- 1484
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 136 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 136 سوره نساء"
- دلیل لبّی متصل، عامل تلاش مفسرین بر توجیه آیه
- نهی از توجّه به نظر دیگران در عمل به دستورات دین
- عدم همراهی با سیاق آیه، مشکل بر توجیهات مفسران
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَیٰ رَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِن قَبْلُ وَمَن یَکْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِیداً﴿136﴾
دلیل لبّی متصل، عامل تلاش مفسرین بر توجیه آیه
این کریمه یک دلیل لبی متصلی او را همراهی میکند که مفسرین را وادار کرد بر توجیه این آیه؛ آن دلیل و قرینهٴ لبی متصل این است که چون تحصیل حاصل محال است، برای اینکه لازمهاش جمع بین مثلین است. اینکه فرمود ای کسانی که ایمان آوردید ایمان بیاورید این باید توجیه بشود یعنی چه؟ نظیر آنچه دربارهٴ ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیم﴾ گفته شد یا آنچه دربارهٴ ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ گفته شد. آیاتی از این قبیل، ظاهرش این است که مخاطب، وصفی را دارد ولی ذات اقدس الهی او را امر میکند به تحصیل آن وصف یا متکلم وصفی را دارد و از مخاطب حصول آن وصف را طلب میکند. آنجا که مخاطب، وصفی را دارد و متکلم، حصول آن وصف را امر میکند نظیر همین آیه که خدا به مومنین خطاب میکند که ایمان بیاورید: ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا﴾ یا به وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مستقیماً و به امت، غیر مستقیم خطاب میکند، میفرماید ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ به کسی که عالم به وحدانیت حق است امر میکند که علم پیدا کن به وحدانیت حق. آنجا که متکلم، وصفی را دارد و از مخاطب، حصول آن وصف را مسئلت میکند نظیر همین ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیم﴾. گرچه این کلام حقیقتاً کلام الله است و متکلم اولیاش ذات اقدس الهی است ولی به بندگانش دستور داد که در نماز و مانند آن بگویید: ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیم﴾ متکلم یعنی نمازگزار به خدا عرض میکند من که بر صراط مستقیمم و تو را معتقدم و در راه تو هستم، توفیق هدایت را به من بده. در این اینگونه از امور یک قرینهٴ لبی متصل همراهی میکند که حتماً این آیات باید توجیه بشود و آن دلیل لبی متصل این است که چون تحصیل حاصل محال است، پس حتماً اینکه فرمود ای مومنین ایمان بیاورید یک منظوری دارد [و] یک نکتهای در او هست. سّر استحالهٴ تحصیل حاصل آن است که این بازگشتش به جمع مثلین است؛ اگر یک وصفی در یک جایی هست عین همان را ما بخواهیم ایجاد بکنیم یعنی دو وصف در یکجا که این میشود مثلین و جمع مثلین هم مثل جمع ضدین، مستحیل است و مانند آن.
این دلیل لبی متصل. آنچه را که مفسریین در قبال این دلیل لبی متصل آوردند وجوه فراوان است که بعضی از آنها ضعیف است و بعضی از آنها قابل اعتماد و بعضی از آنها پذیرفته شده و اظهر و اقوی است.
بیان وجه اوّل و دوّم و ردّ آنها
بعضی از وجوه که تا حدودی ردش آسان است این است که خطاب به مشرکین باشد: ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ یعنی «یا ایها الذین آمنوا باللات والعزیٰ آمِنوا بالله ورسوله» که این را بعضی از علمای اهل سنت احتمال دادند این تام نیست. چه اینکه اگر منظور این باشد ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ خطاب به «اهل الکتاب» باشد: ای کسانی که به انجیل و تورات ایمان آوردید به قرآن ایمان بیاورید این هم تام نیست، برای اینکه معمولاً قرآن کریم به اهل کتاب به عنوان ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ ؛ ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَاب﴾ و مانند آن تعبیر میکند هرگز از یهودی و مسیحی و مانند آن به عنوان مومنین یا ﴿الَّذِینَ آمَنُوا﴾ تعبیر نمیکند.
ردّ شأن نزول مطابق با توجیه دوّم
این وجه، همان است که ابنعباس به عنوان شأن نزول یاد کرده است . مرحوم امین الاسلام در مجمع میفرماید که این وجه اخیر یعنی اینکه الان یاد شد طبق یک نقلی است که ابنعباس کرده است ؛ ابنعباس گفت که عدهای از یهودیها آمدند به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کردند ما به موسی و تورات معتقدیم ولی به انجیل ایمان نداریم، آن وقت آیه نازل شد که نه باید به همهٴ کتابهای آسمانی و به همهٴ انبیا(علیهم السلام) مومن باشید . مرحوم امین الاسلام میگوید این وجه سوم یک مؤیدی دارد که آن نقل ابنعباس است ولی خودش یک وجه دیگری را قبول میکند؛ میفرماید آنکه صحیح است و معتمد است منظور، آن است که «یا ایها الذین آمنوا فی الظاهر بالاقرار بالله و رسوله آمنوا فی الباطن» ؛ ای کسانی که به حسب ظاهر خود را مومن معرفی کردید واقعاً ایمان بیاورید. این نشان میدهد که ارزش شأن نزول تا چه اندازه است.
اگر یک معصوم(علیه السلام) روایت معتبری از او دربارهٴ شأن نزول ذکر بشود قابل اعتماد است؛ اما همین که ابنعباس و مانند آن گفته است که آیه دربارهٴ چه چیزی نازل شد یا دربارهٴ چه کسی نازل شد نمیشود به او اعتماد کرد، برای اینکه این روایت معتبری نیست و چه بسا اینگونه از شأن نزولها به معنای تطبیق و جَری است یعنی این آیه را بر یک چیزی تطبیق کردند، نه اینکه اول حادثهای رخ داد [و] برابر آن حادثه این آیه نازل شد. چه اینکه در آیهٴ بعد که ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا کُفْراً﴾ که بعد به خواست خدا میخوانیم، این را شما در تفسیر شریف نورالثقلین که مراجعه میفرمایید، میبینید تعبیر این است این «نزلت»؛ آیه نازل شده است دربارهٴ کسی که عثمان او را فرستاده به منطقهای [که] او ظاهرش مسلمان بود بعد کفر ورزید بعد مرتد شد و مانند آن.
خب آیه در مدینه در زمان وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد، دیگر در زمان عثمان که دیگر آیهای نازل نمیشد و این جریان عثمان، سالها بعد از رحلت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است. چه اینکه باز در همین تفسیر شریف نورالثقلین گفته شد که این «نزلت فی فلان و فی فلان و فی فلان» که اینها به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آوردند؛ اما جریان ولایت و جریان غدیر و مانند آن که مطرح شد جریان ولایت که مطرح شد، اینها انکار کردند و کفر ورزیدند .
خب این آیه در سورهٴ مبارکه «نساء» است و بعد از «بقره» گفتند نازل شد ، بالاخره در آن سالهای اولیهٴ هجرت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه است. جریان ولایت و عرض ولایت و غدیر سالها بعد اتفاق افتاده چگونه میشود آیهای که قبل نازل شده شأن نزولاش چند سال بعد باشد. البته «اصل الولایه» همراه با «اصل الرساله» مطلبی است حق و در موارد دیگر هم ولایت عرضه شد و آیات قوی هست، حالا چرا انسان دلیلی که پایگاه علمی ندارد او را عرضه کند آیات خیلی قوی و روایات معتبر قوی داریم؛ اگر یک سلسله دلیل قوی داریم دیگر نیازی نیست که به یک سلسله امر مشکوک، انسان استدلال کند.
خب به هر تقدیر، چون تحصیل حاصل محال است مفسرین به این فکر افتادند که این آیه را توجیه کنند. یک توجیه ناظر به این بود که ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا﴾ خطاب به مشرکین باشد یعنی کسانی که به لات و عزّی سایر اصنام و اوثان ایمان آوردید به خدا ایمان بیاورید که این تام نیست. یک توجیه این است که خطاب به اهل کتاب باشد یعنی ای کسانی که به تورات و موسی و انجیل و عیسی(علیه السلام) ایمان آوردید به قرآن و رسول گرامی(صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان بیاورید که این برای او یک شأن نزولی ذکر کردند ، این هم درست نیست، میماند وجوه دیگر.
وجه سوّم: ایمان ظاهری و ایمان باطنی
بعضی از این وجوهها، شواهد قرآنی تایید میکند و آن این است که «یا أیها الذین آمنوا ظاهراً آمِنوا باطناً» کسانی که به حسب ظاهر خود را در جمع مومنین میبینید و داعیهٴ ایمان دارید و هنوز امتحان الهی نیامده است که باطنتان را آشکار کند، شما واقعاً مومن بشوید. نظیر آیهٴ چهارده سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» که: ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَمْ تُؤْمِنُوا وَلکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَإِن تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لاَ یَلِتْکُم مِنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ٭ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ﴾ خب این گروهی که لساناً مومناند و قلباً مومن نیستند، ذات اقدس الهی به اینها میفرماید که شما قلباً مومن بشوید و ایمان در دلتان رسوخ بکند. نظیر آیهٴ 41 سورهٴ «مائده» که فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ لاَ یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ﴾؛ اینها فقط با دهن مومناند نه با دل؛ به این گروه میفرماید که بگویید که ظاهراً مومناید بروید واقعاً مومن بشوید. پس «یا ایها الذین آمنوا ظاهراً آمِنوا باطناً» این توجیه فی نفسه قابل قبول است؛ اما حالا با سیاق آیات هماهنگ است یا نه این مطلب فی نفسه صحیح است.
وجه چهارم: ایمان مخلوط و ایمان خالص
وجه بعدی آن است که ای کسانی که مومناید و چون ایمان، به معنای تصدیق قلبی است و اقرار لسانی است و عمل به ارکان، بعضیها در مقام عمل گاهی حسناتشان با سیئات مخلوط است که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا﴾ خداوند به چنین گروهی که ایمانشان مخلوط و کش.ب است میفرماید ایمان خالص بیاورید، اینها که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا﴾ به اینها دستور میدهد که ایمان خالص بیاورید در مقام اعتقاد، هیچ شبههای راه پیدا نکند، در مقام اقرار هیچگونه ترددی راه پیدا نکند در مقام عمل هیچگونه سیئهای راه پیدا نکند، این قابل قبول است وجه دوم؛ اما حالا آیه بر این معنا حمل میشود یا بر معنای دقیقتر از آن، آن را باید سیاق تعیین کند.
وجه پنجم: ایمان تقلیدی و ایمان تحقیقی
وجه بعدی آن است که «یا ایها الذین آمنوا تقلیداً، آمِنوا تحقیقاً» این هم قابل قبول است یعنی ای کسانی که ایمان سنتی دارید در اثر پذیرش تلقین پدر و مادر و اولیای منزل و مدرسه مؤمناید، بکوشید ایمانتان را تحقیقی کنید که با هیچ شبههای از دستتان نرود، این وجه هم قابل قبول است؛ اما آیه بر این وجه حمل میشود یا بر دقیقتر از آن، این را باید سیاق تعیین کند.
وجه ششم: ایمان تحقیق و ایمان شهودی
وجه بعدی آن است ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا﴾؛ ای کسانی که ایمانتان براساس تحقیق است نه تقلید، با استدلال حصولی و با علم الیقین به معارف اسلامی معتقدید ﴿آمَنُوا﴾ شهوداً به عین الیقین برسید . این هم فی نفسه حق است ولی آیا آیه بر این معنا حمل میشود یا دقیقتر از این، آن را هم باید سیاق معیّن کند.
وجه هفتم: ایمان اجمالی و ایمان تفصیلی و تأیید آن بوسیلهٴ سیاق آیه
وجه آخر که ظاهراً از همه لطیفتر است و در بحث روز گذشته به عرضتان رسید که این جزء ابتکارات سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) است و سیاق، تعیین کننده این وجه است این است که شما که مؤمنید: «یا أیها الذین آمنوا اجمالاً، آمِنوا تفصیلاً» یعنی در هیچ مسئلهای گرایش به دیگری نداشته باشید که این از یک نظر با آن وجهی که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا﴾ هماهنگ است. فرمود شما این ایمان اجمالیتان را باز کنید بر همه شئون اعتقادی و اقراری و عملیتان؛ در هیچ مسئلهای نگویید که فلان مطلب را جامعه نمیپسندد خواهی نشوی رسوا، نظیر مسئلهٴ روز سیزده فروردین که امروز روز سیزده فروردین است، خب یک چیز خرافاتی را که انسان دامن نمیزند؛ نه اصل عقلی دارد نه اصل دینی دارد نه اصل روایی دارد نه اصل قرآنی دارد، اگر چیزی خرافات شد که خود آدم این را دامن نمیزند و اگر کسی برهانی فکر نکرد خواه و ناخواه گرفتار خرافات میشود، بالأخره انسان باید به یک چیزی پایبند باشد. اگر چیزی صبغهٴ اعتقادی پیدا کرد به این زودی، زدودناش مشکل است جنگ با خرافات کار آسانی نیست.
به هر تقدیر، فرمود شما این را باز بکنید یعنی این ایمان اجمالیتان را مفصل کنید بر همه شئون؛ دیگر نگویید این مطلب را امروز جامعه نمیپسندد شما جامعه را بپرورانید دست از دینتان برندارید؛ نگویید این را جهان نمیپسندد، جهان را هدایت کنید برای اینکه هر روز ممکن است جامعه یا جهان کنونی یک گوشه از دین را نپذیرد، شما ناچارید که هر روز یکی از احکام الهی را بگذارید کنار. بعضی از احکام که بیّن الرشد است و بیّن البرهان آن را باید تبیین کنید. آنها که هنوز دلیل عقلیاش روشن نشد اگر مبانی اعتقادی و مبادی اعتقادی را برای ما باز کنید که این حرف، حرف خالق السماوات و الارض است؛ ماایم و مجهولات فراوان، هزارها اشیاء است که با ما در ارتباطاند و ما با آنها در ارتباطایم و از راز و رمز آنها بیخبریم چه رسد به اشیایی که فعلاً با ما در ارتباط نیستند ما با آنها در ارتباط نیستیم. اگر هزارها اسرار است که ما به بسیاری از آنها جاهلایم خب، چه بهتر که زمام حرف را به دست کسی بدهیم که از همهٴ اینها باخبر است دیگر ﴿وَ لِلّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْض﴾ . بنابراین اگر انسان این اعتقادش را باز بکند دیگر به جمیع «ما جاء به النبی» معتقد میشود، هر روز یک نحوه حرف نمیزند؛ که این را جامعه نمیپسندد یا جهان نمیپسندد و مانند آن. ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ﴾ این را سیاق تأیید میکند، برای اینکه شما ملاحظه میفرمایید در بخش کفر، همهٴ اینها را باز کرد فرمود: ﴿وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ﴾ همهٴ اینها را باز کرد.
نهی از توجّه به نظر دیگران در عمل به دستورات دین
بعد فرمود: ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقینَ﴾ منافقین کارشان چه بود؟ منافقین کارشان این بود که بخشی از اسلام را بر حسب ظاهر میپذیرفتند و گرایششان به سمت بیگانه بود که آنها را جذب بکنند؛ به آن سمت بروند که ﴿یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ﴾ . فرمود این کار را نکنید؛ به این فکر نباشید که مردم چه را میپسندند یا نمیپسندند. یک بیان لطیفی در آن کتابهای اخلاقی هست از قبلها بود تا رسید به محجّه مرحوم فیض که الآن تقریباً چهار قرن قبل است. ایشان میفرماید که اگر شما با همراهان سوار کشتی شدید و این کشتی در آستانهٴ غرق است و در کشتی، سرنشینان زیادی است که شنا بلد نیستند و شما شنا بلدید و همه دارند غرق میشوند، شما آنجا منطقتان این است که خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو این است ؟! حالا صد نفرند 99 نفر شنا بلد نیستند دارند غرق میشوند و شما شنا بلدید، آنجا میگویید که چون آنها دارند غرق میشوند خواهی نشوی رسوا همرنگ آنها بشویم یا خودت را در مییابی، حالا اگر یک وقت جامعهای به سمت فساد رفت این طور است. الآن جامعه اسلامی ایران همان یک نفر است و جوامع جهانی همان 99 نفر، چون ایران «بَضعة من العالم» وقتی شما نقشهٴ ایران را جمعیت ایران را نسبت به نقشهٴ جهان و جمعیت جهان حساب میکنید همان «کشعرة بیضاء فی بقرة سودا» اینکه نمیشود گفت خواهی نشوی رسوا، در هر محیطی همین طور است.
تفکیک پذیر نبودن اعقتادات
آدم باید جامعه را به سمت عقل ببرد، نه اینکه عقل خود را در اختیار جامعه قرار بدهد: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ﴾ یعنی به همه بعد این را باز کرد چون بین ایمان و کفر فاصله نیست اگر کسی به یکی از اینها مؤمن نبود میشود کافر، قهراً این «واو»، «واو» جمع نیست «واو» در اینگونه از موارد به معنای «أو» است و استقلال را میرساند ﴿وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ﴾ یعنی «أو ملائکته» ﴿وَکُتُبِهِ﴾ یعنی أو کتبه؛ ﴿وَرُسُلِهِ﴾ یعنی أو رسله؛ ﴿وَالیَوْمِ الآخِرِ﴾ یعنی «أو الیوم الآخر» به هر کدام از اینها کفر بورزد/ ﴿فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعیدًا﴾. خب بنابراین اگر فرمود: ﴿وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِر﴾ یعنی «من یکفر بِأیّ واحد منهما» ﴿فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعیدًا﴾.
پرسش:...
پاسخ: درست است؛ اما ممکن است به خدا معتقد باشد و به ملائکه معتقد نباشد. یا ممکن است به خدا و ملائکه معتقد باشد به انبیا معتقد نباشد. یا ممکن است که به انبیای گذشته معتقد باشد به وجود مبارک خاتم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) معتقد نباشد. یا ممکن است به همهٴ اینها معتقد باشد ولی به قیامت معتقد نباشد، این است که تفکیک پذیر است.
عدم همراهی با سیاق آیه، مشکل بر توجیهات مفسران
پرسش:...
پاسخ: البته آنکه اگر تقلیدی است بشود تحقیقی و اگر تحقیقی حصولی است بشود تحقیق حضوری، اینها همان تفاوت درجات است دیگر، نظیر آنچه دربارهٴ ﴿اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ﴾ گفته شد. یکی از وجوهاتی که فی نفسه قابل قبول است و تام است و اما سیاق، او را همراهی نمیکند این است که «یا ایها الذین آمنوا حدوثاً آمنوا بقائاً» که این دربارهٴ ﴿اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ﴾ هم گفته شد یعنی کسانی که تاکنون مؤمن بودید بعداً هم ایمانتان را حفظ بکنید: «یا ایها الذین آمنوا فی الماضی والحاضر، آمنوا فی المستقبل»، «یا أیها الذین آمنوا حدوثاً آمنوا بقائاً» یعنی مواظب باشید که ایمانتان محفوظ باشد این یک مطلبی است حق؛ اما آیا آیه ناظر به این است یا نه، آیه بر این معنا حمل بشود اولیٰ نیست، برای اینکه آیه، مسائل اجمال و تفصیل را شرح و متن را باز کرده است بیان کرد و بعد هم جریان نفاق را ذکر کرده است. این مجموعه یکجا ظاهراً نازل شد؛ هم اجمال و تفصیل را آیه به همراه دارد هم ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذابًا أَلیمًا﴾ ، ﴿الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنین﴾ این را هم [به] همراه دارد.
پس «یا ایها الذین آمَنوا متناً و اجمالاً آمنوا شرحاً و تفصیلاً» چهار جزء را در بخش مثبت یاد کرد؛ فرمود: ﴿آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ ِ وَ الْکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ﴾ و بیش از این را در بخش منفی ذکر فرمود که ﴿وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ﴾ چون هدف، تفصیل است فرمود اگر کسی به یکی از این مفصلات، منکر بود ضلالت بعید دامنگیر او میشود.
تفاوت در نظم قوانین نزول و صعود در تفصیل آیه
مطلب دیگر آن است که در بخش مثبَت، رسول قبل از کتاب یاد شد در بخش منفی کتاب، قبل از رسول ذکر شد چه اینکه ملائکه قبل از همه ذکر شد. در بخش مثبت فرمود که: ﴿آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ ِ وَ الْکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ﴾ در بخش منفی و کفر فرمود: ﴿وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ﴾، سّرش آن است که در قوس نزول، اول ذات اقدس الهی است بعد ملائکه گیرندگان وحی و پیام الهیاند بعد کتاب را میگیرند، بعد به انبیا میرسانند و در این کتاب معارفی هست که یکی از آنها مسئلهٴ معاد است. معاد هم چون با «هو الآخر» هماهنگ است در آخر یاد میشود، این در قوس نزول که اول ذات اقدس الهی به ملائکه وحی میفرستد، ملائکه این وحی و کتاب را دریافت میکنند و برای مرسلین(علیهم السلام) نازل میکنند، این نظم طبیعی. لذا براساس این قوس نزول بعد از اینکه نام مبارک «الله» را برد، نام ملائکه و کتب و رسل را میبرد. ولی از نظر مقام تربیتی وقتی انسان معتقد به خدا شد، میگوید این خدا که حکیم است و مربی و رب جهانیان است باید جوامع بشری را بپروراند؛ پرورش جوامع بشری هم به فرستادن قانون است اعزام پیامبر است و ارسال کتاب «قولوا لا اله الا الله تُفْلِحوا» اول رسالت او را میشناسیم، بعد این رسول به ما میفرماید خداوند برای شما چنین پیامی را فرستاده. پس در قوس صعود بعد از اینکه ما به خدا معتقد شدیم اولین چیزی که برای ما روشن میشود و حل میشود مسئلهٴ رسول است، بعد رسول، ما را به کتاب خدا آشنا میکند و کتاب خدا ما را به معاد الهی آشنا میکند. از این جهت در قوس نزول بعد از معرفت خدا معرفت رسول است و معرفت کتاب ولی در قوس صعود، اول ذات اقدس الهی است بعد از اول که خدا همان ﴿ هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ﴾ است نمیشود گفت اول خدا بعد فرشتهها، لذا ذات اقدس الهی چه در قوس صعود چه در قوس صعود ﴿ ُوَ الأَوَّلُ﴾ است و مفروغ عنه است بعد رسل این تفاوت نظم قوس صعود و نزول در این دو بخش که فرمود: ﴿وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعیدًا﴾.
شواهدی بر مسألهٴ اجمال و تفصیل در قرآن
مسئلهٴ اجمال و تفصیل در خیلی از آیات قرآن کریم هست، گاهی از این بازتر است تنها سخن از اعتقاد به رسل نیست، بلکه این رسل را تک تک میشمارد و اصل کلی را هم باز ذکر میکند، نظیر آیهٴ 125 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: ﴿وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ أَمْنًا وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهیمَ مُصَلًّی﴾ و در آیهٴ 135و136 اینچنین فرمود: ﴿وَ قالُوا کُونُوا هُودًا أَوْ نَصاری تَهْتَدُوا﴾؛ یهودیها گفتند شما اگر بخواهید هدایت بشوید یهودی بشوید، مسیحیها گفتند اگر خواستید هدایت بشوید مسیحی بشوید: ﴿قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ ٭ قُولُوا آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلی إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ اْلأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عیسی وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾، این تفصیلی است که هر مسلمانی موحد الهی باید به جمیع «ما جاء به النبی» معتقد باشد.
همین معنا به صورت روشنتر در پایان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» ذکر شده است که خدا میفرماید نه تنها مردم موظفاند به این تفصیل بعد از اجمال معتقد باشند، بلکه اول کسی که به همهٴ این «ما جاء به النبی» معتقد است خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است؛ آیهٴ 285 سوره «بقره» این است که ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾؛ اما ﴿کُلٌّّ﴾ یعنی چه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه مؤمنون ﴿کُلٌّّ﴾ این تفصیل بعد از اجمال نه «والمؤمنون کل آمن» که این یک قرائت دیگر است: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ این برای تکریم پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) او را تنها یاد فرمود و جمله هم تمام شد که عطف مفرد بر مفرد نباشد، حرمت پیغمبر را حفظ کرد بعد مؤمنون را عطف کرد، آنگاه فرمود: ﴿کُلُّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ﴾ همهٴ اینها بعد از آن اجمال به این تفصیل مؤمناند ﴿لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ﴾ یعنی حرف و منطق همه این است که ما هیچ فرقی بین انبیا قائل نیستیم نه یعنی درجه آنها یکی است. دو آیه در قرآن است که ﴿وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ﴾ (یک)، ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ﴾ (دو)، خب انبیا درجاتی دارند مرسلین مراتبی دارند ولی همهٴ اینها در اصل النبوة و الرسالة و العصمة یکساناند، همهٴ اینها رسولاند همه اینها نبیاند همه اینها صادق مصدق معصوماند همهٴ اینها از طرف خدایند، درجاتشان فرق میکند. این ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾ ناظر به اصل النبوة و الرسالة و العصمة و امثالذلک است. آن دو آیه ناظر به درجات اینهاست.
مشابه این که تفصیلاً مومنین موظفاند به «جمیع ما جاء بالنبی» مخصوصاً به رسالت و صحف انبیا(علیهم السلام) ایمان بیاورند آیهٴ 84 سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» است: ﴿قُلْ آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلی إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ اْلأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عیسی وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾؛ ما همهٴ اینها را به عنوان عصمت قبول داریم ﴿لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾ حالا اگر کسی بعضی را قبول داشته باشد بعضی را قبول نداشته باشد، این میشود کفر، نظیر آیهٴ 150 همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که به خواست خدا آیهاش بعداً بحث میشود؛ در آیه 150 سورهٴ «نساء» این است که: ﴿إِنَّ الَّذینَ یَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُریدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللّهِ وَ رُسُلِهِ﴾؛ خدا و بعضی از پیغمبران را قبول دارند ولی بعضی از پیغمبرها را قبول ندارند، خب همه حرف او را میآورند.
به هر تقدیر، اینها یک واحدند، برهاناش هم در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» است؛ در سورهٴ «عنکبوت» آیهٴ 46 این است: ﴿وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنّا بِالَّذی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ﴾ چرا؟ چون ﴿وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾ این برهان مسئله است. اگر خدا یکی است همان خدا برای موسی تورات فرستاد، همان خدا برای عیسی انجیل فرستاد(علیهم الصلاة و علیهم السلام) همان خدا برای رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قرآن فرستاد دیگر، چون ﴿وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ﴾ دلیل ندارد که یکی از انبیا را قبول کنیم دیگری را قبول نکنیم؛ معجزه که حق است دلالت اعجاز بر صدق رسول هم که حق است خب چرا نمیپذیرید؟ این آیه سورهٴ «عنکبوت» برهان مسئله است.
تصدیق تحلیلی صحف انبیای گذشته توسط قرآن
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود قرآن، مصدِّق آیات دیگر است اگر کسی بخواهد درست از تورات، انجیل، صحف انبیای گذشته(علیهم السلام) مستحضر باشد، چاره جز استمداد از قرآن نیست؛ نه تنها قرآن «یُفسِّر بعضه بعضا» و «یُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً» بلکه صحف آسمانی، کتب آسمانی اصولاً «یُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً». این تصدیق، دوگونه است: یک وقت تصدیق اجمالی است که هر چه او گفت حق است؛ یک وقت تصدیق تحلیلی است همهٴ آن معارفی را که در صحف انبیای گذشته(علیهم السلام) بود قرآن دارد به نحو اُوفیٰ، آن وقت این میشود مصدق آنها و مفسرِ آنها و مُبَیِّن آنها، لذا در کنار تصدیق مسئلهٴ هیمنه را هم یاد کرد؛ فرمود ﴿وَمُهَیْمِناً عَلَیْهِ﴾ میبینید قرینه بر ذی القرینه مهیمن است، شرح مبسوط مستدل، مهیمن متن است برهان مسئله، مهیمن بر مدعاست قهراً همان طوری که قرآن تبیان کل شئ است و تبیان خودش هم هست، تبیان صحف انبیای سلف هم است. اگر اهل کتاب بخواهند حرفهای عمیق تورات و انجیل را هم بررسی کنند باید از هیمنهٴ قرآن مهیمن مدد بگیرند. آن بخش از غیرمحرَّف تورات و انجیل را هم اگر کسی بخواهد الیوم بهرهبرداری صحیح از آن بکند باید از هیمنهٴ همین قرآن مصیطر و مهمین بهره بگیرد این «یُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً» همان تفسیر است، چیز دیگر نیست. تصدیق، یک وقت به یک معناست که میگوید: «هو صادقٌ» یک وقتی، وقتی برهان بر مسئله اقامه شد مسئله را باز کرد «یَجعله صِدْقاً و یجعله صادقا»، بنابراین «یا ایها الذین آمَنوا اجمالاً آمِنوا تفصیلاً» این است که «آمنا بجمیع ما جاء به النبی».
«و الحمد لله رب العالمین»
- دلیل لبّی متصل، عامل تلاش مفسرین بر توجیه آیه
- نهی از توجّه به نظر دیگران در عمل به دستورات دین
- عدم همراهی با سیاق آیه، مشکل بر توجیهات مفسران
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَیٰ رَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِن قَبْلُ وَمَن یَکْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِیداً﴿136﴾
دلیل لبّی متصل، عامل تلاش مفسرین بر توجیه آیه
این کریمه یک دلیل لبی متصلی او را همراهی میکند که مفسرین را وادار کرد بر توجیه این آیه؛ آن دلیل و قرینهٴ لبی متصل این است که چون تحصیل حاصل محال است، برای اینکه لازمهاش جمع بین مثلین است. اینکه فرمود ای کسانی که ایمان آوردید ایمان بیاورید این باید توجیه بشود یعنی چه؟ نظیر آنچه دربارهٴ ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیم﴾ گفته شد یا آنچه دربارهٴ ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ گفته شد. آیاتی از این قبیل، ظاهرش این است که مخاطب، وصفی را دارد ولی ذات اقدس الهی او را امر میکند به تحصیل آن وصف یا متکلم وصفی را دارد و از مخاطب حصول آن وصف را طلب میکند. آنجا که مخاطب، وصفی را دارد و متکلم، حصول آن وصف را امر میکند نظیر همین آیه که خدا به مومنین خطاب میکند که ایمان بیاورید: ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا﴾ یا به وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مستقیماً و به امت، غیر مستقیم خطاب میکند، میفرماید ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ به کسی که عالم به وحدانیت حق است امر میکند که علم پیدا کن به وحدانیت حق. آنجا که متکلم، وصفی را دارد و از مخاطب، حصول آن وصف را مسئلت میکند نظیر همین ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیم﴾. گرچه این کلام حقیقتاً کلام الله است و متکلم اولیاش ذات اقدس الهی است ولی به بندگانش دستور داد که در نماز و مانند آن بگویید: ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیم﴾ متکلم یعنی نمازگزار به خدا عرض میکند من که بر صراط مستقیمم و تو را معتقدم و در راه تو هستم، توفیق هدایت را به من بده. در این اینگونه از امور یک قرینهٴ لبی متصل همراهی میکند که حتماً این آیات باید توجیه بشود و آن دلیل لبی متصل این است که چون تحصیل حاصل محال است، پس حتماً اینکه فرمود ای مومنین ایمان بیاورید یک منظوری دارد [و] یک نکتهای در او هست. سّر استحالهٴ تحصیل حاصل آن است که این بازگشتش به جمع مثلین است؛ اگر یک وصفی در یک جایی هست عین همان را ما بخواهیم ایجاد بکنیم یعنی دو وصف در یکجا که این میشود مثلین و جمع مثلین هم مثل جمع ضدین، مستحیل است و مانند آن.
این دلیل لبی متصل. آنچه را که مفسریین در قبال این دلیل لبی متصل آوردند وجوه فراوان است که بعضی از آنها ضعیف است و بعضی از آنها قابل اعتماد و بعضی از آنها پذیرفته شده و اظهر و اقوی است.
بیان وجه اوّل و دوّم و ردّ آنها
بعضی از وجوه که تا حدودی ردش آسان است این است که خطاب به مشرکین باشد: ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ یعنی «یا ایها الذین آمنوا باللات والعزیٰ آمِنوا بالله ورسوله» که این را بعضی از علمای اهل سنت احتمال دادند این تام نیست. چه اینکه اگر منظور این باشد ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ خطاب به «اهل الکتاب» باشد: ای کسانی که به انجیل و تورات ایمان آوردید به قرآن ایمان بیاورید این هم تام نیست، برای اینکه معمولاً قرآن کریم به اهل کتاب به عنوان ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ ؛ ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَاب﴾ و مانند آن تعبیر میکند هرگز از یهودی و مسیحی و مانند آن به عنوان مومنین یا ﴿الَّذِینَ آمَنُوا﴾ تعبیر نمیکند.
ردّ شأن نزول مطابق با توجیه دوّم
این وجه، همان است که ابنعباس به عنوان شأن نزول یاد کرده است . مرحوم امین الاسلام در مجمع میفرماید که این وجه اخیر یعنی اینکه الان یاد شد طبق یک نقلی است که ابنعباس کرده است ؛ ابنعباس گفت که عدهای از یهودیها آمدند به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کردند ما به موسی و تورات معتقدیم ولی به انجیل ایمان نداریم، آن وقت آیه نازل شد که نه باید به همهٴ کتابهای آسمانی و به همهٴ انبیا(علیهم السلام) مومن باشید . مرحوم امین الاسلام میگوید این وجه سوم یک مؤیدی دارد که آن نقل ابنعباس است ولی خودش یک وجه دیگری را قبول میکند؛ میفرماید آنکه صحیح است و معتمد است منظور، آن است که «یا ایها الذین آمنوا فی الظاهر بالاقرار بالله و رسوله آمنوا فی الباطن» ؛ ای کسانی که به حسب ظاهر خود را مومن معرفی کردید واقعاً ایمان بیاورید. این نشان میدهد که ارزش شأن نزول تا چه اندازه است.
اگر یک معصوم(علیه السلام) روایت معتبری از او دربارهٴ شأن نزول ذکر بشود قابل اعتماد است؛ اما همین که ابنعباس و مانند آن گفته است که آیه دربارهٴ چه چیزی نازل شد یا دربارهٴ چه کسی نازل شد نمیشود به او اعتماد کرد، برای اینکه این روایت معتبری نیست و چه بسا اینگونه از شأن نزولها به معنای تطبیق و جَری است یعنی این آیه را بر یک چیزی تطبیق کردند، نه اینکه اول حادثهای رخ داد [و] برابر آن حادثه این آیه نازل شد. چه اینکه در آیهٴ بعد که ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا کُفْراً﴾ که بعد به خواست خدا میخوانیم، این را شما در تفسیر شریف نورالثقلین که مراجعه میفرمایید، میبینید تعبیر این است این «نزلت»؛ آیه نازل شده است دربارهٴ کسی که عثمان او را فرستاده به منطقهای [که] او ظاهرش مسلمان بود بعد کفر ورزید بعد مرتد شد و مانند آن.
خب آیه در مدینه در زمان وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد، دیگر در زمان عثمان که دیگر آیهای نازل نمیشد و این جریان عثمان، سالها بعد از رحلت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است. چه اینکه باز در همین تفسیر شریف نورالثقلین گفته شد که این «نزلت فی فلان و فی فلان و فی فلان» که اینها به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آوردند؛ اما جریان ولایت و جریان غدیر و مانند آن که مطرح شد جریان ولایت که مطرح شد، اینها انکار کردند و کفر ورزیدند .
خب این آیه در سورهٴ مبارکه «نساء» است و بعد از «بقره» گفتند نازل شد ، بالاخره در آن سالهای اولیهٴ هجرت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه است. جریان ولایت و عرض ولایت و غدیر سالها بعد اتفاق افتاده چگونه میشود آیهای که قبل نازل شده شأن نزولاش چند سال بعد باشد. البته «اصل الولایه» همراه با «اصل الرساله» مطلبی است حق و در موارد دیگر هم ولایت عرضه شد و آیات قوی هست، حالا چرا انسان دلیلی که پایگاه علمی ندارد او را عرضه کند آیات خیلی قوی و روایات معتبر قوی داریم؛ اگر یک سلسله دلیل قوی داریم دیگر نیازی نیست که به یک سلسله امر مشکوک، انسان استدلال کند.
خب به هر تقدیر، چون تحصیل حاصل محال است مفسرین به این فکر افتادند که این آیه را توجیه کنند. یک توجیه ناظر به این بود که ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا﴾ خطاب به مشرکین باشد یعنی کسانی که به لات و عزّی سایر اصنام و اوثان ایمان آوردید به خدا ایمان بیاورید که این تام نیست. یک توجیه این است که خطاب به اهل کتاب باشد یعنی ای کسانی که به تورات و موسی و انجیل و عیسی(علیه السلام) ایمان آوردید به قرآن و رسول گرامی(صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان بیاورید که این برای او یک شأن نزولی ذکر کردند ، این هم درست نیست، میماند وجوه دیگر.
وجه سوّم: ایمان ظاهری و ایمان باطنی
بعضی از این وجوهها، شواهد قرآنی تایید میکند و آن این است که «یا أیها الذین آمنوا ظاهراً آمِنوا باطناً» کسانی که به حسب ظاهر خود را در جمع مومنین میبینید و داعیهٴ ایمان دارید و هنوز امتحان الهی نیامده است که باطنتان را آشکار کند، شما واقعاً مومن بشوید. نظیر آیهٴ چهارده سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» که: ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَمْ تُؤْمِنُوا وَلکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَإِن تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لاَ یَلِتْکُم مِنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ٭ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ﴾ خب این گروهی که لساناً مومناند و قلباً مومن نیستند، ذات اقدس الهی به اینها میفرماید که شما قلباً مومن بشوید و ایمان در دلتان رسوخ بکند. نظیر آیهٴ 41 سورهٴ «مائده» که فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ لاَ یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ﴾؛ اینها فقط با دهن مومناند نه با دل؛ به این گروه میفرماید که بگویید که ظاهراً مومناید بروید واقعاً مومن بشوید. پس «یا ایها الذین آمنوا ظاهراً آمِنوا باطناً» این توجیه فی نفسه قابل قبول است؛ اما حالا با سیاق آیات هماهنگ است یا نه این مطلب فی نفسه صحیح است.
وجه چهارم: ایمان مخلوط و ایمان خالص
وجه بعدی آن است که ای کسانی که مومناید و چون ایمان، به معنای تصدیق قلبی است و اقرار لسانی است و عمل به ارکان، بعضیها در مقام عمل گاهی حسناتشان با سیئات مخلوط است که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا﴾ خداوند به چنین گروهی که ایمانشان مخلوط و کش.ب است میفرماید ایمان خالص بیاورید، اینها که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا﴾ به اینها دستور میدهد که ایمان خالص بیاورید در مقام اعتقاد، هیچ شبههای راه پیدا نکند، در مقام اقرار هیچگونه ترددی راه پیدا نکند در مقام عمل هیچگونه سیئهای راه پیدا نکند، این قابل قبول است وجه دوم؛ اما حالا آیه بر این معنا حمل میشود یا بر معنای دقیقتر از آن، آن را باید سیاق تعیین کند.
وجه پنجم: ایمان تقلیدی و ایمان تحقیقی
وجه بعدی آن است که «یا ایها الذین آمنوا تقلیداً، آمِنوا تحقیقاً» این هم قابل قبول است یعنی ای کسانی که ایمان سنتی دارید در اثر پذیرش تلقین پدر و مادر و اولیای منزل و مدرسه مؤمناید، بکوشید ایمانتان را تحقیقی کنید که با هیچ شبههای از دستتان نرود، این وجه هم قابل قبول است؛ اما آیه بر این وجه حمل میشود یا بر دقیقتر از آن، این را باید سیاق تعیین کند.
وجه ششم: ایمان تحقیق و ایمان شهودی
وجه بعدی آن است ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا﴾؛ ای کسانی که ایمانتان براساس تحقیق است نه تقلید، با استدلال حصولی و با علم الیقین به معارف اسلامی معتقدید ﴿آمَنُوا﴾ شهوداً به عین الیقین برسید . این هم فی نفسه حق است ولی آیا آیه بر این معنا حمل میشود یا دقیقتر از این، آن را هم باید سیاق معیّن کند.
وجه هفتم: ایمان اجمالی و ایمان تفصیلی و تأیید آن بوسیلهٴ سیاق آیه
وجه آخر که ظاهراً از همه لطیفتر است و در بحث روز گذشته به عرضتان رسید که این جزء ابتکارات سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) است و سیاق، تعیین کننده این وجه است این است که شما که مؤمنید: «یا أیها الذین آمنوا اجمالاً، آمِنوا تفصیلاً» یعنی در هیچ مسئلهای گرایش به دیگری نداشته باشید که این از یک نظر با آن وجهی که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا﴾ هماهنگ است. فرمود شما این ایمان اجمالیتان را باز کنید بر همه شئون اعتقادی و اقراری و عملیتان؛ در هیچ مسئلهای نگویید که فلان مطلب را جامعه نمیپسندد خواهی نشوی رسوا، نظیر مسئلهٴ روز سیزده فروردین که امروز روز سیزده فروردین است، خب یک چیز خرافاتی را که انسان دامن نمیزند؛ نه اصل عقلی دارد نه اصل دینی دارد نه اصل روایی دارد نه اصل قرآنی دارد، اگر چیزی خرافات شد که خود آدم این را دامن نمیزند و اگر کسی برهانی فکر نکرد خواه و ناخواه گرفتار خرافات میشود، بالأخره انسان باید به یک چیزی پایبند باشد. اگر چیزی صبغهٴ اعتقادی پیدا کرد به این زودی، زدودناش مشکل است جنگ با خرافات کار آسانی نیست.
به هر تقدیر، فرمود شما این را باز بکنید یعنی این ایمان اجمالیتان را مفصل کنید بر همه شئون؛ دیگر نگویید این مطلب را امروز جامعه نمیپسندد شما جامعه را بپرورانید دست از دینتان برندارید؛ نگویید این را جهان نمیپسندد، جهان را هدایت کنید برای اینکه هر روز ممکن است جامعه یا جهان کنونی یک گوشه از دین را نپذیرد، شما ناچارید که هر روز یکی از احکام الهی را بگذارید کنار. بعضی از احکام که بیّن الرشد است و بیّن البرهان آن را باید تبیین کنید. آنها که هنوز دلیل عقلیاش روشن نشد اگر مبانی اعتقادی و مبادی اعتقادی را برای ما باز کنید که این حرف، حرف خالق السماوات و الارض است؛ ماایم و مجهولات فراوان، هزارها اشیاء است که با ما در ارتباطاند و ما با آنها در ارتباطایم و از راز و رمز آنها بیخبریم چه رسد به اشیایی که فعلاً با ما در ارتباط نیستند ما با آنها در ارتباط نیستیم. اگر هزارها اسرار است که ما به بسیاری از آنها جاهلایم خب، چه بهتر که زمام حرف را به دست کسی بدهیم که از همهٴ اینها باخبر است دیگر ﴿وَ لِلّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْض﴾ . بنابراین اگر انسان این اعتقادش را باز بکند دیگر به جمیع «ما جاء به النبی» معتقد میشود، هر روز یک نحوه حرف نمیزند؛ که این را جامعه نمیپسندد یا جهان نمیپسندد و مانند آن. ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ﴾ این را سیاق تأیید میکند، برای اینکه شما ملاحظه میفرمایید در بخش کفر، همهٴ اینها را باز کرد فرمود: ﴿وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ﴾ همهٴ اینها را باز کرد.
نهی از توجّه به نظر دیگران در عمل به دستورات دین
بعد فرمود: ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقینَ﴾ منافقین کارشان چه بود؟ منافقین کارشان این بود که بخشی از اسلام را بر حسب ظاهر میپذیرفتند و گرایششان به سمت بیگانه بود که آنها را جذب بکنند؛ به آن سمت بروند که ﴿یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ﴾ . فرمود این کار را نکنید؛ به این فکر نباشید که مردم چه را میپسندند یا نمیپسندند. یک بیان لطیفی در آن کتابهای اخلاقی هست از قبلها بود تا رسید به محجّه مرحوم فیض که الآن تقریباً چهار قرن قبل است. ایشان میفرماید که اگر شما با همراهان سوار کشتی شدید و این کشتی در آستانهٴ غرق است و در کشتی، سرنشینان زیادی است که شنا بلد نیستند و شما شنا بلدید و همه دارند غرق میشوند، شما آنجا منطقتان این است که خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو این است ؟! حالا صد نفرند 99 نفر شنا بلد نیستند دارند غرق میشوند و شما شنا بلدید، آنجا میگویید که چون آنها دارند غرق میشوند خواهی نشوی رسوا همرنگ آنها بشویم یا خودت را در مییابی، حالا اگر یک وقت جامعهای به سمت فساد رفت این طور است. الآن جامعه اسلامی ایران همان یک نفر است و جوامع جهانی همان 99 نفر، چون ایران «بَضعة من العالم» وقتی شما نقشهٴ ایران را جمعیت ایران را نسبت به نقشهٴ جهان و جمعیت جهان حساب میکنید همان «کشعرة بیضاء فی بقرة سودا» اینکه نمیشود گفت خواهی نشوی رسوا، در هر محیطی همین طور است.
تفکیک پذیر نبودن اعقتادات
آدم باید جامعه را به سمت عقل ببرد، نه اینکه عقل خود را در اختیار جامعه قرار بدهد: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ﴾ یعنی به همه بعد این را باز کرد چون بین ایمان و کفر فاصله نیست اگر کسی به یکی از اینها مؤمن نبود میشود کافر، قهراً این «واو»، «واو» جمع نیست «واو» در اینگونه از موارد به معنای «أو» است و استقلال را میرساند ﴿وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ﴾ یعنی «أو ملائکته» ﴿وَکُتُبِهِ﴾ یعنی أو کتبه؛ ﴿وَرُسُلِهِ﴾ یعنی أو رسله؛ ﴿وَالیَوْمِ الآخِرِ﴾ یعنی «أو الیوم الآخر» به هر کدام از اینها کفر بورزد/ ﴿فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعیدًا﴾. خب بنابراین اگر فرمود: ﴿وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِر﴾ یعنی «من یکفر بِأیّ واحد منهما» ﴿فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعیدًا﴾.
پرسش:...
پاسخ: درست است؛ اما ممکن است به خدا معتقد باشد و به ملائکه معتقد نباشد. یا ممکن است به خدا و ملائکه معتقد باشد به انبیا معتقد نباشد. یا ممکن است که به انبیای گذشته معتقد باشد به وجود مبارک خاتم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) معتقد نباشد. یا ممکن است به همهٴ اینها معتقد باشد ولی به قیامت معتقد نباشد، این است که تفکیک پذیر است.
عدم همراهی با سیاق آیه، مشکل بر توجیهات مفسران
پرسش:...
پاسخ: البته آنکه اگر تقلیدی است بشود تحقیقی و اگر تحقیقی حصولی است بشود تحقیق حضوری، اینها همان تفاوت درجات است دیگر، نظیر آنچه دربارهٴ ﴿اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ﴾ گفته شد. یکی از وجوهاتی که فی نفسه قابل قبول است و تام است و اما سیاق، او را همراهی نمیکند این است که «یا ایها الذین آمنوا حدوثاً آمنوا بقائاً» که این دربارهٴ ﴿اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ﴾ هم گفته شد یعنی کسانی که تاکنون مؤمن بودید بعداً هم ایمانتان را حفظ بکنید: «یا ایها الذین آمنوا فی الماضی والحاضر، آمنوا فی المستقبل»، «یا أیها الذین آمنوا حدوثاً آمنوا بقائاً» یعنی مواظب باشید که ایمانتان محفوظ باشد این یک مطلبی است حق؛ اما آیا آیه ناظر به این است یا نه، آیه بر این معنا حمل بشود اولیٰ نیست، برای اینکه آیه، مسائل اجمال و تفصیل را شرح و متن را باز کرده است بیان کرد و بعد هم جریان نفاق را ذکر کرده است. این مجموعه یکجا ظاهراً نازل شد؛ هم اجمال و تفصیل را آیه به همراه دارد هم ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذابًا أَلیمًا﴾ ، ﴿الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنین﴾ این را هم [به] همراه دارد.
پس «یا ایها الذین آمَنوا متناً و اجمالاً آمنوا شرحاً و تفصیلاً» چهار جزء را در بخش مثبت یاد کرد؛ فرمود: ﴿آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ ِ وَ الْکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ﴾ و بیش از این را در بخش منفی ذکر فرمود که ﴿وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ﴾ چون هدف، تفصیل است فرمود اگر کسی به یکی از این مفصلات، منکر بود ضلالت بعید دامنگیر او میشود.
تفاوت در نظم قوانین نزول و صعود در تفصیل آیه
مطلب دیگر آن است که در بخش مثبَت، رسول قبل از کتاب یاد شد در بخش منفی کتاب، قبل از رسول ذکر شد چه اینکه ملائکه قبل از همه ذکر شد. در بخش مثبت فرمود که: ﴿آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ ِ وَ الْکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ﴾ در بخش منفی و کفر فرمود: ﴿وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ﴾، سّرش آن است که در قوس نزول، اول ذات اقدس الهی است بعد ملائکه گیرندگان وحی و پیام الهیاند بعد کتاب را میگیرند، بعد به انبیا میرسانند و در این کتاب معارفی هست که یکی از آنها مسئلهٴ معاد است. معاد هم چون با «هو الآخر» هماهنگ است در آخر یاد میشود، این در قوس نزول که اول ذات اقدس الهی به ملائکه وحی میفرستد، ملائکه این وحی و کتاب را دریافت میکنند و برای مرسلین(علیهم السلام) نازل میکنند، این نظم طبیعی. لذا براساس این قوس نزول بعد از اینکه نام مبارک «الله» را برد، نام ملائکه و کتب و رسل را میبرد. ولی از نظر مقام تربیتی وقتی انسان معتقد به خدا شد، میگوید این خدا که حکیم است و مربی و رب جهانیان است باید جوامع بشری را بپروراند؛ پرورش جوامع بشری هم به فرستادن قانون است اعزام پیامبر است و ارسال کتاب «قولوا لا اله الا الله تُفْلِحوا» اول رسالت او را میشناسیم، بعد این رسول به ما میفرماید خداوند برای شما چنین پیامی را فرستاده. پس در قوس صعود بعد از اینکه ما به خدا معتقد شدیم اولین چیزی که برای ما روشن میشود و حل میشود مسئلهٴ رسول است، بعد رسول، ما را به کتاب خدا آشنا میکند و کتاب خدا ما را به معاد الهی آشنا میکند. از این جهت در قوس نزول بعد از معرفت خدا معرفت رسول است و معرفت کتاب ولی در قوس صعود، اول ذات اقدس الهی است بعد از اول که خدا همان ﴿ هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ﴾ است نمیشود گفت اول خدا بعد فرشتهها، لذا ذات اقدس الهی چه در قوس صعود چه در قوس صعود ﴿ ُوَ الأَوَّلُ﴾ است و مفروغ عنه است بعد رسل این تفاوت نظم قوس صعود و نزول در این دو بخش که فرمود: ﴿وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعیدًا﴾.
شواهدی بر مسألهٴ اجمال و تفصیل در قرآن
مسئلهٴ اجمال و تفصیل در خیلی از آیات قرآن کریم هست، گاهی از این بازتر است تنها سخن از اعتقاد به رسل نیست، بلکه این رسل را تک تک میشمارد و اصل کلی را هم باز ذکر میکند، نظیر آیهٴ 125 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: ﴿وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ أَمْنًا وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهیمَ مُصَلًّی﴾ و در آیهٴ 135و136 اینچنین فرمود: ﴿وَ قالُوا کُونُوا هُودًا أَوْ نَصاری تَهْتَدُوا﴾؛ یهودیها گفتند شما اگر بخواهید هدایت بشوید یهودی بشوید، مسیحیها گفتند اگر خواستید هدایت بشوید مسیحی بشوید: ﴿قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ ٭ قُولُوا آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلی إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ اْلأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عیسی وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾، این تفصیلی است که هر مسلمانی موحد الهی باید به جمیع «ما جاء به النبی» معتقد باشد.
همین معنا به صورت روشنتر در پایان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» ذکر شده است که خدا میفرماید نه تنها مردم موظفاند به این تفصیل بعد از اجمال معتقد باشند، بلکه اول کسی که به همهٴ این «ما جاء به النبی» معتقد است خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است؛ آیهٴ 285 سوره «بقره» این است که ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾؛ اما ﴿کُلٌّّ﴾ یعنی چه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه مؤمنون ﴿کُلٌّّ﴾ این تفصیل بعد از اجمال نه «والمؤمنون کل آمن» که این یک قرائت دیگر است: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ این برای تکریم پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) او را تنها یاد فرمود و جمله هم تمام شد که عطف مفرد بر مفرد نباشد، حرمت پیغمبر را حفظ کرد بعد مؤمنون را عطف کرد، آنگاه فرمود: ﴿کُلُّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ﴾ همهٴ اینها بعد از آن اجمال به این تفصیل مؤمناند ﴿لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ﴾ یعنی حرف و منطق همه این است که ما هیچ فرقی بین انبیا قائل نیستیم نه یعنی درجه آنها یکی است. دو آیه در قرآن است که ﴿وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ﴾ (یک)، ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ﴾ (دو)، خب انبیا درجاتی دارند مرسلین مراتبی دارند ولی همهٴ اینها در اصل النبوة و الرسالة و العصمة یکساناند، همهٴ اینها رسولاند همه اینها نبیاند همه اینها صادق مصدق معصوماند همهٴ اینها از طرف خدایند، درجاتشان فرق میکند. این ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾ ناظر به اصل النبوة و الرسالة و العصمة و امثالذلک است. آن دو آیه ناظر به درجات اینهاست.
مشابه این که تفصیلاً مومنین موظفاند به «جمیع ما جاء بالنبی» مخصوصاً به رسالت و صحف انبیا(علیهم السلام) ایمان بیاورند آیهٴ 84 سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» است: ﴿قُلْ آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلی إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ اْلأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عیسی وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾؛ ما همهٴ اینها را به عنوان عصمت قبول داریم ﴿لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾ حالا اگر کسی بعضی را قبول داشته باشد بعضی را قبول نداشته باشد، این میشود کفر، نظیر آیهٴ 150 همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که به خواست خدا آیهاش بعداً بحث میشود؛ در آیه 150 سورهٴ «نساء» این است که: ﴿إِنَّ الَّذینَ یَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُریدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللّهِ وَ رُسُلِهِ﴾؛ خدا و بعضی از پیغمبران را قبول دارند ولی بعضی از پیغمبرها را قبول ندارند، خب همه حرف او را میآورند.
به هر تقدیر، اینها یک واحدند، برهاناش هم در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» است؛ در سورهٴ «عنکبوت» آیهٴ 46 این است: ﴿وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنّا بِالَّذی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ﴾ چرا؟ چون ﴿وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾ این برهان مسئله است. اگر خدا یکی است همان خدا برای موسی تورات فرستاد، همان خدا برای عیسی انجیل فرستاد(علیهم الصلاة و علیهم السلام) همان خدا برای رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قرآن فرستاد دیگر، چون ﴿وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ﴾ دلیل ندارد که یکی از انبیا را قبول کنیم دیگری را قبول نکنیم؛ معجزه که حق است دلالت اعجاز بر صدق رسول هم که حق است خب چرا نمیپذیرید؟ این آیه سورهٴ «عنکبوت» برهان مسئله است.
تصدیق تحلیلی صحف انبیای گذشته توسط قرآن
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود قرآن، مصدِّق آیات دیگر است اگر کسی بخواهد درست از تورات، انجیل، صحف انبیای گذشته(علیهم السلام) مستحضر باشد، چاره جز استمداد از قرآن نیست؛ نه تنها قرآن «یُفسِّر بعضه بعضا» و «یُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً» بلکه صحف آسمانی، کتب آسمانی اصولاً «یُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً». این تصدیق، دوگونه است: یک وقت تصدیق اجمالی است که هر چه او گفت حق است؛ یک وقت تصدیق تحلیلی است همهٴ آن معارفی را که در صحف انبیای گذشته(علیهم السلام) بود قرآن دارد به نحو اُوفیٰ، آن وقت این میشود مصدق آنها و مفسرِ آنها و مُبَیِّن آنها، لذا در کنار تصدیق مسئلهٴ هیمنه را هم یاد کرد؛ فرمود ﴿وَمُهَیْمِناً عَلَیْهِ﴾ میبینید قرینه بر ذی القرینه مهیمن است، شرح مبسوط مستدل، مهیمن متن است برهان مسئله، مهیمن بر مدعاست قهراً همان طوری که قرآن تبیان کل شئ است و تبیان خودش هم هست، تبیان صحف انبیای سلف هم است. اگر اهل کتاب بخواهند حرفهای عمیق تورات و انجیل را هم بررسی کنند باید از هیمنهٴ قرآن مهیمن مدد بگیرند. آن بخش از غیرمحرَّف تورات و انجیل را هم اگر کسی بخواهد الیوم بهرهبرداری صحیح از آن بکند باید از هیمنهٴ همین قرآن مصیطر و مهمین بهره بگیرد این «یُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً» همان تفسیر است، چیز دیگر نیست. تصدیق، یک وقت به یک معناست که میگوید: «هو صادقٌ» یک وقتی، وقتی برهان بر مسئله اقامه شد مسئله را باز کرد «یَجعله صِدْقاً و یجعله صادقا»، بنابراین «یا ایها الذین آمَنوا اجمالاً آمِنوا تفصیلاً» این است که «آمنا بجمیع ما جاء به النبی».
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است