- 933
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 135 سوره نساء _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 135 سوره نساء _ بخش دوم"
- سرّ دعوت به قسط و عدل در سورهٴ «بقره» و «نساء»
- ردّ ادّعای اجماع بر مراحل عدم جواز شهادت علیه والدین
- کم توجّهی به قرآن در استنباط احکام
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ اْلأَقْرَبینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیرًا فَاللّهُ أَوْلی بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرًا ﴿135﴾
سرّ دعوت به قسط و عدل در سورهٴ «بقره» و «نساء»
جو حاکم در مدینه و همچنین غیر مدینه این بود که «انصر اخاک ظالماً او مظلوما» ؛ اساس تعصب جاهلی این بود که از برادرت خواه برادر نژادی و خانوادگی خواه برادر قبیلهای و مانند آن حمایت بکن چه ظالم باشد چه مظلوم. در این فضا آیات سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و «نساء» نازل شد، شعار جاهلیت را کلاً عوض کرد شعار جاهلیت این بود «انصر اخاک ظالماً او مظلوما» با آمدن اینگونه از آیات و سور، شعار تبدیل شد: «انصر المظلوم اخاک او غیر اخیک»؛ از مظلوم حمایت کن چه برادرت باشد چه نباشد. همان بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که «کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً» ادامه همین شعار رسمی مسلمین است.
از رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که ایشان هم یک وقت فرمودند: «أنصر اخاک ظالماً او مظلوماً» یعنی از برادرت حمایت بکن چه ظالم باشد چه مظلوم. اصحاب دیدند این لفظ با آن خطوط کلی قرآنی هماهنگ نیست و با سنت و سیرت آن حضرت هم هماهنگ نیست. عرض کردند یا رسول الله اگر برادر ما مظلوم باشد ما از او حمایت میکنیم ولی اگر ظالم باشد چگونه حمایت کنیم؟ فرمود اگر مظلوم بود که حمایت او به کمک کرده اوست اگر ظالم بود، حمایت از او و کمک به او به نهی از منکر است و اینکه او را از ظلم نهی کنید ، کمک به ظالم آن است که او را نهی از منکر کنید [و] نگذارید ظلمش را ادامه بدهد. بنابراین با آمدن آیات سورهٴ «بقره» و «نساء» کل این شعار عوض شد و سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم ملاحظه فرمودید در جای جای این سوره دعوت به قسط و عدل است.
بیان مراتب پذیرش قسط و عدل
اول از مسائل خانوادگی شروع میکند یعنی زن و شوهر، بعد اعضای خانواده بعد ارحام بعد قبیله و بعد جامعه تا میرسید به اینکه انسان را به قوام به قسط بودن دعوت کند. در آیهٴ دوم و همچنین آیهٴ سوم همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که قبلاً گذشت این بود که فرمود: ﴿وَ آتُوا الْیَتامی أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبیثَ بِالطَّیِّبِ وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلی أَمْوالِکُمْ إِنَّهُ کانَ حُوبًا کَبیرًا ٭ وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی فَانْکِحُوا ما طابَ﴾ که این رعایت قسط و عدل در مسائل خانوادگی است، بعد کمکم درباره حکم فرمود خدا امر میکند که ﴿وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ﴾ و مانند آن تا نوبت رسید به اینکه حالا که تمرین کردید از مسائل خانوادگی به مسائل قومی بعد به مسائل اجتماعی رسیدید، در درجات قیام به قسط و عدل هم باید تمرین بکنید از قیام به قسط و عدل به قوام به قسط و عدل باید منتقل بشوید که برنامه سنگینتری دارید، اینهم یک مطلب و برای اینکه انسان، حق را برای دیگران وقتی بخواهد که در خودش پیاده کرده باشد چه در سورهٴ «نساء» چه در سورهٴ «مائده» قوام به قسط یا قوام لله بودن، قبل از مسئله شهادت یاد شد . یک وقت است که انسان دلش میخواهد که قاضی در محکمه مطابق قسط و عدل حکم بکند، این یک خواستن آسانی است یا شهادت به حق میدهد ولی مایل است که قاضی مطابق این شهادت به حق عمل کند و مشهودِ علیه هم این حق را بپذیرد، اینهم باز آسان است. ولی اگر خود انسان قسط و عدل را در درون خود پیاده کند مهمتر است، لذا اول فرمود خودتان قوام به قسط باشید بعد شهادت به قسط و عدل بدهید. گرچه شهادت به عدل دادن کار آسانی نیست ولی نسبت به قوام به قسط بودن کار آسانی است. شهادت به حق دادن گرچه مشکل است؛ اما به اندازه حکم به حق نیست، به اندازه کار قاضی سخت نیست، چه اینکه به اندازه تحمل مشهودٌ علیه هم سخت نیست؛ مشهودٌ علیه باید حق را بپذیرد و خیال میکرد که حق با او است حالا معلوم شد حق با دیگری است مدتها خود را ذی حق معرفی میکرد الآن معلوم میشود مبطل است و باید تحمل بکند [که] این کار آسانی نیست. لذا شهادت به قسط و عدل وقتی مسموع است که خود شاهد خودش قبلاً تمرین عملی به قسط و عدل کرده باشد، لذا در همین آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «نساء» اول قیام به قسط را و قوام به قسط را یاد کرد، فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» هم اول، قیام لله را ذکر کرد بعد مسئله شهادت را؛ سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ هشتماش این است: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ﴾ فرقش با آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «نساء» این است که در سورهٴ «نساء» این است که ﴿کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ﴾، در سورهٴ «مائده» این است که ﴿کُونُوا قَوّامینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ﴾ به هر تقدیر، قیام به قسط مقدم بر شهادت به قسط است. چه اینکه برای پذیرش و تمرین قسط و عدل اول، انسان از خود باید بگذرد بعد از پدر و مادر بگذرد بعد از ارحام بگذرد تا بتواند توقع گذشت را از دیگران داشته باشد، لذا فرمود ﴿شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ اْلأَقْرَبینَ﴾، آنگاه نسبت به بیگانهها برسد.
موظّف بودن انسانها به إقامهٴ شهادت
مطلب بعدی آن است که ما نه تنها موظفیم عادل باشیم و شهادت به حق را کتمان نکنیم که در سورهٴ «بقره» گذشت ﴿وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾ ، بلکه موظفیم شهادت را اقامه کنیم آن طوری که در آیهٴ دوم سورهٴ «طلاق» آمده است که ﴿وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ﴾ یعنی دو تا شاهد عادل را احضار کنید و از آنها شهادت طلب کنید ﴿وَ أَقیمُوا الشَّهادَةَ لِلّهِ﴾؛ این ﴿وَ أَقیمُوا الشَّهادَةَ لِلّهِ﴾ غیر از نهی از کتمان است که در سورهٴ «بقره» گذشت فرمود: ﴿وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾ و غیر از دعوت و امر به شهادت به عدل است که در آیات دیگر آمده ﴿إِعْدِلُوا﴾ و مانند آن. مسئله اقامه، غیر از مسئله اصل شهادت است مثل اقامه نماز غیر از قرائت نماز و خواندن نماز است، اقامه دین غیر از دین داشتن است ما موظفیم که دین را اقامه کنیم؛ فرمود: ﴿أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ﴾ یک وقت است ما مأموریم که متدین باشیم [و] یک وقت است که مأموریم دین را اقامه کنیم. خواندن نماز با همین وضع است که ملاحظه میفرمایید ولی اقامه نماز آن است که انسان نماز را بر پایهای استوار کند که نلغزد.
مراد از اقامه کردن
اقامه کردن غیر از ساختن است غیر از احداث است؛ ممکن است معماری که در فناش امین نیست دیواری را بنا کند یا بنّایی دیواری را بسازد، این را نمیگویند دیوار را اقامه کرد دیواری که پایه استوار و مستحکم ندارد یا براساس فنی بنا نشده است آن خب سقوط میکند بعد از یک مدتی؛ اگر بنایی فعلاً ساخته شد ولی مستقیم نیست قهراً یک روز سقوط میکند، چنین ساختنی را نمیگویند اقامه کردن. در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» ملاحظه میفرمایید وقتی جریان موسیٰ و خضر(علیهما السلام) بازگو شد موسیٰ(سلام الله علیه) میبیند خضر دیواری را دید که این دیوار مشرف به انهدام و سقوط است؛ در سورهٴ «کهف» آیهٴ 77 این است که ﴿فَوَجَدا فیها جِدارًا یُریدُ أَنْ یَنْقَضَّ﴾؛ دیدند این دیوار میخواهد بیفتد، نشانه شکاف و سقوط در این دیوار است دیواری است که فعلاً سرپاست ولی میخواهد بیفتد. خضر چه کار کرد: ﴿فَوَجَدا فیها جِدارًا یُریدُ أَنْ یَنْقَضَّ فَأَقامَهُ﴾ نه «بناه» یا «سدّ خلته». یک وقت است یک مقدار تعمیر است که جلوی آن شکاف را میگیرد یک نوسازی سطحی است یا گچکاری و تعمیر سطحی است. یک وقت است نه، اقامه جدار است که دیگر نخواهد بیفتد. اگر چیزی افتادنی نیست و سقوط کردنی نیست چنین چیزی قائم است، قیام البته یک پایه میخواهد. وجود مبارک خضر(سلام الله علیه) دیواری بنا کرد که دیگر نیفتد: ﴿فَوَجَدا فیها جِدارًا یُریدُ أَنْ یَنْقَضَّ﴾ . خدا رحمت کند استادمان مرحوم آقای آیت الله آقای شیخ محمد تقی آملی(رضوان الله علیه) را ایشان وقتی به این آیه میرسیدند میفرمودند که آنها که برای جهان شعوری قائلاند طبق آیات دیگر، ظاهر این آیه را اخذ میکنند و دخل و تصرفی در این آیه نمیکنند؛ میگویند اراده کرد خب اراده نشانه شعور است دیگر. کدام موجود است که چیز نمیفهمد اگر هر موجودی مسبح حق است: ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ اگر همه موجودات تسبیح گوی حقاند پس دلیلی ندارد ما بگوییم این ﴿یُریدُ أَنْ یَنْقَضَّ﴾ این اراده، در معنای مجازی به کار رفت. آنهایی که برای اشیاء شعوری قائل نیستند فقط انسان را مدرِک میدانند، میگویند باید در این آیه دخل و تصرف کرد [میگویند]: ﴿فَوَجَدا فیها جِدارًا یُریدُ أَنْ یَنْقَضَّ﴾ این ﴿یُرِیدُ﴾ یعنی «یشرف» یعنی «ینهدم» یعنی «یمیل» نه میل ارادی یعنی «یَعْوَجُّ» یعنی «ینحرف» و مانند آن. ولی دلیلی نیست که ما در این ظاهر دخل و تصرف بکنیم واقعاً این جدار درک میکند، چه اینکه شهادت هم میدهد یا شکایت هم میکند. به هر تقدیر، این جدار در شرف افتادن بود وجود مبارک خضر(سلام الله علیه) آن شکاف را نبست، بلکه این جدار را اقامه کرد، پس ساختن یک دیوار کج اقامه جدار نیست خواندن یک نماز کج و معوج اقامه صلات نیست، داشتن یک دین معوج اقامه دین نیست، اقامه دین آن است که پایه داشته باشد (یک) بدنهاش مستقیم باشد (دو)، چنین چیزی ماندنی است.
اقامه جدار آن است که دیواری را بر پایه و بدنه مستقیم، انسان بنا کند این معنای اقامه است. آنگاه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «طلاق» به ما فرمود: ﴿وَ أَقیمُوا الشَّهادَةَ لِلّهِ﴾ اقامه چنین شهادت است یا به ما فرمودند: ﴿أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ﴾ به این معناست یا به ما فرمودند: ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ به این معناست و این وقتی است که انسان تمرین قیام به قسط کرده باشد شده باشد قوام بالقسط.
﴿قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ اْلأَقْرَبینَ﴾ شهادت بر نفس که داده شد وقتی که انسان از خود گذشت یعنی ضرر خود را تحمل کرده است، ضرر والدین و اقربا را هم تحمل میکند و اینهم اطلاق آیه محکَّم است و دلیل معتبری بر تخصیص پیدا نشده.
ردّ ادّعای اجماع بر مراحل عدم جواز شهادت علیه والدین
حرف بعضی از بزرگان که اجماعی در کار است [صحیح نیست] اجماعی در کار نیست هم بین متقدمین اختلاف هست هم بین متأخرین تحصیل، اجماع میکنید بسیار کار مشکل است، نوع شما در مسائل اصول حالا چه سطح چه خارج مستحضرید که اجماع محصل بسیار کم پدید میآید که انسان اقوال همه علمای وجه الارض را در یک عصر استقصا کند ـ همه علما چه مشهور چه غیر مشهور ـ الآن که روابط فرهنگی فراوان است بسیاری از علما و دانشمندانی هستند گمناماند کتابها و رسالههای عمیق نوشتند که تا بعد از چند سال معلوم نمیشود. از کجا میتوان کشف کرد که همه محققین و علمای وجه الارض در یک عصر یک حرف را میزنند اجماع منقول هم که گفتند معتبر نیست. بسیاری از بزرگان فتوایشان این است که شهادت فرزند، همان طوری که به سود پدر در محکمه مسموع است به زیان پدر هم در محکمه مسموع است و بسیاری از بزرگان اینچنین فرمودند، از قدما و از متأخرین [لذا] اجماعی در کار نیست. بر فرض هم باشد این اجماع، منقول است نه محصل. ثالثاً این اجماع محتمل المدرک است چون در کلمات اینها استدلال به این است اگر پسر، علیه پدر در محکمه شهادت بدهد این عقوق، محسوب میشود در حالی که خدا در قرآن فرمود: ﴿وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفًا﴾ ؛ در دنیا با پدر و مادر براساس نیکی عمل بکنید و رفتار بکنید. خب در خلال سخنان همین فقها که به عنوان مجمعین یاد شدند یک چنین استدلالی هست. پس احتمال اینکه این اجماع، محتمل المدرک باشد ضعیف نیست.
عدم توانایی تخیّل اجماع در برابر ظهور آیه
خب آن وقت چه چیزی میتواند جلوی یک چنین آیهای را بگیرد؟ آن وقت خیال اجماع، نه اجماع محصل و نه اجماع منقول تام، یک تخیل اجماع جلوی یک چنین ظهور قرآن را بگیرد این معنای هجر قرآن است در حوزههای علمی. اگر ظاهر قوی آیه این است که ﴿شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ اْلأَقْرَبینَ﴾ چگونه انسان میتواند بگوید که اجماع در کار است با اینکه افرادی مخالفت کردند یا اختلاف دارند و تحصیل اجماع که میسر نیست. اجماع منقول به خبر واحد هم که وضعش در اصول متزلزل شد و خود مجمعین هم در لابهلای سخنانشان همین ادله مشهود است که اگر شهادت فرزند علی الوالد و زیان والد مسموع باشد، این مصاحبت به معروف نیست این عقوق فرض میشود در حالی که بهترین احسان به پدر و مادر آن است که انسان، جلوی هلاکت اخروی او را بگیرد.
معنای مصاحبت به معروف
این مصاحبت به معروف معنایش این نیست که به دلخواه او عمل کنید یا حق را نگویید، مصاحبت معروف آن است که در مسائل دنیایی آنجا که حق با اوست یا باطل با او نیست با او مدارا کنید، معنایش آن نیست که آنجا که باطل با اوست حق با او نیست از حق صرفنظر کنید، این چه مصاحبت معروف است این عین مصاحبت به منکر است نه مصاحبت به معروف. گذشته از اینکه بعضی از روایات، گرچه صحیح نیستند؛ اما خب مطابق با آیاتند مگر در آن طرف ما خبر معتبر صحیح داریم. یک اجماع منقولی داریم که وضعش این است آن اجمال منقول هم به منزله خبر ضعیف است.
تساقط أخبار ضعیف متعارض و رجوع به عموم و اطلاق آیه
این دو تا خبرهای ضعیف با هم معارضه میکنند و مرجع عمومی قرآن کریم است. گرچه مرجع بودن یا مرجح بودن قرآن برای تعارضی است که خبرها به ظاهر نصاب حجیت را داشته باشند در این دو طرف، هیچکدام نصاب حجیت را ندارند. ولی اگر بنا بشود از آن طرف یک خبر ضعیفی باشد از این طرف هم خبر ضعیف است، از این طرف خبر ضعیف بیشتر است. در باب نوزدهم از ابواب شهادت کتاب شریف وسائل، این خبر داوود هست که میگوید: «سمعتُ اباعبدالله(علیه السلام) یقول اقیموا الشهادة علی الوالِدَین و الْوَلَدِ» ولو به زیان پدر و مادر هم باشد، خب این مطابق با آیه است. روایت اول باب سوم از ابواب شهاده آن روایتی است که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) از علیبنسوید ساعی نقل میکند که میگوید: «عن ابی الحسن(علیه السلام) فی حدیثٍ قال کتبَ إلَیَّ فی رسالتِهِ إلیّ و سألتَ عن الشّهادات لهم»؛ سؤال کردید درباره آنها شهادت بدهیم یا نه؟ «فاقِم الشهادة لله ولو علی نفسِک او الوالِدَینِ و الأقرَبینَ فی ما بینَک و بینَهم فإنْ خِفتَ علی اخیک ضَیْماً فلا» فرمود شهادت به حق بده «ولو علی نفسِک او الوالِدَینِ و الأقرَبینَ» برابر آیه حضرت جواب فتوا داد. بنابراین از آنطرف دلیل معتبری نیست که شهادت ولد علی الوالد مسموع نیست، یک مقدار دلیلهای ضعیف است در قبالش یک مقدار دلیلهای ضعیفی هم هست برای پذیرش [شهادت ولد بر ضد والد] و این دو گروه تساقط میکنند، گرچه هیچکدام واجد نصاب حجیت نیستند مرجع عموم آیه یا اطلاق آیه است، بنابراین اظهر قبول است جا برای تردد نیست.
کم توجّهی به قرآن در استنباط احکام
شما نگاه کنید در نوع این کتابهای شریف مکاسب و امثال مکاسب، اول به سراغ اجماع و روایات میروند، آیات را به عنوان اینکه درصدد تشریعاند از بحث معمولاً خارج میکنند در حالی که بسیاری از این آیات در صدد بیان اطلاق است، اینچنین نیست که آیه درصدد «یدل علیه قبل الآیه او بعد الآیه» کذا اینچنین نیست. اول باید انسان به سراغ آیه برود حدود کلی آیه را تأمین بکند، بعد اخبار را بررسی کند به خدمت آیه ببرد. اینجا شما هر چه بیشتر بگردید کمتر مییابید، یک حرف عمیقی که فقیهپسند باشد. سیدناالاستاد مرحوم آقای داماد(رضوان الله علیه) از یک کسی اسم برد گفت این همهاش به دنبال مشهور است، اگر به دنبال مشهور آدم بخواهد حرکت کند که فقه تکامل پیدا نمیکند آدم میشود سخنگوی دیگران. اگر توان آن را داشت که مشهور حق بود که او را تثبیت بکند؛ اما حرفی که خیلیها گفتند و خیلیها هم بدون فرصت تحقیق پذیرفتند، این معنایش این نیست که آدم دست از اطلاق یا ظهور قوی آیه بردارد.
لزوم پیاده شدن قسط و عدل در جامعه
پرسش:...
پاسخ: آن کلی گویی است آن خطابه است، میگویند حالا این مسئله را بگذار دیگری شهادت بدهد تو که پسری علیه پدر شهادت نده، بگذار دیگری شهادت بدهد قسط و عدل در جامعه پیاده بشود ولی بگذار دیگری شهادت بدهد، آنها حرفشان این است آنها نمیخواهند ـ معاذ الله ـ بگویند قسط و عدل پیاده نشود که اما ما میخواهیم بگوییم نه همه موظفاند قسط و عدل را پیاده کنند حتی پسر علیه پدر، آنها هم ـ معاذ الله ـ نمیگویند که شما از اجرای قسط جلوگیری کنید یا حمایت نکنید نسبت به اجرای قسط [بلکه] میگویند بگذار دیگری شهادت بدهد تو ساکت باش، این پسر میگوید من با پدر در این مغازه یا در این کارگاه یا در این شرکت داریم با هم کار میکنیم، این کسی که مشتری است آمده پول داده و پدرم یادش رفته در دفتر بنویسد و من دیدم، خب چرا شهادت ندهم؟ اگر پدر و پسر در یک کارگاهی در یک شرکتی در یک دفتری دارند کار میکنند یک کسی پول داده و حق با ارباب رجوع است و پدر یا عمداً یا سهواً الآن انکار میکند، خب پسر که شاهد است شهادت بدهد.
اینها هم نمیگویند شما حق را اجرا نکنید، میگویند بگذار دیگری بگوید تو اگر بگویی مسموع نیست ولی آیه میگوید شما هم بگویید مسموع است دیگران هم حق را بگویند مسموع است، خب اینکه فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ اْلأَقْرَبینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیرًا فَاللّهُ أَوْلی بِهِما﴾ و نفرمود «فالله اولی به»، برای اینکه اختصاصی به تکتک ندارد به هر دوی اینها الله، اُولیٰ است اگر هم میفرمود «به» ضمیر به کل واحد برمیگشت؛ اما حالا که فرمود: ﴿فَاللّهُ أَوْلی بِهِما﴾ یعنی به هر دوی اینها أولیٰ است.
معنای «ارحم الراحمین» بالقول المطلق برای خداوند
یک مطلبی است که ما در نماز و غیر نماز داریم که ذات اقدس الهی ارحم الراحمین است. این یک تعلیمی است یعنی اگر کسی بخواهد به حال کسی دلسوزی کند ممکن است که کسی نسبت به کسی مهربانتر از خدا نسبت به او باشد این اصلاً فرض صحیح ندارد ما به خودمان علاقهمندیم و مهربانیم. آیا مهربانی ما نسبت به ما بالاتر و بیشتر از رحیم بودن خدا نسبت به خود ما است ـ معاذ الله ـ اگر کسی نسبت به کسی ـ حالا یا خود یا بیگانه ـ رحیمتر از خدا باشد این معنایش این است که خدا ارحم الراحمین بالقول المطلق نیست و این ارحم الراحمین نسبی است. در حالی که خداوند، ارحم الراحمین بالقول المطلق است یعنی هر جا رحمی هست و رحیمی وجود دارد خداوند از آن رحیم ارحم است و رحماش از آن رحم خاص بیشتر است. پس رحم انسان نسبت به خودش، رحم انسان نسبت به والدین، رحم انسان نسبت به اقربین کمتر از رحم خدا نسبت به خودش نسبت به والدین نسبت به اقربین است، او ارحم الراحمین بالقول المطلق است. ما به خودمان نزدیکتر از خدا نسبت به خود ماییم ـ معاذ الله ـ یا او به ما از ما نزدیکتر است، بین ما و حقیقت ما آن احاطه هستی او فاصله است.
تبیین اجوف بودن انسانها
﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ بین مرء و قلب یعنی بین المرء و بین المرء، چون ما حقیقتمان همان جان ماست چیز دیگر که نیست؛ بین ما و ما خدا فاصله است و لطف خدا فاصله است و قهر خدا فاصله است و احاطه او فاصله است قهراً ما میشویم اجوف و او میشود صمد ما چنین چیزی هستیم و او همچنان! اگر انسان یک درون تهی نباشد که بینش را صمد که پر نمیکند، پس انسان میشود اجوف. طبق همان روایتی که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرد که هر موجود غیر از خدا این اجوف است خدا صمد است بین ما و بین ما خالی است. یک وقت است که میگوییم بین و ما و بدن ما بین ما و لباس ما بین ما و جدار اینها معلوم است؛ اما بین ما و بین ما این درکش آسان نیست و این خالی است وسط. اگر ما یک موجود پر میبودیم جا برای نفوذ خدا نبود او درون هر اجوفی را صامد میکند چون خودش صمد بالذات است. اینکه صمد بالذات است و درونپر است و چیزی در او نیست این خلأ درونها را پر میکند. اگر او لطفش را بردارد این دلها میشود تهی، میگویند تهی دل تهی مغز ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ﴾ . این تعبیر قرآنی که فرمود: ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ﴾ یعنی مغزشان خالی است دلشان خالی است، چیزی در این دل نیست. اگر لطفش در این دل ظهور کرد این دل میشود صمیم، حمیم، پُر چنین انسانی پُر هست. به هر تقدیر، ذات اقدس الهی از ما به ما نزدیکتر است آن بحثش فعلاً خارج از حیطه بحث ماست؛ اما به ما از ما ارحم است. اگر او به ما از ما مهربانتر است دیگر دلیلی ندارد که ما به خیال رحم کاظم خود، علیه خود شهادت ندهیم یا علیه پدر و مادر شهادت ندهیم یا علیه اقربا شهادت ندهیم، اینچنین نیست.
آنگاه بعد از تمام شدن این بحث تا حدودی نوبت به این میرسد که شما به همه ما انزل الله ایمان بیاورید که مسئله وحی و رسالت را ضمناً در بردارد.
«و الحمد لله رب العالمین»
- سرّ دعوت به قسط و عدل در سورهٴ «بقره» و «نساء»
- ردّ ادّعای اجماع بر مراحل عدم جواز شهادت علیه والدین
- کم توجّهی به قرآن در استنباط احکام
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ اْلأَقْرَبینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیرًا فَاللّهُ أَوْلی بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرًا ﴿135﴾
سرّ دعوت به قسط و عدل در سورهٴ «بقره» و «نساء»
جو حاکم در مدینه و همچنین غیر مدینه این بود که «انصر اخاک ظالماً او مظلوما» ؛ اساس تعصب جاهلی این بود که از برادرت خواه برادر نژادی و خانوادگی خواه برادر قبیلهای و مانند آن حمایت بکن چه ظالم باشد چه مظلوم. در این فضا آیات سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و «نساء» نازل شد، شعار جاهلیت را کلاً عوض کرد شعار جاهلیت این بود «انصر اخاک ظالماً او مظلوما» با آمدن اینگونه از آیات و سور، شعار تبدیل شد: «انصر المظلوم اخاک او غیر اخیک»؛ از مظلوم حمایت کن چه برادرت باشد چه نباشد. همان بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که «کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً» ادامه همین شعار رسمی مسلمین است.
از رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که ایشان هم یک وقت فرمودند: «أنصر اخاک ظالماً او مظلوماً» یعنی از برادرت حمایت بکن چه ظالم باشد چه مظلوم. اصحاب دیدند این لفظ با آن خطوط کلی قرآنی هماهنگ نیست و با سنت و سیرت آن حضرت هم هماهنگ نیست. عرض کردند یا رسول الله اگر برادر ما مظلوم باشد ما از او حمایت میکنیم ولی اگر ظالم باشد چگونه حمایت کنیم؟ فرمود اگر مظلوم بود که حمایت او به کمک کرده اوست اگر ظالم بود، حمایت از او و کمک به او به نهی از منکر است و اینکه او را از ظلم نهی کنید ، کمک به ظالم آن است که او را نهی از منکر کنید [و] نگذارید ظلمش را ادامه بدهد. بنابراین با آمدن آیات سورهٴ «بقره» و «نساء» کل این شعار عوض شد و سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم ملاحظه فرمودید در جای جای این سوره دعوت به قسط و عدل است.
بیان مراتب پذیرش قسط و عدل
اول از مسائل خانوادگی شروع میکند یعنی زن و شوهر، بعد اعضای خانواده بعد ارحام بعد قبیله و بعد جامعه تا میرسید به اینکه انسان را به قوام به قسط بودن دعوت کند. در آیهٴ دوم و همچنین آیهٴ سوم همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که قبلاً گذشت این بود که فرمود: ﴿وَ آتُوا الْیَتامی أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبیثَ بِالطَّیِّبِ وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلی أَمْوالِکُمْ إِنَّهُ کانَ حُوبًا کَبیرًا ٭ وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی فَانْکِحُوا ما طابَ﴾ که این رعایت قسط و عدل در مسائل خانوادگی است، بعد کمکم درباره حکم فرمود خدا امر میکند که ﴿وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ﴾ و مانند آن تا نوبت رسید به اینکه حالا که تمرین کردید از مسائل خانوادگی به مسائل قومی بعد به مسائل اجتماعی رسیدید، در درجات قیام به قسط و عدل هم باید تمرین بکنید از قیام به قسط و عدل به قوام به قسط و عدل باید منتقل بشوید که برنامه سنگینتری دارید، اینهم یک مطلب و برای اینکه انسان، حق را برای دیگران وقتی بخواهد که در خودش پیاده کرده باشد چه در سورهٴ «نساء» چه در سورهٴ «مائده» قوام به قسط یا قوام لله بودن، قبل از مسئله شهادت یاد شد . یک وقت است که انسان دلش میخواهد که قاضی در محکمه مطابق قسط و عدل حکم بکند، این یک خواستن آسانی است یا شهادت به حق میدهد ولی مایل است که قاضی مطابق این شهادت به حق عمل کند و مشهودِ علیه هم این حق را بپذیرد، اینهم باز آسان است. ولی اگر خود انسان قسط و عدل را در درون خود پیاده کند مهمتر است، لذا اول فرمود خودتان قوام به قسط باشید بعد شهادت به قسط و عدل بدهید. گرچه شهادت به عدل دادن کار آسانی نیست ولی نسبت به قوام به قسط بودن کار آسانی است. شهادت به حق دادن گرچه مشکل است؛ اما به اندازه حکم به حق نیست، به اندازه کار قاضی سخت نیست، چه اینکه به اندازه تحمل مشهودٌ علیه هم سخت نیست؛ مشهودٌ علیه باید حق را بپذیرد و خیال میکرد که حق با او است حالا معلوم شد حق با دیگری است مدتها خود را ذی حق معرفی میکرد الآن معلوم میشود مبطل است و باید تحمل بکند [که] این کار آسانی نیست. لذا شهادت به قسط و عدل وقتی مسموع است که خود شاهد خودش قبلاً تمرین عملی به قسط و عدل کرده باشد، لذا در همین آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «نساء» اول قیام به قسط را و قوام به قسط را یاد کرد، فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» هم اول، قیام لله را ذکر کرد بعد مسئله شهادت را؛ سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ هشتماش این است: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ﴾ فرقش با آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «نساء» این است که در سورهٴ «نساء» این است که ﴿کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ﴾، در سورهٴ «مائده» این است که ﴿کُونُوا قَوّامینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ﴾ به هر تقدیر، قیام به قسط مقدم بر شهادت به قسط است. چه اینکه برای پذیرش و تمرین قسط و عدل اول، انسان از خود باید بگذرد بعد از پدر و مادر بگذرد بعد از ارحام بگذرد تا بتواند توقع گذشت را از دیگران داشته باشد، لذا فرمود ﴿شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ اْلأَقْرَبینَ﴾، آنگاه نسبت به بیگانهها برسد.
موظّف بودن انسانها به إقامهٴ شهادت
مطلب بعدی آن است که ما نه تنها موظفیم عادل باشیم و شهادت به حق را کتمان نکنیم که در سورهٴ «بقره» گذشت ﴿وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾ ، بلکه موظفیم شهادت را اقامه کنیم آن طوری که در آیهٴ دوم سورهٴ «طلاق» آمده است که ﴿وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ﴾ یعنی دو تا شاهد عادل را احضار کنید و از آنها شهادت طلب کنید ﴿وَ أَقیمُوا الشَّهادَةَ لِلّهِ﴾؛ این ﴿وَ أَقیمُوا الشَّهادَةَ لِلّهِ﴾ غیر از نهی از کتمان است که در سورهٴ «بقره» گذشت فرمود: ﴿وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾ و غیر از دعوت و امر به شهادت به عدل است که در آیات دیگر آمده ﴿إِعْدِلُوا﴾ و مانند آن. مسئله اقامه، غیر از مسئله اصل شهادت است مثل اقامه نماز غیر از قرائت نماز و خواندن نماز است، اقامه دین غیر از دین داشتن است ما موظفیم که دین را اقامه کنیم؛ فرمود: ﴿أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ﴾ یک وقت است ما مأموریم که متدین باشیم [و] یک وقت است که مأموریم دین را اقامه کنیم. خواندن نماز با همین وضع است که ملاحظه میفرمایید ولی اقامه نماز آن است که انسان نماز را بر پایهای استوار کند که نلغزد.
مراد از اقامه کردن
اقامه کردن غیر از ساختن است غیر از احداث است؛ ممکن است معماری که در فناش امین نیست دیواری را بنا کند یا بنّایی دیواری را بسازد، این را نمیگویند دیوار را اقامه کرد دیواری که پایه استوار و مستحکم ندارد یا براساس فنی بنا نشده است آن خب سقوط میکند بعد از یک مدتی؛ اگر بنایی فعلاً ساخته شد ولی مستقیم نیست قهراً یک روز سقوط میکند، چنین ساختنی را نمیگویند اقامه کردن. در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» ملاحظه میفرمایید وقتی جریان موسیٰ و خضر(علیهما السلام) بازگو شد موسیٰ(سلام الله علیه) میبیند خضر دیواری را دید که این دیوار مشرف به انهدام و سقوط است؛ در سورهٴ «کهف» آیهٴ 77 این است که ﴿فَوَجَدا فیها جِدارًا یُریدُ أَنْ یَنْقَضَّ﴾؛ دیدند این دیوار میخواهد بیفتد، نشانه شکاف و سقوط در این دیوار است دیواری است که فعلاً سرپاست ولی میخواهد بیفتد. خضر چه کار کرد: ﴿فَوَجَدا فیها جِدارًا یُریدُ أَنْ یَنْقَضَّ فَأَقامَهُ﴾ نه «بناه» یا «سدّ خلته». یک وقت است یک مقدار تعمیر است که جلوی آن شکاف را میگیرد یک نوسازی سطحی است یا گچکاری و تعمیر سطحی است. یک وقت است نه، اقامه جدار است که دیگر نخواهد بیفتد. اگر چیزی افتادنی نیست و سقوط کردنی نیست چنین چیزی قائم است، قیام البته یک پایه میخواهد. وجود مبارک خضر(سلام الله علیه) دیواری بنا کرد که دیگر نیفتد: ﴿فَوَجَدا فیها جِدارًا یُریدُ أَنْ یَنْقَضَّ﴾ . خدا رحمت کند استادمان مرحوم آقای آیت الله آقای شیخ محمد تقی آملی(رضوان الله علیه) را ایشان وقتی به این آیه میرسیدند میفرمودند که آنها که برای جهان شعوری قائلاند طبق آیات دیگر، ظاهر این آیه را اخذ میکنند و دخل و تصرفی در این آیه نمیکنند؛ میگویند اراده کرد خب اراده نشانه شعور است دیگر. کدام موجود است که چیز نمیفهمد اگر هر موجودی مسبح حق است: ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ اگر همه موجودات تسبیح گوی حقاند پس دلیلی ندارد ما بگوییم این ﴿یُریدُ أَنْ یَنْقَضَّ﴾ این اراده، در معنای مجازی به کار رفت. آنهایی که برای اشیاء شعوری قائل نیستند فقط انسان را مدرِک میدانند، میگویند باید در این آیه دخل و تصرف کرد [میگویند]: ﴿فَوَجَدا فیها جِدارًا یُریدُ أَنْ یَنْقَضَّ﴾ این ﴿یُرِیدُ﴾ یعنی «یشرف» یعنی «ینهدم» یعنی «یمیل» نه میل ارادی یعنی «یَعْوَجُّ» یعنی «ینحرف» و مانند آن. ولی دلیلی نیست که ما در این ظاهر دخل و تصرف بکنیم واقعاً این جدار درک میکند، چه اینکه شهادت هم میدهد یا شکایت هم میکند. به هر تقدیر، این جدار در شرف افتادن بود وجود مبارک خضر(سلام الله علیه) آن شکاف را نبست، بلکه این جدار را اقامه کرد، پس ساختن یک دیوار کج اقامه جدار نیست خواندن یک نماز کج و معوج اقامه صلات نیست، داشتن یک دین معوج اقامه دین نیست، اقامه دین آن است که پایه داشته باشد (یک) بدنهاش مستقیم باشد (دو)، چنین چیزی ماندنی است.
اقامه جدار آن است که دیواری را بر پایه و بدنه مستقیم، انسان بنا کند این معنای اقامه است. آنگاه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «طلاق» به ما فرمود: ﴿وَ أَقیمُوا الشَّهادَةَ لِلّهِ﴾ اقامه چنین شهادت است یا به ما فرمودند: ﴿أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ﴾ به این معناست یا به ما فرمودند: ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ به این معناست و این وقتی است که انسان تمرین قیام به قسط کرده باشد شده باشد قوام بالقسط.
﴿قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ اْلأَقْرَبینَ﴾ شهادت بر نفس که داده شد وقتی که انسان از خود گذشت یعنی ضرر خود را تحمل کرده است، ضرر والدین و اقربا را هم تحمل میکند و اینهم اطلاق آیه محکَّم است و دلیل معتبری بر تخصیص پیدا نشده.
ردّ ادّعای اجماع بر مراحل عدم جواز شهادت علیه والدین
حرف بعضی از بزرگان که اجماعی در کار است [صحیح نیست] اجماعی در کار نیست هم بین متقدمین اختلاف هست هم بین متأخرین تحصیل، اجماع میکنید بسیار کار مشکل است، نوع شما در مسائل اصول حالا چه سطح چه خارج مستحضرید که اجماع محصل بسیار کم پدید میآید که انسان اقوال همه علمای وجه الارض را در یک عصر استقصا کند ـ همه علما چه مشهور چه غیر مشهور ـ الآن که روابط فرهنگی فراوان است بسیاری از علما و دانشمندانی هستند گمناماند کتابها و رسالههای عمیق نوشتند که تا بعد از چند سال معلوم نمیشود. از کجا میتوان کشف کرد که همه محققین و علمای وجه الارض در یک عصر یک حرف را میزنند اجماع منقول هم که گفتند معتبر نیست. بسیاری از بزرگان فتوایشان این است که شهادت فرزند، همان طوری که به سود پدر در محکمه مسموع است به زیان پدر هم در محکمه مسموع است و بسیاری از بزرگان اینچنین فرمودند، از قدما و از متأخرین [لذا] اجماعی در کار نیست. بر فرض هم باشد این اجماع، منقول است نه محصل. ثالثاً این اجماع محتمل المدرک است چون در کلمات اینها استدلال به این است اگر پسر، علیه پدر در محکمه شهادت بدهد این عقوق، محسوب میشود در حالی که خدا در قرآن فرمود: ﴿وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفًا﴾ ؛ در دنیا با پدر و مادر براساس نیکی عمل بکنید و رفتار بکنید. خب در خلال سخنان همین فقها که به عنوان مجمعین یاد شدند یک چنین استدلالی هست. پس احتمال اینکه این اجماع، محتمل المدرک باشد ضعیف نیست.
عدم توانایی تخیّل اجماع در برابر ظهور آیه
خب آن وقت چه چیزی میتواند جلوی یک چنین آیهای را بگیرد؟ آن وقت خیال اجماع، نه اجماع محصل و نه اجماع منقول تام، یک تخیل اجماع جلوی یک چنین ظهور قرآن را بگیرد این معنای هجر قرآن است در حوزههای علمی. اگر ظاهر قوی آیه این است که ﴿شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ اْلأَقْرَبینَ﴾ چگونه انسان میتواند بگوید که اجماع در کار است با اینکه افرادی مخالفت کردند یا اختلاف دارند و تحصیل اجماع که میسر نیست. اجماع منقول به خبر واحد هم که وضعش در اصول متزلزل شد و خود مجمعین هم در لابهلای سخنانشان همین ادله مشهود است که اگر شهادت فرزند علی الوالد و زیان والد مسموع باشد، این مصاحبت به معروف نیست این عقوق فرض میشود در حالی که بهترین احسان به پدر و مادر آن است که انسان، جلوی هلاکت اخروی او را بگیرد.
معنای مصاحبت به معروف
این مصاحبت به معروف معنایش این نیست که به دلخواه او عمل کنید یا حق را نگویید، مصاحبت معروف آن است که در مسائل دنیایی آنجا که حق با اوست یا باطل با او نیست با او مدارا کنید، معنایش آن نیست که آنجا که باطل با اوست حق با او نیست از حق صرفنظر کنید، این چه مصاحبت معروف است این عین مصاحبت به منکر است نه مصاحبت به معروف. گذشته از اینکه بعضی از روایات، گرچه صحیح نیستند؛ اما خب مطابق با آیاتند مگر در آن طرف ما خبر معتبر صحیح داریم. یک اجماع منقولی داریم که وضعش این است آن اجمال منقول هم به منزله خبر ضعیف است.
تساقط أخبار ضعیف متعارض و رجوع به عموم و اطلاق آیه
این دو تا خبرهای ضعیف با هم معارضه میکنند و مرجع عمومی قرآن کریم است. گرچه مرجع بودن یا مرجح بودن قرآن برای تعارضی است که خبرها به ظاهر نصاب حجیت را داشته باشند در این دو طرف، هیچکدام نصاب حجیت را ندارند. ولی اگر بنا بشود از آن طرف یک خبر ضعیفی باشد از این طرف هم خبر ضعیف است، از این طرف خبر ضعیف بیشتر است. در باب نوزدهم از ابواب شهادت کتاب شریف وسائل، این خبر داوود هست که میگوید: «سمعتُ اباعبدالله(علیه السلام) یقول اقیموا الشهادة علی الوالِدَین و الْوَلَدِ» ولو به زیان پدر و مادر هم باشد، خب این مطابق با آیه است. روایت اول باب سوم از ابواب شهاده آن روایتی است که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) از علیبنسوید ساعی نقل میکند که میگوید: «عن ابی الحسن(علیه السلام) فی حدیثٍ قال کتبَ إلَیَّ فی رسالتِهِ إلیّ و سألتَ عن الشّهادات لهم»؛ سؤال کردید درباره آنها شهادت بدهیم یا نه؟ «فاقِم الشهادة لله ولو علی نفسِک او الوالِدَینِ و الأقرَبینَ فی ما بینَک و بینَهم فإنْ خِفتَ علی اخیک ضَیْماً فلا» فرمود شهادت به حق بده «ولو علی نفسِک او الوالِدَینِ و الأقرَبینَ» برابر آیه حضرت جواب فتوا داد. بنابراین از آنطرف دلیل معتبری نیست که شهادت ولد علی الوالد مسموع نیست، یک مقدار دلیلهای ضعیف است در قبالش یک مقدار دلیلهای ضعیفی هم هست برای پذیرش [شهادت ولد بر ضد والد] و این دو گروه تساقط میکنند، گرچه هیچکدام واجد نصاب حجیت نیستند مرجع عموم آیه یا اطلاق آیه است، بنابراین اظهر قبول است جا برای تردد نیست.
کم توجّهی به قرآن در استنباط احکام
شما نگاه کنید در نوع این کتابهای شریف مکاسب و امثال مکاسب، اول به سراغ اجماع و روایات میروند، آیات را به عنوان اینکه درصدد تشریعاند از بحث معمولاً خارج میکنند در حالی که بسیاری از این آیات در صدد بیان اطلاق است، اینچنین نیست که آیه درصدد «یدل علیه قبل الآیه او بعد الآیه» کذا اینچنین نیست. اول باید انسان به سراغ آیه برود حدود کلی آیه را تأمین بکند، بعد اخبار را بررسی کند به خدمت آیه ببرد. اینجا شما هر چه بیشتر بگردید کمتر مییابید، یک حرف عمیقی که فقیهپسند باشد. سیدناالاستاد مرحوم آقای داماد(رضوان الله علیه) از یک کسی اسم برد گفت این همهاش به دنبال مشهور است، اگر به دنبال مشهور آدم بخواهد حرکت کند که فقه تکامل پیدا نمیکند آدم میشود سخنگوی دیگران. اگر توان آن را داشت که مشهور حق بود که او را تثبیت بکند؛ اما حرفی که خیلیها گفتند و خیلیها هم بدون فرصت تحقیق پذیرفتند، این معنایش این نیست که آدم دست از اطلاق یا ظهور قوی آیه بردارد.
لزوم پیاده شدن قسط و عدل در جامعه
پرسش:...
پاسخ: آن کلی گویی است آن خطابه است، میگویند حالا این مسئله را بگذار دیگری شهادت بدهد تو که پسری علیه پدر شهادت نده، بگذار دیگری شهادت بدهد قسط و عدل در جامعه پیاده بشود ولی بگذار دیگری شهادت بدهد، آنها حرفشان این است آنها نمیخواهند ـ معاذ الله ـ بگویند قسط و عدل پیاده نشود که اما ما میخواهیم بگوییم نه همه موظفاند قسط و عدل را پیاده کنند حتی پسر علیه پدر، آنها هم ـ معاذ الله ـ نمیگویند که شما از اجرای قسط جلوگیری کنید یا حمایت نکنید نسبت به اجرای قسط [بلکه] میگویند بگذار دیگری شهادت بدهد تو ساکت باش، این پسر میگوید من با پدر در این مغازه یا در این کارگاه یا در این شرکت داریم با هم کار میکنیم، این کسی که مشتری است آمده پول داده و پدرم یادش رفته در دفتر بنویسد و من دیدم، خب چرا شهادت ندهم؟ اگر پدر و پسر در یک کارگاهی در یک شرکتی در یک دفتری دارند کار میکنند یک کسی پول داده و حق با ارباب رجوع است و پدر یا عمداً یا سهواً الآن انکار میکند، خب پسر که شاهد است شهادت بدهد.
اینها هم نمیگویند شما حق را اجرا نکنید، میگویند بگذار دیگری بگوید تو اگر بگویی مسموع نیست ولی آیه میگوید شما هم بگویید مسموع است دیگران هم حق را بگویند مسموع است، خب اینکه فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ اْلأَقْرَبینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیرًا فَاللّهُ أَوْلی بِهِما﴾ و نفرمود «فالله اولی به»، برای اینکه اختصاصی به تکتک ندارد به هر دوی اینها الله، اُولیٰ است اگر هم میفرمود «به» ضمیر به کل واحد برمیگشت؛ اما حالا که فرمود: ﴿فَاللّهُ أَوْلی بِهِما﴾ یعنی به هر دوی اینها أولیٰ است.
معنای «ارحم الراحمین» بالقول المطلق برای خداوند
یک مطلبی است که ما در نماز و غیر نماز داریم که ذات اقدس الهی ارحم الراحمین است. این یک تعلیمی است یعنی اگر کسی بخواهد به حال کسی دلسوزی کند ممکن است که کسی نسبت به کسی مهربانتر از خدا نسبت به او باشد این اصلاً فرض صحیح ندارد ما به خودمان علاقهمندیم و مهربانیم. آیا مهربانی ما نسبت به ما بالاتر و بیشتر از رحیم بودن خدا نسبت به خود ما است ـ معاذ الله ـ اگر کسی نسبت به کسی ـ حالا یا خود یا بیگانه ـ رحیمتر از خدا باشد این معنایش این است که خدا ارحم الراحمین بالقول المطلق نیست و این ارحم الراحمین نسبی است. در حالی که خداوند، ارحم الراحمین بالقول المطلق است یعنی هر جا رحمی هست و رحیمی وجود دارد خداوند از آن رحیم ارحم است و رحماش از آن رحم خاص بیشتر است. پس رحم انسان نسبت به خودش، رحم انسان نسبت به والدین، رحم انسان نسبت به اقربین کمتر از رحم خدا نسبت به خودش نسبت به والدین نسبت به اقربین است، او ارحم الراحمین بالقول المطلق است. ما به خودمان نزدیکتر از خدا نسبت به خود ماییم ـ معاذ الله ـ یا او به ما از ما نزدیکتر است، بین ما و حقیقت ما آن احاطه هستی او فاصله است.
تبیین اجوف بودن انسانها
﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ بین مرء و قلب یعنی بین المرء و بین المرء، چون ما حقیقتمان همان جان ماست چیز دیگر که نیست؛ بین ما و ما خدا فاصله است و لطف خدا فاصله است و قهر خدا فاصله است و احاطه او فاصله است قهراً ما میشویم اجوف و او میشود صمد ما چنین چیزی هستیم و او همچنان! اگر انسان یک درون تهی نباشد که بینش را صمد که پر نمیکند، پس انسان میشود اجوف. طبق همان روایتی که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرد که هر موجود غیر از خدا این اجوف است خدا صمد است بین ما و بین ما خالی است. یک وقت است که میگوییم بین و ما و بدن ما بین ما و لباس ما بین ما و جدار اینها معلوم است؛ اما بین ما و بین ما این درکش آسان نیست و این خالی است وسط. اگر ما یک موجود پر میبودیم جا برای نفوذ خدا نبود او درون هر اجوفی را صامد میکند چون خودش صمد بالذات است. اینکه صمد بالذات است و درونپر است و چیزی در او نیست این خلأ درونها را پر میکند. اگر او لطفش را بردارد این دلها میشود تهی، میگویند تهی دل تهی مغز ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ﴾ . این تعبیر قرآنی که فرمود: ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ﴾ یعنی مغزشان خالی است دلشان خالی است، چیزی در این دل نیست. اگر لطفش در این دل ظهور کرد این دل میشود صمیم، حمیم، پُر چنین انسانی پُر هست. به هر تقدیر، ذات اقدس الهی از ما به ما نزدیکتر است آن بحثش فعلاً خارج از حیطه بحث ماست؛ اما به ما از ما ارحم است. اگر او به ما از ما مهربانتر است دیگر دلیلی ندارد که ما به خیال رحم کاظم خود، علیه خود شهادت ندهیم یا علیه پدر و مادر شهادت ندهیم یا علیه اقربا شهادت ندهیم، اینچنین نیست.
آنگاه بعد از تمام شدن این بحث تا حدودی نوبت به این میرسد که شما به همه ما انزل الله ایمان بیاورید که مسئله وحی و رسالت را ضمناً در بردارد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است