display result search
منو
تفسیر آیات 57 و 58 سوره انعام _ بخش اول

تفسیر آیات 57 و 58 سوره انعام _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 46 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 57 و 58 سوره انعام _ بخش اول"
- بت‌پرستی، وهم آمیخته با هوی است و توحید با بیّنه همراه است
- اگر کسی عامل جدایی حق از هوی را منکر شد هرگز توان تشخیص حق و باطل را نخواهد داشت.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ إِنّی عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبّی وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلین ﴿57﴾ قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ اْلأَمْرُ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمینَ ﴿58﴾

بعد از اینکه فرمود بت‌پرستی، وهم آمیخته با هوی است و توحید با بیّنه همراه است و فرمود من بر بیّنه استوارم و این بیّنه هم از طرف خدا به من افاضه شده است و شما به این وحی که بیّنه الهی است تکذیب کرده‌اید آن‌گاه فرمود خطر تکذیب را شما استعجال دارید لکن آن خطر فرو فرستادنش به دست خداست و خدا هم مستحق عذاب را می‌داند و هم وقت نزول عذاب را اگر کسی بیّنه را انکار کند هرگز توان تشخیص حق و باطل را نمی‌دهد برای اینکه اگر کسی ممیّز را منکر شد آن عامل جدایی حق از هوی را منکر شد هرگز توان تشخیص حق و باطل را نخواهد داشت و شما هم که به وحی الهی، وحی الهی را تکذیب کردید این ﴿وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ﴾ یعنی به آنچه را که من آوردم تکذیب می‌کنید نه به رب وگرنه رب را به عنوان واجب الوجود قبول دارند به عنوان خالق قبول دارند به عنوان ربّ کل قبول دارند در بابه ربوبیّت جزئیه و مانند آن انکار دارند پس تکذیب به آن وحی الهی برمی‌گردد که در حقیقت بیّنه است بعد فرمود: ﴿ماعِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ﴾ شما شتابزده برای فصل خصومت پیشنهاد عذاب می‌دهید همان طور که پیروان نوح پیغمبر به نوح می‌گفتند: ﴿یا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَکْثَرْتَ جِدالَنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقینَ﴾ یا به انبیای دیگر پیشنهاد می‌دادند که اگر عذاب حق است فوراً بفرستید به حیات ما خاتمه بدهید این پیشنهاد عذاب که به عنوان استعجال است از زبان بسیاری از امم در قرآن کریم نقل شده است جوابی که انبیای الهی از طرف ذات اقدس الهی به اممشان می‌دهند این است که ﴿لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ﴾ کی باید عذاب نازل بشود و چه امتی در چه عصری باید منقرض بشود اینها را فقط ذات اقدس الهی می‌داند و بعد هم به بندگانش ابلاغ می‌کند به اولیایش ابلاغ می‌کند تا حجت بالغ نشود و هلاکت یک عده هلاکت عن بیّنه نشود خدا عذاب را نازل نمی‌کند بنابراین فرمود: ﴿ما عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ﴾ آنچه را که شما شتابان به دنبال او می‌روید او که دست من نیست شما پیشنهاد دادید که عذاب الهی زودتر بیاید این مسئله استعجال عذاب در خیلی از آیات مطرح شد که آنها پیشنهاد عذاب عاجل می‌دادند در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آیهٴ 53 و 54 این است ﴿وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّی لَجاءَهُمُ الْعَذابُ وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ﴾ آنها پیشنهاد عجله و شتاب در عذاب را مطرح می‌کنند می‌گویند حالا که ما را به عذاب تهدید می‌کنی پس زودتر عذاب نازل بکن حالا این را یا به عنوان استهزاء می‌گویند یا به عنوان اینکه برایشان حجّت تمام بشود می‌فرمایند هر چیزی یک حدی دارد تا به آن نصاب لازم نرسد عذاب نازل نمی‌شود ﴿وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّی لَجاءَهُمُ الْعَذابُ﴾ ولی برای هر چیزی یک مدت مشخصی ذات اقدس الهی بر اساس مصلحت و حکمت تنظیم کرده است آن وقت که آن اجل مسما فرارسیده است ﴿وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ﴾ بدون اینکه باخبر بشوند می‌بینند عذاب الهی رسیده است ﴿یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ ٭ یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ در آیهٴ بعد می‌فرماید اینها شتابزده به دنبال عذاب می‌گردند در حالی که در قیامت عذاب الهی همه اینها را فرامی‌گیرد و فرومی‌برد در بخش های دیگر باز سخن هست در سورهٴ مبارکهٴ «حج» آیهٴ 46 و 47 هم سخن از تعجیل عذاب است در آیهٴ 47 سورهٴ «حج» فرمود: ﴿وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ لَنْ یُخْلِفَ اللّهُ وَعْدَهُ وَ إِنَّ یَوْمًا عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّونَ ٭ وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَها وَ هِیَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها وَ إِلَیَّ الْمَصیرُ﴾ فرمود اینها پیشنهاد عذاب عاجل می‌دهند در حالی که نمی‌دانند خداوند وعدهٴ خود را تخلف نمی‌کند این نزول عذاب گرچه برای تبهکاران بعید است ولی برای انبیا وعده است خداوند به انبیا وعده داد که اگر گروهی بعد از اتمام حجت در کفر عناد ورزیدند و دین تو را نپذیرفتند ما به حیات آنها خاتمه می‌دهیم این گرچه وعید است برای تبهکاران اما وعده نصرت و پیروزی است برای انبیا(علیهم السّلام) لذا در حالی که سخن از تعجیل عذاب است از خلف وعده و عدم خلف وعده خدا سخن به میان می‌آید فرمود: ﴿وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ لَنْ یُخْلِفَ اللّهُ وَعْدَهُ﴾ این وعید تبهکاران که وعده اولیاست این تخلف‌پذیر نیست ﴿وَ إِنَّ یَوْمًا عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّونَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَها وَ هِیَ ظالِمَةٌ﴾ چه بسیار از محل‍هایی که در عین حالی که ظالم بودند ما آنها را املاء کردیم، امهال کردیم، مهلت دادیم تا اینکه اینها متنبه بشوند گاهی هم این مهلت دادن یک نحو تعذیبی است که ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾ یا ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ ِلأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْمًا﴾ گاهی همین تأخیر تعذیب است که اینها گناه بیشتری بکنند که به عذاب سنگین‌تری مبتلا بشوند فرمود: ﴿وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَها﴾ من املا کردم مهلت دادم ﴿وَ هِیَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها وَ إِلَیَّ الْمَصیرُ﴾ بنابراین پیشنهاد تعجیل در عذاب صحیح نیست برای اینکه ذات اقدس الهی اعلم به مصالح است اعلم به عباد است چه اینکه پیشنهاد تعجیل عذاب به انبیا(علیهم السّلام) هم صحیح نیست برای اینکه کار به دست اینها نیست پس دو مسئله است یکی اصل استعجال صحیح نیست برای اینکه خدا اعلم به مصالح است دوم اینکه طرح این پیشنهادها به محضر انبیا درست نیست برای اینکه قدرت به دست خداست تا خدا تصمیم نگیرد کاری این انبیا(علیهم السلام) انجام نمی‌دهند لذا در همین آیه محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که آنها استعجال کردند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دو تا جواب می‌دهد فرمود: ﴿وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ﴾ آن پیشنهادی که می‌دهید که دست من نیست اصل پیشنهاد عجله هم صحیح نیست برای اینکه خدا ﴿خَیْرُ الْفَاصِلِینَ﴾ است می‌داند که چه وقتی به حیاتتان خاتمه بدهد پس دو تا اشکال در پیشنهاد استعجالی آنهاست.
‌پرسش...
پاسخ: آن وقت که خود انبیا به نصاب حجیت رسانده‌اند آن‌گاه درخواست عذاب می‌کنند و اما وقتی که به نصاب نرسد اینها البته شفاعت خواهند کرد ولی اینجا که آن اشکال نیست اینجا جواب ندادند به اینکه من مجادله می‌کنیم اینجا همین دو تا مشکل هست و اینجا این‌چنین نیست که آنها درخواست عفو یا تخفیف کرده باشند اینها می‌گویند به اینکه کار به دست خداست اولاً دست ما نیست و خدا هم کار را بر اساس حکمت و مصلحت انجام می‌دهد هرگز تقدیم و تأخیر در نظام حکیمانهٴ الهی راه ندارد خب ﴿ما عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ﴾ همین ﴿ما عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ﴾ را مبرهن می‌کند به اینکه ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ نه تنها پیش من نیست پیش فرشته‌ها هم نیست پیش هیچ کس نیست این ﴿ما عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ﴾ لسانش نفی خاص است یعنی من قدرت ندارم به آنچه که شما پیشنهاد شتابزدگی می‌دهید عمل کنم اما ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ که حصر مطلق است معنایش این است که غیر از خدا احدی حاکم نیست نه من نه انبیا و اولیای دیگر و نه فرشتگان و مانند آن ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ این حکم که در نوبت دیروز مادهٴ لغوی‌اش و اصطلاحی‌اش معنا شده است به دو قسم تقسیم می‌شود یکی حکم در مسائل تکوینی است و یکی هم در مسائل تشریعی در مسائل تکوینی روی نظام علت و معلول کارهای عینی و خارجی انجام می‌گیرد در حکم تشریعی روی لسان مقررات به عنوان وضع قوانین و احکام به وسیله انبیا و مرسلین قوانین وضع می‌شود این می‌شود تشریع و قانونگذاری و وضعی آن یکی می‌شود تکوین این ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ گرچه مطلق است ولی در خصوص این آیه نسبت به مسائل تکوینی نص است، نسبت به مسائل تشریعی ظاهر چون مورد آیه مساق آیه قبل و بعد آیه نظام تکوین است که نزول عذاب است و مسئله تکوینی گرچه ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ توان آن را دارد که مسائل تشریعی را هم در بربگیرد ولی سیاق آیه ناظر به تکوین است اگر سیاق آیه ناظر به تکوین شد تشریع را بالملازمه اثبات می‌کند پس یا از راه اطلاق این ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ توحید در احکام تکوینی و توحید در احکام تشریعی را می‌توان اثبات کرد برای اینکه آیه و قانون در مورد خود نص است اما نه منحصر به مورد باشد ما اگر بخواهیم چیزی را از سیاقش خارج بکنیم بر خلاف ظاهر است اما اگر بخواهیم غیر از اینکه سیاقش را شامل می‌شود چیز دیگری را هم شامل بشود که بر خلاف نیست پس ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ یا به اطلاقش شامل تکوین و تشریع می‌شود این می‌شود دلالت لفظی یا از راه ملازمه، ملازمه عقلی وقتی حکم تکوینی مال خدا بود تشریع هم چون به تکوین برمی‌گردد در اختیار خداست کسی حق قانونگذاری دارد که کل نظام در اختیار اوست نظام را آفرید و می‌پروراند پس اگر ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ هم روی اطلاق لفظی شامل حکم تشریعی نشود روی تلازمی که بین حکم تشریعی و حکم تکوینی است شامل او خواهد شد.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ که ظاهرش حصر است نظیر خیلی از موارد که ذات اقدس الهی یک کمالی را برای خدا منحصر می‌کند در قرآن کریم آن‌گاه همان کمال را به غیر خدا اسناد می‌دهد و برای غیر خدا هم آن کمال را قائل است نظیر مسئله عزت نظیر مسئله قدرت و قوت نظیر مسئله علم نظیر مسئله شفاعت و مانند آن که خداوند این کمالات وجودی را برای خودش قائل است که خدا عزیز است ﴿اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ﴾ ﴿عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ﴾ و مانند آن همین عزت را برای انبیا و مرسلین و مؤمنین قائل است که ﴿وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنین﴾ بعد منحصر می‌کند به اینکه ﴿فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَمیعًا﴾ در نوبتهای قبل از شفاعت هم از همین قبیل بود قوت هم همین قبیل بود با اینکه فرمود: ﴿یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ﴾ یا ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ یا ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ مع‌ذلک فرمود برای آنها روشن می‌شود که ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾ خب اینکه یک کمالی را خدا برای خود اثبات می‌کند بعد همان کمال را برای غیر خود اثبات می‌کند بعد آن کمال را در خود منحصر می‌کند جمع‌اش چگونه خواهد بود اگر همه عزت برای خداست چگونه دیگران عزیزاند ﴿الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنین﴾ گاهی گفته می‌شود که این کمالات برای خداست و خداوند واسطه در ثبوت است یعنی خودش این کمالات را داراست اولاً و بالذات بعد ثانیاً و بالتّبع به دیگران اعطا می‌کند پس آنچه را که برای خداست بالاصالة و بالذات است آنچه را که دیگران دارند بالتّبع و بالغیر این اگر در محدوده جمع دلالی و جمع ادلّه بود یک جمع قابل قبولی بود برای اینکه یک طایفه از آیات این کمالات را برای خدا اثبات می‌کند یک طایفه از آیات کمالات را برای غیر خدا اثبات می‌کند طایفه سوم این کمالات را منحصر برای خدا می‌داند آن‌گاه می‌توان گفت آنچه که برای خداست اولاً بالاصاله است و آنچه که برای غیرخداست ثانیاً و بالتّبع است ولی اگر پشتوانه این ادلهٴ نقلی، ادلهٴ عقلی بود آن‌گاه در جمع بین این ادله نقلی آن عقل هم باید پشتوانه جمع باشد یعنی طرزی باید این ادله نقلی را جمع کرد که حاصل جمع یک پشتوانه عقلی داشته باشد اگر یک سلسله مسائلی در محدودهٴ نقل محض بود عقل راه نداشت همین که جمع آن ادله نقل‌پسند بود در مدار پذیرش نقلی بود کافی است ولی اگر یک سلسله مباحثی است که پشتوانه عقلی دارد و بین ادلهٴ نقلی تعارض است باید طرزی بین ادلهٴ نقلی جمع کرد که حاصل جمعش پشتوانهٴ عقلی داشته باشد چون در این جمع متعارف بین اهل تفسیر آن پشتوانهٴ عقلی وجود ندارد لذا باید راه دیگری را به عنوان جمع پیشنهاد داد بیان ذلک این است که در خیلی از موارد ذات اقدس الهی کمالی از کمالات وجودی را برای خود ثابت می‌کند اولاً نظیر عزت، قوت، رزق و مانند آن که خدا رازق است خدا شفیع است خدا قوی است خدا علیم است، حی است و مانند آن در آیات دیگر همان سنخ کمالات را برای غیر خود اثبات می‌کند این اثبات کردن دو جور است گاهی به این است که خود کمال را مستقیماً به غیر خدا اسناد می‌دهد مثل علم که خدا عالم است دیگران هم عالم‌اند ﴿وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْمًا﴾ ﴿إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ﴾ یا ﴿إِنَّما یَخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَمؤُا﴾ یا ﴿یَرْفَعِ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ﴾ و آیات دیگر که واقعاً علم را خدا به غیر خود اسناد می‌کند قدرت هم این‌چنین است گاهی هم شبیه رزق است که رزق را مثل علم به غیر خود اسناد نمی‌دهد که فرمود خدا رازق است دیگران هم رازق‌اند ولی در برخی از آیات نظیر اوایل سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که فرمود: ﴿وَ ارْزُقُوهُمْ فیها وَ اکْسُوهُمْ﴾ و مانند آن که رزق را به غیر خدا اسناد می‌دهد یا خلق را به غیر خدا اسناد می‌دهد نظیر آنچه را که وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) نسبت می‌دهد گاهی خود کمال را به ولیّی از اولیای الهی نسبت می‌دهد گاهی کمال را به ولیّی از اولیا نسبت نمی‌دهد لکن خود را به طرزی می‌ستاید و وصف می‌کند که نشانه آن است که دیگران هم این کمال را دارند مثل اینکه او «خیر الحافظین» است ﴿خَیْرُ الرّازِقینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْحاکِمینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْفاصِلینَ﴾ است او ﴿أَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾ است این تعبیرها نشان می‌دهد که دیگران هم خالق‌اند و هم رازق هم حاکم‌اند هم فاصل منتها خدا ﴿خَیْرُ الرّازِقینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْفاصِلینَ﴾ است و مانند آن به هر تقدیر یا خود کمال مستقیماً به غیر خدا اسناد پیدا کند یا مستقیماً به غیر خدا اسناد پیدا نکند ولی لازمه تعبیر ﴿خَیْرُ الْفاصِلینَ﴾ ﴿خَیْرُ الْحاکِمینَ﴾ «خیر الحافظاً» ﴿خَیْرُ الرّازِقینَ﴾ و مانند آن این است که دیگران هم این کمالات را دارند دلیل عقلی که پشتوانه این ادلهٴ نقلی است می‌گوید این کمالات را که خدا دارد به نحو غیرمتناهی دارد نه تنها اولاً و بالذات دارد بلکه به نحو نامحدود دارد اگر به نحو نامحدود داشت آن‌گاه جا برای غیر نمی‌ماند چون نامحدود غیر را تحمل نمی‌کند شما فرض کنید ما یک آب نامحدود داشتیم اگر یک آب نامتناهی بود دیگر ممکن نیست بگوییم این آب نامتناهی است در کنارش آب نهر و بحر یا فلان قطره و یا فلان کاسه و کوزه آبش متناهی است چون اگر یک آب نامتناهی بود معنایش این است که هرجا شیء فرض بشود آنجا آب حضور دارد پس در برابر نامتناهی غیر راه ندارد چون عقل می‌گوید این کمالات برای خدا به عنوان نامتناهی است و برخی از ادلهٴ نقلیه نظیر همان خطبهٴ اول و بعضی از خطب دیگر نهج‌البلاغه امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) تأیید می‌کند که خدا ازلی است، ابدی است غیر‌متناهی است و مانند آن کمالات او هم بشرح ایضاً [همچنین] پس اگر یک کمالی برای خدا بود به عنوان نامتناهی این کمال برای غیر خدا ثابت نخواهد شد چون دیگر ممکن نیست خدا واسطه در ثبوت باشد یک کمالی در قبال کمال خدا برای غیر ثابت بشود منتها خدا اولاً و بالاصاله دارد و غیر ثانیاً و بالتّبع این‌چنین نیست پس طرزی باید بین این ادله و طوائف روایات جمع کرد که نه تنها نقل‌پذیر است عقل‌پذیر هم باشد چون اگر مطلبی اصلش هم عقلی بود هم نقلی فرعش هم باید هم عقلی باشد هم نقلی قهراً جمع بین این طوائف از آیات به این نیست که خدا اولاً و بالاصاله دارای فلان کمال است و غیر خدا ثانیاً و بالتبع بلکه جمعش به این است که خدا اولاً و بالذات و بالحقیقة دیگران ثانیاً و بالمجاز یا بالعرض معنای بالعرض و المجاز این است که هرجا کمالی ما پیدا کردیم این آیت ظهور کمال حق است نه اینکه این شیء واقعاً کمال هست مثل اینکه ما در آینه صورت آفتاب را دیدیم چیزی در آینه نیست مگر حکایت شمس چیزی در انسانهای کامل نیست مگر آیت کمال حق لذا سراسر جهان امکان به تعبیر قرآن کریم آیات الهی‌اند یعنی نشانهٴ کمال او هستند نه اینکه واقعاً این کمال را دارا هستند ولو ثانیاً و بالتبع خب جریان حکم هم این‌چنین است خداوند از دو راه ثابت کرده است که این حکم برای غیرخدا هم هست با اینکه لسان آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «انعام» حصر است فرمود: ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ ولی با دو لسان حکم را به غیر خدا هم اسناد داد یکی اینکه فرمود او ﴿أَحْکَمُ الْحاکِمین﴾ است ﴿خَیْرُ الْفاصِلینَ﴾ است معلوم می‌شود که فاصلین و حاکمین دیگر هم هستند که خدا ﴿خَیْرُ الْفاصِلینَ﴾ است خدا ﴿أَحْکَمُ الْحاکِمینَ﴾ است و مانند آن دوم اینکه حکم را به غیر خدا هم اسناد داد مخصوصاً حکم‍های تشریعی را در حکم‍های تکوینی کمتر به غیرخدا اسناد پیدا کرده است برای اینکه بوی ربوبیّت می‌دهد اما حکمهای تشریعی را به غیر خدا اسناد داد در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که قبلاً بحثش گذشت آیات فراوانی بود که حکم را به غیر خدا اسناد داده است در سورهٴ «مائده» آیهٴ 42 این است که ﴿فَإِنْ جاؤُکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئًا وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْط﴾ چه اینکه در آیهٴ 44 فرمود: ﴿إِنّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فیها هُدًی وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذینَ أَسْلَمُوا﴾ و باز در همان آیهٴ 44 فرمود: ﴿وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ﴾ چه اینکه در آیهٴ 45 فرمود: ﴿وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ چه اینکه در آیهٴ 47 هم فرمود: ﴿وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ اْلإِنْجیلِ بِما أَنْزَلَ اللّه﴾ چه اینکه در آیهٴ 49 همان سورهٴ «مائده» فرمود: ﴿وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم را مخصوصاً حکم های تشریعی را به غیر ذات اقدس الهی اسناد داده است در سورهٴ مبارکهٴ «ص» به داود پیغمبر(علی نبیّنا و آله علیه الصّلاة و علیه السّلام) کفر را اسناد داد آیه 26 سورهٴ «ص» این بوده است که ﴿یا داوُودُ إِنّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی اْلأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ﴾ خب این حکمی که به داود پیغمبر اسناد داده شد البته «بما انّه حاکمٌ» بود حالا یا حکم ولایی یا حکم قضایی، خود ذات اقدس الهی حکم را به خود منحصر کرده است در عین حال به اینها هم اسناد داده است اینکه درباره خود منحصر کرده است همین آیهٴ محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «انعام» شاهد هست چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» هم حکم تکوینی را هم حکم تشریعی را به خدا اسناد داد و در خدا منحصر کرده است در سوره «یوسف» آیهٴ چهل این است ﴿ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ﴾ که این سیاقش حکم تشریعی است البته شمولش نسبت به حکم تکلیفی مانعی ندارد ولی ظهورش در حکم تشریعی است ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ﴾ و در همان سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» طبق آیه حکم تکوینی حق را منحصر به خدا می‌داند نظیر آیهٴ 67 همان سورهٴ «یوسف» که از زبان یعقوب(سلام الله علیه) خبر می‌دهد ﴿وَ ما أُغْنی عَنْکُمْ مِنَ اللّهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ﴾ که توکل درباره کارهای تکوینی است خدا را وکیل بگیرید چون حَکم فقط از ناحیه خداست و حَکم محض اوست و از غیر خدا هم حکم را نفی کرده است بالصراحة نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» آمده است که خداوند حاکم است و کسی حکم خدا را تعقیب نمی‌کند آیهٴ 41 سورهٴ «رعد» این است ﴿أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنّا نَأْتِی اْلأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها وَ اللّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَ هُوَ سَریعُ الْحِسابِ﴾ خب اگر دیگران حق حکم داشته باشند ممکن است که حکم خدا را تعقیب کنند، نسخ کنند، تخصیص بگذارند تقیید کنند و جلویش را بگیرند و مانند آن از اینکه به نفی جنس فرمود: ﴿لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ﴾ معلوم می‌شود که از دیگری هیچ کاری ساخته نیست خب گاهی به صورت حصر فرمود: ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ گاهی هم می‌فرماید: ﴿لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ﴾ از طرفی هم ما می‌بینیم با دو زبان حکمها را به غیرخدا اسناد می‌دهد یکی زبان مطابقه که همان آیات سورهٴ مبارکهٴ «مائده» و آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «ص» که حکم را به غیر خدا اسناد می‌دهد یکی هم بالملازمه یا صریحتر از ملازمه همین تعبیر ﴿أَحْکَمُ الْحاکِمین﴾ ﴿خَیْرُ الْفاصِلینَ﴾ و مانند آن است که اگر غیر خدا کسی حاکم نباشد خدا ﴿أَحْکَمُ الْحاکِمین﴾ نیست منتها در حکمهای تشریعی به غیر خدا اسناد داده شده است نظیر سورهٴ «ص» که فرمود: ﴿وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ﴾ یا ﴿یا داوُودُ إِنّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی اْلأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ﴾ که اینها احکام تشریعی است ولی حکم تکوینی را که تقریباً موهن و موهن ربوبیّت است به غیر خدا شاید اسناد پیدا نکرده باشد ولی خب بالاتر از آن که مسئله خلقت است به غیر خدا اسناد داده شده است نظیر جریان عیسی(سلام الله علیه) ولی همه اینها به اذن الله است این باذن الله به این معنا نیست که خداوند قدرتی به دیگری می‌دهد و دیگری واقعاً متصف به آن وصف است و فیض خدا واسطه در ثوبت است و دیگری ثانیاً و بالتبع این کمالات را داراست بلکه در غالب موارد ذات اقدس الهی از این امور به عنوان آیت یاد می‌کند اگر آیت است اگر نشانه است دیگر ثانیاً و بالعرض و المجاز است نه ثانیاً و بالتبع ثانیاً و بالتبع این است که این واقعاً این واسطهٴ در ثبوت است اولی دارد بالاصالة دومی هم واقعاً دارد مثل آبی که به وسیله آتش گرم می‌شود این آب واقعاً گرم است یا هوایی که در اثر تابش شمس گرم می‌شود این هوا واقعاً گرم است اتصاف هوا «بالحرارة» یا اتصاف آب «بالحرارة» از راه وصف به حال موصوف است واقعی است واسط در ثبوت است و مانند آن امّا بالعرض و المجاز این است که دومی واقعاً ندارد اولی را نشان می‌دهد مثل اینکه شما در آینه می‌بیند یک شعله‌ای بلند شده است خب واقعاً در آینه شعله است یا آنکه در آینه است اشتعال بیرون را نشان می‌دهد اگر یک پارچه‌ای یا یک کاغذی در بیرون مشتعل شد و این شعله در آینه منعکس شد این عکس آینه به این معناست که آینه ثانیاً و بالتّبع گرم است و مشتعل یا ثانیاً بالعرض و المجاز مشتعل است بالحقیقة آن پارچه بیرونی مشتعل است و آینه آن بیرون را نشان می‌دهد نه اینکه واقعاً داراست این معنای به اذن الله است این معنای آیت بودن است اگر حکم برای ذات اقدس الهی است و نامتناهی بین این آیات باید طرزی جمع کرد که گذشته از اینکه عرف، نقل می‌پذیرد، عقل هم بپذیرد بعضی از مسائل است که ‌‌[به] عقل راه ندارد نظیر تعبّدیات خب او را طرزی باید جمع دِلالی کرد که عرف‌پذیر باشد اما در مسائل معرفتی و اعتقادی که عقل راه دارد و عقل فتوایش این است که این کمالات به نحو نامتناهی برای خداست و در قبال نامتناهی غیر نمی‌گنجد آن‌گاه بین آیات طرزی باید جمع کرد که عقل‌پذیر هم باشد.
‌پرسش...
پاسخ: غرض آن است که دیگران هرچه دارند گرچه از ناحیه خداست اما فیض خدا واسطه در ثبوت است که خدا همین کمال را دارد دیگران هم واقعاً دارند از ناحیه خدا.
‌پرسش...
پاسخ: غرض آن است که دیگری که از فیض خدا کمک گرفت ثانیاً و بالتبع دارد وصف بحال متعلق موصوف نیست وصف به حال موصوف است واقعاً این کمال را دارد منتها از ناحیه خدا گرفت پس ما دو تا کمال داریم یکی کمال خدا یکی کمال غیر خدا یکی اصل دیگری تبع خب اگر دو تا کمال است دو تا وجود است حتماً متناهی است منتها یکی بزرگ‌تر است دیگری کوچک‌تر ولی اگر برهان عقلی گفت کمالات ذات اقدس الهی نامتناهی است و لازمه نامتناهی بودن این است که هرجا شیئی باشد آن کمال حضور داشته باشد.
‌پرسش...
پاسخ: خب پس بسیار خب پس اگر غیری باقی نمی‌ماند معلوم می‌شود که دیگران اگر این کمالات را دارند آیت کمال حق‌اند نه ثانیاً و بالتّبع، بلکه ثانیاً و بالعرض و المجاز دارای او هستند این همان تعبیر قرآنی است که آیت‌اند یعنی نشانه‌اند نشانه از خود چیزی ندارد فقط کار او نشان دادن است یک وقت است که انسان آب را گرم می‌بیند بعد با برهان جستجو می‌کند می‌بیند آب که ذاتاً گرم نیست مثلاً به دلیل اینکه در بعضی از مناطق تابع هواست بالأخره اگر هوا گرم بود آب گرم است هوا سرد بود آب سرد است تابع غیر است و ثابت می‌کند که آب که ذاتاً گرم نیست ولی به دلیل اینکه ما آبهای سرد هم داریم معلوم می‌شود که این حرارت را از هوا گرفته یا از آتش گرفته یا از علل و عوامل دیگر گفته اینجا ثانیاً و بالتّبع است و اما اگر آن غیر نامتناهی بود معلوم می‌شود که این آب وصفی که دارد آیت آن موصوف است نه اینکه واقعاً خود داراست به عنوان ثانیاً و بالتّبع.
‌پرسش...
پاسخ: بله، باز هم جاری نیست برای اینکه اگر عین الربط باشد عین وجود ربط است وجود ربط در قبال وجود مستقل وجود است منتها ما نمی‌توانیم ببینیم دیدش محال است نه وجودش چون ربط است نمی‌شود او را دید مستقلاً در سایهٴ مستقل می‌بینیم اما ذاتاً وجود دارد ولی برهان عقلی درباره کمالات نامتناهی می‌گوید در قبال کمال نامتناهی غیر نمی‌گنجد اگر غیر نمی‌گنجد ﴿لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ﴾ الیوم هم هست این‌چنین نیست که بعدها ﴿لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ﴾ بشود یعنی وقتی کل نظام عالم بساطش برچیده شد آن وقت سؤال می‌کنند که این حقیقتها برای چه کسی است آن وقت است که نه زمان است و نه زمین آن وقت می‌گویند ﴿للّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ﴾ پس معلوم می‌شود او تاریخ‌بردار نیست اگر تاریخ‌بردار نیست همیشه خواهد بود و کسانی که از نبش زمان و زمین به درآمدند هم اکنون می‌توانند آن نشئه ﴿لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ﴾ را ببینند آنکه می‌فرماید: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً» هم اکنون آن ﴿لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ﴾ را می‌بیند وقتی ﴿لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ﴾ را دید همان حرفی را که در قیامت دیگران باید بمیرند تا بفهمند این نمرده می‌فهمد ﴿یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئًا وَ اْلأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلّهِ﴾ خب دیگران تا با مرگ طبیعی نمردند نمی‌بینند اینها با مرگ ارادی مردند و می‌بینند بنابراین این جمعی که بین آیات مختلف در کتاب‍های تفسیر است دو جور است یک وقت جمعی است که فقط نقل‌پسند است ولی عقل راضی نیست یک وقت است که عقل‌پسند است نقل رضا می‌دهد برای اینکه نقل تعبیرش این است که ماسوای خدا آیات‌اند نه مالک آیت بما هی آیت چیزی جز نشانه نیست آن‌گاه یک قدری هم که جلوتر می‌رویم می‌بینم این آیت در آیت بودن هم مستقل نیست این‌چنین نیست که ذاتاً در نشان دادن مستقل باشد بلکه خداوند با یک نامی خود را نشان می‌دهد «یا من دلّ علی ذاته بذاته»
‌پرسش...
پاسخ: مخلوق بودن که نقص است.
‌پرسش...
پاسخ: اگر چیزی نامتناهی بود در قبال نامتناهی دیگر نامتناهی شیئی دیگر قرار نمی‌گیرد.
‌پرسش...
پاسخ: همین بحث در همین است ذات اقدس الهی هستی‌اش نامتناهی است وجود ماسوای آیت وجود اوست نه اینکه واسط.
‌پرسش...
پاسخ: جز آیت بودن جز آیت بودن لذا تعبیر قرآن کریم این است که هیچ چیزی در عالم آسمان و زمین نیست مگر اینکه آیت الهی‌اند می‌شود یک چیزی خدا را نشان ندهد؟ اگر یک چیزی سهمی از هستی داشته باشد از آن جهت دیگر آیت نیست برای اینکه خودش را نشان می‌دهد.
‌پرسش...
پاسخ: چرا، چرا اگر وجود رابط بود واقعاً وجود است دیگر
‌پرسش...
پاسخ: قابل حکم نیست یعنی اثبات نیست.
‌پرسش...
پاسخ: حکم که مال اثبات است حکم که مال ثبوت نیست.
‌پرسش...
پاسخ: عین الربط به غیر است یعنی ما نمی‌توانیم او را ببینیم حکم‌پذیر نیست نه اینکه واقعاً چیزی نیست اما اگر این شیء آیت بود نشانهٴ حق بود نشانهٴ حق بود معنایش این است که از خود هیچ ندارد لذا یک روزی هم که بساط اینها برچیده می‌شود چیزی از عالم کم نمی‌آید روزی هم که دوباره ﴿فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ﴾ ﴿فَإِذا هُمْ قِیامٌ﴾ ﴿نُفِخَ فِی الصُّورِ﴾ درباره نفخ صور بعدی ﴿فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ﴾ چیزی بر عالم افزوده نمی‌شود آن وقتی که ﴿فصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی اْلأَرْض﴾ چیزی از عالم کم نمی‌شود آن وقتی هم که ﴿نُفِخَ فیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ﴾ چیزی بر عالم افزوده نمی‌شود آن‌گاه بنابراین همه این شئون می‌شود آیات الهی اگر یک چیزی سهمی از هستی داشت که آیت بودن وصف او بود نه به منزله جنس و فصل او، پس در درون گوهر ذات او این شیء آیت نیست آیا اینکه می‌گوییم آسمان آیت حق است، زمین آیت حق است، انسان آیت حق است دوّاب و اشجار و احجار آیات الهی‌اند آیت بودن برای انسان نظیر زوجیّت اربعه است یا نظیر ناطقیّت انسان است اگر آیت بودن برای انسان نظیر زوجیّت اربعه باشد یعنی آیت بودن لازمه ذاتی باشد چون لازم رتبه‌اش از ملزوم متأخر است پس در متن مرتبه ملزوم آیتیّت نیست وقتی در متن مرتبه ملزوم آیتیّت نبود پس در گوهر ذات اشیا نشانه خدا نیست ـ‌ معاذ‌الله‌ـ ولی اگر گفتیم آیت بودن برای ماسوای خدا نظیر ناطقیّت انسان است نه نظیر زوجیّت اربعه آن‌گاه در درون گوهر ذات هر شیئی نشانه خداست اگر گوهر ذات هر چیزی نشانه خدا بود آن‌گاه نمی‌‌شود گفت که فلان شخص هم واقعاً حاکم است منتها ثانیاٴ و بالتبع، خدا حاکم است اولاٴ و بالاصاله بلکه ذات فلان شخص و یا فلان پیامبر یا فلان انسان ثانیاٴ و بالعرض و مجاز حاکم است.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:03

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی