاب معنوی داشتیم چون موجود هست آن موجود معنوی هم مراتبی دارد که هر مرتبهای درجهای از درجات همان حجاب معنوی است خب
پرسش ...
پاسخ: بله اما چون با قرینه همراه است دارد ﴿بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ﴾ مطلق که ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ﴾ یا ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ﴾ اینها معمولا حجاب انسان است اگر وقتی سخن از جن باشد رجال جن مقید ذکر میشود گذشته از اینکه در صحنه قیامت هیچ جا در قرآن کریم از حکومت جن سخنان جن مسئولیت جن کارهای کلیدی جن در قرآن ذکر نشده که آنها سمتی داشته باشند ولی درباره انسان و ملک ذکر شده که ملائکه مسئولیتهایی دارند و انسانها هم مسئولیتهایی دارند حرفهایی هم میزنند اینجا امر دائر است بین انسان و ملک و چون تعبیر به رجال کرد و معمولا در قرآن کریم از ملائکه نه به رجال یاید میشود نه به نساء معلوم میشود به اینکه اینها انساناند و قرآن کریم سخن کسانی را که ملائکه را مونث دانست ابطال میکند نه برای آن است که ملائکه مذکرند و مونث نیستند اینهایی که فتوا به انوثت فرشته دادند و قرآن کریم حرف آنها را ابطال میکند این نه برای آن است که ملائکه چون مذکرند مونث نیستند بلکه برای آن است که چون موجود نوری و مجردند نه مذکرند و نه مونث خب صحنه قیامت هم برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «نبأ» آمده است هیچ کسی حق حرف ندارد مگر به اذن خدا و اگر خدا اجازه داد او یقیناً سخن صحیح میگوید آیهٴ 38 سورهٴ «نباء» این است ﴿یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلاَئِکَةُ صَفّاً لاَّ یَتَکَلَّمُونَ إلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾ این درباره روح و فرشتههاست که هیچ کدام از اینها بدون اجازه خدا حق سخن ندارند اگر ذات اقدس الهی به آنها اجازه حرف زدن داد البته آنها حق و صواب میگویند لکن در چند جای قرآن سخن از سخن گفتن انسانها مطرح است یکی در آیهٴ 55 و 56 سورهٴ مبارکهٴ «روم» است در آیهٴ 55 و 56 سورهٴ مبارکهٴ «روم» اینچنین آمده است ﴿وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ کَذلِکَ کَانُوا یُؤْفَکُونَ ٭ وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا یَوْمُ الْبَعْثِ وَلکِنَّکُمْ کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ وقتی قیامت قیام میکند مجرمین که از برزخ وارد قیامت میشوند سوگند یاد میکنند که ما لحظهای در بین راه ماندیم یعنی از دنیا تا قیامت که این وسطها برزخ است برای آنها یک لحظه به حساب میآید سوگند یاد میکنند که ما غیر از ساعتی و غیر از لحظهای در بین راه توقف نکردیم لکن اینها از حق مصروفاند نمیدانند که مدتها در برزخ بودند و مردان الهی که از علم و ایمان بهرهای بردند و خدا به آنها علم و ایمان عطا کرد میگویند تحقیقاً شما در کتاب خدا در آنچه را که ذات اقدس الهی مقدر و مقرر فرمود در برزخ ماندید تا روز بعث و مقدارش هم مشخص نیست سخن از ساعة و یوم و امثال ذلک نیست ﴿لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا یَوْمُ الْبَعْثِ وَلکِنَّکُمْ کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ شما فاصله دنیا تا قیامت را در برزخ ماندید سالیان متمادی مدتهای مدید در برزخ ماندید تا قیامت فرا رسید و الان وارد صحنه قیامت شدید و نمیدانید که چقدر در برزخ بودید این یک جاست که از مردانی که اهل علم و ایمانند خدا سخن نقل میکند و این سخن را هم با تقریر امضا میکند در مورد دیگر هم باز از همین اهل علم سخن نقل میکند که باز هم اشاره شده است که اینها ﴿قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَی یَوْمِ الْبَعْث﴾ یا مانند آن همین آیه که در سورهٴ مبارکهٴ «روم» بود مطلب دیگری هم در جای دیگر است که رجالی که اهل علماند به آنها خبر میدهند و میگویند اینچنین نیست شما پندار باطلی داشتید و مانند آن خب پس مردان الهی در قیامت به این صورت سخن میگویند از ملائکه در این زمینه کلامی به میان نیامده که آنها حرفی بزنند پس میشود گفت این رجال همان انساند نه جناند نه ملک و مواردی هم از آیات قرآن کریم تأیید میکند که مردان الهی حق سخن گفتن دارند.
پرسش ...
پاسخ: چرا حالا شواهد دیگر نشان میدهد به اینکه اینها «ساقی القوم آخرهم» هستند یک عده از اینها جزء سابقین مقربیناند که پىشاپیش وارد بهشت میشوند عدهای از اینها که امیر قافلهاند منتظرند که تا آخرین نفر وارد بهشت بشود بعد «ساقی القوم آخرهم» وارد بهشت بشوند ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلّاً بِسِیَماهُمْ﴾ همه مردم قیامت را با آن سمهها و علامتهایی که دارند او را میشناسند چون الان فرض در آن است که بهشتیها در بهشت رفتند و دوزخیها در دوزخ یک علامت عمومی است که حالا یا سفیدی صورت است و سفید روی بودن و روسفید بودن که از آن بهشتیهاست و علامتی است از آن دوزخیان که روسیاه بودن و سیهروی بودن است که از آن دوزخیان است این یک علامت عمومی است اما یک سلسله علامتهای خاصی است که غیر از مردان الهی کسی نمیفهمد هیچ کس نمیداند این شخص که به جهنم آمده برای چه گناهی به جهنم آمده براساس غیبت بود دروغ بود تهمت بود بهتان بود ترک صلاة بود ترک صوم بود ترک حج بود براساس چه گناهی بود براساس استکبار بود براساس چه جهت؟ یا آنها که وارد بهشت شدند براساس چه جحتی بود این سیماها این نشانهها این علامتها فقط در اختیار متوسّم است متوسم یعنی کسی که آثار درون را میشناسد الان شما این سنگها و این رگههای کوه را که میبینید صدها نفر از کنارش رد میشوند اما یک کارشناس فنی یک معدن شناس از این علامتهای خاک از این ردهها و رگههای سنگ میفهمد به اینکه این سنگ چند قرن قبل چه حالت داشت و چند قرن بعد هم چه حالت دارد این است که ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» فرمود ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ﴾ که برای وسمه شناسها است سیما شناسها است آنها که میراث فرهنگی میشناسند این غیر از این ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ است فرمود ما عدهای را عذاب کردیم این یک علامت است کسی که مومن باشد میداند که این آیات الهی است اما این حفاریها نشانههای فراوانی از قدمت افراد کهنسالی که اینجا دفن شدند میدهند لذا آنجا جمع آورد فرمود ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ﴾ اینهایی که میراث فرهنگی میشناسند آثار باستانی میشناسند آثار عتیق میشناسند اینها را میگویند متوسم یعنی سیماشناس وسمهشناس علامتشناس دو گونه علامت برای بهشتیها و جهنمیهاست یک سلسله علامتهای روشن که ﴿یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾ این روشن است یک سلسله علامتهای فنی است که متوسم میشناسد آنها را مردان الهی که ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ﴾اند میشناسند میفهمند که اینها که دوزخی هستند براساس چه گناه آمدند مثل اینکه این درختها از چروک این پوستها و از چینهایی که روی پوستها است یک کارشناس فنی میتواند بفهمد که عمر این چنار چند قرن است دیگران فقط اجمالاً میتوانند بفهمند که این چنار کهنسال است اما چند قرن است نمیفهمند و هکذا آن ردهها و رگههای خاک یا معدن و مانند آن از این کریمه برمیآید به اینکه یک سلسله سیماها و نشانههایی هست که متوسمین میشناسند که فرمود ﴿فَیَوْمَئِذٍ لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾ سیماها هم فرق میکند یک سیما و نشانه عمومی است یک سیما و نشانههای خصوصی که آن را مردان متعهد عالم مومن میفهمند ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ که ﴿یَعْرِفُونَ کُلّاً بِسِیَماهُمْ وَنَادَوا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ﴾ نشانه شفاعت را هم میشناسند این شخص با شفاعت آمده یا با توبه آمده یا نه از اول آدم خوبی بود همه اینها را میشناسند خب در بهشت خیلیها هستند بعضی براساس شفاعت است بعضی براساس توبه آمدند بعضی ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾ بودند ذات اقدس الهی ﴿یَتُوبُ عَلَیْهِمْ﴾ توبه الهی نه توبه بنده انعطاف الهی بود که ﴿یَتُوبَ عَلَیْهِمْ﴾ که این لطف خاص است همه اینها نشانههایشان مشخص است و آن ﴿عَلَی الأعْرَاف﴾ که رجالاند آنها هم میفهمند در دوزخ هم همین طور است
پرسش ...
پاسخ: یقیناً اهل بهشتاند حالا چون امیر قافلهاند سعی میکنند آخر قافله بروند میفرماید ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلّاً بِسِیَماهُمْ﴾ آنگاه همین رجالی که روی عرف حجاب قرار دارند روی آن بلندای حجاب قرار دارند هم اصحاب جنت را میبینند با آنها سخن میگویند هم اصحاب نار را میبینند با آنها سخن میگویند با اصحاب جنت سخن بهشتیگونه دارند ﴿وَنَادَوا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ تحیّت بهشتیها سلام است ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ﴾ اینها که ﴿عَلَی الأعْرَاف﴾اند با بهشتیها همان رفتاری را دارند که بهشتیها با یکدیگر دارند میگویند ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ ﴿وَنَادَوْا﴾ همین مردان الهی ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ همان تحیتی که بهشتیها نسبت به یکدیگر دارند اینها هم با بهشتیها همان تحیت را دارند ﴿لَمْ یَدْخُلُوهَا﴾ هنوز وارد بهشت نشدند اما ﴿وَهُمْ یَطْمَعُونَ﴾ اینها طمع بهشت دارند چون ﴿یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾ یک طمع محمود و ممدوحی است طمع مذموم که نیست خب خود ذات اقدس الهی اینها را به طمع ستود فرمود ﴿یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾ اینها طمع بهشت دارند طمع که ذاتاً چیز بدی نیست اگر متعلقش بد باشد بد است طمع علم خوب است طمع ایمان خوب است طمع درجات برتر خوب است طمع لقاء الله خوب است که ﴿یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾ و وجود مبارک خلیل حق که از ورثه ﴿جَنَّةِ النَّعِیمِ﴾ است نه از ورثه ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ نسبت به ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ که خیلیها بهره ندارند اینکه وجود مبارک خلیل حق عرض میکنند ﴿وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ﴾ قبلاً هم ملاحظه فرمودید نعیم عندالاطلاق در قرآن کریم همان نعمت ولایت است یک وقت است که نعمتهای محسوس است ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ است ﴿أَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّی﴾ است ﴿أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُه﴾ است ﴿أَنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ﴾ است این انهار، انهار، انهار، نعم خاص است اما اگر نعمت بالقول المطلق بدون قرینه در قرآن ذکر بشود ظاهراً همان نعمت ولایت است عرض کرد ﴿وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ﴾ همین خلیل حق(سلام الله علیه) که از وارثان جنت نعیم است وقتی مراحل نیایش و توحید خود را بازگو میکند میفرماید ﴿أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ﴾ این گونه از طمعها طمعهای محمود است چه چیزی بهتر از طمع لقاء الله حرص هم همین طور است خب اگر متعلق طمع دنیا باشد چیز مذموم است اینها طمع دارند همان طوری که خلیل حق طمع داشت ﴿أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ﴾ ﴿یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾ اینها طمع دارند و ذات اقدس الهی حرفهای اینها را نقل کرده بدون رد معلوم میشود میرسند منتها امیر قافلهاند سعی میکنند که آخر از همه برسند و دلیلی هم نیست که بعضی از مراحل اینها در بهشت نباشند اینها هم در بهشتاند هم در خارج بهشت اینها اگر خلیفةاللهاند «کما هو الحق» هم ﴿عَلَی الأعْرَاف﴾اند هم ﴿فِی الْجَنَّة﴾ اینکه فرمود ﴿لَمْ یَدْخُلُوهَا﴾ یعنی آن مرحلهای که در اعراف است آن مرحلهاش «لم یدخل فی الجنة» خب
پرسش ...
پاسخ: حالا به همین آیه که رسیدیم عرض میکنم فرمود ﴿وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لاَتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ معمولاً این مصدرها بر وزن تفعال است نه تِفعال مثل تعداد تکرار و اینها آنکه تِبیان آمده تلقاء آمده اندک است تفعال آمده کم است همین مردان الهی که روی اعراف مستقرند چون طمع به بهشت دارند متوجه بهشتاند نفرمود با جهنمیها سر و کار دارند فرمود اگر چشمشان به جهنمیها بیفتد یعنی طبعاً مایل نیستند اینها را ببینند درباره بهشتیها مستقیماً خودشان به آنها مینگرند و به آنها سلام میکنند درباره جهنم وجهنمیها اگر چشمشان افتاد نه اینکه اینها عمداً در صددند که جهنم و جهنمیها را ببینند ﴿وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ﴾ وقتی چشمشان به دوزخیان میافتد میگویند ﴿رَبَّنَا لاَتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ چون هنوز در ساحره قیامتاند به حسب ظاهر یا این بخش از هستی آنها در ساحر و صحنه قیامت است و وارد بهشت نشدند میگویند پروردگارا ما را با ظالمین محشور نکن گرچه آن روز، روز دعا به معنای نیایش تکلیفی نیست که دعا مستحب باشد انسان بخواهد و انجام بدهند اما ظهور ملکات دنیایی اینهاست در دنیا اینها از ذات اقدس الهی مسئلت میکردند که از نار ﴿وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ همین ملکات هم آنجا ظهور میکند میگویند ﴿وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ ﴿لاَتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ وگرنه آنجا که دعای مصطلح دنیا مطرح نیست و این مردان الهی که در دنیا خدا درباره اینها فرمود ﴿لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ این را خدا وعده داد برای مردان با ایمان مردان با ایمان کسانیاند که مسلحاند سلاح مردان با ایمان هم گریه است «و سلاحه البکاء» نمیشود گفت حالا که خدا به شما وعده داد چرا اینقدر ناله میکنید چرا عبادت میکنید اصلاً خدا وعدهاش از آن کسی است که اهل ناله و زجه است اگر این سلاح را از او بگیرید که وعده خدا هم گرفته میشود اینها چون بر نردبان علم و ایمان مستقرند دستشان به خیلی جاها میرسد اگر کسی روی نردبان است بگوید نردبان چیست یا بگوید من که حالا دستم به جایی میرسد چرا نردبان را زیر پا داشته باشم همانجا سقوط میکند کسی که مینالد خدا به او وعده میدهد ﴿لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ کسی که مومن است خدا به او وعده میدهد اگر بگویند خب خدا حالا که به تو وعده داد چرا مینالی چرا عبادت میکنی یعنی چرا این نردبان را حفظ میکنی؟ همانجا سقوط میکند ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ خب پس اینها مادامی بر بلندای حجاب مستقرند که بنالاند اگر ننالاند سقوط میکنند چون خدا با هیچ کسی حواده و قوم و خویشی ندارد اگر کسی مسلح بود به «سلاحه البکاء» به او پاداشی میدهد تا انسان مینالد میگیرد و اگر ننالد چه چیزی به او میدهند خب ﴿وَنَادَی أَصْحَابُ الأعْرَافِ رِجَالاً یَعْرِفُونَهُم بِسِیَماهُم﴾ در آیه اسبق فرمود این مردان الهی که روی بلندای این حجاب قرار دارند هم بهشتیها را میشناسند هم جهنمیها را میشناسند به علامتهای خاصشان میشناسند نسبت به بهشتیها سلام میکنند میگویند ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ حالا نسبت به دوزخیها که همه آنها را، تکتک آنها را با شناسنامههایشان میشناسند در بین این جهنمیها یک عده بینمازند یک عده بیروزهاند یک عده بی حجاند یک عده بیزکاتاند یک عده بیخمساند یک عده هم مستکبرند آن یک عده مستکبر متکبر را مخاطب قرار میدهند میگویند شماها نبودید که میگفتید این گروه اهل بهشت نیستند اشاره میکنند به یک عده مستضعفین اهل ایمان که هنوز تکلیفشان روشن نشده که اینها در دامنه همین حجاباند در دامنه همین اعرافاند نه بر بلندای اعراف فی ظل الاعرافاند نه علی الاعراف فی الحجاباند نه علی الحجاب اینها که روی این بلندا قرار دارند در بین دوزخیان آن گروه متکبر مستکبر را که روی سیما و علامت میشناسند به آنها خطاب میکنند میگویند شما بودید که این مستضعفین را تحقیر میکردید میگفتید اینها به جایی نمیرسند اینها مرتجعاند اینها به جایی نمیرسند حالا ببنید اینها کجا میروند بعد فرمان میدهند میگویند وارد بهشت شوید همین کسانی که ﴿عَلَی الأعْرَاف﴾اند اینها هم میشوند فرمانده بهشتیها و دوزخیها یک چنین مقامی دارند فرمود ﴿وَنَادَی أَصْحَابُ الأعْرَافِ رِجَالاً﴾ این ﴿رِجَالاً﴾ تنوینش تنکیر تحقیری است آن ﴿رِجَالٌ﴾ که فرمود ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ تنوینش تفخیم و تعظیم است چرا که ما هم در تعبیرات میگوییم مردک، مردمی یا مردانی این تعبیراتمان فرق میکند میگوید مردانی این تعبیر نشانه تفخیم و تعظیم است مردمی، این نشانه تحقیر است فرمود ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ این تفخیم است آنجا که دارد ﴿ووَنَادَی أَصْحَابُ الأعْرَافِ رِجَالاً﴾ این تحقیر است که ﴿یَعْرِفُونَهُم بِسِیَماهُم﴾ اینها را با علامتها میشناسند میفرمود اینها همان مستکبرین دنیا هستند ﴿قَالُوا مَاأَغْنَی عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَمَا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ﴾ شمایی که ﴿الَّذِی جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ ٭ یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ خب خیلیها به جهنم میروند میلیونها سال هم فاصله شد کسی نمیداند چه کسی به چه کسی است ﴿قُلْ إِنَّ الأوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ معلوم نیست که این شخص برای کجای عالم بود غرب بود شرق بود در چه قرن زندگی میکرد گناهش چه بود که امروز دارد میسوزد اینها از اعقاب قرون و اعصار میگذرند از اقلیمها میگذرند درونبینند میفهمند این شخص در اثر بینمازی به جهنم آمده آن شخص در اثر تکبرش به جهنم آمده به اینها که ﴿الَّذِی جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ ٭ یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ و مانند آن خطاب میکنند شماها بودید که میگفتید این افراد مستضعف به بهشت نمیروند حالا ببینید چگونه اینها وارد بهشت میشوند ﴿قَالُوا مَاأَغْنَی عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَمَا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ ٭ أَهؤُلاَءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لاَیَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَة ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ اینها این بیچارهها که این زیر دست هستند شما نسبت به اینها میگفتید اینها بد عاقبتاند محروماند بیسعادتاند حالا ببینید بیسعادت چه کسانی هستند شماهستید یا اینها آن وقت به اذن خدا دستور میدهند همین کسانی که در زیر مجموعه اعراف و حجاب به سر میبرند و هنوز تکلیفشان روشن نیست به اینها میفرماید شما وارد بهشت بشوید.
«و الحمد لله رب العالمین»
بهشت دو قسمت است؛ یک قسمت انسان در اثر عمل صالح کسب میکند
یک قسمت دیگر بهشت هم نصیب کافران بوده که با سوء اختیار خو را محروم کردند
أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلّاً بِسِیَماهُمْ وَنَادَوا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ ٭ وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لاَتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ٭ وَنَادَی أَصْحَابُ الأعْرَافِ رِجَالاً یَعْرِفُونَهُم بِسِیَماهُم قَالُوا مَاأَغْنَی عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَمَا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ ٭ أَهؤُلاَءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لاَیَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةِ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لاَخَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَلاَأَنْتُمْ تَحْزَنُونَ﴾
در جریان جنت که میراث متقیان است سوالی مطرح است که در ارث عنوان ارث جایی مطرح است که مورث از بین برود و وارث جای او بنشیند اینکه بهشت میراث متقیان است اگر مورث خدا باشد تصویرش چگونه است در جریان میراث اشاره شد که آن ارث دهنده واقعی خداست که ﴿إِنَّ الأرْضَ لِلّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ﴾ لکن طبق بعضی از روایات بهشت دو قسمت بود یک قسمت را انسان در اثر عمل صالح کسب میکند یک قسمت هم نصیب کافران بود که کافران محروم شدند خود را عمداً به سوء اختیار محروم کردند و سهم آنها به مومنین میرسد اگر ارث طبق بعضی از روایاتی که در ذیل کریمه ﴿الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾ وارد شده است به این معنا باشد که مومن بهشت را از کافر ارث میبرد این سؤال قهراً پاسخ داده میشود که آن صاحب اصلیاش که کافر بود و بر اساس فطرت میتوانست به این بهشت راه پیدا کند به سوء اختیار خود از این محروم شد و از این نعمت رخت بربست و در حقیقت حیات طیبه را از دست داد و این بهشت به مومن رسید این معنای ارث درست است اما اگر براساس تحلیل نهایی که مورث حقیقی و مورث حقیقی خداست که ﴿إِنَّ الأرْضَ لِلّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ﴾ چه ارض دنیا چه ارض آخرت و بهشتیها هم وقتی وارد بهشت شدند میگویند خدایی را سپاس میگوییم که ﴿أَوْرَثَنَا الأرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشَاءُ﴾ اگر این چنین باشد که در تحلیل نهایی به اینجا رسیدیم پاسخ این است که در حقیقت ارث یا مرگ مورّث دخیل نیست که جزء خصوصیت مورد است نه مأخوذ در مفهوم ایراث یا اگر در مفهوم ایراث و توریث مرگ مورّث دخیل است وقتی که به ذات اقدس الهی اسناد داده میشود باید از این قید تجرید بشود برای اینکه ﴿إِنَّ الأرْضَ لِلّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ﴾ بالأخره این تعبیر آمده است که خدا مورث است نظیر این بحث در جریان خلافت گذشت که ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ خلیفه آن است که از خلف و پشت سر مستخلف عنه بیاید اگر کسی شاهد است غایب نیست حاضر است غیبتی ندارد خلفی ندارد تا کسی در خلف او جای او بنشیند خلافت معنا نخواهد داشت برای اینکه خدا طوری است که ﴿فَأَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ یا ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ اگر هر جا باشید خدا با شماست اگر سحره را به شرق و غرب عالم متوجه کنید به «وجه الله» متوجه کردهاید پس او غیبتی ندارد وقتی غیبتی نداشت خلفی ندارد تا کسی از خلف او و از ورای او و پشت سر او بیاید و جای او بنشیند همان طوری که در مسئله خلافت تبیین شده است که ممکن است انسان کامل خلیفه کسی بشود که خلف ندارد «کله امام» و ممکن است وارث کسی بشود که مرگ ندارد «کله حیاة» بنابراین یا در مفهوم ایراث مرگ مورِّث دخیل نیست یا اگر مأخوذ است باید تجرید بشود چه اینکه در حقیقت خلافت یا خلف داشتن و غیبت داشتن مستخلفعنه دخیل نیست آن به حسب خصوصیت مورد است نه مأخوذ در مفهوم یا اگر مأخوذ در مفهوم است وقتی به ذات اقدس الهی اسناد داده شد باید تجرید بشود مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ﴾ یعنی بین دوزخیان و بهشتیان حجاب است حجاب گاهی مادی و ظاهری است مثل آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آمده است که ذات اقدس الهی در آیهٴ 53 سورهٴ «احزاب» به همسران پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید شما مواظب باشید اگر کسی با شما سخن میگوید یا به مخاطبان این همسران خطاب میکند ﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ یا پشت دیوار یا پشت در یا پشت پرده و مانند آن، که این حجاب، حجاب مادی و حجاب ظاهری است گاهی حجاب معنوی است نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آمده است در سورهٴ «اسراء» آیهٴ 45 این است ﴿وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً﴾ یعنی وقتی در قرآن خواندی و در محضر و مشهد قرآن بودی بین تو و بین کافران حجابی است که این حجاب نادیدنی است نه اینکه اینجا مفعول به معنی فاعل باشد مستور به معنی ساتر باشد نه مستور به معنای خود مستور است خود این حجاب مستور است حجابی است نادیدنی خب بین مؤمن و بین کافر حجابی است نادیدنی در حقیقت کافر محجوب است ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ با اینکه ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ اگر حجاب است خود شخص است و خودبینی شخص است پس حجاب دو قسم است یا حجاب حسی است یا حجاب معنوی و در موارد دیگر هم حجاب معنوی در قرآن کریم بکار رفت اینکه فرمود: ﴿وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ﴾ لازم نیست که یک دیوار مادی باشد یا پرده مادی باشد یا در مادی باشد بالأخره بین بهشتیها و بین دوزخیها چیزی است که نمیگذارد دوزخیها به بهشتیها برسند همین میشود حجاب نظیر آن روایتی که وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) فرمودند و مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) آن را در توحیدشان نقل کردند که بین خلق و خالق هیچ حجاب نیست مگر خود خلق «لیس بینه [سبحانه و تعالی] و بین خلقه حجاب غیر خلقه احتجب بغیر حجاب محجوب و استتر بغیر ستر مستور» یعنی بین زید و خدا، خود زید فاصله است زید وقتی خود را ندید لقاء الله نصیبش میشود که خدا بدون حجاب محجوب است و بدون ساتر مستور است بین خدا و بنده خدا هیچ حجابی نیست مگر خود بنده و هر کس که خود را نبیند خب به «لقاء الله» راه پیدا میکند پس حجاب دو قسم است گاهی حجاب مستور است گاهی حجاب غیر حسی حجاب غیر حسی و حجاب مستور مثل خودبینی، خودبینی نظیر پرده حسی نیست نظیر دیوار یا در حسی نیست ولی مانع خدابینی است بین دوزخیان و بهشتیان حجاب است نه حالا حجاب مادی نظیر پرده و سور، سور هم اگر آمد و دیوار گفته شد نه یعنی دیوار دنیایی ممکن است دیوار مناسب با همان عالم باشد آنگاه فرمود ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ ظاهرش این است که آن حجاب اعراف است که هر کسی بر این حجاب مشرف بود میتواند دو طرف را ببیند این حجاب که مراتبی دارد براساس بالای این براساس عرف این عرف همان یال اسب را میگویند یال خروس را میگویند پشت گردن او را میگویند آنجا که بلندترین جاست اعراف جمع عرف است به این معنا ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ﴾ یعنی «علی اعراف الحجاب رجال» از مجموعه آیاتی که امروز تلاوت شد چند مطلب استفاده میشود یکی اینکه بین دوزخیان و بهشتیان یک حجاب و مانع است که دوزخیان و بهشتیان رابطه برقرار نکنند این یک دوم اینکه خود این حجاب اعراف است سوم اینکه بر بلندای این اعراف یک عده مستقرند و آن عده هم رجالاند نه از جناند نه از ملک رجالاند منافاتی ندارد که در بین اینها زنانی هم باشند که تعبیر رجال تعبیر تغلیب باشد این رجال در مقابل نساء نیست این رجال در مقابل جن و انس است ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ آنگاه گروه دیگری هم در اعراف به سر میبرند یعنی در همین محدوده حجاب «بین النار و الجنة» به سر میبرند که اینها مستضعفانند اینها منتظران دستورات الهیاند هنوز تکلیفشان روشن نشده که آیا به بهشت میروند یا به دوزخ اینها هم هستند بالای اعراف هم مردان الهی هستند چون مردان الهی اوصاف فراوانی دارند که خداوند چند وصف از اوصاف کریمه اینها را ذکر میکند پس فرمود: ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ پس ظاهر این اعراف همان حجاب است در محدوده اعراف هم گروهی هستند که آیات بعد دلالت میکند روی بلندای این اعراف عدهای هم مستقرند و آن عده رجالاند یعنی از جن نیستند از فرشته نیستند و رجالاند
پرسش ...
پاسخ: چون این الف و لامش باید الف و لام عهد باشد اعراف یعنی بر بلندیهای بلندیهای چه؟ بالأخره جایی باید قبلاً ذکر شده باشد دیگر بهشت ذکر شده جهنم ذکر شده و «بین النار و الجنة» تناسب این دو عنوان اتصال این دو عنوان ایجاب میکند که اعراف همان اعراف حجاب باشد یعنی اگر ما پردهای بین بهشت و جهنم فرض بکنیم یا دیواری بین بهشت و جهنم فرض بکنیم یا دری بین بهشت و جهنم فرض بکنیم بالای این پرده و دیوار و در مردان الهی مستقرند که هر دو طرف را میبینند
پرسش ...
پاسخ: چرا حجاب معنوی هم درجاتی دارد آنها اگر حجاب است امر عدمی که نیست امر وجودی است اگر وجودی شد دارای مراتب هست منتها مراتب حجاب معنوی، معنوی است درجات حجاب حسی، حسی است اگر گفتند این ستون حجاب است و ارتفاعش شش متر است یا پنج متر است متر اول و دوم و سوم تا پنجم قابل تقسیم این حجاب حسی است یا پرده یا دیوار ولی اگر ما حجاب معنوی داشتیم چون موجود هست آن موجود معنوی هم مراتبی دارد که هر مرتبهای درجهای از درجات همان حجاب معنوی است خب
پرسش ...
پاسخ: بله اما چون با قرینه همراه است دارد ﴿بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ﴾ مطلق که ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ﴾ یا ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ﴾ اینها معمولا حجاب انسان است اگر وقتی سخن از جن باشد رجال جن مقید ذکر میشود گذشته از اینکه در صحنه قیامت هیچ جا در قرآن کریم از حکومت جن سخنان جن مسئولیت جن کارهای کلیدی جن در قرآن ذکر نشده که آنها سمتی داشته باشند ولی درباره انسان و ملک ذکر شده که ملائکه مسئولیتهایی دارند و انسانها هم مسئولیتهایی دارند حرفهایی هم میزنند اینجا امر دائر است بین انسان و ملک و چون تعبیر به رجال کرد و معمولا در قرآن کریم از ملائکه نه به رجال یاید میشود نه به نساء معلوم میشود به اینکه اینها انساناند و قرآن کریم سخن کسانی را که ملائکه را مونث دانست ابطال میکند نه برای آن است که ملائکه مذکرند و مونث نیستند اینهایی که فتوا به انوثت فرشته دادند و قرآن کریم حرف آنها را ابطال میکند این نه برای آن است که ملائکه چون مذکرند مونث نیستند بلکه برای آن است که چون موجود نوری و مجردند نه مذکرند و نه مونث خب صحنه قیامت هم برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «نبأ» آمده است هیچ کسی حق حرف ندارد مگر به اذن خدا و اگر خدا اجازه داد او یقیناً سخن صحیح میگوید آیهٴ 38 سورهٴ «نباء» این است ﴿یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلاَئِکَةُ صَفّاً لاَّ یَتَکَلَّمُونَ إلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾ این درباره روح و فرشتههاست که هیچ کدام از اینها بدون اجازه خدا حق سخن ندارند اگر ذات اقدس الهی به آنها اجازه حرف زدن داد البته آنها حق و صواب میگویند لکن در چند جای قرآن سخن از سخن گفتن انسانها مطرح است یکی در آیهٴ 55 و 56 سورهٴ مبارکهٴ «روم» است در آیهٴ 55 و 56 سورهٴ مبارکهٴ «روم» اینچنین آمده است ﴿وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ کَذلِکَ کَانُوا یُؤْفَکُونَ ٭ وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا یَوْمُ الْبَعْثِ وَلکِنَّکُمْ کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ وقتی قیامت قیام میکند مجرمین که از برزخ وارد قیامت میشوند سوگند یاد میکنند که ما لحظهای در بین راه ماندیم یعنی از دنیا تا قیامت که این وسطها برزخ است برای آنها یک لحظه به حساب میآید سوگند یاد میکنند که ما غیر از ساعتی و غیر از لحظهای در بین راه توقف نکردیم لکن اینها از حق مصروفاند نمیدانند که مدتها در برزخ بودند و مردان الهی که از علم و ایمان بهرهای بردند و خدا به آنها علم و ایمان عطا کرد میگویند تحقیقاً شما در کتاب خدا در آنچه را که ذات اقدس الهی مقدر و مقرر فرمود در برزخ ماندید تا روز بعث و مقدارش هم مشخص نیست سخن از ساعة و یوم و امثال ذلک نیست ﴿لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا یَوْمُ الْبَعْثِ وَلکِنَّکُمْ کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ شما فاصله دنیا تا قیامت را در برزخ ماندید سالیان متمادی مدتهای مدید در برزخ ماندید تا قیامت فرا رسید و الان وارد صحنه قیامت شدید و نمیدانید که چقدر در برزخ بودید این یک جاست که از مردانی که اهل علم و ایمانند خدا سخن نقل میکند و این سخن را هم با تقریر امضا میکند در مورد دیگر هم باز از همین اهل علم سخن نقل میکند که باز هم اشاره شده است که اینها ﴿قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَی یَوْمِ الْبَعْث﴾ یا مانند آن همین آیه که در سورهٴ مبارکهٴ «روم» بود مطلب دیگری هم در جای دیگر است که رجالی که اهل علماند به آنها خبر میدهند و میگویند اینچنین نیست شما پندار باطلی داشتید و مانند آن خب پس مردان الهی در قیامت به این صورت سخن میگویند از ملائکه در این زمینه کلامی به میان نیامده که آنها حرفی بزنند پس میشود گفت این رجال همان انساند نه جناند نه ملک و مواردی هم از آیات قرآن کریم تأیید میکند که مردان الهی حق سخن گفتن دارند.
پرسش ...
پاسخ: چرا حالا شواهد دیگر نشان میدهد به اینکه اینها «ساقی القوم آخرهم» هستند یک عده از اینها جزء سابقین مقربیناند که پىشاپیش وارد بهشت میشوند عدهای از اینها که امیر قافلهاند منتظرند که تا آخرین نفر وارد بهشت بشود بعد «ساقی القوم آخرهم» وارد بهشت بشوند ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلّاً بِسِیَماهُمْ﴾ همه مردم قیامت را با آن سمهها و علامتهایی که دارند او را میشناسند چون الان فرض در آن است که بهشتیها در بهشت رفتند و دوزخیها در دوزخ یک علامت عمومی است که حالا یا سفیدی صورت است و سفید روی بودن و روسفید بودن که از آن بهشتیهاست و علامتی است از آن دوزخیان که روسیاه بودن و سیهروی بودن است که از آن دوزخیان است این یک علامت عمومی است اما یک سلسله علامتهای خاصی است که غیر از مردان الهی کسی نمیفهمد هیچ کس نمیداند این شخص که به جهنم آمده برای چه گناهی به جهنم آمده براساس غیبت بود دروغ بود تهمت بود بهتان بود ترک صلاة بود ترک صوم بود ترک حج بود براساس چه گناهی بود براساس استکبار بود براساس چه جهت؟ یا آنها که وارد بهشت شدند براساس چه جحتی بود این سیماها این نشانهها این علامتها فقط در اختیار متوسّم است متوسم یعنی کسی که آثار درون را میشناسد الان شما این سنگها و این رگههای کوه را که میبینید صدها نفر از کنارش رد میشوند اما یک کارشناس فنی یک معدن شناس از این علامتهای خاک از این ردهها و رگههای سنگ میفهمد به اینکه این سنگ چند قرن قبل چه حالت داشت و چند قرن بعد هم چه حالت دارد این است که ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» فرمود ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ﴾ که برای وسمه شناسها است سیما شناسها است آنها که میراث فرهنگی میشناسند این غیر از این ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ است فرمود ما عدهای را عذاب کردیم این یک علامت است کسی که مومن باشد میداند که این آیات الهی است اما این حفاریها نشانههای فراوانی از قدمت افراد کهنسالی که اینجا دفن شدند میدهند لذا آنجا جمع آورد فرمود ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ﴾ اینهایی که میراث فرهنگی میشناسند آثار باستانی میشناسند آثار عتیق میشناسند اینها را میگویند متوسم یعنی سیماشناس وسمهشناس علامتشناس دو گونه علامت برای بهشتیها و جهنمیهاست یک سلسله علامتهای روشن که ﴿یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾ این روشن است یک سلسله علامتهای فنی است که متوسم میشناسد آنها را مردان الهی که ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ﴾اند میشناسند میفهمند که اینها که دوزخی هستند براساس چه گناه آمدند مثل اینکه این درختها از چروک این پوستها و از چینهایی که روی پوستها است یک کارشناس فنی میتواند بفهمد که عمر این چنار چند قرن است دیگران فقط اجمالاً میتوانند بفهمند که این چنار کهنسال است اما چند قرن است نمیفهمند و هکذا آن ردهها و رگههای خاک یا معدن و مانند آن از این کریمه برمیآید به اینکه یک سلسله سیماها و نشانههایی هست که متوسمین میشناسند که فرمود ﴿فَیَوْمَئِذٍ لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾ سیماها هم فرق میکند یک سیما و نشانه عمومی است یک سیما و نشانههای خصوصی که آن را مردان متعهد عالم مومن میفهمند ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ که ﴿یَعْرِفُونَ کُلّاً بِسِیَماهُمْ وَنَادَوا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ﴾ نشانه شفاعت را هم میشناسند این شخص با شفاعت آمده یا با توبه آمده یا نه از اول آدم خوبی بود همه اینها را میشناسند خب در بهشت خیلیها هستند بعضی براساس شفاعت است بعضی براساس توبه آمدند بعضی ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾ بودند ذات اقدس الهی ﴿یَتُوبُ عَلَیْهِمْ﴾ توبه الهی نه توبه بنده انعطاف الهی بود که ﴿یَتُوبَ عَلَیْهِمْ﴾ که این لطف خاص است همه اینها نشانههایشان مشخص است و آن ﴿عَلَی الأعْرَاف﴾ که رجالاند آنها هم میفهمند در دوزخ هم همین طور است
پرسش ...
پاسخ: یقیناً اهل بهشتاند حالا چون امیر قافلهاند سعی میکنند آخر قافله بروند میفرماید ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلّاً بِسِیَماهُمْ﴾ آنگاه همین رجالی که روی عرف حجاب قرار دارند روی آن بلندای حجاب قرار دارند هم اصحاب جنت را میبینند با آنها سخن میگویند هم اصحاب نار را میبینند با آنها سخن میگویند با اصحاب جنت سخن بهشتیگونه دارند ﴿وَنَادَوا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ تحیّت بهشتیها سلام است ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ﴾ اینها که ﴿عَلَی الأعْرَاف﴾اند با بهشتیها همان رفتاری را دارند که بهشتیها با یکدیگر دارند میگویند ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ ﴿وَنَادَوْا﴾ همین مردان الهی ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ همان تحیتی که بهشتیها نسبت به یکدیگر دارند اینها هم با بهشتیها همان تحیت را دارند ﴿لَمْ یَدْخُلُوهَا﴾ هنوز وارد بهشت نشدند اما ﴿وَهُمْ یَطْمَعُونَ﴾ اینها طمع بهشت دارند چون ﴿یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾ یک طمع محمود و ممدوحی است طمع مذموم که نیست خب خود ذات اقدس الهی اینها را به طمع ستود فرمود ﴿یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾ اینها طمع بهشت دارند طمع که ذاتاً چیز بدی نیست اگر متعلقش بد باشد بد است طمع علم خوب است طمع ایمان خوب است طمع درجات برتر خوب است طمع لقاء الله خوب است که ﴿یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾ و وجود مبارک خلیل حق که از ورثه ﴿جَنَّةِ النَّعِیمِ﴾ است نه از ورثه ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ نسبت به ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ که خیلیها بهره ندارند اینکه وجود مبارک خلیل حق عرض میکنند ﴿وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ﴾ قبلاً هم ملاحظه فرمودید نعیم عندالاطلاق در قرآن کریم همان نعمت ولایت است یک وقت است که نعمتهای محسوس است ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ است ﴿أَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّی﴾ است ﴿أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُه﴾ است ﴿أَنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ﴾ است این انهار، انهار، انهار، نعم خاص است اما اگر نعمت بالقول المطلق بدون قرینه در قرآن ذکر بشود ظاهراً همان نعمت ولایت است عرض کرد ﴿وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ﴾ همین خلیل حق(سلام الله علیه) که از وارثان جنت نعیم است وقتی مراحل نیایش و توحید خود را بازگو میکند میفرماید ﴿أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ﴾ این گونه از طمعها طمعهای محمود است چه چیزی بهتر از طمع لقاء الله حرص هم همین طور است خب اگر متعلق طمع دنیا باشد چیز مذموم است اینها طمع دارند همان طوری که خلیل حق طمع داشت ﴿أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ﴾ ﴿یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾ اینها طمع دارند و ذات اقدس الهی حرفهای اینها را نقل کرده بدون رد معلوم میشود میرسند منتها امیر قافلهاند سعی میکنند که آخر از همه برسند و دلیلی هم نیست که بعضی از مراحل اینها در بهشت نباشند اینها هم در بهشتاند هم در خارج بهشت اینها اگر خلیفةاللهاند «کما هو الحق» هم ﴿عَلَی الأعْرَاف﴾اند هم ﴿فِی الْجَنَّة﴾ اینکه فرمود ﴿لَمْ یَدْخُلُوهَا﴾ یعنی آن مرحلهای که در اعراف است آن مرحلهاش «لم یدخل فی الجنة» خب
پرسش ...
پاسخ: حالا به همین آیه که رسیدیم عرض میکنم فرمود ﴿وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لاَتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ معمولاً این مصدرها بر وزن تفعال است نه تِفعال مثل تعداد تکرار و اینها آنکه تِبیان آمده تلقاء آمده اندک است تفعال آمده کم است همین مردان الهی که روی اعراف مستقرند چون طمع به بهشت دارند متوجه بهشتاند نفرمود با جهنمیها سر و کار دارند فرمود اگر چشمشان به جهنمیها بیفتد یعنی طبعاً مایل نیستند اینها را ببینند درباره بهشتیها مستقیماً خودشان به آنها مینگرند و به آنها سلام میکنند درباره جهنم وجهنمیها اگر چشمشان افتاد نه اینکه اینها عمداً در صددند که جهنم و جهنمیها را ببینند ﴿وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ﴾ وقتی چشمشان به دوزخیان میافتد میگویند ﴿رَبَّنَا لاَتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ چون هنوز در ساحره قیامتاند به حسب ظاهر یا این بخش از هستی آنها در ساحر و صحنه قیامت است و وارد بهشت نشدند میگویند پروردگارا ما را با ظالمین محشور نکن گرچه آن روز، روز دعا به معنای نیایش تکلیفی نیست که دعا مستحب باشد انسان بخواهد و انجام بدهند اما ظهور ملکات دنیایی اینهاست در دنیا اینها از ذات اقدس الهی مسئلت میکردند که از نار ﴿وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ همین ملکات هم آنجا ظهور میکند میگویند ﴿وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ ﴿لاَتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ وگرنه آنجا که دعای مصطلح دنیا مطرح نیست و این مردان الهی که در دنیا خدا درباره اینها فرمود ﴿لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ این را خدا وعده داد برای مردان با ایمان مردان با ایمان کسانیاند که مسلحاند سلاح مردان با ایمان هم گریه است «و سلاحه البکاء» نمیشود گفت حالا که خدا به شما وعده داد چرا اینقدر ناله میکنید چرا عبادت میکنید اصلاً خدا وعدهاش از آن کسی است که اهل ناله و زجه است اگر این سلاح را از او بگیرید که وعده خدا هم گرفته میشود اینها چون بر نردبان علم و ایمان مستقرند دستشان به خیلی جاها میرسد اگر کسی روی نردبان است بگوید نردبان چیست یا بگوید من که حالا دستم به جایی میرسد چرا نردبان را زیر پا داشته باشم همانجا سقوط میکند کسی که مینالد خدا به او وعده میدهد ﴿لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ کسی که مومن است خدا به او وعده میدهد اگر بگویند خب خدا حالا که به تو وعده داد چرا مینالی چرا عبادت میکنی یعنی چرا این نردبان را حفظ میکنی؟ همانجا سقوط میکند ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ خب پس اینها مادامی بر بلندای حجاب مستقرند که بنالاند اگر ننالاند سقوط میکنند چون خدا با هیچ کسی حواده و قوم و خویشی ندارد اگر کسی مسلح بود به «سلاحه البکاء» به او پاداشی میدهد تا انسان مینالد میگیرد و اگر ننالد چه چیزی به او میدهند خب ﴿وَنَادَی أَصْحَابُ الأعْرَافِ رِجَالاً یَعْرِفُونَهُم بِسِیَماهُم﴾ در آیه اسبق فرمود این مردان الهی که روی بلندای این حجاب قرار دارند هم بهشتیها را میشناسند هم جهنمیها را میشناسند به علامتهای خاصشان میشناسند نسبت به بهشتیها سلام میکنند میگویند ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ حالا نسبت به دوزخیها که همه آنها را، تکتک آنها را با شناسنامههایشان میشناسند در بین این جهنمیها یک عده بینمازند یک عده بیروزهاند یک عده بی حجاند یک عده بیزکاتاند یک عده بیخمساند یک عده هم مستکبرند آن یک عده مستکبر متکبر را مخاطب قرار میدهند میگویند شماها نبودید که میگفتید این گروه اهل بهشت نیستند اشاره میکنند به یک عده مستضعفین اهل ایمان که هنوز تکلیفشان روشن نشده که اینها در دامنه همین حجاباند در دامنه همین اعرافاند نه بر بلندای اعراف فی ظل الاعرافاند نه علی الاعراف فی الحجاباند نه علی الحجاب اینها که روی این بلندا قرار دارند در بین دوزخیان آن گروه متکبر مستکبر را که روی سیما و علامت میشناسند به آنها خطاب میکنند میگویند شما بودید که این مستضعفین را تحقیر میکردید میگفتید اینها به جایی نمیرسند اینها مرتجعاند اینها به جایی نمیرسند حالا ببنید اینها کجا میروند بعد فرمان میدهند میگویند وارد بهشت شوید همین کسانی که ﴿عَلَی الأعْرَاف﴾اند اینها هم میشوند فرمانده بهشتیها و دوزخیها یک چنین مقامی دارند فرمود ﴿وَنَادَی أَصْحَابُ الأعْرَافِ رِجَالاً﴾ این ﴿رِجَالاً﴾ تنوینش تنکیر تحقیری است آن ﴿رِجَالٌ﴾ که فرمود ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ تنوینش تفخیم و تعظیم است چرا که ما هم در تعبیرات میگوییم مردک، مردمی یا مردانی این تعبیراتمان فرق میکند میگوید مردانی این تعبیر نشانه تفخیم و تعظیم است مردمی، این نشانه تحقیر است فرمود ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ این تفخیم است آنجا که دارد ﴿ووَنَادَی أَصْحَابُ الأعْرَافِ رِجَالاً﴾ این تحقیر است که ﴿یَعْرِفُونَهُم بِسِیَماهُم﴾ اینها را با علامتها میشناسند میفرمود اینها همان مستکبرین دنیا هستند ﴿قَالُوا مَاأَغْنَی عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَمَا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ﴾ شمایی که ﴿الَّذِی جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ ٭ یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ خب خیلیها به جهنم میروند میلیونها سال هم فاصله شد کسی نمیداند چه کسی به چه کسی است ﴿قُلْ إِنَّ الأوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ معلوم نیست که این شخص برای کجای عالم بود غرب بود شرق بود در چه قرن زندگی میکرد گناهش چه بود که امروز دارد میسوزد اینها از اعقاب قرون و اعصار میگذرند از اقلیمها میگذرند درونبینند میفهمند این شخص در اثر بینمازی به جهنم آمده آن شخص در اثر تکبرش به جهنم آمده به اینها که ﴿الَّذِی جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ ٭ یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ و مانند آن خطاب میکنند شماها بودید که میگفتید این افراد مستضعف به بهشت نمیروند حالا ببینید چگونه اینها وارد بهشت میشوند ﴿قَالُوا مَاأَغْنَی عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَمَا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ ٭ أَهؤُلاَءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لاَیَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَة ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ اینها این بیچارهها که این زیر دست هستند شما نسبت به اینها میگفتید اینها بد عاقبتاند محروماند بیسعادتاند حالا ببینید بیسعادت چه کسانی هستند شماهستید یا اینها آن وقت به اذن خدا دستور میدهند همین کسانی که در زیر مجموعه اعراف و حجاب به سر میبرند و هنوز تکلیفشان روشن نیست به اینها میفرماید شما وارد بهشت بشوید.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است