display result search
منو
تفسیر آیات 51 تا 52 سوره مائده

تفسیر آیات 51 تا 52 سوره مائده

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 85 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 51 تا 52 سوره مائده"
- عدم پذیرش ولایت از طرف یهود و نصاری
- رعایت قسط و عدل از طرف مسلمانان نسبت به کفار
- تبیین مسأله ولایت به معنای محبت و رابطه با خدا و پیامبر الهی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ ٭ فَتَرَی الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ فَعَسَی اللّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمینَ﴾

عدم پذیرش یهود و نصاری به عنوان ولیّ
این آیه که از اتخاذ یهود و نصاری برای ولایت نهی می‌کند، وقتی معنایش خوب روشن خواهد شد که معلوم بشود که در چه وقتی نازل شده است؟ یکی از جاهایی که آشناییِ به مورد نزول یا فضای نزول یا جَوّ نزول در تشخصیص معنای آیه کمک می‌کند همین آیه است. سورهٴ مبارکهٴ «مائده» در اواخر عمر شریف پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مدینه و بعد از فتح مکه هم نازل شد؛ اینکه در این آیه فرمود: مؤمنین! شما یهود و نصاری را اولیا اَخذ نکنید، آیا منظور آن است که ولای محبت را اخذ نکنید یعنی آنها را به عنوان دوست اخذ نکنید؟ یا ولای نصرت نهی شده است یعنی آنها را انصار خود ندانید؟ یا ولای سیادت و رهبری نهی شده است یعنی آنها را به عنوان رهبر نپذیرید؟ کدام یک از اینهاست؟ چون در آیهٴ دوم از آیاتِ بحث فعلی این‌‌چنین است که عده‌ای که قلبشان بیمار است به سرعت به سَمت یهودیها و نصاری گرایش دارند و بهانهٴ آنها هم این است که شاید اوضاع برگردد و وقتی اوضاع برگشت ما سالم بمانیم و آسیب نبینیم و آنها کمکی برای ما باشند یا ما از محبت آنها طَرفی ببندیم. این فتح کدام فتح است؟ آیا فتح مکه است؟ پس معلوم می‌شود که این آیات قبل از فتح مکه نازل شده است، یا فتح دیگری است بعد از فتح مکه؟ آن را هم باید روشن کرد که چه فتحی است؟ قبل از روشن شدن این محدوده‌های مکه و مدینه و کیفیت نازل شدن این دو آیه، به خوبی نمی‌توان استنباط کرد که منظور از این ولایت منهیّ عنها ولایتِ نصرت است یا ولایتِ محبت؟ خطوط کلی را که قرآن کریم دربارهٴ ولایت ذکر می‌کند و می‌فرماید که مؤمن دوستِ غیر مؤمن نخواهد بود و غیر مؤمن را دوست خود اخذ نمی‌کند (این یک)، دربارهٴ نصرت هم فرمود که مؤمن غیر مؤمن را یاری نمی‌کند؛
تبیین مسأله ولایت به معنای محبت و رابطه با مجادله خدا و پیامبر الهی
اما مسئلهٴ ولایت به معنای محبت را در سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» آیهٴ پایانی‌اش که آیهٴ بیست و دوم است این‌چنین فرمود: ﴿لا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشیرَتَهُمْ﴾؛ شمای پیغمبر نمی‌یابی که کسانی که مؤمن به خدا و قیامت‌اند دوستان کسانی باشند که با خدا و پیامبر مُحادّه دارند! مُحادّه داشتن یعنی در حدِّ مقابلِ حدِّ خدا و پیغمبر قرار گرفتن، دین خدا حدِّ الهی است و احکام خدا حدود الهی است، لذا قرآن کسی را که معصیت می‌کند می‌فرماید که او از حدود الهی تعدِّی کرده است ﴿وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ﴾ کذا و کذا. کسی که از دین خدا فاصله گرفت او حدِّش جداست و مرزش جداست، چنین کسی را می‌گویند که ﴿حَادَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾؛ یعنی حدِّ جدایی و مرز جدایی از حدِّ دین خدا برای خود انتخاب کرد. فرمود که مؤمنین و کسانی که به خدا و قیامت معتقدند و ایمان دارند دوستِ کسی نیستند که او حدّش از دین خدا جداست و مرزش جداست ولو اینکه آنها از بستگان نزدیک انسان باشند؛ پدر یا فرزند یا برادر یا قبیله و عَشیرهٴ او باشند. گرچه این خبر است اما اِنشا را به همراه دارد و در حقیقت این نهی است گرچه به صورت خبر ذکر شده است؛ یعنی مؤمن نباید چنین کاری را بکند و دوستیِ غیر مؤمن برای مؤمن حرام است. منظور از این حرمت و نهی هم این است که کسی غیر مؤمن را از آن جهت که غیر مؤمن است دوست داشته باشد و این تعلیق حکم بر وصف مشعرِ به علیت است. فرمود که مؤمنین کسانی را که مُحادِّ با خدا و پیامبرند و با خدا و پیامبر مُحادّه دارند دوست آنها نیستند که این تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است؛ مثلاً اگر گفتند که مؤمن دوست فاسق نیست؛ یعنی فاسق را از آن جهت که فاسق است دوست ندارد؛ اما از آن جهت که انسان است نسبت به او احسان بکند یا نکند؟ از آن جهت که انسان است نسبت به او علاقه داشته باشد یا نداشته باشد؟ یک بحث دیگری است. بنابراین اینکه فرمود مؤمن دوست کسی نیست که حدّش و مرزش از حدِّ خدا و مرز پیغمبر جدّ باشد، معنایش این است که مؤمن کار غیر مؤمن را دوست ندارد. در آیهٴ محل بحث هم که فرمود: ﴿لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاء﴾؛ یعنی یهود را از آن جهت که یهود است و مرزش از اسلام جداست و نصاری از آن جهت که نصاری است و مرزش از اسلام جداست شما دوست نداشته باشید: ﴿لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ﴾ و این آیه غیر از مسئلهٴ محبت، اتخاذِ آنها را برای محبوب بودن نفی می‌کند. اینکه فرمود:
بیان مفهوم دوست‌یابی
﴿لا تَتَّخِذُوا﴾؛ آنها را نگیرید یک وقت است که انسان به صورت وصف دوست کسی است و یک وقت است که دوست می‌گیرد، این اتخاذِ دوست معلوم می‌شود که برای آن است که می‌خواهد کاری را انجام بدهد که چیزی را می‌گیرد و اخذ می‌کند برای هدفی. به هر تقدیر هم اصل محبت ممنوع است و هم اتخاذِ اینها به عنوان اَحباب ممنوع است. حالا آیا آیه محل بحث ولایتِ به معنای محبت و مودَّت را نفی می‌کند یا ولایتِ به معنای نصرت را نفی می‌کند یا ولایتِ به معنای رهبری را نفی می‌کند یا جامع همهٴ اینها را نفی میکند؟ علی حده باید بحث بشود. وقتی تعیین یکی از این خصوصیات آسان است که معلوم بشود این آیات سورهٴ «مائده» در چه زمینه‌ای نازل شده است؟ حالا خطوط جزئی این بحثِ متفرقه روشن بشود و تا ببینیم که در جمع بندی نهایی به چه نتیجه‌ای می‌رسیم. پس اوّلین مطلب آنست که دوستی با غیر مؤمن ممنوع است و این تعلیق حکم بر وصف هم مشعر به علیت است؛ یعنی آن کسی که معصیت می‌کند نمی‌شود انسان او را دوست داشته باشد از این جهت که معصیت می‌کند، خواه یهودی و مسیحی باشد و خواه مسلمانِ فاسق باشد، چون این آیهٴ پایانی سورهٴ «مجادله» اختصاصی به کفار ندارد که فرمود: ﴿لا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشیرَتَهُمْ﴾؛ اگر آن مُحادّه در اصل اعتقاد باشد چنین شخصی کافر است؛ ولی اگر مُحادّه در عمل باشد چنین شخصی مسلمانِ فاسق است و این آیه هر دو قسم را شامل می‌شود. اگر هم مواردی در ذیل آیه ذکر شده است به عنوان تطبیق است نه تفسیر. این دربارهٴ مودت بود، چه اینکه باز در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» هم مودت غیر مسلمانها نهی شده است؛ آیهٴ اوّل سورهٴ «ممتحنه» این است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللّهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهادًا فی سَبیلی وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتی تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبیلِ﴾؛ فرمود که مؤمنین! شما دشمنان من و دشمان خود را اولیا اخذ نکنید و اینجا منظور از اولیا اَحباب است؛ یعنی آنها را دوستان خود اخذ نکنید، چون صدر و ساقه در این آیه و همچنین آیهٴ بعد سخن از مودت است. فرمود که اینها را دوست نگیرید، برای اینکه اینها به دینتان کافرند و در تبعیدتان تلاش و کوشش کردند و پیغمبر را مجبور به هجرت کردند و شما را وادار به مهاجرت کردند و مانند آن. این اختصاصی هم به مشرکین ندارد، چون کافر اعم از مشرک است و شامل یهودی و مسیحی هم خواهد بود، چون دارد که ﴿وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقّ﴾. این ﴿یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا﴾ شامل یهودیها هم می شود،‌چون یهودیان هم در تلاش و کوشش بودند که مسلمانها و رهبر اسلامی را برنجانند یا تبعید کنند؛ منتها توان آن را نداشتند. پس مودت و محبت نسبت به غیر مسلمانها نهی شده است و دلیلش هم این است که آنها به دینتان کافرند (یک) و در صدد ایذاء شما بودند (دو) ﴿إِنْ یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً﴾ و اگر هم بگویید اینها ارحام ما هستند و بستگان ما هستند، این را هم در آیهٴ سوم سورهٴ «ممتحنه» پیش بینی کرده و فرمود: ﴿لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ﴾؛ فرمود که شما در دنیا که یک زندگی محدود دارید یک زندگی اجتماعی است که با عشیره زندگی می‌کنید، طولی نمی‌کشد که این زندگی اجتماعی به زندگی فردی تبدیل می‌شود، چون همهٴ شما در قیامت تنها مَحشور خواهید شد: ﴿وَ کُلُّهُمْ آتیهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَرْدًا﴾ و نه تنها، تنها محشور می‌شوید، بلکه از بستگانتان هم فرار می‌کنید: ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ ٭ وَ أُمِّهِ وَ أَبیهِ﴾. بنابراین اگر آنها بستگان شما هم هستند مبادا باعث بشود که شما دوست آنها باشید، برای اینکه ﴿یوْمَ الْقِیامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ﴾. این آیهٴ سوم سورهٴ «ممتحنه» در کنار آیهٴ اوّل و دوم که قرار بگیرد معادلِ آیهٴ پایانی سورهٴ «مجادله» می‌شود که فرمود: مؤمنینِ به خدا و قیامت دوستانِ کسانی که مرزشان از خدا و پیغمبر جداست نخواهند بود ﴿ولو کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشیرَتَهُمْ﴾. پس در آیهٴ پایانی سورهٴ «مجادله» فرمود که مؤمنِ به خدا و قیامت دوست کسانی که مرزشان از دین خدا جداست نخواهند شد ولو آنها بستگان نزدیک انسان باشن و در آیهٴ سوم سورهٴ «ممتحنه» هم فرمود که مبادا ارحام بودن یا اولاد بودن وادارتان کند که آنها را به عنوان دوست اتخاذ کنید، برای اینکه اینها از شما جدا می‌شوند و خداوند هم ﴿یومَ‌القیامه﴾ بین شما جدایی می‌اندازد. پرسش:...پاسخ: مسئله صلهٴ ارحام مقید است به این‌گونه از آیات و اگر ارتباط با ارحام مایهٴ تقویت آنهاست که این ارتباط ممنوع است، چون «قطیعة الجاهل تعدل صلة العاقل»؛ به همان اندازه که صِلهٴ اَرحام عاقل ثواب دارد قطعِ صلهٴ انسانهای جاهل ثواب دارد: «قطیعةُ الجاهل تَعدِلُ صلةَ العاقل»، این هم جزء روایات است. یک وقت است که انسان اگر چنانکه ارحام ضعیفی دارد که از نظر فکری و اعتقادی ضعیف هستند یا از نظر ایمانی ضعیف هستند و انسان اگر صلهٴ رحم بکند او جذب می‌شود و تشویق می‌شود و ترغیب می‌شود و ایمانش قوی می‌شود یا لااقل معصیتش کم‌تر می‌شود، چنین صلهٴ رحمی خوب است. یک وقت است که صلهٴ رحمی است که هیچ اثری ندارد و هیچ فایده‌ای ندارد و او از این رفت و آمد سوء استفاده می‌کند یا انسان در اثر این رفت و آمد لغزش پیدا می‌کند، در چنین مواردی قطع صله رحم بهتر است.
بنابراین این خطوط کلی مودتِ یهودی و مسیحی را و همچنین مودتِ کسانی که مرزشان از مرز الهی جداست بیان می‌کند. دربارهٴ نصرت هم که فرمود دین خدا را باید یاری کنید و اگر دین خدا را یاری کردید خدا یاور شما خواهد بود. آیا در این آیهٴ محل بحث که فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ﴾ منظور این است که اینها را به عنوان ناصر اتخاذ نکنید که از اینها کمک بگیرید، پیمان حزبی ببندید، تعهدات حزبی ببندید و تعهدات نصرت ببندید یا منظور از اولیا یعنی احباب؟ اصل ولایت همانطوری که در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید از وَلی است و وَلی یعنی قُرب. دو تا امر که در کنار هم‌اند و فاصله‌ای بین آنها نیست می‌گویند اینها متوالی‌اند و در تِلو هم‌اند و وَلیِ هم‌اند. وَلی اگر به معنی قُرب بود، وَلیّ یعنی قریب، وقتی بین دو چیز فاصله‌ای نباشد یا حجابی نباشد، اینها یک گرایش قلبی با هم دارند و می‌شوند مُحبِّ یکدیگر و از یکدیگر حمایت می‌کنند و می‌شوند ناصرِ یکدیگر و دیگری را تحت رهبری خود قرار می‌دهند و می‌شوند والیِ یکدیگر در مورد لزوم. والی شدن، ناصر شدن و محب شدن یک جامعی دارد که آن قُرب است؛ اگر دو شیء و دو شخص و مانند آن بینشان وَلی و قُرب بود و بیگانه‌ای بینشان فاصله و حاجب نبود، آنها از نصرت، از محبت و از قیادتِ یکدیگر استفاده می‌کنند و هر سه قسم را قرآن کریم مطرح کرد و نهی کرد؛ اما آیا آیهٴ محل بحث خصوصِ ولای محبت است؟ که سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی اصرار دارند یا خصوص ولای حاف و نصرت است که دیگران اصرار دارند ؟ یا جامع همهٴ اینهاست که شاید شواهدی هم او را تأیید کند؟ باید این مجموعه بیان بشود و آن فتحی که در آیهٴ دوم است هم طرح بشود که چه فتحی است؟ و کسانی هم که در داخل مدینه بودند چرا به سمت بیگانه‌ها گرایش داشتند و از آنها چی می‌خواستند؟ تا معلوم بشود که این وِلا ولای محبت است یا ولای نصرت؟ در اوایل هجرت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مدینه چنین آیه‌ای نازل نمی‌شد که با یهودیها ارتباط نداشته باشید، برای اینکه آنها مجبور بودند در مدینه با یهودیها زندگی کنند، خرید و فروش کنند و مزاحم یکدیگر هم نبودند؛ ولی دربارهٴ مسیحیها در اوایل هجرت هم مسئلهٴ مباهله و امثال ذلک بود، چون مسیحیها در داخل مدینه نبودند به آن صورت که ضرورت ایجاب بکند که با مسلمانها معاشرت داشته باشند و مسلمین با آنها در داد و ستد و معاشرت باشند؛ ولی یهودیها در مدینه بودند و این مادامی که از طرف یهودیها کار شکنی شروع نمی‌شد پیغمبر اسلام کاری به آنها نداشت؛ اما همین یهودیها که در مدینه بودند از یک سَمتی با مشرکینِ مکه هم پیمان شدند و جنگ احزاب را راه اندازی کردند و در قالب این جنگها اینها یا کمک مالی می‌کردند یا کمک فکری می‌کردند یا کمک نظامی و تسلیحاتی می‌کردند. کم کم چنین آیاتی نازل شد که ارتباطتان را با یهودیها قطع کنید، چه اینکه ارتباطتان را باید با مسیحیها قطع کنید، برای اینکه از آن طرف حمله شروع شده است نه از این طرف قطع رابطه باشد. در قرآن کریم در همان سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» ملاحظه فرمودید که اصل انسان دوستی را قرآن امضا می‌کند و می‌فرماید: انسان خواه یهودی باشد، خواه مسیحی باشد و خواه بت پرست باشد مادامی که کاری با شما ندارد شما کاری به آن نداشته باشید و نه تنها کاری به آن نداشته باشید او را از آن جهت که انسان است مورد تَفَقُّد قرار بدهید و نسبت به او عدالت را اعمال کنید. آیهٴ هفتم و هشتم و نهم سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» این است که فرمود: اگر نسبت با کسانی رابطه‌تان بد است بکوشید که جنبه انسانی را ملاحظه کنید:
رعایت قسط و عدل از طرف مسلمانان نسبت به کفار
﴿عَسَی اللّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللّهُ قَدیرٌ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ ٭ لا یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ ٭ إِنَّما یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلی إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾. فرمود: آن کفاری که در قتل و قتال مسلمانها دستی نداشتند، در تبعید مسلمین نقشی نداشتند و در رنج و آزار مسلمانها اقدامی نکردند، خدا شما را نهی نمی‌کند که نسبت به اینها بر و نیکی کنید و نسبت به اینها قسط و عدل روا بدارید، بلکه تشویقتان می‌کند که نسبت به اینها بر اساس قسط و عدل عمل بکنید. خدا نهی نمی‌کند که ﴿أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطین﴾ که آن اوّل نهی است و این دوم تشویق به قسط است. فرمود که نسبت به کفاری که کاری با شما ندارند شایسته است که بر اساس قسط و عدل عمل بکنید بر اساس جنبهٴ انسانی که این همان حقوق بشر است ولو غیر مسلمان باشد؛ اما ﴿إِنَّما یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ﴾ و این فرق نمی‌کند چه مشرک باشد، چه یهودی باشد و چه مسیحی؛ هم مشرکین مکه در تضعیف اسلام و مسلمین اقدام می‌کردند و هم یهودیهای مدینه در تضعیف اسلام و مسلمین دریغی نداشتند، لذا می‌فرماید که با کافران رابطهٴ دوستی برقرار نکنید و آن کافر اعم از مشرک است و یهودی و مسیحی. بنابراین معیار انسان دوستی در اسلام سر جایش محفوظ است و معیار دوست داشتنِ کسانی که مرزشان از مرز خدا و دین خدا و پیغمبر جداست هم جداست، این اوّلی درست است و دومی باطل. در این آیه محل بحث فرمود که
پرهیز رابطه دوستی مسلمانان نسبت به مخالفان خدا و پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿بعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾؛ آنها هرگز در روز خطر دست از خودشان برنمی‌دارند که شما را یاری کنند، شما برای چه دوست اینها می‌خواهید باشید؟ اگر بخواهید بگویید که در روز خطر اینها به داد شما برسند، شاید خطر دامنگیر آنها بشود نه شما؟ شاید فتح و پیروزی نصیب مسلمین بشود نه نصیب آنها؟ شما از کجا می‌دانید؟ و اگر بخواهید از قدرت اینها استفاده کنید، اینها همین که قدرت پیدا کردند به سود یکدیگر کار می‌کنند نه به سود شما! ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ بنابراین اوّلاً یک وضع مشکوکی شما در پیش دارید، چطور یک حقیقت مقطوعی را فدای یک امر مشکوک می‌کنید؟ اصلِ دین الهی حق است و دین می‌گوید که کسانی که مرزشان از مرز خدا و پیغمبر جداست آنها را محبوب قرار ندهید یا آنها را به عنوان هم پیمان قرار ندهید. چرا آنها را هم پیمان قرار می‌دهید؟ اگر برای روز مباداست روز مبادا که مشکوک است و مقطوع نیست: ﴿فَعَسَی اللّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ﴾؛ شاید فتح خدا نصیب شما بشود، آن‌گاه ﴿فَیُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمینَ﴾؛ آنها که رابطهٴ مرموز و پنهای با بیگانه‌ها دارند برای روز مبادا، وقتی فتح نصیب مسلمین شد آنها خجل می‌شوند. پس روز مبادا که مشکوک است، حالا بر فرض اگر آن روز مشکوک متیقن شد و قدرت به دست اینها افتاد، اینها ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾‌اند نه اولیای شما، چون «الکفرُ ملةٌ واحدةٌ». بنابراین بر اساس این دو تحلیل شما رابطه‌تان را با آنها حفظ نکنید و آنها هرگز به سود شما نیستند. اوّلاً وضع مشکوک است و شاید اوضاع به سود اسلام باشد، ثانیاً اگر ـ مَعاذ الله ـ به سود آنها بود آنها وقتی قدرت پیدا کردند به کام یکدیگر اقدام می‌کنند نه به کام شما. وقتی که نوبت به اسلام برسد «الکفرُ ملةٌ واحدةٌ» . آنها طبق همان آیاتی که در بحث گذشته گفته شد یهودیها می‌گویند بهشت مخصوص ماست و مسیحیها هم می‌گویند بهشت مخصوص ماست و آنها خودشان را هم طَرد می‌کنند؛ اما وقتی نوبت اسلام برسد «الکفرُ ملةٌ واحدةٌ» هنوز آیهٴ قبل درست روشن نشد که معنای ولا، ولای محبت است یا ولاء نصرت است یا جامع؟ در آیهٴ بعد چون بعضی از مفسرین این آیهٴ دوم را شاهد قرار دادند که منظور از آن ولا، ولای نصرت است. فرمود:
تبیین مرض سیاسی
﴿فَتَرَی الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ﴾؛ آنها که قلبشان بیمار است گرایش سریعی در بین یهودیها و مسیحیها دارند، نفرمود که «یسارعون الیهم»، فرمود: ﴿یُسارِعُونَ فیهِمْ﴾؛ آنکه قبلش مریض است از همان اوّل گرایش به غیر مسلمان دارد و گرایشش تازگی نیست و این چنین نیست که «یسارعون الیهم» باشد، الیهم‌اش یقینی است؛ اما در چنین شرائطی ﴿یُسارِعُونَ فیهِمْ﴾ است و تلاش و کوشش آنها این است که به سرعت خود را در جمع آنها بیابند و در بین آنها زندگی کنند: ﴿یُسارِعُونَ فیهِمْ﴾. منطق اینها چیست؟ اینها که به حَسَبِ ظاهر در جامعهٴ اسلامی زندگی می‌کنند اما رابطهٴ‌شان را با دشمنان اسلام و مسلمین حفظ می‌کنند منطقشان چیست؟ بهانه‌شان چیست؟ بهانهٴ آنها این است که ﴿یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصیبَنا دائِرَة﴾؛ شاید اوضاع علیه ما برگردد، شاید اسلام شکست بخورد، شاید نظام اسلامی شکست بخورد و آسیب دید! اگر اسلام شکست خورد در آن روز ما یک جایگاه و پایگاهی داشته باشیم: ﴿یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ﴾ که این مرض همان مرض سیاسی است، ﴿فَتَرَی الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾ این مرض یک مرض سیاسی است در قبال مرض اخلاقی است که در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» است که آن هم اشاره می‌شود. این یک بیماری سیاسی است و ضعف ایمان است، اطمینان به خدا ندارد و خود را هم برای دنیا می‌خواهد اما دنیا را برای چه کسی می‌خواهد معلوم نیست. فرمود که منطق اینها این است که می‌گویند: ﴿نخْشی أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ﴾؛ شاید اوضاع علیه اسلام و مسلمین برگردد. آن‌گاه خدا در جواب اینها می‌فرماید که ﴿فعَسَی اللّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمینَ﴾؛ درهرصورت یا آتش بس بشود آن وقت خجل می‌شوید یا نه آتش بس نباشد و اسلام پیروز بشود خجل می‌شوید یا نه آتش بس باشد و نه اسلام پیروز بشود و آنها گرفتار یک بلای دیگری بشوند که قدرت از آنها زدوده بشود باز اینها خجل می‌شوند. فرمود که یا فتح یا یک امر دیگر بیاید که مسلمانها از شَرّ آنها راحت بشوند، آن‌گاه ﴿فَیُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمینَ﴾. اینها گر چه نگفتند این حرف را و صریحاً نگفتند: ﴿ نَخْشی أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ﴾؛ اما ذات اقدس الهی اسرار درونی اینها را آشکار می‌کند، نه اینکه حالا لازم باشد که اینها گفته باشند، چون در همان سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» هم دارد که خداوند آنچه را که شما در درونتان اصرار دارید و حفظ کردید می‌داند. آیهٴ اوّلِ سورهٴ «ممتحنه» این بود که ﴿تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ﴾، در اینجا هم که فرمود: ﴿فَیُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمینَ﴾ معلوم می‌شود که منظور از این قول، قولِ زبانی نیست؛ نظیر آنچه را که برادران یوسف در حضور یوسف گفتند که آنها حرفی نزدند ولی فکرشان این بود؛ وقتی یوسف (سلام الله علیه) از اینها سؤال کرد که چه طور این متهم به سرقت است؟ برادران یوسف گفتند که اگر او سِرقَت کرد یک برادری داشت که قبل از او آن برادر هم سرقت کرد. یوسف دربارهٴ اینها گفت که ﴿أَنْتُمْ شَرُّ مَکانًا﴾، اینکه گفت: ﴿أَنْتُمْ شَرُّ مَکانًا﴾ این را در درون دل گفت نه اینکه صریحاً به اینها گفت باشد که﴿أَنْتُمْ شَرُّ مَکانًا﴾، برای اینکه ﴿أَنْتُمْ شَرُّ مَکانًا﴾ گفته بود که آنها می‌فهمیدند این جریان چیست!
اهمیت ‌«‌رازداری» در قصه یوسف
آیهٴ 77 سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» این است که ﴿قالوا﴾؛ برادران یوسف در حضور یوسف دربارهٴ آن برادر دیگر چنین گفتند: ﴿ إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ﴾؛ آن‌گاه فرمود: ﴿فَأَسَرَّها یُوسُفُ فی نَفْسِه﴾ که این خصوصیت را یوسفِ صِدّیق در درونِ خود نگهداشت و چیزی نگفت: ﴿فَأَسَرَّها یُوسُفُ فی نَفْسِهِ وَ لَمْ یُبْدِها لَهُمْ قالَ أَنْتُمْ شَرُّ مَکانًا﴾ که این ﴿قالَ أَنْتُمْ شَرُّ مَکانًا﴾ معلوم می‌شود که قول قلبی است نه قول لفظی، چون اگر قول لفظی بود که آنها می‌فهمیدند و این دیگر رازداری نبود. یوسف صِدّیق اگر به آنها گفته بود که شما بَدید آنها می‌فهمیدند که این یوسف است و از جریان باخبر است. ﴿قالَ أَنْتُمْ شَرُّ مَکانًا﴾ که این ﴿قال﴾ یعنی «قال فی قلبه» نه «قال فی لسانه». در این آیهٴ محل بحث سورهٴ «مائده» هم که عده‌ای ﴿یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ﴾ نه یعنی صریحاً در جامعه چنین حرفی بزنند، برای اینکه در ذیل فرمود: ﴿فَیُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ﴾ نه «یُصْبِحُوا عَلی ما قالوا»، بلکه ﴿فَیُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا﴾. معلوم می‌شود که یک عده رابطه‌شان با بیگانه‌ها محفوظ است و در درونشان هم این تَوهّم است که شاید اسلام شکست بخورد. حالا اگر اسلام شکست خورد، کسی که بر اسلام غالب شد یا خود یهودیها و مسیحیها هستند و ما چون با اینها رابطه داریم کاری با ما ندارند یا نه اسلام شکست می‌خورد ـ معاذ‌الله ـ و ما از کمک یهودیها و مسیحیها بهره می‌بریم تا آنها که اسلام را شکست دادند کاری به ما نداشته باشند. هر دوی اینها را قرآن نفی کرده و فرمود: ﴿فَعَسَی اللّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمینَ﴾ آیا این آیهٴ دوم می‌تواند وِلا را منحصر کند بر مسئلهٴ ولای نصرت و سیاسی یا آن وِلا به معنای محبت است یا جامع هر دو؟ که این باید در بحثهای بعد ـ ان‌شاء‌الله ـ مشخص بشود.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:29

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی