- 706
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 95 و 96 سوره نساء _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 95 و 96 سوره نساء _ بخش دوم"
- بررسی استعمال «لا یستوی» در قرآن
- مذمّت رویگردانان از رفتن به جهاد
- تبیین گروههای پنجگانه در خصوص جهاد
- تعیین هدف و وسیلهٴ جهاد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لاَ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَیٰ الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً وَکُلّاً وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَیٰ وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَیٰ الْقَاعِدِینَ أَجْرَاً عَظِیماً ﴿95﴾ دَرَجَاتٍ مِنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً وَکَانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً ﴿96﴾
همانطوریکه در بحث دیروز ملاحظه فرمودید عصارهٴ این دو آیهٴ مبارک در سه فصل خلاصه میشود: فصل اول برای بیان معیار و محلّ بحث است؛ فصل دوم در این است که حالا که محلّ بحث مشخص شد، فرق بین مجاهد و غیر مجاهد چیست؛ فصل سوم در آن مقدار تفاوت است که چه اندازه از هم امتیاز دارند.
بررسی استعمال «لا یستوی» در قرآن
در فصل اول فرمود: ﴿لاَ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ﴾ گاهی برای بیان نفی تساوی و تماثل بین زشت و زیبا، حسن و قبیح، آیه نازل میشود. گاهی برای بیان نفی تساوی درجاتی که برای همهٴ افراد مؤمن و حسن مطرح است نازل میشود. آن آیاتی که میگوید ﴿وَلاَ تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلاَ الْسَّیِّئَةُ﴾ ، ﴿لاَ یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَالطَّیِّبُ﴾ آن برای آن است که ثابت کند که حق و باطل مساوی هم نیستند، در آن محلّ. اما در این آیه میفرماید هر دو طرف بر حقاند، چون هر دو طرف مؤمناند؛ منتها یکی فاضل است و دیگری افضل. پس این ﴿لاَ یَسْتَوِی﴾هایی که در قرآن است، به این دو قسم تقسیم میشود و اگر قید ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ نبود، مجاهد با آن کسی که مجاهد نیست و مؤمن نیست، عدم تساوی آنها از قبیل عدم تساوی حی و میت، عدم تساوی ظلّ و حرور و ظلمت و نور و خبیث و طیّب بود چون ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ را ذکر فرمود، معلوم میشود که محلّ بحث آن مؤمنی است که جهاد نکرده است. آن مواردی که جهاد واجب بود و عدهای ترک کردند، آنها را ذات اقدس الهی با نکوهش نام میبرد.
مذمّت رویگردانان از رفتن به جهاد
در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 86 و 87 این است: ﴿وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُوا ذَرْنَا نَکُن مَعَ الْقَاعِدِینَ ٭ رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَیٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَیَفْقَهُونَ﴾ یعنی وقتی دستور جهاد برسد، آنهایی که وضع مالیشان خوب است؛ دارای طولاند یعنی آن سرمایههایی که أمدادار است زیاد میماند، آنها را میگویند طول. فرمود آنهایی که دارای امکانات زیاد هستند و رفاه طلبند، آنها برای اینکه در جبههها شرکت نکنند از شما اجازه میخواهند که با قاعدین همراه باشند یعنی سالمندان، نوسالان، بیماران اینها که قاعدند، این سرمایهدارها و متکاثران هم میخواهند با قاعدین باشند، نه با قائمین ﴿وَقَالُوا ذَرْنَا نَکُن مَعَ الْقَاعِدِینَ٭ رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾ اینها خوشاند [که] با کسانی باشند که در پشت جبهه ماندهاند، مثل زنان پیر، مردان پیر، کودکان خردسال و بیماران: ﴿رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾ و هیچ عذری هم نداشتند و جهاد هم بر اینها واجب بود. لذا فرمود: ﴿وَطُبِعَ عَلَیٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَیَفْقَهُونَ﴾ اینها میّتاند، اینها را در این فصل اول آیهٴ محل بحث مطرح نفرمود، محلّ بحث شامل اینها نمیشود، چون اینها در حقیقت، مؤمن نبودند؛ چه اینکه در همان سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 24 کسانی که جهاد بر آنها واجب بود و تخلف کردهاند، آنها را تهدید کرد. فرمود: ﴿قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّیٰ یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ﴾؛ فرمود شما گاهی میگویید ما کار داریم، گاهی میگویید بچهها تنها هستند، گاهی میگویید تجارتخانه سرپرست ندارد، گاهی میگویید مسکن، نیاز به بازسازی دارد، گاهی میگویید اموال ما حافظی ندارد، اینها را بهانه قرار دادهاید.
اگر اموال و ازواج و عشیره و اباء و اخوان و امثال ذلک، نزد شما از خدا عزیزترند، منتظر عذاب الهی باشید، این ﴿فَتَرَبَّصُوا﴾ یعنی صبر بکنید، این یک تهدید است. خب، این گروه کسانی هستند که جهاد برای آنها واجب بود و عمداً ترک وظیفه کردند و نرفتند، اینها خارج از محلّ بحثاند، چون ذات اقدس الهی اینها را مؤمن ندانست و اینها را تهدید کرد، به اینها وعدهٴ حسنا نداد، پس آن گروهی از مؤمنین داخلاند که ترک وظیفه نکردند. وظیفه هم همانطوریکه قبلاً در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت، در آیهٴ 71 اینچنین بیان شد: ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً﴾ حالا آنجا که نفر جمیع لازم نیست، نفر گروه لازم است در آن موارد، عدهای با همّت بلند به جبهه رفتند، یک عده که رفاهطلب بودند نرفتند. پس آنجا که جهاد واجب عینی نبود و این مؤمنین هم خلاف شرع نکردهاند، آنجا محل بحث است. چون این مؤمنین، احیاناً ممکن بود طلبکار باشند یا خودشان را همتای مجاهد معرفی بکنند، در این زمینه لازم بود که آیه نازل بشود وگرنه ﴿أُولِی الضَّرَرِ﴾ آنها داعیهای نداشتند و طلبکار هم نیستند. آنها فقط غصّه میخورند که ما چرا معذور بودیم و نتوانستیم شرکت کنیم. در شأن نزول این آیه گفته شد که هم بعضی از مؤمنین نگران بودند، هم بعضی از معذورها . ذات اقدس الهی دربارهٴ معذورها فرمود اینها حرجی ندارند و آنهایی هم که آمادهٴ حضور در جبهه بودند ولی چون امکان اعزام نداشتید، آنها هم مشکلی ندارد.
تبیین گروههای پنجگانه در خصوص جهاد
از آن گروه، قرآن به عظمت یاد کرد. چون در حقیقت، پنج گروه حالا قابل حصر عقلی نیست شاید بیش از اینها باشد، پنج گروه را قرآن در زمینههای جنگ نام میبرد. یک عده که مجاهدین پیشتازان جبههاند که این آیه، ناظر به تبیین درجات فاضلانهٴ آنهاست. گروه دوم، مؤمنینی هستند که خلاف شرع نکردند ولی تنبلی کردهاند. گروه سوم، معذورها هستند که ﴿أُولِی الضَّرَرِ﴾ هستند. این سه گروه را آیه به طور صریح یا ضمنی اشاره فرمود. چهارم همین گروهی بودند که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» اشاره شده است که اینها خلاف شرع کردند در حقیقت، که ﴿طُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَیَفْقَهُونَ﴾ . گروه پنجم آن نیروهای اعزامیاند که تا مرز اعزام رفتند ولی امکان اعزام نبود. قرآن نه تنها از اینها به بدی نام نمیبرد و نه تنها اینها را مؤمن میداند، بلکه اینها را جزء اوحدی از افراد مؤمن میشمارد. میفرماید کسانی که آمادگی را به اطلاع شما رساندند و تو وسیله نداشتی که اینها را به جبهه برسانی، خودشان هم فاقد امکانات بودند، وقتی فهمیدند تو نمیتوانی اینها را اعزام بکنی ﴿تَوَلَّوا وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾؛ چشمانشان از اشک میریزد، نه اینکه گریه میکنند که چرا به جبهه نرفتند.
در چند جای قرآن، این تعبیر آمده: یکی دربارهٴ همین افرادی است که آمادگییشان را برای حضور در جبهه اعلام کردند ولی نه خودشان وسیله داشتند، نه دولت اسلامی قدرت اعزام اینها را داشت: ﴿وَلاَ عَلَی الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوا وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ ؛ فرمود نه خودشان وسیله داشتند که بروند و نه تو امکانات کافی داشتی که اینها را اعزام بکنی، اینها ناامید به خانههایشان و به محل کارشان برگشتند ﴿ وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾؛ در حالی که گریه میکردند که چرا ما به جبهه نرفتیم. این گریه، اگر عادی باشد در حدّ معمولی باشد میگویند فلان کس «یبکی»؛ گریه میکند یا فلان کس، چشمش اشک میریزد، این تعبیرات عادی است. اما اگر این اشک، تمام چشم را بگیرد و وقتی شبکهٴ چشم پر از این قطرات شد، همهٴ اینها سرازیر بشود، از این تعبیر میکنند که چشم او ریزش کرد، نه اشک چشم او. تعبیر قرآن این است که ﴿وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾، «دمع» یعنی اشک. فرمود چشمشان فائض و جاری بشود، نه اشک چشمشان. آنجایی که انسان چند قطره اشک میریزد، جای تعبیر این است که اشک ریخته میشود. آنجایی که تمام چشم را اشک پر میکند، بعد میریزد میشود: ﴿وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ خب، این گروه پنجم بعید است که همتای با مجاهدین نباشند. اینها هم قاعدند، اینها هم قائم نبودند به حسب ظاهر، اینها پشت جبهه بودند؛ اما اینها تا مرز اشک جلو رفتند و هیچ وسیلهای نبود. بعید است آن مجاهدی که از جبهه برگشت، از این کسی که ناله و شیون میکند که چرا ما را به جبهه نمیفرستید افضل باشند، قرآن در صدد بیان این گروه پنجم هم نیست.
تعیین مورد آیه از اصناف پنجگانه
در بین این اصناف پنجگانه، دو صنف محور بحثاند: یکی مؤمنینی که به جبهه رفتهاند؛ یکی مؤمنینی که ﴿أُولِی الضَّرَرِ﴾ نبودند، میتوانستند به جبهه بروند و جبهه بر آنها واجب عینی هم نبود و نرفتند، اینها هم محل بحث است.
تعیین هدف و وسیلهی جهاد
در همین فصل اول که برای تحلیل محل بحث است، میفرماید که هدف جهاد مشخص است و وسیلهٴ جهاد هم مشخص است. هدف جهاد، فی سبیل الله است. مسئلهٴ زمین و میهن و وطن و اینها، جزء فروعات مسئله است یعنی وقتی سخن دین به پایان رسید و تثبیت شد، آنگاه در سایهٴ دین، همهٴ این مسائل حل است. چون دین میگوید: «مَن قُتِلَ دونَ مالِهِ فهو شهیدٌ» «من قُتلَ دون عِرضه فهو شهید» «مَنْ قُتِلَ دُونَ مَظْلِمَتِهِ فَهُوَ شَهِیدٌ» دین میگوید از همهٴ اینها دفاع بکن و واجب است از سرزمین خودت حمایت بکنی، اصل آن است و اگر آن نباشد خب، گاهی انسان وطنفروشی هم میکند و خیانت هم میکند، چون آن اصل را از دست داده است.
بیان مراتب ایثار
لذا فرمود ـ در همین فصل اول بحث ـ که معیار جهاد، فی سبیل الله است و در راه خدا اول، مال مطرح است بعد جان. فرمود: ﴿لاَ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ دستوری است که به ما دادهاند که شما برای حفظ جانتان از مال کمک بگیرید و برای حفظ دینتان از جانتان استفاده کنید. این بیان نورانی را به وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود که «فاذا حضَرَتْ بَلِیَّةٌ فاجْعَلوا اموالَکم دونَ انفسِکم و اذا نزَلَتْ نازلَةٌ فاجْعَلوا انفسَکم دونَ دینکم» ؛ فرمود اگر حادثهای پیش آمد در سنگ مال، جانتان را حفظ بکنید. اگر بلیهای پیش آمد در سنگر جان، دینتان را حفظ بکنید یعنی دینتان را در وسط بگذارید، دو تا خاکریز مقدماتی داشته باشید: یکی جان و یکی مال. اگر دشمن، مال را فتح کرد به جان میرسد، وقتی جان را از شما گرفت، دیگر میشوید، شهید تکلیف ندارید، بعد از گرفتن جان که دین را از آدم نمیگیریند. انسانی که رحلت کرده است، دین را با خود میبرد. دین، مثل فرش نیست که جزء غنایم جنگی مهاجمین باشد. انسان شهید، دین را به همراه خود میبرد، دیگر دین را تسلیم نکرده است. خب، اینکه فرمود: «فاذا حضَرَتْ بکم بلیّةٌ فاجْعْفوا اموالَکم دون انفسِکم و اذا نزَلَتْ نازلةٌ فَاجْعَلوا انفسَکم دونَ دینِکم» این بیان برای بیان مراتب ایثار است. در این گونه از موارد هم آیه ناظر به همین مراتب ایثار است که مجاهدین فی سبیل الله ﴿بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾
سرّ تقدیم جان بر مال در آیهٴ 111 سورهٴ «توبه»
ولی در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» در آیهٴ 111 فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَیٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم﴾ آنجا مسئلهٴ جان، مقدم بر مال است. البته در هنگام عمل، اینچنین نیست که انسان اول، جان بدهد بعد مال. در هنگام عمل، اول مال را نثار میکند بعد جان را نثار میکند. ولی گاهی از مهم به اهم پرداخته میشود، مثل آیهٴ محلّ بحث. گاهی از اهم به مهم تنزل میکند، مثل آیهٴ 111 سورهٴ «توبه» این را گفتند که وقتی انسان بخواهد چیزی را به پیشگاه خدا تقدیم بکند، معمولاً اول مال میدهد، بعد جان. ولی وقتی خدا بخواهد بخرد اول، جان را میخرد، بعد مال را: ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَیٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم﴾ او اول از جان شروع میکند، برای اینکه تا جان را نخرد، احتمال خطر است که شاید در بذل مال، مضایقهای بشود یا مال را فی سبیل الله بذل نکند و مانند آن. خریدار یعنی ذات اقدس الهی اول، جان را قبول میکند، بعد مال را. سرّ تقدیم جان بر مال در آیهٴ 111 سورهٴ «توبه» این است که در آن قرارداد و قولنامه است، نه در هنگام عمل. در هنگام عمل، طبعاً اول انسان مال میدهد بعد جان، این امر طبیعی است. ولی در آن عقدنامه، در آن قراردادنامه، در آن قولنامه آنجا که انسان میخواهد با خدای خود پیمان ببندد اول به خدا مال میدهد، بعد جان یا اول به خدا جان میدهد، بعد مال. میگوید خدایا! من به تو مؤمنم، هر چه تو بفرمایی من تابعم. گفتی بدن بدهم، اطاعت میکنم. گفتی مال بدهم اطاعت میکنم. در آن قراردادنامه اول، انسان جان را تحویل خدا میدهد، میگوید هر چه تو دستور بدهی این جان من اراده میکند و خریدار هم اول، جان را قبول میکند، بعد مال را. خیلیها حاضر بودند که مال بدهند و آن ایمان درونی پیدا نکردند و نمیکنند. وجود مبارک سیدالشهداء(سلام الله علیه) هم، همین کار را کرد ـ در آن جریان بین راه ـ و بعضیها را دعوت کرد، آنها گفتند ما آمدنمان در کربلا دشوار است ولی کمک مالی میکنیم. حضرت قبول نکرد و این جملهٴ قرآنی را قرائت فرمود: ﴿مَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً﴾ این عبیدالله بن حرجعفی همینطور بود . فرمود ما از آدم گمراه، کمک نمیخواهیم. خب، اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم﴾ برای اینکه اگر قرارداد و قولنامه و آن پیماننامه اول، از جان نشود، اعتباری به پیمان مالی نیست. پس این نکته که چطور در آیهٴ محل بحث، اول مال مقدم شد، بعد جان و در آیهٴ 111 سورهٴ «توبه» اول، جان ذکر شد، بعد مال روشن خواهد بود. اینها خلاصهٴ بحث میتواند باشد در فصل اول، حالا که فرمود: ﴿لاَ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾.
تبیین معنای «فی سبیل الله» در آیه
این ﴿فی سَبِیلِ اللّهِ﴾ بودن را در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» به خوبی مشخص کرده یعنی آیهٴ هشت سورهٴ «انفال» این است که این جنگ و جهاد و مانند آن: ﴿لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾، برای اینکه حق تثبیت بشود و باطل محو بشود ولو تبهکاران نخواهند. خب، این میشود ﴿فی سَبِیلِ اللّهِ﴾، پس جهاد فی سبیل الله مشخص شد. اما اینکه مساوی نیستند در فصل اول مشخص شد. حالا مساوی نیستند چه کسی افضل است، البته ضمناً معلوم بود مجاهد و قائم افضل است ولی به صورت صریح این را بازگو فرمود. فرمود: ﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَیٰ الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً﴾ این جا دیگر کلمهٴ ﴿فی سَبِیلِ اللّهِ﴾ ذکر نشد، برای اینکه لازم نبود. در فصل اول هم ﴿فی سَبِیلِ اللّهِ﴾ است، هم کلمهٴ اموال و انفس. در فصل دوم ﴿فی سَبِیلِ اللّهِ﴾ دیگر نیست. در فصل سوم اموال و انفس هم دیگر نیست، برای اینکه معیار مشخص شد که محلّ بحث چیست، تکرار وجهی ندارد.
معنا و منظور از «درجةً» در آیه
﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً﴾ این ﴿دَرَجَةٌ﴾ این تایش «تاء» وحدت نیست، نظیر تمره نیست که بشود یک درجه تا با فصل سوم بحث که فرمود درجات، مناقض باشد و این تنوین ﴿دَرَجَةٌ﴾ که تنوین تنکیر است، میتواند تفخیم باشد. چون میتواند تفخیم باشد، با آن درجاتی که بعداً خواهد آمد در فصل سوم میتواند هماهنگ باشد. گاهی انسان تنوین تنکیر را برای تحقیر ذکر میکند، گاهی تنوین را برای تفخیم ذکر میکند، اینجا از آن باب است.
تفاوت وعدهٴ حسنیٰ با عاقبت یسریٰ
خب بعد برای اینکه در فصل سوم آن مؤمنینی که موفق به شرکت در جهاد نشدهاند، ناامید نباشند و زمینه برای تعالی اینها باز باشد و اجرهای ایمانی اینها هم هدر نرود، فرمود: ﴿وَکُلّاً وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَی﴾؛ خدا به همه وعده، عاقبت حسنا داده است. ولی یک وقت وعده است یک وقت آسان کردن راه است، وعده برای همه است. آسان کردن راه فرمود: ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی﴾ آنجا برای یسریٰ است، اینجا برای حسنی است. عاقبت یسری یا خصلت یسری، عاقبت حسنی یا خصلت حسنی برای کسی که به راه افتاده آسان است، خدا آسان میکند. میبینید بعضی در کارهای خیر، خیلی موفقند [و] عمرشان بابرکت است. همین هشت ساعت را در شبانهروز کار میکنند ولی به همه چیز میرسند. بعضیها نه، اینچنین نیست. این ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی﴾ برای کسی است که به راه افتاده ﴿ فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی﴾ این دو گروه را خدا وعده داده است؛ اما یک عده به وعدههایشان رسیدهاند، یک عده به وعدههایشان نرسیدهاند. آن مؤمن مجاهد به وعدهاش رسید، آن مؤمن غیر مجاهد به همان وعدهٴ ایمانی رسیده است. آن ﴿أُولِی الضَّرَرِ﴾ که صنف سوم بودند و خارج از بحث بودند، آنها حرجی ندارند و براساس «یَحشُرُ الناسَ علی نیاتهم» یا «المرء مع من احبّ» «إنّما الاعمالُ بالنّیّات» و مانند آن، مأجورند، خب ﴿وَکُلّاً وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَی﴾.
تأکید خداوند بر عظمت أجر مجاهدین
بعد نوبت به فصل سوم که رسید، در این فصل سوم میخواهد بفرماید مابهالتفاوت آنقدر نیست که مؤمنین قاعد هم بگویند خب، حالا ما نرفتیم، نرفتیم چیز مهمی از دست نرفت. برای اینکه فرمود: ﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ﴾ ـ این الف لام ﴿الْمُجَاهِدِینَ﴾ همان الف لام عهد است، لذا نه کلمهٴ فی سبیل الله در این فصل سوم آمده، نه کلمهٴ انفس و اموال، برای اینکه مشخص است منظور از این مجاهدین چه کسانی هستند ـ ﴿وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَی الْقَاعِدِینَ أَجْرَاً عَظِیماً٭ دَرَجَاتٍ مِنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً وَکَانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً﴾ اجر عظیم میدهد برای پاداش کارشان یعنی در قبال این کار، هر چه مشخص بود میدهد، این مربوط به اجر. از آن به بعد، فضل است، درجات فراوانی برای مجاهدین است، غیر از مزد کارشان.
تفاوت مراتب مجاهدین نسبت به همدیگر
حالا مجاهد تا چه اندازه در کارش موفق باشد تا چه اندازه با اخلاص باشد تا چه اندازه با محبت باشد و مانند آن.
یک وقت مجاهدی روزشمار میکند که نوبتش چه موقع تمام میشود که مرخصی بگیرد. یک وقت است، مجاهدی است که این دعای امام سجاد(سلام الله علیه) را میخواند که خدایا! یاد زن و بچه را از دلهای ما بیرون ببر ، خب اینها یکسان نیستند، لذا درجات اینها کاملاً فرق میکند و چون هر درجهٴ پایین، نسبت به درجهٴ بالا یک حجاب است ـ به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) ـ تا این حجاب، محو نشود انسان به بالاتر راه پیدا نمیکند، باید غفران و مغفرت الهی و پوشش الهی شامل این مجاهد بشود تا او بتواند به درجهٴ برتر راه پیدا بکند و آن مرحلهٴ عالیه، رحمت خاصهٴ اوست. در سورهٴ مبارکهٴ «حج» معیارها را براساس آن جهاد خاص معرفی کرده است. در آیهٴ 78 سورهٴ «حج» فرمود: ﴿وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ﴾ خب، آن کسی که برابر آیهٴ 78 سورهٴ «حج» عمل کرده است، با کسی که برابر سایر آیات، عمل کرده است که یکسان نیست. این که فرمود: ﴿وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ﴾، نظیر﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ خب؛ آن کسی که باتقواست با کسی که حق التقویٰ را رعایت میکند یک درجه نیست، چه اینکه علما هم یک درجه نبودند. اگر عالم مؤمن بر مؤمن غیر عالم فضیلتی دارد، خود علما هم درجاتی دارند، مجاهدین هم درجاتی دارند. حالا این درجات آیا به هر مجاهد میرسد یا یک تفاوت درونی هم هست یعنی بین خود مجاهدین هم «بعضها فوق بعض» خب، اینچنین است. آنکه ﴿جَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ﴾ با آنکه برای مراحل ابتدایی است که فقط تکلیف را اثبات کند، خب خیلی فرق است. جهاد هم مثل نماز سه مرحله دارد دیگر، حالا یا «خوفاً من النّار» است یا «شوقاً الیٰ الجنة» است یا «حبّاً و شکراً» است، این هم مثل سایر عبادات، درجاتی دارد. اگر بندگان خدا سه دستهاند و بعضی تاجرانه عبادت میکنند، بعضی بندگانه عبادت میکنند، بعضی دوستانه عبادت میکنند ، جهاد هم همین مراتب را دارد. قهراً اجر عظیم فرق میکند، درجات فرق میکند مغفرت و رحمت هم فرق میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
- بررسی استعمال «لا یستوی» در قرآن
- مذمّت رویگردانان از رفتن به جهاد
- تبیین گروههای پنجگانه در خصوص جهاد
- تعیین هدف و وسیلهٴ جهاد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لاَ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَیٰ الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً وَکُلّاً وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَیٰ وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَیٰ الْقَاعِدِینَ أَجْرَاً عَظِیماً ﴿95﴾ دَرَجَاتٍ مِنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً وَکَانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً ﴿96﴾
همانطوریکه در بحث دیروز ملاحظه فرمودید عصارهٴ این دو آیهٴ مبارک در سه فصل خلاصه میشود: فصل اول برای بیان معیار و محلّ بحث است؛ فصل دوم در این است که حالا که محلّ بحث مشخص شد، فرق بین مجاهد و غیر مجاهد چیست؛ فصل سوم در آن مقدار تفاوت است که چه اندازه از هم امتیاز دارند.
بررسی استعمال «لا یستوی» در قرآن
در فصل اول فرمود: ﴿لاَ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ﴾ گاهی برای بیان نفی تساوی و تماثل بین زشت و زیبا، حسن و قبیح، آیه نازل میشود. گاهی برای بیان نفی تساوی درجاتی که برای همهٴ افراد مؤمن و حسن مطرح است نازل میشود. آن آیاتی که میگوید ﴿وَلاَ تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلاَ الْسَّیِّئَةُ﴾ ، ﴿لاَ یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَالطَّیِّبُ﴾ آن برای آن است که ثابت کند که حق و باطل مساوی هم نیستند، در آن محلّ. اما در این آیه میفرماید هر دو طرف بر حقاند، چون هر دو طرف مؤمناند؛ منتها یکی فاضل است و دیگری افضل. پس این ﴿لاَ یَسْتَوِی﴾هایی که در قرآن است، به این دو قسم تقسیم میشود و اگر قید ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ نبود، مجاهد با آن کسی که مجاهد نیست و مؤمن نیست، عدم تساوی آنها از قبیل عدم تساوی حی و میت، عدم تساوی ظلّ و حرور و ظلمت و نور و خبیث و طیّب بود چون ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ را ذکر فرمود، معلوم میشود که محلّ بحث آن مؤمنی است که جهاد نکرده است. آن مواردی که جهاد واجب بود و عدهای ترک کردند، آنها را ذات اقدس الهی با نکوهش نام میبرد.
مذمّت رویگردانان از رفتن به جهاد
در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 86 و 87 این است: ﴿وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُوا ذَرْنَا نَکُن مَعَ الْقَاعِدِینَ ٭ رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَیٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَیَفْقَهُونَ﴾ یعنی وقتی دستور جهاد برسد، آنهایی که وضع مالیشان خوب است؛ دارای طولاند یعنی آن سرمایههایی که أمدادار است زیاد میماند، آنها را میگویند طول. فرمود آنهایی که دارای امکانات زیاد هستند و رفاه طلبند، آنها برای اینکه در جبههها شرکت نکنند از شما اجازه میخواهند که با قاعدین همراه باشند یعنی سالمندان، نوسالان، بیماران اینها که قاعدند، این سرمایهدارها و متکاثران هم میخواهند با قاعدین باشند، نه با قائمین ﴿وَقَالُوا ذَرْنَا نَکُن مَعَ الْقَاعِدِینَ٭ رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾ اینها خوشاند [که] با کسانی باشند که در پشت جبهه ماندهاند، مثل زنان پیر، مردان پیر، کودکان خردسال و بیماران: ﴿رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾ و هیچ عذری هم نداشتند و جهاد هم بر اینها واجب بود. لذا فرمود: ﴿وَطُبِعَ عَلَیٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَیَفْقَهُونَ﴾ اینها میّتاند، اینها را در این فصل اول آیهٴ محل بحث مطرح نفرمود، محلّ بحث شامل اینها نمیشود، چون اینها در حقیقت، مؤمن نبودند؛ چه اینکه در همان سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 24 کسانی که جهاد بر آنها واجب بود و تخلف کردهاند، آنها را تهدید کرد. فرمود: ﴿قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّیٰ یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ﴾؛ فرمود شما گاهی میگویید ما کار داریم، گاهی میگویید بچهها تنها هستند، گاهی میگویید تجارتخانه سرپرست ندارد، گاهی میگویید مسکن، نیاز به بازسازی دارد، گاهی میگویید اموال ما حافظی ندارد، اینها را بهانه قرار دادهاید.
اگر اموال و ازواج و عشیره و اباء و اخوان و امثال ذلک، نزد شما از خدا عزیزترند، منتظر عذاب الهی باشید، این ﴿فَتَرَبَّصُوا﴾ یعنی صبر بکنید، این یک تهدید است. خب، این گروه کسانی هستند که جهاد برای آنها واجب بود و عمداً ترک وظیفه کردند و نرفتند، اینها خارج از محلّ بحثاند، چون ذات اقدس الهی اینها را مؤمن ندانست و اینها را تهدید کرد، به اینها وعدهٴ حسنا نداد، پس آن گروهی از مؤمنین داخلاند که ترک وظیفه نکردند. وظیفه هم همانطوریکه قبلاً در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت، در آیهٴ 71 اینچنین بیان شد: ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً﴾ حالا آنجا که نفر جمیع لازم نیست، نفر گروه لازم است در آن موارد، عدهای با همّت بلند به جبهه رفتند، یک عده که رفاهطلب بودند نرفتند. پس آنجا که جهاد واجب عینی نبود و این مؤمنین هم خلاف شرع نکردهاند، آنجا محل بحث است. چون این مؤمنین، احیاناً ممکن بود طلبکار باشند یا خودشان را همتای مجاهد معرفی بکنند، در این زمینه لازم بود که آیه نازل بشود وگرنه ﴿أُولِی الضَّرَرِ﴾ آنها داعیهای نداشتند و طلبکار هم نیستند. آنها فقط غصّه میخورند که ما چرا معذور بودیم و نتوانستیم شرکت کنیم. در شأن نزول این آیه گفته شد که هم بعضی از مؤمنین نگران بودند، هم بعضی از معذورها . ذات اقدس الهی دربارهٴ معذورها فرمود اینها حرجی ندارند و آنهایی هم که آمادهٴ حضور در جبهه بودند ولی چون امکان اعزام نداشتید، آنها هم مشکلی ندارد.
تبیین گروههای پنجگانه در خصوص جهاد
از آن گروه، قرآن به عظمت یاد کرد. چون در حقیقت، پنج گروه حالا قابل حصر عقلی نیست شاید بیش از اینها باشد، پنج گروه را قرآن در زمینههای جنگ نام میبرد. یک عده که مجاهدین پیشتازان جبههاند که این آیه، ناظر به تبیین درجات فاضلانهٴ آنهاست. گروه دوم، مؤمنینی هستند که خلاف شرع نکردند ولی تنبلی کردهاند. گروه سوم، معذورها هستند که ﴿أُولِی الضَّرَرِ﴾ هستند. این سه گروه را آیه به طور صریح یا ضمنی اشاره فرمود. چهارم همین گروهی بودند که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» اشاره شده است که اینها خلاف شرع کردند در حقیقت، که ﴿طُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَیَفْقَهُونَ﴾ . گروه پنجم آن نیروهای اعزامیاند که تا مرز اعزام رفتند ولی امکان اعزام نبود. قرآن نه تنها از اینها به بدی نام نمیبرد و نه تنها اینها را مؤمن میداند، بلکه اینها را جزء اوحدی از افراد مؤمن میشمارد. میفرماید کسانی که آمادگی را به اطلاع شما رساندند و تو وسیله نداشتی که اینها را به جبهه برسانی، خودشان هم فاقد امکانات بودند، وقتی فهمیدند تو نمیتوانی اینها را اعزام بکنی ﴿تَوَلَّوا وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾؛ چشمانشان از اشک میریزد، نه اینکه گریه میکنند که چرا به جبهه نرفتند.
در چند جای قرآن، این تعبیر آمده: یکی دربارهٴ همین افرادی است که آمادگییشان را برای حضور در جبهه اعلام کردند ولی نه خودشان وسیله داشتند، نه دولت اسلامی قدرت اعزام اینها را داشت: ﴿وَلاَ عَلَی الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوا وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ ؛ فرمود نه خودشان وسیله داشتند که بروند و نه تو امکانات کافی داشتی که اینها را اعزام بکنی، اینها ناامید به خانههایشان و به محل کارشان برگشتند ﴿ وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾؛ در حالی که گریه میکردند که چرا ما به جبهه نرفتیم. این گریه، اگر عادی باشد در حدّ معمولی باشد میگویند فلان کس «یبکی»؛ گریه میکند یا فلان کس، چشمش اشک میریزد، این تعبیرات عادی است. اما اگر این اشک، تمام چشم را بگیرد و وقتی شبکهٴ چشم پر از این قطرات شد، همهٴ اینها سرازیر بشود، از این تعبیر میکنند که چشم او ریزش کرد، نه اشک چشم او. تعبیر قرآن این است که ﴿وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾، «دمع» یعنی اشک. فرمود چشمشان فائض و جاری بشود، نه اشک چشمشان. آنجایی که انسان چند قطره اشک میریزد، جای تعبیر این است که اشک ریخته میشود. آنجایی که تمام چشم را اشک پر میکند، بعد میریزد میشود: ﴿وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ خب، این گروه پنجم بعید است که همتای با مجاهدین نباشند. اینها هم قاعدند، اینها هم قائم نبودند به حسب ظاهر، اینها پشت جبهه بودند؛ اما اینها تا مرز اشک جلو رفتند و هیچ وسیلهای نبود. بعید است آن مجاهدی که از جبهه برگشت، از این کسی که ناله و شیون میکند که چرا ما را به جبهه نمیفرستید افضل باشند، قرآن در صدد بیان این گروه پنجم هم نیست.
تعیین مورد آیه از اصناف پنجگانه
در بین این اصناف پنجگانه، دو صنف محور بحثاند: یکی مؤمنینی که به جبهه رفتهاند؛ یکی مؤمنینی که ﴿أُولِی الضَّرَرِ﴾ نبودند، میتوانستند به جبهه بروند و جبهه بر آنها واجب عینی هم نبود و نرفتند، اینها هم محل بحث است.
تعیین هدف و وسیلهی جهاد
در همین فصل اول که برای تحلیل محل بحث است، میفرماید که هدف جهاد مشخص است و وسیلهٴ جهاد هم مشخص است. هدف جهاد، فی سبیل الله است. مسئلهٴ زمین و میهن و وطن و اینها، جزء فروعات مسئله است یعنی وقتی سخن دین به پایان رسید و تثبیت شد، آنگاه در سایهٴ دین، همهٴ این مسائل حل است. چون دین میگوید: «مَن قُتِلَ دونَ مالِهِ فهو شهیدٌ» «من قُتلَ دون عِرضه فهو شهید» «مَنْ قُتِلَ دُونَ مَظْلِمَتِهِ فَهُوَ شَهِیدٌ» دین میگوید از همهٴ اینها دفاع بکن و واجب است از سرزمین خودت حمایت بکنی، اصل آن است و اگر آن نباشد خب، گاهی انسان وطنفروشی هم میکند و خیانت هم میکند، چون آن اصل را از دست داده است.
بیان مراتب ایثار
لذا فرمود ـ در همین فصل اول بحث ـ که معیار جهاد، فی سبیل الله است و در راه خدا اول، مال مطرح است بعد جان. فرمود: ﴿لاَ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ دستوری است که به ما دادهاند که شما برای حفظ جانتان از مال کمک بگیرید و برای حفظ دینتان از جانتان استفاده کنید. این بیان نورانی را به وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود که «فاذا حضَرَتْ بَلِیَّةٌ فاجْعَلوا اموالَکم دونَ انفسِکم و اذا نزَلَتْ نازلَةٌ فاجْعَلوا انفسَکم دونَ دینکم» ؛ فرمود اگر حادثهای پیش آمد در سنگ مال، جانتان را حفظ بکنید. اگر بلیهای پیش آمد در سنگر جان، دینتان را حفظ بکنید یعنی دینتان را در وسط بگذارید، دو تا خاکریز مقدماتی داشته باشید: یکی جان و یکی مال. اگر دشمن، مال را فتح کرد به جان میرسد، وقتی جان را از شما گرفت، دیگر میشوید، شهید تکلیف ندارید، بعد از گرفتن جان که دین را از آدم نمیگیریند. انسانی که رحلت کرده است، دین را با خود میبرد. دین، مثل فرش نیست که جزء غنایم جنگی مهاجمین باشد. انسان شهید، دین را به همراه خود میبرد، دیگر دین را تسلیم نکرده است. خب، اینکه فرمود: «فاذا حضَرَتْ بکم بلیّةٌ فاجْعْفوا اموالَکم دون انفسِکم و اذا نزَلَتْ نازلةٌ فَاجْعَلوا انفسَکم دونَ دینِکم» این بیان برای بیان مراتب ایثار است. در این گونه از موارد هم آیه ناظر به همین مراتب ایثار است که مجاهدین فی سبیل الله ﴿بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾
سرّ تقدیم جان بر مال در آیهٴ 111 سورهٴ «توبه»
ولی در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» در آیهٴ 111 فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَیٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم﴾ آنجا مسئلهٴ جان، مقدم بر مال است. البته در هنگام عمل، اینچنین نیست که انسان اول، جان بدهد بعد مال. در هنگام عمل، اول مال را نثار میکند بعد جان را نثار میکند. ولی گاهی از مهم به اهم پرداخته میشود، مثل آیهٴ محلّ بحث. گاهی از اهم به مهم تنزل میکند، مثل آیهٴ 111 سورهٴ «توبه» این را گفتند که وقتی انسان بخواهد چیزی را به پیشگاه خدا تقدیم بکند، معمولاً اول مال میدهد، بعد جان. ولی وقتی خدا بخواهد بخرد اول، جان را میخرد، بعد مال را: ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَیٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم﴾ او اول از جان شروع میکند، برای اینکه تا جان را نخرد، احتمال خطر است که شاید در بذل مال، مضایقهای بشود یا مال را فی سبیل الله بذل نکند و مانند آن. خریدار یعنی ذات اقدس الهی اول، جان را قبول میکند، بعد مال را. سرّ تقدیم جان بر مال در آیهٴ 111 سورهٴ «توبه» این است که در آن قرارداد و قولنامه است، نه در هنگام عمل. در هنگام عمل، طبعاً اول انسان مال میدهد بعد جان، این امر طبیعی است. ولی در آن عقدنامه، در آن قراردادنامه، در آن قولنامه آنجا که انسان میخواهد با خدای خود پیمان ببندد اول به خدا مال میدهد، بعد جان یا اول به خدا جان میدهد، بعد مال. میگوید خدایا! من به تو مؤمنم، هر چه تو بفرمایی من تابعم. گفتی بدن بدهم، اطاعت میکنم. گفتی مال بدهم اطاعت میکنم. در آن قراردادنامه اول، انسان جان را تحویل خدا میدهد، میگوید هر چه تو دستور بدهی این جان من اراده میکند و خریدار هم اول، جان را قبول میکند، بعد مال را. خیلیها حاضر بودند که مال بدهند و آن ایمان درونی پیدا نکردند و نمیکنند. وجود مبارک سیدالشهداء(سلام الله علیه) هم، همین کار را کرد ـ در آن جریان بین راه ـ و بعضیها را دعوت کرد، آنها گفتند ما آمدنمان در کربلا دشوار است ولی کمک مالی میکنیم. حضرت قبول نکرد و این جملهٴ قرآنی را قرائت فرمود: ﴿مَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً﴾ این عبیدالله بن حرجعفی همینطور بود . فرمود ما از آدم گمراه، کمک نمیخواهیم. خب، اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم﴾ برای اینکه اگر قرارداد و قولنامه و آن پیماننامه اول، از جان نشود، اعتباری به پیمان مالی نیست. پس این نکته که چطور در آیهٴ محل بحث، اول مال مقدم شد، بعد جان و در آیهٴ 111 سورهٴ «توبه» اول، جان ذکر شد، بعد مال روشن خواهد بود. اینها خلاصهٴ بحث میتواند باشد در فصل اول، حالا که فرمود: ﴿لاَ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾.
تبیین معنای «فی سبیل الله» در آیه
این ﴿فی سَبِیلِ اللّهِ﴾ بودن را در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» به خوبی مشخص کرده یعنی آیهٴ هشت سورهٴ «انفال» این است که این جنگ و جهاد و مانند آن: ﴿لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾، برای اینکه حق تثبیت بشود و باطل محو بشود ولو تبهکاران نخواهند. خب، این میشود ﴿فی سَبِیلِ اللّهِ﴾، پس جهاد فی سبیل الله مشخص شد. اما اینکه مساوی نیستند در فصل اول مشخص شد. حالا مساوی نیستند چه کسی افضل است، البته ضمناً معلوم بود مجاهد و قائم افضل است ولی به صورت صریح این را بازگو فرمود. فرمود: ﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَیٰ الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً﴾ این جا دیگر کلمهٴ ﴿فی سَبِیلِ اللّهِ﴾ ذکر نشد، برای اینکه لازم نبود. در فصل اول هم ﴿فی سَبِیلِ اللّهِ﴾ است، هم کلمهٴ اموال و انفس. در فصل دوم ﴿فی سَبِیلِ اللّهِ﴾ دیگر نیست. در فصل سوم اموال و انفس هم دیگر نیست، برای اینکه معیار مشخص شد که محلّ بحث چیست، تکرار وجهی ندارد.
معنا و منظور از «درجةً» در آیه
﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً﴾ این ﴿دَرَجَةٌ﴾ این تایش «تاء» وحدت نیست، نظیر تمره نیست که بشود یک درجه تا با فصل سوم بحث که فرمود درجات، مناقض باشد و این تنوین ﴿دَرَجَةٌ﴾ که تنوین تنکیر است، میتواند تفخیم باشد. چون میتواند تفخیم باشد، با آن درجاتی که بعداً خواهد آمد در فصل سوم میتواند هماهنگ باشد. گاهی انسان تنوین تنکیر را برای تحقیر ذکر میکند، گاهی تنوین را برای تفخیم ذکر میکند، اینجا از آن باب است.
تفاوت وعدهٴ حسنیٰ با عاقبت یسریٰ
خب بعد برای اینکه در فصل سوم آن مؤمنینی که موفق به شرکت در جهاد نشدهاند، ناامید نباشند و زمینه برای تعالی اینها باز باشد و اجرهای ایمانی اینها هم هدر نرود، فرمود: ﴿وَکُلّاً وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَی﴾؛ خدا به همه وعده، عاقبت حسنا داده است. ولی یک وقت وعده است یک وقت آسان کردن راه است، وعده برای همه است. آسان کردن راه فرمود: ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی﴾ آنجا برای یسریٰ است، اینجا برای حسنی است. عاقبت یسری یا خصلت یسری، عاقبت حسنی یا خصلت حسنی برای کسی که به راه افتاده آسان است، خدا آسان میکند. میبینید بعضی در کارهای خیر، خیلی موفقند [و] عمرشان بابرکت است. همین هشت ساعت را در شبانهروز کار میکنند ولی به همه چیز میرسند. بعضیها نه، اینچنین نیست. این ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی﴾ برای کسی است که به راه افتاده ﴿ فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی﴾ این دو گروه را خدا وعده داده است؛ اما یک عده به وعدههایشان رسیدهاند، یک عده به وعدههایشان نرسیدهاند. آن مؤمن مجاهد به وعدهاش رسید، آن مؤمن غیر مجاهد به همان وعدهٴ ایمانی رسیده است. آن ﴿أُولِی الضَّرَرِ﴾ که صنف سوم بودند و خارج از بحث بودند، آنها حرجی ندارند و براساس «یَحشُرُ الناسَ علی نیاتهم» یا «المرء مع من احبّ» «إنّما الاعمالُ بالنّیّات» و مانند آن، مأجورند، خب ﴿وَکُلّاً وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَی﴾.
تأکید خداوند بر عظمت أجر مجاهدین
بعد نوبت به فصل سوم که رسید، در این فصل سوم میخواهد بفرماید مابهالتفاوت آنقدر نیست که مؤمنین قاعد هم بگویند خب، حالا ما نرفتیم، نرفتیم چیز مهمی از دست نرفت. برای اینکه فرمود: ﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ﴾ ـ این الف لام ﴿الْمُجَاهِدِینَ﴾ همان الف لام عهد است، لذا نه کلمهٴ فی سبیل الله در این فصل سوم آمده، نه کلمهٴ انفس و اموال، برای اینکه مشخص است منظور از این مجاهدین چه کسانی هستند ـ ﴿وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَی الْقَاعِدِینَ أَجْرَاً عَظِیماً٭ دَرَجَاتٍ مِنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً وَکَانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً﴾ اجر عظیم میدهد برای پاداش کارشان یعنی در قبال این کار، هر چه مشخص بود میدهد، این مربوط به اجر. از آن به بعد، فضل است، درجات فراوانی برای مجاهدین است، غیر از مزد کارشان.
تفاوت مراتب مجاهدین نسبت به همدیگر
حالا مجاهد تا چه اندازه در کارش موفق باشد تا چه اندازه با اخلاص باشد تا چه اندازه با محبت باشد و مانند آن.
یک وقت مجاهدی روزشمار میکند که نوبتش چه موقع تمام میشود که مرخصی بگیرد. یک وقت است، مجاهدی است که این دعای امام سجاد(سلام الله علیه) را میخواند که خدایا! یاد زن و بچه را از دلهای ما بیرون ببر ، خب اینها یکسان نیستند، لذا درجات اینها کاملاً فرق میکند و چون هر درجهٴ پایین، نسبت به درجهٴ بالا یک حجاب است ـ به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) ـ تا این حجاب، محو نشود انسان به بالاتر راه پیدا نمیکند، باید غفران و مغفرت الهی و پوشش الهی شامل این مجاهد بشود تا او بتواند به درجهٴ برتر راه پیدا بکند و آن مرحلهٴ عالیه، رحمت خاصهٴ اوست. در سورهٴ مبارکهٴ «حج» معیارها را براساس آن جهاد خاص معرفی کرده است. در آیهٴ 78 سورهٴ «حج» فرمود: ﴿وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ﴾ خب، آن کسی که برابر آیهٴ 78 سورهٴ «حج» عمل کرده است، با کسی که برابر سایر آیات، عمل کرده است که یکسان نیست. این که فرمود: ﴿وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ﴾، نظیر﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ خب؛ آن کسی که باتقواست با کسی که حق التقویٰ را رعایت میکند یک درجه نیست، چه اینکه علما هم یک درجه نبودند. اگر عالم مؤمن بر مؤمن غیر عالم فضیلتی دارد، خود علما هم درجاتی دارند، مجاهدین هم درجاتی دارند. حالا این درجات آیا به هر مجاهد میرسد یا یک تفاوت درونی هم هست یعنی بین خود مجاهدین هم «بعضها فوق بعض» خب، اینچنین است. آنکه ﴿جَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ﴾ با آنکه برای مراحل ابتدایی است که فقط تکلیف را اثبات کند، خب خیلی فرق است. جهاد هم مثل نماز سه مرحله دارد دیگر، حالا یا «خوفاً من النّار» است یا «شوقاً الیٰ الجنة» است یا «حبّاً و شکراً» است، این هم مثل سایر عبادات، درجاتی دارد. اگر بندگان خدا سه دستهاند و بعضی تاجرانه عبادت میکنند، بعضی بندگانه عبادت میکنند، بعضی دوستانه عبادت میکنند ، جهاد هم همین مراتب را دارد. قهراً اجر عظیم فرق میکند، درجات فرق میکند مغفرت و رحمت هم فرق میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است