- 625
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 1 تا 3 سوره انعام _ بخش چهارم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 3 سوره انعام _ بخش چهارم"
- این سوره دفعتاً واحدتاً نازل شده و هزارها فرشته این سوره را بدرقه کرده
- این سوره را سورهٴ احتجاج بنامیم هم تناسب دارد
- گرچه قرآن محرف نیست ولی مهجور هست
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَاْلأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ ﴿1﴾ هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ طینٍ ثُمَّ قَضی أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ ﴿2﴾ وَ هُوَ اللّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی اْلأَرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ ﴿3﴾
بحث در نزول این سورهٴ مبارکهٴ «انعام» در مکه دفعتاً واحده بود سعی بلیغ آقایان مشکور باشد که مقداری زحمت کشیدند و اسمای حسنای الهی را استقصا کردند چند مطلب در این سورهٴ مبارکه مطرح بود اول اینکه این سورهٴ در مکه نازل شد در این جهت اختلافی نیست و هم شاهد داخلی و هم شاهد خارجی تأیید میکند که این دو بحث گذشت به استثنای شش یا سه یا یک آیه که محل اختلاف بود عمده آن است که در این نصوصی که مربوط به نزول این سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است این چنین آمده است که هفتاد هزار فرشته این سوره را بدرقه کردند تا اینکه به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رساندند وقتی شما به مدارک این کار مراجعه میکنید میبینید مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کافی از علیبنابیحمزه مرفوعاً این حدیث را نقل میکند قبل از مرحوم کلینی علیبنابراهیم در تفسیرش از حسینبنخالد این را نقل میکند منتها مسند است که از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) نقل میکند بعد مرحوم کلینی نقل میکند چه اینکه در تفسیر عیاشی از ابیبصیر از امام صادق(سلام الله علیه) نقل شده است مرحوم شیخ طوسی که خودش از محدثان است در تبیان از ابن عباس نقل میکند قبل از اینکه امینالاسلام(رضوان الله علیه) بعضی از این روایات را نقل بکند مرحوم شیخ طوسی نقل کرد در الدر المنثور به طرق متعدد از ابن عباس و غیر ابن عباس نقل شده است که این سوره دفعتاً واحدتاً نازل شده اند و هزارها فرشته این سوره را بدرقه کردند از مجموع طرقی که در تفسیر الدر المنثور هست و آنچه که علیبنابراهیم نقل کرد مرحوم کلینی نقل کرد مرحوم شیخ طوسی از ابن عباس نقل کرد تفسیر عیاشی آورده است بعضی از طرقی که خود امینالاسلام در مجمع البیان [از] بعضی از مشایخشان که اهل سنتاند نقل میکند انسان اطمینان پیدا میکند که این مضمون صادر شده است این مطلب اول ، پس از نظر سند مشکلی نیست بعضی از روایات هست که مرحوم امینالاسلام در مجمع البیان نقل میکند و در جوامع روایی ما نیست ظاهراً در بین مشایخ مرحوم طبرسی بعضی از محدثان اهل سنت بودند که ایشان مشافهتاً حدیث را از آنها تلقی میکردند و نقل میکردند در الدر المنثور به طرق زیاد نقل شده است این مطلب اول مطلب دوم آن است که.
پرسش...
پاسخ: نه در حدی که آدم اطمینان پیدا بکند هست مستفیض هست.
البته اطمینان هست نه قطع اگر تواتر باشد که خب قطع است یک اطمینانی که آدم بتواند بگوید این سوره دفعتاً واحدتاً نازل شده است پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنین فرموده است چنین اطمینانی در مسائل علمی بیش از این انسان طلب میکند نه اطمینان و وثوق عقلایی آن البته حاصل نمیشود.
مطلب دوم آن است که نزول هزارها فرشته مخصوصاً هفتاد هزار در بسیاری از این روایات هست اما آن تعلیل در تفسیر علیبنابراهیم نیست در نقد مرحوم کلینی نیست در نقل مرحوم شیخ طوسی از ابنعباس نیست این فقط در تفسیر عیاشی است از تفسیر عیاشی که شما به برهان مراجعه میکنید میبینید او این تعبیر را آورده همان معیار هم در مجمع البیان آمده است وگرنه آن قدر مشترک این است که این سوره دفعتاً واحدتاً نازل شده است هزارها فرشته او را بدرقه کردند آنگاه در بعضی از این کتب تفسیر که اخیراً چاپ شد آنجا اعراب گذاری کردند فعل امر گفتند، گفتند «فعظموها و بجلوها» آنها هم اعراب گذاری کردند که شما که خوانندهاید را این سوره را تجلیل کنید تبجیل کنید تعظیم کنید ولی در تفسیر عیاشی با تعلیل ذکر شده است که هفتاد هزار فرشته این سوره را بدرقه کردند « فعظَّموها و بجَّلوها فان اسم الله تبارک و تعالی فیها فی سبعین موضعاً» این دو تناسب صدر و ذیل و حکم و موضوع نشان میدهد که این فعل ماضی است نه امر برای اینکه در بسیاری از روایات دارد که این هزارها فرشته که این سوره را آوردند «لهم زجل بالتسبیح» خب آنها با ترنم تسبیح الهی همه «سبحان الله» گوی یا «سبوح قدوس» گوی این سوره را نازل کردند پس تنها بدرقه ظاهری نیست که به همراه این سوره آمده باشند با تسبیح آمدهاند که«لهم زجل بالتسبیح» و زجل همان صوت است خب این نشان میدهد که «فعظَّموها و بجَّلوها» نه «فعظِّموها و بجِّلوها» چرا؟ برای اینکه اگر امر باشد با آن تعلیل یعنی شما این سوره را تعظیم کنید تبجید کنید برای اینکه هفتاد جا اسم خدا در این سوره است خب در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بیش از هفتاد جا که اسم خداست چرا این تعبیر در آنجا نیامده در سایر سور طوال که اسمای خدا بیش از هفتاد جا آمده که چطور در آنجا نیامده، «فعزموها و بجلوها» معلوم میشود این فعل ماضی است نه امر و اصولاً تنها سورهای که در تمام آیاتش نام مبارک الله است در قرآن کریم همان سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» است سوره «مجادله» تنها سورهای است که در تمام آیات او کلمه الله آمده حالا یا یک بار یا بیش از یک بار درباره آن سوره این چنین تعظیمی وارد نشده است بنابراین اینجا فعل ماضی است نه امر «فعظَّموها و بجَّلوها» این هفتاد هزار برای اینکه «فان اسم الله تبارک و تعالی فی سبعین موضعا» در هفتاد جا اسم خداست اما حالا زحمتی که آقایان سعیشان مشکور باشد کشیدند این است که نه کلمه الله با حذف مکررات هفتاد تاست نه اسمای الهی با حذف مکررات هفتاد تاست نه بیحذف عرض کنم که مکررات هفتاد تاست بیحذف مکررات بیش از هفتاد تاست و با حذف مکررات کمتر از هفتاد تاست یعنی نام مبارک الله 86 مورد، کلمه رب 43 مورد، کلمه علیم هفت مورد، کلمه حکیم پنج مورد، خبیر سه مورد، رب العالمین سه مورد، غفور سه مورد، رحیم سه مورد، سمیع دو مورد، قادر دو مورد، الغافر فوق عباده دو مورد چه اینکه صفات الهی و اسمای حسنای الهی نظیر فاطرالسموات، شهید، اله، خیر الفاصلین، اعلم بالظالمین، اعلم بالمجتهدین، الحق، اسرع الحاسبین، عالم الغیب و الشهادة، العزیز، بدیع السموات و الارض، خالق کل شیء، وکیل، لطیف، رب کل شیء، سریع العقاب اینها هریک، یک مورد آمدند و از طرفی هم اگر بخواهیم مکررات را حذف نکنیم بیش از اینهاست یعنی با حذف مکررات کمتر از این مورد است خود کلمه «الله» 85 مورد آمده است هشت مورد در آن شش آیه مدنی اگر استثنا بشود کلمه «الله» بالأخره 85 مورد آمده کلمه «هو» اگر اسم ذات باشد 33 مورد آمده است «رب» 46 مورد آمده است «الرحمن» یک مورد، «الرحیم» یک مورد، و همچنین سایر اسمای حسنا با حذف مکررات کمتر از هفتاد است بیحذف مکررات بیش از هفتاد تاست حالا باید در این زمینه بحث بشود حداکثر آن است که اگر انسان به این نکته نرسید علمش را به اهلش ارجاع میدهد اما این نشان میدهد که تناسب این هفتاد هزار برای آن هفتاد اسم و اگر این اسما بیحذف مکررات باشد قهراً بیش از هفتاد است قهراً آن کلمه هفتاد هزار احتمال اینکه منظور کثرت باشد نه خصوص هفتاد هزار این هم هست چون غیر از هفتاد هزار باز هم نقلهایی شده که خداوند این فرشتهها را اعزام کرد در هر آسمانی هفتاد فرشته به اینها ملحق میشدند پس هم هفتاد هزار هست هم کمتر از هفتاد هزار هست آنگاه میشود گفت منظور کثرت فرشتگان است به مناسبت اسمای حسنای کثیری که در این سوره است و اگر نقد بشود که خب سورهٴ «بقره» و مانند آن بیش از این اسمای حسنای الهی در آنها آمده است پاسخش این است که آنها دفعتاً واحدتاً نازل نشدند یکجا نازل نشدند.
پرسش...
پاسخ: چرا آنها هم به عنوان منزل حساب میشوند مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در همان جلد اول کافی در باب اسمای حسنای حق تعالی وقتی اسمای الهی را میشمارد تبارک و تعالی را هم جزء اسماء حساب میکند این اسم به اصطلاح مصطلح نیست که مثلاً فعل را شامل نشود خب.
مطلب دیگر آن است که پس این «عظموا» ظاهرش همان فعل مضارع است و تعلیل هم تناسب حکم و موضوع است حالا اینکه کلمه الله البته در این روایت عیاشی نیامده که اسم الله هفتاد بار آمده دارد که هفتاد جا اسم الله آمده حالا در هفتاد آیه ممکن است که آن آیات هم که شمردند باز یا بیشتر است یا کمتر اگر بگویند هفتاد جا باز هم یا بیشتر است یا کمتر غرض آن است که نه رقم هفتاد اسم ثابت شد نه هفتاد آیه ثابت شد نه هفتاد موضع و قطعهای از آیه یا جملهای از آیه ثابت شد برای اینکه با حذف مکررات کمتر از اینها با عدم حذف مکررات بیش از اینهاست چه بگوییم هفتاد آیه چه بگوییم هفتاد بار کلمه اسم چه بگوییم هفتاد جا ولو به جمله و قطعهای از آیه باشد هیچ کدام از اینها هماهنگ نیست.
اما مطلب بعدی اینکه مرحوم علامهطباطبایی(رضوان الله علیه) فرمودند ما این سوره را سورهٴ احتجاج بنامیم هم تناسب دارد این منافات ندارد با اینکه سورهٴ مبارکهٴ «انعام» طبق عَلَم بالغلبه اسمش انعام باشد چون بعضی از سور چندین اسم دارند سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» چندین اسم دارد خب خیلی از این اسما فاتحه هست ام الکتاب است چه هست، چه هست سورهٴ «اخلاص» هم همچنین سورهٴ «توحید» است سورهٴ «اخلاص» است بعضی از سور چند اسم دارند مرحوم امینالاسلام در مجمع البیان ملاحظه فرمودید دارد که «حجاج علی المشرکین» چندین حجت در این سوره بر علیه مشرکین اقامه شده است پس اگر کسی نام این سوره را سورهٴ «احتجاج» بنامد به این معنا نیست که آن سورهٴ «انعام» بودن او حذف میشود نه آن علم هست عَلَم بالغلبه هست ظاهراً نه علمهایی نظیر سوره «لا صلاة الا بفاتحة الکتاب» و مانند آن نیست عَلَم بالغلبه هم هست و رواج هم دارد ولی نام دیگری هم خواهد داشت چون این اسما که توقیفی نیست دربارهٴ اسمای ذات اقدس الهی گفتند توقیفی است اما اسمای سور که توقیفی نیست و اگر هم توقیف باشد حالا وصف که توقیف نیست آدم این سوره را موصوف کند به اینکه این سورة الحجاج هست در حقیقت احتجاجات در این سوره فراوان است.
مطلب بعدی آن است که اگر کسی گفته شد چهل بار ظاهراً کلمه ﴿قل﴾ در این سورهٴ مبارکه آمده است که چهل حجت را ارائه میکند چهل تا برهان در این سوره هست و اگر کسی این حجج چهلگانه را بررسی کند حفظ کند مشمول «من حفظ علی امتی اربعین حدیثا» خواهد بود برای اینکه خود قرآن حدیث است چون ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ﴾ نمیشود گفت که منظور از این حدیث خصوص روایت هست برای اینکه قرآن مصون از تحریف است ولی در روایات چون تحریف راه دارد از این جهت حفظ حدیث ترغیب شده است و حفظ قرآن تحریف نشده قرآن گرچه تحریفپذیر نیست ولی مهجور شده است ﴿یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا﴾ خب اگر کسی چهل برهان از براهین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» را تقریر کند تدوین کند تدریس کند تألیف کند منتشر کند خب مشمول «من حفظ علی امتی اربعین حدیثاً» هست بعد از اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ﴾ در آن حدیث اربعین که ندارد «من حفظ علی امتی اربعین حدیثی» دارد «اربعین حدیثاً» حدیث قدسی حدیث است حدیث سخن خداست قرآن حدیث است «احسن الحدیث» است روایات هم حدیث است خب اگر قرآن را کسی بخواهد با تألیفش با تدریسش از مهجوریت بیرون بیاورد مشمول «من حفظ علی امتی اربعین حدیثاً» نیست؟ گرچه قرآن محرف نیست ولی مهجور هست حدیث آن مهجوریت را ندارد عدهای گفتند «حسبنا کتاب الله» قرآن را گرفتند حدیث را رها کردند عدهای هم گفتند «حسبنا الحدیث» قرآن مهجور شده است میبینید شما در بسیاری از استدلالهای آیات یا چه در فقه چه در اصول میبینید قرآن اصلاً غلط نقل میشود نظیر «فان لم تجدوا ماء» در حالی که قرآن ﴿فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً﴾ است آنچه که در بحثهای اصولی و فقهی رواج دارد «فان لم تجدوا ماء» یا همین بحثهایی که این روزها ما در فقه داشتیم میبینیم مرحوم حاج آقا رضای همدانی میگوید که دو تا آیه در مسئله هست که به آن استدلال شده است برای اینکه بقای عمدی بر جنابت ضرر ندارد یکی آیه ﴿أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ﴾ است که اطلاق دارد یکی هم ﴿فَاْلآنَ بَاشِرُوهُنَّ﴾ در حالی که این دو جمله از یک آیه است نه دو آیه میفرماید: «اما الآیة الاولی کذا اما الآیة الثانیة» کذا خب این در اثر مهجور بودن قرآن است اگر در استدلالهای فقهی و اصولی ما اصل را قرآن قرار بدهیم بعد روایت را تابع او قرار بدهیم از مهجور بودن لااقل بیرون میآید.
پرسش...
پاسخ: این وعده را ذات اقدس الهی داده است که من دینم را حفظ میکنم دین مجموع قرآن و عترت است دین که تنها قرآن نیست.
پرسش...
پاسخ: حفظ میکنم یعنی از تحریف حفظ میکنم اما آن کتابی که مهجور باشد چه سودی دارد ﴿یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا﴾ حالا اگر کسی چهل برهان از براهین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» را کسی تألیف بکند تدوین بکند در برابر شبهات بیگانهها این حفظ اربعین حدیث نیست؟ حفظ که منظور این نیست که در طاقچه باشد.
پرسش...
پاسخ: قرآن ناطق اهل بیتاند اما احادیث اینها مثل قرآن کریم باید نشر بشود قرآن کریم هم مثل سخنان اهل بیت(علیهم السلام) باید نشر بشود خب خدا خودش فرمود ما این را حفظ میکنیم حفظ میکنیم یعنی از تحریف حفظ میکنیم نه در جامعه منتشر میکنیم نشر جامعه به وسیله مسلمین است برای اینکه همان خدایی که فرمود:﴿إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ﴾ همان خدا حرف پیغمبری که ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى﴾ است نقل کرده ﴿یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا﴾ خب اگر قرآن مهجور باشد با محرف نبودنش که میسازد یک کتابی است غیر محَّرف ولی مهجور.
پرسش...
پاسخ: چرا دیگر همین ذات اقدس الهی هر دو را در قرآن فرمود هم سخن پیغمبری که ﴿وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی﴾ است نقل کرده ﴿یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا﴾ هم فرمود: ﴿إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ﴾ حفظ قرآن از تحریف غیر از نشر قرآن است در حوزهها یک کتابی است محفوظ است البته.
پرسش...
پاسخ: البته «حفظ عن ظهر القلب»
پرسش...
پاسخ: خیلی خب آنها مؤید همین است حفظ قرآن «حفظ عن ظهر القلب» بشود حفظ معارفش بشود حفظ آثارش بشود حفظ ادلهاش بشود حفظ است دیگر حالا اگر کسی این منظور «من حفظ اربعین حدیثاً» این نیست که کسی چهل حدیث را حفظ بکند که مگر اربعینی که مرحوم شیخ بهایی نوشته این چهل حدیث را حفظ کرده مثل حمد و سوره اگر کسی یک کتاب علمی بنویسد مثل مرحوم شیخ بهایی در چهل حدیث این حدیث را حفظ کرده نه یعنی عن ظهر القلب حفظ کرده آنکه مهم نیست اگر کسی تدریس کرد تألیف کرد منتشر کرد این چهل حدیث را حفظ کرد اگر کسی چهل حدیث یاد گرفت چهل حدیث را حفظ کرد از ضایع شدن حفظ کرد اگر کسی به چهل حدیث آشنا شد از مجهول بودن حفظ کرد اگر کسی چهل حدیث را عمل کرد از مهجور بودن حفظ کرد.
پرسش...
پاسخ: خب البته مصداق کاملش آنها هستند.
مطلب بعدی آن است که این نزول ﴿ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَى قَلْبِکَ ﴾ مستلزم این هست که این وحی و آورنده وحی در قلب بیاید نه اینکه وحی در قلب بیاید و آورنده که پیک وحی است در قلب نیاید بیان ذلک این است که درباره خود روحالأمین یا جبرئیل(سلام الله علیه) و همچنین فرشتگانی که این سورهٴ مبارکه را آوردند در همه غالب این روایاتی که مرحوم کلینی نقل کرد علیبنابراهیم نقل کرد عیاشی نقل کرد شیخ طوسی از ابن عباس نقل کرد با طرق متعدد در الدر المنثور آمده این است که فضای آسمان پر ملائکه شد خب اینها را پیغمبر میدید دیگران که نمیدیدند که خب اینکه پیغمبر میبیند با چشم جان میبیند نه با چشم بصر وگرنه هر سلیمالحسی میدید پس در محدوده جان او راه پیدا کردند که پیغمبر اینها را دید دیگر اگر جان کسی چیزی را میبیند معلوم میشود که شعاع جان او، او را در بر گرفته است و این وارد در محدوده جان او شد تا در محدوده جان کسی وارد نشود انسان او را نمیبیند انسان در عالم رؤیا گاهی با مثال متصل مأنوس است گاهی با مثال منفصل خوابهایی که میبیند اگر خواب صادق نباشد بالأخره همان خاطرات او ممثل شده است متجدد شده است در محدوده مثال متصل او ظهور کرد او میبیند و اگر خواب صادق باشد این شخص به عالم مثال منفصل رابطه پیدا کرد ربط وجودی پیدا کرد به آنجا رفت آنجا را دید اگر چشم دل میبیند یا در مثال متصل یا در مثال منفصل آن مرئی در محدوده دید رائی وجود دارد اگر همه فرشتهها را وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با چشم جان دید پس معلوم میشود اینها همه در قلمرو روح او ظهور پیدا کردند و چون او مثال متصلش عین منفصل است عقل متصلش عین عقل منفصل است آنچه را در درون میبیند همان است که در بیرون وجود دارد بنابراین ارواح و فرشتگان و روحالأمین و وجود مبارک جبرئیل در محدوده جان او آمدند البته چون انسان کامل بالاتر از آنهاست و مسجود همه آنهاست محیط به همه آنهاست آنها را در محدوده جان خود جای میدهد شما اگر در سخنان نورانی امام راحل(رضوان الله علیه) در این فرصتها اگر ملاحظه فرمودید گاهی ایشان در آن سخنان یک کلمهای میگوید و زود رد میشود اگر دوباره آن سخنرانی را گذاشتند شما فحص کنید میبینید او یک پیام دیگری دارد ایشان این چنین میگفت جبرئیل نازل شد بلکه پیغمبر او را نازل کرد این را گفت و زود رد شد بار دوم یا بار سوم که سخنانشان را نقل میکنند این جمله را توجه کنید بلکه او نازل کرد این را شاید اکثری آنهایی که آنجا مستمع بودند متوجه نشدند اکثری کسانی هم که رادیو و تلویزیون گوش میدهند متوجه نیستند که این جمله را چطور ایشان مثل برق گفت و رد شد برای اینکه آن کسی که میرود به جایی که جبرئیل میگوید «لو دنوت انملة لاحترقت» صعود و نزولش به وسیله همان اوست او میآورد او میبرد منتها یک انسان کامل در محدوده ﴿وَإِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ در آنجا دیگر سخن از نزول نیست اینجا سخن از فرشته نیست در پایان سورهٴ مبارکه یکی از حوامیم آنجا ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللّهُ إِلاّ وَحْیًا أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ﴾ فرمود ذات اقدس الهی با بشر از سه راه حرف میزند یا وحی است یا من ورای حجاب است یا با ارسال رسول آن وحی همان است که بیواسطه است آنجا که هیچ واسطهای نیست حتی جبرئیل حق ندارد که نازل بشود یا صاعد بشود همین است که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب قیم توحید نقل کرده است از زراره که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کرد «الغشیة التی کانت تصیب رسول الله»(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کرد یاابن رسول الله آن حالت غشیه مدهوشی نه بیهوشی آن حالت غشیه حالت مدهوشی خاص که به پیغمبر دست میداد آن چه بود میفرمود «ذاک اذا تجلی الله له» فرمود یا زراره آن وقتی که خود خدا برای پیغمبر تجلی میکرد «أقبل بتخشع» آن وقت خود امام صادق(علیه السلام) هم حالش تحول پیدا کرد اینکه فرمود: «ذاک اذا لم یکن بینه و بین الله احد ذاک اذا تجلی الله له» آنجا که خدا بلاواسطه تجلی میکند آنجاست که پیغمبر میلرزد وگرنه جبرئیل میآمد که پیغمبر رعشهای نداشت کسی که به جایی میرسد که جبرئیل میگوید «لو دنوت انملة لاحترقت» اگر جبرئیل ولو شدید القوی هم باشد به حضور او بیاید که او مدهوش نخواهد شد آنجا که احدی واسطه نیست آنجاست جای غشیه «الغشیه التی کانت تصیب رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فقال(علیه السلام) ذاک اذا لم یکن بینه و بین الله احد ذاک اذا تجلی الله له» خب پس اگر فرشته وحی یا سایر فرشتهها این سورهٴ مبارکه را بدرقه کردند وجود مبارک پیغمبر آنها را در «خافقین» دید خافق یعنی افق خافقین یعنی افقین دید معلوم میشود در قلمرو جان آن حضرت حضور و ظهور پیدا کردند.
پرسش...
پاسخ: کدام
پرسش...
پاسخ: آن در اوایل توحید صدوق است دیگر یک وقتی هم نقل شده است در توحید مرحوم صدوق هست اما سؤال بعدی که جناب فخررازی گفتند سرّ اینکه این سوره دفعتاً نازل شد برای آن است که اصولیین گفتند اصولیون یعنی علمای اصول دین نه اصولی یعنی علمای اصول فقه هر دو اصولیاند گاهی میگویند قال الاصولیان یعنی کسی که متکلم است در اصول دین حرف میزند و یا کسی که اصولی است و در اصول فقه سخن میگوید به هر تقدیر فخررازی در تفسیرش گفت که اصولیون یعنی علمایی که در اصول دین بحث میکنند در کلام و حکمت بحث میکنند گفتند سرّ اینکه این سورهٴ مبارکهٴ «انعام» یکجا نازل شده است این است که چون درباره معارف است و وحی و نبوت است و توحید است و معاد است و امثال ذلک جریان موضعی و مقطعی و فروع جزئی نیست که به مناسبتهای گوناگون نازل بشود سؤالی که در این زمینه مطرح شد این است که در این سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیاتی نظیر آیهٴ 37 و 52 و 93 و 108و111 و 124 اینها شأن نزول دارند چون شأن نزول دارد بنابراین مانند سایر سور باید مقطعی نازل میشد پاسخ این حرف این است که بسیاری از این شأن نزولها تطبیق است یک و بسیاری از این شأن نزولها بر فرض شأن نزول باشد حوادثی بود همزمان گاهی یک عدهای میگفتند که چرا قرآن دفعتاً واحدتاً نازل نمیشود گاهی یک عده میگفتند خب اگر بشر میتواند پیغمبر باشد خب چرا برای ما هم نازل بشود برای ما چرا هم نازل نمیشود اگر پیغمبر از طرف خدا میآید حتماً باید فرشته باشد وگرنه بشر نمیتواند پیغمبر باشد اگر بشر میتواند پیغمبر باشد وحی بگیرد خب ما هم میتوانیم وحی بگیریم چرا بر ما نازل نمیشود این سؤالها و شبهات در اذهان اینها بود این سورهٴ مبارکهٴ «انعام» در متن خود آیه 37 و 52 و 93 و 108 ... که تدریجاً پیش نیامده اگر این حوادث نظیر بدر و احد بود که از نظر زمانی مقدم و مؤخر بود آنگاه میطلبید که اینها تدریجاً نازل بشود یا نظیر جنگ و صلح یا اسیرگیری و مانند آن اما این شبهات همزمان در اذهان اینها بود دفعتاً واحدتاً سورهٴ مبارکهٴ «انعام» نازل شد به همه این سؤالها پاسخ داد.
مطلب بعدی آن است که البته آن سؤال آن ابهام همچنان هست این معنایش این نیست که حالا فحص تمام شد و دیگر آقایان زحمتش را نکشند تاکنون که سعی بلیغ فرمودند اگر غیر از این پنج، شش وجهی که از مجموعه این سه، چهار کتاب آمده یعنی شما اگر به آن شروحی که بر کافی شده است به این قسمت بپردازید شاید در بین شروح کافی یک مطلبی پیدا بشود که اینکه مرحوم کلینی از علیبنابیحمزه نقل کرده است مرفوعاً شارحان این حدیث را چگونه شرح کردند درباره علیبنابراهیم آن تعلیل نیست که هفتاد جا اسم خداست در تفسیر عیاشی فقط این تعلیل هست و در سخنان مرحوم شیخ طوسی که در تبیان از ابن عباس نقل کرد این تعلیل نیست اصولاً در تبیان این تعلیل نیست ولی در مجمع البیان هست در الدر المنثور به طرق متعدد از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است اما این تعلیل در بسیاری از موارد نیست در تفسیر عیاشی هست حالا باز اگر مطالبی مربوط به این بخش بود در نوبتهای بعد عرض میشود.
اما آنچه که مربوط به محتوای این سوره است کسانی که منکر معارف دیناند یا منکر اصل مبدأ یا منکر توحید او هستند این آیات سورهٴ مبارکهٴ «انعام» مخصوصاً این آیه اول پاسخگوی آنهاست آنها که منکر اصل خالقاند یا اصل خالق را میپذیرند ولی منکر توحیدند یا اصل خالق را میپذیرند و معتقد به وحدانیت خدای خالقاند اما در توحید ربوبی سخنی دارند این آیهٴ مبارکه برای نقد آنها کافی است یعنی خلقت همه آسمان و زمین برای خداست در اختیار اوست تدبیر آسمان و زمین هم به عهده خداست برای اینکه ظلمات و نور یعنی اداره لیل و نهار به دست اوست خب لیل و نهار برای آن است که زمین وضعش تدبیر بشود اگر دائماً شب بود هیچ گیاه نمیرویید هیچ انسانی نمیتوانست زندگی کند هیچ حیوانی نمیتوانست زندگی کند دائماً روز بود که انسانی نمیتوانست زندگی کند یا حیوان نمیتوانست زندگی کند دائماً آفتاب یکجا بتابد زندگی ممکن نبود لذا در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» این را به عنوان یکی از نعم الهی میشمارد و نشانه تدبیر الهی است میفرماید اگر خداوند این لیل را سرمدی میکرد آیه 71 سورهٴ «قصص» چه کسی برای شما روز میآورد؟ اگر روز را برای شما سرمدی میکرد چه کسی برای شما شب میآورد؟ ﴿وَ اللّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ﴾ فرمود: ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ﴾ آیهٴ 71 سورهٴ «قصص» ﴿أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَدًا إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتیکُمْ بِضِیاءٍ﴾ اگر خدا دستور بده اینها حرکت نکنند و ساکن باشد زمین ساکن باشد خب همیشه شب است یکجا همیشه شب است یکجا همیشه روز است نه آنها که همیشه شباند همیشه میتوانند زندگی کنند نه آنجا که همیشه روز ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَدًا إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتیکُمْ بِضِیاءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ ٭ قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللّهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَ سَرْمَدًا إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فیهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ﴾ خب اگر دستور بدهد زمین حرکت نکند یک چهرهاش برای همیشه روز گداخته میشود، یک چهرهاش برای همیشه سرد و یخ بسته است جا برای زندگی نیست چه اینکه اگر دستور بدهد حرکتش فصولی نباشد به دور شمس نباشد ﴿قَدَّرَ فیها أَقْواتَها فی أَرْبَعَةِ أَیّامٍ﴾ یعنی «فی اربعة فصول» همیشه زمستان باشد یا همیشه تابستان باشد که زندگی ممکن نیست لذا فرمود: ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ﴾ هم لیل و نهار میآورد چه اینکه در سورهٴ «اسراء» فرمود: ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ﴾ و در سورهٴ «قصص» هم میفرماید ما لیل و نهار میآوریم هم میفرماید فصول چهارگانه میآوریم ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ﴾ گاهی قوساللیل بیش از قوسالنهار است گاهی قوسالنهار بیشتر از قوساللیل است گاهی مثلاً میبینید روز بلند است و شب کوتاه وقتی روز بلند بود این قوسالنهار بیشتر از قوساللیل است آنگاه ذات اقدس الهی برای تعدیل ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ﴾ یعنی دو طرف این قوساللیل را ادامه میدهند هم از طرف صبح هم از طرف غروب زودتر شب میکند شب را وارد محدوده روز میکند ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ﴾ تابستان که میشود ﴿یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ﴾ قوساللیل بیشتر بود قوسالنهار کمتر بود یا متعادل بودند ولی از دو طرف روز را وارد محدوده شب میکند یعنی هم زودتر صبح میشود هم دیرتر غروب میشود این ﴿یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ﴾ این قوسالنهار را در قوساللیل وارد میکند پس شب و روز پدید میآورد تعدیل میکند ایلاج میکند تا تدبیر بکند خب این نظم و یک ناظمی میطلبد وحدت نظم وحدت ناظم را ثابت میکند حالا روایاتی که در ضمن این آیه آمده است البته آن بحث خواهد شد.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ﴾ منظور از این ظلمت ظل است نه ظلمت یعنی عدم آن عدم محض نه مخلوق است نه مجعول این ظل است که هم میشود مجعول است هم میشود گفت مخلوق است ظل عدم نور است «عما من شأنه ان یکون نورا» و قرآن کریم در مواردی مخصوصا ٌ در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» ظلمات لیل را ذکر کرده است ظلمات دریا را ظلمات شبها را و مانند آن ذکر کرد هرجا که ظلمت گفته شد ظل است خب شب که ظلمت نیست ظل است چون آن سَمت زمین به طرف آفتاب است سایه زمین شب است شب جز سایه زمین چیز دیگر نیست شب که یک وجود خارجی ندارد غیر از ظلالارض وقتی زمین در برابر آفتاب قرار میگیرد این چهره زمین که رو به آفتاب است این روز است سایه همین زمین میشود شب، شب غیر از ظلالارض چیز دیگر نیست خب اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» مکرر فرمود: ﴿فی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ نشانه همین ظل بودن است.
پرسش...
پاسخ: بله آن ظل در مقابل حرور است اما نه ظلمت برای اینکه جای گرم در مقابلش سایه است که خنک است اصولاً ظل و ظلال بر اساس جهت خنکیشان در بهشت گفته شد ﴿وَظِلٍّ مَمْدُودٍ﴾ وگرنه بهشت ﴿لا یَرَوْنَ فیها شَمْسًا وَ لا زَمْهَریرًا﴾ آنجا منظومه شمسی نیست آنجا خود مؤمن است که فضا را روشن میکند ولی فضا، فضای خنک و معتدل است میگویند در ظلال وگرنه بهشت سایه ندارد چون نور آنچنانی نیست ظل در مقابل حرور است یعنی جای خنک اما فعلاً بحث در ظلمت است و ظلمات ظلمت و ظلمات اینها در حقیقت سایه است آیهٴ 97 سورهٴ «انعام» این است ﴿وَ هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ خب شب که ظلمت دارد یا دریا در شب که ظلمت دارد در حقیقت ظل است در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» موارد فراوانی کلمه ظلمات آمده است که منظور ظلمات همان ظلمت است خب پس اگر ظلمت شد وقتی زمین به دور خود میگردد در مقابل آفتاب آن چهره زمین که رو به آفتاب است نهار است و آن چهره دیگر که پشت به آفتاب است ظل است در حقیقت چون زمین میگردد لیل و نهار پدید میآید چه کسی این زمین متحرک را میگرداند خدایی که ﴿خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ﴾ ، ﴿جَعَلَ الَّیْلَ وَالنَّهَارَ﴾ و مانند آن خب یک بحث در این است که شب مقدم است یا روز این در روایات است این بحث، بحث علمی نیست برای اینکه اینها باهماند اینچنین نیست که شب اول باشد روز بعد یا روز اول باشد شب بعد هرجا روز است مقابلش شب است شب یعنی سایه زمین پس این بحث یک بحث علمی نیست براساس کرویت ارض اما ما از کجا حساب بکنیم البته حسابهای قمری آن است که شب مقدم بر روز است برای اینکه حساب قمری بر اساس رؤیت قمر است رؤیت قمر در شب هست این احکامی است چون ماها مثل شب جمعه شبش هست غروبش دیگر شب شنبه است آن جمعه شب که میگویند در حقیقت شب شنبه است حالا چون از 24 ساعت تا 24 ساعت حساب میکنند پایان روز جمعه را هم که شب شنبه است آن را به حساب جمعه میآورند تا ساعت 12 ولی در حقیقت در این بحثهای فقهی که بر اساس آثار قمری مطرح است شب مقدم بر روز است بر اساس همین جهت و گرنه بر اساس مسائل علمی که شب و روز باهماند از اینجا معلوم میشود بعضی هم خواستند استدلال کنند ﴿وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ﴾ وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) به این استشهاد کرده است که شب جلو نمیافتد این برای همان است که شب سایه است و سایه تابع روز است ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ﴾ خب این ﴿وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ﴾ یعنی شب جلو نیست نه به معنای اینکه روز جلوست اما به این معناست که شب تابع است بالأخره چون شب سایه است و سایه به دنبال نور است اگر نور نباشد که سایهای نیست پس زمین حرکت میکند محرکش الله است وقتی در مقابل شمس قرار گرفت این چهرهاش میشود روز به تبع، آن چهرهاش میشود شب رتبتاً متأخر است نه زماناً و اگر در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» ذات اقدس الهی شمس را دلیل بر ظل قرار داد بر اساس همین معیار است آیهٴ 45 سورهٴ «فرقان» این است که فرمود: ﴿أَ لَمْتر إِلی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلیلاً﴾ فرمود نگاه نمیکنی که خداوند چگونه سایه را طولانی کرده است بعد هم این سایه را جمع میکند ﴿ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضًا یَسیرًا﴾ در اول صبح سایه اجرام طولانی است بعد این سایه کم میشود تا عند الزوال در بعضی از جاها مثل خطهای استوا و مانند آن سایه منتفی میشود در بعضی از جاهای دیگر که در استوا نیست سایه کم میشود خب فرمود: ﴿أَ لَمْتر إِلی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِنًا﴾ خدا اگر میخواست این سایه را ساکن قرار میداد همان است که ﴿جَعَلَ اللّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً... ٭ یَأْتیکُمْ بلیل تَسْکُنُونَ فیهِ﴾ اگر خدا دستور هم بدهد که این حرکت نکند زمین خب این سایه میشود ساکن همیشه میشود شب پس طول و قصر سایه به وسیله حرکت است این حرکت آنچه که به حس میآید قرآن با او سخن میگوید بر اساس ظاهرش میفرماید شمس را ما دلیل قرار دادیم الآن مسلّم شد که زمین حرکت و شمس محوری است یعنی شمس محور است و زمین حرکت میکند پیشینیان بر این بودند که زمین ساکن است و شمس حرکت میکند خب الآن که برای همه روشن شد که آفتاب دور زمین نیست زمین به دور آفتاب است در محاوره مردم در فرهنگ مردم میگویند زمین طلوع کرد یا میگویند آفتاب طلوع کرد؟ الآن برای همه بیّنالرشد شد که آفتاب دور زمین نمیگردد زمین است که دور آفتاب میگردد نمیگویند ما طلوع کردیم نمیگویند زمین طلوع کرد میگویند آفتاب طلوع کرد یک وقت هست آدم میخواهد حرف علمی بزند که به درد خواص میخورد یک وقت آن حرف علمی را در لا به لای سخنش میفهماند ولی طرزی هم حرف میزند که مردم بفهمند فرهنگ قرآن که فرهنگ محاوره است همان طلعت الشمس و امثال ذلک است نه بر اساس هیئت قدیم الآن هیئت جدید هم که جدید است میگوید زمین محور نیست زمین متحرک است و شمس به دور زمین نمیگردد باز هم وقتی حرف میزنند میگویند آفتاب غروب کرد، آفتاب درآمد، اولِ طلوع، اولِ غروب، این طور است در حالی که زمین است در حقیقت طلوع و غروب دارد نه او، زمین است که افول و غروب دارد نه او، ماییم که طلوع و غروب داریم نه او، اما طرز حرف زدن طور دیگر است اینکه خدا فرمود: ﴿ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلیلاً﴾ یعنی به حسب ظاهر مردم این چنین حس میکنند که آفتاب حرکت میکند حالا بر فرض ثابت شد که زمین حرکت میکند ولی بالأخره این زمین که حرکت میکند گرچه زماناً نور و ظل همسان هماند یعنی همان لحظهای که این چهره زمین روشن است همان لحظه آن سمتش سایه است این چنین نیست که زماناً متأخر باشد ولی رتبتاً کدامیک مقدم بر دیگری است؟ آیا سایه راهنمای نور است؟ یا نور راهنمای سایه است آیا چون آن طرف تاریک است اینجا روشن است یا چون این چهره روشن است آن پشتش تاریک است.
پرسش...
پاسخ: قرآن هم فرمود: ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ﴾ برای اینکه فصول اربعه تنظیم بشود.
پرسش...
پاسخ: در همان جاها هم فرق میکند غالب معموره یعنی غالب کره زمین آن بخشهایی که آباد است و بشرنشین فصول چهارگانه دارد خب، گرچه نور و ظلمت، شب و روز باهماند زماناً ولی آیا در هنگام تعلیل شما میگویید چون آن طرف تاریک است سایه است این طرف روشن است یا نه چون این سمتش به طرف آفتاب است آن طرف که سایه همین جرم است تاریک است مثل اینکه شما وقتی دستی را حرکت دادید انگشت را حرکت دادید انگشتر هم حرکت میکند حرکت انگشت با حرکت انگشتر همزمان است ولی در موقع تعلیل میگویید چون انگشتر حرکت کرد دست حرکت کرد؟ یا میگویید چون دست حرکت کرد انگشتر حرکت کرد؟ زماناً باهماند ولی رتبتاً یکی دنبال است یکی جلو لذا میفرماید در مقام تحقق رتبی شمس دلیل بر ظل است نه ظل دلیل بر شمس چون جابهجایی نور رتبتاً مقدم بر جابهجایی سایه است از این جهت فرمود: ﴿ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلیلاً ٭ ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضًا یَسیرًا﴾ به هر تقدیر اگر گفته میشود حرکت است در حقیقت حرکت زمین است به دور خود در برابر شمس.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
- این سوره دفعتاً واحدتاً نازل شده و هزارها فرشته این سوره را بدرقه کرده
- این سوره را سورهٴ احتجاج بنامیم هم تناسب دارد
- گرچه قرآن محرف نیست ولی مهجور هست
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَاْلأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ ﴿1﴾ هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ طینٍ ثُمَّ قَضی أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ ﴿2﴾ وَ هُوَ اللّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی اْلأَرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ ﴿3﴾
بحث در نزول این سورهٴ مبارکهٴ «انعام» در مکه دفعتاً واحده بود سعی بلیغ آقایان مشکور باشد که مقداری زحمت کشیدند و اسمای حسنای الهی را استقصا کردند چند مطلب در این سورهٴ مبارکه مطرح بود اول اینکه این سورهٴ در مکه نازل شد در این جهت اختلافی نیست و هم شاهد داخلی و هم شاهد خارجی تأیید میکند که این دو بحث گذشت به استثنای شش یا سه یا یک آیه که محل اختلاف بود عمده آن است که در این نصوصی که مربوط به نزول این سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است این چنین آمده است که هفتاد هزار فرشته این سوره را بدرقه کردند تا اینکه به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رساندند وقتی شما به مدارک این کار مراجعه میکنید میبینید مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کافی از علیبنابیحمزه مرفوعاً این حدیث را نقل میکند قبل از مرحوم کلینی علیبنابراهیم در تفسیرش از حسینبنخالد این را نقل میکند منتها مسند است که از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) نقل میکند بعد مرحوم کلینی نقل میکند چه اینکه در تفسیر عیاشی از ابیبصیر از امام صادق(سلام الله علیه) نقل شده است مرحوم شیخ طوسی که خودش از محدثان است در تبیان از ابن عباس نقل میکند قبل از اینکه امینالاسلام(رضوان الله علیه) بعضی از این روایات را نقل بکند مرحوم شیخ طوسی نقل کرد در الدر المنثور به طرق متعدد از ابن عباس و غیر ابن عباس نقل شده است که این سوره دفعتاً واحدتاً نازل شده اند و هزارها فرشته این سوره را بدرقه کردند از مجموع طرقی که در تفسیر الدر المنثور هست و آنچه که علیبنابراهیم نقل کرد مرحوم کلینی نقل کرد مرحوم شیخ طوسی از ابن عباس نقل کرد تفسیر عیاشی آورده است بعضی از طرقی که خود امینالاسلام در مجمع البیان [از] بعضی از مشایخشان که اهل سنتاند نقل میکند انسان اطمینان پیدا میکند که این مضمون صادر شده است این مطلب اول ، پس از نظر سند مشکلی نیست بعضی از روایات هست که مرحوم امینالاسلام در مجمع البیان نقل میکند و در جوامع روایی ما نیست ظاهراً در بین مشایخ مرحوم طبرسی بعضی از محدثان اهل سنت بودند که ایشان مشافهتاً حدیث را از آنها تلقی میکردند و نقل میکردند در الدر المنثور به طرق زیاد نقل شده است این مطلب اول مطلب دوم آن است که.
پرسش...
پاسخ: نه در حدی که آدم اطمینان پیدا بکند هست مستفیض هست.
البته اطمینان هست نه قطع اگر تواتر باشد که خب قطع است یک اطمینانی که آدم بتواند بگوید این سوره دفعتاً واحدتاً نازل شده است پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنین فرموده است چنین اطمینانی در مسائل علمی بیش از این انسان طلب میکند نه اطمینان و وثوق عقلایی آن البته حاصل نمیشود.
مطلب دوم آن است که نزول هزارها فرشته مخصوصاً هفتاد هزار در بسیاری از این روایات هست اما آن تعلیل در تفسیر علیبنابراهیم نیست در نقد مرحوم کلینی نیست در نقل مرحوم شیخ طوسی از ابنعباس نیست این فقط در تفسیر عیاشی است از تفسیر عیاشی که شما به برهان مراجعه میکنید میبینید او این تعبیر را آورده همان معیار هم در مجمع البیان آمده است وگرنه آن قدر مشترک این است که این سوره دفعتاً واحدتاً نازل شده است هزارها فرشته او را بدرقه کردند آنگاه در بعضی از این کتب تفسیر که اخیراً چاپ شد آنجا اعراب گذاری کردند فعل امر گفتند، گفتند «فعظموها و بجلوها» آنها هم اعراب گذاری کردند که شما که خوانندهاید را این سوره را تجلیل کنید تبجیل کنید تعظیم کنید ولی در تفسیر عیاشی با تعلیل ذکر شده است که هفتاد هزار فرشته این سوره را بدرقه کردند « فعظَّموها و بجَّلوها فان اسم الله تبارک و تعالی فیها فی سبعین موضعاً» این دو تناسب صدر و ذیل و حکم و موضوع نشان میدهد که این فعل ماضی است نه امر برای اینکه در بسیاری از روایات دارد که این هزارها فرشته که این سوره را آوردند «لهم زجل بالتسبیح» خب آنها با ترنم تسبیح الهی همه «سبحان الله» گوی یا «سبوح قدوس» گوی این سوره را نازل کردند پس تنها بدرقه ظاهری نیست که به همراه این سوره آمده باشند با تسبیح آمدهاند که«لهم زجل بالتسبیح» و زجل همان صوت است خب این نشان میدهد که «فعظَّموها و بجَّلوها» نه «فعظِّموها و بجِّلوها» چرا؟ برای اینکه اگر امر باشد با آن تعلیل یعنی شما این سوره را تعظیم کنید تبجید کنید برای اینکه هفتاد جا اسم خدا در این سوره است خب در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بیش از هفتاد جا که اسم خداست چرا این تعبیر در آنجا نیامده در سایر سور طوال که اسمای خدا بیش از هفتاد جا آمده که چطور در آنجا نیامده، «فعزموها و بجلوها» معلوم میشود این فعل ماضی است نه امر و اصولاً تنها سورهای که در تمام آیاتش نام مبارک الله است در قرآن کریم همان سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» است سوره «مجادله» تنها سورهای است که در تمام آیات او کلمه الله آمده حالا یا یک بار یا بیش از یک بار درباره آن سوره این چنین تعظیمی وارد نشده است بنابراین اینجا فعل ماضی است نه امر «فعظَّموها و بجَّلوها» این هفتاد هزار برای اینکه «فان اسم الله تبارک و تعالی فی سبعین موضعا» در هفتاد جا اسم خداست اما حالا زحمتی که آقایان سعیشان مشکور باشد کشیدند این است که نه کلمه الله با حذف مکررات هفتاد تاست نه اسمای الهی با حذف مکررات هفتاد تاست نه بیحذف عرض کنم که مکررات هفتاد تاست بیحذف مکررات بیش از هفتاد تاست و با حذف مکررات کمتر از هفتاد تاست یعنی نام مبارک الله 86 مورد، کلمه رب 43 مورد، کلمه علیم هفت مورد، کلمه حکیم پنج مورد، خبیر سه مورد، رب العالمین سه مورد، غفور سه مورد، رحیم سه مورد، سمیع دو مورد، قادر دو مورد، الغافر فوق عباده دو مورد چه اینکه صفات الهی و اسمای حسنای الهی نظیر فاطرالسموات، شهید، اله، خیر الفاصلین، اعلم بالظالمین، اعلم بالمجتهدین، الحق، اسرع الحاسبین، عالم الغیب و الشهادة، العزیز، بدیع السموات و الارض، خالق کل شیء، وکیل، لطیف، رب کل شیء، سریع العقاب اینها هریک، یک مورد آمدند و از طرفی هم اگر بخواهیم مکررات را حذف نکنیم بیش از اینهاست یعنی با حذف مکررات کمتر از این مورد است خود کلمه «الله» 85 مورد آمده است هشت مورد در آن شش آیه مدنی اگر استثنا بشود کلمه «الله» بالأخره 85 مورد آمده کلمه «هو» اگر اسم ذات باشد 33 مورد آمده است «رب» 46 مورد آمده است «الرحمن» یک مورد، «الرحیم» یک مورد، و همچنین سایر اسمای حسنا با حذف مکررات کمتر از هفتاد است بیحذف مکررات بیش از هفتاد تاست حالا باید در این زمینه بحث بشود حداکثر آن است که اگر انسان به این نکته نرسید علمش را به اهلش ارجاع میدهد اما این نشان میدهد که تناسب این هفتاد هزار برای آن هفتاد اسم و اگر این اسما بیحذف مکررات باشد قهراً بیش از هفتاد است قهراً آن کلمه هفتاد هزار احتمال اینکه منظور کثرت باشد نه خصوص هفتاد هزار این هم هست چون غیر از هفتاد هزار باز هم نقلهایی شده که خداوند این فرشتهها را اعزام کرد در هر آسمانی هفتاد فرشته به اینها ملحق میشدند پس هم هفتاد هزار هست هم کمتر از هفتاد هزار هست آنگاه میشود گفت منظور کثرت فرشتگان است به مناسبت اسمای حسنای کثیری که در این سوره است و اگر نقد بشود که خب سورهٴ «بقره» و مانند آن بیش از این اسمای حسنای الهی در آنها آمده است پاسخش این است که آنها دفعتاً واحدتاً نازل نشدند یکجا نازل نشدند.
پرسش...
پاسخ: چرا آنها هم به عنوان منزل حساب میشوند مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در همان جلد اول کافی در باب اسمای حسنای حق تعالی وقتی اسمای الهی را میشمارد تبارک و تعالی را هم جزء اسماء حساب میکند این اسم به اصطلاح مصطلح نیست که مثلاً فعل را شامل نشود خب.
مطلب دیگر آن است که پس این «عظموا» ظاهرش همان فعل مضارع است و تعلیل هم تناسب حکم و موضوع است حالا اینکه کلمه الله البته در این روایت عیاشی نیامده که اسم الله هفتاد بار آمده دارد که هفتاد جا اسم الله آمده حالا در هفتاد آیه ممکن است که آن آیات هم که شمردند باز یا بیشتر است یا کمتر اگر بگویند هفتاد جا باز هم یا بیشتر است یا کمتر غرض آن است که نه رقم هفتاد اسم ثابت شد نه هفتاد آیه ثابت شد نه هفتاد موضع و قطعهای از آیه یا جملهای از آیه ثابت شد برای اینکه با حذف مکررات کمتر از اینها با عدم حذف مکررات بیش از اینهاست چه بگوییم هفتاد آیه چه بگوییم هفتاد بار کلمه اسم چه بگوییم هفتاد جا ولو به جمله و قطعهای از آیه باشد هیچ کدام از اینها هماهنگ نیست.
اما مطلب بعدی اینکه مرحوم علامهطباطبایی(رضوان الله علیه) فرمودند ما این سوره را سورهٴ احتجاج بنامیم هم تناسب دارد این منافات ندارد با اینکه سورهٴ مبارکهٴ «انعام» طبق عَلَم بالغلبه اسمش انعام باشد چون بعضی از سور چندین اسم دارند سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» چندین اسم دارد خب خیلی از این اسما فاتحه هست ام الکتاب است چه هست، چه هست سورهٴ «اخلاص» هم همچنین سورهٴ «توحید» است سورهٴ «اخلاص» است بعضی از سور چند اسم دارند مرحوم امینالاسلام در مجمع البیان ملاحظه فرمودید دارد که «حجاج علی المشرکین» چندین حجت در این سوره بر علیه مشرکین اقامه شده است پس اگر کسی نام این سوره را سورهٴ «احتجاج» بنامد به این معنا نیست که آن سورهٴ «انعام» بودن او حذف میشود نه آن علم هست عَلَم بالغلبه هست ظاهراً نه علمهایی نظیر سوره «لا صلاة الا بفاتحة الکتاب» و مانند آن نیست عَلَم بالغلبه هم هست و رواج هم دارد ولی نام دیگری هم خواهد داشت چون این اسما که توقیفی نیست دربارهٴ اسمای ذات اقدس الهی گفتند توقیفی است اما اسمای سور که توقیفی نیست و اگر هم توقیف باشد حالا وصف که توقیف نیست آدم این سوره را موصوف کند به اینکه این سورة الحجاج هست در حقیقت احتجاجات در این سوره فراوان است.
مطلب بعدی آن است که اگر کسی گفته شد چهل بار ظاهراً کلمه ﴿قل﴾ در این سورهٴ مبارکه آمده است که چهل حجت را ارائه میکند چهل تا برهان در این سوره هست و اگر کسی این حجج چهلگانه را بررسی کند حفظ کند مشمول «من حفظ علی امتی اربعین حدیثا» خواهد بود برای اینکه خود قرآن حدیث است چون ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ﴾ نمیشود گفت که منظور از این حدیث خصوص روایت هست برای اینکه قرآن مصون از تحریف است ولی در روایات چون تحریف راه دارد از این جهت حفظ حدیث ترغیب شده است و حفظ قرآن تحریف نشده قرآن گرچه تحریفپذیر نیست ولی مهجور شده است ﴿یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا﴾ خب اگر کسی چهل برهان از براهین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» را تقریر کند تدوین کند تدریس کند تألیف کند منتشر کند خب مشمول «من حفظ علی امتی اربعین حدیثاً» هست بعد از اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ﴾ در آن حدیث اربعین که ندارد «من حفظ علی امتی اربعین حدیثی» دارد «اربعین حدیثاً» حدیث قدسی حدیث است حدیث سخن خداست قرآن حدیث است «احسن الحدیث» است روایات هم حدیث است خب اگر قرآن را کسی بخواهد با تألیفش با تدریسش از مهجوریت بیرون بیاورد مشمول «من حفظ علی امتی اربعین حدیثاً» نیست؟ گرچه قرآن محرف نیست ولی مهجور هست حدیث آن مهجوریت را ندارد عدهای گفتند «حسبنا کتاب الله» قرآن را گرفتند حدیث را رها کردند عدهای هم گفتند «حسبنا الحدیث» قرآن مهجور شده است میبینید شما در بسیاری از استدلالهای آیات یا چه در فقه چه در اصول میبینید قرآن اصلاً غلط نقل میشود نظیر «فان لم تجدوا ماء» در حالی که قرآن ﴿فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً﴾ است آنچه که در بحثهای اصولی و فقهی رواج دارد «فان لم تجدوا ماء» یا همین بحثهایی که این روزها ما در فقه داشتیم میبینیم مرحوم حاج آقا رضای همدانی میگوید که دو تا آیه در مسئله هست که به آن استدلال شده است برای اینکه بقای عمدی بر جنابت ضرر ندارد یکی آیه ﴿أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ﴾ است که اطلاق دارد یکی هم ﴿فَاْلآنَ بَاشِرُوهُنَّ﴾ در حالی که این دو جمله از یک آیه است نه دو آیه میفرماید: «اما الآیة الاولی کذا اما الآیة الثانیة» کذا خب این در اثر مهجور بودن قرآن است اگر در استدلالهای فقهی و اصولی ما اصل را قرآن قرار بدهیم بعد روایت را تابع او قرار بدهیم از مهجور بودن لااقل بیرون میآید.
پرسش...
پاسخ: این وعده را ذات اقدس الهی داده است که من دینم را حفظ میکنم دین مجموع قرآن و عترت است دین که تنها قرآن نیست.
پرسش...
پاسخ: حفظ میکنم یعنی از تحریف حفظ میکنم اما آن کتابی که مهجور باشد چه سودی دارد ﴿یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا﴾ حالا اگر کسی چهل برهان از براهین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» را کسی تألیف بکند تدوین بکند در برابر شبهات بیگانهها این حفظ اربعین حدیث نیست؟ حفظ که منظور این نیست که در طاقچه باشد.
پرسش...
پاسخ: قرآن ناطق اهل بیتاند اما احادیث اینها مثل قرآن کریم باید نشر بشود قرآن کریم هم مثل سخنان اهل بیت(علیهم السلام) باید نشر بشود خب خدا خودش فرمود ما این را حفظ میکنیم حفظ میکنیم یعنی از تحریف حفظ میکنیم نه در جامعه منتشر میکنیم نشر جامعه به وسیله مسلمین است برای اینکه همان خدایی که فرمود:﴿إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ﴾ همان خدا حرف پیغمبری که ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى﴾ است نقل کرده ﴿یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا﴾ خب اگر قرآن مهجور باشد با محرف نبودنش که میسازد یک کتابی است غیر محَّرف ولی مهجور.
پرسش...
پاسخ: چرا دیگر همین ذات اقدس الهی هر دو را در قرآن فرمود هم سخن پیغمبری که ﴿وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی﴾ است نقل کرده ﴿یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا﴾ هم فرمود: ﴿إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ﴾ حفظ قرآن از تحریف غیر از نشر قرآن است در حوزهها یک کتابی است محفوظ است البته.
پرسش...
پاسخ: البته «حفظ عن ظهر القلب»
پرسش...
پاسخ: خیلی خب آنها مؤید همین است حفظ قرآن «حفظ عن ظهر القلب» بشود حفظ معارفش بشود حفظ آثارش بشود حفظ ادلهاش بشود حفظ است دیگر حالا اگر کسی این منظور «من حفظ اربعین حدیثاً» این نیست که کسی چهل حدیث را حفظ بکند که مگر اربعینی که مرحوم شیخ بهایی نوشته این چهل حدیث را حفظ کرده مثل حمد و سوره اگر کسی یک کتاب علمی بنویسد مثل مرحوم شیخ بهایی در چهل حدیث این حدیث را حفظ کرده نه یعنی عن ظهر القلب حفظ کرده آنکه مهم نیست اگر کسی تدریس کرد تألیف کرد منتشر کرد این چهل حدیث را حفظ کرد اگر کسی چهل حدیث یاد گرفت چهل حدیث را حفظ کرد از ضایع شدن حفظ کرد اگر کسی به چهل حدیث آشنا شد از مجهول بودن حفظ کرد اگر کسی چهل حدیث را عمل کرد از مهجور بودن حفظ کرد.
پرسش...
پاسخ: خب البته مصداق کاملش آنها هستند.
مطلب بعدی آن است که این نزول ﴿ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَى قَلْبِکَ ﴾ مستلزم این هست که این وحی و آورنده وحی در قلب بیاید نه اینکه وحی در قلب بیاید و آورنده که پیک وحی است در قلب نیاید بیان ذلک این است که درباره خود روحالأمین یا جبرئیل(سلام الله علیه) و همچنین فرشتگانی که این سورهٴ مبارکه را آوردند در همه غالب این روایاتی که مرحوم کلینی نقل کرد علیبنابراهیم نقل کرد عیاشی نقل کرد شیخ طوسی از ابن عباس نقل کرد با طرق متعدد در الدر المنثور آمده این است که فضای آسمان پر ملائکه شد خب اینها را پیغمبر میدید دیگران که نمیدیدند که خب اینکه پیغمبر میبیند با چشم جان میبیند نه با چشم بصر وگرنه هر سلیمالحسی میدید پس در محدوده جان او راه پیدا کردند که پیغمبر اینها را دید دیگر اگر جان کسی چیزی را میبیند معلوم میشود که شعاع جان او، او را در بر گرفته است و این وارد در محدوده جان او شد تا در محدوده جان کسی وارد نشود انسان او را نمیبیند انسان در عالم رؤیا گاهی با مثال متصل مأنوس است گاهی با مثال منفصل خوابهایی که میبیند اگر خواب صادق نباشد بالأخره همان خاطرات او ممثل شده است متجدد شده است در محدوده مثال متصل او ظهور کرد او میبیند و اگر خواب صادق باشد این شخص به عالم مثال منفصل رابطه پیدا کرد ربط وجودی پیدا کرد به آنجا رفت آنجا را دید اگر چشم دل میبیند یا در مثال متصل یا در مثال منفصل آن مرئی در محدوده دید رائی وجود دارد اگر همه فرشتهها را وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با چشم جان دید پس معلوم میشود اینها همه در قلمرو روح او ظهور پیدا کردند و چون او مثال متصلش عین منفصل است عقل متصلش عین عقل منفصل است آنچه را در درون میبیند همان است که در بیرون وجود دارد بنابراین ارواح و فرشتگان و روحالأمین و وجود مبارک جبرئیل در محدوده جان او آمدند البته چون انسان کامل بالاتر از آنهاست و مسجود همه آنهاست محیط به همه آنهاست آنها را در محدوده جان خود جای میدهد شما اگر در سخنان نورانی امام راحل(رضوان الله علیه) در این فرصتها اگر ملاحظه فرمودید گاهی ایشان در آن سخنان یک کلمهای میگوید و زود رد میشود اگر دوباره آن سخنرانی را گذاشتند شما فحص کنید میبینید او یک پیام دیگری دارد ایشان این چنین میگفت جبرئیل نازل شد بلکه پیغمبر او را نازل کرد این را گفت و زود رد شد بار دوم یا بار سوم که سخنانشان را نقل میکنند این جمله را توجه کنید بلکه او نازل کرد این را شاید اکثری آنهایی که آنجا مستمع بودند متوجه نشدند اکثری کسانی هم که رادیو و تلویزیون گوش میدهند متوجه نیستند که این جمله را چطور ایشان مثل برق گفت و رد شد برای اینکه آن کسی که میرود به جایی که جبرئیل میگوید «لو دنوت انملة لاحترقت» صعود و نزولش به وسیله همان اوست او میآورد او میبرد منتها یک انسان کامل در محدوده ﴿وَإِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ در آنجا دیگر سخن از نزول نیست اینجا سخن از فرشته نیست در پایان سورهٴ مبارکه یکی از حوامیم آنجا ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللّهُ إِلاّ وَحْیًا أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ﴾ فرمود ذات اقدس الهی با بشر از سه راه حرف میزند یا وحی است یا من ورای حجاب است یا با ارسال رسول آن وحی همان است که بیواسطه است آنجا که هیچ واسطهای نیست حتی جبرئیل حق ندارد که نازل بشود یا صاعد بشود همین است که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب قیم توحید نقل کرده است از زراره که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کرد «الغشیة التی کانت تصیب رسول الله»(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کرد یاابن رسول الله آن حالت غشیه مدهوشی نه بیهوشی آن حالت غشیه حالت مدهوشی خاص که به پیغمبر دست میداد آن چه بود میفرمود «ذاک اذا تجلی الله له» فرمود یا زراره آن وقتی که خود خدا برای پیغمبر تجلی میکرد «أقبل بتخشع» آن وقت خود امام صادق(علیه السلام) هم حالش تحول پیدا کرد اینکه فرمود: «ذاک اذا لم یکن بینه و بین الله احد ذاک اذا تجلی الله له» آنجا که خدا بلاواسطه تجلی میکند آنجاست که پیغمبر میلرزد وگرنه جبرئیل میآمد که پیغمبر رعشهای نداشت کسی که به جایی میرسد که جبرئیل میگوید «لو دنوت انملة لاحترقت» اگر جبرئیل ولو شدید القوی هم باشد به حضور او بیاید که او مدهوش نخواهد شد آنجا که احدی واسطه نیست آنجاست جای غشیه «الغشیه التی کانت تصیب رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فقال(علیه السلام) ذاک اذا لم یکن بینه و بین الله احد ذاک اذا تجلی الله له» خب پس اگر فرشته وحی یا سایر فرشتهها این سورهٴ مبارکه را بدرقه کردند وجود مبارک پیغمبر آنها را در «خافقین» دید خافق یعنی افق خافقین یعنی افقین دید معلوم میشود در قلمرو جان آن حضرت حضور و ظهور پیدا کردند.
پرسش...
پاسخ: کدام
پرسش...
پاسخ: آن در اوایل توحید صدوق است دیگر یک وقتی هم نقل شده است در توحید مرحوم صدوق هست اما سؤال بعدی که جناب فخررازی گفتند سرّ اینکه این سوره دفعتاً نازل شد برای آن است که اصولیین گفتند اصولیون یعنی علمای اصول دین نه اصولی یعنی علمای اصول فقه هر دو اصولیاند گاهی میگویند قال الاصولیان یعنی کسی که متکلم است در اصول دین حرف میزند و یا کسی که اصولی است و در اصول فقه سخن میگوید به هر تقدیر فخررازی در تفسیرش گفت که اصولیون یعنی علمایی که در اصول دین بحث میکنند در کلام و حکمت بحث میکنند گفتند سرّ اینکه این سورهٴ مبارکهٴ «انعام» یکجا نازل شده است این است که چون درباره معارف است و وحی و نبوت است و توحید است و معاد است و امثال ذلک جریان موضعی و مقطعی و فروع جزئی نیست که به مناسبتهای گوناگون نازل بشود سؤالی که در این زمینه مطرح شد این است که در این سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیاتی نظیر آیهٴ 37 و 52 و 93 و 108و111 و 124 اینها شأن نزول دارند چون شأن نزول دارد بنابراین مانند سایر سور باید مقطعی نازل میشد پاسخ این حرف این است که بسیاری از این شأن نزولها تطبیق است یک و بسیاری از این شأن نزولها بر فرض شأن نزول باشد حوادثی بود همزمان گاهی یک عدهای میگفتند که چرا قرآن دفعتاً واحدتاً نازل نمیشود گاهی یک عده میگفتند خب اگر بشر میتواند پیغمبر باشد خب چرا برای ما هم نازل بشود برای ما چرا هم نازل نمیشود اگر پیغمبر از طرف خدا میآید حتماً باید فرشته باشد وگرنه بشر نمیتواند پیغمبر باشد اگر بشر میتواند پیغمبر باشد وحی بگیرد خب ما هم میتوانیم وحی بگیریم چرا بر ما نازل نمیشود این سؤالها و شبهات در اذهان اینها بود این سورهٴ مبارکهٴ «انعام» در متن خود آیه 37 و 52 و 93 و 108 ... که تدریجاً پیش نیامده اگر این حوادث نظیر بدر و احد بود که از نظر زمانی مقدم و مؤخر بود آنگاه میطلبید که اینها تدریجاً نازل بشود یا نظیر جنگ و صلح یا اسیرگیری و مانند آن اما این شبهات همزمان در اذهان اینها بود دفعتاً واحدتاً سورهٴ مبارکهٴ «انعام» نازل شد به همه این سؤالها پاسخ داد.
مطلب بعدی آن است که البته آن سؤال آن ابهام همچنان هست این معنایش این نیست که حالا فحص تمام شد و دیگر آقایان زحمتش را نکشند تاکنون که سعی بلیغ فرمودند اگر غیر از این پنج، شش وجهی که از مجموعه این سه، چهار کتاب آمده یعنی شما اگر به آن شروحی که بر کافی شده است به این قسمت بپردازید شاید در بین شروح کافی یک مطلبی پیدا بشود که اینکه مرحوم کلینی از علیبنابیحمزه نقل کرده است مرفوعاً شارحان این حدیث را چگونه شرح کردند درباره علیبنابراهیم آن تعلیل نیست که هفتاد جا اسم خداست در تفسیر عیاشی فقط این تعلیل هست و در سخنان مرحوم شیخ طوسی که در تبیان از ابن عباس نقل کرد این تعلیل نیست اصولاً در تبیان این تعلیل نیست ولی در مجمع البیان هست در الدر المنثور به طرق متعدد از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است اما این تعلیل در بسیاری از موارد نیست در تفسیر عیاشی هست حالا باز اگر مطالبی مربوط به این بخش بود در نوبتهای بعد عرض میشود.
اما آنچه که مربوط به محتوای این سوره است کسانی که منکر معارف دیناند یا منکر اصل مبدأ یا منکر توحید او هستند این آیات سورهٴ مبارکهٴ «انعام» مخصوصاً این آیه اول پاسخگوی آنهاست آنها که منکر اصل خالقاند یا اصل خالق را میپذیرند ولی منکر توحیدند یا اصل خالق را میپذیرند و معتقد به وحدانیت خدای خالقاند اما در توحید ربوبی سخنی دارند این آیهٴ مبارکه برای نقد آنها کافی است یعنی خلقت همه آسمان و زمین برای خداست در اختیار اوست تدبیر آسمان و زمین هم به عهده خداست برای اینکه ظلمات و نور یعنی اداره لیل و نهار به دست اوست خب لیل و نهار برای آن است که زمین وضعش تدبیر بشود اگر دائماً شب بود هیچ گیاه نمیرویید هیچ انسانی نمیتوانست زندگی کند هیچ حیوانی نمیتوانست زندگی کند دائماً روز بود که انسانی نمیتوانست زندگی کند یا حیوان نمیتوانست زندگی کند دائماً آفتاب یکجا بتابد زندگی ممکن نبود لذا در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» این را به عنوان یکی از نعم الهی میشمارد و نشانه تدبیر الهی است میفرماید اگر خداوند این لیل را سرمدی میکرد آیه 71 سورهٴ «قصص» چه کسی برای شما روز میآورد؟ اگر روز را برای شما سرمدی میکرد چه کسی برای شما شب میآورد؟ ﴿وَ اللّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ﴾ فرمود: ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ﴾ آیهٴ 71 سورهٴ «قصص» ﴿أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَدًا إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتیکُمْ بِضِیاءٍ﴾ اگر خدا دستور بده اینها حرکت نکنند و ساکن باشد زمین ساکن باشد خب همیشه شب است یکجا همیشه شب است یکجا همیشه روز است نه آنها که همیشه شباند همیشه میتوانند زندگی کنند نه آنجا که همیشه روز ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَدًا إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتیکُمْ بِضِیاءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ ٭ قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللّهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَ سَرْمَدًا إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فیهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ﴾ خب اگر دستور بدهد زمین حرکت نکند یک چهرهاش برای همیشه روز گداخته میشود، یک چهرهاش برای همیشه سرد و یخ بسته است جا برای زندگی نیست چه اینکه اگر دستور بدهد حرکتش فصولی نباشد به دور شمس نباشد ﴿قَدَّرَ فیها أَقْواتَها فی أَرْبَعَةِ أَیّامٍ﴾ یعنی «فی اربعة فصول» همیشه زمستان باشد یا همیشه تابستان باشد که زندگی ممکن نیست لذا فرمود: ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ﴾ هم لیل و نهار میآورد چه اینکه در سورهٴ «اسراء» فرمود: ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ﴾ و در سورهٴ «قصص» هم میفرماید ما لیل و نهار میآوریم هم میفرماید فصول چهارگانه میآوریم ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ﴾ گاهی قوساللیل بیش از قوسالنهار است گاهی قوسالنهار بیشتر از قوساللیل است گاهی مثلاً میبینید روز بلند است و شب کوتاه وقتی روز بلند بود این قوسالنهار بیشتر از قوساللیل است آنگاه ذات اقدس الهی برای تعدیل ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ﴾ یعنی دو طرف این قوساللیل را ادامه میدهند هم از طرف صبح هم از طرف غروب زودتر شب میکند شب را وارد محدوده روز میکند ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ﴾ تابستان که میشود ﴿یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ﴾ قوساللیل بیشتر بود قوسالنهار کمتر بود یا متعادل بودند ولی از دو طرف روز را وارد محدوده شب میکند یعنی هم زودتر صبح میشود هم دیرتر غروب میشود این ﴿یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ﴾ این قوسالنهار را در قوساللیل وارد میکند پس شب و روز پدید میآورد تعدیل میکند ایلاج میکند تا تدبیر بکند خب این نظم و یک ناظمی میطلبد وحدت نظم وحدت ناظم را ثابت میکند حالا روایاتی که در ضمن این آیه آمده است البته آن بحث خواهد شد.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ﴾ منظور از این ظلمت ظل است نه ظلمت یعنی عدم آن عدم محض نه مخلوق است نه مجعول این ظل است که هم میشود مجعول است هم میشود گفت مخلوق است ظل عدم نور است «عما من شأنه ان یکون نورا» و قرآن کریم در مواردی مخصوصا ٌ در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» ظلمات لیل را ذکر کرده است ظلمات دریا را ظلمات شبها را و مانند آن ذکر کرد هرجا که ظلمت گفته شد ظل است خب شب که ظلمت نیست ظل است چون آن سَمت زمین به طرف آفتاب است سایه زمین شب است شب جز سایه زمین چیز دیگر نیست شب که یک وجود خارجی ندارد غیر از ظلالارض وقتی زمین در برابر آفتاب قرار میگیرد این چهره زمین که رو به آفتاب است این روز است سایه همین زمین میشود شب، شب غیر از ظلالارض چیز دیگر نیست خب اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» مکرر فرمود: ﴿فی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ نشانه همین ظل بودن است.
پرسش...
پاسخ: بله آن ظل در مقابل حرور است اما نه ظلمت برای اینکه جای گرم در مقابلش سایه است که خنک است اصولاً ظل و ظلال بر اساس جهت خنکیشان در بهشت گفته شد ﴿وَظِلٍّ مَمْدُودٍ﴾ وگرنه بهشت ﴿لا یَرَوْنَ فیها شَمْسًا وَ لا زَمْهَریرًا﴾ آنجا منظومه شمسی نیست آنجا خود مؤمن است که فضا را روشن میکند ولی فضا، فضای خنک و معتدل است میگویند در ظلال وگرنه بهشت سایه ندارد چون نور آنچنانی نیست ظل در مقابل حرور است یعنی جای خنک اما فعلاً بحث در ظلمت است و ظلمات ظلمت و ظلمات اینها در حقیقت سایه است آیهٴ 97 سورهٴ «انعام» این است ﴿وَ هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ خب شب که ظلمت دارد یا دریا در شب که ظلمت دارد در حقیقت ظل است در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» موارد فراوانی کلمه ظلمات آمده است که منظور ظلمات همان ظلمت است خب پس اگر ظلمت شد وقتی زمین به دور خود میگردد در مقابل آفتاب آن چهره زمین که رو به آفتاب است نهار است و آن چهره دیگر که پشت به آفتاب است ظل است در حقیقت چون زمین میگردد لیل و نهار پدید میآید چه کسی این زمین متحرک را میگرداند خدایی که ﴿خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ﴾ ، ﴿جَعَلَ الَّیْلَ وَالنَّهَارَ﴾ و مانند آن خب یک بحث در این است که شب مقدم است یا روز این در روایات است این بحث، بحث علمی نیست برای اینکه اینها باهماند اینچنین نیست که شب اول باشد روز بعد یا روز اول باشد شب بعد هرجا روز است مقابلش شب است شب یعنی سایه زمین پس این بحث یک بحث علمی نیست براساس کرویت ارض اما ما از کجا حساب بکنیم البته حسابهای قمری آن است که شب مقدم بر روز است برای اینکه حساب قمری بر اساس رؤیت قمر است رؤیت قمر در شب هست این احکامی است چون ماها مثل شب جمعه شبش هست غروبش دیگر شب شنبه است آن جمعه شب که میگویند در حقیقت شب شنبه است حالا چون از 24 ساعت تا 24 ساعت حساب میکنند پایان روز جمعه را هم که شب شنبه است آن را به حساب جمعه میآورند تا ساعت 12 ولی در حقیقت در این بحثهای فقهی که بر اساس آثار قمری مطرح است شب مقدم بر روز است بر اساس همین جهت و گرنه بر اساس مسائل علمی که شب و روز باهماند از اینجا معلوم میشود بعضی هم خواستند استدلال کنند ﴿وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ﴾ وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) به این استشهاد کرده است که شب جلو نمیافتد این برای همان است که شب سایه است و سایه تابع روز است ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ﴾ خب این ﴿وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ﴾ یعنی شب جلو نیست نه به معنای اینکه روز جلوست اما به این معناست که شب تابع است بالأخره چون شب سایه است و سایه به دنبال نور است اگر نور نباشد که سایهای نیست پس زمین حرکت میکند محرکش الله است وقتی در مقابل شمس قرار گرفت این چهرهاش میشود روز به تبع، آن چهرهاش میشود شب رتبتاً متأخر است نه زماناً و اگر در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» ذات اقدس الهی شمس را دلیل بر ظل قرار داد بر اساس همین معیار است آیهٴ 45 سورهٴ «فرقان» این است که فرمود: ﴿أَ لَمْتر إِلی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلیلاً﴾ فرمود نگاه نمیکنی که خداوند چگونه سایه را طولانی کرده است بعد هم این سایه را جمع میکند ﴿ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضًا یَسیرًا﴾ در اول صبح سایه اجرام طولانی است بعد این سایه کم میشود تا عند الزوال در بعضی از جاها مثل خطهای استوا و مانند آن سایه منتفی میشود در بعضی از جاهای دیگر که در استوا نیست سایه کم میشود خب فرمود: ﴿أَ لَمْتر إِلی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِنًا﴾ خدا اگر میخواست این سایه را ساکن قرار میداد همان است که ﴿جَعَلَ اللّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً... ٭ یَأْتیکُمْ بلیل تَسْکُنُونَ فیهِ﴾ اگر خدا دستور هم بدهد که این حرکت نکند زمین خب این سایه میشود ساکن همیشه میشود شب پس طول و قصر سایه به وسیله حرکت است این حرکت آنچه که به حس میآید قرآن با او سخن میگوید بر اساس ظاهرش میفرماید شمس را ما دلیل قرار دادیم الآن مسلّم شد که زمین حرکت و شمس محوری است یعنی شمس محور است و زمین حرکت میکند پیشینیان بر این بودند که زمین ساکن است و شمس حرکت میکند خب الآن که برای همه روشن شد که آفتاب دور زمین نیست زمین به دور آفتاب است در محاوره مردم در فرهنگ مردم میگویند زمین طلوع کرد یا میگویند آفتاب طلوع کرد؟ الآن برای همه بیّنالرشد شد که آفتاب دور زمین نمیگردد زمین است که دور آفتاب میگردد نمیگویند ما طلوع کردیم نمیگویند زمین طلوع کرد میگویند آفتاب طلوع کرد یک وقت هست آدم میخواهد حرف علمی بزند که به درد خواص میخورد یک وقت آن حرف علمی را در لا به لای سخنش میفهماند ولی طرزی هم حرف میزند که مردم بفهمند فرهنگ قرآن که فرهنگ محاوره است همان طلعت الشمس و امثال ذلک است نه بر اساس هیئت قدیم الآن هیئت جدید هم که جدید است میگوید زمین محور نیست زمین متحرک است و شمس به دور زمین نمیگردد باز هم وقتی حرف میزنند میگویند آفتاب غروب کرد، آفتاب درآمد، اولِ طلوع، اولِ غروب، این طور است در حالی که زمین است در حقیقت طلوع و غروب دارد نه او، زمین است که افول و غروب دارد نه او، ماییم که طلوع و غروب داریم نه او، اما طرز حرف زدن طور دیگر است اینکه خدا فرمود: ﴿ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلیلاً﴾ یعنی به حسب ظاهر مردم این چنین حس میکنند که آفتاب حرکت میکند حالا بر فرض ثابت شد که زمین حرکت میکند ولی بالأخره این زمین که حرکت میکند گرچه زماناً نور و ظل همسان هماند یعنی همان لحظهای که این چهره زمین روشن است همان لحظه آن سمتش سایه است این چنین نیست که زماناً متأخر باشد ولی رتبتاً کدامیک مقدم بر دیگری است؟ آیا سایه راهنمای نور است؟ یا نور راهنمای سایه است آیا چون آن طرف تاریک است اینجا روشن است یا چون این چهره روشن است آن پشتش تاریک است.
پرسش...
پاسخ: قرآن هم فرمود: ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ﴾ برای اینکه فصول اربعه تنظیم بشود.
پرسش...
پاسخ: در همان جاها هم فرق میکند غالب معموره یعنی غالب کره زمین آن بخشهایی که آباد است و بشرنشین فصول چهارگانه دارد خب، گرچه نور و ظلمت، شب و روز باهماند زماناً ولی آیا در هنگام تعلیل شما میگویید چون آن طرف تاریک است سایه است این طرف روشن است یا نه چون این سمتش به طرف آفتاب است آن طرف که سایه همین جرم است تاریک است مثل اینکه شما وقتی دستی را حرکت دادید انگشت را حرکت دادید انگشتر هم حرکت میکند حرکت انگشت با حرکت انگشتر همزمان است ولی در موقع تعلیل میگویید چون انگشتر حرکت کرد دست حرکت کرد؟ یا میگویید چون دست حرکت کرد انگشتر حرکت کرد؟ زماناً باهماند ولی رتبتاً یکی دنبال است یکی جلو لذا میفرماید در مقام تحقق رتبی شمس دلیل بر ظل است نه ظل دلیل بر شمس چون جابهجایی نور رتبتاً مقدم بر جابهجایی سایه است از این جهت فرمود: ﴿ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلیلاً ٭ ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضًا یَسیرًا﴾ به هر تقدیر اگر گفته میشود حرکت است در حقیقت حرکت زمین است به دور خود در برابر شمس.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
تاکنون نظری ثبت نشده است