display result search
منو
تفسیر آیه 71 سوره نساء

تفسیر آیه 71 سوره نساء

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 131 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 71 سوره نساء"
- تأثیر جوّ نزول آیه بر تفسیر صحیح آن
- معرفی مبطئین و طعنه آنان بر مسلمانان
- عملکرد منافقین و عاقبت آنها در قرآن


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً﴿71﴾

بعضی از مباحث این کریمه در بحث دیروز به طور اجمال بیان شد ولی برای اینکه همهٴ آن مباحث کنار هم ذکر بشود، بعضی از آن گفته‌ها اجمالاً بازگو می‌شود.
تأثیر جوّ نزول آیه بر تفسیر صحیح آن
اولاً گرچه این آیه، شأن نزول خاص ندارد ولی یک جوّ نزول مخصوص دارد که ادراک آن جوّ نزول، مهم‌تر از توجه به شأن نزول است. جوّ نزول، بررسی اوضاع موجود در مدینه یا در حجاز بود و آیه در این جوّ و فضا پیام خاص دارد.

جوّ حاکم بر فضای نزول آیه
وقتی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وارد مدینه شدند و حکومت اسلامی تشکیل دادند، دشمنهای داخل و خارج هر کدام به کارشکنی پرداختند. مشرکین که در مکه و غیرمکه بودند از یک سو، یهودیها از سوی دیگر، منافقین از سوی سوم، افراد ضعیف‌الایمان که تابع تبلیغات سوء بودند از سوی چهارم، این گروه نفاق در تحت عناوین گوناگون کارشکنی می‌کردند؛ هم رابطه با مشرکین مکه داشتند، هم رابطه با یهودیهای اطراف مدینه داشتند، هم پیوند تبلیغ و نشر اراجیف با افراد ضعیف‌الایمان داشتند و هم خودشان را با مسئولین نظام و مسلمین متعهّد نزدیک می‌کردند. کار اینها در ارتباط با مشرکین مکه جاسوسی بود، ارتباط مخفی برقرارکردن بود که در سورهٴ «مائده» فرمود: ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ﴾ ؛ فرمود آنها که دارای مرض نفاق‌اند، شتابزده خود را در جمع مشرکین حاضر می‌کنند، رابطه‌ای با مشرکین برقرار می‌کنند و حرفشان این است که اگر اسلام شکست خورد و نظام اسلامی شکست خورد و رژیم شرک برگشت، ما چرا رابطه‌مان را با مشرکین قطع کرده باشیم. اگر اسلام شکست خورد و شرک دوباره حاکم شد، ما جایگاهی داشته باشیم. بر همین اساس ارتباطشان را با مشرکین مکه برقرار می‌کردند، این (یک). با یهودیها از نظر کارشکنی در داخل مدینه کوشش داشتند، این (دو). دربارهٴ افراد ضعیف‌الایمان، شایعه‌پراکنی داشتند؛ می‌گفتند مشرکین، جمعیتشان زیاد است عُدّه و عِدّه‌شان زیاد است، مسلمین اندک‌اند و قدرت مقاومت ندارند و مانند آ‌ن.
دربارهٴ ارتباط خودشان با مسلمانهای متعهّد این‌‌چنین بودند که می‌گفتند ما معذوریم، مشکلات مالی داریم یا به امور نظامی آشنایی نداریم. می‌گفتند هوا گرم است، می‌گفتند هوا سرد است و مانند آن. اگر بازار جبهه و جنگ گرم بود، اینها در پشت جبهه شعار جنگی می‌دادند با یک زبان تند و تیز شعار جنگی می‌دادند. اگر مسلمانها فاتح می‌شدند برمی‌گشتند، اینها می‌گفتند ای کاش! ما با شما بودیم و اگر مسلمانها شکست می‌خوردند و برمی‌گشتند، اینها در جمع مسلمانها یک حرف می‌زدند، در جمع خودشان حرف دیگر. در جمع خودشان می‌گفتند که خوب شد ما نرفتیم ﴿إِذْ لَمْ أَکُن مَعَهُمْ شَهِیداً﴾ ؛ ﴿شَهِیداً﴾ یعنی «حاضرا»؛ خوب شد که ما نرفتیم. در جمع آنها به عنوان عذرتراشی، عذرها را ذکر می‌کردند. قبل از رفتن به جبهه، افراد ضعیف‌الایمان را تعویق می‌کردند، تبطئه می‌کردند. «تعویق» یعنی عائق ایجاد کردن، مانع ایجاد کردن. «تبطئه» یعنی مانع سرعت شدند، موجب بُطیء و کُندی شدن. لذا قرآن کریم از اینها به عنوان مبطّئین یاد کرد، همین آیه‌ای که بعد می‌خوانیم: ﴿وَإِنَّ مِنکُمْ لَمَن لَیُبَطِّئَنَّ﴾ .
در سورهٴ «احزاب» دارد که ﴿قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنکُمْ﴾ ؛ آنها که اهل تعویق بودند یعنی دیگران را منع می‌کردند، تأخیر می‌انداختند. از اینها قبل از اعزام به جبهه، به عنوان مبطّئ، به عنوان معوّق یاد کرده است. بعد از اینکه نیروها از جبهه برگشتند از اینها به عنوان مُعذِّر یاد کرد . اینها اهل سَلق‌اند ، زبان‌تندند؛ با تندزبانی، شعار جنگ می‌دهند، اینها هم سودجو هستند، برای اینکه اگر مسلمانها فاتح شدند و غنیمتی نصیبشان شد می‌گفتند ای کاش! ما با شما بودیم. هم فرصت‌طلب‌اند، برای اینکه در آنجا می‌گویند «یا لیتنا کنا معکم» و هم خودخواه‌اند، برای اینکه اگر چهار شهید آوردند یا چهار جانباز را به پشت جبهه منتقل کردند، می‌گویند خوب شد ما نرفتیم.

هشدار به مؤمنین جهت کسب هوشیاری کامل از محیط
این جوّ حاکم بر مدینه بود. در این جوّ، ذات اقدس الهی آیه نازل کرد، مؤمنین را هشدار داد. فرمود: در بین شما منافقین هستند، مُعذِّرین هستند، معوّقین هستند، مبطّئین هستند، فرصت‌طلب هستند، شعاربده هستند، سودجو هستند، از آن طرف هم یهودیها در کنار شما در اطراف مدینه صف بستند، از طرفی هم مشرکین با عُدّه و عِدّه دارند تهاجم می‌کنند ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ آن‌گاه این را باز کرد. فرمود دشمنان بیرون شما چه کسانی‌اند، دشمنان درون شما چه کسانی‌اند، اینکه ما می‌گوییم ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾، برای اینکه ﴿وَإِنَّ مِنکُمْ لَمَن لَیُبَطِّئَنَّ﴾ ؛ در شماها افراد منافق هست، پس باهوش باشید.
خطاب به همه است، برای اینکه همه مکلّف‌اند؛ اما آنکه متعهّد است، مأمور است که هوشمند باشد ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ خطاب به همه است. برای اینکه در آیهٴ بعد فرمود: ﴿وَإِنَّ مِنکُمْ لَمَن لَیُبَطِّئَنَّ﴾؛ در شما منافقین هستند. پس خطاب، مخصوص مؤمنین خالص نیست؛ اما آن ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ ناظر به آن مسلمانهای متعهّد است، آن وقت این ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ را بررسی فرمود، فرمود بدانید دشمن از درون و بیرون، صف بسته است.
دربارهٴ مشرکین که مشخص است، نیازی به ذکر یک آیه معیّن نیست. دربارهٴ این دشمنان درونی، آیهٴ بعد فرمود: ﴿وَإِنَّ مِنکُمْ لَمَن لَیُبَطِّئَنَّ﴾؛ اینها اهل تبطئه‌اند؛ به جای تسریع و ایجاد سرعت، بُطیء و کُندی ایجاد می‌کنند، اینها چوب لای چرخ جبهه‌روها هستند.

معرفی مبطئین و طعنه آنان بر مسلمانان
همین گروهی که اهل تبطئه‌اند، ایجاد بُطیء و کندی می‌کنند، به اصطلاح چوب لای چرخ جبهه‌روها می‌گذارند، کسانی‌اند که ﴿فَإِنْ أَصَابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ﴾؛ اگر شهید شدید، جانباز شدید یا اسیر شدید، می‌گویند: ﴿قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُن مَعَهُمْ شَهِیداً﴾؛ خوب شد که ما نرفتیم ﴿وَلَئِنْ أَصَابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَن لَم تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُ مَوَدَّةٌ یَا لَیْتَنِی کُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً﴾ اگر شما فاتحانه برمی‌گشتید، غنیمتی نصیب شما می‌شد، می‌گفتند ای کاش! ما با اینها بودیم و بهره می‌بردیم، خب اینها سودجو.

بیان معوقین و صفات آنان
از همین گروه، در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» به عنوان معوِّق یاد کره است. آیهٴ هیجده سورهٴ «احزاب» این است که: ﴿قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنکُمْ وَالْقَائِلِینَ لإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنَا﴾؛ نه تنها خودشان نمی‌روند [بلکه] به سایر افرادی که همفکر آنها هستند و برادران نفاقی آنها هستند، می‌گویند ﴿هَلُمَّ إِلَیْنَا﴾؛ به طرف ما بیایید، نه به طرف پیامبر بروید. همین گروه، در مدینه مشغول نَشر اکاذیب بودند، در مدینه چند گروه فعالیت می‌کردند.
در سورهٴ «احزاب»، آیهٴ شصت این‌‌چنین است: ﴿لَئِن لَمْ یَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ﴾ این سه گروه، مزاحم بودند. آیه نازل شد که اگر اینها به نهی ما گوش ندهند، منتهی نشوند، نهی‌پذیر نشوند، دست از این کار برندارند، ما دستور می‌دهیم [که] تکلیف همه اینها را یکسره کنی.

عملکرد منافقین و عاقبت آنها در قرآن
خب، منافقین بودند و ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ و مرجفین فی المدینه؛ اینها که در نشر اراجیف و اکاذیبی بی‌پایه، کوتاهی نمی‌کردند. در آیهٴ 81 سورهٴ «توبه» این‌‌چنین است که ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾ یعنی اینها خوشحال‌اند که مثل زنهای سالمند، مردان سالمند، کودکان خردسال که اینها جزء قواعدند نه جزء مجاهدین، منافقین خوشحال‌اند که در ردیف قواعد قرار گرفتند: ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾، أی «بقعودهم خلف رسول الله» که حضرت رفت، اینها پشت‌سر حضرت نشستند. آن‌گاه عذرشان هم این است که ﴿قَالُوا لاَتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ﴾؛ می‌گفتند هوا گرم است به جبهه نروید و مانند آن. بعد خدا فرمود به آنها بگو: ﴿نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً لَوْ کَانُوا یَفْقَهُونَ﴾.
خب، این گروه که در سورهٴ «مائده» وضعشان روشن شد. ارتباطشان با مشرکین، از این جهت بود که ﴿یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ﴾ آن آیهٴ 52 سورهٴ «مائده» بود که ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ﴾ نفرمود «یسارعون الیهم»، برای اینکه اینها واقعاً در بین مشرکین‌اند، در گروه آنها هستند نه اینکه تازه می‌خواهند به مشرکین گرایش پیدا کنند. نفرمود «یسارعون الیهم» فرمود: ﴿یُسَارِعُونَ فِیهِمْ﴾، ﴿یَقُولُونَ﴾؛ حرفشان این است از آنها اگر بپرسید که چرا با مشرکین رابطه برقرار کردید? حرفشان این است که ﴿نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ﴾ شاید اوضاع برگردد و اسلام شکست بخورد و کفر و جاهلیت دوباره برگردد. آ‌‌ن‌گاه فرمود: ﴿فَعَسَی اللّهُ أَن یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلَی مَا أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ﴾ .
در چنین جوّی این آیات نازل شده است. بنابراین به مؤمنین خطاب می‌کند که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ این یک مطلب.

بررسی معنای «حِذر»
مطلب دوم آن است که «حِذر» نه به معنای ترسِ محض است، نه به معنای کِیاست صِرف. آن کَیّسی که از وضع موجود باخبر باشد، سود و زیان را بررسی بکند و خطر را تشخیص بدهد و عاقلانه از خطر تشخیص‌داده بِرَهد، این را می‌گویند حِذر [حالا] خواه در مسائل نظامی باشد، خواه در مسائل قضایی. ذات اقدس الهی به رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هشدار داد، فرمود: بترس که اینها تو را از بعضی از احکام الهی بازندارند: ﴿فَاحْذَرْهُمْ﴾. آیهٴ 49 سورهٴ «مائده» این است که فرمود: ﴿وَأَنِ احْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللّهُ إِلَیْکَ﴾؛ برحذر باش که مبادا با تهدید، با وعده، با وعید، با عوام‌فریبی، با نیرنگ‌بازی تو را از آ‌ن وحی الهی بازدارند، برحذر باش. این مرغهای زیرکی که خطر را می‌فهمند و از خطر به موقع می‌رهند، می‌گویند «طائرٌ حاذر»، «حَذِر» و مانند آن. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» قوم فرعون به فرعون این‌‌چنین گفتند که ما نیرومندتریم و قوی‌تریم و کسانی که اطراف موسی و هارون(علیهما السلام) جمع شدند، گروه کمی‌اند. آیهٴ 54 به بعد سورهٴ «شعراء» این است که ﴿إِنَّ هؤُلاَءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ ٭ وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ ٭ وَإِنَّا لَجَمِیعٌ حَاذِرُونَ﴾؛ ما هم فراوانیم و زیادیم، هم هوشمندانه خطر را می‌فهمیم و از آن خطر فهمیده می‌رهیم، این را می‌گویند حَذر.

تفطّن مرحوم سیوطی در ردّ نظر مرحوم امین الاسلام
پس حذر به معنای سلاح نیست و اگر از امام باقر(سلام الله علیه) رسیده است که حذر به معنای سلاح است ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ یعنی «أسلحتکم»، این معنای کنایی است نه معنای واقعی حذر باشد. مرحوم امین‌الاسلام در مجمع، این حَذر را به معنای سلاح گرفته، ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ یعنی «خذوا أسلحتکم» به استناد این روایت. در حالی که این حدیثی که ایشان نقل فرمودند ناظر به معنای کنایی است یعنی «خذوا» چیزی را که با او حَذَر شما محقّق می‌شود، نه حَذر یعنی سلاح، به دلیل آیهٴ نماز خوف. مرحوم سیوری در کنزالعرفان، وقتی این مطلب را از امین‌الاسلام نقل می‌کند، رد می‌کند. می‌گوید که در آیهٴ سورهٴ «نساء» حذر، در مقابل سلاح قرار گرفت. چون در آن آیه صلات خوف فرمود عیب ندارد که شما در حال نماز خوف مسلّحانه نماز بخوانید. اگر دیدید بارندگی است عیب ندارد که اسلحه را زمین بگذارید ولی حِذرتان را بگیرید. این تقابل سلاح و حِذر که فرمود سلاح را به زمین بگذارید ولی حذرتان را بگیرید، نشان می‌دهد که حذر به معنی سلاح نیست دیگر. پس این معنایی را که مرحوم امین‌الاسلام در مجمع ذکر کردند با تفطّن مرحوم سیوری در کنزالعرفان که نقد کردند، این مطلب رد می‌شود.

رعایت حذر در حال نماز در میدان جنگ
آن آیه در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء»، آیهٴ 102 است و آن این است که فرمود: ﴿وَإِذَا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاَةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُم مَعَکَ﴾، دربارهٴ نماز خوف است. ﴿وَلْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ﴾؛ سلاح با آنها باشد مسلّحانه نمازشان را بخوانند ﴿فَإِذَا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِن وَرَائِکُمْ﴾ اینها اگر به سجده رفتند، یک عده باشند که سنگرها را حفظ بکنند یعنی شما که نمازتان در جنگ، نماز خوف است یا مسافرید و بالأخره نمازتان شکسته است، امام جماعت این دو رکعت نماز را که دو رکعت نماز ظهر است مثلاً، طرزی می‌خواند که آن دو گروه، هر دو به نماز ظهر برسند یعنی گروه اول بیایند دو رکعتشان را با یک رکعت امام بخوانند و فوراً بروند [و] آ‌ن سنگردارهای دیگر بیایند، دو رکعت خودشان را با رکعت دوم امام بخوانند که هر دو گروه نمازشان را خوانده باشند با دو رکعت امام ﴿وَلْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِن وَرَائِکُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَی لَمْ یُصَلُّوا﴾؛ آ‌ن گروه دیگری که سنگردار بودند و نماز نخواندند، آنها بیایند در رکعت دوم امام ملحق بشوند و نمازشان را شروع بکنند: ﴿فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ وَلْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ﴾؛ هم آن هوشمندی و زرنگی را داشته باشند، هم مسلّح باشند. معلوم می‌شود که حِذر به معنی سلاح نیست، این یک قرینه که در کنار هم ذکر شد، فرمود هم مسلّح باشند، هم هوشمند و زیرک. بعد فرمود: ﴿وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَأَمْتِعَتِکُم﴾؛ دشمن دلش می‌خواهد که در این فرصتها شما از سلاحتان و تدارکات جنگی‌تان و موادّ غذایی‌تان و آسایشگاه‌تان غفلت کنید که او بتازد ﴿فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُم مَیْلَةً وَاحِدَةً﴾ ولی مواظب همهٴ این تدارکات و وسایل جنگی‌تان باشید. بعد در ذیل آیه فرمود: ﴿وَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِن کَانَ بِکُمْ أَذَی مِن مَطَرٍ أَوْ کُنتُم مَرْضَی﴾؛ حالا اگر بیمارید یا بارندگی است، نمی‌توانید با سلاح نماز بخوانید جناحی نیست و حرجی نیست که ﴿أَن تَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ﴾؛ سلاح را به زمین بگذارید؛ اما ﴿وَخُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ ؛ باهوش باشید که اگر یک وقت دیدید دشمن دارد تهاجم می‌کند، فوراً سلاح را بگیرید. پس حذر به معنی سلاح نیست به دو قرینه در همین آیه: یکی اینکه در جملهٴ قبل فرمود که هم اسلحه‌تان را بگیرید هم حذرتان را و یکی اینکه در این جملهٴ بعد فرمود: اگر بیمارید یا بارندگی است، عیب ندارد که اسلحه‌ را به زمین بگذارید ولی حذرتان را بگیرید.

معانی «نَفْر» در قرآن
مطلب بعد آن است که اینکه فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ با «فاء» تفریع فرمود: ﴿فَانفِرُوا﴾ حالا یا ﴿ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً﴾. «نَفْر» به معنای گریز است و گرایش هر دو. حالا با ذکر متعلَّق معلوم می‌شود یا «نَفر الی الشیء» است یا «نفَر عن الشیء». «نفر الی الشیء» در این آیه مطرح است. «نفر عن الشیء» را همان تنفّر می‌گویند «تنفّر» یعنی رمیدن و انزجار از چیزی که از آن نفور هم یاد می‌شود. پس نَفْر یا «الی الشیء» است به سوی چیز است [که] می‌شود گرایش یا «عن الشیء» است [که] می‌شود گریز و به هر دو مصداق، در قرآن به کار رفت. مفهوم یکی است، با ذکر متعلَّق فرق می‌کند. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیهٴ 46 فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَی أَدْبَارِهِمْ نُفُوراً﴾؛ اینها می‌رَمند، اینها «نفر عن الله و عن رسول الله» دارند، نه «نفر الی الله». چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «مدّثر» فرمود: ﴿کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنفِرَةٌ ٭ فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍ﴾ ؛ مثل حمارهایی که از شیر نیرومند اینها فرار می‌کنند، این هم یک مطلب که معنای نَفْر است.

معنای مراد «نفر» در آیه محل بحث
مطلب بعدی آن است که چون هوشمندی، معیار است نفر در حقیقت همان بسیج‌شدن است، نه صِرف حرکت. مثل اینکه یک حرکت تندی، یک حرکت باهدفی، یک حرکت خاصّی نَفْر چنین حالتی است که شتاب در او تعبیه شده. اصل سیر خیلی آرام باشد شاید نَفْر نگویند، یک حرکت تقریباً شتابان و قوی را نَفْر می‌گویند.

اقسام «نَفْر» در قرآن
این نَفْر چون برابر با هوشمندی است ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ به دو قِسم تقسیم می‌شود: یک نَفْر نظامی است و یک نَفْر فرهنگی. نَفْر نظامی در همین آیه محلّ بحث است، نَفْر فرهنگی همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» مطرح است که فرمود آیهٴ 122، آیهٴ معروف: ﴿وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ در صورتی که منظور از نَفْر این باشد که بیایند به مراکز علمی چیز یاد بگیرند، نه اینکه منظور از نَفْر این باشد که یک عده به جبهه‌های جنگ بروند، یک عده بمانند و از محضر پیامبر، علوم الهی را یاد بگیرند تا آنها که از جبهه برگشتند اینها، آنها را از احکام الهی باخبر بکنند. اگر منظور این نَفْر در آن آیه یادشده سورهٴ «توبه» نَفْر نظامیها باشد، این با آیهٴ محلّ بحث یکی است و اگر نه، نَفری باشد که خیلیها استنباط کردند، نَفْر فقهی و فرهنگی باشد ناظر به این است که یک عده بسیج بشوند از شهر و روستا به مراکز علمی بروند و علوم الهی را یاد بگیرند و برگردند به مراکز زیستشان و مردم را از علوم الهی آگاه کنند و آنها را از عذاب خدا بترسانند. پس نَفْر دو قِسم خواهد بود: نَفْر فقهی و فرهنگی و نَفْر نظامی.

بیان گروهی یا جمعی بودن اصل «نَفْر»
مطلب بعد آن است که اینکه فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً﴾ نمی‌خواهد بگوید یا گروه‌، گروه بروید یا با هم که اصلِ رفتن واجب باشد؛ منتها در نحوهٴ رفتن مخیّری نه. اصل نَفْر یا گروهی است یا جمعی، اصل نَفْر نه اینکه اصل نَفْر مسلّم است، نحوهٴ نَفْر یا گروهی است یا همگانی یا به صورت گردان و تیپ است یا به صورت لشکر، این‌‌چنین نیست. شما در ترجمه‌ها در تفسیرها می‌بینید که این‌گونه از نکات، مغفول‌عنه است. آیه می‌خواهد بفرماید که شما باید نَفْر کنید حالا یا دسته‌دسته یا با هم، این است معنا یا نه، این‌‌چنین نیست که اصل نَفْر واجب باشد، نحوهٴ رفتن گاهی گروهی است گاهی همگانی نه، اصل نَفْر گاهی گروهی است گاهی همگانی. گاهی حضور همه لازم نیست. گاهی نظیر مواردی که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سَریه‌ای را اعزام می‌کرد، نظیر جنگ موته و اینها نَفْر بعضِ لازم بود نَفْر همه واجب نبود، نه اینکه نَفْر بر همه واجب است؛ منتها در نحوهٴ رفتن یا لشکرگونه بروید یا دسته دسته این طور نیست. گاهی نَفْر بر بعضْ واجب است؛ دشمن زیاد نیست، همین که یک گردان، یک سَریه برود کافی است. گاهی دشمن از هر سو تهاجم کرده است که نَفْر همه واجب است. حالا آن صورتی که نَفْر همه واجب است، آن فرماندهٴ کلّ قوا یا فرمانده لشکر یا گروه گروه می‌کند یا یکسره حمله می‌کند، آن یک حکم خاصّ دیگری دارد. لذا این کلمهٴ نَفْر تکرار شد، فرمود: ﴿فَانفِرُوا﴾ یا ﴿ثُبَاتٍ﴾ که ثبات جمع «ثُبه» است یا ثُبِه‌ثُبِه؛ گروه ‌گروه، سریه ‌سریه یا ﴿أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً﴾، نه اینکه گروه گروه بروید. گاهی در فلان جنگ یک گروه می‌روند. شش ماه دیگر در جنگ دوم، یک گردان و گروه دیگر می‌رود. این معنایش این نیست که همه باید بروند حالا یا گردان گردان یا با هم. یا گردان گردان می‌روند یا لشکر می‌رود، این‌‌چنین نیست. اگر نَفْر جمیع باشد، رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمانده کلّ قوا هست و حضور دارد. پس این دو مطلبی است کاملاً از هم جدا، آیه نمی‌خواهد بگوید که بر همه واجب است؛ منتها در نحوهٴ رفتن یا این طور یا آن طور. می‌فرماید نه، گاهی رفتن بعض واجب است که رفتن جمیع واجب نیست، گاهی رفتن جمیع واجب است آنجا که بعض هست، ثبه می‌رود. ثبه یعنی یک گردان، تیپ، گروه و امثال‌ذلک، این هم یک مطلب.

عدم تنافی بین سوره نساء و توبه در مسئله «نَفْر»
مطلب دیگر آن است که این آیه سورهٴ «نساء» با آیات سورهٴ «توبه» هیچ منافاتی ندارد؛ نه ناسخ است و نه منسوخ. در سورهٴ «توبه» چند جا مسئلهٴ نَفْر را ذکر فرمود. فرمود که اگر نَفْر نکردید، خدا عذابتان می‌کند و ﴿انفِرُوا خِفَافاً وَثِقَالاً﴾. بعضیها خیال کردند که آن آیات که در سورهٴ «توبه» است، ناسخ این آیهٴ محلّ بحث است. در سورهٴ «توبه»، از آیهٴ 38 شروع می‌شود، فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ﴾؛ چرا سنگینی‌تان به زمین می‌کشد، مثل اینکه به زمین بسته‌اید، مثل اینکه زمین را می‌خواهید بکشید. چرا از زمین برنخواستید که سبک باشید ﴿أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ﴾. در آیهٴ بعد فرمود: ﴿إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً﴾ خب، این خطاب به همه است. در آیهٴ 41 فرمود: ﴿انفِرُوا خِفَافاً وَثِقَالاً﴾ چه سواره‌نظام چه پیاده‌نظام، چه با سلاحهای سبک چه با سلاحهای سنگین، چه سبک‌بار چه سنگین‌بار ﴿انفِرُوا خِفَافاً وَثِقَالاً﴾ دیگر با «أو» یاد نکرد، با «واو» یاد کرد.
بعضیها خیال کردند که این آیات سورهٴ «توبه» که خطاب به همه است و با «واو» است نه با «أو» با آیهٴ محلّ بحث منافات دارد، حالا بعضی گفتند آنها ناسخ‌اند، بعضی گفتند اینها ناسخ‌اند، در حالی که هیچ تنافی بین آیهٴ محل بحث سورهٴ «نساء» و آیات قرائت ‌شده سورهٴ «توبه» نیست، برای اینکه این ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ یک مفسّر خوبی است و یک مبیّن خوبی است.
آنجا که دشمن همه‌جانبه حمله کرده است، انسان باید همه‌جانبه به دفاع برخیزد، این نَفْر جمیع است. آنجا که کار با یک گردان و یک تیپ و امثال‌ذلک حل می‌شود، سَریه کافی است. همین کاری که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌کرد گاهی سریه‌ای اعزام می‌کرد، گروهی را اعزام می‌کرد، گاهی نظیر جریان جنگ احد همه حرکت می‌کردند. این تنافی ندارد که یکی ناسخ و دیگری منسوخ باشد، این هم یک مطلب.

قابل جمع بودن آیه با نفْر ابتدائی و دفاعی
اینکه فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً﴾ اگر منظور از این نَفْر، همان جهاد ابتدایی باشد، مقصود از این جمیع، جمیع مکلّفین‌اند و اگر منظور از این نَفْر، نَفْر دفاعی باشد منظور از این جمیع، ظاهر خودش است. جمیعْ چه زن، چه مرد هر که می‌فهمد، دفاع بر زن هم واجب است. آ‌نجا که فرمود: ﴿وَلاَ عَلَی الَّذِینَ لاَیَجِدُونَ مَایُنْفِقُونَ حَرَج﴾ آنها برای جهاد ابتدایی و امثال‌ذلک است. اگر گفته شد جهاد ابتدایی، قهراً منظور از این ﴿جَمِیعاً﴾ جمیع مکلّفین است، نه جمیع مسلمین و اگر حالت دفاع بود، منظور از جمیع، همان جمیع مسلمین است چه زن چه مرد، چه بزرگ چه کوچک، چه سالمند چه نوسال و میانسال.
بحث کلامی فخر رازی در خصوص اخذ حذر
اینها بحثهای فقهی و بحثهای تفسیری بود؛ اما یک بحث کلامی فخر رازی دارد و مشابه آن در تفسیر قرطبی آمده. فخر رازی دارد که اینکه خدا به ما فرمود حذرتان را بگیرید، سلاحتان را بگیرید این از دو حال بیرون نیست. یا قضا و قَدر در این است که انسان کُشته بشود یا نه. اگر آن قضا و قدر بر وجود است، آن مَقضیْ موجود است، گرفتن سلاح سودی ندارد و اگر معدوم است باز گرفتن حِذر و سلاح سودی ندارد، در هر دو حال لغو است. بعد خودش جوابی می‌دهد، یک جواب نقضی بعد جواب حلّی. جواب نقضی‌اش این است که خب، افراد یا اهل سعادت‌اند یا اهل شقاوت. اگر اهل سعادت‌اند، پس دستور ایمان و فرمان و امر و نهی لغو است. اگر قضا و قدر این است که اهل شقاوت باشند، باز دستور شریعت و ایمان لغو است. این را به عنوان جواب نقضی ذکر می‌کند، بعد جواب حلّی که یاد می‌کند این است که چون خود این دستور اخذ حِذر هم از قضا و قدر است، دیگر سؤال، لغو است .
تنگناهای تفکر جبری در مسائل
خب، بر اساس این تفکّر اشعری و جبری در هر جا گیر کردند، بر اساس ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ﴾ پاسخ می‌دهند یعنی خودِ همین هم جزء قضا و قدر است، کارِ خداست، خدا امر کرده ما چه کار داریم حرف بزنیم. مشابه این بحث کلامی را در تفسیر قرطبی می‌بینیم. قرطبی می‌گوید که ما مأمور به تعبّدیم، چه کار داریم حالا اثر دارد یا نه? خدا به ما فرمود: ﴿لاَ تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ﴾ و ما بی‌سلاح اگر به دفاع دشمن حرکت بکنیم القای تهلکه است. حالا ما چه کار داریم قضا و قدر چیست. ما مأمور به تعبّدیم، نه مأمور به تحقیق در این‌گونه از مسائل. به ما گفتند اسلحه را بگیرید و بروید دفاع کنید، ما چه کار داریم قضا و قدر چیست، قضا و قدر هر چه می‌خواهد باشد ، این هم یک نحوه تحجّر است که اسمش را تعبّد گذاشتیم.

تبیین آیه بر اساس مبانی حقه امامیه
«والذی ینبغی أن یقال» این است، ذات اقدس الهی یک قضای ثابتی دارد این برای نشئهٴ فرشته‌ها و مجرّدات است که تغییرپذیر نیست. در عالم قَدر، چون عالم، عالم تغییر و تحوّل و دگرگونی است، ذات اقدس الهی قَدرهای مشخص دارد. فرمود اگر کسی بی‌سلاح برود این‌چنین مقدّر است که شکست بخورد و بمیرد و اگر مسلّحانه برود، این‌‌چنین مقدّر است که فاتح بشود و برگردد، کارها را این‌‌چنین تقدیر کرده است، این (یک).
خودش می‌داند که این افراد چه می‌کنند؛ با حُسن اختیار یا با سوء اختیار. آیا با حُسن اختیار، حذر و سلاح را می‌گیرند و موفق می‌شوند یا با سوء اختیار، غفلت می‌کنند و سلاح نمی‌گیرند و کُشته می‌شوند، این (دو).

مأمور بودن انسان به تعبد همراه تعقل
پس در علم خدا جهل و تردید نیست، چون جمع‌بندی نهایی را او می‌داند (یک). در واقع هم ابهام و تردید نیست، برای اینکه یکی از دو طرف مشخص است این (دو). ولی تکلیف شریعت و تقدیر الهی مشخص است. مثل اینکه ذات اقدس الهی دربارهٴ مرگ و مُردن دو حُکم دارد: یک حکم قضا دارد؛ یک حکم قدر. حکم قضا که تخلّف‌ناپذیر است، این است که: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْت﴾ ؛ هر کس باید بمیرد. قَدَری دارد که اگر فلان شخص، راه صحیح طبّی را طی کند؛ صدقه بدهد، صِلِه رَحِم بکند، مواظب خورد و خوابش باشد عمر طولانی می‌کند و اگر نافرمانی بکند بدغذایی بکند، بدرفتاری بکند، صِله رَحم نکند، صدقه ندهد عمرش کوتاه می‌شود، هر دو را تقدیر کرده و این شخص با حُسن اختیار خود چه می‌کند یا با سوء اختیار خود چه می‌کند، آن را هم خدا می‌داند و ذات اقدس الهی می‌داند که فلان شخص، عمرش کوتاه است یا عمرش طولانی ولی با حُسن اختیار او یا با سوء اختیار او.
هم قضا و قدر حق است هم جبر باطل است. هم ما مأمور به تعبّد آمیخته با تعقّلیم، نه تعقّل آمیخته با تحجّر که یک نمونه‌اش در تفسیر فخررازی است و نمونه دیگرش در تفسیر قرطبی.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:49

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی