- 801
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 131 تا 134 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 131 تا 134 سوره نساء"
- تقوا اصلی مشترک و غیر قابل نسخ
- ضرر نرسیدن به خدا به واسطه کفر افراد
- وکالت تسخیری خداوند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللّهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ وَ کانَ اللّهُ واسِعًا حَکیمًا﴿130﴾ وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللّهَ وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ کانَ اللّهُ غَنِیًّا حَمیدًا﴿131﴾ وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ کَفی بِاللّهِ وَکیلاً﴿132﴾ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرینَ وَ کانَ اللّهُ عَلی ذلِکَ قَدیرًا﴿133﴾ مَنْ کانَ یُریدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ وَ کانَ اللّهُ سَمیعًا بَصیرًا﴿134﴾
خلاصه مباحث گذشته
بعد از بیان احکام خانوادگی فرمود اگر اینها خواستند از یکدیگر جدا بشوند خداوند هر کدام از اینها را از آن سعه و گشایش روزیای که دارد تأمین میکند و خداوند واسع است از نظر علم و قدرت و حکیم است که به چه کسی اعطا کند و چه اندازه اعطا کند.
فرمود: ﴿وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ این جمله در این بخشی که قرائت شد سه بار تکرار شد؛ این ﴿وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾. تکرار این جمله برای صرف تأکید نیست، چون تأکید جایی است که یک مطلب باشد و سه لفظ همان مطلب واحد را برساند، این میشود تأکید. ولی اگر سه مطلب بود و برای هر مطلبی به یک اصل جامع استدلال شد این تأکید نیست.
تبیین چند مدعا و دلیل
در اینجا سه مدعا و سه مطلب است: مدعای اول این است که فرمود: ﴿وَ إِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللّهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ وَ کانَ اللّهُ واسِعًا حَکیمًا﴾ چرا خدا واسع است؟ برای اینکه ﴿لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ آن مدعا اینهم دلیل، بعد هم فرمود: ﴿وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللّهَ﴾؛ ما شما و گذشتهها را به تقوا امر کردهایم و این تقوا یک حکم مشترکی است بین همه امتها، آنگاه فرمود: ﴿وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾؛ به همه شما _چه گذشتگان و چه شماها_ گفتیم که اگر تقوا پیشه نگرفتید کفر عملی داشتید یا کفر اعتقادی که زمینه کفر عملی را فراهم کرد آسیبی به خدا نمیرسانید چرا؟ چون ﴿لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾. پس آنهم یک مدعا و اینهم یک دلیل که این ﴿لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ استدلال است برای مدعای دوم؛ آنگاه فرمود: ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرینَ﴾؛ اگر خدا بخواهد شما را منقرض میکند و گروه دیگر را زنده میکند و نسل نو به بار میآورد، این مدعا یک دلیل طلب میکند دلیل او هم این است که ﴿لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾. پس چون سه مدعا در این بخش ذکر شد و هر مدعایی دلیل طلب میکرد، لذا این دلیل را در سه جا بازگو کرد این تکرار نیست که برای تأکید باشد [بلکه] این برای آن است که سه مدعاست و جامع هر سه مدعا یک اصل کلی است.
ذکر سبب قبل از مسبب در مدّعای سوم
پرسش:...
پاسخ: چون اگر جمله ﴿لله﴾ قبل نبود دیگر بدون «واو» ذکر میشد؛ اما چون قبل ذکر شده است به عنوان تمهید، گاهی بیان سبب قبل از ذکر مسبب است گاهی بعد از او. چون بیان سبب قبل از ذکر مسبب است با «واو» یاد شده است، فرمود: ﴿وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ کَفی بِاللّهِ وَکیلاً﴾، آن وقت ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ﴾ خب.
پرسش:...
پاسخ: قدرتش باید معلل بشود چرا قدیر است؟ برای اینکه همه جهان ملک اوست. اگر هم میفرمود قدیر است باز علت میخواست؛ اما وقتی میفرماید: ﴿و لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ قدرت او را اثبات میکند، خب. این عصاره بحث، اما حالا جزئیات بحث. فرمود: ﴿وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ که استدلال است برای قبلی.
تقوا اصلی مشترک و غیر قابل نسخ
آنگاه که فرمود: ﴿وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیّاکُمْ﴾ یعنی مسئله تقوا نظیر مسئله قسط و عدل جزء خطوط کلی اخلاق و فقه است، مثل اصل روزه گرفتن که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ﴾ اما خصوصیت روزه که در ماه مبارک رمضان باید باشد سی روز باید باشد این ممکن است در ادیان و امم گذشته سابقهای نداشت که فرمود: ﴿فمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَ مَنْ کانَ مَریضًا أَوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیّامٍ أُخَرَ﴾ ولی اصل روزه گرفتن در گذشته سابقه داشت، فرمود: ﴿کَما کُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ﴾ ، مثل اینکه اصل نماز هم در امم گذشته سابقه داشت چه حضرت عیسیٰ میفرمایند: ﴿وَ أَوْصانی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا﴾ ؛ اما خصوصیتهایی که در اسلام هست ممکن است که در شرایع گذشته سابقه نداشته باشد. اینجا هم اصل تقوا و رعایت بندگی خدا این یک اصل کلی است نسخ نشد که مثلاً دستور تقوا مخصوص به امت مرحومه باشد و در امم گذشته سابقه نداشته باشد، اینچنین نیست ﴿وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللّهَ﴾ این دستور تقوا یک اصل مشترک غیر قابل نسخ است.
بیان متعلَّق ﴿مِنْ قَبْلِکُمْ﴾
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿لقد وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ﴾؛ این ﴿مِنْ قَبْلِکُمْ﴾ آیا متعلق به ﴿أُوتُوا الْکِتابَ﴾ است یا به ﴿الَّذینَ﴾ یعنی «و لقد وصینا الذین من قبلکم و ایاکم» یا ﴿وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیّاکُمْ﴾. به هر تقدیر، معنا تام است ولی اگر ظرف باشد برای ﴿الذین﴾ مناسبتر است یعنی «و لقد وصینا الذین من قبلکم و ایاکم» که این یک حکم فقهی جامع است به همه هم اعلام میکند که این یک اصلی است که بنده در پیشگاه پروردگارش باید باتقوا باشد: ﴿وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ﴾ یعنی «و لقد وصینا الذین من قبلکم و ایاکم» چه وصیت کردیم: ﴿أَنِ اتَّقُوا اللّهَ﴾.
تعریف کفر عملی و اعتقادی
بعد هم فرمود: ﴿وَ إِنْ تَکْفُرُوا﴾ حالا اگر کسی کفر بورزد این کفر یا کفر عملی است یا کفر اعتقادی. کفر عملی آن است که خود شخص از نظر اعتقاد، موحد باشد به مبدأ و معاد و وحی و رسالت معتقد باشد ولی در مقام عمل، تمرد داشته باشد. نظیر آنچه در پایان آیهٴ «حج» آمده است که ﴿لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیُّ﴾ ؛ این ﴿وَ مَنْ کَفَرَ ﴾ همان کفر عملی است یا آنچه در مقبوله عمر بنحنظله آمده است که حکم حاکم شرع، حکم نافذی است مثل خود حکم معصوم(علیه السلام) است. بعد فرمود: «الرّادُ علیه کالرّادُ علینا و الرّادُّ علینا کالرّادِّ علی الله» این مضمون در آن مقبوله هست. اگر کسی حکم والی اسلامی یا قاضی اسلامی را رد بکند به منزله ارتداد است، این ارتداد عملی است نه ارتداد اعتقادی. خب هیچ معصیتی هیچ انسانی مرتکب نمیشود مگر روی تمرد که در مقام عمل، متمرد است و اگر کفر اعتقادی بود ـ معاذ الله ـ که زمینه کفر عملی را فراهم میکند. کفر اعتقادی آن است که معتقد نباشد اصلاً به مبدأ و معاد. فرمود: ﴿وَ إِنْ تَکْفُرُوا﴾ حالا یا در اثر کفر اعتقادی بیتقوا بودید یا نه موحد بودید ولی مسلمان فاسق بودید که خود این فسق یک کفر عملی است.
ضرر نرسیدن به خدا به واسطه کفر افراد
اگر کفر ورزیدید بدانید که هیچ ضرری به خدا نمیرسانید (یک) هیچ نفعی هم عائد شما نمیشود (دو). اما هیچ ضرری به خدا نمیرسانید، برای اینکه ﴿لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ و شما هم هیچ سودی نمیبرید، برای اینکه اگر موجودی بخواهد به شما سودی برساند آن موجود یا آسمانی است یا زمینی و همه اینها بنده خدایند و طبق دستور او کار میکنند. پس شما ضرری به خدا نمیرسانید، چون ﴿لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾، خیری هم نمیبرید برای اینکه ﴿لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ درباره اینکه ضرری به خدا نمیرسانید، سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» مشابه این مضمون را دارد؛ آیهٴ هفت و هشت سورهٴ «ابراهیم» این است که ﴿وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ ٭ وَ قالَ مُوسی إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیُّ حَمیدٌ﴾؛ اگر همه مردم روی زمین کافر بشوند هیچ آسیبی به خدا نمیرسانند، چون خدا ذاتاً بینیاز است.
نکتهٴ «حمیداً»
خب، این ﴿حَمیدٌ﴾ یک پیام دیگری دارد ولی شما با این کفرتان به خدا ضرر نمیرسانید و اگر بخواهید نفع ببرید آنهم مقدور نیست، برای اینکه همه موجدات تابع خدا هستند: ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ اگر همه موجودات مطیع خدا هستند، شما بخواهید از یک موجودی نفع ببرید مقدورتان نیست، چون آنها بدون اذن خدا که کار نمیکنند.
وسعت تسبیح و عبادت بندگان خدا
مطلب دیگر آن است که چرا شما از قافله هستی جدایید؟ این ﴿لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ تنها بیان از وسعت ملک خدا نیست، بلکه بیان از وسعت تسبیح و عبادت بندگان خداست: ﴿وَ لِلّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ ﴿یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ این طایفه از آیات همه نشان میدهد که همه تسبیح گوی حقاند، آن وقت شما چرا از قافله هستی جدا میمانید. شما در آن نظام تکوینیتان هم مُسَبِّحاید؛ منتها در اعتبارات تشریعی ممکن است کفر بورزید وگرنه اصل هستیتان مسبح است زبانتان مسبح است دست و پای شما تسبیحگوی حق است ولی این زبان اعتباری شما در اختیار شماست. بنابراین شما اگر هم بخواهید طَرْفی ببندید باید لااقل با خودتان موافق باشید اصل هستیتان بنده خداست و مطیع اوست: ﴿فَإِنَّ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ پس ﴿وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ کانَ اللّهُ غَنِیًّا﴾؛ این ﴿کانَ اللّهُ غَنِیًّا﴾ ناظر به آن است که نیازی به عبادت شما نیست. آن ﴿حَمیدًا﴾ ناظر به آن است که ﴿وَ لِلّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ او ذاتاً محمود است همه حمد گوی او هستند خب چرا شما حمد او نگویید؟ او نه تنها ذاتاً مستحق حمد است، بلکه بالفعل محمود است همه موجودات دارند ثناگوی او هستند و ثنای او را میگویند. پس آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» بود یعنی آیهٴ هشت که ﴿إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیُّ حَمیدٌ﴾ با آنچه در این آیهٴ 131 همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که محلّ بحث است که فرمود: ﴿وَ کانَ اللّهُ غَنِیًّا حَمیدًا﴾ یک مطلب دارند. خدا از شما بینیاز است (یک) و ذاتاً محمود است اولاً حامد است، برای اینکه خودش، خودش را حمد کرد محمود هم هست، چون همه اشیا ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ نه تنها همه تسبیحگوی او هستند همه حامد او هم هستند جامعترین آیه همان آیهٴ سورهٴ «اسراء» است که فرمود: ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾؛ تنها انسان نیست که در رکوع و سجود میگوید «سبحان ربی الاعلی» یا «سبحان ربی العظیم و بحمده»، بلکه هر موجودی میگوید «سبحان الله و بحمده».
سرّ آمیختگی تسبیح با تحمید
هر موجودی تسبیح او با تحمید آمیخته است، این را هم در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید سرّ آمیختگی تسبیح با تحمید آن است که هر موجودی نقص خود را میبیند (این یک) هیچ موجودی نیست که خیال بکند کامل است. نقص هر موجودی برای او بیّن است، چون میداند محتاج است؛ منتها برخی خیال میکنند مستغنیاند [و] خیال میکنند که خودشان میتوانند آن حاجتشان را برطرف بکنند ولی هیچ کس خیال نمیکند که غنی است. غنی یعنی بینیاز؛ اگر موجودی محتاج بود و چیزی که حاجت او را رفع بکند نداشت چنین موجودی را میگویند فقیر. اگر موجودی محتاج بود و چیزی که حاجت او را رفع بکند داشت چنین موجودی را میگویند مستغنی و موجودی که اصلاً محتاج نبود او را میگویند غنی، این فقط خداست ذات اقدس الهی است. ممکن است کسی خیال بکند که مستغنی است ولی باید بداند که در کنار سفره نعمت حق نشسته است که ﴿ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ . خب پس هر موجودی برای او بیّن است که محتاج است، این یک مقدمه. باید به کسی مراجعه کند که او محتاج نیست، این دو. نه تنها محتاج نیست، بلکه توان آن را دارد که حاجت محتاجان را هم برآورده کند، این سه. ممکن است موجودی محتاج به غیر نباشد ولی مشکل غیر را هم نتواند حل کند. اگر موجودی محتاج به غیر نبود هرگز موجودهای دیگر به او مراجعه نمیکنند، مگر اینکه او یک کمال دیگر را دارا باشد و آن این است که بتواند رازق باشد.
پس هر موجودی از موجودات جهان امکان به نقص خود آگاه است، این یک مقدمه، به کسی مراجعه و به موجودی پناه میبرد که او محتاج نباشد، این دو و به موجودی تکیه میکند که گذشته از اینکه آن موجود محتاج نیست توان رفع حاجت را هم دارد، این سه. با حفظ این سه اصل به او مراجعه میکند و از او نعمت دریافت میکند و مشکل خودش را حل میکند. خب چون خود را محتاج میبیند به کسی که سبحان عن الحاجة است یعنی منزه از حاجت است مراجعه میکند پس او سبوح است و قدوس به سبوح مراجعه میکنند نه به ناقص یعنی به کسی که منزه از نقص است مراجعه میکنند. خب وقتی به او مراجعه کردند و نعمت را از او دریافت کردند به شکرانه این نعمت، ثناگوی اویند. پس هر موجودی تسبیحش با تحمید آمیخته است ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ این برهان مسئله است؛ اما آن آیات دیگر این نکته را که در سورهٴ «اسراء» به عنوان جامع دارد ندارند، پس این «سبحان ربی الاعلی و بحمده» یا «سبحان ربی العظیم و بحمده» شعار همه موجودات است ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ وقتی همه اشیاء تسبیحگوی او بودند معلوم میشود او غنی است وقتی همه اشیاء ثناگوی او بودند معلوم میشود که او ولی نعمت است و این جمله «یا ولیّی فی نعمتی» زبان حال همه موجودات است ولی نعمت همه اوست، پس او میشود حمید همان طوری که حمید به معنای حامد است که «حَمِدَ نفسَه» فرمود ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ﴾ حمید به معنای محمود هم هست، برای اینکه همه موجودات او را حمد میکنند، لذا فرمود: ﴿وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ کانَ اللّهُ غَنِیًّا حَمیدًا﴾ این دو بخش از بحث گذشت. بخش سوم این است که فرمود: ﴿وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ کَفی بِاللّهِ وَکیلاً ٭ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرینَ﴾ این تهدید است. تاکنون بیان این نکته را به همراه داشت که اگر کفر ورزیدید آسیبی به خدا نمیرسانید. الآن دارد تهدید میکند که اگر شما را از بین برد چه کنیم؟ این معنا مقدورتان هست که شما ﴿کُنْتُمْ أَمْواتًا فَأَحْیاکُمْ﴾ این را درک بکنید، مقدورتان هست.
وکالت تسخیری خداوند
چون ﴿لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ بعد هم نه تنها قادر است، بلکه وکیل تسخیری همه هست حالا چه شما توکل بکنید چه توکل نکنید، ما چه توکل بکنیم چه توکل نکنیم او وکیل کل شیء است؛ کارهای ما را به عنوان وکیل انجام میدهد بلکه ولیّ ما هم هست. چون وکیل تسخیری است و بالقول المطلق کارها را انجام میدهد لذا به دلخواه ما کار انجام نمیدهد، برابر مصلحت و مشیّت نظام کار انجام میدهد چه بهتر که ما او را وکیل بگیریم به نام توکل، حالا که ما عاجزیم و قادر نیستیم مشکلمان را حل کنیم چه بهتر که به خدایی که علیم و غنی و حمید است مراجعه کنیم و او را وکیل خودمان قرار بدهیم این میشود توکل. فرمود اگر شما به او توکل نکردید و کفر ورزیدید آن وکیل تسخیری شماست بالأخره، این وکیل مطلق است چون وکیل مطلق است شما را میبرد یک عده دیگر را میآورد. چون ﴿لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ این مالکیت را دارد این قدرت را دارد وکالت را هم دارد و ﴿وَ کَفی بِاللّهِ وَکیلاً ٭ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرینَ﴾.
اینکه فرمود: ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرینَ﴾ در دو قسمت قرآن این بیان شد: یکی برای بیان اصل قدرت و مالکیت ذات اقدس الهی است و اینکه شما یک موجود ضعیفی هستید، خدا خواست شما را میبرد و گروه دیگر میآورد؛ یکی در مورد دیگر است و آن این است که خداوند دست از دینش برنمیدارد شما اگر دین او را یاری نکردید، این طور نیست که خدا اجازه بدهد کفر عالم را بگیرد شما را میبرد یک عده دیگر میآورد که حافظان دین او و عارفان دین او باشند، شما نشد دیگری.
نقل و نقد برخی نظرات مفسرین
گروهی از مفسرین پنداشتند که این آیه ناظر به آن مطلب اول است که اگر خدا خواست شما را میبرد یک عده دیگر میآورد ، در حالی که آیه در آن سیاق نیست آیه نمیخواهد قدرت نمایی خدا را بیان کند که خدا میتواند شما را ببرد نسل دیگر را به بار بیاورد [بلکه] آیه میخواهد بگوید که خدا دین خود را حفظ میکند. شما اگر کفر ورزیدید تقوا پیشه نکردید شما را میبرد یک عده مؤمن متقی میآورد. لذا این آیه مطابق با سورهٴ «ابراهیم» نیست، بلکه مطابق با سورهٴ 47 است که به نام مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. در سورهٴ «ابراهیم» آیهٴ نوزده اینچنین است: ﴿أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ﴾ آنجا بیان اصل قدرت حق است؛ فرمود مگر ندیدید که خدا شما را آفرید و میتواند شما را ببرد و گروه دیگری بیاورد. الآن سخن درباره قدرت مطلق خدا نیست [بلکه] سخن در حراست و حفظ دین خداست. این آیهٴ محلّ بحث مطابق با سورهٴ چهل و هفتم که به نام مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است میباشد؛ آیهٴ 38 سورهٴ «47» این است: ﴿ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فی سَبیلِ اللّهِ فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ﴾ حالا شما اگر اعراض کردید خدا دست از دینش برمیدارد؟ اینچنین نیست شما نشد دیگری: ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ﴾.
شاهد بر معنای دوم
شاهد این معنای دوم گذشته از نظم سیاقی که در خود آیه است چون آیه دارد علیه کفر و به سود تقوا سخن میگوید. شاهدش این است که زمخشری در کشاف نقل کرد بعد از زمخشری دیگران هم نقل کردند که وقتی این آیه نازل شد: ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرینَ﴾، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با دست مبارکشان روی دوش سلمان اشاره کردند، فرمود که «إنّهم قومُ هذا» ؛ مردمی از ایران میآیند و حافظ دین خواهند بود. خب این برابر آن آیهٴ آخر سورهٴ 47 درمیآید که ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ﴾ . مشابه آیه دیگری است که ﴿فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ﴾ ؛ اگر شما اعراض کردید خداوند یک گروهی را میآورد که آنها محبان خدا هستند محبوبان خدا هستند نسبت به مؤمنین متواضعاند نسبت به کفار، خوی تهاجم و سلحشوری دارند.
پرسش:...
پاسخ: چون تقوا ورزیدن و پرهیز از کفر هم شامل مسائل خانوادگی است و هم شامل مسائل اجتماعی، لذا فرمود که مسئله رعایت تقوا جزء اصول کلی ادیان الهی است که ﴿وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللّهَ﴾ در این محور، برهان اقامه میکند که اولاً تقوا یک دستور عمومی است به همه ادیان و ملل به همه ملل گفته شد گر چه دین عندالله اسلام است بیش از یکی نیست و اگر کسی تقوا را از دست داد و کفر ورزید _خواه کفر عملی خواه کفر اعتقادی_ اینچنین نیست که خدا دینش را رها بکند [و] بگوید حالا این مردم که دست از دینشان برداشتند ما هم رها کنیم این طور نیست، بلکه گروه دیگر را میآفریند که حافظ دین او باشند.
پرسش:...
پاسخ: ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ﴾ یعنی شما را میبرد، چون شما که دین را حفظ نکردید. خدا کسانی را میآورد که حافظان دین او باشند، نظیر همان آیهٴ 38 که ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ﴾ یا نظیر آن آیه دیگر که ﴿فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرینَ﴾ ، خب.
پرسش:...
پاسخ: آن اگر باشد آن را در همان سورهٴ مبارکهٴ «47» برهان آن مسئله را اقامه کرده است که ﴿وَ لَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ﴾ یعنی اگر خدا بخواهد میتواند دینش را یاری کند با معجزه با الجا و مانند آن ولی بشر کامل نمیشود، بشر وقتی کامل میشود که به آزمون الهی امتحان بشود.
پرسش:...
پاسخ: حالا اگر خدا یک عده را امتحان کرد آنها از امتحان رفوزه شدند و سرفراز بیرون نیامدند: ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرُّ لَکُمْ﴾ حالا خداوند قتال را بر یک عده واجب کرده است آنها در امتحان موفق نشدند فرار کردند، خدا دست از دین بر میدارد یا نه؟ عدهای را خلق میکند که ﴿یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ﴾؛ ﴿أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾ اینچنین خواهد بود دیگر.
پرسش:...
پاسخ: این یک امر اختیاری است بشر خودش باید کسب بکند وگرنه میشود جبر و بیاثر با جبر اگر کسی را وادار بکنند که محب بشود این کمالی برای او نیست. خود بشر در سر دوراهی قرار دارد: ﴿فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ﴾ یا ﴿وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ﴾ و مانند آن بنابراین براساس آن مطلب که ﴿وَ لَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ﴾ خداوند افراد را میآزماید تا هر کسی که حافظ دین الهی بود در آن امتحان سرفراز برآید و اگر کسی حافظ او نبود که مردود میشود، خب.
پرسش:...
معنای احتمالی در آیهٴ ﴿حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾
پاسخ: خدا به وسیله اینها حفظ میکند ابزار کار، بشرند. لذا در قرآن به پیغمبر میفرماید که خدا و مؤمنین حافظ دین تو بودند بعد برای حفظ آن توحید میفرماید مبادا کسی خیال کند که برای حفظ دین دو عامل وجود دارد: یکی خدا و یکی خلق خدا، بلکه خلق خدا ابزار فرمان الهیاند. پس اگر در بخشی از آیات آمده است که ﴿حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ یعنی خدا و مؤمنین برای حفظ دین کافی است، در بخش دیگر این را توجیه کرد فرمود که اینکه گفته شد خدا و مؤمنین اینها در طول هماند نه در عرض هم ﴿هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ﴾ ، لذا بعداً انسان احتمال میدهد که ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ این ﴿من﴾ عطف بر ﴿الله﴾ نیست یعنی الله و مؤمنین حسب و کافیاند. بلکه مؤمنین عطف بر کاف ﴿حَسْبُکَ﴾ است یعنی برای تو و مؤمنین خدا کافی است این تدبر در آیات است [که] هر دو هم درست است. اما آن کسی که معنای دوم را از آیه میفهمد که برای اولین بار نمیفهمید، بعد از جمع بین آیات با دید موحدانه وقتی به خدمت آیه میرود میبیند که حتماً این ﴿المؤمنین﴾ عطف بر کاف است، دیگر به فکر حرف ابنهشام در مغنی نمیافتد که آیا میشود چیزی را بر ضمیر عطف کرد که او از شافعی نپرسید امثال این مسائل، باید یک مغنی دیگری روی این معارف نوشت که آیا میشود اسم ظاهری را بر یک ضمیر متصل عطف کرد یا نه؟ او گرفتار شعرهای دیگر است؛ اما وقتی که فرهنگ، فرهنگ توحیدی شد یک معارف قویتری شد ادبیات هم عوض میشود.
غرض آن است که بار اول نمیشود فهمید که ﴿حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ﴾ که این ﴿من﴾ عطف بر کاف است، بلکه بر حسب ظاهر این است که خدا و آن مردم چه اینکه الآن خیلیها وقتی بخواهند از انقلاب اسلامی سخن بگویند، میگویند سه چیز عامل بود: مکتب بود؛ رهبر بود [و] وحدت مردم بود. اینها حرفهای متوسط است نه حرفهای نهایی وقتی دوباره به خدمت قرآن میروند میفهمند ﴿هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ﴾ ، ﴿وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ نمیشود گفت عامل انقلاب سه چیز است در عرض هم [بلکه] همه اینها ابزار کار خدایاند ﴿هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ﴾ اینچنیناند. بعد هم قدری هم که جلوتر رفتیم میبینیم که خدا به پیغمبر میفرماید که اگر نبود توفیق من تو هم میلرزیدی: ﴿وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلیلاً﴾ این یک مرحله سوم است، هر سه حق است این محصول تدبر در آیات است. نمیگویند تأویل قرآن [بلکه] تأویل قرآن چیز دیگر است. اینها معانی قرآن است باطن قرآن است مصادیق قرآن است که یکی پس از دیگری ظهور میکند، تأویل قرآن چیز دیگر است.
«و الحمد لله رب العالمین»
- تقوا اصلی مشترک و غیر قابل نسخ
- ضرر نرسیدن به خدا به واسطه کفر افراد
- وکالت تسخیری خداوند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللّهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ وَ کانَ اللّهُ واسِعًا حَکیمًا﴿130﴾ وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللّهَ وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ کانَ اللّهُ غَنِیًّا حَمیدًا﴿131﴾ وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ کَفی بِاللّهِ وَکیلاً﴿132﴾ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرینَ وَ کانَ اللّهُ عَلی ذلِکَ قَدیرًا﴿133﴾ مَنْ کانَ یُریدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ وَ کانَ اللّهُ سَمیعًا بَصیرًا﴿134﴾
خلاصه مباحث گذشته
بعد از بیان احکام خانوادگی فرمود اگر اینها خواستند از یکدیگر جدا بشوند خداوند هر کدام از اینها را از آن سعه و گشایش روزیای که دارد تأمین میکند و خداوند واسع است از نظر علم و قدرت و حکیم است که به چه کسی اعطا کند و چه اندازه اعطا کند.
فرمود: ﴿وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ این جمله در این بخشی که قرائت شد سه بار تکرار شد؛ این ﴿وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾. تکرار این جمله برای صرف تأکید نیست، چون تأکید جایی است که یک مطلب باشد و سه لفظ همان مطلب واحد را برساند، این میشود تأکید. ولی اگر سه مطلب بود و برای هر مطلبی به یک اصل جامع استدلال شد این تأکید نیست.
تبیین چند مدعا و دلیل
در اینجا سه مدعا و سه مطلب است: مدعای اول این است که فرمود: ﴿وَ إِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللّهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ وَ کانَ اللّهُ واسِعًا حَکیمًا﴾ چرا خدا واسع است؟ برای اینکه ﴿لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ آن مدعا اینهم دلیل، بعد هم فرمود: ﴿وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللّهَ﴾؛ ما شما و گذشتهها را به تقوا امر کردهایم و این تقوا یک حکم مشترکی است بین همه امتها، آنگاه فرمود: ﴿وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾؛ به همه شما _چه گذشتگان و چه شماها_ گفتیم که اگر تقوا پیشه نگرفتید کفر عملی داشتید یا کفر اعتقادی که زمینه کفر عملی را فراهم کرد آسیبی به خدا نمیرسانید چرا؟ چون ﴿لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾. پس آنهم یک مدعا و اینهم یک دلیل که این ﴿لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ استدلال است برای مدعای دوم؛ آنگاه فرمود: ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرینَ﴾؛ اگر خدا بخواهد شما را منقرض میکند و گروه دیگر را زنده میکند و نسل نو به بار میآورد، این مدعا یک دلیل طلب میکند دلیل او هم این است که ﴿لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾. پس چون سه مدعا در این بخش ذکر شد و هر مدعایی دلیل طلب میکرد، لذا این دلیل را در سه جا بازگو کرد این تکرار نیست که برای تأکید باشد [بلکه] این برای آن است که سه مدعاست و جامع هر سه مدعا یک اصل کلی است.
ذکر سبب قبل از مسبب در مدّعای سوم
پرسش:...
پاسخ: چون اگر جمله ﴿لله﴾ قبل نبود دیگر بدون «واو» ذکر میشد؛ اما چون قبل ذکر شده است به عنوان تمهید، گاهی بیان سبب قبل از ذکر مسبب است گاهی بعد از او. چون بیان سبب قبل از ذکر مسبب است با «واو» یاد شده است، فرمود: ﴿وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ کَفی بِاللّهِ وَکیلاً﴾، آن وقت ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ﴾ خب.
پرسش:...
پاسخ: قدرتش باید معلل بشود چرا قدیر است؟ برای اینکه همه جهان ملک اوست. اگر هم میفرمود قدیر است باز علت میخواست؛ اما وقتی میفرماید: ﴿و لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ قدرت او را اثبات میکند، خب. این عصاره بحث، اما حالا جزئیات بحث. فرمود: ﴿وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ که استدلال است برای قبلی.
تقوا اصلی مشترک و غیر قابل نسخ
آنگاه که فرمود: ﴿وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیّاکُمْ﴾ یعنی مسئله تقوا نظیر مسئله قسط و عدل جزء خطوط کلی اخلاق و فقه است، مثل اصل روزه گرفتن که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ﴾ اما خصوصیت روزه که در ماه مبارک رمضان باید باشد سی روز باید باشد این ممکن است در ادیان و امم گذشته سابقهای نداشت که فرمود: ﴿فمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَ مَنْ کانَ مَریضًا أَوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیّامٍ أُخَرَ﴾ ولی اصل روزه گرفتن در گذشته سابقه داشت، فرمود: ﴿کَما کُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ﴾ ، مثل اینکه اصل نماز هم در امم گذشته سابقه داشت چه حضرت عیسیٰ میفرمایند: ﴿وَ أَوْصانی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا﴾ ؛ اما خصوصیتهایی که در اسلام هست ممکن است که در شرایع گذشته سابقه نداشته باشد. اینجا هم اصل تقوا و رعایت بندگی خدا این یک اصل کلی است نسخ نشد که مثلاً دستور تقوا مخصوص به امت مرحومه باشد و در امم گذشته سابقه نداشته باشد، اینچنین نیست ﴿وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللّهَ﴾ این دستور تقوا یک اصل مشترک غیر قابل نسخ است.
بیان متعلَّق ﴿مِنْ قَبْلِکُمْ﴾
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿لقد وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ﴾؛ این ﴿مِنْ قَبْلِکُمْ﴾ آیا متعلق به ﴿أُوتُوا الْکِتابَ﴾ است یا به ﴿الَّذینَ﴾ یعنی «و لقد وصینا الذین من قبلکم و ایاکم» یا ﴿وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیّاکُمْ﴾. به هر تقدیر، معنا تام است ولی اگر ظرف باشد برای ﴿الذین﴾ مناسبتر است یعنی «و لقد وصینا الذین من قبلکم و ایاکم» که این یک حکم فقهی جامع است به همه هم اعلام میکند که این یک اصلی است که بنده در پیشگاه پروردگارش باید باتقوا باشد: ﴿وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ﴾ یعنی «و لقد وصینا الذین من قبلکم و ایاکم» چه وصیت کردیم: ﴿أَنِ اتَّقُوا اللّهَ﴾.
تعریف کفر عملی و اعتقادی
بعد هم فرمود: ﴿وَ إِنْ تَکْفُرُوا﴾ حالا اگر کسی کفر بورزد این کفر یا کفر عملی است یا کفر اعتقادی. کفر عملی آن است که خود شخص از نظر اعتقاد، موحد باشد به مبدأ و معاد و وحی و رسالت معتقد باشد ولی در مقام عمل، تمرد داشته باشد. نظیر آنچه در پایان آیهٴ «حج» آمده است که ﴿لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیُّ﴾ ؛ این ﴿وَ مَنْ کَفَرَ ﴾ همان کفر عملی است یا آنچه در مقبوله عمر بنحنظله آمده است که حکم حاکم شرع، حکم نافذی است مثل خود حکم معصوم(علیه السلام) است. بعد فرمود: «الرّادُ علیه کالرّادُ علینا و الرّادُّ علینا کالرّادِّ علی الله» این مضمون در آن مقبوله هست. اگر کسی حکم والی اسلامی یا قاضی اسلامی را رد بکند به منزله ارتداد است، این ارتداد عملی است نه ارتداد اعتقادی. خب هیچ معصیتی هیچ انسانی مرتکب نمیشود مگر روی تمرد که در مقام عمل، متمرد است و اگر کفر اعتقادی بود ـ معاذ الله ـ که زمینه کفر عملی را فراهم میکند. کفر اعتقادی آن است که معتقد نباشد اصلاً به مبدأ و معاد. فرمود: ﴿وَ إِنْ تَکْفُرُوا﴾ حالا یا در اثر کفر اعتقادی بیتقوا بودید یا نه موحد بودید ولی مسلمان فاسق بودید که خود این فسق یک کفر عملی است.
ضرر نرسیدن به خدا به واسطه کفر افراد
اگر کفر ورزیدید بدانید که هیچ ضرری به خدا نمیرسانید (یک) هیچ نفعی هم عائد شما نمیشود (دو). اما هیچ ضرری به خدا نمیرسانید، برای اینکه ﴿لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ و شما هم هیچ سودی نمیبرید، برای اینکه اگر موجودی بخواهد به شما سودی برساند آن موجود یا آسمانی است یا زمینی و همه اینها بنده خدایند و طبق دستور او کار میکنند. پس شما ضرری به خدا نمیرسانید، چون ﴿لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾، خیری هم نمیبرید برای اینکه ﴿لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ درباره اینکه ضرری به خدا نمیرسانید، سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» مشابه این مضمون را دارد؛ آیهٴ هفت و هشت سورهٴ «ابراهیم» این است که ﴿وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ ٭ وَ قالَ مُوسی إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیُّ حَمیدٌ﴾؛ اگر همه مردم روی زمین کافر بشوند هیچ آسیبی به خدا نمیرسانند، چون خدا ذاتاً بینیاز است.
نکتهٴ «حمیداً»
خب، این ﴿حَمیدٌ﴾ یک پیام دیگری دارد ولی شما با این کفرتان به خدا ضرر نمیرسانید و اگر بخواهید نفع ببرید آنهم مقدور نیست، برای اینکه همه موجدات تابع خدا هستند: ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ اگر همه موجودات مطیع خدا هستند، شما بخواهید از یک موجودی نفع ببرید مقدورتان نیست، چون آنها بدون اذن خدا که کار نمیکنند.
وسعت تسبیح و عبادت بندگان خدا
مطلب دیگر آن است که چرا شما از قافله هستی جدایید؟ این ﴿لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ تنها بیان از وسعت ملک خدا نیست، بلکه بیان از وسعت تسبیح و عبادت بندگان خداست: ﴿وَ لِلّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ ﴿یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ این طایفه از آیات همه نشان میدهد که همه تسبیح گوی حقاند، آن وقت شما چرا از قافله هستی جدا میمانید. شما در آن نظام تکوینیتان هم مُسَبِّحاید؛ منتها در اعتبارات تشریعی ممکن است کفر بورزید وگرنه اصل هستیتان مسبح است زبانتان مسبح است دست و پای شما تسبیحگوی حق است ولی این زبان اعتباری شما در اختیار شماست. بنابراین شما اگر هم بخواهید طَرْفی ببندید باید لااقل با خودتان موافق باشید اصل هستیتان بنده خداست و مطیع اوست: ﴿فَإِنَّ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ پس ﴿وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ کانَ اللّهُ غَنِیًّا﴾؛ این ﴿کانَ اللّهُ غَنِیًّا﴾ ناظر به آن است که نیازی به عبادت شما نیست. آن ﴿حَمیدًا﴾ ناظر به آن است که ﴿وَ لِلّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ او ذاتاً محمود است همه حمد گوی او هستند خب چرا شما حمد او نگویید؟ او نه تنها ذاتاً مستحق حمد است، بلکه بالفعل محمود است همه موجودات دارند ثناگوی او هستند و ثنای او را میگویند. پس آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» بود یعنی آیهٴ هشت که ﴿إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیُّ حَمیدٌ﴾ با آنچه در این آیهٴ 131 همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که محلّ بحث است که فرمود: ﴿وَ کانَ اللّهُ غَنِیًّا حَمیدًا﴾ یک مطلب دارند. خدا از شما بینیاز است (یک) و ذاتاً محمود است اولاً حامد است، برای اینکه خودش، خودش را حمد کرد محمود هم هست، چون همه اشیا ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ نه تنها همه تسبیحگوی او هستند همه حامد او هم هستند جامعترین آیه همان آیهٴ سورهٴ «اسراء» است که فرمود: ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾؛ تنها انسان نیست که در رکوع و سجود میگوید «سبحان ربی الاعلی» یا «سبحان ربی العظیم و بحمده»، بلکه هر موجودی میگوید «سبحان الله و بحمده».
سرّ آمیختگی تسبیح با تحمید
هر موجودی تسبیح او با تحمید آمیخته است، این را هم در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید سرّ آمیختگی تسبیح با تحمید آن است که هر موجودی نقص خود را میبیند (این یک) هیچ موجودی نیست که خیال بکند کامل است. نقص هر موجودی برای او بیّن است، چون میداند محتاج است؛ منتها برخی خیال میکنند مستغنیاند [و] خیال میکنند که خودشان میتوانند آن حاجتشان را برطرف بکنند ولی هیچ کس خیال نمیکند که غنی است. غنی یعنی بینیاز؛ اگر موجودی محتاج بود و چیزی که حاجت او را رفع بکند نداشت چنین موجودی را میگویند فقیر. اگر موجودی محتاج بود و چیزی که حاجت او را رفع بکند داشت چنین موجودی را میگویند مستغنی و موجودی که اصلاً محتاج نبود او را میگویند غنی، این فقط خداست ذات اقدس الهی است. ممکن است کسی خیال بکند که مستغنی است ولی باید بداند که در کنار سفره نعمت حق نشسته است که ﴿ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ . خب پس هر موجودی برای او بیّن است که محتاج است، این یک مقدمه. باید به کسی مراجعه کند که او محتاج نیست، این دو. نه تنها محتاج نیست، بلکه توان آن را دارد که حاجت محتاجان را هم برآورده کند، این سه. ممکن است موجودی محتاج به غیر نباشد ولی مشکل غیر را هم نتواند حل کند. اگر موجودی محتاج به غیر نبود هرگز موجودهای دیگر به او مراجعه نمیکنند، مگر اینکه او یک کمال دیگر را دارا باشد و آن این است که بتواند رازق باشد.
پس هر موجودی از موجودات جهان امکان به نقص خود آگاه است، این یک مقدمه، به کسی مراجعه و به موجودی پناه میبرد که او محتاج نباشد، این دو و به موجودی تکیه میکند که گذشته از اینکه آن موجود محتاج نیست توان رفع حاجت را هم دارد، این سه. با حفظ این سه اصل به او مراجعه میکند و از او نعمت دریافت میکند و مشکل خودش را حل میکند. خب چون خود را محتاج میبیند به کسی که سبحان عن الحاجة است یعنی منزه از حاجت است مراجعه میکند پس او سبوح است و قدوس به سبوح مراجعه میکنند نه به ناقص یعنی به کسی که منزه از نقص است مراجعه میکنند. خب وقتی به او مراجعه کردند و نعمت را از او دریافت کردند به شکرانه این نعمت، ثناگوی اویند. پس هر موجودی تسبیحش با تحمید آمیخته است ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ این برهان مسئله است؛ اما آن آیات دیگر این نکته را که در سورهٴ «اسراء» به عنوان جامع دارد ندارند، پس این «سبحان ربی الاعلی و بحمده» یا «سبحان ربی العظیم و بحمده» شعار همه موجودات است ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ وقتی همه اشیاء تسبیحگوی او بودند معلوم میشود او غنی است وقتی همه اشیاء ثناگوی او بودند معلوم میشود که او ولی نعمت است و این جمله «یا ولیّی فی نعمتی» زبان حال همه موجودات است ولی نعمت همه اوست، پس او میشود حمید همان طوری که حمید به معنای حامد است که «حَمِدَ نفسَه» فرمود ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ﴾ حمید به معنای محمود هم هست، برای اینکه همه موجودات او را حمد میکنند، لذا فرمود: ﴿وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ کانَ اللّهُ غَنِیًّا حَمیدًا﴾ این دو بخش از بحث گذشت. بخش سوم این است که فرمود: ﴿وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ کَفی بِاللّهِ وَکیلاً ٭ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرینَ﴾ این تهدید است. تاکنون بیان این نکته را به همراه داشت که اگر کفر ورزیدید آسیبی به خدا نمیرسانید. الآن دارد تهدید میکند که اگر شما را از بین برد چه کنیم؟ این معنا مقدورتان هست که شما ﴿کُنْتُمْ أَمْواتًا فَأَحْیاکُمْ﴾ این را درک بکنید، مقدورتان هست.
وکالت تسخیری خداوند
چون ﴿لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ بعد هم نه تنها قادر است، بلکه وکیل تسخیری همه هست حالا چه شما توکل بکنید چه توکل نکنید، ما چه توکل بکنیم چه توکل نکنیم او وکیل کل شیء است؛ کارهای ما را به عنوان وکیل انجام میدهد بلکه ولیّ ما هم هست. چون وکیل تسخیری است و بالقول المطلق کارها را انجام میدهد لذا به دلخواه ما کار انجام نمیدهد، برابر مصلحت و مشیّت نظام کار انجام میدهد چه بهتر که ما او را وکیل بگیریم به نام توکل، حالا که ما عاجزیم و قادر نیستیم مشکلمان را حل کنیم چه بهتر که به خدایی که علیم و غنی و حمید است مراجعه کنیم و او را وکیل خودمان قرار بدهیم این میشود توکل. فرمود اگر شما به او توکل نکردید و کفر ورزیدید آن وکیل تسخیری شماست بالأخره، این وکیل مطلق است چون وکیل مطلق است شما را میبرد یک عده دیگر را میآورد. چون ﴿لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ این مالکیت را دارد این قدرت را دارد وکالت را هم دارد و ﴿وَ کَفی بِاللّهِ وَکیلاً ٭ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرینَ﴾.
اینکه فرمود: ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرینَ﴾ در دو قسمت قرآن این بیان شد: یکی برای بیان اصل قدرت و مالکیت ذات اقدس الهی است و اینکه شما یک موجود ضعیفی هستید، خدا خواست شما را میبرد و گروه دیگر میآورد؛ یکی در مورد دیگر است و آن این است که خداوند دست از دینش برنمیدارد شما اگر دین او را یاری نکردید، این طور نیست که خدا اجازه بدهد کفر عالم را بگیرد شما را میبرد یک عده دیگر میآورد که حافظان دین او و عارفان دین او باشند، شما نشد دیگری.
نقل و نقد برخی نظرات مفسرین
گروهی از مفسرین پنداشتند که این آیه ناظر به آن مطلب اول است که اگر خدا خواست شما را میبرد یک عده دیگر میآورد ، در حالی که آیه در آن سیاق نیست آیه نمیخواهد قدرت نمایی خدا را بیان کند که خدا میتواند شما را ببرد نسل دیگر را به بار بیاورد [بلکه] آیه میخواهد بگوید که خدا دین خود را حفظ میکند. شما اگر کفر ورزیدید تقوا پیشه نکردید شما را میبرد یک عده مؤمن متقی میآورد. لذا این آیه مطابق با سورهٴ «ابراهیم» نیست، بلکه مطابق با سورهٴ 47 است که به نام مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. در سورهٴ «ابراهیم» آیهٴ نوزده اینچنین است: ﴿أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ﴾ آنجا بیان اصل قدرت حق است؛ فرمود مگر ندیدید که خدا شما را آفرید و میتواند شما را ببرد و گروه دیگری بیاورد. الآن سخن درباره قدرت مطلق خدا نیست [بلکه] سخن در حراست و حفظ دین خداست. این آیهٴ محلّ بحث مطابق با سورهٴ چهل و هفتم که به نام مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است میباشد؛ آیهٴ 38 سورهٴ «47» این است: ﴿ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فی سَبیلِ اللّهِ فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ﴾ حالا شما اگر اعراض کردید خدا دست از دینش برمیدارد؟ اینچنین نیست شما نشد دیگری: ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ﴾.
شاهد بر معنای دوم
شاهد این معنای دوم گذشته از نظم سیاقی که در خود آیه است چون آیه دارد علیه کفر و به سود تقوا سخن میگوید. شاهدش این است که زمخشری در کشاف نقل کرد بعد از زمخشری دیگران هم نقل کردند که وقتی این آیه نازل شد: ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرینَ﴾، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با دست مبارکشان روی دوش سلمان اشاره کردند، فرمود که «إنّهم قومُ هذا» ؛ مردمی از ایران میآیند و حافظ دین خواهند بود. خب این برابر آن آیهٴ آخر سورهٴ 47 درمیآید که ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ﴾ . مشابه آیه دیگری است که ﴿فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ﴾ ؛ اگر شما اعراض کردید خداوند یک گروهی را میآورد که آنها محبان خدا هستند محبوبان خدا هستند نسبت به مؤمنین متواضعاند نسبت به کفار، خوی تهاجم و سلحشوری دارند.
پرسش:...
پاسخ: چون تقوا ورزیدن و پرهیز از کفر هم شامل مسائل خانوادگی است و هم شامل مسائل اجتماعی، لذا فرمود که مسئله رعایت تقوا جزء اصول کلی ادیان الهی است که ﴿وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللّهَ﴾ در این محور، برهان اقامه میکند که اولاً تقوا یک دستور عمومی است به همه ادیان و ملل به همه ملل گفته شد گر چه دین عندالله اسلام است بیش از یکی نیست و اگر کسی تقوا را از دست داد و کفر ورزید _خواه کفر عملی خواه کفر اعتقادی_ اینچنین نیست که خدا دینش را رها بکند [و] بگوید حالا این مردم که دست از دینشان برداشتند ما هم رها کنیم این طور نیست، بلکه گروه دیگر را میآفریند که حافظ دین او باشند.
پرسش:...
پاسخ: ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ﴾ یعنی شما را میبرد، چون شما که دین را حفظ نکردید. خدا کسانی را میآورد که حافظان دین او باشند، نظیر همان آیهٴ 38 که ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ﴾ یا نظیر آن آیه دیگر که ﴿فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرینَ﴾ ، خب.
پرسش:...
پاسخ: آن اگر باشد آن را در همان سورهٴ مبارکهٴ «47» برهان آن مسئله را اقامه کرده است که ﴿وَ لَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ﴾ یعنی اگر خدا بخواهد میتواند دینش را یاری کند با معجزه با الجا و مانند آن ولی بشر کامل نمیشود، بشر وقتی کامل میشود که به آزمون الهی امتحان بشود.
پرسش:...
پاسخ: حالا اگر خدا یک عده را امتحان کرد آنها از امتحان رفوزه شدند و سرفراز بیرون نیامدند: ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرُّ لَکُمْ﴾ حالا خداوند قتال را بر یک عده واجب کرده است آنها در امتحان موفق نشدند فرار کردند، خدا دست از دین بر میدارد یا نه؟ عدهای را خلق میکند که ﴿یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ﴾؛ ﴿أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾ اینچنین خواهد بود دیگر.
پرسش:...
پاسخ: این یک امر اختیاری است بشر خودش باید کسب بکند وگرنه میشود جبر و بیاثر با جبر اگر کسی را وادار بکنند که محب بشود این کمالی برای او نیست. خود بشر در سر دوراهی قرار دارد: ﴿فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ﴾ یا ﴿وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ﴾ و مانند آن بنابراین براساس آن مطلب که ﴿وَ لَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ﴾ خداوند افراد را میآزماید تا هر کسی که حافظ دین الهی بود در آن امتحان سرفراز برآید و اگر کسی حافظ او نبود که مردود میشود، خب.
پرسش:...
معنای احتمالی در آیهٴ ﴿حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾
پاسخ: خدا به وسیله اینها حفظ میکند ابزار کار، بشرند. لذا در قرآن به پیغمبر میفرماید که خدا و مؤمنین حافظ دین تو بودند بعد برای حفظ آن توحید میفرماید مبادا کسی خیال کند که برای حفظ دین دو عامل وجود دارد: یکی خدا و یکی خلق خدا، بلکه خلق خدا ابزار فرمان الهیاند. پس اگر در بخشی از آیات آمده است که ﴿حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ یعنی خدا و مؤمنین برای حفظ دین کافی است، در بخش دیگر این را توجیه کرد فرمود که اینکه گفته شد خدا و مؤمنین اینها در طول هماند نه در عرض هم ﴿هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ﴾ ، لذا بعداً انسان احتمال میدهد که ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ این ﴿من﴾ عطف بر ﴿الله﴾ نیست یعنی الله و مؤمنین حسب و کافیاند. بلکه مؤمنین عطف بر کاف ﴿حَسْبُکَ﴾ است یعنی برای تو و مؤمنین خدا کافی است این تدبر در آیات است [که] هر دو هم درست است. اما آن کسی که معنای دوم را از آیه میفهمد که برای اولین بار نمیفهمید، بعد از جمع بین آیات با دید موحدانه وقتی به خدمت آیه میرود میبیند که حتماً این ﴿المؤمنین﴾ عطف بر کاف است، دیگر به فکر حرف ابنهشام در مغنی نمیافتد که آیا میشود چیزی را بر ضمیر عطف کرد که او از شافعی نپرسید امثال این مسائل، باید یک مغنی دیگری روی این معارف نوشت که آیا میشود اسم ظاهری را بر یک ضمیر متصل عطف کرد یا نه؟ او گرفتار شعرهای دیگر است؛ اما وقتی که فرهنگ، فرهنگ توحیدی شد یک معارف قویتری شد ادبیات هم عوض میشود.
غرض آن است که بار اول نمیشود فهمید که ﴿حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ﴾ که این ﴿من﴾ عطف بر کاف است، بلکه بر حسب ظاهر این است که خدا و آن مردم چه اینکه الآن خیلیها وقتی بخواهند از انقلاب اسلامی سخن بگویند، میگویند سه چیز عامل بود: مکتب بود؛ رهبر بود [و] وحدت مردم بود. اینها حرفهای متوسط است نه حرفهای نهایی وقتی دوباره به خدمت قرآن میروند میفهمند ﴿هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ﴾ ، ﴿وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ نمیشود گفت عامل انقلاب سه چیز است در عرض هم [بلکه] همه اینها ابزار کار خدایاند ﴿هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ﴾ اینچنیناند. بعد هم قدری هم که جلوتر رفتیم میبینیم که خدا به پیغمبر میفرماید که اگر نبود توفیق من تو هم میلرزیدی: ﴿وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلیلاً﴾ این یک مرحله سوم است، هر سه حق است این محصول تدبر در آیات است. نمیگویند تأویل قرآن [بلکه] تأویل قرآن چیز دیگر است. اینها معانی قرآن است باطن قرآن است مصادیق قرآن است که یکی پس از دیگری ظهور میکند، تأویل قرآن چیز دیگر است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است