display result search
منو
تفسیر آیات 51 تا 53 سوره انعام

تفسیر آیات 51 تا 53 سوره انعام

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 89 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 51 تا 53 سوره انعام"
- آنها که صبح و شام به نام و یاد خدایند آنها را طرد نکن
- ﴿یُریدُونَ وَجْهَهُ﴾ ناظر به اخلاص است
- این سورهٴ مبارک دفعتاً نازل شده است


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلى رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیُّ وَ لا شَفیعٌ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ﴿51﴾ وَ لا تَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظّالِمینَ ﴿52﴾ وَ کَذلِکَ فَتَنّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِیَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنا أَ لَیْسَ اللّهُ بِأَعْلَمَ بِالشّاکِرینَ ﴿53﴾

بعد از اینکه هدف انذار را تقوا معرفی کرد فرمود اینها را از عذاب قیامت بترسان تا متقی بشوند آن‌گاه دربارهٴ متقیان توصیه‌ای به رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد می‌فرماید متقیان را ترک نکن به بهانه اینکه اینها تهیدست‌اند ﴿وَ لا تَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِی﴾ آنها که صبح و شام به نام و یاد خدایند آنها را طرد نکن در حقیقت اینها متقیان واقعی‌اند اینکه فرمود صبح و شام به نام خدایند کنایه از دوام ذکر خداست اختصاصی به صبح و شام ندارد تعبیر محاوره‌ای هم این است وقتی بخواهند از دوام یک شیء خبر بدهند می‌گویند این صبح و غروب، صبح و شام بامداد و شامگاه کارش این است یعنی صبح تا غروب کارش این است یا کل وقت کارش این است پس فرمود: ﴿وَ لا تَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِی﴾ اینها متقیان واقعی‌اند اینها را طرد نکن این گروه گذشته از کمیت، کیفیت خوبی هم دارند هم دائماً به یاد خدایند و هم این ذکرشان خالصاً لوجه الله است کسانی که دائماً به یاد حق‌اند و این یادشان هم از شوب ریا و مانند آن مصون است اینها متقیان واقعی هستند ﴿یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِی﴾ این ناظر به کمیت ذکر همین که فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْرًا کَثیرًا﴾ اینکه فرمود: ﴿یُریدُونَ وَجْهَهُ﴾ این ناظر به اخلاص است و ناظر به کیفیت ذکر پس این بزرگواران روی چند جهتی که در اینها هست شایسته جذب‌اند نه طرد برای اینکه اینها دائماً به یاد حق هستند و در این ذِکر و ذُکر هم مخلص‌اند این دو وجه که باعث جذب اینهاست و عاملی هم برای طرد وجود ندارد برای اینکه نه آنها حق تو را ضایع می‌کنند و نه کاری با تو دارند که احیاناً احتمال بدهی که حق تو را تضییع کنند ﴿ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ﴾ حساب تو بر آنها نیست تا تو بترسی از اینکه اینها در محاسبهٴ قسط و عدل رعایت نکنند حساب آنها هم بر تو نیست که تو بترسی مبادا اینها از حکم قسط و عدل تو برگردند و گریزان باشند هیچ ارتباطی با هم ندارید اگر حساب آنها بر تو باشد تو می‌ترسی که حسابرسی صحیح بکنی آنها رضا ندهند از این جهت طردشان کنی اگر حساب تو بر آنها باشد می‌ترسی که آنها صحیحاً حسابرسی نکنند این دو عامل برای طرد ولی هیچ کدام از اینها وجود ندارد اگر مسئلهٴ رزق باشد نه رزق تو بر اینهاست نه رزق آنها بر تو مسئلهٴ حساب قیامت باشد نه حساب تو بر اینهاست و نه حساب آنها بر تو بنا‌براین هیچ وجهی ندارد که اینها را طرد بکنی پس دو عامل برای جذب وجود دارد دو عامل که برای طرد محتمل است منتفی است در بین این عوامل چهارگانه آن دو عامل که برای جذب است موجود است این دو عاملی که برای طرد است منتفی است اگر روی این تحلیل عوامل جذب وجود داشت و عوامل طرد وجود نداشت در چنین فضایی اینها را طرد بکنی ﴿فَتَکُونَ مِنَ الظّالِمینَ﴾ این است که قرآن ﴿یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الآیَاتِ﴾ یعنی یک مطلب را مبرهن می‌کند ﴿فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظّالِمینَ﴾ این ترجمهٴ آیه با یک توضیح کوتاه گرچه جناب زمخشری در کشّاف و مرحوم امین‌الاسلام در مجمع‌البیان و دیگران هم در بحثهای روایی شأن نزولی ذکر کرده‌اند که وقتی سلمان فارسی و صهیب رومی و بلال حبشی این‌گونه از مؤمنین تهیدست اطراف پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حضور داشتند متکاثران قریش و صنادید قریش عبور می‌کردند وبه پیغمبر می‌گفتند اگر این فقرا و تهیدست‌ها را طرد کنی ما می‌آییم ما با اینها یکجا نمی‌نشینیم آن‌گاه این آیه نازل شد که ﴿وَ لا تَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ﴾ گرچه این شأن نزول‌ها را ذکر کردند ولی اینها به جری و تطبیق نزدیک‌تر است تا شأن نزول این‌چنین نبود که یک همچنین فکری بود بعد این آیه نازل شد چون در طلیعهٴ سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت که این سورهٴ مبارک دفعتاً نازل شده است البته این فکر هم در جاهلیت اولا بود هم در جاهلیت ثانیه و ثالثه است یعنی کسانی که متکاثر بودند ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ ٭ الَّذی جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَه﴾ ارزش را در همین تکاثر می‌پنداشت اینها فقرا را تحقیر می‌کردند از زمان نوح بود تا زمان خاتم(علیهم آلاف التحیه و الثناء) هم در جاهلیت اولی بود هم در جاهلیت غیر اولی آن‌گاه همان طوری که ذات اقدس الهی به نوح(سلام الله علیه) از راه وحی پیام فرستاد که فقرا مؤمن را طرد نکن و پیشنهاد متکاثران را نپذیر به پیامبر اسلام هم همین حرف را می‌زند پس اثبات اینکه یک شأن نزولی است نظیر آیهٴ تطهیر، نظیر آیهٴ مباهله، نظیر آیهٴ ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ اینها کار آسانی نیست اما اثبات اینکه در چنین فضایی این آیات نازل شده است این آسان است و حق هم هست این هم مطلب دوم.
مطلب سوم آن است که فضای فکری متکاثران و صنادید قریش یک مطلب است پذیرش پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مطلب دیگر است گرچه مرحوم امین‌الاسلام این را هم نقل کرد ولی باید نقد می‌کرد و آن نقل بی‌نقد صحیح نیست ایشان نقل کردند که بعضیها به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیشنهاد دادند که اینها را طرد بکنید ما به حضور شما خواهیم آمد همان گروه یا عدهٴ دیگر پیشنهاد دیگر طرح کردند که پس نوبت قائل بشوید در مجلسی که ما نشسته‌ایم نوبت ماست آن فقرا نیایند وقتی که این تهیدستان و پابرهنگان هستند ما نمی‌آییم بنا شد قراردادی به این مضمون تنظیم بشود وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)ـ معاذ‌الله ـ دستور دادند که علی‌ابن‌ابیطالب(سلام الله علیه) چیزی را به این مضمون بنویسد آن وقت در این فضا آیه نازل شد ﴿وَ لا تَطْرُدِ الَّذینَ﴾ خب این نه با شاهد داخلی هماهنگ است نه با شاهد خارجی اما با شاهد داخلی هماهنگ نیست برای اینکه آنها احتمال نوبت ندادند، پیشنهاد نوبت ندادند پیشنهاد طرد مطلق دادند در جاهلیت اولی هم همین بود می‌گفتند ما جایی که فقرا هستند اصلاً نمی‌آییم نه اینکه به نوبت می‌آییم این شاهد داخلی شاهد خارجی آن است که سورهٴ مبارکهٴ «قلم» جزء عتایق سور است یعنی جزء اولین سوره‌هایی است که در مکه نازل شده است که اینها را می‌گویند عتایق یعنی خیلی قدیمی است این نظیر سورهٴ «علق» که می‌گویند جزء عتایق است این سورهٴ مبارکهٴ «قلم» که جزء عتایق سور مکی است یعنی در اوایل بعثت نازل شده است در آیه چهارم ذات اقدس الهی به رسولش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ خب این جملهٴ اسمیه با تأکید «نون» و بعضی حروف دیگر که خدا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بفرماید: ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ این نشان می‌دهد هرگونه روایتی که دلالت بکند بر سازش پیغمبر یا پذیرش پیشنهاد متکاثران که با خُلق عظیم سازگار نیست هرگونه خبری چه با خلق عظیم پیغمبر سازگار نباشد مخالف قرآن است و مطرود، هرگز ممکن نیست خدا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بفرماید یعنی به همگان اعلام بکند که پیغمبر دارای اخلاق عظیم است و عظمت خلق پیغمبر را خود امضا بکند بعد این پیغمبر هم در حدی باشد که پیشنهاد طرد را یا پیشنهاد نوبت را بپذیرد خب نماز جماعت برای همه است نماز جمعه برای همه است مجلس درس برای همه است مجلس موعظت برای همه است نه طرد فقرا جایز است نه نوبت گذاشتن آنها این با خلق عظیم سازگار نیست اینکه ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ در مدینه نازل نشد در اواخر عمر حضرت که نازل نشد این در اوایل بعثت نازل شد پس هر خبری که دلالت بکند بر اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ـ معاذ‌الله ـ پیشنهاد متکاثران را می‌پذیرد که آن خبر با خُلق عظیم سازگار نیست این مخالف قرآن است وقتی مخالف قرآن شد از حجیت می‌افتد.
‌پرسش...
پاسخ: بسیار خب این خُلق عظیم او هم به وسیلهٴ تثبیت الهی است یک وقت است که ما پیغمبر را با افراد دیگر می‌سنجیم می‌گوییم ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ یک وقت است پیغمبر را با ذات اقدس الهی می‌سنجیم همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» گذشت ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْ‏ءٌ﴾ این نکره در سیاق نفی است فرمود هیچ کاری از تو ساخته نیست چهار امر را ذات اقدس الهی به پیغمبر فرمود دو امر را اول و دوم ذکر کرد دو امر را سوم و چهارم ذکر کرد این جملهٴ نورانی را در وسط گذاشت تا رابطهٴ پیغمبر با خدا را تثبیت کند فرمود آن همه مقاماتی که تو داری... هستی و خواهی بود اما ذاتاً هیچ امری برای تو نیست او ﴿یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خَائِبِینَ ٭ لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ﴾ چهار امر را که ذکر کرد در وسط این امور چهارگانه دو تا آن طرف دو تا این طرف این وسط فرمود ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْ‏ءٌ﴾ این برای پیغمبر وقتی مخلوق را در برابر خالق می‌سنجیم ﴿لا یَمْلِکُونَ ِلأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعًا وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتًا وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُورًا﴾ ولی مخلوقها را که با هم می‌سنجیم حالا ‌ببینیم چه تعبیر بلندی خدا درباره پیغمبر دارد فرمود: ﴿أَنْ أَغْناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُه﴾ وقتی یکی از شیعیان در کنار سفره‌ای با یک عالم سنی نشسته بود و غذا را که میل کردند گفت خدا را شکر پیغمبر خدا را شکر آن عالم سنی گفت که این شرک است چرا پیغمبر را شکر کردی گفت مگر قرآن نخواندی خدا فرمود پیغمبر مظهر اغنای من است ﴿أَنْ أَغْناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُه﴾ خدا مغنی است پیغمبر خدا هم مغنی است یعنی مظهر «هو المغنی» است «اغنی فاغنی» اگر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را نسبت به خلق می‌سنجند این اول ما صدر است هرچه در عالم باشد از مسیر اوست یک وقت پیغمبر را با الله می‌سنجند همان ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْ‏ءٌ﴾ این عبد مخلوق است بنا‌براین اینکه ذات اقدس الهی می‌فرماید: ﴿وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلیلاً﴾ که آنجا هم مراحل سه‌گانه عصمت ثابت شده است نشانه آن است که اینها به عنایت الهی است اگر کسی دارای خُلق عظیم است این هم به فیض الهی است ﴿وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّه﴾ اما وقتی به آن شأن نزول یا خبرهایی که می‌بینیم زمخشری نقل می‌کند یا امین‌الاسلام در مجمع‌البیان نقل می‌کند این باید بگوید این با ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ ‌ ای که قبل از اینها صادر شده است و نازل شده است هماهنگ نیست فتحصل که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هرچه دارد از طرف خداست اما وقتی بررسی می‌کنیم می‌بینیم چیزی در عالم امکان نیست که او نداشته باشد چقدر دارد خدا می‌داند ﴿ أَنْ أَغْناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُه﴾ آن‌گاه آیات و جمله‌های نورانی قرآن کریم یا جمله‌های نورانی زیارت جامعه وضع خودش را روشن می‌کند خب بنابراین از زمخشری توقّع نبود ولی از امین‌الاسلام توقّع هست که صرف شأن نزول بر فرض اینکه این شأن نزول باشد این تتمیم را باید ایشان ذکر می‌کرد که پیغمبر، پیغمبری نیست که سازش آنها را بپذیرد و آیهٴ ﴿وَ لا تَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ﴾ نهی‌اش کند.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ لا تَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِی﴾ بامداد و شامگاه اینها به یاد حق هستند یعنی اینها کسانی هستند که ماموریت الهی و امر الهی را امتثال می‌کنند در پایان سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ قبل از آیهٴ پایانی یعنی آیهٴ 205 سورهٴ «اعراف» این است ﴿وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَ خیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ اْلآصالِ﴾ و برای اثبات اینکه منظور دوام ذکر است فرمود: ﴿وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلینَ﴾ این ﴿وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلینَ﴾ معنایش این نیست که غفلت مطلق را نفی می‌کند بلکه مطلق غفلت را نفی می‌کند هرگز غافل نباش یک لحظه‌ای غافل نباش آن‌گاه آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «جمعه» و مانند آنکه ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْرًا کَثیرًا﴾ و مانند آن تأیید می‌کند پس اینکه می‌فرماید بامداد و شامگاه که تعبیر محاوره‌ای است یعنی دائماً.
مطلب دیگر آن است که حالا اگر کسی دائما این‌چنین شد دائماً به یاد خدا شد چه می‌شود این را در سورهٴ مبارکهٴ «نور» مشخص فرمود که کسی که دائماً به یاد خداست چه خواهد شد در آیهٴ 36 و 37 سورهٴ مبارکهٴ «نور» این است در آیهٴ معروف «نور» که در سورهٴ «نور» آیهٴ 35 است فرمود: ﴿اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْض﴾ در ذیلش دارد که ﴿نُورٌ عَلى نُورٍ یَهْدِی اللّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ﴾ این نوری که در ذیل آیهٴ «نور» است غیر از نوری است که در صدر آیهٴ «نور» است چون این «نور النور» است فرمود: ﴿اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْض﴾ خب پس جای خالی از آن نور نیست بعد در ذیل فرمود: ﴿یَهْدِی اللّهُ لِنُورِهِ﴾ یعنی «لنور النور» پس معلوم می‌شود این نور خاص است نور عام نیست چون آن نور عام که ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْض﴾ است چیزی نیست که از آن نور عام بیرون باشد و تاریک باشد معلوم می‌شود آن نور‌‌ عام همگانی و همیشگی است و همه جایی است این یک نور خاص است ﴿یَهْدِی اللّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ﴾ آن‌گاه این سؤال مطرح است این نور خاص کجاست خب آن نور عام که ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْض﴾ است این نور دومی اگر نور عام بود که دیگر نمی‌فرمود: ﴿یَهْدِی اللّهُ لِنُورِهِ﴾ می‌فرمود: «‌یهدی الله له» یا «به» اضافه نور به نور نشان می‌دهد که دومی غرض اولی است اگر ﴿یَهْدِی اللّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ﴾ آن‌گاه ذهن این سؤال را مطرح می‌کند که خب این نور خاص کجاست آن نور عام که ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْض﴾ است این نور خاص کجاست آن‌گاه پاسخ می‌دهد که می‌فرماید این نور خاص می‌دانید کجاست؟ ﴿فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ خب این بیوتی که ﴿أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ ﴾ یعنی اذن تکوینی وگرنه اذن تشریعی خدا به همه اذن داد که خانه‌اش رفیع باشد منظور از رفعت که رفعت سنگ و گل نیست این رفعت سنگ و گل را در کتاب شریف وسائل‌الشیعه در باب مسکن این روایات به این مضمون هست که اگر کسی بیش از اندازهٴ حاجتش خانه را رفیع کند فرشتگان می‌گویند «یا افسق الفاسقین این ترید» پس منظور رفعت سنگ و گل نیست منظور آن رفعت معنوی است رفعت معنوی هم دو جور است یک رفعت تشریعی است خدا به همه اذن داد نه تنها اذن داد همه را امر کرد این کار را بکنید تشویق کرد ﴿یرفع الله الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ﴾ تشویق است یک اذن تکوینی است که در این آیهٴ سورهٴ «نور» مطرح است ﴿فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ اینها می‌شوند رفیع، مساجد جزء این بیوت‌اند مشاهد اهل بیت‌(علیهم السلام) جزء این بیوت‌اند علمای راستین که نواب ولی عصر‌(ارواحنا فداه)‌اند این هم خب پس منظور از این بیت سنگ و گل نیست که رفیع بشود بعد می‌رسیم به اینکه اصلاً منظور از خانه اصل سنگ و گل نیست خود شخص بیت الله است خود این مؤمن بیت الله است مَثل مؤمن مَثل کعبه است او می‌شود بیتی که ﴿أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ ﴿فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ آن بیوت سر جایش محفوظ است یعنی مساجد مشاهد و اینها بوتی هستند که ﴿أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ این سر جایش محفوظ ولی اگر کسی کار مسجد را کرد کار حسینیه را کرد کار حرم را کرد خب این هم جزء ﴿أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ است مسجد چرا جزء بیوتی است که ﴿أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ برای اینکه ﴿لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فیهِ ... ٭ افمن أُسِّسَ بنیانهُ عَلَى التَّقْوى﴾ خب حالا اگر یک مؤمنی شد ﴿أُسِّسَ بنیانه عَلَى التَّقْوى﴾ چطور سنگ و گل می‌شود بیت الله این روح مجرد نشود بیت الله آن سنگ و گل مأذون الارتفاع است تکویناً این مؤمن ماذون الارتفاع نباشد؟ دلیل اینکه مراکز مذهبی مأذون الارتفاع‌اند چیست؟ چون ﴿أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى ... ٭ لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فیهِ﴾ چرا؟ چون ﴿فیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرینَ﴾ حالا آن رجالی که ﴿یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا﴾ از سنگ و گل کمترند؟ اینها هم ﴿أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى ... ٭ أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فی نارِ جَهَنَّم﴾ پس معلوم می‌شود مردان الهی هم ﴿أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى تَقْوى﴾ چه اینکه مراکز مذهب هم ﴿لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى﴾ چون آن مسجد ﴿أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى﴾ شده محبوب خدا و مأذون الارتفاع این زید هم این مؤمن هم چون ﴿أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللّهِ﴾ شده مأذون الارتفاع از اینجا معلوم می‌شود آن محاوره و مناظرهٴ وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) با قتاده یک وضع حقیقی است نه وضع مجازی وقتی قتاده به حضور مبارک امام باقر(سلام الله علیه) رسید حضرت فرمود به چه فتوا می‌دهی گفت به قرآن کریم فتوا می‌دهم حضرت فرمود چگونه به قرآن کریم فتوا می‌دهی در حالی ‌که «و ما ورثک الله من کتابه حرفاً» تو «علم الدراسه» داری درس تفسیر خواندی ولی یک حرف قرآن را ارث نبرده‌ای آن «علم الوراثة» برای اهل بیت است تو چطوری به قران فتوا می‌دهی «و ما ورثک الله من کتابه حرفاً» این قتاده که مدرس ‌رسمی تفسیر بود آن‌گاه قتاده که اظهار احتشام می‌کند می‌گوید حشمت این شخص مرا گرفت حضرت فرمود تو خیال کردی پیش یک آدم عادی نشسته‌ای «انت بین یدی﴿فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾» تو پیش یک بیتی نشسته‌ای که خدا اذن تکوینی داد که او رفیع بشود نه یعنی خانهٴ من هر جا امام باقر(سلام الله علیه) باشد بیت الله است معیار سنگ و گل نیست معیار طهارت است و تقوا اگر مسجد ﴿أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى﴾ شد خب این بیت الله‌ است و ﴿فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ اگر ﴿فیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا﴾ شد اینها هم به منزله کعبه‌اند اگر ﴿أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى تَقْوى﴾ شد خب این‌هم جزء بیت الله است بنابراین اگر کسی بخواهد از نور خاص الهی استفاده کند ﴿یَهْدِی اللّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ﴾ آن نور آدرسش ﴿فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ است و سرّ اینکه آن بیوت ﴿أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ این است که ﴿فیهِ رِجالٌ﴾ که ﴿یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ اْلآصالِ ٭ رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ﴾ در آن بیوت صبح و شام مردان الهی به یاد حق‌اند این که فرمود: ﴿فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ اْلآصالِ ٭ رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ﴾ نشان می‌دهد که عظمت آن بیوت به وسیله مردان الهی است که دائماً به یاد حق‌اند خب اگر اینها مسجد را به عنوان ﴿إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ اینها رفیع می‌کنند حرم را آنکه در حرم آرمیده است جزء ﴿ بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ می‌کند یعنی آن شهید آن مشهد را گرامی کرده است آن معصوم یا معصومه آن حرم را تکریم کرده است نه سنگ و گل ذاتاً حرمتی داشته باشند اگر حرمت حرم به اهل حرم است و اگر حرمت بیوتی که ﴿أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ به رجالی است که ﴿یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ اْلآصالِ ٭رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ﴾ معلوم می‌شود خود اینها هم مأذون الارتفاع‌اند اینها رفیع‌اند خدا اینها را با عظمت بلند کرده است و هیچ عاملی نمی‌تواند اینها را پایین بیاورد آن‌گاه همهٴ این معارف را ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) القا کرده است آن‌گاه‌ ـ معاذ‌الله ـ پیغمبر این فقرا نظیر سلمان و بلال و صهیب و امثال ذلک را طرد کند یا نوبت برای آنها قرار بدهد این‌چنین نیست پس بنابراین اولاً اینها شأن نزول نیست بر فرض چنین فضای فکری باشد آیات برای طرد آنهاست و حرم مطهر و حریم پیغمبر از این فکرها منّزه و مطهر و مصون و معصوم است.
‌ پرسش...
پاسخ: البته شدت همان شدت استکبار و صنادید قریش بود دیگر ‌
پرسش...
پاسخ: بله، دیگر بعضی اصلاً لایق خطاب هم نیستند.
‌ پرسش...
پاسخ: بله برهان بر این است
پرسش...
پاسخ: بله برهان بر این است بعضی اصلاً استحقاق خطاب ندارند در خیلی از موارد در حالی که عذاب برای منافقین یا کفار است خدا لحن خطاب را برمی‌گرداند متوجه پیغمبر می‌کند می‌فرماید اصلاً شایسته خطاب نیستند حالا همان طوری که در قیامت ﴿لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ در دنیا هم گاهی این‌چنین است مگر در قیامت اصلاً خدا با آنها سخن نمی‌گوید یا موقفها فرق می‌کند خب این همه سؤال و جوابهایی که در قرآن کریم از جریان قیامت بازگو می‌کند کفار چنین می‌کنند ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی أَعْمى وَ قَدْ کُنْتُ بَصیرًا﴾ آن‌گاه ﴿قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى﴾ این همه سؤال و جوابی که بین خدا و کفار هست این را قرآن نقل می‌کند ولی بعضی از موارد هست که اصلاً خدا با آنها سخن نمی‌گوید ﴿لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ آن تکلم تشریفی آن تکلم که شرف بیاورد نمی‌کند در بعضی از آیات قرآن کریم هم همین طور است با اینکه دربارهٴ آنهاست لحن را برمی‌گرداند و متوجه پیغمبر می‌کند اصلاً با آنها حرف نمی‌زند به دلیل اینکه سورهٴ مبارکهٴ «قلم» جزء عتایق سُوَر است و ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ این را قبلاً فرمود بعد ـ ‌معاذ‌الله ـ یک چنین حرفی پیش بیاید با اینکه خود او اصلاً این‌چنین است یعنی در همین قشر فقرا به سر می‌برد خب.
مطلب بعدی آن است که در جاهلیت اولی هم این‌چنین بود جاهلیت ثانیه و ثالثه هم این‌چنین است در جاهلیت اولی یعنی از عصر نوح(سلام الله علیه) طبق آیات سورهٴ «هود» و آیات سورهٴ «شعرا» پیداست که آنها هم همین پیشنهاد را می‌دادند در سورهٴ مبارکهٴ «هود» آیهٴ 29 به بعد این است ﴿وَ یا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مالاً إِنْ أَجرِیَ إِلاّ عَلَى اللّهِ وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذینَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ لکِنّی أَراکُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ﴾ خب نوح پیغمبر این حرف را به عنوان جاهلیت می‌داند این حرف که در سلسلهٴ انبیای ابراهیمی رواج داشت این حرف تازه‌ای نبود همهٴ انبیای ابراهیمی می‌دانستند که این فکر، فکر جاهلیت است نوح پیغمبر که خدا فرمود: ﴿سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِی الْعالَمینَ﴾ به این متکاثرانی که پیشنهاد امتیاز طبقاتی می‌دادند فرمود: ﴿لکِنّی أَراکُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ یا قَوْمِ مَنْ یَنْصُرُنی مِنَ اللّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ﴾ خب این یک ظلم است من اگر این ظلم را انجام بدهم خدا بخواهد از من انتقام بگیرد چه کسی مرا یاری می‌کند ﴿أ فَلا تَذَکَّرُونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «شعرا» هم مشابه همین مضمون از وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) نقل شده است آیهٴ 111 به بعد سورهٴ «شعرا» این است ﴿قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ اْلأَرْذَلُونَ﴾ همین تعبیر تحقیرآمیزی که احیاناً نسبت به افراد مسلمان، متدین، بسیجی، جبهه‌رو که می‌گویند اینها ساده لوح‌اند همین تعبیر در جاهلیت کهن هم داشتند ﴿أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ اْلأَرْذَلُونَ﴾ آن‌گاه نوح فرمود: ﴿قَالَ وَمَا عِلْمِی بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ٭ إِنْ حِسابُهُمْ إِلاّ عَلى رَبّی لَوْ تَشْعُرُونَ ٭ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِینَ ٭ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ﴾ آن‌گاه آنها تهدید کردند ﴿قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومینَ﴾ خب اینها سنت و سیرت انبیای ابراهیمی بود که بعد از نوح(سلام الله علیه) به ابراهیم خلیل از آن به بعد به انبیای ابراهیم هم رسیده است.
مطلب بعدی آن است که اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَ لا تَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ﴾ این مرحلهٴ متوسط از مبارزه است مرحلهٴ اول آنها با خود پیغمبر درگیر بودند می‌گفتند اصلاً وحی و نبوت و رسالت که یک مقام است با تهیدستی سازگار نیست مگر می‌شود یک انسان فقیر پیغمبر بشود؟ بعد از اینکه این فکر جا افتاد نه وحی‌یابی اختصاصی به گروه خاصی ندارد نه سلیمان و داود بودن شرط است نه فقیر بودن برای دریافت نبوت مانند فهارت وجود مبارک پیغمبر مانع است هم آن سلیمان می‌تواند داشته باشد این وحی و نبوت را چون به اذن خداست هم انبیای دیگر در سورهٴ «زخرف» آن درگیری که با خود وحی و نبوت داشتند مطرح است آیهٴ 31 به بعد سورهٴ «زخرف» این است ﴿وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظیمٍ﴾ مگر می‌شود یک آدم فقیری پیغمبر بشود؟ بعد از اینکه این فکر جا افتاد آن‌گاه می‌گفتند که مگر می‌شود یک آدم فقیری مؤمن بشود مگر می‌شود یک آدم فقیری با پیغمبر رابطه داشته باشد یعنی این هم جا افتاد اینها مرحله به مرحله از همان اول با ربوبیّت مشکل داشتند بعد رسیده به نبوت بعد رسیده به ایمان آنها اول مشکلشان این نبود که فقرا نمی‌توانند مسلمان باشند اول مشکلشان این بود که فقیر نمی‌تواند پیغمبر باشد ﴿لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظیمٍ﴾ که آن‌گاه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾.
مطلب بعدی آن است که در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» نظیر همان آیاتی که بعد از آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «انعام» خواهد آمد می‌فرماید نه تنها آنها را طرد نکن بلکه با آنها باش در بعضی از آیات دیگر فرمود نه تنها باش آنها را زیر پر بگیر در آیهٴ 28 سورهٴ «کهف» فرمود: ﴿وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطًا﴾ این امر به صبر است یعنی با اینها باش شما اگر عنایت الهی را می‌خواهید باید با دل‌شکستگان باشید چون «انا عند المنکسرة قلوبهم» اگر عنایت الهی را می‌خواهید با همین فقرا باشید برای اینکه این دردمندان هستند که اهل مناجاتا‌ند وگرنه آن مترف مرفه که اهل مناجات نیست فرمود: ﴿وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ﴾ پس نه تنها طرد نکن بلکه با اینها باش البته این یک جهاد اکبر می‌طلبد چون انسان مایل است با کسانی به سرببرد که مرفه است فرمود نه نفست را وادار بکن که با اینها باش البته پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چون دارای خُلق عظیم بود با اینها بود و اما امر او برای آن است که دیگران هم به آن حضرت اقتدا کنند ﴿وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ﴾ در آیات دیگر هم آمده است که ﴿وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ اینها را زیر پر بگیر، خَفض جناح بکن، بال پهن کن، پر پهن کن اینها را زیر بال بگیر زیر پر بگیر مثل کبوتری که بچه‌ها را زیر پر پذیرایی می‌کند تا اینها پر در بیاورند قدرت پرواز پیدا کنند اگر پر درآوردند و قدرت پرواز پیدا کردند آن‌گاه مستقلی.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:39

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن