display result search
منو
تفسیر آیات 27 تا 32 سوره انعام _ بخش اول

تفسیر آیات 27 تا 32 سوره انعام _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 62 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 27 تا 32 سوره انعام _ بخش اول"
در قیامت مرگ محال است چون خود مرگ را اماته می‌کنند
ذات اقدس الهی قدرتش به همه چیز تعلق می‌گیرد
کل این نظام بساطش برچیده می‌شود و به نظام دیگری تبدیل می‌شود

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلَی النّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ ﴿27﴾ بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ ﴿28﴾ وَ قالُوا إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثینَ ﴿29﴾ وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِمْ قالَ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ﴿30﴾ قَدْ خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّهِ حَتّی إِذا جاءَتْهُمُ السّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فیها وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ ﴿31﴾ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدّارُ اْلآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ ﴿32﴾

قرآن کریم تمنیات باطلی را از کفار نقل می‌کند که اینها در قیامت مطالب مستحیلی را از خداوند طلب می‌کنند گاهی از خدا تقاضای مرگ می‌کنند گاهی از خدا تقاضای رجوع به دنیا می‌کنند البته گاهی هم از خدا تقاضای تخفیف عذاب می‌کنند تخفیف عذاب ممکن است مستحیل نیست ولی آنها لایق تخفیف عذاب نیستند آنها می‌گویند ﴿یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذَابِ﴾ در پاسخ اینها گفته می‌شود ﴿لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ﴾ تخفیف در عذاب مستحیل نیست ولی اینها لایق نیستند اما آن دو خواسته دیگر مستحیل است یعنی اینها برای نجات از عذاب یکی از دو چیز را طلب می‌کنند یا مرگ را که بمیرند و راحت بشوند یا برگشت به دنیا را که بیایند و جبران کنند درباره مرگ به مالک(سلام الله علیه) که خازن دوزخ است می‌گویند ﴿یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ﴾ یعنی از خدا بخواه که قضای او بر ما حاکم باشد و جان ما را از ما بگیرد ما بمیریم و راحت بشویم.
‌پرسش...
پاسخ: بله الآن اینها سخن از قیامت است خب در قیامت مرگ محال است چون خود مرگ را اماته می‌کنند هم برای بهشتی‌ها این‌چنین است که ﴿لا یَذُوقُونَ فیهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ اْلأُولی﴾ هم برای جهنمی‌ها وقتی در قیامت مرگ مرد یعنی تحول مُرد دیگر مرگی نیست تحولی نیست هجرتی نیست هر کس در هر شرایطی که هست ابدی است مردنی نیست.
‌پرسش...
پاسخ: ذات اقدس الهی به ﴿کُلِّ شَی‏ءٍ قَدِیرٌ﴾ است قدرتش به همه چیز تعلق می‌گیرد اما محال شیء نیست «لا شیء» است.
‌پرسش...
پاسخ: تخصصاً اینها خارج‌اند مثل اینکه دو دوتا پنج تا نمی‌شود نه برای آن است که ـ معاذ‌الله ـ در قدرت خدا تخصیص است این تخصصاً خارج است این دو دوتا پنج تا «لا شیء» است شیء نیست یعنی این لفظ یک مفهوم ذهنی دارد که زیر ‌این مفهوم خالی است مثل عدم «عین» و «دال» و «میم» یک لفظی است که مفهومی دارد این مفهوم زیرش خالی است «لا شیء» است دو دو تا پنج تا هم زیرش خالی است «لا شیء» است لذا قدرت به او تعلق نمی‌گیرد با اینکه خدا ﴿کُلِّ شَی‏ءٍ قَدِیرٌ﴾ است.
‌پرسش...
پاسخ: اما یک چیزی که از نشئه موت بگذرد چون هر چیزی حدّی دارد اگر از نشئه تحول بگذرد به جایی برسد که خود مرگ را اماته کردند دیگر مرگی نیست.
‌پرسش...
پاسخ: تبدیل می‌شود به زمین آخرت دیگر ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ اْلأَرْضُ غَیْرَ اْلأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾ یعنی کل این نظام بساطش برچیده می‌شود تبدیل می‌شود به یک نظام دیگری که در عین حال که یک زمین به سود یک کسی شهادت می‌دهد علیه دیگری شکایت می‌کند «دفعتاً واحداً» یک زمین هم محل اطاعت می‌شود برای پرهیزکاران هم محل معصیت می‌شود برای تبهکاران خب وقتی اینها عذاب را در دوزخ دیدند یکی از دو«تمنی» را دارند یا «تمنی» مرگ دارند که می‌گویند ﴿یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ﴾ آن لجاجت و عنادی که دارند مستقیماً از خدا مسئلت نمی‌کنند نمی‌گویند «یا الله» این کار را بکن «اقض علینا» بلکه به مالک دوزخ(سلام الله علیه) می‌گویند خدای تو آن عنادی که دارند نمی‌گویند «ربنا» یا تقاضای بازگشت به دنیا را دارند و هر دو محال است اما بازگشت به دنیا محال است برای اینکه بساط دنیا برچیده شد و تبدیل شد به نظام آخرت و اما مرگ محال است برای اینکه خود مرگ خود موت را آنجا اِماته کردند که در صحنه قیامت مرگ را می‌میرانند که مرگ به صورت «کبش املح» در می‌آید در روایات و آن را ذبح می‌کنند این ناظر به آن است که موت دیگر نیست یعنی تحول و انقلاب دیگر نیست هر کسی هر جایی به هر جایی می‌خواست برسد به «دار القرار» خود رسیده است این مطلب اول خب این‌گونه از تمنیات مستحیل چگونه متمشی می‌شود برای این سؤال چند تا پاسخ دادند یکی اینکه اولاً گرچه در قیامت اسرار روشن می‌شود اما این‌چنین نیست که جمیع علوم و معارف برای جهنمی‌ها روشن شده باشد که آنها مثلاً بدانند مرگ مستحیل است رجوع به دنیا مستحیل است که همه چیزها را بدانند شاید این‌چنین نباشد خیلی از چیزهایی که مربوط به خود اینها بود اینها کتمان کردند برای آنها روشن می‌شود اما همهٴ اسرار آخرت برای آنها روشن باشد معلوم نیست این اول ثانیاً بر فرض علم به محال داشته باشند بین «ترجی و تمنی» فرق است «ترجی» معمولا در جایی ممکن الوصول است تمنی به ممتنعات هم تعلق می‌گیرد انسان با علم به امتناع هم این‌چنین است و ثالثاً ممکن است که این سخن اینها روی همان رسوخ و رسوب ملکات دنیایی اینها با‌شد که در دنیا اینها همواره با تمنی زندگی می‌کردند آخرت هم همین تمنیات ظهور دارند انسان باید با ایمان و عمل صالح زندگی کند یعنی با عقل نه با تمنی این از بیانات نورانی ائمه(علیهم السلام) است مخصوصاً امیر‌الموٴمنین(سلام الله علیه) که فرمود: «ایاک و المنی فانها بضایع النوکی» یعنی شما با اُمنیه و آرزو زندگی نکنید زیرا آرزو و امنیه سرمایه زنهای فرتوت و کهنسال و کم‌خرد است انسان با ایمان و عمل صالح زندگی می‌کند نه با آرزو «ایاک و المنی فانها بضایع النوکی» خب پس این سه جواب می‌تواند برای آن سؤال اول کافی باشد اما این که این گروه دو تا مشکل داشتند یکی درباره مبدأ بود یکی درباره معاد درباره مبدأ از نظر ربوبیّت مشکل داشتند و مشرک بودند قائل به ارباب متفرق بودند و برای این ارباب استقلالی در شفاعت قائل بودند استقلال در تقریب قائل بودند می‌گفتند: ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّهِ زُلْفی﴾ یا ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾ انبیا می‌فرمودند آخر به چه دلیل اینها شفیع‌اند شفاعت باید به اذن خدا باشد خدا که به اینها اذن نداد یا برهان عقلی اقامه کنید که اینها شفعایند ﴿ائْتُونی بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا﴾ یا دلیل نقلی بیاورید که اینها شفیع‌اند نه دلیل نقلی می‌آورید نه دلیل عقلی خب پس به چه دلیل اینها شفیع‌اند مشکل دیگری که مشرکین داشتند این بود که اینها گرچه خدا را به عنوان خالق قبول داشتند اما به عنوان رب نمی‌پذیرفتند قهراً او را عبادت نمی‌کردند و کارها و حوائج خود را هم با ارباب خود یعنی با بتها در میان می‌گذاشتند مرگ را هم فنا و نابودی می‌پنداشتند می‌گفتند انسان با مردن نابود می‌شود ﴿أَِذَا ضَلَلْنَا فی الْأَرْضِ﴾ ﴿أَ إِنّا لَمَبْعُوثُونَ﴾ خب قرآن در برابر هر دو مشکل اینها دوتا برهان اقامه کرده است درباره مسئله نفی شرک و اثبات وحدت حق ادله فراوانی در قرآن کریم است خواه در سورهٴ «انبیاء» که فرمود: ﴿لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا﴾ خواه در سور دیگر درباره معاد که آنها می‌گفتند: ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا﴾ انسان با مردن نابود می‌شود و گم می‌شود پاسخ قرآن این است که شما بدنتان متفرق می‌شود روحتان که اصلاً نمی‌میرد به زمین نمی‌رود این که گفت: ﴿أَِذَا ضَلَلْنَا فی الْأَرْضِ﴾ ﴿أَ إِنّا لَمَبْعُوثُونَ﴾ اولاً بدن در زمین می‌رود نه روح روح که حافظ اندیشه و علوم است آن که در زمین جا ندارد و تمام حقیقت شما را فرشتهٴ موکل توفی می‌کند ﴿قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ پس شما نابود نمی‌شوید و اگر انسان با مردن نابود می‌شد تبهکار و پرهیزکار یکسان بودند برای اینکه دردنیا هرکس تبهکاری کرد یا پرهیزکاری کرد پاداش و کیفر که نمی‌بیند اگر با مردن نابود بشود و بعد از مرگ خبری هم نباشد قهراً مجرم و مؤمن یکسان خواهند بود عادل و ظالم یکسان خواهند بود آن‌گاه ذات اقدس الهی استدلال می‌کند می‌فرماید: ﴿أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمینَ کَالْمُجْرِمینَ﴾ ﴿سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما یَحْکُمُونَ﴾ اگر معاد نباشد ـ معاذ‌الله ـ روز عدل و قسط و محکمه اله نباشد لازمه‌اش این است که مسلمان و کافر عادل و ظالم یکسان باشند برای اینکه هر کسی در دنیا هر چه کرد در دنیا که بررسی نمی‌شود به اعمال انسان رسیدگی نمی‌کنند با مردن هم که انسان نابود می‌شود و حسابی بعد از مرگ نیست قهراً مسلم و مجرم یکسان می‌شوند آن‌گاه فرمود این بد حکمی است شما می‌کنید آخر خدای حکیمی این عالم را آفرید اگر حساب و کتابی نباشد معنایش این است که ـ معاذ‌الله ـ این عالم لغو است ﴿ساءَ ما یَحْکُمُونَ﴾ این‌چنین برهان اقامه می‌کند خب پس درباره نفی شرک و اثبات توحید برهان اقامه می‌کند درباره نفی معدوم شدن و اینکه انسان معدوم نمی‌شود برهان اقامه می‌کند که روح عدم پذیر نیست درباره معاد برهان اقامه می‌کند این یک مطلب در نوبتهای قبل ملاحظه فرمودید انسان مادامی که با علوم و مفاهیم حصولی سرو کار دارد اگر چیزی را انکار کرد دیگری برهان اقامه می‌کند اما وقتی این پرده‌ها کنار رفت این علوم حصولی به علوم حضوری مبدل شد این مفاهیم معقول به معارف مشهود تبدیل شد دیگر سخن از چون و چرا نیست کسی نمی‌گوید چرا این‌چنین است؟ دیگری بگوید چون این‌چنین است سخن از کی و کجاست اگر کسی می‌گوید حق است نشان می‌دهد که این حق و اگر کسی می‌گوید چیزی باطل است می‌گوید فلان شیء باطل است وگرنه بود کو؟ در قیامت وقتی ذات اقدس الهی برای توحید و نفی شرک سخن می‌گوید می‌گوید کو؟ مشرکینتان کجایند؟ در دنیا آن همه براهین را اقامه می‌کند ولی در آخرت فرمود: ﴿أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ کو شرکایتان؟ آنها که نمی‌تواند بگویند شرکای ما دیدنی نیستند که چون الآن اینجا سخن از دیدنی نیست که سخن از شهود است روزی است که اسرار علن شد غیب مشهود شد خدا می‌گوید که اگر اینها ارباب بودند و شفیع بودند و مقرب بودند باید اینجا حضور داشته باشند کجا رفتند اینها ﴿ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ﴾ مشرکین هم می‌بینند یک مشت چوب و یک مشت سنگ افتاده آنجا هیچ سمتی هم ندارند چوب و سنگی که سالیان متمادی در برابر آنها سجده می‌کردند الآن ﴿ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ﴾ این درباره توحید درباره معاد برهان در دنیا اقامه می‌شود نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «ص» و مانند آن هست که می‌فرماید اگر قیامتی نباشد بهشت و جهنمی نباشد لازمه‌اش این است که موٴمن و کافر یکسان باشند برای اینکه هر دو که نابود شدند مثل اینکه یک درخت پر ثمر گلابی که میوه های شیرین می‌دهد او هم خشک بشود یک درخت پر تیغ جنگلی هم به نام قتاد آن هم خشک بشود هرگز این دوتا درخت که خشک شدند کسی آن درخت گلابی را بعد از اینکه خشک شد و هیزم شد به او جایزه نمی‌دهد نمی‌گوید آن وقتی که سبز بودی میوه می‌دادی و آن درخت پر تیغ قتاد جنگلی را شلاق نمی‌زند نمی‌گوید آن وقتی‌که سبز بودی تیغ داشتی دست و پای مردم را مجروح می‌کردی لباس می‌دریدی اینها هر دو چوب شدند دیگر نابود شدند پاداشی در کار نیست انسان عادل مثل آن درخت گلابی است که بعد می‌خشکد و از بین می‌رود ـ ‌معاذ‌الله ـ انسان تبهکار مثل آن درخت پر تیغ قتاد جنگلی است که آن هم بعد از مرگ نابود می‌شود ـ ‌معاذ‌الله ـ خب دیگر پاداش و کیفر نیست که لذا در سورهٴ «ص» فرمود که اگر این‌چنین باشد که خدا خدای حکیم این عالم را به این سبک آفریده باشد که ـ معاذ‌الله ـ بر خلاف حکمت است بر‌خلاف قسط و عدل است ﴿ساءَ ما یَحْکُمُونَ﴾ اینها برهان است بر ضرورت معاد در دنیا در آخرت که جای شهود است سخن از برهان نیست اینها را به لبه جهنم می‌برند می‌گویند این چیست؟ این حق است یا نیست می‌گویند این آتش همان طوری که در مسئله توحید می‌فرمود بتها و شرکایتان کو در‌باره جهنم می‌فرماید این جهنم ﴿أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ﴾ می‌بینید خیلی فرق است بین دنیا و آخرت دنیا جای درس و بحث است که آدم با برهان باید چیز بفهمد اما آنجا جای درس و بحث و استدلال نیست آنجا‌ جای شهود است همه چیز روشن است گاهی درباره توحید و نفی شرک می‌فرماید: ﴿أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ گاهی هم درباره حقانیت پاداش می‌فرماید: ﴿أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ﴾ می‌بینید خیلی فرق است بین آنچه که در سورهٴ «ص» استدلال می‌کند برای معاد از راه برهان حصولی و در سورهٴ «انعام» فرمود در قیامت ما جهنم را نشان می‌دهیم وقتی که آدم نشان داد «لیس الخبر کالمعاینه» دیگر جا برای استدلال نیست یک وقت است که یک عالم ریاضی‌دان با قواعد ریاضی می‌گوید که در فلان سال در فلان ماه در فلان روز در فلان ساعت زمین بین ماه و آفتاب فاصله می‌شود و نمی‌گذارد نور آفتاب به ماه برسد و مانند آن این ماه گرفتگی پدید می‌آید این یک قواعد ریاضی است که دو هیوی و ریاضی دان باهم می‌نشینند و بحث می‌کنند این جای استدلال است یک وقت است که انسان سر بلند می‌کند می‌بیند ماه منخسف شد اینجا جای استدلال نیست می‌گوید ا‌ین خسوف منتها این محسوس است نه مشهود قلبی در قیامت آنچه را که انسان با برهان اثبات می‌کرد مشهود قلبی می‌شود لذا خدا برای اثبات معاد در قیامت برهان اقامه نمی‌کند اشهاد می‌کند فرمود: ﴿وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلَی النّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِایاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ ٭ بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ ٭ وَ قالُوا إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثینَ ٭ وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلَی ربهم﴾ خب اینها که می‌گویند بأسی نیست انسان با مردن نابود می‌شود معادی نیست قرآن برای اینها در دنیا برهان حصولی اقامه می‌کند در آخرت که جایی برای برهان نیست می‌فرماید این هم جهنم.
‌پرسش...
پاسخ: خب آن به طریق اولیٰ دلالت می‌کند بر این که انسان می‌ماند ﴿وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِمْ قالَ﴾ حالا یا خود ذات اقدس الهی بلا‌واسطه به اینها می‌فرماید یا فرشته‌ای که مامور از طرف خداست به اینها می‌فرماید:‌ ﴿أَ‌لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ﴾
‌پرسش...
پاسخ: اگر در دنیا مثال ذکر می‌کنند برای تقریب به ذهن است وگرنه یک امر حسی که امر عقلی را نشان نمی‌دهد این یک تقریب به ذهن است ولی در آخرت متن واقع روشن است وقتی روشن شد آدم احتیاجی به استدلال ندارد الآن مثلاً در وسط روز کسی دلیل اقامه می‌کند که الآن روز است.
‌پرسش...
پاسخ: یعنی استدلال جا ندارد استدلال برای یک امر نظری است اینجا نظری نیست یک چیز بیّن الرشدی است پیچیده نیست که انسان از مفهوم این تبعید مسافت است مثل اینکه دوتا ریاضی‌دان هنگامی که هر دو خسوف ماه را می‌بینند بیایند برهان اقامه کنند خب آن برهان برای مسئله نظری است اما هر دو وقتی بیّن الرشد می‌بینند جا برای اقامه برهان نیست.
‌پرسش...
پاسخ: سؤال نمی‌کنند که سؤال می‌کنند که ما را نجات بدهید وگرنه درباره جهنم که بله می‌گویند: ﴿قَالُوا بَلی﴾ بله این آتش است آن‌گاه برای نجات از آتش دو راه دارد برای اینها یا تقاضای مرگ یا تقاضای بازگشت به دنیا که هر دو تقاضا مردود است چون هر دو محال است خب ﴿وَ قالُوا إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا﴾ می‌گفتند زندگی ما جز دنیا چیز دیگری نیست ﴿وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثینَ﴾ بعث را و قیامت را انکار می‌کردند می‌گفتند انسان نابود می‌شود دلیلی هم اقامه نمی‌کردند استبعاد بود لذا ذات اقدس الهی بعد از اینکه حرفهای اینها را نقل می‌کند و برهان اقامه می‌کند برای ضرورت معاد می‌فرماید: ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنینَ﴾ اینها یقین ندارند فقط می‌گویند: ﴿ذلِکَ رَجْعٌ بَعیدٌ﴾ استبعادی است این که گفتید ما نابود می‌شویم اولاً بدنتان می‌رود در خاک آن هم متفرق می‌شود روحتان که خاک نمی‌رود تمام حقیقت شما متوفی می‌شود شما فوت نمی‌کنید وفات می‌کنید ﴿قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ این ﴿کُم﴾ که تمام حقیقت شما به قبض متوفیان مرگ است شما متوفی می‌شوید در دست اینها هستید و اگر استنکار می‌کنید خب آن که شما را بار اول آفرید یقینا قدرت این را دارد که بار دوم بیافریند لذا می‌فرماید اینها دلیل ندارند ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنینَ﴾.
مطلب بعدی آن است که چندتا روایت مرحوم امین‌الاسلام ذکر فرمود که کاش آن روایات در تفسیر شریف نور الثقلین ذکر می‌شد آنها اینجا ذکر نشده بخشی از آنها مربوط به مسئله تجسم اعمال است که انسان وقتی مؤمن سر از قبر برداشت یک چهره زیبایی به حضور او می‌آید و می‌گوید بر من سوار شو برای اینکه در دنیا نسبت به من احسان کردی و خود را به زحمت انداختی و مرا تحصیل کردی این همان عمل صالح انسان است این گروه سواره می‌روند این همان است که ﴿یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْدًا﴾ اینها به عنوان یک هیئت نمایندگی و محترم «وفد» گونه به عنوان «ضیوف الرحمن» سواره می‌روند عده‌ای هستند که وقتی از قبر سر برآوردند چهره زشتی به سراغ آنها می‌آید و می‌گوید که تو در دنیا خود را به زحمت انداختی و در راه باطل حرکت کردی و مرا تحصیل کرده‌ای من باید بر تو سوار بشوم اینها سواری می‌دهند کسانی هستند که بار گناه را روی دوش خود می‌کشند که ﴿وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ﴾ اینها پیاده می‌روند زیر بار گناه خمیده‌اند مؤمنین سواره می‌روند و به سرعت حرکت می‌کنند این از آن روایات خوبی است که دلالت بر تجسم ا عمال دارد که مرحوم امین‌الاسلام در مجمع البیان نقل کرد مربوط به آیهٴ ﴿أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ﴾ و مانند آن است بعضی از روایات است که مربوط به طینت است که هم در جوامع روایی آمد هم سیدنا‌الاستاد(رضوان الله علیه) آن را در بحث روایی المیزان نقل کردند منتها شرحش را به آیهٴ سورهٴ «اعراف» ارجاع دادند از آن روایات برمی‌آید که نشئه قیامت عکس العمل دنیاست و نشئه دنیا عکس العمل همان عالم ذُریه است انسان در دنیا هر چه کرد در قیامت ظهور می‌کند و انسان در نشئه ذُریه هر چه کرد در دنیا ظهور می‌ کند این که گفته شد عالم ذُریه برای آن است که در سورهٴ «اعراف» دارد که ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ﴾ نه ذَر و ذرات ریز آن ذرات ریز به تعبیر مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در همان تفسیر شریف تبیان این بوی تناسخ می‌دهد این سخن باطلی است که یک ذرات ریزی بودند و ارواح به آنها تعلق گرفت و آنها سؤال و جوابی داشتند و دوباره این ارواح آن ابدان را رها کرد و به ابدان دیگر تعلق گرفته که ابدان فعلی با‌شد این بوی تناسخ می‌دهد اینها ذُریه است نه ذَر ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی﴾ فرمود ما این سؤال و جواب را آنجا مطرح کردیم برای اینکه مبادا اینها در قیامت بگویند ما غافل بودیم تربیت خانوادگی محیط بد ما را آلوده کرد ﴿أَن تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِینَ ٭ وْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا﴾ فرمود ما از تک تک اینها اقرار گرفتیم که مبادا در قیامت بگویند ما گرفتار تربیت بد خانواده بودیم محیط بد ما را آلوده کرده است نیاکان ما مشرک شدند ما هم همان راه را طی کردیم و مانند آن این به خواست خدا در سورهٴ «اعراف» باید روشن بشود این یک صحنه‌ای هست که هم اکنون اگر کسی غبار‌روبی کند مشکلی برای خود پدید نیاورد یادش می‌آید حالا یا راه عقل است این یا راه فطرت است راه شهود است باید علی حده بحث بشود یعنی یک نشئه‌ای هستند که اگر انسان یک مقداری کنجکاوی کند به یادش می‌آید وگرنه خدا احتجاج نمی‌کرد اگر در یک عالمی از آدم اقرار می‌گرفتند که اصلاً هیچ یاد آدم نیست خب این حجت تمام نیست انسان می‌گوید خدایا تو در یک عالمی از ما پیمان گرفتی که اصلاً یادمان نیست اصلاً ما یادمان نیست یک چنین پیمانی به شما سپردیم و در حالی‌که آیهٴ سورهٴ «اعراف» این است که ما این سؤال و جواب را کردیم که مبادا کسی در قیامت بهانه بیاورد لذا این و ﴿اذ﴾ که این کلمه ﴿اذ﴾ ظرف است و منصوب است به آن ناصب محذوف یعنی «اذکر اذ» یعنی این صحنه را به یاد بیاور معلوم می‌شود اگر کسی الآن زحمت بکشد آن صحنه یادش هست حالا یا راه فطرت است یا راه برهان عقلی است بالأخره انسان یادش می‌آید خب در آن جا از بعضیها اقرار گرفتند بعضی امتناع کردند بعضی امتحان خوب دادند بعضی امتحان بد دادند که روایات طینت ناظر به آنهاست که بخشی از آن روایات در مجمع‌البیان و اینها آمده اجمال مسئله این است که گرچه در روایات طینت و مانند آن دارد که بعضیها اطاعت کردند بعضی عصیان کردند هر چه آنجا بود اینجا ظهور کرده است اما معنایش این نیست که انسان آنجا بدخلق شده یا خوب خلق شده بَدان آنجا وقتی به دنیا آمدند می‌شوند بد و به جهنم هم می‌روند خوبان آنجا وقتی به دنیا آمدند می‌شوند خوب و به بهشت می‌روند که یک عده برای همیشه سعیداند یک عده برای همیشه شقی‌اند این با خطوط کلی و محکمات قرآن و سنت نمی‌سازد که هرگز ذات اقدس الهی کسی را مستحق جهنم نمی‌کند بعد از او تکلیف نمی‌خواهد ﴿لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاّ وُسْعَها﴾ و در سورهٴ «نساء» هم فرمود هرگز هیچ کسی در قیامت بر خدا حجت ندارد ﴿لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ خب اگر این‌چنین باشد آنهایی که مجبوراً به طرف عصیان خلق شدند در قیامت احتجاج می‌کنند یک وقت است کسی مثل فخر‌رازی و امثال او می‌اندیشد می‌گوید: ﴿لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ﴾ این راه هر فکری را می‌بندد این اصلاً راه تعطیل علوم است در حقیقت در حالی که آیهٴ کریمه سورهٴ «انبیاء» معنایش این نیست که شما درباره مسائل الهی سؤال نکنید معنایش این است که خدا را زیر سؤال نبرید که یک وقتی هم بحث شد ان‌شاء‌الله به سورهٴ «انعام» که رسیدیم مبسوطاً بحث می‌شود خداوند در ازل می‌داند که این شخص چه می‌کند و آن شخص مقابل چه می‌کند این مطلب اول و هر‌چه هم که خداوند می‌داند برابر علم او انجام می‌شود این مطلب دوم بر‌خلاف علم او انجام نخواهد شد اما مطلب سوم آن است خداوند در ازل علم دارد که این شخص در آینده با اراده و اختیار خود این کار را می‌کند در حالی‌که می‌تواند نکند آن شخص مقابل با اراده و ختیار خود فلان کار را ترک می‌کند در حالی‌که می‌تواند ترک نکند او در ازل می‌داند که فلان شیء فلان راه را طی می‌کند اما با حفظ مبادی فرض کنید یک سلسله خاکهایی‌اند در دامنه کوه که دارند حرکت می‌کنند معدن معین بشوند یک سلسله خاکهایی هستند در دامنه یک مزرعه یا مرتع که به سراغ یک درخت حرکت می‌کنند دامنه یک درخت قرار می‌گیرند و جذب درخت می‌شوند یک سلسله کارهای حیوانی است که حیوانات انجام می‌دهند یک سلسله کارهای انسانی است که انسان انجام می‌دهد حق زِ ازل همه اینها را می‌داند با حفظ همه مبادی یعنی حق زِ ازل می‌داند که فلان موجود طبیعی روی علل و عوامل طبیعی
«سالها باید که تا یک سنگ اصلی زآفتاب لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن»
و می‌داند که فلان موجود گیاهی در سایه غریزه یا جزء فلان گیاه می‌شود یا جزء فلان درخت و می‌داند که فلان حیوان روی میل طبیعی فلان کار را انجام می‌دهد و می‌داند که فلان انسان با اراده خود راه خیر را طی می‌کند و فلان انسان مقابل با اراده خود راه شر را طی می‌کند این‌چنین نیست که حق ز ازل نداند نه او حق ز ازل می‌داند و این‌چنین نیست که فقط کار را بداند مبادی آن را نداند آن‌گاه همان‌ طوری که به کارهای خود در ازل عالم است یعنی خود خدا در ازل علم دارد که چه‌کار خواهد کرد اما علم دارد که با اراده با فلان کار را می‌کند نه بی‌اراده حق ز ازل هم می‌داند که فلان میگسار با اراده خود می می‌نوشد در حالی که می‌تواند ننوشد و حق ز ازل می‌داند که فلان پرهیزکار با اراده خود راه تقوا طی می‌کند در حالی که می‌تواند نکند بنابراین هرگز روایات طینت با آن صلابت و قداستی که دارند راه جبر را به دست اشاعره نخواهند داد که خدا حجت نداشته باشد و بندگان حجت داشته باشند.
‌پرسش...
پاسخ: در خود آخرت در مبدأ هم همین‌طور است یعنی هرگونه آثاری که در دنیا هست تحولاتی هست «ثم آمنوا ثم کفروا ثم آمنوا ثم کفروا» همه اینها در آن نشئهٴ الست برای خدا معلوم است در همین تفسیر شریف نور‌الثقلین بعضی از این روایات آمده نه همه اینها در جلد اول صفحه 118 از عیون اخبار الرضا از وجود مبارک امام هشتم(صلوات الله و سلامه علیه) سؤال کردند «أیعلم الله الشیء الذی لم یکن ان لو کان کیف یکون» از وجود مبارک امام هشتم(سلام الله علیه) سؤال کردند چیزی که حاصل نشد و یافت نشد آیا خدا می‌داند که اگر آن شیء یافت می‌شد چه اثر می‌داشت چه آثاری بر او مترتب بود «فقال(علیه السلام) ان الله تعالی هو العالم بالاشیاء قبل کون الاشیاء» نشانه‌اش این است که فرمود: ﴿اِنّا کُنّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ این در سوره ٴ«‌‌جاثیه» باید مشخص بشود خود ائمه(علیهم السلام) استفاده کردند که فرمودند: ﴿اِنّا کُنّا نَسْتَنْسِخُ﴾ امام به یکی از اصحاب فرمود: «الستم عربی» شما مگر عربهای فصیح نیستند کتابت اعمال به این معنا نیست که هر چه شما می‌کنید ملائکه بنویسند کتابت اعمال را خدا به عنوان استنساخ یاد کرده است فرمود خدا در این ‌آیات دیگر دارد که ﴿نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ﴾ آن یک مسئله دیگر است اما در اینجا فرمود: ﴿اِنّا کُنّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ استنساخ به چه چیزی می‌گویند؟ استنساخ آن است که یک نسخه اصلی باشد از نسخه اصل به نسخه فرع در بیاورند آن نسخه اصل صحیفه نفس خود آدم است از آن صحیفه اصل چیزهایی را درمی‌آورند یا نه یک صحیفه‌ای است که در عالم ذ‌ریه تدوین شده است آن چه را که شما عمل می‌کنید متن عمل شما نسخه فرعی و زیراکس گرفته از آن نسخه اصلی است ﴿ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ استنساخ شده از یک نسخه اصل است ﴿اِنّا کُنّا نَسْتَنْسِخُ﴾ عین چیزی که شما می‌کنید ﴿ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ یک وقت است نظیر آیهٴ سورهٴ «یس» است که ﴿نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ﴾ یعنی هر چه را که اینها در زمان حیاتشان انجام دادند ما می‌نویسیم و هر چه آثار بعد از مرگ اینهاست آنها را هم ما می‌نویسیم یا ﴿وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ ٭ کِرامًا کاتِبینَ﴾ و مانند آن یک وقت نظیر سورهٴ «‌جاثیه» است که می‌فرماید: ‌﴿اِنّا کُنّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ اینجا دیگر سخن از لوازم التحریر نیست که ما می‌نویسیم فلان شخص‌ فلان کار را کرده است این‌چنین نیست بلکه ﴿ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ یعنی عین عمل شما این نسخه‌برداری شده از اصل است اصل پیش ماست ما برابر آن اصل روی آن اصل متن عمل شما را داریم استنساخ می‌کنیم نه از صحیفه شما آنچه را که شما در عقیده و اخلاق و عمل می‌کنید این نسخهٴ دوم است وگرنه نسخه اصل جای دیگر است اینها استنساخ شده از آنجاست که این در سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه»باید روشن بشود ﴿اِنّا کُنّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ بعد احتجاج بعدی وجود مبارک امام رضا(علیه السلام) این است که فرمود خداوند به اهل نار درباره آنها می‌گوید که ﴿وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ﴾ «فقد علم عزوجل انه لو ردهم لعادوا لما نهوا عنه»
‌پرسش...
پاسخ:نه و خداوند در‌همان عالم ذریه برای او مشخص شده است که این شخص با میل و اختیار خود چه می‌کند این روایت بسیار جامع است که مرحوم صدوق در توحید نقل کرده که وقتی از امام(علیه السلام) سؤال می‌کنند که «الشقی شقی فی بطن امه» یعنی چه؟ فرمود: ‌«من علم الله و هو فی بطن امه انه سیعمل عمل الاشقیاء» کودکی که در رحم مادر هست خدا می‌داند که این اگر بزرگ بشود در حالی که می‌تواند راه صحیح را مانند دیگر صلحا طی کند عمداً بیراهه می‌رود مثل اینکه درباره پرهیزکاران می‌داند که این در عین حال که می‌تواند مانند اشقیا راه باطل را طی کند به میل خود راه حق طی می‌کند «انه سیعمل عمل الاشقیاء»
‌پرسش‌...
پاسخ: نه هر طوری که این مکلّف انجام بدهد خدا می‌داند نه هر طوری که خدا می‌داند این انجام می‌دهد خدا می‌داند که فلان شخص با میل خود با اینکه او را به طرف گناه دعوت کرده‌اند با اراده خود نرفت دیگری به عکس خب روایت بعدی که در تفسیر شریف نور‌الثقلین از توحید مرحوم صدوق نقل شده است این است.
‌پرسش‌...
پاسخ: آن نسخه اصلی را ذات اقدس الهی برابر علم تدوین کرده است یعنی خدا می‌داند که این شخص با اراده خود راه خیر را طی می‌کند با اینکه می‌تواند راه بد برود فلان شخص با اراده خود راه بد را طی می‌کند با اینکه می‌تواند راه خیر را طی کند آنجا قبلاً تدوین شده است آن وقت آنچه را که این شخص انجام می‌دهد چون خدا می‌داند استنساخی است از آن اصل وقتی که انجام داد به قیامت که رسید ﴿مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ﴾ هر کسی کار خودش را می‌بیند در حدیث دیگر از وجود مبارک ابا‌الحسن(سلام الله علیه) سؤال کردند آن شخص می‌گوید «قد بقیت مسئلة» حضرت فرمود:‌ «هات لله ابوک قلت یعلم القدیم الشیء الذی لم یکن ان لو کان کیف کان یکون» آیا ذات اقدس الهی که قدیم است می‌داند اگر شیئی که نیست اگر یافت می‌شد چه می‌شد؟ حضرت فرمود: ‌«ویحک ان مسائلک لصعبه اما سمعت الله یقول﴿لو کان فیهما الهة الا الله لفسدتا﴾» حضرت فرمود سوالات پیچیده‌ای می‌کنی مگر قرآن را بررسی نکردی خدا در سورهٴ «انبیاء» می‌فرماید که بیش از یک خدا در عالم نیست ولی به فرض محال اگر بیش از یک خدا در عالم بود آسمان و زمین فاسد می‌شد خب پس خدا علم دارد به یک امر ممتنع و علم دارد که این امر ممتنع به فرض محال اگر موجود می‌شد چه اثری را به دنبال داشت و باز فرمود: ﴿‌وَلَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ﴾ که آیه دیگر است و باز فرمود: «یحکی قول اهل النار ﴿أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ﴾ و خودش فرمود: ﴿وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾ پس این سه آیه که بعضی درباره مبدأ است بعضی درباره معاد است دلالت می‌کند بر اینکه خدا نه تنها به معدوم علم دارد بلکه به معدوم ممتنع بر فرض وجود چه اثری دارد هم عالم است.
‌پرسش...
پاسخ: آن‌گاه این روایت عثمان‌ابن‌عیسی را ایشان که مربوط به عالم ذُریه است در تفسیر شریف نور‌الثقلین آمده که روایت 49 این باب است یعنی صفحه 710 آنکه منتها گوشه‌ای از آنکه مربوط به تجسم اعمال است او اینجا نیامده شاید بعد بیاید ولی آنچه را که مربوط به ذریه است که روایتش خوانده شد اینجا آمده که بعد ملاحظه می‌فرمایید.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:37

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی