- 942
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 29 تا 32 سوره انعام
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 29 تا 32 سوره انعام"
مهمترین مشکل مشرکان همان انکار معاد است
مشرکین قیامت را منکرند، خود را مسئول نمیدانند و وقتی مسئول ندانستند در برابر هر کاری آزادند
دنیا جز لهو و لعب چیز دیگری نیست
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ قالُوا إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثینَ ﴿29﴾ وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِمْ قالَ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ﴿30﴾ قَدْ خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّهِ حَتّی إِذا جاءَتْهُمُ السّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فیها وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ ﴿31﴾ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدّارُ اْلآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ ﴿32﴾
مهمترین مشکل مشرکان همان انکار معاد است زیرا اینها درباره ذات اقدس الهی معتقدند خدایی هست و نیازی به غیر ندارد و جهان را خدا آفرید انسان را خدا آفرید و ربوبیّت مطلق کل جهان را خدا عهدهدار است و مانند آن اما تدبیر امور جزئیه به عهدهٴ ارباب متفرقون است و قیامت را هم منکرند چون قیامت را منکرند خود را مسئول نمیدانند وقتی مسئول ندانستند در برابر هر کاری آزادند مهمترین مشکل مشرکین همین است صرف اعتقاد به خدا در عین حال که لازم است کافی نیست چون مشرکین به خدا معتقدند خدا به معنای ذاتی که عین هستی است یعنی واجب الوجود است و صرف اعتقاد به خالق کافی نیست زیرا مشرکین خدا را «خالق السماوات و الارض» میدانند این دو صرف اینکه خدا رب العالمین است لازم است ولی کافی نیست برای اینکه مشرکین هم خدا را به عنوان رب العالمین میپذیرند این سه مشکل مشرکین ربوبیّتهای جزئی است و مشکل مهم مشرکین انکار معاد است وقتی معاد را انکار کردند قهراً خود را در برابر خدا مسئول نمیبینند در نتیجه شریعتی نبوتی رسالتی را هم نمیپذیرند برای اینکه روز حساب و کتابی که در کار نباشد قانونی هم در کار نیست لذا ذات اقدس الهی گاهی از راه اثبات معاد از راه ثبوت معاد دلیل اقامه میکنند برای اثبات وحی و نبوت و رسالت گاهی هم از راه حکمت و هدایت خاص خود دلیلی اقامه میکنند بر ضرورت وحی و نبوت چون مشرکین کل زندگی را در دنیا خلاصه کردند گفتند: ﴿وَ قالُوا إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا﴾ چه اینکه در بعضی از آیات دیگر هم گفتند زندگی جز دنیا نیست ﴿ما هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاّ یَظُنُّونَ﴾ که آیهٴ 24 سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» است آن هم نشان میدهد که اینها منکر قیامتاند و همه مشکلات در اثر انکار روز قیامت نشأت میگیرد برای اینکه انسان خود را آزاد و رها میپندارد قرآن کریم دنیا را تشریح میکند میفرمایند دنیا که شما میگویید جهان جز دنیا چیز دیگر نیست این جز افسانه و وسیله بازی و سرگرمی چیز دیگر نیست باید معلوم بشود این دنیایی که ذات اقدس الهی تعبیرش در قرآن کریم به عنوان حصر این است که ﴿وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ﴾ چیست؟ منظور از دنیا یعنی آسمان یا زمین یا انسان یا حیوان یا صحرا یا دریا اینها نیستند برای اینکه اینها موجودات الهیاند مخلوقات حقاند آیات الهیاند چه آیات آفاقی و چه آیات انفسی مخلوق خدایند و زیبا هم خلق شدهاند ﴿وَ فِی اْلأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ ٭ وَ فی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ﴾ پس دنیا که مذمت میشود به این معنا نیست که آسمانها بدند زمین بد است دریا و صحرا بد است دریا و صحرا لهو لعب است انسان و فرس و بقر لهو و لعباند اینچنین که نیست اینها موجودات تکوینی و حقیقیاند هرگز بازیچه نیستند اینها حقیقتاند تکویناند اعتبار نیستند بازیچه هم نیستند این که در قرآن کریم فرمود دنیا جز لهو و لعب چیز دیگر نیست در همین آیات محلّ بحث که پاسخ آنها را میدهد آنها گفتند ﴿اِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا﴾ و خداوند بعد از چند آیه میفرماید: ﴿وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَعِبٌ﴾ باید روشن کرد که این دنیا که جز لهو و لعب چیز دیگری نیست منظور کدام است پس منظور آسمانها و زمین و موجودات آسمانی موجودات زمینی نیست برای اینکه اینها مخلوقات الهیاند و خدا هر موجودی را که خلق کرد زیبا آفرید ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ اینکه در قرآن فرمود اینها جز لهو و لعب نیستند و گاهی لعب را بر لهو مقدم میدارد گاهی لهو را بر لعب مقدم میدارد گاهی غیر از لعب و لهو چیزهای دیگر را هم اضافه میکند اینها اولاً باید از نظر خود قرآن بررسی بشود بعد ببینیم که روایتی هم که دارد «حب الدنیا رأس کل خطیئة» منظور چیست؟ در بحثهای قرآنی گاهی نظیر همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» لعب بر لهو مقدم است که فرمود: ﴿وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ﴾ گاهی نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آمده است لهو بر لعب مقدم است نظیر آیهٴ 64 سورهٴ «عنکبوت» فرمود: ﴿وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ﴾ خب چون لعب یعنی بازی و لهو یعنی سرگرمی انسان اول از آن هدف انسانی خود سرگرم میشود اعراض میکند بعد به بازی میپردازد یا سرگرم بازی میشود از آن هدف باز میماند به این اعتبارها گاهی لهو بر لعب مقدم است گاهی لعب بر لهو لعب عبارت از یک سلسله بازیهایی است که قوانین اعتباری دارد لهو یعنی سرگرمی که باعث اعراض میشود چیزیکه مایه اعراض از یک امری است آن را میگویند لهو انسان به وسیله دنیا از آخرت اعراض میکند که از لغو به وسیله اشتغال به لغو و لعب و امثال ذلک از آخرت باز داشته میشود آن حیث اعراض از آخرت و معنویت را میگویند لهو و آن جهت بازیچه بودن را میگویند لعب در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» دنیا را به پنج مقطع تقسیم کرده است که فرمود ﴿وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا﴾ آیهٴ بیست سورهٴ مبارکهٴ «حدید» این است ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی اْلأَمْوالِ وَ اْلأَوْلادِ﴾ در سورهٴ «عنکبوت» و در سورهٴ «انعام» که محلّ بحث است خداوند دنیا را منحصر کرده در «لعب» و «لهو» ولی در سورهٴ «حدید» به پنج چیز منحصر کرده فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ﴾ این دو ﴿وَ زینَةٌ﴾ این سه ﴿وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ﴾ این چهار ﴿وَ تَکاثُرٌ فِی اْلأَمْوالِ وَ اْلأَوْلادِ﴾ این پنج مرحوم شیخ بهایی(رضوان الله علیه) لطیفهای دارند که میفرمایند دنیا در همین مقاطع پنج گانه ختم میشود البته این نکته را دیگر ایشان متعرض نیستند که آن سه قسمتی که بعد از آن دو قسمت ذکر شده است از باب ذکر خاص بعد از عام است یعنی سراسر دنیا بازیچه است منتها بازیچه برای نوسالان یک حد است برای کودکان خردسال یک حد برای نوسالان حد دیگر وقتی به دوران جوانی شدند به زینت میپردازند وقتی به دوران کهولت رسیدند به تفاخر میپردازند وقتی به دوران شیخوخیت و هرم و پیر شدن و فرتوتی رسیدند که دیگر نه اهل بازیاند نه اهل زینتاند نه اهل تفاخراند به تکاثر میپردازند که این مقدار مال داریم این مقدار نوه داریم این مقدار قبیله داریم ولی از هیچ کدام قدرت استفاده و بهره برداری را ندارند این زینت جوانان و تفاخر کاهلان و تکاثر شیوخ اینها تقریباً از باب ذکر خاص بعد از عام اینها هم از اقسام لعب و بازیچه است خب پس سراسر دنیا میشود لهو یک مطلب این است که اگر دنیا یعنی همین نشئه دنیا یعنی حیات دنیا ا ین لعب و لهو با شد خب این که مخلوق خداست خدا هم که میفرماید ما بازیگر نیستیم پس این دنیا را چه کسی آفریده در چند جای قرآن ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبینَ﴾ ما بازیگر نیستیم خب اگرخدا بازیگر نیست پس این نشئه را چه کسی آفریده است در سورهٴ مبارکهٴ «دخان» آیهٴ 38 این است ﴿وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبینَ﴾ سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) یک پاسخی از این اشکال میدهند میفرمایند دنیا بازیچه است این یک مقدمه خداوند بازیگر نیست بر اساس آیه سورهٴ «دخان» این دو خب سؤال این است که پس اگر دنیا جز بازیچه چیز دیگر نیست و دنیا را هم مثل آخرت خدا خلق کرده است خدا هم که بازیگر نیست پس این بازیچه را چه کسی آفرید؟ پاسخی که ایشان میدهند این است که «لاعب» یعنی بازیگر خدا خالق لعب است ولی «لاعب» نیست بازیگر نیست خالق لعب بودن برای این است که خداوند افرادی که در دنیا زندگی میکنند آنها برای اینکه به معارفشان برسند به سعادت آخرتشان برسند یک سرگرمی موسمی و موقتی لازم است که خیلی خسته نشوند و رنج نبرند لذایذ دنیا که بازیچهای بیش نیست مخلوق خداست خداوند انسانها را که در دنیا در حد کودکی به سر میبرند آنها را به بازی میگیرد تا مقداری بازی کنند و آن کار اساسی را ادامه بدهند و بازی گرفتن کودکان حکمت است و بازیچه نیست پس سه اصل شد اصل اول این است که دنیا بازیچه است اصل دوم این است که خدا خالق اینهاست و «لاعب» و بازیگر نیست اصل سوم این است که خب اگر بازیچه است و این بازیچه مخلوق خداست چطور خدا کارش حکمت است میفرماید که خدا خود که با اینها بازی نمیکند خدا خردسالان را با اینها سرگرم میکند که یک مقداری از اینها استفاده کنند بعد این راه را طی کنند و کودکان را به بازی گرفتن حکمت است مثل اینکه یک انسان خردمند عاقل برای فرزند خردسالش لوازم بازی تهیه میکند کار آن پدر حکیمانه است چون بچه را به بازی گرفتن حکمت است خود آن پدر که بازیگر نیست خب آن ابزار بازی ابزار لهو و لعب است این یک مطلب پدری که خردمند و فرزانه است این را خریده حکیمانه خریده این دو مطلب خود پدر بازیگر نیست سوم آن است که کودک را به بازیچه و ابزار بازی سرگرم کردن تا اینکه بتواند به یک سلسله معارفی راه پیدا کند این حکمت است خب پس اینکه خدا خود را به عنوان حکیم معرفی کرد و از سوی دیگر فرمود ما جهان را آسمان و زمین و آنچه در آسمان و زمین است به عنوان بازیگرانه خلق نکرده ایم ﴿وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبینَ﴾ بعد هم میفرماید حیات دنیا جز لعب و لهو چیز دیگر نیست برای آن است که کودکان و نوسالان این راه را به بازی گرفتن حکمت است این یک جواب البته این جواب خوبی است لکن ما باید بررسی کنیم این دنیایی که لعب است همین دنیای مخلوق است اگر دنیایی که مخلوق بود لهو و لعب بود و دنیایی که لعب و لهو است مخلوق است آنگاه اشکال مطرح است پاسخ ایشان پاسخ خوبی است ولی باید ببینیم آیا خدا بازیچه آفرید تا جواب گفته بشود که آفرینش بازیچه برای بازیگران حکمت است یا خدا بازیچه نیافرید خدا زمین آفرید که آفرینشش حکمت است آسمان آفرید که آفرینشش حکمت است این حیاتی است محدود در قبال حیات آخرت اینها دنیا نیست خدا وقتی که دنیا را معرفی میکند میفرماید دنیا مثل آنکه بارانی بیاید یک جایی سبز بشود بعد عدهای را به شگفت وادار کند بعد از مدتی هم خزانی برسد و این پژمرده بشود و چیزی هم از او نماند فرمود: ﴿إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ﴾ خب اگر حقیقت دنیا که لعب و لهو است همین آسمان است همین زمین است همین حیات زودگذر هست آن وقت خدا بخواهد دنیا را معرفی کند میفرماید مَثل دنیا مَثل آن است که بارانی بیاید جایی سبز بشود و شکوفا بشود و میوهای بدهد و خرم بشود و بعد هم پژمرده بشود خب اینکه خودش دنیاست که این اتحاد مثل و ممثل است الآن از شما سؤال کردند که مسجد یعنی چه؟ شما بگویید مَثل مسجد مثل این است که انسان چهارتا دیوار بکشد و سقف بزند و یک محراب درست کند و چند نفر در آن نماز بخوانند این که مَثل مسجد نشد اینکه خود مسجد است این اتحاد مِثال و مُمَثل است .
پرسش...
پاسخ: خب فرق نمیکند چون نقل کلام در همان جزء میکنیم اگر مسجد کوچک و بزرگش مجهول است و تحت سؤال است کسی بیاید یک مسجد بزرگ را مِثل مسجد کوچک تشبیه بکند یک وقت است که سؤال در این است که مسجد بزرگ را چطور میسازند؟ آن وقت جواب میدهند که مثل همین است رو به قبله است چهار دیوار دارد یک سقف دارد یک محراب دارد منتها بزرگتر یک وقت است کسی میگوید اصلاً مسجد را چطور میسازند مَثل مسجد چیست؟ شما یک وقتی مسجد را میخواهید تعریف کنید یک وقتی میگویید مَثل مسجد این است خب اینکه خود مسجد شد در چندجا یکی هم در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» است که در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» بعد از اینکه فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی اْلأَمْوالِ وَ اْلأَوْلادِ﴾ آنگاه فرمود: ﴿کَمَثَلِ غَیْثٍ﴾ مثل بارانی که ﴿أَعْجَبَ الْکُفّارَ نَباتُهُ﴾ بارانی ببارد و زراع و کشاورزان را به شگفت وادار کند ﴿ثُمَّ یَهیجُ﴾ به هیجان و تندباد زدگی بیفتد ﴿فَتَراهُ مُصْفَرًّا﴾ بعد این شکوفههای سرسبز و خرم زرد میشود بعد ﴿ثُمَّ یَکُونُ حُطامًا﴾ که محطوم میشود تکه تکه میشود وقتی کاه شد و زرد شد به اندک آسیبی محطوم میشود محطوم یعنی مقطوع این کاه را که میگویند حطیم برای اینکه با یک ضربه این تکه تکه میشود چیزی که به زودی قابل شکستن و قطع شدن است میگویند حطیم خب کاه را هم از این جهت میگویند حطیم ﴿ثُمَّ یَکُونُ حُطامًا﴾ خب اگر دنیا را کسی بخواهد معرفی کند این که خودش دنیاست که در سایر سور هم میفرماید مثل حیات دنیا مثل آن است که بارانی بیاید جایی سبز بشود و بعد زرد بشود و پژمرده بشود و از بین برود این که خود دنیاست .
پرسش...
پاسخ: تشبیه تشبیه اگر
پرسش...
پاسخ: بله تشبیه هم تام نیست مثل اینکه شما بخواهید شیر را تشبیه کنید به یک شیر دیگری انسان را تشبیه کنید به یک انسان دیگری درخت را تشبیه کنید به یک درخت دیگری تعریف پنج نوع دارد یا حقیقی است یا غیر حقیقی تعریف حقیقی به حدین و رسمین است تعریف غیر حقیقی به تمثیل است این تعریف حقیقی یا حد تام است یا ناقص یا رسم تام است یا ناقص که بالأخره با اعراض ذاتی و یا جنس و فصل یا اعراض کار دارد اینها حدیناند و رسمین قسم پنجم تعریف که در منطق مورد اشاره است اما خیلی مورد بهره برداری نیست این همان تمثیل است میگویند مَثل نفس به بدن مثل رُبان به سفینه است سلطان به مدینه است که این قسم پنجم را میگویند تمثیل خب بالأخره چیزی باید به آدم بفهماند یک وقت کسی نفس را به عنوان جوهر ناطق معرفی میکند یا به عنوان اینکه حیوان ضاحک است معرفی میکند بالأخره یا حد تام است یا ناقص یا رسم تام است یا ناقص از این تعاریف چهارگانه که گذشتیم نوبت میرسد به تعریف تمثیلی تعریف تمثیلی این است که میگویند نفس یک موجودی است که مدبر بدن است نحوه تدبیر نفس نسبت به بدن مثل تدبیر سلطان نسبت به مدینه یا تدبیر رُبان و کشتیبان نسبت به سفینه خب این یک معنایی است که برای تقریب به ذهن خوب است این میشود تمثیل ولی اگر خواستند نفس را به عنوان تمثیل بیان کنند بگویند نفس در بدن مثل آن چیزی است که در زید است و زید را اداره میکند این که اتحاد مثال و ممثل شد مشکل را حل نکرد .
پرسش: اینجا نحوهٴ مشکل ...
پاسخ: اینکه خود دنیاست خود انسان در دنیا کشاورزی میکند فصول چهارگانه را هم پشت سر میگذارد تابستان را میبیند چیست بهار را میبیند چیست زمستان و پاییز را هم میبیند چیست اینکه خود دنیاست اگر کسی بخواهد دنیا را معرفی کند بگوید دنیا مِثل آن است که بهاری بیاید سبز بشود بعد پاییزی بیاید زرد بشود این که خب خود دنیاست .
پرسش...
پاسخ: فرق نمیکند جزء و کل هر دو مجهول است.
پرسش...
پاسخ: این شخص که میخواهد کل را بفهمد اینچنین نیست که با این جزء کل را بفهمد که اصلاً این شخص فصول چهارگانه را میداند و موت و حیات را هم میداند پژمردگی و شادابی را میبیند اینها که خود دنیاست اگر اینها را نمیبیند فصول چهارگانه را نمیبیند بهار و پاییز را نمیبیند یا نمیفهمد مثل را هم نمیفهمد.
پرسش...
پاسخ: غرض آن است که دنیا که تنها «انکسار نجوم» نیست این دنیا که جز بازیچه چیز دیگر نیست خدای سبحان در چند جای قرآن برای تبیین مَثل ذکر میکند مثل دنیا مثل این است که بارانی بیاید یک جایی سبز بشود بعد پاییزی بیاید یک جایی خزان بشود خب این که خود دنیاست.
پرسش...
پاسخ: همین غرض آن است که حیات دنیا را که خدا میخواهد مشخص بکند گاهی حالا با وصف و موصوف ذکر میشود مثل ﴿الدُّنْیا﴾ گاهی بدون موصوف ذکر میشود مثل ﴿الدُّنْیا﴾ گاهی ﴿الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾ گاهی ﴿الدُّنْیا﴾ بالأخره دنیا وصف است برای یک موصوف محذوفی یا «الدار الدنیا» یا ﴿الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾اگر دنیا را خدا بخواهد معرفی کند ﴿تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ است این دنیا را به همین جریان فصول چهارگانه و اینها باید معرفی کند این که خود دنیاست دنیا اینها نیست فصول چهارگانه دنیا نیست آسمان و زمین دنیا نیست اینها طبایع الهیاند اینها مخلوقاند ﴿وَ فِی اْلأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ ٭ وَ فی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ﴾ اند اینها همهشان مخلوق خدایند همهشان زیبا خلق شدهاند ﴿اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ از یک سو ﴿الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ از سوی دیگر اینها مسبحاتاند اینها سابحاتاند اینها ساجداتاند اینها مسلماتاند اینها طاعئاتاند اینها آیات الهیاند اینها که بد نیستند اینکه قرآن فرمود جز بازیچه چیز دیگر نیست و اینکه مرحوم کلینی با دو تعبیر مختلف از ائمه(علیهم السلام) نقل کرده است «حب الدنیا رأس کل خطیئة» و «رأس کل خطیئه حب الدنیا» اینها نیست بازیچه یعنی چیزی که هیچ واقعیتی ندارد فقط قرارداد است خب درخت یک واقعیتی دارد انسان یک واقعیتی دارد نه اینکه قرار داد نیست «لعب» مثل همین میدان بازی چه کسی برنده است چه کسی بازنده است قاعدهای ندارد حالا اگر مسابقه نیم ساعت بشود 45 دقیقه 45 دقیقه بشود پنجاه دقیقه هیچ جایی به هم نمیخورد این دروازه اگر یک پنج سانت کمتر باشد پنج سانت بیشتر باشد این به جایی آسیب نمیرساند این مثل مسائل ریاضی نیست مثل مسائل طب نیست که یک واقعیتی باشد اینها یک قرارداد اعتباری است که به هیچ واقعیتی بند نیست لذا بازیگران ممکن است هر کدام برای خودشان یک قانون مخصوصی داشته باشند دنیا اگر منظور آفرینش آسمان و زمین است که اینها برابر با معادلات ریاضی خلق شدند واقعیتیاند اینها که بازی نیستند اینها آیات الهیاند پس آن «حب الدنیا که رأس کل خطیئة» است و دنیا جز بازیچه چیزی نیست میماند همان عناوین اعتباری من و ما که این برای من است «انا خیر منه انا اکثر مالا و اعز نفرا» اعتبارات من بیشتر است توجه مردم به من بیشتر است همین امور وهمی.
پرسش...
پاسخ: هم او را طلاق میدهد دیگر هم او را طلاق میدهد وگرنه در عین حالی که دارد کشت و اگر کشاورز ... این نظیر ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ است که در آیة الکرسی مشخص شد اینجا خروج قبل ازدخول است مثل اینکه یک جایی که درس خصوصی میدهند به بیگانه میگویند نروید که بیرون میکنند بیرون میکنند نه یعنی اول به شما اجازه میدهند بروید داخل بعد بیرون کنند این خروج قبل از دخول است این ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ که بارزترین مصداق اینها خود معصوم(علیهم السلام)اند به این معنا نیست که ـ معاذالله ـ اینها اول در ظلمات بودند بعد خدا اینها را از ظلمات خارج کرده به نور که این نسبت به یک عدهای دفع است نسبت به یک عدهای رفع آنهایی که مؤمن بودند منتها یک مقدار لغزیدند تبهکاری کردند بعد توبه کردند اینها از ظلمات بیرون میآیند آنهایی که اولیای خاص الهیاند اصلاً وارد نشدند این ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ این خروج قبل از دخول است نظیر ﴿لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ﴾ که «ذهاب» قبل از آلودگی است اینجا هم طلاق قبل از نکاح است نه اینکه حضرت اول نکاح کرده بعد طلاق داده که و...
پرسش...
پاسخ: اضافه که نیست اضافه نشده همان وصف و موصوف است دیگر حیات موصوف است به دنیا حیات موصوف است به آخرت
پرسش...
پاسخ: دنیا را صفت حیات میگیریم یعنی حیات پست بازیچه جز حیات پست چیز دیگر نیست که
پرسش...
پاسخ: غرض آن است که دنیا بالأخره یا از «دنو» است یا از«دنی» معنای لغویاش که محفوظ است که عمده آن محمولی است که خدا بار کرده است.
پرسش...
پاسخ: حیات دنیا بازیچه است حیات دنیا یعنی حیات گیاهی؟
پرسش...
پاسخ: همین الآن این را میخواهیم بگوییم منافات ندارد دیگر تمام زحمت برای این است که تخصصاً خارج است راهی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) طی کردند این است که این دنیا بازیچه است یک خدا آفریدگار بازیچه است این دو خدا بازیگر نیست این سه کودکان را به بازیچه سرگرم کردن حکمت است این چهار این خلاصه فرمایش ایشان است ما میخواهیم عرض کنیم این تخصصاً خارج است اصلاً حیات دنیا که بازیچه است به معنای آسمان و زمین نیست حیات گیاهی درختان بازیچه نیست حیات حیوانی حیوانات که بازیچه نیست. حیات انسانی انسانها که بازیچه نیست.
پرسش...
پاسخ: یعنی به حیات دنیا وگرنه «منذ خلقها» به آن جنبه اعتباریتش نگاه نکرده وگرنه به نظری که دل ببندد وگرنه همه این ائمه(علیهم السلام) یا کشاورزی داشتند یا دامداری داشتند یا بوستان میپروراندند و مانند آن این کارهایی که اینها میکردند 25 سال داشت بیل میزد و کشاورزی میکرد نمیشود گفت که حضرت به کشاورزی نگاه نکرد که اینها میشود عبادت این که دنیا نیست این که برای من است همان خدمتگذار حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل میکند که در مدینه حضرت باغی احداث کرد برای او خیلی مُعجب بود که این باغ بتواند خودکفا باشد به اصطلاح از خود آب داشته باشد چندین بار میآمد برای حفر قنات و چاه و اینها بالأخره آب در نیامده بود یک روز آمد و از من معول و کلنگی خواست و وارد شد و کند و بالأخره سر این کلنگ به یک سنگی خورد و آن را کنار زد و بعد آب جوشید همین که آب جوشید وجود مبارک حضرت صیغه وقف جاری کرد فرمود: «هذه صدقة جاریة» خب این هیچ کدام دنیا نیست این کشاورزی است کشاورزی که دنیا نیست کشاورزی که بازیچه نیست اینکه بگوید برای من است این امر اعتباری است این امر اعتباری وهم است اینکه واقعیتی ندارد که مخلوق نیست مگر اینکه انسان به وصف او نگاه کند یعنی این دنیا را که وصف او قرار میگیرد و وصفهای قراردادی است و خطیئه است از یک نظر و پرهیز او حسنه است از نظر دیگر به او نگاه نکرده و گرنه ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً﴾ اگر دنیا جز لعب و لهو نیست حسناتی ندارد که آنهایی که به عمره تمتع رسیدند یا حج قران و افراد خواسته باشند داشته باشند وقتی که کارشان را در عرفات گذراندند به مشعر رسیدند از مشعر فراغت پیدا کردند آمدند مِنا روز دهم آن کارها را انجام دادند شب یازده و دوازده در مِنا بیتوته میکنند این از جاهلیت هم رسم بود آن وقت بیکارند در جاهلیت به فکر آن فخر فروشیهای جاهلی سرگرم بودند اسلام آمده است همه این حرفها را محو کرده فرمود شما که در شبهای منا آنجا دارید بیتوته میکنید برنامه رسمی ندارید بدانید یک عده هستند که ﴿فَمِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾ همین و ﴿مِنَ النّاسِ﴾ اینها حرفهای زائران بود در مِنا ﴿ ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفَاضَ النَّاسُ ... ٭ ... فَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا ... ﴾ بعد میرسد به این بخش بیتوته مِنا ﴿فَمِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾ اینها دنیا میخواهند ﴿وَ ما لَهُ فِی اْلآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ﴾ اما ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی اْلآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ﴾ اینها حرفهای بیتوته کنندههای مِناست خب اگر دنیا جز لعب و لهو نباشد حسنهای ندارد که معلوم میشود ما یک حیات دنیا داریم زندگی دنیا داریم که این آیات الهی است مخلوق خداست بسیار چیز خوبی است مثل ارض مثل سماء مثل حیات گیاهی و حیوانی و انسانی و مانند آن که این ظرف کار است در این ظرف انسانها زندگی میکنند انسانها در این ظرف بعضیها فقط به این فکرند که از این بازیچه بودنش استفاده کنند ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ بگویند به تکاثر بپردازند به زینت بپردازند به چیزی بپردازند که هر چه افراط بشود مایه سبّ و لعن و فحش است عقلا اگر خواستند یکدیگر را مذمت بکنند به چه چیزی مذمت میکند به پرخوری مذمت میکنند این به علم نمیپردازند که اگر خواستند یکدیگر را مدح وثنا بگویند به پر علمی مذمت کنند که به زهد نمیپردازد دنیا چیزیهایی دارد که اگر آدم بخواهد افراط بکند بیش از حد ضرورت بردارد مایه سبّ و شتم است همه عقلا حالا چه مسلمانها چه غیر مسلمانها وقتی بخواهد به یکدیگر فحش بدهند به همین امور فحش میدهند دیگر معلوم میشود چیز زشتی است یک سلسله اموری در همین دنیا هم میشود کسب کرد که چه مسلمین چه غیر مسلمین اگر بخواهند از یک کسی تعریف بکنند به آن امور تعریف میکنند آن علم است قسط است عدل است شهامت است سلحشوری است و مانند آن اینها حسنات دنیاست پس سه کار در دنیا هست یکی متن طبیعت است این متن طبیعت مخلوق خداست آیات الهی است و زیباست یعنی زمین درخت حیوان آسمان دریا صحرا اینها که بد نیست که یکی اینکه انسانی که دارد زندگی میکند برای اینکه از خستگی برهد دائماً اهل معنا نمیتواند باشد یک مقدار میخوابد یک مقدار نکاح میکند یک مقدار برای اینکه نسل بماند آن بزرگان گفتند انسان برای اینکه خودش بماند سخت است برای اینکه نسل بماند سخت است این دوتا کار سخت را باید انجام بدهد خب انسان که مثل حیوان نیست که غذایش روی سفره طبیعت آماده باشد که باید غذا تهیه کند اگر غذا تهیه نکند میمیرد خب حفظ انسان لازم است برای اینکه نمیرد چکار باید بکند باید غذا بخورد غذا تهیه کردن کار سختی است چکار بکند خدا ذات اقدس الهی یک لذتی در غذای خوردن نصیب انسان داد که این مزد باربری اوست آن هم در فضای لب و دهان او این خیال میکند برای خوردن خلق شده این باید بماند نمیتواند بماند مگر غذا بخورد این یک مقدمه غذای او مثل غذای حیوانات آماده نیست این دو باید تهیه کند تهیه کردنش سخت است خب این سختی یک مزد باربری میخواهد این بار سنگین را که میخواهد ببرد باید یک مزدی بگیرد این مزد را به دم دهانش میدهند که اگر بیرون بیاید به یک سبک از یک راه دیگر خارج بشود با یک سبک دیگر زشت است این مزد دهان اوست و هکذا لذت نکاح این نسل باید بماند حفظ نسل خب بسیار کار مشکلی است همهٴ این زحمتها را انسان باید بکشد تا نسل بماند خب مزد این باربری همان لذت وقاء است به او میدهند این خیال میکند برای لذت وقاء خلق شده لذا اگر در خوردن وقاء خودش را سرگرم کرد استحقاق همان سبّ و شتم را دارد «عند الکل» این فحش دادنها که مخصوص مسلمین نیست که غیر مسلمان هم اگر بخواهد به دیگری فحش بگوید همین امور فحش میگوید معلوم میشود اینها کار زشتی است آن کسی که نفهمد که این مزد باربری است خودش را برای ین کار معطل میکند این نمیفهمد که خوردن برای ماندن است نه ماندن برای خوردن نکاح برای حفظ نسل است نه هدف خاص خب معلوم میشود که آن اصل موجودات موجودات طبیعی است مخلوق خداست آیات الهی است این یک مطلب در چنین ظرفی عدهای گرفتار سیئاتاند یک عده از حسنات برخوردارند که ﴿فَمِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾ همین دیگر نمیگوید حسنه این دنیا میخواهد هرچه شد اما ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً﴾ این حسنه دنیا میخواهد نه خود دنیا بَنابراین این عناوین اعتباری میشود لعب و لهو ﴿أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾ شما واقعیت را که نگاه کنید میبینید هیچ است این یک اعتبار محض است اینها هر کدام یک موجودیاند واقعی برای خودشان به یک «فواق ناقه» هم باز میبینید اوضاع برمیگردد پس این میشود امر اعتباری وگرنه سیر تکوینی این نظام روی «احسن النظام» حرکت میکند در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) سیدناالاستاد در نهجالبلاغه که کسی دنیا را بد گفت حضرت فرمود چرا دنیا را بد میگویید این داشت به آسمان و زمین بد میگفت حضرت فرمود این که متجر اولیاست خب همه اولیا در همین دنیا به جایی رسیدند دیگر این متجر اولیای خداست فرمود تو به دنبال وهم رفتی وگرنه او که دروغ نگفت او بیمارستان و تیمارستان را در کنار دبستان و دانشگاه و حوزه یکجا به تو نشان داد انسان کی جاهل میشود کی عالم میشود کی درس میخواند کی درس نمیخواند کی سالم است کی مریض است کی پرهیزکار مسجدی است کی تبهکار زندانی است همه را یکجا به تو نشان داد چیزی را مکتوم نکرد که «أَبِمَصَارِعِ آبَائِکَ» دروغ گفت خب عدهای مردند به قبرستان رفتند به تو نشان داد عدهای پرهیز کردند وارسته شدند به تو نشان داد او که خلافی نکرد پس این سیر تحولی دنیا روی نظام احسن تدوین شده میماند آن من و ما آن وقت من و ما میشود امر اعتباری آن وقت اگر کسی گفت زندگی جز من و ما نیست یعنی جز این فضای اعتباری نیست این در سراب دارد زندگی میکند این است که در سورهٴ «نور» فرمود: ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَةٍ﴾ این در سراب زندگی میکند وگرنه دنیا متجر اولیای الهی بود عدهای توانستند زاد و توشه تهیه کنند از همین جا زاد و توشه تهیه کردند دیگر اگر چنانچه در سورهٴ «بقره» فرمود: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی﴾ انسان تقوا را در همین حیات دنیا فراهم میکند دیگر فتحصل که آن بیان نورانی سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) یک بیان خوبی است اما از او میشود یک راه دیگری مثلاً ارائه کرد که تخصصاً این جریان خارج باشد نه تخصیصاً.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
مهمترین مشکل مشرکان همان انکار معاد است
مشرکین قیامت را منکرند، خود را مسئول نمیدانند و وقتی مسئول ندانستند در برابر هر کاری آزادند
دنیا جز لهو و لعب چیز دیگری نیست
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ قالُوا إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثینَ ﴿29﴾ وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِمْ قالَ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ﴿30﴾ قَدْ خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّهِ حَتّی إِذا جاءَتْهُمُ السّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فیها وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ ﴿31﴾ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدّارُ اْلآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ ﴿32﴾
مهمترین مشکل مشرکان همان انکار معاد است زیرا اینها درباره ذات اقدس الهی معتقدند خدایی هست و نیازی به غیر ندارد و جهان را خدا آفرید انسان را خدا آفرید و ربوبیّت مطلق کل جهان را خدا عهدهدار است و مانند آن اما تدبیر امور جزئیه به عهدهٴ ارباب متفرقون است و قیامت را هم منکرند چون قیامت را منکرند خود را مسئول نمیدانند وقتی مسئول ندانستند در برابر هر کاری آزادند مهمترین مشکل مشرکین همین است صرف اعتقاد به خدا در عین حال که لازم است کافی نیست چون مشرکین به خدا معتقدند خدا به معنای ذاتی که عین هستی است یعنی واجب الوجود است و صرف اعتقاد به خالق کافی نیست زیرا مشرکین خدا را «خالق السماوات و الارض» میدانند این دو صرف اینکه خدا رب العالمین است لازم است ولی کافی نیست برای اینکه مشرکین هم خدا را به عنوان رب العالمین میپذیرند این سه مشکل مشرکین ربوبیّتهای جزئی است و مشکل مهم مشرکین انکار معاد است وقتی معاد را انکار کردند قهراً خود را در برابر خدا مسئول نمیبینند در نتیجه شریعتی نبوتی رسالتی را هم نمیپذیرند برای اینکه روز حساب و کتابی که در کار نباشد قانونی هم در کار نیست لذا ذات اقدس الهی گاهی از راه اثبات معاد از راه ثبوت معاد دلیل اقامه میکنند برای اثبات وحی و نبوت و رسالت گاهی هم از راه حکمت و هدایت خاص خود دلیلی اقامه میکنند بر ضرورت وحی و نبوت چون مشرکین کل زندگی را در دنیا خلاصه کردند گفتند: ﴿وَ قالُوا إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا﴾ چه اینکه در بعضی از آیات دیگر هم گفتند زندگی جز دنیا نیست ﴿ما هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاّ یَظُنُّونَ﴾ که آیهٴ 24 سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» است آن هم نشان میدهد که اینها منکر قیامتاند و همه مشکلات در اثر انکار روز قیامت نشأت میگیرد برای اینکه انسان خود را آزاد و رها میپندارد قرآن کریم دنیا را تشریح میکند میفرمایند دنیا که شما میگویید جهان جز دنیا چیز دیگر نیست این جز افسانه و وسیله بازی و سرگرمی چیز دیگر نیست باید معلوم بشود این دنیایی که ذات اقدس الهی تعبیرش در قرآن کریم به عنوان حصر این است که ﴿وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ﴾ چیست؟ منظور از دنیا یعنی آسمان یا زمین یا انسان یا حیوان یا صحرا یا دریا اینها نیستند برای اینکه اینها موجودات الهیاند مخلوقات حقاند آیات الهیاند چه آیات آفاقی و چه آیات انفسی مخلوق خدایند و زیبا هم خلق شدهاند ﴿وَ فِی اْلأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ ٭ وَ فی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ﴾ پس دنیا که مذمت میشود به این معنا نیست که آسمانها بدند زمین بد است دریا و صحرا بد است دریا و صحرا لهو لعب است انسان و فرس و بقر لهو و لعباند اینچنین که نیست اینها موجودات تکوینی و حقیقیاند هرگز بازیچه نیستند اینها حقیقتاند تکویناند اعتبار نیستند بازیچه هم نیستند این که در قرآن کریم فرمود دنیا جز لهو و لعب چیز دیگر نیست در همین آیات محلّ بحث که پاسخ آنها را میدهد آنها گفتند ﴿اِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا﴾ و خداوند بعد از چند آیه میفرماید: ﴿وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَعِبٌ﴾ باید روشن کرد که این دنیا که جز لهو و لعب چیز دیگری نیست منظور کدام است پس منظور آسمانها و زمین و موجودات آسمانی موجودات زمینی نیست برای اینکه اینها مخلوقات الهیاند و خدا هر موجودی را که خلق کرد زیبا آفرید ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ اینکه در قرآن فرمود اینها جز لهو و لعب نیستند و گاهی لعب را بر لهو مقدم میدارد گاهی لهو را بر لعب مقدم میدارد گاهی غیر از لعب و لهو چیزهای دیگر را هم اضافه میکند اینها اولاً باید از نظر خود قرآن بررسی بشود بعد ببینیم که روایتی هم که دارد «حب الدنیا رأس کل خطیئة» منظور چیست؟ در بحثهای قرآنی گاهی نظیر همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» لعب بر لهو مقدم است که فرمود: ﴿وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ﴾ گاهی نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آمده است لهو بر لعب مقدم است نظیر آیهٴ 64 سورهٴ «عنکبوت» فرمود: ﴿وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ﴾ خب چون لعب یعنی بازی و لهو یعنی سرگرمی انسان اول از آن هدف انسانی خود سرگرم میشود اعراض میکند بعد به بازی میپردازد یا سرگرم بازی میشود از آن هدف باز میماند به این اعتبارها گاهی لهو بر لعب مقدم است گاهی لعب بر لهو لعب عبارت از یک سلسله بازیهایی است که قوانین اعتباری دارد لهو یعنی سرگرمی که باعث اعراض میشود چیزیکه مایه اعراض از یک امری است آن را میگویند لهو انسان به وسیله دنیا از آخرت اعراض میکند که از لغو به وسیله اشتغال به لغو و لعب و امثال ذلک از آخرت باز داشته میشود آن حیث اعراض از آخرت و معنویت را میگویند لهو و آن جهت بازیچه بودن را میگویند لعب در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» دنیا را به پنج مقطع تقسیم کرده است که فرمود ﴿وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا﴾ آیهٴ بیست سورهٴ مبارکهٴ «حدید» این است ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی اْلأَمْوالِ وَ اْلأَوْلادِ﴾ در سورهٴ «عنکبوت» و در سورهٴ «انعام» که محلّ بحث است خداوند دنیا را منحصر کرده در «لعب» و «لهو» ولی در سورهٴ «حدید» به پنج چیز منحصر کرده فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ﴾ این دو ﴿وَ زینَةٌ﴾ این سه ﴿وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ﴾ این چهار ﴿وَ تَکاثُرٌ فِی اْلأَمْوالِ وَ اْلأَوْلادِ﴾ این پنج مرحوم شیخ بهایی(رضوان الله علیه) لطیفهای دارند که میفرمایند دنیا در همین مقاطع پنج گانه ختم میشود البته این نکته را دیگر ایشان متعرض نیستند که آن سه قسمتی که بعد از آن دو قسمت ذکر شده است از باب ذکر خاص بعد از عام است یعنی سراسر دنیا بازیچه است منتها بازیچه برای نوسالان یک حد است برای کودکان خردسال یک حد برای نوسالان حد دیگر وقتی به دوران جوانی شدند به زینت میپردازند وقتی به دوران کهولت رسیدند به تفاخر میپردازند وقتی به دوران شیخوخیت و هرم و پیر شدن و فرتوتی رسیدند که دیگر نه اهل بازیاند نه اهل زینتاند نه اهل تفاخراند به تکاثر میپردازند که این مقدار مال داریم این مقدار نوه داریم این مقدار قبیله داریم ولی از هیچ کدام قدرت استفاده و بهره برداری را ندارند این زینت جوانان و تفاخر کاهلان و تکاثر شیوخ اینها تقریباً از باب ذکر خاص بعد از عام اینها هم از اقسام لعب و بازیچه است خب پس سراسر دنیا میشود لهو یک مطلب این است که اگر دنیا یعنی همین نشئه دنیا یعنی حیات دنیا ا ین لعب و لهو با شد خب این که مخلوق خداست خدا هم که میفرماید ما بازیگر نیستیم پس این دنیا را چه کسی آفریده در چند جای قرآن ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبینَ﴾ ما بازیگر نیستیم خب اگرخدا بازیگر نیست پس این نشئه را چه کسی آفریده است در سورهٴ مبارکهٴ «دخان» آیهٴ 38 این است ﴿وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبینَ﴾ سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) یک پاسخی از این اشکال میدهند میفرمایند دنیا بازیچه است این یک مقدمه خداوند بازیگر نیست بر اساس آیه سورهٴ «دخان» این دو خب سؤال این است که پس اگر دنیا جز بازیچه چیز دیگر نیست و دنیا را هم مثل آخرت خدا خلق کرده است خدا هم که بازیگر نیست پس این بازیچه را چه کسی آفرید؟ پاسخی که ایشان میدهند این است که «لاعب» یعنی بازیگر خدا خالق لعب است ولی «لاعب» نیست بازیگر نیست خالق لعب بودن برای این است که خداوند افرادی که در دنیا زندگی میکنند آنها برای اینکه به معارفشان برسند به سعادت آخرتشان برسند یک سرگرمی موسمی و موقتی لازم است که خیلی خسته نشوند و رنج نبرند لذایذ دنیا که بازیچهای بیش نیست مخلوق خداست خداوند انسانها را که در دنیا در حد کودکی به سر میبرند آنها را به بازی میگیرد تا مقداری بازی کنند و آن کار اساسی را ادامه بدهند و بازی گرفتن کودکان حکمت است و بازیچه نیست پس سه اصل شد اصل اول این است که دنیا بازیچه است اصل دوم این است که خدا خالق اینهاست و «لاعب» و بازیگر نیست اصل سوم این است که خب اگر بازیچه است و این بازیچه مخلوق خداست چطور خدا کارش حکمت است میفرماید که خدا خود که با اینها بازی نمیکند خدا خردسالان را با اینها سرگرم میکند که یک مقداری از اینها استفاده کنند بعد این راه را طی کنند و کودکان را به بازی گرفتن حکمت است مثل اینکه یک انسان خردمند عاقل برای فرزند خردسالش لوازم بازی تهیه میکند کار آن پدر حکیمانه است چون بچه را به بازی گرفتن حکمت است خود آن پدر که بازیگر نیست خب آن ابزار بازی ابزار لهو و لعب است این یک مطلب پدری که خردمند و فرزانه است این را خریده حکیمانه خریده این دو مطلب خود پدر بازیگر نیست سوم آن است که کودک را به بازیچه و ابزار بازی سرگرم کردن تا اینکه بتواند به یک سلسله معارفی راه پیدا کند این حکمت است خب پس اینکه خدا خود را به عنوان حکیم معرفی کرد و از سوی دیگر فرمود ما جهان را آسمان و زمین و آنچه در آسمان و زمین است به عنوان بازیگرانه خلق نکرده ایم ﴿وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبینَ﴾ بعد هم میفرماید حیات دنیا جز لعب و لهو چیز دیگر نیست برای آن است که کودکان و نوسالان این راه را به بازی گرفتن حکمت است این یک جواب البته این جواب خوبی است لکن ما باید بررسی کنیم این دنیایی که لعب است همین دنیای مخلوق است اگر دنیایی که مخلوق بود لهو و لعب بود و دنیایی که لعب و لهو است مخلوق است آنگاه اشکال مطرح است پاسخ ایشان پاسخ خوبی است ولی باید ببینیم آیا خدا بازیچه آفرید تا جواب گفته بشود که آفرینش بازیچه برای بازیگران حکمت است یا خدا بازیچه نیافرید خدا زمین آفرید که آفرینشش حکمت است آسمان آفرید که آفرینشش حکمت است این حیاتی است محدود در قبال حیات آخرت اینها دنیا نیست خدا وقتی که دنیا را معرفی میکند میفرماید دنیا مثل آنکه بارانی بیاید یک جایی سبز بشود بعد عدهای را به شگفت وادار کند بعد از مدتی هم خزانی برسد و این پژمرده بشود و چیزی هم از او نماند فرمود: ﴿إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ﴾ خب اگر حقیقت دنیا که لعب و لهو است همین آسمان است همین زمین است همین حیات زودگذر هست آن وقت خدا بخواهد دنیا را معرفی کند میفرماید مَثل دنیا مَثل آن است که بارانی بیاید جایی سبز بشود و شکوفا بشود و میوهای بدهد و خرم بشود و بعد هم پژمرده بشود خب اینکه خودش دنیاست که این اتحاد مثل و ممثل است الآن از شما سؤال کردند که مسجد یعنی چه؟ شما بگویید مَثل مسجد مثل این است که انسان چهارتا دیوار بکشد و سقف بزند و یک محراب درست کند و چند نفر در آن نماز بخوانند این که مَثل مسجد نشد اینکه خود مسجد است این اتحاد مِثال و مُمَثل است .
پرسش...
پاسخ: خب فرق نمیکند چون نقل کلام در همان جزء میکنیم اگر مسجد کوچک و بزرگش مجهول است و تحت سؤال است کسی بیاید یک مسجد بزرگ را مِثل مسجد کوچک تشبیه بکند یک وقت است که سؤال در این است که مسجد بزرگ را چطور میسازند؟ آن وقت جواب میدهند که مثل همین است رو به قبله است چهار دیوار دارد یک سقف دارد یک محراب دارد منتها بزرگتر یک وقت است کسی میگوید اصلاً مسجد را چطور میسازند مَثل مسجد چیست؟ شما یک وقتی مسجد را میخواهید تعریف کنید یک وقتی میگویید مَثل مسجد این است خب اینکه خود مسجد شد در چندجا یکی هم در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» است که در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» بعد از اینکه فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی اْلأَمْوالِ وَ اْلأَوْلادِ﴾ آنگاه فرمود: ﴿کَمَثَلِ غَیْثٍ﴾ مثل بارانی که ﴿أَعْجَبَ الْکُفّارَ نَباتُهُ﴾ بارانی ببارد و زراع و کشاورزان را به شگفت وادار کند ﴿ثُمَّ یَهیجُ﴾ به هیجان و تندباد زدگی بیفتد ﴿فَتَراهُ مُصْفَرًّا﴾ بعد این شکوفههای سرسبز و خرم زرد میشود بعد ﴿ثُمَّ یَکُونُ حُطامًا﴾ که محطوم میشود تکه تکه میشود وقتی کاه شد و زرد شد به اندک آسیبی محطوم میشود محطوم یعنی مقطوع این کاه را که میگویند حطیم برای اینکه با یک ضربه این تکه تکه میشود چیزی که به زودی قابل شکستن و قطع شدن است میگویند حطیم خب کاه را هم از این جهت میگویند حطیم ﴿ثُمَّ یَکُونُ حُطامًا﴾ خب اگر دنیا را کسی بخواهد معرفی کند این که خودش دنیاست که در سایر سور هم میفرماید مثل حیات دنیا مثل آن است که بارانی بیاید جایی سبز بشود و بعد زرد بشود و پژمرده بشود و از بین برود این که خود دنیاست .
پرسش...
پاسخ: تشبیه تشبیه اگر
پرسش...
پاسخ: بله تشبیه هم تام نیست مثل اینکه شما بخواهید شیر را تشبیه کنید به یک شیر دیگری انسان را تشبیه کنید به یک انسان دیگری درخت را تشبیه کنید به یک درخت دیگری تعریف پنج نوع دارد یا حقیقی است یا غیر حقیقی تعریف حقیقی به حدین و رسمین است تعریف غیر حقیقی به تمثیل است این تعریف حقیقی یا حد تام است یا ناقص یا رسم تام است یا ناقص که بالأخره با اعراض ذاتی و یا جنس و فصل یا اعراض کار دارد اینها حدیناند و رسمین قسم پنجم تعریف که در منطق مورد اشاره است اما خیلی مورد بهره برداری نیست این همان تمثیل است میگویند مَثل نفس به بدن مثل رُبان به سفینه است سلطان به مدینه است که این قسم پنجم را میگویند تمثیل خب بالأخره چیزی باید به آدم بفهماند یک وقت کسی نفس را به عنوان جوهر ناطق معرفی میکند یا به عنوان اینکه حیوان ضاحک است معرفی میکند بالأخره یا حد تام است یا ناقص یا رسم تام است یا ناقص از این تعاریف چهارگانه که گذشتیم نوبت میرسد به تعریف تمثیلی تعریف تمثیلی این است که میگویند نفس یک موجودی است که مدبر بدن است نحوه تدبیر نفس نسبت به بدن مثل تدبیر سلطان نسبت به مدینه یا تدبیر رُبان و کشتیبان نسبت به سفینه خب این یک معنایی است که برای تقریب به ذهن خوب است این میشود تمثیل ولی اگر خواستند نفس را به عنوان تمثیل بیان کنند بگویند نفس در بدن مثل آن چیزی است که در زید است و زید را اداره میکند این که اتحاد مثال و ممثل شد مشکل را حل نکرد .
پرسش: اینجا نحوهٴ مشکل ...
پاسخ: اینکه خود دنیاست خود انسان در دنیا کشاورزی میکند فصول چهارگانه را هم پشت سر میگذارد تابستان را میبیند چیست بهار را میبیند چیست زمستان و پاییز را هم میبیند چیست اینکه خود دنیاست اگر کسی بخواهد دنیا را معرفی کند بگوید دنیا مِثل آن است که بهاری بیاید سبز بشود بعد پاییزی بیاید زرد بشود این که خب خود دنیاست .
پرسش...
پاسخ: فرق نمیکند جزء و کل هر دو مجهول است.
پرسش...
پاسخ: این شخص که میخواهد کل را بفهمد اینچنین نیست که با این جزء کل را بفهمد که اصلاً این شخص فصول چهارگانه را میداند و موت و حیات را هم میداند پژمردگی و شادابی را میبیند اینها که خود دنیاست اگر اینها را نمیبیند فصول چهارگانه را نمیبیند بهار و پاییز را نمیبیند یا نمیفهمد مثل را هم نمیفهمد.
پرسش...
پاسخ: غرض آن است که دنیا که تنها «انکسار نجوم» نیست این دنیا که جز بازیچه چیز دیگر نیست خدای سبحان در چند جای قرآن برای تبیین مَثل ذکر میکند مثل دنیا مثل این است که بارانی بیاید یک جایی سبز بشود بعد پاییزی بیاید یک جایی خزان بشود خب این که خود دنیاست.
پرسش...
پاسخ: همین غرض آن است که حیات دنیا را که خدا میخواهد مشخص بکند گاهی حالا با وصف و موصوف ذکر میشود مثل ﴿الدُّنْیا﴾ گاهی بدون موصوف ذکر میشود مثل ﴿الدُّنْیا﴾ گاهی ﴿الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾ گاهی ﴿الدُّنْیا﴾ بالأخره دنیا وصف است برای یک موصوف محذوفی یا «الدار الدنیا» یا ﴿الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾اگر دنیا را خدا بخواهد معرفی کند ﴿تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ است این دنیا را به همین جریان فصول چهارگانه و اینها باید معرفی کند این که خود دنیاست دنیا اینها نیست فصول چهارگانه دنیا نیست آسمان و زمین دنیا نیست اینها طبایع الهیاند اینها مخلوقاند ﴿وَ فِی اْلأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ ٭ وَ فی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ﴾ اند اینها همهشان مخلوق خدایند همهشان زیبا خلق شدهاند ﴿اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ از یک سو ﴿الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ از سوی دیگر اینها مسبحاتاند اینها سابحاتاند اینها ساجداتاند اینها مسلماتاند اینها طاعئاتاند اینها آیات الهیاند اینها که بد نیستند اینکه قرآن فرمود جز بازیچه چیز دیگر نیست و اینکه مرحوم کلینی با دو تعبیر مختلف از ائمه(علیهم السلام) نقل کرده است «حب الدنیا رأس کل خطیئة» و «رأس کل خطیئه حب الدنیا» اینها نیست بازیچه یعنی چیزی که هیچ واقعیتی ندارد فقط قرارداد است خب درخت یک واقعیتی دارد انسان یک واقعیتی دارد نه اینکه قرار داد نیست «لعب» مثل همین میدان بازی چه کسی برنده است چه کسی بازنده است قاعدهای ندارد حالا اگر مسابقه نیم ساعت بشود 45 دقیقه 45 دقیقه بشود پنجاه دقیقه هیچ جایی به هم نمیخورد این دروازه اگر یک پنج سانت کمتر باشد پنج سانت بیشتر باشد این به جایی آسیب نمیرساند این مثل مسائل ریاضی نیست مثل مسائل طب نیست که یک واقعیتی باشد اینها یک قرارداد اعتباری است که به هیچ واقعیتی بند نیست لذا بازیگران ممکن است هر کدام برای خودشان یک قانون مخصوصی داشته باشند دنیا اگر منظور آفرینش آسمان و زمین است که اینها برابر با معادلات ریاضی خلق شدند واقعیتیاند اینها که بازی نیستند اینها آیات الهیاند پس آن «حب الدنیا که رأس کل خطیئة» است و دنیا جز بازیچه چیزی نیست میماند همان عناوین اعتباری من و ما که این برای من است «انا خیر منه انا اکثر مالا و اعز نفرا» اعتبارات من بیشتر است توجه مردم به من بیشتر است همین امور وهمی.
پرسش...
پاسخ: هم او را طلاق میدهد دیگر هم او را طلاق میدهد وگرنه در عین حالی که دارد کشت و اگر کشاورز ... این نظیر ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ است که در آیة الکرسی مشخص شد اینجا خروج قبل ازدخول است مثل اینکه یک جایی که درس خصوصی میدهند به بیگانه میگویند نروید که بیرون میکنند بیرون میکنند نه یعنی اول به شما اجازه میدهند بروید داخل بعد بیرون کنند این خروج قبل از دخول است این ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ که بارزترین مصداق اینها خود معصوم(علیهم السلام)اند به این معنا نیست که ـ معاذالله ـ اینها اول در ظلمات بودند بعد خدا اینها را از ظلمات خارج کرده به نور که این نسبت به یک عدهای دفع است نسبت به یک عدهای رفع آنهایی که مؤمن بودند منتها یک مقدار لغزیدند تبهکاری کردند بعد توبه کردند اینها از ظلمات بیرون میآیند آنهایی که اولیای خاص الهیاند اصلاً وارد نشدند این ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ این خروج قبل از دخول است نظیر ﴿لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ﴾ که «ذهاب» قبل از آلودگی است اینجا هم طلاق قبل از نکاح است نه اینکه حضرت اول نکاح کرده بعد طلاق داده که و...
پرسش...
پاسخ: اضافه که نیست اضافه نشده همان وصف و موصوف است دیگر حیات موصوف است به دنیا حیات موصوف است به آخرت
پرسش...
پاسخ: دنیا را صفت حیات میگیریم یعنی حیات پست بازیچه جز حیات پست چیز دیگر نیست که
پرسش...
پاسخ: غرض آن است که دنیا بالأخره یا از «دنو» است یا از«دنی» معنای لغویاش که محفوظ است که عمده آن محمولی است که خدا بار کرده است.
پرسش...
پاسخ: حیات دنیا بازیچه است حیات دنیا یعنی حیات گیاهی؟
پرسش...
پاسخ: همین الآن این را میخواهیم بگوییم منافات ندارد دیگر تمام زحمت برای این است که تخصصاً خارج است راهی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) طی کردند این است که این دنیا بازیچه است یک خدا آفریدگار بازیچه است این دو خدا بازیگر نیست این سه کودکان را به بازیچه سرگرم کردن حکمت است این چهار این خلاصه فرمایش ایشان است ما میخواهیم عرض کنیم این تخصصاً خارج است اصلاً حیات دنیا که بازیچه است به معنای آسمان و زمین نیست حیات گیاهی درختان بازیچه نیست حیات حیوانی حیوانات که بازیچه نیست. حیات انسانی انسانها که بازیچه نیست.
پرسش...
پاسخ: یعنی به حیات دنیا وگرنه «منذ خلقها» به آن جنبه اعتباریتش نگاه نکرده وگرنه به نظری که دل ببندد وگرنه همه این ائمه(علیهم السلام) یا کشاورزی داشتند یا دامداری داشتند یا بوستان میپروراندند و مانند آن این کارهایی که اینها میکردند 25 سال داشت بیل میزد و کشاورزی میکرد نمیشود گفت که حضرت به کشاورزی نگاه نکرد که اینها میشود عبادت این که دنیا نیست این که برای من است همان خدمتگذار حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل میکند که در مدینه حضرت باغی احداث کرد برای او خیلی مُعجب بود که این باغ بتواند خودکفا باشد به اصطلاح از خود آب داشته باشد چندین بار میآمد برای حفر قنات و چاه و اینها بالأخره آب در نیامده بود یک روز آمد و از من معول و کلنگی خواست و وارد شد و کند و بالأخره سر این کلنگ به یک سنگی خورد و آن را کنار زد و بعد آب جوشید همین که آب جوشید وجود مبارک حضرت صیغه وقف جاری کرد فرمود: «هذه صدقة جاریة» خب این هیچ کدام دنیا نیست این کشاورزی است کشاورزی که دنیا نیست کشاورزی که بازیچه نیست اینکه بگوید برای من است این امر اعتباری است این امر اعتباری وهم است اینکه واقعیتی ندارد که مخلوق نیست مگر اینکه انسان به وصف او نگاه کند یعنی این دنیا را که وصف او قرار میگیرد و وصفهای قراردادی است و خطیئه است از یک نظر و پرهیز او حسنه است از نظر دیگر به او نگاه نکرده و گرنه ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً﴾ اگر دنیا جز لعب و لهو نیست حسناتی ندارد که آنهایی که به عمره تمتع رسیدند یا حج قران و افراد خواسته باشند داشته باشند وقتی که کارشان را در عرفات گذراندند به مشعر رسیدند از مشعر فراغت پیدا کردند آمدند مِنا روز دهم آن کارها را انجام دادند شب یازده و دوازده در مِنا بیتوته میکنند این از جاهلیت هم رسم بود آن وقت بیکارند در جاهلیت به فکر آن فخر فروشیهای جاهلی سرگرم بودند اسلام آمده است همه این حرفها را محو کرده فرمود شما که در شبهای منا آنجا دارید بیتوته میکنید برنامه رسمی ندارید بدانید یک عده هستند که ﴿فَمِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾ همین و ﴿مِنَ النّاسِ﴾ اینها حرفهای زائران بود در مِنا ﴿ ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفَاضَ النَّاسُ ... ٭ ... فَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا ... ﴾ بعد میرسد به این بخش بیتوته مِنا ﴿فَمِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾ اینها دنیا میخواهند ﴿وَ ما لَهُ فِی اْلآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ﴾ اما ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی اْلآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ﴾ اینها حرفهای بیتوته کنندههای مِناست خب اگر دنیا جز لعب و لهو نباشد حسنهای ندارد که معلوم میشود ما یک حیات دنیا داریم زندگی دنیا داریم که این آیات الهی است مخلوق خداست بسیار چیز خوبی است مثل ارض مثل سماء مثل حیات گیاهی و حیوانی و انسانی و مانند آن که این ظرف کار است در این ظرف انسانها زندگی میکنند انسانها در این ظرف بعضیها فقط به این فکرند که از این بازیچه بودنش استفاده کنند ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ بگویند به تکاثر بپردازند به زینت بپردازند به چیزی بپردازند که هر چه افراط بشود مایه سبّ و لعن و فحش است عقلا اگر خواستند یکدیگر را مذمت بکنند به چه چیزی مذمت میکند به پرخوری مذمت میکنند این به علم نمیپردازند که اگر خواستند یکدیگر را مدح وثنا بگویند به پر علمی مذمت کنند که به زهد نمیپردازد دنیا چیزیهایی دارد که اگر آدم بخواهد افراط بکند بیش از حد ضرورت بردارد مایه سبّ و شتم است همه عقلا حالا چه مسلمانها چه غیر مسلمانها وقتی بخواهد به یکدیگر فحش بدهند به همین امور فحش میدهند دیگر معلوم میشود چیز زشتی است یک سلسله اموری در همین دنیا هم میشود کسب کرد که چه مسلمین چه غیر مسلمین اگر بخواهند از یک کسی تعریف بکنند به آن امور تعریف میکنند آن علم است قسط است عدل است شهامت است سلحشوری است و مانند آن اینها حسنات دنیاست پس سه کار در دنیا هست یکی متن طبیعت است این متن طبیعت مخلوق خداست آیات الهی است و زیباست یعنی زمین درخت حیوان آسمان دریا صحرا اینها که بد نیست که یکی اینکه انسانی که دارد زندگی میکند برای اینکه از خستگی برهد دائماً اهل معنا نمیتواند باشد یک مقدار میخوابد یک مقدار نکاح میکند یک مقدار برای اینکه نسل بماند آن بزرگان گفتند انسان برای اینکه خودش بماند سخت است برای اینکه نسل بماند سخت است این دوتا کار سخت را باید انجام بدهد خب انسان که مثل حیوان نیست که غذایش روی سفره طبیعت آماده باشد که باید غذا تهیه کند اگر غذا تهیه نکند میمیرد خب حفظ انسان لازم است برای اینکه نمیرد چکار باید بکند باید غذا بخورد غذا تهیه کردن کار سختی است چکار بکند خدا ذات اقدس الهی یک لذتی در غذای خوردن نصیب انسان داد که این مزد باربری اوست آن هم در فضای لب و دهان او این خیال میکند برای خوردن خلق شده این باید بماند نمیتواند بماند مگر غذا بخورد این یک مقدمه غذای او مثل غذای حیوانات آماده نیست این دو باید تهیه کند تهیه کردنش سخت است خب این سختی یک مزد باربری میخواهد این بار سنگین را که میخواهد ببرد باید یک مزدی بگیرد این مزد را به دم دهانش میدهند که اگر بیرون بیاید به یک سبک از یک راه دیگر خارج بشود با یک سبک دیگر زشت است این مزد دهان اوست و هکذا لذت نکاح این نسل باید بماند حفظ نسل خب بسیار کار مشکلی است همهٴ این زحمتها را انسان باید بکشد تا نسل بماند خب مزد این باربری همان لذت وقاء است به او میدهند این خیال میکند برای لذت وقاء خلق شده لذا اگر در خوردن وقاء خودش را سرگرم کرد استحقاق همان سبّ و شتم را دارد «عند الکل» این فحش دادنها که مخصوص مسلمین نیست که غیر مسلمان هم اگر بخواهد به دیگری فحش بگوید همین امور فحش میگوید معلوم میشود اینها کار زشتی است آن کسی که نفهمد که این مزد باربری است خودش را برای ین کار معطل میکند این نمیفهمد که خوردن برای ماندن است نه ماندن برای خوردن نکاح برای حفظ نسل است نه هدف خاص خب معلوم میشود که آن اصل موجودات موجودات طبیعی است مخلوق خداست آیات الهی است این یک مطلب در چنین ظرفی عدهای گرفتار سیئاتاند یک عده از حسنات برخوردارند که ﴿فَمِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾ همین دیگر نمیگوید حسنه این دنیا میخواهد هرچه شد اما ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً﴾ این حسنه دنیا میخواهد نه خود دنیا بَنابراین این عناوین اعتباری میشود لعب و لهو ﴿أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾ شما واقعیت را که نگاه کنید میبینید هیچ است این یک اعتبار محض است اینها هر کدام یک موجودیاند واقعی برای خودشان به یک «فواق ناقه» هم باز میبینید اوضاع برمیگردد پس این میشود امر اعتباری وگرنه سیر تکوینی این نظام روی «احسن النظام» حرکت میکند در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) سیدناالاستاد در نهجالبلاغه که کسی دنیا را بد گفت حضرت فرمود چرا دنیا را بد میگویید این داشت به آسمان و زمین بد میگفت حضرت فرمود این که متجر اولیاست خب همه اولیا در همین دنیا به جایی رسیدند دیگر این متجر اولیای خداست فرمود تو به دنبال وهم رفتی وگرنه او که دروغ نگفت او بیمارستان و تیمارستان را در کنار دبستان و دانشگاه و حوزه یکجا به تو نشان داد انسان کی جاهل میشود کی عالم میشود کی درس میخواند کی درس نمیخواند کی سالم است کی مریض است کی پرهیزکار مسجدی است کی تبهکار زندانی است همه را یکجا به تو نشان داد چیزی را مکتوم نکرد که «أَبِمَصَارِعِ آبَائِکَ» دروغ گفت خب عدهای مردند به قبرستان رفتند به تو نشان داد عدهای پرهیز کردند وارسته شدند به تو نشان داد او که خلافی نکرد پس این سیر تحولی دنیا روی نظام احسن تدوین شده میماند آن من و ما آن وقت من و ما میشود امر اعتباری آن وقت اگر کسی گفت زندگی جز من و ما نیست یعنی جز این فضای اعتباری نیست این در سراب دارد زندگی میکند این است که در سورهٴ «نور» فرمود: ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَةٍ﴾ این در سراب زندگی میکند وگرنه دنیا متجر اولیای الهی بود عدهای توانستند زاد و توشه تهیه کنند از همین جا زاد و توشه تهیه کردند دیگر اگر چنانچه در سورهٴ «بقره» فرمود: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی﴾ انسان تقوا را در همین حیات دنیا فراهم میکند دیگر فتحصل که آن بیان نورانی سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) یک بیان خوبی است اما از او میشود یک راه دیگری مثلاً ارائه کرد که تخصصاً این جریان خارج باشد نه تخصیصاً.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
کاربر مهمان
کاربر مهمان