display result search
منو
تفسیر آیات  1 تا 3 سوره انعام _ بخش دوم

تفسیر آیات 1 تا 3 سوره انعام _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 96 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 3 سوره انعام _ بخش دوم"
- هفتاد اسم از اسمای حسنای خدا که در این سوره است
- این سورهٴ «انعام» شایسته است که ما او را سورهٴ احتجاج بنامیم
- بهترین محدث خداست.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَاْلأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ‌النُّورَ ثُمَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ ﴿1﴾ هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ طینٍ ثُمَّ قَضی أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ ﴿2﴾ وَ هُوَ اللّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی اْلأَرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ ﴿3﴾

سورهٴ مبارکهٴ «انعام» همان ‌طوری که در تفاسیر امامیه آمده است در تفاسیر اهل سنت هم نقل شده است که این سوره مبارکه دفعتاً واحدتاً نازل شد به استثنای شش آیه یا سه آیه یا یک آیه که آن هم محلّ اختلاف است این مطلب هم در کتابهای تفسیری اهل سنت هست هم در کتابهای تفسیری ما.
مطلب دوم آن است که این سورهٴ مبارکه را هفتاد هزار فرشته بدرقه کردند همان‌ طوری که در تفسیر امین‌الاسلام و مانند آن آمده است در تفسیر فخررازی و مانند آن هم ذکر شده است منتها آنچه که در تفسیر امین‌الاسلام و مانند آن آمده است این است که این هفتاد هزار فرشته به احترام هفتاد اسم از اسمای حسنای خدا که در این سوره است نازل شده است این نکته در تفسیر فخررازی نیست باید فحص بشود که منظور از این هفتاد اسم چیست؟ بعد از حذف مکررها آیا هفتاد اسم از اسمای حسنای خدا اعم از اسم عظیم و اعظم در این کتاب آمده است یا نه این باید فحص بشود و اگر ما دیدیم نام مبارک الله بیش از هفتاد بار است و مجموعه اسمای حسنای خدا بعد از حذف مکررات کمتر از هفتاد هست باید یک فحص بلیغی بکنیم ببینیم که معنای اسم چیست؟ و اگر فحص بلیغ کردیم معنای اسما را هم شناسایی کردیم دیدیم در این سورهٴ مبارکه هفتاد اسم نیست آن‌گاه در آن روایت باید تأمل کرد و تدبر کرد که روایت معنایش چیست مسئلهٴ دیگر آن است که سیدناالاستاد(رضوان الله تعالی علیه) می‌فرمود این سورهٴ «انعام» شایسته است که ما او را سورهٴ احتجاج بنامیم چون این‌گونه از نامگذاریها عَلم بالغلبه هست که قبلاً هم بحثش گذشت لذا در تفاسیر قدما چه از ما چه از اهل سنت این گونه از سور را می‌گویند«سورة التی یُذکر فیه الانعام» چه در تفسیر طبری چه در المجازت النبویة و حقایق التنزیل سید رضی(رضوان الله علیه) و سید مرتضی(رضوان الله علیه) آنها هم تعبیراتشان این است که «سورة التی یذکر فیه الانعام» نظیر اینکه می‌گویند تفسیر« سورة التی یذکر فیه البقره» نه اینکه سوره، سورهٴ «بقره» است بعد کم‌کم عَلم بالغلبه شد تخفیفاً البته بعضی از اسما در زبان خود پیغمبر و زمان خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان عَلم رسمی از آن سور یاد شده است مثل اینکه «لا صلاة الا بفاتحة الکتاب» و مانند آن چه اینکه در بعضی از نصوص اهل بیت(علیهم السلام) هم آمده است اما این‌گونه از تعبیرات که می‌گویند سورهٴ «فیل»، سورهٴ «انعام»، سورهٴ «نمل» و مانند آن اینها علم بالغلبه است یعنی «فی السورة التی یذکر فیه البقره» و مانند آن لذا سیدناالاستاد(رضوان الله تعالی علیه) فرمودند شایسته است که ما این سوره را سورهٴ احتجاج بنامیم چندین حجت در این سورهٴ مبارکه هست که خداوند بارها به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: ﴿قُلْ﴾ این کلمه ﴿قُلْ﴾ در این سوره شاید بیش از سور دیگر تکرار شده است که خداوند حجت را به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تعلیم می‌دهد ﴿قُلْ﴾ این‌چنین بگو شما حالا این کلمه ﴿قُلْ﴾ را بشمارید ببینید در حدود چهل ﴿قُلْ﴾ هست یا نه این در حقیقت چهل حجت است به استثنای حججی که در ضمن این سوره آمده شاید آن هفتاد اسم به هفتاد برهان برگردد بالأخره اگر ما هیچ راهی نیافته‌ایم برای اینکه چطور هفتاد هزار فرشته این سورهٴ مبارکه را بدرقه کرده‌اند آن‌گاه می‌توان دوتا کار کرد یکی اینکه بگوییم منظور از این هفتاد هزار کثرت است نه خصوص هفتاد دیگر اینکه چون با نقل امین‌الاسلام این توجیه سازگار نیست زیرا ایشان معلل کردند در آن نقل چون در این سورهٴ مبارکه هفتاد اسم از اسمای حسنای خداست از این جهت هفتاد هزار فرشته او را بدرقه کرده‌اند اگر هیچ راهی نبود نه با تدبر قرآنی مشکل حل شد نه با تدبر روایی مشکل حل شد علمش را به اهلش ارجاع می‌دهیم چاره غیر از این نیست ولی این سوره، سوره احتجاج است در حقیقت حداقل چهل برهان در این سوره آمده و اگر کسی خواست درباره مسائل اصول ‌دین یعنی کلام فکر بکند می‌تواند یک رساله‌ای که این حجتهای چهل‌گانه را در بردارد خوب تدوین کند از همان اول زمینه تدوین چنین رساله‌ای را فراهم بکند خیلیها بودند که در رشته‌های خاصشان کار کردند چهل حدیث نوشتند اینکه می‌فرماید: «مَن حَفِظَ علی أمتی اربعین حدیثاً» یقیناً شامل چهل آیه خواهد شد اگر کسی حافظ چهل حدیث باشد آن مقام عظیم به انتظار اوست خب اگر کسی حافظ چهل آیه باشد چهل حجت از حجج قرآنی باشد یقیناً آن حدیث شاملش می‌شود اگر دلیلی درباره قرآن کریم، فضیلتی درباره قرآن کریم آمده است با یک تمهلی می‌توان ثابت کرد که این شامل روایات هم می‌شود و اما اگر روایاتی درباره فضیلت خود حدیث آمده است که این حدیث اثر عترتی است که عترت تازه ثقل اصغر است خب یقیناً شامل قرآن هم می‌شود اگر کسی رساله‌ای تدوین کند چهل حجت از حجتهایی که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آمده او را تقریر کند تدوین کند شبهاتش را برطرف کند یقیناً مصداق «مَن حَفِظَ علی امتی اربعین حدیثاً» خواهد بود احادیث ائمه(علیهم السلام) سخنانشان چون در حقیقت به احادیث از ذات اقدس الهی است و بهترین محدث خداست که ﴿وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾ ﴿اللّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ﴾ حدیث تنها روایت مصطلح در کتب اربعه و مانند آنکه نیست حدیث به معنای اعم شامل قرآن کریم هم خواهد بود برای اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿اللّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ﴾ خب قرآن ﴿أَحْسَنَ الْحَدیثِ﴾ است احسن از احادیث دیگر است پس اگر کسی از همان اول مقدماتش را فراهم کند به خواست خدا که این حجج چهل‌گانه تقریر کند تدوین کند شبهه‌شناسی کند منتها به زبان روز چیز بنویسد به زبان روز معنایش این نیست که فارسی بنویسد به قلم مقاله‌ای بنویسد این را نمی‌گویند زبان روز، زبان روز یعنی شبهه روز، فکر روز، فرهنگ روز حالا خواه عربی بنویسید خواه فارسی البته آنها در کنار مسئله است جنب مطلب است البته فارسی بنویسید روان بنویسید سبکی که روز بپسندد اینها مطالب فرعی است اما مطلب روز یعنی شبهه روز، تهاجم روز و پاسخ روز آن مهم است اگر این کتاب آسمانی «الی یوم القیامه» پیامی دارد چه اینکه این چنین است می‌شود شبهات روز را بررسی کرد و در آن زمینه پاسخها را از آن سورهٴ مبارکه یافت چون ناظر به فروع مسئله نیست تمام این حجتهای چهل‌گانه درباره معارف دین است خطوط کلی است.
مطلب دیگر آن است که فخررازی در تفسیرش می‌گوید اصولیین بر این‌اند منظورشان از این اصولیین علمایی هستند که در اصول دین کار می‌کنند نه اصولی در برابر فقیه چون دوتا اصول هست یک اصول‌الفقه است یک اصول‌الدین هر دو جزء اصول است گاهی می‌گویند اصولین، اصولین یعنی اصول دین که مربوط به کلام و حکمت است و اصول ‌فقه ایشان می‌گوید که اصولیین گفته‌اند که منظورشان علمای علم کلام و حکمت است که اصول ‌دین است اصولیین گفته‌اند که در جلالت این فن همان مقدار بس که هیچ سوره‌ای دفعتاً واحدتاً نازل نشده است مگر سورهٴ «انعام» برای اینکه مربوط به فروعات فقهی نیست مسائل جزئی نیست هرچه هست اصول دین است و هیچ سوره‌ای را به این اندازه فرشته‌ها بدرقه نکردند حالا اگر این هفتاد هزار بر کثرت حمل نشود حداقل همان هفتاد هزار است و این جمله را ایشان قبلاً اضافه کرده بود یعنی فخررازی نقل کرد از ابن‌عباس و دیگران که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود هفتاد هزار فرشته این سوره را تنزل دادند آوردند آوردند «حتی اقروها فی صدری» در جانم جا دادند البته قبل از اینکه فخررازی این حرف را بزند از آن آیه مبارک استدلال شده است که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلأَمینُ ٭ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ﴾ این آیات بر قلب حضرت نازل شده است فرق افراد عادی با انبیا آن است که انبیا اول می‌یابند بعد می‌فهمند بعد می‌شنوند دیگران اول می‌شنوند گاهی می‌فهمند گاهی نمی‌فهمند بعد از اینکه فهمیدند گاهی می‌بینند گاهی اصلاً نمی‌بینند یعنی آنهایی که کارهای حوزوی دارند ممکن است بعضیها در درسها شرکت بکنند یا کتاب بخوانند ولی خوب نفهمند چشمشان کار می‌کند گوششان کار می‌کند ولی آن فکر نمی‌یابد برخیها گذشته از اینکه سمع و بصرشان فعال است قلب و فؤادشان هم فعال است مطالب را می‌فهمند اما این‌چنین نیست که آن فهمیده‌ها، مفهومشان، معقولشان برای آنها مشهود باشد بیابند ببینند این کم است گاهی ممکن است در بین افراد کسانی هم پیدا بشوند که گذشته از اینکه سمیع و بصیراند علیم‌اند و گذشته از اینکه سمیع و بصیر و علیم‌اند شهید هم هستند شهید یعنی شاهد یعنی بینا نه فهمنده خب افراد عادی از قوس نزول شروع می‌کنند اول از راه گوش دادن یا مطالعه کردن می‌فهمند بعد اگر این فهمیده‌ها برای آنها ملکه شد و عمل کردند کم‌کم ممکن است مقداری ببیند ولی اولیای الهی اول می‌بینند بعد آن مشهودشان را معقول می‌کنند بعد آن معقولشان را برای دیگران بازگو می‌کنند که در آن مرحله هم خود می‌شنوند هم خود می‌گویند و مانند آن شما این سورهٴ مبارکهٴ «نجم» را که می‌روید بررسی می‌کنید می‌بینید اول از قلب شروع کرده می‌فرماید: ﴿ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی﴾ بعد می‌فرماید: ﴿وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى﴾ و مانند آن اول از فؤاد شروع کرده به هر تقدیر حالا خواه افراد عادی خواه انبیا و اولیا این حقیقت به قدری مهم است که هیچ حرمتی برای آیات و سور دیگر نیست مگر برای آیات و سور اصول دین به نحو احسن هست که اگر هفتاد هزار فرشته این را بر قلب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل کردند برای تجلیل و تکریم معارف این سوره است که مربوط به اصول دین است خب آن استنباطی که از آیهٴ مبارکهٴ ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلأَمینُ ٭ عَلی قَلْبِکَ﴾ شده است که اینها به امامت روح‌الامین بر قلب پیغمبر نازل می‌شوند همان استنباط را فخررازی به صورت روایت و حدیث نقل کرده است که هفتاد هزار فرشته آمدند و این سورهٴ مبارکه را در قلب پیغمبر جا دادند نکته دیگری که فخررازی از علمای کلام و حکمت که او از آنها به عنوان اصولیین یاد می‌کند یعنی علمای اصول دین این است که سور دیگر که نجوماً و متفرقاً نازل شده‌اند برای اینکه بسیاری از آن سور ناظر به فروعات جزئی است مسائل محلّ ابتلاست جنگ و صلح هست نماز و روزه هست اینها موسمی مورد حاجت هست موسمی مورد سؤال هست لذا موسمی هم نازل می‌شوند حادثه‌ای اتفاق می‌افتد به عنوان جنگ، به عنوان صلح به عنوان اسیرگیری به عنوان دفاع کردن و مانند آن در کنار هر حادثه آیه‌ یا آیاتی نازل می‌شود لذا شأن نزولی دارند اما اصول دین که لازم نیست تدریجاً نازل بشود این یک فصلی است از آغاز تا انجام یکجا نازل شده است چون تبیین معارف دینی است این نظیر سورهٴ «مجادله» و امثال «مجادله» نیست که یک حادثه‌ای پیش بیاید ﴿وَ اللّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما﴾ باشد یا ظهار نیست ﴿ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلاَّ اللاّئی وَلَدْنَهُمْ﴾ باشد و مانند آن یا نظیر آیات سورهٴ «کهف» نیست که ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ﴾ ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ اْلأَهِلَّةِ﴾ ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ﴾ «یسئلونک عن کذا و کذا» که یک سوالی شده باشد بعد یک پاسخی نازل شده باشد بلکه یک سلسله امور علمی است که لازم نیست که کسی در این زمینه سؤال بکند لذا دفعتاً واحدتاً نازل شده است به هر تقدیر اینها فضائل این سورهٴ مبارکه هست در بین شما بزرگانی هستند که البته به این تعهد عمل بکنند که یک رساله‌ای ان‌شاء الله عمیق علمی درباره این حجج چهل‌گانه بنویسند یعنی چهل برهان درباره معارف دین که بخش عظیمش را توحید تشکیل می‌دهد خب مسئله حمد آن است که ذات اقدس الهی ادب برخورد با خود را به ما یاد می‌دهد که الحمد لله خدا را حمد کنید گرچه این جمله، جمله خبریه است اما یک پیامی هم دارد یعنی خدا را حمد کنید و این چنین بگویید، بگویید الحمدلله گاهی به صورت فعل است که احمد الله، نحمد الله و مانند آن گاهی هم به صورت اسم است این حمد در آغاز پنج سوره آمده است که جامع‌ترین اینها همان سورهٴ مبارکهٴ «حمد» است ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ و در ذیل بعضی از سور هم آمده است که آن آیاتی که در ذیل بعضی از سورند نظیر سورهٴ «دخان» یا «جاثیه» که حتماً می‌خوانیم ان‌شاء الله آن جامع‌ترین آیه است از نظر اشتمال بر حمد و ربوبیّت خدا.
اما مطلب اول که این آیهٴ مبارکه در آغاز یعنی حمد خدا در آغاز پنج سوره آمده است یکی همان سورهٴ مبارکهٴ «حمد» است که ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ که این جامع‌تر از سایر سور است دوم، همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است که محلّ بحث است ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ﴾ سوم، آغاز سورهٴ «کهف» است که فرمود: ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی أَنْزَلَ عَلی عَبْدِهِ الْکِتابَ﴾ چهارم، آغاز سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» است ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ پنجم، اول سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» است که ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ این سور چهارگانه زیرمجموعه آن سوره اولی هستند یعنی سورهٴ مبارکهٴ «حمد» که ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ است جامع‌ترین حمدهاست زیرا ﴿الْعالَمِین﴾ شامل همه اینها خواهد بود چه عالم تکوین چه عالم تدوین چه عالم مجردات چه عالم مادیات چه سماوات چه ارضین چه فرشتگان چه غیر فرشتگان پس آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آمده به عنوان ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ﴾ زیر مجموعه ﴿رَبِّ الْعالَمینَ﴾ است و آنچه که در طلیعهٴ سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» آمده است ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ این هم زیر مجموعه ﴿رَبِّ الْعالَمِین﴾ است آنچه در آغاز سورهٴ «فاطر» آمده است ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ این هم زیر مجموعه ﴿رَبِّ الْعالَمِین﴾ است پس در بین این سور پنج‌گانه طلیعهٴ سورهٴ «حمد» حمد جامع خواهد بود ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ این مطلب اول.
مطلب دوم آن است که گرچه در آغاز سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» سخن از حمد خدا نیست آن جزء حوامیم سبعه است ولی در پایان سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» یعنی آیه سی و ششم جامع‌ترین آیه‌ای که ربوبیّت حق و حمد الهی را به همراه دارد یاد شده است آن آیه سی و ششم سورهٴ «جاثیه» این است که ﴿فَلِلّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ اْلأَرْضِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ این جامع‌تر از همه اینهاست یعنی آیه‌ای است جامع‌تر از همه آیات و قوی‌تر از حتی سورهٴ مبارکهٴ «حمد» است زیرا تقدیم لله مفید حصر است آنجا ﴿اَلْحَمْدُ لِلّه﴾ را باید با یک تقریب خاصی انسان مفید حصر بداند الحمد لله اما تقدیم کلمه مبارک ﴿الله﴾ بر حمد در آیهٴ 36 سورهٴ «جاثیه» که می‌فرماید: ﴿فَلِلَّهِ الْحَمْدُ﴾ این به صورت روشن و باز حصر را می‌رساند آن‌گاه در همه موارد چون حکم از باب تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است علت را به همراه خود دارد اگر معنای حمد و شکر و مدح و ثنا اینها فرقهایشان از هم روشن بشود معلوم می‌شود که اگر گفتیم الحمد لله یا لله الحمد این برهان را به همراه خود دارد مثل اینکه بگوییم الاکرام للعالم، الاهانة للفاسق اکرم العالم ، اهن الفاسق اعن الفقیر اینها دلیل را به همراه خود حکم گفته در حقیقت حالا فرمود: ﴿فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماوَاتِ وَرَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ درباره ﴿رَبِّ الْأَرْضِ﴾ عطف شده است بر «رب السماء» با «واو» ﴿فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماوَاتِ وَرَبِّ الْأَرْضِ﴾ اما در قسمت سوم نفرمود و «رب العالمین» این جمع‌بندی کرده چون منظور از سماوات و ارض کنایه از مجموعه ماسوا است از این مجموعه به یک عبارت جامع تعبیر کرد فرمود: ﴿فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماوَاتِ وَرَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ لذا باید در این جمله سوم «واو» گفته نشود و «واو» را نفرمود در این قید سوم اما فرق بین حمد و مدح و شکر و امثال ذلک گرچه این در کتب ادبی آمده است و در فروق اللغه یا فروق اللغویه ابی‌هلال‌عسکری و مانند آن هم ذکر شده است و اما این فرقها تقریباً غالب‌ است گاهی گفته می‌شود فرق بین حمد و مدح این است که مدح اعم از ذوی العقول و غیر ذوی العقول است و حمد مخصوص ذوی العقول این فرق تام نیست برای اینکه گرچه کلمه مدح در قرآن کریم نیامده اما در ادعیه و مناجات و اینها آمده نظیر دعای افتتاح که «فاسمع یا سمیع مدحتی و اجب یا رحیم دعوتی و اقل یا غفور عثرتی» مدح خدا در روایات و ادعیه و مناجاتها آمده خدا هم محمود است هم ممدوح پس این چنین نیست که مدح مخصوص غیر ذوی العقول باشد البته آنها هم نگفتند مخصوص است گفتند اعم است چون اعم است شامل حی عاقل هم خواهد شد اما زمخشری طبق نقلی که از او شده است در همان ابی‌هلال عسگری نقل کرده می‌گوید مدح و حمد اینها اخوان یعنی مثلان‌اند مثل هم‌اند اخت یعنی مثل اخ یعنی مثل نه یعنی برادر و خواهر اینکه می‌گویند باب کان و اخواتها یعنی کان و امثالها نه یعنی خواهرهای آنها چون ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾ یعنی لعنت مثلها الاخت هو المثل الاخوه هو المثل زمخشری که می‌گوید حمد و مدح اخوان یعنی مثلان هیچ فرقی ندارند البته ترادف نیست اما آن فرقی هم که گذاشتند به عنوان عموم و خصوص مطلق و اینها هم نیست از نظر مصادیق اینها مساوی هم‌اند گرچه مفهومهای اینها از هم جداست مدح در مقابل هجو است و حمد در مقابل ذم حمد و ذم، مدح و هجو و اگر این دوتا اصلها اخوان بودند آن دوتا مقابلها هم اخوان‌اند به هر تقدیر اگر مدح برای شیء است که دارای کمال است خواه آن کمال به غیر برسد خواه آن کمال به غیر نرسد حمد هم بشرح ایضاً [همچنین] چون بعضی گفتند حمد در برابر چیزی است که آن شیء دارای کمالی باشد که آن کمال به غیر برسد فواضل باشد نه تنها فضائل خیری که از کسی به دیگری می‌رسد او شایسته حمد است خواه آن خیر به حامد برسد خواه به غیر حامد اگر به حامد رسید این می‌شود شکر اگر اعم بود چه به حامد برسد چه به غیر حامد این می‌شود حمد پس اگر کسی را خواستیم حمد بکنیم او باید دارای کمالی باشد که از آن کمال دیگران هم بهره‌ای ببرند فیضی از او به دیگری برسد تا او بشود محمود این سخن هم تام نیست برای اینکه شما در اولین دعای صحیفهٴ سجادیه که دعای حمد است می‌بینید وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) ذات اقدس الهی را براساس اولیت او براساس آخریت او براساس تجرد او براساس صفات ثبوتی و سلبی او حمد می‌کند «الحمد لله الاول بلا اول کان قبله، و الاخر بلا آخر یکون بعده الذی قصرت عن رؤیته ابصار الناظرین، و عجزت عن نعته اوهام الواصفین» خب ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ﴾ بودن که فیضی نیست به دیگری برسد یا ﴿لَاتُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ﴾ فیضی نیست که به دیگری برسد او چون مجرد بسیط الحقیقه است ﴿لَاتُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ﴾ او چون حقیقت بی‌کران است «لا اول قبله و لا آخر بعده» خب اینها به حسب ظاهر جای مدح است نه جای حمد برای اینکه اینها اِنعام نیست اینها خالقیّت نیست اینها رازقیّت نیست که به غیر برسد ولی می‌بینیم حمد به اینها اطلاق شده است گاهی می‌بینید در خود دعای افتتاح و مانند آن حمد را براساس اینکه خداوند ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ﴾ برده است ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَ لَداً وَلَمْ یَکُن لَّهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَلَمْ یَکُن لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ﴾ خب این گونه از امور اگر براساس فروق اللغویه ابی الاهلال عسگری و امثال ذلک آدم بیندیشد اینها باید مدح باشد و همه اینها باید مجاز باشد در خیلی از نوبتهای قبل به عرضتان رسید که این معارف را به دست ابن‌هشامهای مغنی اگر بدهید همین درمی‌آید اینها را نباید از ابن هشامها توقع داشت بخش عظیم از اینها با خود قرآن حل می‌شود و قسمت مهم از اینها با ادعیه و مناجات و روایات خود اهل بیت حل می‌شود نمی‌شود گفت که همه اینها مجاز است بنابراین حمد بر چیزی و برای چیزی است که کمال باشد خواه به غیر برسد خواه به غیر نرسد حالا که به غیر رسید خواه آن غیر حامد باشد یا نه برای اینکه ذات اقدس الهی را بر اساس ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ﴾ دارند حمد می‌کنند بر اساس صفات سلبیه‌اش ﴿لَاتُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ﴾ دارند حمد می‌کنند «الذی لم یتخذ صاحبة و لا ولدا» دارند حمد می‌کنند.
پرسش...
پاسخ: بله آن اشکال دیگر نشد اگر کسی بگوید آن اعم است این سخن تام است اما اگر بگویند حمد در قبال مدح است این حمد برای ذوی العقول است آن برای غیر ذوی العقول آن ناتمام است خب.
مطلب بعدی آن است که اینکه گفته می‌شود «الحمدلله» این البته فخررازی هم دارد در تفسیرات امامیه هم کم نیست که حقیقت حمد برای اوست ... او حمید به معنای محمود حقیقت حمد برای اوست اینکه گفته شد «الحمدلله» حقیقت حمد برای اوست به دو امر منحل می‌شود یکی اینکه محمود حقیقی اوست اثبات این سخت نیست دوم اینکه حامد حقیقی اوست اثبات این آسان نیست چون خدا خود را هم حمید به معنای محمود معرفی کرد هم حمید به معنای حامد که حمد برای اوست اما حمید به معنای محمود حمد حقیقتاً برای اوست بر اساس کریمه ﴿ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ اگر حمد در مقابل نعمت است و اگر همه نعم از آن اوست مع‌الواسطه یا بلا‌واسطه فهو المحمود بالحقیقه چون ﴿ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ این «من لم یشکر الناس» یا «من لم یشکر المخلوق» با تفاوتهای مختصر هم در روایات ماست هم در روایات اهل سنت این معنایش آن نیست که اگر کسی مردم را حق‌شناسی نکرد خدا را حق‌شناسی نکرد خب این چه تلازمی است چه تلازمی بین مقدمه و تالی است «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق»، «من لم یشکر الناس لم یشکر الله» این یک قضیه شرطیه است خب تلازم مقدم و تالی اشاره ... به چیست؟ اگر کسی خیری به دیگری رساند و این شخص از این منعم حق‌شناسی نکرد چرا از الله حق‌شناسی نکرد تلازمش چیست؟ سرّ تلازمش آن است که این شخص «بما انه مخلوقٌ مشکور» است «مخلوق بما انه مخلوق» پیام خالق را می‌آورد همان‌ طوری که در نهج البلاغه از آن سوی آمده است که «المسکین رسول الله» این از این سورهٴ «حمد» هم هست که المجیب المنعم المطعم المعطی رسول الله خب چطور آن‌که نیازمند است به سراغ آدم می‌آید از آدم کمک می‌خواهد این پیک خداست آن‌که مشکل آدم را حل می‌کند او پیک خدا نیست «المسکین رسول الله» خب چه این شخص بداند چه نداند چه مسلمان باشد چه کافر این «المسکین» مطلق است اگر کسی یک قدرتی پیدا کرده است یک نعمتی دارد یک نیازمندی به او مراجعه کرده است این نیازمند مسکین است چه به خدا معتقد باشد چه به خدا معتقد نباشد اینکه رسالت تشریعی که ندارد رسالت تکوینی است در نظام تکوین هیچ موجودی بدون اینکه پیک خدا باشد کار نمی‌کند ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ﴾ ، ﴿یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْرارًا﴾ اینها همه رسول خدایند ﴿أَنّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَی الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا﴾ در نظام تکوین هیچ موجودی مستقل نیست هر موجودی هر کاری را انجام می‌دهد پیک خداست اگر ﴿یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْرارًا﴾ است ﴿أَنّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَی الْکافِرینَ﴾ است ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ﴾ است پس در نظام تکوین هر کسی از هر گوشه‌ای به گوشه دیگر می‌رود پیک خداست ممکن است مطابق با تشریع باشد ممکن است مطابق با نظام تشریع نباشد این تشریع است که ایمان و کفر دارد اطاعت و عصیان دارد بعد به دنبالش هم بهشت و جهنم وگرنه در نظام تکوین که کسی معصیت نمی‌کند خودکار هم نیست این بیان نورانی امیرالموٴمنین(سلام الله علیه) که در نهج البلاغه آمده «المسکین رسول الله» یعنی خدا یک نعمتی به شما داد یک نیازمندی را هم برای آزمون در خانه شما می‌فرستند ببیند چه می‌کنید حالا اگر نیازمند مراجعه کرد و مشکلش حل شد آن زید مقتدر و متنعم مشکل این نیازمند را حل کرد آن وقت خود این زید منعم که معطی است و مجیب است این رسول الله نیست؟ این از چه کسی گرفته؟ این چه بخواهد چه نخواهد پیک خداست چه کسی قلب او وادار کرده چه کسی هدایتش کرده؟ چه کسی راهنمایی‌اش کرده خب پس اگر کسی نعمتی را از دیگری دریافت کرد باید بداند که آن منعم پیک خداست و اگر از این منعمی که پیک خداست حق‌شناسی نکرده است از مخلوق بما انه مخلوق نه از مخلوق بما انه زید او عمرو و او بکر او خالد از مخلوق بما انه مخلوق حق‌شناسی نکرد از خالق حق‌شناسی نکرد «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق» یکی از فروغی که در گفتار ابی‌هلال‌عسگری است این است که مدح همیشه خوب نیست ولی حمد همیشه خوب است مدح گاهی خوب است و گاهی بد برای اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا در تعبیرات دیگر آمده است که «احثوا فی وجوه المداحین التراب» خاک به صورت کسانی که مدح می‌کنند بریزید خب این جای «اذا مدح الفاسق اهتز لذلک العرش» است مدح بیجاست خب اگر مدحی بیجا بود حمد بیجا هم همین طور است شکر بیجا هم همین طور است اگر بجا بود هردو حق است بیجا بود هردو باطل است خب بنابراین حمد در حقیقت برای کمال است خواه آن کمال به دیگری برسد به دیگری نرسد لذا براساس اسمای ذاتیه حق می‌شود حمد کرد چه اینکه براساس اسمای فعلیه او هم می‌شود حمد کرد.
پرسش: حمد مخصوص خداست اما مدح عام است.
پاسخ: مدح هم در حقیقت مخصوص خداست چون ﴿ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ حالا کسی لؤلؤ را مدح می‌کند چه کسی این لؤلؤ را طبق آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» و مانند آن آمده است به این صورت آرایش داد در حقیقت هر نعمتی که باشد چه در سماوات چه در ارضین چه در ذوی العقول چه غیر ذوی العقول از آن ذات اقدس الهی است ﴿ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ در حقیقت مدح مدح برای خداست حمد هم برای خداست چون ﴿ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ اگر این‌چنین است پس خدا حمید به معنای محمود است اما حمید به معنای حامد بودن اثباتش دشوار است یا آسان نیست برای اینکه آن خدایی که همه جا حضور و ظهور دارد فیض او «داخلٌ فی الاشیاء لا بالممازجة» همان فیض است که در مجاری ادراک یک حمد کننده ظهور علمی پیدا می‌کند اولاً و همان فیض جاری است که در مجاری تحریکی حامد ظهور پیدا می‌کند ثانیاً این شخص می‌فهمد اولاً دهن باز می‌کند می‌گوید الحمد لله رب العالمین ثانیا،ٌ هو الحامد و هو المحمود و الله حمید بمعنی الحامد و الله حمید بمعنی المحمود و این نکته را وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) با یک ظرافتی تبیین کرد عرض کرد از ما ساخته نیست تو را حمد بکنیم برای اینکه «فکلما قلت لک الحمد وجب علی لذلک ان اقول لک الحمد» هر وقت یکبار گفتم خدایا «الحمد الله رب العالمین» که نعمتی به ما دادی بر ما لازم می‌شود که یکبار دیگر شکر بکنیم برای اینکه خود این حمد نعمت تأدب است خودش نعمت است یکی از بهترین نعمتها همین است که بنده حق‌شناس باشد این نعمت معرفت حق و عبادت حق این نعمت هم حق‌شناسی لازم است لذا عرض می‌کند خدایا هر وقتی که من گفتم «الحمدلله» «وجب علی لذلک ان اقول لک الحمد» پس انسان هرگز نمی‌تواند حمد خدا را به جا بیاورد در حالی که ما مأمور به حمدیم این مأمور بودن به حمد برمی‌گردد به آن اصل کلی همان طوری که در نظام رحمت ﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ در نظام امر هم«کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الامر» منظور از کاتب بودن مرحله عالیه اسمای خداست منظور از مکتوب بودن مرحله نازله اسمای الهی است که بعضی از مراحل آمرند بعضی از مراحل مأمور بعضی از مراحل کاتب‌اند بعضی از مراحل مکتوب آن‌گاه انسان می‌بیند که چیزی برای او نمی‌ماند حالا آن وقت دعای صحیفه سجادیه ظهور می‌کند که وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) عرض می‌کند خدایا «انا بعد اقل الاقلین، و اذل الاذلین، و مثل الذرة او دونها» از من پایین‌تر احدی نیست برای اینکه آدم خودش را خالی می‌بیند ، می‌بیند هرچه هست فیض اوست اینکه تعارف نیست که آن‌که خود را تخلیه نکرده سخن از الحمد، نحمد و امثال ذلک است اما کسی که به این بارگاه راه یافت می‌گوید «انا بعد اقل الاقلین، و اذل الاذلین، و مثل الذرة او دونها» آن وقت چیزی برای آدم نمی‌ماند و همین عالی‌ترین مقام است که آدم بفهمد چیزی از آنِ او یا از آنِ دیگران نیست آن‌گاه وقتی از خودخواهی بیرون آمد فیض ذات اقدس الهی آن خلأ را پر می‌کند.
مطلب دیگر آن است که هرجا مطلب عمیق بود و اصولی بود شیطان اصولی وارد می‌شود فخررازی نقل می‌کند که در هنگام نازل شدن هیچ سوره‌ای این‌قدر شیطان جنودش را به صف آرایی علیه توحید فرا نخواند مگر در هنگام نازل شدن سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این سوره دفعتاً با چهل برهان نازل شده است که هر گونه شبهه‌ای را برطرف می‌کند آنها همه هم صف بستند آنها صف نبستند که بگویند نامحرم نگاه بکن غیبت بکن، دروغ بگو آن در ضمن آیات دیگر است آنجا که سخن از ﴿لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا﴾ هست آنها صف کشیدند که آدم را به غیبت و دروغ وادارند اما اینجا که آیات توحیدی وارد شدند اینها صف بستند که در انسان شبهه ایجاد کنند ﴿إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ﴾ هرجا شبهه هست برای شیطان است شبهه یعنی شبیه حق خب بالأخره انسان اشکالش را باید حل بکند یا حل نکند شیطان این‌چنین نیست که همه را به سراغ نامحرم دیدن ندا کند که خب همه که اهل این گناه نیستند که عده‌ای را به آن گناه عده‌ای را هم به گناهان دیگر وادار می‌کند همین که شبهه خلجان پیدا کرد انسان باید این را حل کند وگرنه یک روزی سر درمی‌آورد و ظهور می‌کند ﴿إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُم﴾ خب آنها صف بستند که شبهه ایجاد کنند و ذات اقدس الهی این سوره را با چهل برهان نازل کرده است در بعضی از موارد که از ائمه(علیهم السلام) سؤال می‌کنند ما وسوسه دامنگیرمان می‌شود چه کنیم؟ می‌فرماید استعاذه کنید کلمه توحید را بگویید بعد خودشان شرح دادند فرمودند که مثلاً شیطان می‌آید در ذهن انسان می‌گوید که خب شما را چه کسی خلق کرد خدا خلق کرد خب خدا را چه کسی خلق کرد؟ شما باید ثابت کنید که اگر موجودی هستی او عین ذات او بود کِی و کجا ندارد؟ ما بالذات که سؤال‌بردار نیست این گونه از براهین کلامی را سورهٴ مبارکهٴ «انعام» به عهده دارد حالا وقتی شما وارد می‌شوید می‌بینید همه اینها برهان است نظیر همان براهینی که در سورهٴ مبارکهٴ «فاتحة الکتاب» گذشت ﴿اَلْحَمْدُ لِلّه﴾ این اولین دلیل الله محمود است چرا؟ چون این الله اسم برای آن هویت محض نیست آن هویت محض که حارة فیه الانبیاء و الاولیاء او اسم ندارد اصلاً الله ذات مستجمع جمیع کمالات است این کمالات را به همراه دارد بعضیها خواستند از آن ذات صرف به هویت محض یاد بکنند هو، هُو که در طلیعه بعثت او نقش داشت ﴿هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی اْلأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾ محصول آن هویت مطلق صادر اول است که انسان کامل باشد این از آن هویت نشئت گرفته ولی اگر سخن از حمد است در برابر الله است الله یعنی ذاتی که همه کمالات را داراست هر کاملی محمود است الله کامل است هر کاملی محمود است پس الله محمود است ﴿اَلْحَمْدُ لِلّه﴾ این برهان اول ﴿رَبِّ الْعالَمِینَ﴾ این‌چنین است ﴿مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ﴾ این‌چنین است ﴿الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ این‌چنین است ﴿مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ﴾ این‌چنین است همه اینها به حدود وسطی برمی‌گشت که در سورهٴ مبارکهٴ «حمد» گذشت در طیعهٴ سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» که محلّ بحث است آن هم همین است ﴿اَلْحَمْدُ لِلّه﴾ چرا؟ برای اینکه او ﴿خَلْقِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ﴾ این فیض است این فیض سبب حمد است و خدا این سبب را دارد پس خدا محمود است و عالمین که در طلیعهٴ سورهٴ مبارکهٴ «فاتحة الکتاب» می‌گوید ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾ شامل عالم تدوین و تکوین می‌شود همه کلمات الهی‌اند این سه سوره‌ای که هست یعنی سورهٴ «انعام»، سورهٴ «سبأ»، سورهٴ «فاطر» ناظر به کتابهای تکوینی خداست که ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ﴾ ، ﴿ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ ، ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ که اینها نظام تکوین‌ است آنچه در آغاز سورهٴ« کهف» آمده است ناظر به کلمات تدوینی خداست ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی أَنْزَلَ عَلی عَبْدِهِ الْکِتابَ﴾ اینها کتاب تدوینی حق‌اند کلمات تدوینی حق‌اند بعد نازل شدن تک‌تک آیه قرآن خدا را حمد می‌کنیم «الحمدلله الذی انزل علینا تلک الآیه»، «هذه الآیه» «تلک الآیه» «هذه الآیه» برای نزول تک‌تک این آیات خدا را حمد می‌گوییم چون تک‌تک اینها نعمت‌ است تک‌تک اینها هدایت‌ است همان طوری که گاهی خدا را جمعاً حمد می‌کنیم می‌گوییم «الحمد لله رب العالمین» بعد می‌گوییم ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ و مانند آن درباره کلمات تدوینی و کتاب تدوینی ذات اقدس الهی هم بشرح ایضاً [همچنین] گفته می‌شود ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی أَنْزَلَ عَلی عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجًا﴾ گاهی هم بر تک‌تک این آیات حمد می‌شود «الحمدلله الذی انزل علینا هذه الآیه» بر تک‌تک این آیات می‌شود حمد کرد حالا معلوم می‌شود چطور در زیارت آل یس بر تک‌تک شئون وجود مبارک امام زمان آدم سلام می‌فرستد سلام بر نشستن تو، بر ایستادن تو، بر حرف زدن تو، بر نماز خواندن تو، سلام آن وقتی که تو پا می‌شوی، سلام آن وقتی که می‌نشینی، «السلام علیک حین تقوم و السلام علیک حین تقعد السلام علیک حین تقرأ و تبیّن» یک وقت انسان می‌گوید: «السلام علیک یا شریک القرآن» یک وقت می‌گوید: «السلام علیک حین تقوم و السلام علیک حین تقعد السلام علیک حین تقرأ و تبیّن ... السلام علیک حین ترکع و تسجد» بر تک‌تک شئون حضرت انسان سلام می‌فرستند معلوم می‌شود همه اینها هادی است یک وقت انسان بر نزول کل قرآن خدا را حمد می‌کند یک وقتی بر نزول تک‌تک آیات خدا را حمد می‌کند چه اینکه یک وقتی برای آفرینش کل ماسوا به عنوان العالمین خدا را حمد می‌کند یک وقتی بر تک‌تک این نعمتها خدا را حمد می‌کند و عمده آن است که اینها تحلیل بشود وقتی شما یک انس مختصری با این معانی‌الاخبار مرحوم صدوق و امثال آنها داشته باشید می‌بینید که ائمه چطور راه نشان دادند مثلاً یک آیه را به چند جمله تقسیم می‌کردند هر جمله‌ای را به چند کلمه تقسیم می‌کردند هر کلمه را چگونه محور استدلال قرار می‌دادند آن وقت این کارهای کلیدی را روایات به ما نشان می‌دهد همین جا که فرمود: ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ﴾ خب آفرینش نعمت است کمال است خدا این کمال را دارد و هر کسی خالق است و کامل است و مکمل محمود است پس خدا محمود است خب حالا به چه دلیل خدا خالق سماوات و الارض است اینجا برهان کلامی و حکمت می‌طلبد که این سماوات و الارض یا خود به خود خلق شدند این معنایش آن است که فعل بدون فاعل است یا مثل اینها، اینها را خلق کرده که خب مثل اینها حکم اینها را دارد دیگر مثل این مخلوق، مخلوق است یا خالقی غیر از سماوات و الارض دارند و هو‌الحق ممکن است خیلی از براهین در یک عصر جامع شریک باشند اما قرآن کریم براساس تک‌تک اینها تکیه می‌کند تا ثابت بشود که تک‌تک اینها موجود فقیر ممکن‌اند و ذات اقدس الهی که غنی محض است خالق و مبدأ اینهاست.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:15

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی