display result search
منو
تفسیر آیات 137 تا 140 سوره نساء

تفسیر آیات 137 تا 140 سوره نساء

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 182 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 137 تا 140 سوره نساء"
- وجوه مختلف در بشارت به منافقین
- راه عزیز شدن انسان در قرآن
- گرفتاری مستکبران در روز قیامت به عذاب الهون


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا کُفْراً لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیلاً ﴿137﴾ بَشِّرِ الْمُنَافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً ﴿138﴾ الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً ﴿139﴾ وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَالْکَافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً ﴿140﴾

عوامل عدم توفیق به توبه
چند چیز است که مایه زوال توفیق است که انسان به توبه موفق نمی‌شود: یکی استمرار بر کفر است که کافری بر کفرش استمرار داشته باشد و اصراری داشته باشد بر الحادش, چنین کافری کمتر به توبه مؤفق می‌شود دوم اصرار بر حنث عظیم و معصیت کبیره است; اگر مسلمانی که اعتقاد به دین دارد ولی در مقام عمل فسق می‌ورزد و روی گناهان کبیره اصرار دارد چنین انسانی کمتر به توبه مؤفق می‌شود (به توبه از فسق), اولی توبه از کفر بود. سوم اینکه کسی متلوّن باشد گاهی مؤمن باشد گاهی کافر باشد گاهی موحد باشد گاهی ملحد باشد, چنین کسی هم کمتر مؤفق به توبه می‌شود. چهارم آنکه کسی ظاهر و باطنش دو تا باشد یعنی ظاهراً مؤمن و باطناً کافر, چنین کسی کمتر مؤفق می‌شود که تصمیم بگیرد ظاهر و باطنش را یکی بکند; باطناً هم مؤمن باشد مثل ظاهر.
در بعضی از این قسمتها ذات قرآن کریم برهان اقامه می‌کند, نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آمده است در سورهٴ «حدید» برهان مسئله را در آیهٴ شانزده چنین اقامه می‌کند: ﴿أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّهِ وَما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلا یَکُونُوا کَالَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ اْلأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ گروهی از اهل کتاب بر همان تعصب باطلشان اصرار می‌ورزیدند ﴿فَطالَ عَلَیْهِمُ اْلأَمَدُ﴾; مدت مدیدی به همان آن روال باطل ادامه می‌دادند, قهراً ﴿فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾, در اثر ادامه و امتداد آن گناه, قلب قسی می‌شود وقتی قلب قسی شد دیگر به توبه مؤفق نخواهد شد شما می‌بینید آن چشمه‌هایی که املاح معدنی به همراه دارند این چشمه‌ها همین که از دل خاک جوشیدند اول کاری که می‌کنند جلوی خودشان را می‌بندند راه خودشان را می‌بندند, این رسوباتی که دارد نه تنها نمی‌گذارد آن منطقه سبز بشود بلکه جلوی راه خود این چشمه را هم می‌بندد بعد از مدتی انسان می‌بیند اینجا به صورت یک صخره عظیمی درآمده.
مشابه این تعبیر را در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» راجع به گروه دیگر بیان فرمود, آیهٴ 77 سورهٴ «توبه» این است که اینهایی که تعهّد کردند با خدا و به تعهّدشان عمل نکردند و خدا نسبت به اینها لطف کرد اینها لطف الهی را نادیده گرفتند یک عقوبتی دامنگیر اینها می‌شود و آن عقوبت, نفاق است. فرمود: ﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقًا فی قُلُوبِهِمْ إِلی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ﴾; خدا یک عده را گرفتار نفاق می‌کند چندین بار خدا لطف کرد, این شخص لطف الهی را نادیده گرفت, از آن به بعد خدا عقوبتی بر او تحمیل می‌کند او را عقاب می‌کند در دنیا عقابی که خدا می‌کند این است که او را گرفتار نفاق می‌کند ﴿فَأَعْقَبَهُمْ﴾ یعنی خداوند اینها را عقوبت کرده است به عنوان عقاب, آنها را گرفتار نفاق کرده است ﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقًا فی قُلُوبِهِمْ﴾ و این نفاق تا روز مرگ هست [و] از اینها گرفته نمی‌شود ﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقًا فی قُلُوبِهِمْ إِلی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ﴾ که دیگر به توبه مؤفق نخواهند شد, برای اینکه اینها عمداً آیات الهی و لطف الهی را تحقیر کردند. مشابه این در تعبیرات دیگر هم یافت می‌شود.
بنابراین اصرار بر گناه, ادامه کفر یا ادامه حنث عظیم یا تلوّن در ایمان و کفر یا اختلاف ظاهر و باطن, اینها سبب محرومیت انسان از توفیق توبه و مانند آن است.
پرسش:...
پاسخ: بله, بعضی از اقسام اشاره شد که مربوط به بعضی از اقسام است دیگر. آن آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آن هم مربوط به بعضی از اقسام است. آیه محلّ بحث هم شامل تلوّن می‌شود و هم شامل اختلاف ظاهر و باطن که ﴿لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلاً﴾ البته راه باز است ولی بسیار سخت است; برای اینها برگشت بسیار دشوار است. لذا همین گروه در مرحله بعدی یعنی اول ایمان بود بعد کفر بود بعد ایمان بود, در مرحله چهارم کفر بود در مرحله پنجم مزید کفر, دیگر این‌چنین نبود که در مرحله پنجم دوباره برگردند مؤمن بشوند آیه محل بحث این است که ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا﴾ (یک) ﴿ثُمَّ کَفَرُوا﴾ مرحله دوم (این دو) ﴿ثُمَّ آمَنُوا﴾ (این سه) ﴿ثُمَّ کَفَرُوا﴾ (این چهار), دیگر در مرحله پنجم ﴿ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا﴾ است نه ﴿ثُمَّ آمَنُوا﴾ چنین گروهی به این صورت در می‌آیند. بعد فرمود: ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً﴾.

وجوه مختلف در بشارت به منافقین
حالا این دو وجهی که درباره تبشیر گفته شد یک وجه سومی هم هست. دو وجهی که گفته شد این است که تبشیر یعنی گزارشی که در بشره مستمع اثر بگذارد. اگر به این معنا باشد, این هم در خبرهای مسرت‌بخش هست هم در خبرهای غم‌بار و اگر درباره منافق گفته شد که ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً﴾ این معنای حقیقی خود را دارد و اگر تبشیر به معنای بشارت دادن و خبرهای مسرت‌بخش باشد استعمالش در این گونه از موارد گفتند با تَحَکُّم و استهزا همراه است که این دو وجه قبلاً بیان شد.
مطلب سوم آن است که تبشیر گرچه به این معناست که گزارشی که در بشره اثر می‌کند; اما نه هر اثری. یک وقت انسان خبری را می‌شنود و چهره‌اش باز می‌شود, یک وقت است خبر را می‌شوند و آن خبر, چهره او را دژم می‌کند پژمرده می‌کند این هم ظهور خبر است در بشره; اما به صورت قبض نه به صورت بسط. تبشیر برای آن گزارشی است که بشره و چهره را منبسط بکند, مثل مسرت. سرور را هم که سرور گفتند برای اینکه در اساریر وجه یک انبساطی ایجاد می‌کند این ‌«اساریر‌‌» در همان دعای عرفه حضرت سیدالشهدا هست این خطوط چهره و این گونه را می‌گویند اساریر وجه مسرت آن است که این خطوط چهره را باز بکند اگر تبشیر به این معنا باشد که در چهره اثر انبساط بیاورد استعمالش در این گونه از مواردی که در چهره گرفتگی و قبض ایجاد می‌کند می‌شود تَحَکُّم اگر نه به معنای مطلق اثر باشد اعم از قبض و بسط و مانند آن معنای حقیقی خود را دارد.

بیان مشکل سیاسی منافقین در آیهٴ 139
خب ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً﴾ درباره منافق چون اینها معصیتهای گوناگونی دارند قرآن هر جا سخن از منافق به میان آورد آن راز استحقاق عذاب را هم ذکر می‌کند در قسمتهای دیگر می‌فرماید اینها کسانی هستند که ﴿وَإِذا خَلَوْا إِلی شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُن﴾ و اما در این آیه محلّ بحث اینها مشکل سیاسی دارند نه مشکل اعتقادی, مشکل اعتقادی‌شان در جای دیگر است مشکل سیاسی اینها این است که اینها هراسناک‌اند می‌ترسند نظام اسلامی شکست بخورد و عزت را در غیر نظام اسلامی می‌بینند, می‌گویند ما رابطه‌مان را باید با کفار حفظ بکنیم که اگر یک وقت روزی این نظام شکست خورد یا کافران برگشتند ما از عزت, بهره‌ای ببریم که مبسوطش در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است که فرمود: ﴿فَتَرَی الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ﴾ در این آیه محلّ بحث سورهٴ «نساء» فرمود راز اینکه اینها منافق‌اند و به عذاب الیم باید گرفتار بشوند این است که ﴿الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ﴾, اینها تحت ولایت کافر در می‌آیند; اما تحت ولایت مسلم در نمی‌آیند. ولایت کافر را قبول دارند ولی ولایت مسلم را قبول ندارند; رابطه ولایی رابطه محبت رابطه نصرت و امثال ‌ذلک را با کافران برقرار می‌کنند: ﴿الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ﴾. یک وقت است که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَآخَرَ سَیِّئًا﴾ است گاهی ولایت مؤمن را قبول دارند گاهی ولایت غیر مؤمن را بعضی از مؤمنین را بعضی از کافران را به عنوان اولیا می‌پذیرند, این یک مرحله است. مرحله دیگر آن است که اینها اصلاً مؤمنین را به ولاء قبول ندارند: ﴿یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ﴾ چنین گروهی به عذاب دردناک گرفتار می‌شوند.

مطالبی دربارهٴ عزّت
بعد قرآن اینها را هدایت می‌کند می‌فرماید منظورتان چیست؟ اگر مقصودتان از برقراری رابطه ولایی با کفار, عزیز شدن است بدانید که تمام عزت نزد خداست, این یک مطلب و اختیار عزت هم به دست خداست که هر کسی را بخواهد عزیز می‌کند, این دو مطلب و گروهی را هم که عزیز کرده است آنها را هم به شما معرفی می‌کنیم این سه مطلب, راه عزیز شدن را هم به شما نشان می‌دهیم آدرس می‌دهیم این چهار مطلب که خب این همه هدایت است دیگر.
ربّ العزّة بودن خداوند
اما مطلب اول همان فرمود: ﴿فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً﴾ این مضمون در چند جای قرآن آمده است یکی همین آیه محلّ بحث بعد نه اینکه تمام عزت برای خداست خدا عزیز است بلکه عزیز کننده هم است آن را در سورهٴ مبارکهٴ ‌«صافات» آیهٴ 180 این چنین یاد کرد, فرمود: ﴿سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ﴾ او مدبر عزت است مالک عزت است یک وقت است ما می‌گوییم فلان شخص عزیز است; اما بخواهد دیگری را عزیز بکند آن قدرت را ندارد. یک وقت گفته می‌شود نه فلان شخص, عزیز است و عزت بخش هم است. در این آیهٴ سورهٴ «صافات» فرمود خدا ﴿رَبِّ الْعِزَّةِ﴾ است یعنی هر کس بخواهد عزیز بشود مربوب اوست; باید در تحت تدبیر و تربیت و مالکیت ذات اقدس الهی قرار بگیرد تا بشود عزیز خب اگر خدا عزیز محض است (یک) و ﴿رَبِّ الْعِزَّةِ﴾ هم هست دیگران را هم او عزیز می‌کند, باید ببینیم چه کسی را عزیز کرد آن را در سورهٴ «منافقون» فرمود که ﴿وَلِلّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنینَ﴾ یعنی خدا رسول را عزیز کرد مؤمنین را عزیز کرد (این سه).

راه عزیز شدن انسان در قرآن
چهارم هم همان بحث دیروز بود در سورهٴ «فاطر» که راه عزیز شدن را هم ارائه کرد, فرمود: ﴿مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَمیعًا﴾; اگر کسی بخواهد عزیز بشود تمام عزت نزد خداست خب جواب سؤال چه شد؟ حالا اگر کسی خواست عزیز بشود این که جواب سؤال نشد! اگر کسی خواست بداند چه کسی عزیز است شما بگو خدا عزیز است ولی بحث در این نیست که ما بخواهیم بدانیم چه کسی عزیز است [بلکه] بحث در این است که ما می‌خواهیم عزیز بشویم فرمود شما که می‌خواهید عزیز بشوید ﴿مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ﴾ نه «یعلم العزه», بحث در این نیست که اگر بخواهید بدانید که عزیز است [بلکه] بدانید خدا عزیز است بحث در این است که اگر بخواهید عزیز بشوید, بدانید که عزت نزد خداست (یک) راهش هم این است: ﴿مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَمیعًا﴾ حالا راه رفتن به عزیز محض چیست؟ ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ﴾, چنین انسانی می‌شود عزیز.

تقسیم عزّت به صادق و کاذب
حالا در کنار این مطالب چهارگانه ما هستیم و محسوسات عرفی ما، ما می‌بینیم بعضی عزیز‌ند قرآن می‌فرماید شما خیال می‌کنید اینها عزیزند; ما یک عزت راست داریم یک عزت دروغ, غیر از خدا و پیغمبر و مؤمنین که خدا بالاصالة و باذات پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مؤمنین بالعرض و التبع عزیز‌ند دیگران هر که هستند و هر چه هستند عزت اینها عزت کاذب است نه عزت صادق. وقتی عزت, کاذب شد ذلت صادق است; دیگر معنا ندارد که هم عزت کاذب باشد هم ذلت کاذب باشد. اگر عزت, دروغ است پس ذلت صادق است و روزی که صدق و حق ظهور می‌کند ذلت اینها ظهور می‌کند یعنی ﴿یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ﴾.
گرفتاری مستکبران در روز قیامت به عذاب الهون
لذا درباره مستکبرانی که عزیز کاذب‌اند و به عزت دروغین, خود را عزیز پنداشته‌اند غیر از آن مسئله جهنم و غیر از مسئله سوخت و سوز بدن و جسم می‌فرماید که اینها گرفتار ﴿عَذابَ الْهُونِ﴾ می‌شوند یعنی گرفتاری و ذلت و خواری چرا چون ظاهر اینها عزیز است این عزت دروغ است باطن اینها ذلیل است این ذلت, راست است. روزی که سرایر و باطنها ظهور می‌کند آن ذلت واقعی اینها ظهور می‌کند, این عذاب مهین برای هر کسی که نیست خدا یک عده‌ای را دارد خب در جهنم می‌سوازند اینکه آبروی او را نمی‌برد. یک وقت است نه, آبروی او را می‌برد گذشته از اینکه او را می‌سوزاند. این کسی که معذب به عذاب هون است یا عذاب مهین دارد برای آن است که در دنیا, عزت دروغین داشت. عزت دروغین همان طوری که قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» ملاحظه فرمودید کسانی‌اند که وقتی به آنها نصیحت می‌شود آنها خود را برتر از پذیرش نصیحت و وعظ می‌دانند حرف, در آنها اثر نمی‌کند; آیهٴ 206 سورهٴ «بقره» این بود ﴿وَإِذا قیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِاْلإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهادُ﴾ این با گناه, عزیز است قهراً می‌شود عزیز بی‌جهت.
چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» ساحران فرعون, فرعون را عزیز می‌پنداشتند و به عزت او سوگند یاد کردند آیهٴ 44 سورهٴ «شعراء» این است ﴿فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَعِصِیَّهُمْ وَقالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ﴾ بعد هم که ﴿فَغَشِیَهُم مِنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ﴾ آن ذلت درونی اینها که راست است ظهور پیدا کرد فرمود: ﴿فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً﴾ پس اگر یک وقت ارتباط با خدا نبود و کسی خود را عزیز پنداشت این بداند عزت او دروغ است وقتی عزت دروغ شد ذلت او راست است وقتی ذلت او راست بود این راست روزی ظهور می‌کند حالا یا در دنیا یا هم در دنیا و هم در آخرت.
پرسش:...
پاسخ: نه; عزت کاذب معنایش آن است که باطنی نیست نه معنایش این است که ظهور ندارد ظهور کاذب دارد دیگر مثل سراب; آب نماست ولی آب نیست.

تبیین معنای ‌«‌اَین تذهبون»
قرآن بعد از تشریح این مسائل و گزارش آن چهار مطلب و تبیین این مطلب پنجم, آن‌گاه به این جمع می‌فرماید حالا که مسئله برای شما روشن شد ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ کجا می‌روید این ﴿أَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ بعد از اقامه براهین تام است فرمود حالا که راه برایتان مشخص شد کجا می‌خواهید بروید براهین عقلی این را تأیید می‌کند شواهد نقلی هم این را تأیید می‌کند پس ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ آنچه که در سورهٴ «تکویر» آمده است که ﴿وَما هُوَ بِقَوْلِ شَیْطانٍ رَجیمٍ ٭ فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ این اصلی است که در همه موارد جاری است همین اصل را وجود مبارک حضرت امیر در یکی از خطبه‌های نهج‌البلاغه این‌چنین آورد حضرت برهان اقامه می‌کند که ما الآن در حدود شصت سال است که داریم امتحان می‌دهیم در جنگ ما پیش‌گام بودیم در اسلام ما پیش‌گام بودیم در رهبری ما پیش‌گام بودیم در مسائل علمی ما پیش‌گام بودیم عترت پیغمبر در بین شماست ‌«‌﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ ... فَأَیْنَ یُتَاهُ بِکُمْ! ... وَ بَیْنَکُمْ عِتْرَةُ نَبِیِّکُمْ!» کجا می‌روید شما مردم این بعد از اقامه برهان است فرمود کجا می‌روید آن وقت قرآن می‌شود یک کتاب علمی روشن که با نور آمیخته است ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ بعد از اینکه تعلیم داد آن‌گاه فرمود: ﴿أَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ کجا می‌خواهید بروید این هدایتها الآن هم برای همه باز است حتی برای کافر و منافق برای اینکه انسان تا زنده است مکلَّف است, مکلَّف راهنما می‌خواهد این‌چنین نیست که آیه نازل نشود هدایت جدیدی نیاید و مع‌ذلک تکلیف ادامه داشته باشد اما غیر از آن سرمایه‌های اولی که ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَتَقْواها﴾ و غیر از آن راهنماییهای عمومی, دیگر دیدارهای خصوصی خدا با اینها ندارد; اما یک عده‌ هستند که واقعاً خدا با اینها دیدار خصوصی دارد آنها را می‌نگرد و با آنها حرف می‌زند و پیام می‌دهد و امثال‌ذلک, این دیگر نصیب آن گروه نخواهد شد, لذا فرمود: ﴿الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ﴾; اینها عذاب دردناک دارند ﴿أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ﴾ این استفهام انکاری است یعنی شما می‌خواهید عزت را نزد کافران دریافت بکنید آنجا که عزت نیست ﴿فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً﴾ وقتی ﴿فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً﴾ شد ماسوای حق چون «ماذا بعد العزة الا الذله» مثل «ماذا بعد العدل الا ظلم‌» ﴿فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاّ الضَّلاَلُ﴾ یک اصل کلی را قرآن کریم بیان می‌کند بعد شرحش را به شاگردانش واگذار می‌کند فرمود: ﴿فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ﴾ از حق که بگذریم می‌شود ضلالت مسئله عزت صحیح حق است مسئله عدل حق است خب «ماذا بعد العدل الا الظلم, ماذا بعد العزة الا الذلة» دیگر و جایی که ارتباط با خدا نباشد, دیگر جای ذلت نیست.
لذا چون ذات اقدس الهی خود را به عنوان ﴿رَبِّ الْعِزَّةِ﴾ معرفی کرده است, همان طوری که قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» ملاحظه فرمودید ضمان عزت و ذلت را هم به دست خود می‌داند; آیهٴ 26 و 27 سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» این بود: ﴿قُلِ اللّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ﴾ آنجا که افراد را ذلیل می‌کنی داری به اسلام و مسلمین و امت اسلامی خیر می‌رسانی ذلیل کردن کسانی که ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِاْلإِثْمِ﴾ این ذلیل کردن به سود جامعه انسانی است ﴿بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ﴾ بعد همان طوری که گاهی عزیز می‌کنی گاهی ذلیل می‌کنی در نظام انسانی و اعتباری, در نظام تکوین هم این کار می‌کنی: ﴿تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَتُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَتُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ﴾ که این چهار چیز با آن چهار چیز مطابق است; گاهی روشن می‌کنی روشنی را گسترش می‌دهی گاهی تاریک می‌کنی تاریکی را گسترش می‌دهی گاهی احیاء می‌کنی گاهی اماته داری. در آیه قبل فرمود که ﴿تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشاءُ﴾ در آیه بعد فرمود: ﴿تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَتُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَتُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ﴾, در پایان آن آیه قبل فرمود: ﴿بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ﴾, در پایان آیه بعد فرمود: ﴿وَتَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ﴾ که جمعاً می‌شود ده چیز که خواندن این آیات در تعقیبات نماز هم به نوبه خود سفارش شده است پس آن می‌شود ﴿رَبِّ الْعِزَّةِ﴾ و عزت راستین به عهده اوست و هرگز کسی با گناه و با قطع ارتباط با خدا نمی‌تواند عزیز باشد, آن عزت دروغ است و درونش ذلت است.

اشاره به نفاق فرهنگی منافقین در آیهٴ 140
مطلب بعدی آن است که این منافقین, گذشته از آن کارهای سیاسی که تحت ولای کفار قرار می‌گرفتند یک نفاق فرهنگی هم داشتند کفار وقتی در جلسات سرّی خود می‌نشستند آیات الهی را به استهزا می‌گرفتند, این منافقین هم آنجا می‌نشستند. خب بحث درباره آیات و معجزات را ـ معاذ الله ـ مسخره کردن توسل را مسخره کردن تبرک را مسخره کردن, پیشگوییهای الهی را مسخره کردن این کار کافران بود منافقین در جمع اینها می‌نشستند فرمود ما قبلاً به شما هشدار دادیم چند سال قبل به شما گفتیم, چون این سورهٴ «نساء» در مدینه گفتند بعد از سورهٴ مبارکهٴ «بقره» نازل شد. سال اول و دوم نه, بالأخره سال سوم و چهارم بعضی از قسمتها هم شاید بیشتر بالأخره بعد از سورهٴ «بقره» در مدینه نازل شد و سورهٴ مبارکهٴ «انعام» در مکه نازل شد در سورهٴ «انعام» خدا هشدار داد, فرمود که اگر یک وقت دیدید کافران دارند آیات الهی را مسخره می‌کنند, هرگز با آنها ننشین! نشستن در مجلس کفار قدغن است.
در آیه محلّ بحث یعنی در آیه‌ای که در سورهٴ «نساء» است و در مدینه نازل شد فرمود ما قبلاً به شما گفتیم این کار را نکنید دیگر: ﴿وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَیُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ﴾ در اینجا خطاب به مسلمین و مؤمنین است که در جمع اینها این منافقین حضور دارند. فرمودند ما قبلاً به شماها گفتیم, در حالی که هیچ آیه‌ای در قرآن در این زمینه نیست مگر همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که خطاب به پیغمبر است(صلّی الله علیه و آله و سلّم).

استدلال بر تعلّق خطاب آیهٴ 68 سورهٴ ‌«انعام‌‌» به مؤمنین
آیهٴ 68 سورهٴ «انعام» سورهٴ «انعام», در مکه نازل شد; فرمود: ﴿وَإِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ وَإِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ﴾, خطاب در آیهٴ سورهٴ «انعام» به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است در آیهٴ محلّ بحث در سورهٴ «نساء» خطاب به مؤمنین است, فرمود ما قبلاً به شما‌ها گفتیم; معلوم می‌شود آن آیه‌ای که در سورهٴ «انعام» خطاب به پیغمبر است منظور امت‌اند نه خود پیغمبر. یک دلیل لبی متصل هم او را همراهی می‌کند و آن این است که اصلاً معقول نیست پیغمبر در جلسه‌ای که قرآن و او را مسخره می‌کنند, بنشیند با آنها [و] عضو جلسه رسمی آنها بشود. کفار, آیات را مسخره می‌کنند رسول را ـ معاذ الله ـ مسخره می‌کنند آن وقت پیغمبر در جلسه رسمی اینها بنشیند که عملی است این دلیل لبی. دلیل لفظی هم این است که در آیهٴ محلّ بحث یعنی در سورهٴ «نساء» خطاب به همین منافقین است; این منافقینی که ﴿یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ﴾ با اینها دارد حرف می‌زند. می‌فرماید که ما قبلاً به شماها گفتیم که در جلسات کفار شرکت نکنید, خب قبلاً با کدام آیه به اینها گفتید, غیر آیهٴ سورهٴ «انعام» که ما آیه‌ای در قرآن نداریم در این زمینه. معلوم می‌شود آیهٴ سورهٴ «انعام» که خطاب به پیغمبر است در حقیقت, مخاطبین امت‌اند نه پیغمبر.
پرسش:...
پاسخ: چرا; در اواخر مکه که عده‌ زیادی ایمان آورده بودند حتی عده‌ای هم به حبشه مهاجرت می‌کردند ولی در مکه, مشرکین جلساتی داشتند و آیات الهی را مسخره می‌کردند. آیه نازل شد که شما حق ندارید در جلسات آنها شرکت کنید; منتها خطاب به پیغمبر است نه اینکه پیغمبر در جلسات آنها شرکت می‌کرد تا قرآن نهی بکند. در آیهٴ محلّ بحث در سورهٴ «نساء» که در مدینه نازل شد می‌فرماید ما قبلاً به شما‌ها گفتیم که در مجلس آنها شرکت نکنید, پس معلوم می‌شود آن آیه‌ای که در سورهٴ «انعام» است خطاب به امت است نه خطاب به خود پیغمبر.
پرسش:...
پاسخ: بله خب پیغمبر آن کار را نمی‌کند ما هم موظفیم نکنیم, پیغمبر در این گونه از جلسات شرکت نمی‌کند ما هم موظفیم شرکت نکنیم. اینکه فرمود: ﴿وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ﴾ معلوم می‌شود که آن آیهٴ سورهٴ «انعام» خطاب به امت است گرچه پیغمبر هم مکلَّف هست ولی خب یقیناً امتثال می‌کند فرمان الهی را و هرگز در آن جلسات شرکت نمی‌کند.

تفاوت داشتن صِرف عدم شرکت در جلسات کفر
مطلب دیگر آن است که این آیه, ناظر به آن است که شما در جلسات کفر شرکت نکنید صرف عدم شرکت است یا با اِعراض و اعتراض آمیخته است؟ در اینجا فرمود: ﴿وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَیُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ﴾; در جلسه‌ای که آیات الهی استهزا می‌شود شما ننشین! ولی در سورهٴ «انعام» که همان آیه‌ای بود که قرآن به او ارجاع داده است فرمود که ﴿وَإِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾; اعراض بکن, اعراض کردن با اعتراض آمیخته است نه صرف ترک قعود یک وقت است کسی برای اینکه در مجلس گناه ننشیند به بهانه‌ای که من حالم مساعد نیست, به بهانه اینکه من معذورم کار دارم قولی داده‌ام از مجلس گناه فاصله می‌گیرد این حداکثر آن است که در جلسه گناه شرکت نکرد; اما آن وظیفه دیگر را که نهی از منکر است عمل نکرد یک وقت است نه کسی به عنوان قهر و اعتراض از مجلس گناه فاصله می‌گیرد, این به هر دو وظیفه عمل کرد یکی اینکه در جلسه گناه ننشست; یکی اینکه نهی از منکر کرد آن محافظه‌کاری که وقتی می‌بیند در جلسه‌ای دارد گناه می‌شود به بهانه اینکه من قول دادم برمی‌خیزد, این فقط به یک وظیفه عمل کرده است و آن ترک مجالست کفار یا معصیت کارهاست در جلسه گناه; اما وظیفه دیگر را عمل نکرد و آن وظیفه دیگر نهی از منکر است در آیهٴ سورهٴ «انعام» فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾; این ﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾ غیر از آیهٴ سورهٴ «نساء» است که با آنها ننشین! با آنها ننشستن یک وظیفه است اعراض کردن وظیفه دیگر است چون اعراض خودش پیام دارد با اعتراض آمیخته است, رخ برگرداندن قهر کردن این را می‌گویند اعراض کردن. نفرمود بلند شو از جلسه برو بیرون ﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾ حالا اگر کفار نشسته‌اند درباره مسائل عادی حرف می‌زنند, نشستن با آنها در یک جلسه عادی که حرام نیست ولی مادامی که نشستن در جمع آنها مایه تأیید اینهاست امضای حرف آنهاست می‌شود مُحرّم. خب اینکه فرمود: ﴿حَتّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾ نشان می‌دهد که اگر حرفهای عادی زدند نشستن در جمع آنها محذوری ندارد, اینجا هم فرمود: ﴿فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾.

نتیجهٴ حضور و عدم اعتراض در جلسات کفر
خب حالا اگر کسی در جمع آنها نشست و اعراض نکرد و اعتراض نکرد چه می‌شود؟ ﴿إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ﴾; شمای منافقین مثل آن کافرین خواهید بود چون مؤمن که در جمع کافری که دارد دین را مسخره می‌کند نمی‌نشیند. آن که در جمع کافران می‌نشیند و مستمع حرفهای آنهاست و راضی به استهزای آنهاست منافق است فرمود چنین انسانی چون روحاً کافر است در حقیقت, مثل کافران خواهد بود از نظر اعتقاد, وقتی مثل شد حکم الامثال هم یکسان است ﴿إِنَّکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ﴾ این به منزله صغرا و چون حکم و امثال یکی است, شما و آنها یکجا به جهنم می‌روید: ﴿إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَالْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعًا﴾ چون مثل هم خواهید بود.
پرسش:...
پاسخ: خب البته اگر از باب تزاحم هست و اهم و مهم است تقیه مطرح است; اما وقتی مسئله دین باشد نه تقیه انسان برای چه بکند؟ خطوط کلی دین و حفظ اصل دین که تقیه‌بردار نیست.

تفاوت اعراض از جلسات کفر با هجر جمیل
پرسش:...
پاسخ: آنجا درباره ﴿أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ﴾ چون دارد که ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمیلاً﴾ اگر کسی نظیر ﴿إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرامًا﴾ از آن باب است. یک وقت است که نه جاهل به آن صورت نیستند اینها فاسق‌اند دارند معصیت می‌کنند البته آنجا هم اعراض هست. در جلسه‌ای که دارد روایاتی را هم نقل کردند هم مرحوم شیخ طوسی در تبیان نقل کرد هم آن بخشهای روایی را مرحوم امین الاسلام هم در مجمع‌البیان آورده است در جلسه معصیت است کسی نشسته این محافظه‌کاری می‌کند, بلند می‌شود می‌گوید من کار دارم بدون اینکه نهی از منکر بکند اینجا‌ها جای اعراض است و اعتراض است, چون نهی از منکر واجب است دیگر و اما اگر عده‌ای آدمهایی هستند که درکشان ضعیف است اینها البته انسان از آنها اعراض می‌کند یعنی در سطح آنها نیست; کاری نمی‌کند که جاهل بپسندد و از آنها هم اعراض می‌کند; اما ترک نمی‌کند هجر جمیل دارد, مخصوصاً اگر کسی مبلغ اسلامی بود کسوت روحانیت در برداشت اینها مأمور به هجر جمیل‌اند.

معنا و جایگاه هجر جمیل
خیلیها در جامعه هستند که مثل ما نمی‌اندیشند یا مثل ما عمل نمی‌کنند, حالا «الْغِنَی وَالْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَی اللَّهِ» عاقبت کار به دست چیست و کیست؟ او در قیامت روشن می‌شود ولی به حسب ظاهر, بالأخره بعضیها هستند که به این آداب و اصول اسلامی یا آشنا نیستند یا عمل نمی‌کنند کسی که پیغمبر شده است(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا امام شد(علیه السّلام) یا جانشین آنها شد در جامعه‌ای که این چنین افرادی در او به سر می‌برند وظیفه‌اش هجر جمیل است ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمیلاً﴾ قهر کردن یک کار منفی است اما هجر جمیل یک کار مثبت است; انسان در عین حال که با آنها هست خلق و خوی آنها را نمی‌گیرد آنها را به حال خود آنها رها نمی‌کند تا آخرین لحظه با آنها هست. یک روایت نورانی از امام باقر(سلام الله علیه) هست ظاهراً فرمود: «بلیةُ الناس علینا عظیمة ان دعوناهم لم یَستَجیبوا لنا و إنْ ترکناهم لم یَهْتدوا بغیرنا» فرمود ابتلای ما با این مردم دشوار است ما اینها را دعوت می‌کنیم شرکت نمی‌کنند رها کنیم. راه غیر از این نیست اینکه نمی‌شود گفت «بگذار تا بیفتد و بیند» این «بگذار تا بیفتد» آن حرفهای آخر مرحله است برای کافر و منافق و امثال‌ذلک وگرنه برای توده مردم که نمی‌شود گفت «بگذار تا بیفتد و بیند» فرمود ما ابتلایمان سخت است این «ان ترکناهم لم یهتدوا بغیرنا»; راه غیر از این نیست لذا رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مأمور شد تا آخرین لحظه با این مردم باشد و خدا وقتی صبر و استقامت را بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) واجب می‌کند, گذشته از آن راههای عقلی گذشته از آن راههای وحی, راههایی که به انبیای سلف ارائه کرد و آنها انجام دادند آن را هم ذکر می‌کند, فرمود: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیمَ﴾ برای اینکه او این‌چنین بود ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی﴾ انبیا را نام می‌برد, بعد می‌فرماید: ﴿وَلا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ﴾ مبادا مثل یونس باشی که او مثلاً قوم خودش را ترک کرده است! گرچه مأموریت او بیش از آن اندازه نبود; اما اگر یک حوصله بیشتری به خرج می‌داد اُولیٰ بود فرمود مثل آنها نباش ﴿وَلا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ﴾; که فاصله بگیری هجر جمیل چیز بسیار خوبی است; اما هجر غیرجمیل یعنی قهر کردن, این کار انبیا نیست و اگر علما ورثه انبیا هستند برای آن است که خون دل خوردن خیلی سخت است, اینها تحمل شدید باید بکنند تا وارثان انبیا بشوند.
«اعاذنا الله من شرور انفسنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:46

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن