- 780
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 16 تا 19 سوره اعراف _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 16 تا 19 سوره اعراف _ بخش دوم"
وقتی فطرت انسان صاف بود بعضی از مطالب عمیق را فرشتگان رحمت در ذهن کسی القا میکند
شیطان از بیرون، وهم و خیال از درون، انسان را مغاطله آلوده میکنند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن َمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ ٭ قَالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْءُوماً مَدْحُوراً لَمَن تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکُمْ أَجْمَعِینَ ٭ وَیَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلاَ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِین﴾
در جریان اغوا اینچنین نیست که شیطان اغوا را به ذات اقدس الهی اسناد داده باشد به عنوان اغوای ابتدایی تا اینکه مستلزم جبر باشد چه اینکه مبسوطاً گذشت به دلیل اینکه خداوند استکبار او را به خود او نسبت داد و خود او اغوای دیگران را هم به خودش اسناد میدهد که میگوید: ﴿لْأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِین﴾ این اغوا اغوای کیفری است نه اغوای ابتدایی بنابراین از جبر بودن بیرون است این مطلب اول.
دوم اینکه البته همه معاصی خواه معاصی علمی خواه معاصی عملی ریشهای در شیطنت شیطان دارد شیطان در مسائل عملی اول انسان را با شهوت و غضب در اثر ﴿لَأُمَنِّیَنَّهُم﴾ ﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأرْضِ﴾ و مانند آن فریب میدهد در مسائل علمی گرفتار مغالطه میکند تمام انحای مغالطه با دخالت مستقیم شیطان انجام میگیرد در جریان اینکه شیطان ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُم﴾ آنجا بحثش گذشت که تمام این وسوسهها شبهات القائات باطل کار شیطان است شیطان در مسیر ادراک افرد خاص حضور و ظهور دارد آنها را به دام مغالطه میاندازد تا آنها با انبیا و اولیا و شاگردان آنها مجادله کنند که ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُم﴾ آنگاه ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: ﴿إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ﴾ یعنی یک عده میآیند اصلاً که با تو مجادله کنند نه اینکه حرف تو را گوش بدهند اگر صحیح بود بپذیرند میآیند که حرف خودشان را بزنند نه حرف تو را گوش بدهند ﴿إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ﴾ اینها کسانی هستند که بر اساس ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُم﴾ هست گاهی میبینید یک شبهه قوی از یک انسان ضعیف یا یک شبهه پخته از یک انسان نپخته شنیده میشود غافل از اینکه این مأمور شیطان است شیطان چنین شبههای را در ذهن او القا کرده است که او با اهل دین به مجادله برخیزد گاهی میبینید وقتی فطرت انسان و طینت انسان و طبیعت انسان صاف بود بعضی از مطالب عمیق را فرشتگان رحمت در ذهن کسی القا میکند گاهی هم میبینید اگر کسی ناپاک بود شیاطین شبهه عمیقی را درذهن کسی القا میکنند حالا بعد به خواست خدا به آن جریان جعلی که از انجیل یا به نام انجیل به کتابهای جبریه مسلمین راه پیدا کرده است آن هم به عرضتان میرسانیم که فخر رازی وقتی آن شبهات را نقل میکند میگوید که اولین و آخرین جمع بشوند نمیتوانند این شبهات شیطان را پاسخ بدهند مگر اینکه مکتب جبر میتواند این شبهات را حل کند حالا به خواست خدا آن شبهات هم بازگو میشود خب پس اگر کسی بخواهد راه باطل را طی کند با داشتن همه وسایل پیمودن راه مستقیم این با وسوسه شیطان آلوده میشود در بخشهای عمل و شهوت و غضب هم ابزار درونی وسوسههای شیطان است و اگر بخواهد در بحثهای علمی به دام مغالطه بیفتد وهم و خیال ابزار مغالطه اندازی شیطاناند شیطان از بیرون وهم و خیال از درون انسان را مغاطله آلوده میکنند و غالب کارهای فساد اخلاقی در اوائل امر به استناد آن فساد برداشتها یعنی وقتی مغالطههای علمی پدید آمد کسی از نظر مسائل علمی مشکل مغالطه شد کم کم دست به انحراف عملی میزند وقتی آلوده شد کم کم او را خوب میداند و ادامه هم میدهد بنابراین اگر کسی بگوید به اینکه چون جبر باطل است منشأ شیطانی دارد این سخن حق است اما تفویض هم به شرح [و همچنین] تفویض هم باطل است که مقابل جبر است و آن هم منشأ شیطانی دارد خطر تفویض که به مراتب بدتر از خطر جبر است خطر جبر این است که ـ معاذالله ـ همه این کارهای معاصی و اینها را خدا انجام میدهد بعد هم تبهکار را به جهنم میبرد چون قائل به حسن و قبح و اینها هم که نیستند خطر تفویض که بدتر از خطر جبر است این است که اصلاً خدا معزول است خدایان فراوانی در عالماند هر کسی مستقل است در کار منتها در بدء پیدایش خدا اینها را آفرید ولی در مرحله بقا اینها مستقل در کارند ﴿یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ﴾ است ـ معاذالله ـ خطر تفویض به ارباب متفرقون میرسد که بدتر از جبر است خب او هم ریشه در شیطنت شیطان دارد هر کاری چه کارهای علمی چه کارهای عملی وقتی انحراف باشد منشأ شیطنت دارد اگر گفته بشود اول کسی که پایهگذار جبر بود خب باید گفت اول کسی که پایهگذار تفویض است و اما جریان ﴿فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی﴾ از قبیل جبر نیست چون این اغوا اغوای کیفری است به دلیل اینکه خود شیطان میگوید: ﴿لْأُغْوِیَنَّهُم﴾ به دلیل اینکه پرچمداران جبر میگویند شیطان گاهی جبری حرف میزند گاهی تفویضی حرف میزند گاهی میگوید: ﴿رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی﴾ گاهی میگوید: ﴿لْأُغْوِیَنَّهُم﴾ خب این فخر رازی بود که پرچمدار جبر است میگوید که شیطان گاهی میگوید: ﴿فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی﴾ بعد گفت: ﴿فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ﴾ اغوای دیگران را به خود اسناد میدهد نه به خدا خب پس یک مسئله این است که هر کسی چه در کارهای علمی چه در کارهای عملی بیراهه میرود یا بیراهه میاندیشد در اثر شیطنت شیطان است این سخن حق است یک مسئله این است که اولین کسی که پایهگذار شیطان است به این معنا اول کسی که پایهگذار تفویض است او هم شیطان هست باید او را هم بگویید این را هم بگویید مطلب سوم آن است که این ﴿فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی﴾ کاری به جبر ندارد به دلیل اینکه همین شیطان میگوید که﴿لْأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِین﴾ خب اگر این است آنجا باید قائل به تفویض باشد همانطوری که فخر رازی گفت که شیطان گاهی سخن جبری دارد گاهی سخن تفویضی پس نمیشود گفت او اول کسی که پایهگذار جبر است باید گفت او اول کسی است که پایهگذار مکتب تفویض است هر دو را او پایه گذاشت.
مطلب بعدی آن است که اینکه گفت: ﴿ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ گاهی قرآن کریم از کثرت تباهی تبهکاران سخن میگوید گاهی از وحدت تباهی بزهکاران حرف میزند آنجایی که از کثرت تباهی تبهکاران حرف میزند همین است که از جهات مختلف انسان آسیب میبیند تا اینکه به جایی میرسد که ﴿وأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُه﴾ این ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُه﴾ اینچنین نیست که فقط از چهار طرف او محاط خطیئه است و از جهت بالا و پایین مصون است نه از شش جهت آلوده است هم از بالا ﴿مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ هم ﴿مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ﴾ ﴿وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُه﴾ چنین آدمی که﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُه﴾ به جهنم میرود که از چهار جهت آتش ببیند یک، و از بالا و پایین هم میسوزد دو، وقتی جهنم بردند اینچنین نیست که روپوش جهنم نباشد که این دارد که ﴿عَلَیْهِمْ نَارٌ مُؤْصَدَةٌ﴾ اینها را در این اطباق جهنم میگذارد اطباقش که گداخته است بالاپوش هم دارند زیرش هم که خب سوخته است مؤصد یعنی مطبق یعنی اینها را میگذارند آنجا روپوش داغ هم بالای سرشان هست خب اینها کسانی هستند که ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُه﴾ این کثرت تباهی تبهکاران به صورت ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُه﴾ در میآید لکن از نظر تجزیه و تحلیل گاهی تربیع است گاهی تثنیه است گاهی هم وحدت گاهی میفرماید که اینها از چهار جهت آسیب میبینند گاهی میفرماید از دو راه آسیب میبینند گاهی این دو راه را به یک اصل ختم میکند که در حقیقت آن تنها راه منشأ همه این سیئات است آنجا که سخن از تربیب است همین آیات و امثال آنهاست که ﴿لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ آنجا که سخن از تثنیه است همان بیان نورانی حضرت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) است که فرمود: «ان اخفف ما أخوف علیکم اثنان اتباع الهوی و طول الامل» آنگاه این تثنیه هم به یک وحدت ختم میشود منشأ همه این چهار جهت پیروی هوا و آرزوهای طولانی است بعد وقتی که این دو امر هم تحلیل میکنیم میبینیم اصلش همان پیروی هوا در میآید چون طول امل هم محصول هواست لذا دارد: ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ اینچنین نیست که انسان غیر از هوا منشأ دیگری داشته باشد که همهاش هواست آن هوا طول امل را هم به دنبال دارد آنگاه هواپرست از چهار جهت آسیب میبیند وگرنه این امور چهارگانه و جهات چهارگانه مستقل در انحراف انسان نیستند تمام کار هواست و هیچ کسی معصیت نمیکند مگر اینکه هوا را بر خدا مقدم بدارد اگر «عند الغفلة و السهو و النسیان» است که معصیت نیست و اگر «عند العلم و العمد» است معلوم میشود که میل خود را بر فرمان الهی ترجیح میدهد و این هواست دیگر ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ پس قرآن گاهی به زبان کثرت سخن میگوید گاهی هم از راه وحدت سخن میگوید.
مطلب دیگر آن است که در بحثهای قبل هم گاهی اشاره میشد به اینکه قرآن دوتا سوگند از زبان شیطان نقل کرد که حالا آن سوگندهای بعدی خواهد آمد ولی این سؤالها یا اشکالاتی که برادرها مطرح میکنند مواظب باشند که این آیات بعدی که ما در پیش داریم بعضی از این سؤالها یا اشکالها مربوط به آیات بعد است ولی حالا این سؤالها چون آمده این سؤالها را یک پاسخ موقت بدهیم تا به آن بحثهای بعدی برسیم در قرآن کریم دوتا سوگند از شیطان نقل شده است یک جا سوگند نصیحت و اخلاص و ارادت یاد کرد یکجا هم سوگند عداوت و کینه اینکه میگویند دشمن قسم خورده دشمن قسم خورده همین است آنجا که سوگند نصیحت یاد کرد همین آیهٴ 21 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است که به خواست خدا در پیش داریم ﴿وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ﴾ به آدم و حوا سوگند یاد کرد که من نسبت به شما ناصحانه خالصانه عمل میکنم و چون یک موجود فریبکاری بود گرچه به صورت نصح و خلوص سوگند یاد کرد ولی کرد آنچه را که نباید میکرد قسم خورد که من نسبت به شما ناصحم و نسبت به آنها اعدا عدو درآمد ولی نسبت به بنیآدم که سوگند عداوت خورد چه خواهد کرد نه اینکه آنجا خلاف کرد سوگند دوم هم خلاف میکند آن مطلبی که قبلاً گفته میشد این بود که وقتی سوگند نصیحت خورد خلاف کرد سوگند عداوت یاد کرد چه خواهد کرد؟ یقیناً به بدترین وجه به مبارزه برمیخیزد این را میگویند دشمن قسم خورده دشمن قسم خورده دشمن قسم خورده همان شیطان است دیگر سوگند یاد کرد که انسان را فریب بدهد ﴿فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ آن وقت چه خواهد کرد؟ این بود معنای دوتا سوگند.
مطلب بعدی آن است که آیا آدم(سلام الله علیه) جزء مخلصین نبود؟ خب این هو سؤال بعدی است که ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ﴾ که بعد خواهد آمد ولی اجمال بحث این است که مواظب باشید سؤال و اشکال اولاً عمیق باشد علمی باشد یک، تکرار نباشد دو، محصول مطالعه و مشورت باشد سه، که قابل طرح باشد چهار، به هر تقدیر آدم(سلام الله علیه) جزء مخلصین بود ولی آن نشئه هنوز نشئه تکلیف نبود بیان ذلک این است که شیطان گفت من در قلمرو تکلیف در محدوده تکلیف در آنجا که باید و نباید شرعی حضور و ظهور دارد دستم به همه میرسد مگر مخلص اما در آن جنت حالا هر مرحلهای بود آنجا هنوز جای تکلیف نبود هنوز جای حلال و حرام نبود هنوز جای باید و نباید اعتباری نبود هنوز جای واجب و حرام شرعی نبود باید آنجا را معنا کرد که آنجا یعنی چه؟ چون در همین بحث در بخش سورهٴ مبارکهٴ توبه «بقره» مفصل گذشت که آنجا بعد از اینکه از آیهٴ 34 به بعد جریان سکونت آدم و حوا(سلام الله علیهما) در بهشت مطرح شد بعد از وسوسه شیطان و خروج اینها از بهشت و تلقی آدم کلماتی را و توبه الهی بر آدم از آن به بعد در آیهٴ 38 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آنجا بحث شد که خدا میفرماید: ﴿قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعاً﴾ همه شما از این منزلت بروید پایین ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدی﴾ اگر هدایتی و دینی و شریعتی آمد از این به بعد ﴿فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» هم آنجا آمده است که ﴿وَلَکُمْ فِی الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ﴾ بعد ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدی فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَلاَ یَشْقَی﴾ پس در محدوده جنتی که آدم و حوا(سلام الله علیهما) بودند آنجا تکلیف نبود باید و نباید شرعی نبود حرام و حلال شرعی نبود منتها راه خاص خود را طی کرده که پس آنجا چه بود آن بهشت کجا بود آن؟ ﴿لاَ تَقْرَبَا﴾ چه نهیی بود؟ این وسوسه چه وسوسهای بود؟ که تا حدودی در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد و اینجا هم به مقدار لازم اشاره خواهد شد پس مخلص بودن آدم(سلام الله علیه) منافاتی ندارد با اینکه در آنجا که نشئه تکلیف نبود یک وسوسه مناسب با آن عالم راه پیدا کرده باشد در آدم.
مطلب بعدی آن است که این که شیطان گفت: ﴿إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ چون تا روز قیامت جا برای مرگ هست اما قیامت به بعد که جا برای مرگ نیست که قبلاً هم داشت ﴿لاَ یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلاّ الْمَوْتَةَ الْأُولَی﴾ در قیامت که جا برای مرگ نیست تا روز قیامت هم که او مهلت میطلبد پس میخواست حیات ابد داشته باشد چون اگر مرگی هست مادون القیامة هست در قیامت و بعد از قیامت که دیگر مرگی نیست پس اینکه گفت ﴿إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ یعنی برای ابد من زنده بمانم.
مطلب بعدی آن است که اینکه ذات اقدس الهی فرمود ﴿إِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ این وقت معلوم معنایش این نیست که یک چیزی تازه معلوم شده باشد چیزی که در ازل معلوم هست هم معلوم است چیزی که بعداً معلوم هست هم معلوم است منتها برای ذات اقدس الهی در ازل معلوم بود چه اینکه ﴿یَعْلَمُ مَا فِی الأرْحَام﴾ معلوم در لایزال است نه علم حق بنابراین شیطان موجود ازلی نیست انزال او موجود ازلی نیست محدوده انزال و امهال او موجود ازلی نیست اما همه اینها در ازل برای خدا معلوم بود اگر گفته شد. ﴿إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ﴾ ﴿إِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ معلوم به معنای مشخص نیست معلوم برای ما که ذات ما حادث است علم ما حادث است معلوم بودن یک شیء هم برای ما حادث است اما معلوم بودن برای ذات اقدس الهی که علمش ازلی است علمش ازلی است ولو معلوم حادث باشد خب پس منافات ندارد که در ازل ذات اقدس الهی به همه این امور عالم باشد ولو معلوم حادث باشد چه اینکه به ما فرمود: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾ فرمود بدانید خدا خاطرات شما را میداند با اینکه ما هم حادثیم خاطرات ما هم حادث است و او هم در ازل میدانست که فلان کس که به دنیا آمده است با حسن اختیار خود چه خاطره زیبا یا با سوء اختیار خود چه خاطره تلخی را در ذهن میپروراند.
پرسش ...
پاسخ: علم که با معلوم وجود دارد منتها معلوم لدی العالم وجود دارد علم غیب معنایش همین است دیگر معدوم محض معلوم نیست علم معلوم میخواهد معلوم معدوم محض نیست منتها لدی العالم وجود دارد لذا میگویند که ﴿إِن مِّن شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُه﴾ وجود خارجی او در نشئه طبیعت معدوم است نه اینکه در مخزن غیب در لوح محفوظ و مانند آن معدوم باشد البته علم به معدوم محض تعلق نمیگیرد منتها معدوم در یک نشئهای وجود خواهد داشت
مطلب بعد آن است که چطور ذات اقدس الهی دعای شیطان را مستجاب کرده است مگر کافر دعایش مستجاب میشود؟ البته در بحث استجابت دعا یک مطلبی است که آیا دعای کافر مستجاب میشود یا نه؟ یکی اینکه اینجا از باب استجابت دعاست یا نه؟
پرسش ...
پاسخ: همه اینها مگر آهن موجود طبیعی نیست مگر دام موجود طبیعی نیست میفرماید همه اینها را ما نازل کردیم اصل کلی را در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» میفرماید ﴿إِن مِّن شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم﴾ این اصل کلی فرمود هرچه هست ریشه اصلیاش در مخزن غیب هست و خدا نازل میکند بعد فرمود ﴿وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ﴾ آهن را ما برای شما فرستادیم دامها را ﴿ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَمِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ﴾ یک خلقت است و یک انزال خلقت حساب دیگری دارد که ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ اما انزال فرمود ما دام را برای شما نازل کردیم آهن را برای شما نازل کردیم نازل کردیم نه یعنی خلق کردیم ﴿وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ﴾ یا ﴿أَنزَلَ لَکُم مِنَ الأنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاج﴾ انزال در بحثهای قبل هم مشخص شد که به نحو تجلی است نه به نحو تجافی آن طوری که خدا باران نازل کرده که آهن نفرستاد آنطوری که برف نازل کرده که دام نفرستاد قرآن را چطور نازل کرد قرآن را یعنی مثل باران -معاذالله- نازل کرد مثل برف نازل کرد یا تنزل به صورت تجافی است که تجلی «فیه سبحانه فی کتابه من غیر ان یکون یروه» تنزل فیض خدا تجلی فیض خداست که «الحمد لله المتجلی لخلقه بخلقه» که در نهجالبلاغه آمده اگر تمام افاضات الهی به صورت تجلی است و اگر این تجلی انزال است بدون تجافی آنگاه آنچه فرمود ما دامها را برای شما نازل کردیم آهن را برای شما نازل کردیم معنای خاص خود را خواهد داشت آن وقت جامع همه اینها همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» بیان کرده که ﴿إِن مِّن شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم﴾ شما هم وقتی که به کوی و برزن سری میزنید میبینید همه این در و دیوار را معماران و مهندسان نازل کردهاند از کجا نازل کردهاند قبلاً نقشهاش را کشیدند عالم بودند از مخزن غیب عقلشان اینها را به مرحله خیال به صورت نقشه درآوردند از خیال به صورت نقشه روی کاغذ پیاده کردند با یک خودکار با یک کاغذ این نقشهها را کشیدند بعد با بیل و کلنگ شده مسجد اعظم این مسجد مسبوق به نقشهای است که نقشه را خودکار و کاغذ به عهده گرفته این خودکار و کاغذ تابع آن صور حسی و خیالی است که یک مهندس ترسیم کرده آن صور خیالی که در ذهن مهندس است مسبوق به آن قواعد هندسی است که در عاقله معمار و مهندس تدوین عقلی یافته است اول عاقلانه معمار میشوند بعد مهندسانه نقشه میکشند بعد بنّاگونه دست به کلنگ میکنند و این میشود مسجد اعظم خب اینها همه تنزل یافته آن است دیگر معنای تنزل که تجافی نیست معنای تنزل که جا خالی کردن نیست معنای تنزل که نظیر نزول قطرات برف و باران نیست هر مدرّسی که تدریس میکند یا هر مؤلّفی که کتاب مینویسد آن آهنگهایی که در نوار پر شده یا آن نقوشی که روی کتاب آمده همه تنزل یافته معقولات آن حکیم یا آن فقیه یا آن اصولی یا آن ادیب و مانند آن است دیگر به هر تقدیر در این گونه از موارد وقتی به صورت تنزل باشد محذوری با به همراه ندارد.
مطلب بعد آن است که آیا دعای کافر اصولاً مستجاب است یا نه؟ این یک مطلب دوم اینکه این شیطان که ﴿أَبَی وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ اگر دعای کافر مستجاب نیست این جا چگونه خدا دعای او را مستجاب کرده؟ این دو مطلب اما مسئله استجاب دعای کافر ذات اقدس الهی یک رحمت خاصه دارد این رحمت خاصه به نام معنویات معارف بهشت و کرامتهای انسانی اینها هرگز نصیب کافر نخواهد شد فرمود: ﴿لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ آن سمائی که فرمود ﴿وَفِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ﴾ آن روزی معنوی هرگز درش به چهره کافران و منافقان باز نمیشود ﴿لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ اما یک رحمت رحمانیه دارد که برابر آن رحمت رحمانیه همگان را روزی میدهد مؤمن و کافر را روزی میدهد حیات میدهد و مانند آن برابر آن رحمت رحمانیه اگر کافری مظلوم واقع شد پاداش دنیایی او را ذات اقدس الهی میدهد لذا در برخی از نقلها آمده است که دعای مظلوم مستجاب است ولو کافر باشد چون خدا خدای عادل است اگر ظلمی به یک کافری شده باشد خب خدا آن ظالم را کیفر میدهد پس دعای کافر اگر چنانچه مربوط به معارف باشد چون او عقیدهای ندارد چنین دعایی از او متمشی نیست مگر اینکه توبه کند وگرنه مستجاب نخواهد شد بخشهایی که مربوط به دنیاست رحمت رحمانیه حق شامل کافر هم خواهد بود به دلیل اینکه او حیات داد روزی میدهد و مانند آن اما در جریان ابلیس این دو جواب هم راه دارد اولاً معنویت که به او نداد معارف الهی که به او نداد خیر و برکت که به او نداد این هم یک امر دنیایی است نه امر مادی یعنی حیات طولانی داشتن ثانیاً این در حقیقت استجابت دعای او نیست این یک امهال زیانباری به حال اوست ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً﴾ خب بعضی از کفارند که اینها سالیان متمادی به کفرشان ادامه میدهند اینکه کیفر الهی است که فعلاً دامنگیر اینها شده فرمود اینها خیال نکنند ما این امهالی که دادیم مهلتی که دادیم به سود اینهاست ما میخواهیم اینها را بیشتر بگیریم لذا بیشتر به اینها میدان میدهیم اگر کسی بخواهد سقوط کند و با سقوط همه اعضایش مسحوق بشود یعنی پودر بشود این را خیلی باید بالا ببرند در این بخشهای داروخانه ملاحظه فرمودید آن سابق که اینطور بود حالا آن چیزهایی که پودر شده است آنها را در یک قفسه مشخص داشتند میگفتند مسحوقات، مسحوقات سحیق یعنی پودر شده در کریمه هم آمده است که ﴿مَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحیق﴾ فرمود اگر کسی مشرک باشد شرک بورزد مثل کسی است که در بین ارض و آسمان در یک فضای باز و بلندی رها بشود یا همان جا شاهینها و کرکسها او را میربایند یا تند باد او را در ته دره سحیق میکند که فعیل یعنی مفعول است مسحوقش میکند پودرش میکند ذات اقدس الهی بعضی افراد را در همان فاصله یک متری یا دو متری همان جا پرت میکند دستش میشکند پایش میشکند بالأخره یا درمان میشود یا میتواند یک زندگی عاجزانهای را ادامه بدهد یک وقتی را بالا میبرد آنقدر بالا میبرد که اگر افتاد چیزی از او نمیماند فرمود: ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ﴾ منتها حالا انما نوشته میشود ﴿أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ﴾ که همین آیه را زینب کبری(سلام الله علیها) برای یزید(علیه اللعنه) در دربار شام خواند او که گفت: ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاءُ﴾ ایشان فرمود: «مهلا یا یزید» این آیه را بخوان خیال کردی این ملک است «أظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السماء فأصبحنا نساق کما تساق الأساری ان بنا علی الله هواناً و بک علیه کرامةً» این آیه را بخوان ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ﴾ خب بعضی از امهالها عذاب است نه اینکه استجابت دعای مطلوب باشد گذشته از این، این کریمهای که فرمود: ﴿إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ﴾ آیا انشاست؟ یعنی تو از ما چیزی خواستی ما هم اجابت کردیم یا نه محتمل است اخبار باشد؟ که نه تو در علم ازلی ما بنا بر این بود که به تو مهلت بدهیم برای اینکه اگر تو نبودی دیگری بالأخره کسی باید باشد وسوسه کند یا نه حالا تو این راه سوء را اختیار کردی یک کسی باید باشد وسوسه کند یا نه ﴿فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِین ٭ إِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ اگر اخبار باشد که رأساً از بحث بیرون است اجابت دعا نیست اگر انشا باشد محذوری ندارد.
پرسش ...
پاسخ: نه این تسخیر الهی است این قصر است قصر با سین نیست تسخیر است در کل عالم وجود یک شیطان لازم است مثل بیماری اگر بیماری نبود این همه اسرار پزشکی ترقی میکرد اگر کسی مریض نمیشد خب یک زندگی گیاهی داشتند کسی نمیفهمید اسرار عالم چیست پیشرفت همه شئون گوناگون پزشکی محصول بیماری است در عین حال که هر یک از ما موظفیم خومان را از سرد و گرم حفظ بکنیم مریض نشویم یک وسوسه کنندهای لازم است اما همه ما وظفیم ما آن نباشیم در کل نظام اصل وسوسه خیر است یک مطلب است وسوسه کننده آدم پلیدی است به جهنم میرود باید مواظب باشد این کار را نکند مطلب دیگر است اصل مرض در نظام خیر است این همه پی بردن به اسرار اشیا گیاهها و داروها و درمانها به برکت مرض است دیگر و اگر مرض نبود که انسان سرّی پی نمیبرد که در عین حال که همه ما موظفیم مریض نشویم بکوشیم مریض نشویم و حرام است بر اساس حرمت اضرار به نفس اگر کسی رعایت بهداشت نکند و خود را مریض بکند این یک حساب است و کل مرض در جهان برکت است حساب دیگر است.
غرض این است که اگر ﴿إِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِین﴾ اخبار باشد که محذوری ندارد و اگر هم انشا باشد اجابت دعاست ولی اکرام نیست گاهی یک خواستهای است که امهال زیانباری را به همراه دارد اینها خطوط کلی بحث بود حالا وارد مطلب دیگر شدیم و آن این است که ﴿یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلاَ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِین﴾.
پرسش: ... پاسخ: نه از سنخ شما چرا تبعیض بگیریم از جنس شما از سنخ شما تبهکارها من پر میکنم البته پر میکنم معنایش این نیست که حالا جهنم نیست که اگر یک مجرم دیگر را آوردند نوبت بگیرد این نیست او همیشه میگوید که ﴿یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَزِیدٍ﴾ او به غضب الهی وابسته است که غضب الهی نامتناهی است این پر میکنم یعنی تا جا دارد میروید نه یعنی شماها حالا دیگر پر میشود و حالا اگر یک مجرم دیگر را آوردند دیگر جا نیست از آن سنخ نیست تا این گفته بشود که با کریمهای که میگوید: ﴿یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَزِیدٍ﴾ این ﴿هَلْ مِن مَزِیدٍ﴾ همیشه هست بر فرض پر بشود باز جا دارد الآن پر شده مجرم دیگر بیاورند باز جا دارد مجرم دیگر بیاورند باز جا دارد درباره بهشت چنین وعدهای نداد که من بهشت را پر میکنم چون آدم خوب کم است گذشته از اینکه بهشت خب اوسع از جهنم است جهنم است که اینها جایشان تنگ است اینچنین نیست که حالا به یک کسی یک اتاق سه در چهار بدهند بگویند اینجا بسوز که به همان اندازه که جا میگیرد ﴿مُقَرَّنِینَ فِی الأصْفَادِ﴾ در یک مدار بستهای میگویند اینجا باش و بسوز این انسان تنگنظر در دنیا در فشار است ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکا﴾ در فشار است از ترقی دیگران زحمت میبیند در حسد است از سعادت دیگران رنج میبرد در حقد و کینه است این دائماً در فشار است وقتی هم که میمیرد گرفتار فشار مرگ است وقتی هم در قبر رفت مبتلا به ضغطه و فشار قبر است وقتی هم در قیامت قیام میکند بسته است وقتی هم در جهنم میرود ﴿مُقَرَّنِینَ فِی الأصْفَادِ﴾ است اینطور نیست که حالا مثلاً یک جای سه در سه را به یک کسی بدهند بگویند اینجا بسوز نه به همان اندازهای که جا میگیرد به همان جا میگویند بسوز یک انسان تنگنظر همیشه در مدار بسته میسوزد دنیا هم بود اینطور بود اما کسی که از شرح صدر برخوردار است اینکه ذات اقدس الهی انسان مشروح الصدر را وعده میدهد ﴿سَابِقُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّماءِ وَالأرْضِ﴾ نه یعنی مجموع بهشت به اندازه آسمان و زمین است نه منزل یک بهشتی به اندازه آسمان و زمین است همه مؤمنین همه مردم دنیا در روایت سعه بهشت اینچنین است اگر همه اهل دنیا مهمان یک مؤمن بهشتی بشوند اتاقش جا دارد یک چنین اتاقی است الآن چطور این طبق بیانی که از امام رضا(سلام الله علیه) آمده است انسان در دعاها موظف است بعد از اینکه خودش و پدر و مادر و معلمین و ذویالحقوق و اینها را دعا کرد بعد میگوید: «و اغفر لمن فی مشارق الارض و مغاربها من المومنین والمؤمنات» خب یک انسان بلند نظر در قیامت خانهاش هم اینقدر وسیع است اینکه فرمود ﴿فَاسْتَبِقُوا﴾ اینکه فرمود ﴿سَابِقُوا﴾ اینکه فرمود ﴿وَسَارِعُوا﴾ بعد معیار این بهشت را هم فرمود ﴿جَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّماء﴾ یک، ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأرْضُ﴾ دو، نه یعنی مجموع بهشتیها در بهشتی زندگی میکنند به مساحت کل نظام بلکه خانه یک بهشتی به اندازه سماوات و ارض است که اگر همه مردم دنیا بخواهند مهمان این یک بهشتی بشوند جا دارد حالا چقدر بهشت خدا دارد خودش میداند یک انسان مشروح الصدر میتواند میزبان اهل الارض باشد همه مردم را.
پرسش ...
پاسخ: آن چون اکثری گرفتار شیطنت شیطاناند بعضیها در دنیا فشار میبینند بعضی عند الموت فشار میبینند بعضی در برزخ فشار میبینند بعضی در صحنه قیامت فشار میبینند بعضی عند الصراط عند المیزان عند تطایر الکتب فشار میبینند پاک میشوند اینها که پاک شدند که به بهشت میروند و بعضیها هم اگر با این دردها و رنجها و عذابها پاک نشدند به جهنم میروند وقتی جهنم رفتند مقداری که سوخت و سوزشان شد بعد مشمول شفاعت میشوند پاک میشوند مخلدین خیلی کماند یعنی کسی که اهل خلود باشد برای ابد بخواهد در جهنم بماند شاید انگشت شمار باشند.
پرسش ...
پاسخ: بله دیگر، نه چون ما که در کل جهان بینی که بحث میکنیم در کل نظام دنیا یک حلقهای است در فلات ابد گذشته ازلی را که پشت سر گذاشته آینده ابدی را که در پیش دارد کل دنیا اصلاً
«قد جعل القوم اولی افطانة ٭٭٭ عناصرا کحجر المثانه»
آن ابدیتی که ما در پیش داریم اصلاً کل دنیا نسبت به او قابل قیاس نیست میگویند کل جهان حالا گذشته برای ما روشن نیست نسبت به آینده یعنی از برزخ و صحنه قیامت و ابدیت بهشت این مجموعه را که ما حساب بکنیم به صورت یک انسان دربیاوریم این محدوده عالم عنصر و طبیعت را میگویند
«قد جعل القوم اولی الفطانة ٭٭٭ عناصرا کحجر المثانه»
میگویند منطقه طبیعت نسبت به کل جهان مثل سنگ مثانهای است که در بدن یک انسان پدید میآید این تازه محدوده دنیاست اگر ﴿أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾ ﴿وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الأرْضِ یُضِلُّوکَ﴾ اینها نسبت به ابدیتی که ما در پیش داریم اصلاً قابل قیاس نیست و اکثری مردم هم که گرفتار گناه میشوند اکثری اینها یا دنیا تنبیه میشوند یا عندالموت تنبیه میشوند یا در برزخ تنبیه میشوند یا در ساحره قیامت تنبیه میشوند کماند کسانی که به جهنم بروند و مبتلا به خلود باشند منتها این دردها و این عذابها قابل تحمل نیست مگر فشار جان کندن قابل تحمل است اگر قابل تحمل بود که آدم نمیمرد که یا فشار برزخ فشار قبر مگر قابل تحمل است مگر فشار قیامت آن پنجاه هزار سال روزی پنجاه هزار سال مگر قابل تحمل است عند الصراط عند تطایر الکتب آن عطش را تحمل کردن و به کوثر راه نیافتن مگر قابل تحمل است بالأخره آدم پاک میشود دیگر اما چطور پاک میشود بالأخره خیلیها هستند که وقتی کوره داغ میرود خب البته پاک میشود ولی اینطوری داغ میکنند آدم را بعد پاک میکنند ولی خلود یک وقتی انسان میخواهد بحث بکند که پس اکثری به مقصد نمیرسند وقتی کل نظام آدم از دنیا سر بردارد دنیا و برزخ و قیامت را یکسره به صورت فیض حق بیاورد میبیند که «و انت الذی تسعی رحمته امام غضبه» خواهد بود.
«و الحمد لله رب العالمین»
وقتی فطرت انسان صاف بود بعضی از مطالب عمیق را فرشتگان رحمت در ذهن کسی القا میکند
شیطان از بیرون، وهم و خیال از درون، انسان را مغاطله آلوده میکنند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن َمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ ٭ قَالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْءُوماً مَدْحُوراً لَمَن تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکُمْ أَجْمَعِینَ ٭ وَیَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلاَ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِین﴾
در جریان اغوا اینچنین نیست که شیطان اغوا را به ذات اقدس الهی اسناد داده باشد به عنوان اغوای ابتدایی تا اینکه مستلزم جبر باشد چه اینکه مبسوطاً گذشت به دلیل اینکه خداوند استکبار او را به خود او نسبت داد و خود او اغوای دیگران را هم به خودش اسناد میدهد که میگوید: ﴿لْأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِین﴾ این اغوا اغوای کیفری است نه اغوای ابتدایی بنابراین از جبر بودن بیرون است این مطلب اول.
دوم اینکه البته همه معاصی خواه معاصی علمی خواه معاصی عملی ریشهای در شیطنت شیطان دارد شیطان در مسائل عملی اول انسان را با شهوت و غضب در اثر ﴿لَأُمَنِّیَنَّهُم﴾ ﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأرْضِ﴾ و مانند آن فریب میدهد در مسائل علمی گرفتار مغالطه میکند تمام انحای مغالطه با دخالت مستقیم شیطان انجام میگیرد در جریان اینکه شیطان ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُم﴾ آنجا بحثش گذشت که تمام این وسوسهها شبهات القائات باطل کار شیطان است شیطان در مسیر ادراک افرد خاص حضور و ظهور دارد آنها را به دام مغالطه میاندازد تا آنها با انبیا و اولیا و شاگردان آنها مجادله کنند که ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُم﴾ آنگاه ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: ﴿إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ﴾ یعنی یک عده میآیند اصلاً که با تو مجادله کنند نه اینکه حرف تو را گوش بدهند اگر صحیح بود بپذیرند میآیند که حرف خودشان را بزنند نه حرف تو را گوش بدهند ﴿إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ﴾ اینها کسانی هستند که بر اساس ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُم﴾ هست گاهی میبینید یک شبهه قوی از یک انسان ضعیف یا یک شبهه پخته از یک انسان نپخته شنیده میشود غافل از اینکه این مأمور شیطان است شیطان چنین شبههای را در ذهن او القا کرده است که او با اهل دین به مجادله برخیزد گاهی میبینید وقتی فطرت انسان و طینت انسان و طبیعت انسان صاف بود بعضی از مطالب عمیق را فرشتگان رحمت در ذهن کسی القا میکند گاهی هم میبینید اگر کسی ناپاک بود شیاطین شبهه عمیقی را درذهن کسی القا میکنند حالا بعد به خواست خدا به آن جریان جعلی که از انجیل یا به نام انجیل به کتابهای جبریه مسلمین راه پیدا کرده است آن هم به عرضتان میرسانیم که فخر رازی وقتی آن شبهات را نقل میکند میگوید که اولین و آخرین جمع بشوند نمیتوانند این شبهات شیطان را پاسخ بدهند مگر اینکه مکتب جبر میتواند این شبهات را حل کند حالا به خواست خدا آن شبهات هم بازگو میشود خب پس اگر کسی بخواهد راه باطل را طی کند با داشتن همه وسایل پیمودن راه مستقیم این با وسوسه شیطان آلوده میشود در بخشهای عمل و شهوت و غضب هم ابزار درونی وسوسههای شیطان است و اگر بخواهد در بحثهای علمی به دام مغالطه بیفتد وهم و خیال ابزار مغالطه اندازی شیطاناند شیطان از بیرون وهم و خیال از درون انسان را مغاطله آلوده میکنند و غالب کارهای فساد اخلاقی در اوائل امر به استناد آن فساد برداشتها یعنی وقتی مغالطههای علمی پدید آمد کسی از نظر مسائل علمی مشکل مغالطه شد کم کم دست به انحراف عملی میزند وقتی آلوده شد کم کم او را خوب میداند و ادامه هم میدهد بنابراین اگر کسی بگوید به اینکه چون جبر باطل است منشأ شیطانی دارد این سخن حق است اما تفویض هم به شرح [و همچنین] تفویض هم باطل است که مقابل جبر است و آن هم منشأ شیطانی دارد خطر تفویض که به مراتب بدتر از خطر جبر است خطر جبر این است که ـ معاذالله ـ همه این کارهای معاصی و اینها را خدا انجام میدهد بعد هم تبهکار را به جهنم میبرد چون قائل به حسن و قبح و اینها هم که نیستند خطر تفویض که بدتر از خطر جبر است این است که اصلاً خدا معزول است خدایان فراوانی در عالماند هر کسی مستقل است در کار منتها در بدء پیدایش خدا اینها را آفرید ولی در مرحله بقا اینها مستقل در کارند ﴿یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ﴾ است ـ معاذالله ـ خطر تفویض به ارباب متفرقون میرسد که بدتر از جبر است خب او هم ریشه در شیطنت شیطان دارد هر کاری چه کارهای علمی چه کارهای عملی وقتی انحراف باشد منشأ شیطنت دارد اگر گفته بشود اول کسی که پایهگذار جبر بود خب باید گفت اول کسی که پایهگذار تفویض است و اما جریان ﴿فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی﴾ از قبیل جبر نیست چون این اغوا اغوای کیفری است به دلیل اینکه خود شیطان میگوید: ﴿لْأُغْوِیَنَّهُم﴾ به دلیل اینکه پرچمداران جبر میگویند شیطان گاهی جبری حرف میزند گاهی تفویضی حرف میزند گاهی میگوید: ﴿رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی﴾ گاهی میگوید: ﴿لْأُغْوِیَنَّهُم﴾ خب این فخر رازی بود که پرچمدار جبر است میگوید که شیطان گاهی میگوید: ﴿فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی﴾ بعد گفت: ﴿فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ﴾ اغوای دیگران را به خود اسناد میدهد نه به خدا خب پس یک مسئله این است که هر کسی چه در کارهای علمی چه در کارهای عملی بیراهه میرود یا بیراهه میاندیشد در اثر شیطنت شیطان است این سخن حق است یک مسئله این است که اولین کسی که پایهگذار شیطان است به این معنا اول کسی که پایهگذار تفویض است او هم شیطان هست باید او را هم بگویید این را هم بگویید مطلب سوم آن است که این ﴿فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی﴾ کاری به جبر ندارد به دلیل اینکه همین شیطان میگوید که﴿لْأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِین﴾ خب اگر این است آنجا باید قائل به تفویض باشد همانطوری که فخر رازی گفت که شیطان گاهی سخن جبری دارد گاهی سخن تفویضی پس نمیشود گفت او اول کسی که پایهگذار جبر است باید گفت او اول کسی است که پایهگذار مکتب تفویض است هر دو را او پایه گذاشت.
مطلب بعدی آن است که اینکه گفت: ﴿ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ گاهی قرآن کریم از کثرت تباهی تبهکاران سخن میگوید گاهی از وحدت تباهی بزهکاران حرف میزند آنجایی که از کثرت تباهی تبهکاران حرف میزند همین است که از جهات مختلف انسان آسیب میبیند تا اینکه به جایی میرسد که ﴿وأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُه﴾ این ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُه﴾ اینچنین نیست که فقط از چهار طرف او محاط خطیئه است و از جهت بالا و پایین مصون است نه از شش جهت آلوده است هم از بالا ﴿مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ هم ﴿مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ﴾ ﴿وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُه﴾ چنین آدمی که﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُه﴾ به جهنم میرود که از چهار جهت آتش ببیند یک، و از بالا و پایین هم میسوزد دو، وقتی جهنم بردند اینچنین نیست که روپوش جهنم نباشد که این دارد که ﴿عَلَیْهِمْ نَارٌ مُؤْصَدَةٌ﴾ اینها را در این اطباق جهنم میگذارد اطباقش که گداخته است بالاپوش هم دارند زیرش هم که خب سوخته است مؤصد یعنی مطبق یعنی اینها را میگذارند آنجا روپوش داغ هم بالای سرشان هست خب اینها کسانی هستند که ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُه﴾ این کثرت تباهی تبهکاران به صورت ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُه﴾ در میآید لکن از نظر تجزیه و تحلیل گاهی تربیع است گاهی تثنیه است گاهی هم وحدت گاهی میفرماید که اینها از چهار جهت آسیب میبینند گاهی میفرماید از دو راه آسیب میبینند گاهی این دو راه را به یک اصل ختم میکند که در حقیقت آن تنها راه منشأ همه این سیئات است آنجا که سخن از تربیب است همین آیات و امثال آنهاست که ﴿لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ آنجا که سخن از تثنیه است همان بیان نورانی حضرت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) است که فرمود: «ان اخفف ما أخوف علیکم اثنان اتباع الهوی و طول الامل» آنگاه این تثنیه هم به یک وحدت ختم میشود منشأ همه این چهار جهت پیروی هوا و آرزوهای طولانی است بعد وقتی که این دو امر هم تحلیل میکنیم میبینیم اصلش همان پیروی هوا در میآید چون طول امل هم محصول هواست لذا دارد: ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ اینچنین نیست که انسان غیر از هوا منشأ دیگری داشته باشد که همهاش هواست آن هوا طول امل را هم به دنبال دارد آنگاه هواپرست از چهار جهت آسیب میبیند وگرنه این امور چهارگانه و جهات چهارگانه مستقل در انحراف انسان نیستند تمام کار هواست و هیچ کسی معصیت نمیکند مگر اینکه هوا را بر خدا مقدم بدارد اگر «عند الغفلة و السهو و النسیان» است که معصیت نیست و اگر «عند العلم و العمد» است معلوم میشود که میل خود را بر فرمان الهی ترجیح میدهد و این هواست دیگر ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ پس قرآن گاهی به زبان کثرت سخن میگوید گاهی هم از راه وحدت سخن میگوید.
مطلب دیگر آن است که در بحثهای قبل هم گاهی اشاره میشد به اینکه قرآن دوتا سوگند از زبان شیطان نقل کرد که حالا آن سوگندهای بعدی خواهد آمد ولی این سؤالها یا اشکالاتی که برادرها مطرح میکنند مواظب باشند که این آیات بعدی که ما در پیش داریم بعضی از این سؤالها یا اشکالها مربوط به آیات بعد است ولی حالا این سؤالها چون آمده این سؤالها را یک پاسخ موقت بدهیم تا به آن بحثهای بعدی برسیم در قرآن کریم دوتا سوگند از شیطان نقل شده است یک جا سوگند نصیحت و اخلاص و ارادت یاد کرد یکجا هم سوگند عداوت و کینه اینکه میگویند دشمن قسم خورده دشمن قسم خورده همین است آنجا که سوگند نصیحت یاد کرد همین آیهٴ 21 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است که به خواست خدا در پیش داریم ﴿وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ﴾ به آدم و حوا سوگند یاد کرد که من نسبت به شما ناصحانه خالصانه عمل میکنم و چون یک موجود فریبکاری بود گرچه به صورت نصح و خلوص سوگند یاد کرد ولی کرد آنچه را که نباید میکرد قسم خورد که من نسبت به شما ناصحم و نسبت به آنها اعدا عدو درآمد ولی نسبت به بنیآدم که سوگند عداوت خورد چه خواهد کرد نه اینکه آنجا خلاف کرد سوگند دوم هم خلاف میکند آن مطلبی که قبلاً گفته میشد این بود که وقتی سوگند نصیحت خورد خلاف کرد سوگند عداوت یاد کرد چه خواهد کرد؟ یقیناً به بدترین وجه به مبارزه برمیخیزد این را میگویند دشمن قسم خورده دشمن قسم خورده دشمن قسم خورده همان شیطان است دیگر سوگند یاد کرد که انسان را فریب بدهد ﴿فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ آن وقت چه خواهد کرد؟ این بود معنای دوتا سوگند.
مطلب بعدی آن است که آیا آدم(سلام الله علیه) جزء مخلصین نبود؟ خب این هو سؤال بعدی است که ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ﴾ که بعد خواهد آمد ولی اجمال بحث این است که مواظب باشید سؤال و اشکال اولاً عمیق باشد علمی باشد یک، تکرار نباشد دو، محصول مطالعه و مشورت باشد سه، که قابل طرح باشد چهار، به هر تقدیر آدم(سلام الله علیه) جزء مخلصین بود ولی آن نشئه هنوز نشئه تکلیف نبود بیان ذلک این است که شیطان گفت من در قلمرو تکلیف در محدوده تکلیف در آنجا که باید و نباید شرعی حضور و ظهور دارد دستم به همه میرسد مگر مخلص اما در آن جنت حالا هر مرحلهای بود آنجا هنوز جای تکلیف نبود هنوز جای حلال و حرام نبود هنوز جای باید و نباید اعتباری نبود هنوز جای واجب و حرام شرعی نبود باید آنجا را معنا کرد که آنجا یعنی چه؟ چون در همین بحث در بخش سورهٴ مبارکهٴ توبه «بقره» مفصل گذشت که آنجا بعد از اینکه از آیهٴ 34 به بعد جریان سکونت آدم و حوا(سلام الله علیهما) در بهشت مطرح شد بعد از وسوسه شیطان و خروج اینها از بهشت و تلقی آدم کلماتی را و توبه الهی بر آدم از آن به بعد در آیهٴ 38 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آنجا بحث شد که خدا میفرماید: ﴿قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعاً﴾ همه شما از این منزلت بروید پایین ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدی﴾ اگر هدایتی و دینی و شریعتی آمد از این به بعد ﴿فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» هم آنجا آمده است که ﴿وَلَکُمْ فِی الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ﴾ بعد ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدی فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَلاَ یَشْقَی﴾ پس در محدوده جنتی که آدم و حوا(سلام الله علیهما) بودند آنجا تکلیف نبود باید و نباید شرعی نبود حرام و حلال شرعی نبود منتها راه خاص خود را طی کرده که پس آنجا چه بود آن بهشت کجا بود آن؟ ﴿لاَ تَقْرَبَا﴾ چه نهیی بود؟ این وسوسه چه وسوسهای بود؟ که تا حدودی در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد و اینجا هم به مقدار لازم اشاره خواهد شد پس مخلص بودن آدم(سلام الله علیه) منافاتی ندارد با اینکه در آنجا که نشئه تکلیف نبود یک وسوسه مناسب با آن عالم راه پیدا کرده باشد در آدم.
مطلب بعدی آن است که این که شیطان گفت: ﴿إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ چون تا روز قیامت جا برای مرگ هست اما قیامت به بعد که جا برای مرگ نیست که قبلاً هم داشت ﴿لاَ یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلاّ الْمَوْتَةَ الْأُولَی﴾ در قیامت که جا برای مرگ نیست تا روز قیامت هم که او مهلت میطلبد پس میخواست حیات ابد داشته باشد چون اگر مرگی هست مادون القیامة هست در قیامت و بعد از قیامت که دیگر مرگی نیست پس اینکه گفت ﴿إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ یعنی برای ابد من زنده بمانم.
مطلب بعدی آن است که اینکه ذات اقدس الهی فرمود ﴿إِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ این وقت معلوم معنایش این نیست که یک چیزی تازه معلوم شده باشد چیزی که در ازل معلوم هست هم معلوم است چیزی که بعداً معلوم هست هم معلوم است منتها برای ذات اقدس الهی در ازل معلوم بود چه اینکه ﴿یَعْلَمُ مَا فِی الأرْحَام﴾ معلوم در لایزال است نه علم حق بنابراین شیطان موجود ازلی نیست انزال او موجود ازلی نیست محدوده انزال و امهال او موجود ازلی نیست اما همه اینها در ازل برای خدا معلوم بود اگر گفته شد. ﴿إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ﴾ ﴿إِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ معلوم به معنای مشخص نیست معلوم برای ما که ذات ما حادث است علم ما حادث است معلوم بودن یک شیء هم برای ما حادث است اما معلوم بودن برای ذات اقدس الهی که علمش ازلی است علمش ازلی است ولو معلوم حادث باشد خب پس منافات ندارد که در ازل ذات اقدس الهی به همه این امور عالم باشد ولو معلوم حادث باشد چه اینکه به ما فرمود: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾ فرمود بدانید خدا خاطرات شما را میداند با اینکه ما هم حادثیم خاطرات ما هم حادث است و او هم در ازل میدانست که فلان کس که به دنیا آمده است با حسن اختیار خود چه خاطره زیبا یا با سوء اختیار خود چه خاطره تلخی را در ذهن میپروراند.
پرسش ...
پاسخ: علم که با معلوم وجود دارد منتها معلوم لدی العالم وجود دارد علم غیب معنایش همین است دیگر معدوم محض معلوم نیست علم معلوم میخواهد معلوم معدوم محض نیست منتها لدی العالم وجود دارد لذا میگویند که ﴿إِن مِّن شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُه﴾ وجود خارجی او در نشئه طبیعت معدوم است نه اینکه در مخزن غیب در لوح محفوظ و مانند آن معدوم باشد البته علم به معدوم محض تعلق نمیگیرد منتها معدوم در یک نشئهای وجود خواهد داشت
مطلب بعد آن است که چطور ذات اقدس الهی دعای شیطان را مستجاب کرده است مگر کافر دعایش مستجاب میشود؟ البته در بحث استجابت دعا یک مطلبی است که آیا دعای کافر مستجاب میشود یا نه؟ یکی اینکه اینجا از باب استجابت دعاست یا نه؟
پرسش ...
پاسخ: همه اینها مگر آهن موجود طبیعی نیست مگر دام موجود طبیعی نیست میفرماید همه اینها را ما نازل کردیم اصل کلی را در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» میفرماید ﴿إِن مِّن شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم﴾ این اصل کلی فرمود هرچه هست ریشه اصلیاش در مخزن غیب هست و خدا نازل میکند بعد فرمود ﴿وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ﴾ آهن را ما برای شما فرستادیم دامها را ﴿ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَمِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ﴾ یک خلقت است و یک انزال خلقت حساب دیگری دارد که ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ اما انزال فرمود ما دام را برای شما نازل کردیم آهن را برای شما نازل کردیم نازل کردیم نه یعنی خلق کردیم ﴿وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ﴾ یا ﴿أَنزَلَ لَکُم مِنَ الأنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاج﴾ انزال در بحثهای قبل هم مشخص شد که به نحو تجلی است نه به نحو تجافی آن طوری که خدا باران نازل کرده که آهن نفرستاد آنطوری که برف نازل کرده که دام نفرستاد قرآن را چطور نازل کرد قرآن را یعنی مثل باران -معاذالله- نازل کرد مثل برف نازل کرد یا تنزل به صورت تجافی است که تجلی «فیه سبحانه فی کتابه من غیر ان یکون یروه» تنزل فیض خدا تجلی فیض خداست که «الحمد لله المتجلی لخلقه بخلقه» که در نهجالبلاغه آمده اگر تمام افاضات الهی به صورت تجلی است و اگر این تجلی انزال است بدون تجافی آنگاه آنچه فرمود ما دامها را برای شما نازل کردیم آهن را برای شما نازل کردیم معنای خاص خود را خواهد داشت آن وقت جامع همه اینها همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» بیان کرده که ﴿إِن مِّن شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم﴾ شما هم وقتی که به کوی و برزن سری میزنید میبینید همه این در و دیوار را معماران و مهندسان نازل کردهاند از کجا نازل کردهاند قبلاً نقشهاش را کشیدند عالم بودند از مخزن غیب عقلشان اینها را به مرحله خیال به صورت نقشه درآوردند از خیال به صورت نقشه روی کاغذ پیاده کردند با یک خودکار با یک کاغذ این نقشهها را کشیدند بعد با بیل و کلنگ شده مسجد اعظم این مسجد مسبوق به نقشهای است که نقشه را خودکار و کاغذ به عهده گرفته این خودکار و کاغذ تابع آن صور حسی و خیالی است که یک مهندس ترسیم کرده آن صور خیالی که در ذهن مهندس است مسبوق به آن قواعد هندسی است که در عاقله معمار و مهندس تدوین عقلی یافته است اول عاقلانه معمار میشوند بعد مهندسانه نقشه میکشند بعد بنّاگونه دست به کلنگ میکنند و این میشود مسجد اعظم خب اینها همه تنزل یافته آن است دیگر معنای تنزل که تجافی نیست معنای تنزل که جا خالی کردن نیست معنای تنزل که نظیر نزول قطرات برف و باران نیست هر مدرّسی که تدریس میکند یا هر مؤلّفی که کتاب مینویسد آن آهنگهایی که در نوار پر شده یا آن نقوشی که روی کتاب آمده همه تنزل یافته معقولات آن حکیم یا آن فقیه یا آن اصولی یا آن ادیب و مانند آن است دیگر به هر تقدیر در این گونه از موارد وقتی به صورت تنزل باشد محذوری با به همراه ندارد.
مطلب بعد آن است که آیا دعای کافر اصولاً مستجاب است یا نه؟ این یک مطلب دوم اینکه این شیطان که ﴿أَبَی وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ اگر دعای کافر مستجاب نیست این جا چگونه خدا دعای او را مستجاب کرده؟ این دو مطلب اما مسئله استجاب دعای کافر ذات اقدس الهی یک رحمت خاصه دارد این رحمت خاصه به نام معنویات معارف بهشت و کرامتهای انسانی اینها هرگز نصیب کافر نخواهد شد فرمود: ﴿لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ آن سمائی که فرمود ﴿وَفِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ﴾ آن روزی معنوی هرگز درش به چهره کافران و منافقان باز نمیشود ﴿لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ اما یک رحمت رحمانیه دارد که برابر آن رحمت رحمانیه همگان را روزی میدهد مؤمن و کافر را روزی میدهد حیات میدهد و مانند آن برابر آن رحمت رحمانیه اگر کافری مظلوم واقع شد پاداش دنیایی او را ذات اقدس الهی میدهد لذا در برخی از نقلها آمده است که دعای مظلوم مستجاب است ولو کافر باشد چون خدا خدای عادل است اگر ظلمی به یک کافری شده باشد خب خدا آن ظالم را کیفر میدهد پس دعای کافر اگر چنانچه مربوط به معارف باشد چون او عقیدهای ندارد چنین دعایی از او متمشی نیست مگر اینکه توبه کند وگرنه مستجاب نخواهد شد بخشهایی که مربوط به دنیاست رحمت رحمانیه حق شامل کافر هم خواهد بود به دلیل اینکه او حیات داد روزی میدهد و مانند آن اما در جریان ابلیس این دو جواب هم راه دارد اولاً معنویت که به او نداد معارف الهی که به او نداد خیر و برکت که به او نداد این هم یک امر دنیایی است نه امر مادی یعنی حیات طولانی داشتن ثانیاً این در حقیقت استجابت دعای او نیست این یک امهال زیانباری به حال اوست ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً﴾ خب بعضی از کفارند که اینها سالیان متمادی به کفرشان ادامه میدهند اینکه کیفر الهی است که فعلاً دامنگیر اینها شده فرمود اینها خیال نکنند ما این امهالی که دادیم مهلتی که دادیم به سود اینهاست ما میخواهیم اینها را بیشتر بگیریم لذا بیشتر به اینها میدان میدهیم اگر کسی بخواهد سقوط کند و با سقوط همه اعضایش مسحوق بشود یعنی پودر بشود این را خیلی باید بالا ببرند در این بخشهای داروخانه ملاحظه فرمودید آن سابق که اینطور بود حالا آن چیزهایی که پودر شده است آنها را در یک قفسه مشخص داشتند میگفتند مسحوقات، مسحوقات سحیق یعنی پودر شده در کریمه هم آمده است که ﴿مَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحیق﴾ فرمود اگر کسی مشرک باشد شرک بورزد مثل کسی است که در بین ارض و آسمان در یک فضای باز و بلندی رها بشود یا همان جا شاهینها و کرکسها او را میربایند یا تند باد او را در ته دره سحیق میکند که فعیل یعنی مفعول است مسحوقش میکند پودرش میکند ذات اقدس الهی بعضی افراد را در همان فاصله یک متری یا دو متری همان جا پرت میکند دستش میشکند پایش میشکند بالأخره یا درمان میشود یا میتواند یک زندگی عاجزانهای را ادامه بدهد یک وقتی را بالا میبرد آنقدر بالا میبرد که اگر افتاد چیزی از او نمیماند فرمود: ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ﴾ منتها حالا انما نوشته میشود ﴿أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ﴾ که همین آیه را زینب کبری(سلام الله علیها) برای یزید(علیه اللعنه) در دربار شام خواند او که گفت: ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاءُ﴾ ایشان فرمود: «مهلا یا یزید» این آیه را بخوان خیال کردی این ملک است «أظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السماء فأصبحنا نساق کما تساق الأساری ان بنا علی الله هواناً و بک علیه کرامةً» این آیه را بخوان ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ﴾ خب بعضی از امهالها عذاب است نه اینکه استجابت دعای مطلوب باشد گذشته از این، این کریمهای که فرمود: ﴿إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ﴾ آیا انشاست؟ یعنی تو از ما چیزی خواستی ما هم اجابت کردیم یا نه محتمل است اخبار باشد؟ که نه تو در علم ازلی ما بنا بر این بود که به تو مهلت بدهیم برای اینکه اگر تو نبودی دیگری بالأخره کسی باید باشد وسوسه کند یا نه حالا تو این راه سوء را اختیار کردی یک کسی باید باشد وسوسه کند یا نه ﴿فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِین ٭ إِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ اگر اخبار باشد که رأساً از بحث بیرون است اجابت دعا نیست اگر انشا باشد محذوری ندارد.
پرسش ...
پاسخ: نه این تسخیر الهی است این قصر است قصر با سین نیست تسخیر است در کل عالم وجود یک شیطان لازم است مثل بیماری اگر بیماری نبود این همه اسرار پزشکی ترقی میکرد اگر کسی مریض نمیشد خب یک زندگی گیاهی داشتند کسی نمیفهمید اسرار عالم چیست پیشرفت همه شئون گوناگون پزشکی محصول بیماری است در عین حال که هر یک از ما موظفیم خومان را از سرد و گرم حفظ بکنیم مریض نشویم یک وسوسه کنندهای لازم است اما همه ما وظفیم ما آن نباشیم در کل نظام اصل وسوسه خیر است یک مطلب است وسوسه کننده آدم پلیدی است به جهنم میرود باید مواظب باشد این کار را نکند مطلب دیگر است اصل مرض در نظام خیر است این همه پی بردن به اسرار اشیا گیاهها و داروها و درمانها به برکت مرض است دیگر و اگر مرض نبود که انسان سرّی پی نمیبرد که در عین حال که همه ما موظفیم مریض نشویم بکوشیم مریض نشویم و حرام است بر اساس حرمت اضرار به نفس اگر کسی رعایت بهداشت نکند و خود را مریض بکند این یک حساب است و کل مرض در جهان برکت است حساب دیگر است.
غرض این است که اگر ﴿إِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِین﴾ اخبار باشد که محذوری ندارد و اگر هم انشا باشد اجابت دعاست ولی اکرام نیست گاهی یک خواستهای است که امهال زیانباری را به همراه دارد اینها خطوط کلی بحث بود حالا وارد مطلب دیگر شدیم و آن این است که ﴿یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلاَ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِین﴾.
پرسش: ... پاسخ: نه از سنخ شما چرا تبعیض بگیریم از جنس شما از سنخ شما تبهکارها من پر میکنم البته پر میکنم معنایش این نیست که حالا جهنم نیست که اگر یک مجرم دیگر را آوردند نوبت بگیرد این نیست او همیشه میگوید که ﴿یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَزِیدٍ﴾ او به غضب الهی وابسته است که غضب الهی نامتناهی است این پر میکنم یعنی تا جا دارد میروید نه یعنی شماها حالا دیگر پر میشود و حالا اگر یک مجرم دیگر را آوردند دیگر جا نیست از آن سنخ نیست تا این گفته بشود که با کریمهای که میگوید: ﴿یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَزِیدٍ﴾ این ﴿هَلْ مِن مَزِیدٍ﴾ همیشه هست بر فرض پر بشود باز جا دارد الآن پر شده مجرم دیگر بیاورند باز جا دارد مجرم دیگر بیاورند باز جا دارد درباره بهشت چنین وعدهای نداد که من بهشت را پر میکنم چون آدم خوب کم است گذشته از اینکه بهشت خب اوسع از جهنم است جهنم است که اینها جایشان تنگ است اینچنین نیست که حالا به یک کسی یک اتاق سه در چهار بدهند بگویند اینجا بسوز که به همان اندازه که جا میگیرد ﴿مُقَرَّنِینَ فِی الأصْفَادِ﴾ در یک مدار بستهای میگویند اینجا باش و بسوز این انسان تنگنظر در دنیا در فشار است ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکا﴾ در فشار است از ترقی دیگران زحمت میبیند در حسد است از سعادت دیگران رنج میبرد در حقد و کینه است این دائماً در فشار است وقتی هم که میمیرد گرفتار فشار مرگ است وقتی هم در قبر رفت مبتلا به ضغطه و فشار قبر است وقتی هم در قیامت قیام میکند بسته است وقتی هم در جهنم میرود ﴿مُقَرَّنِینَ فِی الأصْفَادِ﴾ است اینطور نیست که حالا مثلاً یک جای سه در سه را به یک کسی بدهند بگویند اینجا بسوز نه به همان اندازهای که جا میگیرد به همان جا میگویند بسوز یک انسان تنگنظر همیشه در مدار بسته میسوزد دنیا هم بود اینطور بود اما کسی که از شرح صدر برخوردار است اینکه ذات اقدس الهی انسان مشروح الصدر را وعده میدهد ﴿سَابِقُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّماءِ وَالأرْضِ﴾ نه یعنی مجموع بهشت به اندازه آسمان و زمین است نه منزل یک بهشتی به اندازه آسمان و زمین است همه مؤمنین همه مردم دنیا در روایت سعه بهشت اینچنین است اگر همه اهل دنیا مهمان یک مؤمن بهشتی بشوند اتاقش جا دارد یک چنین اتاقی است الآن چطور این طبق بیانی که از امام رضا(سلام الله علیه) آمده است انسان در دعاها موظف است بعد از اینکه خودش و پدر و مادر و معلمین و ذویالحقوق و اینها را دعا کرد بعد میگوید: «و اغفر لمن فی مشارق الارض و مغاربها من المومنین والمؤمنات» خب یک انسان بلند نظر در قیامت خانهاش هم اینقدر وسیع است اینکه فرمود ﴿فَاسْتَبِقُوا﴾ اینکه فرمود ﴿سَابِقُوا﴾ اینکه فرمود ﴿وَسَارِعُوا﴾ بعد معیار این بهشت را هم فرمود ﴿جَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّماء﴾ یک، ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأرْضُ﴾ دو، نه یعنی مجموع بهشتیها در بهشتی زندگی میکنند به مساحت کل نظام بلکه خانه یک بهشتی به اندازه سماوات و ارض است که اگر همه مردم دنیا بخواهند مهمان این یک بهشتی بشوند جا دارد حالا چقدر بهشت خدا دارد خودش میداند یک انسان مشروح الصدر میتواند میزبان اهل الارض باشد همه مردم را.
پرسش ...
پاسخ: آن چون اکثری گرفتار شیطنت شیطاناند بعضیها در دنیا فشار میبینند بعضی عند الموت فشار میبینند بعضی در برزخ فشار میبینند بعضی در صحنه قیامت فشار میبینند بعضی عند الصراط عند المیزان عند تطایر الکتب فشار میبینند پاک میشوند اینها که پاک شدند که به بهشت میروند و بعضیها هم اگر با این دردها و رنجها و عذابها پاک نشدند به جهنم میروند وقتی جهنم رفتند مقداری که سوخت و سوزشان شد بعد مشمول شفاعت میشوند پاک میشوند مخلدین خیلی کماند یعنی کسی که اهل خلود باشد برای ابد بخواهد در جهنم بماند شاید انگشت شمار باشند.
پرسش ...
پاسخ: بله دیگر، نه چون ما که در کل جهان بینی که بحث میکنیم در کل نظام دنیا یک حلقهای است در فلات ابد گذشته ازلی را که پشت سر گذاشته آینده ابدی را که در پیش دارد کل دنیا اصلاً
«قد جعل القوم اولی افطانة ٭٭٭ عناصرا کحجر المثانه»
آن ابدیتی که ما در پیش داریم اصلاً کل دنیا نسبت به او قابل قیاس نیست میگویند کل جهان حالا گذشته برای ما روشن نیست نسبت به آینده یعنی از برزخ و صحنه قیامت و ابدیت بهشت این مجموعه را که ما حساب بکنیم به صورت یک انسان دربیاوریم این محدوده عالم عنصر و طبیعت را میگویند
«قد جعل القوم اولی الفطانة ٭٭٭ عناصرا کحجر المثانه»
میگویند منطقه طبیعت نسبت به کل جهان مثل سنگ مثانهای است که در بدن یک انسان پدید میآید این تازه محدوده دنیاست اگر ﴿أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾ ﴿وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الأرْضِ یُضِلُّوکَ﴾ اینها نسبت به ابدیتی که ما در پیش داریم اصلاً قابل قیاس نیست و اکثری مردم هم که گرفتار گناه میشوند اکثری اینها یا دنیا تنبیه میشوند یا عندالموت تنبیه میشوند یا در برزخ تنبیه میشوند یا در ساحره قیامت تنبیه میشوند کماند کسانی که به جهنم بروند و مبتلا به خلود باشند منتها این دردها و این عذابها قابل تحمل نیست مگر فشار جان کندن قابل تحمل است اگر قابل تحمل بود که آدم نمیمرد که یا فشار برزخ فشار قبر مگر قابل تحمل است مگر فشار قیامت آن پنجاه هزار سال روزی پنجاه هزار سال مگر قابل تحمل است عند الصراط عند تطایر الکتب آن عطش را تحمل کردن و به کوثر راه نیافتن مگر قابل تحمل است بالأخره آدم پاک میشود دیگر اما چطور پاک میشود بالأخره خیلیها هستند که وقتی کوره داغ میرود خب البته پاک میشود ولی اینطوری داغ میکنند آدم را بعد پاک میکنند ولی خلود یک وقتی انسان میخواهد بحث بکند که پس اکثری به مقصد نمیرسند وقتی کل نظام آدم از دنیا سر بردارد دنیا و برزخ و قیامت را یکسره به صورت فیض حق بیاورد میبیند که «و انت الذی تسعی رحمته امام غضبه» خواهد بود.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است