display result search
منو
تفسیر آیه 43 سوره مائده

تفسیر آیه 43 سوره مائده

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 116 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 43 سوره مائده"
- اجتناب از تحریف و تفسیر به رأی در آیات و احکام الهی
- عدم ایمان اهل کتاب
- حفظ انسان با ودیعت الهی قدسی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فیها حُکْمُ اللّهِ ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنین﴾

شأن نزول آیه
این آیه تتمهٴ آیاتی است که شأن نزولش قبلاً گذشت. حادثه‌ای در بین یهودیها اتفاق افتاد که یکی از اشراف به تبهکاری آلوده شد و حکم او هم رجم بود آنها نخواستند که این حکم الهی اجرا بشود، لذا عده‌ای را فرستادند حضور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به امید اینکه حکم قرآن بر خلاف حکم تورات کیفرِ تبهکارهای محسن و محسنه را رجم نداند. بعد وقتی که آمدند دیدند که حکم پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مطابق همان تورات بود که دستور رجم را صادر کردند و بعد اینها اعراض کردند و حکم را نپذیرفتند . اصل جریان و شأن نزولش قبلاً گذشت و آیه‌ای که مربوط به شأن نزول بود بیان شد.
نکات مطرح شده در آیهٴ 43
در آیهٴ چهل و سوم که امروز تلاوت شد خداوند چند نکته را در این آیه چهل و سوم ذکر می‌کند و می‌فرماید: اوّلاً آنها چرا به محکمهٴ تو آمدند؟ چرا تو را تحکیم کردند یعنی به حکمیت تو راضی شدند؟ در حالی که تورات نزد آنها بود و حکم خدا هم در تورات است: ﴿وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فیها حُکْمُ اللّهِ﴾؛ آنها که یهودی‌اند و به قرآن اعتقادی ندارند، بلکه به تورات معتقدند و این تورات هم دو چیز را به همراه دارد: یکی اینکه این بخش از احکام سالم مانده و بشری او را تغییر نداده که بشود تحریف، دوم اینکه خداوند هم آن را با نسخ تغییر نداد و حکم‌الله فعلاً در تورات است. اگر حکم خدا در کتاب آسمانی باشد؛ یعنی نه بشر تغییر داده باشد با تحریف و نه خداوند تغییر داده باشد با نَسخ، وجهی ندارد که آنها از تورات عدول کند. از این آیه روشن می‌شود که این بخش از احکام تورات محفوظ است به دو معنا: هم به حفظ الهی و هم به حفظ مردمی؛ ‌نه مردم تغییر دادند با تحریف و نه خدا تغییر داد با نَسخ. بعضی از امور است که مردم تغییر دادند که قرآن از آنها پرده برداشت و فرمود:﴿یکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ﴾ که تحریف می‌کنند نه تفسیر به رأی، بلکه تحریف می‌کنند و آیه را عوض می‌کنند. قسم دوم آن است که خود آن توراتِ اصیل موجود است و تحریفی از طرف مردم رخ نداد، لکن آن حکم نسخ شد؛ نظیر قبله و مانند آن. در این جمله که فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فیها حُکْمُ اللّهِ﴾ این کلمهٴ ﴿ فیها حُکْمُ اللّهِ﴾ برای افاضهٴ این دو مطلب است؛ یعنی نه مردم تغییر دادند و نه ذات اقدس الهی نسخ کرده است. اگر چنانچه آنها یهودی‌اند و به تورات مؤمن¬اند و این حکم هم در تورات هست و نه مردم تغییر دادند به نام تحریف و نه خدا تغییر داد به نام نسخ، دلیلی ندارد که به محکمهٴ تو مراجعه کنند (این یک مطلب با سه یا چهار فرع ضمنی).
عدم ایمان اهل کتاب
مطلب دوم آن است که اگر چنانچه به تو مراجعه کرده‌اند چرا برمی‌گردند و حرف تو را نمی‌پذیرند؟ ﴿ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ﴾، آنها حق مراجعه به تو را نداشتند به عنوان جدال نه به عنوان برهان که: ﴿وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ﴾ ؛ به عنوان جدالِ احسن با آنها در میان بگذار که شما که حکم الهی در کتاب آسمانی شماست و به پیغمبر معتقد نیستید پس چرا مراجعه کردید؟ اکنون که مراجعه کردید پس چرا حکم او را نمی‌پذیرید؟ ﴿وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ﴾ ناظر به آن است که چرا به پیغمبر مراجعه کردید و او را حکم قرار دادید؟ ﴿ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ﴾ ناظر به آن است که چرا برگشتید؟ بعد می‌فرماید که ﴿وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنینَ﴾ ریشهٴ اصلیش آن است که اینها به حق مؤمن نیستند که این حق اگر در تورات باشد به زبان موسای کلیم اینها قبول ندارند اگر در قرآن باشد به زبان پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قبول ندارند. این ﴿وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنینَ﴾ گرچه ارتباطش با اصل تورات است لکن اگر به اطلاق معنا بشود جامع خواهد بود که «وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنینَ بالحق» اینها به حق ایمان ندارند.
مؤمن واقعی نبودن مسلمانان ظاهری
مطلب بعدی آن است که این حکم اختصاصی به یهودیها ندارد و مسلمانها هم محکوم به چنین حکمی‌اند، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 65 گذشت که ﴿فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیما﴾؛ آنها مؤمن واقعی نخواهند بود مگر اینکه در منازعات و مشاجرات به تو مراجعه کنند و تو را تحکیم کنند یعنی به حکمیتِ تو راضی بشوند (این یک)، بعد از اینکه شما فتوا دادید یا حکم صادر کردید و برای آنها روشن شد، آنها با جان و دل بپذیرند و نه تنها اعتراض نکنند بلکه ﴿لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمّا قَضَیْتَ﴾؛ هم ساکت باشند و هم ساکن و بپذیرند. آنها که این‌چنین نیستند در سورهٴ مبارکهٴ نور نکوهش شدند که فرمود:. ناتمام بودن استدلال اصولی فخررازی ﴿وَ یَقُولُونَ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا﴾؛ عده‌ای هستند که ظاهراً می‌گویند ما به خدا و پیامبر مؤمنیم و مطیع آنها هستیم ﴿ثم یَتَوَلّی فَریقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنینَ﴾ . همین تعبیری که دربارهٴ یهودیها شد دربارهٴ افرادی که به ظاهر مسلمان‌اند هم آمد. فرمود: ﴿وَ إِذا دُعُوا إِلَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذا فَریقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ﴾ ؛ اگر دعوت بشوند به محکمهٴ خدا و پیامبر یعنی به قرآن و سنت معصومین (علیهم السلام)، می‌بینید که عده¬ای اعراض می‌کنند، ﴿وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنینَ﴾ ؛ اگر در جریانی حق با آنها باشد آنها در کمال اذعان و اعتراف به محکمهٴ پیغمبر می‌آیند، معلوم می‌شود که اینها تابع منافع شخصی‌اند نه تابع حق؛ حق اگر مطابق با منافع آنها بود می‌پذیرند و اگر مطابق نبود نمی‌پذیرند همان است که در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» شرح حال این گروه گذشت که اگر پیامبران آمدند که ﴿بِِمَا لا تَهْوی أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَریقًا کَذَّبْتُمْ وَ فَریقًا تَقْتُلُونَ﴾ ؛ اگر انبیا حرفی آوردند که به میل شما نبود، عده‌ای را تکذیب می‌کنید و عده‌ای دیگر را به قتل می‌رسانید. پس چه آیهٴ محل بحثِ سورهٴ «مائده»، چه آیهٴ 65 سورهٴ «نساء» و چه آیهٴ 47 تا پنجاه سورهٴ مبارکهٴ «نور» مسایل مشترکِ بین مسلمانها و یهودیها، بین اسلام و یهودیت، بین قرآن و تورات را تبیین می‌کند.

بیان فخررازی بر حجّت بودن مسائل در تورات
مطلب بعدی آن است که زمخشری بحثی کرده است که این جملهٴ ﴿وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فیها حُکْمُ اللّه﴾ در چه محلّی است؟ آیا محلّ از اعراب دارد یا ندارد؟ منصوب است تا حال باشد یا نه؟ تقریباً سه یا چهار خط بحث کرده است که همین سه یا چهار خط را جناب فخر رازی هم در تفسیر دارد و اصلاً این رسم پیشینیان بود که اگر مطلب خوبی را کسی گفته است آن را در کتاب خود می‌آوردند که این را نمی‌شود گفت که فخر رازی از زمخشری مثلاً سرقت کرده است و گفته که این جزء سرقات فلان است، این تعبیرات ناروا مناسب نیست. این اصلاً بود که وقتی یک مطلب خوبی را کسی در کتابی نوشت و مورد پذیرش دیگری است همان را نقل می‌کند. بزرگان قبلی چون در سطح برجسته‌ای بودند این حرفها و این مطالب را اصلاً طعن نمی‌دانستند. در بعضی از قسمتهای جواهر از این چاپهای جدید ملاحظه می‌فرمایید که گاهی یک صفحه به استثنای دو سطر عین عبارتهای مسالک را ایشان نقل می‌کند و هیچ کس نمی‌داند که این عبارت برای مسالک است و صاحب جواهر به حسب ظاهر به عنوان خود دارد طرح می‌کند و نمی‌گوید این حرف را شهید گفته یا صاحب مسالک گفت. اگر کسی مسالک را نبیند فکر می‌کند که حرف، حرفِ خود صاحب جواهر است. از این انواعِ نقل کردنها در کتابهای فقهی یا غیر فقهی، تفسیری یا غیر تفسیری فراوان است. سه یا چهار سطر است که در تفسیر کبیر فخررازی دربارهٴ بیان محلِّ اعرابِ این جمله که ﴿وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فیها حُکْمُ اللّهِ﴾ که عین عبارتهای زمخشری است ، این بحثهای ادبی است و خیلی هم عمیق نیست که بعد ملاحظه می‌فرمایید. اینکه فرمود: ﴿وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فیها حُکْمُ اللّهِ﴾ معلوم می‌شود آنچه را که در تورات است مادامی ‌که نسخ نشد معتبر است. فخر رازی مطلبی را از بعضی از حنفیه نقل کرده است یا از طایفهٴ حنفی نقل می‌کند و می‌گوید: «احتج جماعة من الحنفیة بهذه الآیة»؛ به این آیه طایفهٴ حنفیه احتجاج کردند که آنچه در تورات است برای ما حجت است مادامی‌ که نسخ نشده باشد و این حرف آنهاست. بعد این حرف را به صورت قیاس استثنایی نفی می‌کند
سخنان فخررازی درباره تحریفات تورات و انجیل
و می‌فرماید که اگر آنچه در صحف انبیای قبلی مثل تورات و انجیل باشد و بر ما حجت باشد، لازمه‌اش آن است که ما از احکام آنها مطلع باشیم و به آنها نظر بکنیم در حالی که دین نهی کرده است نظر در کتب آسمانیِ گذشته را . این قیاس استثنایی که جناب فخر رازی نقل کرده است تلازم مقدم و تالی‌اش حق است؛ ولی بطلان تالی ممنوع است و تالی باطل نیست. بیان ذلک این است که آنچه که در کتب انبیای قبلی آمده است حرف خدا و کلام خداست. اگر تحریفی رخ داده باشد یا نسخی پدید آمده باشد آن را از حجیت اسقاط می‌کند؛ ولی اگر نه از طرف مردم تغییر و تحریفی راه یافت و نه از طرف خدا نسخی پدید آمد، آن حجت است و حرف خدا و کلام خداست و قرآن کریم هم تعبیرش این است که ﴿مُصَدِّقًا لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾؛ یعنی آنچه را که قبل از قرآن آمد به نام تورات یا انجیل صدق است و خوب مطلبی را که قرآن تصدق می‌کند معلوم می‌شود که حق است و آن مقداری را که قرآن خودش نسخ کرده است همان بود که حنفیه استثنا کردند و اگر چیزی را نسخ نکرد و حکم هم حکم خداست و قرآن هم او را تصدیق دارد این به حجتش باقی است و اگر نوبت به شک رسید همان راهی است که مرحوم شیخ (رضوان الله علیه) در رسائل طی کرده است که استصحابِ احکام شریعتِ سابقه مادامی‌ که ما علم به تحریف یا علم به نسخ نداشته باشیم حجت است و هیچ مانعی هم برای جریان استصحاب نیست، آن وقت موانع را می‌شمارد و یکی پس از دیگری جواب می‌دهد کسانی که اهل شریعت قبلی بودند آیا وقتی که مسلمان شدند کلاً باید دست از آن احکام قبلی بردارند؟ این‌چنین نیست و نمی‌شود گفت که این برای مردم قبل بود و ما در آن عصر نبودیم. شما فرض کنید که کسی هر دو شریعت را درک کرده است؛ مثل مسلمانهای صدر اسلام که قبلاً مسیحی بودند یا قبلاً یهودی بودند و بعد اسلام آوردند، قبل از اینکه این سلسله احکام نسخ بشود آنها می‌توانستند استصحاب بکنند؛ یعنی بگویند که این احکام قبلاً برای ما لازم الاجرا بود الآن کماکان؛ مگر اینکه اصل حجیت استصحاب را شما بگویید بعد آمده و قبلاً استصحاب حجت نبود و مانند آن. خب حالا آن وقتی که استصحاب حجت بود و افرادی که هر دو شریعت را درک کردند راجع به آنها چه خواهید گفت؟ خیلی افراد بودند که بعد از رسیدنِ اعتبارِ به حجیت استصحاب شریعتین را درک کردند. ثانیاً اصلاً خود حکم برای آن موضوع است ولو خود شخص نباشد، شخص مأمور اجراست و استصحاب برای این است که این حکم برای این موضوع است و این موضوع قبلاً این حکم را داشت الآن هم کماکان، شخص که مطرح نیست، بلکه مسئول اجرای قانون خدا است. آنچه که محور اصلی استصحاب است یک حکم است و یک موضوع،

ناتمام بودن استدلال اصولی فخررازی
بنابراین استدلال اصولی جناب فخررازی هم ناتمام است آن حکم ادبی چیز تازه‌ای ندارد و مطابق همان است که زمخشری در کشاف گفته است که حالا این ﴿وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فیها حُکْمُ اللّهِ﴾ می‌تواند جملهٴ حالیه باشد یا از جملهٴ حالیه نباشد. فرمود: ﴿وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فیها حُکْمُ اللّه﴾ که این ﴿فیها حُکْمُ اللّه﴾ را برای این می‌گوید که چون خود قرآن از تحریف تورات خبر داد خواست بفرماید که این قضیه تحریف نشده است، چون اگر قرآن این جملهٴ ﴿فیها حُکْمُ اللّه﴾ را نمی‌فرمود جای نقد بود که خود قرآن این کتاب را محرَّف می‌داند، اگر کتاب را محرّف می‌داند چگونه اینها را دوباره به تورات ارجاع می‌دهد؟ اما وقتی می‌فرماید: ﴿فیها حُکْمُ اللّه﴾ برای رفع چنین نقد مُحتمل است؛ یعنی این حکم نقد نشده است و تحریف نشده است و نسخ هم نشده است. آن مقدار که تحریف شده است را قرآن ذکر کرده است، چه اینکه آن مقداری هم که نسخ شده را ذکر کرده است؛ ولی آن مقداری که نسخ نشده و تحریف نشده احکامش هست. قبلاً هم گذشت که فرمود: ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ که در بعضی از موارد ذات اقدس الهی به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: این حکمی‌ که ما برای شما گفتیم در تورات هم است و شما به یهودیها بگویید که آن تورات را بیاورید و تلاوت کنید چرا کتمان می‌کنید؟ ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾. در بعضی از موارد تغییر لفظی دارند که تحریف لفظی است و در برخی از موارد تفسیر به رأی کردند که تحریف معنوی است. فرمود که شما تفسیر به رأی نکنید خودِ تورات را بیاورید و ببینید که چه می‌گوید: ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ . البته تورات احکام را بیش از انجیل در بردارد و انجیل در بسیاری مسایل و احکام به تورات ارجاع داده است، چون اگر هیچ چیزی از حق در انجیل نباشد که قرآن ﴿مُصَدِّقًا لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ نیست و اگر قرآن تصدیق می‌کند کتبِ انبیای قبلی را، معلوم می‌شود که فی‌الجمله حق در آنها است و بعضی هم البته تحریف شده است. اگر از بین رفته باشد که دیگر ﴿بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ نیست و آن کتاب معدوم را که نمی‌شود گفت که قرآن تصدیق می‌کند.﴿ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ﴾ که این ﴿مِنْ بَعْدِ ذلِکَ﴾ یعنی بعد از تحکیم و بعد از اینکه تو را حَکَم قرار دادند مع ذلک حرف تو را نمی‌پذیرند. اصلش این است که اینها ﴿وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنینَ﴾ هستند. ممکن است که نکات دیگری مربوط به آیهٴ 43 باشد که در نوبت بعد مطرح می‌شود. در آیهٴ 44 فرمود:
نور و هدایت بودن تورات غیر محرّف
﴿إِنّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فیها هُدًی وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذینَ أَسْلَمُوا لِلَّذینَ هادُوا وَ الرَّبّانِیُّونَ وَ اْلأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتی ثَمَنًا قَلیلاً وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ﴾؛ جریان قصاص را و همچنین قصاص طَرَف را و بسیاری از احکام مربوط به این قصاص را قرآن کریم از زبان تورات و انجیل نقل می‌کند؛ قبل از اینکه به آن احکام جزئی برسد این قانون کلی را ذکر می‌کند و می‌فرماید: آنچه را که خداوند در تورات نازل کرده است هدایت است و نور؛ مثل اینکه قرآن هدایت است و نور و وصفی را که خداو برای قرآن یاد کرده است؛ مثل ﴿الم * ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدًی لِلْمُتَّقینَ﴾ یا ﴿شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدًی لِلنّاس﴾ ، دربارهٴ تورات هم مسئلهٴ هدایت آمده است که این کتاب هادی مردم است. اوایل سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» هم مشابه این در وصف تورات گذشت که فرمود: ما قبل از قرآن تورات را نازل کردیم که در تورات هدایت و حکم الهی آمده است. آیهٴ سوم و چهارم سورهٴ آل عمران این است که ﴿نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجیلَ * مِنْ قَبْلُ هُدًی لِلنّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقان﴾. اگر قرآن برای هدایت مردم است تورات و انجیل هم این چنین هستند و اینها جزء احکام نبوت عامه است و اختصاص به نبوت خاصه ندارد و اگر قرآن نور است دربارهٴ تورات هم فرمود که این نور است. دربارهٴ قرآن خواندیم که ﴿قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ﴾ که از قرآن به نور یاد کرده است یا ﴿وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَه﴾ . اگر از قرآن به عنوان نور یاد کرده است، از تورات هم به عنوان نور یاد کرده است. مسئلهٴ رسالت عامه این حکم را دارد و نوانیت کتب آسمانی هم همین حکم را دارد. [درباره نورانیت قرآن فرمود:] ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثیرًا مِمّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ﴾ ، اگر قرآن هدایت و نور است تورات هم هدایت و نور است و اینها از این جهت فرقی ندارند، لذا فرمود: ﴿انّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فیها هُدًی وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّون الذین اسملوا ﴾؛ تورات را موسای کلیم (سلام الله علیه) آورده که از انبیای اولواالعزم است و بسیاری از انبیای ابراهیمی‌که بعد از موسای کلیم و قبل از عیسای مسیح (علیهم الصلاة و علیهم السلام) آمدند برابرِ با تورات حکم می‌کردند و این‌گونه انبیای ابراهیمی‌ تابع شریعت موسای کلیم بودند. فرمود که انبیایی که مُسلِم و مطیعِ واقعی هستند برابرِ این تورات برای یهودیها حکم می‌کردند و علمای ربانی و اَحبار و حِبْر و دانشمندان و فرزانگان این ملت هم چون اینها امین مردم‌اند و خداوند تورات را به اینها داده است که اینها حفظ بکنند که هم بفهمند و هم عمل کنند و هم در جامعه منتشر بکنند و اینها مستحفَظ‌اند و خدا مستحفِظ است و از اینها حفظ تورات را طلب کرده است، اینها هم حکم می‌کنند و ﴿وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ﴾؛ شاهد حق بودن این کتاب هم هستند. اگر تورات این اوصاف را دارد، هرچه در تورات است قبل از تغییر مردم یا نسخ الهی حجت است. این آیه مقدمه است تا اینکه آیهٴ 45 بازگو شود که فرمود: ﴿وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فیها﴾ حالا اصل این مسئله را عنایت بفرمایید تا به تفسیرش برسیم. فرمود: ﴿یحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذینَ أَسْلَمُوا﴾؛ اینها حکم می‌کنند ﴿لِلَّذینَ هادُوا﴾ و همچنین ﴿وَ الرَّبّانِیُّونَ وَ اْلأَحْبار﴾ ؛ یعنی «یحکم به الربانیون و الاحبار»؛ علمای ربانیِ اینها و احبار و فرزانگانِ اینها هم چون امین کتاب الهی‌اند حکم می‌کنند. این امینِ وحیِ خدا بودن از فرشتهٴ آسمانی گرفته تا پیغمبر تا علمای ربانی اینها امین وحی خدا هستند و امین‌الله‌اند.

حفظ انسان با ودیعت الهی قدسی
﴿فَلا تَخْشَوُا النّاسَ وَ اخْشَوْن﴾ ؛ فرمود که دیگر از آنها هراسناک نباشید و فقط از خدا بترسید که مشابه این قبلاً در همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» گذشت که انسان موظف است بترسد و از خدا هم بترسد و در ترس هم موحد باشد. آیهٴ سوم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این بود که ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْن﴾؛ از کفار نترسید، از خدا بترسید. کسی که اهل ترس نیست متهوِّر است و یک موجود ناقص است. ترس نعمت خوبی است چه اینکه شجاعت هم نعمت خوبی است، چون همهٴ اشیای عالَم که به جان آدم ملایم نیست بعضیها سازگار است و بعضیها ناسازگار است؛ اگر کسی اهل ترس نباشد خود را به هدر می دهد.
پرسش:...
پاسخ: ترس نعمتی است که ذات اقدس الهی به عنوان ودیعت به انسان داده است تا انسان با آن خودش را حفظ بکند. کودک چون نمی‌داند نمی‌ترسد؛ ولی وقتی احساس خطر کرد و یکجا رنجید کم کم آن ترسش ظهور می‌کند؛ ترس یک نعمت است چه اینکه شجاعت هم یک نعمت است؛ منتها این ترس باید برابر با توحید باشد و انسان فقط از خدا و



توحید موحّدانه بودن خوف و رجا
دستورات خدا هراسناک باشد و از غیر خدا نترسد. آیهٴ ﴿الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلاَّ اللّه﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» است توحیدِ در ترس است، آیهٴ سوم سورهٴ «مائده» که قبلاً گذشت هم توحیدِ در ترس است، آیهٴ فعلی محل بحث سورهٴ «مائده» یعنی آیهٴ 44 هم توحیدِ در ترس است که شما در ترس موحد باشید: ﴿فَلا تَخْشَوُا النّاسَ وَ اخْشَوْن﴾؛ از آنها نترسید و از خدا بترسید. اگر کسی در ترس موحد بود در رجا هم موحد است و دیگر ممکن نیست که در ترس موحد باشد و در امید مشرک باشد. اگر از دیگری کاری ساخته نیست پس چرا از دیگری بترسیم؟ پس چرا به دیگری امیدوار باشیم؟ و اگر همهٴ کارها از خداست چرا از خدا نترسیم و چرا به خدا امیدوار نباشیم؟ ناگزیر خوف و رجای چنین انسانی می‌شود توحید که موحدانه خائف است و موحدانه هراسناک است. این است که قرآن از این گروه به عنوان ﴿یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا﴾ یاد می‌کند و اینها را می‌ستاید که اینها در ترس موحدند و در امید موحدند، سرّش آن است که به آن نقطهٴ منشأ اثر متکی‌اند خوفاً و رجائاً. بنابراین هم امر و نهی را در آیهٴ سوم و آیهٴ 44 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بیان کرد و هم کسانی که برابرِ این امر و نهی عمل کردند در سورهٴ «احزاب» مشخص کرد که ﴿وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلاَّ اللّه﴾. در اینجا فرمود که

اجتناب از تحریف و تفسیر به رأی در آیات و احکام الهی
﴿فَلا تَخْشَوُا النّاسَ وَ اخْشَوْن وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتی ثَمَنًا قَلیلاً﴾؛ مبادا با تحریف، با تفسیر به رأی و مانند آن آیات الهی و احکام الهی را بدهید و متاع کم بگیرید که این متاع کم معنایش این نیست که اگر متاع زیادی به شما دادند حالا عیب ندارد، بلکه این متاع کم معنایش این است که اگر کل دنیا را به شما دادند کم است، چون ﴿متاع الدنیا قلیل﴾ . ﴿وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتی ثَمَنًا قَلیلاً﴾ اگر کل دنیا را هم بدهند باز کم است ﴿وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ﴾ این سر فصل با آنچه که در ذیل آیهٴ ﴿وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ است و همچنین با آنچه که در ذیل آیهٴ 47 [سوره مائده] است: ﴿وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾، تشدید مسئله است. فتحصل که تورات و همچنین انجیل فی‌الجمله مطالب حق را دارند نه بالجمله و بعضی از مسایل اینها تغییرِ مردمی ‌یافت با تحریف، بعضی از مسایل اینها تغییر الهی است با نسخ نقد و بقیه به صدق و حق و حجیتِ خودش باقی است و اگر کسی دسترسی به حق داشت و به حق حکم نکرد گرفتار ظلم و فسق و کفر خواهد شد. این یک ترقی است از حکم قبلی؛ حکم قبلی این بود که بعضی از مال‌دوستان یهود بر خلاف حکم خدا حکم کردند؛ یعنی به جای رجم حکمِ به جعل کردند برای اینکه آن شخص جزء اشراف بود و اینها حکمِ به غیر ما انزل‌الله کردند. از اینجا ترقی کرد و فرمود: نه تنها ﴿من حکم بغیر ما انزل الله فَأُولئِکَ هُمُ الکافرون، هم الْفاسِقُونَ، هُمُ الظّالِمُونَ»، بلکه ﴿وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الکَافِرُون﴾، ﴿فاولئک هُمُ الفَاسِقُون﴾، ﴿فاولئک هُمُ الظّالِمُونَ﴾. این ﴿وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ﴾ عدمِ ملکه است. فرمود: اگر کسی ﴿بِما أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم نکرد کافر، ظالم و فاسق است نه «به غیر بِما أَنْزَلَ اللّهُ» حکم کرد، ممکن است که او اشد عقاباً باشد؛ ولی عمده آن است که اگر کسی ﴿ بِما أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم نکرد کیفرش همان کفر و فسق و ظلم است و این عدمِ ملکه است نه سلب و ایجاب. یک وقت است که در اثر این که قاضی نیست یا حرف او را کسی گوش نمی‌دهد، این به عنوان سلب ایجاب است و این ﴿بِما أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم نمی‌کند برای اینکه از او نمی‌خرند. یک وقت است که در کرسی قضا نشسته است و اگر حکم بکند نافذ است؛ ولی ملاحظه کار و محافظه‌کار است و ﴿بِما أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم نمی‌کند نه اینکه «به غیر أَنْزَلَ اللّهُ» حکم می‌کند، پرونده را مسکوت می‌گذارد یا از خود سلب صلاحیت می‌کند به بهانه‌های واهی. این سه آیه ناظر به کسی است که بتواند ﴿بِما أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم کند و نکند، نه کسی که«بِه غیر بِما أَنْزَلَ اللّهُ» حکم کند، اگر«بِه غیر بِما أَنْزَلَ اللّهُ» حکم کند اشد عقاباً و اشد عذاباً خواهد بود.
در این آیه که نفرمود حکم کند، در آیه فرمود که ما توراتی را نازل کردیم که ﴿فیها هدی و نور﴾ و انبیا و ربانیون و احباری که امین الهی‌اند حکم می‌کنند به این و بعد در ذیل فرمود که ﴿مَنْ لَمْ یَحْکُمْ﴾ نه «من حکم بغیر ما انزل‌الله»، ﴿مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الکافرون﴾ . منطوقش این است که ﴿مَنْ لَمْ یَحْکُمْ﴾ یعنی کسی حکم نکند؛ منتها ما می‌دانیم که این سلب و ایجاب نیست، این عدم ملکه است. یک وقت ﴿بِما أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم نمی‌کند برای اینکه قاضی نیست یا اگر هم حکم بکند حرفش نافذ نیست. شأنیت حکم را ندارد و مشمول نیست یا اگر شأنیت حکم را داشته باشد از او نمی‌پذیرند که باز هم مشمول نیست، این عدم ملکه نیست بلکه سلب و ایجاب است و اما اگر کسی قاضی است و در کرسی قضا قرار دارد و حکم او هم نافذ است و این پرونده را مسدود می‌گذارد یا ملاحظه کاری می‌کند یا محافظه کاری می‌کند، حکمی «‌به غیر بِما أَنْزَلَ اللّهُ» نکرده است؛ ولی ﴿بِما أَنْزَلَ اللّهُ﴾ هم حکم نکرده است. آیات بعدی هم همین طور است؛ آیهٴ 45 [سوره مائده] هم همین طور است که می‌فرماید: ﴿وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ﴾ که این قصاص نفس و طَرَف هر دو را باهم ذکر کرد و بعد فرمود: ﴿وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّه﴾؛ بعد از اینکه قانون را بیان کرد فرمود که اگر کسی ﴿بِما أَنْزَلَ اللّه﴾ حکم نکرد ﴿فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾. در آیهٴ 47 [سوره مائده] هم همین است؛ منتها آنجا دستور به حُکم دارد که فرمود: ﴿وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ اْلإِنْجیلِ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فیهِ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّه﴾ نه «من حکم بغیر بما انزل الله».
بین ﴿مَنْ لَمْ یَحْکُمْ﴾ با «من حَکَمَ» و بین ﴿لَمْ یَحْکُمْ﴾ با ﴿حَکَمَ﴾ تناقض است؛ منتها حکم شرعی مربوط به احد النقیضین نیست؛ آن طرفش که «حکم به غیر ِما أَنْزَلَ اللّه» است حکم شرعی‌اش کفر و عقاب و امثال ذلک است و آنکه ﴿لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّه﴾ است که نقیض اوست این دو طرف دارد: یک وقت است که شأنیت آن را ندارد که این معذور است «رُفِعَ عن امّتی» ، یک وقت شأنیت آن را دارد و حکم او در یک مملکت نافذ است ولی محافظه‌کاری می‌کند. این ﴿لَمْ یَحْکُمْ﴾ است ﴿بِما أَنْزَلَ اللّه﴾ نه «حکم بغیر ما انزل الله» این سه آیه تشدید امر است؛ یعنی اگر کسی در یک نظامی ‌حکمش نافذ باشد و عمداً ﴿بِما أَنْزَلَ اللّه﴾ حکم نکند برای محافظه کاری، فاولئک کذا و کذا.
« الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:50

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی