- 1045
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 20 تا 22 سوره مائده بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 20 تا 22 سوره مائده _ بخش اول"
- تشریح سرزمین مقدس بیت المقدس
- نزول لطف الهی در قوم بنی اسرائیل
- تأکید بر یاد نعمت الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ یَاقَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیَاءَ وَجَعَلَکُم مُلُوکاً وَآتاکُم مَا لَمْ یُؤْتِ أَحَدَاً مِنَ الْعَالَمِینَ ٭ یَاقَوْمِ ادْخُلُوا الأرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ وَلاَ تَرْتَدُّوا عَلَی أَدْبَارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِینَ ٭ قَالُوا یَا مُوسی إِنَّ فِیهَا قَوْماً جَبَّارِینَ وَإِنَّا لَن نَدْخُلَهُا حَتَّی یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِن یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ﴾
خلاصه مباحث گذشته
اصل این سوره به وفای عهد اشاره کرد و مواردی را که عدهای عهد الهی را نقض کردند به آن موارد هم اشاره فرمود و خطرهای متوجه نقض عهد را هم یاد کرد و پارهای از سخنان اهل کتاب را هم ذکر فرمود الان به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همچنین به مسلمین عالم خطاب میکند که شما جریان موسای کلیم و بنی اسرائیل را متذکر باشید که آنها در برابر نعمتهای الهی کفران کردند و به چه کیفری مبتلا شدند.
تأکید بر یاد نعمت الهی بودن
آیهٴ بیستم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که اوّلِ بحث امروز است مفادش این است: ﴿وَ إِذْ قالَ﴾؛ یعنی اُذکر آن زمانی را و آن ظرفی را که موسای کلیم به قومش این سخنان را گفت که ﴿وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ﴾ که این جملهها را فرمود: ﴿یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ﴾؛ قوم من! متذکر نعمتهای الهی باشید و این متذکر باشید یعنی بدانید آنچه که به شما رسیده است نعمت خداست و از طرف اوست و این هم شکر طلب میکند. یک وقت انسان به گذشته نزدیک یا دورش مینگرد و میبیند که وضع او تغییر پیدا کرده است که این یک بحث تاریخی است نه بحث توحیدی و یک وقت متذکر میشود به مبداء فاعلیِ این تحول که آن مبدأیی که این تحول را به بار آورده است و شخص را متنعم کرده است کیست؟ این تذکر توحیدی مسئله است و همین میشود احسن القصص.
داستان اگر براساس سیر تاریخی تنظیم بشود که آموزنده نیست؛ ولی اگر براساس سیر توحیدی تبیین بشود آموزنده است. یک وقت است که الفاظ قصه زیباست یا فصاحتش، بلاغتش و نکات ادبیاش کاملاً ملحوظ است، این احسن نیست، چیزی احسن است که به مبداء فاعلی ارتباط داشته باشد یعنی خدای سبحان، لذا انبیاء عموماً و در این بخش مخصوص موسای کلیم(سلام الله علیه) خصوصاً به قومش نمیگوید که شما درباره گذشتهتان فکر کنید، بلکه میفرماید به یاد نعمت الهی باشید: ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ﴾ و چون آیات الهی یکدیگر را تفسیر میکند، اگر در بعضی از آیات سورهٴ مبارکهٴ «بقره» به عنوان متن ذکر شد این آیهٴ بیست سورهٴ «مائده» شرح آن آیات است.
مثلاً در آیهٴ چهل از سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این است که ﴿یا بَنیإِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ و أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ و إِیّایَ فَارْهَبُونِ﴾، چه اینکه در آیهٴ 47 همان سورهٴ «بقره» این بود که ﴿یا بَنیإِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ و أَنّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمینَ﴾ و مشابه آن در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» به یک عنوان دیگری باز به بنیاسرائیل خطاب میفرماید که به یاد نعمتهای الهی باشید؛ آیهٴ 122 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» همین است: ﴿یا بَنیإِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ و أَنّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمینَ﴾.
این سه آیه که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت به عنوان متن است و شرحش در بعضی از آیات گذشته آمد و جامع آن شروح همین آیه بیست سورهٴ «مائده» است که اوّل متن را ذکر میکند و بعد سه قید به عنوان شرح آن متن یاد میکند و میفرماید: ﴿وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ﴾ که این صدر مفادش همان سه آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بود که اشاره شد. آنگاه این متن را شرح میکند که نعمت الهی چیست؟ سه نعمت از مهمترین نعمتهای الهی را یاد میکند.
بیان نعمتهای سهگانه در آیه
آن نعمتهای سه گانه عبارت از این است: ﴿إِذْ جَعَلَ فیکُمْ أَنْبِیاءَ﴾ (این اوّلین نعمت)، ﴿وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکًا﴾ (این دومین نعمت)، ﴿وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾ (این سومین نعمت)؛ نعمت اوّل نعمت نبوت بود که نفرمود شما را انبیاء قرار داد، بلکه فرمود در بین شما انبیایی مبعوث کرد، البته همه بنیاسرائیل انبیاء نبودند؛ ولی در بین بنی اسرائیل انبیای فراوانی مبعوث شدند، خواه منظور خصوص انبیای اسرائیلی باشد که از اسرائیل(سلام الله علیه) به بعد شروع میشود یا نه، از ابراهیم که سر سلسله انبیای ابراهیمیاند آغاز میشود. به هر تقدیر انبیای فراوانی را خدا به این قوم اعطاء کرد: ﴿إذْ جَعَلَ فیکُمْ أَنْبِیاءَ﴾ و هیچ قومی به این اندازه پیامبران برای هدایت آنها نرفتند، حالا در بین اینها یا خصوص انبیای اسرائیلی است مانند آنها که از اسرائیل(سلام الله علیه) شروع شود یا اعم از آنکه اسرائیلی باشد یا نه؛ مثل انبیای قبل از اسرائیل و مثل خود ابراهیم(سلام الله علیه) که اینها سر سلسله انبیای ابراهیمیاند. هیچ قومی به این اندازه شایستگی پیدا نکردهاند که خداوند در بین اینها انبیای فراوانی مبعوث کند که این مهمترین نعمت بود.
<آزادی> نعمت بزرگ الهی
بعد فرمود: ﴿وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکًا﴾ که این لفظ تغییر پیدا کرده و نفرمود جعل منکم ملوکا، بلکه فرمود: ﴿وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکًا﴾. این ﴿وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکًا﴾ به این معنا نیست که خداوند شما را مَلِک و سلطان و حاکم قرار داد، چون اینها حاکم و سلطان نبودند، بعضی از اینها به حکومت رسیدند. اگر در همان عصر و عصر موسای کلیم بود که اینها مَلِک نشدند و اگر منظور سلسله بنیاسرائیل است در بین اینها در زمانی که ﴿قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ و آتاهُ اللّهُ الْمُلْکَ﴾ از آن به بعد مسئله داود و سلیمان و انبیای اسرائیل به حکومت رسیدند و چون این آیه نشان میدهد که موسای کلیم(سلام الله علیه) به قوم خود این حرفها را زده است و در زمان موسی اینها مَلِک نشدهاند و در بین اینها ملوکی نبود، معلوم میشود از اینکه فرمود: ﴿وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکًا﴾ نه یعنی اینکه «جعلکم حکاماً و سلاطین»، بلکه به این معناست که شما از آن بردگی آل فرعون بیرون آمدید و زمامدار خودتان شدید و صاحب اختیار شدید و یک استقلالی پیدا کردید و یک آزادی پیدا کردید.
اگر منظور این باشد که شما را به حکومت رساند، این باید ناظر به بعد از زمان موسای کلیم باشد و در زمان مبارزه داود با جالوت باشد و بعد حکومت داوودی و حکومت سلیمانی و امثال ذلک باشد؛ ولی چون ظاهرش این است که موسای کلیم(سلام الله علیه) به قومش گفت که ﴿وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکًا﴾، معلوم میشود که منظور حکومت نبود، زیرا اینها حاکم و مالک نبودند و آن هم نفرمود و «جعل منکم ملوکا»، فرمود: ﴿وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکًا﴾ برای اینکه اینها چون اینها وقتی از آن بردگی آل فرعون به در آمدند، این ذلت را خداوند از بنیاسرائیل برداشت و دشمنان اینها را هم به دریا ریخت، از آن به بعد اینها زمامدار کار خود شدند و مالک امر خود شدند و وقتی مالک امر خود شدند برای خود شدند مَلِک، لذا نفرمود «و جعل منکم ملوکا»، بلکه فرمود: ﴿وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکًا﴾ و اینها ملوکِ به معنای حکام که نبودند پس همینهایی که از استذلال آل فرعون به در آمدند و رهایی یافتند، از مسئله ذَبح اولاد و ابناء نجات پیدا کردند و از مسئله بردگی زنان نجات پیدا کردند و شدند ملوک، این هم دومین نعمت که فرمود: ﴿وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکًا﴾.
منظور <عالمین> در آیه محل بحث
بعد هم فرمود: ﴿وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾ که این ﴿وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾ بعضیها خواستند بگویند که منظور از این عالمین، عالمینِ نسبی است؛ یعنی نسبت به عوالم دیگر و نسبت به عوالمی که در عصر خودتان بود شما در یک جهان متنعمی زندگی میکردید و اقوام و ملل که هر کدام برای خود یک عالمی داشتند مثل شما نبودند؛ ولی وقتی خصوصیات آن قوم بررسی بشود میبینیم که اگر ما این عالمین را مطلق هم بدانیم این ضرری به جایی نمیرساند، هیچ امتی تا آن وقت این چنین نبود که حالا این را نفرمود که نه در گذشته کسی مثل شما نبود، بلکه نه در آینده کسی مثل شما نیست، چون این کلمه ﴿لَمْ﴾ آن فعل مضارع را به ماضی منفی تبدیل میکند. فرمود که تاکنون احدی از عالمین را چنین نعمتی نداد: ﴿وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾؛ هیچ کسی را از عالمیان و جهانیان تاکنون چنین نعمتی را نداده است؛ حالا از این به بعد میدهد یا نمیدهد آن دیگر از آیه بر نمیآید، بنابراین ما اگر این عالمین را به اطلاق هم معنا بکنیم مشکلی ندارد.
خصوصیاتی که ذات اقدس الهی در عصر موسای کلیم نصیب قوم او کرد تاکنون بی سابقه بود؛ آنها را از خطر دریا نجات داد در حالی که همسفران آنها را در دریا غرق کرد و به دریا فرستاد: ﴿فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ ما غَشِیَهُمْ﴾ ؛ اما نسبت به گذشته چون دارد: ﴿لَمْ یُؤْتِ أَحَدَاً مِنَ الْعَالَمِینَ﴾؛ یک وقت است که ما میگوییم: ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ که اینجا عالمین مفید عموم میکند و حال و گذشته و آینده را می¬گیرد. یک وقت است که میگوییم: ﴿لَمْ یُؤْتِ أَحَدَاً مِنَ الْعَالَمِینَ﴾؛ یعنی تاکنون این کار را نکرده است و احدی از جهانیان به اینجا نرسیده است که این برای ماضی است و دیگر شامل مضارع نخواهد شد.
وفور نعمت الهی به برکت انبیاء
نسبت به آینده ساکت است که آیا میدهد یا نمیدهد؟ فقط نسبت به گذشته دلالت میکند که هیچ کسی را به اندازه شما نداد، پس اگر در آینده کسی را خداوند همانند نعمتهای قوم موسی یا برتر از آن عطا بکند با این آیه مخالف نیست. بسیاری از نعمتها بود که نصیب قوم بنی اسرائیل شد و نصیب دیگران نشد، اگر از سنگ چشمههای متعدد بجوشد این مخصوص زمان قوم موسای کلیم بود، مَنّ و سَلوی بیاید مخصوص قوم موسای کلیم بود و دهها معجزه و برکات دیگر که این نشان میدهد که بنی اسرائیل به برکت نبوت انبیای گذشته و همچنین موسای کلیم(سلام الله علیه)، به بسیاری از نِعَم رسیدند که دیگران نرسیده بودند، البته آن در بین این سه نعمت که به منزله شرح متن است و تفصیل آن اجمال است نعمتِ اوّلی اصل است و نعمت دومی و سومی فرع. این که فرمود: ﴿إِذْ جَعَلَ فیکُمْ أَنْبِیاءَ و جَعَلَکُمْ مُلُوکًا و آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾، این نعمت دوم که استقلال و آزادی است و نعمت سوم که برخورداری از نعمتهای غیر مترقبه الهی است، اینها فرع بر آمدن انبیاست است و انبیاء که آمدند به همراه خود برکات فراوانی آوردند که یکی از برجستهترین آن برکات، آزادی و استقلالِ خود شماست و یکی هم آن کرامتهای خاصی است که به شما عطا کرده است.
بنابراین ما یک متن داریم و یک شرح که این شرح هم وقتی تحلیل بشود یک اصل داریم و دو فرع؛ یعنی اینکه فرمود: ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ﴾ متن است که در سه جای سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آمده و اینجا هم به عنوان سر فصل یاد شد و شرحی دارد که آن عبارت از این است که ﴿إِذْ جَعَلَ فیکُمْ أَنْبِیاءَ﴾ که این ﴿إِذْ﴾ هم اذ تعلیلیه است که نشان میدهد که آن متن را دارد معلل میکند؛ انبیای فراوانی آمدند و شما را هم ملوک قرار داد و حُکّام قرار داد و کرامتهای فراوان و نعمتهای فراوانی هم به شما داده است که به دیگری و به احدی هم نداده است. این شرح وقتی تحلیل بشود به یک اصل و دو فرع برمیگردد؛ یعنی ﴿جَعَلَ فیکُمْ أَنْبِیاءَ﴾ میشود اصل و ﴿وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکًا و آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾ میشود فرع و این دو فرع به برکت آن اصل است.
بیان حضرت امیر (ع) در نهج¬البلاغه درباره حکومت حاکمان
مطلب دیگر آن است که فضیلت علم بر مال این است که خداوند علما را حکام بر مردم قرار داد و کسانی که قدرتهای مالی دارند حاکم نیستند؛ ولی عالمان دین حاکم-اند؛ یعنی همین کسی که از رقّیّت و ذلت بردگی این و آن به در آید آزاد است و خودش حاکم است و لازم نیست که حکومتی کند و سلطنتی داشته باشد و مانند آن. بنابراین اگر حکومت است برای یک نفر است و برای همه نیست در حالی که روایت دارد که همه علما اینچنیناند، پس از اینکه در این آیه فرمود که خداوند شما را مَلِک قرار داد نه یعنی شما را حاکم کرد. در جریان حضرت داود همانطور که اواخر سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت، آنجا که فرمود: ﴿فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللّهِ و قَتَلَ داوُودُ جالُوتَ و آتاهُ اللّهُ الْمُلْکَ﴾ این نشانه حکومت است، چون به خود داوود(سلام الله علیه) برگشت و او هم رهبر انقلاب بود و هم حاکم آن روزگار، بعدش هم فرزند او سلیمان ادامه دهنده راه داود(سلام الله علیه) و حاکم آن روزگار بود؛ اما اینکه درباره بنی اسرائیل فرمود: ﴿وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکًا﴾، به آن معنایی که شما را سلاطین قرار داد یا حکام قرار داد نیست.
بنابراین این سه نعمت مربوط به شرح آن است که دو تایش فرع است و یکیاش اصل و ﴿أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾ هم میتواند حصر مطلق باشد و نسبی هم نباشد.
تفکیک معنای <اصطفاک> در جریان حضرت مریم (س)
یک وقت است که در جریان حضرت مریم هم مشابه این گذشت و آنجا هم همین دو بیان بود؛ در جریان حضرت مریم گفته شد که ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ و طَهَّرَکِ و اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ که در آنجا گفته شد که این حصر، حصر اضافی است؛ یعنی نسبت به عالَمینِ عصرِ خود که بعضی از نصوص هم این را تایید میکند که این حصر، حصر اضافی است و آنکه نسبت به نساء العالمین بالقول المطلق مصطفی است و برگزیده است وجودِ مبارک حضرت فاطمه زهرا سیده نساء العالمین است.
در آنجا اشاره شد که این بیان ناتمام است و آن روایات را هم باید شرح کرد؛ اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ و طَهَّرَکِ و اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ ، این ﴿عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ گرچه به حسب ظاهر نشان میدهد که به عنوان تنازع، هم به اوّلی برمی¬گردد و هم به دومی؛ یعنی ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ و طَهَّرَکِ و اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ ، آیا این ﴿عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ متعلق است به این اِصطفای اوّل یا به اصطفای سوم یا به هر دو، مفعول با واسطه است برای کدام؟ برای وَسطی که نیست و برای ﴿وَ طَهَّرَکِ﴾ که نیست، چون ﴿وَ طَهَّرَکِ﴾ ﴿عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ متعلق او نخواهد بود. اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ و طَهَّرَکِ و اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ که این ﴿وَ طَهَّرَکِ﴾ که در وسط است متعلق نمیخواهد و نمیشود گفت «و طهرک عَلی نِساءِ الْعالَمینَ»؛ آیا این ﴿عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ که در آخر ذکر شده است آیا مفعول مفهوم واسطه است و متعلق است به آن ﴿اصْطَفاکِ﴾ دوم یا به ﴿اصْطَفاکِ﴾ اوَل یا به هر دو؟
نسبت به این اصطفای اخیر یقینی است، چون نزدیک به اوست؛ اما آیا شامل اصطفای اوّل میشود یا نه؟ محل بحث است و حق آن است که نمیشود، زیرا این اصطفاها گرچه لفظاً تکرار شد ولی معناً مکرر نیست و این دو تا اصطفاست: یکی اینکه مریم صفوة الله است براساس ملکات علمی و عملی و این همان است که فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ﴾. سومی که اصطفای دوم است فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ﴾ (یک)، ﴿وَ طَهَّرَکِ﴾ (دو)، ﴿وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ که این سومی که همان اصطفای دوم است اِصطفای به معنای برگزیدن است و به معنای انتخاب کردن است و کمال نسبی است نه نفسی، این میتواند متعلق طلب بکند و متعلق او هم ﴿عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ است و این ﴿نِساءِ الْعالَمینَ﴾ هم حصرش مطلق است و نسبی نیست یعنی نسبت به عالَمینِ گذشته، گرچه آنجا هم فعل، فعل ماضی است.
معنایش آن است که نسبت به تمام زنان جهان خداوند شما را و فقط شما را برای این کار انتخاب کرده است که بدون همسر مادرِ پیغمبر بشوید که این فضیلت در کل عالم مخصوص مریم(علیها سلام) است و حتی فاطمه زهرا(سلام الله علیها) این را نداشت و این هم به کمالات ذاتی برنمیگردد، چون کمال ذاتی همان اصطفای اوّل است که آن محدود است و آن کمالات ذاتی که به عالَمین اسناد داده نشد و نفرمود «إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمینَ»، بلکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ﴾؛ مثل اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ ٭ ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ﴾ که اینها مصطفی الهیاند و صفّه الهیاند و وجود مبارک مریم(علیها السلام) هم در همین سلسله است.آن ﴿عَلَی الْعالَمینَ﴾ یعنی این مجموع ﴿عَلَی الْعالَمینَ﴾ است و پیغمبر هم در همین مجموع داخل است؛ یعنی ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفی آدَمَ و نُوحًا و آلَ إِبْراهیمَ و آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمینَ ٭ ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ﴾ که خود پیغمبر هم جزء ذراری ابراهیم است و همه ائمه(علیهم السلام) هم فرزندان ابراهیمیاند، چون سخن از آل عمران است.
ما در جهان باید کل بشر را به دو قسم تقسیم بکنیم: یکی انبیاء و ائمه(علیهم السلام) و یکی هم افراد عادی و این آیه ناظر به انبیاست از آدم تا خاتم و ناظر به ذراری ابراهیمی است از امیر المومنین تا ولیّ عصر(ارواحنا فدا) که اینها یک طرف قضیهاند و طرف دیگر هم افراد عادیاند که این درست است و خود مریم هم جزء همین مجموعه است؛ ولی درباره خصوص مریم(سلام الله علیها) یک اِصطفای نفسی دارد که او دارای فضایل علمی و عملی است که این را قرآن نفرمود که علی العالمین مصطفی است، بلکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ﴾ و بعد از اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ و طَهَّرَکِ﴾، آنگاه آن اصطفای نسبی را ذکر کرد و فرمود: ﴿واصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ که این اصطفای دوم غیر از اصطفای اوّل است و تکرار هم که نیست و چون تکرار نیست یک معنای دیگری دارد و آن معنای دیگر این است که خداوند تو را به عنوان اینکه بدون همسر، مادر پیغمبر بشوی انتخاب کرده است و هیچکس را انتخاب نکرده است، این درست هم است و حصرش هم حصر مطلق است.
بنابراین آن روایتی که دارد او سیده نساء عالَمینِ عصر خود بود آن ناظر به اصطفای اوّلی است و آن روایت هم درست است؛ یعنی براساس فضایل علمی و عملی مریم(علیهالسلام) سیده نساء عالَمینِ عصر خود بود و وجود مبارک فاطمه(صلوات الله علیها) سیده نساء عالَمین است من الاولین و الآخرین که این براساس اصطفای نفسی و ملکات نفسانی است؛ اما براساس اینکه در بین همه زنان عالم یک زن انتخاب بشود که بدون همسر، مادر پیغمبر بشود این مخصوص مریم(علیها السلام) است و چون این کمال ذاتی نیست ضرر ندارد که مریم داشته باشد و فاطمه(علیها السلام ) نداشته باشد، این یک کمالی است که بدون همسر، مادرِ پیغمبر بشود؛ منتها آن کمالات نفسانی هر چه آست ریشه آن کمالات نفسانیِ علمی و عملی در انسانِ کامل آست و به نحو اتم در وجود مبارک فاطمه(علیها سلام) است. بنابراین این دو اِصطفا تکرار نیست و چون تکرار نیست اوّلی به معنای اِصطفای نفسی و کمالات علمی و عملی است لذا متعلق ندارد و دومی مربوط به اینکه بدون همسر، مادرِ پیغمبر بشود این است و این متعلق دارد و این هم اگر علی العالمین به اطلاقش باقی باشد یعنی مخصوص عالَمینِ عصر خود نباشد به جایی آسیب نمیرساند.
نزول لطف الهی در قوم بنی اسرائیل
در جریان بنیاسرائیل اینگونه است که فرمود: ﴿وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾ که این ﴿وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾. معنایش این نیست که «فضلکم علی العالمین» که شما دارای مناقباید، بلکه فرمود نعمتهای فراوانی خدا به شما داد که به هیچ کس نداد و گرچه این درباره ماضی است که تا کنون به کسی نداد و اگر ثابت بشود که از آن به بعد خدا به کسی داد منافی با آیه نیست؛ ولی منظور آن است که این کمال بنی اسرائیل را نمیرساند، بلکه این لطف الهی را میرساند که فرمود از سنگی دوازده چشمه بجوشد و همه سیراب بشوند مخصوص شما بود و از این قبیل نعمتها را خداوند به غیر شما به کسی نداد، پس شما حق شناسی کنید.
اگر به این صورت در آمد که ﴿وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾؛ یعنی نعمتهای فراوانی را خدا به شما داد که به دیگران نداد، چه اینکه خداوند آن غضبی را که بر همین گروه روا داشت بر هیچ گروهی روا نداشت: ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ را به اینها فرمود و ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ و الْمَسْکَنَةُ﴾ را به اینها فرمود که درباره هیچ قومی خداوند اینچنین قهر اعمال نکرد. ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ را به کسانی فرمود که درباره آنها گفته شد: ﴿اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْنًا﴾ . آن نعمتهای فراوان شکر بیشمار طلب میکرد و اینها کفران نعمت کردند که ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ و الْمَسْکَنَةُ﴾. فرمودند که اینها یا باید برگردند و موحّد بشوند و توبه بکنند یا طناب دیگران به گردن اینهاست.
اینها اختصاصی البته به خود یهود ندارد و اگر اختصاصی به آنها میداشت که قرآن به ما نمیفرمود شما متذکر آن صحنه باشید، اصلِ کلی است و نمونهای را قرآن ذکر میکند که اگر کسی نعمت الهی را کفران کرده است گرفتار خشم اله میشود و این خشم یا تبدیل به نعمت میشود در صورتی که انسان توبه کند یا به صورت دیگر در میآید و برده دیگران میشود و اینکه فرمود: ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ و الْمَسْکَنَةُ﴾ که همواره اینها گرفتار خشم و غضبند این است؛ یا طناب الهی باید به گردن آدم باشد: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا﴾ که این طناب دست گیر است و در گردن آدم نیست، بلکه دست آویز انسان است تا انسان نجات پیدا کند یا طنابی گردن گیر انسان بشود.
تشریح سرزمین مقدس بیت المقدس
اینکه فرمود: ﴿یا بَنی إِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾ و این نعمت را شرح داده است، اساس این نعمتهای سه گانه نبوت است و آنگاه فرمود حالا که اینچنین شد: ﴿یا قَوْمِ ادْخُلُوا اْلأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتی کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ و لا تَرْتَدُّوا عَلی أَدْبارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرینَ﴾؛ ای قوم من! بروید سرزمین مقدس؛ حالا این سرزمین مقدس گوشهای از همان بیت المقدس است یا گوشهای از فلسطین است یا بخشی از اردن است، به هر تقدیر سرزمینی است که از رجس و بت¬پرستی پاک بود و تقدیس یعنی تطهیر و آن ظرفی که با آن ظرف آلودگیها را پاک میکردند میگفتند قدس و آن سطل را میگفتند قدس، برای اینک مایه طهارت بود. اگر یک آلودگی را کسی با آب بشوید میگویند قدَّسه؛ منتها همین این تطهیر ظاهری به صورت تطهیر معنوی در آمد. سرزمینی که از شرک مصون باشد ارض مقدس است و خداوند این سرزمین را برای بنی اسرائیل مقدر کرده است: {کتب}.
اگر کسی این نعمت را کفران بکند: ﴿یَتیهُونَ فِی اْلأَرْضِ أَرْبَعینَ سَنَةً﴾ ؛ چهل سال سرگردان میشود با اینکه خدا مقدر کرده است؛ اما آنچه که در عالم قدر است و در عالم طبیعت است قَدَری است تغییر پذیر نه کار حتم و چون انسان مختار است و در هر راهی را که انتخاب بکند آزاد است، اگر نعمت الهی را حق شناسی کرده باشد آنچه را که خدا مقدر کرده است محقق میشود و اگر حق شناسی نکرد آن هم تقدیر الهی است که اگر کسی حقشناس نعمت نبود خدا نعمت را از او میگیرد.
این دو آیه یک اصل کلی است نسبت به عالم طبیعت و حیات دنیا: ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ و ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ ؛ نعمتی را که خدا داد عوض نمیکند؛ نعمت را ممکن است بدون سابقه عمل به یک جامعهای اعطاء کند؟ اما عذاب را هرگز اینچنین نیست که بر جامعهای تحمیل کند، نعمت ابتدایی است ولی گرفتن نعمت ابتدایی نیست؛ یعنی خداوند ممکن است لطف بکند نعمتی را به کسی بدهد اما وقتی داد نگه میدارد و هرگز نعمت داده را نمیگیرد مگر اینکه خود آن متنعم حق شناس نباشد، فرمود: ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ و همین سرزمین مقدسی را که خدا برای بنی اسرائیل نوشت و تنظیم کرده است چهل سال به او نرسیدند.
حالا انبیاء که آمدند همان طوری که کعبه قبلاً پاک بود و بعد در عصر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) بتکده شد و بعد به وسیله پیغمبر و حضرت امیر(سلام الله علیهما) کعبه را تطهیر کردند، این هم همین طور است که به ابراهیم خلیل هم خدا فرمود: ﴿أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطّائِفینَ و الْعاکِفینَ و الرُّکَّعِ السُّجُودِ﴾ . حالا این تطهیر یا به این معناست که نگذار آلوده بشود در زمان خود ابراهیم(سلام الله علیه) یا اگر آنها مثلاً آلوده کردند شما از بُت تطهیر کنید؛ ولی در زمان پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلّم) کعبه بتکده شده بود و وجود مبارک حضرت امیر به دستور پیغمبر(سلام الله علیهما) بتها را از پشت بام کعبه به دور ریختند.
یک وقت است که مقدس بودن و مطهر بودن به نحو دفع است؛ مثل اینکه از همان اوّل خداوند به ابراهیم و اسماعیل فرمود: ﴿أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطّائِفینَ و الْعاکِفینَ و الرُّکَّعِ السُّجُودِ﴾؛ یعنی نگذارید که اینجا جای بت پرستی و مانند آن بشود و یک وقت رفع است؛ مثل اینکه پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) بعد از فتح مکه، مکه را تطهیر کرده است و به هر یک از دو نحو باشد چنین سرزمینی یا مکانی مقدس است. فرمود که بروید این سرزمین برای شماست و خدا مقدر کرده است، معلوم میشود که کتابت الهی در عالم طبیعت قابل نقض و قابل تغییر است، چون کتابت حتم نیست.
نشئه حرکت نشئه تغییر است و آنجا که از محدوده محو و اثبات بگذریم و به محفوظ برسیم البته آنجا مکتوب الهی محفوظ است؛ ولی مادون او وقتی از محو و اثبات به پایینتر آمدیم چیزی را که خداوند برای شخص یا گروهی مقدر کرده است قابل زوال است، چون به این نحو نیست که خدا بفرماید چه شما بخواهید چه نخواهید من این نعمت را به شما میدهم و چه در مسیر مستقیم باشید یا نباشید من این نعمت را به شما میدهم.
در قرآن همانطوری که اصل کلی را به این تنظیم کرد که خدا نعمت داده را نمیگیرد مگر اینکه خود متنعم منحرف بشود در دو جای دیگر هم سنت خود را ذکر کرد و فرمود: ﴿إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا﴾ ، ﴿إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾ ؛ شما اگر مسیرتان را برگردانید لطف خدا هم بر میگردد که این ﴿عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ یا ﴿إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾ ناظر به اصل و سنت الهی است، پس معلوم میشود که یک گوشه کار به دست مردم است و مردم که متنعماند اگر نعمت الهی را پاس نداشتند خداوند مدتی مهلت میدهد بلکه اینها برگردند و اگر دید که بر نمیگردند و توبه نمیکنند ممکن است نعمت را از اینها بگیرد.
«والحمد لله رب العالمین»
- تشریح سرزمین مقدس بیت المقدس
- نزول لطف الهی در قوم بنی اسرائیل
- تأکید بر یاد نعمت الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ یَاقَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیَاءَ وَجَعَلَکُم مُلُوکاً وَآتاکُم مَا لَمْ یُؤْتِ أَحَدَاً مِنَ الْعَالَمِینَ ٭ یَاقَوْمِ ادْخُلُوا الأرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ وَلاَ تَرْتَدُّوا عَلَی أَدْبَارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِینَ ٭ قَالُوا یَا مُوسی إِنَّ فِیهَا قَوْماً جَبَّارِینَ وَإِنَّا لَن نَدْخُلَهُا حَتَّی یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِن یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ﴾
خلاصه مباحث گذشته
اصل این سوره به وفای عهد اشاره کرد و مواردی را که عدهای عهد الهی را نقض کردند به آن موارد هم اشاره فرمود و خطرهای متوجه نقض عهد را هم یاد کرد و پارهای از سخنان اهل کتاب را هم ذکر فرمود الان به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همچنین به مسلمین عالم خطاب میکند که شما جریان موسای کلیم و بنی اسرائیل را متذکر باشید که آنها در برابر نعمتهای الهی کفران کردند و به چه کیفری مبتلا شدند.
تأکید بر یاد نعمت الهی بودن
آیهٴ بیستم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که اوّلِ بحث امروز است مفادش این است: ﴿وَ إِذْ قالَ﴾؛ یعنی اُذکر آن زمانی را و آن ظرفی را که موسای کلیم به قومش این سخنان را گفت که ﴿وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ﴾ که این جملهها را فرمود: ﴿یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ﴾؛ قوم من! متذکر نعمتهای الهی باشید و این متذکر باشید یعنی بدانید آنچه که به شما رسیده است نعمت خداست و از طرف اوست و این هم شکر طلب میکند. یک وقت انسان به گذشته نزدیک یا دورش مینگرد و میبیند که وضع او تغییر پیدا کرده است که این یک بحث تاریخی است نه بحث توحیدی و یک وقت متذکر میشود به مبداء فاعلیِ این تحول که آن مبدأیی که این تحول را به بار آورده است و شخص را متنعم کرده است کیست؟ این تذکر توحیدی مسئله است و همین میشود احسن القصص.
داستان اگر براساس سیر تاریخی تنظیم بشود که آموزنده نیست؛ ولی اگر براساس سیر توحیدی تبیین بشود آموزنده است. یک وقت است که الفاظ قصه زیباست یا فصاحتش، بلاغتش و نکات ادبیاش کاملاً ملحوظ است، این احسن نیست، چیزی احسن است که به مبداء فاعلی ارتباط داشته باشد یعنی خدای سبحان، لذا انبیاء عموماً و در این بخش مخصوص موسای کلیم(سلام الله علیه) خصوصاً به قومش نمیگوید که شما درباره گذشتهتان فکر کنید، بلکه میفرماید به یاد نعمت الهی باشید: ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ﴾ و چون آیات الهی یکدیگر را تفسیر میکند، اگر در بعضی از آیات سورهٴ مبارکهٴ «بقره» به عنوان متن ذکر شد این آیهٴ بیست سورهٴ «مائده» شرح آن آیات است.
مثلاً در آیهٴ چهل از سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این است که ﴿یا بَنیإِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ و أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ و إِیّایَ فَارْهَبُونِ﴾، چه اینکه در آیهٴ 47 همان سورهٴ «بقره» این بود که ﴿یا بَنیإِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ و أَنّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمینَ﴾ و مشابه آن در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» به یک عنوان دیگری باز به بنیاسرائیل خطاب میفرماید که به یاد نعمتهای الهی باشید؛ آیهٴ 122 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» همین است: ﴿یا بَنیإِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ و أَنّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمینَ﴾.
این سه آیه که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت به عنوان متن است و شرحش در بعضی از آیات گذشته آمد و جامع آن شروح همین آیه بیست سورهٴ «مائده» است که اوّل متن را ذکر میکند و بعد سه قید به عنوان شرح آن متن یاد میکند و میفرماید: ﴿وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ﴾ که این صدر مفادش همان سه آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بود که اشاره شد. آنگاه این متن را شرح میکند که نعمت الهی چیست؟ سه نعمت از مهمترین نعمتهای الهی را یاد میکند.
بیان نعمتهای سهگانه در آیه
آن نعمتهای سه گانه عبارت از این است: ﴿إِذْ جَعَلَ فیکُمْ أَنْبِیاءَ﴾ (این اوّلین نعمت)، ﴿وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکًا﴾ (این دومین نعمت)، ﴿وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾ (این سومین نعمت)؛ نعمت اوّل نعمت نبوت بود که نفرمود شما را انبیاء قرار داد، بلکه فرمود در بین شما انبیایی مبعوث کرد، البته همه بنیاسرائیل انبیاء نبودند؛ ولی در بین بنی اسرائیل انبیای فراوانی مبعوث شدند، خواه منظور خصوص انبیای اسرائیلی باشد که از اسرائیل(سلام الله علیه) به بعد شروع میشود یا نه، از ابراهیم که سر سلسله انبیای ابراهیمیاند آغاز میشود. به هر تقدیر انبیای فراوانی را خدا به این قوم اعطاء کرد: ﴿إذْ جَعَلَ فیکُمْ أَنْبِیاءَ﴾ و هیچ قومی به این اندازه پیامبران برای هدایت آنها نرفتند، حالا در بین اینها یا خصوص انبیای اسرائیلی است مانند آنها که از اسرائیل(سلام الله علیه) شروع شود یا اعم از آنکه اسرائیلی باشد یا نه؛ مثل انبیای قبل از اسرائیل و مثل خود ابراهیم(سلام الله علیه) که اینها سر سلسله انبیای ابراهیمیاند. هیچ قومی به این اندازه شایستگی پیدا نکردهاند که خداوند در بین اینها انبیای فراوانی مبعوث کند که این مهمترین نعمت بود.
<آزادی> نعمت بزرگ الهی
بعد فرمود: ﴿وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکًا﴾ که این لفظ تغییر پیدا کرده و نفرمود جعل منکم ملوکا، بلکه فرمود: ﴿وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکًا﴾. این ﴿وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکًا﴾ به این معنا نیست که خداوند شما را مَلِک و سلطان و حاکم قرار داد، چون اینها حاکم و سلطان نبودند، بعضی از اینها به حکومت رسیدند. اگر در همان عصر و عصر موسای کلیم بود که اینها مَلِک نشدند و اگر منظور سلسله بنیاسرائیل است در بین اینها در زمانی که ﴿قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ و آتاهُ اللّهُ الْمُلْکَ﴾ از آن به بعد مسئله داود و سلیمان و انبیای اسرائیل به حکومت رسیدند و چون این آیه نشان میدهد که موسای کلیم(سلام الله علیه) به قوم خود این حرفها را زده است و در زمان موسی اینها مَلِک نشدهاند و در بین اینها ملوکی نبود، معلوم میشود از اینکه فرمود: ﴿وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکًا﴾ نه یعنی اینکه «جعلکم حکاماً و سلاطین»، بلکه به این معناست که شما از آن بردگی آل فرعون بیرون آمدید و زمامدار خودتان شدید و صاحب اختیار شدید و یک استقلالی پیدا کردید و یک آزادی پیدا کردید.
اگر منظور این باشد که شما را به حکومت رساند، این باید ناظر به بعد از زمان موسای کلیم باشد و در زمان مبارزه داود با جالوت باشد و بعد حکومت داوودی و حکومت سلیمانی و امثال ذلک باشد؛ ولی چون ظاهرش این است که موسای کلیم(سلام الله علیه) به قومش گفت که ﴿وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکًا﴾، معلوم میشود که منظور حکومت نبود، زیرا اینها حاکم و مالک نبودند و آن هم نفرمود و «جعل منکم ملوکا»، فرمود: ﴿وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکًا﴾ برای اینکه اینها چون اینها وقتی از آن بردگی آل فرعون به در آمدند، این ذلت را خداوند از بنیاسرائیل برداشت و دشمنان اینها را هم به دریا ریخت، از آن به بعد اینها زمامدار کار خود شدند و مالک امر خود شدند و وقتی مالک امر خود شدند برای خود شدند مَلِک، لذا نفرمود «و جعل منکم ملوکا»، بلکه فرمود: ﴿وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکًا﴾ و اینها ملوکِ به معنای حکام که نبودند پس همینهایی که از استذلال آل فرعون به در آمدند و رهایی یافتند، از مسئله ذَبح اولاد و ابناء نجات پیدا کردند و از مسئله بردگی زنان نجات پیدا کردند و شدند ملوک، این هم دومین نعمت که فرمود: ﴿وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکًا﴾.
منظور <عالمین> در آیه محل بحث
بعد هم فرمود: ﴿وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾ که این ﴿وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾ بعضیها خواستند بگویند که منظور از این عالمین، عالمینِ نسبی است؛ یعنی نسبت به عوالم دیگر و نسبت به عوالمی که در عصر خودتان بود شما در یک جهان متنعمی زندگی میکردید و اقوام و ملل که هر کدام برای خود یک عالمی داشتند مثل شما نبودند؛ ولی وقتی خصوصیات آن قوم بررسی بشود میبینیم که اگر ما این عالمین را مطلق هم بدانیم این ضرری به جایی نمیرساند، هیچ امتی تا آن وقت این چنین نبود که حالا این را نفرمود که نه در گذشته کسی مثل شما نبود، بلکه نه در آینده کسی مثل شما نیست، چون این کلمه ﴿لَمْ﴾ آن فعل مضارع را به ماضی منفی تبدیل میکند. فرمود که تاکنون احدی از عالمین را چنین نعمتی نداد: ﴿وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾؛ هیچ کسی را از عالمیان و جهانیان تاکنون چنین نعمتی را نداده است؛ حالا از این به بعد میدهد یا نمیدهد آن دیگر از آیه بر نمیآید، بنابراین ما اگر این عالمین را به اطلاق هم معنا بکنیم مشکلی ندارد.
خصوصیاتی که ذات اقدس الهی در عصر موسای کلیم نصیب قوم او کرد تاکنون بی سابقه بود؛ آنها را از خطر دریا نجات داد در حالی که همسفران آنها را در دریا غرق کرد و به دریا فرستاد: ﴿فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ ما غَشِیَهُمْ﴾ ؛ اما نسبت به گذشته چون دارد: ﴿لَمْ یُؤْتِ أَحَدَاً مِنَ الْعَالَمِینَ﴾؛ یک وقت است که ما میگوییم: ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ که اینجا عالمین مفید عموم میکند و حال و گذشته و آینده را می¬گیرد. یک وقت است که میگوییم: ﴿لَمْ یُؤْتِ أَحَدَاً مِنَ الْعَالَمِینَ﴾؛ یعنی تاکنون این کار را نکرده است و احدی از جهانیان به اینجا نرسیده است که این برای ماضی است و دیگر شامل مضارع نخواهد شد.
وفور نعمت الهی به برکت انبیاء
نسبت به آینده ساکت است که آیا میدهد یا نمیدهد؟ فقط نسبت به گذشته دلالت میکند که هیچ کسی را به اندازه شما نداد، پس اگر در آینده کسی را خداوند همانند نعمتهای قوم موسی یا برتر از آن عطا بکند با این آیه مخالف نیست. بسیاری از نعمتها بود که نصیب قوم بنی اسرائیل شد و نصیب دیگران نشد، اگر از سنگ چشمههای متعدد بجوشد این مخصوص زمان قوم موسای کلیم بود، مَنّ و سَلوی بیاید مخصوص قوم موسای کلیم بود و دهها معجزه و برکات دیگر که این نشان میدهد که بنی اسرائیل به برکت نبوت انبیای گذشته و همچنین موسای کلیم(سلام الله علیه)، به بسیاری از نِعَم رسیدند که دیگران نرسیده بودند، البته آن در بین این سه نعمت که به منزله شرح متن است و تفصیل آن اجمال است نعمتِ اوّلی اصل است و نعمت دومی و سومی فرع. این که فرمود: ﴿إِذْ جَعَلَ فیکُمْ أَنْبِیاءَ و جَعَلَکُمْ مُلُوکًا و آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾، این نعمت دوم که استقلال و آزادی است و نعمت سوم که برخورداری از نعمتهای غیر مترقبه الهی است، اینها فرع بر آمدن انبیاست است و انبیاء که آمدند به همراه خود برکات فراوانی آوردند که یکی از برجستهترین آن برکات، آزادی و استقلالِ خود شماست و یکی هم آن کرامتهای خاصی است که به شما عطا کرده است.
بنابراین ما یک متن داریم و یک شرح که این شرح هم وقتی تحلیل بشود یک اصل داریم و دو فرع؛ یعنی اینکه فرمود: ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ﴾ متن است که در سه جای سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آمده و اینجا هم به عنوان سر فصل یاد شد و شرحی دارد که آن عبارت از این است که ﴿إِذْ جَعَلَ فیکُمْ أَنْبِیاءَ﴾ که این ﴿إِذْ﴾ هم اذ تعلیلیه است که نشان میدهد که آن متن را دارد معلل میکند؛ انبیای فراوانی آمدند و شما را هم ملوک قرار داد و حُکّام قرار داد و کرامتهای فراوان و نعمتهای فراوانی هم به شما داده است که به دیگری و به احدی هم نداده است. این شرح وقتی تحلیل بشود به یک اصل و دو فرع برمیگردد؛ یعنی ﴿جَعَلَ فیکُمْ أَنْبِیاءَ﴾ میشود اصل و ﴿وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکًا و آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾ میشود فرع و این دو فرع به برکت آن اصل است.
بیان حضرت امیر (ع) در نهج¬البلاغه درباره حکومت حاکمان
مطلب دیگر آن است که فضیلت علم بر مال این است که خداوند علما را حکام بر مردم قرار داد و کسانی که قدرتهای مالی دارند حاکم نیستند؛ ولی عالمان دین حاکم-اند؛ یعنی همین کسی که از رقّیّت و ذلت بردگی این و آن به در آید آزاد است و خودش حاکم است و لازم نیست که حکومتی کند و سلطنتی داشته باشد و مانند آن. بنابراین اگر حکومت است برای یک نفر است و برای همه نیست در حالی که روایت دارد که همه علما اینچنیناند، پس از اینکه در این آیه فرمود که خداوند شما را مَلِک قرار داد نه یعنی شما را حاکم کرد. در جریان حضرت داود همانطور که اواخر سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت، آنجا که فرمود: ﴿فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللّهِ و قَتَلَ داوُودُ جالُوتَ و آتاهُ اللّهُ الْمُلْکَ﴾ این نشانه حکومت است، چون به خود داوود(سلام الله علیه) برگشت و او هم رهبر انقلاب بود و هم حاکم آن روزگار، بعدش هم فرزند او سلیمان ادامه دهنده راه داود(سلام الله علیه) و حاکم آن روزگار بود؛ اما اینکه درباره بنی اسرائیل فرمود: ﴿وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکًا﴾، به آن معنایی که شما را سلاطین قرار داد یا حکام قرار داد نیست.
بنابراین این سه نعمت مربوط به شرح آن است که دو تایش فرع است و یکیاش اصل و ﴿أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾ هم میتواند حصر مطلق باشد و نسبی هم نباشد.
تفکیک معنای <اصطفاک> در جریان حضرت مریم (س)
یک وقت است که در جریان حضرت مریم هم مشابه این گذشت و آنجا هم همین دو بیان بود؛ در جریان حضرت مریم گفته شد که ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ و طَهَّرَکِ و اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ که در آنجا گفته شد که این حصر، حصر اضافی است؛ یعنی نسبت به عالَمینِ عصرِ خود که بعضی از نصوص هم این را تایید میکند که این حصر، حصر اضافی است و آنکه نسبت به نساء العالمین بالقول المطلق مصطفی است و برگزیده است وجودِ مبارک حضرت فاطمه زهرا سیده نساء العالمین است.
در آنجا اشاره شد که این بیان ناتمام است و آن روایات را هم باید شرح کرد؛ اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ و طَهَّرَکِ و اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ ، این ﴿عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ گرچه به حسب ظاهر نشان میدهد که به عنوان تنازع، هم به اوّلی برمی¬گردد و هم به دومی؛ یعنی ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ و طَهَّرَکِ و اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ ، آیا این ﴿عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ متعلق است به این اِصطفای اوّل یا به اصطفای سوم یا به هر دو، مفعول با واسطه است برای کدام؟ برای وَسطی که نیست و برای ﴿وَ طَهَّرَکِ﴾ که نیست، چون ﴿وَ طَهَّرَکِ﴾ ﴿عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ متعلق او نخواهد بود. اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ و طَهَّرَکِ و اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ که این ﴿وَ طَهَّرَکِ﴾ که در وسط است متعلق نمیخواهد و نمیشود گفت «و طهرک عَلی نِساءِ الْعالَمینَ»؛ آیا این ﴿عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ که در آخر ذکر شده است آیا مفعول مفهوم واسطه است و متعلق است به آن ﴿اصْطَفاکِ﴾ دوم یا به ﴿اصْطَفاکِ﴾ اوَل یا به هر دو؟
نسبت به این اصطفای اخیر یقینی است، چون نزدیک به اوست؛ اما آیا شامل اصطفای اوّل میشود یا نه؟ محل بحث است و حق آن است که نمیشود، زیرا این اصطفاها گرچه لفظاً تکرار شد ولی معناً مکرر نیست و این دو تا اصطفاست: یکی اینکه مریم صفوة الله است براساس ملکات علمی و عملی و این همان است که فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ﴾. سومی که اصطفای دوم است فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ﴾ (یک)، ﴿وَ طَهَّرَکِ﴾ (دو)، ﴿وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ که این سومی که همان اصطفای دوم است اِصطفای به معنای برگزیدن است و به معنای انتخاب کردن است و کمال نسبی است نه نفسی، این میتواند متعلق طلب بکند و متعلق او هم ﴿عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ است و این ﴿نِساءِ الْعالَمینَ﴾ هم حصرش مطلق است و نسبی نیست یعنی نسبت به عالَمینِ گذشته، گرچه آنجا هم فعل، فعل ماضی است.
معنایش آن است که نسبت به تمام زنان جهان خداوند شما را و فقط شما را برای این کار انتخاب کرده است که بدون همسر مادرِ پیغمبر بشوید که این فضیلت در کل عالم مخصوص مریم(علیها سلام) است و حتی فاطمه زهرا(سلام الله علیها) این را نداشت و این هم به کمالات ذاتی برنمیگردد، چون کمال ذاتی همان اصطفای اوّل است که آن محدود است و آن کمالات ذاتی که به عالَمین اسناد داده نشد و نفرمود «إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمینَ»، بلکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ﴾؛ مثل اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ ٭ ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ﴾ که اینها مصطفی الهیاند و صفّه الهیاند و وجود مبارک مریم(علیها السلام) هم در همین سلسله است.آن ﴿عَلَی الْعالَمینَ﴾ یعنی این مجموع ﴿عَلَی الْعالَمینَ﴾ است و پیغمبر هم در همین مجموع داخل است؛ یعنی ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفی آدَمَ و نُوحًا و آلَ إِبْراهیمَ و آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمینَ ٭ ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ﴾ که خود پیغمبر هم جزء ذراری ابراهیم است و همه ائمه(علیهم السلام) هم فرزندان ابراهیمیاند، چون سخن از آل عمران است.
ما در جهان باید کل بشر را به دو قسم تقسیم بکنیم: یکی انبیاء و ائمه(علیهم السلام) و یکی هم افراد عادی و این آیه ناظر به انبیاست از آدم تا خاتم و ناظر به ذراری ابراهیمی است از امیر المومنین تا ولیّ عصر(ارواحنا فدا) که اینها یک طرف قضیهاند و طرف دیگر هم افراد عادیاند که این درست است و خود مریم هم جزء همین مجموعه است؛ ولی درباره خصوص مریم(سلام الله علیها) یک اِصطفای نفسی دارد که او دارای فضایل علمی و عملی است که این را قرآن نفرمود که علی العالمین مصطفی است، بلکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ﴾ و بعد از اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ و طَهَّرَکِ﴾، آنگاه آن اصطفای نسبی را ذکر کرد و فرمود: ﴿واصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ که این اصطفای دوم غیر از اصطفای اوّل است و تکرار هم که نیست و چون تکرار نیست یک معنای دیگری دارد و آن معنای دیگر این است که خداوند تو را به عنوان اینکه بدون همسر، مادر پیغمبر بشوی انتخاب کرده است و هیچکس را انتخاب نکرده است، این درست هم است و حصرش هم حصر مطلق است.
بنابراین آن روایتی که دارد او سیده نساء عالَمینِ عصر خود بود آن ناظر به اصطفای اوّلی است و آن روایت هم درست است؛ یعنی براساس فضایل علمی و عملی مریم(علیهالسلام) سیده نساء عالَمینِ عصر خود بود و وجود مبارک فاطمه(صلوات الله علیها) سیده نساء عالَمین است من الاولین و الآخرین که این براساس اصطفای نفسی و ملکات نفسانی است؛ اما براساس اینکه در بین همه زنان عالم یک زن انتخاب بشود که بدون همسر، مادر پیغمبر بشود این مخصوص مریم(علیها السلام) است و چون این کمال ذاتی نیست ضرر ندارد که مریم داشته باشد و فاطمه(علیها السلام ) نداشته باشد، این یک کمالی است که بدون همسر، مادرِ پیغمبر بشود؛ منتها آن کمالات نفسانی هر چه آست ریشه آن کمالات نفسانیِ علمی و عملی در انسانِ کامل آست و به نحو اتم در وجود مبارک فاطمه(علیها سلام) است. بنابراین این دو اِصطفا تکرار نیست و چون تکرار نیست اوّلی به معنای اِصطفای نفسی و کمالات علمی و عملی است لذا متعلق ندارد و دومی مربوط به اینکه بدون همسر، مادرِ پیغمبر بشود این است و این متعلق دارد و این هم اگر علی العالمین به اطلاقش باقی باشد یعنی مخصوص عالَمینِ عصر خود نباشد به جایی آسیب نمیرساند.
نزول لطف الهی در قوم بنی اسرائیل
در جریان بنیاسرائیل اینگونه است که فرمود: ﴿وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾ که این ﴿وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾. معنایش این نیست که «فضلکم علی العالمین» که شما دارای مناقباید، بلکه فرمود نعمتهای فراوانی خدا به شما داد که به هیچ کس نداد و گرچه این درباره ماضی است که تا کنون به کسی نداد و اگر ثابت بشود که از آن به بعد خدا به کسی داد منافی با آیه نیست؛ ولی منظور آن است که این کمال بنی اسرائیل را نمیرساند، بلکه این لطف الهی را میرساند که فرمود از سنگی دوازده چشمه بجوشد و همه سیراب بشوند مخصوص شما بود و از این قبیل نعمتها را خداوند به غیر شما به کسی نداد، پس شما حق شناسی کنید.
اگر به این صورت در آمد که ﴿وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾؛ یعنی نعمتهای فراوانی را خدا به شما داد که به دیگران نداد، چه اینکه خداوند آن غضبی را که بر همین گروه روا داشت بر هیچ گروهی روا نداشت: ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ را به اینها فرمود و ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ و الْمَسْکَنَةُ﴾ را به اینها فرمود که درباره هیچ قومی خداوند اینچنین قهر اعمال نکرد. ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ را به کسانی فرمود که درباره آنها گفته شد: ﴿اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْنًا﴾ . آن نعمتهای فراوان شکر بیشمار طلب میکرد و اینها کفران نعمت کردند که ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ و الْمَسْکَنَةُ﴾. فرمودند که اینها یا باید برگردند و موحّد بشوند و توبه بکنند یا طناب دیگران به گردن اینهاست.
اینها اختصاصی البته به خود یهود ندارد و اگر اختصاصی به آنها میداشت که قرآن به ما نمیفرمود شما متذکر آن صحنه باشید، اصلِ کلی است و نمونهای را قرآن ذکر میکند که اگر کسی نعمت الهی را کفران کرده است گرفتار خشم اله میشود و این خشم یا تبدیل به نعمت میشود در صورتی که انسان توبه کند یا به صورت دیگر در میآید و برده دیگران میشود و اینکه فرمود: ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ و الْمَسْکَنَةُ﴾ که همواره اینها گرفتار خشم و غضبند این است؛ یا طناب الهی باید به گردن آدم باشد: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا﴾ که این طناب دست گیر است و در گردن آدم نیست، بلکه دست آویز انسان است تا انسان نجات پیدا کند یا طنابی گردن گیر انسان بشود.
تشریح سرزمین مقدس بیت المقدس
اینکه فرمود: ﴿یا بَنی إِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾ و این نعمت را شرح داده است، اساس این نعمتهای سه گانه نبوت است و آنگاه فرمود حالا که اینچنین شد: ﴿یا قَوْمِ ادْخُلُوا اْلأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتی کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ و لا تَرْتَدُّوا عَلی أَدْبارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرینَ﴾؛ ای قوم من! بروید سرزمین مقدس؛ حالا این سرزمین مقدس گوشهای از همان بیت المقدس است یا گوشهای از فلسطین است یا بخشی از اردن است، به هر تقدیر سرزمینی است که از رجس و بت¬پرستی پاک بود و تقدیس یعنی تطهیر و آن ظرفی که با آن ظرف آلودگیها را پاک میکردند میگفتند قدس و آن سطل را میگفتند قدس، برای اینک مایه طهارت بود. اگر یک آلودگی را کسی با آب بشوید میگویند قدَّسه؛ منتها همین این تطهیر ظاهری به صورت تطهیر معنوی در آمد. سرزمینی که از شرک مصون باشد ارض مقدس است و خداوند این سرزمین را برای بنی اسرائیل مقدر کرده است: {کتب}.
اگر کسی این نعمت را کفران بکند: ﴿یَتیهُونَ فِی اْلأَرْضِ أَرْبَعینَ سَنَةً﴾ ؛ چهل سال سرگردان میشود با اینکه خدا مقدر کرده است؛ اما آنچه که در عالم قدر است و در عالم طبیعت است قَدَری است تغییر پذیر نه کار حتم و چون انسان مختار است و در هر راهی را که انتخاب بکند آزاد است، اگر نعمت الهی را حق شناسی کرده باشد آنچه را که خدا مقدر کرده است محقق میشود و اگر حق شناسی نکرد آن هم تقدیر الهی است که اگر کسی حقشناس نعمت نبود خدا نعمت را از او میگیرد.
این دو آیه یک اصل کلی است نسبت به عالم طبیعت و حیات دنیا: ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ و ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ ؛ نعمتی را که خدا داد عوض نمیکند؛ نعمت را ممکن است بدون سابقه عمل به یک جامعهای اعطاء کند؟ اما عذاب را هرگز اینچنین نیست که بر جامعهای تحمیل کند، نعمت ابتدایی است ولی گرفتن نعمت ابتدایی نیست؛ یعنی خداوند ممکن است لطف بکند نعمتی را به کسی بدهد اما وقتی داد نگه میدارد و هرگز نعمت داده را نمیگیرد مگر اینکه خود آن متنعم حق شناس نباشد، فرمود: ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ و همین سرزمین مقدسی را که خدا برای بنی اسرائیل نوشت و تنظیم کرده است چهل سال به او نرسیدند.
حالا انبیاء که آمدند همان طوری که کعبه قبلاً پاک بود و بعد در عصر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) بتکده شد و بعد به وسیله پیغمبر و حضرت امیر(سلام الله علیهما) کعبه را تطهیر کردند، این هم همین طور است که به ابراهیم خلیل هم خدا فرمود: ﴿أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطّائِفینَ و الْعاکِفینَ و الرُّکَّعِ السُّجُودِ﴾ . حالا این تطهیر یا به این معناست که نگذار آلوده بشود در زمان خود ابراهیم(سلام الله علیه) یا اگر آنها مثلاً آلوده کردند شما از بُت تطهیر کنید؛ ولی در زمان پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلّم) کعبه بتکده شده بود و وجود مبارک حضرت امیر به دستور پیغمبر(سلام الله علیهما) بتها را از پشت بام کعبه به دور ریختند.
یک وقت است که مقدس بودن و مطهر بودن به نحو دفع است؛ مثل اینکه از همان اوّل خداوند به ابراهیم و اسماعیل فرمود: ﴿أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطّائِفینَ و الْعاکِفینَ و الرُّکَّعِ السُّجُودِ﴾؛ یعنی نگذارید که اینجا جای بت پرستی و مانند آن بشود و یک وقت رفع است؛ مثل اینکه پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) بعد از فتح مکه، مکه را تطهیر کرده است و به هر یک از دو نحو باشد چنین سرزمینی یا مکانی مقدس است. فرمود که بروید این سرزمین برای شماست و خدا مقدر کرده است، معلوم میشود که کتابت الهی در عالم طبیعت قابل نقض و قابل تغییر است، چون کتابت حتم نیست.
نشئه حرکت نشئه تغییر است و آنجا که از محدوده محو و اثبات بگذریم و به محفوظ برسیم البته آنجا مکتوب الهی محفوظ است؛ ولی مادون او وقتی از محو و اثبات به پایینتر آمدیم چیزی را که خداوند برای شخص یا گروهی مقدر کرده است قابل زوال است، چون به این نحو نیست که خدا بفرماید چه شما بخواهید چه نخواهید من این نعمت را به شما میدهم و چه در مسیر مستقیم باشید یا نباشید من این نعمت را به شما میدهم.
در قرآن همانطوری که اصل کلی را به این تنظیم کرد که خدا نعمت داده را نمیگیرد مگر اینکه خود متنعم منحرف بشود در دو جای دیگر هم سنت خود را ذکر کرد و فرمود: ﴿إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا﴾ ، ﴿إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾ ؛ شما اگر مسیرتان را برگردانید لطف خدا هم بر میگردد که این ﴿عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ یا ﴿إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾ ناظر به اصل و سنت الهی است، پس معلوم میشود که یک گوشه کار به دست مردم است و مردم که متنعماند اگر نعمت الهی را پاس نداشتند خداوند مدتی مهلت میدهد بلکه اینها برگردند و اگر دید که بر نمیگردند و توبه نمیکنند ممکن است نعمت را از اینها بگیرد.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است