display result search
منو
تفسیر آیات 19 و 20 سوره انعام _ بخش اول

تفسیر آیات 19 و 20 سوره انعام _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 83 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 19 و 20 سوره انعام _ بخش اول"
- در برهان جز مقدمات معقول چیزی پذیرفته نیست
- در جدال احسن گاهی سوگند مطرح است و گاهی شهادت
- شهادت به علم و حفظ و وثوق و صداقت تکیه می‌کند


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ‌ای شَیْ‏ءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللّهُ شَهیدٌ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ ِلأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْرى قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنی بَری‏ءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ ﴿19﴾ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ﴿20﴾

بعد از اقامهٴ برهان بر توحید ذات اقدس الهی چون پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذشته از اقامهٴ برهان مأمور به جدال اَحسن است چون در سورهٴ «نحل» این‌چنین آمده است ﴿ادْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ﴾ الآن بعد از اقامهٴ برهان دارند جدال اَحسن می‌کنند این مطلب اول، فرق برهان و جدل این است که در برهان جز مقدمات معقول چیزی پذیرفته نیست ولی در جدال گذشته از اینکه مقدمات باید معقول باشد باید مقبول هم باشد برای اینکه اگر مورد قبول طرف نباشد چنین چیزی جدال نیست چه اینکه اگر معقول نباشد یعنی حق نباشد چنین جدالی باطل است احسن نیست فرق دیگری که بین جدال و حکمت هست آن است که در حکمت یعنی در برهان فقط مقدمات معقول مأخوذ است دیگر قسم یا شهادت و مانند آن سودی ندارد لکن در مجادله و مناظره‌های جدالی قسم و همچنین شهادت کار مقدمات معقول و مقبول را می‌کند اگر در جدال اَحسن وقتی طرفین مورد اعتماد دیگری بودند هر کدام مورد اعتماد دیگری بود سوگند یاد کردند یا شاهد مقبول و مرضی الطرفینی ارائه و اقامه کردند چنین جدالی سودمند است پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذشته از حکمت یعنی دعوت با برهان عقل و گذشته از موعظه جدال احسن هم دارد در جدال گاهی سوگند مطرح است و گاهی شهادت بعد از اینکه برهان اقامه شده است ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور جدال اَحسن می‌دهد می‌فرماید از این مشرکین سؤال کنید در محور اختلاف ما و شما گذشته از برهان کسی هست که شهادت بدهد اولاً شهادت چه کسی را شما قبول دارید و چه کسی شهادتش بالاترین و نافذترین شهادتهاست اگر شما پذیرفتید که کسی هست و که شهادتش بالاترین و نافذترین شهادت‌ها باشد و آن کس طبق دعوت من و ادعای من شهادت داد شما باید شهادت او را بپذیرید اول می‌پرسد ﴿قُلْ‌ای شَیْ‏ءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً﴾ شهادت چون به علم و حفظ و وثوق و صداقت تکیه می‌کند آنکه علمش بیشتر و حفظش بیشتر و صداقتش بیشتر است شهادت او بزرگتر و مهم‌تر از شهادت دیگران است اول از آنها اقرار می‌گیرد که شهادت چه شخصی از شهادتهای دیگر بزرگ‌تر و بهتر است ﴿قُلْ‌ای شَیْ‏ءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً﴾ یعنی حالا گذشته از برهان می‌خواهیم شاهد اقامه بکنیم شما هم اگر شاهد دارید اقامه بکنید من هم شاهد خودم را ارائه می‌کنم شما بیایید شهادت را تحلیل کنید تا معلوم بشود که شهادت کدام شاهد از شهادت دیگران برتر است وقتی شهادت را تحلیل می‌کنید می‌بینید عناصر محوری شهادت سه چیز است یکی علم و معرفت است دیگری حفظ و ضبط است سومی وثاقت و صداقت چون شهادت دو مقام دارد یکی مقام تحمل و دیگری مقام اَدا هر شاهد باید این دو مرحله را طی کند یکی اینکه در متن حادثه حضور آگاهانه داشته باشد آنجا که حادثه اتفاق می‌افتد این شخص غائب نباشد شاهد باشد عالم باشد جاهل نباشد آگاه باشد و زاهل و مانند آن نباشد که متن جریان را عالمانه بفهمد این مرحلهٴ تحمل شهادت وقتی یک حادثه‌ای را شخص شاهد و حاضر بود و خوب توانست تحلیل کند و بفهمد این مقام علمش محفوظ است قبل از اینکه مرحلهٴ ادای شهادت فرا برسد و چنین شاهدی را در محکمه به محکمه دعوت کنند این شاهد باید آنچه را که فهمید خوب حفظ کند فراموشش نشود پس بعد از علم و معرفت ضبط و نگهداری لازم است ممکن است کسی در صحنهٴ حادثه حاضر باشد شاهد حادثه باشد خوب فهمیده باشد ولی بعد از مدتی یادش رفته باشد چنین شاهدی شهادت او مسموع نیست پس بعد از معرفت باید محفوظ بماند و فراموش نشود این دو عنصر و دو مرحله است در مقام اَدا آنچه را که عالمانه درک کرد و آنچه را حافظانه نگهداری کرد همان را بدون افراط و تفریط بازگو کند که در این مرحلهٴ ادا گذشته از معرفت و حفظ صداقت و وثوق هم معتبر است نه اشتباهاً کم و زیاد کند نه عمداً کم و زیاد کند چون عادل است مورد وثوق است عمداً کم و زیاد نمی‌کند چون معصوم است سهواً کم و زیاد نمی‌کند اگر کسی این عناصر محوری شهادت را دارا بود شهادت او مسموع است و هر کسی که در معرفت که مقام اول است و حفظ و نگهداری که مقام ثانی است و صدق و وثوق که مقام ادا و مقام سوم است این شخص در مرحلهٴ عالی از این جهات سه گانه بود شهادتش در مرحله اولیاست و اگر کسی در مرحله وسطی بود شهادتش متوسط است و اگر کسی در مرحله نازل بود شهادتش نازله است و اگر از این مراحل سه گانه سقوط کرد شهادتش مسموع نیست پس عناصر محوری شهادت این سه مطلب است و این هر کدام از این سه مطلب هم مراحل تشریکی دارند و آنچه از نظر علم ﴿بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ﴾ است و از نظر ضبط و نگهداری «حفیظ بکل شیء» است و از نظر صدق ﴿ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً ﴾ هست چنین کسی شهادتش اکبر شهادات است ذات اقدس الهی خود را بعنوان اینکه ﴿وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَی‏ءٍ شَهِیدٌ﴾ معرفی می‌کند ﴿کُلِّ شَیْ‏ءٍ مُحِیطٌ﴾ معرفی می‌کند ﴿وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی اْلأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ﴾ معرفی می‌کند این برای مرحلهٴ علم در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» هم فرمود: ﴿وَ ما تَکُونُ فی شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاّ کُنّا عَلَیْکُمْ شُهُودًا إِذْ تُفیضُونَ فیه﴾ فرمود چه قران بخوانید و چه کار دیگری بکنید همین که بخواهید وارد عمل بشوید ما شاهد و حاضر و ناظریم خب اگر از نظر علم چیزی است که ﴿وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ﴾ و اگر از نظر ضبط و نگهداری هم ﴿وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا﴾ است و اگر در مقام ادا از نظر صدق هم ﴿وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾ است پس چنین شهادتی عالی‌ترین مرحله شهادت است ﴿قُلْ‌ای شَیْ‏ءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً﴾ خب این «بیّن الرشد» است لازم نیست آنها بگویند خب تو بگو ﴿قُلِ اللّهُ﴾ در این‌گونه از مواردی که مورد قبول طرفین است معقول است و مقبول لازم نیست آنها پاسخ بدهند تو بگو نظیر آیات دیگری که در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت ﴿قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ قُلْ لِلّهِ﴾ چیزی که هم معقول است هم مورد قبول طرف خب لازم نیست او بگوید مثل اینکه شما الآن از کسی بپرسد الآن شب است یا روز لازم نیست او بگوید روز است شما به خودتان می‌گویید روز است هم معقول است محسوس است هم مقبول خب هم معلوم است هم مقبول بعد از اینکه در مقدمهٴ این آیه مسئلهٴ ﴿أَکْبَرُ شَهادَةً﴾ ذات اقدس الهی ثابت شد ﴿قُلْ‌ای شَیْ‏ءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللّهُ﴾ آن‌گاه چون الله ﴿أَکْبَرُ شَهادَةً﴾ هست در مناظرهٴ بین پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و وثنیین حجاز بعد از اقامهٴ برهان در این جدال اَحسن خدا شهادت می‌دهد به صدق پیغمبر چه در دعوا چه در دعوت گرچه در المیزان سیدنا‌الاستاد(رضوان الله علیه) آمده است که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک طرف قرار دارد و قوم او طرف دیگر قرار دارند و پیغمبر از قومش جدا نیست مگر در دعوای نبوت و رسالت لکن این حصر ناصواب است گرچه بعداً جبران می‌کند ولی حق آن است که گفته بشود فرق پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با مشرکین حجاز دو مطلب است هم در دعوا هم در دعوت هم پیغمبر مردم را به توحید دعوت می‌کند هم پیغمبر ادعای نبوت دارد در هر دو محور جدال هست در هر دو محور شهادت هست و آیه هم ناظر به هر دو محور است خدا هم شهادت به وحدانیت می‌دهد هم شهادت به نبوت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌دهد آیه آن مدار اصلی آیه صدر آیه دربارهٴ توحید است نه دربارهٴ نبوت آن آیه بعد درباره نبوت خب پس ﴿قُلْ‌ای شَیْ‏ءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً﴾ معلوم است الله ﴿أَکْبَرُ شَهادَةً﴾ هست یک مطلب دیگر این است که وقتی گفته می‌شود الله اکبر یعنی «الله اکبر من ان یوصف» این درست است این درست است ولی این برای مرحله عالیه است گاهی گفته می‌شود «الله اکبر من ان یعرف»، «الله اکبر من ان یقاس»، «الله اکبر من کل شیء»، اینها هم درست است اما آن معنای دقیق الله اکبر این است که «الله اکبر من ان یعرف»، «من ان یوصف» آن‌گاه این اکبر دیگر وصف نخواهد بود این تکبیر به تسبیح برمی‌گردد این الله اکبر کار «سبوحٌ قدوس» را می‌کند بازگشت این تکبیر به تسبیح است نه بازگشت این تکبیر به بزرگداشت خدا نسبت به موجودات دیگر و اما آنچه که در این آیه است ناظر به آن است که شهادت خدا بزرگتر از شهادت دیگران است خب حالا که شهادت خدا بزرگتر از شهادت دیگران است خدا شهادت داد که ﴿ لَا شَرِیکَ لَهُ﴾ این دربارهٴ دعوت خدا شهادت داد که من رسول اویم این دربارهٴ دعوا هر دو شهادت هم در این کتاب است فرمود بگو ﴿قُلِ اللّهُ شَهیدٌ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ﴾ یا ﴿کَفى بِاللّهِ شَهیدًا﴾ یا در پایان سورهٴ مبارکهٴ «رعد» آمده است ﴿وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفى بِاللّهِ شَهیدًا بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ﴾ معنای استشهاد به خدا و اینکه خدا شهید است این نیست که خدا علیم است چون اگر در اثنای مناظره و جدال کسی بگوید خدا می‌داند بازگشت چنین استشهادی به این است که پیشنهاد کفایت مذاکرات می‌دهد یعنی خدا می‌داند خب آن شخص رقیب می‌گوید خدا چیزی نمی‌داند خدا نمی‌داند نه برای آن است که چیزی هست و خدا نمی‌داند خدا ﴿بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ﴾ است اما این معدوم است این حق نیست این وجود ندارد چون وجود ندارد و معدوم است معلوم هم نیست خب اگر کسی در اثنای جدال و مناظره بگوید خدا که می‌داند این معنایش پیشنهاد کفایت و مذاکرات است نه ادامهٴ مناظره و جدال این به جایی نمی‌رسد معنای اینکه خدا شاهد است یعنی گواهی می‌دهد نه می‌داند این یک،
پرسش...
پاسخ: البته ولی منظور آن است که اینجا مقام تحمل نیست مقام اَداست خدا شهید است یعنی شهادت می‌دهد نه خدا شهید است یعنی می‌داند چون اگر در اثنای مناظره یکی از دو طرف بگوید خدا می‌داند خب طرف دیگرمی‌گوید خدا نمی‌داند, نمی‌داند نه برای آن است که چیزی هست و خدا نمی‌داند برای اینکه این شیء معدوم است و نیست وقتی نیست معدوم محض است شیء نیست تا علم به او تعلّق بگیرد این «لاشیء» است.
پرسش...
پاسخ: ناظر بودن به درد نمی‌خورد خدا ناظر است آن می‌گوید ناظر نیست این چیزی نیست که خب پس غرض آن است که اینجا سه مطلب است دو مطلب باید کاملاً منتفی بشود تا آن مطلب سوم تثبیت بشود مطلب اول که منتفی شد این است که شهادت خدا به معنای علم نیست که خدا می‌داند چون این مشکل مناظره و جدال را حل نمی‌کند این یک، دوم اگر کسی بگوید خدا شاهد است یعنی در قیامت که خدا شاهد است این هم یک اظهار عجز است در اثنای مناظره آنکه قیامت را نمی‌پذیرد وثنی و صنمی حجاز که منکر معاد است می‌گوید ﴿أَ إِذا ضَلَلْنا فِی اْلأَرْضِ ﴾ , ﴿اَ إِنّا لَمَبْعُوثُونَ﴾ انسان با مرگ فوت می‌کند نه وفات این پندار باطل جاهلیت بود آنکه به قیامت معتقد نیست اگر کسی در اَثنای مناظره و جدال اَحسن بگوید خدا در قیامت شاهد است این عجز است نه ادامه مناظره پس شهادت الله به معنای اینکه در قیامت خدا شهادت می‌دهد این هم نیست این معنای دوم هم منتفی است بلکه معنای سوم حق است و آن این است که در متن مناظره و جدال اَحسن پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به قومش می‌گوید ما دربارهٴ دو مطلب اختلاف داریم یکی دربارهٴ توحید من می‌گویم ﴿لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ﴾ شما می‌گویید آلههٴ فراوانی هست یکی هم دربارهٴ نبوت که می‌گویم ﴿أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ﴾ شما می‌گویید ﴿مَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ﴾ ما هم دربارهٴ دعوت اختلاف داریم هم درباره دعوا بعد از اقامهٴ برهان حالا دارم شاهد اقامه می‌کنم شما الله را که قبول دارید اگر الله شهادت بدهد که شریک ندارد و اگر الله شهادت بدهد که من پیام آور او هستم شما باید بپذیرید الآن الله شهادت می‌دهد و آن نامه او به دست من است می‌گویید نامه، نامهٴ او نیست من جعل کردم خب شما هم مِثل این جعل کنید اگر این نامه، نامهٴ اوست اگر این کتاب، کتاب اوست اگر این کلام، کلام اوست پس او شهادت داد به صحت دعوت و به صحت دعوا این معنای استشهاد به کلام خداست.
پرسش...
پاسخ: نه آنکه به عکس است که چون ﴿أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْرى قُلْ لا أَشْهَدُ﴾ هم دعوت هم دعوا که حالا بعد توضیح خواهد آمد بنابراین در پایان سورهٴ مبارکهٴ «رعد» و در این آیه و در موارد دیگری که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مأمور شده است که با قومش سخن از شهادت شاهد را مطرح کند و خدا را به عنوان شاهد ذکر می‌کند آنجا شاهد به معنای عالم و آگاه نیست شاهد به معنای اینکه در روز قیامت در محکمه واپسین گواهی می‌دهد نیست چون نه اولی سودمند است نه دومی هر دو باطل بلکه شهادت در دنیا در داوری در مناظره است به این معناست که خدا شهادت داده است یعنی اَدا کرده اصل توحید را خدا می‌داند هم اکنون گواهی داده است اصل نبوت و رسالت من که از سوی اوست خدا می‌داند هم اکنون گواهی داده است او گواهی داد که شریک ندارد او گواهی داد که من پیامبر او هستم قبلاً ملاحظه فرمودید که توحید را همان طوری که با برهان عقلی می‌شود اثبات کرد با برهان نقلی هم می‌شود اثبات کرد البته اصل اثبات مبدأ با برهان عقلی ممکن نیست می‌شود دور ولی توحید و سایر اسمای حسنای حق تعالی را همان طوری که با برهان عقلی می‌توان اثبات کرد با برهان نقلی هم می‌توان اثبات کرد حالا وقتی به خدمت آیه برمی‌گردیم روشن می‌شود که پیامش چیست ﴿قُلْ‌ای شَیْ‏ءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً﴾ لازم نیست آنها بگویند که الله ﴿اکبرشهادةً﴾ هست چون چیزی است معقول و مقبول شهادت خدا بزرگترین شهادتهاست و خدا بالاترین شاهدهاست این حق است مورد قبول آنها هم هست ﴿قُلْ﴾، بگو ﴿اللّهُ شَهیدٌ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ﴾ برای فصل خصومت شهادت او خوب است من با شما در دو مطلب اختلاف داریم من می‌گویم «لا اله الا هو» شما آلهه قائل‌اید من می‌گویم ﴿أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ﴾ شما می‌گویید ﴿مَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا﴾ این دو مطلب را با شهادت خدا من اثبات می‌کنم و آن این است که ﴿وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ ِلأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْرى قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنی بَری‏ءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ ٭ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ﴾ که هم دربارهٴ دعوت است که توحید باشد هم درباره دعواست که نبوت و رسالت باشد فرمود در موقع استشهاد بگو که این قرآن وحی اطلاق شده است شما می‌گویید وحی نیست خب مثل این بیاورید من که یک نفرم آن هم تحصیل نکرده شما همه تحصیل کرده‌هایتان را جمع کنید و همه علما و ادبا را جمع کنید یک مقداری مثل قرآن کریم بیاورند وقتی ﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا﴾ نه تاکنون این کار را کردید نه بعداً هم می‌توانید این کار را بکنید وقتی نتوانستید مثل این بیاورید خب بپذیرید این کلام الله است پس الله شهادت داد که ﴿لَا شَرِیکَ لَهُ﴾ این ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ﴾ ملائکه‌ای که این را آوردند آنها هم شهادت می‌دهند من هم شهادت می‌دهم اینکه ﴿لا إِلهَ إِلاّ هُوَ﴾ آن‌گاه ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ﴾ اولین کسی که جزء ﴿أُولُوا الْعِلْمِ﴾ است پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت‌اند بعد علمای ربّانی که به دنبال اینها شاهدان توحید حق‌اند خب ﴿وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ﴾ این قرآن وحی فرستاده شد ﴿لأُنْذِرَکُمْ بِهِ﴾ پس این قرآن شده کلام الله من شدم «منذر بالقرآن» من می‌شوم رسول الله پس این قرآن کلام الله است وقتی کلام الله شد محتوای او هم دعوت به توحید است هم صدق ادعای من، من می‌شوم مِنذر پس من می‌شوم رسول الله چون این قرآن به طرف من وحی شد من گیرنده وحی‌ام نبی‌ام پس نبی الله‌ام چون رسالت انذار دارم پس رسول الله‌ام هر رسالتی مسبوق به نبوت است شخص تا پیام را از خدا دریافت نکند قدرت گزارش ندارد ﴿وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ﴾ پس من شدم نبی الله ﴿لأُنْذِرَکُمْ بِهِ﴾ پس من شدم رسول الله و این قرآن چون آخرین کتاب است و من چون آخرین پیام آورم این انذار مخصوص به شما نیست ﴿لأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ﴾ این ﴿مَنْ بَلَغَ﴾ اطلاق دارد هر کسی که قرآن به او رسیده است ﴿إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ حصر متعلّق هم باز دلیل بر عموم است نه ﴿مَنْ بَلَغَ﴾ الی یک قرن یا هزار قرن یا صد قرن یا کمتر و بیشتر ﴿إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ تا تکلیف هست تا بشر روی زمین زنده هست و زندگی می‌کند و مکلفانه بسر می‌برد ﴿لأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ﴾ خب حالا آیا این ﴿مَنْ بَلَغَ﴾ عطف است بر﴿ کُم﴾ یا عطف است بر«اَنَا»‌ای که در انذر هست آن در بحث روایی باید حل بشود بعد فرمود: ﴿أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْرى﴾ حالا این بیان محور شهادت است شما شهادت می‌دهید که غیر از الله آلههٴ دیگر هست؟ من که چنین شهادتی نمی‌دهم ﴿قُل لاَ أَشْهَدُ﴾ من که شهادت نمی‌دهم بلکه من به توحید شهادت می‌دهم ﴿قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ﴾ این شهادت وحدانیت است اینکه خدا به پیغمبر می‌فرماید بگو ﴿لا إِلهَ إِلاّ هُوَ﴾ این هم شهادت خداست هم شهادت رسول الله هم شهد الله است هم شهد رسول الله خب فرشتگان هم که این را آوردند او هم شهادت ملائکه است .
مطلب بعدی آن است که این قرآن هم برای تعلیم است هم برای تزکیه است هم برای تبشیر است هم برای انذار اما غالب انسانها مشکلشان در ارتکاب معاصی فراموشی جهنم است و غالب افرادی که موفق به اطاعت و ترک معاصی‌اند به تذکر جهنم است یعنی غالب افراد را مسئلهٴ جهنم نجات می‌دهد و غالب افراد غافل را فراموشی جهنم به خطر می‌اندازد مهم‌ترین کار همان مسئلهٴ انذار است لذا در عین حال که ذات اقدس الهی انبیا عموماً و وجود مبارک پیغمبر اسلام(علیهم آلاف التحیة والثناء) خصوصاً اینها را به عنوان مبشر و منذر معرفی کرد ﴿رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ﴾ و یا فرمود: ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنّا أَرْسَلْناکَ شاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذیرًا ٭ وَ داعِیًا إِلَى اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجًا مُنیرًا﴾ به عنوان بشیر نذیر معرفی کرد اما در هیچ جای قرآن پیغمبر را به عنوان «ان انت الا بشیر» یا «ان انت الا مبشر» معرفی نکرد که حصر بکند سمت او را در تبشیر ولی حصر سمت پیغمبر در انذار کم نیست آیات فراوانی است که یا صریح در حصر است یا ظاهر در حصر که به پیغمبر می‌فرماید تو کاری جز انذار نداری ﴿إِنْ أَنتَ إِلَّا نَذِیرٌ﴾
پرسش...
پاسخ: آن «ان انت الا بشیر» که نیامده در قرآن سرّش آن است که اکثری انسانها به وسیله جهنم از مشکلات گناه نجات پیدا می‌کنند بهشت جنبه تشریفی دارد به خیلیها ممکن است بگویند که اگر شما این واجبها را انجام دادید یا معاصی را ترک کردید در آخرت متنعم خواهید شد این می‌گوید من نمی‌خواهم به نعمت آخرت برسم به نعمت دنیا بسنده می‌کنم ولی اگر به او بگویند اگر واجب را انجام ندادی یا به محرم آلوده شدی در آخرت جهنم است آن وقت خودش را حفظ می‌کند مسئلهٴ انذار بیش از مسئلهٴ تبشیر اثر دارد لذا در همین آیه به صورت ضمنی این چنین فرمود: ﴿وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ ِلأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ﴾ نفرمود «لابشرکم و لانذرکم» این مسئله ﴿‌إِنْ أَنتَ وَ إِلَّا نَذِیرٌ﴾ و مانند آن که مفید حصر است در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آیهٴ 50 به این صورت آمده است ﴿وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا اْلآیاتُ عِنْدَ اللّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذیرٌ مُبینٌ﴾ بعد هم می‌فرماید: ﴿أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلى عَلَیْهِمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَرَحْمَةً وَ ذِکْرى لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ٭ قُلْ کَفى بِاللّهِ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ شَهیدًا﴾ در این کریمه سخن از حصر است ﴿إِنَّما أَنَا نَذیرٌ مُبینٌ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» هم آنجا به صورت حصر بیان شده آیهٴ 23 به بعد سورهٴ «فاطر» این است ﴿إِنْ أَنْتَ إِلاّ نَذیرٌ ٭ إِنّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشیرًا وَ نَذیرًا﴾ اما ﴿وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾ ببینید نفرمود: «ان من امة الا خلا فیها نذیر و بشیر» فرمود: ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾ چه اینکه در جمله قبل فرمود: ﴿إِنْ أَنْتَ إِلاّ نَذیرٌ﴾ برای اینکه قسمت مهم فایده در انذار است از این جهت آیهٴ محلّ بحث هم به این صورت ذکر شده است که ﴿وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ ِلأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ﴾ آن‌گاه در جریان حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) هم هست انبیای دیگر هم هست آنها شاهد وحدانیت حق‌اند ﴿فَاکْتُبْنا مَعَ الشّاهِدینَ﴾ ابراهیم خلیل عرض می‌کند من مُوحدانه می‌گویم ﴿لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ﴾ ﴿فَاکْتُبْنا مَعَ الشّاهِدینَ﴾ یعنی از کسانی که ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ﴾ مرا جزء این اولوالعلمی قرار بده که شاهد وحدانیت تو هستند ﴿أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْرى قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنی بَری‏ءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ﴾ این ﴿قُلْ لا أَشْهَدُ﴾ نه یعنی من بی‌طرفم من بیزارم برای اینکه فرمود: ﴿إِنَّنی بَری‏ءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ﴾ آن‌گاه وقتی مسئلهٴ صدق دعوت به پایان رسید به دعوا می‌پردازد فرمود: ﴿الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ﴾ آنها که اهل کتاب اند ما نه تنها دربارهٴ رسالت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این قرآن شهادت دادیم هم شهادت فعلی دادیم هم شهادت قولی هم نامهٴ خود را کلام خود را کتاب خود را به زبان و دست او دادیم هم در این کتاب و در این کلام گفتیم ﴿إِنَّکَ لَرَسُولُهُ﴾ ﴿یس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَکیمِ ٭ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ ٭ عَلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ ﴿وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ﴾ هم صریحاً خدا شهادت داد به اینکه آورندهٴ این کتاب رسول خداست هم فعلاً شهادت داد وقتی نامهٴ خود و کتاب خود را به دست کسی می‌دهد معجزهٴ خود را به دست او می‌دهد یعنی آن پیام‌آور من است دیگر لازم نیست که تصریح کند که او پیامبر است فرمود ذات اقدس الهی از چند راه شهادت داد به اینکه پیغمبر به مقام رسالت رسید است اینکه متن کتاب خود را و کلام خود را به دست او داد دوم اینکه در این کتاب مکرر آمده است که ﴿إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ﴾ سوم اینکه در کتب انبیای سلف هم شهادت داد به اینکه فلان شخص با فلان خصوصیت پیغمبری است که خواهد آمد لذا عیسای مسیح(سلام الله علیه) از همان انجیلش باخبر بود ﴿وَ مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ﴾ خب «اللهم صلّ علی محمد و آل محمد» اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» در آیهٴ 166 فرمود: ﴿لکِنِ اللّهُ یَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِکَةُ یَشْهَدُونَ وَ کَفى بِاللّهِ شَهیدًا﴾ او هم می‌تواند صدق دعوا و دعوت هر دو را تأمین کند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود: ﴿الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ اْلأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجیلِ﴾ خب یا در آن بخش دیگر فرمود اینها ﴿أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانًا سیماهُمْ فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی اْلإِنْجیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَ‏آزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى﴾ همهٴ اینها در تورات و انجیل آمده است دیگر صدرش این است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسول خداست ﴿وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾ بعد فرمود جریان آنها در تورات این است جریان آنها در انجیل این است لذا همان طوری که در سورهٴ «اعراف» بیان فرمود: ﴿الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ اْلأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجیلِ﴾ در این آیهٴ محلّ بحث فرمود: ﴿الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ﴾ همان طوری که اعضای خانواده خود را می‌شناسند هر پدری پسر خود را می‌شناسد هیچ اشتباه نمی‌کند آنها هم پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را با همه خصوصیات می‌شناسند برای اینکه ما همه خصوصیات را به صورت باز و روشن در تورات و انجیل گفتیم اختصاصی به یهود ندارد اختصاصی هم به مسیحی هم ندارد ﴿الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ﴾ شما که امیین هستید ﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ﴾ بالأخره از این راه می‌توانید به جدال احسنتان پاسخ مثبت بدهید شما تورات را بالأخره می‌دانید آن حق است انجیل را می‌دانید حق است یا آنها دروغ نمی‌گویند یا از اهل کتاب سؤال بکنید یا همین استشهادی که من کردم به این بها بدهید درباره یهودی و مسیحی‌ها چند تا شاهد می‌آورد. یکی اینکه در خود قرآن آمده قرآن کلام خداست یکی اینکه در تورات و انجیل شما آمده حجت خدا بر اهل کتاب اَتم از حجت خدا بر وثنیین حجاز است لذا فرمود: ﴿الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:15

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی