display result search
منو
تفسیر آیات 23 تا 25 سوره اعراف _ بخش اول

تفسیر آیات 23 تا 25 سوره اعراف _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 63 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 23 تا 25 سوره اعراف _ بخش اول"
محور کار شیاطین اندیشهٴ انسان است
خبر واحد حجّت نیست، مگر متواتر باشد یا خبر واحد محفوف به قرینه قطعیّه
برای علم یا اقامه برهان عقلی یا دلیل نقلی معتبر

أَعوذُ بِالله مِنَ الشّیطٰانِ الرَّجیم
بِسمِ الله الرّحمٰنِ الرَّحیم
﴿قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ ٭ قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ ٭ قَالَ فِیهَا تَحْیَوْنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ﴾

در جریان آدم و حوّا(سلام الله علیهما) و وسوسه ابلیس مطالب فراوانی که بخشی مربوط به سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بود و بخشی مربوط به سورهٴ مبارکه‌ٴ «اعراف» که محل بحث است بود تا حدودی گذشت، چندتا سؤال مانده است که آن هم بازگو بشود إن‌شاءالله وارد بحث بعدی بشویم.
سؤال اوّل این است که این جریانی که شیطان وارد دهان مار شد و از راه مار وسوسه کرد این سند معتبری ندارد و بخشی از اینها به اسرائلیات وابسته است، گروهی از یهودیها عالماً عامداً خرافاتی را هم در دین خودشان جمع کردند هم در دین اسلام، آنها که ﴿یُحِرِّفُونَ الکَلِمَ عَن مَواضِعِه﴾ همان گروه با دسیسه‌هائی وارد اسلام شدند، بوسیله کعب‌الاحبارها امور جعلی را به اسلام اسناد دادند. در این گونه از مسائل که به مسئله فقهی یا اخلاقی یا حقوقی برنمی‌گردد مستحضرید که خبر واحد حجت نیست آن هم مخصوصاً اخباری که به یهودیها منتهی می‌شود، اینکه شیطان وارد دهان مار شد و از راه دهان مار وسوسه کرد این تامّ نیست و یا اینکه اوّل از راه حوّا آدم(سلام الله علیه) را فریب داد این هم درست نیست گرچه در بعضی از روایاتی که در تفسیر نور‌الثقلین و امثال ذٰلک آمده است اینها مطرح است، چون در قرآن کریم دارد که مستقیماً شیطان با خود آدم(سلام الله علیه) تماس گرفت یا با هر دوشان تماس گرفت، یا ﴿فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ﴾ است ﴿قَالَ یَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لا یَبْلَى﴾ .
مطلب بعدی آن است که چون روایات در این گونه ازموارد حجت نیست مگر اینکه حکم فقهی یا اخلاقی یا حقوقی را به همراه داشته باشد، این که گفته می‌شود شیطان به اشکال گوناگون در می‌آید و اصولاً جنّ این طور است معنایش این نیست که اینها نظیر یک موم به صورتهای گوناگون در می‌آیند که تغیّرات مادّی داشته باشند چون محور کار شیاطین اندیشهٴ انسان است و خودش هم گفته که ﴿لأُزَیَّنَنَّ لهُم فی‌الأرض﴾ ﴿و لأُمَنِیَنَّهُم﴾ ﴿لأضِلَّنَّهُم﴾ ﴿وَ لأغوِیَنَّهُم﴾ همه این کارها در محدوده ادراک و اندیشه است آنگاه در محور ادراک اندیشه انسان به صورتهای گوناگون ظهور می‌کند این بیش از تمثّل از او استفاده نمی‌شود امّا تجسّم که فوق تمثّل است این یک برهان عقلی یا نقلی می‌خواهد، این‌گونه از امور چون حکم فقهی یا اخلاقی یا حقوقی نیست خبر واحد حجّت نیست، اگر بخواهد اخبار در این‌گونه از موارد حجت باشد یا باید متواتر باشد یا خبر واحد محفوف به قرینه قطعیّه، بنابراین نمی‌شود گفت به اینکه دین می‌گوید شیطان که جنّ است به اشکال گوناگون درمی‌آید واقعاً، یعنی تغییر مادّی می‌دهد، تغییر ماهوی می‌دهد، گاهی به صورت حیوانات پرنده در ‌می‌آید گاهی به صورت حیوانات «یمشی علی رجلیه»، گاهی به صورت حیوانات «یمشی علی بطنه»، گاهی به صورت حیوانات «یمشی علی أربع»، اثبات این کار آسانی نیست چون اینها نه حکم فقهیست نه حکم اخلاقی نه حکم حقوقی که باید و نباید برای آن باشد اولاً و چون مربوط به جهان‌بینی است و علوم نظریست خبر واحد در آنها حجت نیست ثانیاً و اگر کسی بخواهد علم پیدا کند باید یا برهان عقلی اقامه کند یا دلیل نقلی معتبر و دلیل نقلی معتبر در این‌ گونه از امور یا خبر واحد محفوف به قرینه قطعیّه است یا خبر متواتر، بنابراین اثبات اینکه واقعاً شیطان تغییر ماهوی می‌دهد، تغییر مادّی می‌دهد کار آسانی نیست البته تمثلات فراوانی دارد آن تمثلات در اندیشهای انسان هست همان‌طوری که در رؤیا انسان صور گوناگون می‌بیند گاهی در حالت بیداری به همین صورتها در می‌آید و گاهی انسان اینجا نشسته است و می‌بیند که یک کسی به او گفته است یا صدایی را می‌شنود، اینها همان تتمثلات شیطانیست چه اینکه اگر در طرف فضیلت باشد آن هم تمثلات فرشته و الهیست.
مطلب دیگر آن است که اینکه در بحث دیروز اشاره شد ذات اقدس الهی کارش محکوم به قانون نیست برای آن است که خدا حاکم مطلق است﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ ، هرگز خدا مقهور تحت قانونی قرار نمی‌گیرد، قانون از فعل خدا انتزاع می‌شود، اگر بخشهائی مربوط به بود و نبود بود یعنی مربوط به علوم تجربی بود نظیر بالاخره ریاضی و طبیعی و امثال ذٰلک و کار حق بود انسان با برهان می‌تواند بگوید چنین کاری را یقیناً خدا می‌کند و اگر چنانچه باطل بود می‌گوییم یقیناً نمی‌کند، بود و نبودش به این صورت است و در بحثهائی که خود خدا به عنوان ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإحْسَانِ ... وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ یا ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً﴾ ﴿وَلاَ یِظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾ ﴿وَمَا رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ﴾ این به معنای «یحرم علیه الظلم» نیست نظیر آنچه که در احکام تکلیفی انسان ذکر می‌شود که ظلم بر بشر حرام است انسان بگوید ظلم بر خدا حرام است که یک کتاب فقهی انسان برای ذات اقدس الهی تدوین بکند که خدا(معاذ الله) برابر این قوانین فقهی مکلّف باشد، این‌چنین نیست بلکه ظلم و سایر قبایح و محرمات ریشهٴ تکوینی دارد، منشأش نقص است و چون نقص درباره ذات اقدس الهی محال است قهراً کاری که ظالمانه باشد «یمتنع عن الله» خواهد بود نه «یحرم علی الله»، یقیناً خدا ظلم نمی‌کند، یقیناً خدا عدل می‌کند نه اینکه «یجب علیه عن یعدله، یجب علیه عن یأمر بالعدل و الإحسان، یحرم علیه أن یأمر بالفحشاء و المنکر» این‌چنین نیست.
و امّا آنچه که از بیان امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفهٴ سجادیه آمده است که «یا من لاتبدّل حکمته الوسائل» این یک اصل حاکمی است بر همه نصوص، البته این اصل از سایر مطالب قرآنی و امّهات روایی هم استفاده می‌شود ولی این مضمون که در صحیفه سجادیّه هست بر ظاهر ادلّهٴ نقلی دیگر حاکم است؛ یعنی اگر ذات اقدس الهی به ما دستور داد شما دعا کنید من اجابت می‌کنم، اگر سؤال کنید من به شما عطا می‌کنم، اگر شکر کردید من افزوده می‌کنم همه اینها برابر با حکمت است، هرگز ممکن نیست کسی با دعا با توسل با شکر با نیایش و مانند آن کاری که برخلاف حکمت است از خدا بخواهد و خدا آن را انجام بدهد «یا من لاتبدّل حکمته الوسائل» . قهراً آنچه که در دعای ابو‌حمزهٴ ثمالی و مانند آن آمده است که «تفعل ماتشاء و لا تفعل ما یشاء» هرچه که خواستی انجام می‌دهی یعنی برابر با حکمت، البته آنچه را که وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) فرمود ریشه قرآنیش همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» آمده. در سورهٴ «آل‌عمران» تقریباً ده چیز است که در دو آیه کنار هم ذکر شده و جزء غرر آیات سورهٴ «آل‌عمران» هم بود که بحثش گذشت و آن این است که ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیَدِکَ الخَیْرُ إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ ٭ تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیلِ وَتُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ﴾ این دوتا آیه که جمعاً ده فضیلت از اسمای حسنای الهی را ذکر می‌کنند اینها را گفته‌اند جزء آیاتیست که خواندش در تعقیبات نماز خوب است، می‌بینید همه آیات الهی نور است امّا در تعقیبات نماز می‌گویند ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ﴾ بخوانید، این آیات سورهٴ «آل‌عمران» را بخوانید، آیات پایانی سورهٴ «بقره» را بخوانید که ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ دیگر نمی‌گویند در تعقیبات ﴿تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ﴾ را بخوانید، خب آن هم آیه است آن هم سوره است، آن هم قرآن است، آن هم نور است امّا هر کدام از این آیات بالاخره یک حکم کلیدی خاص خود را دارند دیگر این‌طور نیست که حالا به ما اصرار بکنند بگویند که شما در نوافل﴿تَبَّتْ یَدَا﴾ بخوانید، یا در تعقیبات نماز ﴿تَبَّتْ یَدَا﴾ بخوانید، امّا می‌گویند در نوافل﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ﴾ بخوانید، سورهٴ «اخلاص» بخوانید، در تعقیبات﴿آمَنَ الرَّسُولُ﴾ بخوانید، ﴿قُلِ اللَّهُمَّ﴾ برای اینکه اینها محتوای بلندتری دارند.
خب در پایان آن آیه اوّل که فرمود﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ﴾ بعد از اینکه فرمود خدایا نه تنها تو مالک هستی بلکه مَلِک هستی، نه تنها مَلِک هستی مالک ملک هم هستی، اگر دیگران به قدرت می‌رسند تو قادر بر اعطا قدرت هستی، تو قادر بر اعطا سلطنت هستی، بعد همه کارها را که به خدای سبحان اسناد داد آنگاه فرمود بگویید ﴿بِیَدِکَ الخَیْرُ﴾ خب چیزی که مطابق با حکمت است خیر است، چیزی که مطابق با حکمت نباشد که خیر نیست. بنابراین از این جملهٴ نورانی که در پایان آیه ذکر شده است و آن حکمی که در پایان آیه ذکر شده است به منزلهٴ دلیل محتوای خود آیه است، ضامن مضمون و محتوای خود آیه است، معلوم می‌شود به اینکه﴿تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاءُ﴾ یعنی آنجا که خیر است، ﴿تَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاء﴾ آنجا که خیر است، یعنی برای نظام خیر است، برای کلّ جهان خیر است، ممکن است عدّه‌ای سود ببرند و عدّه‌ای متضرّر بشوند امّا در جمع این کار خیر است.﴿بِیَدِکَ الخَیْرُ﴾ و این تقدیم خبر هم مفید حصر است که تنها خیر در دست توست. قهراً آنچه در دعای ابو‌حمزهٴ‌ ثمالی و مانند آن آمده است هم برابر با آنچه در دعای صحیفهٴ سجادیه آمده است تنظیم خواهد شد که «یا من لاتبدل حکمته الوسائل» و هم برابر بخش پایانی این آیه سورهٴ «آل‌عمران» گفته‌ می‌شود که ﴿بِیَدِکَ الخَیْرُ﴾
پرسش ...
پاسخ: بله دیگر، نه جهان جهان أحسن است امّا أحسن بودن در این است که انسان بیازماید، اگر چنانچه أحسن از این ممکن بود و ذات اقدس الهی(معاذ الله) نیآفریده بود این برای آن است که یا نمی‌دانست یا نمی‌توانست یا بخیل بود و التّالی باصله مستحیل فالمقدم مثله، از این زیباتر ممکن نیست چون اگر از این بهتر ممکن بود و خلق نمی‌شد، این مقدم قیاس، یا برای آن است که خدا نمی‌دانست در حالی که او﴿بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ﴾ یا برای اینکه او نمی‌توانست در حالی که او ﴿عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ﴾ یا نه هم می‌دانست و هم می‌توانست ولی عالماً عامداً (معاذ الله) بخل ورزید در حالی که او ﴿یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ﴾ اگر نظامی بهتر از این ممکن بود و خدا خلق نکرده بود إمّا للجهل است أو للعجز است أو للبخل و التّالی باصله محال فالمقدم مثله، لذا عالم از این زیباتر فرض نخواهد شد منتها ما اگر جهان را روی نقشه ببینیم آنگاه است که اعتراضی نمی‌کنیم ما البته موظفیم أمر به معروف بکنیم نهی از منکر بکنیم و گاهی هم متأثّر می‌شویم از این جهت که علم ما محدود است امّا نمی‌دانیم اسرار چیست؟ راز و رمز چیست؟ چه کاری در پشت پرده است؟ و چه منافعی در جمع نصیب جهان خواهد شد؟ در عین حال که خود خدا می‌فرماید به اینکه:﴿الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ﴾ امّا آن فسادهائی که مال عالم است مال آدم است و از راه آدم به دامن عالم می‌رسد آنها مستثناست، فرمود: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ﴾ امّا آنچه را که ذات اقدس الهی آفرید نیکو آفرید، هیچ گلی از این زیباتر نیست حالا یک کسی می‌آید آن را پژمرده می‌کند آن دیگر حساب شخصی خودش است.
خب مطلب دیگر آن است که چون کار خدا بر اساس حکمت است یک حکیم هرگز خلف وعده نمی‌کند، این محال است یعنی خلف وعده «یمتنع عن الله» است نه «یحرم علی الله»، خلف وعید مخالف با حکمت نیست، ممکن است خدا کسی را تهدید بکند ولی عمل نکند، کجا عمل می‌کند کجا عمل نمی‌کند خودش می‌داند چون اسرار را خودش می‌داند.
حالا رسیدیم به آیه سورهٴ مبارکهٴ «زمر» و آیه سورهٴ مبارکهٴ «نساء»، در سورهٴ «زمر» فرمود: «اگر کسی توبه کرد ما تمام توبه‌ها را می‌پذیریم، هر گناهی را هر گنهکاری که توبه بکند ما می‌بخشیم ﴿إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾ هم نسبت به ذنوب موجبه کلّیه است هم نسبت به مسلمین موجبهٴ کلّیه است چون فرمود ﴿أَنِیبُوا إِلَی رَبِّکُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِن قَبْل﴾ این سیاق آیات سورهٴ «زمر» سیاق انابه و توبه است نه بدون توبه، در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که سیاقش بدون توبه است فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾ البته اگر کسی مشرک بود و توبه کرد توبه او مقبول است مشمول موجبه کلّیه سورهٴ «زمر» خواهد بود برای اینکه الیوم هم اگر هر مشرکی توبه بکند توبه او مقبول است در صدر اسلام هم بالاخره مشرکین توبه کرده بودند و توبه آنها پذیرفته شده بود امّا اینکه فرمود ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾ یعنی بدون توبه ﴿وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾ یعنی بدون توبه ﴿وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾ امّا ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾ لذا هر تبهکاری بین خوف و رجاست، هیچ‌گاه مغرور نخواهد شد چون از آن طرف هم وعید الهیست. امّا حالا آنجا که فرمود﴿لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾ آیا این خبر است یا انشا؟ محتمل است این هم انشا باشد و محتمل است که بعضی از مشرکین را ذات اقدس الهی ببخشد حالا اگر یک مشرکی را خدا بدون توبه بخشید کار محالی انجام داد؟ نه، وقتی محال است که این کار قبیح باشد، ما از کجا می‌دانیم آن کار قبیح است؟ اگر خدای ناکرده قبیح بود که یقیناً انجام نمی‌دهد حالا خیلی از مشرکین بودند که همین شهدا نوه‌های آنها هستند چون اجداد ما قبل از اسلام بالاخره گبر بودند، بعد هم که اسلام آمد یک عدّه فوراً قبول کردند نورانیّت اسلام را، یک عدّه با سربازان اسلام درگیر شدند و کشته شدند، حالا فرزندان همانها در دفاع مقدس هشت‌ساله به شربت شهادت رسیدند، حالا اگر ذات اقدس الهی به برکت بعضی از این شهدا اجدادشان را بیامرزد این خلاف حکمت است؟
پرسش ...
پاسخ: نه، یعنی طوری باشد که محال باشد، محال باشد که ذات اقدس الهی این را ببخشد این‌چنین نیست، البته خود خداوند فرمود به اینکه، تهدید کرد اگر کسی این کار را بکند من تبدیل می‌کنم او را بالاخره این عمل که می‌خواهد به آتش تبدیل بشود فاعل می‌خواهد یا نه؟ این عمل که آتش نیست؟ اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً﴾ یعنی واقعاً مال یتیم خوردن نار است؟ اگر واقع باشد که خود یتیم دارد می‌خورد دیگر چه‌ طور نار نیست؟ ولّی یتیم که به اذن او، وصیّ او به اذن او دارد مصرف می‌کند چون دارد ﴿مَن کَانَ غَنِیّاً فَلْیَسْتَعْفِفْ وَمَن کَانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوف﴾ حالا اگر کسی وصی بود و متمکّن بود چیزی نگیرد، این زحمتی که می‌کشد «لله» باشد و اگر کسی وضع مالیش خوب نبود، نیازمند بود خب به اندازهٴ نیازش بگیرد، خب عین مال خارجیست دیگر، یتیم دارد می‌خورد، ولیّ او دارد می‌خورد، وصیّ او دارد می‌خورد و طیّب و طاهر است، بیگانه هم دارد ظلماً می‌خورد این معلوم می‌شود که ذات اقدس الهی همین که مال حرام شد او را «یبدّله ناراً»، اگر نانی بخواهد به نار تبدیل بشود مبدّل می‌خواهد خود به خود که نیست، یک واهب الصّوری که یصوّره آن مصور صورت ناریّه به این مادّه می‌دهد، اوست که باید تبدیل بکند، حالا اگر دید مصلحت در این است که تبدیل نکند و از این گناه صرف نظر بکند برای اینکه نوهٴ او نظام را حفظ کرده، اسلام را یاری کرده،
پرسش ...
پاسخ: چه استحاله‌ای دارد؟
پرسش ...
پاسخ: خب بسیار خب پس معلوم می‌شود که ذات اقدس الهی گاهی در اثر استحقاق بعضی از افراد آینده از گناهان گذشته ممکن است بگذرد البته، این هم خبر نیست این هم در حدّ احتمال است، غرض آن است که این شخصی که حالا رفته میدان جبهه و شهید شد این هم مستحقّ چیزی نیست هر کس هم که در راه رضای خدا کار بکند هر چه بیشتر کار می‌کند بیشتر بدهکارتر می‌شود، شهید از دیگران بدهکارتر است برای اینکه ذات اقدس الهی لطفی نسبت به او کرد نسبت به دیگران نکرد، آنها که به جائی رسیده‌اند خود را بدهکارتر می‌بینند، این است که امام سجاد عرض می‌کند که خدایا «کلّما قلت لک الحمد وجب علیّ لذلک أن أقول لک الحمد» اگر من یک بار توفیق پیدا کردم گفتم ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾ بر من واجب است که برای این حمد حمد دیگر بکنم، من که توفیقی پیدا کردم زبانم به نام تو متبرّک شده است،
پرسش ...
پاسخ: البته﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ﴾
پرسش ...
پاسخ: بله حالا اگر فرمود:﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ﴾ این إخبار است یا إنشا؟ ممکن است نافع باشد حالا اگر یک کسی مشرک بود به خودش ظلم کرد، نوه‌ای پیدا کرد که با خونش هزارها نفر را زنده کرد اگر ذات اقدس الهی به برکت آن نوه شهیدش از جرم آن جدّ مشرک بگذرد این محال است؟ ما که نمی‌دانیم که، این می‌شود وعید، فقط ما برابر دوتا اصل کلّی اطمینان داریم، یکی اصل کلّی که در ذیل این آیه سورهٴ «آل‌عمران» است﴿بِیَدِکَ الخَیْرُ﴾ هر چه خیر است از خدا صادر می‌شود، اگر(معاذ الله) این خیر نباشد نمی‌کند اصل کلّی دیگر آن است که در صحیفه سجادیّه است «یا من لا تبدّل حکمته الوسائل» .
حالا اگر(معاذ الله) شهادت یک شهیدی بخواهد وسیله بشود که ذات اقدس الهی یک مشرک، تبهکاری را بیامرزد که این بر خلاف حکمت است هرگز چنین چیزی نیست، حالا اگر مطابق با حکمت بود مخالف با حکمت نبود برهانی داریم بر استحالهٴ چنین مغفرتی؟ که بگوئیم حتماً خدا نباید ببخشد، همچین دلیلی نداریم که. امّا اگر کسی شهادت نصیب او شد، فتح و پیروزی نصیب او شد جانباز شد آزاده شد این از دیگران بدهکارتر است برای اینکه خدا بر او منّت نهاد و دینش را به دست او زنده کرده است، این است که امام سجاد عرض می‌کند: خدایا هر وقت من گفتم الحمد لله بر من واجب است که حمد دیگر بکنم برای اینکه من بدهکار شدم «منتک ابتداء» این هم یکی از بیانات دیگر امام سجاد(سلام الله علیه) است، عرض کرد خدایا هر کاری که تو می‌کنی همه‌اش ابتدائیست، این‌چنین نیست که حالا ما برای تشویق دیگران می‌گوئیم «پاداش» و خودت هم به عنوان تشویق فرمودی: جزاء، آخر ما برای خودمان کار بکنیم از تو مزد بگیریم؟ خودت فرمودی أجر برای تشویق فرمودی جزا برای تشویق فرمودی، خب چون که با کودک سر و کارت زبان حرف کودکیست دیگر، الآن شما به فرزندتان می‌گوئید اگر این کار را کردید این‌قدر من به شما جایزه می‌دهم، او برای خودش درس می‌خواند، برای خودش رشد می‌کند، این‌چنین نیست که برای شما درس بخواند که ولی تعبیر اجر می‌کنید، جایزه می‌کنید، خب این است که ذات اقدس الهی فرمود اگر این کار را کردید ما به شما اجر می‌دهیم با اینکه خودش در سورهٴ «ابراهیم» فرمود: ﴿فَإِنَّ اللّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ﴾ خب ما برای خودمان کار می‌کنیم از او مزد می‌گیریم، این تعبیر مزد پس تعبیر تشویقی است دیگر، چه طور؟ آن وقت اتحاد عوض و معوّض خواهد شد که
در جریان بیع فرمود ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ﴾ پس این هم که محال است اگر ما بخواهیم به ظواهر الفاظ، یا لااقل باطل است اگر بخواهیم این الفاظ را به ظواهرشان ابقا بکنیم، خب اتحاد عوض و معوّض که باطل است، مگر ما واقعاً مالک مال و جان هستیم که به خدا می‌فروشیم؟ اصل مالکیّت را ذات اقدس الهی برای حفظ روابط فردی و اجتماعی در بین بشر امضا کرده است امّا واقعاً در برابر خدا مالک چیزیست که بعد به خدا بفروشد؟ این واقعاً بیع حقیقیست؟ اینکه فرمود ﴿مَنْ أَوْفَی بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِه﴾ یعنی بیع حقیقیست؟ یا ثمن و مثمن هر دو مال اوست؟ خب اگر ثمن و مثمن هر دو مال اوست که اتحاد عوض و معوّض است چنین بیعی باطل است دیگر، آن وقت مال‌الاجاره و کار مورد اجاره هر دو مال خود انسان است، انسان برای خودش کار می‌کند از او مزد می‌گیرد، این برای تشویق است مثل اینکه طبیب به بیمار بگوید اگر به نسخهٴ من عمل کردی من مزدی به تو می‌دهم و آن مزد من سلامتی توست یعنی با این عمل به نسخه سالم می‌شوی، تعبیر اجر که در قرآن دارد همین است، اینکه فرمود﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾ بعد در بخش دیگر فرمود﴿مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ﴾ در نماز شب همین طور است، اتّخاذ سبیل همین طور است، اوّل لسانش لسان اجر است بعد وقتی که آدم آگاه شد، عالم‌تر شد یک قدری بالا آمد فرمود که: اینکه من گفتم به سود توست ﴿مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ﴾ ما که چیزی نخواستیم از شما که
پرسش ...
پاسخ: نمی‌بخشد دیگر یعنی اینکه خبر نیست، اینکه خبر نیست که اگر خدای ناکرده مثلاً خدا یک مشرکی را ببخشد بگوئیم دروغ شده، کذب شده، این جمله در مقام تهدید است. کجا می‌بخشد کجا نمی‌بخشد؟ غالباً موافق حکمت است، البته غالباً.
پرسش ...
پاسخ: نمی‌بخشد ولی تهدید است دیگر مثل اینکه فرمود اگر این کار را بکنی ما عذاب می‌کنیم، جهنّم می‌بریم همه اینها این طوری است، یک بخشی مربوط به اخبار است مثل اصل جریان معاد، این خبر است لاریب فیه، چون خودش فرمود﴿إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ ، این خبر است، بهشت خبر است جهنّم خبر است، سوختن فی‌الجمله خبر است، بهشتیان در بهشت متنعم می‌شوند خبر است، صراط خبر است، حساب خبر است، میزان خبر است، تطایر کتب خبر است، انطاق جوارح خبر است، اینها خبر است اینها محال است خلاف در بیاید، اینها خبر است امّا درباره زید که تهدید کرد فرمود اگر کسی این معصیت را بکند من او را به جهنّم می‌برم، حالا زید این معصیت را کرده اینجا خبر است یا وعید است؟
پرسش ...
پاسخ: نه اینها تهدید است.
پرسش ...
پاسخ: نه آنها که نه دوتا حرف است اگر چنانچه دربارهٴ آن خطوط کلّی که عرض شد آنها همه خبر است و اگر (معاذ الله) اختلاف باشد خلاف دربیاید کذب لازم می‌آید، این محال است، این که در دعای عهد و مانند آن «إنّ الموت حقّ و الجنة و النّار حقّ» اینها خبر است امّا حالا زیدی که معصیت کرده ذات اقدس الهی فرمود هر که معصیت بکند من این را عقاب می‌کنم حالا نسبت به چون قضیه بنابراین موجبهٴ کلّیه است که فرمود هر کسی معصیت بکند ما آن را عقاب می‌کنیم، حالا در بین اینها بعضی مشمول شفاعت‌اند بهضی‌ها مشمول لطف الهی‌اند «آخَرُ مَن‌یَشفَعُ أرحَمُ الرَّاحِمِین» خودش خواست ببخشد، حالا این زید را خواست بخشد این محال است که اگر ببخشد مثلاً می‌شود کذب؟ یا نه درباره این موارد جزئیّه وعید است؟ وعد و وعید انشا هستند منتها روی دو اصل کلّی عمل می‌شود، یکی برابر سورهٴ مبارک «آل‌عمران» که هر جا خیر است خدا می‌کند که اگر چیزی شرّ بود و قبیح بود(معاذ الله) از خدا محال است که صادر بشود یک، و یکی هم برابر آن صحیفهٴ سجّادیّه که فرمود: «یا من لاتبدل حکمته الوسائل» ، حالا شفاعت همه انبیا هم باشد اگر کسی دینش مرضی نباشد فرمود: من این شفاعت را قبول نمی‌کنم﴿لاَ یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضَی﴾ یا ﴿لاَّ یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْد﴾ آن هم محدوده‌اش را مشخص کرده لذا دربارهٴ خیلیها فرمود﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ﴾ بالاخره یک جایی که خیر باشد یک، حکمت باشد دو، اگر چنین چیزی شد ما دلیلی نداریم بر استحالهٴ این کار، جاهای دیگر غالباً مطابق با خیر نیست، غالباً مطابق با حکمت هم نیست، حکم غالب غیر از حکمت دائم است.
امّا اینکه گفته شد اگر کسی حالا شهید شد جانباز شد اینها استحقاق دارند این هم درست نیست، برای اینکه تعبیرات استحقاق و امثال استحقاق تعبیرات تشویقی است وگرنه کیست که بر خدا استحقاق حقّ داشته باشد؟ که حالا اگر ذات اقدس الهی پاداش به این ندهد مثلاً بشود ظلم، برای اینکه هر دو نعمت برای اوست. حالا ما در شبهای ماه مبارک رمضان از ذات اقدس الهی مسئلت کردیم گفتیم تو که دینت را حفظ می‌کنی، توفیق بده که آن دین به دست ما حفظ بشود «و تجعلنی ممّن ‌تنتصر به لدینک ولا تستبدل بی غیری» حالا این دعا مستجاب شد خدا توفیقی داد که کسی از این حیات مردارگونه نجات پیدا کند، هم آن چند لحظه آن شبهای عملیّات و اینها بر عزیزان سخت گذشت یا آن لحظه‌ای که در خاکریز بودند و تیر آمد، بقیه دیگر اینها احساس سختی نکردند که، همان آن«روضةٌ من ریاضِ الجنة» هیچ لذتی هم برای اینها بالاتر از آن مرحلهٴ تیر خوردن به بعد نیست، اینها در خونشان دست و پا می‌زنند، دیگران گریه می‌کنند ولی در واقع مثل اینکه یک انسان خسته‌ای وارد استخر بشود برای شنا، برای آنها این است هیچ رنجی ندارند. خب حالا اینها تازه اوّل بدهکاریشان است بعد اینها می‌توانند بگویند خدایا ما دینت را یاری کردیم ما طلبکار هستیم؟ این است که امام سجاد فرمود: «منتک إبتِداء» یعنی تمام نعمتهای و منّتهای تو ابتدائیست، هیچ چیزی تو به کسی نمی‌دهی که دیگری طلبکار باشد.
حالا خود ذات اقدس الهی که بر اساس نعمت و منّت این کار را انجام می‌دهد حالا اگر خواست کسی را که فرزندان او این توفیق را پیدا کرده‌اند که دین را یاری کنند از او بگذرد، این که محال نیست که
پرسش ...
پاسخ: این حکم فقهی است، الآن هم ما منهی هستیم از طلب مغفرت امّا ما که بحث فقهی نمی‌کنیم که بحث کلامی می‌کنیم، ما حق نداریم آن کار را بکنیم، برای ما حرام است، ما حق نداریم برای مشرکین طلب مغفرت بکنیم نهی شده‌ایم، این بحث فقهی ماست امّا خود خدا چه طور؟
پرسش ...
پاسخ: نه، نه، انسان حق ندارد برای مشرکین طلب مغفرت بکند این حکم فقهیست، این درست است امّا خود خدا چه طور؟ خود خدا هم حق ندارد ببخشد؟ ما از کجا یک همچنین فتوائی دربارهٴ خدا صادر کنیم؟ اگر خیر نبود یقیناً نمی‌بخشد، اگر حکمت نبود یقیناً نمی‌بخشد، حالا اگر یک جایی خیر یا حکمت بود در همین مثالی که ما زدیم برای اینکه کسی حالا فرض کنید حالا الآن که چند قرن فاصله شده، در همان صدر اسلام، در صدر اسلام بعضیها با نظام اسلامی درگیر شدند جنگیدند و کشته شدند، گبر بودند در همین سرزمین و کشته شدند، پسرانشان، پسرشان اسلام را پذیرفته و پای رکاب حضرت امیر شربت شهادت را نوشیده و دین را یاری کرده، آیا محال است که ذات اقدس الهی به برکت آن پسر از جرم آن پدر بگذرد؟ برهانی که ما نداریم که، چون عقل در این‌گونه از امور واقعاً راجل است چون امور جزئیست، البته کلّیش که در سورهٴ «آل‌عمران» آمده است و در دعای صحیفهٴ سجّادیه آمده است عقل می‌فهمد که اگر چیزی حکمت بود خدا می‌کند، اگر چیزی خیر بود خدا می‌کند امّا کجا خیر است؟ کجا حکمت است؟ اینکه مشخص نیست.
امّا مطلب بعدی این است که اینکه فرمودند به اینکه﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ لازمه‌اش تباین اسماست یا تکثّر اسماء؟ البته لازمه‌اش تکثر اسماء هست امّا تباین اسماء نیست. اسمای الهی دو قسم است، در مقام ذات اینها الفاظشان فرق می‌کند، مفاهیمشان فرق می‌کند ولی مصداقاً عین هم هستند، هم صفات ذاتی عین هم هستند یک و هم صفات عین ذات‌اند دو، صفات ذاتی، امّا بعد از صفات ذات نوبت به صفات فعلی می‌رسد، در صفات فعلی بعضی عظیم‌اند بعضی أعظم، اسماء هم همین طورند آن وقت آنکه أعظم است بر عظیم حاکم است، آنکه عظیم است بر غیر عظیم حاکم است، مثلاً ذات اقدس الهی شافیست، این شفا زیر مجموعهٴ رزق است چون خدا که رازق است گاهی روزی ظاهری می‌دهد گاهی روزی باطنی می‌دهد، گاهی مال می‌دهد، گاهی سلامت می‌دهد، خب اینکه هو‌الشافیست تحت هو‌الرّازق است، اینکه هو‌الرّازق است تحت هو‌الخالق است، اینکه هو‌الخالق است تحت هو‌القدیر است، آن اسم قدیر می‌شود اسم أعظم نسبت به اینها. حالا، حالا که می‌خواهد خلق بکند یا رزق بدهد یا شفا بدهد بر اساس حکمت شفا می‌دهد یا نه؟ بر اساس حکمت روزی می‌دهد یا نه؟ اینکه فرمود﴿یَبسُطُ الرِّزقَ لمَن یَشَاءُ وَ یَقدِرُ﴾ ﴿اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ﴾ او لطیفانه و حکیمانه روزی را تقسیم می‌کند، حالا لطف او بر رزق او حاکم است، این حکومت هماهنگیست یعنی اسماء برابر با هماهنگی یکدیگر کار می‌کنند، کثرت این اسماء با هماهنگی همراه است نه با بینونت و تباین و درگیری، یکی حاکم است یکی محکوم، همین مثالهائی که زده شده کارهای او زیر مجموعه حکمت او انجام می‌گیرد حتیٰ قهر او هم حکیمانه است و مانند آن. بنابراین کثرت در اسمای فعلیّه است امّا بینونت نیست.
مطلب دیگر اینکه احکام حکمت نظری و حکمت عملیین چه آنکه مربوط به جهانشناسی و جهانبینی است و به بود و نبود برمی‌گردد چه آنکه مربوط به فقه و اخلاق و حقوق است که به باید و نباید برمی‌گردد هیچکدام «برخدا» نیست همه‌شان «از خدا» است.
مطلب دیگر اینکه در جریان پیدایش شیطان روایات گوناگونی هم نقل شده و چون این حکم فقهی یا اخلاقی یا حقوقی بر او مترتب نیست این‌گونه از اخبار حجّت نیست، البته آن بخشهائی که حکم فقهی دارد مثلاً گفته‌اند روز ایستاده می‌توانی آب بخوری ولی شب ایستاده آب نخور یا ظرفها را بی‌رو نگذارید یا دستمالهای چرکین را، چرب را نگذارید یا زباله‌ها را دم در منزل نریزید برای اینکه شیطان آنجا مأویٰ می‌کند جا می‌کند، ما آنچه که از این روایات می‌فهمیم این است که اینها کراهت دارند یا اگر به حد ضرر برسد بالاتر از کراهت حکم فقهی دیگری بر آن مترتب است، حکم اخلاقی هم بر آن مترتب است، این کار بر خلاف فقه است، این کار بر خلاف اخلاق است، این کار بر خلاف حقوق همسایه‌هاست، این سه مطلب را از این روایات می‌فهمیم امّا حالا این مطلب هم می‌فهمیم که شیطان آنجا لانه می‌کند؟ این را که نمی‌فهمیم بنابراین با این روایت بخواهیم زاد و ولد شیطان را با این روایت ثابت بکنیم این روایت در این زمینه حجّت نیست، بخواهیم حکم حقوقی را که نظافت شهر و رعایت محیط زیست است بله کاملاً می‌شود از اینها استفاده کرد، حکم اخلاقی را می‌شود استفاده کرد، حکم فقهی را که فلان کار مکروه است یا فلان کار مستحب است می‌شود استفاده کرد امّا واقعاً شیطان اینجا زاد و ولد دارد؟ شاید نکاح دارد؟ این را که نمی‌شود استفاده کرد. کیفیّت پیدایش ذرّیه او که در سورهٴ «کهف» آمده است ﴿أفتَتَّخِذُونَه وَ ذُرِّیَّتَهُ﴾ آیا ذریّه او به نحو توالد است؟ نکاح است؟ نمی‌دانیم، به نحو تخمگذاری و تولید است که ماهیها دارند؟ نمی‌دانیم، به نحو ثالث است؟ نمی‌دانیم چون هیچ راهی برای استحاله پیدایش نسل از غیر این دو راه که اقامه نشده که، ما آنچه که یافتیم و تجربه کردیم همین است که بالاخره نسل یا روی تخمگذاریست یا روی نکاح است و بارداری امّا راه سوم محال است یا مستحیل است که ما راهی برای اثبات چنین چیزی نداریم بنابراین با این‌گونه از روایات نمی‌شود اثبات کرد به اینکه حالا اینها چگونه زاد و ولد دارند، این مقدار هست که بین رعایت نکردن بهداشت با وسوسه‌های شیطانی و دخالت شیطانی رابطه است چه اینکه با رعایت کردن بهداشت و تأییدات فرشته‌ها رابطه است، این مقدار را ما می‌فهمیم یعنی حکم فقهی با این ثابت می‌شود، حکم اخلاقی ثابت می‌شود، حکم حقوقی ثابت می‌شود امّا آن مسئلهٴ بود و نبود واقعاً اثباتش مشکل است.
از وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کردند: چند روز است وحی نمی‌آید فرمود: چگونه وحی بیاید در حالی که شما تقلیم اظفار نکرده‌اید، ناخنهایتان را نمی‌گیرید. خب از اینجا معلوم می‌شود که لااقل هفته‌ای یک بار انسان باید ناخنش را بگیرد، ناخن را کوتاه کند، تمیز کند، لای ناخنش تمیز کند، همیشه دستهایش را با صابون بشوید، شستشو کند، طاهر باشد اینها را می‌فهمیم. موقع غذا خوردن آن امام رضا(سلام الله علیه) با آن حسن خلقش دید کسی که کنار سفره‌اش نشسته فرمود: دستت را بشور بیا اینجا، حالا بعد از اینکه غذا خوردی می‌خواهی با ما باشی می‌خواهی نباشی حق ما را باید رعایت بکنید بالاخره ما کنار هم داریم غذا می‌خوریم، حالا فرقی نمی‌کند ولی همین طوری با دست کثیف آمده‌ای اینجا زندگی می‌کنی بگوئی این امام است و خوش اخلاق است این که نمی‌شود، ما با همه غذا می‌خوریم برای ما فرقی نمی‌کند امّا حال با دست تمیز باید باشی، این غَسلِ اولیٰ حق ماست، بالاخره ما با هم، هم غذائیم، حالا غسلهٴ بعد از غذا رفتید کنار خودت حق ما نیست، حق شخصی خودت است امّا اینجا «لک مِنّا غَسلةُ الأولیٰ» خب اینها یک حساب دیگریست اخلاق ثابت می‌شود با این روایات، فقه ثابت می‌شود با این روایات، حقوق ثابت می‌شود با این روایات امّا بحثهای تکوینی که مربوط به علوم تجربیست با اینها البته اثبات نمی‌شود.
پرسش ...
پاسخ: خب نه، آن میکروب که آن وقت خدای ناکرده آدم با همین وضع بخواهد شیطان را معنا بکند قهراً وسوسه‌ها و همه اینها به یک امور دیگر تبدیل می‌شود، شیطان ثابت شد که یک موجودیست حقیقی در اندیشهٴ آدم تصرّف می‌کند، در دل آدم راه دارد، تصرّف می‌کند و ابزار کار او هم حرام است﴿یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاءِ﴾ و مانند آن، آن وقت از این میکروب که کاری ساخته نیست.
پرسش ...
پاسخ: آن میکروبها آنها که می‌بینید از همه تمیزترند بزرگتر از دیگران از نظر شیطنت چون می‌شوند شیطان أکبر، یک وقت است که انسان همین طوری جلو می‌رود بدون اینکه مرزبندی بکند مرز فقه و اخلاق و حقوق را از آن مرزهای بود و نبود جدا بکند خب می‌بینید یک مشکل پیش می‌آید، یک وقت است نه آنها که تمیزترند کثیف‌ترند. گفتند حکیمی وارد شد برای تنبیه صاحب خانه، ‌خواست آب دهن بریزد به صورت صاحب خانه گفت چرا این کار را کردی؟ گفت بالاخره آب دهن را آدم جای کثیف می‌ریزند، من کثیف‌تر از تو جائی ندیدم برای اینکه اتاق تمیز است، در و دیوار تمیز است، فرش تمیز است تنها تو کثیف هستی، اگر کسی بخواهد آب دهن بریزد باید به صورت همین کلینتون بریزد دیگر، به صورت اسرائیل بریزد دیگر، خب او به حسب ظاهر از همه تمیزتر است ولی به حسب باطن از همه کثیف‌تر است. اگر ما این‌طور بخواهیم با اینها برخورد بکنیم سر از جای دیگر در می‌آورد.
بنابراین اینچنین نیست که شیطان یعنی میکروب، البته این یک رابطهٴ طبیعی ممکن است بین رعایت نکردن بهداشت با ابزار او باشد چنین که یک رابطه‌ایست بین فرشته‌ها و رعایت کردن بهداشت با جریان فرشته‌ها
«والحمدلله‌ربّ‌ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:55

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی