- 1104
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 83 و 84 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 83 و 84 سوره نساء"
- نزول فضل و رحمت خداوند به میزان استعداد انسانها
- فتنه منافقان و شمول تأییدات الهی به پیامبر (ص)
- قدرت مطلق خداوند در کفّ و تنکیل کفار
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿...وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلَّا قَلِیلاً ﴿83﴾ فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَسَی اللّهُ أَن یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَاللّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَأَشَدُّ تَنْکِیلاً ﴿84﴾
نزول فضل و رحمت خداوند به میزان استعداد انسانها
در آیه قبل که فرمود اگر فضل و رحمت خدا نبود اکثری شما پیرو شیطان میشدید، اصل کلّی آن است که اگر فضل خدا نباشد، هیچکس وارسته نخواهد شد؛ منتها فضل و رحمت خدا به اندازهٴ استعدادهای انسانها نازل میشود افراد عادی بعد از آن الهام فجور و تقوا که در هنگام آفرینش روح به اینها داده شد و بعد از افاضهٴ عقل از درون و آمدن شریعت از بیرون، نصاب هدایت تشریعی اینها تمام است. لذا احیاناً اینها گناه میکنند یا به گناه نزدیک میشوند؛ مقدّماتش را فراهم میکنند یا مِیل به گناه پیدا میکنند یا نزدیک میل میشوند، این عناوین چهارگانه و مانند آن که هر کدام به نوبهٴ خود سیّئهای از نظر اخلاق محسوب میشود، دامنگیر افراد عادی خواهد بود. ولی آن که معصوم و مطهّر است، هیچکدام از این عناوین چهارگانه و مانند آن به حریم او راه ندارد؛ نه گناه در خارج از او محقّق میشود (یک)، نه در خارج آن مقدّمات گناه را فراهم میکند که به گناه نزدیک بشود، از نظر سیر خارجی این (دو)، نه میل گناه میکند در درون این (سه)، نه مقدّمات میل که او را به میل نزدیک بکند در او راه دارد این (چهار).
پرسش:...
پاسخ: رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از آن جهت که مکلّف است، شیطان او را رها نمیکند ولی در نبرد و این جهاد اکبر، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همچنین ائمه معصومین(علیهم السلام) در این جهاد اکبر، شیطان را به اسارت گرفتند. شیطان، اسیر اینهاست [و] دیگران اسیر شیطاناند. در جنگ بالأخره یکی فاتح است و دیگری شکستخورده، معصومین در جهاد اکبر فاتحاند [و] شیطان را به اسارت گرفتند.
پرسش:...
پاسخ: دائماً در جهادند، برای اینکه مادامی که در دنیا هستند مکلّفاند. همین عبادتهای اینها، همین نالههای اینها، همین تضرّع اینها جهاد اکبر است. استغفار اینها جهاد است؛ منتها اینها حمله میکنند، نه در حال انفعالاند.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، خدا هم فرمود که ﴿وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ استغفار اینها، همیشه جنبهٴ تهاجم دارد. در جنگ بالأخره یا حمله از دو طرف است یا حمله از یک طرف است و دیگری دارد از خود دفاع میکند. افراد عادی، آن ضعافشان و بعضی از متوسّطینشان، اینها نوعاً در حال جنگ و گریزند؛ اینها به شیطان حمله میکنند، شیطان به اینها حمله میکند، در همین حالتاند. افراد ضعیف، نوعاً در حال انفعالاند یعنی مبتلا میشوند حالا میخواهند با استغفار و توبه، مشکلشان را حل بکنند. مثل کسی که در جبهه تیر میخورد ولی او را به درمانگاه میبرند برای معالجه؛ اما معصومین(علیهم السلام) در این جهاد اکبر، دائماً در حال حملهاند؛ جنگ دارند، دائماً دارند شیطان را رَجم میکنند. لذا استغفار اینها، دعای اینها، ناله و اشک اینها برای دفعِ گناه است، نه رفع گناه. افراد عادی، ناله و استغفار اینها برای رفع گناهِ حاصلشده است. آنها برای دفع گناه است، آنها همیشه مسلّحاند و فاتحاند. هرگز شیطان نمیتواند به سراغ اینها بیاید که اینها تیری بخورند، بعد درمان بکنند، خب.
پرسش:...
پاسخ: چون فکر گناه را هم مواظباند. مثلاً میبینید شما گاهی انسان، غافلگیر میشود، اصلاً نمیداند که در چه زمینه فکر میکرد. زِمام فکر او به دست هوس اوست، گاهی مثلاً میبینید تنهایی با خودش حرف میزند. اینکه حرف میزند، معلوم میشود که کسی در درون او را به یک سلسله اموری مشغول کرده است (اولاً)، این اشتغالش به نصاب رسید، او را به تصمیمگیری رسانده (ثانیاً)، برابر آن تصمیمگیری، دستور حرفزدن میدهد (ثالثاً)، آن وقت دفعتاً میبینید با خودش دارد حرف میزند. سرّش آن است که مواظب درون نیست. این مراقبت، برای آن است که انسان این خاطرات را کنترل کند.
پرسش:...
پاسخ: بله، گریه یعنی مرزداری، یعنی تیراندازی، یعنی حملهکردن. شیطان دارد میآید دیگر که اینها را مشغول بکند، اینها مینالند که نیاید. گریههای اینها، استغفار اینها جنبهٴ دفع دارد، نه جنبهٴ رفع.
فتنه منافقان و شمول تأییدات الهی به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیهٴ 73 و 74 می فرماید اینها مشغول فتنهکردناند که بعضی از چیزهایی که ما گفتیم را تغییر بدهی و به میل اینها حرف بزنی. اگر به میل اینها آیات الهی را تغییر دادی از این به بعد با تو رابطهٴ دوستی برقرار میکنند: ﴿لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلاً﴾. ولی اگر لطف الهی و تأییدات الهی نبود، ممکن بود تو هم به بعضی از خواستههای اینها نزدیک بشوی که میل پیدا کنی: ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً﴾؛ فرمود اگر تثبیت و تأیید و فضل و رحمت الهی نبود، ممکن بود تو نزدیک بشوی که میلِ کم پیدا کنی. یعنی در خارج، این کار واقع نشد (یک)، یعنی در خارج این طور نبود که آیات الهی را ـ معاذ الله ـ کم یا زیاد بکنی به میل اینها، پس این گناهِ خارجی واقع نشد. مقدّمات گناه هم، مقدّمات تحریف هم واقع نشد، چون در خارج هیچ چیزی واقع نشد، این (دو). میماند درون و مسئله خاطرات. در خاطرات فرمود میلِ به پذیرش پیشنهاد اینها هم پیدا نشد. این (سه). چهارم، نزدیک به میل هم نشدی «کادَ أن یرکَن»، «یَرکَنَ» یعنی «یَمیل». «کادَ أن یرکَن» یعنی «قَرُبَ أن یمیلَ». فرمود اگر ما تثبیتات نکرده بودیم ﴿لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ﴾، نه «لولا أن تبّتناک ترکن إلیهم». فرمود اگر ما تثبیتات نکرده بودیم، تو نزدیک میشدی که میل پیدا کنی؛ به میل نزدیک میشدی یعنی به این قدم اول از این اقدام چهارگانهٴ پرخطر.
قدم اول، نزدیکشدن به میل است. قدم دوم، خود میل به گناه است. قدم سوم، انجام مقدّمات گناه است. قدم چهارم، خود گناه است.
پرسش:...
پاسخ: هر کسی از آن جهت که انسان است قدرت بر گناه دارد، چه اینکه قدرت بر اطاعت هم دارد. اگر قدرت بر گناه نداشته باشد که مکلّف نیست. ولی ذات اقدس الهی فرمود که آن لطف الهی باعث شد که هیچکدام از این چهار کار از تو صادر نشد. گناه که در خارج واقع نشد (یک)، مقدّماتش هم که فراهم نشد (دو)، در نهان تو، در دستگاه قلبی، میل به گناه هم که پیدا نکردی (سه)، نزدیک به میل هم نشدی. قرآن این چهارمی را نفی میکند، این (چهار). فرمود: ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ الیهم﴾ ، «کادَ» یعنی «قَرُبَ» ﴿کِدتَّ تَرْکَنُ﴾ یعنی «قَرُبتَ أن تمیل»؛ نزدیک شدی که میل پیدا کنی یعنی به میل پیداکردن نزدیک شدی، می فرماید این نزدیکی به میل هم حاصل نشده.
پرسش:...
پاسخ: چون رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حدوثاً و بقائاً مطهّر بود؛ منتها آیه تطهیر، برای باز کردن طهارت همهٴ اهلبیت(علیهم السلام) است. این درباره شخص رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. البته این آیه، در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» است و سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم در مکه نازل شده است و آیه تطهیر در سورهٴ «احزاب» است و سورهٴ «احزاب» در مدینه نازل شده است.
به هر تقدیر، اگر لطف الهی نباشد هر کسی در هر مقطعی که هست لغزش، دامنگیر او میشود.
حالا چند روایتی که هست یکی، دو نمونه را تبرّکاً بخوانیم، بعداً بقیه را شما ملاحظه میفرمایید.
اهل بیت مراد از «یستنبطون» در آیه
در تفسیر شریف نورالثقلین ذیل همین آیه مبارکهٴ: ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَإِلَی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ و همچنین ذیل آیه ﴿لَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلَّا قَلِیلاً﴾ روایات فراوانی است. جلد اول تفسیر ذیل همین آیه، صفحهٴ 523 فرمود: ﴿لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ از تفسیر عیّاشی نقل میکنند که منظور، اهلبیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام)اند «و هم الذین یستنبطون منهم القرآن» ﴿لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾. منظور از این «یستنبِطون» را علما و مردم دانستند که مردم، از ائمه، قرآن و احکام را استنباط میکنند «و هم الذین یستنبطون» یعنی «یستنبطون» مردم «منهم القرآن ویعرفون الحلال و الحرام و هم الحجّة لله علی خلقه».
روایت بعدی فرمود: «﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَإِلَی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ﴾ قال هم الأئمة» این روایت از امام باقر(علیه السلام) است، همان است که مرحوم امینالاسلام در مجمع نقل کرد .
روایت دیگر که زراره از امام باقر(علیه السلام) و همچنین حُمران از امام صادق(علیه السلام) نقل میکند این است که فرمودند: فضلالله، رسولالله است «و رحمته ولایة الأئمه» است، این البته جَری است و مصداق کامل است.
روایت بعدی که «عن العبد الصالح(علیه السلام)» است، فرمود: «الرحمة رسول الله(علیه و آله السلام) والفضل علیّبنابیطالب» این هم بیان مصداق کامل است.
دستور به قتال در راه خداوند
حالا میرسیم به آیهای که امروز تلاوت شد، فرمود: ﴿فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَسَی اللّهُ أَن یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَاللّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَأَشَدُّ تَنْکِیلاً﴾ اول، فضیلت قتال را ذکر فرمود، فرمود که ﴿فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ﴾ . بعد هم فرمود اگر کسی قتال کرد، حالا یا فاتح شد یا شهید شد، اجر عظیم دارد . بعد هم دربارهٴ افراد منافق یا ضعیفالایمان فرمود اینها در حال آرامش پیشنهاد جنگ میدهند، وقتی دستور جهاد نازل شد، میگویند چرا دستور جهاد را بر ما واجب کردی؟ ﴿رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ﴾ یا اگر اینچنین نگفتند، در حضور حضرت که هستند، سخن از اطاعت است: ﴿یَقُولُونَ طَاعةٌ فَإِذَا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ بَیَّتَ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ غَیْرَ الَّذِی تَقُولُ﴾ .
بررسی محدوده شمول «فقاتل فی سبیل الله»
این مجموعه را که گذراند، فرمود: ﴿فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ حالا تو در راه خدا جنگ بکن، مقاتله بکن. آیا این ﴿فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ خطاب، مخصوص پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است یا او به عنوان الگوی امّت، مخاطب قرار گرفت که خطاب، شامل همه خواهد شد؟ البته آیاتی که دستور قتال داد از چند جملهٴ قبل، آن معلوم شد که همه انسانهای مکلّف باید برای حفظ دین بجنگند. به استثنای افرادی که خود قرآن استثنا کرده است. اما این آیه که میفرماید: ﴿فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾، بعد هم فرمود: ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ﴾ این یک معنای جدیدی را دارد و آن این است که حالا که عدهای که در حضور تو میگویند ﴿طَاعَةٌ﴾ وقتی از محضر تو بیرون رفتند، تبییت میکنند، شبانه برنامهریزی میکنند، توطئه میکنند، فکر جدید طرح میکنند. حالا که اینچنین است اگر تو را همراهی نکردند تو تنها هم که شدی بجنگ: ﴿فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ﴾ تو تشویق بکن، ترغیب بکن، دستور بده ﴿وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتَالِ﴾ که جملهٴ سوم است. تحریض همان تشویق است. خب، حالا اگر نیامدند، اگر نیامدند [و] هیچ کس تو را کمک نکرد تو هم باید دست از نبرد برداری یا موظّفی بجنگی؟
مرحوم محمدجواد، در این کتاب تفسیر شریفشان به نام الکاشف گفتند که این ﴿ اَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ﴾ یعنی هر کسی مشغول کار خودش است، تو وظیفهٴ خودت را باید انجام بدهی، هر کسی مسئول کار خودش است. معنایش این نیست که اگر دیگران در صحنه حاضر نشدند تو تنها بجنگ، برای اینکه تنها جنگیدن یک عمل انتحاری است، اینکه مبارزه نیست، این یک انتحار و خودکشی است و خدا به پیامبرش چنین دستوری نداده است. لذا در اوایل امر، مأمور بود به صبرکردن ، این خلاصهٴ سخن این بزرگوار.
این فرمایش ناتمام است، برای اینکه الآن در مدینه این آیه نازل شد. آن دستور صبر و سکوت، سیزده سال در مکه گذشت. وقتی مسلمین به ستوه آمدند و در مدینه هم حکومتی تأسیس شد، از این به بعد دستور نبرد و اجازهٴ جهاد صادر شد که ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾ چون مظلوماند، مأذوناند که دفاع بکنند. حالا در این جریان، در جریان اُحد و بعد از اُحد، اول بدر بود، کمکم اُحد بود و بعد. در این فضا این آیه نازل شد که اگر دیگران تو را کمک نکردند، تو تنها هم که شد بجنگ. حالا اگر دیگران پیغمبر را کمک نکردند، پیغمبر باید ساکت باشد، آنها بیایند این را بگیرند یعنی دستگیر کنند یا باید مبارزه کند ولو تنهایی؟ اول، یعنی آن سیزده سال مکه با حالا خیلی فرق میکند. حالا جنگی شروع شده، کُشتهای دادند، کُشتهای گرفتند، اسیری دادند، اسیری گرفتند. حالا اگر مؤمنین ترسیدند و پیغمبر را یاری نکردند، اینجا رسول خدا مثل آن اوایل امر در مکه بود باید صبر بکند، دیگر تکلیف ندارد. یعنی بیایند این را بگیرند و بزنند و بکُشند یا اگر هیچکس در صحنه حاضر نشد، او موظف است به جهاد، حتی جهاد ابتدایی، نه دفاع. دفاع که خب هر کسی تا آن آخرین لحظه مؤظّف است از خودش دفاع بکند، این آیه ظاهراً این پیام را دارد. پس ﴿فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ این فصل اول آیه، برای اینکه معلوم بشود این فصل اول، خطابش مستقیماً به پیامبر است، این فصل دوم شاهد خوبی است ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ﴾ یعنی خدا مکلِّف است، تو مکلَّفی و تو؛ شخصِ تو مکلّف به جهادی، گرچه دیگران را هم باید بر جهاد تحریض و تشویق کنی: ﴿حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتَالِ﴾.
بررسی روایات دال بر تکلیف رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به قیام
در این زمینه، روایتی را مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرد که در همین تفسیر شریف نورالثقلین آمده است. آن روایتی که در اصول کافی نقل شده است از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) این است که «إنّ الله تبارک و تعالی أعطیٰ محمّداً(صلّی الله علیه و آله و سلّم)»؛ به پیامبر خصوصیّات و فضایلی داد و عدهای از آنها را شمرد، بعد فرمود: «ثمّ کلف» پیامبر را «ما لم یُکلف احداً مِن الأنبیاء»؛ پیامبر را به تکلیفی مکلَّف کرد که هیچ پیامبر دیگری را به آن اندازه مکلّف نکرد «اُنزل علیه سیفٌ من السماء فی غیر غِمدٍ» که همان ذوالفقار باشد «و قیل له فقاتل فی سبیل الله لا تکلّف الا نفسک» .
روایت دیگری که باز نور الثقلین از اصول کافی است که از امام صادق(علیه السلام) نقل میکند، این است که «إنّ الله کلَّف رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و لم یکلّف هذا» یعنی این تکلیف را «أحداً مِن خَلقه قَبله و لا بعده»؛ هیچ کسی چه در قبل از حضرت، چه در بعد از حضرت به این تکلیف، مکلّف نشدند که تنها بجنگند «ثم تلاٰ هذه الآیه ﴿فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ﴾ » آن مدّعا را حضرت با این آیه، تثبیت کرد. فرمود خدا پیامبرش را به تکلیفی مکلّف کرد که هیچ انسانی را نه قبل از آن حضرت، نه بعد از آن حضرت، به چنین تکلیفی مکلّف نکرده است، بعد این آیه ﴿فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ را قرائت کرده است.
روایت سوم که از تفسیر عیّاشی است از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال میکنند: «قلتُ لأبی عبدالله قول الناس لعلیٍّ إن کان له حق فما منعه أن یقوم به»؛ از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند که اگر حضرت علی(سلام الله علیه) حق با او بود، خب چرا قیام نکرد. خب، کسی بر فرض او را یاری نکرد، او میخواست به تنهایی قیام کند «فما منعه أن یقوم به فقال إنّ الله سبحانه و تعالی لم یکلِّف هذا إلا انساناً واحداً رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)»؛ اینکه آدم، تنهایی برای حقّ خود دفاع بکند، هیچکس مکلّف نشد مگر پیغمبر، این است: «إنّ الله سبحانه و تعالی لم یکلِّف هذا إلا انساناً واحداً رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)» همان، فقط پیغمبر بود. بعد این آیه را قرائت کرد ﴿فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ فلیس هذا إلاّ للرسول».
فرمود این تکلیف، برای حضرت امیر(سلام الله علیه) نبود که تنهایی برای استحقاق حقّ خود قیام بکند. کسی که تنهایی مکلّف به قیام بود فقط رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود، بعد فرمود دیگران، مشمول این آیهاند «فلیس هذا إلاّ للرسول وقال لغیره» یعنی خداوند درباره غیر پیامبر فرمود: ((﴿إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَةٍ﴾)) یعنی برای دیگران فرارکردن، جابهجاشدن در شرایط خاص جایز است. اگر چند نفر حمله کردند آدم میتواند فاصله بگیرد [و] به گروه خود بپیوندد؛ یا به سنگر برود فرار کند، به سنگر برود یا به فئه و گروه خود ملحق بشود، تنها نماند؛ اما اینچنین نیست که پیامبر اگر به او حمله کردند مجاز باشد فرار بکند اینچنین نیست.
در روایت بعد که از امام صادق(سلام الله علیه) است، ایشان میگویند که «رسولالله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کُلِّفَ ما لم یکلِّف أحد» و آن این است که «أن یقاتل فی سبیل الله وحده»، بعد آیه بعد را قرائت میکند: ﴿حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتَالِ﴾ یعنی «إنّما کُلِّفتم الیسیر من الأمر أن تذکروا الله» ؛ تنها کسی که مکلّف است به تنهایی قیام بکند، رسول خداست. در بعضی از نصوص هم آمده است که خداوند، کاری که بر پیامبر تکلیف[و] تحمیل کرد بر هیچکس تحمیل نکرد. لذا کاری که برای خودِ خداوند است، درباره تکریم پیغمبر هم نقل شده است و آن این است که فرمود: ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ ؛ اگر کسی یک کارِ خیر بکند، خدا ده برابر به او پاداش میدهد. بعد فرمود همین کار را که مربوط به خداست، درباره پیغمبر هم اعمال کرده است. فرمود اگر کسی بر پیامبر صلوات بفرستد، خدا ده برابر پاداش خواهد داد .
بنابراین این فرمایش صاحب تفسیر الکاشف این فرمایش، تام نیست. اما بخش اول که ﴿فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ بود، دوم: ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ﴾ بود، سوم: ﴿وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتَالِ﴾ بود چهارم و پنجم. فرمود شما اگر این کار را کردید: ﴿عَسَی اللّهُ أَن یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾.
اطماع مؤمنین با بیان «عسی» در آیه
اینکه فرمود: ﴿عَسَی اللّهُ أَن یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾، این ﴿عَسَی﴾ چون از مقام فعل انتزاع میشود، این «عسی» و «لیت» و «لعلّ» همه اینها در قرآن کریم به ظاهر خود باقی است، این طور نیست که شاید خدا باید باشد. این به تعبیر بعضی از نصوص اِطماع است . اطماع یعنی ایجاد طمع کردن. مؤمنین کسانیاند که براساس طمع خدا را عبادت میکنند، چه اینکه براساس خوف هم عبادت میکنند ﴿یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾ هست یا خلیل خدا میفرماید که ﴿وَالَّذِی أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ﴾ این طمعداشتن به لطف خدا چیز خوبی است. این کلمهٴ «عسی»، «لعلّ»، «لیت» اطماع است یعنی ایجاد امید است، ایجاد رغبت است. این ایجاد رغبت، کار خوبی است، نه اینکه ذات اقدس الهی شک داشته باشد[بلکه] این فعل و این زمینه، زمینهٴ امیدبخش است، نه اینکه خدا نداند چه میشود. خدا به هر دو طرف یقین دارد. این آیهای که نازل شده است یقین دارد که چه کسی عمل میکند به بهشت میرود، چه کسی عمل نمیکند به جهنم میرود، برای او یقینی است. این «عسی» و «لعلّ» و «لیت» از مقام فعلِ واجب انتزاع میشود، نه از مقام ذات. پس اینچنین نیست که این شاید خدا به معنی باید باشد [بلکه] آن شاید هم به معنای شاید است، چون از فعل گرفته میشود، نه از ذات؛ خدا میفرمود این کار را بکنید شاید بهشت بروید یعنی این کار، زمینهٴ بهشترفتن است. چه کسی انجام میدهد به بهشت میرود، به طور یقینی معلوم خداست. چه کسی انجام نمیدهد به بهشت نمیرود، به طور یقینی معلوم خداست. پس این «لعلّ» گفتن این ایجاد طمعکردن است. ﴿عَسَی اللّهُ أَن یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾، ﴿بَأْسَ﴾ یعنی همان شدّت، انتقام، عذاب و مانند آن.
قدرت مطلق خداوند در کفّ و تنکیل کفار
بعد فرمود خدا جلوی خشم و عذاب آنها را میگیرد و دست آنها را از شما کوتاه میکند، برای اینکه ﴿وَاللّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَأَشَدُّ تَنْکِیلاً﴾؛ خدا بأسش شدیدتر است، اینها را طرد میکند. تنکیل در مقابل تقبیل است. نکول در مقابل قبول است. انسان چیزی را یا قبول میکند یا نکول میکند. نکول اصطلاحی است که در کتاب قضا زیاد ملاحظه فرمودید. اگر کسی از پذیرش سوگند نکول کرد، آن یمین مردوده را مثلاً ممکن است دیگری انشاء بکند. نکول در مقابل قبول است. تقبیل یعنی قبولاندن، تنکیل یعنی طرد کردن. فرمود خدا أشدُّ تنکیل است؛ میتواند به خوبی اینها را طرد کند، به خوبی اینها را از صحنه بیرون کند.
پس فصل اول ﴿فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ است؛ معلوم نیست تکلیف منحصر به فرد است یا نه؟ فصل دوّمش که ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ﴾ است، شاهدِ خوبی است که منظور، منحصر به فرد است، روایات هم کمک میکند. فصل سوم حُکم تشویق به قتال است که در جای دیگر هم هست، چهارم و پنجم هم که مشخص شد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- نزول فضل و رحمت خداوند به میزان استعداد انسانها
- فتنه منافقان و شمول تأییدات الهی به پیامبر (ص)
- قدرت مطلق خداوند در کفّ و تنکیل کفار
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿...وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلَّا قَلِیلاً ﴿83﴾ فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَسَی اللّهُ أَن یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَاللّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَأَشَدُّ تَنْکِیلاً ﴿84﴾
نزول فضل و رحمت خداوند به میزان استعداد انسانها
در آیه قبل که فرمود اگر فضل و رحمت خدا نبود اکثری شما پیرو شیطان میشدید، اصل کلّی آن است که اگر فضل خدا نباشد، هیچکس وارسته نخواهد شد؛ منتها فضل و رحمت خدا به اندازهٴ استعدادهای انسانها نازل میشود افراد عادی بعد از آن الهام فجور و تقوا که در هنگام آفرینش روح به اینها داده شد و بعد از افاضهٴ عقل از درون و آمدن شریعت از بیرون، نصاب هدایت تشریعی اینها تمام است. لذا احیاناً اینها گناه میکنند یا به گناه نزدیک میشوند؛ مقدّماتش را فراهم میکنند یا مِیل به گناه پیدا میکنند یا نزدیک میل میشوند، این عناوین چهارگانه و مانند آن که هر کدام به نوبهٴ خود سیّئهای از نظر اخلاق محسوب میشود، دامنگیر افراد عادی خواهد بود. ولی آن که معصوم و مطهّر است، هیچکدام از این عناوین چهارگانه و مانند آن به حریم او راه ندارد؛ نه گناه در خارج از او محقّق میشود (یک)، نه در خارج آن مقدّمات گناه را فراهم میکند که به گناه نزدیک بشود، از نظر سیر خارجی این (دو)، نه میل گناه میکند در درون این (سه)، نه مقدّمات میل که او را به میل نزدیک بکند در او راه دارد این (چهار).
پرسش:...
پاسخ: رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از آن جهت که مکلّف است، شیطان او را رها نمیکند ولی در نبرد و این جهاد اکبر، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همچنین ائمه معصومین(علیهم السلام) در این جهاد اکبر، شیطان را به اسارت گرفتند. شیطان، اسیر اینهاست [و] دیگران اسیر شیطاناند. در جنگ بالأخره یکی فاتح است و دیگری شکستخورده، معصومین در جهاد اکبر فاتحاند [و] شیطان را به اسارت گرفتند.
پرسش:...
پاسخ: دائماً در جهادند، برای اینکه مادامی که در دنیا هستند مکلّفاند. همین عبادتهای اینها، همین نالههای اینها، همین تضرّع اینها جهاد اکبر است. استغفار اینها جهاد است؛ منتها اینها حمله میکنند، نه در حال انفعالاند.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، خدا هم فرمود که ﴿وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ استغفار اینها، همیشه جنبهٴ تهاجم دارد. در جنگ بالأخره یا حمله از دو طرف است یا حمله از یک طرف است و دیگری دارد از خود دفاع میکند. افراد عادی، آن ضعافشان و بعضی از متوسّطینشان، اینها نوعاً در حال جنگ و گریزند؛ اینها به شیطان حمله میکنند، شیطان به اینها حمله میکند، در همین حالتاند. افراد ضعیف، نوعاً در حال انفعالاند یعنی مبتلا میشوند حالا میخواهند با استغفار و توبه، مشکلشان را حل بکنند. مثل کسی که در جبهه تیر میخورد ولی او را به درمانگاه میبرند برای معالجه؛ اما معصومین(علیهم السلام) در این جهاد اکبر، دائماً در حال حملهاند؛ جنگ دارند، دائماً دارند شیطان را رَجم میکنند. لذا استغفار اینها، دعای اینها، ناله و اشک اینها برای دفعِ گناه است، نه رفع گناه. افراد عادی، ناله و استغفار اینها برای رفع گناهِ حاصلشده است. آنها برای دفع گناه است، آنها همیشه مسلّحاند و فاتحاند. هرگز شیطان نمیتواند به سراغ اینها بیاید که اینها تیری بخورند، بعد درمان بکنند، خب.
پرسش:...
پاسخ: چون فکر گناه را هم مواظباند. مثلاً میبینید شما گاهی انسان، غافلگیر میشود، اصلاً نمیداند که در چه زمینه فکر میکرد. زِمام فکر او به دست هوس اوست، گاهی مثلاً میبینید تنهایی با خودش حرف میزند. اینکه حرف میزند، معلوم میشود که کسی در درون او را به یک سلسله اموری مشغول کرده است (اولاً)، این اشتغالش به نصاب رسید، او را به تصمیمگیری رسانده (ثانیاً)، برابر آن تصمیمگیری، دستور حرفزدن میدهد (ثالثاً)، آن وقت دفعتاً میبینید با خودش دارد حرف میزند. سرّش آن است که مواظب درون نیست. این مراقبت، برای آن است که انسان این خاطرات را کنترل کند.
پرسش:...
پاسخ: بله، گریه یعنی مرزداری، یعنی تیراندازی، یعنی حملهکردن. شیطان دارد میآید دیگر که اینها را مشغول بکند، اینها مینالند که نیاید. گریههای اینها، استغفار اینها جنبهٴ دفع دارد، نه جنبهٴ رفع.
فتنه منافقان و شمول تأییدات الهی به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیهٴ 73 و 74 می فرماید اینها مشغول فتنهکردناند که بعضی از چیزهایی که ما گفتیم را تغییر بدهی و به میل اینها حرف بزنی. اگر به میل اینها آیات الهی را تغییر دادی از این به بعد با تو رابطهٴ دوستی برقرار میکنند: ﴿لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلاً﴾. ولی اگر لطف الهی و تأییدات الهی نبود، ممکن بود تو هم به بعضی از خواستههای اینها نزدیک بشوی که میل پیدا کنی: ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً﴾؛ فرمود اگر تثبیت و تأیید و فضل و رحمت الهی نبود، ممکن بود تو نزدیک بشوی که میلِ کم پیدا کنی. یعنی در خارج، این کار واقع نشد (یک)، یعنی در خارج این طور نبود که آیات الهی را ـ معاذ الله ـ کم یا زیاد بکنی به میل اینها، پس این گناهِ خارجی واقع نشد. مقدّمات گناه هم، مقدّمات تحریف هم واقع نشد، چون در خارج هیچ چیزی واقع نشد، این (دو). میماند درون و مسئله خاطرات. در خاطرات فرمود میلِ به پذیرش پیشنهاد اینها هم پیدا نشد. این (سه). چهارم، نزدیک به میل هم نشدی «کادَ أن یرکَن»، «یَرکَنَ» یعنی «یَمیل». «کادَ أن یرکَن» یعنی «قَرُبَ أن یمیلَ». فرمود اگر ما تثبیتات نکرده بودیم ﴿لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ﴾، نه «لولا أن تبّتناک ترکن إلیهم». فرمود اگر ما تثبیتات نکرده بودیم، تو نزدیک میشدی که میل پیدا کنی؛ به میل نزدیک میشدی یعنی به این قدم اول از این اقدام چهارگانهٴ پرخطر.
قدم اول، نزدیکشدن به میل است. قدم دوم، خود میل به گناه است. قدم سوم، انجام مقدّمات گناه است. قدم چهارم، خود گناه است.
پرسش:...
پاسخ: هر کسی از آن جهت که انسان است قدرت بر گناه دارد، چه اینکه قدرت بر اطاعت هم دارد. اگر قدرت بر گناه نداشته باشد که مکلّف نیست. ولی ذات اقدس الهی فرمود که آن لطف الهی باعث شد که هیچکدام از این چهار کار از تو صادر نشد. گناه که در خارج واقع نشد (یک)، مقدّماتش هم که فراهم نشد (دو)، در نهان تو، در دستگاه قلبی، میل به گناه هم که پیدا نکردی (سه)، نزدیک به میل هم نشدی. قرآن این چهارمی را نفی میکند، این (چهار). فرمود: ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ الیهم﴾ ، «کادَ» یعنی «قَرُبَ» ﴿کِدتَّ تَرْکَنُ﴾ یعنی «قَرُبتَ أن تمیل»؛ نزدیک شدی که میل پیدا کنی یعنی به میل پیداکردن نزدیک شدی، می فرماید این نزدیکی به میل هم حاصل نشده.
پرسش:...
پاسخ: چون رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حدوثاً و بقائاً مطهّر بود؛ منتها آیه تطهیر، برای باز کردن طهارت همهٴ اهلبیت(علیهم السلام) است. این درباره شخص رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. البته این آیه، در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» است و سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم در مکه نازل شده است و آیه تطهیر در سورهٴ «احزاب» است و سورهٴ «احزاب» در مدینه نازل شده است.
به هر تقدیر، اگر لطف الهی نباشد هر کسی در هر مقطعی که هست لغزش، دامنگیر او میشود.
حالا چند روایتی که هست یکی، دو نمونه را تبرّکاً بخوانیم، بعداً بقیه را شما ملاحظه میفرمایید.
اهل بیت مراد از «یستنبطون» در آیه
در تفسیر شریف نورالثقلین ذیل همین آیه مبارکهٴ: ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَإِلَی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ و همچنین ذیل آیه ﴿لَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلَّا قَلِیلاً﴾ روایات فراوانی است. جلد اول تفسیر ذیل همین آیه، صفحهٴ 523 فرمود: ﴿لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ از تفسیر عیّاشی نقل میکنند که منظور، اهلبیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام)اند «و هم الذین یستنبطون منهم القرآن» ﴿لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾. منظور از این «یستنبِطون» را علما و مردم دانستند که مردم، از ائمه، قرآن و احکام را استنباط میکنند «و هم الذین یستنبطون» یعنی «یستنبطون» مردم «منهم القرآن ویعرفون الحلال و الحرام و هم الحجّة لله علی خلقه».
روایت بعدی فرمود: «﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَإِلَی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ﴾ قال هم الأئمة» این روایت از امام باقر(علیه السلام) است، همان است که مرحوم امینالاسلام در مجمع نقل کرد .
روایت دیگر که زراره از امام باقر(علیه السلام) و همچنین حُمران از امام صادق(علیه السلام) نقل میکند این است که فرمودند: فضلالله، رسولالله است «و رحمته ولایة الأئمه» است، این البته جَری است و مصداق کامل است.
روایت بعدی که «عن العبد الصالح(علیه السلام)» است، فرمود: «الرحمة رسول الله(علیه و آله السلام) والفضل علیّبنابیطالب» این هم بیان مصداق کامل است.
دستور به قتال در راه خداوند
حالا میرسیم به آیهای که امروز تلاوت شد، فرمود: ﴿فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَسَی اللّهُ أَن یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَاللّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَأَشَدُّ تَنْکِیلاً﴾ اول، فضیلت قتال را ذکر فرمود، فرمود که ﴿فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ﴾ . بعد هم فرمود اگر کسی قتال کرد، حالا یا فاتح شد یا شهید شد، اجر عظیم دارد . بعد هم دربارهٴ افراد منافق یا ضعیفالایمان فرمود اینها در حال آرامش پیشنهاد جنگ میدهند، وقتی دستور جهاد نازل شد، میگویند چرا دستور جهاد را بر ما واجب کردی؟ ﴿رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ﴾ یا اگر اینچنین نگفتند، در حضور حضرت که هستند، سخن از اطاعت است: ﴿یَقُولُونَ طَاعةٌ فَإِذَا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ بَیَّتَ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ غَیْرَ الَّذِی تَقُولُ﴾ .
بررسی محدوده شمول «فقاتل فی سبیل الله»
این مجموعه را که گذراند، فرمود: ﴿فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ حالا تو در راه خدا جنگ بکن، مقاتله بکن. آیا این ﴿فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ خطاب، مخصوص پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است یا او به عنوان الگوی امّت، مخاطب قرار گرفت که خطاب، شامل همه خواهد شد؟ البته آیاتی که دستور قتال داد از چند جملهٴ قبل، آن معلوم شد که همه انسانهای مکلّف باید برای حفظ دین بجنگند. به استثنای افرادی که خود قرآن استثنا کرده است. اما این آیه که میفرماید: ﴿فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾، بعد هم فرمود: ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ﴾ این یک معنای جدیدی را دارد و آن این است که حالا که عدهای که در حضور تو میگویند ﴿طَاعَةٌ﴾ وقتی از محضر تو بیرون رفتند، تبییت میکنند، شبانه برنامهریزی میکنند، توطئه میکنند، فکر جدید طرح میکنند. حالا که اینچنین است اگر تو را همراهی نکردند تو تنها هم که شدی بجنگ: ﴿فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ﴾ تو تشویق بکن، ترغیب بکن، دستور بده ﴿وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتَالِ﴾ که جملهٴ سوم است. تحریض همان تشویق است. خب، حالا اگر نیامدند، اگر نیامدند [و] هیچ کس تو را کمک نکرد تو هم باید دست از نبرد برداری یا موظّفی بجنگی؟
مرحوم محمدجواد، در این کتاب تفسیر شریفشان به نام الکاشف گفتند که این ﴿ اَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ﴾ یعنی هر کسی مشغول کار خودش است، تو وظیفهٴ خودت را باید انجام بدهی، هر کسی مسئول کار خودش است. معنایش این نیست که اگر دیگران در صحنه حاضر نشدند تو تنها بجنگ، برای اینکه تنها جنگیدن یک عمل انتحاری است، اینکه مبارزه نیست، این یک انتحار و خودکشی است و خدا به پیامبرش چنین دستوری نداده است. لذا در اوایل امر، مأمور بود به صبرکردن ، این خلاصهٴ سخن این بزرگوار.
این فرمایش ناتمام است، برای اینکه الآن در مدینه این آیه نازل شد. آن دستور صبر و سکوت، سیزده سال در مکه گذشت. وقتی مسلمین به ستوه آمدند و در مدینه هم حکومتی تأسیس شد، از این به بعد دستور نبرد و اجازهٴ جهاد صادر شد که ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾ چون مظلوماند، مأذوناند که دفاع بکنند. حالا در این جریان، در جریان اُحد و بعد از اُحد، اول بدر بود، کمکم اُحد بود و بعد. در این فضا این آیه نازل شد که اگر دیگران تو را کمک نکردند، تو تنها هم که شد بجنگ. حالا اگر دیگران پیغمبر را کمک نکردند، پیغمبر باید ساکت باشد، آنها بیایند این را بگیرند یعنی دستگیر کنند یا باید مبارزه کند ولو تنهایی؟ اول، یعنی آن سیزده سال مکه با حالا خیلی فرق میکند. حالا جنگی شروع شده، کُشتهای دادند، کُشتهای گرفتند، اسیری دادند، اسیری گرفتند. حالا اگر مؤمنین ترسیدند و پیغمبر را یاری نکردند، اینجا رسول خدا مثل آن اوایل امر در مکه بود باید صبر بکند، دیگر تکلیف ندارد. یعنی بیایند این را بگیرند و بزنند و بکُشند یا اگر هیچکس در صحنه حاضر نشد، او موظف است به جهاد، حتی جهاد ابتدایی، نه دفاع. دفاع که خب هر کسی تا آن آخرین لحظه مؤظّف است از خودش دفاع بکند، این آیه ظاهراً این پیام را دارد. پس ﴿فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ این فصل اول آیه، برای اینکه معلوم بشود این فصل اول، خطابش مستقیماً به پیامبر است، این فصل دوم شاهد خوبی است ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ﴾ یعنی خدا مکلِّف است، تو مکلَّفی و تو؛ شخصِ تو مکلّف به جهادی، گرچه دیگران را هم باید بر جهاد تحریض و تشویق کنی: ﴿حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتَالِ﴾.
بررسی روایات دال بر تکلیف رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به قیام
در این زمینه، روایتی را مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرد که در همین تفسیر شریف نورالثقلین آمده است. آن روایتی که در اصول کافی نقل شده است از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) این است که «إنّ الله تبارک و تعالی أعطیٰ محمّداً(صلّی الله علیه و آله و سلّم)»؛ به پیامبر خصوصیّات و فضایلی داد و عدهای از آنها را شمرد، بعد فرمود: «ثمّ کلف» پیامبر را «ما لم یُکلف احداً مِن الأنبیاء»؛ پیامبر را به تکلیفی مکلَّف کرد که هیچ پیامبر دیگری را به آن اندازه مکلّف نکرد «اُنزل علیه سیفٌ من السماء فی غیر غِمدٍ» که همان ذوالفقار باشد «و قیل له فقاتل فی سبیل الله لا تکلّف الا نفسک» .
روایت دیگری که باز نور الثقلین از اصول کافی است که از امام صادق(علیه السلام) نقل میکند، این است که «إنّ الله کلَّف رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و لم یکلّف هذا» یعنی این تکلیف را «أحداً مِن خَلقه قَبله و لا بعده»؛ هیچ کسی چه در قبل از حضرت، چه در بعد از حضرت به این تکلیف، مکلّف نشدند که تنها بجنگند «ثم تلاٰ هذه الآیه ﴿فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ﴾ » آن مدّعا را حضرت با این آیه، تثبیت کرد. فرمود خدا پیامبرش را به تکلیفی مکلّف کرد که هیچ انسانی را نه قبل از آن حضرت، نه بعد از آن حضرت، به چنین تکلیفی مکلّف نکرده است، بعد این آیه ﴿فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ را قرائت کرده است.
روایت سوم که از تفسیر عیّاشی است از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال میکنند: «قلتُ لأبی عبدالله قول الناس لعلیٍّ إن کان له حق فما منعه أن یقوم به»؛ از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند که اگر حضرت علی(سلام الله علیه) حق با او بود، خب چرا قیام نکرد. خب، کسی بر فرض او را یاری نکرد، او میخواست به تنهایی قیام کند «فما منعه أن یقوم به فقال إنّ الله سبحانه و تعالی لم یکلِّف هذا إلا انساناً واحداً رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)»؛ اینکه آدم، تنهایی برای حقّ خود دفاع بکند، هیچکس مکلّف نشد مگر پیغمبر، این است: «إنّ الله سبحانه و تعالی لم یکلِّف هذا إلا انساناً واحداً رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)» همان، فقط پیغمبر بود. بعد این آیه را قرائت کرد ﴿فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ فلیس هذا إلاّ للرسول».
فرمود این تکلیف، برای حضرت امیر(سلام الله علیه) نبود که تنهایی برای استحقاق حقّ خود قیام بکند. کسی که تنهایی مکلّف به قیام بود فقط رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود، بعد فرمود دیگران، مشمول این آیهاند «فلیس هذا إلاّ للرسول وقال لغیره» یعنی خداوند درباره غیر پیامبر فرمود: ((﴿إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَةٍ﴾)) یعنی برای دیگران فرارکردن، جابهجاشدن در شرایط خاص جایز است. اگر چند نفر حمله کردند آدم میتواند فاصله بگیرد [و] به گروه خود بپیوندد؛ یا به سنگر برود فرار کند، به سنگر برود یا به فئه و گروه خود ملحق بشود، تنها نماند؛ اما اینچنین نیست که پیامبر اگر به او حمله کردند مجاز باشد فرار بکند اینچنین نیست.
در روایت بعد که از امام صادق(سلام الله علیه) است، ایشان میگویند که «رسولالله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کُلِّفَ ما لم یکلِّف أحد» و آن این است که «أن یقاتل فی سبیل الله وحده»، بعد آیه بعد را قرائت میکند: ﴿حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتَالِ﴾ یعنی «إنّما کُلِّفتم الیسیر من الأمر أن تذکروا الله» ؛ تنها کسی که مکلّف است به تنهایی قیام بکند، رسول خداست. در بعضی از نصوص هم آمده است که خداوند، کاری که بر پیامبر تکلیف[و] تحمیل کرد بر هیچکس تحمیل نکرد. لذا کاری که برای خودِ خداوند است، درباره تکریم پیغمبر هم نقل شده است و آن این است که فرمود: ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ ؛ اگر کسی یک کارِ خیر بکند، خدا ده برابر به او پاداش میدهد. بعد فرمود همین کار را که مربوط به خداست، درباره پیغمبر هم اعمال کرده است. فرمود اگر کسی بر پیامبر صلوات بفرستد، خدا ده برابر پاداش خواهد داد .
بنابراین این فرمایش صاحب تفسیر الکاشف این فرمایش، تام نیست. اما بخش اول که ﴿فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ بود، دوم: ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ﴾ بود، سوم: ﴿وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتَالِ﴾ بود چهارم و پنجم. فرمود شما اگر این کار را کردید: ﴿عَسَی اللّهُ أَن یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾.
اطماع مؤمنین با بیان «عسی» در آیه
اینکه فرمود: ﴿عَسَی اللّهُ أَن یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾، این ﴿عَسَی﴾ چون از مقام فعل انتزاع میشود، این «عسی» و «لیت» و «لعلّ» همه اینها در قرآن کریم به ظاهر خود باقی است، این طور نیست که شاید خدا باید باشد. این به تعبیر بعضی از نصوص اِطماع است . اطماع یعنی ایجاد طمع کردن. مؤمنین کسانیاند که براساس طمع خدا را عبادت میکنند، چه اینکه براساس خوف هم عبادت میکنند ﴿یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾ هست یا خلیل خدا میفرماید که ﴿وَالَّذِی أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ﴾ این طمعداشتن به لطف خدا چیز خوبی است. این کلمهٴ «عسی»، «لعلّ»، «لیت» اطماع است یعنی ایجاد امید است، ایجاد رغبت است. این ایجاد رغبت، کار خوبی است، نه اینکه ذات اقدس الهی شک داشته باشد[بلکه] این فعل و این زمینه، زمینهٴ امیدبخش است، نه اینکه خدا نداند چه میشود. خدا به هر دو طرف یقین دارد. این آیهای که نازل شده است یقین دارد که چه کسی عمل میکند به بهشت میرود، چه کسی عمل نمیکند به جهنم میرود، برای او یقینی است. این «عسی» و «لعلّ» و «لیت» از مقام فعلِ واجب انتزاع میشود، نه از مقام ذات. پس اینچنین نیست که این شاید خدا به معنی باید باشد [بلکه] آن شاید هم به معنای شاید است، چون از فعل گرفته میشود، نه از ذات؛ خدا میفرمود این کار را بکنید شاید بهشت بروید یعنی این کار، زمینهٴ بهشترفتن است. چه کسی انجام میدهد به بهشت میرود، به طور یقینی معلوم خداست. چه کسی انجام نمیدهد به بهشت نمیرود، به طور یقینی معلوم خداست. پس این «لعلّ» گفتن این ایجاد طمعکردن است. ﴿عَسَی اللّهُ أَن یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾، ﴿بَأْسَ﴾ یعنی همان شدّت، انتقام، عذاب و مانند آن.
قدرت مطلق خداوند در کفّ و تنکیل کفار
بعد فرمود خدا جلوی خشم و عذاب آنها را میگیرد و دست آنها را از شما کوتاه میکند، برای اینکه ﴿وَاللّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَأَشَدُّ تَنْکِیلاً﴾؛ خدا بأسش شدیدتر است، اینها را طرد میکند. تنکیل در مقابل تقبیل است. نکول در مقابل قبول است. انسان چیزی را یا قبول میکند یا نکول میکند. نکول اصطلاحی است که در کتاب قضا زیاد ملاحظه فرمودید. اگر کسی از پذیرش سوگند نکول کرد، آن یمین مردوده را مثلاً ممکن است دیگری انشاء بکند. نکول در مقابل قبول است. تقبیل یعنی قبولاندن، تنکیل یعنی طرد کردن. فرمود خدا أشدُّ تنکیل است؛ میتواند به خوبی اینها را طرد کند، به خوبی اینها را از صحنه بیرون کند.
پس فصل اول ﴿فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ است؛ معلوم نیست تکلیف منحصر به فرد است یا نه؟ فصل دوّمش که ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ﴾ است، شاهدِ خوبی است که منظور، منحصر به فرد است، روایات هم کمک میکند. فصل سوم حُکم تشویق به قتال است که در جای دیگر هم هست، چهارم و پنجم هم که مشخص شد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است