- 776
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 97 تا 100 سوره نساء _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 97 تا 100 سوره نساء _ بخش دوم"
- گروههای ششگانه مهاجرین و احکام آنها
- ریشه داشتن نفاق در مکّه
- نحوه مهاجرت غیر مکلّفین و احکام آن
- مأموریت مجاهدین در خصوص مستضعفین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُیهَا فَأُولئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیراً ﴿97﴾ إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَلاَ یَهْتَدُونَ سَبِیلاً ﴿98﴾ فَأُولئِکَ عَسَیٰ اللّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَکَانَ اللّهُ عَفُوَّاً غَفُوراً ﴿99﴾ وَمَن یُهَاجِرْ فِی سَبِیلِ اللّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُرَاغَماً کَثِیراً وَسَعَةً وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِراً إِلَیٰ اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَیٰ اللّهِ وَکَانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً ﴿100﴾
گروههای ششگانه مهاجرین و احکام آنها
تا کنون احکام شش گروه مشخص شد؛ سه گروه مربوط به کسانی که از مکه به مدینه مهاجرت کردند یا در مدینه بودند به نام انصار، سه گروه هم مربوط به کسانی که در مکه بودند و مهاجرت نکردند یا در صدد مهاجرت بودند. آن سه گروهی که در مدینه بودند، خواه از مکه آمده باشند یا جزء انصار مدینه بودند، گروه اول مجاهدین فی سبیل الله بالاموال و الانفس هستند، گروه دوم قاعدینِ ﴿غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ﴾ هستند، گروه سوم قاعدین «أُولِی الضَّرَرِ» هستند. مجاهدین به اموال و انفس، فضیلتی دارند، قاعدین ﴿غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ﴾ از آن فضیلت جهاد محرومند و اگر جهاد بر آنها واجب عینی بود، البته محکومند. قاعدین اولوا الضرر هم در اصل فضیلت ایمان و اسلام سهیماند، گرچه فضیلت جهاد و مانند آن را ندارند. این سه گروه، مربوط به کسانی که در مدینه بودند؛ اما آن سه گروهی که در مکه بودند اول، افرادی بودند که ﴿ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ﴾؛ به خودشان ظلم کردند، قدرت مهاجرت داشتند ولی هجرت نکردند، حالا یا منافق بودند یا ضعیف الایمان بودند، بالأخره به خود ظلم کردند. کسانی هستند که ﴿إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ﴾ دربارهٴ آنهاست. گروه دوم کسانی بودند که از مکه به مدینه نیامدند و در اثر استضعاف بود که اینها را هم استثنا فرمود، فرمود: ﴿إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ﴾.
گروه سوم از همین کسانی که در مکه بودند و در صدد هجرت بودند، کسانی بودند که وقتی این آیه نازل شده است که هجرت واجب است، اینها در صدد حرکت بودند و آمدند ولی در بین راه مُردند و به مدینه نرسیدند. در تفسیر الجامع لاحکام القرآن قرطبی است که از عکرمه مولی ابنعباس نقل میکند که من چهارده سال زحمت کشیدم، تلاش کردم تا بفهمم این شخص چه کسی بود که به فرزندانش گفت مرا به طرف مدینه حمل بکنید و او را از مکه بیرون آوردند و در بین راه مُرد تا بعد از چهارده سال فهمیدند او چه کسی بود . برای فهمیدن اینکه آن شخص چه کسی بود، حاضر شدند چهارده سال تلاش و کوشش کنند. چه اینکه دربارهٴ آن امرأتینی که تظاهرتا، در آن بحث که دو زن تظاهر کردند علیه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، این دو زن چه کسی بودند، در همان تفسیر آمده است که دو سال، ابنعباس تلاش و کوشش کرد تا بالأخره سوال کند و بفهمد که این دو زن چه کسی بودند . این مقدار اهتمام را داشتند. به هر تقدیر، تا کنون شش گروه حکمشان مشخص شد.
ریشه داشتن نفاق در مکّه
مطلب دیگر آن است که از آیات سابق به صورت روشن بر میآمد و از ضمن بحث آیهٴ کنونی هم برآمده است که در مکه منافقین بودند نفاق، در همان مکه ریشه داشت. البته در مدینه به صورت باز وسیع نفاق، ظهور کرد یعنی منافقینی پیدا شدند ولی در مکه نفاق، ریشه داشت.
نحوه مهاجرت غیر مکلّفین و احکام آن
مطلب سوم آن است که این مستضعفینی که عبارت از رجال و نساء و ولدانند، ولدان گرچه قدرت هجرت دارند از نظر بدنی ولی در تحت تکفل پدر و مادرند، چگونه اینها بتوانند مهاجرت بکنند. اگر خردسال باشند که توان مهاجرت ندارند، هجرت هم بر آنها واجب نیست. اگر نوجوان باشند، گرچه شرعاً مکلف نیستند و عقل میگوید شما الان باید احکام را یاد بگیرید که بعد از اینکه پانزده سال شما تمام شد، بخواهی انجام بدهی بتوانی و باید الان هجرت کنی ولی چون در تحت قیمومیت و تکفل پدر و مادر هستند، برای اینها به تنهایی هجرت مقدور نیست.
مأموریت مجاهدین در خصوص مستضعفین
ولی از آن طرف مجاهدین، برای نجات این مستضعفین مأمور به جهادند. لذا در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که بحثش قبلاً گذشت از مستضعفین مکه و مانند آن یاد میکند، بعد میفرماید شما مجاهدین باید برای نجات این سه گروه تلاش و کوشش کنید و جهاد کنید. آیهٴ 75 سورهٴ «نساء» این بود: ﴿وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا﴾ آنجا سخن از تکلیف نیست [بلکه] سخن از رفع ظلم است. حالا اگر آنها مکلف نبودند که از سرزمین ظلم بیرون بیایند، دیگران مکلفند که آنها را در همان سرزمین از سلطهٴ ظالمان برهانند و این معنا، اختصاصی به مکلف و غیر مکلف ندارد. حالا اگر کسی بالغ نبود صبیّ غیر بالغ بود ولی مسلمانزاده است و موحد است و میگوید ﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا﴾ خب، تأمین امنیت او هم واجب است. در آنجا بر مجاهدین لازم بود که زنان، مردان، کودکان را از زیر ستم ظالمان نجات بدهند، اختصاصی به مکلف ندارد. نجات غیر مکلف هم بر مکلف واجب است، آنجا مشکلی نبود که چطور ولدان ذکر شده است. لذا مفسرین، آنجا این شبهه را مطرح نکردهاند که چطور ولدان، درقبال رجال و نساء ذکر شدهاند؛ اما اینجا که سخن از تکلیف و وجوب هجرت است، رجال و نساء و ولدان استثنا شدهاند، اینجا جای سوال است که بر ولدان ـ بر فرض هم مستضعف نباشد ـ مهاجرت واجب نیست، چرا ولدان ذکر شدهاند؟ این بود که آن پاسخ داده شد.
وضعیت مستضعفین در روز جزا
مطلب بعدی آن است که دربارهٴ آن گروهی که مهاجرت بر آنها واجب بود و قدرت داشتند و هجرت نکردند، خدا وعیدش را مشخص فرمود، فرمود: ﴿فَأُولئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیراً﴾ ولی دربارهٴ اینها فرمود امید است خدا به اینها کمک بکند، برای اینکه اگر کسی مکلف به هجرت نبود و مستضعف بود و هجرت نکرد معذب نمیشود، نه اینکه متنعم باشد. لذا عذاب، به طور یقین از اینها گرفته میشود، چون هرگز خدا کسی را بدون قیام و حجت عذاب نمیکند؛ اما ثواب و عفو و مغفرت الهی هم شامل حالش بشود، این دیگر مربوط به لطف خدا است، لذا فرمود: ﴿فَأُولئِکَ عَسَیٰ اللّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ﴾ بعد، ضمناً هم مژده داد که ﴿وَکَانَ اللّهُ عَفُوَّاً غَفُوراً﴾.
وجود مراتب در بین مستضعفین
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود مستضعفین، مستثنا هستند و شما باید برای نجات اینها تلاش و کوشش بکنید، حالا اگر تلاش و کوشش نکردید، آنها تا آن اندازهای که مقدورشان است باید امتثال بکنند، از آن به بعد مشکلی ندارد. اگر کسی تلاش و کوشش خود را کرد و بیش از آن مقدور او نبود، این واقعاً معذوراست. بعضیها هستند که اگر بخواهند از وطنشان هجرت کنند برایشان دشوار است، به حد حرج نمیرسد؛ اما سخت است. برای اینها امید عفو است، برای اینکه معلوم میشود یک کوتاهی کردهاند، گرچه به حرج نرسیده بود، مادون حرج بود تا حدودی ممکن بود سختی را تحمل بکنند ولی تحمل نکردند. اینها هم با آنهایی که هجرت برای آنها حرجی بود یکسان نیستند، اینها هم باز درجاتی دارند.
بشارت قرآن نسبت به مهاجرین
خب در همین زمینه که مسئلهٴ هجرت مطرح است، بشارت داد [و] وعده داد، فرمود: ﴿وَمَن یُهَاجِرْ فِی سَبِیلِ اللّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُرَاغَماً کَثِیراً وَسَعَةً﴾؛ فرمود شما مشکلتان این است که از سرزمینتان، از وطنتان بیرون بیایید. وطن که مطلوب بالاصاله نیست، وطن را انسان برای همین طلب میکند که بتواند وظیفهٴ دینی را انجام بدهد. شما اگر در سرزمین خودتان در فشارید، اگر از آن سرزمینی که تحت فشارید بیرون بیایید، این دو خصوصیت برای شما هست.
یک: وعدهٴ تأمین نیازهای ضروری
اولاً هم مسکنتان تأمین میشود، هم کشاورزیتان تأمین میشود، هم جای زیستتان تأمین میشود و هم از آن فشار، بیرون میآیید ﴿وَمَن یُهَاجِرْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ دو چیز را مییابد: ﴿یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُرَاغَماً کَثِیراً﴾ این «مراغم» اسم مکان باب مفاعله است، جمع نیست [بلکه] مفرد است. «رغام» یعنی خاک، «مراغم» یعنی جایی که انسان بخواهد با دیگری در زمین مقابله کند و مغالبه کند، مثلاً برنده میشود «راغمتهُ» یعنی من در آن مرغمه و در مزرعه یا در آن خاک و مانند آن، با او منازعه کردهام. «مراغَم» هم از آن رغام است. «رغام» هم اصلش تراب است و این که میگویند «رغم انف» همان است که میگویند دماغش را خاک مالی کردهاند، در قبال کسی که تکبر دارد میگویند «رغم انف». جایی که انسان در هنگام سجده، بینی را روی او میگذارد آن مِرغَمِه است یعنی آن رغام و ترابی که انسان در سجده، دماغش را خاک مالی میکند که تکبر و منیّت او گرفته بشود، میگویند مرغمة الأنف که این وضع انف بر آن مرغمه، در حال سجده مستحب است. به هر حال باید براساس ما یسجد سجود باشد. خب، پس اگر کسی در راه خدا هجرت کرد، از نظر زمین و آب و خاک و مزرعه مشکلش حل میشود. ممکن است کسی در همان وطنش که کشور کفر و شرک بود، نظیر مکه که شهر کفر بود، آنجا مراغَم داشته باشد یعنی سرزمین وسیعی داشته باشد برای دامداری یا مانند آن ولی در ضیق باشد نه در سعه. در اینجا فرمود شما وقتی هجرت بکنید هم مراغم پیدا میکنید ﴿مُرَاغَماً کَثِیراً﴾ که بتوانید از جایی به جایی منتقل بشوید و هم گشایش در کارتان پیدا میشود، آن فشار برطرف میشود. شما اگر در راه خدا هجرت کردید، آن فشارتان برداشته میشود.
در بعضی از سور هم مسئلهٴ هجرت را به این صورت بازگو فرمود که اگر شما بخواهید هجرت بکنید، سرزمین خدا وسیع است. در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آیهٴ 56 و همچنین آیهٴ شصت، ناظر به این دو قسمت است. در آیهٴ 56 سورهٴ «عنکبوت» فرمود: ﴿یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ﴾ سرزمین من زیاد است، یک جا نشد جای دیگر؛ یک جای معین نشد جای دیگر. آیهٴ شصت همان سورهٴ «عنکبوت» این است که ﴿وَکَأَیِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾؛ فرمود این جنبندهها که هجرت میکنند، ییلاق و قشلاق دارند، اینها روزیهایشان را که به همراه نمیبرند، فرمود: ﴿وَمَا مِن دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَ عَلَیٰ اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ ؛ هیچ جنبندهای نیست مگر اینکه خدا روزی او را میدهد، این یک اصل کلی است. جنبندهها هم دو قسماند: بعضی اهل پسانداز و ذخیرهاند، مثل مور، موش و مانند آن. بعضی آزادانه زندگی میکنند، مثل بلبلها و امثال اینها. فرمود خداوند که رازق هر جنبنده است، هر دو گروه را روزی میدهد. یا آنهایی که مسافرتهای ییلاقی و قشلاقی دارند، اینچنین نیست که روزیهای خود را از جایی به جایی حمل کنند، خدا در هر دو حال، رازق اینهاست. وقتی این کریمه نازل شد ﴿وَکَأَیِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ﴾ بعضی از ایثارگران مسلمانهای مکه، اینها حرکت کردند از مکه آمدند به مدینه. اموال اینها مصادره میکردند، اموال غیرمنقول را از اینها نمیخریدند، معاملاتش ممنوع بود، اموال منقول را هم اجازه نمیدادند که اینها هم به همراه ببرند. بعضیها با دست خالی از مکه حرکت کردند آمدند در مدینه، جزء اصحاب صفه شدند. خب، آدم در شهر خودش یک زندگی داشته باشد، یک محل کار داشته باشد، یک درآمدی داشته باشد، فقط برای رضای خدا با دست خالی از مکه بیاید مدینه. خب، این خیلی عظمت است دیگر. اینها را همین آیه تربیت کرده است، از جای دیگر که نگرفتهاند. بعضی با این ایثار حرکت کردند، لذا ذات اقدس الهی در مدح اینگونه از مهاجرین، در کمال جلال از اینها ثناگویی کرده است که اینها همه چیز را پشت سر گذاشتند، آمدند به مدینه برای حفظ دینشان.
دو: برخورداری از سعه مورد نیاز
به هر تقدیر، اگر کسی هجرت بکند، نه تنها مسئلهٴ نان و آبش تأمین میشود، آن سعهای را که میخواست آن را هم درمییابد: ﴿وَمَن یُهَاجِرْ فِی سَبِیلِ اللّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُرَاغَماً کَثِیراً وَسَعَةً﴾، چون خودش فرمود: ﴿إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ﴾ نه تنها ارض، واسع است، آن گشایش الهی مهمتر از وسعت خاک و آب است. افرادی هم که مهاجرت میکردند حالا یا از مکه به حبشه میرفتند یا از مکه به مدینه میآمدند یا قبل از اسلام، این هجرت بود، مثل اینکه وجود مبارک حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) هجرت کرد، گفت ﴿إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَیٰ رَبِّی﴾ که اینها آمدند به طرف سرزمینهای فلسطین با لوط(سلام الله علیه) اینها هجرت کردند ﴿إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَیٰ رَبِّی﴾ که لوط هم او را همراهی میکرد در بخشی از این مهاجرتها. یا برای ترس از جان خودشان، مثل اینکه وجود مبارک حضرت موسی(سلام الله علیه) از مصر به مدین مهاجرت کرده.
معیار اصلی در هجرت
هجرت، لازم نیست از کشوری به کشوری باشد یا از شهری به شهری باشد. گاهی از مجلسی به مجلس دیگر است. آدم وقتی وارد مجلسی شد، میبیند آنجا جای گناه است خب، هجرت لازم است، اینکه خصوصیتی ندارد. معیار اصلی این است که انسان اگر در جایی باشد که خدا معصیت میشود و او توان نهی از منکر و امربه معروف ندارد و یا خودش آلوده میشود یا باید آلودگان را ببیند، بدون اینکه نهی از منکر بکند خب، نباید آنجا باشد. این خواه از کشوری به کشور دیگر یا از شهری به شهر دیگر یا از مجلسی به مجلس دیگر، این اصل کلی هجرت است. در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» راجع به این بخش از هجرت فرمود که آیهٴ 68 سورهٴ «انعام»: ﴿وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَإِمَّا یُنسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾؛ فرمود اگر جایی دیدید که دارند خدا, پیغمبر, دین را مسخره میکنند نباید آنجا بنشینید؛ نشستن در آنجا حرام است از آنجا باید بلند بشوید و جای دیگر بروید.
عدم منافات در روایات مربوط به هجرت
این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که دارد «والهجرةُ قائمةٌ» تا روز قیامت هجرت هست، مثل اینکه تا روز قیامت جهاد هست، راجع به این بخشهاست و این منافات ندارد با بیانات رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود: «لا هِجرةَ بعدَ الفَتح» ، آن «لا هجرة بعد الفتح» ناظر به هجرت از مکه به مدینه است. وقتی که اسلام، فراگیر شد و مکه را فتح کرده است، دیگر دلیلی ندارد که مسلمین مکه از مکه به مدینه بیایند، برای اینکه نمایندههای پیامبر اینها در مکه مستقر شدند. لذا فرمود: «لا هجرةَ بعد الفتح»، پس آنکه در نهجالبلاغه دارد که «وَ الْهِجْرَةُ قَائِمَةٌ»؛ همیشه حکم هجرت هست، مثل اینکه همیشه حکم جهاد هست، آن دربارهٴ خطوط کلی هجرت است و آنکه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «لا هجرةَ بعد الفتح» یعنی هجرت از مکه به مدینه.
رحلت مهاجرین در بین راه و حکم کلامی مربوط به آن
حالا اگر کسی در این فضا هجرت کرده است و به مقصد رسید که خب، هم خیر دنیا دارد هم خیر آخرت. اگر هجرت کرد و در بین راه، رحلت کرد، آن را هم ذات اقدس الهی بیان میکند، حکم فقهی او جدای از حکم کلامی اوست. از نظر حکم کلامی فرمود: ﴿وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِراً إِلَیٰ اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَیٰ اللّهِ﴾ اگر کسی حالا دربارهٴ جندببنضمره است یا دیگری است که گفت من مریضم؛ اما من را حمل کنید، به بچههایش گفت او را از مکه به مدینه آوردند ولی در راه، همان نزدیکیهای تنعیم و اینها گفتند رحلت کرد. یا بعضی دربارهٴ دیگران گفتند که در راه ماری آنها را زد و رحلت کردند . به هر تقدیر، حکم کلامی اینها این است که اجرشان بر خداست. آنجاهایی که ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿أَجْرُهُ عَلَیٰ اللّهِ﴾ این خیلی محتوای سنگینی دارد، این خیلی بالاتر از آن جاهایی است که میفرماید که ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ این یک اجر متوسط است. آنجایی که میفرماید: ﴿أَجْرُهُ عَلَی اللّهِ﴾ معلوم نیست که خدا به او چه خواهد داد ﴿فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللّه﴾؛ نظیر اینکه «الصومٌ لی» آن اجرهای خیلی مهم است و این گونه از این موارد، چون واقعاً ایثار میخواهد. انسان از همهٴ زندگی صرفنظر بکند، برای اینکه برود احکام خدا را یاد بگیرد، این میشود هجرت إلی الله و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را زیارت بکند و دستورات ولایی و رهبری او را امتثال کند، میشود هجرت إلی رسول الله. خب، اگر کسی برای این دو هدف با هم متحد و هماهنگ حرکت کرد که ﴿وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِراً إِلَی اللّهِ﴾ یعنی إلی الله و إلی رسوله، برای هر دو قسمت ﴿ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ﴾ خب ﴿فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللّهِ﴾ این خیلی مهم است. این معلوم میشود که جز خدا، محبوب دیگری ندارد؛ از زن و فرزند و مال و زندگی، از همه دست کشیده آمده که در سفرهٴ مسجد مدینه بخوابد و احکام را یاد بگیرد و محضر پیغمبر را درک بکند و به دستور او عمل بکند، اگر هم لازم بود جهاد بکند، جهاد و اگر هم لازم نبود نه. چنین کسی معلوم است که قلبش، متیم به حبّ خداست. اگر قلبش به حبّ خدا متیم است، اجرش هم علی الله است، حالا چیست و خدا به او چه خواهد داد، معلوم نیست. غرض، فوق این ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ را هم به او خواهد داد.
شمول دایره هجرت بر مقدمات آن
مطلب بعدی آن است که بعد از رحلت وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) زرارة بن اعین، پسرش عبیدبنزراره را فرستاد مدینه تا از جریان امام هفتم که موسیبنجعفر(سلام الله علیه) است بررسی کند، وضع عبداللهبنجعفر را هم آشنا بشود و مانند آن، این کاری بود که زراره(رضوان الله علیه) کرد. قبل از اینکه پسرش به مدینه برود یا از مدینه برگردد، خود زراره رحلت کرده است. محمدبنحکیم، طبق نقل ابنابیعمیر این جریان را به عرض امام کاظم(صلوات الله علیه) رساند. وجود مبارک امام هفتم(سلام الله علیه) فرمود من امیدوارم که زراره مشمول این آیه باشد ـ دقت بفرمایید ـ زراره یعنی آن پدر، مشمول آیه باشد که ﴿وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِراً إِلَیٰ اللّهِ﴾ . فرمود من امیدوارم که زراره، مشمول این آیه باشد ﴿وَمَن یَخْرُجْ﴾. زراره خودش خارج نشد [بلکه] پسرش را فرستاد، معلوم میشود که اگر کسی خودش به طرف جبهه نرفت، معذور بود ولی وسیلهٴ اعزام عدهای را فراهم کرده است، این هم مشمول ﴿وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِراً إِلَیٰ اللّهِ﴾ میشود وگرنه خود زراره هجرت نکرد این در شهر خود بود، پسرش را فرستاد. آن که حرکت کرد، هجرت کرد آمد، آن که رحلت نکرد و نمرد، آن که هجرت نکرد یعنی پدر، آن در شهر خود بود و مُرد، آن که هجرت نکرد. پس آن که مهاجر بود، نمرد و آن که مُرد، مهاجر نبود. ولی چون پدر، وسیلهٴ هجرت پسر را فراهم کرد و کار او راضی بود، او را به عنوان نمایندهٴ خود اعزام کرده است و قبل از اینکه پسر برگردد، پدر رحلت کرد، حضرت فرمود امید است که پدر، مشمول این آیه باشد که ﴿وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِراً إِلَیٰ اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَیٰ اللّهِ﴾ این را مرحوم امینالاسلام(رضوان الله علیه) در مجمع ذکر کرده است.
کسی است که حالا یا پسر ندارد یا بچههای او آماده نیستند، بالأخره وسیلهٴ حرکت طلبهای را فراهم کرده است که این به حوزهٴ علمیهٴ مقدس قم مشرف بشود و احکام الهی را یاد بگیرد. این طلبه، جزء ﴿وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِراً إِلَیٰ اللّهِ﴾ است و آن آقا که وسیلهٴ این را فراهم کرده است، نظیر همان زراره است که وسیلهاش را فراهم کرده است. یک وقت است انسان توقع ابتدایی دارد خب، این توقع ابتدایی بد نیست؛ اما خب برهان میخواهد. ولی برابر تطبیق امام کاظم(سلام الله علیه)، این برهان مسئله است. در حقیقت تحکیم موضوع است که دایرهٴ هجرت را توسعه میدهد.
بیان معنای مهاجر
مهاجر یعنی کسی که مباشرتاً هجرت کند یا تسبیباً هجرت کند، این ﴿وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِراً إِلَیٰ اللّهِ﴾ به استناد این حدیث شریف که محمدبنحکیم از امام کاظم(سلام الله علیه) نقل کرده است، اعم از مباشرت و تسبیب است ﴿وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِراً﴾ یا بالمباشره، مثل پسر زراره یا بالتسبیب، مثل خود زراره.
﴿فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَیٰ اللّهِ﴾ بعد هم فرمود: ﴿وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً﴾؛ لطف خدا و غفران و رأفت الهی همیشگی بوده است. این ﴿کَانَ﴾ از ازلیت مغفرت و رحمت حکایت میکند، نه اینکه فعل ماضی باشد.
«و الحمد لله رب العالمین»
- گروههای ششگانه مهاجرین و احکام آنها
- ریشه داشتن نفاق در مکّه
- نحوه مهاجرت غیر مکلّفین و احکام آن
- مأموریت مجاهدین در خصوص مستضعفین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُیهَا فَأُولئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیراً ﴿97﴾ إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَلاَ یَهْتَدُونَ سَبِیلاً ﴿98﴾ فَأُولئِکَ عَسَیٰ اللّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَکَانَ اللّهُ عَفُوَّاً غَفُوراً ﴿99﴾ وَمَن یُهَاجِرْ فِی سَبِیلِ اللّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُرَاغَماً کَثِیراً وَسَعَةً وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِراً إِلَیٰ اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَیٰ اللّهِ وَکَانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً ﴿100﴾
گروههای ششگانه مهاجرین و احکام آنها
تا کنون احکام شش گروه مشخص شد؛ سه گروه مربوط به کسانی که از مکه به مدینه مهاجرت کردند یا در مدینه بودند به نام انصار، سه گروه هم مربوط به کسانی که در مکه بودند و مهاجرت نکردند یا در صدد مهاجرت بودند. آن سه گروهی که در مدینه بودند، خواه از مکه آمده باشند یا جزء انصار مدینه بودند، گروه اول مجاهدین فی سبیل الله بالاموال و الانفس هستند، گروه دوم قاعدینِ ﴿غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ﴾ هستند، گروه سوم قاعدین «أُولِی الضَّرَرِ» هستند. مجاهدین به اموال و انفس، فضیلتی دارند، قاعدین ﴿غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ﴾ از آن فضیلت جهاد محرومند و اگر جهاد بر آنها واجب عینی بود، البته محکومند. قاعدین اولوا الضرر هم در اصل فضیلت ایمان و اسلام سهیماند، گرچه فضیلت جهاد و مانند آن را ندارند. این سه گروه، مربوط به کسانی که در مدینه بودند؛ اما آن سه گروهی که در مکه بودند اول، افرادی بودند که ﴿ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ﴾؛ به خودشان ظلم کردند، قدرت مهاجرت داشتند ولی هجرت نکردند، حالا یا منافق بودند یا ضعیف الایمان بودند، بالأخره به خود ظلم کردند. کسانی هستند که ﴿إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ﴾ دربارهٴ آنهاست. گروه دوم کسانی بودند که از مکه به مدینه نیامدند و در اثر استضعاف بود که اینها را هم استثنا فرمود، فرمود: ﴿إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ﴾.
گروه سوم از همین کسانی که در مکه بودند و در صدد هجرت بودند، کسانی بودند که وقتی این آیه نازل شده است که هجرت واجب است، اینها در صدد حرکت بودند و آمدند ولی در بین راه مُردند و به مدینه نرسیدند. در تفسیر الجامع لاحکام القرآن قرطبی است که از عکرمه مولی ابنعباس نقل میکند که من چهارده سال زحمت کشیدم، تلاش کردم تا بفهمم این شخص چه کسی بود که به فرزندانش گفت مرا به طرف مدینه حمل بکنید و او را از مکه بیرون آوردند و در بین راه مُرد تا بعد از چهارده سال فهمیدند او چه کسی بود . برای فهمیدن اینکه آن شخص چه کسی بود، حاضر شدند چهارده سال تلاش و کوشش کنند. چه اینکه دربارهٴ آن امرأتینی که تظاهرتا، در آن بحث که دو زن تظاهر کردند علیه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، این دو زن چه کسی بودند، در همان تفسیر آمده است که دو سال، ابنعباس تلاش و کوشش کرد تا بالأخره سوال کند و بفهمد که این دو زن چه کسی بودند . این مقدار اهتمام را داشتند. به هر تقدیر، تا کنون شش گروه حکمشان مشخص شد.
ریشه داشتن نفاق در مکّه
مطلب دیگر آن است که از آیات سابق به صورت روشن بر میآمد و از ضمن بحث آیهٴ کنونی هم برآمده است که در مکه منافقین بودند نفاق، در همان مکه ریشه داشت. البته در مدینه به صورت باز وسیع نفاق، ظهور کرد یعنی منافقینی پیدا شدند ولی در مکه نفاق، ریشه داشت.
نحوه مهاجرت غیر مکلّفین و احکام آن
مطلب سوم آن است که این مستضعفینی که عبارت از رجال و نساء و ولدانند، ولدان گرچه قدرت هجرت دارند از نظر بدنی ولی در تحت تکفل پدر و مادرند، چگونه اینها بتوانند مهاجرت بکنند. اگر خردسال باشند که توان مهاجرت ندارند، هجرت هم بر آنها واجب نیست. اگر نوجوان باشند، گرچه شرعاً مکلف نیستند و عقل میگوید شما الان باید احکام را یاد بگیرید که بعد از اینکه پانزده سال شما تمام شد، بخواهی انجام بدهی بتوانی و باید الان هجرت کنی ولی چون در تحت قیمومیت و تکفل پدر و مادر هستند، برای اینها به تنهایی هجرت مقدور نیست.
مأموریت مجاهدین در خصوص مستضعفین
ولی از آن طرف مجاهدین، برای نجات این مستضعفین مأمور به جهادند. لذا در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که بحثش قبلاً گذشت از مستضعفین مکه و مانند آن یاد میکند، بعد میفرماید شما مجاهدین باید برای نجات این سه گروه تلاش و کوشش کنید و جهاد کنید. آیهٴ 75 سورهٴ «نساء» این بود: ﴿وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا﴾ آنجا سخن از تکلیف نیست [بلکه] سخن از رفع ظلم است. حالا اگر آنها مکلف نبودند که از سرزمین ظلم بیرون بیایند، دیگران مکلفند که آنها را در همان سرزمین از سلطهٴ ظالمان برهانند و این معنا، اختصاصی به مکلف و غیر مکلف ندارد. حالا اگر کسی بالغ نبود صبیّ غیر بالغ بود ولی مسلمانزاده است و موحد است و میگوید ﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا﴾ خب، تأمین امنیت او هم واجب است. در آنجا بر مجاهدین لازم بود که زنان، مردان، کودکان را از زیر ستم ظالمان نجات بدهند، اختصاصی به مکلف ندارد. نجات غیر مکلف هم بر مکلف واجب است، آنجا مشکلی نبود که چطور ولدان ذکر شده است. لذا مفسرین، آنجا این شبهه را مطرح نکردهاند که چطور ولدان، درقبال رجال و نساء ذکر شدهاند؛ اما اینجا که سخن از تکلیف و وجوب هجرت است، رجال و نساء و ولدان استثنا شدهاند، اینجا جای سوال است که بر ولدان ـ بر فرض هم مستضعف نباشد ـ مهاجرت واجب نیست، چرا ولدان ذکر شدهاند؟ این بود که آن پاسخ داده شد.
وضعیت مستضعفین در روز جزا
مطلب بعدی آن است که دربارهٴ آن گروهی که مهاجرت بر آنها واجب بود و قدرت داشتند و هجرت نکردند، خدا وعیدش را مشخص فرمود، فرمود: ﴿فَأُولئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیراً﴾ ولی دربارهٴ اینها فرمود امید است خدا به اینها کمک بکند، برای اینکه اگر کسی مکلف به هجرت نبود و مستضعف بود و هجرت نکرد معذب نمیشود، نه اینکه متنعم باشد. لذا عذاب، به طور یقین از اینها گرفته میشود، چون هرگز خدا کسی را بدون قیام و حجت عذاب نمیکند؛ اما ثواب و عفو و مغفرت الهی هم شامل حالش بشود، این دیگر مربوط به لطف خدا است، لذا فرمود: ﴿فَأُولئِکَ عَسَیٰ اللّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ﴾ بعد، ضمناً هم مژده داد که ﴿وَکَانَ اللّهُ عَفُوَّاً غَفُوراً﴾.
وجود مراتب در بین مستضعفین
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود مستضعفین، مستثنا هستند و شما باید برای نجات اینها تلاش و کوشش بکنید، حالا اگر تلاش و کوشش نکردید، آنها تا آن اندازهای که مقدورشان است باید امتثال بکنند، از آن به بعد مشکلی ندارد. اگر کسی تلاش و کوشش خود را کرد و بیش از آن مقدور او نبود، این واقعاً معذوراست. بعضیها هستند که اگر بخواهند از وطنشان هجرت کنند برایشان دشوار است، به حد حرج نمیرسد؛ اما سخت است. برای اینها امید عفو است، برای اینکه معلوم میشود یک کوتاهی کردهاند، گرچه به حرج نرسیده بود، مادون حرج بود تا حدودی ممکن بود سختی را تحمل بکنند ولی تحمل نکردند. اینها هم با آنهایی که هجرت برای آنها حرجی بود یکسان نیستند، اینها هم باز درجاتی دارند.
بشارت قرآن نسبت به مهاجرین
خب در همین زمینه که مسئلهٴ هجرت مطرح است، بشارت داد [و] وعده داد، فرمود: ﴿وَمَن یُهَاجِرْ فِی سَبِیلِ اللّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُرَاغَماً کَثِیراً وَسَعَةً﴾؛ فرمود شما مشکلتان این است که از سرزمینتان، از وطنتان بیرون بیایید. وطن که مطلوب بالاصاله نیست، وطن را انسان برای همین طلب میکند که بتواند وظیفهٴ دینی را انجام بدهد. شما اگر در سرزمین خودتان در فشارید، اگر از آن سرزمینی که تحت فشارید بیرون بیایید، این دو خصوصیت برای شما هست.
یک: وعدهٴ تأمین نیازهای ضروری
اولاً هم مسکنتان تأمین میشود، هم کشاورزیتان تأمین میشود، هم جای زیستتان تأمین میشود و هم از آن فشار، بیرون میآیید ﴿وَمَن یُهَاجِرْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ دو چیز را مییابد: ﴿یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُرَاغَماً کَثِیراً﴾ این «مراغم» اسم مکان باب مفاعله است، جمع نیست [بلکه] مفرد است. «رغام» یعنی خاک، «مراغم» یعنی جایی که انسان بخواهد با دیگری در زمین مقابله کند و مغالبه کند، مثلاً برنده میشود «راغمتهُ» یعنی من در آن مرغمه و در مزرعه یا در آن خاک و مانند آن، با او منازعه کردهام. «مراغَم» هم از آن رغام است. «رغام» هم اصلش تراب است و این که میگویند «رغم انف» همان است که میگویند دماغش را خاک مالی کردهاند، در قبال کسی که تکبر دارد میگویند «رغم انف». جایی که انسان در هنگام سجده، بینی را روی او میگذارد آن مِرغَمِه است یعنی آن رغام و ترابی که انسان در سجده، دماغش را خاک مالی میکند که تکبر و منیّت او گرفته بشود، میگویند مرغمة الأنف که این وضع انف بر آن مرغمه، در حال سجده مستحب است. به هر حال باید براساس ما یسجد سجود باشد. خب، پس اگر کسی در راه خدا هجرت کرد، از نظر زمین و آب و خاک و مزرعه مشکلش حل میشود. ممکن است کسی در همان وطنش که کشور کفر و شرک بود، نظیر مکه که شهر کفر بود، آنجا مراغَم داشته باشد یعنی سرزمین وسیعی داشته باشد برای دامداری یا مانند آن ولی در ضیق باشد نه در سعه. در اینجا فرمود شما وقتی هجرت بکنید هم مراغم پیدا میکنید ﴿مُرَاغَماً کَثِیراً﴾ که بتوانید از جایی به جایی منتقل بشوید و هم گشایش در کارتان پیدا میشود، آن فشار برطرف میشود. شما اگر در راه خدا هجرت کردید، آن فشارتان برداشته میشود.
در بعضی از سور هم مسئلهٴ هجرت را به این صورت بازگو فرمود که اگر شما بخواهید هجرت بکنید، سرزمین خدا وسیع است. در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آیهٴ 56 و همچنین آیهٴ شصت، ناظر به این دو قسمت است. در آیهٴ 56 سورهٴ «عنکبوت» فرمود: ﴿یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ﴾ سرزمین من زیاد است، یک جا نشد جای دیگر؛ یک جای معین نشد جای دیگر. آیهٴ شصت همان سورهٴ «عنکبوت» این است که ﴿وَکَأَیِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾؛ فرمود این جنبندهها که هجرت میکنند، ییلاق و قشلاق دارند، اینها روزیهایشان را که به همراه نمیبرند، فرمود: ﴿وَمَا مِن دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَ عَلَیٰ اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ ؛ هیچ جنبندهای نیست مگر اینکه خدا روزی او را میدهد، این یک اصل کلی است. جنبندهها هم دو قسماند: بعضی اهل پسانداز و ذخیرهاند، مثل مور، موش و مانند آن. بعضی آزادانه زندگی میکنند، مثل بلبلها و امثال اینها. فرمود خداوند که رازق هر جنبنده است، هر دو گروه را روزی میدهد. یا آنهایی که مسافرتهای ییلاقی و قشلاقی دارند، اینچنین نیست که روزیهای خود را از جایی به جایی حمل کنند، خدا در هر دو حال، رازق اینهاست. وقتی این کریمه نازل شد ﴿وَکَأَیِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ﴾ بعضی از ایثارگران مسلمانهای مکه، اینها حرکت کردند از مکه آمدند به مدینه. اموال اینها مصادره میکردند، اموال غیرمنقول را از اینها نمیخریدند، معاملاتش ممنوع بود، اموال منقول را هم اجازه نمیدادند که اینها هم به همراه ببرند. بعضیها با دست خالی از مکه حرکت کردند آمدند در مدینه، جزء اصحاب صفه شدند. خب، آدم در شهر خودش یک زندگی داشته باشد، یک محل کار داشته باشد، یک درآمدی داشته باشد، فقط برای رضای خدا با دست خالی از مکه بیاید مدینه. خب، این خیلی عظمت است دیگر. اینها را همین آیه تربیت کرده است، از جای دیگر که نگرفتهاند. بعضی با این ایثار حرکت کردند، لذا ذات اقدس الهی در مدح اینگونه از مهاجرین، در کمال جلال از اینها ثناگویی کرده است که اینها همه چیز را پشت سر گذاشتند، آمدند به مدینه برای حفظ دینشان.
دو: برخورداری از سعه مورد نیاز
به هر تقدیر، اگر کسی هجرت بکند، نه تنها مسئلهٴ نان و آبش تأمین میشود، آن سعهای را که میخواست آن را هم درمییابد: ﴿وَمَن یُهَاجِرْ فِی سَبِیلِ اللّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُرَاغَماً کَثِیراً وَسَعَةً﴾، چون خودش فرمود: ﴿إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ﴾ نه تنها ارض، واسع است، آن گشایش الهی مهمتر از وسعت خاک و آب است. افرادی هم که مهاجرت میکردند حالا یا از مکه به حبشه میرفتند یا از مکه به مدینه میآمدند یا قبل از اسلام، این هجرت بود، مثل اینکه وجود مبارک حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) هجرت کرد، گفت ﴿إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَیٰ رَبِّی﴾ که اینها آمدند به طرف سرزمینهای فلسطین با لوط(سلام الله علیه) اینها هجرت کردند ﴿إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَیٰ رَبِّی﴾ که لوط هم او را همراهی میکرد در بخشی از این مهاجرتها. یا برای ترس از جان خودشان، مثل اینکه وجود مبارک حضرت موسی(سلام الله علیه) از مصر به مدین مهاجرت کرده.
معیار اصلی در هجرت
هجرت، لازم نیست از کشوری به کشوری باشد یا از شهری به شهری باشد. گاهی از مجلسی به مجلس دیگر است. آدم وقتی وارد مجلسی شد، میبیند آنجا جای گناه است خب، هجرت لازم است، اینکه خصوصیتی ندارد. معیار اصلی این است که انسان اگر در جایی باشد که خدا معصیت میشود و او توان نهی از منکر و امربه معروف ندارد و یا خودش آلوده میشود یا باید آلودگان را ببیند، بدون اینکه نهی از منکر بکند خب، نباید آنجا باشد. این خواه از کشوری به کشور دیگر یا از شهری به شهر دیگر یا از مجلسی به مجلس دیگر، این اصل کلی هجرت است. در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» راجع به این بخش از هجرت فرمود که آیهٴ 68 سورهٴ «انعام»: ﴿وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَإِمَّا یُنسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾؛ فرمود اگر جایی دیدید که دارند خدا, پیغمبر, دین را مسخره میکنند نباید آنجا بنشینید؛ نشستن در آنجا حرام است از آنجا باید بلند بشوید و جای دیگر بروید.
عدم منافات در روایات مربوط به هجرت
این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که دارد «والهجرةُ قائمةٌ» تا روز قیامت هجرت هست، مثل اینکه تا روز قیامت جهاد هست، راجع به این بخشهاست و این منافات ندارد با بیانات رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود: «لا هِجرةَ بعدَ الفَتح» ، آن «لا هجرة بعد الفتح» ناظر به هجرت از مکه به مدینه است. وقتی که اسلام، فراگیر شد و مکه را فتح کرده است، دیگر دلیلی ندارد که مسلمین مکه از مکه به مدینه بیایند، برای اینکه نمایندههای پیامبر اینها در مکه مستقر شدند. لذا فرمود: «لا هجرةَ بعد الفتح»، پس آنکه در نهجالبلاغه دارد که «وَ الْهِجْرَةُ قَائِمَةٌ»؛ همیشه حکم هجرت هست، مثل اینکه همیشه حکم جهاد هست، آن دربارهٴ خطوط کلی هجرت است و آنکه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «لا هجرةَ بعد الفتح» یعنی هجرت از مکه به مدینه.
رحلت مهاجرین در بین راه و حکم کلامی مربوط به آن
حالا اگر کسی در این فضا هجرت کرده است و به مقصد رسید که خب، هم خیر دنیا دارد هم خیر آخرت. اگر هجرت کرد و در بین راه، رحلت کرد، آن را هم ذات اقدس الهی بیان میکند، حکم فقهی او جدای از حکم کلامی اوست. از نظر حکم کلامی فرمود: ﴿وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِراً إِلَیٰ اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَیٰ اللّهِ﴾ اگر کسی حالا دربارهٴ جندببنضمره است یا دیگری است که گفت من مریضم؛ اما من را حمل کنید، به بچههایش گفت او را از مکه به مدینه آوردند ولی در راه، همان نزدیکیهای تنعیم و اینها گفتند رحلت کرد. یا بعضی دربارهٴ دیگران گفتند که در راه ماری آنها را زد و رحلت کردند . به هر تقدیر، حکم کلامی اینها این است که اجرشان بر خداست. آنجاهایی که ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿أَجْرُهُ عَلَیٰ اللّهِ﴾ این خیلی محتوای سنگینی دارد، این خیلی بالاتر از آن جاهایی است که میفرماید که ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ این یک اجر متوسط است. آنجایی که میفرماید: ﴿أَجْرُهُ عَلَی اللّهِ﴾ معلوم نیست که خدا به او چه خواهد داد ﴿فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللّه﴾؛ نظیر اینکه «الصومٌ لی» آن اجرهای خیلی مهم است و این گونه از این موارد، چون واقعاً ایثار میخواهد. انسان از همهٴ زندگی صرفنظر بکند، برای اینکه برود احکام خدا را یاد بگیرد، این میشود هجرت إلی الله و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را زیارت بکند و دستورات ولایی و رهبری او را امتثال کند، میشود هجرت إلی رسول الله. خب، اگر کسی برای این دو هدف با هم متحد و هماهنگ حرکت کرد که ﴿وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِراً إِلَی اللّهِ﴾ یعنی إلی الله و إلی رسوله، برای هر دو قسمت ﴿ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ﴾ خب ﴿فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللّهِ﴾ این خیلی مهم است. این معلوم میشود که جز خدا، محبوب دیگری ندارد؛ از زن و فرزند و مال و زندگی، از همه دست کشیده آمده که در سفرهٴ مسجد مدینه بخوابد و احکام را یاد بگیرد و محضر پیغمبر را درک بکند و به دستور او عمل بکند، اگر هم لازم بود جهاد بکند، جهاد و اگر هم لازم نبود نه. چنین کسی معلوم است که قلبش، متیم به حبّ خداست. اگر قلبش به حبّ خدا متیم است، اجرش هم علی الله است، حالا چیست و خدا به او چه خواهد داد، معلوم نیست. غرض، فوق این ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ را هم به او خواهد داد.
شمول دایره هجرت بر مقدمات آن
مطلب بعدی آن است که بعد از رحلت وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) زرارة بن اعین، پسرش عبیدبنزراره را فرستاد مدینه تا از جریان امام هفتم که موسیبنجعفر(سلام الله علیه) است بررسی کند، وضع عبداللهبنجعفر را هم آشنا بشود و مانند آن، این کاری بود که زراره(رضوان الله علیه) کرد. قبل از اینکه پسرش به مدینه برود یا از مدینه برگردد، خود زراره رحلت کرده است. محمدبنحکیم، طبق نقل ابنابیعمیر این جریان را به عرض امام کاظم(صلوات الله علیه) رساند. وجود مبارک امام هفتم(سلام الله علیه) فرمود من امیدوارم که زراره مشمول این آیه باشد ـ دقت بفرمایید ـ زراره یعنی آن پدر، مشمول آیه باشد که ﴿وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِراً إِلَیٰ اللّهِ﴾ . فرمود من امیدوارم که زراره، مشمول این آیه باشد ﴿وَمَن یَخْرُجْ﴾. زراره خودش خارج نشد [بلکه] پسرش را فرستاد، معلوم میشود که اگر کسی خودش به طرف جبهه نرفت، معذور بود ولی وسیلهٴ اعزام عدهای را فراهم کرده است، این هم مشمول ﴿وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِراً إِلَیٰ اللّهِ﴾ میشود وگرنه خود زراره هجرت نکرد این در شهر خود بود، پسرش را فرستاد. آن که حرکت کرد، هجرت کرد آمد، آن که رحلت نکرد و نمرد، آن که هجرت نکرد یعنی پدر، آن در شهر خود بود و مُرد، آن که هجرت نکرد. پس آن که مهاجر بود، نمرد و آن که مُرد، مهاجر نبود. ولی چون پدر، وسیلهٴ هجرت پسر را فراهم کرد و کار او راضی بود، او را به عنوان نمایندهٴ خود اعزام کرده است و قبل از اینکه پسر برگردد، پدر رحلت کرد، حضرت فرمود امید است که پدر، مشمول این آیه باشد که ﴿وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِراً إِلَیٰ اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَیٰ اللّهِ﴾ این را مرحوم امینالاسلام(رضوان الله علیه) در مجمع ذکر کرده است.
کسی است که حالا یا پسر ندارد یا بچههای او آماده نیستند، بالأخره وسیلهٴ حرکت طلبهای را فراهم کرده است که این به حوزهٴ علمیهٴ مقدس قم مشرف بشود و احکام الهی را یاد بگیرد. این طلبه، جزء ﴿وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِراً إِلَیٰ اللّهِ﴾ است و آن آقا که وسیلهٴ این را فراهم کرده است، نظیر همان زراره است که وسیلهاش را فراهم کرده است. یک وقت است انسان توقع ابتدایی دارد خب، این توقع ابتدایی بد نیست؛ اما خب برهان میخواهد. ولی برابر تطبیق امام کاظم(سلام الله علیه)، این برهان مسئله است. در حقیقت تحکیم موضوع است که دایرهٴ هجرت را توسعه میدهد.
بیان معنای مهاجر
مهاجر یعنی کسی که مباشرتاً هجرت کند یا تسبیباً هجرت کند، این ﴿وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِراً إِلَیٰ اللّهِ﴾ به استناد این حدیث شریف که محمدبنحکیم از امام کاظم(سلام الله علیه) نقل کرده است، اعم از مباشرت و تسبیب است ﴿وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِراً﴾ یا بالمباشره، مثل پسر زراره یا بالتسبیب، مثل خود زراره.
﴿فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَیٰ اللّهِ﴾ بعد هم فرمود: ﴿وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً﴾؛ لطف خدا و غفران و رأفت الهی همیشگی بوده است. این ﴿کَانَ﴾ از ازلیت مغفرت و رحمت حکایت میکند، نه اینکه فعل ماضی باشد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است