display result search
منو
تفسیر آیه 109 سوره مائده بخش سوم

تفسیر آیه 109 سوره مائده بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 121 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 109 سوره مائده بخش سوم"
- برخورد خدای سبحان در قیامت با فرد تاجرو سوداگر
- معرفی سخنگویان رسمی در قیامت از طرف قرآن
- بیان رتبه و درجات انبیاء

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّکَ أَنْتَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ﴾

یکی از محتملات این آیه مبارکه آن است که ذات اقدس الهی برای حفظ صیانت و سیادتِ آبروها و اسرار مردم برخی از آثار درونیِ افراد را بین خود و بین مردم مکتوم نگه می‌دارد و حتی اجازه نمی‌دهد که غیر خودش کسی بداند، این یکی از محتملات این آیه است. این احتمال چون دور از ذهن است یک مقدار مبادی و مقدماتی لازم است که آن مبادی و مقدمات از خطوط کلی قرآن کریم به خوبی برمی‌آید.
بیان رتبه و درجات انبیاء
مطلب اوّل این است که انبیا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) گرچه درجاتشان یکسان نیست چه اینکه مرسلین هم درجاتشان همتای هم نیست، طبق این آیه که فرمود: ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْض﴾ یا ﴿لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ﴾ ، لکن در اصل نبوت و رسالت و خطوط کلی رسالت و نبوت اینها سهیم‌اند؛ یعنی همه اینها معصومند و همه اینها از طرف خدا هستند و مانند آن. چون همه اینها معصومند و در مسایل دینی و آنچه که بین آنها و خدا برقرار می‌شود جز حق نمی‌گویند، این آیه مبارکه ﴿وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی﴾ گرچه درباره پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است ولی مخصوص او نیست، بلکه همه انبیا مشمول این آیه هستند و هیچ پیغمبری در مسایل دینی و اعتقادی هرگز روی میل خود حرف نمی‌زند و بر اساس وحی الهی است. البته در مسایل عادی هم انسان کامل این چنین است؛ ولی فعلاً آن خارج از بحث است. پس انبیا گرچه در درجات نبوت و رسالت تفاوت دارند، در خطوط کلی یکسانند (این مطلب اول).
سخن گفتن پیامبر بر محوریت وحی
مطلب دوم آن است که این آیه ﴿وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی﴾ گرچه درباره پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است ولی مخصوص آن حضرت نیست و در حقیقت این حکمِ رسالت و نبوت عامه است که هیچ پیغمبر و رسولی در مسایل و معارف و اخلاق و اعتقاداتِ دینی بدون وحی سخن نمی‌گوید و روی میل و هوی خود حرف نمی‌زند.
سخن گفتن انبیا بر محوریت حق در روز قیامت
مطلب سوم آن است که این فضیلت اختصاص به دنیا ندارد و در آخرت هم اینطور است، بلکه به طریق اولی اینطور است، همانطوری که در دنیا اینها روی هوی سخن نمی‌گویند بلکه بر معیار وحی سخن می‌گویند، در قیامت هم روی هوی سخن نمی‌گویند و روی وحی و حق سخن می‌گویند. از این سه مطلب برمی‌آید که همه انبیا در قیامت هم جز وحی و حق چیزی نمی‌گویند. آنگاه وقتی خداوند انبیا را حاضر کرده است و از اینها سؤال می‌کند که ﴿ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا﴾، این هم حق و صدق است و هم طبق وحی الهی است (این یک نتیجه).
نیاز تکوینی برای حرف زدن در قیامت
که این بحث‌ها به خود انبیا برمی‌گردد، چون عناصر محوریِ تبیینِ احتمال آن است که وضع انبیا روشن بشود، وضع ملائکه روشن بشود، وضع انبیا با مردم روشن بشود و وضع اینکه سخن گوی رسمیِ قیامت کیست باید روشن بشود. همه اینها که روشن شد آنگاه حساب مردم با خدای آنها باید روشن می‌شود که این آیه آن مطلب اخیر را به همراه دارد.
در جریان قیامت صحنه طوری است که هیچ کس حق حرف زدن ندارد ولو حرف صحیح بخواهد بزند؛ ولو بخواهد حرف صحیح بزند تا اذن نیاید کسی حرف نمی‌زند و آن روز هم که روز تشریع نیست روز تکوین است، ولو افراد بخواهند حرف صحیح هم بزنند مقدورشان نیست مگر اینکه اذن تکوینی بیاید: ﴿یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَوابًا﴾ ؛ ملائکه که حرف باطل ندارند ولی آن روز اگر بخواهند حرف بزنند باید اذن الهی صادر شود، یک همچنین روزی است (این هم دو مطلب).
معرفی سخنگویان رسمی در قیامت از طرف قرآن
مطلب سوم آن است که به هر تقدیر در آن روز یک سخنگو لازم است، مشکلاتی برای مردم پیش می‌آید و سؤالاتی برای مردم پیش می‌آید، چه کسی باید آن مشکلات قیامت را حل کند؟ یک عده‌ای را ذات اقدس الهی به عنوان سخنگو معرفی کرده است که اینها در فرصت‌های مناسب به سؤالات اهل قیامت جواب می‌دهند. اهل قیامت که از برزخ به قیامت وارد شدند برای اینها روشن نیست که چه مقدار در برزخ مانده‌اند؟ خیال می‌کنند که یک مدت کوتاهی مانده‌اند و بعضی می‌گویند یک روز، بعضی می‌گویند نیم روز، کمتر و بیشتر! آنگاه ﴿وَ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ اْلإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فی کِتابِ اللّهِ إِلی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ﴾ که مصداق کامل این {اوتوا العلم} اهل بیت (علیهم الصلاة و علیهم السلام)‌اند و انبیای عظامند و اولوالعزمند و مانند آن. اینها سخنگویان حق‌اند یا اینکه وقتی قیامت بساطش به پا شد یک عده سخنگوی حق‌اند و می‌گویند که امروز آبروی منافقین و کفار ریخته می‌شود و آبروی اینها محفوظ نیست.
از اینها به عنوان علمای قیامت و به عنوان ﴿الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ یاد می‌شود؛ در سورهٴ مبارکهٴ >روم< آیه 51 است که ﴿وَ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ اْلإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فی کِتابِ اللّهِ إِلی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون﴾. در سورهٴ مبارکهٴ >نحل< آیه 27 این است که ﴿قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَی الْکافِرینَ﴾؛ اینها مجازند که حرف بزنند. روزی که احدی حق حرف ندارد حتی فرشته گرچه حرفشان صحیح و ثواب باشد، اینها که ﴿أُوتُوا الْعِلْمَ﴾‌اند مجازند که از طرف خدا سخن بگویند: ﴿قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَی الْکافِرینَ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ >اعراف< این چنین فرمود: ﴿وَ عَلَی اْلأَعْرافِ رِجال﴾، این معلوم می‌شود که ﴿أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ ناظر به ملائکه نیست؛ ﴿وَ عَلَی اْلأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسیماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ﴾؛ اینها سخنگویان الهی‌اند، معلوم می‌شود که اینها فرشته نیستند، فرمود: ﴿وَ عَلَی اْلأَعْرافِ رِجال﴾ که هر کسی را با علامتها می‌شناسند و به عده‌ای دستور می‌دهند که به اذن خدا وارد بهشت بشوید و مانند آن، که اینها قدر متیقن‌اش اهل بیت (علیهم الصلاة و علیهم السلام)‌اند. این سیمای قیامت است که آن روز کسی حق حرف ندارد حتی فرشته؛ ولی قرآن یک عده را به عنوان سخنگوی رسمی معرفی کرده است که هر جا مشکلی است ﴿الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ حرف می‌زنند و آنها می‌گویند: ﴿إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَی الْکافِرینَ﴾.
افرادی که در قیامت بی¬آبرویند
مطلب بعدی آن است که یک عده‌ای که وضعشان بین الغَیّ است اینها آبرو ریخته‌اند: ﴿قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَی الْکافِرینَ﴾ اینها رسوایند و وضعشان مشخص است. پس انبیا احکامشان چیست روشن فرشتگان وضعشان چیست روشن است، انبیا سخنگویان رسمی قیامت‌اند روشن است و مطلب چهارم این است که یک عده آبرویشان کاملاً ریخته است: ﴿إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَی الْکافِرینَ﴾.
تبیین شهادت در قیامت
مطلب دیگر آن است که اینها که هیچ حرمتی برای دین نگذاشتند و هیچ حرمتی برای متدینین نگذاشتند اینها جز خِزی سرنوشتِ دیگری ندارند. مسئله شهادت و امثال ذلک دو قسم است که اعضا و جوارح شهادت می‌دهند: یک وقت است که اعضا و جوارح به زبان قال شهادت می‌دهند که آن برای اوساطِ از تبهکاران است و یک وقت است که اعضا و جوارح به لسان حال شهادت می‌دهند که آن برای آن طغاة و کافران و منافقان و امثال ذلک است که آنها اعضا و جوارحشان به زبان حال شهادت می‌دهند نه به زبان مقال. افراد عادی که تبهکارند دست شهادت می‌دهد و پا شهادت می‌دهد و انسانهای تبهکار از این اعضا و جوارحشان سؤال می‌کنند: ﴿وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ء﴾ که این برای متوسطینِ از تبهکاران است.
محشور شدن افراد در قیامت به چهره¬های گوناگون
در ذیل این جمله مبارکه ﴿فَتَأْتُونَ أَفْواجًا﴾ فریقین از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده‌اند که عده‌ای به صورت‌های گوناگون و به صورت حیوانات درمی‌آیند . اگر کسی به صورت مار درآمد یا به صورت عقرب درآمد یا به صورت گرگ یا سگ درآمد این اعضا و جوارح او به زبان حال شهادت می‌دهند که او درنده و گزنده و دیگر حالا لازم نیست که حرف بزند! حالا اگر کسی ـ معاذ الله ـ به صورت کلب درآمده است حتماً باید دستش حرف بزند که صاحبش بد بود؟! مگر دستِ کلب شهادت حالی نمی‌دهد که صاحبش درنده است؟! سراسر این اعضا و جوارح شهادت می‌دهند که این درنده است یا اگر کسی که به صورت مار و عقرب درآمد سراسر این شیء شهادت می‌دهد که او گزنده است. این دیگر لازم نیست که زبانی شهادت بدهد تا صاحبش تعجب کند و بگوید: ﴿لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ء﴾!
پس آن گروهی که ﴿إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَی الْکافِرینَ﴾ یا اینها که به این صورت درآمدند؛ مثل کفار و منافقان و کسانی که با انبیا درافتادند و بی‌گناهان را کشتند و امثال ذلک هستند، اینها وضعشان روشن است. افراد دیگر هم انبیا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) شاهدان آنها هستند و یعنی افراد عادی که ﴿فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهیدًا﴾ که اینها هم وضعشان روشن است.
محفوظ بودن آبروی انسانهای عادل در قیامت
اما اینکه ذات اقدس الهی وعده داد و فرمود که قیامت روزی است که خدا آبروی پیغمبر و همراهان پیغمبر را حفظ می‌کند: ﴿یَوْمَ لا یُخْزِی اللّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَه﴾ . هر کسی را که خدا به جهنم ببرد و عذاب بکند آبروی او را می‌برد: ﴿رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ ؛ اما یک عده را ذات اقدس الهی وعده داد که آبروی اینها محفوظ است: ﴿یَوْمَ لا یُخْزِی اللّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَه﴾ که این ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَه﴾ مخصوص معصومین است؟ این چنین نیست. مخصوص انسانهای عادلند که هیچ گناه نکردند؟ این چنین نیست. مخصوص انسان‌هایی هستند که عادل نبودند و گناه کردند ولی حتماً توبه نصوح کردند و موفق شدند؟ بعید است. اطلاقِ این آیه چرا افراد دیگر را نگیرد؟
خدا ممکن است عذاب بکند؛ اما آبروی اینها را نمی‌برد. خدا وقتی وعده داد که آبروی عده‌ای که همراه پیغمبرند و همان‌هایی که ﴿اشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾ هستند که همانهایی که با پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند اینها در هر صورت نقطه ضعف داشتند و اشتباهاتی داشتند یا گناه داشتند و ممکن بود که کسی در میدان جنگ برود اما یک گناهی هم داشته باشد؛ ولی خدا وعده داد و فرمود که آبروی همراهان پیغمبر را ما آن روز نمی‌ریزیم: ﴿یَوْمَ لا یُخْزِی اللّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَه﴾. حساب و کتاب هم که علنی است اگر همه اسرار درونی آدم را بخواهند علن کنند آبرویی برای کسی نمی‌ماند و فقط یک عده مستثنا هستند. آیا می‌شود همه اسرار درونی افراد را در همه شرایط خدا علن بکنند؟ در محکمه انبیا و اولیا همه شهادت بدهند که این شخص درونش این است؟
یک قدری که ما بررسی بکنیم و در آن محور اصلی بحث که مربوط به بیان کیفیت ارتباط بنده با مولاست آنجا که حساب می‌کنیم می‌بینیم که خدا آنقدر بزرگوار و مهربان است که نمی‌گذارد آبروی آدم پیش خود آدم بریزد؛ چنین خدایی که نمی‌گذارد آبروی آدم پیش خود آدم بریزد آنوقت اجازه می‌دهد که آبروی او پیش دیگری بریزد؟! بیان ذلک این است که نسبت به کسانی که کار زشت کردند، بد کردند، عمری را به تباهی گذراندند و بعد برگشتند و توبه کردند، اینهایی که توبه کردند نسبت به انسانها حساب بکنید که اگر کسی نسبت به دیگری بد کرد یا حق او را ضایع کرد و نسبت به او هتک حرمت کرد و مانند آن، آن شخصی که مورد اهانت شد اگر بخواهد از جُرم این تبهکار بگذرد چه می‌کند؟ عفو می‌کند، سفح می‌کند، او را می‌نوازد، از او به نیکی نام می‌برد، هیچ نامی از زشتی‌های او نمی‌برد و او را مورد نوازش قرار می‌دهد و بیش از اینکه از او برنمی‌آید! هر اندازه که آن طرفِ اهانت به این انسان مجرمِ تبهکار لطف و کرم بکند این شخص شرمنده‌تر می‌شود، چرا؟ برای اینکه یادش است که نسبت به آن بزرگوار بدرفتاری کرد و الآن همچنان مورد لطف آن بزرگوار است.
آن شخص اگر بخواهد شرم و انفعالِ این مجرم را از بین ببرد مقدورش نیست و از او برنمی‌آید؛ ولی انسانی که نسبت به ذات اقدس الهی بدرفتاری کرده است، دین او را رعایت نکرد و دِینش را به او نداد، خدا کاری که می‌کند گذشته از اینکه نسبت به او محبت می‌کند و او را کیفر نمی‌کند، از یاد او هم می‌برد که او گناه کرده است و این از غیر خدا ساخته نیست، لذا انسان در قیامت شرمنده نیست. تائبینی که بد کردند و زشتیهای فراوان داشتند و عمری را با بت پرستی گذراندند و شرک ورزیدند و با انبیا مبارزه کردند و بعد فهمیدند و در هر صورت توبه کردند، چون عده‌ای توبه کردند و بعد از فتح مکه آدم خوبی شدند و اینها اهل بهشتند و اگر اینها در بهشت یادشان باشد که مدتی در برابر بت سجده می‌کردند که هر روز شرمنده‌اند؛ ولی هیچ یادشان نیست و چون هیچ یادشان نیست با سایر بهشتی‌ها متنعم‌اند (این مال تائبین).
آمرزش تائبین در قیامت
غیر تائبین هم همین طوراند که ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ >نساء< یکی، دو جا وعده داد و فرمود که نه تنها خدا تائبین را می‌آمرزد که در سوره >زمر< است: ﴿لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعًا﴾؛ اما ﴿وَ أَنیبُوا إِلی رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُوا﴾ که این ناظر به توبه است، دو جای سورهٴ مبارکهٴ >نساء< فرمود که ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ﴾ ؛ خدا شرک را نمی‌آمرزد ولی مادون شرک را هر چه باشد می‌آمرزد؛ ولی به نحو موجبه جزئیه و قضیه مهمله وعده داده است. می‌آمرزد یعنی بی توبه، با توبه که شرک را هم می‌آمرزد! کدام مشرک است که اگر توبه کند توبه او قبول نیست! حالا ارتداد بحث فقهیِ دیگری دارد ولی بحث کلامی‌اش همین است. همه مشرکین در صدر اسلام توبه کردند و مسلمان شدند و الآن هم هر مشرکی بخواهد توبه کند توبه او مسموع و مقبول است و می‌شود مؤمن.
اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ﴾ یعنی از شرک که پایین بیاید خدا می‌بخشد؛ اما ﴿لِمَنْ یَشاءُ﴾ و وعده موجبه کلیه نداد که غرور بیاورد، لذا هر انسانی بین خوف و رجا به سر می‌برد که شاید مغفور خدا نباشد؛ ولی خدا وعده داد که یک عده را هم بی توبه بیامرزد. حالا آنها که بی توبه آمرزیده شدند در قیامت باید خیلی شرمنده باشند، برای اینکه این همه نعمت‌های الهی را در دنیا کفران کردند و گناهان زیادی هم مرتکب شدند و خدا نه تنها شکر نعمت نخواست بلکه از کفران اینها هم صرف نظر کرد و الآن هم اینها را به بهشت برد. اینها توبه هم که نکردند و اگر یادشان باشد که بد کردند و خدا این همه لطف را نسبت به اینها اعمال کرد خجل و شرمنده می‌شوند، لذا خدا از یاد اینها می‌برد. همانطوری که از آن طرف خدا یک عده را می‌گیرد که ﴿فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾ ، از این طرف هم لطفش طوری است که خاطرات گذشته تلخِ انسان را از یاد انسان می‌برد و چنین تبهکاری اصلاً یادش نیست که بد کرده است، لذا در بهشت منعَّم است.
برخورد خدای سبحان در قیامت با فرد تاجر و سوداگر
سرّش این است که آن شخص استحقاق خزی و آبرو ریزی را داشت یک کسی که عمری آن چنان کتمان کرده است که حتی بعضی از فرشتگان احیاناً ممکن است بی خبر باشند، این یک تاجر و سوداگری بود که خواست با کتمانِ این حرف حق را از بین ببرد و یک چنین غرض سوئی داشت و اما اگر کسی که غَلَبَت علیه شقوتُهُ و شهوتُهُ و غرض آن نبود که خدای ناکرده با دین دربیفتد، بلکه معصیتی کرده است. درباره بهشت یقیناً این کار را می‌کند و درباره قیامت وعده داده است و شاید این کار را بکند.
الآن بحث در این است که حدود این آیه روشن بشود که خدا با چه کسی کار دارد؟ یک عده هستند که آبروی اینها باید ریخته بشود و کسانی که عمری آبرو ریزی کردند آنجا آبرویی برای آنها نمی‌ماند: ﴿إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَی الْکافِرینَ﴾ . یک عده را هم که به صورت حیوانات درنده محشور کرده است سراپا خزی هستند و اینها خارج از بحث است؛ ولی بحث کم کم نزدیک می‌شود به جایی که رابطه بین عبد و مولا را ترسیم می‌کند. آن جایی که خدا یک عده‌ای را ممکن است طوری وارد صحنه قیامت کند که حتی خودِ او یادش نباشد که معصیت کرده است تا پیش خودش آبرویش برود و خجل بشود، چنین خدایی آیا اجازه می‌دهد که آبروی او پیش انبیا برود؟ یا باید ﴿یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات﴾ بشود و یا باید که یک پرده رقیقی بکشد که انبیا هم ندانند، همه اینها ممکن است.
دعای نورانی کمیل اگر باز شود یک وجه جدیدی برای این آیه است و آن دعا این است که خدایا! از همه گناهان من صرف نظر بکن: «کل ذنبٍ اذنبتُه و کل قبیح اسررته وکل جهل عملته کتمته او اعلنته او اخفیته او اظهرته» و همه این گناهان طوری است که فرشتگانی که تو موکل کردی برای ضبط اعمال من، همه اینها را ضبط کردند و آن بخش از گناهانی که «و کنتَ انت الرقیب علیَّ من ورائهم والشاهد لما خفی عنهم فبرحمتک اخفیته و بفضلک سترته» آنها را هم ببخش! یک سلسله گناهانی است که آنها اصلاً مأمورند برای ضبط کردن؛ اما یک سلسله گناهانی هستند که از آنها مخفی است و تو مستور کردی وگرنه اگر تو مستور نمی‌کردی آنها می‌دیدند، چون آنها جوارح و جوانح را به اذن خدا می‌بینند.
‌سرباز بودن اعضا و جوارح انسانها از نگاه علی (ع)
در بیان نورانی حضرت امیر در نهج البلاغه دارد که مردم از خدایی بترسید که اعضا و جوارح شما سربازان او هستند: «جوارحُکم جنوده» ؛ اعضا و جوارح شما سربازان او هستند و خود شما سرباز او هستید و اگر خواست بگیرد شما را با دست شما و با زبان شما می‌گیرد؛ یک حرفی می‌زنید که آبرویتان می‌رود یا یک جایی را امضا می‌کنید که آبرویتان می‌رود یا یک جایی می‌روید که آبرویتان می‌رود. فرمود که اگر خواست بگیرد از خارج مایه نمی‌گذارد بلکه خودتان سرباز او هستید. چه کسی نزدیکتر از آن نهانِ نهادِ ماست؟! وقتی آنجا را او شستشو می‌کند و از یادمان رفت که چه کردیم و نمی‌گذارد که پیش خودمان خجل بشویم چطور می‌گذارد که پیش دیگران خجل بشویم؟
بنابراین می‌شود که یک مرحله برای بعضی‌ها این چنین است که ذات اقدس الهی این رابطه خاص را بین خود و بندگان حفظ کرده است که نه تنها اجازه نمی‌دهد بیرونی‌ها کسی بفهمند، اجازه نمی‌دهد که درونی‌ها هم کسی بفهمد، خود آدم را هم نمی‌گذارد بفهمد تا خجل بشوند. چنین روزی انبیا را دعوت می‌کنند که می‌گویند: ﴿ما ذا اجبتم﴾ و اینها عرض می‌کنند که شما بعضی از اسرار را پیش ما مکتوم کردید! شما می‌خواهید که ما به ظاهر شهادت بدهیم؟ اینکه می‌شود مثل دنیا. می‌خواهی به باطن شهادت بدهیم؟
تبیین اهمیت حیا
باطن خیلی‌ها که ﴿تُبْلَی السَّرائِرُ﴾ است و مشخص است. باطن بعضی‌ها را هم که اجازه داریم؛ اما باطن بعضی را که شما به ما راه ندادید! این نه برای آن است که مطلب غامض و پیچیده و عمیق و علمی است، بلکه مطلب خیلی ساده است؛ اما تو برای حفظ آبروی دیگران خودِ آنها را نگذاشتی بفهمند چه رسد به ما.
امروز روز سَتر است و تو به عنوان ستّار ظهور کردی. خیلی لازم نیست که بعضی از امور حتماً از ظاهر یک روایتی استفاده بشود! می‌بینید آنها که اهل این گونه از این مسایلند گاهی می‌بینید که قلبشان آب می‌شود و اینها افسانه نیست که از شدت حیا قلبشان آب می‌شود. بعضی‌ها می‌آیند می‌آیند می‌آیند تا دم درِ مسجد و در مسجد نمی‌آیند و همان دم در نماز می‌خوانند و می‌روند. اینها که نه دروغ است و نه افسانه و وقتی از آنها سؤال کردند که چرا داخل نمی‌آیید نمازِ در مسجد ثواب دارد؟ می‌گویند که رویمان نمی‌شود، چون ما با صاحبخانه بد کردیم، حیا یک چیز دیگری است.
این تعبیر لطیف را شما در بحث حیاء کتاب شریف ارشاد القلوب می‌خوانید و می‌بینید که ایشان می‌گوید: >روی انّ رجلاً رأی رجلاً یصلی علی باب المسجد<؛ دیدند بیرون مسجد دارد نماز می‌خواند: >فقال لم لا تصلی فیه<؛ بیرون مسجد چرا نماز می‌خوانی؟ نماز داخل مسجد ثواب دارد. >قال استحیی منه ان ادخل بیته و قد عصیت< ؛ من رویم نمی‌شود که این می‌شود حیا. این خدایی که حتی اجازه نمی‌دهد خود آدم بفهمد که چه کرده است تا خجل شود! آیا اجازه می‌دهد که همه انبیا بفهمند؟
علم غیب داشتن انبیا
یک چنین صحنه‌ای است که اینها عرض می‌کنند: ربنا لا علم لنا؛ تو که خیلی از چیز‌ها را مکتوم کردی نه اینکه ما علم نداریم، برای اینکه جمله بعد که می‌گویند: ﴿إِنَّکَ أَنْتَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ﴾ مهمترین مطلب علمی را در آنجا اقرار می‌کنند و عرض می‌کنند که همه غیب را تو می‌دانی که این خودش علم است. اگر این به عنوان نفی جنس باشد عرض کنند که ما علم نداریم پس این دعوا چیست؟ ﴿إِنَّکَ أَنْتَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ﴾. همه اینها کسانی هستند که خدا نه تنها علم کتاب و حکمت به اینها آموخت علوم غیب را هم به اینها آموخت. در همین جریان یوسف (سلام الله علیه) وقتی که خواستند او را به چاه بیندازند برادران یوسف که تصمیم گرفتند وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) را به چاه بیندازند همان جا وحی آمد و فرمود که یوسف! تو نجات پیدا می‌کنی و همین صحنه را یک روزی به برادرانت اعلام می‌کنی. بعد از اینکه او از چاه به زندان و از زندان هم روی تختِ عزت نشست برادران آمدند و همین جریان را به آنها اعلام کرد.
می‌بینید که اینطور به صورت صریح و باز اخبار غیبی را ذات اقدس الهی به اینها گزارش می‌دهد و لحظه به لحظه می‌فرماید که تو عالم به غیب می‌شوی به اذن خدا، آن وقت معنایش این است که ما غیب نمی‌دانیم؟ آیه 15 سوره >یوسف< این است که ﴿فَلَمّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فی غَیابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ﴾؛ وقتی خواستند بیندازند داخل چاه، ما به او وحی فرستادیم که به هر تقدیر این اوضاع می‌گذرد و تو روزی به اینها می‌گویی که اینها با تو چه کردند! همین سورهٴ مبارکهٴ >یوسف< دارد که حالا که یوسف به اوجِ عزت رسید و برادران آمدند و گفتند که ﴿یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقینَ﴾، فرمود که ﴿قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخیه﴾ ؛ یادتان است با برادرتان یوسف چه کردید؟! همین وحیی است که خدا در همان سورهٴ مبارکهٴ >یوسف< آیه 15 در هنگام چاه اندازیِ یوسف به او گفت و فرمود که این اوضاع می‌گذرد و این صحنه می‌گذرد به هر تقدیر آنها پیش تو خواهند آمد و تو این جریان را به اینها خواهی گفت که همه اینها اخبار به غیب است.
چنین افرادی که تازه یوسف جزء کوچک‌های آنها است و انبیای عظامی که اولوالعزم‌اند و یوسف (سلام الله علیه) جزء انبیای اولوالعزم نیست، همه این انبیا آمدند و گفتند به اینکه ﴿لا علم لنا﴾ معلوم می‌شود که یک خبر دیگری است. حالا در همه این جریان وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مستثنا است یا نه؟ بعضی از بزرگان اهل معرفت گفتند که در این سؤال و جواب عمومی پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مستثنا است.
این نه برای آن است که شهادت می‌دهد که باز نقض غرض بشود، بلکه می‌داند و مَظهَر >هو الستار< خواهد بود.
مسئول نبودن پیامبر در قبال جهنم رفتن انسانها
این آیه مبارکه سوره >بقره< را گفتند که مخصص آیه محل بحث سوره >مائده< است؛ آیه 119 سوره >بقره< این است: ﴿إِنّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشیرًا وَ نَذیرًا وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحیمِ﴾ که این ﴿وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحیمِ﴾ معنی‌اش این است که آنها که به جهنم رفتند تو مسئول نیستی؟ اینکه ﴿لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری﴾ هیچ کس مسئول نیست! این سؤالی که ما از دیگران می‌کنیم و از سایر انبیا می‌کنیم از تو دیگر نمی‌کنیم. به هر تقدیر بعضی خواستند بگویند که این آیه 119 مخصص آیه محل بحث سوره >مائده< است؛ چه آن حضرت در صف انبیا باشد و چه نباشد اگر هم بداند مَظهَر هو الستار خواهد بود.
بنابراین ﴿یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا﴾ آنها این چنین می‌گویند که در جریان قیامت که حفظ اسرار مطرح است و توی ذات اقدس الهی اسرار عده‌ای را حفظ می‌کنی و حتی اجازه نمی‌دهی خودِ آنها بفهمند تا خجل بشوند، ما از درون آنها چه خبری داریم؟ این نه برای آن است که مطلب عمیق و پیچیده است، برای اینکه تو که ستاری برای حفظ آبرو پرده‌ای آویختی که ما هم نبینیم: ﴿إِنَّکَ أَنْتَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ﴾. آنگاه وجوه دیگری که بحثش گذشت همه آنها حق است و این هم در کنار آنها جزء یک وجهی دیگر است.
و الحمد لله رب العالمین

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:25

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن