- 847
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 14 تا 16 سوره مائده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 14 تا 16 سوره مائده"
- نبودن گناه به عنوان کیفر دائمی در دنیا
- معرفی پیغمبر (ص) در اخبار مترقی قرآن کریم
- عفو، مظهری از مظاهر نام پیغمبر (ص)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمِنَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَی أَخَذْنَا مِیثَاقَهُمْ فَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَسَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ ٭ یَاأَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ ٭ یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَیُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیَهْدِیهِمْ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾
خلاصه مباحث گذشته
در آیهٴ چهارده سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که تا حدودی بحثش روشن شد سه عنوان مانده است"ک عنوان اوّل اینکه این کلمه «حَظِّ» گاهی درباره نصیبهای دنیایی و مادی است و گاهی مربوط به بهرههای اخروی است و جامع هر دو همان بهره است؛ اما بهرههای دنیایی فرمود: ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ ؛ در مسایل ارث فرمود که برادر دو برابر خواهر میبرد و مانند آن، پس ﴿حَظِّ﴾ در اینجا در همان بهرههای مادی به کار رفت. گاهی هم به معنای بهرههای معنوی است و در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» قبلاً گذشت که آیهٴ 176 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این بود: ﴿وَلاَ یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَن یَضُرُّوا اللّهَ شَیْئاً یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِی الآخِرَةِ﴾، پس «حَظٍّ» که به معنی بهره و نصیب است جامع هر دو قسم است (این مطلب اول)؛ منتها در خصوص این مسئله مربوط به بهرههای معنوی است که فرمود آن بهرههایی که ما به وسیله انجیل نصیب آنها کردیم اینها عمداً از خاطرشان بردند که این یک نسیان عمدی است.
مطلب دوم این است که این اِغرا که از غَراء است به معنای چسباندن، گاهی درباره انبیا و اولیا به کار برده میشود که خدا انبیا(علیهم السلام) را اغرا میکند بر تبهکاران که سلطه پیدا کنند و گاهی هم درباره شیاطین و مانند آن به کار برده میشود و خلاصه به حسب مورد فرق میکند. درباره اغرا که مثلاً میگویند فلان کلب را اغرا کرده است و تحریش کرده است نسبت به سارق و مانند آن و اما درباره اینکه نسبت به انبیا داده است سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیهٴ شصت این است که ﴿لَئِن لَمْ یَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لاَ یُجَاوِرُونَکَ فِیهَا إِلاّ قَلِیلاً﴾؛ فرمود که اگر منافقون و کسانی که ضعیفالایماناند و قلبشان بیمار است و کسانی که اراجیف و خبرهای لرزان و غیر حقیقی را منتشر میکنند، اگر دست از این کارها برندارند ما تو را نسبت به اینها اغرا میکنیم؛ یعنی برمیانگیزانیم که علیه اینها سلطه پیدا کنی و اینها را رها نکنی. پس اغرا در معنای جامع به کار میرود که گاهی آن عامل اغرا پیامبر یا ولیّ و وصی پیامبر است(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و گاهی هم در مورد شیطان و مانند آن به کار میرود که عاملِ تفرقه است.
نبودن گناه به عنوان کیفر دائمی در دنیا
نکته سوم این است که در دنیا هرگز گناهی سبب کیفر دائم نخواهد شد ﴿إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾، بلکه آن گناه مستمر سبب آن کیفر مستمر است نه اینکه اینها در یک وقت معین گناه کردند و بعد خداوند این بغضا و عداوت را در خود آنها و نسلهای اینها ﴿إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ قرار داد، بلکه چون خود اینها و نسلهای اینها به گرفتاری آن گناه مبتلایند به ارتکاب آن گناه مبتلایند و لذا گرفتار چنین کیفر مستمری هستند. اینکه فرمود: ﴿فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ سرّش این است که ﴿إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ آنها روی این تمرّد اصرار دارند که ﴿وَلَنْ تَرْضَی عَنکَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَی حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ﴾ و این چنین نیستند که اهل کتاب در اثر یک گناه محدود مبتلا شده باشند به کیفر مستمر، بلکه آن گناه مستمرِّ اینها سبب این کیفر مستمر است. آن وقتی که با موسای کلیم و عیسای مسیح(علیهما السلام) بودند بد رفتاری میکردند و الآن هم با تو بدرفتاری میکنند و بعداً هم با اوصیای تو بدرفتاری میکنند؛ اما این جمله ﴿وَسَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ﴾ ناظر به این است که خداوند اینها را هم در دنیا عقوبت کرده است با اختلاف و دشمنی و کینه و هم در آخرت.
موعظه بودن آیه پانزده سوره مائده و مقایسه آن با آیه داوزدهم
آیهٴ پانزده این سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این تقریباً موعظهای است برابر با آیهٴ دوازده سوره که در آیهٴ دوازده همین سورهٴ «مائده» قبلاً گذشت که فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً﴾ تا اینکه فرمود: ﴿لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاَةَ وَآتَیْتُمْ الزَّکَاةَ وَآمَنتُم بِرُسُلِی وَعَزَّرْتُمُوهُمْ﴾؛ خداوند به بنیاسرائیل فرمود: اگر شما نماز را اقامه کنید، زکات را بپردازید، به انبیای من ایمان بیاورید و آنها را یاری کنید، توقیر کنید، تعظیم کنید و قرضالحسنه بدهید، از پاداش خوبی برخوردارید و الآن دارد به بنیاسرائیل میفرماید که این رسولی که من از شما تعزیر و توقیر و تعظیم او را بیعت گرفتم و میثاق گرفتم، با یک کتاب نورانی آمده است و مصلحت شما در پیروی از چنین پیامبر است.
در آیهٴ پانزده همین سورهٴ «مائده» میفرماید: ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ که جامع بین یهودیها و مسیحیهاست آنجا در صدر آیهٴ دوازده فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ که بنیاسرائیل شامل یهودی و مسیحی هر دو خواهند بود، چون آنها هم از راه وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) و از راه مریم(علیها سلام) جزء ذراری ابراهیم خلیل به شمار میروند.
معرفی پیغمبر (ص) در اخبار مترقی قرآن کریم
فرمود ﴿یَاأَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ ٭ یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَیُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیَهْدِیهِمْ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ که در این دو آیه هم پیغمبر را معرفی فرمود و هم قرآن را که فرمود: ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا﴾ که این پیامبر ما بسیاری از آنچه را که شما مخفی کرده بودید علنی و افشا کرد؛ اولاً آن کتاب در اختیار شما بود و کسی از آن باخبر نبود؛ یعنی انجیل خود شما و تورات خود شما که این تورات و انجیل در اختیار کنیسه و کلیسا بود و در حصر علمای یهود و مسیحی بود (این یک) و پیغمبر ما هم امّی بود (این دو)، معذلک هم اخبار غیب کرد و هم عالمانه سخن گفت. یک امّی اگر از معارف و علوم خبر بدهد معجزه است و یک امّی اگر از معارف مکتوم خبر بدهد معجزه است؛ حالا اگر یک وقت کسی عالم بود و این عالم از معارف مکتوم اگر خبر داد معجزه است چون ندید و یک درس خوانده درس در هر صورت کتاب را باید ببیند و از آن خبر بدهد و کتابی را که مکتوم است و به او ندهید، خبر بدهد معجزه است.
فرمود دو آیت و دو اعجازِ در کار پیغمبر من است: اولاً او درس نخوانده است و کتاب را بر فرض نشانش هم میدادید او به حسب ظاهر اهل این نبود که بخواند، چون امّی است. ثانیاً بر فرض او عالم باشد باید کتاب را ببیند تا از درون این کتاب باخبر کند و خبر بدهد؛ ولی کتاب را که شما مکتوم کردید.
تبیین احکام توسط پیغمبر (ص) در تورات و انجیل
لذا این پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که امّی است و هم از علوم و معارف تورات و انجیل خبر داد و هم آنچه را که شما مکتوم کردید او افشا کرد، پس به این دو دلیل و به این دو اِعجاز او پیامبر ماست و به او ایمان بیاورید: ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا﴾ که ﴿یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ﴾؛ آنچه را که مکتوم کردید او افشا کرد.
تورات و انجیل نظیر قرآن مدوّن و چاپی امروز نبود که در اختیار همه قرار بگیرد، آنها فهم انجیل را منحصر در خود کرده بودند، گاهی هم میگفتند که نظیر آنچه که در آیه 41 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» به خواست خدا بعداً میآید که فرمود: این گروه ﴿یَقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ هذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا﴾؛ در جریان حدّ رجم و سایر مسایل به مقلدینشان میگفتند که شما بروید از محضر کسی که داعیه نبوت دینی و اسلامی دارد اگر اینچنین برای شما تعریف کرد قبول کنید و اگر اینچنین حدّ را و حکم را تفسیر نکرد قبول نکنید. آنچه را که در انجیل بود اینها مکتوم کرده بودند و ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از راه وحی همه این مسایل را باخبر کرد و فرمود که آنچه را که من الآن میگویم مطابق با تورات شماست: ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ چرا تورات را مخفی کردید؟! همان تورات خودتان را بیاورید و ببینید آنچه را که من گفتم مطابق با تورات است یا نه؟
بسیاری از احکام مشترکِ بین این کتابهای آسمانی است و اینکه فرمود: ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ همین است. دیگر فرمود: ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾؛ شما آن تورات را بیاورید و آیات تورات را تلاوت بکنید ببینید همینی که من میگویم هست یا نه؟ من میگویم حرف خدا این است در قرآن این است، در تورات این است و در انجیل هم همین است؛ میگویید نه، آن توراتتان را بیاورید. این از دو نظر میشود معجزه به همان بیانی که یاد شد. و آنها هم همین معنا را تحریف میکردند برابر آیهٴ 41 سورهٴ مبارکهٴ «مائده»، لذا با این دو برهان او پیغمبر است و به او ایمان بیاورید.
﴿یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ﴾ یک مقدار از آنچه را که شما اخفا میکردید مربوط به حد رجم و امثال ذلک است که به سود شما نبود و یک مقدار دیگری از آنچه که شما کتمان میکردید درباره مشخصات خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که برابر آیهٴ 157 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» خدا شاخصههای رسالت را و مشخصات پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در تورات و انجیل گفت. آیهٴ 157 سورهٴٴ «اعراف» این است که ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ﴾ که کلی نگفت تا آنها در تطبیق خطا کنند، بلکه به صورت مشخص وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در تورات و انجیل برای آنها معرفی کرد و آنچنان بیّنالرشد معرفی کرد که فرمود: اینها ﴿یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ﴾ ؛ اگر شما شناسنامه فرزندتان را در اختیار دارید فرزندتان را به خوبی میشناسید. فرمود اینها همانطوری که بچههای خانواده خودشان را میشناسند پیغمبر را با همین خصوصیت میشناسند و انسان در شناخت بچهاش که شبههای ندارد. فرمود: ﴿یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾، برای اینکه ما همه مشخصات را گفتیم و همه مشخصات هم بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تطبیق شده است و آنها مشکلی در تطبیق ندارند.
﴿الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ﴾ نه اینکه ما گفتیم آخرالزمان پیغمبری(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خواهد آمد و بعضی از اوصاف کلی را بگوییم تا آنها بگویند شاید این باشد یا شاید این نباشد نه، بلکه ما همه مشخصات را گفتیم و آنها به صورت بیّنالرشد این مشخصات را در پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دیدند و حجت بالغه حق بر اینها قیام کرد که ﴿یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾، لذا فرمود: ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ﴾ .
پیغمبر این مشخصات را برای اینها مشخص کرد و فرمود: من اینم که در کتاب شما آن است و در کتاب شما آنطور فرمود و آن منم. این تبیین پیغمبر هم درباره احکام و حِکَمی است که آنها مستور کردند و هم درباره شاخصههای رسالتِ شخصِ اوست که آنها مکتوم کردند، لذا فرمود: ﴿یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ﴾ (این یک).
<عفو> مظهری از مظاهر نام پیغمبر (ص)
﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾؛ خیلی از کارهایی که شما مکتوم کردید او افشاگری نکرده، چون او مظهر «یا مَن یَقبل الیَسِیر و یعفُو عن الکثیر» است و ذات اقدس الهی خود را به این وصف ستود و معرفی کرد که خداوند «یقبل الیسیر و یعفو عن الکثیر» است و همین وصف را به مظهر اسم اعظم خود عطا کرده است. در سورهٴ مبارکهٴ «شوری» آیهٴ 25 این چنین است که ﴿وَهُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَعْفُوا عَنِ السَّیِّئَاتِ وَیَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ﴾ و بعد در آیهٴ سی همان سورهٴ «شوری» فرمود: ﴿وَمَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾.
در آیهٴ 25 سورهٴ «شوری» فرمود که او ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَعْفُوا عَنِ السَّیِّئَاتِ﴾ است و در آیهٴ سی هم فرمود که ﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ است که این «یا من یقبل الیسیر و یعفو عن الکثیر» دعای نورانی است که از مجموع چند آیه درآمده که آن ذیلش از این آیهٴ سی سورهٴ «شوری» برمیآید. خدا از بسیاری از لغزشهای شما عفو میکند، البته عفو میکند و صرفنظر میکند و پردهدری نمیکند، بلکه شما میدانید و خدایتان تا کم کم خدا صفح کند و صفح خدا غیر از صفح دیگران است؛ حالا این نکته عادی را عرض کنیم تا برسیم به آن مطلب نورانی گرچه همهاش نور است.
در آیهٴ سی سورهٴ «شوری» فرمود: ﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ و در اینجا وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را مظهر این نام شریف قرار داد، چون این عفو از اسمای فعلیه حق است نه از اسمای ذاتیه و مظهر طلب میکند و پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مظهر این نام است و ﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ است و همانطوری که نسبت به اهل کتاب آنطور بود نسبت به ماها هم ـ انشاءالله ـ همینطور است و بلکه بهتر است، برای اینکه در مسئله عرض اعمال است که هر روز اعمال ما را به حضور آنها میبرند و آنها به روی ما نمیآورند و به رخ ما نمیکشند. بنابراین اینکه میفرماید: ﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ ناظر به آن است که خیلی از اسرار شما را پردهدری نمیکند.
بیان مرتبه <صفح>
مطلبی که قبلاً داشتیم این بود که صفح بالاتر از عفو است؛ عفو یعنی صرفنظر کردن نه از یاد بردن و آدم وقتی از کسی صرفنظر میکند یعنی به رخش نمیکشد؛ ولی همواره در خاطر دارد و یک غباری از آن طرف در دل این شخص نشسته است. گاهی هم صفحه خاطرات را برمیگرداند و ورق میزند اما هست و زیر ورق است چون صفحه را برگرداند و چون هست خود شخص به رخ آن تبهکار نمیآورد و نسبت به او احسان هم میکند، ولی هر اندازه نسبت به او احسان بکند به هر صورت آن طرف شرمنده است و برای همیشه شرمنده است، چون او که از یادش نرفته نسبت به شما بد کرد و شما اگر عفو بکنید و بالاتر از عفو صفح بکنید و کاری به او نداشته باشید بلکه احسان بکنید بر اساس ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ﴾ ، در هر سه حال آن تبهکاری که نسبت به شما بدرفتاری کرده است همچنان شرمنده است و شما اگر بخواهید این شرم او را از او بگیرید و او را از این عذاب نجات بدهید مقدورتان نیست.
خودتان هم ممکن است در اثر بزرگواری و کرامت نفسانی به مسایل دیگر بپردازید و یادتان برود که او نسبت به شما بد کرده است و این هم ممکن است که آدم ممکن است در اثر کرامتی که در او پیدا شده است یادش برود که فلان شخص در سی سال قبل نسبت به او بد کرده است که این هم ممکن است. انسان درباره خودش ممکن است که در اثر تمرین مسلّط بشود بر برخی از خاطرات و از ذهن خودش بزداید که او نسبت به من بد کرده است. بنابراین این سه کار ممکن است: عفو ممکن است، صفح ممکن است و محو ممکن است در محدوده قلب خود ما؛ اما همچنان آن طرف شرمنده است و اگر ما بخواهیم کاری بکنیم که او را از این انفعال به در بیاوریم مقدور ما نیست و هر اندازه نسبت به او احسان بکنیم و یادمان هم برود که او نسبت به ما در چهل سال یا سی سال قبل بد کرده است اگر بخواهیم کاری بکنیم که او را از این انفعال بیرون بیاوریم مقدورمان نیست. صفح خودمان ممکن است ولی صفح و محو خاطره آن تبهکار مقدور ما نیست و در دست ما نیست.
درباره ذات اقدس الهی کار کاملاً به عکس است؛ خدا مستحیل است که فراموش بکند: ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾ و نسیان از صفات سلبیه خداست و ما اگر بد کردیم ممکن نیست خدا فراموش بکند؛ ولی کاری میکند که از هیچ کس ساخته نیست و آن نه تنها عفو میکند و نه تنها ما را کیفر نمیکند یا مشمول رحمت قرار میدهد یا به بهشت میبرد و احسان میکند، بلکه از یاد ما میبرد که ما بد کردهایم که این فقط از او برمیآید و از احدی برنمیآید، چون >مقلب القلوب< اوست . اگر کسی بد کرد و نه تنها در برابر خلق خدا در برابر حکم خدا هم بد کرد و عمداً، عالماً، عامداً ـ معاذ الله ـ معصیت کرد، این شخص را هر اندازه ذات اقدس الهی محبت بکند و به بهشت ببرد و درجات بیشتری به او بدهد، هر چه بیشتر خدا احسان کند او بیشتر شرمندهتر میشود و بیشتر شرمنده میشود و این شرم یک عذاب درونی است و در بهشت جا برای غم و اندوه و عذاب نیست.
ذات اقدس الهی کاری که میکند فقط مخصوص اوست و از دیگری برنمیآید و آن این است که صفح را در قلب تبهکار اِعمال میکند و محو را در قلب تبهکار اعمال میکند و نه تنها گناه او را محو میکند اصلاً این شخص تبهکار یادش نیست که معصیت کرده است تا شرمنده بشود و این کار فقط از او برمیآید. اگر کسی یادش نباشد که بد کرد دیگر شرمی ندارد و این کار فقط از او برمیآید. پس صفحی که بشر مکلف است نسبت به خود انجام بدهد و این گوشهای از عذاب روحی تبهکار را برطرف میکند ولی آن عذاب درونی تبهکار بخشی از آن همچنان هست و بشر اگر بخواهد جرم تبهکار را طرزی عفو و صفح کند که هیچ انفعالی برای مجرم نباشد هرگز مقدور او نیست و میتواند از خاطره خود بزداید ولی توان آن را ندارد که از صحنه قلب آن تبهکار بزداید، ذات اقدس الهی کاملاً به عکس میکند؛ یعنی از ذهن آن طرف میبرد، لذا هیچ یادش نیست که معصیت کرد و مثل سایر بهشتیها متنعّم خواهد بود و چنین خدایی است.
فرمود: ﴿قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ که این برای خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که او مبیّن آیات الهی است؛ ولی آنچنان پردهدری نمیکند که همه حیثیات شما از بین برود؛ اما درباره قرآن کریم فرمود: ﴿قَد جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ﴾؛ فرمود که از طرف خدا نوری و کتاب روشن آمده است، حالا منظور از این نور، قرآن است و کتاب مبین عطف تفسیری اوست یا منظور از این قرآن پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و منظور از کتاب همان قرآن مجید است؟
نظر علامه درباره <کتاب> در آیه
سیدنا الاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) میخواهند بفرمایند که منظور از این نور قرآن کریم است، چرا؟ برای اینکه ظاهر تعبیر این است که ﴿قَد جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ﴾ که این ﴿جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ﴾ نشان میدهد که این {نور} مستقیماً به خدا ارتباط دارد آنطوری که کلام به متکلّم ارتباط دارد و فعل به فاعل ارتباط دارد. چون ظاهر تعبیر این است که این نور ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ است و ظاهر ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ این است که این به {الله} متّکی است آنطوری که کلام به متکلّم متّکی است و فعل به فاعل متّکی است، معلوم میشود که منظور از این {نور} قرآن کریم است وگرنه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مانند سایر افراد در خارج موجودی است که رسالتش ﴿مِّنْ عِندِ اللَّهِ﴾ است اما این ﴿مِن الله﴾ نیست. چون ظاهر ﴿قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ﴾ این است که این ﴿نُورٌ﴾ مستقیماً ﴿مِنَ اللّهِ﴾ است، پس معلوم میشود که منظور از این ﴿نُورٌ﴾ قرآن کریم است نه پیغمبر، البته آیات فراوانی هم هست که قرآن را به عنوان نور معرفی کرده است و در بحثهای قبلی هم داشتیم که آیهٴ 174 سورهٴ «نساء» این بود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُم بُرْهَانٌ مِن رَبِّکُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً﴾.
بنابراین این عطف میشود عطف تفسیری؛ ولی ظاهراً این فرمایش ناتمام است، برای اینکه سخن در شخصیت حقیقی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست از آن جهت که او بشری است که ﴿یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الأسْوَاقِ﴾ مانند سایر انسانها، بلکه سخن در رسالت او و در شخصیت حقوقی اوست «بما انه رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)» پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم). «بما انه رسول الله» همتای قرآن است.
یکسان بودن تعبیر خداوند درباره پیغمبر و قرآن
تعبیر ذات اقدس الهی درباره پیغمبر و درباره قرآن یکسان است؛ گاهی میفرماید که کتاب ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است چه اینکه میفرماید رسول ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است و گاهی میفرماید رسول ﴿مِنَ اللّهِ﴾ است چه اینکه میفرماید کتاب ﴿مِنَ اللّهِ﴾ است؛ درباره هر دو هم ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ آمده و هم ﴿منَ اللَّهِ﴾ آمده است. نتیجه اینکه همانطوری که کتاب به الله متّکی است، آنطوری که کلام به متکلّم متّکی است رسالت رسول الله هم به {الله} متکی است آنطوری که فعل به فاعل متّکی است و گذشته از اینکه ذات اقدس الهی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به عنوان نور و نورافکن معرفی کرد و فرمود: ﴿وَسِرَاجاً مُّنِیراً﴾ .
تعبیراتی که به عنوان ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ است مشترک است بین قرآن و پیغمبر که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 89 قبلاً گذشت و آن این است که ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ﴾ و در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 101 این است: ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾، پس این ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ درباره هر دو است؛ اما ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ اختصاصی به قرآن کریم ندارد، بلکه درباره خود پیغمبر هم آمده است، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بیّنه» دارد: ﴿لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَالْمُشْرِکِینَ مُنفَکِّینَ حَتَّی تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَةُ ٭ رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُّطَهَّرَةً﴾ که این رسول «مِن عِند اللَّه» نیست ﴿منَ اللَّهِ﴾ است و طبق آیهٴ دو سورهٴ «ممتحنه» این رسول ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ است، چه اینکه قرآن هم ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ است و از ذات مقدس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سورهٴ «احزاب» به عنوان سراج یاد شده است ﴿یَاأَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِیراً ٭ وَدَاعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِیراً﴾ .
از بعضی از تعبیرات قرآن کریم برمیآید که ذات اقدس الهی پیغمبر را به همراه قرآن نفرستاد که قرآن بشود اصل بلکه قرآن را به همراه پیغمبر فرستاد و در هر معیّتی آن عنصر محوریِ معیّت اصل است. گاهی معیّتهای خارجی است؛ مثل اینکه «الف» و «باء» در یک زماناند یا «الف» و «باء» در یک مکاناند که ما به المعیة شیء ثالث است که اینها مهم نیست که مکان واحد کسی را جمع بکند یا زمان واحد چیزی یا کسی را جمع بکند، بلکه ملاکِ معیّت شیء ثالث است. یک وقت است که سبب و مسبب باهماند اما این چنین نیست که ملاک معیّت شیء ثالث باشد یا ملاک معیّت در مسبب باشد یا ملاک معیّت در هر دو علیالسوی باشد هیچ کدام از این سه نیست، بلکه ملاک معیّت سبب است و اثر به سبب مؤثر به دنبال اوست.
اگر تعبیر قرآن کریم این است که به نوری که همراه پیغمبر است ایمان بیاورید، معلوم میشود که پیغمبر اصل است: ﴿وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ﴾ . در سورهٴ مبارکهٴ تغابن آیه هشت تعبیرش این است: ﴿فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی أَنزَلْنَا﴾ که این نشان نمیدهد که کدام اصل است و کدام فرع؟ فرمود: پیامبر را ارسال کردیم و قرآن را انزال کردیم که این نشان نمیدهد که چه کسی با چه کسی است؟ ولی در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» ذیل آیهٴ 157 که صدرش قبلاً تلاوت شد فرمود: ﴿فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ﴾، ﴿آمَنُوا﴾ به این پیغمبر ﴿وَعَزَّرُوهُ﴾؛ یعنی تعظیم و توقیر کردند ﴿وَنَصَرُوهُ﴾؛ در مقام عمل هم او را یاری کردند ﴿وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُوْلئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ که این سیاق اصالت را برای پیغمبر میدهد؛ کسانی که به پیغمبر ایمان آوردند و او را توقیر و تعظیم کردند و او را یاری کردند و نوری را که به همراه پیغمبر و با پیغمبر نازل شده است پیروی کردند و تبعیّت کردند، چنان گروهی مفلحاند.
ظاهر این آیهٴ 157 [سوره اعراف] این است که ملاک معیّت قرآن و پیغمبر قرآن است، پیغمبر به همراه قرآن نیست بلکه قرآن به همراه پیغمبر است. یک وقت است که ما در نشئه طبیعت و عنصر سخن میگوییم و میگوییم 1427 یا 1428سال قبل پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با قرآن ظهور کردند که این یک معیّت تاریخی است و این ملاک نیست و این خیلی مهم نیست، وقتی اینجا آمدند باهماند و در زمان باهماند؛ اما ﴿وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ آنجا که دیگر جای سخن از تاریخ هجری و قمری و میلادی نیست و آنجا اصلاً سخن از زمان و زمین نیست، بلکه در آنجا اینها با هماند و هر دو آنجا بودند که یکی ارسال شد و دیگری انزال؛ اما آنکه نازل شد به همراه آنکه رسول شد آمده است.
اینکه مرحوم کاشف الغطاء در کتاب شریف کشف الغطاء دارد که حقیقت امام از حقیقت قرآن کم ندارد این است. در این نشئه البته باید جسمش را فدای قرآن کند و قرآن را ببوسد و اطاعت کند؛ مثل اینکه حجرالاسود را هم استلام میکند و میبوسد ؛ اما حقیقت ولایت که فدای حقیقت قرآن نمیشود، بلکه آنها جسمشان را فدای قرآن میکنند و شهید میشوند. در عالم طبیعت اینکه ﴿هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی اْلأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ﴾ این ﴿فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾ در نشئه طبیعت خدا فرمود که ما این قرآن را نازل کردیم ﴿وَلاَ تَخُطَّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾ که این درست است، حالا در نشئه ماورای طبیعت اگر اهل بیت فرمودند اولین چیزی که ذات اقدس الهی خلق کرد نور جدّ ماست و قرآن یا اوّلین فیض است یا دوم و دیگر ما قبلِ اوّل که نداریم و دیگر در هیچ روایتی شما ندارید که اول ما خلق الله قرآن است، بلکه همهاش دارد که «قال النبی(صلّی الله علیه و آله وسلّم) اول ما خلق الله نوری» و «اول ما خلق الله نور محمد» این را ائمه(علیهم السلام) فرمودند.
اگر او اوّلین صادر است، هر چه در عالم فرض بشود یا همراه اوست یا بعد از او. در آن نشئه هرگز نمیتوان گفت که حقیقت قرآن بالاتر از حقیقت پیغمبر و انسان کامل است یا مثل او و همتای اوست یا بعد از او و در نشئه طبیعت پیغمبر موظف است جسم خود را، عرض خود را و مال خود را فدای قرآن کند و فدای پوست و کاغذ قرآن که نمیکند، بلکه فدای حقیقت قرآن میکند، آن وقت بدن خود را فدای حقیقت قرآن میکنند انبیا و اولیا(علیهم السلام) و فدای کتاب آسمانی میکنند که این درست است؛ مثل اینکه به حجرالاسود هم که رسیدند استلام میکنند و میبوسند.
بنابراین اینکه مرحوم کاشف الغطاء فرمود حقیقت امام از حقیقت قرآن یا حقیقت قرآن از حقیقت امام بالاتر نیست ناظر به آن ولایت کلی است در مقامِ ﴿وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ نه در این نشئه ظاهر؛ در این نشئه ظاهر اینها شاگرد قرآناند و قرآن معلم اینهاست، اینها مطیع قرآناند و قرآن مطاع اینهاست، اینها باید در برابر قرآن فدا بشوند، چه اینکه شدند. پس آنچه در سورهٴ «اعراف» دارد که ﴿وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ﴾ ؛ یعنی وقتی که این دو یکی رسالت یافت و دیگری نزول، وقتی که میخواستند بیایند ملاکِ معیّت قرآن و پیغمبر این انسان کامل است، برای اینکه اولین فیض خدا حقیقت پیغمبر است که «قال النبی(صلّی الله علیه و آله وسلّم) اول ما خلق الله نوری» (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و قرآن کریم یا همتای اوست در همان جا و عین همان حقیقت است یا بعد از او، لذا تعبیر قرآن این است که به نوری که همراه او آمده است ایمان بیاورید.
«و الحمد لله رب العالمین»
- نبودن گناه به عنوان کیفر دائمی در دنیا
- معرفی پیغمبر (ص) در اخبار مترقی قرآن کریم
- عفو، مظهری از مظاهر نام پیغمبر (ص)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمِنَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَی أَخَذْنَا مِیثَاقَهُمْ فَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَسَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ ٭ یَاأَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ ٭ یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَیُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیَهْدِیهِمْ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾
خلاصه مباحث گذشته
در آیهٴ چهارده سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که تا حدودی بحثش روشن شد سه عنوان مانده است"ک عنوان اوّل اینکه این کلمه «حَظِّ» گاهی درباره نصیبهای دنیایی و مادی است و گاهی مربوط به بهرههای اخروی است و جامع هر دو همان بهره است؛ اما بهرههای دنیایی فرمود: ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ ؛ در مسایل ارث فرمود که برادر دو برابر خواهر میبرد و مانند آن، پس ﴿حَظِّ﴾ در اینجا در همان بهرههای مادی به کار رفت. گاهی هم به معنای بهرههای معنوی است و در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» قبلاً گذشت که آیهٴ 176 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این بود: ﴿وَلاَ یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَن یَضُرُّوا اللّهَ شَیْئاً یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِی الآخِرَةِ﴾، پس «حَظٍّ» که به معنی بهره و نصیب است جامع هر دو قسم است (این مطلب اول)؛ منتها در خصوص این مسئله مربوط به بهرههای معنوی است که فرمود آن بهرههایی که ما به وسیله انجیل نصیب آنها کردیم اینها عمداً از خاطرشان بردند که این یک نسیان عمدی است.
مطلب دوم این است که این اِغرا که از غَراء است به معنای چسباندن، گاهی درباره انبیا و اولیا به کار برده میشود که خدا انبیا(علیهم السلام) را اغرا میکند بر تبهکاران که سلطه پیدا کنند و گاهی هم درباره شیاطین و مانند آن به کار برده میشود و خلاصه به حسب مورد فرق میکند. درباره اغرا که مثلاً میگویند فلان کلب را اغرا کرده است و تحریش کرده است نسبت به سارق و مانند آن و اما درباره اینکه نسبت به انبیا داده است سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیهٴ شصت این است که ﴿لَئِن لَمْ یَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لاَ یُجَاوِرُونَکَ فِیهَا إِلاّ قَلِیلاً﴾؛ فرمود که اگر منافقون و کسانی که ضعیفالایماناند و قلبشان بیمار است و کسانی که اراجیف و خبرهای لرزان و غیر حقیقی را منتشر میکنند، اگر دست از این کارها برندارند ما تو را نسبت به اینها اغرا میکنیم؛ یعنی برمیانگیزانیم که علیه اینها سلطه پیدا کنی و اینها را رها نکنی. پس اغرا در معنای جامع به کار میرود که گاهی آن عامل اغرا پیامبر یا ولیّ و وصی پیامبر است(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و گاهی هم در مورد شیطان و مانند آن به کار میرود که عاملِ تفرقه است.
نبودن گناه به عنوان کیفر دائمی در دنیا
نکته سوم این است که در دنیا هرگز گناهی سبب کیفر دائم نخواهد شد ﴿إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾، بلکه آن گناه مستمر سبب آن کیفر مستمر است نه اینکه اینها در یک وقت معین گناه کردند و بعد خداوند این بغضا و عداوت را در خود آنها و نسلهای اینها ﴿إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ قرار داد، بلکه چون خود اینها و نسلهای اینها به گرفتاری آن گناه مبتلایند به ارتکاب آن گناه مبتلایند و لذا گرفتار چنین کیفر مستمری هستند. اینکه فرمود: ﴿فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ سرّش این است که ﴿إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ آنها روی این تمرّد اصرار دارند که ﴿وَلَنْ تَرْضَی عَنکَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَی حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ﴾ و این چنین نیستند که اهل کتاب در اثر یک گناه محدود مبتلا شده باشند به کیفر مستمر، بلکه آن گناه مستمرِّ اینها سبب این کیفر مستمر است. آن وقتی که با موسای کلیم و عیسای مسیح(علیهما السلام) بودند بد رفتاری میکردند و الآن هم با تو بدرفتاری میکنند و بعداً هم با اوصیای تو بدرفتاری میکنند؛ اما این جمله ﴿وَسَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ﴾ ناظر به این است که خداوند اینها را هم در دنیا عقوبت کرده است با اختلاف و دشمنی و کینه و هم در آخرت.
موعظه بودن آیه پانزده سوره مائده و مقایسه آن با آیه داوزدهم
آیهٴ پانزده این سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این تقریباً موعظهای است برابر با آیهٴ دوازده سوره که در آیهٴ دوازده همین سورهٴ «مائده» قبلاً گذشت که فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً﴾ تا اینکه فرمود: ﴿لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاَةَ وَآتَیْتُمْ الزَّکَاةَ وَآمَنتُم بِرُسُلِی وَعَزَّرْتُمُوهُمْ﴾؛ خداوند به بنیاسرائیل فرمود: اگر شما نماز را اقامه کنید، زکات را بپردازید، به انبیای من ایمان بیاورید و آنها را یاری کنید، توقیر کنید، تعظیم کنید و قرضالحسنه بدهید، از پاداش خوبی برخوردارید و الآن دارد به بنیاسرائیل میفرماید که این رسولی که من از شما تعزیر و توقیر و تعظیم او را بیعت گرفتم و میثاق گرفتم، با یک کتاب نورانی آمده است و مصلحت شما در پیروی از چنین پیامبر است.
در آیهٴ پانزده همین سورهٴ «مائده» میفرماید: ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ که جامع بین یهودیها و مسیحیهاست آنجا در صدر آیهٴ دوازده فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ که بنیاسرائیل شامل یهودی و مسیحی هر دو خواهند بود، چون آنها هم از راه وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) و از راه مریم(علیها سلام) جزء ذراری ابراهیم خلیل به شمار میروند.
معرفی پیغمبر (ص) در اخبار مترقی قرآن کریم
فرمود ﴿یَاأَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ ٭ یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَیُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیَهْدِیهِمْ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ که در این دو آیه هم پیغمبر را معرفی فرمود و هم قرآن را که فرمود: ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا﴾ که این پیامبر ما بسیاری از آنچه را که شما مخفی کرده بودید علنی و افشا کرد؛ اولاً آن کتاب در اختیار شما بود و کسی از آن باخبر نبود؛ یعنی انجیل خود شما و تورات خود شما که این تورات و انجیل در اختیار کنیسه و کلیسا بود و در حصر علمای یهود و مسیحی بود (این یک) و پیغمبر ما هم امّی بود (این دو)، معذلک هم اخبار غیب کرد و هم عالمانه سخن گفت. یک امّی اگر از معارف و علوم خبر بدهد معجزه است و یک امّی اگر از معارف مکتوم خبر بدهد معجزه است؛ حالا اگر یک وقت کسی عالم بود و این عالم از معارف مکتوم اگر خبر داد معجزه است چون ندید و یک درس خوانده درس در هر صورت کتاب را باید ببیند و از آن خبر بدهد و کتابی را که مکتوم است و به او ندهید، خبر بدهد معجزه است.
فرمود دو آیت و دو اعجازِ در کار پیغمبر من است: اولاً او درس نخوانده است و کتاب را بر فرض نشانش هم میدادید او به حسب ظاهر اهل این نبود که بخواند، چون امّی است. ثانیاً بر فرض او عالم باشد باید کتاب را ببیند تا از درون این کتاب باخبر کند و خبر بدهد؛ ولی کتاب را که شما مکتوم کردید.
تبیین احکام توسط پیغمبر (ص) در تورات و انجیل
لذا این پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که امّی است و هم از علوم و معارف تورات و انجیل خبر داد و هم آنچه را که شما مکتوم کردید او افشا کرد، پس به این دو دلیل و به این دو اِعجاز او پیامبر ماست و به او ایمان بیاورید: ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا﴾ که ﴿یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ﴾؛ آنچه را که مکتوم کردید او افشا کرد.
تورات و انجیل نظیر قرآن مدوّن و چاپی امروز نبود که در اختیار همه قرار بگیرد، آنها فهم انجیل را منحصر در خود کرده بودند، گاهی هم میگفتند که نظیر آنچه که در آیه 41 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» به خواست خدا بعداً میآید که فرمود: این گروه ﴿یَقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ هذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا﴾؛ در جریان حدّ رجم و سایر مسایل به مقلدینشان میگفتند که شما بروید از محضر کسی که داعیه نبوت دینی و اسلامی دارد اگر اینچنین برای شما تعریف کرد قبول کنید و اگر اینچنین حدّ را و حکم را تفسیر نکرد قبول نکنید. آنچه را که در انجیل بود اینها مکتوم کرده بودند و ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از راه وحی همه این مسایل را باخبر کرد و فرمود که آنچه را که من الآن میگویم مطابق با تورات شماست: ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ چرا تورات را مخفی کردید؟! همان تورات خودتان را بیاورید و ببینید آنچه را که من گفتم مطابق با تورات است یا نه؟
بسیاری از احکام مشترکِ بین این کتابهای آسمانی است و اینکه فرمود: ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ همین است. دیگر فرمود: ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾؛ شما آن تورات را بیاورید و آیات تورات را تلاوت بکنید ببینید همینی که من میگویم هست یا نه؟ من میگویم حرف خدا این است در قرآن این است، در تورات این است و در انجیل هم همین است؛ میگویید نه، آن توراتتان را بیاورید. این از دو نظر میشود معجزه به همان بیانی که یاد شد. و آنها هم همین معنا را تحریف میکردند برابر آیهٴ 41 سورهٴ مبارکهٴ «مائده»، لذا با این دو برهان او پیغمبر است و به او ایمان بیاورید.
﴿یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ﴾ یک مقدار از آنچه را که شما اخفا میکردید مربوط به حد رجم و امثال ذلک است که به سود شما نبود و یک مقدار دیگری از آنچه که شما کتمان میکردید درباره مشخصات خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که برابر آیهٴ 157 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» خدا شاخصههای رسالت را و مشخصات پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در تورات و انجیل گفت. آیهٴ 157 سورهٴٴ «اعراف» این است که ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ﴾ که کلی نگفت تا آنها در تطبیق خطا کنند، بلکه به صورت مشخص وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در تورات و انجیل برای آنها معرفی کرد و آنچنان بیّنالرشد معرفی کرد که فرمود: اینها ﴿یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ﴾ ؛ اگر شما شناسنامه فرزندتان را در اختیار دارید فرزندتان را به خوبی میشناسید. فرمود اینها همانطوری که بچههای خانواده خودشان را میشناسند پیغمبر را با همین خصوصیت میشناسند و انسان در شناخت بچهاش که شبههای ندارد. فرمود: ﴿یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾، برای اینکه ما همه مشخصات را گفتیم و همه مشخصات هم بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تطبیق شده است و آنها مشکلی در تطبیق ندارند.
﴿الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ﴾ نه اینکه ما گفتیم آخرالزمان پیغمبری(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خواهد آمد و بعضی از اوصاف کلی را بگوییم تا آنها بگویند شاید این باشد یا شاید این نباشد نه، بلکه ما همه مشخصات را گفتیم و آنها به صورت بیّنالرشد این مشخصات را در پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دیدند و حجت بالغه حق بر اینها قیام کرد که ﴿یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾، لذا فرمود: ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ﴾ .
پیغمبر این مشخصات را برای اینها مشخص کرد و فرمود: من اینم که در کتاب شما آن است و در کتاب شما آنطور فرمود و آن منم. این تبیین پیغمبر هم درباره احکام و حِکَمی است که آنها مستور کردند و هم درباره شاخصههای رسالتِ شخصِ اوست که آنها مکتوم کردند، لذا فرمود: ﴿یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ﴾ (این یک).
<عفو> مظهری از مظاهر نام پیغمبر (ص)
﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾؛ خیلی از کارهایی که شما مکتوم کردید او افشاگری نکرده، چون او مظهر «یا مَن یَقبل الیَسِیر و یعفُو عن الکثیر» است و ذات اقدس الهی خود را به این وصف ستود و معرفی کرد که خداوند «یقبل الیسیر و یعفو عن الکثیر» است و همین وصف را به مظهر اسم اعظم خود عطا کرده است. در سورهٴ مبارکهٴ «شوری» آیهٴ 25 این چنین است که ﴿وَهُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَعْفُوا عَنِ السَّیِّئَاتِ وَیَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ﴾ و بعد در آیهٴ سی همان سورهٴ «شوری» فرمود: ﴿وَمَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾.
در آیهٴ 25 سورهٴ «شوری» فرمود که او ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَعْفُوا عَنِ السَّیِّئَاتِ﴾ است و در آیهٴ سی هم فرمود که ﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ است که این «یا من یقبل الیسیر و یعفو عن الکثیر» دعای نورانی است که از مجموع چند آیه درآمده که آن ذیلش از این آیهٴ سی سورهٴ «شوری» برمیآید. خدا از بسیاری از لغزشهای شما عفو میکند، البته عفو میکند و صرفنظر میکند و پردهدری نمیکند، بلکه شما میدانید و خدایتان تا کم کم خدا صفح کند و صفح خدا غیر از صفح دیگران است؛ حالا این نکته عادی را عرض کنیم تا برسیم به آن مطلب نورانی گرچه همهاش نور است.
در آیهٴ سی سورهٴ «شوری» فرمود: ﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ و در اینجا وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را مظهر این نام شریف قرار داد، چون این عفو از اسمای فعلیه حق است نه از اسمای ذاتیه و مظهر طلب میکند و پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مظهر این نام است و ﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ است و همانطوری که نسبت به اهل کتاب آنطور بود نسبت به ماها هم ـ انشاءالله ـ همینطور است و بلکه بهتر است، برای اینکه در مسئله عرض اعمال است که هر روز اعمال ما را به حضور آنها میبرند و آنها به روی ما نمیآورند و به رخ ما نمیکشند. بنابراین اینکه میفرماید: ﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ ناظر به آن است که خیلی از اسرار شما را پردهدری نمیکند.
بیان مرتبه <صفح>
مطلبی که قبلاً داشتیم این بود که صفح بالاتر از عفو است؛ عفو یعنی صرفنظر کردن نه از یاد بردن و آدم وقتی از کسی صرفنظر میکند یعنی به رخش نمیکشد؛ ولی همواره در خاطر دارد و یک غباری از آن طرف در دل این شخص نشسته است. گاهی هم صفحه خاطرات را برمیگرداند و ورق میزند اما هست و زیر ورق است چون صفحه را برگرداند و چون هست خود شخص به رخ آن تبهکار نمیآورد و نسبت به او احسان هم میکند، ولی هر اندازه نسبت به او احسان بکند به هر صورت آن طرف شرمنده است و برای همیشه شرمنده است، چون او که از یادش نرفته نسبت به شما بد کرد و شما اگر عفو بکنید و بالاتر از عفو صفح بکنید و کاری به او نداشته باشید بلکه احسان بکنید بر اساس ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ﴾ ، در هر سه حال آن تبهکاری که نسبت به شما بدرفتاری کرده است همچنان شرمنده است و شما اگر بخواهید این شرم او را از او بگیرید و او را از این عذاب نجات بدهید مقدورتان نیست.
خودتان هم ممکن است در اثر بزرگواری و کرامت نفسانی به مسایل دیگر بپردازید و یادتان برود که او نسبت به شما بد کرده است و این هم ممکن است که آدم ممکن است در اثر کرامتی که در او پیدا شده است یادش برود که فلان شخص در سی سال قبل نسبت به او بد کرده است که این هم ممکن است. انسان درباره خودش ممکن است که در اثر تمرین مسلّط بشود بر برخی از خاطرات و از ذهن خودش بزداید که او نسبت به من بد کرده است. بنابراین این سه کار ممکن است: عفو ممکن است، صفح ممکن است و محو ممکن است در محدوده قلب خود ما؛ اما همچنان آن طرف شرمنده است و اگر ما بخواهیم کاری بکنیم که او را از این انفعال به در بیاوریم مقدور ما نیست و هر اندازه نسبت به او احسان بکنیم و یادمان هم برود که او نسبت به ما در چهل سال یا سی سال قبل بد کرده است اگر بخواهیم کاری بکنیم که او را از این انفعال بیرون بیاوریم مقدورمان نیست. صفح خودمان ممکن است ولی صفح و محو خاطره آن تبهکار مقدور ما نیست و در دست ما نیست.
درباره ذات اقدس الهی کار کاملاً به عکس است؛ خدا مستحیل است که فراموش بکند: ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾ و نسیان از صفات سلبیه خداست و ما اگر بد کردیم ممکن نیست خدا فراموش بکند؛ ولی کاری میکند که از هیچ کس ساخته نیست و آن نه تنها عفو میکند و نه تنها ما را کیفر نمیکند یا مشمول رحمت قرار میدهد یا به بهشت میبرد و احسان میکند، بلکه از یاد ما میبرد که ما بد کردهایم که این فقط از او برمیآید و از احدی برنمیآید، چون >مقلب القلوب< اوست . اگر کسی بد کرد و نه تنها در برابر خلق خدا در برابر حکم خدا هم بد کرد و عمداً، عالماً، عامداً ـ معاذ الله ـ معصیت کرد، این شخص را هر اندازه ذات اقدس الهی محبت بکند و به بهشت ببرد و درجات بیشتری به او بدهد، هر چه بیشتر خدا احسان کند او بیشتر شرمندهتر میشود و بیشتر شرمنده میشود و این شرم یک عذاب درونی است و در بهشت جا برای غم و اندوه و عذاب نیست.
ذات اقدس الهی کاری که میکند فقط مخصوص اوست و از دیگری برنمیآید و آن این است که صفح را در قلب تبهکار اِعمال میکند و محو را در قلب تبهکار اعمال میکند و نه تنها گناه او را محو میکند اصلاً این شخص تبهکار یادش نیست که معصیت کرده است تا شرمنده بشود و این کار فقط از او برمیآید. اگر کسی یادش نباشد که بد کرد دیگر شرمی ندارد و این کار فقط از او برمیآید. پس صفحی که بشر مکلف است نسبت به خود انجام بدهد و این گوشهای از عذاب روحی تبهکار را برطرف میکند ولی آن عذاب درونی تبهکار بخشی از آن همچنان هست و بشر اگر بخواهد جرم تبهکار را طرزی عفو و صفح کند که هیچ انفعالی برای مجرم نباشد هرگز مقدور او نیست و میتواند از خاطره خود بزداید ولی توان آن را ندارد که از صحنه قلب آن تبهکار بزداید، ذات اقدس الهی کاملاً به عکس میکند؛ یعنی از ذهن آن طرف میبرد، لذا هیچ یادش نیست که معصیت کرد و مثل سایر بهشتیها متنعّم خواهد بود و چنین خدایی است.
فرمود: ﴿قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ که این برای خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که او مبیّن آیات الهی است؛ ولی آنچنان پردهدری نمیکند که همه حیثیات شما از بین برود؛ اما درباره قرآن کریم فرمود: ﴿قَد جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ﴾؛ فرمود که از طرف خدا نوری و کتاب روشن آمده است، حالا منظور از این نور، قرآن است و کتاب مبین عطف تفسیری اوست یا منظور از این قرآن پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و منظور از کتاب همان قرآن مجید است؟
نظر علامه درباره <کتاب> در آیه
سیدنا الاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) میخواهند بفرمایند که منظور از این نور قرآن کریم است، چرا؟ برای اینکه ظاهر تعبیر این است که ﴿قَد جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ﴾ که این ﴿جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ﴾ نشان میدهد که این {نور} مستقیماً به خدا ارتباط دارد آنطوری که کلام به متکلّم ارتباط دارد و فعل به فاعل ارتباط دارد. چون ظاهر تعبیر این است که این نور ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ است و ظاهر ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ این است که این به {الله} متّکی است آنطوری که کلام به متکلّم متّکی است و فعل به فاعل متّکی است، معلوم میشود که منظور از این {نور} قرآن کریم است وگرنه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مانند سایر افراد در خارج موجودی است که رسالتش ﴿مِّنْ عِندِ اللَّهِ﴾ است اما این ﴿مِن الله﴾ نیست. چون ظاهر ﴿قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ﴾ این است که این ﴿نُورٌ﴾ مستقیماً ﴿مِنَ اللّهِ﴾ است، پس معلوم میشود که منظور از این ﴿نُورٌ﴾ قرآن کریم است نه پیغمبر، البته آیات فراوانی هم هست که قرآن را به عنوان نور معرفی کرده است و در بحثهای قبلی هم داشتیم که آیهٴ 174 سورهٴ «نساء» این بود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُم بُرْهَانٌ مِن رَبِّکُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً﴾.
بنابراین این عطف میشود عطف تفسیری؛ ولی ظاهراً این فرمایش ناتمام است، برای اینکه سخن در شخصیت حقیقی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست از آن جهت که او بشری است که ﴿یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الأسْوَاقِ﴾ مانند سایر انسانها، بلکه سخن در رسالت او و در شخصیت حقوقی اوست «بما انه رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)» پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم). «بما انه رسول الله» همتای قرآن است.
یکسان بودن تعبیر خداوند درباره پیغمبر و قرآن
تعبیر ذات اقدس الهی درباره پیغمبر و درباره قرآن یکسان است؛ گاهی میفرماید که کتاب ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است چه اینکه میفرماید رسول ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است و گاهی میفرماید رسول ﴿مِنَ اللّهِ﴾ است چه اینکه میفرماید کتاب ﴿مِنَ اللّهِ﴾ است؛ درباره هر دو هم ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ آمده و هم ﴿منَ اللَّهِ﴾ آمده است. نتیجه اینکه همانطوری که کتاب به الله متّکی است، آنطوری که کلام به متکلّم متّکی است رسالت رسول الله هم به {الله} متکی است آنطوری که فعل به فاعل متّکی است و گذشته از اینکه ذات اقدس الهی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به عنوان نور و نورافکن معرفی کرد و فرمود: ﴿وَسِرَاجاً مُّنِیراً﴾ .
تعبیراتی که به عنوان ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ است مشترک است بین قرآن و پیغمبر که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 89 قبلاً گذشت و آن این است که ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ﴾ و در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 101 این است: ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾، پس این ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ درباره هر دو است؛ اما ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ اختصاصی به قرآن کریم ندارد، بلکه درباره خود پیغمبر هم آمده است، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بیّنه» دارد: ﴿لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَالْمُشْرِکِینَ مُنفَکِّینَ حَتَّی تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَةُ ٭ رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُّطَهَّرَةً﴾ که این رسول «مِن عِند اللَّه» نیست ﴿منَ اللَّهِ﴾ است و طبق آیهٴ دو سورهٴ «ممتحنه» این رسول ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ است، چه اینکه قرآن هم ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ است و از ذات مقدس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سورهٴ «احزاب» به عنوان سراج یاد شده است ﴿یَاأَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِیراً ٭ وَدَاعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِیراً﴾ .
از بعضی از تعبیرات قرآن کریم برمیآید که ذات اقدس الهی پیغمبر را به همراه قرآن نفرستاد که قرآن بشود اصل بلکه قرآن را به همراه پیغمبر فرستاد و در هر معیّتی آن عنصر محوریِ معیّت اصل است. گاهی معیّتهای خارجی است؛ مثل اینکه «الف» و «باء» در یک زماناند یا «الف» و «باء» در یک مکاناند که ما به المعیة شیء ثالث است که اینها مهم نیست که مکان واحد کسی را جمع بکند یا زمان واحد چیزی یا کسی را جمع بکند، بلکه ملاکِ معیّت شیء ثالث است. یک وقت است که سبب و مسبب باهماند اما این چنین نیست که ملاک معیّت شیء ثالث باشد یا ملاک معیّت در مسبب باشد یا ملاک معیّت در هر دو علیالسوی باشد هیچ کدام از این سه نیست، بلکه ملاک معیّت سبب است و اثر به سبب مؤثر به دنبال اوست.
اگر تعبیر قرآن کریم این است که به نوری که همراه پیغمبر است ایمان بیاورید، معلوم میشود که پیغمبر اصل است: ﴿وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ﴾ . در سورهٴ مبارکهٴ تغابن آیه هشت تعبیرش این است: ﴿فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی أَنزَلْنَا﴾ که این نشان نمیدهد که کدام اصل است و کدام فرع؟ فرمود: پیامبر را ارسال کردیم و قرآن را انزال کردیم که این نشان نمیدهد که چه کسی با چه کسی است؟ ولی در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» ذیل آیهٴ 157 که صدرش قبلاً تلاوت شد فرمود: ﴿فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ﴾، ﴿آمَنُوا﴾ به این پیغمبر ﴿وَعَزَّرُوهُ﴾؛ یعنی تعظیم و توقیر کردند ﴿وَنَصَرُوهُ﴾؛ در مقام عمل هم او را یاری کردند ﴿وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُوْلئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ که این سیاق اصالت را برای پیغمبر میدهد؛ کسانی که به پیغمبر ایمان آوردند و او را توقیر و تعظیم کردند و او را یاری کردند و نوری را که به همراه پیغمبر و با پیغمبر نازل شده است پیروی کردند و تبعیّت کردند، چنان گروهی مفلحاند.
ظاهر این آیهٴ 157 [سوره اعراف] این است که ملاک معیّت قرآن و پیغمبر قرآن است، پیغمبر به همراه قرآن نیست بلکه قرآن به همراه پیغمبر است. یک وقت است که ما در نشئه طبیعت و عنصر سخن میگوییم و میگوییم 1427 یا 1428سال قبل پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با قرآن ظهور کردند که این یک معیّت تاریخی است و این ملاک نیست و این خیلی مهم نیست، وقتی اینجا آمدند باهماند و در زمان باهماند؛ اما ﴿وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ آنجا که دیگر جای سخن از تاریخ هجری و قمری و میلادی نیست و آنجا اصلاً سخن از زمان و زمین نیست، بلکه در آنجا اینها با هماند و هر دو آنجا بودند که یکی ارسال شد و دیگری انزال؛ اما آنکه نازل شد به همراه آنکه رسول شد آمده است.
اینکه مرحوم کاشف الغطاء در کتاب شریف کشف الغطاء دارد که حقیقت امام از حقیقت قرآن کم ندارد این است. در این نشئه البته باید جسمش را فدای قرآن کند و قرآن را ببوسد و اطاعت کند؛ مثل اینکه حجرالاسود را هم استلام میکند و میبوسد ؛ اما حقیقت ولایت که فدای حقیقت قرآن نمیشود، بلکه آنها جسمشان را فدای قرآن میکنند و شهید میشوند. در عالم طبیعت اینکه ﴿هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی اْلأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ﴾ این ﴿فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾ در نشئه طبیعت خدا فرمود که ما این قرآن را نازل کردیم ﴿وَلاَ تَخُطَّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾ که این درست است، حالا در نشئه ماورای طبیعت اگر اهل بیت فرمودند اولین چیزی که ذات اقدس الهی خلق کرد نور جدّ ماست و قرآن یا اوّلین فیض است یا دوم و دیگر ما قبلِ اوّل که نداریم و دیگر در هیچ روایتی شما ندارید که اول ما خلق الله قرآن است، بلکه همهاش دارد که «قال النبی(صلّی الله علیه و آله وسلّم) اول ما خلق الله نوری» و «اول ما خلق الله نور محمد» این را ائمه(علیهم السلام) فرمودند.
اگر او اوّلین صادر است، هر چه در عالم فرض بشود یا همراه اوست یا بعد از او. در آن نشئه هرگز نمیتوان گفت که حقیقت قرآن بالاتر از حقیقت پیغمبر و انسان کامل است یا مثل او و همتای اوست یا بعد از او و در نشئه طبیعت پیغمبر موظف است جسم خود را، عرض خود را و مال خود را فدای قرآن کند و فدای پوست و کاغذ قرآن که نمیکند، بلکه فدای حقیقت قرآن میکند، آن وقت بدن خود را فدای حقیقت قرآن میکنند انبیا و اولیا(علیهم السلام) و فدای کتاب آسمانی میکنند که این درست است؛ مثل اینکه به حجرالاسود هم که رسیدند استلام میکنند و میبوسند.
بنابراین اینکه مرحوم کاشف الغطاء فرمود حقیقت امام از حقیقت قرآن یا حقیقت قرآن از حقیقت امام بالاتر نیست ناظر به آن ولایت کلی است در مقامِ ﴿وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ نه در این نشئه ظاهر؛ در این نشئه ظاهر اینها شاگرد قرآناند و قرآن معلم اینهاست، اینها مطیع قرآناند و قرآن مطاع اینهاست، اینها باید در برابر قرآن فدا بشوند، چه اینکه شدند. پس آنچه در سورهٴ «اعراف» دارد که ﴿وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ﴾ ؛ یعنی وقتی که این دو یکی رسالت یافت و دیگری نزول، وقتی که میخواستند بیایند ملاکِ معیّت قرآن و پیغمبر این انسان کامل است، برای اینکه اولین فیض خدا حقیقت پیغمبر است که «قال النبی(صلّی الله علیه و آله وسلّم) اول ما خلق الله نوری» (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و قرآن کریم یا همتای اوست در همان جا و عین همان حقیقت است یا بعد از او، لذا تعبیر قرآن این است که به نوری که همراه او آمده است ایمان بیاورید.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است