- 1809
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 42 تا 46 سوره انعام
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 42 تا 46 سوره انعام"
- در قیامت تنها راهی رجوع به خدا است
- خدا یک عده را میخواهد هدایت کند اینها در حال ﴿بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ﴾ متنبه میشوند
هدایت تشریعی خدا هم شامل همه میشود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَالضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ ﴿42﴾ فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ﴿43﴾ فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ ﴿44﴾ فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ ﴿45﴾ قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتیکُمْ بِهِ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ ﴿46﴾
جمع بین این دو آیه که در آیه قبل ذات اقدس الهی فرمود «اگر عذاب دنیایی بیاید یا عذاب اخروی نازل بشود در قیامت تنها راهی که شما دارید رجوع به خدا است بتها را فراموش میکنید فقط از خدا طلب عفو میکنید در آیه بعد فرمود به اینکه ما عدهای را به رنجها و ﴿بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ﴾ آزمودیم تا اینها تضرع بکنند ولی در اثر قساوت دل تضرع نکردند فخررازی در جمع بین این دو آیه میگوید آنها که در حال درد و رنج و آزمون تضرع میکنند خواست خدا است آنها که در حال ﴿بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ﴾ مراجعه نمیکنند تضرع نمیکنند این هم خواست خدا است خدا یک عده را میخواهد هدایت کند اینها در حال ﴿بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ﴾ متنبه میشوند عدهای را نمیخواهد هدایت کند آنها در حال آزمون متنبه نمیشوند روی این تفکر باطل جبری بین دو این آیه جمع کرد در حالیکه گذشته از اینکه شواهد عقلی برخلاف است و شواهد نقلی دیگر برخلاف است خود این آیه هم شاهد داخلی را خلاف دارد و آن آیه این است که بسیاری از کارها را خدا به آنها اسناد میدهد و اصل جریان را هم به عنوان اطلاع و امتحان ذکر میکند میفرماید ما اینها را امتحان کردیم عدهای سرافراز از امتحان درمیآیند عدهای از امتحان سرافراز درنمیآیند آنها که بعد از آزمون سرافراز درنمیآیند آنها را هم ما مؤاخذه میکنیم معلوم میشود که که اهتدای مردم یا ضلالت مردم به حسن اختیار یا سوء اختیار خود آنها است ذات اقدس الهی همه را سرمایه هدایت تکوینی داده است و هدایت تشریعی خدا هم شامل همه است پس اینکه ایشان جمع کردند گفتند آن یک گروه است و این گروه دیگر آن گروه مورد هدایت الهیاند براساس جبر این گروه مورد عدم هدایت الهیاند بر اساس جبر و کارهای خدا هم زیر سؤال نمیرود برای اینکه ﴿لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ﴾ این سخن ناصواب است همین مطلب را جناب فخررازی که اول گفتند بعد همین اشکال را در مسئله اینکه چطور یکجا فرمود: ﴿بَلْ إِیّاهُ تَدْعُونَ﴾ در جای دیگر فرمود: ﴿لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ﴾ فرمود که آن آیه اول مربوط به یک قوم است و این آیه دوم مربوط به قوم دیگر است این تعدد اقوام را با همان مسئله جبر حل کردند چون مبنای ایشان باطل است بنا هم باطل خواهد بود این یک مطلب.
مطلب دوم آن است که گاهی انسان از نظر فکری به جایی میرسد که چه انسان احتجاج بکند چه احتجاج نکند بیاثر است چه موعظه بکند چه موعظه نکند سودمند نیست گاهی از نظر آزمون عملی به جایی میرسد که چه انسان آنها را آزمون بکند چه امتحان نکند بیاثر است چنین گروهی کسانیاند که خدا درباره آنها گاهی اینچنین میفرماید که آنها به پیغمبرشان گفتند: ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ﴾ خود ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ اگر گروهی به این حد رسیدهاند آنگاه میشود گفت: «سواء علیهم أبلوناهم ام لم نبلهم» چه بیازماییم, چه نیازماییم یکسان است لذا فرمود: ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ﴾ این قرآن تذکره است آیات الهی تذکره است وقتی ما اینها را متذکر کردیم اما اینها فراموش کردند خواستیم اینها را بگیریم پس تا حجّت خدا تمام نشود چه در بخشهای علمی و نظری چه در بخشهای عملی و آزمونی خدا عذابی نازل نمیکند.
پرسش...
پاسخ: آن وقت یک وقت است که باید بفرماید چون این راههای نعمت اثر نکرد ما اینها را به راه عذاب گرفتیم ولی دارد چون فراموش کردند آنچه را که ما اینها را متذکر کردیم تذکره گاهی برهان است گاهی با آزمون، آزمون هم گاهی بالحسنات است گاهی بالسیّئات اگر آزمون به سیئه اثر نکرد ولی آزمون بالحسنه اثربکند خب یقیناً خدا با آزمون حسنه میآزماید اگر کسی به جایی رسید که خدا درباره او بفرماید: «سواء علیه أبلوتهم ام لم تبلهم» یا «بلوناهم ام لم نبلهم» این اثر ندارد آنگاه خدا این کار را میکند .
مطلب دیگر آن است که این را هم جناب فخررازی اشاره کردهاند ﴿فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ﴾ این یک کُل قیاسی است نه یک کُل نفسی اینچنین نیست که حالا جمیع اشیا عالم را ما به اینها داده باشیم هر چه که مورد نیاز اینها بود هر مشکلی که اینها داشتند وگرنه اینچنین نیست که حالا این گروه قادر شدند بر جمیع اشیا عالم این طور نیست این کل قیاسی است نه کل نفسی ﴿فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ﴾ آن درهای بسته را باز کردیم هر دری که بسته بود باز کردیم نه جمیع درها را به روی اینها باز کردیم ولو مربوط به اینها نباشد و این هم مقدمه است برای اخذ برای اینکه در هنگام نشاط وافر انسان به اندوه مبتلا میشود دردش بیشتر است تا کسی که نشاط وافر نداشت ﴿فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ﴾ای که به روی اینها بسته بود که کل قیاسی است نه نفسی ﴿حَتّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً﴾ این ﴿فَرِحُوا بِما أُوتُوا﴾ همان تفکر قارونی است ذات اقدس الهی که جریان قارون را ذکر کرد مشابه این را از اقوام دیگر ذکر کرد قارون گفت که ﴿إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی﴾ گروه دیگری هم هستند که اگر خدا آنها را نصیحت بکند که شما حقوق الهی را ادا کنید یا شکرگزاری کنید میگویند ما خودمان زحمت کشیدیم اختصاصی به جریان قارون ندارد چون درباره قارون این را به عنوان فعل مفرد اسناد داد که قارون اینچنین گفت ولی همین جریان را به عنوان عام از یک قومی نقل کرده است که گروهی وقتی به آنها بگویند حقشناسیکن میگویند ما خودمان زحمت کشیدیم این فرق نمیکند خواه اهل مال باشد خواه اهل علم آن اهل علمی که میگوید من خودم چندین سال زحمت کشیدم و درس خواندم و عالم شدم او هم این تفکر قارونی مستتر در او هست به استتار جائزی گاهی که امتحان بشود این ظهور میکند میگوید من چند سال زحمت کشیدم در حالیکه باید بگوید من چهل سال مهمان خدا بودم در کنار سفره او مینشستم آنگاه ذات اقدس الهی اصل جریان را بازگو میکند میفرماید ما اگر خواستیم افرادی را بگیریم به تدریج میگیریم چه اینکه در سورهٴ «قلم» عدهای درباره سورهٴ «قلم» آیهٴ 44 و 45 این مقداری را گوشزد کرد فرمود: ﴿فَذَرْنی وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ ٭ وَ أُمْلی لَهُمْ إِنَّ کَیْدی مَتینٌ﴾ من «املاء» میکنم مهلت میدهم تا اینها را بگیرند وقتی اینها در تمام نعم فرو رفتند دفعتاً اینها را میگیرم که نه راه فرار داشته باشند نه آن عذاب قابل تحمل باشد چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» هم به این مسئله اشاره کرد که اینها به جای اینکه پند انبیا را بشنوند و از تعلیم کتاب و حکمت انبیا استفاده کنند ﴿فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾ به همان علوم مادی بسنده کردند و اکتفا کردند و به همان خوشحال شدند اینجا هم «فرحوا بما عندهم من المال و ما عندهم من النعم» به جای اینکه از تذکره الهی استفاده کنند خوشحال شدند در سورهٴ «غافر» یعنی همان سورهٴ «مؤمن» آیهٴ 83 به بعد این است ﴿فَلَمّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾ همین علوم تجربی اینها را خوشحال کرده است مثل خیلی از بشرهای صنعت زده امروز که این علوم تجربی خیال میکنند به جای حکمت و کلام مینشیند خیال میکنند جای علوم الهی مینشنند در حالیکه از این علوم تجربی فقط آشنایی به مواد و صور برمیخیزد اما اینکه چه کسی این نشئه را آفرید برای چه این نشئه را آفرید؟ چه کسی انسان را خلق کرده؟ برای چه چیزی خلق کرد؟ هرگز از علوم تجربی برنمیآید آن از علوم الهی و حکمت و کلام است لذا فرمود: ﴿وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ﴾ آنگاه ﴿فَلَمّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنّا بِهِ مُشْرِکینَ﴾ جناب فخررازی اشکال را گاهی به این صورت حل میکند میگوید به اینکه آنجا که خدا فرمود: ﴿بَلْ إِیّاهُ تَدْعُونَ﴾ برای یک قوم است اینجا که فرمود: ﴿وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ برای قوم دیگر است که این تعدد قوم را به تعدد اراده جبری حل کرده است پاسخ دیگری که ایشان میدهند این است که آنها که گفتند پذیرفتند دعوت الهی را لبیک گفتند این در حقیقت اقرار موحدانه نبود این برای این بود که بلا را برطرف کند نه واقعاً مخلصاً موحد شدند بنابراین تعارضی با آیه بعد ندارد آیه بعد دارد که شما در اثر قساوت دل با مشاهده این آیات الهی موحد نشدید آن آیه هم دارد به اینکه اینها فقط ظاهراً موحد شدند برای رفع بلا این سخن دوم جناب فخررازی هم مثل سخن اولش ناصواب است برای اینکه ذات اقدس الهی در بسیاری از موارد این مسائلی را که بازگو میکند میفرماید: ﴿دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ منتها مشکلشان این است که ﴿فَلَمّا نَجّاکُمْ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ﴾ وقتی از دریا به خشکی آمدند به ساحل نجات رسیدند دیگر روبرمیگردانند وگرنه در آن حال احساسِ خطر واقعاً خدا را میشناسند و با جان و دل میپذیرند ﴿دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ نه اینکه صورتاً مؤمن شده باشند.
پرسش...
پاسخ: برای همه هست منتها در مورد امت اسلامی آن دو تا اَمان را ذکر فرمود: ﴿وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ وَ ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ﴾ فرمود مادامی که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در بین امت هست آن عذابها جاری است مادامیکه امت اسلامی اهل استغفاراند این عذاب جاری است اگر کسی این اسلام را شناسنامهای داشته باشد و واقعاً اهل استغفار و ایمان نباشد خب خدا عذاب میفرستد خیلی از موارد عذاب الهی دامنگیر عدهای شده است دیگر منتها عذابها دو قسم است یک وقت است سیل و زلزله و امثال ذلک است یک وقتی بر اساس در همین آیه سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هست ﴿وَ کَذلِکَ نُوَلّی بَعْضَ الظّالِمینَ بَعْضًا﴾ خدا فرمود من گاهی بعضی از ظالمین را بر ظالم دیگر مسلط میکنیم که آن ظالم دیگر مظلوم هست ولی مأجور نیست یک وقتی صدامی را بر امیر کویت مسلط میکند او میشود مظلوم ولی مأجور نیست خب بعد از تمام شدن حجت.
مطلب بعد آن است که فرمود وقتی ما اینها را دفعتاً گرفتیم اینها مبلساند ابلاس همان سراسیمه است انسانی که منقطع الحجه است راهی برای خروج یا حرفی برای گفتن ندارد چنین حالتی را میگویند ابلاس و چنین گروهی را میگویند مبلس, فرمودند اینها مبلساند, سراسیمهاند, نمیدانند کجا چه حرفی را بزنند و نمیتوانند راه خروجی داشته باشند آنگاه فرمود: ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ ﴿دابِرُ﴾ هم به معنای اصل تفسیر شده است هم به معنای آینده نسل آینده که «دَبر» نسل فعلی است اینها را میگویند ﴿دابِرُ﴾ خدا وقتی اصل را قصد میکند نسل را هم قصد میکند درباره دشمنان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿إِنَّ شانِئَکَ هُوَ اْلأَبْتَرُ﴾ اینها منقطع الآخرند کسی که منقطع الآخر باشد بترا است ابتر است کسی که منقطع الآخر باشد دابرِ او مقطوع است ﴿دابِرُ﴾ یعنی در قبال گذشته در قبال ادبار در قبال نسبت به آینده است نسل آینده را میگویند ﴿دابِرُ﴾ پس ﴿دابِرُ﴾ اگر به معنای اصل باشد «فقطع اصل القوم» اگر به معنای نسل باشد کنایه از آن است که ما خود اینها را بردیم طوری که نسلی هم از اینها نمانده است.
مطلب بعدی هم آن است که در همهٴ این موارد ضمیر جمع به آنها برگشت اما اینجا که اسم ظاهر را آورد فرمود: ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا﴾ اگر میفرمود «دابرهم» مختصرتر بود اما برای تعلیق حکم بر وصف ﴿الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا﴾ را هم ذکر فرمود وگرنه در همه آن چند جمله ﴿جَاءَهُمُ ... تَضَرَّعُوا﴾ ،﴿ َعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ﴾، ﴿قَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ همه جا ضمیر جمع آورد و کافی بود اینجا هم اگر میفرمود«فَقُطِعَ دابِرُهم» مختصرتر بود و کافی بود لکن آن نکته فوت میشد فرمود: ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا﴾ این مجموعاً یک آیه است و همیشه این آیه زنده است ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا﴾ .
نکته بعدی و مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ عذاب آن هم عذاب استئصال که یک گروهی را مستأصل میکند یعنی اصلشان را برانداخته میکند و قطع میکند که چنین عذابی را میگویند عذاب استئصال برای امتهای اسلامی و همچنین برای جوامع بشری نعمت است ذات اقدس الهی همان طور که صفات ذاتیاش عین هم است یعنی علمش عین قدرت است و قدرتش عین علم است مفهوماً فرق میکنند ولی مصداقاً عین هماند اوصاف فعلی او گرچه مفهوماً غیر هماند ولی مصداقاً عین هماند ذات اقدس الهی یک کار میکند در سراسر عالم ﴿وَ ما أَمْرُنا إِلاّ واحِدَةٌ﴾ از آن ذات اقدس الهی که واحدی است «لا شریک له» یک کار طولانی ﴿وَ ما أَمْرُنا إِلاّ واحِدَةٌ﴾ نشأت میگیرد که «لا شبیه له» این کار در هر جا ظهور خاص و اثر مخصوص دارد برای یک عده قهر است برای یک عده مهر قهر و مهر خدا در حقیقت مهر است خدا نسبت به کل نظام مهر محض دارد برای اینکه برای کل نظام مهر محض را اعمال بکند آنهایی که احیاناً مانع رشد نظاماند آنها را براندازی میکند و میفرماید برانداختن آنها روی مهر ما است قهر ما روی مهر ما کار میکند اینکه در دعای صحیفه سجادیه آمده است و ادعیه دیگر آمده است «وَ أَنْتَ الَّذِی تَسْعَى رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ» ای خدایی که قبل از اینکه بخواهی غضب بکنی رحمت تو پیشاپیش غضبت حرکت میکند که غضب تو به امامت رحمت تو نازل میشود قهر تو به امامت و رهبری مهر تو نازل میشود «وسبقت رحمته غضبه» قهراً چنین خدایی اگر ظالمین را برداشت گر چه نسبت به ظالمین اعمال جلال و قهر است ولی نسبت به انبیا, مرسلین, اولیا, مؤمنین و نسبت به کل نظام مهر است و لطف و جمال لذا بعد از اینکه فرمود: ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا﴾ هم خودش حمد کرد هم به ما حمد آموخت فرمود: ﴿وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ اینجا جای ﴿أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ﴾ ﴿إِنَّ اللّهَ عَزیزٌ ذُو انتِقامٍ﴾ و امثال ذلک نیست میخواهد بفرماید ما نسبت به کل نظام رحم کردیم ما گفتیم ﴿کَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی﴾ به وعدهمان وفا کردیم گفتیم ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ﴾ و به عهدمان وفا کردیم گفتیم ﴿لَیَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ﴾ به وعده مان وفا کردیم گفتیم ﴿وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾ به وعدهمان وفا کردیم ﴿وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ هم خودش حمد کرد هم به ما آئین حمد آموخت چون در مقابل نعمت است بنابراین این نقمتی که نسبت به ظالمین هست عین نِعمتی است نسبت به انبیا و مرسلین و اولیا و مؤمنین و مستضعفین است و ما هم در برابر هر پیروزی باید بگوئیم ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ تا این شکر سبب مزید همین نعمت بشود اینکه فرمود: ﴿لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ﴾ تناسب حکم و موضوع احتجاب میکند که شکر هر نعمتی مایه افزایش همان نعمت است اگر یک وقتی حزب الله علیه اسرایئل غاصب پیروز شد همگان بگویند ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ این شکر مزید همین نعمت پیروزی را به همراه دارد که ﴿لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ﴾ پس ﴿ فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ که این جلال خدا است عین جمال اوست باز آیه بعد با احتجاج دیگر شروع میشود که بیش از چهل بار ذات اقدس الهی در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» به پیغمبر آئین احتجاج یاد میدهد ﴿قل﴾ حالا بخشی از این سوره انشاء الله به خواست خدا برسیم به معارف عقلی و قلبی و فکری برمیگردد بخشی از اینها هم به مراحل آزمون و ترتیب اثر خارجی برمیگردد آنچه که نقش سازنده دارد و بیشتر اثر میکند همان امتحانهای خارجی است لذا این بیش از چهل بار که خدا میفرماید ﴿قل﴾ اکثرش به همین مسایل آزمون برمیگردد اقلش به آن معارف عقلی برمیگردد اگر علما بیشتر از افراد دیگر بودند براهین عقلی بیشتر از براهین آزمایی بود ولی اکثری مردم را افراد عادی تشکیل میدهند و قرآن که برای هدایت همه مردم است اکثری حرفهایش طرزی است که اکثری مردم بفهمند این دو نکته باید همیشه ملحوظ باشد یکی اینکه در قرآن هیچ مطلبی نیست که عوام نفهمد دوم اینکه در قرآن بعضی از آیات است که حکما از فهم آنها عاجزند چه رسد به اوساط مردم ولی همان مطالبی را که آن آیات دشوار به عهده دارند در طی چندین آیه به وسیله چندین داستان نقل قصص بیان تمثیل او را تنزل میدهد تا عوام هم بفهمد حالا از این نمونهها در قرآن کریم کم نیست آیاتی در قرآن کریم هست که بسیاری از حکما از درک آن عاجزند ولی هیچ مطلبی نیست که عوام نفهمد همان مطالب همان آیات بلند را در بسیاری از آیات قصهای تمثیلی و تشبیهی تنزل داده به حدی میرساند که توده مردم هم بتوانند بفهمند در بخش وسیعی از این سورهٴ مبارکهٴ «انعام» میفرماید: ﴿قل﴾ احتجاج بکن به اینها بگو حالا ما درباره نعمتهای خارجی با شما سخن گفتیم حالا درباره نعمتهای داخلی یک وقت کسی بگوید که من که باغ و بوستانی ندارم من اهل دامداری و کشاورزی ندارم که خدا بخواهد از من بگیرد این مثل شاید درباره او سودمند نباشد ولی او که دارای چشم و گوش و فکر که هست این آیه بعدی برای همگان است فرمود: ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتیکُمْ بِهِ﴾ این به صورت شکل ثانی منطقی تقریر میشود بیان ذلک این است که خدا به این بتپرستها میفرماید که از این بتها کاری ساخته نیست خدا آن است که از اوکاری ساخته باشد پس اینها خدا نیستند رب آن است که اگر مشکلی در داخله بدن شما پیش آمد گوشتان, چشمتان, دستگاه فکری تان آسیب دید او ترمیم بکند از این اوثان و اصنام چنین کاری ساخته نیست پس اینها رب نیستند ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتیکُمْ بِهِ﴾ گاهی به لیل و نهار مثال میزند میفرماید به اینکه اگر آن کسی که کل این نظام و کهکشانها را آفرید دستور سکون بدهد که این کره حرکت نکند خب همیشه روز است یا همیشه شب است ﴿مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُم بِضِیَاءٍ... ٭ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُم بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فِیهِ﴾ چه کسی برای شما شب میآرود چه کسی برای شما روز میآورد؟ گاهی به اعضا و جوارح خود انسان مثال میزند میفرماید: ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتیکُمْ بِهِ﴾ اگر نیروی شنوایی شما از دستتان رفت نیروی بینایی شما از دستتان رفت نیروی استدلال, استنباط تفکر عقلیتان از بینتان رفت ولی اصل سرمایه را دارید چون اگر اصل سرمایه عقلی گرفته بشود انسان میشود مخبل و مجنون فرمود اگر شما طوری باشد که مثل کودک چیز نفهمید نه اینکه عقلتان گرفته بشود بشوید دیوانه اگر راه نفوذ فکری بسته شد چیزی به فؤادتان نیامد چه کسی میتواند این راه ها را باز کند از این بتها ساخته است شما مکرر که تجربه کردید دیدید این مشکلات برایتان پیش آمد ولی از این بتها کاری ساخته نبود توسل به بت هم جستید ولی سودمند نبود ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ﴾ این «لا اله الا الله» هم ملاحظه فرمودید که این دو تا جمله نیست یک جمله است این الا به معنی غیر است نوعاً ذات اقدس الهی در قرآن کریم الله را مفروغ الوجود میگیرد میگوید او سخنی در او نیست غیر از الله دیگران نه نه اینکه صحنهٴ نفس انسان خالی از توحید و شرک باشد این «لا اله الا الله» دو جمله باشد دو تا پیام داشته باشد یکی پیام سلبی که بخواهد آلهه دروغین را نفی کند یکی پیام اثباتی بخواهد اعتقاد به الله را تثبیت کند این چنین نیست این یک جمله است این «الا» به معنی غیر است یعنی غیر از الله که دلپذیر و فطرت پذیر است دیگران نه «لا اله» غیر اللهی که همه قبول دارید در این گونه از موارد میفرماید: ﴿مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتیکُمْ بِهِ﴾ ﴿بِهِ﴾ یعنی بذلک ضمیر مفرد آورد که به کل واحد برگردد به سمع و بصر و قلب آنگاه فرمود: ﴿انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُون﴾ میفرماید به پیغمبر که نگاه کن ما مطلب را از ﴿هُوَ اْلأَوَّلُ وَ اْلآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ﴾ چقدر تنزیل کردیم ترقیق کردیم رقیق شد نازل شد به صورت مَثَََل درآمد تا اینها بفهمند آیات را منصرف کردیم متصرف کردیم متحول کردیم تا به حد عوام فهم رساندیم خب کدام عوام است که این آیه را نفهمد اگر عرب است که دیگر تفسیر نمیخواهد اگر اعجمی است که فقط ترجمه میخواهد دیگر نیازی به تفسیر نیست فرمود: ﴿انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ﴾ یک وقت میگوییم ﴿هُوَ اْلأَوَّلُ وَ اْلآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ﴾ این هم مرحوم کلینی نقل کرد هم مرحوم صدوق نقل کرد از وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) که بارها این حدیث را ملاحظه فرمودید که وجود مبارک امام سجاد طبق نقل این دو بزرگوار امام سجاد(سلام الله علیه) فرمود چون ذات اقدس الهی میدانست در آخر زمان اقوام متعمقی میآیند سورهٴ مبارکهٴ «اخلاص» ﴿قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ﴾ را و اوایل سورهٴ مبارکهٴ «حدید» را نازل کردند خب شما میبینید بسیاری از حکما در درک ﴿هُوَ اْلأَوَّلُ وَ اْلآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ﴾ ماندند ﴿وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ ماندند آن معنای بلند را به صورت تصریف آیات این قدر غلطاند, غلطاند این قدر رقیق کرد رقیق کرد که به این صورت عوام فهم در آورد هیچ مطلبی در قرآن نیست که عوام نفهم نبود اما آیاتی است در قرآن که دست خیلیها به آنها نمیرسد بعد فرمود: ﴿انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ﴾ این ﴿ثُمَّ﴾ در غالب این موارد که ذکر شد نظیر همین کلمهٴ﴿ثُمَّ﴾ که در طلیعهٴ همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بود در آیهٴ دوم بود در آیه اول این بود که ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ﴾ در آیه دوم بود ﴿هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ طینٍ ثُمَّ قَضی أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ﴾ در آیه محلّ بحث این است کهَ﴿ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ﴾ این ﴿ثُمَّ﴾ ملاحظه فرمودید که برای ترتیب مع الفصل است ترتیب مع الفصل دو طور است یک وقت است که دومی که بعد از اولی آمد متوقع بود منتها دیر آمد مثل اینکه بگوییم «جائنی زید ثم عمرو» اول زید آمد بعد با فاصله زمانی عمرو وارد شد ورود عمرو بعد از زید متوقع بود منتها با فاصله انجام شد یک وقت است که یک مطلب دومی است که کنار مطلب اول قرار میگیرد ولی فاصله دارد گسیخته است ملیونها سال نوری بین این مطلب فاصله هست گسیخته است اصلاً ارتباطی با هم ندارد اینجا هم ﴿ثُمَّ﴾ این ﴿ثُمَّ﴾ یعنی از اولی فاصله دارد فرمود ما برها ن اقامه کردیم شما هنوز شک میکنید این معنایش این نیست که شک شما بعد پدید آمد همزمان با اقامه برهان اینها شک داشتند این ﴿ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ﴾ ﴿ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ﴾ این چنین نیست که برهان اقامه شد اینها بعدها شک کردند نه همان وقت شک دارند این ﴿ثُمَّ﴾ برای آن است که میفرماید آنچه که ما گفتیم با آن عکس العملی که اینها نشان دادند جای ﴿ثُمَّ﴾ است فاصله دارند آنها مثل اینکه انسان مطلب را به صورت مبرهن روشن بیان بکند کسی جذب نمیکند در اینجا میگوید به اینکه ما با این وضوح بیان کردیم شما هنوز شک دارید یا بعداً شک کردید نه اینکه او بعداً شک بکند همان وقت هم شک دارد این امتراء همان وقت بود این برخورد و اعراض همزمان با این اقامه براهین است منتها گسیخته از این است از این جداست نه نظیر زید و عمرو است که باید میآمدند منتها با فاصله آمدند این دومی اصلاً نباید بیاید چون نباید بیاید از اولی فاصله دارد جای کلمه ﴿ثُمَّ﴾ است ﴿ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ﴾ نه اینکه شما بعدها شک کردید همین الآن شک دارید منتهی شک شما با این برهان ما فاصله دارد شک شما با این تصریف آیات فاصله دارد ﴿انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُون﴾ حالا تبرکاً چند روایت که ذیل همین آیات محلّ بحث نقل شده است بخوانیم گرچه عصاره روایات غالباً در بحثهای تفسیری روز هست در تفسیر شریف نورالثقلین جلد اول صفحهٴ 717 آنجا این چنین آمده است از تفسیر علیابنابراهیم نقل کرد که «ثم اذا کشف عنکم ذلک ﴿تَنْسَوْنَ مَاتُشْرِکُونَ﴾ » یعنی «تترکون الاصنام» در نهجالبلاغه آمده است وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود: «وَ لَو أَنَّ النَّاسَ حِینَ تَنْزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ وَ تَزُولُ عَنْهُمُ النِّعَمُ فَزِعُوا إِلَى رَبِّهِمْ بِصِدْقٍ مِنْ نِیَّاتِهِمْ وَ وَلَهٍ مِنْ قُلُوبِهِمْ، لَرَدَّ عَلَیْهِمْ کُلَّ شَارِدٍ، وَ أَصْلَحَ لَهُمْ کُلَّ فَاسِدٍ» اگر یک مشکلی پیش آمد انسان واقعاً دعا کند و تضرع کند هر مشکلی که دارد حل میشود یا خود آن مشکل حل میشود یا راه بهتری را خدای سبحان نصیب انسان میکند منتها انسان معتقد باشد که از خدا همه چیز برمیآید و معتقد باشد که از خدا مهربانتر احدی نیست و معتقد باشد که تنها کار به دست اوست یک وقت است که یک کسی مریض است یا مریض دارد ضمن اینکه به طبیب مراجعه کرده به داروساز مراجعه کرده به همگان مراجعه کرده چشم امید به همه دارد یک توسّلی هم دارد خب این خیلی کم رنگ بیاثر هم هست شاید اصلاً اثر نکند این خدا را نخواست یک دعای سنتی دارد یک وقت است نه اصلاً میگوید اینها وظیفه ظاهری است خب البته ما به دکتر مراجعه کنیم به داروساز مراجعه بکنیم اما ﴿وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ﴾ این دعا اثر دارد پس دعای سنتی به التماس دعا گفتن خب خیلی کم رنگ است بیاثر است اگر دعا «بصدق من منیات» باشد و «وَلَهٍ مِنْ قُلُوبِهِمْ» باشد انسان واقعاً از خدا بخواهد نه خدا را وسیله قرار بدهد دکتر را وسیله قرار بدهد نه خدا را توسل به خدا معنایش این نیست که خدا را وسیله قرار بدهد تا مشکل او حل بشود آن ابزارها را وسیله قرار بدهد اگر حلال است تا خدا مشکل او را حل کند ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ﴾ نه «اتخذوه وسیله» و وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) فرمود: ﴿وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ﴾ خب این به این معنا نبود که وجود مبارک حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) اگر مریض میشد دارو نمیخورد که نشانهاش آن است که خب اگر تشنه بود آب میخورد یا نه فرمود: ﴿وَ الَّذی هُوَ یُطْعِمُنی وَ یَسْقینِ﴾ مگر حضرت ابراهیم غذا نمیخورد اگر تشنه نمیشد آب نمیخورد اگر گرسنه نمیشد نان نمیخورد اما نان را میخورد ولی «مطعم» را خدا میداند آب را مینوشد «ساقی» را خدا میداند آن معنا که ملکوت توحید است و در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» خواهد آمد مقدور از اوحدی از انسانها شاید باشد که در همه امور موحدانه بیاندیشد اما در حال مرض که میشود این کار را کرد حالی که انسان مضّطر است وجود مبارک حضرت ابراهیم در حال اضطرار و اختیار میگفت الله هم﴿وَ الَّذی هُوَ یُطْعِمُنی وَ یَسْقینِ﴾ هم ﴿وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ﴾
مطلب دیگر آن است که روایتی دیگر از مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرده است که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) تضرع را معنا کردند «حرک اصابعه یمینا و شمالا» دستها را به طرف چپ و راست حرکت داد خب انسان مضطر گاهی به طرف راست میرود گاهی به چپ میرود راه را تشخیص نمیدهد این حالت را میگویند حالت تضرع در دعا هم اینچنین است گاهی انسان دست را حرکت میدهد گاهی سر را حرکت میدهد گاهی دوشها را حرکت میدهد گاهی کف دست را به طرف آسمان میبرد گاهی کف دست را به طرف زمین میآورد یکی تضرع است یکی ابتهال است و مانند آن خب دعای در حال تشهد و سلام کف دست به طرف زمین است دعای در حال سجده کف دست به طرف زمین است دعای در حال قنوت کف دست به طرف آسمان است تضرع همین به طرف یمین و یسار حرکت دادن است.
روایت بعدی که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) هست فرمود: «دعا و التضرع ان تحرک اصبعک السبابة مما یلی وجهک و هو دعا الخیفه» یعنی این سبابه را جلوی چشم بیاوری این چنین حرکت بدهی که نشان اضطرار بالأخره.
در روایتی دیگر از وجود مبارک محمد مسلم از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) نقل میکند «التضرع رفع الیدین و التضرع بهما» دو تا دست را بلند کند و با این دو تا دست ناله کند.
روایت بعدی که از تفسیر علی ابن ابراهیم از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) فرمود: ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَاذُکِّرُوا بِهِ﴾ یعنی «فلما ترکوا ولایة علی أمیر المؤمنین(سلام الله علیه)» این تطبیق است و در بالاترین مصداق است این هم البته از نظر تطبیقی حق است ﴿فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ﴾ یعنی «دولتهم فی الدنیا و ما بسط لهم فیها» و اما قوله ﴿حَتّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ﴾ یعنی بذلک قیام حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) وقتی آمد حضرت ظهور کرد همه اینها ناقص میشوند این هم تطبیق است بر مصداق کامل «حتی کأنهم لم یکن لهم سلطان قط، و فذلک قوله ﴿بَغْتَةً﴾»
روایت بعدی که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) است دارد که «کان فی مناجات الله لموسی(علیه السّلام) یا موسی اذا رایت الفقر مقبلا فقل مرحبا بشعار الصالحین و اذا رایت الغنی مقبلا فقل ذنب عجلت عقوبته» این «ذنب عجلت عقوبته» برای همین است که فرمود ما اینها را آزمودیم اینها اثر نکردند ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ﴾ نکند خدای ناکرده از این قبیل باشد یک روایتی هم هست از تلخیص الاخبار نقل میکنند که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) کاری میکرد که قنبر وقتی به حجّاج وارد شد حجّاج از قنبر سؤال کرد که تو آب وضوی حضرت امیر را تهیه میکردی؟ فرمود بله, گفت که او چه کار میکرد در هنگام وضو فرمود این آیه را میخواند ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ﴾ بعد تا این جمله ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ حجّاج گفت شاید ما را در نظر داشت حالا چند روایت دیگری است که وقت گذشته آنها را به وقتش ملاحظه میفرمایید.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
- در قیامت تنها راهی رجوع به خدا است
- خدا یک عده را میخواهد هدایت کند اینها در حال ﴿بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ﴾ متنبه میشوند
هدایت تشریعی خدا هم شامل همه میشود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَالضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ ﴿42﴾ فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ﴿43﴾ فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ ﴿44﴾ فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ ﴿45﴾ قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتیکُمْ بِهِ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ ﴿46﴾
جمع بین این دو آیه که در آیه قبل ذات اقدس الهی فرمود «اگر عذاب دنیایی بیاید یا عذاب اخروی نازل بشود در قیامت تنها راهی که شما دارید رجوع به خدا است بتها را فراموش میکنید فقط از خدا طلب عفو میکنید در آیه بعد فرمود به اینکه ما عدهای را به رنجها و ﴿بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ﴾ آزمودیم تا اینها تضرع بکنند ولی در اثر قساوت دل تضرع نکردند فخررازی در جمع بین این دو آیه میگوید آنها که در حال درد و رنج و آزمون تضرع میکنند خواست خدا است آنها که در حال ﴿بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ﴾ مراجعه نمیکنند تضرع نمیکنند این هم خواست خدا است خدا یک عده را میخواهد هدایت کند اینها در حال ﴿بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ﴾ متنبه میشوند عدهای را نمیخواهد هدایت کند آنها در حال آزمون متنبه نمیشوند روی این تفکر باطل جبری بین دو این آیه جمع کرد در حالیکه گذشته از اینکه شواهد عقلی برخلاف است و شواهد نقلی دیگر برخلاف است خود این آیه هم شاهد داخلی را خلاف دارد و آن آیه این است که بسیاری از کارها را خدا به آنها اسناد میدهد و اصل جریان را هم به عنوان اطلاع و امتحان ذکر میکند میفرماید ما اینها را امتحان کردیم عدهای سرافراز از امتحان درمیآیند عدهای از امتحان سرافراز درنمیآیند آنها که بعد از آزمون سرافراز درنمیآیند آنها را هم ما مؤاخذه میکنیم معلوم میشود که که اهتدای مردم یا ضلالت مردم به حسن اختیار یا سوء اختیار خود آنها است ذات اقدس الهی همه را سرمایه هدایت تکوینی داده است و هدایت تشریعی خدا هم شامل همه است پس اینکه ایشان جمع کردند گفتند آن یک گروه است و این گروه دیگر آن گروه مورد هدایت الهیاند براساس جبر این گروه مورد عدم هدایت الهیاند بر اساس جبر و کارهای خدا هم زیر سؤال نمیرود برای اینکه ﴿لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ﴾ این سخن ناصواب است همین مطلب را جناب فخررازی که اول گفتند بعد همین اشکال را در مسئله اینکه چطور یکجا فرمود: ﴿بَلْ إِیّاهُ تَدْعُونَ﴾ در جای دیگر فرمود: ﴿لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ﴾ فرمود که آن آیه اول مربوط به یک قوم است و این آیه دوم مربوط به قوم دیگر است این تعدد اقوام را با همان مسئله جبر حل کردند چون مبنای ایشان باطل است بنا هم باطل خواهد بود این یک مطلب.
مطلب دوم آن است که گاهی انسان از نظر فکری به جایی میرسد که چه انسان احتجاج بکند چه احتجاج نکند بیاثر است چه موعظه بکند چه موعظه نکند سودمند نیست گاهی از نظر آزمون عملی به جایی میرسد که چه انسان آنها را آزمون بکند چه امتحان نکند بیاثر است چنین گروهی کسانیاند که خدا درباره آنها گاهی اینچنین میفرماید که آنها به پیغمبرشان گفتند: ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ﴾ خود ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ اگر گروهی به این حد رسیدهاند آنگاه میشود گفت: «سواء علیهم أبلوناهم ام لم نبلهم» چه بیازماییم, چه نیازماییم یکسان است لذا فرمود: ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ﴾ این قرآن تذکره است آیات الهی تذکره است وقتی ما اینها را متذکر کردیم اما اینها فراموش کردند خواستیم اینها را بگیریم پس تا حجّت خدا تمام نشود چه در بخشهای علمی و نظری چه در بخشهای عملی و آزمونی خدا عذابی نازل نمیکند.
پرسش...
پاسخ: آن وقت یک وقت است که باید بفرماید چون این راههای نعمت اثر نکرد ما اینها را به راه عذاب گرفتیم ولی دارد چون فراموش کردند آنچه را که ما اینها را متذکر کردیم تذکره گاهی برهان است گاهی با آزمون، آزمون هم گاهی بالحسنات است گاهی بالسیّئات اگر آزمون به سیئه اثر نکرد ولی آزمون بالحسنه اثربکند خب یقیناً خدا با آزمون حسنه میآزماید اگر کسی به جایی رسید که خدا درباره او بفرماید: «سواء علیه أبلوتهم ام لم تبلهم» یا «بلوناهم ام لم نبلهم» این اثر ندارد آنگاه خدا این کار را میکند .
مطلب دیگر آن است که این را هم جناب فخررازی اشاره کردهاند ﴿فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ﴾ این یک کُل قیاسی است نه یک کُل نفسی اینچنین نیست که حالا جمیع اشیا عالم را ما به اینها داده باشیم هر چه که مورد نیاز اینها بود هر مشکلی که اینها داشتند وگرنه اینچنین نیست که حالا این گروه قادر شدند بر جمیع اشیا عالم این طور نیست این کل قیاسی است نه کل نفسی ﴿فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ﴾ آن درهای بسته را باز کردیم هر دری که بسته بود باز کردیم نه جمیع درها را به روی اینها باز کردیم ولو مربوط به اینها نباشد و این هم مقدمه است برای اخذ برای اینکه در هنگام نشاط وافر انسان به اندوه مبتلا میشود دردش بیشتر است تا کسی که نشاط وافر نداشت ﴿فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ﴾ای که به روی اینها بسته بود که کل قیاسی است نه نفسی ﴿حَتّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً﴾ این ﴿فَرِحُوا بِما أُوتُوا﴾ همان تفکر قارونی است ذات اقدس الهی که جریان قارون را ذکر کرد مشابه این را از اقوام دیگر ذکر کرد قارون گفت که ﴿إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی﴾ گروه دیگری هم هستند که اگر خدا آنها را نصیحت بکند که شما حقوق الهی را ادا کنید یا شکرگزاری کنید میگویند ما خودمان زحمت کشیدیم اختصاصی به جریان قارون ندارد چون درباره قارون این را به عنوان فعل مفرد اسناد داد که قارون اینچنین گفت ولی همین جریان را به عنوان عام از یک قومی نقل کرده است که گروهی وقتی به آنها بگویند حقشناسیکن میگویند ما خودمان زحمت کشیدیم این فرق نمیکند خواه اهل مال باشد خواه اهل علم آن اهل علمی که میگوید من خودم چندین سال زحمت کشیدم و درس خواندم و عالم شدم او هم این تفکر قارونی مستتر در او هست به استتار جائزی گاهی که امتحان بشود این ظهور میکند میگوید من چند سال زحمت کشیدم در حالیکه باید بگوید من چهل سال مهمان خدا بودم در کنار سفره او مینشستم آنگاه ذات اقدس الهی اصل جریان را بازگو میکند میفرماید ما اگر خواستیم افرادی را بگیریم به تدریج میگیریم چه اینکه در سورهٴ «قلم» عدهای درباره سورهٴ «قلم» آیهٴ 44 و 45 این مقداری را گوشزد کرد فرمود: ﴿فَذَرْنی وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ ٭ وَ أُمْلی لَهُمْ إِنَّ کَیْدی مَتینٌ﴾ من «املاء» میکنم مهلت میدهم تا اینها را بگیرند وقتی اینها در تمام نعم فرو رفتند دفعتاً اینها را میگیرم که نه راه فرار داشته باشند نه آن عذاب قابل تحمل باشد چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» هم به این مسئله اشاره کرد که اینها به جای اینکه پند انبیا را بشنوند و از تعلیم کتاب و حکمت انبیا استفاده کنند ﴿فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾ به همان علوم مادی بسنده کردند و اکتفا کردند و به همان خوشحال شدند اینجا هم «فرحوا بما عندهم من المال و ما عندهم من النعم» به جای اینکه از تذکره الهی استفاده کنند خوشحال شدند در سورهٴ «غافر» یعنی همان سورهٴ «مؤمن» آیهٴ 83 به بعد این است ﴿فَلَمّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾ همین علوم تجربی اینها را خوشحال کرده است مثل خیلی از بشرهای صنعت زده امروز که این علوم تجربی خیال میکنند به جای حکمت و کلام مینشیند خیال میکنند جای علوم الهی مینشنند در حالیکه از این علوم تجربی فقط آشنایی به مواد و صور برمیخیزد اما اینکه چه کسی این نشئه را آفرید برای چه این نشئه را آفرید؟ چه کسی انسان را خلق کرده؟ برای چه چیزی خلق کرد؟ هرگز از علوم تجربی برنمیآید آن از علوم الهی و حکمت و کلام است لذا فرمود: ﴿وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ﴾ آنگاه ﴿فَلَمّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنّا بِهِ مُشْرِکینَ﴾ جناب فخررازی اشکال را گاهی به این صورت حل میکند میگوید به اینکه آنجا که خدا فرمود: ﴿بَلْ إِیّاهُ تَدْعُونَ﴾ برای یک قوم است اینجا که فرمود: ﴿وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ برای قوم دیگر است که این تعدد قوم را به تعدد اراده جبری حل کرده است پاسخ دیگری که ایشان میدهند این است که آنها که گفتند پذیرفتند دعوت الهی را لبیک گفتند این در حقیقت اقرار موحدانه نبود این برای این بود که بلا را برطرف کند نه واقعاً مخلصاً موحد شدند بنابراین تعارضی با آیه بعد ندارد آیه بعد دارد که شما در اثر قساوت دل با مشاهده این آیات الهی موحد نشدید آن آیه هم دارد به اینکه اینها فقط ظاهراً موحد شدند برای رفع بلا این سخن دوم جناب فخررازی هم مثل سخن اولش ناصواب است برای اینکه ذات اقدس الهی در بسیاری از موارد این مسائلی را که بازگو میکند میفرماید: ﴿دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ منتها مشکلشان این است که ﴿فَلَمّا نَجّاکُمْ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ﴾ وقتی از دریا به خشکی آمدند به ساحل نجات رسیدند دیگر روبرمیگردانند وگرنه در آن حال احساسِ خطر واقعاً خدا را میشناسند و با جان و دل میپذیرند ﴿دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ نه اینکه صورتاً مؤمن شده باشند.
پرسش...
پاسخ: برای همه هست منتها در مورد امت اسلامی آن دو تا اَمان را ذکر فرمود: ﴿وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ وَ ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ﴾ فرمود مادامی که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در بین امت هست آن عذابها جاری است مادامیکه امت اسلامی اهل استغفاراند این عذاب جاری است اگر کسی این اسلام را شناسنامهای داشته باشد و واقعاً اهل استغفار و ایمان نباشد خب خدا عذاب میفرستد خیلی از موارد عذاب الهی دامنگیر عدهای شده است دیگر منتها عذابها دو قسم است یک وقت است سیل و زلزله و امثال ذلک است یک وقتی بر اساس در همین آیه سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هست ﴿وَ کَذلِکَ نُوَلّی بَعْضَ الظّالِمینَ بَعْضًا﴾ خدا فرمود من گاهی بعضی از ظالمین را بر ظالم دیگر مسلط میکنیم که آن ظالم دیگر مظلوم هست ولی مأجور نیست یک وقتی صدامی را بر امیر کویت مسلط میکند او میشود مظلوم ولی مأجور نیست خب بعد از تمام شدن حجت.
مطلب بعد آن است که فرمود وقتی ما اینها را دفعتاً گرفتیم اینها مبلساند ابلاس همان سراسیمه است انسانی که منقطع الحجه است راهی برای خروج یا حرفی برای گفتن ندارد چنین حالتی را میگویند ابلاس و چنین گروهی را میگویند مبلس, فرمودند اینها مبلساند, سراسیمهاند, نمیدانند کجا چه حرفی را بزنند و نمیتوانند راه خروجی داشته باشند آنگاه فرمود: ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ ﴿دابِرُ﴾ هم به معنای اصل تفسیر شده است هم به معنای آینده نسل آینده که «دَبر» نسل فعلی است اینها را میگویند ﴿دابِرُ﴾ خدا وقتی اصل را قصد میکند نسل را هم قصد میکند درباره دشمنان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿إِنَّ شانِئَکَ هُوَ اْلأَبْتَرُ﴾ اینها منقطع الآخرند کسی که منقطع الآخر باشد بترا است ابتر است کسی که منقطع الآخر باشد دابرِ او مقطوع است ﴿دابِرُ﴾ یعنی در قبال گذشته در قبال ادبار در قبال نسبت به آینده است نسل آینده را میگویند ﴿دابِرُ﴾ پس ﴿دابِرُ﴾ اگر به معنای اصل باشد «فقطع اصل القوم» اگر به معنای نسل باشد کنایه از آن است که ما خود اینها را بردیم طوری که نسلی هم از اینها نمانده است.
مطلب بعدی هم آن است که در همهٴ این موارد ضمیر جمع به آنها برگشت اما اینجا که اسم ظاهر را آورد فرمود: ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا﴾ اگر میفرمود «دابرهم» مختصرتر بود اما برای تعلیق حکم بر وصف ﴿الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا﴾ را هم ذکر فرمود وگرنه در همه آن چند جمله ﴿جَاءَهُمُ ... تَضَرَّعُوا﴾ ،﴿ َعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ﴾، ﴿قَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ همه جا ضمیر جمع آورد و کافی بود اینجا هم اگر میفرمود«فَقُطِعَ دابِرُهم» مختصرتر بود و کافی بود لکن آن نکته فوت میشد فرمود: ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا﴾ این مجموعاً یک آیه است و همیشه این آیه زنده است ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا﴾ .
نکته بعدی و مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ عذاب آن هم عذاب استئصال که یک گروهی را مستأصل میکند یعنی اصلشان را برانداخته میکند و قطع میکند که چنین عذابی را میگویند عذاب استئصال برای امتهای اسلامی و همچنین برای جوامع بشری نعمت است ذات اقدس الهی همان طور که صفات ذاتیاش عین هم است یعنی علمش عین قدرت است و قدرتش عین علم است مفهوماً فرق میکنند ولی مصداقاً عین هماند اوصاف فعلی او گرچه مفهوماً غیر هماند ولی مصداقاً عین هماند ذات اقدس الهی یک کار میکند در سراسر عالم ﴿وَ ما أَمْرُنا إِلاّ واحِدَةٌ﴾ از آن ذات اقدس الهی که واحدی است «لا شریک له» یک کار طولانی ﴿وَ ما أَمْرُنا إِلاّ واحِدَةٌ﴾ نشأت میگیرد که «لا شبیه له» این کار در هر جا ظهور خاص و اثر مخصوص دارد برای یک عده قهر است برای یک عده مهر قهر و مهر خدا در حقیقت مهر است خدا نسبت به کل نظام مهر محض دارد برای اینکه برای کل نظام مهر محض را اعمال بکند آنهایی که احیاناً مانع رشد نظاماند آنها را براندازی میکند و میفرماید برانداختن آنها روی مهر ما است قهر ما روی مهر ما کار میکند اینکه در دعای صحیفه سجادیه آمده است و ادعیه دیگر آمده است «وَ أَنْتَ الَّذِی تَسْعَى رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ» ای خدایی که قبل از اینکه بخواهی غضب بکنی رحمت تو پیشاپیش غضبت حرکت میکند که غضب تو به امامت رحمت تو نازل میشود قهر تو به امامت و رهبری مهر تو نازل میشود «وسبقت رحمته غضبه» قهراً چنین خدایی اگر ظالمین را برداشت گر چه نسبت به ظالمین اعمال جلال و قهر است ولی نسبت به انبیا, مرسلین, اولیا, مؤمنین و نسبت به کل نظام مهر است و لطف و جمال لذا بعد از اینکه فرمود: ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا﴾ هم خودش حمد کرد هم به ما حمد آموخت فرمود: ﴿وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ اینجا جای ﴿أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ﴾ ﴿إِنَّ اللّهَ عَزیزٌ ذُو انتِقامٍ﴾ و امثال ذلک نیست میخواهد بفرماید ما نسبت به کل نظام رحم کردیم ما گفتیم ﴿کَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی﴾ به وعدهمان وفا کردیم گفتیم ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ﴾ و به عهدمان وفا کردیم گفتیم ﴿لَیَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ﴾ به وعده مان وفا کردیم گفتیم ﴿وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾ به وعدهمان وفا کردیم ﴿وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ هم خودش حمد کرد هم به ما آئین حمد آموخت چون در مقابل نعمت است بنابراین این نقمتی که نسبت به ظالمین هست عین نِعمتی است نسبت به انبیا و مرسلین و اولیا و مؤمنین و مستضعفین است و ما هم در برابر هر پیروزی باید بگوئیم ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ تا این شکر سبب مزید همین نعمت بشود اینکه فرمود: ﴿لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ﴾ تناسب حکم و موضوع احتجاب میکند که شکر هر نعمتی مایه افزایش همان نعمت است اگر یک وقتی حزب الله علیه اسرایئل غاصب پیروز شد همگان بگویند ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ این شکر مزید همین نعمت پیروزی را به همراه دارد که ﴿لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ﴾ پس ﴿ فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ که این جلال خدا است عین جمال اوست باز آیه بعد با احتجاج دیگر شروع میشود که بیش از چهل بار ذات اقدس الهی در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» به پیغمبر آئین احتجاج یاد میدهد ﴿قل﴾ حالا بخشی از این سوره انشاء الله به خواست خدا برسیم به معارف عقلی و قلبی و فکری برمیگردد بخشی از اینها هم به مراحل آزمون و ترتیب اثر خارجی برمیگردد آنچه که نقش سازنده دارد و بیشتر اثر میکند همان امتحانهای خارجی است لذا این بیش از چهل بار که خدا میفرماید ﴿قل﴾ اکثرش به همین مسایل آزمون برمیگردد اقلش به آن معارف عقلی برمیگردد اگر علما بیشتر از افراد دیگر بودند براهین عقلی بیشتر از براهین آزمایی بود ولی اکثری مردم را افراد عادی تشکیل میدهند و قرآن که برای هدایت همه مردم است اکثری حرفهایش طرزی است که اکثری مردم بفهمند این دو نکته باید همیشه ملحوظ باشد یکی اینکه در قرآن هیچ مطلبی نیست که عوام نفهمد دوم اینکه در قرآن بعضی از آیات است که حکما از فهم آنها عاجزند چه رسد به اوساط مردم ولی همان مطالبی را که آن آیات دشوار به عهده دارند در طی چندین آیه به وسیله چندین داستان نقل قصص بیان تمثیل او را تنزل میدهد تا عوام هم بفهمد حالا از این نمونهها در قرآن کریم کم نیست آیاتی در قرآن کریم هست که بسیاری از حکما از درک آن عاجزند ولی هیچ مطلبی نیست که عوام نفهمد همان مطالب همان آیات بلند را در بسیاری از آیات قصهای تمثیلی و تشبیهی تنزل داده به حدی میرساند که توده مردم هم بتوانند بفهمند در بخش وسیعی از این سورهٴ مبارکهٴ «انعام» میفرماید: ﴿قل﴾ احتجاج بکن به اینها بگو حالا ما درباره نعمتهای خارجی با شما سخن گفتیم حالا درباره نعمتهای داخلی یک وقت کسی بگوید که من که باغ و بوستانی ندارم من اهل دامداری و کشاورزی ندارم که خدا بخواهد از من بگیرد این مثل شاید درباره او سودمند نباشد ولی او که دارای چشم و گوش و فکر که هست این آیه بعدی برای همگان است فرمود: ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتیکُمْ بِهِ﴾ این به صورت شکل ثانی منطقی تقریر میشود بیان ذلک این است که خدا به این بتپرستها میفرماید که از این بتها کاری ساخته نیست خدا آن است که از اوکاری ساخته باشد پس اینها خدا نیستند رب آن است که اگر مشکلی در داخله بدن شما پیش آمد گوشتان, چشمتان, دستگاه فکری تان آسیب دید او ترمیم بکند از این اوثان و اصنام چنین کاری ساخته نیست پس اینها رب نیستند ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتیکُمْ بِهِ﴾ گاهی به لیل و نهار مثال میزند میفرماید به اینکه اگر آن کسی که کل این نظام و کهکشانها را آفرید دستور سکون بدهد که این کره حرکت نکند خب همیشه روز است یا همیشه شب است ﴿مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُم بِضِیَاءٍ... ٭ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُم بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فِیهِ﴾ چه کسی برای شما شب میآرود چه کسی برای شما روز میآورد؟ گاهی به اعضا و جوارح خود انسان مثال میزند میفرماید: ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتیکُمْ بِهِ﴾ اگر نیروی شنوایی شما از دستتان رفت نیروی بینایی شما از دستتان رفت نیروی استدلال, استنباط تفکر عقلیتان از بینتان رفت ولی اصل سرمایه را دارید چون اگر اصل سرمایه عقلی گرفته بشود انسان میشود مخبل و مجنون فرمود اگر شما طوری باشد که مثل کودک چیز نفهمید نه اینکه عقلتان گرفته بشود بشوید دیوانه اگر راه نفوذ فکری بسته شد چیزی به فؤادتان نیامد چه کسی میتواند این راه ها را باز کند از این بتها ساخته است شما مکرر که تجربه کردید دیدید این مشکلات برایتان پیش آمد ولی از این بتها کاری ساخته نبود توسل به بت هم جستید ولی سودمند نبود ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ﴾ این «لا اله الا الله» هم ملاحظه فرمودید که این دو تا جمله نیست یک جمله است این الا به معنی غیر است نوعاً ذات اقدس الهی در قرآن کریم الله را مفروغ الوجود میگیرد میگوید او سخنی در او نیست غیر از الله دیگران نه نه اینکه صحنهٴ نفس انسان خالی از توحید و شرک باشد این «لا اله الا الله» دو جمله باشد دو تا پیام داشته باشد یکی پیام سلبی که بخواهد آلهه دروغین را نفی کند یکی پیام اثباتی بخواهد اعتقاد به الله را تثبیت کند این چنین نیست این یک جمله است این «الا» به معنی غیر است یعنی غیر از الله که دلپذیر و فطرت پذیر است دیگران نه «لا اله» غیر اللهی که همه قبول دارید در این گونه از موارد میفرماید: ﴿مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتیکُمْ بِهِ﴾ ﴿بِهِ﴾ یعنی بذلک ضمیر مفرد آورد که به کل واحد برگردد به سمع و بصر و قلب آنگاه فرمود: ﴿انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُون﴾ میفرماید به پیغمبر که نگاه کن ما مطلب را از ﴿هُوَ اْلأَوَّلُ وَ اْلآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ﴾ چقدر تنزیل کردیم ترقیق کردیم رقیق شد نازل شد به صورت مَثَََل درآمد تا اینها بفهمند آیات را منصرف کردیم متصرف کردیم متحول کردیم تا به حد عوام فهم رساندیم خب کدام عوام است که این آیه را نفهمد اگر عرب است که دیگر تفسیر نمیخواهد اگر اعجمی است که فقط ترجمه میخواهد دیگر نیازی به تفسیر نیست فرمود: ﴿انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ﴾ یک وقت میگوییم ﴿هُوَ اْلأَوَّلُ وَ اْلآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ﴾ این هم مرحوم کلینی نقل کرد هم مرحوم صدوق نقل کرد از وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) که بارها این حدیث را ملاحظه فرمودید که وجود مبارک امام سجاد طبق نقل این دو بزرگوار امام سجاد(سلام الله علیه) فرمود چون ذات اقدس الهی میدانست در آخر زمان اقوام متعمقی میآیند سورهٴ مبارکهٴ «اخلاص» ﴿قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ﴾ را و اوایل سورهٴ مبارکهٴ «حدید» را نازل کردند خب شما میبینید بسیاری از حکما در درک ﴿هُوَ اْلأَوَّلُ وَ اْلآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ﴾ ماندند ﴿وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ ماندند آن معنای بلند را به صورت تصریف آیات این قدر غلطاند, غلطاند این قدر رقیق کرد رقیق کرد که به این صورت عوام فهم در آورد هیچ مطلبی در قرآن نیست که عوام نفهم نبود اما آیاتی است در قرآن که دست خیلیها به آنها نمیرسد بعد فرمود: ﴿انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ﴾ این ﴿ثُمَّ﴾ در غالب این موارد که ذکر شد نظیر همین کلمهٴ﴿ثُمَّ﴾ که در طلیعهٴ همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بود در آیهٴ دوم بود در آیه اول این بود که ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ﴾ در آیه دوم بود ﴿هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ طینٍ ثُمَّ قَضی أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ﴾ در آیه محلّ بحث این است کهَ﴿ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ﴾ این ﴿ثُمَّ﴾ ملاحظه فرمودید که برای ترتیب مع الفصل است ترتیب مع الفصل دو طور است یک وقت است که دومی که بعد از اولی آمد متوقع بود منتها دیر آمد مثل اینکه بگوییم «جائنی زید ثم عمرو» اول زید آمد بعد با فاصله زمانی عمرو وارد شد ورود عمرو بعد از زید متوقع بود منتها با فاصله انجام شد یک وقت است که یک مطلب دومی است که کنار مطلب اول قرار میگیرد ولی فاصله دارد گسیخته است ملیونها سال نوری بین این مطلب فاصله هست گسیخته است اصلاً ارتباطی با هم ندارد اینجا هم ﴿ثُمَّ﴾ این ﴿ثُمَّ﴾ یعنی از اولی فاصله دارد فرمود ما برها ن اقامه کردیم شما هنوز شک میکنید این معنایش این نیست که شک شما بعد پدید آمد همزمان با اقامه برهان اینها شک داشتند این ﴿ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ﴾ ﴿ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ﴾ این چنین نیست که برهان اقامه شد اینها بعدها شک کردند نه همان وقت شک دارند این ﴿ثُمَّ﴾ برای آن است که میفرماید آنچه که ما گفتیم با آن عکس العملی که اینها نشان دادند جای ﴿ثُمَّ﴾ است فاصله دارند آنها مثل اینکه انسان مطلب را به صورت مبرهن روشن بیان بکند کسی جذب نمیکند در اینجا میگوید به اینکه ما با این وضوح بیان کردیم شما هنوز شک دارید یا بعداً شک کردید نه اینکه او بعداً شک بکند همان وقت هم شک دارد این امتراء همان وقت بود این برخورد و اعراض همزمان با این اقامه براهین است منتها گسیخته از این است از این جداست نه نظیر زید و عمرو است که باید میآمدند منتها با فاصله آمدند این دومی اصلاً نباید بیاید چون نباید بیاید از اولی فاصله دارد جای کلمه ﴿ثُمَّ﴾ است ﴿ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ﴾ نه اینکه شما بعدها شک کردید همین الآن شک دارید منتهی شک شما با این برهان ما فاصله دارد شک شما با این تصریف آیات فاصله دارد ﴿انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُون﴾ حالا تبرکاً چند روایت که ذیل همین آیات محلّ بحث نقل شده است بخوانیم گرچه عصاره روایات غالباً در بحثهای تفسیری روز هست در تفسیر شریف نورالثقلین جلد اول صفحهٴ 717 آنجا این چنین آمده است از تفسیر علیابنابراهیم نقل کرد که «ثم اذا کشف عنکم ذلک ﴿تَنْسَوْنَ مَاتُشْرِکُونَ﴾ » یعنی «تترکون الاصنام» در نهجالبلاغه آمده است وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود: «وَ لَو أَنَّ النَّاسَ حِینَ تَنْزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ وَ تَزُولُ عَنْهُمُ النِّعَمُ فَزِعُوا إِلَى رَبِّهِمْ بِصِدْقٍ مِنْ نِیَّاتِهِمْ وَ وَلَهٍ مِنْ قُلُوبِهِمْ، لَرَدَّ عَلَیْهِمْ کُلَّ شَارِدٍ، وَ أَصْلَحَ لَهُمْ کُلَّ فَاسِدٍ» اگر یک مشکلی پیش آمد انسان واقعاً دعا کند و تضرع کند هر مشکلی که دارد حل میشود یا خود آن مشکل حل میشود یا راه بهتری را خدای سبحان نصیب انسان میکند منتها انسان معتقد باشد که از خدا همه چیز برمیآید و معتقد باشد که از خدا مهربانتر احدی نیست و معتقد باشد که تنها کار به دست اوست یک وقت است که یک کسی مریض است یا مریض دارد ضمن اینکه به طبیب مراجعه کرده به داروساز مراجعه کرده به همگان مراجعه کرده چشم امید به همه دارد یک توسّلی هم دارد خب این خیلی کم رنگ بیاثر هم هست شاید اصلاً اثر نکند این خدا را نخواست یک دعای سنتی دارد یک وقت است نه اصلاً میگوید اینها وظیفه ظاهری است خب البته ما به دکتر مراجعه کنیم به داروساز مراجعه بکنیم اما ﴿وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ﴾ این دعا اثر دارد پس دعای سنتی به التماس دعا گفتن خب خیلی کم رنگ است بیاثر است اگر دعا «بصدق من منیات» باشد و «وَلَهٍ مِنْ قُلُوبِهِمْ» باشد انسان واقعاً از خدا بخواهد نه خدا را وسیله قرار بدهد دکتر را وسیله قرار بدهد نه خدا را توسل به خدا معنایش این نیست که خدا را وسیله قرار بدهد تا مشکل او حل بشود آن ابزارها را وسیله قرار بدهد اگر حلال است تا خدا مشکل او را حل کند ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ﴾ نه «اتخذوه وسیله» و وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) فرمود: ﴿وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ﴾ خب این به این معنا نبود که وجود مبارک حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) اگر مریض میشد دارو نمیخورد که نشانهاش آن است که خب اگر تشنه بود آب میخورد یا نه فرمود: ﴿وَ الَّذی هُوَ یُطْعِمُنی وَ یَسْقینِ﴾ مگر حضرت ابراهیم غذا نمیخورد اگر تشنه نمیشد آب نمیخورد اگر گرسنه نمیشد نان نمیخورد اما نان را میخورد ولی «مطعم» را خدا میداند آب را مینوشد «ساقی» را خدا میداند آن معنا که ملکوت توحید است و در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» خواهد آمد مقدور از اوحدی از انسانها شاید باشد که در همه امور موحدانه بیاندیشد اما در حال مرض که میشود این کار را کرد حالی که انسان مضّطر است وجود مبارک حضرت ابراهیم در حال اضطرار و اختیار میگفت الله هم﴿وَ الَّذی هُوَ یُطْعِمُنی وَ یَسْقینِ﴾ هم ﴿وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ﴾
مطلب دیگر آن است که روایتی دیگر از مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرده است که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) تضرع را معنا کردند «حرک اصابعه یمینا و شمالا» دستها را به طرف چپ و راست حرکت داد خب انسان مضطر گاهی به طرف راست میرود گاهی به چپ میرود راه را تشخیص نمیدهد این حالت را میگویند حالت تضرع در دعا هم اینچنین است گاهی انسان دست را حرکت میدهد گاهی سر را حرکت میدهد گاهی دوشها را حرکت میدهد گاهی کف دست را به طرف آسمان میبرد گاهی کف دست را به طرف زمین میآورد یکی تضرع است یکی ابتهال است و مانند آن خب دعای در حال تشهد و سلام کف دست به طرف زمین است دعای در حال سجده کف دست به طرف زمین است دعای در حال قنوت کف دست به طرف آسمان است تضرع همین به طرف یمین و یسار حرکت دادن است.
روایت بعدی که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) هست فرمود: «دعا و التضرع ان تحرک اصبعک السبابة مما یلی وجهک و هو دعا الخیفه» یعنی این سبابه را جلوی چشم بیاوری این چنین حرکت بدهی که نشان اضطرار بالأخره.
در روایتی دیگر از وجود مبارک محمد مسلم از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) نقل میکند «التضرع رفع الیدین و التضرع بهما» دو تا دست را بلند کند و با این دو تا دست ناله کند.
روایت بعدی که از تفسیر علی ابن ابراهیم از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) فرمود: ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَاذُکِّرُوا بِهِ﴾ یعنی «فلما ترکوا ولایة علی أمیر المؤمنین(سلام الله علیه)» این تطبیق است و در بالاترین مصداق است این هم البته از نظر تطبیقی حق است ﴿فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ﴾ یعنی «دولتهم فی الدنیا و ما بسط لهم فیها» و اما قوله ﴿حَتّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ﴾ یعنی بذلک قیام حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) وقتی آمد حضرت ظهور کرد همه اینها ناقص میشوند این هم تطبیق است بر مصداق کامل «حتی کأنهم لم یکن لهم سلطان قط، و فذلک قوله ﴿بَغْتَةً﴾»
روایت بعدی که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) است دارد که «کان فی مناجات الله لموسی(علیه السّلام) یا موسی اذا رایت الفقر مقبلا فقل مرحبا بشعار الصالحین و اذا رایت الغنی مقبلا فقل ذنب عجلت عقوبته» این «ذنب عجلت عقوبته» برای همین است که فرمود ما اینها را آزمودیم اینها اثر نکردند ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ﴾ نکند خدای ناکرده از این قبیل باشد یک روایتی هم هست از تلخیص الاخبار نقل میکنند که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) کاری میکرد که قنبر وقتی به حجّاج وارد شد حجّاج از قنبر سؤال کرد که تو آب وضوی حضرت امیر را تهیه میکردی؟ فرمود بله, گفت که او چه کار میکرد در هنگام وضو فرمود این آیه را میخواند ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ﴾ بعد تا این جمله ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ حجّاج گفت شاید ما را در نظر داشت حالا چند روایت دیگری است که وقت گذشته آنها را به وقتش ملاحظه میفرمایید.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
تاکنون نظری ثبت نشده است