- 728
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 22 تا 26 سوره انعام _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 22 تا 26 سوره انعام _ بخش اول"
- در نشئه حجاب انسان با تفکر عقلی احتجاج میکند
- در نشئه کشف و رفع حجاب با شهود و معاینه سخن میگوید
-در نشئه شهود جای استدلال نیست چون همه چیز مشهود است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ﴿22﴾ ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلاّ أَنْ قالُوا وَ اللّهِ رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکینَ ﴿23﴾ انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُون ﴿24﴾ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْرًا وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها حَتّى إِذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاّ أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ ﴿25﴾ وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ ﴿26﴾
یکی از تفاوتهای مهم بین دنیا وآخرت همان فرقی که بین نشئه حجاب و نشئه کشف حجاب و رفع حجاب است در نشئه حجاب انسان با تفکر عقلی احتجاج میکند با تفکر عقلی حرف میزند در نشئه کشف و رفع حجاب با شهود و معاینه سخن میگوید فرق بین غیب و شهادت این است انسان که در نشئه غیب زندگی میکند اگر بخواهد از ماورای غیب سخن به میان بیاورد یا تحقیق است یا تقلیل یا روی استدلالهای عقلی حرف میزند یا کسی که اهل تفکر عقلی نیست حرف یک محقق را تقلیداً میپذیرد ولی در نشئه شهود جای استدلال نیست چون همه چیز مشهود است قرآن کریم سخن ذات اقدس الهی را با مشرکین در نشئه غیب و شهادت چنین ترسیم میکند میفرماید در دنیا که نسبت به معارف عالم غیب است یعنی حقایق از دنیا غائب است و محجوب است خدا برای اثبات توحید و نفی شرک برهان اقامه میکند و از آنها برهان طلب میکند برهان خود را به این صورت ذکر میکند ﴿لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا﴾ که بازگشت قیاس استثنایی به این سبک است که چون «لکن التالی فالمقدم باطل» و از مشرکین برهان طلب میکند به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید به آنها بگویید ﴿هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ ولی وقتی قیامت فرا رسید صحنه سؤال و جواب به استدلال عقلی نیست خدا از آنها برهان طلب نمیکند میگوید این آلهه و ارباب شما کو؟ کجایند نمیگوید به چه دلیل شما مشرکاید به چه دلیل برای خدا شریک قائلاید تا یکی بگوید ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾ یا دیگری بگوید ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللّهِ زُلْفى﴾ در نشئه شهادت میگویند کو؟ کجاست؟ در نشئه غیب است میگویند به چه دلیل؟ شما اگر خواستید بحث فقهی اصولی تفسیری کلامی فلسفی بکنید میگویید چرا آن میگوید چون اما اگر شما درباره این لوازم تحریر دستتان خواستید حرف بزنید با هماتاقیتان خواستید بگویید این کتاب کجاست؟ این دفتر کجاست؟ این خودکار کجاست؟ دلیل اقامه نمیکنید میگویید کو؟ کجا؟ چون همه مشهود است اگرخواستید درباره مطلب علمی بحث بکنید این مطلب فقهی را که مرحوم شیخ(رضوان الله علیه) در مکاسب یا در رسائل فرموده بخواهید بحث کنید میگویید چرا؟ آن میگوید چون استدلال عقلی است ولی اگر درباره خود کتاب خواستید حرف بزنید میگویید این کتاب کجاست؟ کو؟ چون مشهود شماست در قیامت سخن در این نیست که خدا برهان اقامه کند که خدا حق است و شرک باطل توحید حق است و شرک باطل چون ﴿یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللّهُ دینَهُمُ الْحَقَّ وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبینُ﴾ در مشهد شهود جا برای فکر و برهان نیست به همین معیار لازم نیست برهان اقامه بشود که شرک باطل است چون ﴿وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ﴾ شرک گم میشود نه آن چوب گم بشود آن چوب سوخته میشود آن سنگ سوخته میشود ﴿إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ عابد و معبود کلاهما فی النارند یعنی آن احجار وثنی و صنمی او هم سوخته میشود خود صنمی و وثنی هم سوخته میشود احجار صنم و وثن هم سوخته میشود بت پرست هم سوخته میشود ﴿إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ اینها حصبهای جهنماند خب پس این بت گم نشد یعنی این سنگ گم نشد این چوب گم نشد، بت بودن او گم شد ربّ بودن او گم شد مِثل سراب خب وقتی انسان در یک مشهدی قرار گرفت که همه چیز عیان است نمیگوید چرا؟ میگوید کو؟ لذا خدا در قیامت مشرکین را که احضار میکند میفرماید بتهای شما کجایند کو نمیگوید به چه دلیل بتپرستی حق است خیلی فرق است بین سخن دنیا و آخرت در دنیا چون همه در حجابیم اینها معقولات است باید برهان اقامه بشود توحید حق است شرک باطل است اینها که محسوس نیست مشهود نیست آنکه اهل کشف و شهود است ﴿طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَابٍ﴾ او از این احتجاجات رهیده است او میگوید «ما کنت اعبد رباً لم اَرَه» این در بین اوحدی اولیا یک چنین کسی پیدا میشود فضلاً از اوساط ناس خب آنکه میگوید «لم اعبد رباً لم اَرَه» یا «ما کنت اعبد رباً لم اَرَه» بعد میگوید «لاَ تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِیَانِ، وَ لکِنْ تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمانِ» این برهان اقامه نمیکند کسی در آن مشهد رسیده است حق را با چشم جان میبیند، بطلان شرک برای او محسوس است ولی کسی به آن حد نرسیده است با تفکر کلامی و حکمت زندگی میکند او برای حقانیت توحید برهان اقامه میکند برای بطلان شرک دلیل اقامه میکند در دنیا ذات اقدس الهی برای حقانیت توحید برهان اقامه میکند برای بطلان شرک برهان اقامه میکند بعد از مشرکین دلیل طلب میکند ﴿هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ این برای نشئه دنیا که همه این حرفها جزء معقولات است ولی وقتی به قیامت رسیدیم ﴿فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ﴾ همه این پردهها کنار رفت ﴿َیوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ﴾ شد این حجاب و غیب به شهادت تبدیل میشود در نشئه شهود جا برای استدلال نیست فقط جا برای آن است که کجاست؟ کو؟ خدا در قیامت از مشرکین که حساب طلب میکند آنها را به محاسبه دعوت میکند میگوید اربابتان کو نه به این دلیل شما خلاف میرفتید باید الآن جهنم بروید از آنها سؤال میکنند به اینکه امروز که هرچه هست مشهود است چیزی نیست که موجود باشد و مشهود نباشد اگر بتهای شما بودند کو؟ میبینند ﴿ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ﴾ یک مشت چوبها افتادند آنجا یک مشت سنگها افتادند آنجا یک سلسله فرشتگانند که فرشته بودنشان روشن است یک سلسله بزرگانند مثل عیسای مسیح(سلام الله علیه) و مانند آن که قداست آنها هم روشن است نه عیسای مسیح و امثال عیسای مسیح رباند نه فرشتگان رباند نه آن سنگ و چوب رباند هیچکدام رب نیستند ﴿و ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ﴾ خب میبینید نحوه استدلال و سؤال و جواب خیلی فرق میکند در قرآن میفرماید دلیل عقلی ما روشن است دلیل عقلی شما چیست؟ در قیامت میفرماید: ﴿یُوَفِّیهِمُ اللّهُ دینَهُمُ الْحَقَّ﴾ تا ببینند ﴿أَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبینُ﴾ میبینند بعد به مشرکین میفرماید که بتهای شما کجایند؟ میبینند گم شده است آن روز سخن شهود است نه سخن عقل و فکر بالاتر از عقل و فکر است آنها گم میکنند این یک مطلب.
پرسش...
پاسخ: بله این تبیین همین این منسی بودن است اینها میگویند به اینکه ما چرا کوریم، خدا میفرماید شما کور بودید الآن کوریتان روشن شد ما که شما را کور نکردیم که، چیزی که برای آنها مجهول بود الآن تبیین میکند فرمود: ﴿وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى﴾ اینها میبینند به اینکه همه اعضا و جوارح را دارند اعضا و جوارحشان با اینها است ولی کورند تعجب میکنند که کورند چطوری کورند یک کوری که شعله را میبیند اما ﴿جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ را نمیبیند کفار و مشرکین را میبیند اما اولیا را نمیبیند این اینطور کور است نه اینکه چشمش بسته است، همین کسی که کور است ﴿وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ اعمی﴾ همین کس میگوید ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾ این همه امواج آتش را دارد میبیند اما اولیا را نمیبیند بهشتی که بویش فاصله پانصد فرسخ آن هم فرسخ قیامت بویش میرسد به شامه اینها نمیرسد نه اینکه اینها کورند یعنی چشمشان بسته است اینها نسبت به جهنم هر چه که آدم را منزجر میکند اینها را میبینند، هر چه که آدم را مسرور میکند اینها را نمیبیند در دنیا چه طور بودم در دنیا مسجد و مراکز مذهب و اولیای الهی را نمیدیدند یعنی با آنها رابطه نداشتند اماکن فساد را خوب میدیدند تبهکارها را میدیدند در قیامت هم همین طور است همین کورها میگویند ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾ همین کور و کر این که ﴿صُمُّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ﴾ ﴿فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ﴾ در دنیا صدای حق را نمیشنوند در دنیا مناظر حق را نادیده میگیرند همینها در قیامت فقط جهنم را میبینند و زفیر وشهیق جهنم را هم میشنوند اینچنین نیست که واقعاً کور باشند یا هیچ جا را نبینند که وگرنه نمیگفتند: ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾ و ذات اقدس الهی هم در قیامت میفرماید ما آتش رانشان اینها میدهیم که میگوییم که ﴿أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلى﴾ فرمود این آتش نیست؟ ﴿أَ فَسِحْرٌ هذا﴾ ؟ میگویند بله، این دیگر آتش است خب از این طرف اولیای الهی کرند یعنی آن زفیر و شهیق جهنم را نمیشنوند ﴿لا یَسْمَعُونَ حَسیسَها وَ هُمْ فی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ﴾ آن صدای غّرِش بود وآن خروش جهنم را که ﴿تکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ﴾ مؤمنین اصلاً نمیشنوند ﴿لا یَسْمَعُونَ حَسیسَها﴾ همان طوری که این گوش در دنیا غیبت نمیشنید، تهمت نمیشنید، آهنگ حرام نمیشنید آن روز این حرفها را هم نمیشنود این طور نیست که مؤمنین کر باشند که هم مؤمنین سمیع و بصیراند هم کافران سمیع و بصیرند منتها کافر سمیع و بصیر جهنم و جهنمیهاست مومن سمیع و بصیر بهشت و بهشتیهاست وگرنه کور که در قیامت نیست خب.
پرسش...
پاسخ: بله؟ احجار فرقی نمیکند برای اینها منتها برای اینکه مشرکین را بیشتر برنجانند یک عذاب روحی براینها تحمیل کنند عابد و معبود «کلاهما» را «فی النار» میبرند وگرنه سنگ برای او فرق نمیکند الآن همه این سنگهای تنور هم «مسبحات لله»اند او وظیفه خود را انجام میدهد هر کاری که به سنگ بگویند برای او یکسان است، اینچنین نیست که حالا سنگی را اگر ببرند یک جایی او را رنگین کنند برای او لذیذ باشد و او را روی سنگ تنور ساخته باشند برای او دردناک باشند اینچنین نیست او آنجا هم اهل تسبیح است اینجا هم اهل تقدیس منتها رنجی است برای خود وثنی و صنمی یعنی بتپرست خب بنابراین در قیامت سخن از شهود است استدلال نیست برای اینکه وقتی از غیب به شهود رسید جا برای استدلال نیست این صحنه را ذات اقدس الهی ترسیم میکند یک بیانی را امینالاسلام(رضوان الله علیه) در مجمعالبیان دارد که خب بعضیها هم برابر همان تفسیر کردند مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان دارد به اینکه وقتی ذات اقدس الهی از مشرکین سؤال کرد بعد فرمود: ﴿ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ﴾ آنگاه سؤال کرد به اینکه آلهه شما کجاست آنها گفتند: ﴿وَ اللّهِ رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکینَ﴾ در آیه بعد دارد که ﴿انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ﴾ این ﴿انْظُرْ﴾ را مرحوم امینالاسلام اینچنین معنی کرده که خداوند این قصه را در دنیا برای پیغمبر بیان کرد اولاً بعد فرمود که مشرکین در قیامت شرک میورزند کذب دارند و دروغ میگویند ثانیاً بعد به پیغمبر فرمود نگاه کن به اخبار من که من از افترای اینها دارم خبر میدهم و این ﴿انْظُرْ﴾ یعنی «اعقل و افهم» برای اینکه اسرار قیامت که دیدنی نیست خیلی فاصله است معنای آیه با آنچه که مرحوم امینالاسلام گفته آیه ترسیم صحنه قیامت است یعنی در صحنه قیامت ما اینها را حاضر میکنیم وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که شهید همه اینها است و شاهد همه اینهاست حاضر است و ﴿وَ جِئْنا بِکَ عَلى شَهیدًا﴾ در محضر این شاهد ما این مجرمین را حاضر میکنیم میگوییم آنچه را که شما میپرستیدید چه شد آنها میگویند ﴿وَ اللّهِ رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکینَ﴾ آنگاه خدا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: ﴿انْظُرْ﴾ نگاه کن چه طور اینها دارند دروغ میگویند تو عالمی به اینها که دروغ میگویند تو شاهد صحنه بودی تو میدانستی میدیدی آنها مشرکاند الآن اینها دارند دروغ میگویند اینها ترسیم صحنه قیامت است این ﴿انْظُرْ﴾ هم به معنیخودش است یعنی«اشهد» نه اینکه ﴿انْظُرْ﴾ یعنی« اعقل وافهم» بفهم که من دارم خبر میدهم از افترای اینها «یوم القیامه» این طور نیست کل این جریانها برای صحنه قیامت است حالا که ﴿وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ﴾ این ﴿یَوْمَ﴾ منصوب است و مفعول فیه است فاعلش و ناصبش همه اینهاست ﴿وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ﴾ « ثم نقول» ثم کذا «ثم» به تو میگویم ﴿انْظُرْ﴾ یعنی در آن روز این صحنهها اتفاق میافتد نه اینکه الآن تو پیغمبر بفهم که من دارم گزارش میدهم از احوال آینده برای اینکه دارد ﴿انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ﴾ نه «کیف یکذبون علی انفسهم» آیهٴ مبارکه این است ﴿وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ بتهای شما کجایند، در دنیا چنین حرفی معقول نیست برای اینکه آنها بتها را نشان میدهند میگویند این بت است در دنیا باید سؤال کرد به چه دلیل اینها بتاند، درآخرت اگر چیزی بت باشد و شریک خدا باشد باید ظهور داشته باشد در حالی که میبینیم اصلاً چیزی ظهور ندارد تمام سمتهای این سنگ و چوب مشخص میشود اینها چه کارهاند سنگ سنگ است و چوب چوب نظیر کاری که موسای کلیم(سلام الله علیه) کرد به تعبیر بعضی اهل تحقیق و معرفت که وقتی عصا را انداخت آن صحنه ساحران صحنه چوب و عصا شد یعنی قبل از اینکه موسای کلیم(سلام الله علیه) عصا را به دستور خدا بیاندازد سحره فرعون ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظیمٍ﴾ این میدان شد میدان مار آنها ﴿حِبَالُهُمْ وَعِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَى﴾ از حبلها و چوبها مارهای فراوانی را در چشم تماشاگران نشان دادند تماشاچیان که اطراف میدان مناظره و مسابقه صف بسته بودند دیدند در این میدان مارهای فراوانی جنب و جوش دارند وقتی موسای کلیم(سلام الله علیه) به اذن خدا این عصا را انداخت عصا سحر را بلعید نه چوب و عصاها را فرمود تو القاء بکن ﴿تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ وَ لا یُفْلِحُ السّاحِرُ حَیْثُ أَتى﴾ «تلقفوا» این عصای تو﴿ما صَنَعُوا﴾ را ﴿ما صَنَعُوا﴾ سحر بود ﴿ما صَنَعُوا﴾ که چوب نبود ﴿ما صَنَعُوا﴾ که طناب نبود این طناب و چوب را اینها به صورت سحر درآوردند این عصای تو سحر را باطل میکند نه چوبها را میخورد نه طنابها را میخورد آنگاه وقتی این عصا القا شد تماشاچیان دیدند که یک مار قوی است در میدان دارد حرکت میکند یک مقدار چوب و طناب هم افتاده آنجا همه آن مارهای ظاهری و همه آن افعیهای ظاهری یا اژدهای ظاهری به صورت یک سلسله چوبها و عصاها درآمدند فهمیدند دیگر سحر باطل شد نه چوب الآن آنچه که پیش بتپرستها محترم است ربوبیّت دروغین این بتهاست که این بتها را به صورت رب میبینند البته این چوبها و این سنگها را به صورت آن ارباب تراشیدند اول تمثیل بود بعد تجسیم بود بعد کم کم خود اینها پیش عوامها قداستی پیدا کردند یا ستارهها را یا ملائکه را یا بزرگان از بشر را مؤثر میدانستند بعد برای اینکه آنها را از نزدیک مثلاً احساس کنند ادراک کنند شبیه آنها را پیکرههایی مجسمههایی شباهت آنها ساختند و این مجسمهها را تکریم میکردند وگرنه نمیگفتند خود این چوبها در عالم اثر دارد بعد کم کم پیش عوامها خود این چوبها قداستی پیدا کرد که قرآن در این زمینه به این عوامهایشان فرمود: ﴿أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها﴾ آیا اینها دست دارند اینها پا دارند با هر کسی به اندازه فکر او قرآن احتجاج میکند.
پرسش...
پاسخ: آن یک روایت تامی نیست بر فرض هم باشد بر فرض هم باشد معنایش این نیست که جریان حضرت موسی اینچنین بود به هر تقدیر آنچه که در قیامت ظاهر میشود این است که سمتی که برای این چوبها یا برای این طنابها یا برای این سنگها بود آن سمت رخت بر میبندد همان طوری که برای افراد عادی ثابت است که این چوب مطبخ اینها بیاثر است و این سنگ لای دیوار اینها بیاثر است اینها رب نیستند برای مشرکین هم روشن میشود که همان چوبها و همان سنگهایی که تراشیدند اینها هم مثل همین چوب آشپزخانه اینها و همین سنگ لای دیوار اینها است ربوبیت اینها آب میشود خلاصه سراب در میآید.
پرسش...
پاسخ: چرا اصل صحنه، آن صحنه است.
پرسش...
پاسخ: این صحنه را که برای کل جریان را میبیند، اگر میبیند که ﴿انْظُرْ﴾ معنای خاص خودش را دارد نه ﴿انْظُرْ﴾ یعنی« اعقل»
پرسش...
پاسخ: آخرتام نیست ایشان خیال کرده ﴿انْظُرْ﴾ را خدا در دنیا به او میگوید و حال اینکه این ترسیم صحنه قیامت است یعنی در صحنه قیامت ذات اقدس الهی مشرکین را حاضر میکند فرمود: ﴿وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمیعًا﴾ اینها را که به محکمه دعوت میکند با پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که فرمود: ﴿وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهیدًا﴾ شاهد را هم در محکمه دعوت میکند آنگاه با حضور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنها را به محاکمه دعوت میکند چون شاهد باید حضور داشته باشد درحضور شاهد از متهم سؤال میکند به اینکه این بتهایی که شما میپرستیدید به ربوبیّت آنها معتقد بودید کو؟ آنها میبینند گم شد، گم شد، نه اینکه در جایی هست و اینها نمیبینند بتیّت آنها گم شد وگرنه در مشرق عالم باشد یا مغرب عالم باشد اینها میبینند ﴿فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ﴾ مثل یخی که آب بشود دیگر آبی نیست اگر کسی به دیگری بگوید این یخ را تو آفتاب تموز نگذار آب میشود او اگر حرف را گوش ندهد چند ساعت این یخ را در آب بگذارد بعد یخ آب بشود میگوید یخ کو؟ قبلاً باید استدلال بکند بگوید این در برابر حرارت قدرت مقاومت ندارد این که سنگ و چوب نیست بماند این باید دلیل اقامه کند طبق فلان دلیل یخ در برابر آفتاب نمیماند اما وقتی یخ آب شد دیگر دلیل نمیخواهد میگویند کو؟ در قیامت دلیل نمیخواهد برای بطلان شرک چون هرچه هست روشن میشود میگویند کو؟ نه اینکه به چه دلیل شرک باطل است به چه دلیل توحید حق است توحید که خودش را نشان داد شرک جایی ندارد نه اینکه هست و پنهان است چون اگر باشد فرمود کل این محدوده که برچیده میشود هر تلِ ماهوری تپهها و سنگریزهها و انباشتهها و کوهها همه اینها کوبیده میشود« قاع صفصف» میشود ﴿وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبّی نَسْفًا ٭ وَ یَذَرُها قاعًا صَفْصَفًا ٭ لا تَرى فیها عِوَجًا وَ لا أَمْتًا﴾ «قاع» وقتی کلمه «صَفْصَف» مؤکد او شد یعنی بیابان باز مستوی «قیع» « قاع» هم که بیابان را میگویند «صَفْصَف» همان «قاعی» را میگویند که هیچ برجستگی ندارد یک سانتی، دوسانتی تپهای، تلی پاگیری هیچ ندارد چنین « قاعی» را میگویند «قاع صَفْصَف» خب پس چیزی نیست که انسان خودش را پشت کوهی دامنهٴ کوهی پنهان کند چشم بیننده هم تا بخواهد تیز است حدّت دارد ﴿فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ﴾ وقتی چشم حدید و تیزبین باشد صحنه هم صاف باشد پس هر چه هست دیده میشود لذا شرمنده در قیامت نمیتواند خود را کنار کوهی دامنهٴ کوهی دامنهٴتپهای پشت دیواری پنهان کند علن است خب اگر صحنه صحنهٴ شهود است در صحنهٴ شهود اگر احتجاج این است که اگر هست کو؟ نه به چه دلیل هست آن به چه دلیل است برای دنیاست آن وقت کل این صحنه را ذات اقدس الهی در قیامت ترسیم میکند در حضور شاهد یعنی پیغمبر(صلی الله علیه واله وسلم) مشرکان را احضار میکند و از مشرکان سؤال میکند آلههٴ شما کو؟ آنها میگفتند ما آلههای نداشتیم آنگاه به پیغمبر(صلی الله علیه و اله وسلم) میفرماید ببین چهگونه دروغ میگویند اینها آلهه داشتند تو به اینها میگفتی ﴿بَلَغَ أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْرَى﴾ آنها به تو میگفتند که ما همهٴ آلهه را رد کنیم برای یک آلهه ﴿... إِنَّ هذَا لَشَیْءٌ یُرَادُ ٭ مَا سَمِعْنَا بِهذَا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هذَا إِلَّا اخْتِلاَقٌ﴾ ببین چهگونه بر خودشان دروغ گفتند کذبشان ... ثقل اکبر مشخص بشود اولاً اما البته هنوز حجت نیست خطوط کلی قرآن باید مشخص بشود بعد روایت را عرضه کنیم بر قرآن وقتی مخالف و مباین قرآن نبود میشود حجت وقتی حجت شد حدود قرآن را یعنی تقیید اطلاق یا تخصیص عموم آن قرینه بودن و مانند آن را روایات برعهده دارد حالا یک روایتی تفسیر نورالثقلین هست که مبسوط آن در تفسیر برهان هست آن روایتی که از نورالثقلین آمده آن روایت این معنا را نمیفهماند که از آن معنا استفاده شده چون گاهی گفته میشود به اینکه در روایت آمده که صحنه قیامت یعنی آنچه از روایت بر میآید این است که صحنه قیامت یک طور نیست یک موطن نیست در بعضی مواطن یعنی مواطن اولی مشرکین انکار میکنند شرکشان را بعد در مواطن بعدی اقرار میکنند مثل دنیا که در دنیا اول یک متهم انکار میکند وقتی مدارک جرم کاملاً زنده شد و انباشته شد و او دید دیگر نمیتواند انکار بکند اقرار میکند در قیامت هم اول این مشرکین انکار میکنند میگویند ما مشرک نبودیم وقتی پرونده شرکشان شواهد مشرک بودنشان به نصاب رسیده است آن وقت اقرار میکنند این که در آیه محلّ بحث آمده است مشرکین میگویند ﴿ما کُنّا مُشْرِکینَ﴾ این برای اوایل و بعضی از مواقف قیامت است وگرنه در مواقف دیگر اینها اقرار دارند این جواب آن اشکالی که قبلاً طرح شد که قیامت که نشئه شهود است چگونه اینها میگویند ما مشرک نبودیم چنین جواب میدهند که در قیامت گرچه نشئه شهود است ولی اوائل اینها انکار میکنند اواخر اقرار میکنند این توجیه را از یک روایتی که تفسیر نورالثقلین از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل کرده است استفاده میکنند در حالی که آن روایت معنایش این نیست اصل روایت را بخوانید مبسوط این روایت در تفسیر شریف برهان هست اما مختصری از این در تفسیر نورالثقلین است تفسیر نورالثقلین جلد اول صفحه 708 این است فی کتاب توحید عن امیرالمؤمنین(علیه السّلام) فی حدیث طویل حدیث مبسوط است کسی آمده خدمت حضرت امیر(سلام الله علیه) عرض کرد که قرآن دارای موارد اختلافی است ـ معاذ الله ـ و اگر کلام خدا بود که اختلاف نداشت چندین جای قرآن است که با یکدیگر ناهماهنگ است یکی هم جریان همین قیامت را ذکر میکند آنگاه حضرت پاسخ داد که چون اگر آیات درباره قیامت مختلف است چون مواقف و مواطن قیامت مختلف است «یذکر فیه احوال اهل المحشر و فیه یقول(علیه السّلام)» اینچنین «ثم یجتمعون فی مواطن اخر» یعنی اهل محشر را در مواطن دیگر جمع میکنند «فیستنطقون فیه» در آن موطن اینها را استنطاق میکنند به حرف میآورند وقتی که مشرکین در آن موطن استنطاق حضور پیدا کردند میگویند ﴿وَ اللّهِ رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکینَ﴾ ما مشرک نبودیم آنگاه «فیختم الله تبارک و تعالی علی افوائهم» خداوند دهان اینها را میبندد مهر میکند که ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ﴾ آنگاه «فیختم الله تبارک و تعالی علی افوائهم و یستنطق الایدی و الارجل و الجلود، فتشهد بکل معصیة کانت منهم» آنگاه دستها و پاها و پوستها و جوارح دیگر هر معصیتی را که انجام دادند شهادت میدهند «ثم یرفع عن السنتهم الختم فیقولون لجلودهم ﴿لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾ » روی این بیان سه موطن در اینجا ذکر شد در یک موقف و در یک موطن از مشرکین سؤال میکنند شرکتان چه شد آنها هم میگویند ﴿وَ اللّهِ رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکینَ﴾ درموطن دیگر دهان اینها را میبندند از اعضا و جوارح سخن میخواهند آنها را استنطاق میکنند اعضاء و جوارح هر کدام شهادت میدهند معصیتی را که کردند یعنی ثابت میکنند که این شخص مشرک بود و مانند آن در موطن بعدی و موقف بعدی و مرحله بعدی این مُهر را ازدهان اینها برمیدارند این دهانشان بسته بود حالا باز میشود میتوانند حرف بزنند وقتی که توانستند حرف بزنند به اعضاء و جوارحشان اعتراض بکنند که چرا علیه ما شهادت دادید خب پس آنجا که مشرکین میگویند: ﴿رَبِّنا ما کُنّا﴾ برای بعضی از مواقف است آنجا که اقرار میکنند برای موطن دیگر است خب میبینید نه روایت این را میگوید و نه جواب اشکال این است روایت میگوید اینها دروغ میگویند چه اول چه آخر آنچه که روایت میگوید این است که مشرکین یک آدم دروغگو و اعتراضگری است چه اول چه آخر اول که دروغ میگویند وقتی دهان اینها را بستند آن اعضا و جوارح راست میگویند نه مشرکین اصل اشکال این است که صحنه قیامت که صحنه شهود است دروغ راه ندارد آنوقت کسی جواب بدهد بگوید به اینکه در اوایل قیامت دروغ میگویند ولی وقتی خوب روشن شد راست میگویند در حالی که این روایت او را نمیفهماند این روایت میگوید اول دروغ میگویند آخر هم اعتراض میکنند اول دروغ میگویند میگویند ﴿ما کُنّا مُشْرِکینَ﴾ وقتی دهان اینها را بستند اعضا و جوارح راست میگویند نه خود انسان بعد در مرحله سوم وقتی دهان اینها را باز کردند به اعضاء و جوارح اعتراض میکنند که چرا تو همچنین شهادتی دادی معلوم میشود که روایت نمیخواهد بگوید که در یک موطنی راست میگویند در یک موطنی دروغ میگویند روایت میخواهد بگوید که اول دروغ میگویند بعد دهان اینها را میبندند از شهود طلب میکنند بعد دهان اینها را که باز کردند اینها به شهود اعتراض میکنند پس اینها اینچنیناند آنگاه سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» که دارد ﴿فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَما یَحْلِفُونَ لَکُمْ﴾ آن یک شاهد خوبی است که در قیامت اینها هم باز دست از خلاف و دروغ بر نمیدارند سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» آیهاش این بود.
پرسش...
پاسخ: آنجا هم «انشاء الله» به آنجا رسیدیم روشن میشود که دهان غیر از زبان است حالا مرحوم امینالاسلام و دیگران به این زحمت افتادند که چگونه جمع بکنند بین مهر شدن دهان و شهادت زبان چون دارد نفرمود: «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى السنتهم» ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ﴾ حالا به این فکر افتادند یعنی زبان را از فضای کام بیرون میآورند بعد دهان را مهر میکنند زبان در بیرون فضای کام حرکت میکند حرف میزند آن یکی از توجیهات ایشان است یا نه اگر به صورت حیوان در آمدند در عین حال که دهان بستهاند زبانشان شهادت میدهد یک کلب با اینکه دهانش بسته است حرف نمیزند اما زبانش شهادت میدهد که درنده است اگر کسی به صورت مار و عقرب در آمده است در عین حال که حرف نمیزند اما زبان او و نیش او شهادت میدهد که زننده و خزنده است یا آن هم به موطن دیگر برمیگردد تعدد موقف یکی از محتملات است سخن گفتن لسان در خارج «فم» یکی از احتمالات است شهادت عملی در قبال شهادت قولی یکی از احتمالات است که آن به خواست خدا در جمع بین ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ﴾ با ﴿یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾ باید بازگو بشود غرض آن است در آیهٴ هجده سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» این است که فرمود: ﴿یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللّهُ جَمیعًا فَیَحْلِفُونَ لَهُ﴾ برای خدا دارند سوگند یاد میکنند ﴿کَما یَحْلِفُونَ لَکُمْ﴾ خب این عادت کرده به دروغ در همین آیات محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «انعام» یعنی دو، سه آیه دیگر که به خواست خدا خواهیم رسید در همین آیات محل بحث میفرماید آیهٴ 27 به بعد فرمود: ﴿وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ فرمود وقتی که آتش قیامت را دیدند و اینها را آوردیم لبه آتش و با متن آتش تماس گرفتند میگویند ای کاش ما برمیگشتیم و به دنیا برمیگشتیم و تدارک میکردیم و آدم صالحی بودیم ﴿یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ در آیهٴ 28 همین سورهٴ « انعام» فرمود: ﴿بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُون﴾ فرمود در جهنم هم دروغ میگویند اگر ما اینها را به فرض محال که این ﴿لَوْ﴾ برای امتناع است در اینجا چون دنیایی نیست تا اینها برگردند که بساط دنیا برچیده شد اگر ﴿وَ اْلأَرْضُ جَمیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیّاتٌ بِیَمینِهِ﴾ کل نظام دنیا برچیده شد دیگر دنیایی نیست تا اینها بیایند که رجوعشان به این دنیا میشود محال فرمود بر فرض محال اگر اینها از جهنم برگردند بیایند دنیا دوباره همان آدمهای فاسد و مفسد خواهند بود اینجا الآن دارند دروغ میگویند کسی که کذب برای او بالاتر از ملکه شده فصل مقوم عمری به شرک خدمت کرده است این به جایی رسید که ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ در جهنم هم دروغ میگویند این «تمنی باطل» در آنجا هم هست ﴿بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ﴾ حالا پس معلوم میشود اینکه گفتند: ﴿وَ اللّهِ رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکینَ﴾ با اینکه در مشهد توحیدند دارند دروغ میگویند اما اینکه چطور اعضا و جوارح راست میگویند برای اینکه زبان را خود انسان به نطق در میآورد طبق جریان عادی اعضا و جوارح حرکتش در اختیار انسان است نه ادراکش یعنی ما آن قدرت را نداریم که اعضا و جوارح را به حرف در بیاوریم این اعضا و جوارح که امانت الهیاند در نزد ما اینها فقط تحریک کردن اینها مقدور ماست نه انطاق اینها پس اینها از نظر انطاق در قلمرو قدرت ما نبودند و نیستند زبان را ذات اقدس الهی در اختیار ما قرار داد برابر با اراده ما حرف میزنیم آدم دروغگو در خواب هم که حرف میزند دروغ میگوید آدم بد دهان در خواب هم که بخواهد سخن بگوید فحش میگوید یک آدم لغوگو در خواب هم لغو میگوید یک آدم وارسته در خواب هم نصیحت میکند هر کسی در خواب حرف میزند برابر ملکات بیداریش حرف میزند در حالت احتضار هم همین طور است در برزخ هم همینطور است در قیامت هم همین طور است زبان در اختیار ماست در اختیار ملکات علمی و عملی ماست هر طور بخواهیم حرف میزنیم اما اعضا و جوارح تحریکشان دراختیار ماست نه ادراکشان و کارهای علمیشان لذا ذات اقدس الهی وقتی این اعضا و جوارح را بخواهد به حرف در بیاورد ولو عضو یک انسان کاذب است ولی چون به انطاق الهی دارد حرف میزند راست میگوید جمع بین اینکه چگونه آدم دروغگو دستش راست میگوید همین است آدم دروغگو زبانش دروغ میگوید چون در اختیار خود اوست اما اعضاء و جوارح دیگر که در اختیار او نیست حرکت اعضا و جوارح در اختیار اوست در گفتار قوه محرکه اوست اما ادراک و فهمیدن و فهماندن که در اختیار او نیست مِثل خانهای که انسان در او زندگی میکند اتاقی که در او به سر میبرد تحریک و تحرک این سنگ و گل در اختیار آدم است اما کارهای علمی که در اختیار آدم نیست لذا در قیامت این زمین یا شهادت میدهد یا شکایت میکند یا شفاعت میکند این که در اختیار ما نیست که ما به زمین بگوییم چرا علیه ما شهادت دادی خب مگر اتاقی که انسان در او معصیت کرده شهادت نمیدهد زمینی که انسان در او خلاف کرده و معصیت کرده آن زمین شهادت نمیدهد؟ آن زمین کارهای تحریکیاش در اختیار ماست کارهای ادراکیاش در اختیار کسی است که ﴿أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾ .
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
- در نشئه حجاب انسان با تفکر عقلی احتجاج میکند
- در نشئه کشف و رفع حجاب با شهود و معاینه سخن میگوید
-در نشئه شهود جای استدلال نیست چون همه چیز مشهود است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ﴿22﴾ ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلاّ أَنْ قالُوا وَ اللّهِ رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکینَ ﴿23﴾ انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُون ﴿24﴾ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْرًا وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها حَتّى إِذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاّ أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ ﴿25﴾ وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ ﴿26﴾
یکی از تفاوتهای مهم بین دنیا وآخرت همان فرقی که بین نشئه حجاب و نشئه کشف حجاب و رفع حجاب است در نشئه حجاب انسان با تفکر عقلی احتجاج میکند با تفکر عقلی حرف میزند در نشئه کشف و رفع حجاب با شهود و معاینه سخن میگوید فرق بین غیب و شهادت این است انسان که در نشئه غیب زندگی میکند اگر بخواهد از ماورای غیب سخن به میان بیاورد یا تحقیق است یا تقلیل یا روی استدلالهای عقلی حرف میزند یا کسی که اهل تفکر عقلی نیست حرف یک محقق را تقلیداً میپذیرد ولی در نشئه شهود جای استدلال نیست چون همه چیز مشهود است قرآن کریم سخن ذات اقدس الهی را با مشرکین در نشئه غیب و شهادت چنین ترسیم میکند میفرماید در دنیا که نسبت به معارف عالم غیب است یعنی حقایق از دنیا غائب است و محجوب است خدا برای اثبات توحید و نفی شرک برهان اقامه میکند و از آنها برهان طلب میکند برهان خود را به این صورت ذکر میکند ﴿لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا﴾ که بازگشت قیاس استثنایی به این سبک است که چون «لکن التالی فالمقدم باطل» و از مشرکین برهان طلب میکند به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید به آنها بگویید ﴿هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ ولی وقتی قیامت فرا رسید صحنه سؤال و جواب به استدلال عقلی نیست خدا از آنها برهان طلب نمیکند میگوید این آلهه و ارباب شما کو؟ کجایند نمیگوید به چه دلیل شما مشرکاید به چه دلیل برای خدا شریک قائلاید تا یکی بگوید ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾ یا دیگری بگوید ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللّهِ زُلْفى﴾ در نشئه شهادت میگویند کو؟ کجاست؟ در نشئه غیب است میگویند به چه دلیل؟ شما اگر خواستید بحث فقهی اصولی تفسیری کلامی فلسفی بکنید میگویید چرا آن میگوید چون اما اگر شما درباره این لوازم تحریر دستتان خواستید حرف بزنید با هماتاقیتان خواستید بگویید این کتاب کجاست؟ این دفتر کجاست؟ این خودکار کجاست؟ دلیل اقامه نمیکنید میگویید کو؟ کجا؟ چون همه مشهود است اگرخواستید درباره مطلب علمی بحث بکنید این مطلب فقهی را که مرحوم شیخ(رضوان الله علیه) در مکاسب یا در رسائل فرموده بخواهید بحث کنید میگویید چرا؟ آن میگوید چون استدلال عقلی است ولی اگر درباره خود کتاب خواستید حرف بزنید میگویید این کتاب کجاست؟ کو؟ چون مشهود شماست در قیامت سخن در این نیست که خدا برهان اقامه کند که خدا حق است و شرک باطل توحید حق است و شرک باطل چون ﴿یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللّهُ دینَهُمُ الْحَقَّ وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبینُ﴾ در مشهد شهود جا برای فکر و برهان نیست به همین معیار لازم نیست برهان اقامه بشود که شرک باطل است چون ﴿وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ﴾ شرک گم میشود نه آن چوب گم بشود آن چوب سوخته میشود آن سنگ سوخته میشود ﴿إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ عابد و معبود کلاهما فی النارند یعنی آن احجار وثنی و صنمی او هم سوخته میشود خود صنمی و وثنی هم سوخته میشود احجار صنم و وثن هم سوخته میشود بت پرست هم سوخته میشود ﴿إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ اینها حصبهای جهنماند خب پس این بت گم نشد یعنی این سنگ گم نشد این چوب گم نشد، بت بودن او گم شد ربّ بودن او گم شد مِثل سراب خب وقتی انسان در یک مشهدی قرار گرفت که همه چیز عیان است نمیگوید چرا؟ میگوید کو؟ لذا خدا در قیامت مشرکین را که احضار میکند میفرماید بتهای شما کجایند کو نمیگوید به چه دلیل بتپرستی حق است خیلی فرق است بین سخن دنیا و آخرت در دنیا چون همه در حجابیم اینها معقولات است باید برهان اقامه بشود توحید حق است شرک باطل است اینها که محسوس نیست مشهود نیست آنکه اهل کشف و شهود است ﴿طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَابٍ﴾ او از این احتجاجات رهیده است او میگوید «ما کنت اعبد رباً لم اَرَه» این در بین اوحدی اولیا یک چنین کسی پیدا میشود فضلاً از اوساط ناس خب آنکه میگوید «لم اعبد رباً لم اَرَه» یا «ما کنت اعبد رباً لم اَرَه» بعد میگوید «لاَ تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِیَانِ، وَ لکِنْ تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمانِ» این برهان اقامه نمیکند کسی در آن مشهد رسیده است حق را با چشم جان میبیند، بطلان شرک برای او محسوس است ولی کسی به آن حد نرسیده است با تفکر کلامی و حکمت زندگی میکند او برای حقانیت توحید برهان اقامه میکند برای بطلان شرک دلیل اقامه میکند در دنیا ذات اقدس الهی برای حقانیت توحید برهان اقامه میکند برای بطلان شرک برهان اقامه میکند بعد از مشرکین دلیل طلب میکند ﴿هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ این برای نشئه دنیا که همه این حرفها جزء معقولات است ولی وقتی به قیامت رسیدیم ﴿فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ﴾ همه این پردهها کنار رفت ﴿َیوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ﴾ شد این حجاب و غیب به شهادت تبدیل میشود در نشئه شهود جا برای استدلال نیست فقط جا برای آن است که کجاست؟ کو؟ خدا در قیامت از مشرکین که حساب طلب میکند آنها را به محاسبه دعوت میکند میگوید اربابتان کو نه به این دلیل شما خلاف میرفتید باید الآن جهنم بروید از آنها سؤال میکنند به اینکه امروز که هرچه هست مشهود است چیزی نیست که موجود باشد و مشهود نباشد اگر بتهای شما بودند کو؟ میبینند ﴿ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ﴾ یک مشت چوبها افتادند آنجا یک مشت سنگها افتادند آنجا یک سلسله فرشتگانند که فرشته بودنشان روشن است یک سلسله بزرگانند مثل عیسای مسیح(سلام الله علیه) و مانند آن که قداست آنها هم روشن است نه عیسای مسیح و امثال عیسای مسیح رباند نه فرشتگان رباند نه آن سنگ و چوب رباند هیچکدام رب نیستند ﴿و ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ﴾ خب میبینید نحوه استدلال و سؤال و جواب خیلی فرق میکند در قرآن میفرماید دلیل عقلی ما روشن است دلیل عقلی شما چیست؟ در قیامت میفرماید: ﴿یُوَفِّیهِمُ اللّهُ دینَهُمُ الْحَقَّ﴾ تا ببینند ﴿أَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبینُ﴾ میبینند بعد به مشرکین میفرماید که بتهای شما کجایند؟ میبینند گم شده است آن روز سخن شهود است نه سخن عقل و فکر بالاتر از عقل و فکر است آنها گم میکنند این یک مطلب.
پرسش...
پاسخ: بله این تبیین همین این منسی بودن است اینها میگویند به اینکه ما چرا کوریم، خدا میفرماید شما کور بودید الآن کوریتان روشن شد ما که شما را کور نکردیم که، چیزی که برای آنها مجهول بود الآن تبیین میکند فرمود: ﴿وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى﴾ اینها میبینند به اینکه همه اعضا و جوارح را دارند اعضا و جوارحشان با اینها است ولی کورند تعجب میکنند که کورند چطوری کورند یک کوری که شعله را میبیند اما ﴿جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ را نمیبیند کفار و مشرکین را میبیند اما اولیا را نمیبیند این اینطور کور است نه اینکه چشمش بسته است، همین کسی که کور است ﴿وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ اعمی﴾ همین کس میگوید ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾ این همه امواج آتش را دارد میبیند اما اولیا را نمیبیند بهشتی که بویش فاصله پانصد فرسخ آن هم فرسخ قیامت بویش میرسد به شامه اینها نمیرسد نه اینکه اینها کورند یعنی چشمشان بسته است اینها نسبت به جهنم هر چه که آدم را منزجر میکند اینها را میبینند، هر چه که آدم را مسرور میکند اینها را نمیبیند در دنیا چه طور بودم در دنیا مسجد و مراکز مذهب و اولیای الهی را نمیدیدند یعنی با آنها رابطه نداشتند اماکن فساد را خوب میدیدند تبهکارها را میدیدند در قیامت هم همین طور است همین کورها میگویند ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾ همین کور و کر این که ﴿صُمُّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ﴾ ﴿فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ﴾ در دنیا صدای حق را نمیشنوند در دنیا مناظر حق را نادیده میگیرند همینها در قیامت فقط جهنم را میبینند و زفیر وشهیق جهنم را هم میشنوند اینچنین نیست که واقعاً کور باشند یا هیچ جا را نبینند که وگرنه نمیگفتند: ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾ و ذات اقدس الهی هم در قیامت میفرماید ما آتش رانشان اینها میدهیم که میگوییم که ﴿أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلى﴾ فرمود این آتش نیست؟ ﴿أَ فَسِحْرٌ هذا﴾ ؟ میگویند بله، این دیگر آتش است خب از این طرف اولیای الهی کرند یعنی آن زفیر و شهیق جهنم را نمیشنوند ﴿لا یَسْمَعُونَ حَسیسَها وَ هُمْ فی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ﴾ آن صدای غّرِش بود وآن خروش جهنم را که ﴿تکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ﴾ مؤمنین اصلاً نمیشنوند ﴿لا یَسْمَعُونَ حَسیسَها﴾ همان طوری که این گوش در دنیا غیبت نمیشنید، تهمت نمیشنید، آهنگ حرام نمیشنید آن روز این حرفها را هم نمیشنود این طور نیست که مؤمنین کر باشند که هم مؤمنین سمیع و بصیراند هم کافران سمیع و بصیرند منتها کافر سمیع و بصیر جهنم و جهنمیهاست مومن سمیع و بصیر بهشت و بهشتیهاست وگرنه کور که در قیامت نیست خب.
پرسش...
پاسخ: بله؟ احجار فرقی نمیکند برای اینها منتها برای اینکه مشرکین را بیشتر برنجانند یک عذاب روحی براینها تحمیل کنند عابد و معبود «کلاهما» را «فی النار» میبرند وگرنه سنگ برای او فرق نمیکند الآن همه این سنگهای تنور هم «مسبحات لله»اند او وظیفه خود را انجام میدهد هر کاری که به سنگ بگویند برای او یکسان است، اینچنین نیست که حالا سنگی را اگر ببرند یک جایی او را رنگین کنند برای او لذیذ باشد و او را روی سنگ تنور ساخته باشند برای او دردناک باشند اینچنین نیست او آنجا هم اهل تسبیح است اینجا هم اهل تقدیس منتها رنجی است برای خود وثنی و صنمی یعنی بتپرست خب بنابراین در قیامت سخن از شهود است استدلال نیست برای اینکه وقتی از غیب به شهود رسید جا برای استدلال نیست این صحنه را ذات اقدس الهی ترسیم میکند یک بیانی را امینالاسلام(رضوان الله علیه) در مجمعالبیان دارد که خب بعضیها هم برابر همان تفسیر کردند مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان دارد به اینکه وقتی ذات اقدس الهی از مشرکین سؤال کرد بعد فرمود: ﴿ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ﴾ آنگاه سؤال کرد به اینکه آلهه شما کجاست آنها گفتند: ﴿وَ اللّهِ رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکینَ﴾ در آیه بعد دارد که ﴿انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ﴾ این ﴿انْظُرْ﴾ را مرحوم امینالاسلام اینچنین معنی کرده که خداوند این قصه را در دنیا برای پیغمبر بیان کرد اولاً بعد فرمود که مشرکین در قیامت شرک میورزند کذب دارند و دروغ میگویند ثانیاً بعد به پیغمبر فرمود نگاه کن به اخبار من که من از افترای اینها دارم خبر میدهم و این ﴿انْظُرْ﴾ یعنی «اعقل و افهم» برای اینکه اسرار قیامت که دیدنی نیست خیلی فاصله است معنای آیه با آنچه که مرحوم امینالاسلام گفته آیه ترسیم صحنه قیامت است یعنی در صحنه قیامت ما اینها را حاضر میکنیم وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که شهید همه اینها است و شاهد همه اینهاست حاضر است و ﴿وَ جِئْنا بِکَ عَلى شَهیدًا﴾ در محضر این شاهد ما این مجرمین را حاضر میکنیم میگوییم آنچه را که شما میپرستیدید چه شد آنها میگویند ﴿وَ اللّهِ رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکینَ﴾ آنگاه خدا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: ﴿انْظُرْ﴾ نگاه کن چه طور اینها دارند دروغ میگویند تو عالمی به اینها که دروغ میگویند تو شاهد صحنه بودی تو میدانستی میدیدی آنها مشرکاند الآن اینها دارند دروغ میگویند اینها ترسیم صحنه قیامت است این ﴿انْظُرْ﴾ هم به معنیخودش است یعنی«اشهد» نه اینکه ﴿انْظُرْ﴾ یعنی« اعقل وافهم» بفهم که من دارم خبر میدهم از افترای اینها «یوم القیامه» این طور نیست کل این جریانها برای صحنه قیامت است حالا که ﴿وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ﴾ این ﴿یَوْمَ﴾ منصوب است و مفعول فیه است فاعلش و ناصبش همه اینهاست ﴿وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ﴾ « ثم نقول» ثم کذا «ثم» به تو میگویم ﴿انْظُرْ﴾ یعنی در آن روز این صحنهها اتفاق میافتد نه اینکه الآن تو پیغمبر بفهم که من دارم گزارش میدهم از احوال آینده برای اینکه دارد ﴿انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ﴾ نه «کیف یکذبون علی انفسهم» آیهٴ مبارکه این است ﴿وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ بتهای شما کجایند، در دنیا چنین حرفی معقول نیست برای اینکه آنها بتها را نشان میدهند میگویند این بت است در دنیا باید سؤال کرد به چه دلیل اینها بتاند، درآخرت اگر چیزی بت باشد و شریک خدا باشد باید ظهور داشته باشد در حالی که میبینیم اصلاً چیزی ظهور ندارد تمام سمتهای این سنگ و چوب مشخص میشود اینها چه کارهاند سنگ سنگ است و چوب چوب نظیر کاری که موسای کلیم(سلام الله علیه) کرد به تعبیر بعضی اهل تحقیق و معرفت که وقتی عصا را انداخت آن صحنه ساحران صحنه چوب و عصا شد یعنی قبل از اینکه موسای کلیم(سلام الله علیه) عصا را به دستور خدا بیاندازد سحره فرعون ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظیمٍ﴾ این میدان شد میدان مار آنها ﴿حِبَالُهُمْ وَعِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَى﴾ از حبلها و چوبها مارهای فراوانی را در چشم تماشاگران نشان دادند تماشاچیان که اطراف میدان مناظره و مسابقه صف بسته بودند دیدند در این میدان مارهای فراوانی جنب و جوش دارند وقتی موسای کلیم(سلام الله علیه) به اذن خدا این عصا را انداخت عصا سحر را بلعید نه چوب و عصاها را فرمود تو القاء بکن ﴿تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ وَ لا یُفْلِحُ السّاحِرُ حَیْثُ أَتى﴾ «تلقفوا» این عصای تو﴿ما صَنَعُوا﴾ را ﴿ما صَنَعُوا﴾ سحر بود ﴿ما صَنَعُوا﴾ که چوب نبود ﴿ما صَنَعُوا﴾ که طناب نبود این طناب و چوب را اینها به صورت سحر درآوردند این عصای تو سحر را باطل میکند نه چوبها را میخورد نه طنابها را میخورد آنگاه وقتی این عصا القا شد تماشاچیان دیدند که یک مار قوی است در میدان دارد حرکت میکند یک مقدار چوب و طناب هم افتاده آنجا همه آن مارهای ظاهری و همه آن افعیهای ظاهری یا اژدهای ظاهری به صورت یک سلسله چوبها و عصاها درآمدند فهمیدند دیگر سحر باطل شد نه چوب الآن آنچه که پیش بتپرستها محترم است ربوبیّت دروغین این بتهاست که این بتها را به صورت رب میبینند البته این چوبها و این سنگها را به صورت آن ارباب تراشیدند اول تمثیل بود بعد تجسیم بود بعد کم کم خود اینها پیش عوامها قداستی پیدا کردند یا ستارهها را یا ملائکه را یا بزرگان از بشر را مؤثر میدانستند بعد برای اینکه آنها را از نزدیک مثلاً احساس کنند ادراک کنند شبیه آنها را پیکرههایی مجسمههایی شباهت آنها ساختند و این مجسمهها را تکریم میکردند وگرنه نمیگفتند خود این چوبها در عالم اثر دارد بعد کم کم پیش عوامها خود این چوبها قداستی پیدا کرد که قرآن در این زمینه به این عوامهایشان فرمود: ﴿أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها﴾ آیا اینها دست دارند اینها پا دارند با هر کسی به اندازه فکر او قرآن احتجاج میکند.
پرسش...
پاسخ: آن یک روایت تامی نیست بر فرض هم باشد بر فرض هم باشد معنایش این نیست که جریان حضرت موسی اینچنین بود به هر تقدیر آنچه که در قیامت ظاهر میشود این است که سمتی که برای این چوبها یا برای این طنابها یا برای این سنگها بود آن سمت رخت بر میبندد همان طوری که برای افراد عادی ثابت است که این چوب مطبخ اینها بیاثر است و این سنگ لای دیوار اینها بیاثر است اینها رب نیستند برای مشرکین هم روشن میشود که همان چوبها و همان سنگهایی که تراشیدند اینها هم مثل همین چوب آشپزخانه اینها و همین سنگ لای دیوار اینها است ربوبیت اینها آب میشود خلاصه سراب در میآید.
پرسش...
پاسخ: چرا اصل صحنه، آن صحنه است.
پرسش...
پاسخ: این صحنه را که برای کل جریان را میبیند، اگر میبیند که ﴿انْظُرْ﴾ معنای خاص خودش را دارد نه ﴿انْظُرْ﴾ یعنی« اعقل»
پرسش...
پاسخ: آخرتام نیست ایشان خیال کرده ﴿انْظُرْ﴾ را خدا در دنیا به او میگوید و حال اینکه این ترسیم صحنه قیامت است یعنی در صحنه قیامت ذات اقدس الهی مشرکین را حاضر میکند فرمود: ﴿وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمیعًا﴾ اینها را که به محکمه دعوت میکند با پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که فرمود: ﴿وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهیدًا﴾ شاهد را هم در محکمه دعوت میکند آنگاه با حضور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنها را به محاکمه دعوت میکند چون شاهد باید حضور داشته باشد درحضور شاهد از متهم سؤال میکند به اینکه این بتهایی که شما میپرستیدید به ربوبیّت آنها معتقد بودید کو؟ آنها میبینند گم شد، گم شد، نه اینکه در جایی هست و اینها نمیبینند بتیّت آنها گم شد وگرنه در مشرق عالم باشد یا مغرب عالم باشد اینها میبینند ﴿فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ﴾ مثل یخی که آب بشود دیگر آبی نیست اگر کسی به دیگری بگوید این یخ را تو آفتاب تموز نگذار آب میشود او اگر حرف را گوش ندهد چند ساعت این یخ را در آب بگذارد بعد یخ آب بشود میگوید یخ کو؟ قبلاً باید استدلال بکند بگوید این در برابر حرارت قدرت مقاومت ندارد این که سنگ و چوب نیست بماند این باید دلیل اقامه کند طبق فلان دلیل یخ در برابر آفتاب نمیماند اما وقتی یخ آب شد دیگر دلیل نمیخواهد میگویند کو؟ در قیامت دلیل نمیخواهد برای بطلان شرک چون هرچه هست روشن میشود میگویند کو؟ نه اینکه به چه دلیل شرک باطل است به چه دلیل توحید حق است توحید که خودش را نشان داد شرک جایی ندارد نه اینکه هست و پنهان است چون اگر باشد فرمود کل این محدوده که برچیده میشود هر تلِ ماهوری تپهها و سنگریزهها و انباشتهها و کوهها همه اینها کوبیده میشود« قاع صفصف» میشود ﴿وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبّی نَسْفًا ٭ وَ یَذَرُها قاعًا صَفْصَفًا ٭ لا تَرى فیها عِوَجًا وَ لا أَمْتًا﴾ «قاع» وقتی کلمه «صَفْصَف» مؤکد او شد یعنی بیابان باز مستوی «قیع» « قاع» هم که بیابان را میگویند «صَفْصَف» همان «قاعی» را میگویند که هیچ برجستگی ندارد یک سانتی، دوسانتی تپهای، تلی پاگیری هیچ ندارد چنین « قاعی» را میگویند «قاع صَفْصَف» خب پس چیزی نیست که انسان خودش را پشت کوهی دامنهٴ کوهی پنهان کند چشم بیننده هم تا بخواهد تیز است حدّت دارد ﴿فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ﴾ وقتی چشم حدید و تیزبین باشد صحنه هم صاف باشد پس هر چه هست دیده میشود لذا شرمنده در قیامت نمیتواند خود را کنار کوهی دامنهٴ کوهی دامنهٴتپهای پشت دیواری پنهان کند علن است خب اگر صحنه صحنهٴ شهود است در صحنهٴ شهود اگر احتجاج این است که اگر هست کو؟ نه به چه دلیل هست آن به چه دلیل است برای دنیاست آن وقت کل این صحنه را ذات اقدس الهی در قیامت ترسیم میکند در حضور شاهد یعنی پیغمبر(صلی الله علیه واله وسلم) مشرکان را احضار میکند و از مشرکان سؤال میکند آلههٴ شما کو؟ آنها میگفتند ما آلههای نداشتیم آنگاه به پیغمبر(صلی الله علیه و اله وسلم) میفرماید ببین چهگونه دروغ میگویند اینها آلهه داشتند تو به اینها میگفتی ﴿بَلَغَ أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْرَى﴾ آنها به تو میگفتند که ما همهٴ آلهه را رد کنیم برای یک آلهه ﴿... إِنَّ هذَا لَشَیْءٌ یُرَادُ ٭ مَا سَمِعْنَا بِهذَا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هذَا إِلَّا اخْتِلاَقٌ﴾ ببین چهگونه بر خودشان دروغ گفتند کذبشان ... ثقل اکبر مشخص بشود اولاً اما البته هنوز حجت نیست خطوط کلی قرآن باید مشخص بشود بعد روایت را عرضه کنیم بر قرآن وقتی مخالف و مباین قرآن نبود میشود حجت وقتی حجت شد حدود قرآن را یعنی تقیید اطلاق یا تخصیص عموم آن قرینه بودن و مانند آن را روایات برعهده دارد حالا یک روایتی تفسیر نورالثقلین هست که مبسوط آن در تفسیر برهان هست آن روایتی که از نورالثقلین آمده آن روایت این معنا را نمیفهماند که از آن معنا استفاده شده چون گاهی گفته میشود به اینکه در روایت آمده که صحنه قیامت یعنی آنچه از روایت بر میآید این است که صحنه قیامت یک طور نیست یک موطن نیست در بعضی مواطن یعنی مواطن اولی مشرکین انکار میکنند شرکشان را بعد در مواطن بعدی اقرار میکنند مثل دنیا که در دنیا اول یک متهم انکار میکند وقتی مدارک جرم کاملاً زنده شد و انباشته شد و او دید دیگر نمیتواند انکار بکند اقرار میکند در قیامت هم اول این مشرکین انکار میکنند میگویند ما مشرک نبودیم وقتی پرونده شرکشان شواهد مشرک بودنشان به نصاب رسیده است آن وقت اقرار میکنند این که در آیه محلّ بحث آمده است مشرکین میگویند ﴿ما کُنّا مُشْرِکینَ﴾ این برای اوایل و بعضی از مواقف قیامت است وگرنه در مواقف دیگر اینها اقرار دارند این جواب آن اشکالی که قبلاً طرح شد که قیامت که نشئه شهود است چگونه اینها میگویند ما مشرک نبودیم چنین جواب میدهند که در قیامت گرچه نشئه شهود است ولی اوائل اینها انکار میکنند اواخر اقرار میکنند این توجیه را از یک روایتی که تفسیر نورالثقلین از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل کرده است استفاده میکنند در حالی که آن روایت معنایش این نیست اصل روایت را بخوانید مبسوط این روایت در تفسیر شریف برهان هست اما مختصری از این در تفسیر نورالثقلین است تفسیر نورالثقلین جلد اول صفحه 708 این است فی کتاب توحید عن امیرالمؤمنین(علیه السّلام) فی حدیث طویل حدیث مبسوط است کسی آمده خدمت حضرت امیر(سلام الله علیه) عرض کرد که قرآن دارای موارد اختلافی است ـ معاذ الله ـ و اگر کلام خدا بود که اختلاف نداشت چندین جای قرآن است که با یکدیگر ناهماهنگ است یکی هم جریان همین قیامت را ذکر میکند آنگاه حضرت پاسخ داد که چون اگر آیات درباره قیامت مختلف است چون مواقف و مواطن قیامت مختلف است «یذکر فیه احوال اهل المحشر و فیه یقول(علیه السّلام)» اینچنین «ثم یجتمعون فی مواطن اخر» یعنی اهل محشر را در مواطن دیگر جمع میکنند «فیستنطقون فیه» در آن موطن اینها را استنطاق میکنند به حرف میآورند وقتی که مشرکین در آن موطن استنطاق حضور پیدا کردند میگویند ﴿وَ اللّهِ رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکینَ﴾ ما مشرک نبودیم آنگاه «فیختم الله تبارک و تعالی علی افوائهم» خداوند دهان اینها را میبندد مهر میکند که ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ﴾ آنگاه «فیختم الله تبارک و تعالی علی افوائهم و یستنطق الایدی و الارجل و الجلود، فتشهد بکل معصیة کانت منهم» آنگاه دستها و پاها و پوستها و جوارح دیگر هر معصیتی را که انجام دادند شهادت میدهند «ثم یرفع عن السنتهم الختم فیقولون لجلودهم ﴿لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾ » روی این بیان سه موطن در اینجا ذکر شد در یک موقف و در یک موطن از مشرکین سؤال میکنند شرکتان چه شد آنها هم میگویند ﴿وَ اللّهِ رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکینَ﴾ درموطن دیگر دهان اینها را میبندند از اعضا و جوارح سخن میخواهند آنها را استنطاق میکنند اعضاء و جوارح هر کدام شهادت میدهند معصیتی را که کردند یعنی ثابت میکنند که این شخص مشرک بود و مانند آن در موطن بعدی و موقف بعدی و مرحله بعدی این مُهر را ازدهان اینها برمیدارند این دهانشان بسته بود حالا باز میشود میتوانند حرف بزنند وقتی که توانستند حرف بزنند به اعضاء و جوارحشان اعتراض بکنند که چرا علیه ما شهادت دادید خب پس آنجا که مشرکین میگویند: ﴿رَبِّنا ما کُنّا﴾ برای بعضی از مواقف است آنجا که اقرار میکنند برای موطن دیگر است خب میبینید نه روایت این را میگوید و نه جواب اشکال این است روایت میگوید اینها دروغ میگویند چه اول چه آخر آنچه که روایت میگوید این است که مشرکین یک آدم دروغگو و اعتراضگری است چه اول چه آخر اول که دروغ میگویند وقتی دهان اینها را بستند آن اعضا و جوارح راست میگویند نه مشرکین اصل اشکال این است که صحنه قیامت که صحنه شهود است دروغ راه ندارد آنوقت کسی جواب بدهد بگوید به اینکه در اوایل قیامت دروغ میگویند ولی وقتی خوب روشن شد راست میگویند در حالی که این روایت او را نمیفهماند این روایت میگوید اول دروغ میگویند آخر هم اعتراض میکنند اول دروغ میگویند میگویند ﴿ما کُنّا مُشْرِکینَ﴾ وقتی دهان اینها را بستند اعضا و جوارح راست میگویند نه خود انسان بعد در مرحله سوم وقتی دهان اینها را باز کردند به اعضاء و جوارح اعتراض میکنند که چرا تو همچنین شهادتی دادی معلوم میشود که روایت نمیخواهد بگوید که در یک موطنی راست میگویند در یک موطنی دروغ میگویند روایت میخواهد بگوید که اول دروغ میگویند بعد دهان اینها را میبندند از شهود طلب میکنند بعد دهان اینها را که باز کردند اینها به شهود اعتراض میکنند پس اینها اینچنیناند آنگاه سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» که دارد ﴿فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَما یَحْلِفُونَ لَکُمْ﴾ آن یک شاهد خوبی است که در قیامت اینها هم باز دست از خلاف و دروغ بر نمیدارند سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» آیهاش این بود.
پرسش...
پاسخ: آنجا هم «انشاء الله» به آنجا رسیدیم روشن میشود که دهان غیر از زبان است حالا مرحوم امینالاسلام و دیگران به این زحمت افتادند که چگونه جمع بکنند بین مهر شدن دهان و شهادت زبان چون دارد نفرمود: «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى السنتهم» ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ﴾ حالا به این فکر افتادند یعنی زبان را از فضای کام بیرون میآورند بعد دهان را مهر میکنند زبان در بیرون فضای کام حرکت میکند حرف میزند آن یکی از توجیهات ایشان است یا نه اگر به صورت حیوان در آمدند در عین حال که دهان بستهاند زبانشان شهادت میدهد یک کلب با اینکه دهانش بسته است حرف نمیزند اما زبانش شهادت میدهد که درنده است اگر کسی به صورت مار و عقرب در آمده است در عین حال که حرف نمیزند اما زبان او و نیش او شهادت میدهد که زننده و خزنده است یا آن هم به موطن دیگر برمیگردد تعدد موقف یکی از محتملات است سخن گفتن لسان در خارج «فم» یکی از احتمالات است شهادت عملی در قبال شهادت قولی یکی از احتمالات است که آن به خواست خدا در جمع بین ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ﴾ با ﴿یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾ باید بازگو بشود غرض آن است در آیهٴ هجده سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» این است که فرمود: ﴿یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللّهُ جَمیعًا فَیَحْلِفُونَ لَهُ﴾ برای خدا دارند سوگند یاد میکنند ﴿کَما یَحْلِفُونَ لَکُمْ﴾ خب این عادت کرده به دروغ در همین آیات محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «انعام» یعنی دو، سه آیه دیگر که به خواست خدا خواهیم رسید در همین آیات محل بحث میفرماید آیهٴ 27 به بعد فرمود: ﴿وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ فرمود وقتی که آتش قیامت را دیدند و اینها را آوردیم لبه آتش و با متن آتش تماس گرفتند میگویند ای کاش ما برمیگشتیم و به دنیا برمیگشتیم و تدارک میکردیم و آدم صالحی بودیم ﴿یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ در آیهٴ 28 همین سورهٴ « انعام» فرمود: ﴿بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُون﴾ فرمود در جهنم هم دروغ میگویند اگر ما اینها را به فرض محال که این ﴿لَوْ﴾ برای امتناع است در اینجا چون دنیایی نیست تا اینها برگردند که بساط دنیا برچیده شد اگر ﴿وَ اْلأَرْضُ جَمیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیّاتٌ بِیَمینِهِ﴾ کل نظام دنیا برچیده شد دیگر دنیایی نیست تا اینها بیایند که رجوعشان به این دنیا میشود محال فرمود بر فرض محال اگر اینها از جهنم برگردند بیایند دنیا دوباره همان آدمهای فاسد و مفسد خواهند بود اینجا الآن دارند دروغ میگویند کسی که کذب برای او بالاتر از ملکه شده فصل مقوم عمری به شرک خدمت کرده است این به جایی رسید که ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ در جهنم هم دروغ میگویند این «تمنی باطل» در آنجا هم هست ﴿بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ﴾ حالا پس معلوم میشود اینکه گفتند: ﴿وَ اللّهِ رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکینَ﴾ با اینکه در مشهد توحیدند دارند دروغ میگویند اما اینکه چطور اعضا و جوارح راست میگویند برای اینکه زبان را خود انسان به نطق در میآورد طبق جریان عادی اعضا و جوارح حرکتش در اختیار انسان است نه ادراکش یعنی ما آن قدرت را نداریم که اعضا و جوارح را به حرف در بیاوریم این اعضا و جوارح که امانت الهیاند در نزد ما اینها فقط تحریک کردن اینها مقدور ماست نه انطاق اینها پس اینها از نظر انطاق در قلمرو قدرت ما نبودند و نیستند زبان را ذات اقدس الهی در اختیار ما قرار داد برابر با اراده ما حرف میزنیم آدم دروغگو در خواب هم که حرف میزند دروغ میگوید آدم بد دهان در خواب هم که بخواهد سخن بگوید فحش میگوید یک آدم لغوگو در خواب هم لغو میگوید یک آدم وارسته در خواب هم نصیحت میکند هر کسی در خواب حرف میزند برابر ملکات بیداریش حرف میزند در حالت احتضار هم همین طور است در برزخ هم همینطور است در قیامت هم همین طور است زبان در اختیار ماست در اختیار ملکات علمی و عملی ماست هر طور بخواهیم حرف میزنیم اما اعضا و جوارح تحریکشان دراختیار ماست نه ادراکشان و کارهای علمیشان لذا ذات اقدس الهی وقتی این اعضا و جوارح را بخواهد به حرف در بیاورد ولو عضو یک انسان کاذب است ولی چون به انطاق الهی دارد حرف میزند راست میگوید جمع بین اینکه چگونه آدم دروغگو دستش راست میگوید همین است آدم دروغگو زبانش دروغ میگوید چون در اختیار خود اوست اما اعضاء و جوارح دیگر که در اختیار او نیست حرکت اعضا و جوارح در اختیار اوست در گفتار قوه محرکه اوست اما ادراک و فهمیدن و فهماندن که در اختیار او نیست مِثل خانهای که انسان در او زندگی میکند اتاقی که در او به سر میبرد تحریک و تحرک این سنگ و گل در اختیار آدم است اما کارهای علمی که در اختیار آدم نیست لذا در قیامت این زمین یا شهادت میدهد یا شکایت میکند یا شفاعت میکند این که در اختیار ما نیست که ما به زمین بگوییم چرا علیه ما شهادت دادی خب مگر اتاقی که انسان در او معصیت کرده شهادت نمیدهد زمینی که انسان در او خلاف کرده و معصیت کرده آن زمین شهادت نمیدهد؟ آن زمین کارهای تحریکیاش در اختیار ماست کارهای ادراکیاش در اختیار کسی است که ﴿أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾ .
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
تاکنون نظری ثبت نشده است