display result search
منو
تفسیر آیات 44 تا 46 سوره اعراف

تفسیر آیات 44 تا 46 سوره اعراف

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 31 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 44 تا 46 سوره اعراف"
جمله وعیدی که ذات اقدس الهی برای کافران ذکر فرمود، اختصاصی به آخرت ندارد دنیا را هم می‌گیرد
فتح باب سماء یا برای نزول خیر یا برای صعود عمل صالح یا برای عروج روح است

أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿وَنَادَی أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنَا مَاوَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقّاً قَالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَن لَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ ٭ الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَیَبْغَونَهَا عِوَجاً وَهُم بِالآخِرَةِ کَافِرُونَ ٭ وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلّاً بِسِیَماهُمْ وَنَادَوا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ﴾

در جمله وعیدی که ذات اقدس الهی برای کافران ذکر فرمود مکذبین و مستکبرین ﴿لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ این اختصاصی به آخرت ندارد دنیا را هم می‌گیرد درهای آسمان از دو جهت گشوده می‌شود یکی برای نزول خیرات است یکی برای صعود اعمال صالح و ارواح طیب اگر در باز شد خیری از آسمان غیب نازل می‌شود و عمل صالحی هم صعود می‌کند و روح طیبی هم عروج دارد و اگر در آسمان غیب به روی کسی گشوده نشد نه خیری از آسمان غیب به چنین شخصی نه چنین شخصی هم عملی دارد که به آسمان صعود کند یا روحی دارد که عروج کند پس فتح باب سماء یا برای نزول خیر است یا برای صعود عمل صالح است یا برای عروج روح و نصیب مومن خواهد بود بعضی از اینها در دنیا بعضی از اینها در آخرت لکن نصیب کافر نخواهد بود نه نزول خیر نه صعود عمل صالح نه عروج روح.
مطلب دیگر آن است که برخی از تناسخیه طبق نقل جناب فخر رازی به این کریمه ﴿حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ﴾ استشهاد کردند تناسخیه گروهی بر این باور باطل‌اند که انسان تبهکار بعد از مرگ به بدن حیوان منتقل می‌شود و مراحلی را یکی پس از دیگری طی می‌کند به عذابهای گوناگون تا این‌قدر که از بدن حیوان بزرگ عظیم‌الجثه نظیر شتر به صورت یک حیوان بسیار ریزی که از مورچه ریزتر است در می‌آید که بتواند از سوراخ سوزن بگذرد آن گاه وارد بهشت خواهد شد و بهشت آنها هم بهشت روحانی است برای ابطال تناسخ استفاده از حکمت خدا استفاده از عدل خدا اینها کافی نیست برای ابطال تناسخ آدم ثابت بکند که جزایی حق است و کیفری حق است و پاداشی حق است و خدا عادل هست این‌طور نیست که تبه‌کار و پرهیزکار بعد از مرگ نابود بشوند و همتای هم باشند اینها کافی نیست چون همه این حرفها را تناسخیه قبول دارند می‌گویند جزا حق است کیفر حق است بزهکار و تبهکار کیفر می‌بینند پرهیزکار پاداش می‌بیند اما همه اینها در دنیاست باید از راه خاص خود ثابت کرد که معاد یعنی تبدل این نشئه و نشئه دیگر ضروری است لا ریب فیه و هرگز عالم دنیا که عالم تکلیف است عالم پاداش و کیفر نخواهد بود پاداش و کیفر نهایی در قیامت است و این تعبیر ﴿حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ﴾ هم یک تعبیر رایجی است که بر اساس فرهنگ محاوره گفته شده و تعلیق بر محال هم هست و هیچ ارتباطی هم با جریان تناسخ ندارد این‌چنین نیست که انسان که می‌میرد روحش اگر تبه‌کار باشد به بدن یک حیوان عظیم الجثه‌ای تعلق بگیرد آنجا رنج ببیند این قدر رنج ببیند که ریز بشوند بلکه انما تنتقلون من دار الی دار ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ و مانند آن
‌پرسش ...
پاسخ: آن معنا آن روز گفته شد و لذا جمَّل هم خواند که جمَّل همین این طنابهای بزرگی است که برای لنگراندازی از آن استفاده می‌کنند پنج، شش لغت در همین این کلمه آمده است جَمَلْ آمده است جُمَّل آمده است و مانند آن لکن در بحث همان ذیل آیه این احتمال تقویت شد که منظور از جَمَلْ همین شتر باشد چون مثلی است معروف و قرآن کریم برابر با همین مثل معروف سخن گفته است آنروز آن دو نقل ذکر شد که از ابن مسعود سؤال کردند که جمل چیست؟ فرمود: «ذکر الناقة» این سائل دوباره سؤال می‌کند یعنی دلش می‌خواهد بفهمد که منظور از جمل شتر نیست آن دوباره می‌گوید آن شتری است که تازه دندان درآورده باشد برای بعضیها تلقی این معنا سهل نبود که منظور از جمل شتر است روی همان تناسبی که بین طناب زخیم و بین سوراخ سوزن می‌دانستند فکر می‌کردند که این جُمَّل است به معنای طناب زخیم است لذا همان قدمای از مفسرین هم در پاسخ می‌گفتند نه منظور از این جَمَلْ مذکر ناقه است منظور از جَمَلْ آن شتری است که دندان درآورده باشد و مانند آن خب
مطلب بعدی آن است که این نداهایی که در قرآن کریم هست درباره کفار گاهی ممکن است بلاواسطه باشد گاهی مع‌اواسطه منتها غالب نداهایی که درباره کفار هست مع‌الواسطه است این‌چنین نیست که همه اینها مثلاً بلاواسطه باشد غالب اینها مع‌الواسطه است.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود ﴿وَنَادَی أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ﴾ آیا معنایش این است که گروهی از اهل بهشت با گروهی از اهل جهنم این منادا را دارند یا نه تک‌تک بهشتیان نسبت به تک‌تک دوزخیان خلاصه مجموع در مقابل مجموع است یا جماعتی به عنوان نماینده از بهشتیها با جماعتی از نمایندگان دوزخیان سخن می‌گویند یا نه جمیع در مقابل جمیع است ظاهرش جمیع در مقابل جمیع است هر کدام از این مومنینی که جزء اصحاب الجنة‌اند به هر کدام از کافران و مشرکانی که آشنایی داشتند سابقه داشتند در دنیا این حرف را می‌زنند البته اگر مؤمنی با کافر این درگیری را نداشت این محاجِّه را در دنیا نداشت شاید در قیامت یک چنین حرفی نزند ولی ظاهرش جمیع در مقابل جمیع است یعنی همه مومنان برای تشفی قلبشان به کافران چنین حرفی را دارند همان‌ طوری که ذات اقدس الهی به کافر می‌فرماید ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾ آنجا دیگر جریان محاکمه نیست چون این را بعد از محاکمه وقتی می‌خواهند به دوزخ ببرند می‌گویند آیا این هم سحر است یا شما خلاف می‌گفتید لذتی که می‌برند همان آیه سورهٴ «مطففین» که فرمود ﴿فالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ﴾ همین است نشاطی انسان می‌برد فرحناک می‌شود که دشمن به آن عذاب الیم گرفتار شده است
مطلب بعدی آن است که در این ﴿فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقّاً﴾ شاید سر حذف مفعول این باشد که نخواستند بگویند شما مخاطب خدایید وعدکم ربکم حقا زیرا اینها لایق نیستند مخاطب خدا باشند حتی خطابهای تهدیدی چون خود خطاب خدا لذیذ است و شرافت می‌آورد لذا آن مفعول در ﴿فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّکُمْ﴾ آن ﴿کُم﴾ که حذف شد برای آن است که بفهماند آنها لایق خطاب مستقیم نیستند اگر از طرف خدا تهدیدی می‌آید مع‌الواسطه به اینها می‌رسد نه بلاواسطه.
مطلب بعدی آن است که کفار که می‌گویند نعم جناب فخر رازی می‌گوید چرا توبه اینها را خدا قبول نمی‌کند آن‌گاه می‌فرماید این اشکال بر معتزله وارد است بر ما وارد نیست معتزله که قبول توبه را واجب برخدا می‌دانند باید پاسخ بدهند ما که می‌گوییم خدا ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ﴾ در قبال چنین سوالی مسئول نیستیم جواب بدهیم اصلاً ما می‌گوییم خدا ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ﴾ معتزله که بر این باور است که قبول توبه واجب برخداست آنها باید پاسخ بدهند که چرا توبه کافران در قیامت قبول نمی‌شود این سخن هم ناصواب است برای اینکه در بحثهای قبل ثابت شد که قیامت ظرف توبه نیست توبه فعلی از افعال مکلف است یک فعل صالح است جزء زیر مجموعه تکلیف است در قیامت اصلاً تکلیف نیست در قیامت کافر و مشرک نمی‌توانند توبه بکنند عذاب آنها از همین جا شروع می‌شود که نه می‌توانند ایمان بیاورند نه می‌توانند توبه بکنند حق را می‌فهمند نمی‌توانند به طرف حق بروند ایمان آوردن عمل صالح کردن توبه کردن به طرف حق رفتن است و این کار است قیامت ظرف جزاست ظرف کار نیست اگر جای کار بود خب شریعتی می‌خواست تکلیفی داشت تازه آنجا هم وحی و رسالتی داشت تازه می‌شد دنیای دیگر اینکه قیامت نبود قیامت از یک نظر شبیه خواب است اما از هزار‌ها جهت با خواب فرق دارد در خواب خیلی از حوادث اتفاق می‌افتد که انسان وقتی بیدار شد می‌گوید ‌ای کاش من این‌طور می‌گفتم ‌ای کاش این کار را می‌کردم ‌ای کاش این مطلب را سؤال می‌کردم خواب در اختیار آدم نیست در اختیار ملکات قبلی آدم است تا انسان چگونه عمل بکند و چگونه بخوابد اگر بزرگی را در عالم رویا ببیند و مطالب خوبی را بخواهد از او سؤال بکند مقدورش نیست مگر اینکه استعدادش را در زمان بیداری فراهم کرده باشد در حالت خواب این‌طور نیست که خود انسان مختار باشد بگوید من فلان چیز را می‌خواهم بپرسم برای اینکه هر طوری که بود می‌خوابد و هر طوری که خوابید خواب می‌بیند اینکه عرض شد قیامت شبیه نوم است برابر آن دو روایتی است که شاید ده‌ها بار در همین چند سال تفسیری به عرضتان رسید مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) این دو روایت را نقل می‌کند مرحوم فیض(رضوان الله علیه) این دو روایت را در کتاب شریف وافی در قسمت بعث نقل می‌کند آن دوتا روایت این است که بشر اولی گرچه می‌خوابید ولی خواب نمی‌دید بشرهای اولی رویایی نداشتند می‌خوابیدند ولی در عالم خواب چیزی ببینند نبود انبیای اینها که می‌گفتند خدایی هست و قیامتی هست و دستوری هست و اینها، اینها باور نمی‌کردند تا خداوند رویا را برای اینها مقدر کرد نصیبشان کرد که اینها در خواب چیزهایی را به عنوان رویا می‌دیدند به انبیاشان می‌گفتند این افراد به انبیاء مراجعه می‌کردند می‌گفتند اینها چیست که ما در عالم رویا می‌بینیم می‌فرمودند از سنخ همان چیزهایست که ما به شما خبر می‌دهیم چون اینها سؤال می‌کردند که اگر ما به دستورات خدا عمل بکنیم چه می‌شود؟ جواب می‌دادند که بعد از مرگ پاداشش را می‌بینید اینها انکارشان افزوده می‌شود می‌گفتند کسی که مرد که دیگر برنمی‌گردد وقتی رویا نصیبشان شد به انبیایشان مراجعه می‌کردند که اینها چه چیزی است که می‌بینیم می‌فرمودند از سنخ همان حرفهایی است که ما می‌زنیم اینکه ما می‌گوییم بعد از مرگ می‌بینید نه اینکه دوباره برمی‌گردید دنیا تا شما بگویید هر که رفت، رفت دوباره برنمی‌گردد زنده نمی‌شود آن یک عالم دیگری است که قبر یا «روضة من ریاض الجنة» و «مد البصر» وسیع است یا «حفرة من حفر النیران» قبر مؤمن که «روضه من ریاض الجنة» و بر اساس نصوص به اندازه «مد البصر» تا آنجا که چشم می‌بینید وسیع است این منافات ندارد که در قبالش قبر کافری باشد که او «حفرة من حفر النیران» است قبر مطهر امام هشتم(سلام الله علیه) که «روضة من ریاض الجنة» «مدّ البصر» در کنارش یک قبر نحسی است که «حفرة من حفر النیران» که قبر هارون باشد در آن عالم تزاحمی بین اینها نیست غرض آن است که نشئه تکلیف فقط در دنیاست در قیامت اصلاً سخن این نیست که انسان بتواند ایمان بیاورد ایمان می‌آورد منتها خدا قبول نمی‌کند اگر ایمان ممکن باشد کفر هم ممکن است اگر ایمان و کفر ممکن بود تکلیف ممکن است اگر تکلیف ممکن بود حتماً نبوت و وحی و شریعت لازم است تازه می‌شود دنیای مستأنف دیگر معاد نیست پس اصل طرح سؤال که جناب فخر رازی مطرح کردند ناصواب است توبه محقق نیست تا کسی بگوید معتزله باید جواب بدهد نه اشاعره ما که می‌گوییم خدا ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ﴾ مسئول نیست ممکن است قبول نکند خب.
مطلب بعدی آن است که در تفسیر کاشف و مانند آن آمده است که این جنت چون قرآن تعبیر به ارث کرد ارث حق مسلم است پس بهشت تفضُّل نیست غافل از اینکه وعده خدا تخلف‌پذیرنیست اما این وعده که حق است و لا ریب فیه است و قطعی است و جزمی است فضل خداست خدا یقیناً چنین فضلی را اعمال می‌کند نه باید بکند که کسی طلبکار باشد که حقی باشد علی الله نه خیر تفضلی است عن الله نه اینکه حقی باشد علی الله ذات اقدس الهی محکوم هیچ قانونی نیست و هر چه حق است یقیناً عن الله است من الله است نه اینکه چیزی علی الله باشد خب پس ارث تعبیر کردن هم منافات ندارد به اینکه فضلی باشد عن الله.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود ﴿وَنَادَی أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنَا مَاوَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقّاً قَالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَن لَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ﴾ روایات فراوانی وارد شده است که وجود مبارک حضرت امیر می‌فرماید من آن موذن هستم من آن منادی هستم که ندای خود را به آذان و اسمای اهل قیامت می‌رسانم و این چنین از طرف خدا می‌گویم لعنت خدا بر ظالمین که لعنت یعنی بُعْدْ از رحمت است درباره جهنم آن طوری که در نهج‌البلاغه آمده است فرمود: «دار لیس فیها رحمة» عالمی است اصلاً رحمت در آن عالم نیست «دار لیس فیها رحمة» فقط عذاب محض است و یکی از مصادیق لعنت همین جهنم است وگرنه لعنت لفظی که نیست هر کسی ظالم باشد یعنی آن روز ظالماً محشور بشود ملعون است ممکن است در دنیا ـ معاذ‌الله ـ ظلمی کرده باشد ولی با توبه استحلال و مانند آن خود را تطهیر کرده باشد یا اگر تطهیر نشده است به وسیله عذابهای الهی در دنیا یا در حال احتضار یا در برزخ یا در ساهره قیامت یا عندالحساب یا عندالمیزان یا عندتطایرالکتب یا عندالصراط عذاب ببیند و پاک بشود ولی اگر هیچ کدام از اینها او را تطهیر نکرد در آن حین ندا و وصف ظلم متصف بود ملعون خداست ﴿أَن لَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ﴾ ظالمین چه کسانی‌اند ظالمین کسانی‌اند که نفرمود و الذین که اینها گروه جدایی باشند بلکه فرمود: ﴿الَّذِین﴾ این بیان همان ظالمین است ظالمین کسانی‌اند که چند تا کار منفی دارند اولاً ﴿یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّه﴾ راه خدا را مصدود می‌کنند مصدود با صاد یعنی نمی‌گذارند عده‌ای راه خدا را طی کنند یا بشناسند هم «یصدون انفسهم عن سبیل الله بالانصراف» هم «یصدون غیرهم عن سبیل الله بالصرف» هم خودشان منصرف‌اند هم دیگران را مصروف می‌دارند این صد با صاد همان صرف است «ینصرفون بانفسهم و یصرفون غیرهم» چنین کاری را می‌گویند «صد عن سبیل الله»، «صد عن سبیل الله» یک وقت است روی قلدری و زور است که جلوی کار خیر را می‌گیرند یک وقت است نه با القای شبهه است شبهه در دین ایجاد کردن نسل جوان را متزلزل کردن با آراء و افکار دینی آنها تاختن و این راه مستقیم را منحرف نشان دادن اینها همه صد عن سبیل الله است ﴿یَبْغَونَهَا عِوَجا﴾ است اختصاصی به آن کاری که اسرائیل در فلسطین مستقیماً با محرومین فلسطین می‌کند ندارد که روی زور و قلدری راه خدا را ببندد بلکه فخر رازی این را به القای شبهات و شکوک هم تطبیق کرده است و حق هم همین است که ﴿یَبْغُونَهَا عِوَجا﴾ این‌چنین است ﴿یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّه﴾ هم می‌تواند این‌چنین باشد اختصاصی به آن کار عملی ندارد یک وقت است که در صدر اسلام جلوی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را می‌گرفتند نمی‌گذاشتند مکه بروند خب این مستقیماً عملاً «صد عن سبیل الله» است یک وقت است نه با القای شبهه با ایجاد شک و وهم و تردید عده‌ای را متزلزل می‌کنند این هم ﴿یَبْغُونَهَا عِوَجا﴾ است ﴿یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّه﴾ است و مانند آن پس این سخن فخر رازی از این جهت تام است که ﴿یَبْغَونَهَا عِوَجا﴾ با القای شکوک با القای شبهات این مشمول ﴿یَبْغُونَهَا عِوَجا﴾ است ﴿یَبْغُونَهَا عِوَجا﴾ یعنی چه؟ یعنی این راه مستقیم را کج می‌گیرند کج نشان می‌دهند راه مستقیم است راه کج در عالم نیست همین راه را کج نشان می‌دهند خب قهراً عده‌ای نمی‌روند نرفتن روی صراط مستقیم ﴿سَبِیلَ الْغَیِّ﴾ است چون راه کج یک راه مشخصی نیست ﴿فمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إلاَّ الضَّلاَلُ﴾ همین که صراط مستقیم نشد راه انحرافی است چه چپ و چه راست ﴿فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاّ الضَّلاَلُ﴾ پس ظالمینی که ملعون ذات اقدس الهی هستند کسانی‌اند که از راه خدا منصرف‌اند دیگران را مصروف می‌دارند که می‌شود «صد عن سبیل الله» و راه الهی را هم کج نشان می‌دهند کج می‌کنند یا با القای شبهه و شک یا با تحریف و تفسیر به رای و مانند آن.
‌پرسش ...
پاسخ: اگر راه داشته باشد باید جبران هم بکنند چون در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» دارد که آنهایی که راه دیگران را فاسد کردند و دیگران را به گناه کشاندند ﴿إِلاَّ الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَیَّنُوا﴾ حالا اینها چگونه اصلاح می‌کنند اگر عده‌ای را گمراه کردند باید برای آنها آن‌قدر طلب مغرفت بکنند که ترمیم بکنند چون باید بیان کنند نسبت به موجودین و اصلاح بکنند هم نسبت به موجودین هم نسبت به گذشتگان ﴿إِلاَّ الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَیَّنُوا﴾
‌پرسش ...
پاسخ: اگر آنها جاهل قاصر بودند دستشان به تحقیق نمی‌رسید آنها وزری ندارند ولی گمراه کنندگان عذاب مضاعف دارند اما اگر آنها راه داشتند و نظیر اینکه آیاتی که قبلاً گذشت ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾ آنها هم البته مضاعف‌اند عذاب ضعف دارند اینها هم عذاب ضعف دارند اگر توبه کردند باید برای دیگران تبییین کنند نسبت به گذشته‌ها باید آن‌قدر کارهای خیر انجام بدهند که جبران بشود چون حق آنها را تضییع کردند اگر آنها عالماً عامداً راه اینها را طی نکردند حالا فرمود: ﴿فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَن لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ ٭ الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ یک کار منفی ﴿وَیَبْغَونَهَا عِوَجاً﴾ کار منفی دیگر ﴿وَهُم بِالآخِرَةِ کَافِرُونَ﴾ این ﴿هُم بِالآخِرَةِ کَافِرُونَ﴾ ناظر به خودشان است آن ﴿یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَیَبْغَونَهَا عِوَجاً﴾ ناظر به دیگران است این همان است که عذاب مضاعف دارند برای اینکه تابعان اینها می‌گویند «ربنا آتهم هولاء عذابا» برای اینکه ﴿قَدْ ضَلُّوا مِن قَبْلُ وَأَضَلُّوا﴾ آن وقت خدا هم درباره اینها ‌فرماید شما اینها اگر راه تشخیص نداشتند که مستضعف فکری‌اند و ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾ اند مشمول رحمة الهی‌اند و مانند آن و اما اگر نه عالماً عامداً رهبران الهی را رها کردند و به سراغ اینها آمدند اینها هم عذاب ضعف دارند راهی برای ترمیم نیست حالا فرمود ﴿وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ﴾ یعنی بین ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ و ﴿أَصْحَابِ النَّارِ﴾ حجاب است در بعضی از بخشها نشان می‌دهد که حجابی نبود اینها یکدیگر را می‌دیدند و حرف یکدیگر را هم می‌شنیدند بعد برای اینکه اصحاب نار از دیدن اصحاب جنت محروم باشند و نور آنها به هیچ وجه به اینها نرسد بینشان حجابی آویخته می‌شود این حجاب احیاناً می‌تواند برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آیهٴ سیزدهم آمده است باشد که ﴿یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُورِکُمْ﴾ این منافقان به مؤمنین می‌گویند که یا منتظر ما باشید که ما به شما برسیم یا نه به ما نگاه کنید که نور شما شامل حال ما هم بشود که ما از نور شما اقتباس کنیم قبسی بگیریم به مؤمنین می‌گویند ﴿انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُورِکُمْ﴾ آن‌گاه به این منافقین و منافقات گفته می‌شود به عقب برگردید یعنی برگردید دنیا اینجا که به کسی نور نمی‌دهند که نور را هر کسی به همراه خود می‌آورد اینجا به کسی نور نمی‌دهند برگردید نور کسب بکنید ﴿قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً﴾ برگردید آنجا نور بگیرید خب قرآن نور بود عترت نور بود احکام الهی نور بود بروید بگیرید از طرف دیگر می‌بینند به اینکه برگشت محال است برای اینکه بساط دنیا برچیده شد اگر ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الأرْضُ غَیْرَ الأرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ اگر ﴿وَالأرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ اگر ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ دیگر دنیایی نیست که اینها برگردند نور بگیرند که آن‌گاه در چنین وضعی ﴿فَضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ﴾ دیواری بین این مؤمنین و کافران رسم می‌شود که این دیوار ﴿بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ﴾ آن سمتش که به طرف مومنین است رحمت و نور است ﴿وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ﴾ ظاهرش که مقابل و روبروی این منافقین و کفار است آتش است این سور و این حجاب چیست که یک سمتش آتش و یک سمتش نور ذات اقدس الهی می‌داند خب این ﴿وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ﴾ می‌تواند چنین چیزی باشد که اینها دسترسی به هم ندارند قهراً عذابی فوق عذاب برای منافقین وکفار خواهد بود ﴿وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ خب پس یک سؤال و جوابی بود چه اینکه باز همین سؤال و جواب در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» خواهد آمد که دوزخیان به بهشتیها می‌گویند یک مقدار غذا یک مقدار آب بهشت را برای ما بفرستید برای اینکه ما گرسنه و تشنه‌ایم آنها در جواب می‌فرمایند: ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ خداوند غذای بهشت و آب بهشت را بر کافران حرام کرده است این حرمت حرمت تکلیفی است نه تشریعی نظیر ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ﴾ که ذات اقدس الهی می‌فرماید: ما طرزی موسای کلیم را در دوران شیرخوارگی پروراندیم که پستان هیچ مادری را قبول نمی‌کرد پستان هیچ دایه‌ای را قبول نمی‌کرد پستان هیچ مرضعه‌ای را نمی‌مکید ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ﴾ این می‌شود حرمت تکوینی نظیر آن اربعین سنه‌ای که اسرائیلیها سرگردان در تیه بودند ﴿مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی الأرْضِ﴾ اینجا که اصحاب جنت به اصحاب نار می‌فرمایند ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ یعنی بالحرمة التکوینیه نه حرمت تشریعیه نمی‌شود اینجا معصیت کرد برای اینکه آنجا جای تکلیف نیست خب
‌پرسش ...
پاسخ: بله؟ در آیه سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که ندارد در سورهٴ «حدید» آمده است ﴿فَضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ لَهُ بَابٌ﴾
‌پرسش ...
پاسخ: ﴿بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ﴾ اگر آن در گشوده بشود در رحمت به روی اینها گشوده نخواهد شد به روی دوزخیان ولی برای بهشتیها ممکن است باز باشد تا اینکه متنعم بشوند آنها هم گاهی ممکن است باز بشود برای حسرت روی حسرتها این عیب ندارد خب عمده ان است که فرمود ﴿وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ﴾ این حجاب محتملاً همان حجاب سورهٴ «حدید» می‌تواند باشد بعد فرمود ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ یعنی بین دوزخ و بهشت یک جای بلندی است که می‌گویند اعراف که جمع عرف است که هرکسی آنجا باشد عارف به حال دیگران است آن قله کوه را تپه‌های بلند را می‌گویند عرف و یال و کتل اسبها را می‌گویند عرف برای اینکه بلندترین نقطه آنهاست که اگر کسی آنجا قرار بگیرد مادون خود را عارف می‌شود پس در صحنه قیامت «بین الجنة و النار» یک جای بلندی است که می‌گویند اعراف جاهای بلندی است که می‌گویند اعراف و کسانی هم در آن جاهای بلند قرار دارند که آنها نه جن‌اند نه ملک بلکه انسان‌اند ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ و این اعراف که مقر رجال است نه آن جن ونه فرشته‌ها این رجال همگان را می‌شناسند ﴿یَعْرِفُونَ کُلّاً بِسِیَماهُمْ﴾ هم بهشتیها را می‌شناسند هم جهنمیها را چون هر کدام سیمایی دارند سیما یعنی سمه علامت، نشانه گفتند فلان شخص موسوم است یعنی این سمه را دارد سیماهم سیمای صدیقین است سیما یعنی علامت نه یعنی صورت ﴿سِیَماهُمْ فِی وُجُوهِهِم﴾ یعنی علامت اینها در صورت است وگرنه سیما که به معنای صورت نسیت سیما یعنی علامت یعنی نشانه خب فرمود رجالی که در اعراف‌اند و بر اعراف مستقرند همه اهل قیامت را اعم از بهشتیها و جهنمیها را با علامتشان می‌شناسند اشراف کامل دارند این علامت آیا از قبیل آن علامتی است که در بحثهای قبل داشتیم ﴿یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾ این است؟ که مومنین سفیدروی و روسفیدند کافران دوزخ سیه‌روی و روسیاه‌اند از این جهت می‌شناسند یا نه ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ ٭ إِلَی رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ٭ وَوَجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بَاسِرَة ٭ تَظُنُّ أَن یُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ﴾ بعضی از چهره‌ها دژم‌اند بعضی بشاشند با اینها می‌شناسند ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ٭ ضَاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ﴾ از این راه می‌شناسند وجوه که ﴿تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ﴾ از آن راه می‌شناسند ازن را محتمل است یا نه هر کسی در قیامت در بعضی از مقطعها برابر با جرمش محشور می‌شود که در سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» آمده است که در یک مقطع خاص و در یک موقف مخصوص از هیچ کسی سؤال نمی‌شود ﴿لاَ یُسأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ یعنی «الانس لا یسئل عن ذنبه الجان» هم «لا یسئل عن ذنبه» در آن روز ﴿لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ چرا ﴿لاَ یَسْأَل﴾ برای اینکه ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾ اگر کسی با نشانه جرم بیاید دیگر سؤال نمی‌کنند شما مجرمید یا غیر مجرم که حالا اگر کسی به صورت یک کلب درآمده است از او سؤال می‌کند که تو درند‌خوی بودی یا نه ؟ نه برای اینکه این معلوم است دیگر چرا ﴿لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ برای اینکه ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾ وقتی سؤال مطرح است که انسان مطلب پیچیده و مستوری داشته باشد او را بخواهد با سؤال حل کند اگر اثر جرم ظاهر است ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾ یعنی بعلامتشان خب اگر علامت جرم در کسی مشهود است دیگر سؤال نمی‌شود که البته این موقف خاص دارد موقف دیگر هم این است که ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ ﴿قِفُوهُم﴾ یعنی متوقفشان کنید بازداشتشان کنید تا از آنها بپرسیم اینها زیر سؤال بروند سؤال توبیخی.
‌پرسش ...
پاسخ: نه آنکه ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ در ذیل ﴿وَفُتِحَتِ السَّماءُ فَکَانَتْ أَبْوَاباً﴾ آنجا است که از پیغمبر(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) نقل کردند که به ده صورتهای گوناگون در می‌آیند خب ممکن است کسی سگ سفید در بیاید سگ، سگ است ولو سفید باشد این سفیدی سگ نشانه خوبی او نیست
‌پرسش ...
پاسخ: نه بیاض یک حساب است و کلب بودن یک حساب دیگر حالا یا موقف فرق می‌کند یا اشخاص فرق می‌کند این نیست که این ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ عین همین ﴿یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾ باشد خب ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ که ﴿یَعْرِفُونَ کُلّاً بِسِیَماهُمْ﴾ که اینها را قرآن می‌فرماید متوسم، متوسم یعنی سیماشناس در این تعبیرات عرفی آنهایی که آثار باستانی می‌شناسند می‌گویند اینها متوسم‌اند ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ﴾ اینها که سیمای گذشتگان را می‌شناسند علامت اینکه این برای چند قرن قبل است می‌دانند اینها را می‌گویند متوسم ولی متوسم واقعی اهل بیت(علیهم السلام)‌اند که نشانه‌ها را می‌شناسند خب بعضی از نشانه‌ها برای افراد خاص نشانه است برای دیگران نشانه نیست پس فی‌الجمله معلوم است که «بین‌الجنة و النار» یک جای بلندی است به نام اعراف کسانی در آنجا مستقرند که نه جن‌اند نه فرشته بلکه رجال‌اند و این رجال همگان را می‌شناسند و با علامتها هم می‌شناسند حالا حرف اینها چیست و تاثیر اینها چیست مربوط به نوبت دیگر ان‌شاء‌الله.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:07

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی