display result search
منو
تفسیر آیات 33 تا 35 سوره مائده

تفسیر آیات 33 تا 35 سوره مائده

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 68 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 33 تا 35 سوره مائده"
- دلالت داشتن ظاهر آیه به مسئله حد
- جاری کردن حد الهی و عذاب الهی دربارهٴ محارب
- تشریح واژه ‌وسیله در جملات نورانی مناجات شعبانیه


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی اْلأَرْضِ فَسادًا أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ اْلأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ عَذابٌ عَظیمٌ(33) إِلاَّ الَّذینَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ(34) یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ وَ جاهِدُوا فی سَبیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾

دلالت داشتن ظاهر آیه به مسئله حد
چون ظاهر آیهٴ ﴿انما جزاء الذین﴾ ناظر به مسئلهٴ حدّ است نه قصاص، لذا استثنا پذیر است و آن توبه باعث تخفیف یا رفع این عقوبت است که اشاره شد و ظاهر این آیه همان¬طوری که از جمع‌بندیِ مقام اوّل و مقام ثانیِ بحث به دست آمد برای تخییر است و چون جمع بین تخییر و ترتیب ممکن نیست زیرا بنا بر تخییر هیچ کدام بر دیگری مقدم نیست و بنا بر ترتیب بعضی بر بعضی مقدم‌اند، لذا نمی‌توان از آیه هم تخییر استفاده کرد هم ترتیب را. در ذیل آیه فرمود: ﴿لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا﴾، برای اینکه چنین حدّی بر آنها اجرا می‌شود ﴿وَ لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ عَذابٌ عَظیمٌ﴾، چون به عذاب جهنم مبتلا خواهند بود؛ ولی دربارهٴ مسلمان و مؤمن وارد شده است که اگر مسلمانی در دنیا کار خلافی را مرتکب شد و به کیفر خود مبتلا شد خداوند او را در قیامت به عذاب جهنم مبتلا نمی‌کند، چون «فالله احلمُ و اکرمُ مِن اَن یعاقِبَ عبدَه مرّتین» این در روایات است که خداوند کریم‌تر از آن است که بندهٴ خود را دوبار عذاب بکند که اگر کسی را در دنیا عذاب کرد دیگر در آخرت عذاب نمی‌کند. ناگزیر اینکه فرمود: ﴿لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ عَذابٌ عَظیمٌ﴾ ناظر به غیر مؤمن خواهد بود.

جاری کردن حد الهی و عذاب الهی دربارهٴ محارب
مطلب دیگر آن است که ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ﴾ ناظر به همین ذیل آیه است، چون آیه دربارهٴ حدّ است نه دربارهٴ قصاص. کسی که محارب است هم حدّ الهی در دنیا بر او جاری می‌شود و هم عذاب الهی در آخرت و توبه اگر قبل دستگیری باشد هر دو را برمی‌دارد و اگر بعد از دستگیری باشد یکی را برمی‌دارد و این ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ﴾ ناظر به هر دو عذاب است؛ یعنی اگر کسی قبل از دستگیری توبه کرد هم عذاب اخروی از او سلب می‌شود و هم این حدّ الهی و اگر بعد از دستگیری توبه کرد طبق روایات دیگر و ادلهٴ دیگر فقط عذاب اخروی از او سلب می‌شود. اینکه در ذیل آیهٴ 34 فرمود: ﴿مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾

تبیین مغفرت الهی و رحمت الهی در دنیای آخرت
نشانهٴ آن است که مغفرت و رحمت خدا اختصاصی به مسئلهٴ آخرت ندارد، چون همین آیه شامل مسئلهٴ دنیا هم شده است، معلوم می‌شود که مغفرت الهی و رحمت الهی هم در دنیاست و هم در آخرت. از اینکه رحمت الهی هم در دنیاست و هم در آخرت سخنی در او نیست و روشن است؛ اما مغفرت گاهی این چنین ممکن است به ذهن بیاید که مخصوص بخشش گناهان است در آخرت، در حالی که این طور نیست و از قرآن کاملاً برمی‌آید که مغفرت در امور دنیایی هم معنا دارد و بر گذشتِ امور دنیایی هم تطبیق می‌شود. یکی از آن موارد همین جاست که مغفرت هم برای رفع عذاب دنیا به کار رفت و هم برای رفع عذاب آخرت؛ یعنی سقوط حدّ مغفرت الهی است همان طوری که رحمت الهی است. آن گاه برای رسیدن به این هدف، آیهٴ 35 را نازل فرمود که: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ﴾.
در مسئلهٴ اوّل از اطلاق آیه استفاده شد که نه سلاح گرم شرط است و نه سلاح سرد، برای اینکه گرچه روایات
دارد که اسلحه بِکِشد ولی آن روایات واردِ موردِ غالب است و آنها مقید اطلاق این آیه نیستند و چون مثبتین‌اند مقیدِ اطلاق آیه نیستند. آیه معیارش فساد فی الارض است که گاهی با سلاح است و گاهی بی سلاح و با سلاح هم گاهی سلاح گرم است و گاهی سلاح سرد، سلاح گرم هم گاهی تفنگ و امثال ذالک است و گاهی هم آتش زدن. روایاتی هم خوانده شد که همهٴ اینها را شامل می‌شود که اگر کسی آتش به خانه کسی زد و آتش سوزی کرد آن هم مشمول این حدّ است و روایت خاصی هم دربارهٴ آتش دارد . حالا اگر هیچ کدام از اینها نبود و با آب انداختنِ مزرعهٴ مردم یا باغ مردم یا به خانهٴ مردم فسادی در روستا ایجاد کرد این هم مفسد فی الارض است؛ غرض آن است که آنها مثال است.
بر حسب اطلاق آیات همچنین استفاده شد که هیچ سلاحی شرط نیست؛ چه سلاح باشد و چه نباشد، آن سلاح هم چه سرد باشد و چه گرم و آن سلاح گرم هم چه تفنگ باشد چه آتش، آن سلاح سرد هم چه چماق باشد چه آب، هر کاری بکند که فساد فی الارض باشد این مشمول این آیه است؛ اما یکی از این امور چهارگانه است. حاکم اسلامی یک وقت می‌بیند که او آدم شروری است و سالیان متمادی است که افساد می‌کند و متواری است یا سالیان متمادی است مفسد فی الارض بود و حکومت، حکومت غیر اسلامی بود و دسترسی به اجرای حدّ الهی نبود و حالا حکومت اسلامی مستقر شد که چنین کسی را ممکن است اعدام بکنند. یک وقت است که کسی بار اوّل است که این کار را کرد و بعد از دستگیری هم پشیمان شد، شارع مقدس حاکم اسلامی ممکن است مصلحت او و سایرین را در این بداند که او را تبعید کند. غرض این است که این مرجحات چهارگانه طبق موارد خاص باعث تصمیم گیری حاکم اسلامی می‌شود که هم در مقام اوّل بحث شد و هم در مقام ثانی که معیار طبق این آیه فساد فی الارض است. معیار تصمیم گیری به عهدهٴ فقیه جامع الشرایط است که او می‌بیند که کجا باید اعدام بکنند؟ کجا باید تبعید بکنند؟ کجا باید قطع دست و پا بشود؟ هر جایی که او تشخیص داد که مصلحت اسلام و مسلمین همان است اجرا می‌کند، البته اگر کسی را کشت یا مال کسی را برد حکم سرقت یا حکم قصاص جداگانه است که آنها حق الناس است و اما اگر کسی امنیت مردم را به هم زد و مفسد فی الارض بود حکمش یکی از این امور چهارگانه است و بر اساس موردهای گوناگون آن فقیه عادل تصمیم¬گیری می‌کند.

معنای ‌«‌تقوی» و ‌«‌وقایه» در آیهٴ
فرمود:﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ وَ جاهِدُوا فی سَبیلِهِ﴾؛ تقوای خدا یعنی پرهیز کردن و پروا داشتن که عبارت از آن است که یک وِقایه‌ا‌ی داشته باشد که نگذارد نافرمانی خدا به او برسد. سپر را می‌گویند وِقایه، مِجَن و جُنِّه اینها سپر است و سپر وِقایه است؛ وقایه یعنی چیزی که بوسیلهٴ او انسان از خطر محفوظ می‌ماند و خود را نگه می‌دارد و اصل تقوا هم از باب وَقیٰ یَقی است و واقی یعنی حافظ و وقایه یعنی حفظ کردن. تقوا اصلش همان وَقوا بود که اصلش کلمهٴ وَقَیَ است که از این مادهٴ وِقایه است. انسان برای اینکه از خطر محفوظ بماند باید وقایه داشته باشد؛ یعنی چیزی داشته باشد که گناه به او سرایت نکند. گناه در حقیقت تیر است و آنچه دربارهٴ نگاهِ به نامحرم وارد شده است که «النظرةُ سهمٌ مِن سِهام إِبلیس» قبلاً هم ملاحظه فرمودید که اینها به عنوان نمونه است و این چنین نیست که در بین گناهان فقط نگاه به نامحرم تیر باشد و گناهان دیگر تیر شیطان نباشد، بلکه هر گناهی تیر است. وقتی شیطان در کمین است که ﴿إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ﴾ پس او در کمین است و می‌بیند ما را از آن جایی که ما او را نمی‌بینیم. اگر دشمن در کمین باشد و ما را ببیند و ما هم او را نبینیم و تیر هم در دست او باشد و تیراندازی کند و همهٴ نیروهای تحت امر خود را هم تجهیز بکند که ﴿أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ﴾ ، معلوم می‌شود که تیر از هر طرف می‌آید و وقتی تیر از هر طرف ‌آمد این چنین نیست که از اطراف بیرون بالا و پایین و جلو و پشت سر و راست و چپ بیاید، بلکه از درون هم می‌آید و قسمت مهم تیر همان است که انسان در جهاد اکبر از درون هم تیر می‌خورد. ما باید سپری تهیه کنیم و وِقایه‌ای تهیه کنیم که هم ما را از درون حفظ بکند و هم از بیرون حفظ بکند. عمده حفظ از درون است و چنین چیزی که وقایه باشد و ما را از هر راهی حفظ بکند این برای ما مقدور نیست، برای اینکه دشمنی در کمین ماست که ما را می‌بیند و ما او را نمی‌بینیم و تیراندازی او هم از راهی است که ما او را نمی‌بینیم و ما اگر بخواهیم سپر به دست بگیریم یا سنگر داشته باشیم که از خطر تیراندازی او محفوظ باشیم این ممکن نیست. تنها راه چاره‌اش این است که به کسی مراجعه کنیم که او هم ما را می‌بیند و هم شیطان را می‌بیند و شیطان او را نمی‌بیند. ما باید به کسی مراجعه کنیم که او دشمن ما را می‌بیند ولی دشمن ما او را نمی‌بیند و آن خداست وگرنه انسان قدرت بیش از چند تا تیر را ندارد و در هر صورت تسلیم می‌شود. مگر یک موجود ضعیف چند تا تیر می‌تواند تحمل بکند؟ لذا اوایل ممکن است در برابر گناه مقاومت بکند یا اگر گناه کرد توبه بکند و اشکی بریزد؛ اما وقتی این راه را ادامه داد تسلیم می‌شود. چاره¬ای جزء این نیست که سپری بگیرد که آن سپر حافظ اوست و از درون و بیرون و از هر طرف حافظ است و آن عنایت الهی است و این تقوای خداست که این تقوا انسان را هم از درون و هم از بیرون حفظ می‌کند و شیطان دیگر خدا را نمی‌بیند، چون دارد نافرمانی می‌کند و خدا او را می‌بیند، ‌لذا ذات اقدس الهی شیطان را از یک عده طرد می‌کند و فرمود که شما اگر خواستید قرآن قرائت کنید به خدا از شیطان پناه ببرید.

توضیح واژه ‌«‌نزع» در آیه
﴿فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ﴾ و بعد هم به ما دستور داد: ﴿وَ إِمّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾ . نزغ آن است که آسیبی یا فشاری از خارج به انسان بیاید؛ مثل اینکه کسی که مُکاری است و راندنِ این حیوان در اختیار او است و برای اینکه او تندتر برود یا بیشتر بار ببرد گاهی سیخی به پای او فرو می‌کند که این را می‌گویند نزغ. فرمود که اگر دیدید تازیانه‌ای به شما زد فوراً به او بگویید خدا: ﴿وَ إِمّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ﴾؛ اگر دیدید دستی به شما رساند یا آسیبی به شما رساند و حمله‌ای کرد که دارد فشار می‌آورد، فوراً بگویید خدا که این فوراً بگویید خدا معنایش این نیست که بگویید یا الله که این یک عبادت لفظی است و ثواب ضعیفی و اثر ضعیفی دارد؛ اما وقتی ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَ إِمّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾؛ استعاذه کن و به خدا پناه ببر مثل همین است که در ایام جنگ تحمیلی وقتی مناطق مسکونی بمباران می‌شد می‌گفتند که هر وقت آژیر خطر را شنیدید به پناه گاه بروید، این معنایش این نیست که اگر کسی در خیابان است و صدای آژیر خطر را شنید همان طور بایستد و بگوید که من می‌خواهم به پناه گاه بروم، معنایش این نیست، بلکه معنایش واقعاً این است که آدم به پناه گاه برود و بدود برود جایی که خطر شاملش نشود. وقتی انسان احساس خطر کرد اگر بگوید: <اعوذ بالله من الشیطان الرجیم> مثل آن است که آژیر خطر را بشنود و بگوید که من می‌خواهم به پناه گاه بروم که این فایده‌ای ندارد. اینکه ذات اقدس الهی فرمود: هر وقت احساس خطر کردید و می‌بینید که ممکن است به دام گناه بیفتید به خدا پناه ببرید نه اینکه بگویید <اعوذ بالله> و نه <اقروا و قولوا اعوذ بالله>،بلکه ﴿فاستعذ بالله﴾ ؛ یعنی بروید پناه گاه. اگر انسان مضطربانه با دل بگوید که خدایا! من به تو پناه بردم، از گزند شیطان محفوظ می‌ماند، چرا؟ برای اینکه شیطان که به طرف ما حمله کرده است و ما را می‌بیند و ما او را نمی‌بینیم، ذات اقدس الهی که فوق همه است جلوی شیطنت شیطان را می‌گیرد و از راهی که خدا او را می‌بیند او خدا را نمی‌بیند که این حالت می‌شود تقوا و این اصل است.
اگر با لفظ بگوید می‌شود قول؛ اما از دل مضطربانه به طرف خدا پناه می برد این دیگر قلب است نه قالب و قول. آن گاه چنین حالتی را به آن می‌گویند پروا و تقوا که شخص وِقایه دارد و هیچ تیری به او اصابت نمی‌کند. همهٴ کمالات برای آن است که چنین حالتی پدید و بیاید حتی عدالت را قبلاً ملاحظه فرمودید که ذات اقدس الهی وسیله قرار داد که انسان باتقوا بشود؛ یعنی به این حالت برسد که ﴿اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى﴾ . این عدالت به مرحلهٴ وقایة خیلی نزدیک¬تر از سایر کمالات است. آدم وقتی که سپر در دست داشت دیگر تیر به او اصابت نمی‌کند و هیچ تیری به او اصابت نمی کند، چون در پناه گاه رفته است.
کدامیک از ما درک نمی‌‌کنیم که چه بد است و چه خوب است؟! اینها که دیگر نظیر مسایل پیچیدهٴ شبههٴ ابن کمّونه نیستند که ما نفهمیم! ما را که مکلف نکردند به آن دقایق عقلی که آن برای خواص است! اما هر کدام از ما در هر جایی که زندگی می‌کنیم می‌دانیم که چه حرام است و چه حلال است؟ چه بد است و چه خوب است؟ همین که میل به بدی کردیم این میل در نفس پیدا می‌شود و خود به خود که نبود یک عاملی هم دارد. ما این چیزها را خوب می‌فهمیم و اینها دیگر جزء الفبای بحثهای حوزوی است؛ یعنی ما می‌فهمیم که الآن در قلب ما گرایشی پیدا شده و می‌فهمیم که هیچ چیز در عالم بی سبب نیست، پس کسی آن را در قلب ما القا کرد (این دو)، این گرایش اگر به فضیلت بود، به عبادت بود و به واجب و مستحب بود به دست فرشته آمده (این سه)، اگر انجام گناه کبیره یا صغیره یا مکروه بود به دست شیطان آمده (چهار)، کدامیک از ما طلبه‌ها این را نمی‌دانیم؟! اینهایی که خدا را می‌شناسند و شیطان را می‌شناسند و می‌دانند که شیطان آنها را می‌بیند و خدا همه را می‌بیند و شیطان خدا را نمی‌بیند، به چنین مردمی می‌فرماید که شما دشمنی دارید که شما را می‌بیند و از هر طرف کمین کرده است، به خدایی پناه ببرید که این خدا شما را می‌بیند و دشمن شما را می بیند و شما خدا را می‌بینید و دشمنتان آن خدا را نمی‌بیند. این راهی است که به ما نشان می‌دهد، پس ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ﴾. ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ﴾ مقام دوم بحث است ﴿وَ جاهِدُوا فی سَبیلِهِ﴾ مقام سوم بحث است ﴿لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾ که نتیجه است مقام چهارم این بحث؛ است

تبیین مفهوم ‌«‌اتقوا الله»
اما اینکه فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ﴾، سرّش این است که این می‌شود اصل و یک انسان پرهیزگار و اهل پروا دارای وقایه است و این همان است که گفتند جوشن کبیر، این جوشن کبیر حقیقتاً جوشن کبیر است گرچه مناجات شعبانیه که این ماه شریف شعبان ظرف اوست و همهٴ ماهها می‌شود آن را خواند و مضامین بسیار بلندی دارد که حالا شاید بعضی از مضامین در ذیل همین آیه مطرح بشود؛ اما این جوشن کبیر یک زرهی است که درون و بیرون را می‌پوشاند و هیچ دعایی به عظمت جوشن کبیر نیست. لازم نیست که شما اگر فرصت نکردید شبهای جمعه او را بخوانید ولی یک دور لااقل مطالعه کنید، هر شب جمعه‌ای یا هر وقتی هم که حالی به شما دست داد این را مطالعه کنید، چون این دعای نورانی چیزی و سهمی برای غیر خدا نمی‌گذارد و همهٴ کارها را به او سپرده است. آن وقت انسان در هر کاری یا خود را منشأ می‌داند یا زید و امر را سبب می‌پندارد، درحالی که همهٴ ابزار دست یک واحدند. انسانی که دارای تقواست جوشن دارد و زره دارد و وقتی که زره در بر کرد این زره همان زره داودی است که ﴿وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ﴾ که این زره انبیاست؛ نه تنها از بیرون آسیب نمی‌بیند از درون هم آسیب نمی‌بیند که این می‌شود حالت تقوا و سایر کمالات برای آن است که یک همچنین چیزی را ما پیدا کنیم، البته خود همین کار مقام دوم را دربر دارد و مقام سوم را هم دربر دارد؛ یعنی ابتغاء وسیله هم است و جهاد فی سبیل الله هم است اما در مقام ثانی بحث فرمود: ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ﴾ که ابتغاء همان طلب کردن است و بغی یعنی طلب ابتغاء یعنی اتخاذ طلب کردن.
سخنی را جناب فخر رازی دارد که خیال می‌کند این تقوا مربوط به امر عدمی است و آن ابتغاء وسیله امر وجودی است، لذا خیال کرد که چون این چنین است عدم مقدم بر وجود است و خودش را به زحمت انداخت تا آخِرِ این تفسیر تا ثابت کند که ترک مقدم بر فعل است، برای اینکه ترک یک امر عدمی است و اصل هم عدم است، لذا در دستورات دینی ترکِ محرمات مقدم بر فعل واجبات است و در مسایل اخلاقی ترک رذایلِ اخلاقی مقدم بر تحصیل فضایل اخلاقی است و در مسایل عرفانی تخلیه مقدم بر تجلیه است و خودش را به زحمت انداخت و تا آخر رفت . در حالی که تقوا این است که انسان تیر نخورد و تیر نخوردن گاهی به ترک محرم است و گاهی به انجام واجب است و این چنین نیست که تقوا مربوط به ترک محرمات باشد. انسان باتقوا واجب را انجام می‌دهد و حرام را ترک می‌کند، چون همان طوری که فعل محرَّم با تقوا سازگار نیست ترک واجب هم با تقوا سازگار نیست. بنابراین راهی را که جناب فخر رازی طی کرده است چون از اول راه ناصوابی بود تا آخر به زحمت افتاد.
تحصیل تقوا لازم ابتغا و وسیله
﴿وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ﴾ یک ذکر خاص است بعد از عام و﴿وَ جاهِدُوا فی سَبیلِهِ﴾ یک ذکر اخص است بعد از خاص؛ یک عام است، یک خاص است و یک اخص. این تقوای خدا همهٴ کارهایی را که بنده در پیش گاه خدا دارد شامل می‌شود خواه انجام واجب و مستحب، خواه ترک حرام و مکروه، هر چه که انسان را به خدا نزدیک می‌کند و مایهٴ پروایی او و پرهیز او از خلاف است این می‌شود تقوا که همین خودش وسیله است، لکن برای اینکه به این هدف والا برسد مسئلهٴ اتخاذ وسیله را از باب ذکر خاص بعد از عام ذکر کرد. کسی که در صدد ابتغاء وسیله است در صدد تحصیل تقواست. ابتغاءِ وسیله یعنی اتخاذِ وسیله؛ یعنی اتخاذ چیزی را که انسان را به خدا نزدیک می‌کند و وَسَلَ یعنی قَرُبَ در قبال وَصَلَ با صاد یعنی نال. این وسیلهٴ با سین سبب است برای آن وُصلهٴ با صاد؛ آن وصول است و این وسیله برای آن وصول است؛ این وسیله انسان را نزدیک می‌کند و آن وصول همان رسیدن است. چیزی که انسان را به خدا نزدیک می‌کند وسیله است؛ مثلاً نماز وسیلهٴ خوبی است، روزه وسیله خوبی است و همهٴ عبادات وسیله است. در همین مناجات نورانی ماه شریف شعبان که از امیر المؤمنین (صلوات الله و سلامه علیه) رسیده است و در حقیقت مناجات ائمه (علیهم السلام) هم است و در غیر ماه شریف شعبان هم می‌شود خواند.
تشریح واژه ‌«‌وسیله» در جملات نورانی مناجات شعبانیه
یکی از آن جمله‌های نورانی این است که «اللهم اِن کان قد دنا اَجَلِی وَ لَم یُدنِنِی مِنک عَمَلی فَقَد جَعَلتُ الاقرار بالذَّنب الیک وسیلَتی» ؛ خدایا! اگر مرگم نزدیک است و عمرم به پایان رسیده و کاری که مرا به شما نزدیک بکند انجام ندادم، اقرار به گناه را وسیله قرار می‌دهم: «فقد جَعَلتُ الاقرار بالذَّنب الیک وسیلَتی»؛ یعنی <وسیلتی الیک> همان اقرار به گناه است. بهترین وسیله اظهار عبودیت در پیشگاه ذات اقدس الهی است، آن گاه مصادیقی دارد که نماز وسیله است، روزه وسیله است، چه اینکه در خطبه‌های نورانی نهج‌البلاغه خطبهٴ 110 که اوّل خطبه از اینجا شروع می‌شود که «اِنَّ افضل ما توسَّل به المتوسلون الی الله سبحانه و تعالی الایمات به و برسوله و الجهاد فی سبیله» که همهٴ اینها وسیله است؛ اوّل جهاد است و بعد مسئلهٴ نماز و روزه و مانند آن را ذکر می‌کند؛ یعنی در همان اوّل خطبه 110 نهج‌البلاغه این است که ارکان اسلام را که می‌شمارد در بند اوّلِ خطبه 110 می فرماید:«اِنَّ افضل ما توسَّل به المتوسلون الی الله سبحانه و تعالی الایمان به و برسوله و الجهاد فی سبیله فانه ذِروةُ الاسلام و کلمةُ الاخلاص فَإِنَّها الفطرةُ و اِقامُ الصلاة فَانَّها الملةُ و ایتاءُ الزکاة فاِنَّها فریضةٌ واجبةٌ و صومُ شهر رمضان فإِنَّه جُنَّةٌ من العقاب و حجُّ البیت و اعتِمارُهُ فَإِنَّهما یَنفیان الفقر و ید حَضان الذنب و صلةُ الرحم فإنَّها مَثراةٌ فی المال و مَنسَأَةٌ فی الأجل و صدقةُ السِّرِّ فإنَّها تکفِّرُ الخطیئةَ و صدقُة العلانیة فاِنَّها تَدفعُ میتَةَ السُّوء و صنائعُ المعروف فانها تقی مصارِعَ الهَوان» که همهٴ اینها وسیلهٴ الی الله است <و افضل ما توسَّل به المتوسلون> این امور است با ترتیب. پس هر کاری که واجب یا مستحب باشد وسیله است و این وسیله ما را به آن وصول می‌کشاند و به آن نیل می کشاند که ﴿الَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ﴾ یا ﴿لَنْ یَنالَ اللّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوى﴾ و مانند آن. مقام سوم بحث اخصِ از مقام دوم است، پس مقام اوّل اصلِ تقواست که جامع همهٴ اینهاست و از باب ذکر خاص بعد از عام مسئلهٴ وسیله مطرح شد و از باب ذکر اخص بعد از خاص مسئلهٴ جهاد طرح شد که فرمود: ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ وَ جاهِدُوا فی سَبیلِهِ﴾ و جهاد یقیناً تقوا هم است و یک مجاهد متقی است و جهاد وسیله هم است برای اینکه اوّلین وسیله‌ای را که وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) بعد از ایمان به خدا و پیامبر ذکر می‌کند جهاد است و این جهاد را همان ‌طوری که قبلاً هم ملاحظه فرمودید مرحوم کاشف الغطاء (رضوان الله علیه) در کتاب شریف کشف الغطاء می‌گوید که بالاتر از نماز است ، برای اینکه نماز عمود دین است و جهاد خیمهٴ دین را می‌سازد، حالا اگر خیمه‌ای نبود ستون چه چیزی را نگه می‌دارد؟ فرمود که درست است که نماز عمود دین است اما عمود برای این است که یک خیمه‌ای را نگه بدارد و وقتی اصل خیمه در خطر بود شما عمود را برای چه نگه می‌دارید. لذا ایشان می‌گوید که جهاد نگهبان و حافظِ تار و پود اصلِ خیمه است، آن وقت وقتی کسی خیمه داشت این خیمه را با نماز سرپا می‌کند. در همین جا هم جهاد قبل از مسئلهٴ نماز و روزه و امثال ذلک ذکر شده است، لذا وجود مبارک حضرت امیر آنجا جهاد را اوّل ذکر کرد ، برای اینکه ذات اقدس الهی از باب ذکر اخص بعد از خاص و ذکر خاص بعد از عام، اوّل تقوا را به نحو عام و بعد ابتغاء وسیله را به نحو خاص، آن گاه جهاد فی سبیل الله را به نام اخص ذکر کرد و فرمود: ﴿وَ جاهِدُوا فی سَبیلِهِ﴾. اگر آن کارها سخت است با جهاد حل می‌شود و خداوند هم وعده داد و فرمود: ﴿إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا﴾، آن گاه مقام چهارم بحث که هدف همهٴ این امور است مشخص می‌شود که ﴿لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾ که انسان به فلاح می‌رسد.
واجبها را هم انجام بدهید و حرامها را هم ترک کنید؛ مثلاً درباره روزه دارد: ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾ با اینکه فعل واجب است؛ هم واجب و مستحب را انسان انجام می‌دهد تا با تقوا باشد و هم حرام و مکروه را ترک می‌کند تا با تقوا باشد. تقوا مراتب دارد ولی هر دو قسم را شامل می‌شود؛ یعنی هم واجب و مستحب را انجام دادن تقواست و هم حرام و مکروه را ترک کردن تقواست، پس تقوا جامع است یعنی وظیفه را انجام دادن، آن گاه چون جامع است می‌شود عام. در کنار او بعضی از امور که خیلی اثر بیشتر دارد به عنوان ذکر خاص بعد از عام، ابتغاءِ وسیله ذکر شد و جهاد در عین حال که یکی از بهترین وسیله ها است از باب ذکر اخص بعد از خاص ذکر شد و ثمرهٴ همهٴ اینها هم فَلاح است.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:43

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی