- 704
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 137 تا 139 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 137 تا 139 سوره نساء"
- مصلحتی بودن ایمان برخی مردم
- علّت گرفتاری منافقین در عذاب دردناک
- معنای عزّت و انحصار کامل آن نزد خداوند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلاً ﴿137﴾ بَشِّرِ الْمُنافِقینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذابًا أَلیمًا ﴿138﴾ الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴿139﴾
توقّف تفسیر آیهٴ 137 بر تفسیر آیهٴ قبل
این آیه اگر با سیاقش مطرح بشود, چون در آیهٴ قبل که فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ﴾ چند وجه یاد شد, این آیه ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا﴾ هم برابر همان وجوه قابل تفسیر است. آنهایی که گفتند: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ﴾ یعنی ای کسانی که در ماضی و حال مؤمن بودید, در آینده هم مؤمن باشید یعنی کسانی که حدوثاً ایمان آوردید بقائاً هم مؤمن باشید, آنگاه برابر آن تفسیر, این آیه که میفرماید: ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا﴾ یعنی حدوثاً ایمان آوردند ولی بقائاً مؤمن نماندند; بقائاً کفر ورزیدند این با او هماهنگ میشود و اگر آن آیه ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ﴾ به این معنا تفسیر شد; ای کسانی که ظاهراً ایمان آوردید باطناً مؤمن بشوید آیهٴ ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا﴾ یعنی کسانی که ظاهراً ایمان آوردند ولی باطناً کفر ورزیدند و اگر آن آیهٴ قبل اینچنین تفسیر شد ای کسانی که به موسی(علیه السّلام) و تورات او ایمان آوردید به انجیل و بعد از انجیل به قرآن و به رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایمان بیاورید اگر معنا شد, ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا﴾ به این معنا تفسیر میشود; کسانی که به موسی و توراتاش ایمان آوردند بعد به انجیل کفر ورزیدند و بعد کفرشان افزون شد برای اینکه به قرآن و رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایمان نیاوردند و اگر آن وجه مختار, تفسیر شد یعنی «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» اجمالاً آمنوا تفصیلاً» و در همه شئون مؤمن باشید; اینچنین نباشد که در بعضی از امور که مطابق با میل و مصلحت شماست مؤمن باشید, مطابق با میل و مصلحت شما نیست کفر بورزید, آیه ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا﴾ اینچنین میشود که عدهای ایمان آوردند بعد در بخشی از مسائل که مطابقِ مصلحت و منفعت آنها نبود کفر ورزیدند, باز اگر آیهای, حکمی که مطابق با میل و مصلحت اینها بود ایمان میآوردند و اگر حکمی نازل میشد که مطابق میل و مصلحت اینها نبود کفر میورزیدند و همچنین.
پرسش:...
پاسخ: بله به لحاظ متعلقش, مثل اینکه میگویند ایمان به جمیع ما جاء به النبی. در همین آیهای که گفته شد: ﴿آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ﴾ این معلوم میشود که قابل تفصیل است, چه اینکه فرمود: ﴿وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ﴾ و کذا و کذا; ایمان به لحاظ متعلَّق, اجمال و تفصیل برمیدارد. چه اینکه در پایان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هم فرمود: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾, بعد ﴿کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ﴾.
مصلحتی بودن ایمان برخی مردم
پرسش:...
پاسخ: ایمان اصولاً به معنی مستقر نیست, چون اگر مستقر باشد دیگر با کفر بعدی هماهنگ نیست; چطور میشود هم ایمان باشد هم کفر؟ ایمان یک تصدیق قلبی است و اقرار لسانی و عمل ارکان, اینهم شدت و ضعف دارد که حالا درجاتش خواهد آمد و هم اجمال و تفصیل. عدهای ایمانشان براساس مصلحت است, نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آمده: ﴿وَ یَقُولُونَ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ یَتَوَلّی فَریقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنینَ﴾ چرا مؤمنین نیستند؟ برای اینکه ﴿وَ إِذا دُعُوا إِلَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذا فَریقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ ٭ وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنینَ﴾; اگر یک جا حکم به سود اینها باشد میآیند اگر به سود اینها نباشد نمیآیند چنین گروهی در حقیقت, منفعتپرستند نه خداپرست. گاهی ایمان به خدا با منفعت اینها هماهنگ است مؤمن میشوند, گاهی هماهنگ نیست کفر میورزند.
در همان آیهٴ سورهٴ مبارکه «نور» این را تحلیل کرد فرمود: ﴿وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنینَ﴾, چنین گروهی یک پایگاه فکری ثابتی ندارند نه در کفر نه در ایمان و این پایگاه ثابت نداشتن, خودش کفر است, لذا حالات گوناگون اینها را در صور مختلف بیان کرد. اول در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بود که بحثش قبلاً گذشت اوایل همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بود; آیهٴ چهارده: ﴿وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ﴾. چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بعد از چند آیه خواهد آمد یعنی آیهٴ 143 این است که: ﴿مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ﴾; یک انسان سرگردانیاند تابع منفعتاند. اینکه فرمود: ﴿مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ﴾ در مقام عمل اینچنیناند, در مقام لفظ اینچنیناند ولی در روز خطر و آزمون فرمود کفر درونی اینها ظاهر میشود: ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإیمانِ﴾; روز خطر که روز امتحان الهی است کفر اینها نزدیک میشود اینها کاملاً به کافر نزدیکتر از مؤمناند, بینابین نیستند که ﴿لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاء﴾ وقتی به خطر برسند ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإیمانِ﴾ چنین گروهی قابل بخشایش نیستند.
بیان مسائلی دربارهٴ مذبذبین در قرآن
قرآن کریم درباره اینها سه مسئله را ذکر کرد. فرمود گذشته اینها را خدا نمیآمرزد (یک), نسبت به اینها لطفی هم اعمال نمیکند که به عنوان هدایت پاداشی گرایشی بدهد و لطفی بدهد یک کششی در قلب اینها ایجاد بشود یک رقت قلبی نصیب اینها بشود این نیست (این دو). ولی آن هدایت عمومی که هدایت تشریعی است هست; اینها تا زندهاند مکلفاند و مکلف, هدایت طلب میکند و این ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾ برای آنها هم هست همه اموامر و نواهی آنها را به اطاعت و ترک عصیان دعوت میکند.
خب اینکه فرمود: ﴿لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ﴾ نسبت به گذشتههای اینها گناهان گذشته اینها را هرگز خدا نمیآمرزد (یک), ﴿وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلاً﴾ بخواهد یک لطف جدیدی نسبت به اینها اعمال بکند گرایشی [و] کششی در اینها ایجاد بشود اینهم نیست, چون لطف را خدا چند بار نسبت به اینها اعمال کرد اینها ترک کردند; اما آن هدایت عمومی هست که ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾ هست. برابر آن هدایت عمومی که اینها تا آخرین لحظه مکلفاند, بعید است چنین افرادی توبه بکنند ولی اگر توبه کردند قبول است. آن حکم فقهی مربوط به توبه مرتد آن چهار حکم حسابش جداست ولی الآن بحث بحث تفسیری و کلامی است. از نظر بحث کلامی توبه مرتد مقبول است ولو مرتد فطری باشد یعنی بین او و بین خدا او پذیرفته شده است و عذاب او کم میشود یا عذاب او برطرف میشود و مانند آن.
سنّت خدا دربارهٴ مذبذبین
پرسش:...
پاسخ: بله به معنای بیان سنت خداست. سنت خدا بر این نیست که این گونه از افراد را ببخشد. البته فاسق را میبخشد ممکن است ببخشد, وعده کلی نداد وعده اجمالی داد. اگر کسی مسلمان بود گناه کرد بیتوبه, ممکن است خدا او را ببخشد; اما چنین گروهی که روزانه مرتد میشوند و مسلمان و اسلام و کفر برای اینها ملعبه است, سنت خدا بر این جاری نشده که اینها را ببخشد هرگز نمیبخشد. حالا اگر اینها توبه واقعی کردند دیگر آن تلوّن و آن ملعبه بازی را رها کردند, دیگر ﴿مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ﴾ نبود مؤمن واقعی شدند, ﴿إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَکُمْ﴾ نبودند واقعاً مؤمن شدند در چنین فضا چون موضوع بر میگردد نظیر انقلاب خمر خلاً, خب پاک میشود.
خب حالا اگر اینها برگشتند و واقعاً توبه کردند یعنی کل موضوع را عوض کردند آیا باز خدا میبخشد یا نه؟ خب البته میبخشد چون موضوع عوض شده. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که فعلاً محلّ بحث است, بعد از اینکه فرمود: ﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصیرًا﴾, فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللّهِ وَ أَخْلَصُوا دینَهُمْ لِلّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ﴾.
شرط و بخشیده شدن افراد متلوّن
همین سیاق وقتی به پایان میرسد, میفرماید اگر آنها واقعاً توبه کردند و مخلص شدند ﴿مَعَ الْمُؤْمِنینَ﴾ او را خدا میبخشد. توبه افراد عادی را با همین ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا﴾ اکتفا میکند. توبه چنین گروه متلونی را که یک روزی مسلمانند بعد کافرند بعد مسلماناند بعد کافرند بعد کفر بعد کفرشان افزوده میشود به صرف ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا﴾ اکتفا نمیکنند, میفرماید: ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا﴾ (یک), بعد آن ویرانیها را هم اصلاح بکنند, چون این تلون خیلیها را متزلزل کرده است باید اینها اصلاح بکنند آنچه را که افساد کردهاند ﴿وَ أَصْلَحُوا﴾ و برای اینکه دوباره نلغزند, یک متمسک کافی و کامل باید داشته باشند باید به حبل الله معتصم بشوند که دیگر بار نلغزند ﴿وَ اعْتَصَمُوا بِاللّهِ﴾ (این سه) و برای اینکه این اعتصامشان هم یکسان و خالص باشد قید چهارم را یاد کرد, فرمود: ﴿وَ أَخْلَصُوا دینَهُمْ﴾ (این چهار), آنگاه فرمود: ﴿فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ﴾ در سایر موارد, دیگر این قیود چهارگانه را ذکر نمیکند. حالا کسی معصیت کرد و توبه کرد کافی است; اما کسی که روزانه کفر و ایمان خرید و فروش میکند او اگر واقعاً بخواهد ایمان بیاورد باید این اصول چهارگانه را رعایت بکند باید توبه بکند اولاً و گذشتهها را اصلاح بکند ثانیاً و برای اینکه نلغزد به یک عصمت الهی معتصم بشود ثالثاً و در این اعتصام هم مخلِص باشد رابعاً.
مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت آن این بود که یک وقت است که انسانی گناه کرد بعد توبه میکند, خب مقبول است. یک وقت است یک کسی در اثر نوشتن کتابی تحریف افکاری, تبلیغ سوئی آلوده شد حالا بخواهد مؤمن بشود و توبه بکند, توبه آن به این نیست که بگوید «استغفر الله و اتوب الیه» توبه او به این است که برود همه آن فسادهای فکری را به صلاحهای فکری تبدیل بکند. توبه کسانی که کتاب آسمانی را تحریف کردند در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا﴾ توبه احبار و رهبان را که ذکر میکند فرمود اینها باید برای مردم تشریح کنند. باید همه آن فسادهای فکری را به صلاحهای فکری تبدیل بکنند. خب پس اگر موضوع عوض شد ذات اقدس الهی میبخشد; اما خب عوض شدن چنین موضوعی سخت است. حالا کجا کلب به نمکزار بیفتد «و صار الکلب ملحا» ولی اگر بشود پاک خواهد بود; اما کم اتفاق میافتد. اینجا هم خیلی کم اتفاق میافتد که چنین گروهی به چنان اعتصام و اخلاصی راه یابند.
درجات ایمان و درکات کفر
در همین آیه فرمود: ﴿ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا﴾ این ازدیاد کفر, مثل ازدیاد ایمان خواهد بود برای ایمان و مؤمنین درجات است برای کفر و کافران, درکات. برای مؤمنین آیات فراوانی است که اینها درجات دارند, چه اینکه مزید ایمان هم است: ﴿وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیمانًا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ﴾, ازدیاد ایمان هست. چه اینکه شدت ایمان هم فرض دارد شدت ایمان به همان است که علاقهشان به خدا بیشتر باشد که ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ﴾, خب پس بهلحاظ متعلق زیاده و نقص دارد به لحاظ خودش هم شدت و ضعف. اینکه فرمود: ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ﴾ چون حب, یکی از درجات کامله ایمان است دیگر. بعضی خوفاً مؤمناند بعضی شوقاً مؤمناند بعضی حباً مؤمناند که ایمان احرار است, این اختصاص به نماز ندارد [و] در همه امور دینی این طور است.
اگر ایمان درجاتی دارد و شدت و ضعفی, برای کفر هم درکاتی هست و شدت و ضعفی. درکات کفر همین است که فرمود: ﴿ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا﴾ آنها که کفرشان افزوده میشود در پایان همین بخش که باز مربوط به منافقین است فرمود: ﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾ این که کفر او افزون است این در درکِ اسفل مستقر است آن که کفر او افزون نیست در اواسط جهنم معذب است, چه اینکه مؤمنین هم که ایمانشان برتر است از درجات عالیه که ﴿عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی﴾ متنعماند.
پرسش:...
پاسخ:این اگر پایین شد میشود درکات, بالا شد میشود درجات. همین نردبان را اگر به طرف چاه ببرد که درکات و اگر به طرف بام ببرد میشود درجات, این صعود و سقوط است دیگر صعود است هبوط است دیگر, ﴿ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلاً﴾.
علّت تعبیر به تبشیر در رساندن خبر عذاب به منافقین
بعد فرمود: ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقینَ﴾ در حقیقت اینها, ایمانشان ایمان منافقانه بود ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذابًا أَلیمًا﴾ این تقدیم خبر هم دلالت میکند بر یک نوع حصری. در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که تبشیر آن وضع اولیش این بود, آن خبری که اثرش در بشره است ظاهر میشود آن را میگویند تبشیر خواه فرحناک باشد خواه غمبار. خبری که اثرش در بشره شنونده ظاهر میشود آن را میگویند تبشیر; منتها حالا اصطلاح بر این است که تبشیر در خبرهایی است که مسرتبخش است و براساس همین اصطلاح, تبشیر در مقابل انذار قرار میگیرد ﴿مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ﴾, ﴿بَشیراً وَ نَذِیراً﴾ براساس آن معنای جامع اگر به کار برود ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقینَ﴾ یعنی گزارشی بده, خبری بده که آثار غمباریاش در چهره و بشره اینها ظهور میکند براساس آن معنای مصطلحاش اگر به کار برود این تبشیر, در مورد منافقین به معنای تهکّم و استهزاء است. مثل کسی که در امتحانات قبول نشد میگویند (وقتی خبر ردی او را به او گزارش میدهند) تبریک میگوییم, این یک تهکّم و یک استهزاء است و مانند آن. به هر تقدیر ﴿فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ﴾ که در قرآن کریم راجع به کافر و منافق آمده است از این دو باب خارج نیست ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذابًا أَلیمًا﴾.
علّت گرفتاری منافقین در عذاب دردناک
در بسیاری از این موارد, قرآن بر اساس ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ برهان مسئله را هم ذکر میکند میفرماید میدانید چرا منافقین گرفتار آن عذاب دردناکاند و ایمان و کفرشان مایه تلوّن اینهاست برای این است که ﴿الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾ اینها یک ارتباطی ولایی با کافران دارند. ما گفتیم ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ این اصل کلی قرآنی است که رابطه ولایی باید بین شما باشد; خواه ولای حکومت خواه ولای قضا خواه ولای نصرت خواه ولای محبت, هر کدام از این معانی ولاء باشد مؤمنین نسبت به یکدیگر باید داشته باشند و به هیچ وجه کافر بر مؤمن سلطه ولایی ندارد: ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ چه اینکه سلطه برهانی هم ندارند.
این منافقین کسانیاند که کافر را اولیا قرار میدهند من دون المؤمنین این نشان میدهد که روحاً اینها کافرند. یک وقت است که چند تا ولیی از مؤمن انتخاب میکنند و چند تا ولیی از کافر این میشود ﴿مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ﴾ یک وقت است نه, در تصمیم گیری نهایی اصلاً مؤمنین را راه نمیدهند: ﴿یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ﴾ در تصمیم گیریهای سیاسی, رابطهشان با کافر برقرار است. در روابط اجتماعی هم با هم هستند. اینچنین نیستند که واقعاً اینها برایشان مؤمن و کافر فرق نکند, نه برایشان مؤمن و کافر فرق میکند ارتباطشان را با کافران حفظ میکنند, اصلاً مؤمنین را در آن اندرون راه نمیدهند اینچنین است که فرمود: ﴿الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ﴾. از آن طرف, مؤمنان واقعی کسانیاند که به هیچ وجه کافران را در درون خود راه نمیدهند; آیهٴ شانزده سورهٴ «توبه» این است: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَة﴾; خدا میخواهد شما را بیازماید کسانی را خدا در آزمون میپذیرد که غیر از خدا و غیر از رسول خدا و غیر از مؤمنین, احدی را ولیجه و اندرون خود راه ندهد: ﴿یولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ﴾ یعنی وارد میکند اندورن ﴿یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی اْلأَرْضِ﴾ یعنی فرو میرود مؤمن کسی است که در نهان جان او, غیر از محبت خدا و رسول و مؤمنین چیزی ولوج نکند این ولوج روح, ولوج روح همین است. ولیجهای ندارند اینها, خب منافقین ولیجهای غیر از کافران ندارند مؤمنین ولیجهای غیر از خدا و پیغمبر و مؤمنین ندارند فرقشان این است: ﴿وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً وَ اللّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ﴾ این را به عنوان دلیل و سرّ ذکر میکند میفرماید سرّ اینکه ما گفتیم اینها بخشوده نمیشوند اینها از لطف خاص, طرفی نمیبندند برای این است که رابطه اینها با کفار محفوظ است.
هدایت تشریعی منافقین: منحصر بودن عزّت در خداوند
بعد دارد اینها را هدایت میکند; اینچنین نیست که هدایت نکند اینها را [و] رها کند, دارد برهان اقامه میکند این آیه در همان زمان نفاق نازل شد دیگر. میفرماید که شما برای چه با کافران رابطه بر قرار میکنید؟ ﴿أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ﴾ ما حالا آدرس میدهیم که عزت, نزد کیست و راهش را هم به شما نشان میدهیم, خب این هدایت هدایت تشریعی است دیگر یعنی آیه نازل کردن, راهنمایی کردن تا آخرین لحظه است. اینها تا آخرین لحظه مکلفاند و تا آخرین لحظه هم خدا آیه نازل میکند راهنمایی میکند به عنوان ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾; اما میل و گرایشی در آنها ایجاد بکند این نیست فرمود که ما میدانیم شما رابطه سیاسیتان با کافران است (این یک) و میدانیم به فکر عزیز شدن هستید (دو) ولی بیراهه میروید. عزت آنجا نیست [بلکه] عزت نزد خداست راهش هم مشخص است چیست, حالا میماند این چند مطلب.
بیان ارتباط منافقین با کافرین در آیات دیگر
از اینکه فرمود اینها با کافران رابطه بر قرار میکنند این را در بخشهای گذشته و آینده دارد; چه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» چه در سورهٴ «آل عمران» درباره کسانی که با کافران ارتباط ولایی برقرار کردند آیاتی گذشت; آیهٴ 28 سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» این بود: ﴿لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فی شَیْءٍ إِلاّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَی اللّهِ الْمَصیرُ﴾ آیهٴ 86 به بعد سورهٴ «آل عمران» این بود: ﴿کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ﴾; ﴿کَیْفَ یَهْدِی﴾ یعنی هدایت تشریعی نه, هدایت تکوینی به معنای لطف, گرایش, ایجاد و افاضه. چگونه خداوند افرادی را که بعد از ایمان, کفر ورزیدند هدایت کند ﴿وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ ٭ أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النّاسِ أَجْمَعینَ ٭ خالِدینَ فیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُون ٭ إِلاَّ الَّذینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ که همان حرف است. فرمود باز راه باز است; منتها توبه کردن اینها سخت است.
معنای عزّت و انحصار کامل آن نزد خداوند
این گروه, تلاششان این است که با کافران رابطه برقرار کنند به خیال خام عزت که عزیز بشوند. عزت را هم همان طور که قبلاً ملاحظه فرمودید به معنی صلابت است; آن زمین سخت نفوذ ناپذیر را میگویند اَرض عزاز و لازمه عزت که صلابت و نفوذ ناپذیری است, لازمه این صلابت و شدت و سختی, غلبه و پیروزی است. آن کسی که شدید است و متصلب است نفوذ ناپذیر است و پیروز میشود وگرنه عزت به معنی غلبه نیست. خب اینکه در آن دعاهای نورانی گفته میشود: «عزیز علیَّ ان أری الخلق و لا تُری» یعنی برایم سخت است عزت یعنی سختی, دشوار است خلاصه, شدید است برایم. عزت یعنی نفوذ ناپذیری و صلابت که لازمه مُلک و قدرت مطلقه است. فرمود اینها که به کافران وابستهاند و ارتباط ولایی برقرار میکنند به خیال عزت است, اینچنین است؟ ﴿أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ﴾ این را باید بدانند که بیراهه میروند, چون ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾. نظیر همان آیهای که قبلاً بحث شد که اینها چه میخواهند, اگر دنیا میخواهند دنیا و آخرت فقط نزد خداست. آن آیه قبل هم همین طور بود; آیهٴ اسبق: ﴿مَنْ کانَ یُریدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ﴾ شما کفر میورزید که چه کنید دنیا داشته باشید؟ دنیا که نزد غیر خدا نیست, ایمان بیاورید که هم دنیا داشته باشید هم آخرت اینجا فرمود: ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾, این ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾ بیانگر همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «منافقون» به این صورت یاد شده است, آیهٴ هشت سورهٴ «منافقون» این است که ﴿یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَی الْمَدینَةِ لَیُخْرِجَنَّ اْلأَعَزُّ مِنْهَا اْلأَذَلَّ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ﴾.
این که فرمود: ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ با آیهٴ محلّ بحث فرمود: ﴿إنّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾ این نشانه آن است که اگر رسول الله عزیز است به اِعزاز الهی عزیز است و اگر مؤمنین عزیزند, به برکت عزت الهی عزیزند, دیگر سه تا عزیز باذات مستقل که در عالم نیست, عزیز باذات مستقل فقط ذات اقدس الهی است. این بحث را در جریان قوت هم ملاحظه فرمودید در بحث شفاعت هم ملاحظه فرمودید. خدا یک عده را به عنوان قوی معرفی کرد بعد فرمود که نمیدانند ﴿أنّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾, یک عده را به عنوان شفیع معرفی کرد شافعین آورد بعد فرمود: ﴿لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعًا﴾ مسئله شفاعت مسئله قوت مسئله عزت اگر برای غیر خدا ثابت است اینها همه به برکت الهی و عنایتهای الهی است, خب فرمود: ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾.
در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» راه نشان داد خب حالا فرمود عزت نزد خداست. آیا رسیدن به این عزت, میسر است یا نه اگر میسر است راهش چیست, آیهٴ ده سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» مشخص کرد حالا آدرس که مشخص شد; اما راه را معین میکند. فرمود: ﴿مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَمیعًا﴾ بسیار خب, حالا ما میخواهیم عزیز بشویم راهش چیست؟ شما که گفتید همه عزت نزد خداست راهش چیست؟ فرمود: ﴿مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَمیعًا﴾ نه تنها «العزه» الف و لام دارد نه تنها کلمه «جمیعاً» تأکید است, بلکه خبر هم مقدم است از هر جهت مفید حصر است ﴿فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَمیعًا﴾, بعد فرمود: ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ﴾ آدم خوب, کار خوب. اگر معتقد بودید کلمه طیب داشتید, ایمان داشتید حسن فاعلی داشتید آن رکن اول. کار خوب کردید حسن فعلی داشتید رکن دوم, مؤمن که کار خوب بکند میشود عزیز, مؤمن باشد ولی کار خوب نکند یک رکن را از دست داد عزیز نخواهد شد. کار خوب بکند و حسن فعلی داشته باشد ولی به خدا و قیامت و رسول معتقد نباشد چون حسن فاعلی ندارد عزیز نیست, خب اینها همه هدایت است دیگر.
اصرار برگناهان بزرگ و تکرار کفر دو مانع بزرگ از هدایت خاصّهٴ الهی
اینکه فرمود خداوند افراد منافق و متلوّن را هدایت نمیکند نه یعنی هدایت تشریعی, این همه آیات است این همه برهان است این همه استدلال است دیگر که نازل شده خب اینها هدایت کرده با اینها دارد حرف میزند; اما اینکه قلب کسی بتپد و به نام خدا گرایشی پیدا کند این نصیب هر کسی نمیشود, آن یک چیز دیگر است. شما میبینید جنازهای دارند از جایی به جایی میبرند خیلیها به طور عادی میگذرانند [اما] بعضی واقعاً متنبه میشوند. در یک مجلسی خیلیها به طور عادی شرکت میکنند میآیند میروند, یک عده واقعاً متنبه میشوند. آیهای تلاوت میشود خیلیها میشنوند یک عده واقعاً متحول میشوند. آن تنبه آن تحول لطف الهی است آن هدایت خاصه است که ﴿یَهْدی مَنْ یَشاءُ﴾; این ﴿یَهْدی مَنْ یَشاءُ﴾ قیدی هم دارد که ﴿یَهْدِی إلَیهِ مَنْ أناب﴾ یک حالت انابه و گرایشی باید در افراد باشد تا ذات اقدس الهی لطف خاص را اعمال بفرماید. اما آن گروه که بر کفرشان اصرار میورزند, در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» دارد که سرّ اینکه اینها اصحاب شمالاند: ﴿وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ ٭ فِی سمومٍ وَ حَمِیمٍ ٭ وَ ظِلِّ مِنْ یَحْمُومٍ ٭ لا بارِدٍ وَ لا کَریمٍ ٭ إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفینَ ٭ وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَی الْحِنْثِ الْعَظیمِ﴾ اصرار همین است اصرار بر گناهان بزرگ همین است, مکرر توبه میکنند بعد میشکنند ایمان میآورند بعد کفر میورزند, این میشود اصرار یا دارد ﴿وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبارًا﴾ یا دارد ﴿وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَی الْحِنْثِ الْعَظیمِ﴾ خب چنین گروهی از آن هدایت خاص طرفی نمیبندند ولی از این هدایت الهی که هدایت تشریعی است کاملاً حجت الهی بر اینها تمام است پس اینکه فرمود: ﴿وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلاً﴾ یعنی آن هدایت پاداشی و لطف را نسبت به اینها اعمال نمیکنند وگرنه این همه آیات را بعد نازل کرد استدلال کرد فرمود اگر عزت میخواهید برگردید عزت نزد خداست راهش هم مشخص است ﴿أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾ خب پس شما نزد یک افراد ذلیل, عزت طلب کردید, چون ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ﴾ شما به یک عده ذلیلها پناهنده شدید تا بشوید عزیز خب ﴿ضَلَّ ضَلالاً بَعیدًا﴾ همین است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: آن برای آن است که خدا به ما میفرماید: ﴿کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ﴾ ما میگوییم و عمل نمیکنیم وگرنه آنچنان نیست, خب همه انبیا آمدند کسانی را که میگفتند: ﴿أَ لَیْسَ لی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ اْلأَنْهارُ تَجْری مِنْ تَحْتی﴾ همه اینها را انداختند در دریا دیگر, اینچنین نیست که اگر کسی قیام بکند ذات اقدس الهی به او پاسخ نمیدهد و همه اینها با این دست خالی حرکت کردند, بعد فرمود: ﴿فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ﴾ همه اینها را ریختیم در دریا, با اینکه او میگفت: ﴿أَ لَیْسَ لی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ اْلأَنْهارُ تَجْری مِنْ تَحْتی﴾. اگر کسی به کافر وابسته شد به خیال خام عزت, این به استقبال ذلت رفته است, چون عزت فقط برای مؤمنین است و راهش هم ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ﴾.
پرسش:...
پاسخ: سرّش این است که وجود مبارک حضرت امیر در همان بیان نهجالبلاغه دارد که حالا در آن جریان اینکه قدرت دست امویان بود و رفتن جلوی آب را بستند, حضرت فرمود چرا به من میگویید؟ به شمشیرهایتان بگویید «رَوُّوْا السّیوفَ مِنَ الدِّماءِ تَرْوَوا مِن الماءِ»; آمدند به حضرت امیر عرض کردند اینها رفتند جلوی آب را گرفتند فرمود حالا میآیید به من میگویید که من بروم با مشک برایتان آب بیاورند, خب به شمشیرهایتان بگویید شما بجنگید و از حقتان دفاع بکنید و همان کار را هم کردند.
ایمان واقعی نتیجهٴ عمل به تمام دستورات دین
حالا یک وقت انسان مینشیند میگوید که این همه نعمتها برای خداست و ما ایمان آوردیم ایمان را همین آیه که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بود قرائت شد; آیهٴ سورهٴ شانزده این است: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً﴾ خب بخش مهمی از این آیات, در مدینه نازل شد. بسیاری از این مؤمنین به همین خوشحال بودند که نماز پنج وقت را پشت سر بهترین امام جماعتهای اولین و آخرین میخواندند چون نماز پنج وقت را بیشتر با پیغمبر میخواندند دیگر کدام امام جماعت مثل پیغمبر بود پای منبر پیغمبر بودند با آن مصافحه میکردند و خوشبخت بودند که اهل بهشتاند مسجد الحرام افضل المساجد است, بعد از مسجد الحرام خب مسجد النبی است ولی احدی از اولین و آخرین به اندازه پیغمبر که نبود, به عظمت پیغمبر که نبود خب همه اینها نماز پنج وقت را پشت سر همین در مسجد النبی میخواندند دیگر, چه فضیلتی بالاتر از این! این آیات در این فضا نازل شد این آیات که در مکه نازل نشد, اینها در مدینه نازل شد. فرمود اینها کافی نیست ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدخوا الجنّة وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ﴾ این طور نماز جماعت خواندن آدم را به بهشت نمیبرد. فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا﴾; ما همه شما را رها بکنیم و ﴿وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ جاهَدُوا﴾, خب معلوم میشود که آدم, نماز پنج وقت را در مسجد النبی پشت سر پیغمبر بخواند بهشتش تأمین نیست باید به دستور همان پیغمبر عمل بکند جهادش را بکند هجرتش را بکند مسائل مالیاش را تسویه بکند دیگر ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ که صحیح نیست. حالا اگر کسی در مدینه بنشیند بگوید ما به همین اکتفا میکنیم, خب باز عزت نصیب او نخواهد شد.
«و الحمد لله رب العالمین»
- مصلحتی بودن ایمان برخی مردم
- علّت گرفتاری منافقین در عذاب دردناک
- معنای عزّت و انحصار کامل آن نزد خداوند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلاً ﴿137﴾ بَشِّرِ الْمُنافِقینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذابًا أَلیمًا ﴿138﴾ الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴿139﴾
توقّف تفسیر آیهٴ 137 بر تفسیر آیهٴ قبل
این آیه اگر با سیاقش مطرح بشود, چون در آیهٴ قبل که فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ﴾ چند وجه یاد شد, این آیه ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا﴾ هم برابر همان وجوه قابل تفسیر است. آنهایی که گفتند: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ﴾ یعنی ای کسانی که در ماضی و حال مؤمن بودید, در آینده هم مؤمن باشید یعنی کسانی که حدوثاً ایمان آوردید بقائاً هم مؤمن باشید, آنگاه برابر آن تفسیر, این آیه که میفرماید: ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا﴾ یعنی حدوثاً ایمان آوردند ولی بقائاً مؤمن نماندند; بقائاً کفر ورزیدند این با او هماهنگ میشود و اگر آن آیه ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ﴾ به این معنا تفسیر شد; ای کسانی که ظاهراً ایمان آوردید باطناً مؤمن بشوید آیهٴ ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا﴾ یعنی کسانی که ظاهراً ایمان آوردند ولی باطناً کفر ورزیدند و اگر آن آیهٴ قبل اینچنین تفسیر شد ای کسانی که به موسی(علیه السّلام) و تورات او ایمان آوردید به انجیل و بعد از انجیل به قرآن و به رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایمان بیاورید اگر معنا شد, ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا﴾ به این معنا تفسیر میشود; کسانی که به موسی و توراتاش ایمان آوردند بعد به انجیل کفر ورزیدند و بعد کفرشان افزون شد برای اینکه به قرآن و رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایمان نیاوردند و اگر آن وجه مختار, تفسیر شد یعنی «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» اجمالاً آمنوا تفصیلاً» و در همه شئون مؤمن باشید; اینچنین نباشد که در بعضی از امور که مطابق با میل و مصلحت شماست مؤمن باشید, مطابق با میل و مصلحت شما نیست کفر بورزید, آیه ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا﴾ اینچنین میشود که عدهای ایمان آوردند بعد در بخشی از مسائل که مطابقِ مصلحت و منفعت آنها نبود کفر ورزیدند, باز اگر آیهای, حکمی که مطابق با میل و مصلحت اینها بود ایمان میآوردند و اگر حکمی نازل میشد که مطابق میل و مصلحت اینها نبود کفر میورزیدند و همچنین.
پرسش:...
پاسخ: بله به لحاظ متعلقش, مثل اینکه میگویند ایمان به جمیع ما جاء به النبی. در همین آیهای که گفته شد: ﴿آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ﴾ این معلوم میشود که قابل تفصیل است, چه اینکه فرمود: ﴿وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ﴾ و کذا و کذا; ایمان به لحاظ متعلَّق, اجمال و تفصیل برمیدارد. چه اینکه در پایان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هم فرمود: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾, بعد ﴿کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ﴾.
مصلحتی بودن ایمان برخی مردم
پرسش:...
پاسخ: ایمان اصولاً به معنی مستقر نیست, چون اگر مستقر باشد دیگر با کفر بعدی هماهنگ نیست; چطور میشود هم ایمان باشد هم کفر؟ ایمان یک تصدیق قلبی است و اقرار لسانی و عمل ارکان, اینهم شدت و ضعف دارد که حالا درجاتش خواهد آمد و هم اجمال و تفصیل. عدهای ایمانشان براساس مصلحت است, نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آمده: ﴿وَ یَقُولُونَ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ یَتَوَلّی فَریقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنینَ﴾ چرا مؤمنین نیستند؟ برای اینکه ﴿وَ إِذا دُعُوا إِلَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذا فَریقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ ٭ وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنینَ﴾; اگر یک جا حکم به سود اینها باشد میآیند اگر به سود اینها نباشد نمیآیند چنین گروهی در حقیقت, منفعتپرستند نه خداپرست. گاهی ایمان به خدا با منفعت اینها هماهنگ است مؤمن میشوند, گاهی هماهنگ نیست کفر میورزند.
در همان آیهٴ سورهٴ مبارکه «نور» این را تحلیل کرد فرمود: ﴿وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنینَ﴾, چنین گروهی یک پایگاه فکری ثابتی ندارند نه در کفر نه در ایمان و این پایگاه ثابت نداشتن, خودش کفر است, لذا حالات گوناگون اینها را در صور مختلف بیان کرد. اول در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بود که بحثش قبلاً گذشت اوایل همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بود; آیهٴ چهارده: ﴿وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ﴾. چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بعد از چند آیه خواهد آمد یعنی آیهٴ 143 این است که: ﴿مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ﴾; یک انسان سرگردانیاند تابع منفعتاند. اینکه فرمود: ﴿مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ﴾ در مقام عمل اینچنیناند, در مقام لفظ اینچنیناند ولی در روز خطر و آزمون فرمود کفر درونی اینها ظاهر میشود: ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإیمانِ﴾; روز خطر که روز امتحان الهی است کفر اینها نزدیک میشود اینها کاملاً به کافر نزدیکتر از مؤمناند, بینابین نیستند که ﴿لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاء﴾ وقتی به خطر برسند ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإیمانِ﴾ چنین گروهی قابل بخشایش نیستند.
بیان مسائلی دربارهٴ مذبذبین در قرآن
قرآن کریم درباره اینها سه مسئله را ذکر کرد. فرمود گذشته اینها را خدا نمیآمرزد (یک), نسبت به اینها لطفی هم اعمال نمیکند که به عنوان هدایت پاداشی گرایشی بدهد و لطفی بدهد یک کششی در قلب اینها ایجاد بشود یک رقت قلبی نصیب اینها بشود این نیست (این دو). ولی آن هدایت عمومی که هدایت تشریعی است هست; اینها تا زندهاند مکلفاند و مکلف, هدایت طلب میکند و این ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾ برای آنها هم هست همه اموامر و نواهی آنها را به اطاعت و ترک عصیان دعوت میکند.
خب اینکه فرمود: ﴿لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ﴾ نسبت به گذشتههای اینها گناهان گذشته اینها را هرگز خدا نمیآمرزد (یک), ﴿وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلاً﴾ بخواهد یک لطف جدیدی نسبت به اینها اعمال بکند گرایشی [و] کششی در اینها ایجاد بشود اینهم نیست, چون لطف را خدا چند بار نسبت به اینها اعمال کرد اینها ترک کردند; اما آن هدایت عمومی هست که ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾ هست. برابر آن هدایت عمومی که اینها تا آخرین لحظه مکلفاند, بعید است چنین افرادی توبه بکنند ولی اگر توبه کردند قبول است. آن حکم فقهی مربوط به توبه مرتد آن چهار حکم حسابش جداست ولی الآن بحث بحث تفسیری و کلامی است. از نظر بحث کلامی توبه مرتد مقبول است ولو مرتد فطری باشد یعنی بین او و بین خدا او پذیرفته شده است و عذاب او کم میشود یا عذاب او برطرف میشود و مانند آن.
سنّت خدا دربارهٴ مذبذبین
پرسش:...
پاسخ: بله به معنای بیان سنت خداست. سنت خدا بر این نیست که این گونه از افراد را ببخشد. البته فاسق را میبخشد ممکن است ببخشد, وعده کلی نداد وعده اجمالی داد. اگر کسی مسلمان بود گناه کرد بیتوبه, ممکن است خدا او را ببخشد; اما چنین گروهی که روزانه مرتد میشوند و مسلمان و اسلام و کفر برای اینها ملعبه است, سنت خدا بر این جاری نشده که اینها را ببخشد هرگز نمیبخشد. حالا اگر اینها توبه واقعی کردند دیگر آن تلوّن و آن ملعبه بازی را رها کردند, دیگر ﴿مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ﴾ نبود مؤمن واقعی شدند, ﴿إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَکُمْ﴾ نبودند واقعاً مؤمن شدند در چنین فضا چون موضوع بر میگردد نظیر انقلاب خمر خلاً, خب پاک میشود.
خب حالا اگر اینها برگشتند و واقعاً توبه کردند یعنی کل موضوع را عوض کردند آیا باز خدا میبخشد یا نه؟ خب البته میبخشد چون موضوع عوض شده. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که فعلاً محلّ بحث است, بعد از اینکه فرمود: ﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصیرًا﴾, فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللّهِ وَ أَخْلَصُوا دینَهُمْ لِلّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ﴾.
شرط و بخشیده شدن افراد متلوّن
همین سیاق وقتی به پایان میرسد, میفرماید اگر آنها واقعاً توبه کردند و مخلص شدند ﴿مَعَ الْمُؤْمِنینَ﴾ او را خدا میبخشد. توبه افراد عادی را با همین ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا﴾ اکتفا میکند. توبه چنین گروه متلونی را که یک روزی مسلمانند بعد کافرند بعد مسلماناند بعد کافرند بعد کفر بعد کفرشان افزوده میشود به صرف ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا﴾ اکتفا نمیکنند, میفرماید: ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا﴾ (یک), بعد آن ویرانیها را هم اصلاح بکنند, چون این تلون خیلیها را متزلزل کرده است باید اینها اصلاح بکنند آنچه را که افساد کردهاند ﴿وَ أَصْلَحُوا﴾ و برای اینکه دوباره نلغزند, یک متمسک کافی و کامل باید داشته باشند باید به حبل الله معتصم بشوند که دیگر بار نلغزند ﴿وَ اعْتَصَمُوا بِاللّهِ﴾ (این سه) و برای اینکه این اعتصامشان هم یکسان و خالص باشد قید چهارم را یاد کرد, فرمود: ﴿وَ أَخْلَصُوا دینَهُمْ﴾ (این چهار), آنگاه فرمود: ﴿فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ﴾ در سایر موارد, دیگر این قیود چهارگانه را ذکر نمیکند. حالا کسی معصیت کرد و توبه کرد کافی است; اما کسی که روزانه کفر و ایمان خرید و فروش میکند او اگر واقعاً بخواهد ایمان بیاورد باید این اصول چهارگانه را رعایت بکند باید توبه بکند اولاً و گذشتهها را اصلاح بکند ثانیاً و برای اینکه نلغزد به یک عصمت الهی معتصم بشود ثالثاً و در این اعتصام هم مخلِص باشد رابعاً.
مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت آن این بود که یک وقت است که انسانی گناه کرد بعد توبه میکند, خب مقبول است. یک وقت است یک کسی در اثر نوشتن کتابی تحریف افکاری, تبلیغ سوئی آلوده شد حالا بخواهد مؤمن بشود و توبه بکند, توبه آن به این نیست که بگوید «استغفر الله و اتوب الیه» توبه او به این است که برود همه آن فسادهای فکری را به صلاحهای فکری تبدیل بکند. توبه کسانی که کتاب آسمانی را تحریف کردند در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا﴾ توبه احبار و رهبان را که ذکر میکند فرمود اینها باید برای مردم تشریح کنند. باید همه آن فسادهای فکری را به صلاحهای فکری تبدیل بکنند. خب پس اگر موضوع عوض شد ذات اقدس الهی میبخشد; اما خب عوض شدن چنین موضوعی سخت است. حالا کجا کلب به نمکزار بیفتد «و صار الکلب ملحا» ولی اگر بشود پاک خواهد بود; اما کم اتفاق میافتد. اینجا هم خیلی کم اتفاق میافتد که چنین گروهی به چنان اعتصام و اخلاصی راه یابند.
درجات ایمان و درکات کفر
در همین آیه فرمود: ﴿ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا﴾ این ازدیاد کفر, مثل ازدیاد ایمان خواهد بود برای ایمان و مؤمنین درجات است برای کفر و کافران, درکات. برای مؤمنین آیات فراوانی است که اینها درجات دارند, چه اینکه مزید ایمان هم است: ﴿وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیمانًا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ﴾, ازدیاد ایمان هست. چه اینکه شدت ایمان هم فرض دارد شدت ایمان به همان است که علاقهشان به خدا بیشتر باشد که ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ﴾, خب پس بهلحاظ متعلق زیاده و نقص دارد به لحاظ خودش هم شدت و ضعف. اینکه فرمود: ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ﴾ چون حب, یکی از درجات کامله ایمان است دیگر. بعضی خوفاً مؤمناند بعضی شوقاً مؤمناند بعضی حباً مؤمناند که ایمان احرار است, این اختصاص به نماز ندارد [و] در همه امور دینی این طور است.
اگر ایمان درجاتی دارد و شدت و ضعفی, برای کفر هم درکاتی هست و شدت و ضعفی. درکات کفر همین است که فرمود: ﴿ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا﴾ آنها که کفرشان افزوده میشود در پایان همین بخش که باز مربوط به منافقین است فرمود: ﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾ این که کفر او افزون است این در درکِ اسفل مستقر است آن که کفر او افزون نیست در اواسط جهنم معذب است, چه اینکه مؤمنین هم که ایمانشان برتر است از درجات عالیه که ﴿عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی﴾ متنعماند.
پرسش:...
پاسخ:این اگر پایین شد میشود درکات, بالا شد میشود درجات. همین نردبان را اگر به طرف چاه ببرد که درکات و اگر به طرف بام ببرد میشود درجات, این صعود و سقوط است دیگر صعود است هبوط است دیگر, ﴿ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلاً﴾.
علّت تعبیر به تبشیر در رساندن خبر عذاب به منافقین
بعد فرمود: ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقینَ﴾ در حقیقت اینها, ایمانشان ایمان منافقانه بود ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذابًا أَلیمًا﴾ این تقدیم خبر هم دلالت میکند بر یک نوع حصری. در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که تبشیر آن وضع اولیش این بود, آن خبری که اثرش در بشره است ظاهر میشود آن را میگویند تبشیر خواه فرحناک باشد خواه غمبار. خبری که اثرش در بشره شنونده ظاهر میشود آن را میگویند تبشیر; منتها حالا اصطلاح بر این است که تبشیر در خبرهایی است که مسرتبخش است و براساس همین اصطلاح, تبشیر در مقابل انذار قرار میگیرد ﴿مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ﴾, ﴿بَشیراً وَ نَذِیراً﴾ براساس آن معنای جامع اگر به کار برود ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقینَ﴾ یعنی گزارشی بده, خبری بده که آثار غمباریاش در چهره و بشره اینها ظهور میکند براساس آن معنای مصطلحاش اگر به کار برود این تبشیر, در مورد منافقین به معنای تهکّم و استهزاء است. مثل کسی که در امتحانات قبول نشد میگویند (وقتی خبر ردی او را به او گزارش میدهند) تبریک میگوییم, این یک تهکّم و یک استهزاء است و مانند آن. به هر تقدیر ﴿فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ﴾ که در قرآن کریم راجع به کافر و منافق آمده است از این دو باب خارج نیست ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذابًا أَلیمًا﴾.
علّت گرفتاری منافقین در عذاب دردناک
در بسیاری از این موارد, قرآن بر اساس ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ برهان مسئله را هم ذکر میکند میفرماید میدانید چرا منافقین گرفتار آن عذاب دردناکاند و ایمان و کفرشان مایه تلوّن اینهاست برای این است که ﴿الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾ اینها یک ارتباطی ولایی با کافران دارند. ما گفتیم ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ این اصل کلی قرآنی است که رابطه ولایی باید بین شما باشد; خواه ولای حکومت خواه ولای قضا خواه ولای نصرت خواه ولای محبت, هر کدام از این معانی ولاء باشد مؤمنین نسبت به یکدیگر باید داشته باشند و به هیچ وجه کافر بر مؤمن سلطه ولایی ندارد: ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ چه اینکه سلطه برهانی هم ندارند.
این منافقین کسانیاند که کافر را اولیا قرار میدهند من دون المؤمنین این نشان میدهد که روحاً اینها کافرند. یک وقت است که چند تا ولیی از مؤمن انتخاب میکنند و چند تا ولیی از کافر این میشود ﴿مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ﴾ یک وقت است نه, در تصمیم گیری نهایی اصلاً مؤمنین را راه نمیدهند: ﴿یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ﴾ در تصمیم گیریهای سیاسی, رابطهشان با کافر برقرار است. در روابط اجتماعی هم با هم هستند. اینچنین نیستند که واقعاً اینها برایشان مؤمن و کافر فرق نکند, نه برایشان مؤمن و کافر فرق میکند ارتباطشان را با کافران حفظ میکنند, اصلاً مؤمنین را در آن اندرون راه نمیدهند اینچنین است که فرمود: ﴿الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ﴾. از آن طرف, مؤمنان واقعی کسانیاند که به هیچ وجه کافران را در درون خود راه نمیدهند; آیهٴ شانزده سورهٴ «توبه» این است: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَة﴾; خدا میخواهد شما را بیازماید کسانی را خدا در آزمون میپذیرد که غیر از خدا و غیر از رسول خدا و غیر از مؤمنین, احدی را ولیجه و اندرون خود راه ندهد: ﴿یولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ﴾ یعنی وارد میکند اندورن ﴿یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی اْلأَرْضِ﴾ یعنی فرو میرود مؤمن کسی است که در نهان جان او, غیر از محبت خدا و رسول و مؤمنین چیزی ولوج نکند این ولوج روح, ولوج روح همین است. ولیجهای ندارند اینها, خب منافقین ولیجهای غیر از کافران ندارند مؤمنین ولیجهای غیر از خدا و پیغمبر و مؤمنین ندارند فرقشان این است: ﴿وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً وَ اللّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ﴾ این را به عنوان دلیل و سرّ ذکر میکند میفرماید سرّ اینکه ما گفتیم اینها بخشوده نمیشوند اینها از لطف خاص, طرفی نمیبندند برای این است که رابطه اینها با کفار محفوظ است.
هدایت تشریعی منافقین: منحصر بودن عزّت در خداوند
بعد دارد اینها را هدایت میکند; اینچنین نیست که هدایت نکند اینها را [و] رها کند, دارد برهان اقامه میکند این آیه در همان زمان نفاق نازل شد دیگر. میفرماید که شما برای چه با کافران رابطه بر قرار میکنید؟ ﴿أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ﴾ ما حالا آدرس میدهیم که عزت, نزد کیست و راهش را هم به شما نشان میدهیم, خب این هدایت هدایت تشریعی است دیگر یعنی آیه نازل کردن, راهنمایی کردن تا آخرین لحظه است. اینها تا آخرین لحظه مکلفاند و تا آخرین لحظه هم خدا آیه نازل میکند راهنمایی میکند به عنوان ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾; اما میل و گرایشی در آنها ایجاد بکند این نیست فرمود که ما میدانیم شما رابطه سیاسیتان با کافران است (این یک) و میدانیم به فکر عزیز شدن هستید (دو) ولی بیراهه میروید. عزت آنجا نیست [بلکه] عزت نزد خداست راهش هم مشخص است چیست, حالا میماند این چند مطلب.
بیان ارتباط منافقین با کافرین در آیات دیگر
از اینکه فرمود اینها با کافران رابطه بر قرار میکنند این را در بخشهای گذشته و آینده دارد; چه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» چه در سورهٴ «آل عمران» درباره کسانی که با کافران ارتباط ولایی برقرار کردند آیاتی گذشت; آیهٴ 28 سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» این بود: ﴿لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فی شَیْءٍ إِلاّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَی اللّهِ الْمَصیرُ﴾ آیهٴ 86 به بعد سورهٴ «آل عمران» این بود: ﴿کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ﴾; ﴿کَیْفَ یَهْدِی﴾ یعنی هدایت تشریعی نه, هدایت تکوینی به معنای لطف, گرایش, ایجاد و افاضه. چگونه خداوند افرادی را که بعد از ایمان, کفر ورزیدند هدایت کند ﴿وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ ٭ أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النّاسِ أَجْمَعینَ ٭ خالِدینَ فیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُون ٭ إِلاَّ الَّذینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ که همان حرف است. فرمود باز راه باز است; منتها توبه کردن اینها سخت است.
معنای عزّت و انحصار کامل آن نزد خداوند
این گروه, تلاششان این است که با کافران رابطه برقرار کنند به خیال خام عزت که عزیز بشوند. عزت را هم همان طور که قبلاً ملاحظه فرمودید به معنی صلابت است; آن زمین سخت نفوذ ناپذیر را میگویند اَرض عزاز و لازمه عزت که صلابت و نفوذ ناپذیری است, لازمه این صلابت و شدت و سختی, غلبه و پیروزی است. آن کسی که شدید است و متصلب است نفوذ ناپذیر است و پیروز میشود وگرنه عزت به معنی غلبه نیست. خب اینکه در آن دعاهای نورانی گفته میشود: «عزیز علیَّ ان أری الخلق و لا تُری» یعنی برایم سخت است عزت یعنی سختی, دشوار است خلاصه, شدید است برایم. عزت یعنی نفوذ ناپذیری و صلابت که لازمه مُلک و قدرت مطلقه است. فرمود اینها که به کافران وابستهاند و ارتباط ولایی برقرار میکنند به خیال عزت است, اینچنین است؟ ﴿أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ﴾ این را باید بدانند که بیراهه میروند, چون ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾. نظیر همان آیهای که قبلاً بحث شد که اینها چه میخواهند, اگر دنیا میخواهند دنیا و آخرت فقط نزد خداست. آن آیه قبل هم همین طور بود; آیهٴ اسبق: ﴿مَنْ کانَ یُریدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ﴾ شما کفر میورزید که چه کنید دنیا داشته باشید؟ دنیا که نزد غیر خدا نیست, ایمان بیاورید که هم دنیا داشته باشید هم آخرت اینجا فرمود: ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾, این ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾ بیانگر همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «منافقون» به این صورت یاد شده است, آیهٴ هشت سورهٴ «منافقون» این است که ﴿یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَی الْمَدینَةِ لَیُخْرِجَنَّ اْلأَعَزُّ مِنْهَا اْلأَذَلَّ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ﴾.
این که فرمود: ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ با آیهٴ محلّ بحث فرمود: ﴿إنّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾ این نشانه آن است که اگر رسول الله عزیز است به اِعزاز الهی عزیز است و اگر مؤمنین عزیزند, به برکت عزت الهی عزیزند, دیگر سه تا عزیز باذات مستقل که در عالم نیست, عزیز باذات مستقل فقط ذات اقدس الهی است. این بحث را در جریان قوت هم ملاحظه فرمودید در بحث شفاعت هم ملاحظه فرمودید. خدا یک عده را به عنوان قوی معرفی کرد بعد فرمود که نمیدانند ﴿أنّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾, یک عده را به عنوان شفیع معرفی کرد شافعین آورد بعد فرمود: ﴿لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعًا﴾ مسئله شفاعت مسئله قوت مسئله عزت اگر برای غیر خدا ثابت است اینها همه به برکت الهی و عنایتهای الهی است, خب فرمود: ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾.
در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» راه نشان داد خب حالا فرمود عزت نزد خداست. آیا رسیدن به این عزت, میسر است یا نه اگر میسر است راهش چیست, آیهٴ ده سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» مشخص کرد حالا آدرس که مشخص شد; اما راه را معین میکند. فرمود: ﴿مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَمیعًا﴾ بسیار خب, حالا ما میخواهیم عزیز بشویم راهش چیست؟ شما که گفتید همه عزت نزد خداست راهش چیست؟ فرمود: ﴿مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَمیعًا﴾ نه تنها «العزه» الف و لام دارد نه تنها کلمه «جمیعاً» تأکید است, بلکه خبر هم مقدم است از هر جهت مفید حصر است ﴿فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَمیعًا﴾, بعد فرمود: ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ﴾ آدم خوب, کار خوب. اگر معتقد بودید کلمه طیب داشتید, ایمان داشتید حسن فاعلی داشتید آن رکن اول. کار خوب کردید حسن فعلی داشتید رکن دوم, مؤمن که کار خوب بکند میشود عزیز, مؤمن باشد ولی کار خوب نکند یک رکن را از دست داد عزیز نخواهد شد. کار خوب بکند و حسن فعلی داشته باشد ولی به خدا و قیامت و رسول معتقد نباشد چون حسن فاعلی ندارد عزیز نیست, خب اینها همه هدایت است دیگر.
اصرار برگناهان بزرگ و تکرار کفر دو مانع بزرگ از هدایت خاصّهٴ الهی
اینکه فرمود خداوند افراد منافق و متلوّن را هدایت نمیکند نه یعنی هدایت تشریعی, این همه آیات است این همه برهان است این همه استدلال است دیگر که نازل شده خب اینها هدایت کرده با اینها دارد حرف میزند; اما اینکه قلب کسی بتپد و به نام خدا گرایشی پیدا کند این نصیب هر کسی نمیشود, آن یک چیز دیگر است. شما میبینید جنازهای دارند از جایی به جایی میبرند خیلیها به طور عادی میگذرانند [اما] بعضی واقعاً متنبه میشوند. در یک مجلسی خیلیها به طور عادی شرکت میکنند میآیند میروند, یک عده واقعاً متنبه میشوند. آیهای تلاوت میشود خیلیها میشنوند یک عده واقعاً متحول میشوند. آن تنبه آن تحول لطف الهی است آن هدایت خاصه است که ﴿یَهْدی مَنْ یَشاءُ﴾; این ﴿یَهْدی مَنْ یَشاءُ﴾ قیدی هم دارد که ﴿یَهْدِی إلَیهِ مَنْ أناب﴾ یک حالت انابه و گرایشی باید در افراد باشد تا ذات اقدس الهی لطف خاص را اعمال بفرماید. اما آن گروه که بر کفرشان اصرار میورزند, در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» دارد که سرّ اینکه اینها اصحاب شمالاند: ﴿وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ ٭ فِی سمومٍ وَ حَمِیمٍ ٭ وَ ظِلِّ مِنْ یَحْمُومٍ ٭ لا بارِدٍ وَ لا کَریمٍ ٭ إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفینَ ٭ وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَی الْحِنْثِ الْعَظیمِ﴾ اصرار همین است اصرار بر گناهان بزرگ همین است, مکرر توبه میکنند بعد میشکنند ایمان میآورند بعد کفر میورزند, این میشود اصرار یا دارد ﴿وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبارًا﴾ یا دارد ﴿وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَی الْحِنْثِ الْعَظیمِ﴾ خب چنین گروهی از آن هدایت خاص طرفی نمیبندند ولی از این هدایت الهی که هدایت تشریعی است کاملاً حجت الهی بر اینها تمام است پس اینکه فرمود: ﴿وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلاً﴾ یعنی آن هدایت پاداشی و لطف را نسبت به اینها اعمال نمیکنند وگرنه این همه آیات را بعد نازل کرد استدلال کرد فرمود اگر عزت میخواهید برگردید عزت نزد خداست راهش هم مشخص است ﴿أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾ خب پس شما نزد یک افراد ذلیل, عزت طلب کردید, چون ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ﴾ شما به یک عده ذلیلها پناهنده شدید تا بشوید عزیز خب ﴿ضَلَّ ضَلالاً بَعیدًا﴾ همین است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: آن برای آن است که خدا به ما میفرماید: ﴿کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ﴾ ما میگوییم و عمل نمیکنیم وگرنه آنچنان نیست, خب همه انبیا آمدند کسانی را که میگفتند: ﴿أَ لَیْسَ لی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ اْلأَنْهارُ تَجْری مِنْ تَحْتی﴾ همه اینها را انداختند در دریا دیگر, اینچنین نیست که اگر کسی قیام بکند ذات اقدس الهی به او پاسخ نمیدهد و همه اینها با این دست خالی حرکت کردند, بعد فرمود: ﴿فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ﴾ همه اینها را ریختیم در دریا, با اینکه او میگفت: ﴿أَ لَیْسَ لی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ اْلأَنْهارُ تَجْری مِنْ تَحْتی﴾. اگر کسی به کافر وابسته شد به خیال خام عزت, این به استقبال ذلت رفته است, چون عزت فقط برای مؤمنین است و راهش هم ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ﴾.
پرسش:...
پاسخ: سرّش این است که وجود مبارک حضرت امیر در همان بیان نهجالبلاغه دارد که حالا در آن جریان اینکه قدرت دست امویان بود و رفتن جلوی آب را بستند, حضرت فرمود چرا به من میگویید؟ به شمشیرهایتان بگویید «رَوُّوْا السّیوفَ مِنَ الدِّماءِ تَرْوَوا مِن الماءِ»; آمدند به حضرت امیر عرض کردند اینها رفتند جلوی آب را گرفتند فرمود حالا میآیید به من میگویید که من بروم با مشک برایتان آب بیاورند, خب به شمشیرهایتان بگویید شما بجنگید و از حقتان دفاع بکنید و همان کار را هم کردند.
ایمان واقعی نتیجهٴ عمل به تمام دستورات دین
حالا یک وقت انسان مینشیند میگوید که این همه نعمتها برای خداست و ما ایمان آوردیم ایمان را همین آیه که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بود قرائت شد; آیهٴ سورهٴ شانزده این است: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً﴾ خب بخش مهمی از این آیات, در مدینه نازل شد. بسیاری از این مؤمنین به همین خوشحال بودند که نماز پنج وقت را پشت سر بهترین امام جماعتهای اولین و آخرین میخواندند چون نماز پنج وقت را بیشتر با پیغمبر میخواندند دیگر کدام امام جماعت مثل پیغمبر بود پای منبر پیغمبر بودند با آن مصافحه میکردند و خوشبخت بودند که اهل بهشتاند مسجد الحرام افضل المساجد است, بعد از مسجد الحرام خب مسجد النبی است ولی احدی از اولین و آخرین به اندازه پیغمبر که نبود, به عظمت پیغمبر که نبود خب همه اینها نماز پنج وقت را پشت سر همین در مسجد النبی میخواندند دیگر, چه فضیلتی بالاتر از این! این آیات در این فضا نازل شد این آیات که در مکه نازل نشد, اینها در مدینه نازل شد. فرمود اینها کافی نیست ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدخوا الجنّة وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ﴾ این طور نماز جماعت خواندن آدم را به بهشت نمیبرد. فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا﴾; ما همه شما را رها بکنیم و ﴿وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ جاهَدُوا﴾, خب معلوم میشود که آدم, نماز پنج وقت را در مسجد النبی پشت سر پیغمبر بخواند بهشتش تأمین نیست باید به دستور همان پیغمبر عمل بکند جهادش را بکند هجرتش را بکند مسائل مالیاش را تسویه بکند دیگر ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ که صحیح نیست. حالا اگر کسی در مدینه بنشیند بگوید ما به همین اکتفا میکنیم, خب باز عزت نصیب او نخواهد شد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است