display result search
منو
تفسیر آیات 42 تا 44 سوره اعراف

تفسیر آیات 42 تا 44 سوره اعراف

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 68 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 42 تا 44 سوره اعراف"
شرط ورود در بهشت ایمان و انجام همه اعمال صالح است
هر کسی برابر تکلیف و وسعی که دارد باید عمل صالح انجام بدهد

أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لاَنُکَلِّفُ نَفْساً إلاَّ وُسْعَهَا أُولئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ٭ وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الأنْهَارُ وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلاَ أَنْ هَدَانَا اللّهُ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ وَنُودُوا أَن تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ٭ وَنَادَى أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنَا مَاوَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقّاً قَالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَن لَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ﴾

ظاهر کریمهٴ ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ این بود که شرط ورود در بهشت ایمان و انجام همه اعمال صالح است به دلیل اینکه فرمود: ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ چون چنین کاری دشوار هست فرمود: ﴿لاَنُکَلِّفُ نَفْساً إلاَّ وُسْعَهَا﴾ یعنی هر کسی برابر تکلیف و وسعی که دارد باید عمل صالح انجام بدهد اینها اولاً و بالاصالة اصحاب الجنة‌اند و مخلدند و چنین گروهی منزه از غلند برای اینکه بهشت عالمی است که ﴿لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْواً وَلاَ تَأْثِیماً﴾ اینکه فرمود: ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾ اعم از دفع و رفع است آن مومنین مطهری که منزه از غل بودند نسبت به اینها دفع است آنهایی که احیاناً آلودگی داشتند کینه و عداوتی داشتند بعد اصلاح شده است و تطهیر شدند نسبت به آنها رفع است پس هر دو را شامل می‌شود نمی‌شود گفت مؤمنین واقعی که منزه از غل‌اند نزع معنا ندارد نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیة الکرسی گذشت که ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾ این اخراج از ظلمات به نور نسبت به مومنین واقعی دفع است و نسبت به اوساط از اهل ایمان رفع است آنها که مطهر و مومن واقعی بودند اصلاً ظلمتی نداشتند تا آنها را خدا از ظلمات به نور خارج کند معنای اخراج ﴿مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾ یعنی اینها را اجازه نمی‌دهند که وارد ظلمت بشوند و غل هم منظور خصوص کینه و عداوت و امثال ذلک است نه هر وصف درونی اعم از حزن و اندوه که آن با ایمان هم سازگار است ولی در بهشت البته چنین وصفی هم نیست یعنی حزن نیست چون بهشتیها می‌گویند ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾ و حزن اصولا در بهشت راه ندارد قبل از بهشت ممکن است یک عده محزون باشند اینها کسانی‌اند که ﴿یَخَافُونَ یَوْماً کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً﴾ حزن دارند خوف دارند ولی خدا به کسانی که اهل خوف و حزن‌اند و بین خوف و حزن به سر می‌برند ﴿وَیَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾ به چنین گروهی وعده داده است که در قیامت مبرای از خوف خواهند بود پس بنابراین هم معنای غل مشخص شد هم اهمیت از دفع و رفع اما درباره اینکه کافر نسبت به بهشت چه حسابی دارد کافر البته باید معذب بشود اگر عنود بود که مخلد در نار است که فرمود آنها ﴿اصْحَابُ النَّارِ﴾ هستند ﴿هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴾ و اگر معاند نبود به مقداری که کفر داشت سوخت و سوز می‌شود عذاب می‌شود وقتی این عذاب او را تطهیر کرد به همان مایه‌های اولیه فطرت رسیدند آن‌گاه می‌توانند وارد بهشت بشوند که «اولئک عتقاء الله من النار» البته برخیها وارد بهشت نخواهند شد شاید در اعراف بمانند عده‌ای هم که وارد بهشت می‌شوند کسانی‌اند که به همان فطرت اصلیشان باقی ماندند یعنی به آن فطرت اصلیشان رسیدند این کفر برای آنها وصف عارضی بود و به عناد و لجاج و امثال ذلک نرسید و عارضی هم با شستشو و تطهیر و تعذیب برطرف می‌شود و آن فطرت اصلی می‌ماند این برای فطرت است دیگر اگر کافری بر اساس آن فطرتش دیگر حالا فطرتش را که حفظ کرده بود فطرت توحیدی است محفوظ بماند آن کفر عارضی‌اش با عذاب در برزخ و قیامت و در جهنم برطرف می‌شود اگر کفر برای او مقوم نشد ووصف عارضی بود در دنیا هم اگر رهبران الهی فیضشان بیشتر به اینها می‌رسید اینها دسترسی به رهبران الهی داشتند و یک سلسله مواهب الهی معجزات الهی را بیشتر می‌دیدند شاید دست از کفر برمی‌داشتند ولی بالاخره حجت خدا بر اینها تمام شد لکن عنادی نداشتند ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ که در قیامت هم عده‌ای می‌گویند ﴿رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ چنین گروهی به مقدار معصیتشان که کفر است می‌سوزند وقتی سوختند تطهیر می‌شوند وقتی تطهیر شدند آن فطرت اصلیشان باقی می‌ماند برابر او وارد بهشت می‌شوند البته برخی ممکن است در غیر بهشت بمانند یک گروه دوم که وارد بهشت می‌شوند بهشت هم درجاتی دارد این‌چنین نیست که درجات اینها با درجات سایر بهشتیها یکسان بشود اینها در درجهٴ نازله بهشت به سر می‌برند
مطلب دیگر آن است که آیا ورود کافر به بهشت با حصرهایی که در قرآن کریم آمده است مخالف است یا نه؟ بالأخره یا اینها تخصصاً خارج‌اند یا تخصیصاً زیرا در آن حصرها آمده است کسی که موحد است بر اساس فطرت حرکت می‌کند چنین کسی بهشتی است این گونه از کافران که کفر برای آنها در گوهر ذات آنها راه پیدا نکرد است اینها لدود و لجوج و عنود نشده‌اند کفر بر آنها وصف عارضی است به مقدار این کفر هم می‌سوزند وقتی سوختند این وصف هم برطرف می‌شود چون عارضی است به منزله فصل مقوّم و اینها نیست قهراً موحد خواهند بود و آن نصوص حاصره هم می‌گوید موحدان و مومنان وارد بهشت می‌شوند اینها هم برابر توحید و ایمان فطریشان وارد بهشت خواهند شد پس دیگر مزاحم با آن حصر نیست
مطلب دیگر آن است که اگر نه واقعاً آن حصر ناظر به کسی باشد که گذشته از آن ایمان فطری عمل صالح هم داشته باشد و بدون عمل صالح اصلاً وارد بهشت نخواهد شد قهراً این ادله می‌شود حاکم بر آن حصر آن حصر می‌شود حصر اضافی نه حصر ذاتی برای اینکه نصوص شفاعت و مانند آنکه می‌گوید کسانی که کفرشان در حد لجاج و عناد نیست عذاب آنها منقطع‌الآخر هست چون چنین است عذاب آنها منقطع‌الاخر است پس این ادله یا حاکم یا مخصص یا وارد بر آن ادله‌ای است که به حسب ظاهر می‌گوید بهشت مخصوص کسانی است که دارای ایمان و عمل صالح باشند
مطلب بعدی آن است که آیا ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهذَا﴾ اگر انبیا نبودند سالبه به انتفاع موضوع بود یا نه؟ این پاسخش همان است که اگر انبیا نبودند بهشت و جهنمی هم نبود انسانی هم نبود برای اینکه انسان یک موجود تشریعی است و متکامل است انسان باشد و وحی و شریعت نباشد معنایش این است که خداوند یک موجود مستعدی را بیافریند و زمینه تکامل او و مستعدله را فراهم نکند اینکه با حکمت سازگار نیست اگر انسان هست یقیناً بهشت و جهنم هست چون انسان یک موجود ابدی است بعد از مرگ زنده است قهراً عقاید و اخلاق و اعمالی که دارد بازدهش بعدالموت است بعدالموت هم می‌شود بهشت و جهنم پس اگر انبیاء نبودند در حقیقت معنایش این است که شریعت و دین نبود و معنایش این است که انسان دیگر انسان نبود فقط حیوانات و گیاهان و اینها خلق می‌شد حالا که انسان هست تکامل انسان هم به دین است و دین هم به آورنده دین که وحی و نبوت و نبی است احتیاج دارد و محصول دین هم در قیامت ظهور می‌کند پس همه اینها می‌شود حق آن گاه بهشتیها می‌گویند ما الان به واقعیت رسیدیم دوزخیها می‌گویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾ می‌گویند ما فهمیدیم چه چیزی حق است ولی نمی‌توانیم ایمان بیاوریم ما را برگردان دنیا که ایمان بیاوریم چون قیامت ظرف ظهور حقایق است نه جا برای ایمان «الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل» قیامت جا برای ایمان نیست مشکل دوزخیان این است که واقعیتها را مشاهده می‌کنند به عین‌الیقین ولی نمی‌توانند ایمان بیاورند قبول بکنند می‌فهمند چه هست اما نمی‌توانند قبول بکنند ایمان فعل اختیاری است و تحت تکلیف است و بین نفس و ایمان اراده فاصله است همه اینها به محدوده تکلیف برمی‌گردد اما علم فعل اختیاری نیست اگر کسی یک مطلب روشنی را گفت ما چه بخواهیم چه نخواهیم فهمیدیم همین که در را باز کردند نور تابید ما چه بخواهیم چه نخواهیم فهمیدیم که الان روز است آفتاب طالع است و مانند آن این‌چنین نیست که بین نفس و بین علم اراده فاصله باشد که کسی بگوید من می‌خواهم بفهمم و می‌خواهم نفهمم می‌تواند بگوید من می‌خواهم مطالعه کنم نخواستم نه می‌خواهم گوش بدهم نخواستم نه مطالعه کردن گوش دادن اینها فعل اختیاری است ولی وقتی مقدمات تهیه شد انسان مضطر به فهم است نمی‌تواند بگوید من نمی‌خواهم بفهمم و اما ایمان این‌چنین نیست ایمان فعلی است از افعال نفس کاملاً در مقابل علم بین نفس و ایمان اراده فاصله است ممکن است انسان مطلبی را بداند ولی گردن ننهد باور نکند نپذیرد در برابر او خاضع نشود پس ایمان یک فعل اختیاری است فعل اختیاری تلکیف می‌طلبد تکلیف نشئه شریعت و رسالت و نبوت و وحی است و این در دنیاست مشکل دوزخیان این است اینها که در دنیا می‌گفتند ﴿وَقَالُوا مَا هِیَ إلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ این حرفها را در آیات گوناگون خدا از اینها نقل می‌کند می‌زدند مشکل اینها این است که بعدالموت می‌بینند حق چیست می‌فهمند حق چیست ولی نمی‌توانند ایمان بیاورند می‌گویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾ که این ﴿نَعْمَلُ﴾ اعم از عمل قلبی و قالبی است مثل انسانی که تشنه است به او گفته‌اند آن سمتی که تو می‌روی راه نیست این حرف راه بلد‌ها را گوش نداد تا آنجا که توان داشت به سرعت به سمت سراب رفت وقتی به سمت سراب رفت تمام توان و قوه خودش را ازدست داد دست و پای او دیگر از کار افتاد عطش هست اولاً بعد معلوم شد آنچه را که می‌دوید به دنبال سراب است ثانیاً و راه آب را آنجا می‌فهمد کجاست ثالثاً توان رفتن ندارد رابعاً عذابش از همان جا شروع می‌شود خامساً این‌چنین نیست که اگر کسی به دنبال سراب رفت بعد وقتی فهمید آب جای دیگر است این سراب بود بگوید خب حالا برمی‌گردیم حالا برمی‌گردیم و توبه می‌کنیم برای دنیاست جا برای رجوع است اما در آخرت جا برای رجوع نیست مثل کسی که این راههای صعب‌العبور را رفته سرش شکسته، دستش شکسته، پایش شکسته هیچ قدرتی برای رفتن ندارد آن‌گاه فهمید دنبال سراب می‌آمد اینجا جای آب نبود آب جای دیگر است حالا آب را می‌بیند آبشار را می‌بیند ولی نمی‌تواند برود ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾ خب اگر آنجا جای ایمان باشد می‌گویند ربنا آمنا آنجا جای ایمان نیست مشکل کافر از همان لحظه به بعد شروع می‌شود خب
‌پرسش ...
پاسخ: بله آن مقدماتش در برزخ است کمالش در قیامت است چون در برزخ هم دوزخ برزخی هست «القبر روضة من ریاض الجنة أو حفرة من حفر النیران»
‌پرسش ...
پاسخ: بله اینها تمنی باطل دارند لذا وقتی جهنم رفتند می‌گویند ما را برگردان و وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) به همان آیه استشهاد می‌کند که اینها خدا علم محال هم دارد و این است که می‌فرماید ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾ این محال است برای اینکه اصلاً دنیایی نیست تا اینها بدنیا برگردند مگر اینکه خدا دنیای مستانفی را بیافریند غرض آن است که اینها در آخرت نمی‌گوید حالا که ما دیدیم حالا قبول کردیم آمنا علمنا هست چون علم چه انسان بخواهد چه نخواهد ولی ایمان فعل اختیاری است واجب هم هست تحت تکلیف است تکلیف که شد رسالت و شریعت می‌طلبد خب بنابراین مومنین کسانی‌اند که به این نعمت می‌رسند خدا را شاکرند می‌گویند ما خدا را شاکریم که ما را هدایت کرد راهنمایی کرد از دوزخ رهایی بخشید به بهشت رساند به وسیله انبیا و اگر انبیا نبود ما اهل اینکه به اینجا برسیم نبودیم بدون هادی، راهنما، راه بلد نمی‌شد به اینجا بیاییم که قبلاً هم در آن بحث روز قبل هم اشاره شد که خداوند به همه انسانها می‌فرماید انبیا چیزی به شما یاد می‌دهند که شما نه تنها نمی‌دانید نمی‌توانید یاد بگیرید که ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ این را در قبال تلاوت یک تعلیم کتاب و حکمت دو تزکیه سه در قبال همه آنها این ﴿یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُون﴾ هست چهار ﴿کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ این چهارمی مهم است یعنی انبیا حرفی به بشر یاد می‌دهند که آنها هیچ ممکن نیست یاد بگیرند خب اخبار غیب را انسان چگونه یاد بگیریم؟ برای بهشت چه چیزی لازم است بهشت چه سنخ است بهشت چیست؟ او چه می‌فهمد هیچ علمی آن قدرت را ندارد در دنیا ذات اقدس الهی فرمود انبیا چیزی به بشر یاد می‌دهند که بشر نه تنها نمی‌داند نمی‌تواند هم یاد بگیرد در بهشت مومنین می‌گویند خدایا تو را حمد که ما را به جایی رساندی به وسیله انبیا که اگر آنها نبودند هرگز ما این چیزها را نمی‌دانستیم و آن را هم با ﴿مَا کُنَّا لِنَهْتَدِی﴾ یاد می‌کنند پس آنچه را که وجود مبارک خلیل حق در دعاهایش از ذات اقدس الهی خواست و ذات اقدس الهی هم آن دعاها را مستجاب کرده است و فایده نبوت و رسالت عام را ذکر کرد که فرمود ما انبیایی فرستادیم یا رسولی مبعوث کردیم که ﴿یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا﴾ یک ﴿وَیُزَکِّیکُمْ﴾ دو ﴿وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ سه ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ چهار که این از همه آن فرازها مهمتر است همین ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ را بهشتیها در بهشت می‌گویند ﴿مَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلاَ أَنْ هَدَانَا اللّهُ﴾ که این حرف در نوبت قبل هم گفته شد و امروز هم تکرار شد برای اینکه تا روشن بشود چیزهایی را انبیا به انسانها یاد می‌دهند که مقدور هیچ بشری نیست که اگر انبیا نبودند یاد بگیرند خب این کمال است این کمال را چرا حق‌شناسی نکنند خب اگر نبود بهشت و جهنم هم نبود انسان هم نبود گرچه سالبه به انتفاع موضوع است آن وقت انسان هم نبود البته ولی حالا که موجبه هست هم موضوع محفوظ است هم محمول محفوظ است باید شکر کرد
‌پرسش ...
پاسخ: مقدماتش هست برای همه چون هدایت تشریعی برای همه هست ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ است ولی اینها چون عمل کردند توفیق دریافت هدایت تکوینی را هم یافتند
‌پرسش ...
پاسخ: هدانا در دنیا اینها در قیامت می‌گویند خدا را شکر می‌کنیم که در دنیا ما را هدایت کرده دیگر
‌پرسش ...
پاسخ: آن شکر جزء ملکات است نه شکری که مستحب باشد یا واجب باشد ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ این نظیر حمدی که فرشتگان دارد شکری که فرشتگان دارند سلامی که فرشتگان دارند نه اینکه تکلیف باشد و بخواهند ثوابی ببرند فرشتگان حمدی دارند ثنایی دارند ولی تکلیفی نیست خب
‌پرسش ...
پاسخ: آنها به سوء اختیار خودشان نرسیدند وگرنه هیچ جایی نیست ﴿إِن مِنْ أُمَّةٍ إلاَّ خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾ حالا یا انبیا بلاواسطه می‌روند یا مع‌الواسطه در آن زمانی هم که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حضور داشتند یا انبیای دیگر حضور داشتند این‌طور نبود که تمام روستاها را خود پیغمبر برود که خلفای آنها ائمه آنها مبلغین آنها منصوبین عام یا منصوبین خاص می‌رفتند مردم را هدایت می‌کردند نظیر آن قصه ﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ﴾ نظیر آن قصه
‌پرسش ...
پاسخ: اگر کسی قاصر باشد که کافر مستضعف فکری که معذب نیست جاهل قاصر که معذب نیست خب
‌پرسش ...
پاسخ: آن مواهب الهی را می‌دهند خطوط کلی علوم بشری را هم یاد می‌دهند چون در این قسمتهای بشری چون خدا عقل درک آن معارف را داده اما درباره معارف غیبی نه لذا درباره معارف هدایت به صورت باز آیات داریم درباره خطوط کلی علوم عادی یک سلسله دستورات جامعی داریم چون بقیه را خود بشر می‌تواند با اندیشه و اینها بفهمد که آن هم حجت خداست در حقیقت لذا در جریان زره‌بافی یا ساخت و ساز، معماری خیلی از چیزها خطوط کلی‌اش را فقط قرآن گفته مخصوصاً در جریان حضرت داود و سلیمان که حکومت و رهبری هم داشتند خب اینکه گفتند ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلاَ أَنْ هَدَانَا اللّهُ﴾ این نکته را دارد که ﴿وَمَا کُنَّا﴾ دارد ﴿قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ﴾ آن وقت اینها حرفهایشان را که زدند ندا می‌آید ﴿وَنُودُوا﴾ حالا منادی کیست؟ روشن نیست ذات اقدس الهی است بلاواسطه یا فرشته‌ای از فرشتگان الهی است هر دو ممکن است ﴿وَنُودُوا أَن تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ اینها الآن وارد بهشت‌اند و در مشهد بهشت‌اند دور نیست اما با اینکه در محضر بهشت‌اند در مشهد بهشت‌اند در پیشگاه بهشت‌اند خدا می‌فرماید آن بهشت نظیر اینکه قرآنی که بشر در خدمت اوست خدا می‌فرماید ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یا ﴿تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ وَکِتَابٍ مُبِینٍ﴾ که قبلاً هم در بحث ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾ و مانند آن اشاره شد که این ناظر به رفعت درجت است وگرنه بُعد مکانی در کار نیست زیرا الان اینها وارد بهشت شده‌اند اینها کسانی‌اند که می‌گویند ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾ یا ﴿أَوْرَثَنَا الأرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشَاء﴾ و مانند آن پس این ﴿تِلْکَ﴾ ظاهرش این است که ناظر به رفعت درجه است بعد فرمود ﴿أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ این ﴿بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ باید که هم عمل جارحه با شد هم عمل جانحه یعنی مجموعه ایمان و عمل صالح است که ایمان عمل قلبی است و آن انجام واجبات ترک محرمات اعمال جوارحی است فرمود این را به وسیله اعمال صالح شما ارث بردید این در حقیقت کسب نیست فرق ارث با کسب و تجارت و امثال ذلک آن است که در آن گونه از موارد گاهی مال یعنی در مواردی که انسان از مال بهره می‌برد دو قسم است گاهی مال به جای مال می‌نشیند حالا یا عین به جای عین مثل بیع یا منفعت به جای منفعت یا عین به جای منفعت می‌نشیند مثل اجاره یا اعم از انتقال عین به عین یا یا منفعت به منفعت یا عین به منفعت و منفعت به عین است مثل مصالحه و مانند آن که در حقیقت عوضی جای عوض دیگر می‌نشیند مال اعم از عین و منفعت به جای مال دیگر می‌نشیند اعم از عین به منفعت این را می‌گویند کسب که مال به جای مال دیگر می‌نشیند مال منتقل می‌شود مال عوض و معوض است نقل مال است یا عین یا منفعت ولی در ارث این‌چنین نیست مال به جای مال بنشیند مالک به جای مالک می‌نشیند این‌طور نیست که مالی از کسی به کسی دیگر منتقل بشود در قبال چیزی که مالکها عوض نشوند ولی مالها عوض بشوند خب آن فرق جوهری کسب و ارث این است کسب به همه شئونش اعم از بیع و صلح و مساقات و مزارعه و مضاربه و مزارعه و صلح و اجاره و امثال ذلک مال به جای مال قرار می‌گیرد ولی در ارث مالک به جای مالک می‌نشیند صاحب مال به جای صاحب مال می‌نشیند چیزی را به جای چیزی قرار نمی‌دهند وقتی مورِّث رخت بربست وارث به جای مورث می‌نشیند مال منتقل نشد مال سرجایش هست مالک عوض شد یکی رفت دیگری آمد سر جای او نشست منتها ما تعبیرمان این است که مال از مورِّث به وارث منتقل شده است قهراً نه وارث به جای مورِّث نشست قهراً و مال همان مال است مال تکان نخورد
‌پرسش ...
پاسخ: بالأخره بهشت با همه مواهبی که دارد ارث است این ارث یک فرق جوهری با کسب دارد بر حسب ظاهر آیاتی هست که دارد ﴿لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ﴾ ﴿بِمَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ﴾ اینها درست است ﴿وَأَن لَّیْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاّ مَا سَعَی﴾ این یک بخش از آیات است که بخش مهم آیات را اینها تشکیل می‌دهند عنوان سعی، عمل، کسب، اجر ﴿فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ﴾ اینها درست است بیع و شراء درست است اجر درست است کسب درست است سعی درست است و مانند آن اما اقلی از آیات سخن از ارث است نه سخن از اجاره اجر در قرآن کم نیست کسب هم که کم نیست جریان اینکه به شما اجر می‌دهند یا جریان اینکه شما کسب کردید که در قرآن کم نیست ﴿لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِم﴾ اما مسئله ارث کم است و در ارث سخن از کسب نیست سخن از انتقال مال از کسی به کسی نیست سخن از تبادل بین مالین نیست سخن از خلافت مالکی است به جای مالک دیگر این مهم است خب شرط اینکه مالکی به جای مالک دیگر بنشیند شخصی به جای شخص دیگر بنشیند چیست؟ پیوند است اگر پیوندی بین شخص بعدی و شخص قبلی باشد با غیبت شخص قبلی شخص بعدی حضور پیدا می‌کند با ممات شخص قبلی شخص بعدی حیات پیدا می‌کند بالأخره دو خصوصیت هست یکی اینکه در ارث شخص به جای شخص می‌نشیند مالک به جای مالک می‌نشیند حتی عوض و معوض هم نیست که دو شخص جابجا بشوند نظیر نکاح، نکاح مثل بیع نیست بیع ثمن و مثمن عوض می‌شود ولی در نکاح وزان زوج و زوجه وزان ثمن و مثمن هست از بعضی از جهات فقهی این آن هم نیست شخصی که تصرفش مستور می‌شود شخص دیگر به جای او می‌نشیند این یک نکته و برای اینکه دومی به جای اولی بنشیند پیوند لازم است این نکته دوم آن نکته اول این هم نکته دوم اینجا به قرارداد نیست پیوند است هیچ کسی به جای پدر نمی‌نشیند مگر پسر در طبقات ارث همین‌ طور است دیگر پس در ارث مال به جای مال نمی‌نشیند صاحب مال به جای صاحب مال نمی‌نشیند یک و شرط این خلافت و جابجایی هم پیوند است دو
‌پرسش ...
پاسخ: آخر مال را شما عوض می‌کنید می‌گویید «بعت هذا بهذا» مالک که به جای مالک نمی‌نشیند که این ثمن از کیسه مشتری خارج می‌شود و به جای او مثمن می‌آید مثمن از کیسه بایع خارج می‌شود و به جای او ثمن می‌نشیند این مالها جابجا شده آن مال رفته و به جایش این مال آمده این مال رفته و به جایش آن مال آمده بنابراین در مسئله ارث این دو نکته جوهری معتبر است خب و قسمت مهم آیات هم جریان کسب است و اجر است و بیع و شرا و امثال ذلک است ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ هست ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ ٭ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بَأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ و مانند آن هست تجارت هست بیع هست شراء هست اشترا هست اجر هست اما ارث کم است خب حالا که ارث شد پس این شخص باید به جای مالک اولی بنشیند این قسمتش در قرآن تأمین است برای اینکه فرمود وقتی بهشتیان وارد بهشت شدند ﴿لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاؤُونَ﴾ هر کاری بخواهند انجام می‌دهند این ﴿لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاؤُونَ﴾ یعنی مشیئت اینها در طول علل پیدایش اشیاء بهشتی است این‌طور نیست که انسان در بهشت مثل دنیا باشد که تابع خصوصیتهای زمان و زمین باشد که بلکه خصوصیتهای زمین و امثال زمین تابع اراده بهشت است حالا کجا قصر باشد کجا باغ هر جا بهشتی بخواهد کجا درخت باشد کج چشمه هر جا او بخواهد او می‌خواهد امروز اینجا درخت باشد آینده می‌خواهد اینجا چشمه باشد هر جا بخواهد این‌طور نیست که باغهایی باشد انسان ناچار است که این درخت را برای همه داشته باشد یا اب را همیشه داشته باشد ذیل کریمه ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾ یعنی در بهشت چشمه‌هایی است که بهشتیان مفجر آن عیون‌اند اینها این چشمه‌ها را می‌جوشانند آنجا مرحوم امین الاسلام نقل کرد که بهشتی اگر با دستش یک خطی بکشد چشمه می‌جوشد اشاره نکند جای دیگر خط بکشد جای دیگر چشمه می‌جوشد مثل دنیا نیست که چشمه جای مشخصی است و انسان تابع چشمه است که خب وقتی ﴿لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاؤُونَ﴾ هرچه انسان در بهشت بخواهد پدید می‌آید ولی غیر از حق و حسن چیزی نمی‌نخواهد آنجا اصلا قبیح نیست تا قبیح طلب کند پس معلوم می‌شود که اشیای بهشتی تابع اراده بهشتی‌اند ﴿لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاؤُونَ﴾ چنین شخصی چون متخلق به اخلاق الهی شد آیت الهی شد می‌شود خلیفة الله وقتی خلیفة الله شد به جای مستخلف می‌نشیند و چون با او ارتباط دارد بهشت را از او به ارث می‌برد پس این دو نکته جوهری محفوظ است که خلیفه خدا به جای خدا می‌نشیند که خلیفه معنایش همین است و اینکه خلیفه خدا به جای خدا نشست محصول آن پیوندی است که بین عبد و مولی است این شخص به وسیله عبادت «الصلاة قربان کل تقی» «الصوم قربان کل تقی» «الزکات قربان کل تقی» «الحج قربان کل تقی» «الجهاد قربان کل تقی» مرتب قربان است هر عملی که انسان را به خدا نزدیک کند قربانی اوست دیگر، دیگر قربانی اختصاصی به روز دهم که ندارد گاو و گوسفند که نیست که نماز قربانی است روزه قربانی است هر عملی که «یتقرب به العبد من المولی» قربانی اوست با این اعمال صالحه قربانی شد قربان شد قربان شد «بار دیگر از ملک قربان شوم» نه تنها پران شوم از او مقرب‌تر می‌شوم خب این قربان، قربان، قربان تا به جایی رسید که استحقاق خلافت پیدا کرد حالا به جای الله می‌نشیند این است که ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ از چنین انسانی به منزله ﴿کُنْ﴾ از الله است خدا می‌فرماید ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ می‌شود این مومن صالح می‌گوید ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ درخت سبز می‌شود بهشت روییده می‌شود چشمه می‌جوشد و مانند آن ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُنَ فِیهَا﴾ این معنی ارث است حالا آنچه در طلیعه سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آمده است که ﴿الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾ در ضمن آن روایتی هم هست آن روایت این است که خداوند برای هر انسانی جایگاهی در بهشت و جایگاهی در دوزخ معین کرده است اگر کسی کافر شد ـ معاذ‌الله ـ مومن جای او را ارث می‌برد این است که گفته شد ﴿الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾ این روایت فی الجمله صحیح است معتبر می‌تواند باشد و معنایش هم قابل قبول می‌تواند باشد اما گوشه‌ای از رمز و راز را حل کرده نه آن اصل را خب حالا آن سهمی که خودش داشت چه؟ چون این دارد ﴿نُودُوا أَن تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ برای زیدی که مومن است و عمل صالح شما قبول کردید برابر آن روایت که خداوند برای هر انسانی جایی در بهشت معین کرده جایی در دوزخ حالا اگر کسی تبه کار بود ـ معاذ‌الله ـ به طرف جهنم حرکت کرد جای او را انسان مومن تصاحب می‌کند لذا تعبیر ارث شده است چون از غیر به او می‌رسد خب جای خودش که برای خودش ست این چه؟ این را چطوری توجیه می‌کنید اینکه از غیر به او نرسیده درحالی که آیاتی که دارد ﴿تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن کَانَ تَقِیّاً﴾ یا ﴿تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ و مانند آن شامل تمام بخشهای بهشت می‌شود نه آن بخشی که مؤمن از کافر ارث برده است و این تعبیر هم درباره جهنم نیامده پس این دو نقص خیلی از روایات است که انسان نمی‌فهمد علمش را به اهلش ارجاع می‌دهد او نمی‌تواند مشکل ارث را حل بکند چون دربارهٴ جهنم به جهنمیها گفته نمی‌شود این جهنمی است که شما ارث بردید برای اینکه برای هر کسی جایی در جهنم معین شده است کسی که راه ایمان را طی کرده آن جایش خالی است کسی که راه کفر و عناد را طی کرده گذشته از اینکه جای خودش را می‌گیرد جای دیگری را هم می‌گیرد خب به او نمی‌گویند این دوزخی است که شما ارث بردید در اثر کفرتان که ارث آن است که انسان با مورِّث راستین پیوند برقرار کنم مورث راستین هم خداست به دلیل اینکه ﴿إِنَّ الأرْضَ لِلّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ﴾ خب سماء چه؟ ﴿لِلّهِ مِیرَاثُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ او هم وارث است هم مورث هم ﴿إِنَّ الأرْضَ لِلّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ﴾ اصل از آن او بود و هم ﴿أَنَّ الأرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ﴾ خب ﴿إِنَّ الأرْضَ لِلّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ﴾ آن ﴿مَن یَشَاء﴾ چه کسی است؟ فرمود ﴿أَنَّ الأرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ﴾ آن عباد صالح کسانی‌اند که خدا زمین را به آنها ارث می‌دهد اینها به جای الله می‌نشینند می‌شوند خلیفة الله فی الارض لذا اگر ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الأرْضَ﴾ است کار الهی می‌کنند اگر ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ﴾ است کار الهی می‌کنند اگر ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ﴾ است کار الهی می‌کنند به هر جا دست بزنند یا اصلاح می‌کنند با به اذن خدا اماته می‌کنند یا احیا خب بنابراین آنکه با خدا پیوند دارد به جای خدا در مقام فعل می‌نشیند می‌شود وارث الله این می‌شود ﴿الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾ فردوس از آن خداست اینها خلیفه خدایند به جای خدا می‌نشینند تصرف در فردوس می‌کنند ﴿مَّا یَشَاءُ﴾ آن روایت اگر معنایش قابل قبول باشد باید درباره جهنمیها هم بگوییم یک و از آن جهت دیگرش اشکالش این است که این قسمتی که خود بهشتی که از آن خود او بود به او رسید چه؟ چون برای هر کسی منزلی در بهشت هست منزلی در جهنم حالا آن منزلی که از آن خود او بود با عمل صالح به او رسید چه؟ این را شما چگونه با ارث حل می‌کنید خب بنابراین اینکه وجود مبارک امام باقر به قطاده فرمود تو به چه چیزی فتوا می‌دهی گفت من به قرآن فتوا می‌دهم با اینکه او مرجع علمی و رسمی حوزه اهل سنت بود خب تفسیری دارد خیلی از مفسران حرف قطاده را نقل می‌کنند حضرت فرمود تو چگونه به قرآن فتوا می‌دهی در حالی که «و ما ورثک الله من کتابه حرفا» تو این علم‌الدراسه را داری درسها را خواندی اما علم‌الوراثه را که نداری با چه کسی ارتباط داری با چه کسی مرتبطی تا ارث ببری یک حرف ازعلم‌القرآن را ارث نبردی این هم کتاب را فرمود ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾ این ارث‌القرآن است بنابراین به بهشتیها می‌گویند ﴿وَتِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ و یکی از بهترین دعاهای خلیل حق همان است که در سورهٴ «شعرا» آمده است که ﴿وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «شعرا» خواسته خلیل حق را که ذکر می‌کند آیهٴ 85 این است ﴿وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ﴾ آن آیات دیگری هم که قرائت شده است مراجعه می‌کنید مطالعه می‌فرمایید.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:47

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی