- 958
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 140 تا 142 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 140 تا 142 سوره نساء"
- موارد استعمال «خوض» در قرآن
- جاسوسی منافقین در کنار تربّص در نگونی نظام
- پیروزی همیشگی حق بر باطل و بیان مصادیق آنها
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعًا ﴿140﴾ الَّذینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرینَ نَصیبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً ﴿141﴾ إِنَّ الْمُنافِقینَ یُخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی یُراؤُنَ النّاسَ وَ لا یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلیلاً﴿142﴾
موارد استعمال «خوض» در قرآن
در آیهٴ اسبق که مسئله خوض مطرح شد, گرچه خوض لغتاً به معنای شنای در آب و شروع در کار است ولی نوع موارد استعمالش در قرآن کریم با مذمت همراه است یعنی در جاهایی مذمومی به کار رفته: ﴿وَ کُنّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ﴾ ﴿نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ﴾ ﴿ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ﴾ و مانند آن که اینها معمولاً در موارد مذموم به کار رفته است و استهزای آیات الهی کار مذمومی است [و] شروع در آن, خوض در باطل است. این ﴿ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ﴾ در حقیقت, با همین آیه هماهنگ است که این آیه میفرماید اگر دیدید آنها در استهزای آیات قرآنی سرگرماند; سرگرم به استهزا هستند اینها را به حال خودشان رها کنید ﴿حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾, شما برخیزید ﴿ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ﴾ این همان مضمون را دارد.
روایاتی از حضرت امیر (علیه السلام) دربارهٴ حضور در مجلس گناه
مطلب دیگر آن است که در روایات ما مخصوصاً در سخنان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه براساس همین اصل کلی آیهٴ محلّ بحث, کسانی که در مجلس گناه مینشینند یا با گنهکاران مجالست دارند آنها را حضرت بر حذر داشت یا کسانی که راضی به فعل گنهکاراناند, آنها را هم از این رضا بر حذر داشت در خطبهٴ 86 در اواخر آن خطبه فرمود: «واعلموا أنّ یَسیر الرّیاء شرکٌ و مجالسة اهل الهوی مَنساة للایمان و محضرة للشیطان»; نشست و برخواست با هواپرستان, زمینه فراموشی ایمان را فراهم میکند; ظرف نسیان ایمان است یعنی انسان یادش میرود که مؤمن است و جای حضور شیطان هم است این مجالست اهل هوا. البته این مجالست اهل هوا جنبه ملکه را میفهماند در کلمات قصار شماره 154 فرمود: «الراضی بفعل قوم کالداخل فیه معهم»; اگر کسی به فعل گنهکاران راضی باشد مثل آن است که در همان گناه داخل شده باشد. بعد فرمود: «و علی کل داخل فی باطل اثمان» این یک صغرا و کبرای منطقی است که «الراضی بفعل قوم کالداخل فیه معهم» این حکم داخل را دارد و هر کسی هم که داخل در باطل شد دو تا گناه کرده است «و علی کل داخل فی باطل اثمان»; دو تا گناه است «اثم العمل به و اسم الرضیٰ به»; یکی معصیت متن کار است یکی معصیت رضای به کار خود رضای به کار معصیت است البته رضای به کار در بعضی از موارد ممکن است از صدق فقهی نباشد ولی معصیت کلامی است یعنی روح را تیره میکند ولی خود عمل البته, معصیت خواهد بود. به هر تقدیر, این دو نکته مربوط به آیهٴ اسبق.
تربّص منافقین جهت سرنگونی نظام اسلامی
خب در این زمینه, وصف دیگری از اوصاف منافقین را شرح داد فرمود: ﴿الَّذینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ﴾; منافقین چندین تربص به انتظار و فرصتطلبی دارند. یکی درباره اصل نظام اسلامی است که اینها منتظرند روزی نظام اسلامی ـ معاذ الله ـ سرنگون بشود و شکست بخورد و مسلمین مقهور کافران قرار بگیرند, این همان است که در آیهٴ 98 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بیان کرد, فرمود: ﴿وَ مِنَ اْلأَعْرابِ مَنْ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ مَغْرَمًا وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوائِرَ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ﴾ اینها الآن در جمع مسلمین هستند, اگر وجوه شرعی به صورت خمس زکات و مانند آن به دولت اسلامی پرداخت میکنند این را یک نحوه غرامت میدانند, هر گونه پرداخت مالی را که به دستور دین تأدیه میکنند آن را یک نحوه غرامت میداند و منتظر برگشت اوضاعاند که اوضاع برگردد به سود آنها و علیه شما این درباره اصل نظام است.
جاسوسی منافقین در کنار تربّص در نگونی نظام
یک وقت است که گذشته از آن تربص و فرصت طلبی درونی, جاسوسی هم میکنند در جنگها به سود آنها کار میکنند, نظیر آنچه در همان سورهٴ مبارکهٴ «توبه» به این صورت بیان شده است; آیهٴ 47 سورهٴ «توبه» فرمود این منافقین, در جمع شما به جبهه جنگ نمیآیند ولی اگر هم بیایند: ﴿لَوْ خَرَجُوا فیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلاّ خَبالاً وَ َلأَوْضَعُوا خِلالَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ وَ فیکُمْ سَمّاعُونَ لَهُمْ﴾; به سود دیگران خبرچینی میکنند, حرفها را میشنوند برای دیگران سمّاعاند به سود غیر, حرفهای شما را میشنوند که گزارش بدهند این یک نحو است یک نحو تربص است. که میخواهند از دو طرف سود ببرند ولی سودشان به این صورت است [که] اگر مسلمین پیروز شدند میگویند ما که در جمع شما بودیم حالا یا در جبهه شرکت میکردند یا پشت جبهه تدارکات اینها را فراهم میکردند, بالأخره ظاهراً با مسلمین بودند لذا به مسلمین میگفتند: ﴿أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ﴾; مگر ما با شما نبودیم؟ خب چرا ما را از غنائم محروم میکنید. یک نحوه حضوری باید اینها در جمع مؤمنین داشته باشند یا به همراه اینها در جبهه رفته باشند یا در پشت جبهه تدارکات اینها را فراهم کرده باشند. ولی اگر مسلمین شکست بخورند در این حال از کفار غنیمت طلب میکنند. زمینه آیه این است که مسلمین شکست خوردند و کافران پیروز شدند در این زمینه, منافقین به کافران چه میگویند؟ ﴿وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرینَ نَصیبٌ قالُوا﴾ یعنی همین منافقین به کافران اینچنین میگویند: ﴿أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ شما میبینید دو تا وجه در نوع این کتابهای تفسیر هست: یکی را زمخشری و امثال ایشان فرمودند [و] یکی را هم دیگران. فخررازی هر دو وجه را جمع کرده است: «فی تفسیر هذه الآیة وجهان» اما آن هنر داوری در مثل فخررازی نیست که بالأخره تعیین بکند که آیه کدام یک از این دو آیه را میگوید یک وقت است آیه قابل جمع است یا جامعی دارد, میتوان آن جامع مشترک را گرفت و همه مصادیق را زیر مجموعه آن جامع قرار داد. یک وقت است نه, دو تا معنا دو تا مصداق رو در روی هم است و تعیین اَحدهما یا با مشاهده فضای داخلی آیه است یا با جریان خارجی آیه است یا با آیات دیگر. آن دو تا وجهی که در تفسیر فخررازی هست یک وجه همان است که دیروز ذکر شد که ایشان این را وجه دوم ذکر کردند.
تفسیر اهل سنت در آیهٴ ﴿ألم نستحوذ ...﴾
وجه اول که هم در تفسیر فخررازی آمده و هم در تفسیر زمخشری که بعد نوعاً این آقایان اهل سنت همین دو راه را ذکر میکنند این است که منافقین در ظرف شکست مؤمنین به کافرین میگویند که ما جلوی مؤمنین را گرفتیم; نگذاشتیم آنها بر شما مسلط بشوند شما را از خطر و شرّ مؤمنین حفظ کردهایم, بنابراین سهم ما را به ما بدهید.
ناسازگاری قول اهل سنت با فضای آیه
این نه با فضای آیه سازگار است نه با شاهد داخلی. اما فضای آیه این است که آیه در فضای شکست مؤمنین نازل شد یعنی آنجایی که ضعف مؤمنین روشن شد شکست خوردند. یک لشگر شکستخورده ضعفش روشن میشود در اینجا آن که منافق است به آن گروه پیروز نباید بگوید ما شما را از اینها حفظ کردیم [بلکه] باید بگوید ما شما را کمک کردیم که شما پیروز بشوید یا این تعبیر را بکند یا این تعبیر را که ما در شکست اینها به شما کمک کردیم یکی از این دو تعبیر را باید بکند; باید بگوید که ما شما را در پیروز شدن کمک کردیم یا ما شما را در شکست اینها کمک کردیم, یکی از این دو تعبیر را باید بکند اگر بگوید «ألم نمنعکم منهم»; ما شما را از اینها حفظ میکردیم یعنی از خطر اینها شما را حفظ میکردیم اینها که ضعفشان روشن شد اینها که شکست خوردهاند منافقین به کافرین چه میگویند؟ میگویند ما شما را از خطر اینها حفظ کردیم اینها که شکست خوردند دارند فرار میکنند, از چه حفظ کردیم؟ پس این با فضای آیه سازگار نیست با تاریخ آیه سازگار نیست, با جریان داخلی آیه هم سازگار نیست و آن این است که آن چرخ پنجم است به تعبیر بعضی از مفسرین که گفتند این الطابور الخامس بودند یعنی اینها به منزله چرخ پنجم بودند منافقین برای کافران. آن که خبرچینی میکند اینچنین شخصی مزدورانه برای آن اربابش کار میکند وقتی آن اربابها پیروز شدند این مزد کار طلب میکند. ولی اینها آمرانه با کافران برخورد کردند گفتند ﴿أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ﴾.
بیان استیلاء فقه اللغة «نستحوذ»
استحوذ همان طوری که در بحث قبل ملاحظه فرمودید یعنی استیلاء فقه الغه این کلمه آن است که آن پشت شتر را میگویند «حاذ البعیر», این دو طرف و دو تا ران را میگویند «حاذبی البعیر», آن رانندهای که از پشت آن ساربانی که از پشت به این دو پهلوی شتر میزند و فشار میآورد که شتر برود یا بدود, چنین سائقی را میگویند حوذی, «حوذی» یعنی آن که حاذ بعیر را میزند یا حاذییناش را میزند تا این شتر برود یا بدود چنین سائقی را میگویند مُستحوِذ یعنی بر پشت و دو طرف مسلط است و میزند و میراند, چنین سائقی را میگویند مستحوِذ. شیطان وقتی سوار بر افراد فریبخورده شد اینها را یا پشت اینها را میزند یا دو پهلوی اینها را میزند که ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ﴾.
چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» حرف شیطان را که نقل میکند این است که شیطان به خدا عرض کرد: ﴿َلأَحْتَنِکَنَّ ذُرّیَّتَهُ﴾ این شیطان, با افراد گنهکار معامله یک دام میکند; از اینها به انسان تعبیر نمیکند, میگوید این معصیتکاران حَنک آنها به دست من است; یک سوارکار ماهر وقتی بر اسب سوار شد اسب را احتناک میکند یعنی حنکش را با آن افسار میگیرد, این حال را میگویند احتناک شیطان با معصیتکار معامله انسان نمیکند, چون میداند ﴿کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ هستند. انسان گروهی است که از دست او بیرون است این معانی را او خوب میداند. لذا تعبیراتی که قرآن کریم از زبان شیطان درباره فریبخوردهها میکند همان تعبیری است که درباره دام دارند همین! در همین حد. اینجا دیگر نام آدم مطرح نیست از آدم به عنوان احتناک یاد نکرد گفت من ذریة او را احتناک میکنم. در سورهٴ «مجادله» هم اینکه قرآن امضا کرد فرمود: ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ﴾ خب معنای اسحواذ این است. اگر معنای استحواذ این است و معنای استحواذ همان استیلا و غلبه است اگر کار منافقین در حد همان چرخ پنجم بود به تعبیر بعضی از مفسران که «الطابور الخامس» است خبرچینی است گزارش است چنین حدی که مایه استیلای منافق بر کافر نیست.
تفسیر صحیح آیه
منافقین در این مرحله, خود را مستولی میدیدند; میگفتند که دیدید ما رهبری شما را به عهده گرفتیم ما شما را به راه دیگر بردیم که به دام ایمان مؤمنین نیفتید. ما شما را به سمت دیگر راندیم شما هم رفتید و سقوط نکردید مؤمنین ضعیف بودند و شکست خوردند منافقین به کافرین نمیگویند ما شما را در این شکست دادن یاری کردیم با خبرچینی ما ناصر شما بودیم میگویند ما بر شما مسلط بودیم مستحوذ بودیم شما را راندیم که مبادا به چاه بیفتید در اینجا این ﴿نمعنکم﴾ باید همان معنای دومی که در تفسیر فخررازی آمده و به نظر ما معنای اول است بیان بشود یعنی ما شما را از سقوط ایمان نجات دادیم, راه صحیح را به شما ارائه کردیم گفتیم با طناب پوسیده اینها به چاه نروید این طور, فکر میکردند ﴿أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ﴾ اینکه در تفسیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) آمده «ا لم نغلبکم» این برابر همان است که در تفاسیر دیگران هم آمده ولی ﴿أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ﴾ به معنای «الم نغلبکم» نیست به معنای «الم نُغلبکم» هم نیست به معنای «الم نَغلب علیکم» ما شما را راندیم به طرف نجات خلاصه یک چنین داعیهای را منافقین دارند طلبکارانه حرف میزنند یعنی ما رهبری شما را به عهده گرفتیم چه اینکه شیطان در اینجا رهبری آنها را به عهده میگیرد ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ﴾ گاهی ذات اقدس الهی از نفوذ شیطان چنین تعبیر میکند نظیر آنچه در سورهٴ «حج» است ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدیهِ إِلی عَذابِ السَّعیرِ﴾ گاهی از جلو قاعداند گاهی از دنبال سائقاند این ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ﴾ سوق پشت سر را میرساند, آن ﴿لأَحْتَنِکَنَّ ذُرّیَّتَهُ﴾ در سورهٴ «اسراء» آن ﴿فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدیهِ إِلی عَذابِ السَّعیرِ﴾ در سورهٴ «حج», آن قیادت جلو را میرساند بالأخره حیوان را یا از جلو میکشند یا از دنبال هی میکنند به این صورت است, لذا این معنا با آیه سازگارتر ﴿أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾, چنین حرفی را آنها داشتند.
پرسش:...
پاسخ: ولی با کافران بالأخره حرف راستشان را میزنند, چون باطن اینها با کافران است دیگر ﴿هُم لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإیمانِ﴾ و قرآن هم امضا کرده است که ﴿إِنَّکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعًا﴾ اینها در حقیقت, با آنها هستند دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بله; اما در حال عادی مذبذبیناند ولی در روز خطر فرمود: ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإیمانِ﴾ یک آدم دو چهره و دو پهلو در حال عادی با هر دو طرف است ولی در روز خطر راهش مشخص است کدام طرف است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر یا از باب خبرچینی, نظیر آیهٴ سورهٴ «توبه» ﴿وَفیکُمْ سَمّاعُونَ لَهُمْ﴾ یا از راه بیان نقاط ضعف یا مثلاً تضیعف مسلمین نظیر این آیه منافق در حال عادی هم با مؤمنین است هم با کافرین, نظیر آنچه در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که ﴿وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ﴾ هر دو طرف هستند و در آیهٴ بعدی که در پیش داریم, فرمود: ﴿مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاء﴾ اما وقتی خطر رسید باز چه چیزی؟ اعلان بیطرفی میکنند؟ یا نه وقتی روز خطر فرا رسید ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإیمانِ﴾ در روز خطر بالأخره تعیین تکلیف میشود دیگر.
کتاب نور و عمل بودن قرآن کریم
پرسش:...
پاسخ: خب روشنتر بود, قرآن کتاب تئوری نیست کتاب تعلیم عملی است یک وقت است که مفسر به این فکر است که ﴿لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾, آن وقت مشکل ایجاد میشود که چگونه بَرّ ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ است آیا بِرّ است یا بَرّ است یا مضاف در تقدیر است; لکن ذو البِرّ ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ است یا «لکن البرّ برَّ من آمن بالله» است که مبتدا خبر یا اسم خبر هماهنگ باشد غافل از اینکه قرآن نمیخواهد کتاب علمی باشد, قرآن میخواهد متعلمین بپروراند لذا هر جا سخن از وصف است موصوفها را ارائه میکند وگرنه میشود یک کتاب تئوری محض. آن که قرآن را در حد یک کتاب علمی مصطلح میداند به فکر مضاف و مضافالیه میگردد که چطور اینجا فرمود: ﴿لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ شما میبینید نوع اینها به زحمت میافتند, مثلاً ﴿یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ ٭ إِلاّ مَنْ أَتَی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ﴾ آنجا هم به زحمت میافتند روزی که مال و فرزند به حال کسی سودمند نیست به حسب نظم عادی که کتابهای علمی بر آن روال است, اینچنین گفته میشود که ﴿یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ﴾ «الاّ سلامة القلب», نه ﴿إِلاّ مَنْ أَتَی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ﴾ آخر این مستثنا با مستثنا منه که هماهنگ نیست مستثنا منه این است که مال و فرزند نافع نیست مستثنا این است که عمل صالح نافع است سلامت قلب نافع است ولی مستثنا سلامت قلب نیست «مَن أتی بقلبٍ سلیم» است سرّش این است که قرآن کتاب نور است نه یک کتاب علمی محض که فقط خطوط کلی علمی را بیان کند معمولاً قرآن وقتی وصف را شرح میدهد موصوف را معرفی میکند اینجا هم نمیخواهد بگوید نفاق بد است کفر بد است همین که فقط راهنمایی علمی باشد میگوید با منافق نباش با کافران نباش با مؤمنین باش و امثالذلک.
پیروزی همیشگی حق بر باطل و بیان مصادیق آنها
آنها هم به همین روال گفتند ما شما را از مؤمنین بما انه مؤمنین منع کردیم در حقیقت ﴿وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ در حقیقت منهم یعنی از مؤمنین خب اما اینکه فرمود این ﴿مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ هم از باب تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است در آنجا دیگر ﴿وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرینَ نَصیبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ﴾ منهم دیگر نفرمود فرمود: ﴿مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ که این تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت باشد میماند آنچه در ذیل این کریمه است ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ اصل پیروزی به عنوان ﴿الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ برای اهل تقوا است بدون تردید.
پرسش:...
پاسخ: نه; اینها باعث شدند که آنها نیافتادند دیگر. قرآن اگر چیزی ادعایی باشد فوراً ابطال میکند قرآن یک کتاب قصه که نیست قرآن حرفی را که نقل میکند اگر صحیح است امضا میکند ولو به سکوت [و] اگر باطل است نفی میکند فلان کس چنین گفت فلان گروه چنین گفتند که بشود مجمع الاقوال یک چنین چیزی قرآن نیست حرف قرآن را این کار کردند اینها در حقیقت همان ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ﴾ سورهٴ «مجادله» به صورت استحواذ منافقین علی الکافرین در آمده است اما اینکه در ذیل فرمود: ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ این چون نکره در سیاق نفی است همه آن وجوه پنجگانهای که تقریباً در بحث دیروز گذشت شامل میشود چون سبیل جامع است و اگر احیاناً کافری بر مسلمی در یک مقطعی پیروز میشود این پیروزی نهایی نیست و آزمون الهی است در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» آیهٴ 139 چنین گذشت فرمود: ﴿وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾; اما ﴿إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾ قهراً اگر محور ایمان و کفر بررسی بشود مؤمن, اعلاست.
اسلام پیروز همیشگی در تقابل با کفر بما أنّه کفر
اگر بحث در ایمان و کفر نباشد بحث در علل و عوامل عادی باشد خب هر کسی عالم است پیروز است هر که متحد است پیروز است اگر در بعضی از جنگها کافرین بر مؤمنین پیروزاند نه چون آنها کافراند و اینها مسلماند بلکه آنها عالماند مسلحاند اینها بیسلاحاند اسلام و کفر که به جنگ هم نرفت عالم و جاهل با هم جنگیدند آن که عالم بود از وسائل صنعتی بهره برد و آنکه جاهل بود دستش خالی بود شکست خورد یا متحد و مختلف با هم جنگ کردند آنها با هم متحد بودند ساختند اینها مختلف بودند با هم نساختند متحدین بر مختلفین پیروز شدند شما در همه این تحلیلهای پیروزی میبینید بالأخره حق غالب است علم حق است جهل باطل اتحاد حق است اختلاف باطل اسلام و کفر که به جنگ هم نیامدند حالا یا جنگ نفت بود یا جنگ گاز بود یا جنگ جنگل بود یا جنگ آب و نان بود در این گونه از جنگها الآن هم همین طور است; الان شما در بوسنی و امثال بوسنی, گرچه نظام اسلامی واقعاً حمایت کرده و حمایت میکند اما آنها اگر به حق بگویند یا الله جواب میشنوند; اما بسیاری از آنها شما میبینید گرفتار ملاحظه کاریاند.
جنگ اگر جنگ نفت و گاز و زمین و زمان باشد هر که مسلح است پیروز میشود ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ والّذین لا یَعلمُونَ﴾ حق است اتحاد حق است اختلاف باطل است جهل هم باطل است حالا اگر یک ملت پیشروی عالمی با یک ملت پس افتاده جاهل جنگید خب علم حق است جهل باطل است آن حق بر باطل پیروز میشود اگر یک کشور منسجم متحدی با یک کشور مختلفی که گرفتار اختلاف درونی است با هم جنگیدند اتحاد حق است اختلاف باطل است آن اتحاد بر اختلاف غالب است, همیشه حق پیروز است [و] هیچ جا در عالم نشد که حق شکست بخورد.
شمول آیهٴ نفی سبیل بر خطوط فقهی
این یک اصل کلی است که قابل نقض نیست و هر جا اسلام به میدان آمد و کفر بما انه کفر به میدان آمد شکست خورد نشانهاش پیروزی همه انبیا بود بدون سلاح روز با دست خالی همه انبیا پیروز شدند دیگر این طور نبود که پیغمبری شکست بخورد همه انبیا پیروز شدند حالا گاهی زمین فرو برد گاهی زمان گرفت گاهی دریا گرفت گاهی صحرا گرفت, بالأخره همه انبیا با دست خالی پیروز شدند یک بار نشد که اسلام عرضه بشود و شکست بخورد در قرآن کریم هم فرمود: ﴿وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ﴾ این یک اصل کلی است, ﴿إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾ یا ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ﴾ اینها اصول کلی است, غیر قابل تخصیص است و اما اگر یکجایی دیدید که نه برای گاز و غیر گاز جنگیدند یک جا برای خاک جنگیدند یکجا هفده کشور را تقدیم بیگانه کردند آنگاه که جنگ اسلام و کفر نبود جنگ اسلام و کفر همین بود که در سالهای اخیر در ایران اتفاق افتاده است خب دیدید دنیا علیه ایران جنگید دیگر از آن طرف محاصره اقتصادی سیاسی نظامی کمربند اقتصادی هم اطراف ایران کشیدند ایران دست خالی مانده وسط به حقیقت دست خالی داشت و دنیا را به ستوه آورد اگر این فکر باشد البته اسلام پیروز است اینچنین نیست که گاهی مسلمانها پیروز گاهی در تحلیلات حضرت امیر که قبلاً از نهجالبلاغه خوانده شد این بود که خدا کسی را یاری میکند که معلوم بشود که برای دین او دارد جنگ میکند فرمود در اوایل گاهی ما کشته میدادیم گاهی رقیب ما کشته میداد گاهی از ماها با آنها درگیر هم میشدند تا معلوم شد که ما راست میگوییم از آن به بعد دیگر خدا ما را یاری کرد وقتی معلوم شد ما راست میگوییم دیگر پیروز شدیم وقتی که پیروز شدند ابوسفیان متحیرانه راه میرفت میگفت «لیت شعری بماذا غلبنی» لشکر برای ما عده برای ما عُده برای ما ما کباب میدادیم به سربازان ما آنها خرما میدادند چطور ما شکست خوردیم آنها پیروز شدند همین طور متحیرانه راه میرفت وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از پشت سر رسید دست مبارک روی دوش نحس ابیسفیان گذاشت فرمود: «بالله غلبتک» پس بنابراین این ﴿لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ یک اصل کلی است هرگز شکست نخورده البته چون نکره در سیاق نفی است خطوط فقهی را هم شامل میشود که حالا به سرعت رد میشویم; اگر پدر کافر بود و مادر مسلمان ولایت پدر به فرزند تابع اشرف الأبوین است پدر در اینجا ولایت ندارد (یک) اگر پدر مسلمان بود مادر کافر بود حق الحضانهای که در بعضی از بخشها برای مادر است نسبت به بعضی از خردسالان آنجا حق الحضانه ندارد (دو). پدر اگر بخواهد کافری را وصی خود قرار بدهد برای اولاد صغار در صورتی که اینها تابع اشرف الابوین باشند آن وصیت, نافذ نیست باطل است برای اینکه کافر بر مسلم سلطه ندارد (این سه) و اگر قاضی غیر مسلمان بود رجوع به محکمه او نافذ نیست (این چهار) اگر والی مسلمین غیر مسلمان بود ولای او اثر ندارد (این پنج, شواهد فراوانی در کتابهای فقهی هست که نمونه ششماش هم در بحث دیروز گذشت.
«و الحمد لله رب العالمین»
- موارد استعمال «خوض» در قرآن
- جاسوسی منافقین در کنار تربّص در نگونی نظام
- پیروزی همیشگی حق بر باطل و بیان مصادیق آنها
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعًا ﴿140﴾ الَّذینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرینَ نَصیبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً ﴿141﴾ إِنَّ الْمُنافِقینَ یُخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی یُراؤُنَ النّاسَ وَ لا یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلیلاً﴿142﴾
موارد استعمال «خوض» در قرآن
در آیهٴ اسبق که مسئله خوض مطرح شد, گرچه خوض لغتاً به معنای شنای در آب و شروع در کار است ولی نوع موارد استعمالش در قرآن کریم با مذمت همراه است یعنی در جاهایی مذمومی به کار رفته: ﴿وَ کُنّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ﴾ ﴿نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ﴾ ﴿ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ﴾ و مانند آن که اینها معمولاً در موارد مذموم به کار رفته است و استهزای آیات الهی کار مذمومی است [و] شروع در آن, خوض در باطل است. این ﴿ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ﴾ در حقیقت, با همین آیه هماهنگ است که این آیه میفرماید اگر دیدید آنها در استهزای آیات قرآنی سرگرماند; سرگرم به استهزا هستند اینها را به حال خودشان رها کنید ﴿حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾, شما برخیزید ﴿ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ﴾ این همان مضمون را دارد.
روایاتی از حضرت امیر (علیه السلام) دربارهٴ حضور در مجلس گناه
مطلب دیگر آن است که در روایات ما مخصوصاً در سخنان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه براساس همین اصل کلی آیهٴ محلّ بحث, کسانی که در مجلس گناه مینشینند یا با گنهکاران مجالست دارند آنها را حضرت بر حذر داشت یا کسانی که راضی به فعل گنهکاراناند, آنها را هم از این رضا بر حذر داشت در خطبهٴ 86 در اواخر آن خطبه فرمود: «واعلموا أنّ یَسیر الرّیاء شرکٌ و مجالسة اهل الهوی مَنساة للایمان و محضرة للشیطان»; نشست و برخواست با هواپرستان, زمینه فراموشی ایمان را فراهم میکند; ظرف نسیان ایمان است یعنی انسان یادش میرود که مؤمن است و جای حضور شیطان هم است این مجالست اهل هوا. البته این مجالست اهل هوا جنبه ملکه را میفهماند در کلمات قصار شماره 154 فرمود: «الراضی بفعل قوم کالداخل فیه معهم»; اگر کسی به فعل گنهکاران راضی باشد مثل آن است که در همان گناه داخل شده باشد. بعد فرمود: «و علی کل داخل فی باطل اثمان» این یک صغرا و کبرای منطقی است که «الراضی بفعل قوم کالداخل فیه معهم» این حکم داخل را دارد و هر کسی هم که داخل در باطل شد دو تا گناه کرده است «و علی کل داخل فی باطل اثمان»; دو تا گناه است «اثم العمل به و اسم الرضیٰ به»; یکی معصیت متن کار است یکی معصیت رضای به کار خود رضای به کار معصیت است البته رضای به کار در بعضی از موارد ممکن است از صدق فقهی نباشد ولی معصیت کلامی است یعنی روح را تیره میکند ولی خود عمل البته, معصیت خواهد بود. به هر تقدیر, این دو نکته مربوط به آیهٴ اسبق.
تربّص منافقین جهت سرنگونی نظام اسلامی
خب در این زمینه, وصف دیگری از اوصاف منافقین را شرح داد فرمود: ﴿الَّذینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ﴾; منافقین چندین تربص به انتظار و فرصتطلبی دارند. یکی درباره اصل نظام اسلامی است که اینها منتظرند روزی نظام اسلامی ـ معاذ الله ـ سرنگون بشود و شکست بخورد و مسلمین مقهور کافران قرار بگیرند, این همان است که در آیهٴ 98 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بیان کرد, فرمود: ﴿وَ مِنَ اْلأَعْرابِ مَنْ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ مَغْرَمًا وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوائِرَ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ﴾ اینها الآن در جمع مسلمین هستند, اگر وجوه شرعی به صورت خمس زکات و مانند آن به دولت اسلامی پرداخت میکنند این را یک نحوه غرامت میدانند, هر گونه پرداخت مالی را که به دستور دین تأدیه میکنند آن را یک نحوه غرامت میداند و منتظر برگشت اوضاعاند که اوضاع برگردد به سود آنها و علیه شما این درباره اصل نظام است.
جاسوسی منافقین در کنار تربّص در نگونی نظام
یک وقت است که گذشته از آن تربص و فرصت طلبی درونی, جاسوسی هم میکنند در جنگها به سود آنها کار میکنند, نظیر آنچه در همان سورهٴ مبارکهٴ «توبه» به این صورت بیان شده است; آیهٴ 47 سورهٴ «توبه» فرمود این منافقین, در جمع شما به جبهه جنگ نمیآیند ولی اگر هم بیایند: ﴿لَوْ خَرَجُوا فیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلاّ خَبالاً وَ َلأَوْضَعُوا خِلالَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ وَ فیکُمْ سَمّاعُونَ لَهُمْ﴾; به سود دیگران خبرچینی میکنند, حرفها را میشنوند برای دیگران سمّاعاند به سود غیر, حرفهای شما را میشنوند که گزارش بدهند این یک نحو است یک نحو تربص است. که میخواهند از دو طرف سود ببرند ولی سودشان به این صورت است [که] اگر مسلمین پیروز شدند میگویند ما که در جمع شما بودیم حالا یا در جبهه شرکت میکردند یا پشت جبهه تدارکات اینها را فراهم میکردند, بالأخره ظاهراً با مسلمین بودند لذا به مسلمین میگفتند: ﴿أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ﴾; مگر ما با شما نبودیم؟ خب چرا ما را از غنائم محروم میکنید. یک نحوه حضوری باید اینها در جمع مؤمنین داشته باشند یا به همراه اینها در جبهه رفته باشند یا در پشت جبهه تدارکات اینها را فراهم کرده باشند. ولی اگر مسلمین شکست بخورند در این حال از کفار غنیمت طلب میکنند. زمینه آیه این است که مسلمین شکست خوردند و کافران پیروز شدند در این زمینه, منافقین به کافران چه میگویند؟ ﴿وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرینَ نَصیبٌ قالُوا﴾ یعنی همین منافقین به کافران اینچنین میگویند: ﴿أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ شما میبینید دو تا وجه در نوع این کتابهای تفسیر هست: یکی را زمخشری و امثال ایشان فرمودند [و] یکی را هم دیگران. فخررازی هر دو وجه را جمع کرده است: «فی تفسیر هذه الآیة وجهان» اما آن هنر داوری در مثل فخررازی نیست که بالأخره تعیین بکند که آیه کدام یک از این دو آیه را میگوید یک وقت است آیه قابل جمع است یا جامعی دارد, میتوان آن جامع مشترک را گرفت و همه مصادیق را زیر مجموعه آن جامع قرار داد. یک وقت است نه, دو تا معنا دو تا مصداق رو در روی هم است و تعیین اَحدهما یا با مشاهده فضای داخلی آیه است یا با جریان خارجی آیه است یا با آیات دیگر. آن دو تا وجهی که در تفسیر فخررازی هست یک وجه همان است که دیروز ذکر شد که ایشان این را وجه دوم ذکر کردند.
تفسیر اهل سنت در آیهٴ ﴿ألم نستحوذ ...﴾
وجه اول که هم در تفسیر فخررازی آمده و هم در تفسیر زمخشری که بعد نوعاً این آقایان اهل سنت همین دو راه را ذکر میکنند این است که منافقین در ظرف شکست مؤمنین به کافرین میگویند که ما جلوی مؤمنین را گرفتیم; نگذاشتیم آنها بر شما مسلط بشوند شما را از خطر و شرّ مؤمنین حفظ کردهایم, بنابراین سهم ما را به ما بدهید.
ناسازگاری قول اهل سنت با فضای آیه
این نه با فضای آیه سازگار است نه با شاهد داخلی. اما فضای آیه این است که آیه در فضای شکست مؤمنین نازل شد یعنی آنجایی که ضعف مؤمنین روشن شد شکست خوردند. یک لشگر شکستخورده ضعفش روشن میشود در اینجا آن که منافق است به آن گروه پیروز نباید بگوید ما شما را از اینها حفظ کردیم [بلکه] باید بگوید ما شما را کمک کردیم که شما پیروز بشوید یا این تعبیر را بکند یا این تعبیر را که ما در شکست اینها به شما کمک کردیم یکی از این دو تعبیر را باید بکند; باید بگوید که ما شما را در پیروز شدن کمک کردیم یا ما شما را در شکست اینها کمک کردیم, یکی از این دو تعبیر را باید بکند اگر بگوید «ألم نمنعکم منهم»; ما شما را از اینها حفظ میکردیم یعنی از خطر اینها شما را حفظ میکردیم اینها که ضعفشان روشن شد اینها که شکست خوردهاند منافقین به کافرین چه میگویند؟ میگویند ما شما را از خطر اینها حفظ کردیم اینها که شکست خوردند دارند فرار میکنند, از چه حفظ کردیم؟ پس این با فضای آیه سازگار نیست با تاریخ آیه سازگار نیست, با جریان داخلی آیه هم سازگار نیست و آن این است که آن چرخ پنجم است به تعبیر بعضی از مفسرین که گفتند این الطابور الخامس بودند یعنی اینها به منزله چرخ پنجم بودند منافقین برای کافران. آن که خبرچینی میکند اینچنین شخصی مزدورانه برای آن اربابش کار میکند وقتی آن اربابها پیروز شدند این مزد کار طلب میکند. ولی اینها آمرانه با کافران برخورد کردند گفتند ﴿أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ﴾.
بیان استیلاء فقه اللغة «نستحوذ»
استحوذ همان طوری که در بحث قبل ملاحظه فرمودید یعنی استیلاء فقه الغه این کلمه آن است که آن پشت شتر را میگویند «حاذ البعیر», این دو طرف و دو تا ران را میگویند «حاذبی البعیر», آن رانندهای که از پشت آن ساربانی که از پشت به این دو پهلوی شتر میزند و فشار میآورد که شتر برود یا بدود, چنین سائقی را میگویند حوذی, «حوذی» یعنی آن که حاذ بعیر را میزند یا حاذییناش را میزند تا این شتر برود یا بدود چنین سائقی را میگویند مُستحوِذ یعنی بر پشت و دو طرف مسلط است و میزند و میراند, چنین سائقی را میگویند مستحوِذ. شیطان وقتی سوار بر افراد فریبخورده شد اینها را یا پشت اینها را میزند یا دو پهلوی اینها را میزند که ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ﴾.
چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» حرف شیطان را که نقل میکند این است که شیطان به خدا عرض کرد: ﴿َلأَحْتَنِکَنَّ ذُرّیَّتَهُ﴾ این شیطان, با افراد گنهکار معامله یک دام میکند; از اینها به انسان تعبیر نمیکند, میگوید این معصیتکاران حَنک آنها به دست من است; یک سوارکار ماهر وقتی بر اسب سوار شد اسب را احتناک میکند یعنی حنکش را با آن افسار میگیرد, این حال را میگویند احتناک شیطان با معصیتکار معامله انسان نمیکند, چون میداند ﴿کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ هستند. انسان گروهی است که از دست او بیرون است این معانی را او خوب میداند. لذا تعبیراتی که قرآن کریم از زبان شیطان درباره فریبخوردهها میکند همان تعبیری است که درباره دام دارند همین! در همین حد. اینجا دیگر نام آدم مطرح نیست از آدم به عنوان احتناک یاد نکرد گفت من ذریة او را احتناک میکنم. در سورهٴ «مجادله» هم اینکه قرآن امضا کرد فرمود: ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ﴾ خب معنای اسحواذ این است. اگر معنای استحواذ این است و معنای استحواذ همان استیلا و غلبه است اگر کار منافقین در حد همان چرخ پنجم بود به تعبیر بعضی از مفسران که «الطابور الخامس» است خبرچینی است گزارش است چنین حدی که مایه استیلای منافق بر کافر نیست.
تفسیر صحیح آیه
منافقین در این مرحله, خود را مستولی میدیدند; میگفتند که دیدید ما رهبری شما را به عهده گرفتیم ما شما را به راه دیگر بردیم که به دام ایمان مؤمنین نیفتید. ما شما را به سمت دیگر راندیم شما هم رفتید و سقوط نکردید مؤمنین ضعیف بودند و شکست خوردند منافقین به کافرین نمیگویند ما شما را در این شکست دادن یاری کردیم با خبرچینی ما ناصر شما بودیم میگویند ما بر شما مسلط بودیم مستحوذ بودیم شما را راندیم که مبادا به چاه بیفتید در اینجا این ﴿نمعنکم﴾ باید همان معنای دومی که در تفسیر فخررازی آمده و به نظر ما معنای اول است بیان بشود یعنی ما شما را از سقوط ایمان نجات دادیم, راه صحیح را به شما ارائه کردیم گفتیم با طناب پوسیده اینها به چاه نروید این طور, فکر میکردند ﴿أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ﴾ اینکه در تفسیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) آمده «ا لم نغلبکم» این برابر همان است که در تفاسیر دیگران هم آمده ولی ﴿أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ﴾ به معنای «الم نغلبکم» نیست به معنای «الم نُغلبکم» هم نیست به معنای «الم نَغلب علیکم» ما شما را راندیم به طرف نجات خلاصه یک چنین داعیهای را منافقین دارند طلبکارانه حرف میزنند یعنی ما رهبری شما را به عهده گرفتیم چه اینکه شیطان در اینجا رهبری آنها را به عهده میگیرد ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ﴾ گاهی ذات اقدس الهی از نفوذ شیطان چنین تعبیر میکند نظیر آنچه در سورهٴ «حج» است ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدیهِ إِلی عَذابِ السَّعیرِ﴾ گاهی از جلو قاعداند گاهی از دنبال سائقاند این ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ﴾ سوق پشت سر را میرساند, آن ﴿لأَحْتَنِکَنَّ ذُرّیَّتَهُ﴾ در سورهٴ «اسراء» آن ﴿فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدیهِ إِلی عَذابِ السَّعیرِ﴾ در سورهٴ «حج», آن قیادت جلو را میرساند بالأخره حیوان را یا از جلو میکشند یا از دنبال هی میکنند به این صورت است, لذا این معنا با آیه سازگارتر ﴿أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾, چنین حرفی را آنها داشتند.
پرسش:...
پاسخ: ولی با کافران بالأخره حرف راستشان را میزنند, چون باطن اینها با کافران است دیگر ﴿هُم لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإیمانِ﴾ و قرآن هم امضا کرده است که ﴿إِنَّکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعًا﴾ اینها در حقیقت, با آنها هستند دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بله; اما در حال عادی مذبذبیناند ولی در روز خطر فرمود: ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإیمانِ﴾ یک آدم دو چهره و دو پهلو در حال عادی با هر دو طرف است ولی در روز خطر راهش مشخص است کدام طرف است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر یا از باب خبرچینی, نظیر آیهٴ سورهٴ «توبه» ﴿وَفیکُمْ سَمّاعُونَ لَهُمْ﴾ یا از راه بیان نقاط ضعف یا مثلاً تضیعف مسلمین نظیر این آیه منافق در حال عادی هم با مؤمنین است هم با کافرین, نظیر آنچه در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که ﴿وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ﴾ هر دو طرف هستند و در آیهٴ بعدی که در پیش داریم, فرمود: ﴿مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاء﴾ اما وقتی خطر رسید باز چه چیزی؟ اعلان بیطرفی میکنند؟ یا نه وقتی روز خطر فرا رسید ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإیمانِ﴾ در روز خطر بالأخره تعیین تکلیف میشود دیگر.
کتاب نور و عمل بودن قرآن کریم
پرسش:...
پاسخ: خب روشنتر بود, قرآن کتاب تئوری نیست کتاب تعلیم عملی است یک وقت است که مفسر به این فکر است که ﴿لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾, آن وقت مشکل ایجاد میشود که چگونه بَرّ ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ است آیا بِرّ است یا بَرّ است یا مضاف در تقدیر است; لکن ذو البِرّ ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ است یا «لکن البرّ برَّ من آمن بالله» است که مبتدا خبر یا اسم خبر هماهنگ باشد غافل از اینکه قرآن نمیخواهد کتاب علمی باشد, قرآن میخواهد متعلمین بپروراند لذا هر جا سخن از وصف است موصوفها را ارائه میکند وگرنه میشود یک کتاب تئوری محض. آن که قرآن را در حد یک کتاب علمی مصطلح میداند به فکر مضاف و مضافالیه میگردد که چطور اینجا فرمود: ﴿لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ شما میبینید نوع اینها به زحمت میافتند, مثلاً ﴿یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ ٭ إِلاّ مَنْ أَتَی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ﴾ آنجا هم به زحمت میافتند روزی که مال و فرزند به حال کسی سودمند نیست به حسب نظم عادی که کتابهای علمی بر آن روال است, اینچنین گفته میشود که ﴿یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ﴾ «الاّ سلامة القلب», نه ﴿إِلاّ مَنْ أَتَی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ﴾ آخر این مستثنا با مستثنا منه که هماهنگ نیست مستثنا منه این است که مال و فرزند نافع نیست مستثنا این است که عمل صالح نافع است سلامت قلب نافع است ولی مستثنا سلامت قلب نیست «مَن أتی بقلبٍ سلیم» است سرّش این است که قرآن کتاب نور است نه یک کتاب علمی محض که فقط خطوط کلی علمی را بیان کند معمولاً قرآن وقتی وصف را شرح میدهد موصوف را معرفی میکند اینجا هم نمیخواهد بگوید نفاق بد است کفر بد است همین که فقط راهنمایی علمی باشد میگوید با منافق نباش با کافران نباش با مؤمنین باش و امثالذلک.
پیروزی همیشگی حق بر باطل و بیان مصادیق آنها
آنها هم به همین روال گفتند ما شما را از مؤمنین بما انه مؤمنین منع کردیم در حقیقت ﴿وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ در حقیقت منهم یعنی از مؤمنین خب اما اینکه فرمود این ﴿مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ هم از باب تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است در آنجا دیگر ﴿وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرینَ نَصیبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ﴾ منهم دیگر نفرمود فرمود: ﴿مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ که این تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت باشد میماند آنچه در ذیل این کریمه است ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ اصل پیروزی به عنوان ﴿الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ برای اهل تقوا است بدون تردید.
پرسش:...
پاسخ: نه; اینها باعث شدند که آنها نیافتادند دیگر. قرآن اگر چیزی ادعایی باشد فوراً ابطال میکند قرآن یک کتاب قصه که نیست قرآن حرفی را که نقل میکند اگر صحیح است امضا میکند ولو به سکوت [و] اگر باطل است نفی میکند فلان کس چنین گفت فلان گروه چنین گفتند که بشود مجمع الاقوال یک چنین چیزی قرآن نیست حرف قرآن را این کار کردند اینها در حقیقت همان ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ﴾ سورهٴ «مجادله» به صورت استحواذ منافقین علی الکافرین در آمده است اما اینکه در ذیل فرمود: ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ این چون نکره در سیاق نفی است همه آن وجوه پنجگانهای که تقریباً در بحث دیروز گذشت شامل میشود چون سبیل جامع است و اگر احیاناً کافری بر مسلمی در یک مقطعی پیروز میشود این پیروزی نهایی نیست و آزمون الهی است در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» آیهٴ 139 چنین گذشت فرمود: ﴿وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾; اما ﴿إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾ قهراً اگر محور ایمان و کفر بررسی بشود مؤمن, اعلاست.
اسلام پیروز همیشگی در تقابل با کفر بما أنّه کفر
اگر بحث در ایمان و کفر نباشد بحث در علل و عوامل عادی باشد خب هر کسی عالم است پیروز است هر که متحد است پیروز است اگر در بعضی از جنگها کافرین بر مؤمنین پیروزاند نه چون آنها کافراند و اینها مسلماند بلکه آنها عالماند مسلحاند اینها بیسلاحاند اسلام و کفر که به جنگ هم نرفت عالم و جاهل با هم جنگیدند آن که عالم بود از وسائل صنعتی بهره برد و آنکه جاهل بود دستش خالی بود شکست خورد یا متحد و مختلف با هم جنگ کردند آنها با هم متحد بودند ساختند اینها مختلف بودند با هم نساختند متحدین بر مختلفین پیروز شدند شما در همه این تحلیلهای پیروزی میبینید بالأخره حق غالب است علم حق است جهل باطل اتحاد حق است اختلاف باطل اسلام و کفر که به جنگ هم نیامدند حالا یا جنگ نفت بود یا جنگ گاز بود یا جنگ جنگل بود یا جنگ آب و نان بود در این گونه از جنگها الآن هم همین طور است; الان شما در بوسنی و امثال بوسنی, گرچه نظام اسلامی واقعاً حمایت کرده و حمایت میکند اما آنها اگر به حق بگویند یا الله جواب میشنوند; اما بسیاری از آنها شما میبینید گرفتار ملاحظه کاریاند.
جنگ اگر جنگ نفت و گاز و زمین و زمان باشد هر که مسلح است پیروز میشود ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ والّذین لا یَعلمُونَ﴾ حق است اتحاد حق است اختلاف باطل است جهل هم باطل است حالا اگر یک ملت پیشروی عالمی با یک ملت پس افتاده جاهل جنگید خب علم حق است جهل باطل است آن حق بر باطل پیروز میشود اگر یک کشور منسجم متحدی با یک کشور مختلفی که گرفتار اختلاف درونی است با هم جنگیدند اتحاد حق است اختلاف باطل است آن اتحاد بر اختلاف غالب است, همیشه حق پیروز است [و] هیچ جا در عالم نشد که حق شکست بخورد.
شمول آیهٴ نفی سبیل بر خطوط فقهی
این یک اصل کلی است که قابل نقض نیست و هر جا اسلام به میدان آمد و کفر بما انه کفر به میدان آمد شکست خورد نشانهاش پیروزی همه انبیا بود بدون سلاح روز با دست خالی همه انبیا پیروز شدند دیگر این طور نبود که پیغمبری شکست بخورد همه انبیا پیروز شدند حالا گاهی زمین فرو برد گاهی زمان گرفت گاهی دریا گرفت گاهی صحرا گرفت, بالأخره همه انبیا با دست خالی پیروز شدند یک بار نشد که اسلام عرضه بشود و شکست بخورد در قرآن کریم هم فرمود: ﴿وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ﴾ این یک اصل کلی است, ﴿إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾ یا ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ﴾ اینها اصول کلی است, غیر قابل تخصیص است و اما اگر یکجایی دیدید که نه برای گاز و غیر گاز جنگیدند یک جا برای خاک جنگیدند یکجا هفده کشور را تقدیم بیگانه کردند آنگاه که جنگ اسلام و کفر نبود جنگ اسلام و کفر همین بود که در سالهای اخیر در ایران اتفاق افتاده است خب دیدید دنیا علیه ایران جنگید دیگر از آن طرف محاصره اقتصادی سیاسی نظامی کمربند اقتصادی هم اطراف ایران کشیدند ایران دست خالی مانده وسط به حقیقت دست خالی داشت و دنیا را به ستوه آورد اگر این فکر باشد البته اسلام پیروز است اینچنین نیست که گاهی مسلمانها پیروز گاهی در تحلیلات حضرت امیر که قبلاً از نهجالبلاغه خوانده شد این بود که خدا کسی را یاری میکند که معلوم بشود که برای دین او دارد جنگ میکند فرمود در اوایل گاهی ما کشته میدادیم گاهی رقیب ما کشته میداد گاهی از ماها با آنها درگیر هم میشدند تا معلوم شد که ما راست میگوییم از آن به بعد دیگر خدا ما را یاری کرد وقتی معلوم شد ما راست میگوییم دیگر پیروز شدیم وقتی که پیروز شدند ابوسفیان متحیرانه راه میرفت میگفت «لیت شعری بماذا غلبنی» لشکر برای ما عده برای ما عُده برای ما ما کباب میدادیم به سربازان ما آنها خرما میدادند چطور ما شکست خوردیم آنها پیروز شدند همین طور متحیرانه راه میرفت وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از پشت سر رسید دست مبارک روی دوش نحس ابیسفیان گذاشت فرمود: «بالله غلبتک» پس بنابراین این ﴿لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ یک اصل کلی است هرگز شکست نخورده البته چون نکره در سیاق نفی است خطوط فقهی را هم شامل میشود که حالا به سرعت رد میشویم; اگر پدر کافر بود و مادر مسلمان ولایت پدر به فرزند تابع اشرف الأبوین است پدر در اینجا ولایت ندارد (یک) اگر پدر مسلمان بود مادر کافر بود حق الحضانهای که در بعضی از بخشها برای مادر است نسبت به بعضی از خردسالان آنجا حق الحضانه ندارد (دو). پدر اگر بخواهد کافری را وصی خود قرار بدهد برای اولاد صغار در صورتی که اینها تابع اشرف الابوین باشند آن وصیت, نافذ نیست باطل است برای اینکه کافر بر مسلم سلطه ندارد (این سه) و اگر قاضی غیر مسلمان بود رجوع به محکمه او نافذ نیست (این چهار) اگر والی مسلمین غیر مسلمان بود ولای او اثر ندارد (این پنج, شواهد فراوانی در کتابهای فقهی هست که نمونه ششماش هم در بحث دیروز گذشت.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است