- 712
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 46 تا 49 سوره انعام
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 46 تا 49 سوره انعام"
- برای اثبات توحید ربوبی گاهی نعمتها را به صورت عام ذکر میکنند و گاهی به صورتهای خاص
-دری را که خدا به عنوان رحمت به سوی فرد یا امتی گشود کسی توان بستن آن را ندارد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتیکُمْ بِهِ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ ﴿46﴾ قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ ﴿47﴾ وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلینَ إِلاّ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿48﴾ وَ الَّذینَ کَذَّبُوا باِیاتِنا یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ ﴿49﴾
برای اثبات توحید ربوبی گاهی نعمتها را به صورت عام ذکر میکنند گاهی به صورتهای خاص چه اینکه گاهی نقمت و عذاب را به صورت عام ذکر میفرمایند گاهی به صورت خاص آنجا که نعمت و نقمت به صورت عام ذکر شده است نظیر اینکه فرمود: ﴿ما یَفْتَحِ اللّهُ لِلنّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ﴾ که این اختصاصی به نعمتها و رحمتهای مادی ندارد فرمود دری را که خدا به عنوان رحمت مادی یا معنوی به سوی فرد یا امتی گشود کسی توان بستن آن را ندارد چه اینکه در رحمتی را خدا به روی فرد یا امتی بست احدی توان گشودن آن را ندارد اینها به صورت عام است گاهی نعمت و نقمت به صورت بیان مصادیق جزئی ذکر میشود که جریان سمع و بصر و فؤاد از این قبیل است گاهی میفرماید خدا به شما گوش داد چشم داد دل داد تا ببینید بشنوید و بیندیشید گاهی میفرماید اگر که این چشم و گوش و فؤاد را از شما بگیرد چه کسی به شما این مجاری ادراکی را عطا میکند؟ در بخشی از آیات جریان ﴿جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ وَ اْلأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ را ذکر فرمود در این بخش از آیات که محلّ بحث است گرفتن این نعمتها را ذکر میکند میفرماید: ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ﴾ یعنی «اخبرونی» ﴿إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتیکُمْ بِهِ﴾ این یک مطلب
مطلب دوم آن است که گرچه همه این امور چهارگانه یعنی بیان نعمت عام و نقمت عام بیان نعمت خاص و نقمت خاص میتواند آیت برای اثبات صانع باشد لکن غالب این آیات درباره اثبات توحید ربوبی است نه اثبات صانع پس آنچه که جناب فخررازی در ذیل این آیه بیان کرده است که مربوط به اثبات صانع است این تام نیست برای اینکه اصل صانع را مخاطبین آن روز میپذیرفتند لذا ذات اقدس الهی میفرماید که اگر از آنها سؤال بکنید ﴿مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللّهُ﴾ پس آنها در اثبات خالق و صانع مشکلی نداشتند و احتجاج قرآن برای وثنیین حجاز درباره توحید ربوبی است نه برای اثبات صانع چون خود صانع و خالق را آنها قبول دارند پس دو تا مطلب هست یکی اینکه تک تک اینها میتواند دلیل بر اثبات صانع باشد برای اینکه هر فعلی فاعل میطلبد ممکن واجب میخواهد و مانند آن یکی از نظم اینها میشود به توحید پی برد که آن هم در آیات دیگر هست ولی آنکه مدبر و مربی است و سود و زیان انسان به دست اوست این محور اصلی بحثهای توحیدی را تأمین میکند و مشرکین گرفتار همین شرک در ربوبیّت بودند فکر میکردند که سود و زیان اینها به دست ارباب اینهاست آیات قرآنی بیانگر این است که سود و زیان همه شما به دست ذات اقدس الهی است.
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی هر مخاطبی که اهل نظریه باشد آنها را دعوت میکند گرچه خطاب به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است اما شامل همه صاحبنظران میشود ﴿انْظُرْ﴾ خطاب به صاحبنظر است یعنی ای صاحبنظر و ای اندیشور ببین ما چگونه آیات الهی را گاهی به صورت نعمت گاهی به صورت نقمت گاهی به صورت عام گاهی به صورت خاص گاهی به صورت مثبت گاهی به صورت منفی ذکر میکنیم تا اینها ایمان بیاورند اما ﴿ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ﴾ این ﴿ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ﴾ یک حکم کلیدی بود که در بحثهای قبل به عرضتان رسید این ﴿ثُمَّ﴾ برای بیان فاصله با تراخی است یک وقت است که دو تا امر متوقع مترتباً یافت میشود منتها با فاصله زمانی مثل اینکه زید و عمرو هر دو قرار بود وارد جلسه بشوند منتها یکی زودتر آمد و دیگری با فاصله زمانی آمد که در اینگونه از موارد ﴿ثُمَّ﴾ یاد میشود جای دیگری که قرآن از این مورد زیاد به کار میبرد این است که یک امری را انسان ذکر میکند که این امر نباید چنان پیامدی داشته باشد آنچه که بعداً میآید اصلاً ارتباطی با این ندارد گسیخته از این است از این فاصله دارد قرآن در اینگونه از موارد ﴿ثُمَّ﴾ ذکر میکند میفرماید ما براهین اقامه کردیم ﴿ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ﴾ ﴿ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ﴾ نه اینها بعد از یک مدتی شک کردند آنها هماکنون شک داشتند بلکه میخواهد بفرماید این امترا و شک اینها با برهان ما فاصله دارد فاصله زیاد در اینجا هم میفرماید: ﴿انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ﴾ نه یعنی اینها بعدها اهل صدوف و اعراضاند اینها قبلاً اهل صدوف و اعراض بودند همزمان با برهان صدوف و اعراض داشتند و بعد هم صدوف و اعراض دارند نه یعنی ما الآن این براهین را اقامه کردیم اینها به فاصله زمانی بعد اعراض کردند اینها هم اکنون معرضاند منتها بین صدوف و اعراض اینها و بین تصریف آیات الهی خیلی فاصله است متوقع این نیست که ما بعد از اقامه برهان آن را اعراض کنند ﴿ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ﴾
مطلب بعدی آن است که صدف و صدوف به معنای به گشتن است به اصطلاح کسانی که معنا در همان فارسیهای سابق معنا میکردند نه گشتن این بگشتن مثل بگرد مال کسی است که اول به انسان روکرده بود بعد دارد برمیگردد انسان فطرتاً به خدا متوجه است ﴿أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ﴾ که اقامه میکند وجهش را بر اساس فطرت لکن از این فطرت روبرمیگرداند نه اینکه این فطرت را اِماته کند این کلمه صَدَفَ ﴿یَصْدِفُونَ﴾ هر چه استعمال شده در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است در هیچ جای دیگر قرآن نیامده است در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» سه بار تکرار شده است یک بار همین آیهٴ 46 است که محلّ بحث است فرمود: ﴿ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ﴾ بعد هم در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بخش دیگر که آیات الهی را ذکر میکند میفرماید اینها «صدوف» دارند یعنی اعراض میکنند آیه 157 همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است فرمود: ﴿أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنّا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْکِتابُ لَکُنّا أَهْدی مِنْهُمْ فَقَدْ جاءَکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدًی وَ رَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ بآیاتِ اللّهِ وَ صَدَفَ عَنْها﴾ این نشان میدهد که صدوف اعراض عملی است بعد از تکذیب اعتقادی است آنگاه چنین صدوفی با کفر همراه است ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ بِآیاتِ اللّهِ وَ صَدَفَ عَنْها﴾ این تکذیب برای اعتقاد است و آن صدوف و اعراض برای عمل است در مقابل کسانی که مؤمن هستند و مصلح که از نظر اعتقاد ایمان دارند و از نظر عمل اصلاح این گروه از نظر اعتقاد تکذیب میکنند نه تصدیق و از نظر عمل هم صدوف و اعراض دارند نه اصلاح این کلمه تصریف هم باز در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» چند جا به کار رفت چه اینکه در آیهٴ مبارکهٴ 105 همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» اینچنین آمده است ﴿وَ کَذلِکَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ وَ لِیَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَیِّنَهُ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾ اما این از تصریف آیات ما بهره صحیحی نبردند چه اینکه در بخشهای دیگر میفرماید ما این آیات الهی را به صورت گوناگون بیان میکنیم از مثبت و منفی کلی و جزئی سودمند و زیانبار تبشیر و انذار تا اینها عوض بشوند ولی اینها ﴿ لِیَتَفَقَّهُوا﴾ اهل فقاهت نیستند اهل درک نیستند خب این درباره تصریف آیات چه اینکه باز در آیهٴ 65 همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» میفرماید: ﴿قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا وَ یُذیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ﴾ اینکه گاهی تبشیر را تحلیل میکنیم گاهی انذار را تحلیل میکنیم گاهی این نعمت را تحلیل میکنیم گاهی نقمت را تحلیل میکنیم برای آن است که ﴿لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ﴾ ولی متأسفانه اهل فقه و درک نیستند لذا در این آیه فرمود: ﴿انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ﴾ در آیات دیگر این کلمهٴ ﴿ثُمَّ﴾ به کار نرفت برای اینکه صدوف و اعراض آنها همزمان با همین مسئله تصریف آیات است و در این آیهٴ محلّ بحث که صدوف بکار رفت برای بیان همان نکته است که بین آنچه ما گفتیم و آنچه اینها میکنند خیلی فاصله است بعد فرمود: ﴿قُلْ أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ که این هم باز یک نمونه دیگری از تصریف آیات است آن سمع و بصر و فؤاد مربوط به نعمتهای درونی خود انسان است این ﴿عَذابُ اللّهِ﴾ آن هم مطلق است گاهی از بیرون گاهی از درون ﴿قُلْ أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً﴾ ذات اقدس الهی برای تبیین اینکه او قدرتش قاهر و فائق است میفرماید گاهی شب عذاب میکنم گاهی روز گاهی شب در حالی که شما تبییت کردید بیتوته کردید گاهی روز در حالی که به خواب قیلوله فرورفتید ﴿بیاتًا أَوْ هُمْ قائِلُونَ﴾ این «قائلونی» که در مقابل «بیات» هست یعنی در خواب قیلولهٴ فرو رفتید خب چه اینها قائل باشند یعنی به خواب قیلولهٴ قبل از ظهر فرورفته باشند چه «بیات» یعنی خواب شب رفته باشند بالأخره عذاب الهی خواهد آمد گاهی میفرماید: ﴿بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً﴾ یعنی خدا چه بدون مقدمات چه با مقدمات چه مستور چه مشهود چه شب چه روز چه خواب چه بیداری هم او توانش نامحدود است هم شما عجز محض دارید چه علائم عذاب ظاهر باشد شما قدرت دفاع ندارید ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُون﴾ چه علائم عذاب مستور باشد دفعتاً بیاید باز هم شما قدرت دفاع ندارید میفرماید فرقی نمیکند ﴿بغتةً﴾ باشد یا ﴿جهرةً﴾ گاهی جهر در مقابل سّر است گاهی جهر در مقابل ﴿بغتةً﴾ ﴿جهرةً﴾ وقتی شیء علائمش روشن شد معلوم میشود که عذاب دارد میآید یک وقت است که نه علائمش روشن نیست همان است که فرمود: ﴿فَأَتَی اللّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ﴾ از قاعدهها از پایههای دیوار آسایش و آرامش اینها عذاب را شروع میکنند اینها در اتاق نشستند دیوارها سالم, سقف سالم دفعتاً میبینند سقف و دیوار فروریخته است برای اینکه ﴿فَأَتَی اللّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ﴾ از قاعدهها و از پایهها شروع کرده به زدن بَنابراین چه ﴿بغتةً﴾ بخواهد چه ﴿جهرةً﴾ او قدرت دارد و همانطوری که شما در هنگام آمدن عذاب بغتهای قدرت دفاع ندارید در هنگام نزول عذاب جهری هم قدرت دفاع ندارید برای اینکه تازه در آنجا که عذابش جهری است یعنی علائم عذاب ظهور کرده است کجا میتوانید فرار کنید هر جا بروید همین عذاب است البته عدهای را با عذاب ﴿بغتةً﴾ میگیرد که تا اینها را مبلس و سراسیمه کند که راه فرار هم بسته باشد که دفعتاً این غصه بیاید برخلاف آنجا که عذاب تدریجی است عذاب تدریجی غصه و اندوه تدریجی را به همراه دارد فرمود: ﴿قُلْ أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ اینکه فرمود: ﴿هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ این دو بیان را دارد یکی اینکه وقتی عذاب آمد فقط شامل ظالمین میشود بالأخره در هر شهر و روستایی چند نفر انسان وارسته حضور دارند حتی در بعضی از منطقهها نسبت به انبیاشان فقط یک خانوار ایمان آوردند که ذات اقدس الهی دربارهٴ آن پیغمبر میفرماید: ﴿فَما وَجَدْنا فیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ فقط یک خانوار به این پیغمبر ایمان آوردند گاهی بیش از یک خانوار خب حالا که عذاب الهی آمد دامنگیر همه میشود یا نه ﴿هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ فقط ظالمین گرفتار میشوند در بعضی از عذابها که ﴿سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیّامٍ حُسُومًا﴾ آنجاها دارد به اینکه خداوند این عذاب را از مؤمنین منصرف کرده است فقط دامنگیر کافران کرد اینجا هم میفرماید: ﴿هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ ناظر به آن است که فقط این اِهلاک دامنگیر ظالمین خواهد بود و مشابه این برداشت از آیهٴ 165 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» استفاده میشود که فرمود: ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ﴾ وقتی تذکرههای الهی نسبت به تبهکاران سودمند نبود ما آنها که اهل امر به معروف و نهی از منکر بودند آنها را نجات میدهیم دیگران را به عذاب الیم موٴاخذه میکنیم ﴿أَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ﴾ اینجا هم ﴿هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ یعنی با آمدن عذاب فقط ظالمین معذباند از اینجا آن لطیفهای که جناب زمخشری بیان کردهاند آن محفوظ میماند جناب زمخشری در آیه بعد که دارد ﴿وَ الَّذینَ کَذَّبُوا باِیاتِنا یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ﴾ ایشان میگویند کلمهٴ «مسّ» برای موجود زندهٴ ذی شعور است حالا این برداشت تام است یا ناتمام در بحثهای بعد اشاره خواهد شد اگر کلمهٴ «مسّ» تعبیر اصلیاش درباره موجود ذیشعور باشد مسّ غیر از اصابه باشد وقتی که فرمود ﴿یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ﴾ عذاب اینها را «مسّ» میکند میفهمد که چه کسی را بگیرد و چه کسی را نگیرد مثل آتش قیامت آتش قیامت مدرکانه میسوزاند نظیر آتش دنیا که نیست آتش دنیا احیاناً دست کسی را هم در کنار آشپزی میسوزاند و خانه مظلومی را هم طعمه حریق قرار میدهد اینچنین نیست که مؤمن و کافر را فرق بگذارد عادل و فاسق را جدا کند ولی آتش قیامت که آن دار, دارحیات است که ﴿إِنَّ الدّارَ اْلآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ﴾ این همه افراد که در ساحرهٴ قیامت حضور پیدا کردند آتش قیامت وقتی کافران را از دور میبیند ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظًا وَ زَفیرًا﴾ این رؤیت را به نار قیامت نسبت میدهد یعنی وقتی آتش قیامت تبهکاران را ببیند نعره میزند مؤمنین را که میبیند کاری به آنها ندارد خب این معلوم میشود که یک نار مُدرکی است اگر عذاب الهی روی اعجاز ظهور میکند همان کاری که نار قیامت میکند که نسبت به پرهیزگاران کاری ندارد نسبت به تبهکاران کاری دارد اینجا هم کلمهٴ «یمسّ» تایید میکند آنگاه ﴿هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ یعنی این عذاب فقط دامنگیر ظالمین میشود این مطلب اول برداشت دوم مطلب دوم آن است که نه وقتی عذاب بیاید بالأخره ﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً﴾ عذاب الهی که بیاید فتنه الهی که بیاید به اصطلاح تر و خشک نمیشناسد اگر چنین عذابی باشد معلوم میشود کلمه «مسّ» به معنای مطلق اصابه است ادراک و شعور در آن تعبیه نشده آنگاه برای تبهکاران کیفر است برای پرهیزگاران آسیب دیده تعویض رحمت است خدا چندین برابر به اینها پاداش خواهد داد ولی شاید ظاهر آیه این باشد که مطابق با آیه سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که عذاب الهی که آمد فقط دامنگیر ظالمین میشود در تعبیر اول حصر است یعنی غیر از ظالمین کسی هلاک نمیشود در تعبیر دوم که عذاب دامنگیر هر دو گروه میشود هردو گروه رنج میبرند اما هلاکت برای ظالمین است برای غیر ظالمین هلاکت نیست یک زمینهای برای تعویض و پاداشهای معنوی است.
پرسش ...
پاسخ: درست است چون مؤمن ایمان دارد باید نجات پیدا کند دیگر ظالم چون ایمان ندارد باید به هلاکت محکوم بشود
پرسش ...
پاسخ: ﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً﴾ این فتنه دامنگیر عموم خواهد شد آنجا منظور عذاب میشود روی آن تعبیر دوم که البته در بحث خاص خودش باید بیاید حادثه تلخی که آمد دامنگیر همه میشود منتها برای ظالمین هلاکت است برای غیر ظالمین هلاکت نیست زمینه برای تعویض نعمت است.
پرسش ...
پاسخ: چرا برای اینکه چرا انسان کاری بکند که با رنج و عذاب زمینهٴ تعویض را فراهم بکند با لطف و عنایت زمینه تعویض را فراهم بکند از یک طرفی کار خیری کند ده برابر پاداش میگیرد مگر راه منحصر است.
پرسش...
پاسخ: عذاب بالأخره یا در دنیا یا در برزخ یا در قیامت اینها حساب خاص خود را دارد در برزخ و در قیامت اصلاً درباره مؤمنین عذابی نیست چون هر کس در آنجا کار خاص خود را دارد انسان وقتی که میمیرد تنها زندگی میکند ولو در قیامت بر اساس ﴿اِنَّ اْلأَوَّلینَ وَ اْلآخِرینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ آنجا همه انسانها جمعاند اما همهشان واحدند هیچ کدام با دیگری شریک نیست نه بار دیگری را میبرد ﴿لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری﴾ نه مهمان دیگری است فقط میماند جریان دنیا، دنیا چون زندگی اجتماعی است دو حالت دارد گاهی ممکن است عذاب الهی بیاید و پرهیزکاران نجات پیدا کنند و تبهکاران رنج ببرند نظیر آنچه که همان آیهٴ سورهٴ «اعراف» که ﴿أَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذینَ ظَلَمُوا بِعَذاب بَئِیسٍ﴾ گاهی ممکن است نه بر اساس ﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً﴾ باشد که عذاب دامنگیر همه خواهد شد اگر عذاب دامنگیر همه بود یا نحوهٴ عذاب دامنگیر همه شد هلاکت برای ظالمین است ولی نسبت به پرهیزکاران زمینه برای تعویض و انعام الهی است آنها به هلاکت محکوم نخواهند شد.
پرسش: آنجایی که میگوید نهی میکنم مؤمنین را نجات میدهد اما آنجایی که نهی نمیکنم مؤمنین را هم فرا میگیرد.
پاسخ: آنجا چون ظالماند دیگر, آنهایی که امر به معروف و نهی از منکر نمیکنند آنها واقعاً جزء ظالمین هستند دیگر.
پرسش:
پاسخ: غرض آن است که اینجا که فرمود: ﴿هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ اگر در بین این مردم کسانی بود که امر به معروف و نهی از منکر نمیکرد همه ظالماند ولی اگر در بین اینها کسانی بودند که امر به معروف و نهی از منکر میکردند باز هم معذب میشوند یا نه اینجاست که دو بیان است خب بعد فرمود اینها از انبیای خود توقع زائد دارند در حالی که انبیا سمت اصلی آنها تبشیر و انذار است ﴿وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلینَ إِلاّ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ﴾ که این حکم مربوط به نبوت عام است اختصاصی به هیچ پیغمبر یا امت خاص پیغمبری ندارد فرمود: ﴿وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلینَ إِلاّ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرین فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون﴾ ما دو سمت به انبیا دادیم و از امت هم دو چیز طلب میکنیم آنچه که به انبیا دادیم سمت تبشیر و انذار است البته تبشیر و انذار جنبههای عَملی دارد آن دعوت و اقامه برهان جنبه عِلمی آن دعوت و اقامه برهان را ذکر میکنند در خلال آن دعوت و برهان برای پذیرندهها بشارت و برای اعراض کنندهها هم انذار یاد میکنند و آنچه از امت طلب میکنیم دو چیز است یکی حسن فاعلی است یکی حسن فعلی است حسن فاعلی همان ایمان است یعنی معتقد بشوند حسن فعلی یعنی عمل صالح انجام بدهند اینکه میفرماید: ﴿مَنْ یُؤْمِنْ بِاللّهِ وَ یَعْمَلْ صالِحًا﴾ یا ﴿إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات﴾ در غالب این موارد ناظر به همین دو حسن فاعلی و فعلی است در اینجا هم که میفرماید: ﴿فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ﴾ یعنی «آمن و عمل صالحا» عمل صالح بخشی به وصف برمیگردد و بخشی به کار خارجی برمیگردد پس یک اعتقاد است یک اخلاق است یک عمل صالح که مجموعهٴ این عناوین به حسن فاعلی و فعلی برمیگردد بعد فرمود اگر کسی اینچنین بود ما به او وعده میدهیم که او بیمناک نباشد محزون هم نباشد برای اینکه خوف نسبت به آینده است مثلاً حزن نسبت به گذشته اگر کسی احتمال میدهد در آینده عذابی دامنگیر او بشود خائف است و اگر کسی چیزی را در گذشته از دست داده باشد هم اکنون محزون است گاهی هم حزن نسبت به خوف آینده است خدا وعده میدهد اما این به آن معنا نیست که انسان مغرور بشود که حالا اگر کسی مؤمن بود و عمل صالح داشت مغرور بشود چرا؟ برای اینکه خدا که نسبت به زید معین, عمرو مشخص، بکر معین ،خالد مشخص وعده نداد که روی این عناوین وعده داد انسان هم تا آخر باید بین خوف و رجا زندگی کند چون معلوم نیست این ایمان فعلی او به تکذیب آینده ـ معاذ الله ـ ختم نمیشود یا اصلاح فعلی او به افساد بعدی تبدیل نمیشود لذا انسان دائماً باید بین خوف و رجا باشد خدا وعده داد که اینها خوف ندارند نه اینکه خبر داد که اینها خائف نیستند خبر داد که اینها خائفاند وعده داد که خوف نداشه باشند برای اینکه خبر داد فرمود: ﴿یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا﴾ چه اینکه در بخش دیگر هم وعده داد فرمود بهشت برای کسی است که از خدا بترسد ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ﴾ یا ﴿وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی٭ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی﴾ خدا وعده نفی خوف به کسی میدهد که اهل خوف باشد وعده امید به کسی میدهد که بین خوف و رجاء بسر ببرد و هر انسانی هم تا آخرین لحظه بین خوف و رجاء است هیچ کس از آینده که خبری ندارد بنابراین برفرض الآن مؤمن باشد و مصلح یعنی از نظر اعتقاد تأمین شده باشد از نظر عمل صالح هم تأمین شده باشد باز احتمال تبّدل و زوال هست چون چنین چیزی است باید بین خوف و رجاء به سرببرد پس آنچه را که انبیا( علیهم السلام) آوردند همان تبشیر و انذار عِملی و عملی است و آنچه که امتها باید انجام بدهد حسن فعلی و حسن فاعلی است در برابر چنین کاری خدا وعدهٴ نفی حزن و نفی خوف داد ﴿فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ اما در هیچ جا خدا نفرمود اینها «لا یخافون» است فرمود: ﴿لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ﴾ سرّش آن است که خوف بالأخره سلطه بر آدم دارد اگر کسی اهل خوف بود زیر مجموعه خوف قرار میگیرد مقهور خوف است خوف بر او مسّلط میشود نه یعنی دیگران نسبت به اینها خائف نیستند بلکه خوف بر اینها سلطه ندارد نمیخواهد بفرماید که شما برای اینها نترسید که به ما دستور میدهد که نسبت به آنها خائف نباشید بلکه میخواهد بفرماید خوف بر اینها سلطه ندارد خب پس انبیا که آمدند تبشیر و انذار را به همراه میآورند مردم دو گروه هستند ﴿فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون﴾ اما ﴿وَ الَّذینَ کَذَّبُوا باِیاتِنا﴾ این و ﴿الَّذینَ کَذَّبُوا﴾ در مقابل حسن فاعلی و فعلی است یا تکذیب اعتقادی دارند که اصلاً معتقد نیستند یا تکذیب عملی دارند که عقیده دارند ولی عمل نمیکنند چنین گروهی ﴿یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ﴾ این فسق جامع بین کفر و غیر کفر است اگر تکذیب اعتقادی داشتند که عذابشان مخلّد است و اگر تکذیب اعتقادی نداشتند تکذیب عَملی داشتند عذابشان موقت است بنابراین اگر در آیهٴ قبل فرمود: ﴿فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ﴾ و در آیهٴ بعد فرمود: ﴿وَ الَّذینَ کَذَّبُوا باِیاتِنا﴾ این شامل هردو خواهد شد روی قرینه تقابل اگر کسی تکذیب اعتقادی کرد که عذابش مخلد است و اگر کسی تکذیب عَملی کرد عذاب دارد ولی غیر مخلّد جامع هردو گروه این است که ﴿یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ﴾
مطلب بعدی آن است که تا کنون چندین آیه مصدّر به ﴿قُلْ﴾ بود که ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که بگو آیه 46، 45، 40، 11، 13، 14، 15 تاکنون مصدر به ﴿قُلْ﴾ بودند شما این کار را ترک نکنید در بین شما کسانی باشند که بالأخره به جای اربعین حدیث همین این چهل احتجاجی که حداقل در این سورهٴ مبارکه هست اینها را تدوین کنند مرقوم بفرمایید یا فارسی یا عربی احتجاجهای چهلگانه چون بیش از چهل بار ذات اقدس الهی در این سوره به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آیین احتجاج آموخت ﴿قُلْ﴾ ﴿قُلْ﴾ اینچنین بگو, اینچنین بگو و امثال ذلک به قدری وحی امین است که حتی این ﴿قُلْ﴾ ها را هم ذکر میکند در همهٴ موارد هرچه شنید نقل کرد آنجا که نشنید خدا نفرمود کلمه ﴿قُلْ﴾ را نگفت آنجا هم که شنید همان ﴿قُلْ﴾ را فرمود یعنی وقتی خدا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ﴾ خدا به پیغمبر فرمود بگو «اخبرونی» این پیغمبر آن مقول را نقل نمیکند قول و مقول را هر دو را با هم نقل میکند این قدر امین است ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ﴾ وگرنه در موقع احتجاج الآن اگر شما به کسی احتجاج یاد میدهید میگویید وقتی رفتید آنجا بگو ﴿أَ رَأَیْتُمْ﴾ او که رفت آنجا که نمیگوید بگو ﴿أَ رَأَیْتُمْ﴾ که آن ﴿أَ رَأَیْتُمْ﴾ را میگوید آن مقول را میگوید اما امانت وحی اقتضا میکند که هرچه شنید را بگوید هیچ چیزی کم و زیاد نکند خب تاکنون در این آیات مصّدر به ﴿قُلْ﴾ بود در بعضی از این آیات دوبار کلمهٴ ﴿قُلْ﴾ تکرار شده است یعنی بازگو شده است.
مطلب بعدی آن است که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در همان آیهٴ 44 اینچنین فرموده بودند ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَة﴾ اینچنین مایل بودند تفسیر بفرمایند که ما اول اینها را به عذاب گرفتیم دیدیم این عذاب اثر نکرد زمینهٴ ما اول اینها را با بأساء و ضراء آزمودیم که اینها تضرع کنند نکردند چون دیدیم نکردند زمینه عذاب را فراهم کردیم و درهای رحمت را گشودیم تا اینها را در رحمت غرق کنیم بعد همان جا بگیریم زمخشری و امثال زمخشری اینچنین معنا کردند که خدا وقتی آن گروه را با باساء و ضرا آزمود دید اثر نکردند با سراء و نعمتها میآزماید اگر اثر نکند آنگاه میگیرد این البته با آن اصل کلی که درباره نبوت عامه ذکر کرد که هیچ پیامبری نیامد مگر اینکه ما امتش را با بأسا و ضرا گرفتیم ﴿ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ﴾ با آن اصل هماهنگ است که آن مربوط به نبوت عام وآن برای همه انبیاست ولی گاهی ذات اقدس الهی میفرماید ما قبلاً اینها را مکرر آزمودیم الآن اگر مشکل اینها را برطرف کنیم و اینها را به نعمت برسانیم باز بیاثر است در چنین موقعی خدا اینها را میگیرد پس امتحان به نعمت وقتی است که احتمال عقلایی باشد یعنی زمینه باشد گرچه چیزی برای ذات اقدس الهی مخفی نیست اما اگر هیچ اثری نداشته باشد خدا میفرماید ما چنین گروهی را به نعمت امتحان نمیکنیم در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آیهٴ74 این است که ﴿وَ إِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاْلآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ﴾ اینها ناکباند افتادهاند یعنی این راه مستقیم، صراط مستقیم که بین انسانیت و بهشت است اینها از جاده افتادهاند ﴿وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ کَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرِّ لَلَجُّوا فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ ما اگر این رحمت را شامل حال آنها بکنیم عذابی که آنها مبتلا هستند برداریم کشف سوء و ضر بکنیم رحمت را نازل بکنیم باز در همان طغیان دامنگسترانه میروند لذا ﴿وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ٭ حَتّی إِذا فَتَحْنا عَلَیْهِمْ بابًا ذا عَذابٍ شَدیدٍ إِذا هُمْ فیهِ مُبْلِسُونَ﴾ غرض آن است که اگر زمخشری و همفکران زمخشری اصرار دارند به اینکه خدا بعد از آزمون به عذاب آزمون به نعمت میکند و سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) فرمود وقتی آزمون به عذاب اثر نکرد ما زمینهٴ گرفتن را فراهم میکنیم ولو از راه فتح هر بابی با این آیهٴ 75 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» هماهنگ است برای اینکه خدا فرمود یک وقتی ما کشف ضُر میکنیم که لااقل اتمام حجت بشود یا اثر داشته باشد یا اتمام حجت بشود اما اگر بدانیم که ﴿لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ کَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرِّ لَلَجُّوا فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ دیگر لازم نیست که ما کشف ضر بکنیم بلکه عذاب را از همان راه ادامه میدهیم اما روایاتی که در ضمن این آیات است البته بخشی از این روایات را قبلاً ملاحظه فرمودید و به طور اشاره هم گذشت و بعضی مبسوطاً گذشت مقداری از آنها هم در این نوبت خوانده میشود در همان البته روایتهای لطیفتری در تفسیر شریف برهان هست آن را هم حتماً ملاحظه بفرمایید در همین تفسیر شریف نورالثقلین جلد اول صفحهٴ 719 تطبیق فرمود جریان ﴿إِذا هُمْ فیهِ مُبْلِسُونَ﴾ را به جریان بنی امیه و همچنین بنی امیه «بغتةً» مورد خشم خدا قرار گرفتند و بنی العباس «جهرةً» در همین صفحهٴ 253 از معانی الاخبار نقل میکند که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) فرمودند طبق این نقل «من احب بقاء الظالمین فقد احب ان یعصی الله ان الله تبارک و تعالی حمد نفسه بهلاک الظلمة فقال ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ » خب اگر کسی علاقهمند باشد که یک ظالمی بماند و این بر خلاف خواستهٴ خدا علاقه دارد چون خدا کار خود را حمل میکند بر هلاکت و ریشهکن شدن ظالمان دربارهٴ ﴿ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ﴾ آمده است «ای یکذبون» که اینها تکذیب میکنند روایتی از وجود مبارک امام باقر به نقل ابیالجارود ایشان ذکر میکنند که ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ﴾ یعنی «اخذ الله منکم الهدی» البته این زمینه است برای اینکه وقتی مجاری ادراک را از دست دادند دیگر هدایت نمیشوند دربارهٴ ﴿هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ آمده است که «فانها نزلت لما هاجر رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) الی المدینه واصاب اصحابه الجهد و العلل و المرض فشکوا ذلک الی رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فانزل الله ﴿قُلْ﴾ لهم یا محمد ﴿ أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ اَیْ انهم لا یصیبهم الا الجهد و الضرر فی الدنیا، فاما العذاب الالیم الذی فیه الهلاک فلا یصیب الا القوم الظالمین» که این توجیه دوم را تا حدودی تصویب میکند یعنی آنچه که برای مسلمین است یک رنج موقت است هلاکت هرگز نیست تا اینجا روایتهایی بود مربوط به آیاتی که بحث شده است اما روایتهای مربوط به آیات بعدی باقی میماند.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
- برای اثبات توحید ربوبی گاهی نعمتها را به صورت عام ذکر میکنند و گاهی به صورتهای خاص
-دری را که خدا به عنوان رحمت به سوی فرد یا امتی گشود کسی توان بستن آن را ندارد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتیکُمْ بِهِ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ ﴿46﴾ قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ ﴿47﴾ وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلینَ إِلاّ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿48﴾ وَ الَّذینَ کَذَّبُوا باِیاتِنا یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ ﴿49﴾
برای اثبات توحید ربوبی گاهی نعمتها را به صورت عام ذکر میکنند گاهی به صورتهای خاص چه اینکه گاهی نقمت و عذاب را به صورت عام ذکر میفرمایند گاهی به صورت خاص آنجا که نعمت و نقمت به صورت عام ذکر شده است نظیر اینکه فرمود: ﴿ما یَفْتَحِ اللّهُ لِلنّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ﴾ که این اختصاصی به نعمتها و رحمتهای مادی ندارد فرمود دری را که خدا به عنوان رحمت مادی یا معنوی به سوی فرد یا امتی گشود کسی توان بستن آن را ندارد چه اینکه در رحمتی را خدا به روی فرد یا امتی بست احدی توان گشودن آن را ندارد اینها به صورت عام است گاهی نعمت و نقمت به صورت بیان مصادیق جزئی ذکر میشود که جریان سمع و بصر و فؤاد از این قبیل است گاهی میفرماید خدا به شما گوش داد چشم داد دل داد تا ببینید بشنوید و بیندیشید گاهی میفرماید اگر که این چشم و گوش و فؤاد را از شما بگیرد چه کسی به شما این مجاری ادراکی را عطا میکند؟ در بخشی از آیات جریان ﴿جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ وَ اْلأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ را ذکر فرمود در این بخش از آیات که محلّ بحث است گرفتن این نعمتها را ذکر میکند میفرماید: ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ﴾ یعنی «اخبرونی» ﴿إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتیکُمْ بِهِ﴾ این یک مطلب
مطلب دوم آن است که گرچه همه این امور چهارگانه یعنی بیان نعمت عام و نقمت عام بیان نعمت خاص و نقمت خاص میتواند آیت برای اثبات صانع باشد لکن غالب این آیات درباره اثبات توحید ربوبی است نه اثبات صانع پس آنچه که جناب فخررازی در ذیل این آیه بیان کرده است که مربوط به اثبات صانع است این تام نیست برای اینکه اصل صانع را مخاطبین آن روز میپذیرفتند لذا ذات اقدس الهی میفرماید که اگر از آنها سؤال بکنید ﴿مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللّهُ﴾ پس آنها در اثبات خالق و صانع مشکلی نداشتند و احتجاج قرآن برای وثنیین حجاز درباره توحید ربوبی است نه برای اثبات صانع چون خود صانع و خالق را آنها قبول دارند پس دو تا مطلب هست یکی اینکه تک تک اینها میتواند دلیل بر اثبات صانع باشد برای اینکه هر فعلی فاعل میطلبد ممکن واجب میخواهد و مانند آن یکی از نظم اینها میشود به توحید پی برد که آن هم در آیات دیگر هست ولی آنکه مدبر و مربی است و سود و زیان انسان به دست اوست این محور اصلی بحثهای توحیدی را تأمین میکند و مشرکین گرفتار همین شرک در ربوبیّت بودند فکر میکردند که سود و زیان اینها به دست ارباب اینهاست آیات قرآنی بیانگر این است که سود و زیان همه شما به دست ذات اقدس الهی است.
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی هر مخاطبی که اهل نظریه باشد آنها را دعوت میکند گرچه خطاب به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است اما شامل همه صاحبنظران میشود ﴿انْظُرْ﴾ خطاب به صاحبنظر است یعنی ای صاحبنظر و ای اندیشور ببین ما چگونه آیات الهی را گاهی به صورت نعمت گاهی به صورت نقمت گاهی به صورت عام گاهی به صورت خاص گاهی به صورت مثبت گاهی به صورت منفی ذکر میکنیم تا اینها ایمان بیاورند اما ﴿ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ﴾ این ﴿ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ﴾ یک حکم کلیدی بود که در بحثهای قبل به عرضتان رسید این ﴿ثُمَّ﴾ برای بیان فاصله با تراخی است یک وقت است که دو تا امر متوقع مترتباً یافت میشود منتها با فاصله زمانی مثل اینکه زید و عمرو هر دو قرار بود وارد جلسه بشوند منتها یکی زودتر آمد و دیگری با فاصله زمانی آمد که در اینگونه از موارد ﴿ثُمَّ﴾ یاد میشود جای دیگری که قرآن از این مورد زیاد به کار میبرد این است که یک امری را انسان ذکر میکند که این امر نباید چنان پیامدی داشته باشد آنچه که بعداً میآید اصلاً ارتباطی با این ندارد گسیخته از این است از این فاصله دارد قرآن در اینگونه از موارد ﴿ثُمَّ﴾ ذکر میکند میفرماید ما براهین اقامه کردیم ﴿ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ﴾ ﴿ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ﴾ نه اینها بعد از یک مدتی شک کردند آنها هماکنون شک داشتند بلکه میخواهد بفرماید این امترا و شک اینها با برهان ما فاصله دارد فاصله زیاد در اینجا هم میفرماید: ﴿انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ﴾ نه یعنی اینها بعدها اهل صدوف و اعراضاند اینها قبلاً اهل صدوف و اعراض بودند همزمان با برهان صدوف و اعراض داشتند و بعد هم صدوف و اعراض دارند نه یعنی ما الآن این براهین را اقامه کردیم اینها به فاصله زمانی بعد اعراض کردند اینها هم اکنون معرضاند منتها بین صدوف و اعراض اینها و بین تصریف آیات الهی خیلی فاصله است متوقع این نیست که ما بعد از اقامه برهان آن را اعراض کنند ﴿ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ﴾
مطلب بعدی آن است که صدف و صدوف به معنای به گشتن است به اصطلاح کسانی که معنا در همان فارسیهای سابق معنا میکردند نه گشتن این بگشتن مثل بگرد مال کسی است که اول به انسان روکرده بود بعد دارد برمیگردد انسان فطرتاً به خدا متوجه است ﴿أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ﴾ که اقامه میکند وجهش را بر اساس فطرت لکن از این فطرت روبرمیگرداند نه اینکه این فطرت را اِماته کند این کلمه صَدَفَ ﴿یَصْدِفُونَ﴾ هر چه استعمال شده در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است در هیچ جای دیگر قرآن نیامده است در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» سه بار تکرار شده است یک بار همین آیهٴ 46 است که محلّ بحث است فرمود: ﴿ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ﴾ بعد هم در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بخش دیگر که آیات الهی را ذکر میکند میفرماید اینها «صدوف» دارند یعنی اعراض میکنند آیه 157 همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است فرمود: ﴿أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنّا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْکِتابُ لَکُنّا أَهْدی مِنْهُمْ فَقَدْ جاءَکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدًی وَ رَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ بآیاتِ اللّهِ وَ صَدَفَ عَنْها﴾ این نشان میدهد که صدوف اعراض عملی است بعد از تکذیب اعتقادی است آنگاه چنین صدوفی با کفر همراه است ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ بِآیاتِ اللّهِ وَ صَدَفَ عَنْها﴾ این تکذیب برای اعتقاد است و آن صدوف و اعراض برای عمل است در مقابل کسانی که مؤمن هستند و مصلح که از نظر اعتقاد ایمان دارند و از نظر عمل اصلاح این گروه از نظر اعتقاد تکذیب میکنند نه تصدیق و از نظر عمل هم صدوف و اعراض دارند نه اصلاح این کلمه تصریف هم باز در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» چند جا به کار رفت چه اینکه در آیهٴ مبارکهٴ 105 همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» اینچنین آمده است ﴿وَ کَذلِکَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ وَ لِیَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَیِّنَهُ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾ اما این از تصریف آیات ما بهره صحیحی نبردند چه اینکه در بخشهای دیگر میفرماید ما این آیات الهی را به صورت گوناگون بیان میکنیم از مثبت و منفی کلی و جزئی سودمند و زیانبار تبشیر و انذار تا اینها عوض بشوند ولی اینها ﴿ لِیَتَفَقَّهُوا﴾ اهل فقاهت نیستند اهل درک نیستند خب این درباره تصریف آیات چه اینکه باز در آیهٴ 65 همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» میفرماید: ﴿قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا وَ یُذیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ﴾ اینکه گاهی تبشیر را تحلیل میکنیم گاهی انذار را تحلیل میکنیم گاهی این نعمت را تحلیل میکنیم گاهی نقمت را تحلیل میکنیم برای آن است که ﴿لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ﴾ ولی متأسفانه اهل فقه و درک نیستند لذا در این آیه فرمود: ﴿انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ﴾ در آیات دیگر این کلمهٴ ﴿ثُمَّ﴾ به کار نرفت برای اینکه صدوف و اعراض آنها همزمان با همین مسئله تصریف آیات است و در این آیهٴ محلّ بحث که صدوف بکار رفت برای بیان همان نکته است که بین آنچه ما گفتیم و آنچه اینها میکنند خیلی فاصله است بعد فرمود: ﴿قُلْ أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ که این هم باز یک نمونه دیگری از تصریف آیات است آن سمع و بصر و فؤاد مربوط به نعمتهای درونی خود انسان است این ﴿عَذابُ اللّهِ﴾ آن هم مطلق است گاهی از بیرون گاهی از درون ﴿قُلْ أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً﴾ ذات اقدس الهی برای تبیین اینکه او قدرتش قاهر و فائق است میفرماید گاهی شب عذاب میکنم گاهی روز گاهی شب در حالی که شما تبییت کردید بیتوته کردید گاهی روز در حالی که به خواب قیلوله فرورفتید ﴿بیاتًا أَوْ هُمْ قائِلُونَ﴾ این «قائلونی» که در مقابل «بیات» هست یعنی در خواب قیلولهٴ فرو رفتید خب چه اینها قائل باشند یعنی به خواب قیلولهٴ قبل از ظهر فرورفته باشند چه «بیات» یعنی خواب شب رفته باشند بالأخره عذاب الهی خواهد آمد گاهی میفرماید: ﴿بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً﴾ یعنی خدا چه بدون مقدمات چه با مقدمات چه مستور چه مشهود چه شب چه روز چه خواب چه بیداری هم او توانش نامحدود است هم شما عجز محض دارید چه علائم عذاب ظاهر باشد شما قدرت دفاع ندارید ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُون﴾ چه علائم عذاب مستور باشد دفعتاً بیاید باز هم شما قدرت دفاع ندارید میفرماید فرقی نمیکند ﴿بغتةً﴾ باشد یا ﴿جهرةً﴾ گاهی جهر در مقابل سّر است گاهی جهر در مقابل ﴿بغتةً﴾ ﴿جهرةً﴾ وقتی شیء علائمش روشن شد معلوم میشود که عذاب دارد میآید یک وقت است که نه علائمش روشن نیست همان است که فرمود: ﴿فَأَتَی اللّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ﴾ از قاعدهها از پایههای دیوار آسایش و آرامش اینها عذاب را شروع میکنند اینها در اتاق نشستند دیوارها سالم, سقف سالم دفعتاً میبینند سقف و دیوار فروریخته است برای اینکه ﴿فَأَتَی اللّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ﴾ از قاعدهها و از پایهها شروع کرده به زدن بَنابراین چه ﴿بغتةً﴾ بخواهد چه ﴿جهرةً﴾ او قدرت دارد و همانطوری که شما در هنگام آمدن عذاب بغتهای قدرت دفاع ندارید در هنگام نزول عذاب جهری هم قدرت دفاع ندارید برای اینکه تازه در آنجا که عذابش جهری است یعنی علائم عذاب ظهور کرده است کجا میتوانید فرار کنید هر جا بروید همین عذاب است البته عدهای را با عذاب ﴿بغتةً﴾ میگیرد که تا اینها را مبلس و سراسیمه کند که راه فرار هم بسته باشد که دفعتاً این غصه بیاید برخلاف آنجا که عذاب تدریجی است عذاب تدریجی غصه و اندوه تدریجی را به همراه دارد فرمود: ﴿قُلْ أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ اینکه فرمود: ﴿هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ این دو بیان را دارد یکی اینکه وقتی عذاب آمد فقط شامل ظالمین میشود بالأخره در هر شهر و روستایی چند نفر انسان وارسته حضور دارند حتی در بعضی از منطقهها نسبت به انبیاشان فقط یک خانوار ایمان آوردند که ذات اقدس الهی دربارهٴ آن پیغمبر میفرماید: ﴿فَما وَجَدْنا فیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ فقط یک خانوار به این پیغمبر ایمان آوردند گاهی بیش از یک خانوار خب حالا که عذاب الهی آمد دامنگیر همه میشود یا نه ﴿هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ فقط ظالمین گرفتار میشوند در بعضی از عذابها که ﴿سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیّامٍ حُسُومًا﴾ آنجاها دارد به اینکه خداوند این عذاب را از مؤمنین منصرف کرده است فقط دامنگیر کافران کرد اینجا هم میفرماید: ﴿هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ ناظر به آن است که فقط این اِهلاک دامنگیر ظالمین خواهد بود و مشابه این برداشت از آیهٴ 165 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» استفاده میشود که فرمود: ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ﴾ وقتی تذکرههای الهی نسبت به تبهکاران سودمند نبود ما آنها که اهل امر به معروف و نهی از منکر بودند آنها را نجات میدهیم دیگران را به عذاب الیم موٴاخذه میکنیم ﴿أَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ﴾ اینجا هم ﴿هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ یعنی با آمدن عذاب فقط ظالمین معذباند از اینجا آن لطیفهای که جناب زمخشری بیان کردهاند آن محفوظ میماند جناب زمخشری در آیه بعد که دارد ﴿وَ الَّذینَ کَذَّبُوا باِیاتِنا یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ﴾ ایشان میگویند کلمهٴ «مسّ» برای موجود زندهٴ ذی شعور است حالا این برداشت تام است یا ناتمام در بحثهای بعد اشاره خواهد شد اگر کلمهٴ «مسّ» تعبیر اصلیاش درباره موجود ذیشعور باشد مسّ غیر از اصابه باشد وقتی که فرمود ﴿یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ﴾ عذاب اینها را «مسّ» میکند میفهمد که چه کسی را بگیرد و چه کسی را نگیرد مثل آتش قیامت آتش قیامت مدرکانه میسوزاند نظیر آتش دنیا که نیست آتش دنیا احیاناً دست کسی را هم در کنار آشپزی میسوزاند و خانه مظلومی را هم طعمه حریق قرار میدهد اینچنین نیست که مؤمن و کافر را فرق بگذارد عادل و فاسق را جدا کند ولی آتش قیامت که آن دار, دارحیات است که ﴿إِنَّ الدّارَ اْلآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ﴾ این همه افراد که در ساحرهٴ قیامت حضور پیدا کردند آتش قیامت وقتی کافران را از دور میبیند ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظًا وَ زَفیرًا﴾ این رؤیت را به نار قیامت نسبت میدهد یعنی وقتی آتش قیامت تبهکاران را ببیند نعره میزند مؤمنین را که میبیند کاری به آنها ندارد خب این معلوم میشود که یک نار مُدرکی است اگر عذاب الهی روی اعجاز ظهور میکند همان کاری که نار قیامت میکند که نسبت به پرهیزگاران کاری ندارد نسبت به تبهکاران کاری دارد اینجا هم کلمهٴ «یمسّ» تایید میکند آنگاه ﴿هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ یعنی این عذاب فقط دامنگیر ظالمین میشود این مطلب اول برداشت دوم مطلب دوم آن است که نه وقتی عذاب بیاید بالأخره ﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً﴾ عذاب الهی که بیاید فتنه الهی که بیاید به اصطلاح تر و خشک نمیشناسد اگر چنین عذابی باشد معلوم میشود کلمه «مسّ» به معنای مطلق اصابه است ادراک و شعور در آن تعبیه نشده آنگاه برای تبهکاران کیفر است برای پرهیزگاران آسیب دیده تعویض رحمت است خدا چندین برابر به اینها پاداش خواهد داد ولی شاید ظاهر آیه این باشد که مطابق با آیه سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که عذاب الهی که آمد فقط دامنگیر ظالمین میشود در تعبیر اول حصر است یعنی غیر از ظالمین کسی هلاک نمیشود در تعبیر دوم که عذاب دامنگیر هر دو گروه میشود هردو گروه رنج میبرند اما هلاکت برای ظالمین است برای غیر ظالمین هلاکت نیست یک زمینهای برای تعویض و پاداشهای معنوی است.
پرسش ...
پاسخ: درست است چون مؤمن ایمان دارد باید نجات پیدا کند دیگر ظالم چون ایمان ندارد باید به هلاکت محکوم بشود
پرسش ...
پاسخ: ﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً﴾ این فتنه دامنگیر عموم خواهد شد آنجا منظور عذاب میشود روی آن تعبیر دوم که البته در بحث خاص خودش باید بیاید حادثه تلخی که آمد دامنگیر همه میشود منتها برای ظالمین هلاکت است برای غیر ظالمین هلاکت نیست زمینه برای تعویض نعمت است.
پرسش ...
پاسخ: چرا برای اینکه چرا انسان کاری بکند که با رنج و عذاب زمینهٴ تعویض را فراهم بکند با لطف و عنایت زمینه تعویض را فراهم بکند از یک طرفی کار خیری کند ده برابر پاداش میگیرد مگر راه منحصر است.
پرسش...
پاسخ: عذاب بالأخره یا در دنیا یا در برزخ یا در قیامت اینها حساب خاص خود را دارد در برزخ و در قیامت اصلاً درباره مؤمنین عذابی نیست چون هر کس در آنجا کار خاص خود را دارد انسان وقتی که میمیرد تنها زندگی میکند ولو در قیامت بر اساس ﴿اِنَّ اْلأَوَّلینَ وَ اْلآخِرینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ آنجا همه انسانها جمعاند اما همهشان واحدند هیچ کدام با دیگری شریک نیست نه بار دیگری را میبرد ﴿لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری﴾ نه مهمان دیگری است فقط میماند جریان دنیا، دنیا چون زندگی اجتماعی است دو حالت دارد گاهی ممکن است عذاب الهی بیاید و پرهیزکاران نجات پیدا کنند و تبهکاران رنج ببرند نظیر آنچه که همان آیهٴ سورهٴ «اعراف» که ﴿أَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذینَ ظَلَمُوا بِعَذاب بَئِیسٍ﴾ گاهی ممکن است نه بر اساس ﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً﴾ باشد که عذاب دامنگیر همه خواهد شد اگر عذاب دامنگیر همه بود یا نحوهٴ عذاب دامنگیر همه شد هلاکت برای ظالمین است ولی نسبت به پرهیزکاران زمینه برای تعویض و انعام الهی است آنها به هلاکت محکوم نخواهند شد.
پرسش: آنجایی که میگوید نهی میکنم مؤمنین را نجات میدهد اما آنجایی که نهی نمیکنم مؤمنین را هم فرا میگیرد.
پاسخ: آنجا چون ظالماند دیگر, آنهایی که امر به معروف و نهی از منکر نمیکنند آنها واقعاً جزء ظالمین هستند دیگر.
پرسش:
پاسخ: غرض آن است که اینجا که فرمود: ﴿هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ اگر در بین این مردم کسانی بود که امر به معروف و نهی از منکر نمیکرد همه ظالماند ولی اگر در بین اینها کسانی بودند که امر به معروف و نهی از منکر میکردند باز هم معذب میشوند یا نه اینجاست که دو بیان است خب بعد فرمود اینها از انبیای خود توقع زائد دارند در حالی که انبیا سمت اصلی آنها تبشیر و انذار است ﴿وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلینَ إِلاّ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ﴾ که این حکم مربوط به نبوت عام است اختصاصی به هیچ پیغمبر یا امت خاص پیغمبری ندارد فرمود: ﴿وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلینَ إِلاّ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرین فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون﴾ ما دو سمت به انبیا دادیم و از امت هم دو چیز طلب میکنیم آنچه که به انبیا دادیم سمت تبشیر و انذار است البته تبشیر و انذار جنبههای عَملی دارد آن دعوت و اقامه برهان جنبه عِلمی آن دعوت و اقامه برهان را ذکر میکنند در خلال آن دعوت و برهان برای پذیرندهها بشارت و برای اعراض کنندهها هم انذار یاد میکنند و آنچه از امت طلب میکنیم دو چیز است یکی حسن فاعلی است یکی حسن فعلی است حسن فاعلی همان ایمان است یعنی معتقد بشوند حسن فعلی یعنی عمل صالح انجام بدهند اینکه میفرماید: ﴿مَنْ یُؤْمِنْ بِاللّهِ وَ یَعْمَلْ صالِحًا﴾ یا ﴿إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات﴾ در غالب این موارد ناظر به همین دو حسن فاعلی و فعلی است در اینجا هم که میفرماید: ﴿فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ﴾ یعنی «آمن و عمل صالحا» عمل صالح بخشی به وصف برمیگردد و بخشی به کار خارجی برمیگردد پس یک اعتقاد است یک اخلاق است یک عمل صالح که مجموعهٴ این عناوین به حسن فاعلی و فعلی برمیگردد بعد فرمود اگر کسی اینچنین بود ما به او وعده میدهیم که او بیمناک نباشد محزون هم نباشد برای اینکه خوف نسبت به آینده است مثلاً حزن نسبت به گذشته اگر کسی احتمال میدهد در آینده عذابی دامنگیر او بشود خائف است و اگر کسی چیزی را در گذشته از دست داده باشد هم اکنون محزون است گاهی هم حزن نسبت به خوف آینده است خدا وعده میدهد اما این به آن معنا نیست که انسان مغرور بشود که حالا اگر کسی مؤمن بود و عمل صالح داشت مغرور بشود چرا؟ برای اینکه خدا که نسبت به زید معین, عمرو مشخص، بکر معین ،خالد مشخص وعده نداد که روی این عناوین وعده داد انسان هم تا آخر باید بین خوف و رجا زندگی کند چون معلوم نیست این ایمان فعلی او به تکذیب آینده ـ معاذ الله ـ ختم نمیشود یا اصلاح فعلی او به افساد بعدی تبدیل نمیشود لذا انسان دائماً باید بین خوف و رجا باشد خدا وعده داد که اینها خوف ندارند نه اینکه خبر داد که اینها خائف نیستند خبر داد که اینها خائفاند وعده داد که خوف نداشه باشند برای اینکه خبر داد فرمود: ﴿یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا﴾ چه اینکه در بخش دیگر هم وعده داد فرمود بهشت برای کسی است که از خدا بترسد ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ﴾ یا ﴿وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی٭ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی﴾ خدا وعده نفی خوف به کسی میدهد که اهل خوف باشد وعده امید به کسی میدهد که بین خوف و رجاء بسر ببرد و هر انسانی هم تا آخرین لحظه بین خوف و رجاء است هیچ کس از آینده که خبری ندارد بنابراین برفرض الآن مؤمن باشد و مصلح یعنی از نظر اعتقاد تأمین شده باشد از نظر عمل صالح هم تأمین شده باشد باز احتمال تبّدل و زوال هست چون چنین چیزی است باید بین خوف و رجاء به سرببرد پس آنچه را که انبیا( علیهم السلام) آوردند همان تبشیر و انذار عِملی و عملی است و آنچه که امتها باید انجام بدهد حسن فعلی و حسن فاعلی است در برابر چنین کاری خدا وعدهٴ نفی حزن و نفی خوف داد ﴿فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ اما در هیچ جا خدا نفرمود اینها «لا یخافون» است فرمود: ﴿لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ﴾ سرّش آن است که خوف بالأخره سلطه بر آدم دارد اگر کسی اهل خوف بود زیر مجموعه خوف قرار میگیرد مقهور خوف است خوف بر او مسّلط میشود نه یعنی دیگران نسبت به اینها خائف نیستند بلکه خوف بر اینها سلطه ندارد نمیخواهد بفرماید که شما برای اینها نترسید که به ما دستور میدهد که نسبت به آنها خائف نباشید بلکه میخواهد بفرماید خوف بر اینها سلطه ندارد خب پس انبیا که آمدند تبشیر و انذار را به همراه میآورند مردم دو گروه هستند ﴿فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون﴾ اما ﴿وَ الَّذینَ کَذَّبُوا باِیاتِنا﴾ این و ﴿الَّذینَ کَذَّبُوا﴾ در مقابل حسن فاعلی و فعلی است یا تکذیب اعتقادی دارند که اصلاً معتقد نیستند یا تکذیب عملی دارند که عقیده دارند ولی عمل نمیکنند چنین گروهی ﴿یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ﴾ این فسق جامع بین کفر و غیر کفر است اگر تکذیب اعتقادی داشتند که عذابشان مخلّد است و اگر تکذیب اعتقادی نداشتند تکذیب عَملی داشتند عذابشان موقت است بنابراین اگر در آیهٴ قبل فرمود: ﴿فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ﴾ و در آیهٴ بعد فرمود: ﴿وَ الَّذینَ کَذَّبُوا باِیاتِنا﴾ این شامل هردو خواهد شد روی قرینه تقابل اگر کسی تکذیب اعتقادی کرد که عذابش مخلد است و اگر کسی تکذیب عَملی کرد عذاب دارد ولی غیر مخلّد جامع هردو گروه این است که ﴿یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ﴾
مطلب بعدی آن است که تا کنون چندین آیه مصدّر به ﴿قُلْ﴾ بود که ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که بگو آیه 46، 45، 40، 11، 13، 14، 15 تاکنون مصدر به ﴿قُلْ﴾ بودند شما این کار را ترک نکنید در بین شما کسانی باشند که بالأخره به جای اربعین حدیث همین این چهل احتجاجی که حداقل در این سورهٴ مبارکه هست اینها را تدوین کنند مرقوم بفرمایید یا فارسی یا عربی احتجاجهای چهلگانه چون بیش از چهل بار ذات اقدس الهی در این سوره به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آیین احتجاج آموخت ﴿قُلْ﴾ ﴿قُلْ﴾ اینچنین بگو, اینچنین بگو و امثال ذلک به قدری وحی امین است که حتی این ﴿قُلْ﴾ ها را هم ذکر میکند در همهٴ موارد هرچه شنید نقل کرد آنجا که نشنید خدا نفرمود کلمه ﴿قُلْ﴾ را نگفت آنجا هم که شنید همان ﴿قُلْ﴾ را فرمود یعنی وقتی خدا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ﴾ خدا به پیغمبر فرمود بگو «اخبرونی» این پیغمبر آن مقول را نقل نمیکند قول و مقول را هر دو را با هم نقل میکند این قدر امین است ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ﴾ وگرنه در موقع احتجاج الآن اگر شما به کسی احتجاج یاد میدهید میگویید وقتی رفتید آنجا بگو ﴿أَ رَأَیْتُمْ﴾ او که رفت آنجا که نمیگوید بگو ﴿أَ رَأَیْتُمْ﴾ که آن ﴿أَ رَأَیْتُمْ﴾ را میگوید آن مقول را میگوید اما امانت وحی اقتضا میکند که هرچه شنید را بگوید هیچ چیزی کم و زیاد نکند خب تاکنون در این آیات مصّدر به ﴿قُلْ﴾ بود در بعضی از این آیات دوبار کلمهٴ ﴿قُلْ﴾ تکرار شده است یعنی بازگو شده است.
مطلب بعدی آن است که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در همان آیهٴ 44 اینچنین فرموده بودند ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَة﴾ اینچنین مایل بودند تفسیر بفرمایند که ما اول اینها را به عذاب گرفتیم دیدیم این عذاب اثر نکرد زمینهٴ ما اول اینها را با بأساء و ضراء آزمودیم که اینها تضرع کنند نکردند چون دیدیم نکردند زمینه عذاب را فراهم کردیم و درهای رحمت را گشودیم تا اینها را در رحمت غرق کنیم بعد همان جا بگیریم زمخشری و امثال زمخشری اینچنین معنا کردند که خدا وقتی آن گروه را با باساء و ضرا آزمود دید اثر نکردند با سراء و نعمتها میآزماید اگر اثر نکند آنگاه میگیرد این البته با آن اصل کلی که درباره نبوت عامه ذکر کرد که هیچ پیامبری نیامد مگر اینکه ما امتش را با بأسا و ضرا گرفتیم ﴿ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ﴾ با آن اصل هماهنگ است که آن مربوط به نبوت عام وآن برای همه انبیاست ولی گاهی ذات اقدس الهی میفرماید ما قبلاً اینها را مکرر آزمودیم الآن اگر مشکل اینها را برطرف کنیم و اینها را به نعمت برسانیم باز بیاثر است در چنین موقعی خدا اینها را میگیرد پس امتحان به نعمت وقتی است که احتمال عقلایی باشد یعنی زمینه باشد گرچه چیزی برای ذات اقدس الهی مخفی نیست اما اگر هیچ اثری نداشته باشد خدا میفرماید ما چنین گروهی را به نعمت امتحان نمیکنیم در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آیهٴ74 این است که ﴿وَ إِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاْلآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ﴾ اینها ناکباند افتادهاند یعنی این راه مستقیم، صراط مستقیم که بین انسانیت و بهشت است اینها از جاده افتادهاند ﴿وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ کَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرِّ لَلَجُّوا فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ ما اگر این رحمت را شامل حال آنها بکنیم عذابی که آنها مبتلا هستند برداریم کشف سوء و ضر بکنیم رحمت را نازل بکنیم باز در همان طغیان دامنگسترانه میروند لذا ﴿وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ٭ حَتّی إِذا فَتَحْنا عَلَیْهِمْ بابًا ذا عَذابٍ شَدیدٍ إِذا هُمْ فیهِ مُبْلِسُونَ﴾ غرض آن است که اگر زمخشری و همفکران زمخشری اصرار دارند به اینکه خدا بعد از آزمون به عذاب آزمون به نعمت میکند و سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) فرمود وقتی آزمون به عذاب اثر نکرد ما زمینهٴ گرفتن را فراهم میکنیم ولو از راه فتح هر بابی با این آیهٴ 75 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» هماهنگ است برای اینکه خدا فرمود یک وقتی ما کشف ضُر میکنیم که لااقل اتمام حجت بشود یا اثر داشته باشد یا اتمام حجت بشود اما اگر بدانیم که ﴿لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ کَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرِّ لَلَجُّوا فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ دیگر لازم نیست که ما کشف ضر بکنیم بلکه عذاب را از همان راه ادامه میدهیم اما روایاتی که در ضمن این آیات است البته بخشی از این روایات را قبلاً ملاحظه فرمودید و به طور اشاره هم گذشت و بعضی مبسوطاً گذشت مقداری از آنها هم در این نوبت خوانده میشود در همان البته روایتهای لطیفتری در تفسیر شریف برهان هست آن را هم حتماً ملاحظه بفرمایید در همین تفسیر شریف نورالثقلین جلد اول صفحهٴ 719 تطبیق فرمود جریان ﴿إِذا هُمْ فیهِ مُبْلِسُونَ﴾ را به جریان بنی امیه و همچنین بنی امیه «بغتةً» مورد خشم خدا قرار گرفتند و بنی العباس «جهرةً» در همین صفحهٴ 253 از معانی الاخبار نقل میکند که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) فرمودند طبق این نقل «من احب بقاء الظالمین فقد احب ان یعصی الله ان الله تبارک و تعالی حمد نفسه بهلاک الظلمة فقال ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ » خب اگر کسی علاقهمند باشد که یک ظالمی بماند و این بر خلاف خواستهٴ خدا علاقه دارد چون خدا کار خود را حمل میکند بر هلاکت و ریشهکن شدن ظالمان دربارهٴ ﴿ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ﴾ آمده است «ای یکذبون» که اینها تکذیب میکنند روایتی از وجود مبارک امام باقر به نقل ابیالجارود ایشان ذکر میکنند که ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ﴾ یعنی «اخذ الله منکم الهدی» البته این زمینه است برای اینکه وقتی مجاری ادراک را از دست دادند دیگر هدایت نمیشوند دربارهٴ ﴿هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ آمده است که «فانها نزلت لما هاجر رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) الی المدینه واصاب اصحابه الجهد و العلل و المرض فشکوا ذلک الی رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فانزل الله ﴿قُلْ﴾ لهم یا محمد ﴿ أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ اَیْ انهم لا یصیبهم الا الجهد و الضرر فی الدنیا، فاما العذاب الالیم الذی فیه الهلاک فلا یصیب الا القوم الظالمین» که این توجیه دوم را تا حدودی تصویب میکند یعنی آنچه که برای مسلمین است یک رنج موقت است هلاکت هرگز نیست تا اینجا روایتهایی بود مربوط به آیاتی که بحث شده است اما روایتهای مربوط به آیات بعدی باقی میماند.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
تاکنون نظری ثبت نشده است